- 416
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 32 سوره نساء _ بخش پنجم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 32 سوره نساء _ بخش پنجم"
- عدم فرق میان زن و مرد در مدار انسانیت؛
- عدم تبعیض در مسائل معنوی بین زن و مرد؛
- تفاوت زن و مرد در مسائل اجرایی و تقسیمی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمًا﴿32﴾
عدم فرق میان زن و مرد در مدار انسانیت
بخش دوم این آیه, ناظر به جریان زنها و مردها بود که فرمود زنها آنچه کسب کردند از آن بهره میبرند, مردها آنچه کار کردند و کسب کردند از آن بهره میبرند. بعضی از احکام هست که گرچه به حسب ظاهر مرد, موضوع حکم است ولی به دلیل عقل و نقل معلوم میشود که مرد بودن خصوصیت ندارد, چون مناط, انسانیت است وقتی مناط, انسانیت بود مرد و زن خصوصیت ندارند بعد از تنقیح مناط, الغای خصوصیت میشود وقتی خصوصیت الغا شد حکم, مشترک خواهد بود. نظیر آیه چهار سورهٴ «احزاب» در آنجا فرمود: ﴿ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ﴾; خداوند برای هیچ مردی دو دل قرار نداد. این مرد, در مقابل زن نیست که مثلاً مرد, دارای دو دل نیست ولی ممکن است زن دارای دودل باشد, اینچنین نیست. این نظیر همان تعبیرات فقهی است که «رجلٌ شکّ بین الثلاث و الاربع» این معلوم است براساس سیاق و براساس تناسب حکم و موضوع و براساس حکم عقل براساس شواهد نقل که حکم, در مسئلهٴ ﴿ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ﴾ برای انسان است; انسان از آن جهت که انسان است دارای دو قلب نیست, خواه مرد خواه زن و این چون مقدمه یک قضیه است که مرد, در آنجا مطرح است از این جهت, عنوان رجل یاد شده است.
تصریح قرآن به تسویه زن و مرد در مدار انسانیت
مطلب دوم آن است که براساس همین حکم که اصل, گاهی در بعضی از موارد برای انسانیت است, زن و مرد دخیل نیست در بعضی از موارد, به این تسویه تصریح میشود. نظیر آنچه در سورهٴ «نحل» و امثال «نحل» آمده است که: ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾ یعنی اگر کسی عمل صالح انجام داد و خودش موحد و مسلمان بود چه زن چه مرد, ما به او حیات طیب میدهیم. آیهٴ 25 سورهٴ «فتح» این است که ﴿لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ اللّهُ فی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ﴾. قبلش که آیهٴ 24 است این است که خداوند بود که زمینه صلح را فراهم کرد; هم دست شما را از مردم مکه کوتاه کرد, هم دست مردم مکه را از شما بازداشت و نگذاشت خونی ریخته بشود, برای اینکه یک عده مردم بیگناه و زنهای با ایمان و بیگناه این وسطها از بین میرفتند و خسارتها و دیههای آنها را شما باید میپرداختید: ﴿لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ﴾; شما که نمیشناختید, یک عده مردان بیگناه و زنهای بیگناه, زیر دست و پا له میشدند ﴿فَتُصیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ﴾, ﴿مَعَرَّةٌ﴾ یعنی خسارت، دیه و مانند آن. خب, در اینجا حرمت مردان با ایمان و زنان با ایمان یکسان تلقی شد و اینکه برای ریختن خونهای بیگناه ـ در صورتی که روی اشتباه باشد ـ پرداخت غرامت و خسارت لازم است هم یکسان, تلقی شد.
بهره مندی زن و مرد در برخی کارکردها و عدم آن در برخی دیگر
مطلب سوم آن است که زنها و مردها گاهی همه آنچه کار کردند، برای آنهاست, گاهی اینچنین نیست; کارهایی انجام میدهند بعضی از کارها بازده دارد, بعضی از کارها بازده ندارد, بعضی از بازدهها به سود آنهاست, بعضی از بازدهها به سود آنها نیست و مانند آن. این تعبیر که فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ ظاهرش آن است که اینچنین نیست که هرچه انسان کسب کرد به سود اوست [بلکه] گاهی انسان کسب میکند از او بهرهای نمیبرد; یک مقدار خسارت است, یک مقدار به سود دیگران است و مانند آن.
اینگونه از تعبیرها, نشانه آن است که همه آنچه یک انسان کسب کرد به سود او نیست, در این جهت هم فرقی بین زن و مرد نیست چه اینکه در آیهٴ ارث یعنی آیهٴ هفت همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً گذشت که فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ برای اینکه همه آنچه پدر و مادر گذاشتند که برای مرد نیست همهاش هم که برای زن نیست [بلکه] مردها هم از ارث سهمی دارند, زنها هم از ارث سهمی دارند. نفرمود «للرجال نصیب» که آن نصیب, «ماترک» است یا «للنساء ماترک» است, فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ یعنی این «ماترک», تقسیم میشود. اینجا هم فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ نه اینکه هرکسی دست به هر کاری بزند, بازدهی دارد و به سود اوست.
اهمیت مسائل مالی زن و مرد در بیان آیه
مطلب چهارم آن است که این استقلال زن و مرد در مسائل اقتصادی مایه اهمیت بود, لذا دو جمله جداگانه یاد شد; اگر میفرمود: «للرجال و النساء نصیب مما اکتسبوا» کافی بود یا اگر میفرمود: «لکل نفس ما کسبت» کافی بود یا «لکل انسان نصیب مما اکتسب» کافی بود, از اینکه دو جمله مستقل هرکدام درباره یک گروه, نشانه اهمیت مسئله است.
عدم تبعیض در مسائل معنوی بین زن و مرد
مطلب پنجم آن است که اینکه فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا﴾ که تبعیض را نشان میدهد این درباره مسائل دنیایی و مانند آن است; اما درباره مسائل معنوی و اخروی, اینچنین نیست که هرکسی بعضی از آن کارهایش نصیب او باشد خیر, هر کسی هرچه کرد نصیب میبرد; اگر سیئه بود یا ذات اقدس الهی عفو میکند یا ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ اگر حسنه بود با اضافه به او ارائه میکند. لذا فرمود: ﴿وَ أَنْ لَیْسَ لِلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی ٭ وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری ٭ ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ اْلأَوْفی﴾ اینچنین نیست که «للانسان بعض ماسعی» نه, ﴿وَ أَنْ لَیْسَ لِلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی﴾ یا «أنّ بعض سَعْیِهِ سوف یری» نه; ﴿وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری﴾. البته جزایی که ذات اقدس الهی عطا میکند بیش از آن مقداری است که شخص انجام داد, البته کیفر, برابر آن است.
تفاوت زن و مرد در مسائل اجرایی و تقسیمی
با گذشت این پنج مطلب میرسیم به آن مطلب ضمنی که درباره تفاوت زن و مرد است. البته تفاوت زن و مرد در کارهای اجرایی هست, در مسائل تقسیمی هست; اما چیزی به انسانیت انسان برگردد که زنها از نظر مزایا و فضایل انسانی کم داشته باشند, اینچنین نیست.
