- 928
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 75 و 76 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 75 و 76 سوره نساء"
- علت ذکر نام خداوند در کنار مستضعفین
- فی سبیل الله بودن جنگ در راه تمامیت ارضی
- آزمایش مؤمنین رزمنده با شکست و پیروزی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً ﴿75﴾ الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً ﴿76﴾
علت ذکر نام خداوند در کنار مستضعفین
مطالبی که در آیه قبل مانده است، عبارت از این است که یک، ذکر نام الله در کنار مستضعفین که فرمود: ﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ﴾، خواه این مستضعفین عطف بر الله باشد که بشود «فی سبیل المستضعفین» یا عطف بر سبیل باشد که «فی سبیل الله و فی سبیل المستضعفین». به هر تقدیر، قرین کردن نام مبارک الله با مستضعفین، گذشته از اینکه نشان میدهد جهاد برای نجات مستضعفین، کاری است «فی سبیل الله»، اهمیت این مسئله را هم روشن میکند، مثل آنچه در اول همین سورهٴ «نساء» گذشت.
اول سورهٴ «نساء» این بود که: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ اگر ذات اقدس الهی بخواهد به امری اهمیّت بدهد، نام مبارک خود را کنار او یاد میکند. فرمود تقوای خدا و ارحام را فراموش نکنید؛ از خدا بپرهیزید و از ارحامتان هم بپرهیزید یعنی احکام رِحامت را رعایت کنید: ﴿اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ اینجا هم که نجات مستضعفین را به عنوان قرین سبیل خدا ذکر فرمود، برای اهمیّت مطلب است.
فی سبیل الله بودن جنگ در راه تمامیت ارضی
مطلب دوم آن است که اگر یک موحّد بخواهد در راه حفظ وطن بجنگد؛ از وطن خود دفاع بکند این «فی سبیل الله» است. یک وقت نزاع، نزاع اسلام و کفر نیست [بلکه] نزاع آب و خاک است، حالا هر دو مسلماناند یا یکی مسلمان و دیگری غیرمسلمان ولی درباره اسلام، حرفی ندارند فقط در تعیین مرز باهم اختلاف دارند. اگر مسلمین، برای تمامیّت ارضیشان و حفظ مرزشان هم بجنگند، این «فی سبیل الله» است. برای اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت که عدّهای به پیامبر عصرشان گفتند: شما برای ما رهبری فراهم بکنید که ما در سایه آن رهبر بجنگیم. در قصّه طالوت و جالوت، آنها ـ عدهای از بنیاسرائیل ـ به پیامبرشان گفتند: برای ما رهبری تعیین کنید که ما در سایه رهبری آن رهبر بجنگیم. آیه 246 سورهٴ «بقره» این بود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الْمَلاَءِ مِن بَنَی إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَی إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾. آن پیامبرشان فرمود: ﴿هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا﴾ محور سؤال آنها، قتال «فی سبیل الله» بود که گفتند: برای ما یک فرمانده لشکری فراهم بکن، تعیین بکن که ما «فی سبیل الله» قتال کنیم. آن وقت پیامبرشان گفت: اگر ما فرمانده لشکر تعیین کردیم، شاید شما جنگ نکنید. اصل سخن در این بود که ﴿ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾، بعد وقتی آن پیامبرشان فرمود که شاید شما در راه نجنگید، آنها اینچنین گفتند: ﴿وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا﴾.
خب، و حرف آنها حجت نیست؛ اما از اینکه آن پیامبر این حرف را امضا کرده است، میشود حجت. پس معلوم میشود اگر یک عده مستضعفی برای حفظ تمامیّت ارضیشان بجنگند، این قیام «فی سبیل الله» است. اختلاف، در اسلام و کفر نیست که آنها آمده باشند اسلام را از بین برده باشند[بلکه] آنها قصد و طمعشان اشغال سرزمین مسلمین بود و آنها را هم تبعید کردند. مسلمانِ موحّد اگر برای تمامیّت ارضی خود قیام بکند، این قتالش «فی سبیل الله» است.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره اینها تبعید شدند و بین آنها و فرزندانشان فاصله شد، سرزمین اینها را اشغال کردند. اگر کسی مبارزه بکند برای حفظ وطن خود، در صورتی که وطن، وطن اسلامی باشد و این شخص، مسلمان باشد این کار، «فی سبیل الله» است.
پرسش:...
پاسخ: آن مقام، در صورتی است که کسی بخواهد با اسلام مخالفت کند، این «لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعَلْیَا» بجنگد، آن راه است. ولی اگر کسی برای دفاع از سرزمین خود، در صورتی که نظامش، نظام اسلامی باشد و خود این شخص، مسلمان و موحّد باشد، بجنگد، این قتال «فی سبیل الله» است یعنی جزء واجبات توصلی است؛ اگر بخواهد ثواب ببرد، قصد قربت هم میکند، این کار، کاری است «فی سبیل الله». یک وقت است دشمن، آمده که نور اسلام را خاموش بکند در آنجا و در کنارش هم، به تمامیّت ارضی ملّتی آسیب برساند، هدف اصلی مبارزان در آنجا باید احیای کلمه حق باشد، آنگاه در سایه زندهکردن کلمهٴ حق، تمامیّت ارضی محفوظ میشود و در آنجا اگر هدف اصلی، حفظ آب و خاک بود، آن فیض عظیم و اجر عظیمی که قبلاً وعده دادند، نصیب او نمیشود. البته نه ثواب فاتح را دارد، نه ثواب شهید را، اگر قصد قربت کرد ثواب خاصّ خود را دارد. منظور آن است که اگر مسلمانی بخواهد از تمامیّت ارضی خود دفاع کند، این کار «فی سبیل الله» است.
پرسش:...
پاسخ: مسلمان اگر در فضای اسلامی زندگی کرد، بیگانهها قصد داشتند آن نظام اسلامی را براندازند، این جنگ باید «لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعَلْیَا» باشد، نه برای تمامیت ارضی. تمامیت ارضی باید فرع باشد و اگر بیگانه حمله کرد که به تمامیّت ارضی ملّتی آسیب برساند، کاری با دین او ندارد، حالا بر فرض، دو کشور مسلماناند و هر دو در تعیین مرز اختلاف کردند و تجاوز کردند، آنجا فقط برای تمامیّت ارضی است.
