- 419
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 86 و 87 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 86 و 87 سوره نساء"
- دلالت ظهور تحیّت بر سلام
- استحباب ابتدای به سلام و انشای آن
- اثر افشای سلام در انسان
- سلام، اسمی از اسماء الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً ﴿86﴾ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لاَ رَیْبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً﴿87﴾
دلالت ظهور تحیّت بر سلام
گرچه این تحیّت، مطلق است شامل سلام و غیرسلام میشود ولی ظاهراً وجوب رَد، مخصوص به سلام است؛ این طور نیست که هر تحیّتی، جوابش واجب باشد. اگر کسی احسانی به شما کرد، گرچه جواب احسان مستحبّ است حالا یا به مِثل یا به احسن ولی جواب او واجب باشد که شما هم چیزی به عنوان احسان، نسبت به او اعمال کنید اینچنین نیست. هدیهای برای شما فرستادند، بر شما واجب باشد یا به احترام شما برخاستند بر شما هم واجب باشد که شما به احترامشان برخیزید، اینها بعید است. گرچه بعضی از فقها(رضوان الله علیهم) در این تحیّتهایی که همراه سلام ذکر میشود که گاهی بعد از سلام میگویند «صبّحکم الله» یعنی خدا صبح شما را به خیر کند، ایشان احتیاط واجب میکردند که اگر کسی گفت: «صبّحکم الله» شما هم بگویید: «صبّحکم الله» و مانند آن . ولی در غیرسلام و اموری که جزء شئون سلام محسوب نمیشود، جواب تحیّت بعید است واجب باشد، این مطلب اول.
استحباب ابتدای به سلام و انشای آن
دوم اینکه طبق نصوصی که هست ابتدای به سلام مستحب است، البته جواب، واجب است . گذشته از اینکه ابتدای به سلام مستحب است، افشای سلام هم مستحب است. در دعاهایی که در ماه مبارک رمضان خوانده میشود ـ بعضی از روزهای ماه مبارک رمضان ـ از خدا مسئلت میکنیم خدایا! توفیق افشای سلام را به ما بده ، افشا یعنی گسترش و تعمیم. یک وقت است کسی سلام میکند؛ اما بر شخص معیّن یا گروه معیّن و مانند آن. اهل افشای سلام نیست،؛ افشا یعنی منتشرکردن، تعمیم. در یکی از دعاهای بعضی از روزهای ماه مبارک رمضان این است که خدایا «اَللّهُمَّ ارْزُقْنی فیهِ رَحْمَةَ الْأَیْتامِ وَاِطْعامَ اْلطَّعامِ وَاِفْشآءَ السَّلامٍ ... وَصُحْبَةَ الْکِرام ...» معلوم میشود این یک فضیلت است که انسان از خدا مسئلت میکند؛ گسترشِ سلام.
اثر افشای سلام در انسان
این گسترش سلام، نقش سازندهاش این است که انسان را پیاده میکند. انسانِ سواره هرگز به جایی نمیرسد؛ کسی که داعیهای دارد این داعیه، حجابی است: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ کسی که داعیه دارد، همیشه محروم است و این سلام و همچنین افشای سلام، آدم را پیاده میکند. آدم پیاده به مقصد میرسد، کسی که سوار بر اسب تکبّر است زِمامش به دست او نیست به دست آن اسب است، هر جا بخواهد میبرد. در دعا به عنوان افشای سلام از خدا چیزی مسئلت میکنیم که افشای سلام غیر از ابتدای به سلام است.
مطلب سوم آن است که گرچه سلام در قرآن کریم آمده است و اسمی از اسماءالله تعالی است ولی جواب سلام و همچنین سلام به عنوان یک درود، کلام آدمی است. از این جهت اگر کسی در نماز، ابتدائاً سلام بکند نمازش باطل است؛ سلام را جزء کلام آدمی میدانند و اگر به قصد قرائت قرآن بخواند که خارج از بحث است، آن دیگر سلام نیست، انشاء نیست که جوابی طلب بکند و مانند آن.
مطلب بعد آن است که اگر کسی بر نمازگزار سلام کرد که این حالت را گفتند مکروه است، سلامِ بر نمازگزار مکروه است، چون او مشغول مناجات با خداست. حالا اگر کسی این کار مکروه را انجام داد یعنی به نمازگزار سلام کرد، جوابِ این سلام واجب است چون جواب سلام واجب است خواه آن سلام، مکروه باشد خواه نباشد. اگر نمازگزار، سلام را جواب نداد معصیت کرد ولی نماز او باطل نیست، اینکه مرحوم سیوری(رضوان الله علیه) در کنزالعرفان فرمود: اگر نمازگزار، جواب سلام را نداد بعضی فتوا دادند که نماز او باطل نیست، بعضیها فتوا دادند که نماز او باطل است «و هو قویٌّ عندی» این فرمایش تام نیست یعنی اگر نمازگزار، جواب سلام را نداد معصیت کرد ولی نماز او باطل نیست، دلیلی هم بر بطلان نماز نیست. چون امر به شیء، مقتضی نهی از ضدّ نیست تا به عنوان اینکه نهی به عبادت تعلّق گرفته باشد و نماز باطل شده باشد، اینچنین نیست. حتی اگر در آن حالی که باید جواب بدهد ساکت نماند، مشغول قرائت شد این قرائت هم باطل نیست.
یک وقت است که به مقداری که جواب سلام محقَّق میشود که باید جواب بدهد، ساکت میایستد. اینجا شاید فتوا به بطلان نماز ندهند ولی اگر در همان حالی که باید جواب بدهد در آن حال به جملهای از اجزای نماز مشغول بود [مثلاً] داشت قرائت را ادامه میداد، در آن حال هم باز نماز باطل نیست، چون امرِ به ردّ سلام، مقتضی نهی از ادامه نماز و قرائت و مانند آن نیست تا کسی بگوید امر به شیء، مقتضی نهی از عبادت است. بر فرض هم امر به شیء مقتضی نهی از عبادت باشد، این نهی چون نهی مقدّمی است فساد را به همراه ندارد؛ آن نهیای نیست که مبطل عبادت باشد.
مطلب بعد آن است که هر گروهی که خود را در یک موضع برتر میبینند شایسته است به کسانی که در مرحلهٴ نازلترند سلام بکنند، لذا گفتهاند سواره مستحب است بر پیاده سلام بکند، ایستاده مستحب است بر نشسته سلام بکند و مانند آن.