خطبه نهج البلاغه در تفاوت بین زن و مرد
اما حالا آن خطبهای که در نهجالبلاغه هست به گوشهای از آن خطبهها میپردازیم, ببینیم که از آن خطبه چه استفاده میشود. در آن خطبه هشتاد نهجالبلاغه, وجود مبارک حضرت امیر درباره زنها سخنانی دارد یا خطبهٴ هشتاد نهجالبلاغه این است: «مَعَاشِرَ النَّاسِ؛ إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِیمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ فَأَمَّا نُقْصَانُ إِیمانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَ الصِّیَامِ فِی أَیَّامِ حَیْضِهِنَّ، وَ أَمَّا نُقْصَانَ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَیْنِ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ، وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوارِیثُهُنَّ عَلَى الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِیثِ الرِّجَالِ. فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ، وَ کُونُوا منْ خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ، وَ لاَ تُطِیعُوهُنَّ فِی الْمَعْرُوفِ حَتَّی لا یَطْمَعْنَ فِی الْمُنْکَرِ»; ظاهرش این است که حضرت فرمود مردم! بدانید که زنها دارای این سه نقصاند یعنی ایمانشان ناقص است و بهره اینها ناقص است و عقل و اندیشه اینها هم ناقص است. سه تا شاهد هم برای این سه مدعا ذکر میکند: اما ایمانشان ناقص است, برای اینکه در ایام عادت, از نماز و روزه محروماند و ایمان هم اعتقاد به قلب است هم اقرار به زبان هم عمل به ارکان و اینها چون عمل به ارکان را مخصوصاً درباره نماز که رکن دین است, ستون دین است و درباره روزه که جُنَّتی از نار است, سپری از نار است در مقداری از ایام زندگیشان ندارند, پس ایمان اینها ضعیف است.
«وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ»; عقلشان ضعیف است, برای اینکه شهادت دوتا زن به اندازه شهادت یک مرد است پس یک مرد در حد دو زن است و حظ اینها کم است, برای اینکه ارث اینها کمتر از ارث مرد است, لذا از شرار اینها; از زنهای شرور بپرهیزید و آنهایی که زنهای بافضیلتاند هم با آنها هوشمندانه برخورد کنید و اینها را در کارهای معروف اطاعت نکنید, اگر یک کار خیری به شما پیشنهاد دادند اطاعت نکنید, برای اینکه مبادا اینها در منکر, طمع کنند, این ترجمه تحت اللفظی این خطبه هشتاد.
بررسی صدر و سیاق خطبه حضرت امیر(علیه السلام)
اصل این خطبه باید دید کجا نازل شد (این یک) و صدر و ساقه این خطبه را هم باید بررسی کرد (این دو) و قبل از هر چیز, درون این خطبه را باید جستجو کرد (این سه). ما قبل از اینکه بپردازیم به اینکه این خطبه در چه فضایی نازل شد و صدر و ساقه این خطبه چیست, به درون خود این خطبه میپردازیم ببینیم که این خطبه به همین وضع قابل پذیرش است یا علمش را باید به اهلش رد کرد یا با شواهد دیگر جمعبندی کرد.
ناقص بودن ایمان زنها در خطبه و تحلیل حضرت استاد
اما اینکه فرمود به حسب ظاهر, ایمان زنها کمتر است یعنی ایمان زنها از ایمان مردها کمتر است برای اینکه اینها مقداری از ایام عمرشان را بدون نماز و روزه میگذرانند, اینچنین نیست. برای اینکه روزه که خب, اگر کسی در ایام عادت روزه نگرفت بعد قضا دارد این مثل مریض و مسافری که قرآن فرمود: ﴿مَنْ کانَ مَریضًا أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّامٍ أُخَرَ﴾ نوعاً مردها در ماه مبارک رمضان یک هشت، ده روزی مسافرت دارند, نوع مردها بعد هم قضا به جا میآورند خب حالا زن در اثر عادتاش روزه را ترک میکند بعد هم قضا به جا میآورد; مرد هم بر اثر مسافرت یا مرض و مانند آن روزه را ترک میکند, بعد قضا به جا میآورد: ﴿مَنْ کانَ مَریضًا أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّامٍ أُخَرَ﴾ که نشانه نقص ایمان نیست. حالا اگر زنی در اثر عادت, نتوانست روزه بگیرد باید قضا به جا بیاورد این برای آن.
اما درباره نماز, دستور داده شد که اگر زن در حالت عادت است و نماز بر او جایز نیست, اگر وضو بگیرد این وضو, طهارت نمیآورد که مبیح صلات باشد ولی اگر وضو بگیرد و رو به قبله در همان مصلّی و جای نماز خود بنشیند و به مقدار نماز ذکر بگوید; زن میتواند فضیلت آن نمازی را که از دست میدهد با این, وضع جبران کند.
پرسش:...
پاسخ: دستور اسلامی این است که بکنند دیگر, یعنی راه را خدا نشان داد. اینچنین نیست که راه را دین نشان نداده باشد. حالا یک وقت است که میگوییم دین, اینها را محروم کرده است یک وقت هست میگوییم نمیکنند خب, ممکن است مرد هم نماز نخواند.
یکسانی میزان عبادت زنان با مردان
مطلب سوم آن است که زنها معمولاً غیر از سادات, در سن پنجاه سالگی که رسیدند دیگر این عادت ماهانه را نمیبینند. وقتی نُه سالشان تمام شد; نه سالگیشان را پشتسر گذاشتند [و به] اول ده سالگی رسیدند این عادت, پیش میآید معمولاً, دیگر حالا بعضی مثلاً دیرتر ولی پیش میآید. حالا ما فرض میکنیم هر دختری در ده سالگی حیض بشود, چون خیلیها مثلاً در دوازده سالگی، سیزده سالگی, اینچنین نیست که همه دخترها در ده سالگی عادت ببینند. حالا برفرض همه در ده سالگی عادت ببینند, معمولاً چهل سال اینها ماهانه عادت میبینند. در بین اینها کسانی هستند که در سن من تَحِیضْاند و لا تَحِیضْ, اینها موارد استثنایی است اینها را هم به حساب نمیآوریم. مجموعاً وقتی شما از ده سالگی تا پنجاه سالگی حساب بکنید یعنی در ظرف این چهل سال, هرسالی هم دوازده ماه دارد, هر ماهی هم به طور معدل حساب بکنید هفت روز; دوازده تا هفت روز, این زن از نماز محروم است, در حالی که اسلام برای زنها آن عظمت را قائل است که وقتی پسر بچهها مشغول بازی کردناند و لایق خطاب الهی نیستند, شش سال قبل از اینکه پسرها و مردهای آینده مکلف به عبادات بشوند زنها را ذات اقدس الهی به عظمت, خطاب کرده, نماز را بر آنها واجب کرده, روزه را بر آنها واجب کرده حج را بر آنها واجب کرده همه احکام دین را برآنها واجب کرده.
این عید تشریفی که از مرحوم ابنطاووس به ارث رسیده است ناظر به همین است که ابنطاووس آن روز بلوغاش را جشن گرفت, گفت: من به شکرانه اینکه نمردم و مشرف شدم به خطاب الهی دارم جشن میگیرم یعنی تا دیروز مثلاً پانزده سالگی من تمام نشده بود, امروز پانزده سالگی من تمام شد وارد سن شانزده سالگی شدم و لایق خطاب الهیام, خدا وقتی میفرماید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ﴾ با من هم سخن میگوید وقتی میفرماید ﴿أَقِیمُوا الْصَّلاَةَ﴾ به من هم میگوید ﴿آتُوا الْزَّکَاةَ﴾ به من هم میگوید من از اینکه قبلاً لایق شنیدن خطاب الهی نبودم و الآن لایق شنیدن خطاب الهیام, من مشرف شدم به این قانون, نه مکلف شدم این یک شرافت است نه کلفت لذا عید شرافت و عید تشریف میگیرند این از مرحوم ابنطاووس و امثالذلک رسیده است.