علت تکرار کلمه «اجعل» و مراد از ولدان
مطلب سوم آن است که اینکه مستضعفین مکه گفتند: ﴿وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً﴾ با یک جمله و یک دعا، خواستهها تأمین میشد یعنی ممکن بود با یک جمله بگویند: «واجعل لنا من لدّنک ولیّاً و نصیرا»؛ اما کلمهٴ ﴿اجْعَل﴾ که تکرار شده است، برای آن تداوم تضرّع است که این ناله و تضرّع را ادامه بدهند.
مطلب بعدی آن است که این وِلدانی که در کنار نساء و رجال ذکر شد، اگر ممیّز باشند خب، آنها اهل دعا هستند و میشود گفت که حرف رجال و نساء و وِلدان ممیّز این است که: ﴿أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا﴾ و اگر این وِلدان، خردسال باشند و کودکان خردسال باشند و اهل تمییز نباشند، زبان حالشان این است و در دعاکردن، اگر بزرگسالان، این خردسالان را به همراه خودشان بیاورند و دعا کنند، این زمینهٴ استجابت را بهتر فراهم میکند. حرفِ همه این است یعنی حرف بزرگسال و نوسال و کودک این است که ما را از این سرزمینی که اهلش ظالماند، نجات بدهید.
واسطه بودن عظمت حدمین به وجود رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مطلب بعدی آن است که گرچه این آیه، اختصاصی به مکه ندارد[بلکه] همه موارد که مستضعف، در چنگال ستمِ طاغی باشد جاری است ولی درباره مکه نازل شده است. این مکهای که ذات اقدس الهی گاهی به عظمت او سوگند یاد میکند: ﴿لاَ أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ همین شهر به جایی میرسد که مردمش به ستوه درمیآیند، میگویند: خدایا! ما را از این شهر، نجات بده. معلوم میشود آنجایی که ذات اقدس الهی به مکه قسم میخورد، به احترام شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. چه اینکه در همان آیه هم، نشانههای این معنا یافت میشود که: ﴿لاَ أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾. حالا اگر پیغمبر از اینجا سفر کرده است و این شهر را یک عده ظالمان، اشغال کردهاند، به جایی میرسد که مؤمنین محبوب خدا به خدا عرض میکنند: ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا﴾ حالا شاید قبلاً مدینه بود و الآن قریه یاد شد. گرچه قریه بر کوچک و بزرگ حمل میشود ولی معمولاً اطلاق قریه بدون مناسبت نیست و وقتی پیامبر باشد، میشود مدینه. حالا یا مدینه از تمدّن است یا از دین، وقتی که رسول خدا وارد یثرب شد، یثرب شده مدینه. همین پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که از مکه به مدینه مهاجرت کردند، مکه شده قریه و مردم از ذات اقدس الهی مسئلت میکردند که ما را از این شهری که اهلش ظالم است، نجات بدهید.
تطبیق مصداق مستضعفین بر ائمه(علیهم السلام)
مطلب بعدی آن است که در بعضی از روایات فرمود: «نحنُ المستضعفون» مصداق کامل آن مستضعفی که در آیه پنج سورهٴ «قصص»، خدا به آنها وعدهٴ امامت داده است همین ائمه(علیهم السلام)اند، برابر آنچه در نهجالبلاغه یافت میشود.
حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه در یکی از این کلمات قصار؛ کلمهٴ 209 از کلمات قصار اینچنین فرمود: «لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا»؛ فرمود دنیا فعلاً از ما رَمیده است ولی بعداً به ما برمیگردد. همان طوری که یک ناقه و شترِ شیرده که نسبت به آن دوشنده، چموشی میکند، نسبت به فرزندش مهربان است. این ناقه، نسبت به آن هاله و دوشنده، جموح هست و شماس است و تنفّر دارد ولی نسبت به فرزندش، مهربان است و گرایش دارد. فرمود: دنیا اینچنین است، فعلاً رَمیده است ولی بعد به ما برمیگردد: «لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا» آنگاه به دنبال این جمله، آن آیه پنج سورهٴ «قصص» را قرائت فرمود: « وتلا عقیب ذلک: ﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِینَ﴾». این مصداق کامل امامت است، نه اینکه منحصر باشد بر اینها، زیرا ذات اقدس الهی، اصل این آیه را در سورهٴ «قصص» در جریان بنیاسرائیلی که محکوم طاغیان فرعونی بودند، نازل کرد. در آن زمینه فرمود ما قصدمان این است که فرعون و هامان را نشان بدهیم، چیزی که آنها میهرساند و محرومان بنیاسرائیل را از چنگ فرعون و هامان نجات بدهیم، در آن زمینه است.
بنابراین این آیه، از قبل از اسلام هم مضمونش بود و بعد از اسلام هم هست، الی یوم القیامه؛ منتها کاملترین مصداق مستضعفین و امامت، اهلبیت(علیهم السلام)اند.
عدم شمول عنایت حق بر سلطهپذیران اختیاری
مطلب بعدی آن است که آن مستضعفی مورد عنایت حق است که عمداً زیر سلطهٴ طاغیان نرود، همان طوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید. در خطبه 189 نهجالبلاغه دستور هجرت میدهد که آدم عمداً جایی نماند که او را استضعاف کنند، فرمود: «وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَی حَدِّهَا الْأَوَّلِ مَا کانَ لِلَّهِ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ الْإِمَّةِ وَ مُعْلِنِهَا لاَ یَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَی أَحَدٍ بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ عَرَفَهَا وَ أَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ وَ لاَ یَقَعُ اسْمُ الاسْتِضْعَافِ عَلَی مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ»؛ اگر کسی حجت خدا به او رسیده است و او شنید و درک کرد، این دیگر مستضعف نیست. اگر میتواند که میجنگد، نمیتواند که هجرت میکند. اگر نه توان جهاد داشت، نه توان هجرت داشت، آنگاه مستضعفی است که دیگران موظّفاند برای رهایی آنها قیام بکنند.
