display result search
منو
تفسیر آیات 76 و 77 سوره نساء

تفسیر آیات 76 و 77 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 99 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 76 و 77 سوره نساء"
- جنگ حق و باطل و وعده پیروزی برای مؤمنین
- جایگاه شهداء و بهره‌مندی آنان از نعم الهی
- جهل به مرگ و برزخ عامل اصلی گریز از جهاد و قتال


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً ﴿76﴾ أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَی وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً ﴿77﴾

جنگ حق و باطل و وعده پیروزی برای مؤمنین
فرمود جنگ از نظر هدف، به دو قِسم تقسیم می‌شود، قهراً مجاهدین و مقاتلین هم از لحاظ هدف به دو گروه تقسیم می‌شوند: آنها که مؤمن‌اند در راه خدا می‌جنگند و هر کار خیری هم «سبیل الله» هست و آنها که کافرند در سبیل طاغوت می‌جنگند. سبیل طاغوت، سبیل غَیّ است غوایت و بی‌هدفی است. بعد فرمود اینها یکسان نیستند. گرچه مؤمنین هم می‌جنگند، کافران هم می‌جنگند یکسان نیستند، مؤمنین پیروزند، چرا؟ چون ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾ گاهی با لسان اثبات، به مؤمنین وعدهٴ پیروزی می‌دهد؛ مثل اینکه می‌فرماید: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ یا ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾ یا ﴿وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ﴾ که با تعبیرات و تأکیدات گوناگون، نصرت مؤمنین را گوشزد داد، گاهی با لسان نفی، ضعف و وهن کافران را گوشزد می‌کند که ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾.

عظیم یاد شدن کید شیطان در برخی موارد
اینکه فرمود کِید شیطان ضعیف است یعنی او با حیله و مَکر و نقشه بخواهد ضرری به مؤمنین برساند در این کار ضعیف است. ولی بعضی از کیدها را قرآن کریم به عظمت یاد کرده است؛ فرمود بعضی از مکرها و کیدها خیلی بزرگ‌اند؛ مثل اینکه کید زنان را بزرگ دانست: ﴿إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» فرمود کید اینها بزرگ است؛ آیه 28 سورهٴ «یوسف» این است که ﴿فَلَمَّا رَأی قَمِیصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ﴾. گرچه این سخن، سخن عزیز مصر است ولی قرآن کریم حرفی را که باطل باشد نقل نمی‌کند، مگر اینکه به بطلانش اشاره کند. کتابی نیست که آرا و اقوال دیگران را نقل بکند و اظهارنظر نکند. هر حرفی را که قرآن نقل کرد اگر حق بود با لسان تأیید از او می‌گذرد و اگر باطل بود، یقیناً او را ابطال می‌کند. گرچه این سخن، سخن آن عزیز مصر بود، همسر زلیخا بود، او گفت ﴿إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ﴾ ولی قرآن آن را امضا کرده است.
خب، نباید گفت کِید زنها عظیم است و کید شیطان ضعیف است، برای اینکه زن مثل مال، مثل جاه و مقام از دامها و حبائل شیطان است. چطور است که خود این دام و تور، قوی باشد و تورانداز ضعیف، اینکه نیست. اگر فرمود کید زن، عظیم است و فرمود کید شیطان ضعیف است نه به این معناست که زن، اقوای از شیطان است، برای اینکه زن در تحت فریب شیطان کار می‌کند، چه اینکه مرد هم در تحت فریب شیطان کار می‌کند، پس بعضی از کیدهای شیطان عظیم است. اگر فرمود: ﴿إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ﴾ روحش به این برمی‌گردد که بعضی از کیدهای شیطان عظیم است، این یک نمونه.
در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» _چون مکر، با کِید قریب‌المعنی هستند_ آیه 46 فرمود: ﴿وَقَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَعِندَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَإِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ﴾؛ فرمود ممکن است اگر هم مکر آنها به جایی برسد که کوه‌افکن باشد ولی باز مکر آنها نزد خداست. گرچه این به صورت فرض ذکر می‌کند؛ اما این با ضعف، سازگار نیست و اینها که ماکِرند جزء حبائل شیطان‌اند، جزء مأموران شیطان‌اند. پس چطور می‌شود که بعضی از مکرها، کوه‌افکن باشد و آن ماکرین را شیطان فریب بدهد و بپروراند ولی مکر خود شیطان ضعیف باشد.

