- 418
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 79 و 80 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 79 و 80 سوره نساء"
- اقامه دلیل بر الهی بودن رسالت پیامبر در قرآن
- ابلاغ پیام الهی مهمترین وظیفه رسول الله (ص)
- دامنگیر شدن عذاب الهی به روی گردانان از رسول خدا (ص)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿...وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً ﴿79﴾ مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً ﴿80﴾
در ذیل آیه قبل فرمود: سِمت تو فقط رسالت است، اینچنین نیست که سیّئات به بدقدمی تو به مردم برسد ـ معاذ الله ـ ، برای اینکه هر حادثهٴ سنگینی دامنگیر آنها شد «فبإذن الله» است، تو فقط رسول خدایی، این ادّعا ﴿وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً﴾.
اقامه دلیل بر الهی بودن رسالت پیامبر در قرآن
دلیل بر صحّت این دعوا این است که فرمود: ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾، هر ادّعایی یک بیّنه لازم دارد. شاهد رسالت تویِ پیامبر چه کسی است؟ خداست، خدا شهادت داد که تو پیامبری، به چه دلیل؟ برای اینکه پیام خود و کلام خود و نامهٴ خود را به دست تو داد؛ این قرآنی که تو قرائت میکنی و ابلاغ میکنی پیام اوست، دیگران تردید دارند مثل این بیاورند. پس یک مدّعا و یک دلیل: مدّعا آن است که تو رسول خدایی. دلیل آن است که معجزه همراه توست، کلام خدا همراه توست. تو پیامآور خدایی، برای اینکه کتاب خدا به دست توست. اگر کسی تردید دارد میگوید ـ معاذ الله ـ این کتاب، کتابالله نیست خب، مثل این بیاورد. تو که یک نفری، همه جنّ و انس جمع بشوند مثل این بیاورند، تو که تحصیلنکردهای همه تحصیلکردهها جمع بشوند، پس خدا شهادت داد که تو پیامبری. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آن آیهٴ پایانی این است؛ پایان سورهٴ «رعد» آیهٴ 43 این است: ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾؛ کافران میگویند تو پیامبر نیستی ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾ من پیامبرم و خدا شهادت داد من پیامبرم، برای اینکه پیامش به دست من است. اگر شما شک دارید که این پیام، پیام خداست و گفتهٴ من است ـ معاذ الله ـ خب، من که یک نفرم و تحصیلنکرده، شما همه تحصیلکردهها و تحصیلنکردهها را جمع بکنید لازم نیست مثل این قرآن بیاورید، لااقل مثل یک سورهاش بیاورید. اگر عاجز شدید، بپذیرید که خدا شهادت داد من رسول او هستم.
پس جملهٴ اول ادّعا، جملهٴ دوم استدلال، ﴿وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً﴾ به چه دلیل؟ برای اینکه خدا شهادت داد ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾.
اثبات همسان بودن اطاعت رسول با اطاعت خدا
از مجموع ذیل آیه قبل با آیه بعد، یک شکل منطقی به صورت شکل اول ترسیم میشود و آن این است که وجود مبارک پیغمبر رسولالله است، برای اینکه ﴿أَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً﴾. پس میشود «محمّدٌ رسولالله» این صغرای قیاس که «هذا رسول الله»، کبرای قیاس این است که ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾.
پس با دوتا شکل اول نتیجه میگیریم که اطاعت این شخص، اطاعت خداست. شکل اول این است که «هذا رسول الله، کلّ من أطاعه فقد أطاع رسول الله» این نتیجهٴ شکل اول. قیاس دوم باز به روال شکل اول این است که «من أطاعه فقد أطاع الرسول، من أطاع الرسول فقد أطاع الله» چون کبرای کلّی این است که ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾ این منطقی حرفزدن با فطرت هر کسی سازگار است. شما وقتی بخواهید هر مطلبی را با استدلال به هر انسان تحصیلکرده و نکرده بفهمانید وقتی به روال شکل اول حرف بزنید، میبینید خوب میفهمد. میگویید این آتش است، هر آتشی میسوزاند این میسوزاند، تمام حرفهایی که شبانهروز ما میزنیم با شکل اول منطقی داریم کار میکنیم؛ منتها حالا گاهی صغرا حذف میشود، گاهی کبرا حذف میشود برای وضوح.
شما وقتی یک ساعت در یکجا بنشیند، میبینید همه مردم برابر با منطق حرف میزنند؛ منتها منطق فطری این منطق تدوینی، باز کردن و تحریر کردن همان منطق فطری است، چیز دیگری نیست. همه مردم برابر با منطق سخن میگویند؛ منتها حالا کبرا یا صغرا اشتباه میشود مطلب دیگر است ولی شکل، شکل منطقی است. قرآن هم چون ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است برابر با منطق با مردم سخن میگوید، صغرا همینجا مشخص شد که ﴿وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً﴾ پس «أنت رسول الله»، کبرا هم این است که ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾، پس «فمن أطاعک فقد أطاع الرسول و من أطاع الرسول فقد أطاع الله» پس «فمن أطاعک فقد أطاع الله»، این جریان در همهٴ کارها هست.
پس مطلب اول آن است که خدا ادّعا فرمود وجود مبارک حضرت، رسول خداست. برهانش هم اقامه کرد [و] فرمود: من شاهد بر این برهان دارم.
مطلب دوم که دوتا شکل منطقی آن را همراهی میکند این است که وجود مبارک حضرت رسول خداست، هر کس او را اطاعت کرد رسول خدا را اطاعت کرد و هر کس رسول خدا را اطاعت کرد الله را اطاعت کرد.