آزمایش بندگان مستکبر با مستضعفان هم مسلک
چه اینکه در خطبه «قاصعه»[یعنی خطبه 192] هم باز از مستضعف و مستکبر سخن به میان آمده است. در خطبهٴ «قاصعه» فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکْبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِمْ»؛ خداوند بندگان مستکبر را با بندگانی که در دین مستکبران، مستضعفاند میآزماید، امتحان میکند؛ ببیند آنها با این مستضعفین چه میکنند. آیا فخرفروشی میکنند، حقکُشی میکنند یا نه. خب، اینها مربوط به آیهای که درباره مستضعف و قتال برای رهایی مستضعف، نازل شده است.
هدف مختلف گروهها در میدان جنگ
اما آنچه در آیه بعد آمده است. فرمود مردم از نظر هدف جنگ دو گروهاند: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ﴾؛ هر کسی برای حفظ عقیده خود میجنگد. اگر مؤمن باشد برای حفظ عقیدهٴ توحید میجنگد، اگر کافر باشد برای حفظ عقیدهٴ شرک میجنگد. اصل نثار و ایثار برای همه مردم هست؛ منتها به مؤمنین میفرماید که آنها هم میجنگند، شما هم موظّفید بجنگید ولی بدانید شما پیروزید ﴿فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾.
دستور خداوند به جنگیدن با اولیاء شیطان
گاهی میفرماید کسانی که در تحت سرپرستی شیطاناند با اینها بجنگید، چون ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ و شیطان در حقیقت، ولیّ اینهاست، گاهی میفرماید با سران کفر و استکبار بجنگید: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ .
ضعیف بودن جناح شیطان در برابر حق
در این آیه که فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ﴾ دلیل آورد، فرمود: ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾ هر گروهی که در جبهه و جنگ بخواهد موفق بشود باید نقشههای نظامی و سیاسی داشته باشد. فرمود: نقشههای نظامی و سیاسی شیطان ضعیف است، نه الآن ضعیف است [بلکه] از همان اول هم ضعیف بود ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾ این «کان» یک فعل ماضی نیست که در قبال حال و مستقبل باشد که در گذشته، کِید شیطان ضعیف بود [بلکه] این یک «کان»ای است که تقریباً منسلخ از زمان است. در هر عصر و دیاری شیطان، کِیدش ضعیف است که این «کان» یک فعل ماضی نیست در مقابل «یکون» که حالا قبلاً ضعیف بود، بعداً ضعیف نباشد، این طور نیست ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾ یعنی از دیرزمان ضعیف بود، هماکنون هم ضعیف است.
چرا کِید شیطان ضعیف است؟ برای اینکه سراسر جهان، جنود و سپاه و ستاد حقاند که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ . اگر کسی به حق و به جِدّ، این مطلب را فهمید و باور کرد، یقیناً شکست نمیخورد، اگر کسی در راه خدا بخواهد بجنگد. خدا خیلیها را میآزماید که آیا اینها در راه خدا میجنگند یا غیر خدا. اگر برای رضای خدا میجنگند، بعد دیگر موقع تقسیم غنایم و درجات، به جان هم نمیافتند. اگر برای رضای خدا نیست، خدا هم وعدهٴ نصرت به اینها نداد و نمیدهد.
بحث در این است که اگر کسی فقط برای رضای خدا بجنگد، یقیناً پیروز است به چه دلیل؟ هم دلیل منفی، طرف شیطان هست، هم دلیل مثبت، طرف رحمان. دلیل منفی طرف شیطان همین آیه است که ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾. دلیل مثبت در طرف رحمان این است که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ همهٴ امکانات و تدارکات آسمانی و زمینی در اختیار خداست. خب، اگر کسی بندهٴ صالح خداست و برای حفظ دین او دارد میجنگد و همهٴ تدارکات هم در اختیار خداست، آن وقت چنین شخصی یقیناً شکست نمیخورد و پیروز میشود.
پرسش:...
پاسخ: آن ممکن نیست، چون اگر نظامی دارد میجنگد، نباید تکتک آن افراد را حساب کرد. چون خود قرآن کریم این مسئله را باز کرد، فرمود: ﴿إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ ؛ فرمود اگر شما کُشته دادید، مجروح دادید، جانباز دادید، آنها هم این کار را کردند ولی شما آن آخر قضیه را بسنجید. نه وسط قضیه. فرمود: ﴿إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾؛ گاهی شما پیروز میشوید، گاهی آنها پیروز میشوند تا ببینیم شما لله میجنگید یا نه؟ همه امکانات را بسیجکردن و معجزه نشاندادن که کار آسان نیست، خدا برای هر کسی نمیکند.
آزمایش مؤمنین رزمنده با شکست و پیروزی
در یکی از خطبهها، حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که ما کُشته دادیم، آنها هم کشته دادند گاهی ما پیروز شدیم گاهی آنها پیروز شدند تا معلوم شد که ما راست میگوییم. وقتی معلوم شد که ما راست میگوییم، از آن به بعد کمکِ الهی آمده رزمندههای ما با مهاجمان آنها به جان هم میافتادند؛ گاهی آنها میکُشتند، گاهی ما میکشتیم، گاهی آنها میزدند، گاهی ما میزدیم تا معلوم شد که ما راست میگوییم، از آن به بعد دیگر نصرت الهی آمد ، این بیان صریح حضرت امیر در نهجالبلاغه است. ریشه قرآنیاش هم همین است که فرمود: ﴿إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ﴾؛ اگر شما مقروح و مجروح شدید ﴿فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾. بعد فرمود: ﴿وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ ؛ این دولتهاست میگردد، گاهی آنها شکست میخورند گاهی شما شکست میخورید تا ببینیم در این شکست و پیروزی، یکسان میگویید خدا یا نه، وضعتان برمیگردد. اگر در این جبههها خوب امتحان بدهید، آنگاه ﴿وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ یَرْجُونَ﴾ آنگاه شما یک تکّه امید دارید که آنها ندارند. از نظر اینکه گاهی آنها پیشروی میکنند، گاهی شما پیشروی میکنید مشترک است؛ اما از آن جهت که شما یک نقطهٴ امید دارید و آنها ندارند این مخصوص شماست: ﴿وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ یَرْجُونَ﴾ اگر صِرف اینکه کسی اول، مشتاق حفظ دین شد، برود جبهه، فوراً خدا دین را از راه معجزه یاری بکند خب همین کار را میکند.