خب, زنها وقتی نه سالشان تمام شد مشرف میشوند مردها وقتی پانزده سالشان تمام شد مشرف میشوند, شش سال زنها جلو هستند. اگر در خصوص نماز, آن هم ماهی چند روز, آن هم قابل جبران, آن هم بعد از پنجاه سالگی دیگر این تفاوت برطرف میشود ـ با همه این خصوصیات یاد شده ـ بین زن و مرد فرق است; شش سال در همه مسائل اسلامی زنها جلو هستند, چطور این همه خطابهای شرفآور, معیار نشد بعد فقط آن هفت، هشت، ده روز معیار شد؟ ﴿کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ خب, همه تکالیف الهی نه تنها نماز برای زنها باز است حالا پسر بچهها لایق این خطاب هستند و خدا اینها را مخاطب قرار نداد یا لایق نیستند؟ زنها آن عظمت موعظهپذیری که دارند, آن عظمت را ذات اقدس الهی بها داد. چرا اینها زود گریه میکنند چرا زود میرنجند چون رقیقاند و حساس و قلب رقیق, موعظهپذیرتر است. آن سرمایهای که ذات اقدس الهی به زنها داد که به مردها نداد. لذا در صدر اسلام, موعظه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در زنها اثر میکرد و در شوهرهایشان اثر نمیکرد. لذا کسانی بودند که شوهرهای اینها کافر بودند و خود زنها اسلام آوردند که ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: دیگر شما فعلاً باهم باشید تا حکم الهی نازل بشود که وقتی نازل شد که زن مسلمان نمیتواند شوهر کافر داشته باشد. کم نبودند کسانی که موعظهپذیر بودند در بین زنها و مردها همچنان به خشونت خودشان باقی بودند. خب, این برای آن بخش اول که فرمود ایمان اینها کم است.
پرسش:...
پاسخ: از مجموع اینها که بگذرید معادل آن درمیآید, آن وقت اضافه کنید همه دستورات دین را که مرد, هیچ ندارد. آن وقت خیلی از فقها گفتند عبادتهای صبی, تمرینی است یعنی اگر پسر بچه نماز بخواند یا مثلاً روزه بگیرد اینها تمرینی است; اما دختر بچه ده ساله, یازده ساله مثل مرد بالغ است دیگر خب این همه تکلیف کنار رفته حالا همین چند روز عادت مانده! شما از اول تا آخر دین صدها کار واجب دارید و صدها عبادت دارید, پسر بچه گفتند گرچه عدهای هم از آن طرف فتوا دادند عبادی است ولی بالأخره حالا حداکثر عبادی بودنش غیر از مستحب بودن است, استحباب تکلیفی که ندارد, چه رسد به وجوب. حالا این همه احکام الهی کنار رفته همین چند روز عادت مانده؟
پرسش:...
پاسخ: بله نه, ما میخواهیم بگوییم که خود این جمله با صراحت خودش مخالف است وقتی جملهای ما نتوانستیم بفهمیم در کمال احترام, علمش را به اهلش رد میکنیم.
پرسش:...
پاسخ: خصم که باید حساب شده سخن بگوید دیگر. اگر آیهای را, اگر حدیثی را ما نتوانستیم بفهمیم خب, احادیث هم مثل آیات, محکمات دارد, متشابهات دارد, ظاهر و اظهر دارد, نص و ظاهر دارد, ناسخ و منسوخ دارد, مقید و مطلق دارد, عام و خاص دارد, اجتهاد معنایش همین است دیگر. اگر ما حدیثی را نفهمیدیم, علمش را به اهلش واگذار میکنیم. اگر توانستیم با سایر شواهد جمع بندی بکنیم یک حاصل جمعی هم ارائه میکنیم پس این حدیث از پایه, زیر سوال است.
ناقص العقل بودن زنان در خطبه و تحلیل آن
اما بخش دوم فرمود عقلاش بیشتر است, برای اینکه شهادت دو زن به منزله شهادت یک مرد است. اگر ما مسئله عدل را حساب بکنیم که اینها موعظهپذیرترند و عادلترند خب, عدل در اینها آسانتر به دست میآید تا در مردها. وقتی شهادت به عدالت وابسته است و تحصیل عدالت در زنها آسانتر از مردهاست, مردها که فاقد عدالتاند که شهادتشان مسموع نیست, حالا بیاییم به سراغ تعدد. آن آیهای که میفرماید شهادت دو زن به منزله شهادت یک مرد است, میفرماید برای اینکه اینها اگر یکیشان فراموش کرده, دیگری متذکرشان کند, چون اینها در متن جامعه نیستند از آن طرف عهدهدار خانهداری و بچه داریاند و در وقایع و صحنههای اجتماعی, کمتر حضور دارند از این جهت, ممکن است یادشان برود خود آیه فرمود: دو زن به منزله یک مرد است که اگر یکی یادش رفته دیگری یادآوری کند نه یکی نفهمد دیگری او را بفهماند, نه اینکه فهماش کمتر از اوست, فرمود حافظهاش ضعیفتر از اوست, خود آیه این را میگوید.
بررسی نقص حظ مالی زنان در خطبه و بیان حضرت استاد
برویم به سراغ مسئله سوم فرمود چون حظ اینها کم است, برای اینکه ارث اینها کم است در بحث ارث ملاحظه فرمودید که ارث زن و مرد به سه قسم تقسیم میشود: گاهی زن و مرد مساوی هم میبرند مثل پدر و مادر که پدر و مادر وقتی فرزندشان بمیرد یک ششم ارث میبرند: ﴿لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ (این یک). گاهی کلاله یعنی برادر و خواهرهای امی, اینها هم ﴿فَهُمْ شُرَکَاءُ فِی الثُّلُثِ﴾ (این دو). پس در بعضی از موارد, زن و مرد ارثشان مساوی است. در بعضی از موارد, مردها ارثشان بیشتر است, مثل ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ اْلأُنْثَیَیْنِ﴾. بعضی از موارد, زنها ارثشان بیشتر از مرد است; دو برابر مرد است, این را که قبلاً خواندیم. اگر کسی بمیرد و فرزندان او قبلاً مرده باشند. نوههای او بماند اگر مردی, پسری داشت و دختری, این پسر و دختر فرزندانی پیدا کردند و این پسر و دختر این مرد, قبل از مرگ او مُردند, نوههای دختری و پسری این مرد ماندند و خود این مرد، این مرد که بعد از مرگ فرزندانش مُرد, نوههای دختری و نوههای پسری از او ارث میبرند حالا فرض کنید نوههای پسری او دخترند, نوههای دختری او پسر, هر کسی نصیب «من یتقرّب» را میبرد. نوههای پسری گرچه دخترند دو برابر میبرند نوههای دختری گرچه پسرند یک برابر میبرند, این حکم هم قبلاً گذشت. پس در اسلام گاهی زن دو برابر مرد ارث میبرد گاهی برابر او ارث میبرد گاهی نیمی از او ارث میبرد, این اساس قضیه در داخل.
نشان اشرفیت نبودن مال و مالداری
برویم به سراغ مالداری برسیم. حالا مگر کسی مال او بیشتر بود, این شرفش بیشتر است. حالا گیرم که ما ارث سه قسم نداشتیم در تمام موارد ارث, سهم مرد بیش از سهم زن بود. حالا اگر کسی سهماش بیشتر بود این اشرف است؟ مال بیشتری داشت, این مالداری سبب شرافت اوست؟ شما این جمله را در آن خطبه نورانی نهجالبلاغه که قبلاً هم خواندیم یعنی خطبهٴ 160 این را ملاحظه بفرمایید یک خطبه طولانی هم هست. یک وقت نذری کنید, تعهدی کنید که یک دوره نهجالبلاغه را تلاوت کنید, قرائت کنید. اگر برای شما آن تعهدهای مطالعهای سخت است, نذری, نذر یک ماه روزهای نذر بیست, روز روزهای [که] یک دور نهجالبلاغه را حداقل ولو در حد ترجمه ببینید که حضور ذهن داشته باشید, چند خطبه دارد, چند نامه دارد, چند کلمه قصار دارد, آن خطوط کلی نهجالبلاغه چیست که اگر یک وقت خواستید مراجعه کنید, فوراً بتوانید مراجعه کنید.