لزوم اطاعت از رسول در مسئله رسالت و ولایت
مطلب سوم آن است که اطاعت وجود مبارک پیغمبر ص که مستلزم اطاعت خداست هم در مسائل رسالت و تشریع اوست، هم در مسائل ولایت و رهبری او. یک وقت است رسول خدا پیام خدا را میرساند که ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ هر کس به این پیام اعتنا کرد و احترام گذاشت این پیام را و به این پیام عمل کرد، حرفِ خدا را اطاعت کرد و اگر به صورت پیام درنیامد [بلکه] به صورت رهبری درآمد، مثل اینکه فرمود: با فلان قوم باید بجنگیم، با فلان قوم باید صلح بکنیم، فرمانده لشکر در اینجا مثلاً اسامةبنزید است، در آنجا جعفر ابیطالب است، در آنجا حمزه است، در آنجا کذا و کذا، اینگونه از امور هم براساس آیهٴ سورهٴ «حشر» که فرمود: ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ براساس این بیان ذات اقدس الهی هر چه را که وجود مبارک پیامبر فرمود گفتهٴ خدا خواهد شد یعنی طبق آیهٴ سورهٴ «حشر»، اطاعت همه رهبریهای پیغمبر هم واجب است، چون فرمود: ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾، این ﴿مَا آتَاکُمُ﴾ به معنای «ما أبلغ الیکم» یا «ما بلّغه الیکم» نیست، به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ چه آوردههایی که به صورت تشریع باشد، چه آوردههایی که به صورت رهبری و ولایت باشد، اطاعتش میشود واجب. پس «من أطاع الرسول» در بحثهای تشریعیاش: ﴿فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾، «من أطاع الرسول» در بحثهای رهبریاش: ﴿فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾، اینهم یک مطلب.
ابلاغ پیام الهی مهمترین وظیفه رسول الله ص
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾؛ حالا اگر مردم گوش ندادند تو که مأمور حفظ مردم نیستی، تو رسولی، تو که حفظ مردم را به عهده نداری. تصمیم درباره این مردم به عهده خداست حالا خدا یا عفو میکند یا با عذابهای تکوینی اینها را عذاب میکند یا به شما دستور قتال میدهد، این تصمیمگیریاش به عهده خداست. تنها کاری که به عهدهٴ توست رسالت است، باید پیام را ابلاغ کنی، از آن به بعد باید منتظر دستور خدا باشی.
شواهد قرآنی بر بلاغ مبین بودن پیامبر ص
آیاتی که در این زمینه است چند طایفه است: طایفهٴ اُولیٰ همین است که به پیامبر میفرماید که تو عهدهدار جان اینها نیستی، آنها بدانند که هر حادثهای از این به بعد دامنگیرشان شد مسئول این حوادث خود اینها هستند ﴿فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾ تو فقط بلاغِ مبین به عهده توست.
این طایفه از آیات چه در همین سورهٴ «نساء» و چه در سایر سُوَر هست در چند آیه، این طایفهٴ اُولیٰ مشهود است که فرمود: اگر کسی اعراض کرد، تو فقط بلاغ مبین داری؛ باید طوری ابلاغ کنی که حجت الهی بالغ بشود در نفوس اینها، روشن بشود که اگر از این به بعد کسی به دام هلاکت افتاد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ باشد. تو باید بلاغ مبین کنی؛ آنها که نمیفهمند بفهمانی، آنها که دسترسی ندارند تو به آنها برسانی، آنها که قصوری دارند، قصورشان را باید برطرف بکنی، اگر کسی مکلّف است باید این حرف، کاملاً به او برسد که او ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ باشد. این مضمون، در چند آیه قرآن کریم هست که بلاغ مبین فقط به عهده توست، بیش از این وظیفهای نداری، که نمونهاش همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بود و باز در آیهٴ بیست سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» هم قبلاً گذشت و آن این است که ﴿فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ﴾؛ تو وظیفهات را انجام دادی تصمیمگیری آینده درباره اینها به عهده خداست و خدا هم بصیر است، میداند چطور تصمیم بگیرد ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ﴾ این یک طایفه.
به عهدهٴ خداوند بودن تصمیم نهایی پس از ابلاغ رسالت
طایفه دیگر آن است که به رسول خدا ص دستور میدهد که تو از نظر تشریع، بلاغ مبین داشتی و رساندی. تصمیمگیری بعدی مستقیماً به عهده خداست و تو از آن نظر که مخلوقی و بندهای هیچ سهمی در این کار نداری، از آن جهت که مظهر قدرت حقّی مسئله شفاعت و برکت و توسّل و امثالذلک سرِ جایش محفوظ است که این دو مطلب در ذیل آیهٴ 127 و 128 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت. در این جریان جنگ، چهار مطلب را خدا ذکر میکند، اول دو مطلب را ذکر میکند، هنوز آن دو مطلب دیگر نیامده یک جمله معترضهای را در وسط ذکر میکند که هیچ سهمی برای تویِ پیغمبر نیست، تصمیمگیری نهایی به عهده خداست. آن چهار مطلب این است، فرمود: ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾؛ تا اینکه یک عده را منقطعالنسل کند، ریشهکَن کند (یک)، ﴿أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خَائِبِینَ﴾؛ یا اینها را سرکوب کند گرفتار شکست کند که با خِزی و رسوایی برگردند، فرار کنند، عقبنشینی کنند (دو). سوم ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ﴾؛ لطف خدا شامل حالشان بشود که اینها مشمول توبهٴ اوّلی خدا بشوند، بعد توبه از طرف خودشان باشد تا مجدّداً خدا توبهٴ اینها را بپذیرد این (سه)، ﴿أَوْ یُعَذِّبَهُمْ﴾؛ یا به عذاب اخروی، دنیوی و مانند آن گرفتار کند (چهار).
در بین این امور چهارگانه، اوّلی و دوّمی را فرمود، قبل از اینکه سوّمی و چهارمی را بفرماید با جملهٴ ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ﴾ که این نکره در سیاق نفی است، فرمود هیچ نحوی از انحای تصمیمگیری به تو مرتبط نیست حالا نظم آیه این است: ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ این (یک)، ﴿أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خَائِبِینَ﴾ این (دو)، این امر اول و دوم، هنوز امر سوم و چهارم نیامده در این وسط، این جمله فرمود: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ﴾؛ هیچ چیزی در تصمیمگیری به عهده تو نیست، رسول خدا عبدِ صالح، عبدِ محض است. اگر خداوند به او چیزی مرحمت کرده است، آنگاه از آن راه شروع میکند و وظیفهاش را انجام میدهد، چه اینکه این کار را کرده است.
بعد از اینکه بین دو امر اول و دو امر آخر کاملاً به پیامبر این مطلب را گفت تا دیگران حسابشان را بکنند که تو عبدِ محضی، تصمیمگیری به عهدهٴ خداست [و] هیچ ربطی به تو ندارد: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ﴾ که نکره در سیاق نفی است، آنگاه مطلب سوم و چهارم را ذکر میکند، فرمود: ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ﴾ .