در اعجاز الهی که خدا بخواهد براساس معجزه، دینِ خود را حفظ بکند، شرایط زیادی لازم دارد. از آن جهت که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ پس همه تدارکات و امکانات، در اختیار خداست. از طرفی هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت یعنی آیه 165 که: ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾، این ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ یوم القیامه برای کافران ظاهر میشود، نه اینکه ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ در روز قیامت برای خدا حادث بشود، این طور نیست [بلکه] روز قیامت، ظرف حدوث این مضمون نیست، ظرف ظهور این مضمون است، این مضمون همیشه هست که ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾.
خب، اگر جمیع القوّه لله است، برای شیطان چه چیزی میماند جز ضعف. لذا همه انبیا آمدند با دست خالی قیام کردند و پیروز شدند، این طور نبود که آنها عِدّه و عُدّه داشته باشند، همه اینها برابر با معجزه پیروز شدند؛ منتها تا معلوم بشود که انسان، راست میگوید طول میکشد. اگر صِدق نیّت مشخص بشود، یقیناً امداد الهی هست. در سورهٴ «مجادله» فرمود: ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾ این جزء قضای حتمی خداست.
تضمین پیروزی مجاهدین با اراده در قرآن
در آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» این است که ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾ این قضای حتمیِ خداست و خداوند مقاتلین و مجاهدین «فی سبیل الله» را که بدون تزلزل میجنگد، دوست دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ﴾ که آیه چهار سورهٴ «صف» است، خب، اگر عدهای محبوب خدا هستند و خدا هم پیروزی آنها را تضمین کرده است، دلیلی ندارد اینها شکست بخورند. برهان مسئله هم این است که «تمام القوّه» برای خداست و تمام تدارکات و امکانات، در اختیار خداست که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ ، آنگاه برای طرف مقابل، جز ضعف چیز دیگر نمیماند ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾ لذا هیچ هراسی هم مؤمنین به دل ندارند، اگر ایمان باشد «لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعَلْیَا» هدف مبارزه باشد و مانند آن.
سرپیچی از فرمان پیامبر علت موفق نبودن جنگ احد
به هر تقدیر، فرمود مردم از نظر هدف، دو گروهاند. چه اینکه این مطلب در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیه سیزدهش گذشت که ﴿قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَی کَافِرَةٌ﴾ کافر، دیگر راه ندارد، چون سبیل در حقیقت آن است که به مقصد برسد. کافر که بیراهه میرود، راهی ندارد. پس مردم، از نظر هدف به دو گروه تقسیم میشوند: یا «فی سبیل الله» میجنگند یا «فی سبیل الطاغوت» میجنگند. آنکه «فی سبیل الله» میجنگد یقیناً پیروز است، هم برهان عقلی اقامه شده است، هم برهان تجربی. برهان عقلی آن این است که تمام القوّه برای خداست .
پرسش:...
پاسخ: در جنگ اُحد آن مسلمین، خودشان را شکست دادند وگرنه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیروز شد، آنها برای غنیمت آمدند[و] «فی سبیل الله» نجنگیدند. همین که مسلمین پیروز شدند، مشغول جمعآوری غنایم شدند، اینها حرف آن فرماندهشان را گوش ندادند، آن سنگر را از دست دادند و آمدند که غنیمت جمع بکنند قدری سپر بگیرند، قدری شمشیر بگیرند، خب دشمن آمد از آن طرف حمله کرد، اینکه «فی سبیل الله» نبود. در همان جنگ اُحد هم وقتی نائرهٴ جنگ مشتعل شد، عدهای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تنها گذاشتند، در حالی که بنای قرآن بر این است که: ﴿مَا کَانَ لاهل الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الْأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ ؛ هیچ کس حق ندارد در روز خطر، خودش را حفظ بکند پیغمبر را تنها بگذارد. خب، همه اینها نازل شده بود دیگر، فرمود: ﴿مَا کَانَ لْأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الْأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ اینها یا فرار کردند یا مشغول جمع غنیمت شدند، دشمن هم از آن طرف حمله کرد.
با اهمیت بودن هدف، علت صدور دستور قتال
خب، پس ﴿الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ این جملهٴ خبریه است و به داعی انشاء هم است؛ اما جملهٴ دوم نه، فقط گزارش است ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ﴾ مؤمنین را اینچنین وصف میکند و ضمناً ترغیب میکند، بعد صریحاً امر میکند. فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ﴾ چون کافران، در تحت ولایت شیطاناند ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ ؛ ﴿فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾.
قتال گاهی به علل و عوامل پیروزی تعلیل میشود، گاهی هم به آن هدف، تعلیل میشود. گاهی میفرمایند که با کفّار بجنگید که فتنه برداشته بشود ﴿وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ﴾ یا ﴿یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ این انگیزه و هدف نهایی قتال است. گاهی تعلیل میشود به آن علل پیروزی که شما نترسید؛ تشجیع میکند. میفرماید بجنگید، برای اینکه ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾. پس یا برای اهمیّت هدف، آیه نازل میشود که فرمود بجنگید و فتنه را بردارید ﴿یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ﴾ یا برای تشجیع و نفی ترس، آیه نازل میکند که ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾.
پوشالی بودن قدرت شیطان در قبال قدرت الهی
مطلب بعد آن است که شیطان که عدهای را در تحت ولایت خود گرفت که ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ ممکن است کسانی که در تحت ولایت شیطاناند، احساس قدرت بکنند و ببینند که شیطان و اولیای شیطان قویاند ولی وقتی شیطان را در قبال ذات اقدس الهی قرار میدهیم، هدف آنها را در قبال اهداف عالیه انبیا قرار میدهیم، میبینیم کاملاً ضعیفاند. پس منافاتی ندارد که خدا بفرماید که کِید شیطان، نسبت به هدف اصیلی که شما موحّدان دارید ضعیف است. حالا خودشان ـ همین اشخاص ضعیف ـ بعضها نسبت به بعض قوی باشند، مطلب دیگر است ولی شما که در راه خدا میجنگید به مراتب قویترید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- علت ذکر نام خداوند در کنار مستضعفین
- فی سبیل الله بودن جنگ در راه تمامیت ارضی
- آزمایش مؤمنین رزمنده با شکست و پیروزی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً ﴿75﴾ الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً ﴿76﴾
علت ذکر نام خداوند در کنار مستضعفین
مطالبی که در آیه قبل مانده است، عبارت از این است که یک، ذکر نام الله در کنار مستضعفین که فرمود: ﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ﴾، خواه این مستضعفین عطف بر الله باشد که بشود «فی سبیل المستضعفین» یا عطف بر سبیل باشد که «فی سبیل الله و فی سبیل المستضعفین». به هر تقدیر، قرین کردن نام مبارک الله با مستضعفین، گذشته از اینکه نشان میدهد جهاد برای نجات مستضعفین، کاری است «فی سبیل الله»، اهمیت این مسئله را هم روشن میکند، مثل آنچه در اول همین سورهٴ «نساء» گذشت.