ضعیف بودن مکر و کید شیطان در برابر قدرت الهی
جمع‌بندی نهایی این است که کِید شیطان، به وسیلهٴ بعضی از زنها که در سورهٴ «یوسف» آمده، به وسیله بعضی از سران سیاسی و مردها که در سورهٴ «ابراهیم» (علیه السلام) آمده گرچه عظیم است، گرچه کوه‌افکن است ولی نسبت به مکر و کید الهی ضعیف است، چون خدا خود را ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ معرّفی کرد؛ فرمود: ﴿وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ . چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طارق» فرمود اینها کید می‌کنند، من هم کید می‌کنم، مهلت بدهید ببینید سرانجام چه کسی پیروز می‌شود؟ آیه پانزده به بعد سورهٴ «طارق» این است که: ﴿إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً ٭ وَأَکِیدُ کَیْداً ٭ فَمَهِّلِ الْکَافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً﴾ تا معلوم بشود سرانجام، چه کسی موفق خواهد شد.

مفهوم کید و مکر و اسناد آن به خداوند
مکر، عبارت از آن است که انسان با یک وسیلهٴ مرموزی، حیله‌ای بکند. حیله یعنی حائل بشود، نگذارد اشخاص به هدفشان برسند. حیله‌کردن معنایش همین است. اگر کسی حیله کرد یعنی نگذاشت آن رقیبش به مقصد برسد؛ بین آن رقیب و بین مقصد، حائل شد این کار را می‌گویند حیله و چون از راه مرموز و نامریی انجام می‌گیرد، نام مکر و کید و امثال‌ذلک می‌پذیرد.
قرآن کریم، کید را و مکر را به خدا اسناد داد. مکر و کید چیز بدی نیست اگر انسان بخواهد بین یک افراد خیّر و اهداف عالی‌شان مکر و کید کند، این چیز بدی است و اگر بخواهد بین افراد شرور و اهداف باطلشان حیلوله ایجاد کند، این چیز خوبی است. ذات اقدس الهی مکر دارد ﴿خَیْرُ الْمَاکِرِینَ﴾ هم هست؛ هم نقشه‌کش خوبی است هم به‌جا نقشه می‌کشد و «خیر الکائدین» هم هست. فرمود: ﴿إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً ٭ وَأَکِیدُ کَیْداً ٭ فَمَهِّلِ الْکَافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً﴾ کِید و مکر ذاتاً چیز بدی نیست تا کجا به کار ببرند، مثل سلاح است، مثل شمشیر است.

علت مؤثر نبودن کید شیطان
برهان مسئله را در همان سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بیان فرمود؛ فرمود: ﴿وَقَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَعِندَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ﴾ ، چون ﴿عِندَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ﴾ لذا مکر اینها به ثمر نمی‌رسد؛ مثل اینکه شما رقیبی داشته باشید که بخواهد علیه خواسته‌های شما نقشه بکشد ولی شما در یک مَنظر عالی هستید و تمام کارهای او را می‌بینید. چون تمام کارهای او را می‌بینید و بر تمام کارهای او احاطه و سلطه دارید، او هرگز به مقصد نمی‌رسد، چرا؟ چون نقشهٴ او نزد شماست. برهان سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» (علیه السلام) این است که ﴿عِندَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ﴾ ؛ هر نقشه‌ای که آنها می‌کِشند خدا می‌داند و توان به هم زدن را هم که دارد، لذا فرمود اگر نقشه آنها کوه‌افکن هم باشد بی‌اثر است، برای اینکه خدا می‌داند.
فتحصّل که کید شیطان ممکن است عظیم باشد، چه اینکه در آن قصّه حضرت یوسف اتفاق افتاد و کید شیطان ممکن است کوه‌افکن باشد، چه اینکه در سورهٴ «ابراهیم» به او اشاره شده است ولی نسبت به کید ذات اقدس الهی موهون و ضعیف است، چون همهٴ این نقشه‌های شوم، نزد خداست و خدا این نقشه‌ها را نقش بر آب می‌کند، از این جهت فرمود: ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾.