خب، اگر نبود فرمایش ذات اقدس الهی که فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ و اگر نبود فرمایش ذات اقدس الهی که فرمود: هیچ کس حق ندارد در میدان جنگ خودش را حفظ کند و پیغمبر را به خطر بیندازد ، همه باید فدای او بشوند (اگر نبود این فرمایشات الهی) هیچ کسی سِمتی به پیغمبر نمیداد.
علت توسل به قبر شریف پیامبر ص
خب، این میشود توحید، آن هم میشود شفاعت، توسّل، تبرّک تا بیگانه خیال نکند اگر ما خاک قبور اینها را میبوسیم و بر چشم میگذاریم از آن جهت است که اینها را مستقل میدانیم ـ معاذ الله ـ چون ذات اقدس الهی فرمود ما اطاعت میکنیم. خود حجرالأسود همین است دیگر، این از بیانات نورانی حضرت امیر است در نهجالبلاغه به صورت صریح در نهجالبلاغه فرمود: خداوند مردم را امتحان کرده «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ» از حَجر اسود هیچ کاری ساخته نیست، چه رسد به سایر سنگها. حضرت فرمود ذات اقدس الهی مردم را امتحان کرده به طواف اطراف این سنگها: «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ»؛ هیچ اثری از این سنگ به کسی نمیرسد ولی چون ذات اقدس الهی فرمود اگر دور این سنگ گشتی یا به طرف این سنگ نماز خواندی، اطاعت تو مقبول است ما میگوییم «سمعاً و طاعاً» و چون خود پیغمبر استلام کرد به ما دستور داد این سنگ را ببوسید، میگوییم «سمعاً و طاعاً».
حالا آنها میفهمند که شیعه مشرک نیست، موحّد ناب است تأثیر، برای ذات اقدس الهی است و خدا فرمود: به اینها متبرّک بشوید اینها شفیع شما هستند، به اینها متوسّل بشوید، همان طوری که خدا دستور داد به نماز متوسّل بشوید. مگر نماز وسیله نیست، خب نماز واجبالوجود است یا ممکنالوجود? نماز ممکنالوجود است دیگر، واجب که نیست ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ اقرار به گناه بهترین وسیله است در این «مناجات شعبانیه» که به ما آموختند در هر فرصت مناسبی بخوانید، میگوییم «وَاِنْ کانَ قَدْ دَنا اَجَلی وَلَمْ یُدْنِنی مِنْکَ عَمَلی، فَقَدْ جَعَلْتُ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْکَ وَسیلَتی» یعنی خدایا! تو فرمودی ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ این اقرار به گناه، بهترین وسیله است. خیلی از ماها بدون پرده، منتظر مغفرت رایگان خداییم. توبه یک کار عادی و آسانی نیست، البته بر همه ما واجب است توبهکردن؛ اما اینچنین نیست که ما توفیق توبه داشته باشیم [و] با توبه بارمان را ببندیم. به دلیل اینکه صدها بار انسان توبه میکند بعد میشکند، اینکه توبه نشد. استغفار غیر از توبه است، در بحثهای قبل هم گذشت یعنی خدایا! تو یک عده را به لطف خودت میبخشی، نه برابر توبه، برابر توبه که مشرکین را هم میبخشی هر مشرکی، هر کمونیستی الآن توبه بکند پاک میشود و خدا قبول میکند. هر مُلحدی، هر بتپرستی که توبه بکند بخشوده میشود. در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خواندیم: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾ ؛ اما ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ تا کسی جَری نشود؛ به نحو موجبهٴ جزئیه وعده داد، به نحو موجبهٴ کلیه که وعده نداد. فرمود: خدا یک عده را بدون توبه میبخشد؛ اما هر که را خدا خودش بخواهد حالا گاهی پدران خوب، مادران خوب، اجداد خوب، فرزندان خوبی پیدا شدند از این شخص وسیلهٴ آمرزش او فراهم شده است، این لطفی است که خدا نصیب او میکند بدون توبه، با توبه که شرک را هم میآمرزد.
خب، ما تمام این اشک و نالهمان این است که خدایا! ما را مشمول آن استغفارت بکن. ما دلمان میخواهد توبه بکنیم، توبه کردن هم مثل نماز خواندن بر ما واجب است؛ اما کاری است بسیار سخت. توبه کردیم؛ اما خب چه کسی است که توبه نشکسته باشد? عمده همین ﴿وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾ است؛ هر که ذات اقدس الهی مشمول لطف خودش قرار داد او آمرزیده میشود. اگر خدا کسی را مشمول لطف خاصّ خود قرار داد به خاطر مصلحتی که میداند، آن منشأ برکت است.
باذن الهی بودن تکریم قبول اهل بیت ع
خب، پس اگر شیعه، خاک قبور اهلبیت ع را میبوسد، تکریم میکند، برای اینکه به ما این طور دستور دادند وگرنه ما برای خود پیغمبر استقلال قائل نیستیم چه رسد به خاک قبر او. وجود مبارک پیغمبر تا خدا دستور ندهد کار نمیکند، بله درست است؛ اما خدا به او دستور داد، فرمود: این همه نعمتها را من به تو دادم و مردم اگر بخواهند سعادتمند بشوند، چاره جز این نیست از راه علی و اولاد علی به تو برسند و از راه تو به من برسند، این راه را دستور داد. مثل اینکه به ما دستور داد قبل از اینکه کعبه قبله بشود به ما دستور داد که فقط باید به طرف آن سنگ، بیتالمقدس یک سنگِ بزرگ بود چیز دیگر که نبود، بعداً به آن سنگ ساختمان کردند دیگر. فرمود رو به این سنگ باید بایستید وگرنه نمازتان باطل است. عبدِ محض باید مطیع مولا باشد؛ وقتی گفت به این سَمت عبادت کنید، از نظر زمان هم اگر کسی قبل از زوال، نماز ظهر و عصرش را بخواند باطل است، از نظر قبله هم به غیر کعبه متوجّه بشود نمازش باطل است. این تابع دستور ذات اقدس الهی است، به سبب مصلحتی که او میداند.