اول سورهٴ «نساء» این بود که: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ اگر ذات اقدس الهی بخواهد به امری اهمیّت بدهد، نام مبارک خود را کنار او یاد میکند. فرمود تقوای خدا و ارحام را فراموش نکنید؛ از خدا بپرهیزید و از ارحامتان هم بپرهیزید یعنی احکام رِحامت را رعایت کنید: ﴿اتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ اینجا هم که نجات مستضعفین را به عنوان قرین سبیل خدا ذکر فرمود، برای اهمیّت مطلب است.
فی سبیل الله بودن جنگ در راه تمامیت ارضی
مطلب دوم آن است که اگر یک موحّد بخواهد در راه حفظ وطن بجنگد؛ از وطن خود دفاع بکند این «فی سبیل الله» است. یک وقت نزاع، نزاع اسلام و کفر نیست [بلکه] نزاع آب و خاک است، حالا هر دو مسلماناند یا یکی مسلمان و دیگری غیرمسلمان ولی درباره اسلام، حرفی ندارند فقط در تعیین مرز باهم اختلاف دارند. اگر مسلمین، برای تمامیّت ارضیشان و حفظ مرزشان هم بجنگند، این «فی سبیل الله» است. برای اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت که عدّهای به پیامبر عصرشان گفتند: شما برای ما رهبری فراهم بکنید که ما در سایه آن رهبر بجنگیم. در قصّه طالوت و جالوت، آنها ـ عدهای از بنیاسرائیل ـ به پیامبرشان گفتند: برای ما رهبری تعیین کنید که ما در سایه رهبری آن رهبر بجنگیم. آیه 246 سورهٴ «بقره» این بود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الْمَلاَءِ مِن بَنَی إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَی إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾. آن پیامبرشان فرمود: ﴿هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا﴾ محور سؤال آنها، قتال «فی سبیل الله» بود که گفتند: برای ما یک فرمانده لشکری فراهم بکن، تعیین بکن که ما «فی سبیل الله» قتال کنیم. آن وقت پیامبرشان گفت: اگر ما فرمانده لشکر تعیین کردیم، شاید شما جنگ نکنید. اصل سخن در این بود که ﴿ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾، بعد وقتی آن پیامبرشان فرمود که شاید شما در راه نجنگید، آنها اینچنین گفتند: ﴿وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا﴾.
خب، و حرف آنها حجت نیست؛ اما از اینکه آن پیامبر این حرف را امضا کرده است، میشود حجت. پس معلوم میشود اگر یک عده مستضعفی برای حفظ تمامیّت ارضیشان بجنگند، این قیام «فی سبیل الله» است. اختلاف، در اسلام و کفر نیست که آنها آمده باشند اسلام را از بین برده باشند[بلکه] آنها قصد و طمعشان اشغال سرزمین مسلمین بود و آنها را هم تبعید کردند. مسلمانِ موحّد اگر برای تمامیّت ارضی خود قیام بکند، این قتالش «فی سبیل الله» است.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره اینها تبعید شدند و بین آنها و فرزندانشان فاصله شد، سرزمین اینها را اشغال کردند. اگر کسی مبارزه بکند برای حفظ وطن خود، در صورتی که وطن، وطن اسلامی باشد و این شخص، مسلمان باشد این کار، «فی سبیل الله» است.
پرسش:...
پاسخ: آن مقام، در صورتی است که کسی بخواهد با اسلام مخالفت کند، این «لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعَلْیَا» بجنگد، آن راه است. ولی اگر کسی برای دفاع از سرزمین خود، در صورتی که نظامش، نظام اسلامی باشد و خود این شخص، مسلمان و موحّد باشد، بجنگد، این قتال «فی سبیل الله» است یعنی جزء واجبات توصلی است؛ اگر بخواهد ثواب ببرد، قصد قربت هم میکند، این کار، کاری است «فی سبیل الله». یک وقت است دشمن، آمده که نور اسلام را خاموش بکند در آنجا و در کنارش هم، به تمامیّت ارضی ملّتی آسیب برساند، هدف اصلی مبارزان در آنجا باید احیای کلمه حق باشد، آنگاه در سایه زندهکردن کلمهٴ حق، تمامیّت ارضی محفوظ میشود و در آنجا اگر هدف اصلی، حفظ آب و خاک بود، آن فیض عظیم و اجر عظیمی که قبلاً وعده دادند، نصیب او نمیشود. البته نه ثواب فاتح را دارد، نه ثواب شهید را، اگر قصد قربت کرد ثواب خاصّ خود را دارد. منظور آن است که اگر مسلمانی بخواهد از تمامیّت ارضی خود دفاع کند، این کار «فی سبیل الله» است.
پرسش:...
پاسخ: مسلمان اگر در فضای اسلامی زندگی کرد، بیگانهها قصد داشتند آن نظام اسلامی را براندازند، این جنگ باید «لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعَلْیَا» باشد، نه برای تمامیت ارضی. تمامیت ارضی باید فرع باشد و اگر بیگانه حمله کرد که به تمامیّت ارضی ملّتی آسیب برساند، کاری با دین او ندارد، حالا بر فرض، دو کشور مسلماناند و هر دو در تعیین مرز اختلاف کردند و تجاوز کردند، آنجا فقط برای تمامیّت ارضی است.