تکریم پیامبران به واسطه فقر و گرسنگی از جانب خداوند
در خطبه 160 اولش این طور شروع شد که: «أَمْرُهُ قَضَاءٌ وَ حِکْمَةٌ، وَ رِضَاهُ أَمَانٌ وَ رَحْمَةٌ، یَقْضِی بِعِلْمٍ، وَ یَعْفُو بِحِلْمٍ» بعد مسئله دنیا را وارد میشود. میفرماید که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تأسی کنید که او ساده زندگی میکرد, این برای جریان پیغمبر, اول. بعد میفرماید نمونه دوم. «وَ إِنْْ شِئْتَ ثَنَّیْتُ بِمُوسَى کَلِیمِ اللَّهِ(صلى الله علیه وسلم)» یک نمونه دوم میآورند, موسی کلیم(سلام الله علیه). بعد هم میفرماید: «وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ(صلی الله علیه وسلم) صَاحِبِ الْمَزَامِیرِ وَ قَارِیءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» تعبیر این نسخه این است که «وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ(صلى الله علیه وسلم)» نمونه سوم را میآورند که از داود, تعبیر میکند به(صلّی الله علیه), چه اینکه از موسی کلیم هم تعبیر میکند به(صلّی الله علیه و سلّم) داود «صَاحِبِ الْمَزَامِیرِ، وَ قَارِىءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» این را هم قبلاً ملاحظه فرمودید که خواننده اهل بهشت, داود(سلام الله علیه) است آنجا هم جز قرآن چیزی خبری نیست قرآن را داود برای بهشتیها میخواند. آن وقت وضع زنبیل بافی و ساده زیستی ایشان را نقل میکند, بعد در اواخر این خطبه مبارک استدلال میکند, میفرماید که شما جریان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را نگاه کنید ببینید که: «إِذْ جَاعَ فِیهَا مَعَ خَاصَّتِهِ، وَ زُوِیَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِیمِ زُلْفَتِهِ»; فرمود مدتی پیغمبر گرسنه بود با خواصش, گرسنگی پیغمبر با خواصش حالا در شعب ابیطالب بود, قبل بود بعد بود این مسلّم است بعد حضرت استدلال میکند, میفرماید: «فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ»; خوب صاحبنظری نظریه بدهد به عقلش, در اینکه پیغمبر با خواصش مدتی گرسنه بودند, این حرفی نیست «أَکْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذلِکَ أَمْ أَهَانَهُ»; داشتن, کمال است و خداوند در اثر اینکه این مال را به پیغمبر نداد و او گرسنه بود, این کمال را به پیغمبر نداد یا نه, داشتن کمال نیست؟ فرمود: «أَکْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذلِکَ»; ذات اقدس الهی تعالی, ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با این کار که گرسنه ماند این را گرامی داشت؟ «أَمْ أَهَانَهُ» یا اهانت کرد یعنی داشتن, کمال است و نداشتن, اهانت است, نقص است بد است, شما چه میگویید؟ صغرای قضیه این است که پیغمبر با خواصش گرسنه بودند «فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ»; اگر کسی بگوید داشتن و سیر بودن و اینها کمال است و این کمال را خدا به پیغمبر نداد و پیغمبر را با گرسنه نگه داشتن, اهانت کرده است ـ معاذ الله ـ «فَقَدْ کَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِیمِ بِالْإِفْکِ الْعَظِیمِ»; قسم به خدا! این یک افک عظیم است «وَ إِنْ قَالَ أَکْرَمَهُ»; اگر بگویید نه, این حالت, کرامت است که انسان راضی باشد به قضای الهی و با گرسنگی به سر ببرد, این کرامت است, فرمود اگر این را گفتید پس باید به لازماش هم ملتزم باشید «وَ إِنْ قَالَ أَکْرَمَهُ» یعنی ذات اقدس الهی رسول خود را با این وضع ساده زیستن گرامی داشت «فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ»; این را باید بداند که به آن کسی که همه امکانات را به او داد این هیچ لنگی در کارش نیست ذات اقدس الهی او را اهانت کرده, این نمیفهمد. این جمله را نباید ترجمه کرد که خدا آنها را گرامی نداشت نه, عبارت اهانت، اهانت است دیگر «أهان غیره».
حالا ما از این تعبیر اهانت بگذریم, حداقل این است که مال داشتن, کرامت نیست این دیگر قدر متیقن این خطبه است دیگر حالا اگر کسی مالش کمتر بود, این دلیل بر آن است که از نظر شرف و فضیلت کمتر است؟ حالا ارث او کمتر بود. گذشته از این, از نظر مصارف ذات اقدس الهی زن را مصرف کننده معرفی کرده.
خلاصه بیان علامه طباطبایی(ره) در مسائل مالی زن و مرد
در بحثهای قبل هم تحلیلی کردیم مشخص شد که بیان مبسوطی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) داشتند محصول آن این شد که شما ثروت دنیا را که بررسی میکنید, میبینید اختیار دو سوم ثروت دنیا به دست مردهاست ولی مصرف کردن دو سوم از ثروتهای دنیا به عهده زنهاست. بیانذلک این است حالا ما گیریم که در همه موارد, ارث مرد دو برابر ارث زن باشد, با اینکه ارث سه قسم بود. گیریم که همه موارد, ارث مرد دو برابر ارث زن هست وقتی کل مالها را حساب میکنید این ارثها هم به تجارت و اینها میافتد, قهراً دو سوم اموال دست مردهاست, یک سوم اموال دست زنها. زنها آنچه مالی که دارند هر قدرت کسب و کاری که دارند آزاد است مال، مال خودشان است. مهریهها را از مردها میگیرند (یک)، نفقهها را هم از مردها میگیرند (دو)، همه مصارفشان به عهده مرد است. خب, پس مردها اختیار دو سوم را دارند زنها آن یک سومی که فراهم کردند که برای خودشان است; آن ذخیره خودشان است در این دو سوم اموالی که در دست مرد است از نظر مصرف, مرد و زن سهیماند, برای اینکه نه تنها مرد, هزینه خود را باید تأمین کند [بلکه] هزینه زن را هم باید تأمین کند, مهریه او را, مسکن او را, لباس او را هم باید تأمین کند. وقتی بررسی میکنید, میبینید اختیار دو سوم اموال به دست مرد است, باید هم باشد او فعالتر است, تولیدش بیشتر است تلاش و کوشش بیشتر است. اختیار یک سوم اموال به دست زن است ولی در مصرف کردن, زن هم اختیار یک سوم خود را دارد هم در مال مرد سهیم است که کل مصارف او را مرد باید تأمین کند. لذا در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» وقتی از زنها یاد میشود, به عنوان عنصری که در حلیه و زینت غوطهور است و از امکانات مصرفی بیشتری برخوردار است تعبیر میشود. آیهٴ هجده سورهٴ «زخرف»: ﴿أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبینٍ﴾; کسی که در حلیه و زر و زیور, نُشوء و نما دارد.
بنابراین این از نظر مسائل مالی. حالا پس از نظر درون این خطبه, این خطبه هیچ پایگاهی ندارد, علمش باید به اهلش مراجعه بشود, این برای این. برویم به سراغ فضای این خطبه، فضای این خطبه روشن میکند که درونش چیست. شما هم به شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید مراجعه بفرمایید, هم به شرح نهجالبلاغه ابنمیثم(رضوان الله علیه), چون دو مطلب حساس از این دوتا شرح, نقل میشود ـ انشاءالله ـ .