سلام، اسمی از اسماء الهی
در روایاتی که مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله علیه) در کتاب شریف وسائل در کتابالصلاة در ابواب قواطع صلات، باب شانزدهم یاد کرده است احکام سلامِ بر نمازگزار آمده و در آن باب شانزدهم از ابواب قواطع الصلاة حدیثی است که امام باقر فرمود: «السلامُ اسمٌ من أسماء الله عزّوجلّ». آن روایت ششم این باب است که امام باقر میگوید: عمّار بر رسول خدا سلام کرد و پیامبر در حال نماز بود و جواب سلام عمّار را داد، بعد امام باقر فرمود: «إنّ السلام اسمٌ من أسماء الله عزّوجل» همین که در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آمده است: ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ که سلام نظیر ﴿الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ﴾ از اسماء الله هست. لذا ادب هم اقتضا میکند که در سلامهای ابتدایی انسان، اول نام خدا را ببرد؛ نگوید «علیک السلام» بگوید «السلامُ علیک».
لطیفه فخررازی در خصوص سلام
اما اینکه در جواب گاهی گفته میشود «و علیک السلام»، لطیفهای فخررازی دارد و آن این است که مجموع این سؤال و جواب، یادآور ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ است. برای اینکه در سؤال، ابتدا سلام کننده میگوید: «السلامُ علیک» یا «سلامٌ علیک» یا «سلام علیکم» که اول، سلام است و نام خداست. جوابدهنده که میگوید «وعلیک السلام» آخرین حرف جواب دهنده، سلام است که نام خداست. پس اول، نام خداست، آخر نام خداست، آنچه در وسط این اول و آخر میگذرد مشمول رحمت الهی خواهد بود، این سرّ آن است که سلام کننده، اول سلام را ذکر میکند و جواب دهنده آخر، سلام را ذکر میکند .
روایات مربوط به سلام در کتاب وسائل الشیعه
روایات باب شانزده از ابواب قواطعالصلاة کتاب الصلاة وسائل، روایاتش هم معتبر است. اگر بعضی از اینها سندش معتبر نباشد، مضمون این در روایت دیگری هست که سندش معتبر هست.
الف: روایت اول در وجوب جواب سلام در حال نماز
روایت اول که مرحوم شیخ طوسی به اسناد خود «عن أحمدبن محمد عن محمدبن ابیعمیر عن هشامبن سالم عن محمدبن مسلم» نقل میکند این است. میگوید: «دخلتُ علی أبیجعفر و هو فی الصلاة»؛ من وارد شدم دیدم امام باقر مشغول نماز است «فقلتُ السلامُ علیک فقال السلامُ علیک»؛ من به حضرت سلام کردم، حضرت هم جواب داد. «فقلتُ کیف أصبحتَ» حال حضرت را در نماز پرسیدم «فَسَکتَ»؛ جواب نداد «فلمّا انصرف قلتُ أن یردّ السلام و هو فی الصلاة؟ قال نعم، مثل ما قیل له» ؛ بعد از اینکه نماز تمام شد سؤال کردم که هر کس، هر نمازگزاری باید سلام را جواب بدهد؟ فرمود آری، مثل آن چیزی که به او گفته شد یعنی اگر سلامکننده گفت «السلامُ علیک» این هم بگوید «السلامُ علیک»، برای اینکه ﴿فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾، این ﴿رُدُّوهَا﴾ آن حدّاقل آن است.
ب: روایت دوم در وجوب جواب سلام به «علیکم السلام» در حال نماز
روایت دوم که سماعه از امام صادق نقل میکند این است که گفت «سألته عن الرجل یُسلِّمُ علیه وهو فی الصلاة قال یَردُّ سلامٌ علیکم ولا یقول وعلیکم السلام» ؛ در نماز، مثل همانچه را که شنیده است جواب بدهد. بعضیها این را حمل کردند که «علیکم السلام» چون در قرآن نیست و «سلامٌ علیکم» در قرآن هست ، از این جهت نمازگزار میتواند به عنوان «سلامٌ علیکم» جواب بدهد، نه به عنوان «علیکم السلام».
در بعضی از روایات همین باب شانزده دارد که اگر کسی بر شما سلام کرد و شما مشغول نمازید، با اشاره جواب بدهید که این حمل بر تقیّه شده است، چون گروهی از علمای اهل سنّت بر این فتوا هستند که جواب سلام، جایز نیست لفظی [بلکه] با اشاره به انگشت و مانند آن باید اکتفا کرد که این طایفه از نصوص که در همین باب شانزده آمده است، این حمل بر تقیّه میشود. مثلاً روایت هفت دارد که اگر خواستید جواب بدهید، بگویید: «السلامُ علیک فیُشیر إلیه بإصبَعه» ؛ که با انگشت اشاره کنید که این نشانهٴ آن است که مثلاً جواب لفظی ندهید.
دلالت آیه بر وجوب جواب سلام
خب، بنابراین این کریمه وجوبش دربارهٴ خصوص سلام است و تحیّتهای دیگر جوابی ندارد، البته آن اصل فضیلتش که انسان هر احسانی را با احسان پاداش بدهد، این جا دارد. در این آیه آمده است که ﴿إِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» هست که ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾ اگر کسی نسبت به شما احسان کرد، جزای او هم احسان است، آنها جزء آداب و سنن دینی است البته، فضیلت هم دارد و آنجا که فرمود: ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾ غیر از این است که ﴿فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾؛ اگر کسی نسبت به شما احسان کرد، شما اگر معادل او را انجام دادید این احسان، مثل آن نیست. چون احسانِ ابتدایی، یک اثر تازهای دارد؛ شما اگر معادل آن جزا دادید به اندازهٴ او کار کردید ولی احسان نکردید. آیه نمیگوید هر کسی نسبت به شما کار کرد شما نسبت به او همان کار را بکنید [بلکه] میگوید: جزای احسان را با احسان بدهید. او صد دینار به شما قرض داد، شما هم به او قرض دادید. این پولها شبیه هم است ولی او احسان کرد و شما احسان نکردید. احسان چیز دیگری است یعنی آن روزی که مشکلی داشتید و او حل کرد، جزای حلّ مشکل او این است که یک وقت هم که او مشکل دارد، شما حل کنید که یک امر تازهای ظهور کند، نه مقابل آن و معادل آن؛ حتماً باید بیشتر باشد تا احسان، صِدق کند. شاید براساس همین جهت است که گفتند مستحب است قرضگیرنده، در موقع پرداخت بیش از آن مقدار که گرفت بپردازد. اگر قرضدهنده شرط بکند که بیشتر بگیرد، این رباست و محرَّم ولی اگر شرطشان همان ادای مساوی بود ولی قرضگیرنده در موقع پرداخت بیش از آن مقداری که گرفت بپردازد، این به یک عمل مستحبّی عمل کرده است، به یک حُکم مستحبّی عمل کرده است که غرض جزای احسان، احسان است. بعد هم در ذیل آیه فرمود: خدا حسابرس همه است، چون بر کلّ شیء حسیب است، حسابرس همه خواهد بود و مانند آن.