علت تکرار کلمه «اجعل» و مراد از ولدان
مطلب سوم آن است که اینکه مستضعفین مکه گفتند: ﴿وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً﴾ با یک جمله و یک دعا، خواستهها تأمین میشد یعنی ممکن بود با یک جمله بگویند: «واجعل لنا من لدّنک ولیّاً و نصیرا»؛ اما کلمهٴ ﴿اجْعَل﴾ که تکرار شده است، برای آن تداوم تضرّع است که این ناله و تضرّع را ادامه بدهند.
مطلب بعدی آن است که این وِلدانی که در کنار نساء و رجال ذکر شد، اگر ممیّز باشند خب، آنها اهل دعا هستند و میشود گفت که حرف رجال و نساء و وِلدان ممیّز این است که: ﴿أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا﴾ و اگر این وِلدان، خردسال باشند و کودکان خردسال باشند و اهل تمییز نباشند، زبان حالشان این است و در دعاکردن، اگر بزرگسالان، این خردسالان را به همراه خودشان بیاورند و دعا کنند، این زمینهٴ استجابت را بهتر فراهم میکند. حرفِ همه این است یعنی حرف بزرگسال و نوسال و کودک این است که ما را از این سرزمینی که اهلش ظالماند، نجات بدهید.
واسطه بودن عظمت حدمین به وجود رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
مطلب بعدی آن است که گرچه این آیه، اختصاصی به مکه ندارد[بلکه] همه موارد که مستضعف، در چنگال ستمِ طاغی باشد جاری است ولی درباره مکه نازل شده است. این مکهای که ذات اقدس الهی گاهی به عظمت او سوگند یاد میکند: ﴿لاَ أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ همین شهر به جایی میرسد که مردمش به ستوه درمیآیند، میگویند: خدایا! ما را از این شهر، نجات بده. معلوم میشود آنجایی که ذات اقدس الهی به مکه قسم میخورد، به احترام شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. چه اینکه در همان آیه هم، نشانههای این معنا یافت میشود که: ﴿لاَ أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ ٭ وَأَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾. حالا اگر پیغمبر از اینجا سفر کرده است و این شهر را یک عده ظالمان، اشغال کردهاند، به جایی میرسد که مؤمنین محبوب خدا به خدا عرض میکنند: ﴿رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا﴾ حالا شاید قبلاً مدینه بود و الآن قریه یاد شد. گرچه قریه بر کوچک و بزرگ حمل میشود ولی معمولاً اطلاق قریه بدون مناسبت نیست و وقتی پیامبر باشد، میشود مدینه. حالا یا مدینه از تمدّن است یا از دین، وقتی که رسول خدا وارد یثرب شد، یثرب شده مدینه. همین پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که از مکه به مدینه مهاجرت کردند، مکه شده قریه و مردم از ذات اقدس الهی مسئلت میکردند که ما را از این شهری که اهلش ظالم است، نجات بدهید.
تطبیق مصداق مستضعفین بر ائمه(علیهم السلام)
مطلب بعدی آن است که در بعضی از روایات فرمود: «نحنُ المستضعفون» مصداق کامل آن مستضعفی که در آیه پنج سورهٴ «قصص»، خدا به آنها وعدهٴ امامت داده است همین ائمه(علیهم السلام)اند، برابر آنچه در نهجالبلاغه یافت میشود.
حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه در یکی از این کلمات قصار؛ کلمهٴ 209 از کلمات قصار اینچنین فرمود: «لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا»؛ فرمود دنیا فعلاً از ما رَمیده است ولی بعداً به ما برمیگردد. همان طوری که یک ناقه و شترِ شیرده که نسبت به آن دوشنده، چموشی میکند، نسبت به فرزندش مهربان است. این ناقه، نسبت به آن هاله و دوشنده، جموح هست و شماس است و تنفّر دارد ولی نسبت به فرزندش، مهربان است و گرایش دارد. فرمود: دنیا اینچنین است، فعلاً رَمیده است ولی بعد به ما برمیگردد: «لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْیَا عَلَیْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَی وَلَدِهَا» آنگاه به دنبال این جمله، آن آیه پنج سورهٴ «قصص» را قرائت فرمود: « وتلا عقیب ذلک: ﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِینَ﴾». این مصداق کامل امامت است، نه اینکه منحصر باشد بر اینها، زیرا ذات اقدس الهی، اصل این آیه را در سورهٴ «قصص» در جریان بنیاسرائیلی که محکوم طاغیان فرعونی بودند، نازل کرد. در آن زمینه فرمود ما قصدمان این است که فرعون و هامان را نشان بدهیم، چیزی که آنها میهرساند و محرومان بنیاسرائیل را از چنگ فرعون و هامان نجات بدهیم، در آن زمینه است.
بنابراین این آیه، از قبل از اسلام هم مضمونش بود و بعد از اسلام هم هست، الی یوم القیامه؛ منتها کاملترین مصداق مستضعفین و امامت، اهلبیت(علیهم السلام)اند.
عدم شمول عنایت حق بر سلطهپذیران اختیاری
مطلب بعدی آن است که آن مستضعفی مورد عنایت حق است که عمداً زیر سلطهٴ طاغیان نرود، همان طوری که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید. در خطبه 189 نهجالبلاغه دستور هجرت میدهد که آدم عمداً جایی نماند که او را استضعاف کنند، فرمود: «وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَی حَدِّهَا الْأَوَّلِ مَا کانَ لِلَّهِ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ الْإِمَّةِ وَ مُعْلِنِهَا لاَ یَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَی أَحَدٍ بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ عَرَفَهَا وَ أَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ وَ لاَ یَقَعُ اسْمُ الاسْتِضْعَافِ عَلَی مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ»؛ اگر کسی حجت خدا به او رسیده است و او شنید و درک کرد، این دیگر مستضعف نیست. اگر میتواند که میجنگد، نمیتواند که هجرت میکند. اگر نه توان جهاد داشت، نه توان هجرت داشت، آنگاه مستضعفی است که دیگران موظّفاند برای رهایی آنها قیام بکنند.