«و الحمد لله رب العالمین»
- عدم فرق میان زن و مرد در مدار انسانیت؛
- عدم تبعیض در مسائل معنوی بین زن و مرد؛
- تفاوت زن و مرد در مسائل اجرایی و تقسیمی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمًا﴿32﴾
عدم فرق میان زن و مرد در مدار انسانیت
بخش دوم این آیه, ناظر به جریان زنها و مردها بود که فرمود زنها آنچه کسب کردند از آن بهره میبرند, مردها آنچه کار کردند و کسب کردند از آن بهره میبرند. بعضی از احکام هست که گرچه به حسب ظاهر مرد, موضوع حکم است ولی به دلیل عقل و نقل معلوم میشود که مرد بودن خصوصیت ندارد, چون مناط, انسانیت است وقتی مناط, انسانیت بود مرد و زن خصوصیت ندارند بعد از تنقیح مناط, الغای خصوصیت میشود وقتی خصوصیت الغا شد حکم, مشترک خواهد بود. نظیر آیه چهار سورهٴ «احزاب» در آنجا فرمود: ﴿ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ﴾; خداوند برای هیچ مردی دو دل قرار نداد. این مرد, در مقابل زن نیست که مثلاً مرد, دارای دو دل نیست ولی ممکن است زن دارای دودل باشد, اینچنین نیست. این نظیر همان تعبیرات فقهی است که «رجلٌ شکّ بین الثلاث و الاربع» این معلوم است براساس سیاق و براساس تناسب حکم و موضوع و براساس حکم عقل براساس شواهد نقل که حکم, در مسئلهٴ ﴿ما جَعَلَ اللّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ﴾ برای انسان است; انسان از آن جهت که انسان است دارای دو قلب نیست, خواه مرد خواه زن و این چون مقدمه یک قضیه است که مرد, در آنجا مطرح است از این جهت, عنوان رجل یاد شده است.
تصریح قرآن به تسویه زن و مرد در مدار انسانیت
مطلب دوم آن است که براساس همین حکم که اصل, گاهی در بعضی از موارد برای انسانیت است, زن و مرد دخیل نیست در بعضی از موارد, به این تسویه تصریح میشود. نظیر آنچه در سورهٴ «نحل» و امثال «نحل» آمده است که: ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً﴾ یعنی اگر کسی عمل صالح انجام داد و خودش موحد و مسلمان بود چه زن چه مرد, ما به او حیات طیب میدهیم. آیهٴ 25 سورهٴ «فتح» این است که ﴿لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ لِیُدْخِلَ اللّهُ فی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ﴾. قبلش که آیهٴ 24 است این است که خداوند بود که زمینه صلح را فراهم کرد; هم دست شما را از مردم مکه کوتاه کرد, هم دست مردم مکه را از شما بازداشت و نگذاشت خونی ریخته بشود, برای اینکه یک عده مردم بیگناه و زنهای با ایمان و بیگناه این وسطها از بین میرفتند و خسارتها و دیههای آنها را شما باید میپرداختید: ﴿لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ﴾; شما که نمیشناختید, یک عده مردان بیگناه و زنهای بیگناه, زیر دست و پا له میشدند ﴿فَتُصیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ﴾, ﴿مَعَرَّةٌ﴾ یعنی خسارت، دیه و مانند آن. خب, در اینجا حرمت مردان با ایمان و زنان با ایمان یکسان تلقی شد و اینکه برای ریختن خونهای بیگناه ـ در صورتی که روی اشتباه باشد ـ پرداخت غرامت و خسارت لازم است هم یکسان, تلقی شد.
بهره مندی زن و مرد در برخی کارکردها و عدم آن در برخی دیگر
مطلب سوم آن است که زنها و مردها گاهی همه آنچه کار کردند، برای آنهاست, گاهی اینچنین نیست; کارهایی انجام میدهند بعضی از کارها بازده دارد, بعضی از کارها بازده ندارد, بعضی از بازدهها به سود آنهاست, بعضی از بازدهها به سود آنها نیست و مانند آن. این تعبیر که فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ ظاهرش آن است که اینچنین نیست که هرچه انسان کسب کرد به سود اوست [بلکه] گاهی انسان کسب میکند از او بهرهای نمیبرد; یک مقدار خسارت است, یک مقدار به سود دیگران است و مانند آن.
اینگونه از تعبیرها, نشانه آن است که همه آنچه یک انسان کسب کرد به سود او نیست, در این جهت هم فرقی بین زن و مرد نیست چه اینکه در آیهٴ ارث یعنی آیهٴ هفت همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» قبلاً گذشت که فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ برای اینکه همه آنچه پدر و مادر گذاشتند که برای مرد نیست همهاش هم که برای زن نیست [بلکه] مردها هم از ارث سهمی دارند, زنها هم از ارث سهمی دارند. نفرمود «للرجال نصیب» که آن نصیب, «ماترک» است یا «للنساء ماترک» است, فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ اْلأَقْرَبُونَ﴾ یعنی این «ماترک», تقسیم میشود. اینجا هم فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ نه اینکه هرکسی دست به هر کاری بزند, بازدهی دارد و به سود اوست.
اهمیت مسائل مالی زن و مرد در بیان آیه
مطلب چهارم آن است که این استقلال زن و مرد در مسائل اقتصادی مایه اهمیت بود, لذا دو جمله جداگانه یاد شد; اگر میفرمود: «للرجال و النساء نصیب مما اکتسبوا» کافی بود یا اگر میفرمود: «لکل نفس ما کسبت» کافی بود یا «لکل انسان نصیب مما اکتسب» کافی بود, از اینکه دو جمله مستقل هرکدام درباره یک گروه, نشانه اهمیت مسئله است.
عدم تبعیض در مسائل معنوی بین زن و مرد
مطلب پنجم آن است که اینکه فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا﴾ که تبعیض را نشان میدهد این درباره مسائل دنیایی و مانند آن است; اما درباره مسائل معنوی و اخروی, اینچنین نیست که هرکسی بعضی از آن کارهایش نصیب او باشد خیر, هر کسی هرچه کرد نصیب میبرد; اگر سیئه بود یا ذات اقدس الهی عفو میکند یا ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ اگر حسنه بود با اضافه به او ارائه میکند. لذا فرمود: ﴿وَ أَنْ لَیْسَ لِلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی ٭ وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری ٭ ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ اْلأَوْفی﴾ اینچنین نیست که «للانسان بعض ماسعی» نه, ﴿وَ أَنْ لَیْسَ لِلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی﴾ یا «أنّ بعض سَعْیِهِ سوف یری» نه; ﴿وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری﴾. البته جزایی که ذات اقدس الهی عطا میکند بیش از آن مقداری است که شخص انجام داد, البته کیفر, برابر آن است.
تفاوت زن و مرد در مسائل اجرایی و تقسیمی
با گذشت این پنج مطلب میرسیم به آن مطلب ضمنی که درباره تفاوت زن و مرد است. البته تفاوت زن و مرد در کارهای اجرایی هست, در مسائل تقسیمی هست; اما چیزی به انسانیت انسان برگردد که زنها از نظر مزایا و فضایل انسانی کم داشته باشند, اینچنین نیست.