سلام بین فرشتگان و انبیاء و احکام مربوط به آن
پرسش ...
پاسخ: آن سلامهایی که بین فرشتهها و انبیا هست، بین فرشتهها و اولیا هست، آنها آن سلامهای فقهی نیست که جواب فقهی طلب بکند تا مثلاً فوریّت، واجب باشد یا اِسماع واجب باشد و مانند آن، اینچنین نیست. بعد هم گفتند اگر کسی وارد خانهای شد و کسی در خانه نبود، میتواند سلام بکند حالا منظورش فرشتگانی هستند که او را همراهی میکنند، مؤمنانی هستند که از غیر انس در آنجا حضور دارند، این هم میتواند سلام بکند.
حسابرسی مطلق خداوند در کلیه امور
خب، اینکه در ذیل آیه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً﴾ یعنی هر تحیّتی، هر ردّی چه مماثل، چه احسن صادر بشود، ذات اقدس الهی حسابرس خوبی است و هیچ چیزی از حسابرسی خدا دور نیست و نهان نیست. در بعضی از آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» است آمده است که: ﴿یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ﴾ چه در سماوات باشد، چه در ارض باشد ﴿یَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ ، چون خدا به هر چیزی حسابرسی دارد، حسیبِ هر چیزی است.
ظهور مطلق حسابرسی خداوند در قیامت
گرچه خدا همیشه حسیب است و حسابرسی خدا در همهٴ نشئات هست؛ اما در قیامت حسابرسی خدا به خوبی ظهور میکند. لذا قیامت به عنوان ﴿ یَوْمِ الْحِسَابِ﴾ نامیده میشود، چون حسابرسی خدا در قیامت ظهور میکند و قیامت هم ﴿یَوْمِ الْحِسَابِ﴾ است، به این مناسبت در آیهٴ بعد فرمود: ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لاَ رَیْبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً﴾؛ خداوند شریکی در الوهیّت ندارد، این خدایی که شریکی در الوهیّت ندارد سوگند یاد کرده است که این «لام»، «لام» قَسم است، سوگند یاد کرد که همه شما را به طرف روز قیامت جمع بکند یعنی در عین حال که همهٴ شما از دنیا به برزخ میروید، اینچنین نیست که در قبر بمانید، بلکه همهٴ شما را از قبر به قیامت منتشر میکند. حتماً، سوگند یاد کرد که خدا حتماً شما را از قبر به قیامت مبعوث میکند: ﴿لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾. پس اینچنین نیست که در قبر بمانید، بلکه از قبر برمیخیزید [و] فعلاً به صورت خوابیده در قبر قرار دارید که قبر را مَرقد میگویند یعنی جایی که انسان رقود دارد، «رقود» یعنی خواب، «راقِد» همان نائم است.
دنیا، قبر و قیامت انسانهای عادی
فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ «رقود» در مقابل ایقاظ است. «ایقاظ» یعنی بیدارها، رقود یعنی خوابیدهها آن خوابگاه را میگویند مَرقَد و انسان در دنیا خواب است، وقتی مُرد بیدار میشود. برزخ نسبت به دنیا بیداری است: «الناسُ نیامٌ فاذا ماتوا انتبهوا» قیامت نسبت به برزخ بیداری است، چون اسراری که در قیامت روشن میشود در برزخ، مکتوم است. لذا وقتی انسان از برزخ وارد قیامت میشود، میفهمد که خواب بود و تازه بیدار شده است ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا﴾ ؛ خدا ما را از این خوابگاه ما بیدارمان کرده است.
پس انسان، تودهٴ مردم افراد عادی ـ برخلاف اوحدی از انسانها ـ در دنیا که هستند خواباند، بعد وقتی مُردند میبینند اوضاع طور دیگر است و وظیفه چیز دیگر بود و اینها خواب میدیدند. یکی خواب میبیند مقامی دارد، یکی خواب میبیند که برای او در جامعه حساب باز میکنند، خواب میبینند بعد وقتی بیدار شدند میبینند چیزی در دستشان نیست. اینهایی که در دنیا هستند خوابآلودند، خواب میبینند که مقامی هست و حسابی هست و مانند آن بعد وقتی که مُردند معلوم میشود چیز دیگری لازم بود [که] اینها تهیّه نکردند.
در برزخ بعضی از اسرار برایشان معلوم میشود و بسیاری از اسرار مکتوم است، اینها خواباند دوباره. وقتی قیامت کبرا قیام میکند که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ که ﴿تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾ میشود، ﴿لاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً﴾ در کار است، هیچ کسی چیزی را نهان نمیکند [و] هر کس هر چه دارد عَلن میکند، بدون اینکه از او بپرسند. چنین چیزی است، آنگاه همگان بیدار میشوند لذا برزخ هم مَرقَد مطرح است، خوابگاه مطرح است، لذا در سورهٴ «یس» دارد که ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾.
علت قیامت نامیدن روز جزا
خب، عمده آن است که قیامت را چرا قیامت گفتند؟ بعضیها بر ایناند که چون روز راستشدنِ از قبر و رستاخیز از همینجاست. ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾؛ همه از قبر برمیخیزند. اینها که در قبر خوابیده بودند حالا قیام میکنند. ﴿أَلاَّ یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ ٭ لِیَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ آن یوم عظیم چیست؟ ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ . ولی قرآن یک زبان وسیعتری دربارهٴ قیامت دارد؛ نه تنها مردم برمیخیزند و آمادهٴ جواب دادنند، بلکه صحنهٴ فرشتهها هم همین است؛ همهٴ ملائکه ایستادهاند. نه تنها ملائکه ایستادهاند، برنامههای قیامت هم حالا ایستاده شد یعنی مسئلهٴ صراط، مسئلهٴ حساب، مسئلهٴ سؤال و جواب، اینها هم قائم شد. از این مرحله بالاتر میرسیم به اینکه خودِ قیامت هم قیام میکند.