آزمایش بندگان مستکبر با مستضعفان هم مسلک
چه اینکه در خطبه «قاصعه»[یعنی خطبه 192] هم باز از مستضعف و مستکبر سخن به میان آمده است. در خطبهٴ «قاصعه» فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکْبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِمْ»؛ خداوند بندگان مستکبر را با بندگانی که در دین مستکبران، مستضعفاند میآزماید، امتحان میکند؛ ببیند آنها با این مستضعفین چه میکنند. آیا فخرفروشی میکنند، حقکُشی میکنند یا نه. خب، اینها مربوط به آیهای که درباره مستضعف و قتال برای رهایی مستضعف، نازل شده است.
هدف مختلف گروهها در میدان جنگ
اما آنچه در آیه بعد آمده است. فرمود مردم از نظر هدف جنگ دو گروهاند: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ﴾؛ هر کسی برای حفظ عقیده خود میجنگد. اگر مؤمن باشد برای حفظ عقیدهٴ توحید میجنگد، اگر کافر باشد برای حفظ عقیدهٴ شرک میجنگد. اصل نثار و ایثار برای همه مردم هست؛ منتها به مؤمنین میفرماید که آنها هم میجنگند، شما هم موظّفید بجنگید ولی بدانید شما پیروزید ﴿فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾.
دستور خداوند به جنگیدن با اولیاء شیطان
گاهی میفرماید کسانی که در تحت سرپرستی شیطاناند با اینها بجنگید، چون ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ و شیطان در حقیقت، ولیّ اینهاست، گاهی میفرماید با سران کفر و استکبار بجنگید: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ .
ضعیف بودن جناح شیطان در برابر حق
در این آیه که فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ﴾ دلیل آورد، فرمود: ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾ هر گروهی که در جبهه و جنگ بخواهد موفق بشود باید نقشههای نظامی و سیاسی داشته باشد. فرمود: نقشههای نظامی و سیاسی شیطان ضعیف است، نه الآن ضعیف است [بلکه] از همان اول هم ضعیف بود ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾ این «کان» یک فعل ماضی نیست که در قبال حال و مستقبل باشد که در گذشته، کِید شیطان ضعیف بود [بلکه] این یک «کان»ای است که تقریباً منسلخ از زمان است. در هر عصر و دیاری شیطان، کِیدش ضعیف است که این «کان» یک فعل ماضی نیست در مقابل «یکون» که حالا قبلاً ضعیف بود، بعداً ضعیف نباشد، این طور نیست ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾ یعنی از دیرزمان ضعیف بود، هماکنون هم ضعیف است.
چرا کِید شیطان ضعیف است؟ برای اینکه سراسر جهان، جنود و سپاه و ستاد حقاند که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ . اگر کسی به حق و به جِدّ، این مطلب را فهمید و باور کرد، یقیناً شکست نمیخورد، اگر کسی در راه خدا بخواهد بجنگد. خدا خیلیها را میآزماید که آیا اینها در راه خدا میجنگند یا غیر خدا. اگر برای رضای خدا میجنگند، بعد دیگر موقع تقسیم غنایم و درجات، به جان هم نمیافتند. اگر برای رضای خدا نیست، خدا هم وعدهٴ نصرت به اینها نداد و نمیدهد.
بحث در این است که اگر کسی فقط برای رضای خدا بجنگد، یقیناً پیروز است به چه دلیل؟ هم دلیل منفی، طرف شیطان هست، هم دلیل مثبت، طرف رحمان. دلیل منفی طرف شیطان همین آیه است که ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾. دلیل مثبت در طرف رحمان این است که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ همهٴ امکانات و تدارکات آسمانی و زمینی در اختیار خداست. خب، اگر کسی بندهٴ صالح خداست و برای حفظ دین او دارد میجنگد و همهٴ تدارکات هم در اختیار خداست، آن وقت چنین شخصی یقیناً شکست نمیخورد و پیروز میشود.
پرسش:...
پاسخ: آن ممکن نیست، چون اگر نظامی دارد میجنگد، نباید تکتک آن افراد را حساب کرد. چون خود قرآن کریم این مسئله را باز کرد، فرمود: ﴿إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ ؛ فرمود اگر شما کُشته دادید، مجروح دادید، جانباز دادید، آنها هم این کار را کردند ولی شما آن آخر قضیه را بسنجید. نه وسط قضیه. فرمود: ﴿إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾؛ گاهی شما پیروز میشوید، گاهی آنها پیروز میشوند تا ببینیم شما لله میجنگید یا نه؟ همه امکانات را بسیجکردن و معجزه نشاندادن که کار آسان نیست، خدا برای هر کسی نمیکند.
آزمایش مؤمنین رزمنده با شکست و پیروزی
در یکی از خطبهها، حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که ما کُشته دادیم، آنها هم کشته دادند گاهی ما پیروز شدیم گاهی آنها پیروز شدند تا معلوم شد که ما راست میگوییم. وقتی معلوم شد که ما راست میگوییم، از آن به بعد کمکِ الهی آمده رزمندههای ما با مهاجمان آنها به جان هم میافتادند؛ گاهی آنها میکُشتند، گاهی ما میکشتیم، گاهی آنها میزدند، گاهی ما میزدیم تا معلوم شد که ما راست میگوییم، از آن به بعد دیگر نصرت الهی آمد ، این بیان صریح حضرت امیر در نهجالبلاغه است. ریشه قرآنیاش هم همین است که فرمود: ﴿إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ﴾؛ اگر شما مقروح و مجروح شدید ﴿فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ﴾. بعد فرمود: ﴿وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ﴾ ؛ این دولتهاست میگردد، گاهی آنها شکست میخورند گاهی شما شکست میخورید تا ببینیم در این شکست و پیروزی، یکسان میگویید خدا یا نه، وضعتان برمیگردد. اگر در این جبههها خوب امتحان بدهید، آنگاه ﴿وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ یَرْجُونَ﴾ آنگاه شما یک تکّه امید دارید که آنها ندارند. از نظر اینکه گاهی آنها پیشروی میکنند، گاهی شما پیشروی میکنید مشترک است؛ اما از آن جهت که شما یک نقطهٴ امید دارید و آنها ندارند این مخصوص شماست: ﴿وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ یَرْجُونَ﴾ اگر صِرف اینکه کسی اول، مشتاق حفظ دین شد، برود جبهه، فوراً خدا دین را از راه معجزه یاری بکند خب همین کار را میکند.