خطبه نهج البلاغه در تفاوت بین زن و مرد
اما حالا آن خطبهای که در نهجالبلاغه هست به گوشهای از آن خطبهها میپردازیم, ببینیم که از آن خطبه چه استفاده میشود. در آن خطبه هشتاد نهجالبلاغه, وجود مبارک حضرت امیر درباره زنها سخنانی دارد یا خطبهٴ هشتاد نهجالبلاغه این است: «مَعَاشِرَ النَّاسِ؛ إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِیمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ فَأَمَّا نُقْصَانُ إِیمانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَ الصِّیَامِ فِی أَیَّامِ حَیْضِهِنَّ، وَ أَمَّا نُقْصَانَ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَیْنِ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ، وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوارِیثُهُنَّ عَلَى الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِیثِ الرِّجَالِ. فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ، وَ کُونُوا منْ خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ، وَ لاَ تُطِیعُوهُنَّ فِی الْمَعْرُوفِ حَتَّی لا یَطْمَعْنَ فِی الْمُنْکَرِ»; ظاهرش این است که حضرت فرمود مردم! بدانید که زنها دارای این سه نقصاند یعنی ایمانشان ناقص است و بهره اینها ناقص است و عقل و اندیشه اینها هم ناقص است. سه تا شاهد هم برای این سه مدعا ذکر میکند: اما ایمانشان ناقص است, برای اینکه در ایام عادت, از نماز و روزه محروماند و ایمان هم اعتقاد به قلب است هم اقرار به زبان هم عمل به ارکان و اینها چون عمل به ارکان را مخصوصاً درباره نماز که رکن دین است, ستون دین است و درباره روزه که جُنَّتی از نار است, سپری از نار است در مقداری از ایام زندگیشان ندارند, پس ایمان اینها ضعیف است.
«وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ»; عقلشان ضعیف است, برای اینکه شهادت دوتا زن به اندازه شهادت یک مرد است پس یک مرد در حد دو زن است و حظ اینها کم است, برای اینکه ارث اینها کمتر از ارث مرد است, لذا از شرار اینها; از زنهای شرور بپرهیزید و آنهایی که زنهای بافضیلتاند هم با آنها هوشمندانه برخورد کنید و اینها را در کارهای معروف اطاعت نکنید, اگر یک کار خیری به شما پیشنهاد دادند اطاعت نکنید, برای اینکه مبادا اینها در منکر, طمع کنند, این ترجمه تحت اللفظی این خطبه هشتاد.
بررسی صدر و سیاق خطبه حضرت امیر(علیه السلام)
اصل این خطبه باید دید کجا نازل شد (این یک) و صدر و ساقه این خطبه را هم باید بررسی کرد (این دو) و قبل از هر چیز, درون این خطبه را باید جستجو کرد (این سه). ما قبل از اینکه بپردازیم به اینکه این خطبه در چه فضایی نازل شد و صدر و ساقه این خطبه چیست, به درون خود این خطبه میپردازیم ببینیم که این خطبه به همین وضع قابل پذیرش است یا علمش را باید به اهلش رد کرد یا با شواهد دیگر جمعبندی کرد.
ناقص بودن ایمان زنها در خطبه و تحلیل حضرت استاد
اما اینکه فرمود به حسب ظاهر, ایمان زنها کمتر است یعنی ایمان زنها از ایمان مردها کمتر است برای اینکه اینها مقداری از ایام عمرشان را بدون نماز و روزه میگذرانند, اینچنین نیست. برای اینکه روزه که خب, اگر کسی در ایام عادت روزه نگرفت بعد قضا دارد این مثل مریض و مسافری که قرآن فرمود: ﴿مَنْ کانَ مَریضًا أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّامٍ أُخَرَ﴾ نوعاً مردها در ماه مبارک رمضان یک هشت، ده روزی مسافرت دارند, نوع مردها بعد هم قضا به جا میآورند خب حالا زن در اثر عادتاش روزه را ترک میکند بعد هم قضا به جا میآورد; مرد هم بر اثر مسافرت یا مرض و مانند آن روزه را ترک میکند, بعد قضا به جا میآورد: ﴿مَنْ کانَ مَریضًا أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیّامٍ أُخَرَ﴾ که نشانه نقص ایمان نیست. حالا اگر زنی در اثر عادت, نتوانست روزه بگیرد باید قضا به جا بیاورد این برای آن.
اما درباره نماز, دستور داده شد که اگر زن در حالت عادت است و نماز بر او جایز نیست, اگر وضو بگیرد این وضو, طهارت نمیآورد که مبیح صلات باشد ولی اگر وضو بگیرد و رو به قبله در همان مصلّی و جای نماز خود بنشیند و به مقدار نماز ذکر بگوید; زن میتواند فضیلت آن نمازی را که از دست میدهد با این, وضع جبران کند.
پرسش:...
پاسخ: دستور اسلامی این است که بکنند دیگر, یعنی راه را خدا نشان داد. اینچنین نیست که راه را دین نشان نداده باشد. حالا یک وقت است که میگوییم دین, اینها را محروم کرده است یک وقت هست میگوییم نمیکنند خب, ممکن است مرد هم نماز نخواند.
یکسانی میزان عبادت زنان با مردان
مطلب سوم آن است که زنها معمولاً غیر از سادات, در سن پنجاه سالگی که رسیدند دیگر این عادت ماهانه را نمیبینند. وقتی نُه سالشان تمام شد; نه سالگیشان را پشتسر گذاشتند [و به] اول ده سالگی رسیدند این عادت, پیش میآید معمولاً, دیگر حالا بعضی مثلاً دیرتر ولی پیش میآید. حالا ما فرض میکنیم هر دختری در ده سالگی حیض بشود, چون خیلیها مثلاً در دوازده سالگی، سیزده سالگی, اینچنین نیست که همه دخترها در ده سالگی عادت ببینند. حالا برفرض همه در ده سالگی عادت ببینند, معمولاً چهل سال اینها ماهانه عادت میبینند. در بین اینها کسانی هستند که در سن من تَحِیضْاند و لا تَحِیضْ, اینها موارد استثنایی است اینها را هم به حساب نمیآوریم. مجموعاً وقتی شما از ده سالگی تا پنجاه سالگی حساب بکنید یعنی در ظرف این چهل سال, هرسالی هم دوازده ماه دارد, هر ماهی هم به طور معدل حساب بکنید هفت روز; دوازده تا هفت روز, این زن از نماز محروم است, در حالی که اسلام برای زنها آن عظمت را قائل است که وقتی پسر بچهها مشغول بازی کردناند و لایق خطاب الهی نیستند, شش سال قبل از اینکه پسرها و مردهای آینده مکلف به عبادات بشوند زنها را ذات اقدس الهی به عظمت, خطاب کرده, نماز را بر آنها واجب کرده, روزه را بر آنها واجب کرده حج را بر آنها واجب کرده همه احکام دین را برآنها واجب کرده.
این عید تشریفی که از مرحوم ابنطاووس به ارث رسیده است ناظر به همین است که ابنطاووس آن روز بلوغاش را جشن گرفت, گفت: من به شکرانه اینکه نمردم و مشرف شدم به خطاب الهی دارم جشن میگیرم یعنی تا دیروز مثلاً پانزده سالگی من تمام نشده بود, امروز پانزده سالگی من تمام شد وارد سن شانزده سالگی شدم و لایق خطاب الهیام, خدا وقتی میفرماید: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ﴾ با من هم سخن میگوید وقتی میفرماید ﴿أَقِیمُوا الْصَّلاَةَ﴾ به من هم میگوید ﴿آتُوا الْزَّکَاةَ﴾ به من هم میگوید من از اینکه قبلاً لایق شنیدن خطاب الهی نبودم و الآن لایق شنیدن خطاب الهیام, من مشرف شدم به این قانون, نه مکلف شدم این یک شرافت است نه کلفت لذا عید شرافت و عید تشریف میگیرند این از مرحوم ابنطاووس و امثالذلک رسیده است.
خب, زنها وقتی نه سالشان تمام شد مشرف میشوند مردها وقتی پانزده سالشان تمام شد مشرف میشوند, شش سال زنها جلو هستند. اگر در خصوص نماز, آن هم ماهی چند روز, آن هم قابل جبران, آن هم بعد از پنجاه سالگی دیگر این تفاوت برطرف میشود ـ با همه این خصوصیات یاد شده ـ بین زن و مرد فرق است; شش سال در همه مسائل اسلامی زنها جلو هستند, چطور این همه خطابهای شرفآور, معیار نشد بعد فقط آن هفت، هشت، ده روز معیار شد؟ ﴿کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ خب, همه تکالیف الهی نه تنها نماز برای زنها باز است حالا پسر بچهها لایق این خطاب هستند و خدا اینها را مخاطب قرار نداد یا لایق نیستند؟ زنها آن عظمت موعظهپذیری که دارند, آن عظمت را ذات اقدس الهی بها داد. چرا اینها زود گریه میکنند چرا زود میرنجند چون رقیقاند و حساس و قلب رقیق, موعظهپذیرتر است. آن سرمایهای که ذات اقدس الهی به زنها داد که به مردها نداد. لذا در صدر اسلام, موعظه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در زنها اثر میکرد و در شوهرهایشان اثر نمیکرد. لذا کسانی بودند که شوهرهای اینها کافر بودند و خود زنها اسلام آوردند که ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: دیگر شما فعلاً باهم باشید تا حکم الهی نازل بشود که وقتی نازل شد که زن مسلمان نمیتواند شوهر کافر داشته باشد. کم نبودند کسانی که موعظهپذیر بودند در بین زنها و مردها همچنان به خشونت خودشان باقی بودند. خب, این برای آن بخش اول که فرمود ایمان اینها کم است.
پرسش:...
پاسخ: از مجموع اینها که بگذرید معادل آن درمیآید, آن وقت اضافه کنید همه دستورات دین را که مرد, هیچ ندارد. آن وقت خیلی از فقها گفتند عبادتهای صبی, تمرینی است یعنی اگر پسر بچه نماز بخواند یا مثلاً روزه بگیرد اینها تمرینی است; اما دختر بچه ده ساله, یازده ساله مثل مرد بالغ است دیگر خب این همه تکلیف کنار رفته حالا همین چند روز عادت مانده! شما از اول تا آخر دین صدها کار واجب دارید و صدها عبادت دارید, پسر بچه گفتند گرچه عدهای هم از آن طرف فتوا دادند عبادی است ولی بالأخره حالا حداکثر عبادی بودنش غیر از مستحب بودن است, استحباب تکلیفی که ندارد, چه رسد به وجوب. حالا این همه احکام الهی کنار رفته همین چند روز عادت مانده؟
پرسش:...
پاسخ: بله نه, ما میخواهیم بگوییم که خود این جمله با صراحت خودش مخالف است وقتی جملهای ما نتوانستیم بفهمیم در کمال احترام, علمش را به اهلش رد میکنیم.
پرسش:...
پاسخ: خصم که باید حساب شده سخن بگوید دیگر. اگر آیهای را, اگر حدیثی را ما نتوانستیم بفهمیم خب, احادیث هم مثل آیات, محکمات دارد, متشابهات دارد, ظاهر و اظهر دارد, نص و ظاهر دارد, ناسخ و منسوخ دارد, مقید و مطلق دارد, عام و خاص دارد, اجتهاد معنایش همین است دیگر. اگر ما حدیثی را نفهمیدیم, علمش را به اهلش واگذار میکنیم. اگر توانستیم با سایر شواهد جمع بندی بکنیم یک حاصل جمعی هم ارائه میکنیم پس این حدیث از پایه, زیر سوال است.
ناقص العقل بودن زنان در خطبه و تحلیل آن
اما بخش دوم فرمود عقلاش بیشتر است, برای اینکه شهادت دو زن به منزله شهادت یک مرد است. اگر ما مسئله عدل را حساب بکنیم که اینها موعظهپذیرترند و عادلترند خب, عدل در اینها آسانتر به دست میآید تا در مردها. وقتی شهادت به عدالت وابسته است و تحصیل عدالت در زنها آسانتر از مردهاست, مردها که فاقد عدالتاند که شهادتشان مسموع نیست, حالا بیاییم به سراغ تعدد. آن آیهای که میفرماید شهادت دو زن به منزله شهادت یک مرد است, میفرماید برای اینکه اینها اگر یکیشان فراموش کرده, دیگری متذکرشان کند, چون اینها در متن جامعه نیستند از آن طرف عهدهدار خانهداری و بچه داریاند و در وقایع و صحنههای اجتماعی, کمتر حضور دارند از این جهت, ممکن است یادشان برود خود آیه فرمود: دو زن به منزله یک مرد است که اگر یکی یادش رفته دیگری یادآوری کند نه یکی نفهمد دیگری او را بفهماند, نه اینکه فهماش کمتر از اوست, فرمود حافظهاش ضعیفتر از اوست, خود آیه این را میگوید.
بررسی نقص حظ مالی زنان در خطبه و بیان حضرت استاد
برویم به سراغ مسئله سوم فرمود چون حظ اینها کم است, برای اینکه ارث اینها کم است در بحث ارث ملاحظه فرمودید که ارث زن و مرد به سه قسم تقسیم میشود: گاهی زن و مرد مساوی هم میبرند مثل پدر و مادر که پدر و مادر وقتی فرزندشان بمیرد یک ششم ارث میبرند: ﴿لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ (این یک). گاهی کلاله یعنی برادر و خواهرهای امی, اینها هم ﴿فَهُمْ شُرَکَاءُ فِی الثُّلُثِ﴾ (این دو). پس در بعضی از موارد, زن و مرد ارثشان مساوی است. در بعضی از موارد, مردها ارثشان بیشتر است, مثل ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ اْلأُنْثَیَیْنِ﴾. بعضی از موارد, زنها ارثشان بیشتر از مرد است; دو برابر مرد است, این را که قبلاً خواندیم. اگر کسی بمیرد و فرزندان او قبلاً مرده باشند. نوههای او بماند اگر مردی, پسری داشت و دختری, این پسر و دختر فرزندانی پیدا کردند و این پسر و دختر این مرد, قبل از مرگ او مُردند, نوههای دختری و پسری این مرد ماندند و خود این مرد، این مرد که بعد از مرگ فرزندانش مُرد, نوههای دختری و نوههای پسری از او ارث میبرند حالا فرض کنید نوههای پسری او دخترند, نوههای دختری او پسر, هر کسی نصیب «من یتقرّب» را میبرد. نوههای پسری گرچه دخترند دو برابر میبرند نوههای دختری گرچه پسرند یک برابر میبرند, این حکم هم قبلاً گذشت. پس در اسلام گاهی زن دو برابر مرد ارث میبرد گاهی برابر او ارث میبرد گاهی نیمی از او ارث میبرد, این اساس قضیه در داخل.
نشان اشرفیت نبودن مال و مالداری
برویم به سراغ مالداری برسیم. حالا مگر کسی مال او بیشتر بود, این شرفش بیشتر است. حالا گیرم که ما ارث سه قسم نداشتیم در تمام موارد ارث, سهم مرد بیش از سهم زن بود. حالا اگر کسی سهماش بیشتر بود این اشرف است؟ مال بیشتری داشت, این مالداری سبب شرافت اوست؟ شما این جمله را در آن خطبه نورانی نهجالبلاغه که قبلاً هم خواندیم یعنی خطبهٴ 160 این را ملاحظه بفرمایید یک خطبه طولانی هم هست. یک وقت نذری کنید, تعهدی کنید که یک دوره نهجالبلاغه را تلاوت کنید, قرائت کنید. اگر برای شما آن تعهدهای مطالعهای سخت است, نذری, نذر یک ماه روزهای نذر بیست, روز روزهای [که] یک دور نهجالبلاغه را حداقل ولو در حد ترجمه ببینید که حضور ذهن داشته باشید, چند خطبه دارد, چند نامه دارد, چند کلمه قصار دارد, آن خطوط کلی نهجالبلاغه چیست که اگر یک وقت خواستید مراجعه کنید, فوراً بتوانید مراجعه کنید.
تکریم پیامبران به واسطه فقر و گرسنگی از جانب خداوند
در خطبه 160 اولش این طور شروع شد که: «أَمْرُهُ قَضَاءٌ وَ حِکْمَةٌ، وَ رِضَاهُ أَمَانٌ وَ رَحْمَةٌ، یَقْضِی بِعِلْمٍ، وَ یَعْفُو بِحِلْمٍ» بعد مسئله دنیا را وارد میشود. میفرماید که به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تأسی کنید که او ساده زندگی میکرد, این برای جریان پیغمبر, اول. بعد میفرماید نمونه دوم. «وَ إِنْْ شِئْتَ ثَنَّیْتُ بِمُوسَى کَلِیمِ اللَّهِ(صلى الله علیه وسلم)» یک نمونه دوم میآورند, موسی کلیم(سلام الله علیه). بعد هم میفرماید: «وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ(صلی الله علیه وسلم) صَاحِبِ الْمَزَامِیرِ وَ قَارِیءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» تعبیر این نسخه این است که «وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ(صلى الله علیه وسلم)» نمونه سوم را میآورند که از داود, تعبیر میکند به(صلّی الله علیه), چه اینکه از موسی کلیم هم تعبیر میکند به(صلّی الله علیه و سلّم) داود «صَاحِبِ الْمَزَامِیرِ، وَ قَارِىءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» این را هم قبلاً ملاحظه فرمودید که خواننده اهل بهشت, داود(سلام الله علیه) است آنجا هم جز قرآن چیزی خبری نیست قرآن را داود برای بهشتیها میخواند. آن وقت وضع زنبیل بافی و ساده زیستی ایشان را نقل میکند, بعد در اواخر این خطبه مبارک استدلال میکند, میفرماید که شما جریان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را نگاه کنید ببینید که: «إِذْ جَاعَ فِیهَا مَعَ خَاصَّتِهِ، وَ زُوِیَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِیمِ زُلْفَتِهِ»; فرمود مدتی پیغمبر گرسنه بود با خواصش, گرسنگی پیغمبر با خواصش حالا در شعب ابیطالب بود, قبل بود بعد بود این مسلّم است بعد حضرت استدلال میکند, میفرماید: «فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ»; خوب صاحبنظری نظریه بدهد به عقلش, در اینکه پیغمبر با خواصش مدتی گرسنه بودند, این حرفی نیست «أَکْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذلِکَ أَمْ أَهَانَهُ»; داشتن, کمال است و خداوند در اثر اینکه این مال را به پیغمبر نداد و او گرسنه بود, این کمال را به پیغمبر نداد یا نه, داشتن کمال نیست؟ فرمود: «أَکْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذلِکَ»; ذات اقدس الهی تعالی, ذات مقدس رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با این کار که گرسنه ماند این را گرامی داشت؟ «أَمْ أَهَانَهُ» یا اهانت کرد یعنی داشتن, کمال است و نداشتن, اهانت است, نقص است بد است, شما چه میگویید؟ صغرای قضیه این است که پیغمبر با خواصش گرسنه بودند «فَإِنْ قَالَ أَهَانَهُ»; اگر کسی بگوید داشتن و سیر بودن و اینها کمال است و این کمال را خدا به پیغمبر نداد و پیغمبر را با گرسنه نگه داشتن, اهانت کرده است ـ معاذ الله ـ «فَقَدْ کَذَبَ وَ اللَّهِ الْعَظِیمِ بِالْإِفْکِ الْعَظِیمِ»; قسم به خدا! این یک افک عظیم است «وَ إِنْ قَالَ أَکْرَمَهُ»; اگر بگویید نه, این حالت, کرامت است که انسان راضی باشد به قضای الهی و با گرسنگی به سر ببرد, این کرامت است, فرمود اگر این را گفتید پس باید به لازماش هم ملتزم باشید «وَ إِنْ قَالَ أَکْرَمَهُ» یعنی ذات اقدس الهی رسول خود را با این وضع ساده زیستن گرامی داشت «فَلْیَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَیْرَهُ حَیْثُ بَسَطَ الدُّنْیَا لَهُ»; این را باید بداند که به آن کسی که همه امکانات را به او داد این هیچ لنگی در کارش نیست ذات اقدس الهی او را اهانت کرده, این نمیفهمد. این جمله را نباید ترجمه کرد که خدا آنها را گرامی نداشت نه, عبارت اهانت، اهانت است دیگر «أهان غیره».
حالا ما از این تعبیر اهانت بگذریم, حداقل این است که مال داشتن, کرامت نیست این دیگر قدر متیقن این خطبه است دیگر حالا اگر کسی مالش کمتر بود, این دلیل بر آن است که از نظر شرف و فضیلت کمتر است؟ حالا ارث او کمتر بود. گذشته از این, از نظر مصارف ذات اقدس الهی زن را مصرف کننده معرفی کرده.
خلاصه بیان علامه طباطبایی(ره) در مسائل مالی زن و مرد
در بحثهای قبل هم تحلیلی کردیم مشخص شد که بیان مبسوطی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) داشتند محصول آن این شد که شما ثروت دنیا را که بررسی میکنید, میبینید اختیار دو سوم ثروت دنیا به دست مردهاست ولی مصرف کردن دو سوم از ثروتهای دنیا به عهده زنهاست. بیانذلک این است حالا ما گیریم که در همه موارد, ارث مرد دو برابر ارث زن باشد, با اینکه ارث سه قسم بود. گیریم که همه موارد, ارث مرد دو برابر ارث زن هست وقتی کل مالها را حساب میکنید این ارثها هم به تجارت و اینها میافتد, قهراً دو سوم اموال دست مردهاست, یک سوم اموال دست زنها. زنها آنچه مالی که دارند هر قدرت کسب و کاری که دارند آزاد است مال، مال خودشان است. مهریهها را از مردها میگیرند (یک)، نفقهها را هم از مردها میگیرند (دو)، همه مصارفشان به عهده مرد است. خب, پس مردها اختیار دو سوم را دارند زنها آن یک سومی که فراهم کردند که برای خودشان است; آن ذخیره خودشان است در این دو سوم اموالی که در دست مرد است از نظر مصرف, مرد و زن سهیماند, برای اینکه نه تنها مرد, هزینه خود را باید تأمین کند [بلکه] هزینه زن را هم باید تأمین کند, مهریه او را, مسکن او را, لباس او را هم باید تأمین کند. وقتی بررسی میکنید, میبینید اختیار دو سوم اموال به دست مرد است, باید هم باشد او فعالتر است, تولیدش بیشتر است تلاش و کوشش بیشتر است. اختیار یک سوم اموال به دست زن است ولی در مصرف کردن, زن هم اختیار یک سوم خود را دارد هم در مال مرد سهیم است که کل مصارف او را مرد باید تأمین کند. لذا در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» وقتی از زنها یاد میشود, به عنوان عنصری که در حلیه و زینت غوطهور است و از امکانات مصرفی بیشتری برخوردار است تعبیر میشود. آیهٴ هجده سورهٴ «زخرف»: ﴿أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبینٍ﴾; کسی که در حلیه و زر و زیور, نُشوء و نما دارد.
بنابراین این از نظر مسائل مالی. حالا پس از نظر درون این خطبه, این خطبه هیچ پایگاهی ندارد, علمش باید به اهلش مراجعه بشود, این برای این. برویم به سراغ فضای این خطبه، فضای این خطبه روشن میکند که درونش چیست. شما هم به شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید مراجعه بفرمایید, هم به شرح نهجالبلاغه ابنمیثم(رضوان الله علیه), چون دو مطلب حساس از این دوتا شرح, نقل میشود ـ انشاءالله ـ .
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است