خب، پس تاکنون چهار مقطع دربارهٴ اینکه چرا قیامت را قیامت گفتند یاد شده است: اول اینکه همه مردم برمیخیزند برای حساب: ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ که در آیهٴ شش سورهٴ «مطففین» بود. دوم این است که ملائکه هم قیام میکنند: ﴿یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِکَةُ﴾ آیهٴ سی و هشتم سورهٴ «نبأ» این است: ﴿یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِکَةُ صَفّاً لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾؛ همه صف در صف ایستادهاند و احدی حقّ حرف ندارد، مگر اینکه خدا اجازه بدهد و آن روز هم جز حق، چیزی نخواهند گفت.
مرحلهٴ بعدی و مقطع بعدی آن است که آن صحنههای قیامت هم قیام میکند یعنی مراسم حسابرسی هم قیام میکند. مثل آیهٴ 41 سورهٴ «ابراهیم» که ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ﴾ یعنی صحنهٴ حسابرسی و بررسی که الآن نشسته است، آن روز ایستاده است یعنی فعلاً آن حسابرسی نهایی و دقیق تعطیل است و در قیامت کبرا باز است و مشغول کار و فعالیّت.
حالا برسیم به بالاتر از همهٴ اینها و آن آیهٴ دوازدهم و همچنین چهاردهم سورهٴ «روم» است که فرمود: ﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ﴾ و ﴿وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ﴾. این آیهٴ دوازده و چهارده میگوید: روزی که قیامت قیام بکند، چون «ساعة» از اسمای قیامت است ﴿یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ﴾؛ مجرمون سراسیمه میشوند یا آیهٴ چهارده سورهٴ «روم» دارد که ﴿یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ﴾؛ مردم به چند گروه تقسیم میشوند که قیامت قیام بکند.
حالا از کجا قیامت قیام بکند، قیامت هم خوابیده بود مرقدی دارد. آیا همهٴ این الفاظ را ما باید حمل بر مجاز بکنیم یا نه، ظواهر اینها حق است، مگر اینکه دلیل نقلی یا عقلی معتبر داشته باشیم که خلاف ظاهر را بر آیه تحمیل بکنیم. از اینکه فرمود: ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ این معنایش ظاهر است یعنی مردم الآن در قبرند، بعد برمیخیزند این درست است. ﴿یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِکَةُ صَفّاً﴾ یعنی همهٴ ملائکه و همچنین روح(سلام الله علیهم اجمعین) هر کدام مشغول کار خودشاناند، الآن هستند [و] هر کدام مشغول کار خودشاناند ولی در قیامت صف میبندند برای انجام وظایف قیامت، این دوتا [که] این معنایش روشن است.
معنای «یوم یقوم الحساب» در خصوص قیامت
سومی ﴿یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ﴾ است، این هم روشن است چون ذات اقدس الهی، حسیبِ بکلّ شیء است؛ الآن حساب هست؛ منتها حسابهای خاصّ دنیا، فردا همین حساب ممُحَّض میشود برای بررسی عقاید و اخلاق و اعمال این هم معنایش روشن است یعنی مردم هستند در قیامت، قیام میکنند، ملائکه و روح هستند در قیامت، قیام میکنند، حساب هست و در قیامت، قیام میکند اینها، این سه مقطع معنایش روشن است. اما این آیه دوازده و چهارده سورهٴ «روم» این دو آیه چه چیزی میخواهند بگویند؟ میفرماید قیامتْ قیام میکند، ظاهرش این نیست که قیامت الآن موجود است و مکتوم است، دفعتاً قیام میکند. بهشت موجود است، جهنم موجود است، چون قیامت همه این صحنهها را به همراه دارد یعنی آن صحنهٴ قیامت که ﴿فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ﴾ این را دارد، بهشت را دارد، جهنم را دارد، کوثر را دارد و مانند آن، این مجموعهٴ قیامت است. ما در همهٴ آن موارد ﴿یَقُومُ﴾ امثالذلک که داشتیم، به همین معنای ظاهر تفسیر میکردیم، وقتی به این مرحله چهارم که رسیدیم ﴿یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ﴾ این ﴿تَقُومُ﴾ را به معنای «تَحدث» بگیریم، به معنای «توجد» بگیریم یعنی روزی که قیامت، موجود میشود، قیامت پدید میآید که معنایش این باشد که قیامت الآن نیست [و] آن روز موجود میشود، این است معنایش. یا معنایش مثل آن آیات دیگر، مثل آن سه طایفه از آیات معنایش این است که قیامت هماکنون هست؛ منتها نهفته است و قیامی ندارد.
به هر تقدیر الآن ـ نه الآنی که در مقابل یک لحظهٴ قبلِ زمانی و یک لحظهٴ بعد زمانی باشد ـ قیامت هست؛ منتها نهفته است. نوعِ اسراری که به معاد برمیگردد، از همین قبیل است. مثلاً خدا میفرماید: ﴿یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ ؛ روزی که هیچ کسی مالک چیزی برای هیچ کسی نیست، آن روز کارها فقط به دست خداست، مگر امروز این طور نیست؟ امروز دیگران مالکاند فردا خدا مالک است. همهٴ ما باید استغفار بکنیم، بگوییم خدایا! ببخش بندهای را که «لا یمَلک لنفسی نفعاً ولا ضرّاً ولا موتاً ولا حیاةً ولا نشورا» ، اینچنین نیست که بشر، در دنیا مالک باشد و خدا در قیامت مالک باشد، این ﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ چطور میشود که در قیامت خدا بشود مالک، معنایش این است که در قیامت، مالکیّت مطلق خدا برای ما ظهور میکند. میفهمیم که او تنها مالک بود، نه اینکه سند مالکیّت خدا مربوط به قیامت باشد، آن روز خدا مالک باشد و در دنیا ما مالک باشیم: ﴿یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ یعنی آن روز ما میفهمیم کار فقط به دست خداست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- دلالت ظهور تحیّت بر سلام
- استحباب ابتدای به سلام و انشای آن
- اثر افشای سلام در انسان
- سلام، اسمی از اسماء الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً ﴿86﴾ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لاَ رَیْبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً﴿87﴾
دلالت ظهور تحیّت بر سلام
گرچه این تحیّت، مطلق است شامل سلام و غیرسلام میشود ولی ظاهراً وجوب رَد، مخصوص به سلام است؛ این طور نیست که هر تحیّتی، جوابش واجب باشد. اگر کسی احسانی به شما کرد، گرچه جواب احسان مستحبّ است حالا یا به مِثل یا به احسن ولی جواب او واجب باشد که شما هم چیزی به عنوان احسان، نسبت به او اعمال کنید اینچنین نیست. هدیهای برای شما فرستادند، بر شما واجب باشد یا به احترام شما برخاستند بر شما هم واجب باشد که شما به احترامشان برخیزید، اینها بعید است. گرچه بعضی از فقها(رضوان الله علیهم) در این تحیّتهایی که همراه سلام ذکر میشود که گاهی بعد از سلام میگویند «صبّحکم الله» یعنی خدا صبح شما را به خیر کند، ایشان احتیاط واجب میکردند که اگر کسی گفت: «صبّحکم الله» شما هم بگویید: «صبّحکم الله» و مانند آن . ولی در غیرسلام و اموری که جزء شئون سلام محسوب نمیشود، جواب تحیّت بعید است واجب باشد، این مطلب اول.