در اعجاز الهی که خدا بخواهد براساس معجزه، دینِ خود را حفظ بکند، شرایط زیادی لازم دارد. از آن جهت که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ پس همه تدارکات و امکانات، در اختیار خداست. از طرفی هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت یعنی آیه 165 که: ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾، این ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ یوم القیامه برای کافران ظاهر میشود، نه اینکه ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ در روز قیامت برای خدا حادث بشود، این طور نیست [بلکه] روز قیامت، ظرف حدوث این مضمون نیست، ظرف ظهور این مضمون است، این مضمون همیشه هست که ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾.
خب، اگر جمیع القوّه لله است، برای شیطان چه چیزی میماند جز ضعف. لذا همه انبیا آمدند با دست خالی قیام کردند و پیروز شدند، این طور نبود که آنها عِدّه و عُدّه داشته باشند، همه اینها برابر با معجزه پیروز شدند؛ منتها تا معلوم بشود که انسان، راست میگوید طول میکشد. اگر صِدق نیّت مشخص بشود، یقیناً امداد الهی هست. در سورهٴ «مجادله» فرمود: ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾ این جزء قضای حتمی خداست.
تضمین پیروزی مجاهدین با اراده در قرآن
در آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» این است که ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾ این قضای حتمیِ خداست و خداوند مقاتلین و مجاهدین «فی سبیل الله» را که بدون تزلزل میجنگد، دوست دارد: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ﴾ که آیه چهار سورهٴ «صف» است، خب، اگر عدهای محبوب خدا هستند و خدا هم پیروزی آنها را تضمین کرده است، دلیلی ندارد اینها شکست بخورند. برهان مسئله هم این است که «تمام القوّه» برای خداست و تمام تدارکات و امکانات، در اختیار خداست که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ ، آنگاه برای طرف مقابل، جز ضعف چیز دیگر نمیماند ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾ لذا هیچ هراسی هم مؤمنین به دل ندارند، اگر ایمان باشد «لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعَلْیَا» هدف مبارزه باشد و مانند آن.
سرپیچی از فرمان پیامبر علت موفق نبودن جنگ احد
به هر تقدیر، فرمود مردم از نظر هدف، دو گروهاند. چه اینکه این مطلب در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیه سیزدهش گذشت که ﴿قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَی کَافِرَةٌ﴾ کافر، دیگر راه ندارد، چون سبیل در حقیقت آن است که به مقصد برسد. کافر که بیراهه میرود، راهی ندارد. پس مردم، از نظر هدف به دو گروه تقسیم میشوند: یا «فی سبیل الله» میجنگند یا «فی سبیل الطاغوت» میجنگند. آنکه «فی سبیل الله» میجنگد یقیناً پیروز است، هم برهان عقلی اقامه شده است، هم برهان تجربی. برهان عقلی آن این است که تمام القوّه برای خداست .
پرسش:...
پاسخ: در جنگ اُحد آن مسلمین، خودشان را شکست دادند وگرنه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیروز شد، آنها برای غنیمت آمدند[و] «فی سبیل الله» نجنگیدند. همین که مسلمین پیروز شدند، مشغول جمعآوری غنایم شدند، اینها حرف آن فرماندهشان را گوش ندادند، آن سنگر را از دست دادند و آمدند که غنیمت جمع بکنند قدری سپر بگیرند، قدری شمشیر بگیرند، خب دشمن آمد از آن طرف حمله کرد، اینکه «فی سبیل الله» نبود. در همان جنگ اُحد هم وقتی نائرهٴ جنگ مشتعل شد، عدهای رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تنها گذاشتند، در حالی که بنای قرآن بر این است که: ﴿مَا کَانَ لاهل الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الْأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ ؛ هیچ کس حق ندارد در روز خطر، خودش را حفظ بکند پیغمبر را تنها بگذارد. خب، همه اینها نازل شده بود دیگر، فرمود: ﴿مَا کَانَ لْأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الْأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَن نَفْسِهِ﴾ اینها یا فرار کردند یا مشغول جمع غنیمت شدند، دشمن هم از آن طرف حمله کرد.
با اهمیت بودن هدف، علت صدور دستور قتال
خب، پس ﴿الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ این جملهٴ خبریه است و به داعی انشاء هم است؛ اما جملهٴ دوم نه، فقط گزارش است ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ﴾ مؤمنین را اینچنین وصف میکند و ضمناً ترغیب میکند، بعد صریحاً امر میکند. فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ﴾ چون کافران، در تحت ولایت شیطاناند ﴿وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ ؛ ﴿فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾.
قتال گاهی به علل و عوامل پیروزی تعلیل میشود، گاهی هم به آن هدف، تعلیل میشود. گاهی میفرمایند که با کفّار بجنگید که فتنه برداشته بشود ﴿وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ﴾ یا ﴿یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ این انگیزه و هدف نهایی قتال است. گاهی تعلیل میشود به آن علل پیروزی که شما نترسید؛ تشجیع میکند. میفرماید بجنگید، برای اینکه ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾. پس یا برای اهمیّت هدف، آیه نازل میشود که فرمود بجنگید و فتنه را بردارید ﴿یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ﴾ یا برای تشجیع و نفی ترس، آیه نازل میکند که ﴿إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً﴾.
پوشالی بودن قدرت شیطان در قبال قدرت الهی
مطلب بعد آن است که شیطان که عدهای را در تحت ولایت خود گرفت که ﴿الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾ ممکن است کسانی که در تحت ولایت شیطاناند، احساس قدرت بکنند و ببینند که شیطان و اولیای شیطان قویاند ولی وقتی شیطان را در قبال ذات اقدس الهی قرار میدهیم، هدف آنها را در قبال اهداف عالیه انبیا قرار میدهیم، میبینیم کاملاً ضعیفاند. پس منافاتی ندارد که خدا بفرماید که کِید شیطان، نسبت به هدف اصیلی که شما موحّدان دارید ضعیف است. حالا خودشان ـ همین اشخاص ضعیف ـ بعضها نسبت به بعض قوی باشند، مطلب دیگر است ولی شما که در راه خدا میجنگید به مراتب قویترید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است