خب، بنابراین اینچنین نیست که هیچ کسی برای اینها استقلال قائل بشود. ما همان طوری که برای کعبه استقلال قائل نیستیم، برای آن سنگ بیتالمقدس استقلال قائل نیستیم، برای دیگران هم استقلال قائل نیستیم، هر جا را که ذات اقدس الهی فرمود، میگوییم «سمعاً و طاعاً» برای اینها شفاعت، توسّل، تبرّک و هزارها لطف قرار داد، میگوییم «سمعاً و طاعاً». لذا در آیهٴ محلّ بحث هم فرمود: ﴿فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾؛ تو که عهدهدار حفظ اینها نیستی، تو مواظب باش دستور چیست، اینهم یک طایفه از آیات.
تصمیمات الهی پس از ابلاغ رسالت
طایفه دیگر حالا میفرماید که وقتی بنا شد که تصمیمگیری به عهده خدا باشد، ما از این به بعد تصمیممان این است. اوّلاً تو رابطهات را با اینها کم بکن؛ رابطهای که قهر نکنی، هَجرِ جمیل داشته باشی. هَجر غیر جمیل آن است که آدم قهر بکند، مردم را رها بکند اینکه نشد. هجر جمیل آن است که در متن مردم باشد ولی اینها را نپذیرد، این ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾ آن قهرکردنها، کار عادی است کار هر کسی است. هجر جمیل کار هر کسی نیست؛ آدم در متن مردم باشد و رنگ نگیرد اینها را رها نکند و دلگیر هم نشود و حرفهای اینها را هم نپذیرد، آن کار آسانی نیست، میشود هجر جمیل.
خب، همین منافقینی که به پشت سر حضرت میآمدند نماز میخواندند و حضرت هم صریحاً آگاه بود، اینها را طرد نمیکرد، چون هجر جمیل معنایش این است. حالا فرمود از این به بعد منتظر تصمیم باش. در سورهٴ «نجم» فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَی﴾ ؛ فرمود: از اینها اِعراض بکن.
دامنگیر شدن عذاب الهی به روی گردانان از رسول خدا ص
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هشداری داد. فرمود به این تبهکاران بگویید شما که حالا رو برگرداندید، احدیالسیّئتین دامنگریتان میشود یا خدا شما را به عذاب غیبی گرفتار میکند یا به ما دستور میدهد ما شما را از پا درمیآوریم. آیهٴ 52 سورهٴ «توبه» این است که: ﴿وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ﴾؛ منتظر باشید ما هم منتظریم ببینیم خدا چه چیزی دستور میدهد? حالا دستوری که داد در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است. قبل از «نساء» هم مشابه این دستور آمده است که زمینه را فراهم کرد؛ آیهٴ 49 سورهٴ «مائده» این است که ﴿وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النّاسِ لَفَاسِقُونَ﴾؛ فرمود اگر اینها رو برگرداندند، بدان [که] خدا اینها را رها نمیکند، میخواهد درباره اینها تصمیم بگیرد همه اینها زمینه فراهم شد، حالا ببینیم چه چیزی تصمیم میگیرد. در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» تصمیم الهی مشخص شد؛ آیهٴ 89 همین سورهٴ «نساء» این است که: ﴿وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا﴾؛ حالا اگر مهاجرت نکردند، حرف شما را گوش ندادند، حرف پیامبر را گوش ندادند [و] تولّی کردند چه کار بکنید? بگیرید، بکُشید: ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم﴾ ؛ هر جا گرفتید بکُشید این تصمیم خداست.
خب، ببینید از آن مرحله که فرمود: ﴿وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾ تا این مرحله که بگوید هر جا گرفتید بکُشید خیلی فرق است، کمکم به اینجا رسیده است. اول فرمود: ﴿وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾، بعد دستور هجر جمیل داد. بعد اعلام خطر کرد فرمود: به اینها بگویید خدا یکی از دوتا کار را میکند یا ﴿یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا﴾ این اعلام خطر کرد، بعد کاملاً پرده را برداشت در آیهٴ 89 سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم﴾ حالا اینها دیگر قابل مهلت نیستند، هیچ امان ندارند.
ادعای نسخ آیهٴ در تفسیر قرطبی و تحلیل حضرت استاد
آنکه در تفسیر قرطبی آمده که آیهٴ سِیف، ناسخ آیهٴ محلّ بحث است ، این سخن از نسخ نیست. این مثل درمان یک بیمار است. بیماری را اول با نصیحتی که مقداری پرهیز کن، پُرخوری نکن، قدری دارو مصرف بکن، این تقوا همان دستور پرهیز است دیگر. بعد وقتی این شخص، ناپرهیز بود شروع میکنند به یک مقدار درمان سخت. وقتی ناپرهیزیاش را ادامه داد، خب جرّاحی میکنند دیگر، پرهیز معنایش همین است. ذات اقدس الهی که به همه دستور تقوا نمیدهد. تقوا برای آن کسی است که با پرهیز خوب میشود، حالا اگر کسی کارش از پرهیز گذشت باز هم میگویند تقوا? مثل یک طبیب. طبیب، اوایل به یک بیمار میگوید پرهیز کن، حالا اگر این مرض مُزمن شد در اثر ناپرهیزی او و دیگر قابل علاج نشد، طبیب به این مریض میگوید آقا شما هر چه خواستید میل کنید، این مریض باید بفهمد کار گذشت، چون تقوا برای کسی است که زمینهٴ درمان در او باشد. ذات اقدس الهی هم به یک عده فرمود: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ ؛ هر چه دلتان خواست بکنید، شما که به هیچ دستوری گوش نمیدهید که، حالا هر چه دلتان خواست بکنید. در اینگونه از موارد فرمود: ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم﴾ برای اینکه ما مهلت دادیم نشد، اتمام حجت کردیم نشد، نعمت دادیم نشد، اینها کارشان توطئه، کُشتن، زدن، مصدومکردن مسلمین است.
بنابراین این نظم طبیعی آیات است، نه اینکه آیهای آیهٴ دیگر را نسخ کند. مثل اینکه کسی بگوید آنجا که طبیب دستور میدهد که حالا دست این شخص را قطع کنید، این نسخ کرده آن دستوری که آن وقت گفته فلان قرص یا کپسول را میل کنید، اینکه نسخ او نیست. این هر چیزی در جای خودش قرار دارد، وقتی نوبت تمام شد دیگر دستور بعدی میرسد. لذا فرمود تو که حافظ جان اینها نیستی، مراحل بعدی هم با آیات بعدی تمام شد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- اقامه دلیل بر الهی بودن رسالت پیامبر در قرآن
- ابلاغ پیام الهی مهمترین وظیفه رسول الله (ص)
- دامنگیر شدن عذاب الهی به روی گردانان از رسول خدا (ص)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿...وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً ﴿79﴾ مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً ﴿80﴾
در ذیل آیه قبل فرمود: سِمت تو فقط رسالت است، اینچنین نیست که سیّئات به بدقدمی تو به مردم برسد ـ معاذ الله ـ ، برای اینکه هر حادثهٴ سنگینی دامنگیر آنها شد «فبإذن الله» است، تو فقط رسول خدایی، این ادّعا ﴿وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً﴾.