استحباب ابتدای به سلام و انشای آن
دوم اینکه طبق نصوصی که هست ابتدای به سلام مستحب است، البته جواب، واجب است . گذشته از اینکه ابتدای به سلام مستحب است، افشای سلام هم مستحب است. در دعاهایی که در ماه مبارک رمضان خوانده میشود ـ بعضی از روزهای ماه مبارک رمضان ـ از خدا مسئلت میکنیم خدایا! توفیق افشای سلام را به ما بده ، افشا یعنی گسترش و تعمیم. یک وقت است کسی سلام میکند؛ اما بر شخص معیّن یا گروه معیّن و مانند آن. اهل افشای سلام نیست،؛ افشا یعنی منتشرکردن، تعمیم. در یکی از دعاهای بعضی از روزهای ماه مبارک رمضان این است که خدایا «اَللّهُمَّ ارْزُقْنی فیهِ رَحْمَةَ الْأَیْتامِ وَاِطْعامَ اْلطَّعامِ وَاِفْشآءَ السَّلامٍ ... وَصُحْبَةَ الْکِرام ...» معلوم میشود این یک فضیلت است که انسان از خدا مسئلت میکند؛ گسترشِ سلام.
اثر افشای سلام در انسان
این گسترش سلام، نقش سازندهاش این است که انسان را پیاده میکند. انسانِ سواره هرگز به جایی نمیرسد؛ کسی که داعیهای دارد این داعیه، حجابی است: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ کسی که داعیه دارد، همیشه محروم است و این سلام و همچنین افشای سلام، آدم را پیاده میکند. آدم پیاده به مقصد میرسد، کسی که سوار بر اسب تکبّر است زِمامش به دست او نیست به دست آن اسب است، هر جا بخواهد میبرد. در دعا به عنوان افشای سلام از خدا چیزی مسئلت میکنیم که افشای سلام غیر از ابتدای به سلام است.
مطلب سوم آن است که گرچه سلام در قرآن کریم آمده است و اسمی از اسماءالله تعالی است ولی جواب سلام و همچنین سلام به عنوان یک درود، کلام آدمی است. از این جهت اگر کسی در نماز، ابتدائاً سلام بکند نمازش باطل است؛ سلام را جزء کلام آدمی میدانند و اگر به قصد قرائت قرآن بخواند که خارج از بحث است، آن دیگر سلام نیست، انشاء نیست که جوابی طلب بکند و مانند آن.
مطلب بعد آن است که اگر کسی بر نمازگزار سلام کرد که این حالت را گفتند مکروه است، سلامِ بر نمازگزار مکروه است، چون او مشغول مناجات با خداست. حالا اگر کسی این کار مکروه را انجام داد یعنی به نمازگزار سلام کرد، جوابِ این سلام واجب است چون جواب سلام واجب است خواه آن سلام، مکروه باشد خواه نباشد. اگر نمازگزار، سلام را جواب نداد معصیت کرد ولی نماز او باطل نیست، اینکه مرحوم سیوری(رضوان الله علیه) در کنزالعرفان فرمود: اگر نمازگزار، جواب سلام را نداد بعضی فتوا دادند که نماز او باطل نیست، بعضیها فتوا دادند که نماز او باطل است «و هو قویٌّ عندی» این فرمایش تام نیست یعنی اگر نمازگزار، جواب سلام را نداد معصیت کرد ولی نماز او باطل نیست، دلیلی هم بر بطلان نماز نیست. چون امر به شیء، مقتضی نهی از ضدّ نیست تا به عنوان اینکه نهی به عبادت تعلّق گرفته باشد و نماز باطل شده باشد، اینچنین نیست. حتی اگر در آن حالی که باید جواب بدهد ساکت نماند، مشغول قرائت شد این قرائت هم باطل نیست.
یک وقت است که به مقداری که جواب سلام محقَّق میشود که باید جواب بدهد، ساکت میایستد. اینجا شاید فتوا به بطلان نماز ندهند ولی اگر در همان حالی که باید جواب بدهد در آن حال به جملهای از اجزای نماز مشغول بود [مثلاً] داشت قرائت را ادامه میداد، در آن حال هم باز نماز باطل نیست، چون امرِ به ردّ سلام، مقتضی نهی از ادامه نماز و قرائت و مانند آن نیست تا کسی بگوید امر به شیء، مقتضی نهی از عبادت است. بر فرض هم امر به شیء مقتضی نهی از عبادت باشد، این نهی چون نهی مقدّمی است فساد را به همراه ندارد؛ آن نهیای نیست که مبطل عبادت باشد.
مطلب بعد آن است که هر گروهی که خود را در یک موضع برتر میبینند شایسته است به کسانی که در مرحلهٴ نازلترند سلام بکنند، لذا گفتهاند سواره مستحب است بر پیاده سلام بکند، ایستاده مستحب است بر نشسته سلام بکند و مانند آن.