پیروزی دائم مؤمنین به‌لحاظ اعتصام به حبل خدا
مطلب دیگری را که ذات اقدس الهی هشدار داد فرمود هر کس به غیرخدا تمسّک کند، به یک خانه عنکبوتی تکیه کرده است: ﴿مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ﴾ که آیه 41 سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» است و از طرفی هم قبلاً هم این بحث گذشت که فرمود اگر کسی مؤمن باشد و چهرهٴ جانش را به سَمت خدا متوجّه کند: ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی﴾ ، چه اینکه در «آیةالکُرسی» هم گذشت که ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾ . پس آن دستاویز ناگسستنی را قرآن بیان کرده که با هیچ عاملی نمی‌شود آن را پاره کرد، تارِ عنکبوت را هم بیان کرده. تکیهٴ به غیرخدا، مثل چنگ‌زدن به تار عنکبوت است، اعتصام به حبل خدا، اعتصام به عُروهٴ وثقایی است که ﴿لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾.
براساس این تحلیل قرآنی، همیشه مؤمنین باید پیروز باشند. مؤمن، وقتی پیروز است که به این دستاویز ناگسستنی متمسّک باشد. گاهی قرآن می‌فرماید اعتصام کنید، گاهی می‌فرماید تمسّک کنید، گاهی می‌فرماید تمسیک کنید، این ﴿یُمَسِّکُونَ﴾ آن شدّت تمسّک است خب، این تعبیر ﴿یُمَسِّکُونَ﴾ آمده، دعوت به اعتصام آمده. فرمود این دستاویز، ناگسستنی است. اگر خب از این دستاویز ناگسستنی صرف‌نظر کردید، می‌افتید.

اختلاف موجب ضعیف شدن جامعه اسلامی
در همان بخشی که ما را به اتّفاق و اتّحاد دعوت کرده است فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ . در بخش دیگر فرمود: ﴿لاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ﴾ ؛ فرمود با هم اختلاف نکنید ضعیف می‌شوید، آبرویتان می‌رود. ما هر جا تجربه کردیم، دیدیم بالأخره وقتی اتفاق بود، قدرت و عظمت بود، پیروزی بود، آبرومندی بود. وقتی اختلاف بود، بی‌حیثیتی بود، ضعف بود و شکست. اینکه فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ﴾ بعد از اینکه به ما فرمود: ﴿لاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ﴾ هست و از آن طرف فرمود شما اگر متّفق و متّحد بودید با اهداف الهی حرکت کردید، خداوند تمام آن مکرهایی که کافران کردند آ‌ن را شُل می‌کند، گِره‌ها را باز می‌کند ﴿أَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکَافِرِینَ﴾؛ این گِره‌هایی که آنها بستند اینها را باز می‌کند. وقتی موهون کرد، شما هم به دستاویز ﴿لاَ انفِصَامَ لَهَا﴾ متمسّک‌اید، می‌شوید پیروز.

عوامل نصرت مومنین
این‌‌چنین نیست که هر کسی که داعیه اسلام داشته باشد حرکت بکند بر کافرین بتازد و پیروز بشود. هدف باید الهی باشد، اتّفاق و اتّحاد باید محفوظ بماند و از فرمان آن ولیّ‌شان فاصله نگیرند یقیناً پیروز می‌شوند. در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» فرمود خدا کید اینها را موهون می‌کند؛ آیه هیجدهم سورهٴ «انفال» این است که ﴿ذلِکُمْ وَأَنَّ اللّهَ مُوهِنُ کَیْدِ الْکَافِرِینَ﴾. از آن به بعد، در موارد گوناگون فرمود: ﴿وَمَا کَیْدُ الْکَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلاَلٍ﴾ یا ﴿وَمَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبَابٍ﴾ «تباب» همان هلاکت است دیگر، «تَبَّ» یعنی «هَلَک» ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ﴾ یعنی «هلکت».