اقامه دلیل بر الهی بودن رسالت پیامبر در قرآن
دلیل بر صحّت این دعوا این است که فرمود: ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾، هر ادّعایی یک بیّنه لازم دارد. شاهد رسالت تویِ پیامبر چه کسی است؟ خداست، خدا شهادت داد که تو پیامبری، به چه دلیل؟ برای اینکه پیام خود و کلام خود و نامهٴ خود را به دست تو داد؛ این قرآنی که تو قرائت میکنی و ابلاغ میکنی پیام اوست، دیگران تردید دارند مثل این بیاورند. پس یک مدّعا و یک دلیل: مدّعا آن است که تو رسول خدایی. دلیل آن است که معجزه همراه توست، کلام خدا همراه توست. تو پیامآور خدایی، برای اینکه کتاب خدا به دست توست. اگر کسی تردید دارد میگوید ـ معاذ الله ـ این کتاب، کتابالله نیست خب، مثل این بیاورد. تو که یک نفری، همه جنّ و انس جمع بشوند مثل این بیاورند، تو که تحصیلنکردهای همه تحصیلکردهها جمع بشوند، پس خدا شهادت داد که تو پیامبری. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آن آیهٴ پایانی این است؛ پایان سورهٴ «رعد» آیهٴ 43 این است: ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾؛ کافران میگویند تو پیامبر نیستی ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾ من پیامبرم و خدا شهادت داد من پیامبرم، برای اینکه پیامش به دست من است. اگر شما شک دارید که این پیام، پیام خداست و گفتهٴ من است ـ معاذ الله ـ خب، من که یک نفرم و تحصیلنکرده، شما همه تحصیلکردهها و تحصیلنکردهها را جمع بکنید لازم نیست مثل این قرآن بیاورید، لااقل مثل یک سورهاش بیاورید. اگر عاجز شدید، بپذیرید که خدا شهادت داد من رسول او هستم.
پس جملهٴ اول ادّعا، جملهٴ دوم استدلال، ﴿وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً﴾ به چه دلیل؟ برای اینکه خدا شهادت داد ﴿وَکَفَی بِاللّهِ شَهِیداً﴾.
اثبات همسان بودن اطاعت رسول با اطاعت خدا
از مجموع ذیل آیه قبل با آیه بعد، یک شکل منطقی به صورت شکل اول ترسیم میشود و آن این است که وجود مبارک پیغمبر رسولالله است، برای اینکه ﴿أَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً﴾. پس میشود «محمّدٌ رسولالله» این صغرای قیاس که «هذا رسول الله»، کبرای قیاس این است که ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾.
پس با دوتا شکل اول نتیجه میگیریم که اطاعت این شخص، اطاعت خداست. شکل اول این است که «هذا رسول الله، کلّ من أطاعه فقد أطاع رسول الله» این نتیجهٴ شکل اول. قیاس دوم باز به روال شکل اول این است که «من أطاعه فقد أطاع الرسول، من أطاع الرسول فقد أطاع الله» چون کبرای کلّی این است که ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾ این منطقی حرفزدن با فطرت هر کسی سازگار است. شما وقتی بخواهید هر مطلبی را با استدلال به هر انسان تحصیلکرده و نکرده بفهمانید وقتی به روال شکل اول حرف بزنید، میبینید خوب میفهمد. میگویید این آتش است، هر آتشی میسوزاند این میسوزاند، تمام حرفهایی که شبانهروز ما میزنیم با شکل اول منطقی داریم کار میکنیم؛ منتها حالا گاهی صغرا حذف میشود، گاهی کبرا حذف میشود برای وضوح.
شما وقتی یک ساعت در یکجا بنشیند، میبینید همه مردم برابر با منطق حرف میزنند؛ منتها منطق فطری این منطق تدوینی، باز کردن و تحریر کردن همان منطق فطری است، چیز دیگری نیست. همه مردم برابر با منطق سخن میگویند؛ منتها حالا کبرا یا صغرا اشتباه میشود مطلب دیگر است ولی شکل، شکل منطقی است. قرآن هم چون ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است برابر با منطق با مردم سخن میگوید، صغرا همینجا مشخص شد که ﴿وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً﴾ پس «أنت رسول الله»، کبرا هم این است که ﴿مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾، پس «فمن أطاعک فقد أطاع الرسول و من أطاع الرسول فقد أطاع الله» پس «فمن أطاعک فقد أطاع الله»، این جریان در همهٴ کارها هست.
پس مطلب اول آن است که خدا ادّعا فرمود وجود مبارک حضرت، رسول خداست. برهانش هم اقامه کرد [و] فرمود: من شاهد بر این برهان دارم.
مطلب دوم که دوتا شکل منطقی آن را همراهی میکند این است که وجود مبارک حضرت رسول خداست، هر کس او را اطاعت کرد رسول خدا را اطاعت کرد و هر کس رسول خدا را اطاعت کرد الله را اطاعت کرد.