سلام، اسمی از اسماء الهی
در روایاتی که مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله علیه) در کتاب شریف وسائل در کتابالصلاة در ابواب قواطع صلات، باب شانزدهم یاد کرده است احکام سلامِ بر نمازگزار آمده و در آن باب شانزدهم از ابواب قواطع الصلاة حدیثی است که امام باقر فرمود: «السلامُ اسمٌ من أسماء الله عزّوجلّ». آن روایت ششم این باب است که امام باقر میگوید: عمّار بر رسول خدا سلام کرد و پیامبر در حال نماز بود و جواب سلام عمّار را داد، بعد امام باقر فرمود: «إنّ السلام اسمٌ من أسماء الله عزّوجل» همین که در اواخر سورهٴ مبارکهٴ «حشر» آمده است: ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ که سلام نظیر ﴿الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ﴾ از اسماء الله هست. لذا ادب هم اقتضا میکند که در سلامهای ابتدایی انسان، اول نام خدا را ببرد؛ نگوید «علیک السلام» بگوید «السلامُ علیک».
لطیفه فخررازی در خصوص سلام
اما اینکه در جواب گاهی گفته میشود «و علیک السلام»، لطیفهای فخررازی دارد و آن این است که مجموع این سؤال و جواب، یادآور ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ است. برای اینکه در سؤال، ابتدا سلام کننده میگوید: «السلامُ علیک» یا «سلامٌ علیک» یا «سلام علیکم» که اول، سلام است و نام خداست. جوابدهنده که میگوید «وعلیک السلام» آخرین حرف جواب دهنده، سلام است که نام خداست. پس اول، نام خداست، آخر نام خداست، آنچه در وسط این اول و آخر میگذرد مشمول رحمت الهی خواهد بود، این سرّ آن است که سلام کننده، اول سلام را ذکر میکند و جواب دهنده آخر، سلام را ذکر میکند .
روایات مربوط به سلام در کتاب وسائل الشیعه
روایات باب شانزده از ابواب قواطعالصلاة کتاب الصلاة وسائل، روایاتش هم معتبر است. اگر بعضی از اینها سندش معتبر نباشد، مضمون این در روایت دیگری هست که سندش معتبر هست.
الف: روایت اول در وجوب جواب سلام در حال نماز
روایت اول که مرحوم شیخ طوسی به اسناد خود «عن أحمدبن محمد عن محمدبن ابیعمیر عن هشامبن سالم عن محمدبن مسلم» نقل میکند این است. میگوید: «دخلتُ علی أبیجعفر و هو فی الصلاة»؛ من وارد شدم دیدم امام باقر مشغول نماز است «فقلتُ السلامُ علیک فقال السلامُ علیک»؛ من به حضرت سلام کردم، حضرت هم جواب داد. «فقلتُ کیف أصبحتَ» حال حضرت را در نماز پرسیدم «فَسَکتَ»؛ جواب نداد «فلمّا انصرف قلتُ أن یردّ السلام و هو فی الصلاة؟ قال نعم، مثل ما قیل له» ؛ بعد از اینکه نماز تمام شد سؤال کردم که هر کس، هر نمازگزاری باید سلام را جواب بدهد؟ فرمود آری، مثل آن چیزی که به او گفته شد یعنی اگر سلامکننده گفت «السلامُ علیک» این هم بگوید «السلامُ علیک»، برای اینکه ﴿فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾، این ﴿رُدُّوهَا﴾ آن حدّاقل آن است.
ب: روایت دوم در وجوب جواب سلام به «علیکم السلام» در حال نماز
روایت دوم که سماعه از امام صادق نقل میکند این است که گفت «سألته عن الرجل یُسلِّمُ علیه وهو فی الصلاة قال یَردُّ سلامٌ علیکم ولا یقول وعلیکم السلام» ؛ در نماز، مثل همانچه را که شنیده است جواب بدهد. بعضیها این را حمل کردند که «علیکم السلام» چون در قرآن نیست و «سلامٌ علیکم» در قرآن هست ، از این جهت نمازگزار میتواند به عنوان «سلامٌ علیکم» جواب بدهد، نه به عنوان «علیکم السلام».
در بعضی از روایات همین باب شانزده دارد که اگر کسی بر شما سلام کرد و شما مشغول نمازید، با اشاره جواب بدهید که این حمل بر تقیّه شده است، چون گروهی از علمای اهل سنّت بر این فتوا هستند که جواب سلام، جایز نیست لفظی [بلکه] با اشاره به انگشت و مانند آن باید اکتفا کرد که این طایفه از نصوص که در همین باب شانزده آمده است، این حمل بر تقیّه میشود. مثلاً روایت هفت دارد که اگر خواستید جواب بدهید، بگویید: «السلامُ علیک فیُشیر إلیه بإصبَعه» ؛ که با انگشت اشاره کنید که این نشانهٴ آن است که مثلاً جواب لفظی ندهید.
دلالت آیه بر وجوب جواب سلام
خب، بنابراین این کریمه وجوبش دربارهٴ خصوص سلام است و تحیّتهای دیگر جوابی ندارد، البته آن اصل فضیلتش که انسان هر احسانی را با احسان پاداش بدهد، این جا دارد. در این آیه آمده است که ﴿إِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» هست که ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾ اگر کسی نسبت به شما احسان کرد، جزای او هم احسان است، آنها جزء آداب و سنن دینی است البته، فضیلت هم دارد و آنجا که فرمود: ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾ غیر از این است که ﴿فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا﴾؛ اگر کسی نسبت به شما احسان کرد، شما اگر معادل او را انجام دادید این احسان، مثل آن نیست. چون احسانِ ابتدایی، یک اثر تازهای دارد؛ شما اگر معادل آن جزا دادید به اندازهٴ او کار کردید ولی احسان نکردید. آیه نمیگوید هر کسی نسبت به شما کار کرد شما نسبت به او همان کار را بکنید [بلکه] میگوید: جزای احسان را با احسان بدهید. او صد دینار به شما قرض داد، شما هم به او قرض دادید. این پولها شبیه هم است ولی او احسان کرد و شما احسان نکردید. احسان چیز دیگری است یعنی آن روزی که مشکلی داشتید و او حل کرد، جزای حلّ مشکل او این است که یک وقت هم که او مشکل دارد، شما حل کنید که یک امر تازهای ظهور کند، نه مقابل آن و معادل آن؛ حتماً باید بیشتر باشد تا احسان، صِدق کند. شاید براساس همین جهت است که گفتند مستحب است قرضگیرنده، در موقع پرداخت بیش از آن مقدار که گرفت بپردازد. اگر قرضدهنده شرط بکند که بیشتر بگیرد، این رباست و محرَّم ولی اگر شرطشان همان ادای مساوی بود ولی قرضگیرنده در موقع پرداخت بیش از آن مقداری که گرفت بپردازد، این به یک عمل مستحبّی عمل کرده است، به یک حُکم مستحبّی عمل کرده است که غرض جزای احسان، احسان است. بعد هم در ذیل آیه فرمود: خدا حسابرس همه است، چون بر کلّ شیء حسیب است، حسابرس همه خواهد بود و مانند آن.