علت قدرت گروه حق و ضعف جناح شیطان
پس اگر کِید فرعون در تباب است _با اینکه همه امکانات مادی را فرعون داشت_ کید دیگران به طریق اُولیٰ. سرّش آن است که ذات اقدس الهی آن راههای نقشه‌های دیگران را می‌بیند، فرمود: ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ﴾ . یک وقت است که دو گروه در قبال هم‌اند، سلاح دیگری قوی‌تر از سلاح اینهاست پیروز می‌شوند؛ یک وقت است دو گروه در مقابل هم‌اند که تمام امکانات این گروه دوم در اختیار گروه اول است، این اصلاً قدرت جنگ ندارد. ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ . خب، اگر ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ است فرض ندارد که کسی بتواند در مقابل خدا به جنگ او بیاید و مقاومت کند. اینکه به رباخوار فرمود: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ یعنی به جنگ خدا حرکت کردی یعنی بدان! به جنگ کسی می‌روی که خودت هم جزء اسلحه‌های او هستی، اصلاً فرض ندارد کسی بتواند با خدا جنگ کند، برای اینکه خود این شخص با همهٴ امکاناتی که دارد سرباز خداست آن وقت خدا او را با دست او می‌گیرد، با زبان او می‌گیرد. خدا اگر کسی را خواست بگیرد گاهی با دست او، با زبان او، با پای او، با چشم او، او را می‌گیرد، چیزی را امضا می‌کند که نباید امضا کند گرفتار می‌شود یا حرفی را می‌زند که نباید بزند گرفتار می‌شود، به جایی می‌رود که نباید برود، گرفتار می‌شود؛ با پای او، با دست او، با زبان او، با امضای او، او را می‌گیرد.
همین بیان در نهج‌البلاغه هم آمده است، فرمود: «وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ» ؛ فرمود اعضا و جوارح شما سربازان خدا هستند. خب اگر کسی اعضا و جوارح او سرباز خدا بود، می‌تواند در برابر خدا مقاومت کند? اینکه به رباخوار فرمود: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ این هشدار است؛ نکن که نمی‌شود به جنگ خدا نرو که نمی‌شود به این معناست، نه اینکه حالا برو به جنگ خدا با خدا جنگ کن ببینیم چه کسی پیروز می‌شود، این طور نیست [بلکه] همان لحظه‌ای که رباخوار دارد سند رَبَوی را امضا می‌کند همان لحظه خدا او را با دست او گرفت. الآن این در کیفر خداست و دارد می‌سوزد؛ منتها نمی‌فهمد.
خب، اگر جریان این‌‌چنین است فرض ندارد که کسی در قبال ذات اقدس الهی بتواند بجنگد. آ‌‌ن‌‌گاه این ﴿ضَعِیفاً﴾ هم معنایش روشن خواهد شد یعنی «کَبیت العنکبوت» است، ﴿وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ﴾ این خلاصه بحثهایی که مربوط به آیه قبل بود.

شأن نزول آیه 77
آن‌گاه درباره آیه‌ای که امروز تلاوت شد، شأن نزولی ذکر کردند و آن این است که مسلمین در سیزده سالی که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مکه تشریف داشتند، در عذاب بودند؛ عده‌ای به مدینه مهاجرت کردند، عده‌ای به حبشه مهاجرت کردند و عده‌ای هم که در مکه ماندند به حضرت عرض کردند اجازه بدهید ما دفاع کنیم. حضرت می‌فرمود من مأمور به دفاع نیستم، هنوز دستور جهاد نیامده فعلاً دستور عبادات نماز و زکات آمده ولی دستور جهاد نیامده. وقتی حضرت به مدینه تشریف آوردند آیه نازل شد که این مظلومین الآن حقّ دفاع دارند: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ ، چون مظلوم‌اند حالا ما به آنها اذن قتال و دفاع دادیم. وقتی دستور دفاع صادر شد، همینهایی که در مکه یا قبل از دستور جهاد می‌گفتند به ما هم اجازه بدهید دفاع کنیم. همینها صحنه را ترک کردند گفتند: ﴿رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ﴾ از رفتن به میدان جنگ می‌ترسیدند، همان طوری که از خدا می‌ترسیدند. حالا اینها مؤمنان ضعیف‌الایمان بودند یا منافق بودند، دو قول است و هر دو قول برای خود استدلالی دارد که فخررازی نوع ادله طرفین را نقل کرده است ولی قدر مشترکش همان ضعف ایمان هست، لذا احیاناً تعبیراتی هم که با ایمان سازگار است در این آیه هست و تعبیراتی هم که مناسب با نفاق است در این آیه هست، چه اینکه آیه بعد هم نشانهٴ ارتباط با منافقین است.