لزوم اطاعت از رسول در مسئله رسالت و ولایت
مطلب سوم آن است که اطاعت وجود مبارک پیغمبر ص که مستلزم اطاعت خداست هم در مسائل رسالت و تشریع اوست، هم در مسائل ولایت و رهبری او. یک وقت است رسول خدا پیام خدا را میرساند که ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ هر کس به این پیام اعتنا کرد و احترام گذاشت این پیام را و به این پیام عمل کرد، حرفِ خدا را اطاعت کرد و اگر به صورت پیام درنیامد [بلکه] به صورت رهبری درآمد، مثل اینکه فرمود: با فلان قوم باید بجنگیم، با فلان قوم باید صلح بکنیم، فرمانده لشکر در اینجا مثلاً اسامةبنزید است، در آنجا جعفر ابیطالب است، در آنجا حمزه است، در آنجا کذا و کذا، اینگونه از امور هم براساس آیهٴ سورهٴ «حشر» که فرمود: ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ براساس این بیان ذات اقدس الهی هر چه را که وجود مبارک پیامبر فرمود گفتهٴ خدا خواهد شد یعنی طبق آیهٴ سورهٴ «حشر»، اطاعت همه رهبریهای پیغمبر هم واجب است، چون فرمود: ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾، این ﴿مَا آتَاکُمُ﴾ به معنای «ما أبلغ الیکم» یا «ما بلّغه الیکم» نیست، به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ چه آوردههایی که به صورت تشریع باشد، چه آوردههایی که به صورت رهبری و ولایت باشد، اطاعتش میشود واجب. پس «من أطاع الرسول» در بحثهای تشریعیاش: ﴿فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾، «من أطاع الرسول» در بحثهای رهبریاش: ﴿فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾، اینهم یک مطلب.
ابلاغ پیام الهی مهمترین وظیفه رسول الله ص
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾؛ حالا اگر مردم گوش ندادند تو که مأمور حفظ مردم نیستی، تو رسولی، تو که حفظ مردم را به عهده نداری. تصمیم درباره این مردم به عهده خداست حالا خدا یا عفو میکند یا با عذابهای تکوینی اینها را عذاب میکند یا به شما دستور قتال میدهد، این تصمیمگیریاش به عهده خداست. تنها کاری که به عهدهٴ توست رسالت است، باید پیام را ابلاغ کنی، از آن به بعد باید منتظر دستور خدا باشی.
شواهد قرآنی بر بلاغ مبین بودن پیامبر ص
آیاتی که در این زمینه است چند طایفه است: طایفهٴ اُولیٰ همین است که به پیامبر میفرماید که تو عهدهدار جان اینها نیستی، آنها بدانند که هر حادثهای از این به بعد دامنگیرشان شد مسئول این حوادث خود اینها هستند ﴿فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾ تو فقط بلاغِ مبین به عهده توست.
این طایفه از آیات چه در همین سورهٴ «نساء» و چه در سایر سُوَر هست در چند آیه، این طایفهٴ اُولیٰ مشهود است که فرمود: اگر کسی اعراض کرد، تو فقط بلاغ مبین داری؛ باید طوری ابلاغ کنی که حجت الهی بالغ بشود در نفوس اینها، روشن بشود که اگر از این به بعد کسی به دام هلاکت افتاد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ باشد. تو باید بلاغ مبین کنی؛ آنها که نمیفهمند بفهمانی، آنها که دسترسی ندارند تو به آنها برسانی، آنها که قصوری دارند، قصورشان را باید برطرف بکنی، اگر کسی مکلّف است باید این حرف، کاملاً به او برسد که او ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ باشد. این مضمون، در چند آیه قرآن کریم هست که بلاغ مبین فقط به عهده توست، بیش از این وظیفهای نداری، که نمونهاش همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بود و باز در آیهٴ بیست سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» هم قبلاً گذشت و آن این است که ﴿فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ﴾؛ تو وظیفهات را انجام دادی تصمیمگیری آینده درباره اینها به عهده خداست و خدا هم بصیر است، میداند چطور تصمیم بگیرد ﴿وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ﴾ این یک طایفه.
به عهدهٴ خداوند بودن تصمیم نهایی پس از ابلاغ رسالت
طایفه دیگر آن است که به رسول خدا ص دستور میدهد که تو از نظر تشریع، بلاغ مبین داشتی و رساندی. تصمیمگیری بعدی مستقیماً به عهده خداست و تو از آن نظر که مخلوقی و بندهای هیچ سهمی در این کار نداری، از آن جهت که مظهر قدرت حقّی مسئله شفاعت و برکت و توسّل و امثالذلک سرِ جایش محفوظ است که این دو مطلب در ذیل آیهٴ 127 و 128 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت. در این جریان جنگ، چهار مطلب را خدا ذکر میکند، اول دو مطلب را ذکر میکند، هنوز آن دو مطلب دیگر نیامده یک جمله معترضهای را در وسط ذکر میکند که هیچ سهمی برای تویِ پیغمبر نیست، تصمیمگیری نهایی به عهده خداست. آن چهار مطلب این است، فرمود: ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾؛ تا اینکه یک عده را منقطعالنسل کند، ریشهکَن کند (یک)، ﴿أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خَائِبِینَ﴾؛ یا اینها را سرکوب کند گرفتار شکست کند که با خِزی و رسوایی برگردند، فرار کنند، عقبنشینی کنند (دو). سوم ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ﴾؛ لطف خدا شامل حالشان بشود که اینها مشمول توبهٴ اوّلی خدا بشوند، بعد توبه از طرف خودشان باشد تا مجدّداً خدا توبهٴ اینها را بپذیرد این (سه)، ﴿أَوْ یُعَذِّبَهُمْ﴾؛ یا به عذاب اخروی، دنیوی و مانند آن گرفتار کند (چهار).
در بین این امور چهارگانه، اوّلی و دوّمی را فرمود، قبل از اینکه سوّمی و چهارمی را بفرماید با جملهٴ ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ﴾ که این نکره در سیاق نفی است، فرمود هیچ نحوی از انحای تصمیمگیری به تو مرتبط نیست حالا نظم آیه این است: ﴿لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ این (یک)، ﴿أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خَائِبِینَ﴾ این (دو)، این امر اول و دوم، هنوز امر سوم و چهارم نیامده در این وسط، این جمله فرمود: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ﴾؛ هیچ چیزی در تصمیمگیری به عهده تو نیست، رسول خدا عبدِ صالح، عبدِ محض است. اگر خداوند به او چیزی مرحمت کرده است، آنگاه از آن راه شروع میکند و وظیفهاش را انجام میدهد، چه اینکه این کار را کرده است.
بعد از اینکه بین دو امر اول و دو امر آخر کاملاً به پیامبر این مطلب را گفت تا دیگران حسابشان را بکنند که تو عبدِ محضی، تصمیمگیری به عهدهٴ خداست [و] هیچ ربطی به تو ندارد: ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ﴾ که نکره در سیاق نفی است، آنگاه مطلب سوم و چهارم را ذکر میکند، فرمود: ﴿أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ﴾ .