سلام بین فرشتگان و انبیاء و احکام مربوط به آن
پرسش ...
پاسخ: آن سلامهایی که بین فرشتهها و انبیا هست، بین فرشتهها و اولیا هست، آنها آن سلامهای فقهی نیست که جواب فقهی طلب بکند تا مثلاً فوریّت، واجب باشد یا اِسماع واجب باشد و مانند آن، اینچنین نیست. بعد هم گفتند اگر کسی وارد خانهای شد و کسی در خانه نبود، میتواند سلام بکند حالا منظورش فرشتگانی هستند که او را همراهی میکنند، مؤمنانی هستند که از غیر انس در آنجا حضور دارند، این هم میتواند سلام بکند.
حسابرسی مطلق خداوند در کلیه امور
خب، اینکه در ذیل آیه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ حَسِیباً﴾ یعنی هر تحیّتی، هر ردّی چه مماثل، چه احسن صادر بشود، ذات اقدس الهی حسابرس خوبی است و هیچ چیزی از حسابرسی خدا دور نیست و نهان نیست. در بعضی از آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» است آمده است که: ﴿یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ﴾ چه در سماوات باشد، چه در ارض باشد ﴿یَأْتِ بِهَا اللَّهُ﴾ ، چون خدا به هر چیزی حسابرسی دارد، حسیبِ هر چیزی است.
ظهور مطلق حسابرسی خداوند در قیامت
گرچه خدا همیشه حسیب است و حسابرسی خدا در همهٴ نشئات هست؛ اما در قیامت حسابرسی خدا به خوبی ظهور میکند. لذا قیامت به عنوان ﴿ یَوْمِ الْحِسَابِ﴾ نامیده میشود، چون حسابرسی خدا در قیامت ظهور میکند و قیامت هم ﴿یَوْمِ الْحِسَابِ﴾ است، به این مناسبت در آیهٴ بعد فرمود: ﴿اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لاَ رَیْبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً﴾؛ خداوند شریکی در الوهیّت ندارد، این خدایی که شریکی در الوهیّت ندارد سوگند یاد کرده است که این «لام»، «لام» قَسم است، سوگند یاد کرد که همه شما را به طرف روز قیامت جمع بکند یعنی در عین حال که همهٴ شما از دنیا به برزخ میروید، اینچنین نیست که در قبر بمانید، بلکه همهٴ شما را از قبر به قیامت منتشر میکند. حتماً، سوگند یاد کرد که خدا حتماً شما را از قبر به قیامت مبعوث میکند: ﴿لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ﴾. پس اینچنین نیست که در قبر بمانید، بلکه از قبر برمیخیزید [و] فعلاً به صورت خوابیده در قبر قرار دارید که قبر را مَرقد میگویند یعنی جایی که انسان رقود دارد، «رقود» یعنی خواب، «راقِد» همان نائم است.
دنیا، قبر و قیامت انسانهای عادی
فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ «رقود» در مقابل ایقاظ است. «ایقاظ» یعنی بیدارها، رقود یعنی خوابیدهها آن خوابگاه را میگویند مَرقَد و انسان در دنیا خواب است، وقتی مُرد بیدار میشود. برزخ نسبت به دنیا بیداری است: «الناسُ نیامٌ فاذا ماتوا انتبهوا» قیامت نسبت به برزخ بیداری است، چون اسراری که در قیامت روشن میشود در برزخ، مکتوم است. لذا وقتی انسان از برزخ وارد قیامت میشود، میفهمد که خواب بود و تازه بیدار شده است ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا﴾ ؛ خدا ما را از این خوابگاه ما بیدارمان کرده است.
پس انسان، تودهٴ مردم افراد عادی ـ برخلاف اوحدی از انسانها ـ در دنیا که هستند خواباند، بعد وقتی مُردند میبینند اوضاع طور دیگر است و وظیفه چیز دیگر بود و اینها خواب میدیدند. یکی خواب میبیند مقامی دارد، یکی خواب میبیند که برای او در جامعه حساب باز میکنند، خواب میبینند بعد وقتی بیدار شدند میبینند چیزی در دستشان نیست. اینهایی که در دنیا هستند خوابآلودند، خواب میبینند که مقامی هست و حسابی هست و مانند آن بعد وقتی که مُردند معلوم میشود چیز دیگری لازم بود [که] اینها تهیّه نکردند.
در برزخ بعضی از اسرار برایشان معلوم میشود و بسیاری از اسرار مکتوم است، اینها خواباند دوباره. وقتی قیامت کبرا قیام میکند که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ که ﴿تُبْلَی السَّرَائِرُ﴾ میشود، ﴿لاَ یَکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثاً﴾ در کار است، هیچ کسی چیزی را نهان نمیکند [و] هر کس هر چه دارد عَلن میکند، بدون اینکه از او بپرسند. چنین چیزی است، آنگاه همگان بیدار میشوند لذا برزخ هم مَرقَد مطرح است، خوابگاه مطرح است، لذا در سورهٴ «یس» دارد که ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾.
علت قیامت نامیدن روز جزا
خب، عمده آن است که قیامت را چرا قیامت گفتند؟ بعضیها بر ایناند که چون روز راستشدنِ از قبر و رستاخیز از همینجاست. ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾؛ همه از قبر برمیخیزند. اینها که در قبر خوابیده بودند حالا قیام میکنند. ﴿أَلاَّ یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ ٭ لِیَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ آن یوم عظیم چیست؟ ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ . ولی قرآن یک زبان وسیعتری دربارهٴ قیامت دارد؛ نه تنها مردم برمیخیزند و آمادهٴ جواب دادنند، بلکه صحنهٴ فرشتهها هم همین است؛ همهٴ ملائکه ایستادهاند. نه تنها ملائکه ایستادهاند، برنامههای قیامت هم حالا ایستاده شد یعنی مسئلهٴ صراط، مسئلهٴ حساب، مسئلهٴ سؤال و جواب، اینها هم قائم شد. از این مرحله بالاتر میرسیم به اینکه خودِ قیامت هم قیام میکند.