دستور به کف قتال و ادای زکات
فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَی وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً﴾ این تعبیر، تعبیر تعجّب‌آمیز است، نظیر ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ﴾ این‌هم تعبیر تعجّب‌آمیز است، فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ﴾ که ﴿قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا﴾ در گذشته به اینها می‌گفتند فعلاً دست بردارید؛ کَفّ کنید ایدیتان را از دفاع و قتال یعنی فعلاً ما مأمور به قتال نیستیم ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ﴾ فعلاً دستور رسمی اسلام همان اقامه نماز و ایتای زکات است. حالا اگر این درباره مکه باشد شاید منظور از این زکات، زکات استحبابی و مانند آن باشد، چون معروف است که این زکات فقهی در مدینه واجب شده است نه در مکه. اینکه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ٭ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ بعد دارد ﴿وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ﴾ گفتند این زکات، معنای زکات فقهی نیست، لذا فرمود فاعل زکات‌اند حالا یا زکات مستحبّی است، نه آ‌ن فقهی معروف که در نُه چیز واجب است و یا تزکیه نفس است و مانند آن.
چون زکاتِ فقهی که بر نُه چیز هست و واجب هست، این در مدینه گفتند. نازل شده اگر این در مکه باشد منظور از این زکات، زکات معروف واجب نیست ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ﴾ وقتی حُکم جهاد و دفاع صادر شده است و نازل شد در این هنگام گروهی از همینها که می‌گفتند که اجازه دفاع بدهید ﴿یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ﴾ همان کاری که گروهی از بنی‌اسرائیل داشتند اینها هم دارند که قبلاً هم این آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اشاره شد. در _بنی‌اسرائیل طبق آیه 246 سورهٴ «بقره»_ عده‌ای بودند که به پیامبرشان گفتند یک فرمانده لشکری برای ما تعیین کنید که ما به جنگ متجاوزین برویم: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الْمَلاَءِ مِن بَنَی إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَی إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ﴾ این در بنی‌اسرائیل اتفاق افتاد. اینجا هم همین طور است، در صدر اسلام ﴿فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً﴾.
عده‌ای از اینها از مهاجمین و از دشمنها می‌ترسیدند، به همان اندازه که از خدا و مرگ از ناحیه خدا می‌ترسند یا بیشتر. دربارهٴ منافقین دارد که ﴿لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِی صُدُورِهِم مِنَ اللَّهِ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است. فرمود منافق از شما بیش از خدا می‌ترسد. در حقیقت، چون به خدا معتقد نیست در اینجا دارد که همین که حُکم جهاد نازل شده است گروهی از اینها از رفتنِ به جبهه و رودررو شدن با دشمن می‌ترسند به آن اندازه که از خدا می‌ترسند یا بیشتر ﴿یَخْشَوْنَ النَّاسَ﴾ یعنی «یخشون» مبارزِ مقابل را، ﴿أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً﴾.
پرسش: ...
پاسخ: اگر منافق باشند، چون به خدا معتقد نیستند این اشدّ تعیینی است، نه تفضیلی؛ مثل همان بحث آیه سورهٴ «حشر» برای اینکه کسی که به خدا معتقد نیست، چون ﴿إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ﴾ یا ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ چون واقعاً کافر است، به خدا معتقد نیست معنا ندارد که از او بترسد و یقیناً از غیر خدا می‌ترسد. آن افعل، افعل تعیینی است نه تفضیلی و اگر ضعیف‌الایمان باشد ممکن است افضل تفضیلی باشد.

گروه منافقین و ایمان صوری آنان
خب، ﴿یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾. از این ﴿رَبَّنَا﴾ گفتن، بعضیها خواستند استدلال کنند که منظور از این گروه ضعیف‌الایمان‌اند، نه منافق. آنها که می‌گویند منظور از این گروه منافق‌اند، جواب می‌دهند که این ﴿رَبَّنَا﴾ گفتن اینها صوری است؛ مثل سایر تعبیراتی که دارند، نمازهایی که می‌خوانند ﴿رَبَّنَا﴾ گفتن اینها صوری است. به هر تقدیر می‌سازد به هر دو گروه؛ می‌گویند ﴿رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ﴾ می‌خواستید صبر بکنید ما با عمر طبیعی بمیریم، حالا مقداری که فرصت داریم در دنیا زندگی کنیم چرا مرگ را بر ما تحمیل کردید! غافل از اینکه خیلیها به جبهه می‌روند و سالم برمی‌گردند و خیلیها هم جبهه نمی‌روند محکوم به مرگ می‌شوند. آن‌گاه ذات اقدس الهی به رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَی وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً﴾؛ فرمود شما درست مسئلهٴ مرگ را بررسی نکردید. شما خیال می‌کنید انسان می‌میرد؛ مثل اینکه نابود می‌شود، خیال می‌کنید انسان که می‌میرد همه چیز از دست می‌دهد. حالا اگر فرض کردید بوستانی است هر چه بخواهید در او هست غُرف مبنیه هم هست و دنیایی هم هست که وضعش را از نزدیک می‌بینید، اگر کسی در سبیل خدا حرکت کند و شربت شهادت بنوشد، مستقیماً به آن روضه‌ای که از ریاض جنّت است می‌رود. چنین آدمی چه چیزی را از دست می‌دهد «کما هو الحق»؛ اما این‌‌چنین است دنیا متاعش کَم است: ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ [و] آخرت، متاعش کثیر است (یک)، متاع دنیا منقطع است آخرت، عطای غیرمجذوذ است «مجذوذ» یعنی مقطوع، عطای مقطوع نیست در آخرت، این (دو). دنیا داشتش با همّ و اندوه همراه هست، چون هر کسی بالأخره غمی دارد یا بیمار است یا بیمار دارد، یا مشکل دارد یا دوستانش مشکل دارند. یک نعمت محض در دنیا نصیب کسی نیست، هر نشاطی آمیخته با غم نصیب افراد می‌شود، این (سه).