خب، اگر نبود فرمایش ذات اقدس الهی که فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ و اگر نبود فرمایش ذات اقدس الهی که فرمود: هیچ کس حق ندارد در میدان جنگ خودش را حفظ کند و پیغمبر را به خطر بیندازد ، همه باید فدای او بشوند (اگر نبود این فرمایشات الهی) هیچ کسی سِمتی به پیغمبر نمیداد.
علت توسل به قبر شریف پیامبر ص
خب، این میشود توحید، آن هم میشود شفاعت، توسّل، تبرّک تا بیگانه خیال نکند اگر ما خاک قبور اینها را میبوسیم و بر چشم میگذاریم از آن جهت است که اینها را مستقل میدانیم ـ معاذ الله ـ چون ذات اقدس الهی فرمود ما اطاعت میکنیم. خود حجرالأسود همین است دیگر، این از بیانات نورانی حضرت امیر است در نهجالبلاغه به صورت صریح در نهجالبلاغه فرمود: خداوند مردم را امتحان کرده «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ» از حَجر اسود هیچ کاری ساخته نیست، چه رسد به سایر سنگها. حضرت فرمود ذات اقدس الهی مردم را امتحان کرده به طواف اطراف این سنگها: «بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَ لاَ تَنْفَعُ»؛ هیچ اثری از این سنگ به کسی نمیرسد ولی چون ذات اقدس الهی فرمود اگر دور این سنگ گشتی یا به طرف این سنگ نماز خواندی، اطاعت تو مقبول است ما میگوییم «سمعاً و طاعاً» و چون خود پیغمبر استلام کرد به ما دستور داد این سنگ را ببوسید، میگوییم «سمعاً و طاعاً».
حالا آنها میفهمند که شیعه مشرک نیست، موحّد ناب است تأثیر، برای ذات اقدس الهی است و خدا فرمود: به اینها متبرّک بشوید اینها شفیع شما هستند، به اینها متوسّل بشوید، همان طوری که خدا دستور داد به نماز متوسّل بشوید. مگر نماز وسیله نیست، خب نماز واجبالوجود است یا ممکنالوجود? نماز ممکنالوجود است دیگر، واجب که نیست ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ اقرار به گناه بهترین وسیله است در این «مناجات شعبانیه» که به ما آموختند در هر فرصت مناسبی بخوانید، میگوییم «وَاِنْ کانَ قَدْ دَنا اَجَلی وَلَمْ یُدْنِنی مِنْکَ عَمَلی، فَقَدْ جَعَلْتُ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْکَ وَسیلَتی» یعنی خدایا! تو فرمودی ﴿وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ این اقرار به گناه، بهترین وسیله است. خیلی از ماها بدون پرده، منتظر مغفرت رایگان خداییم. توبه یک کار عادی و آسانی نیست، البته بر همه ما واجب است توبهکردن؛ اما اینچنین نیست که ما توفیق توبه داشته باشیم [و] با توبه بارمان را ببندیم. به دلیل اینکه صدها بار انسان توبه میکند بعد میشکند، اینکه توبه نشد. استغفار غیر از توبه است، در بحثهای قبل هم گذشت یعنی خدایا! تو یک عده را به لطف خودت میبخشی، نه برابر توبه، برابر توبه که مشرکین را هم میبخشی هر مشرکی، هر کمونیستی الآن توبه بکند پاک میشود و خدا قبول میکند. هر مُلحدی، هر بتپرستی که توبه بکند بخشوده میشود. در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خواندیم: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾ ؛ اما ﴿لِمَن یَشَاءُ﴾ تا کسی جَری نشود؛ به نحو موجبهٴ جزئیه وعده داد، به نحو موجبهٴ کلیه که وعده نداد. فرمود: خدا یک عده را بدون توبه میبخشد؛ اما هر که را خدا خودش بخواهد حالا گاهی پدران خوب، مادران خوب، اجداد خوب، فرزندان خوبی پیدا شدند از این شخص وسیلهٴ آمرزش او فراهم شده است، این لطفی است که خدا نصیب او میکند بدون توبه، با توبه که شرک را هم میآمرزد.
خب، ما تمام این اشک و نالهمان این است که خدایا! ما را مشمول آن استغفارت بکن. ما دلمان میخواهد توبه بکنیم، توبه کردن هم مثل نماز خواندن بر ما واجب است؛ اما کاری است بسیار سخت. توبه کردیم؛ اما خب چه کسی است که توبه نشکسته باشد? عمده همین ﴿وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ﴾ است؛ هر که ذات اقدس الهی مشمول لطف خودش قرار داد او آمرزیده میشود. اگر خدا کسی را مشمول لطف خاصّ خود قرار داد به خاطر مصلحتی که میداند، آن منشأ برکت است.
باذن الهی بودن تکریم قبول اهل بیت ع
خب، پس اگر شیعه، خاک قبور اهلبیت ع را میبوسد، تکریم میکند، برای اینکه به ما این طور دستور دادند وگرنه ما برای خود پیغمبر استقلال قائل نیستیم چه رسد به خاک قبر او. وجود مبارک پیغمبر تا خدا دستور ندهد کار نمیکند، بله درست است؛ اما خدا به او دستور داد، فرمود: این همه نعمتها را من به تو دادم و مردم اگر بخواهند سعادتمند بشوند، چاره جز این نیست از راه علی و اولاد علی به تو برسند و از راه تو به من برسند، این راه را دستور داد. مثل اینکه به ما دستور داد قبل از اینکه کعبه قبله بشود به ما دستور داد که فقط باید به طرف آن سنگ، بیتالمقدس یک سنگِ بزرگ بود چیز دیگر که نبود، بعداً به آن سنگ ساختمان کردند دیگر. فرمود رو به این سنگ باید بایستید وگرنه نمازتان باطل است. عبدِ محض باید مطیع مولا باشد؛ وقتی گفت به این سَمت عبادت کنید، از نظر زمان هم اگر کسی قبل از زوال، نماز ظهر و عصرش را بخواند باطل است، از نظر قبله هم به غیر کعبه متوجّه بشود نمازش باطل است. این تابع دستور ذات اقدس الهی است، به سبب مصلحتی که او میداند.
خب، بنابراین اینچنین نیست که هیچ کسی برای اینها استقلال قائل بشود. ما همان طوری که برای کعبه استقلال قائل نیستیم، برای آن سنگ بیتالمقدس استقلال قائل نیستیم، برای دیگران هم استقلال قائل نیستیم، هر جا را که ذات اقدس الهی فرمود، میگوییم «سمعاً و طاعاً» برای اینها شفاعت، توسّل، تبرّک و هزارها لطف قرار داد، میگوییم «سمعاً و طاعاً». لذا در آیهٴ محلّ بحث هم فرمود: ﴿فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾؛ تو که عهدهدار حفظ اینها نیستی، تو مواظب باش دستور چیست، اینهم یک طایفه از آیات.
تصمیمات الهی پس از ابلاغ رسالت
طایفه دیگر حالا میفرماید که وقتی بنا شد که تصمیمگیری به عهده خدا باشد، ما از این به بعد تصمیممان این است. اوّلاً تو رابطهات را با اینها کم بکن؛ رابطهای که قهر نکنی، هَجرِ جمیل داشته باشی. هَجر غیر جمیل آن است که آدم قهر بکند، مردم را رها بکند اینکه نشد. هجر جمیل آن است که در متن مردم باشد ولی اینها را نپذیرد، این ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾ آن قهرکردنها، کار عادی است کار هر کسی است. هجر جمیل کار هر کسی نیست؛ آدم در متن مردم باشد و رنگ نگیرد اینها را رها نکند و دلگیر هم نشود و حرفهای اینها را هم نپذیرد، آن کار آسانی نیست، میشود هجر جمیل.
خب، همین منافقینی که به پشت سر حضرت میآمدند نماز میخواندند و حضرت هم صریحاً آگاه بود، اینها را طرد نمیکرد، چون هجر جمیل معنایش این است. حالا فرمود از این به بعد منتظر تصمیم باش. در سورهٴ «نجم» فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَی﴾ ؛ فرمود: از اینها اِعراض بکن.
دامنگیر شدن عذاب الهی به روی گردانان از رسول خدا ص
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هشداری داد. فرمود به این تبهکاران بگویید شما که حالا رو برگرداندید، احدیالسیّئتین دامنگریتان میشود یا خدا شما را به عذاب غیبی گرفتار میکند یا به ما دستور میدهد ما شما را از پا درمیآوریم. آیهٴ 52 سورهٴ «توبه» این است که: ﴿وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ﴾؛ منتظر باشید ما هم منتظریم ببینیم خدا چه چیزی دستور میدهد? حالا دستوری که داد در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آمده است. قبل از «نساء» هم مشابه این دستور آمده است که زمینه را فراهم کرد؛ آیهٴ 49 سورهٴ «مائده» این است که ﴿وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النّاسِ لَفَاسِقُونَ﴾؛ فرمود اگر اینها رو برگرداندند، بدان [که] خدا اینها را رها نمیکند، میخواهد درباره اینها تصمیم بگیرد همه اینها زمینه فراهم شد، حالا ببینیم چه چیزی تصمیم میگیرد. در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» تصمیم الهی مشخص شد؛ آیهٴ 89 همین سورهٴ «نساء» این است که: ﴿وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلاَ تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا﴾؛ حالا اگر مهاجرت نکردند، حرف شما را گوش ندادند، حرف پیامبر را گوش ندادند [و] تولّی کردند چه کار بکنید? بگیرید، بکُشید: ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم﴾ ؛ هر جا گرفتید بکُشید این تصمیم خداست.
خب، ببینید از آن مرحله که فرمود: ﴿وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾ تا این مرحله که بگوید هر جا گرفتید بکُشید خیلی فرق است، کمکم به اینجا رسیده است. اول فرمود: ﴿وَمَن تَوَلَّی فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً﴾، بعد دستور هجر جمیل داد. بعد اعلام خطر کرد فرمود: به اینها بگویید خدا یکی از دوتا کار را میکند یا ﴿یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا﴾ این اعلام خطر کرد، بعد کاملاً پرده را برداشت در آیهٴ 89 سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم﴾ حالا اینها دیگر قابل مهلت نیستند، هیچ امان ندارند.
ادعای نسخ آیهٴ در تفسیر قرطبی و تحلیل حضرت استاد
آنکه در تفسیر قرطبی آمده که آیهٴ سِیف، ناسخ آیهٴ محلّ بحث است ، این سخن از نسخ نیست. این مثل درمان یک بیمار است. بیماری را اول با نصیحتی که مقداری پرهیز کن، پُرخوری نکن، قدری دارو مصرف بکن، این تقوا همان دستور پرهیز است دیگر. بعد وقتی این شخص، ناپرهیز بود شروع میکنند به یک مقدار درمان سخت. وقتی ناپرهیزیاش را ادامه داد، خب جرّاحی میکنند دیگر، پرهیز معنایش همین است. ذات اقدس الهی که به همه دستور تقوا نمیدهد. تقوا برای آن کسی است که با پرهیز خوب میشود، حالا اگر کسی کارش از پرهیز گذشت باز هم میگویند تقوا? مثل یک طبیب. طبیب، اوایل به یک بیمار میگوید پرهیز کن، حالا اگر این مرض مُزمن شد در اثر ناپرهیزی او و دیگر قابل علاج نشد، طبیب به این مریض میگوید آقا شما هر چه خواستید میل کنید، این مریض باید بفهمد کار گذشت، چون تقوا برای کسی است که زمینهٴ درمان در او باشد. ذات اقدس الهی هم به یک عده فرمود: ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ ؛ هر چه دلتان خواست بکنید، شما که به هیچ دستوری گوش نمیدهید که، حالا هر چه دلتان خواست بکنید. در اینگونه از موارد فرمود: ﴿فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم﴾ برای اینکه ما مهلت دادیم نشد، اتمام حجت کردیم نشد، نعمت دادیم نشد، اینها کارشان توطئه، کُشتن، زدن، مصدومکردن مسلمین است.
بنابراین این نظم طبیعی آیات است، نه اینکه آیهای آیهٴ دیگر را نسخ کند. مثل اینکه کسی بگوید آنجا که طبیب دستور میدهد که حالا دست این شخص را قطع کنید، این نسخ کرده آن دستوری که آن وقت گفته فلان قرص یا کپسول را میل کنید، اینکه نسخ او نیست. این هر چیزی در جای خودش قرار دارد، وقتی نوبت تمام شد دیگر دستور بعدی میرسد. لذا فرمود تو که حافظ جان اینها نیستی، مراحل بعدی هم با آیات بعدی تمام شد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است