خب، پس تاکنون چهار مقطع دربارهٴ اینکه چرا قیامت را قیامت گفتند یاد شده است: اول اینکه همه مردم برمیخیزند برای حساب: ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ که در آیهٴ شش سورهٴ «مطففین» بود. دوم این است که ملائکه هم قیام میکنند: ﴿یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِکَةُ﴾ آیهٴ سی و هشتم سورهٴ «نبأ» این است: ﴿یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِکَةُ صَفّاً لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾؛ همه صف در صف ایستادهاند و احدی حقّ حرف ندارد، مگر اینکه خدا اجازه بدهد و آن روز هم جز حق، چیزی نخواهند گفت.
مرحلهٴ بعدی و مقطع بعدی آن است که آن صحنههای قیامت هم قیام میکند یعنی مراسم حسابرسی هم قیام میکند. مثل آیهٴ 41 سورهٴ «ابراهیم» که ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ﴾ یعنی صحنهٴ حسابرسی و بررسی که الآن نشسته است، آن روز ایستاده است یعنی فعلاً آن حسابرسی نهایی و دقیق تعطیل است و در قیامت کبرا باز است و مشغول کار و فعالیّت.
حالا برسیم به بالاتر از همهٴ اینها و آن آیهٴ دوازدهم و همچنین چهاردهم سورهٴ «روم» است که فرمود: ﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ﴾ و ﴿وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ﴾. این آیهٴ دوازده و چهارده میگوید: روزی که قیامت قیام بکند، چون «ساعة» از اسمای قیامت است ﴿یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ﴾؛ مجرمون سراسیمه میشوند یا آیهٴ چهارده سورهٴ «روم» دارد که ﴿یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ﴾؛ مردم به چند گروه تقسیم میشوند که قیامت قیام بکند.
حالا از کجا قیامت قیام بکند، قیامت هم خوابیده بود مرقدی دارد. آیا همهٴ این الفاظ را ما باید حمل بر مجاز بکنیم یا نه، ظواهر اینها حق است، مگر اینکه دلیل نقلی یا عقلی معتبر داشته باشیم که خلاف ظاهر را بر آیه تحمیل بکنیم. از اینکه فرمود: ﴿یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ این معنایش ظاهر است یعنی مردم الآن در قبرند، بعد برمیخیزند این درست است. ﴿یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِکَةُ صَفّاً﴾ یعنی همهٴ ملائکه و همچنین روح(سلام الله علیهم اجمعین) هر کدام مشغول کار خودشاناند، الآن هستند [و] هر کدام مشغول کار خودشاناند ولی در قیامت صف میبندند برای انجام وظایف قیامت، این دوتا [که] این معنایش روشن است.
معنای «یوم یقوم الحساب» در خصوص قیامت
سومی ﴿یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ﴾ است، این هم روشن است چون ذات اقدس الهی، حسیبِ بکلّ شیء است؛ الآن حساب هست؛ منتها حسابهای خاصّ دنیا، فردا همین حساب ممُحَّض میشود برای بررسی عقاید و اخلاق و اعمال این هم معنایش روشن است یعنی مردم هستند در قیامت، قیام میکنند، ملائکه و روح هستند در قیامت، قیام میکنند، حساب هست و در قیامت، قیام میکند اینها، این سه مقطع معنایش روشن است. اما این آیه دوازده و چهارده سورهٴ «روم» این دو آیه چه چیزی میخواهند بگویند؟ میفرماید قیامتْ قیام میکند، ظاهرش این نیست که قیامت الآن موجود است و مکتوم است، دفعتاً قیام میکند. بهشت موجود است، جهنم موجود است، چون قیامت همه این صحنهها را به همراه دارد یعنی آن صحنهٴ قیامت که ﴿فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ﴾ این را دارد، بهشت را دارد، جهنم را دارد، کوثر را دارد و مانند آن، این مجموعهٴ قیامت است. ما در همهٴ آن موارد ﴿یَقُومُ﴾ امثالذلک که داشتیم، به همین معنای ظاهر تفسیر میکردیم، وقتی به این مرحله چهارم که رسیدیم ﴿یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ﴾ این ﴿تَقُومُ﴾ را به معنای «تَحدث» بگیریم، به معنای «توجد» بگیریم یعنی روزی که قیامت، موجود میشود، قیامت پدید میآید که معنایش این باشد که قیامت الآن نیست [و] آن روز موجود میشود، این است معنایش. یا معنایش مثل آن آیات دیگر، مثل آن سه طایفه از آیات معنایش این است که قیامت هماکنون هست؛ منتها نهفته است و قیامی ندارد.
به هر تقدیر الآن ـ نه الآنی که در مقابل یک لحظهٴ قبلِ زمانی و یک لحظهٴ بعد زمانی باشد ـ قیامت هست؛ منتها نهفته است. نوعِ اسراری که به معاد برمیگردد، از همین قبیل است. مثلاً خدا میفرماید: ﴿یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ ؛ روزی که هیچ کسی مالک چیزی برای هیچ کسی نیست، آن روز کارها فقط به دست خداست، مگر امروز این طور نیست؟ امروز دیگران مالکاند فردا خدا مالک است. همهٴ ما باید استغفار بکنیم، بگوییم خدایا! ببخش بندهای را که «لا یمَلک لنفسی نفعاً ولا ضرّاً ولا موتاً ولا حیاةً ولا نشورا» ، اینچنین نیست که بشر، در دنیا مالک باشد و خدا در قیامت مالک باشد، این ﴿لِلّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ چطور میشود که در قیامت خدا بشود مالک، معنایش این است که در قیامت، مالکیّت مطلق خدا برای ما ظهور میکند. میفهمیم که او تنها مالک بود، نه اینکه سند مالکیّت خدا مربوط به قیامت باشد، آن روز خدا مالک باشد و در دنیا ما مالک باشیم: ﴿یَوْمَ لاَ تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَالْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ یعنی آن روز ما میفهمیم کار فقط به دست خداست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است