محتمل به زوال بودن نعمتهای دنیوی
نعمتهای دنیا مشکوک است نه متیقّن؛ هر کسی هر چه دارد احتمال زوال دارد. چه کسی مطمئن است تا غروب امروز همان مختصر هم که دارد در دست او می‌ماند? هیچ‌کس. هر لحظه در معرض زوال هست، پس یک امر محتمل است نه امر متیقّن ولی نعمت بهشت، امر متیقّن است.

جایگاه شهداء و بهره‌مندی آنان از نعم الهی
ما دوتا ای کاش داریم: یک ای کاشی که خوبان می‌گویند در دنیا و یک ای کاشی که شهدا به ما می‌گویند. افرادی که جانشان را در راه خدا دادند دیگران، نسبت به اینها حرفی ندارند _آدمهای بی‌تفاوت_ اینها درکی ندارند تمنّی بکنند بگویند ای کاش! ما هم با شما بودیم، نیست؛ اما مؤمنین واقعی در زیارتنامه‌های اینها می‌گویند: «یا لَیْتَنی‏ کُنْتُ مَعَکُمْ فَاَفُوزَ فَوْزاً عَظیماً» این دستور دینی ماست و مؤمنین هم با خلوص، این جمله‌ها را ادا می‌کنند می‌گویند ای کاش! ای کاش ما هم با شما بودیم. از آن طرف شهدا هم می‌گویند ای کاش! می‌آمدید اینجا و باخبر بودید می‌فهمیدید اینجا چه قدر خبر خوبی است. حالا اگر نیامدید هیچ، ای کاش! می‌فهمیدید اینجا چه خبر است. این همان ای کاشی است که شهید سورهٴ «یس» می‌گوید: ﴿یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ﴾ ای کاش! پدرم، مادرم، بستگان من می‌فهمیدند که به من چقدر خوش می‌گذرد. او خودش جزء ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ است ولی می‌فرماید این شهید که ای کاش! اینها می‌فهمیدند که من چقدر دارم کِیف می‌کنم.

جهل به مرگ و برزخ عامل اصلی گریز از جهاد و قتال
اگر مسئلهٴ مرگ و برزخ و «روضة مِن ریاض الجنّة» و اینها حل بشود، هرگز ﴿رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ﴾ نخواهیم گفت. لذا در پایان، ذات اقدس الهی به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ از یک سو، این صفات نقص دنیا ﴿وَالآخِرَةُ خَیْرٌ﴾ به آن چهار وجه و امثال آنها این صفت کمال آخرت؛ اما برای چه کسی ﴿لِمَنِ اتَّقَی﴾ بعد هم فرمود: ﴿وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً﴾، «فَتیل» گفتند همان نخِ نازکی که روی هستهٴ خرما هست یا چیزی را که احیاناً انسان با انگشتانش مفتول می‌کند، بعد القا می‌کند برای حقارتش او را می‌گویند «فَتیل» یعنی به این اندازه هم اجر شما هدر نمی‌رود؛ هر کاری که کردید به همان اندازه پاداش می‌بینید؛ گاهی می‌فرماید: ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ ، گاهی می‌فرماید: ﴿وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً﴾ گاهی با آن تعبیر، گاهی با این تعبیر.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی