- 727
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 17 و 18 سوره نساء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 17 و 18 سوره نساء _ بخش دوم"
- سفیهانه بودن ارتکاب گناه؛
- تبیین معنی «من قریب» در خصوص توبه؛
- قبولی توبه تا زمان وجوب تکلیف بر انسان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً ﴿17﴾ وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ﴿18﴾
قیودات توبه ذات اقدس الهی
این حصر، نشان میدهد که آن توبهای که ذات اقدس الهی تعهّد کرده است، چندتا قید دارد.
خداوند تعهّد کرده است که توبهٴ افراد را بپذیرد و بر خود لازم کرده است، از باب ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ چیزی بر خدا واجب نمیشود و قانونی هم بر خدا حکومت نمیکند، مگر اینکه ذات اقدس الهی در مقام فعل نه در مقام ذات، اسمی را بر اسم دیگر حاکم بکند، کاری را بر کار خود حاکم بکند، نه بر ذات خود که ذات حق محکوم چیزی قرار بگیرد. پس خارجِ از ذات حق، چیزی نیست که بر حق حکومت کند، هر چه در جهان هستی هست از خداست، نه با خدا، نه بر خدا، این در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» ذیل آیه ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾2 روشن شد که هر چه حقیقت است و حق است از خداست، حق، از خداست نه با خدا.
دربارهٴ انبیا و اولیا(علیهم السلام) میشود گفت فلان ولیّالله با حق است «علیٌّ مع الحقّ والحق مع علیٍّ یدور معه حیثُ ما دار» اما نمیشود گفت خدا با حق است که با حق کار میکند، زیرا غیر از خدا هیچ چیزی نیست و هر چه هست از خداست، نه با خدا که خدا یک همتایی داشته باشد «لم یکن له کفواً أحدٌ ولا شیءٌ»؛ نه احدی همتای خداست، نه چیزی همتای خدا. بنابراین خدا محکوم هیچ قانونی نیست و اگر چیزی به عنوان قبول توبه بر خدا لازم است، از باب لطف و رحمت، خودش بر خودش واجب کرده است. نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمد آیه 54 سورهٴ «انعام»: ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنکُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾.
خب، موارد دیگری هم مطابق آیه سورهٴ «انعام» هست که خداوند، تعهّد کرده است که توبهٴ تائبین را قبول کند، این یک اصل کلی است؛ منتها فرمود بعد از گناه، اصلاح کنند و توبه کنند2، این بعد تا چه اندازه است? تا چه موقع خدا توبه را میپذیرد? از باب اینکه آیات «بعضه یفسّر بعض» این لازم است مشخص بشود که زمان پذیرش توبه تا چه موقع است? چند آیه است که این مضمون را دارد، کسانی که گناه کردند بعد توبه کردند ولی مشخص نیست این بعد تا چه موقع است?
گناه جاهلانه و فوری بودن شرط قبول توبه در آیه
آیه محلّ بحث میفرماید: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾ دوتا قید دارد که این دوتا قید، آیات دیگر را تفسیر میکند: یکی اینکه گناهشان به سبب جهالت باشد نه به سبب عناد؛ دوم اینکه توبهشان خیلی طول نکشد. این جهل، در مقابل عقل است، نه جهل در مقابل علم، چون اگر جهل در مقابل علم بود «رُفِع ما لا یعلمون» شاملش میشد. خب، اگر کسی گناهی را ندانسته انجام داد، نمیدانست که فلان شیء معصیت است، این مشمول عفو خداست. مگر اینکه آن جهل، جهل تقصیری باشد که عِقاب میشود که چرا حُکم خدا را یاد نگرفت و این آیه، شامل علما هم خواهد بود. عالِم ممکن است عاقل نباشد که «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لاَ یَنْفَعُهُ»2 که در بیانات نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه است که فرمود چه بسا درس خواندهای که کُشتهٴ جهلاند، عالِماند ولی کُشتهٴ جهلاند. این جهل، در مقابل عقل است که برای عقل، جنودی دارد، برای جهل، جنودی دارد قبلاً هم ملاحظه فرمودید در این جوامع روایی ما مثل کافی مرحوم کلینی، برای کتابالعلم مقابل ذکر نفرمود، کتابالعلم درباره فضیلت علم و فضیلت علما و اینها نصوصی جمع شده است ولی برای عقل، مقابلی ذکر کرد کتابالعقل والجهل است. آن جهل در مقابل عقل است، نه در مقابل علم. علم مقابل ندارد، چون علم، هنر نیست، هنر در عقل است. انسان یا هنر دارد یا بیهنر، یا میتواند کاری انجام بدهد که خود را نجات بدهد یا نه. انسان یا اهل بهشت است یا اهل جهنّم، جهنّمیها دو قِسماند یا تحصیل کرده اند یا تحصیل نکرده. این است که کتاب العقل والجهل در مقابل کتابالعلم است در کافی علم یک چیزی است که پیامدهای دنیوی هم دارد، عدهای هم خوششان میآید عالم بشوند و دنیایشان تأمین بشود، «کتابالعلم» مقابل ندارد؛ اما «کتابالعقل والجهل» است. عقل همان است که «عُبِدَ به الرحمان واکْتَسِبَ به الجِنان» آن هنر است.
بهشتیها عاقلاند، این عاقلها دو قِسماند: بعضیها تحصیلکردهاند و حوزه و دانشگاه را دیدند؛ بعضی ندیدند. جهنّمیها هم دو قِسماند: آنهایی که عاقل نیستند. اینهایی که عاقل نیستند اهل جهنماند، اینها دو قِسماند: بعضیها تحصیلات حوزوی یا دانشگاهی دارند و بعضی ندارند. این جهل، در مقابل عقل است.
پرسش:...
پاسخ: آن وقت این جهل، در مقابل عناد است. بعضی جاهلاند که در حقیقت سفیهاند؛ آن عقلِ عملی را ندارند. بعضی جاهلاند آن نکرا و شیطنت و فتنه و عناد را دارند. اینها کسانیاند که آیه بعد درباره آنهاست، اینها کسانیاند که اگر هم به جهنم بروند و بر فرض محال، از جهنم آزاد بشوند و بیایند به دنیا که دیگر دنیایی نیست، باز هم معصیت میکنند. اینها را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» وضعشان را مشخص کرد، فرمود: اینها بر فرض محال، از جهنم در بیایند به دنیا، باز هم همان تبهکاری را دارند. آیه 28 سورهٴ «انعام» این است که ﴿بَلْ بَدَا لَهُم مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ بر فرضِ محال، از جهنم بیایند بیرون به دنیا بیایند، باز هم همان تبهکاری را دارند. اینها کسانیاند که خدا درباره آنها فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾2 خودشان هم صریحاً به پیغمبرشان گفتند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾3.
خب، پس ما یک معاند داریم که بر اساس تجرّی گناه میکند، یک جاهل داریم که بر اساس سفاهت گناه میکند، جاهلِ در مقابل عاقل.
معنی جهل در آیه مورد بحث
پس جهل یعنی به معنی سفاهت که در مقابل عقل است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود هر کسی از دینِ ابراهیم خلیل فاصله گرفت، سفیه است: ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ اگر کسی روشِ خلیل حق را نداشت، او سفیه است که قبلاً هم مشخص شد این آیه، به منزلهٴ عکس نقیض آن حدیث شریف است. آن حدیث این است که عقل یعنی« ما عُبِدَ به الرحمن واکتُسِبَ به الجِنان»2 این اصل قضیه, عکس نقیضش این است که «ما لم یعبد به الرحمن و لم یکتسب به الجنان فهو لیس بعقلٍ بل سَفَه»؛ اگر کسی با آن نیروی درونی و به سرمایههای خدا، نتوانست بهشت را کسب بکند این عاقل نیست یعنی سفیه است. همین مضمون که عکس نقیض آن حدیث شریف است در سورهٴ «بقره» آمده: ﴿مَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾. اگر در ذیل ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ﴾3 آمده است که شارب خَمر، سفیه است4 از این باب است نه یعنی عالِم نیست، بلکه عاقل نیست ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ خب، این عقلِ در مقابل جهلِ به اصطلاح نصوص است، نه عقلِ نظری. به این واعظان غیر متّعظ میگوید، به عالِم آگاهی که امر به معروف و نهی از منکر میکند ولی خود آلوده است.
می فرماید تو عاقل نیستی، گرچه عالمی ﴿وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ﴾؛ همه اینها را خوب بلدید ﴿ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ خب، این عقل که عقلِ نظری نیست.
سفیهانه بودن ارتکاب گناه.
خب، بنابراین این گناه معلوم میشود که به سب سفاهت است، به سبب جاذبهها یا دافعههای طبیعی و مانند آن است، عناد نیست، این برای ﴿یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾. اما ﴿ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾ همین کسی که بر اساس سفاهت گناه میکند، اگر گناهش متراکم نشود، یک مدت معیّنی باشد نه بالأخره برسد به آن پایان کار، این گروه اگر توبه کردند خداوند، تعهّد کرده است که توبه اینها را قبول کند ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ﴾ یعنی آن توبهٴ معهود، آن توبهای که ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنکُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾2 آن توبه که خدا تعهّد کرده است، توبهٴ تائبین را قبول کند، آن توبه برای تائبی است که گناهش از روی جهالت باشد، نه عناد و به فاصلهٴ معیّنی هم توبه کند.
تبیین معنی «من قریب» در خصوص توبه
خب، پس برابر آن آیات دیگر فرمود بعد از گناه توبه کند. برابر این آیه محلّ بحث فرمود بعد از گناه، به فاصلهٴ کم توبه کند، قریب، نه بعید، اما مشخص نیست که تا چه موقع، تا چه اندازه، البته اگر همین بود که ﴿مِن قَرِیبٍ﴾ خب، قُرب عُرفی بود یعنی امروز که گناه کرد، بعد از مدّتی حالا دو روز، سه روز، مثلاً امثال ذلک توبه کند. ولی آیه بعد مشخص کرد، فرمود: ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ﴾.
در آنجا فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ﴾ هم «علی» ذکر شد، هم «لام». در اینجا «علی» ذکر نشد، فرمود: ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ﴾ یعنی آن توبهای که ما گفتیم اگر بنده کرد خدا میپذیرد، این توبه برای کسی که ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ برای اینها نیست. اولاً در آیه قبل، کلمهٴ سوء را مفرد ذکر فرمود، معلوم میشود این شخص گناه برای او مَلکه نشد. معصیت میکند، جنس است البته، شامل بیش از یک فرد میشود؛ اما در آیه دوم با جمع محلّی به «الف» و «لام» ذکر کرد یعنی کسی که هر چه از دستش برآمد کرد، آن هم کلمهٴ «جهالت» ندارد ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ هر چه برآمد، این کسی که میگوید من هر چه دلم خواست میکنم، کسی که میگوید من هر چه دلم خواست میکنم، میگویند رهاست دیگر از بندگی حق، دیگر ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ شد، نه ﴿یعملون السُّوءَ﴾ و اگر اول بر اساس جهالت و سفاهت بود، بعد در اثر تجرّی متراکم به عناد کشید ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ خدا برای اینها توبه قرار نداد ﴿حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ تا اینکه به لبهٴ مرگ رسید، حالا دارد به سبب ترس توبه میکند.
این کسی که به لبهٴ مرگ رسید دارد توبه میکند مسلمان است، چون اگر معتقد نباشد به مبدأ و معاد توبه، معنا ندارد، چون میگوید من بعد از مرگ نابود میشوم و چون بعد از مرگ نابودی است، کیفری در کار نیست به زعم او تا توبه کند، ممکن است نادم باشد؛ اما تائب نیست.
عدم قبول توبه در حال احتضار
برای بعضیها که به این حدّ رسیدهاند و میخواهند توبه کنند، اینجا قرآن میفرماید اینها حقّ توبه ندارند: ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ هم «سوء» که مفرد بود شده «سیّئات»، هم کلمهٴ «جهالت» هم حذف شد. یعنی یا اول، بر اساس عناد بود و این عنادها متراکم شد یا اگر اول بر اساس جهالت بود، در اثر تراکم گناهها به عناد درآمد ﴿ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءی أَن کَذَّبُوا﴾ نظیر آن که به گناهان کبیره و بزرگتری مبتلا میشوند ولی هنوز این شخص مسلمان است یعنی معتقد است به خدا و قیامت، چون اگر نباشد جا برای توبه نیست.
حالا برویم به سراغ این ﴿حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾، این ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ یعنی چه?
بررسی مراحل حالت احتضار و توبه عبد در آن مراحل
خب، اینکه فرمود توبه برای احتضار نیست، این کدام حالت است. یک وقت است که انسان، عالماً عامداً چون مرگ برای او مشخص نیست، توبه میکند همین که توبهاش تمام شد بلافاصله سکته میکند، این «طوبیٰ له و حُسن مآب»، این کاملاً اهل بهشت است و قبول است. چون در حال اختیار، توبه کرد نمیدانست که یک لحظه بعد میمیرد، این عمل که یک لحظه قبل از مرگ است کاملاً مقبول است، عملی است از فاعل مختار، بر¬اساس حُسن اختیار خودش اقدام کرد و مقبول هم است. آن روایات که میفرماید اگر کسی یک سال قبل از مرگ توبه کند قبول است، یک سال زیاد است، یک ماه زیاد است، یک هفته و یک روز زیاد است، یک لحظه قبل از مرگ توبه کند قبول است اینگونه از موارد را کاملاً میگیرد، این برای این، پس این یک فرع.
فرعِ دیگر این است که انسان، به اواخر عمر رسید یا به یک بیماری صعبالعلاجی رسید که پزشکان متخصّص گفتند این درمانپذیر نیست، بیش از یک روز دوام ندارد یا بیش از دو روز، این توبه کرد بعد معلوم شد که تشخیص آن پزشکان درست نبود، مدتها ماند این هم یک فرض، این چه حالت دارد? که این باید بحث بشود.
فرع بعدی یا فرض بعدی آن است که کسی نشانههای مرگ را دید، حالتِ او حالت احتضار است. در حالت احتضار، این چهرههای دنیایی او بسته است یعنی دوستان و پرستارانی که کنار بستر بیماری او هستند، اینها را نمیشناسد ولی فرستادهٴ الهی را میبیند، عزرائیل(سلام الله علیه) را دید، فرشتگان مرگ را دید، آن حالت احتضار که «حَضَرَهُ الموتُ» یا «حضرته ملائکة الموت» آن حالت، چون حالت تکلیف نیست اگر هم بگوید من توبه کردم، توبهٴ اختیاری نیست، مثل آدمِ خوابیده که حرف میزند، همان وعدههای دروغین را میدهد، این هم یک فرض.
این دو فرض یعنی آنجایی که نمیدانست یک لحظه بعد میمیرد، در کمال اختیار توبه کرد یک لحظه بعد مُرد، این یقیناً توبهاش مقبول است و میتواند مصداق بارز آن روایات2 باشد، این روشن است. این فرعی که اخیراً یاد شد یعنی کسی که وارد دالان برزخ شد یعنی دیگر چشمِ او کسی را نمیشناسد و اما فرستادههای الهی را میبیند، این هم یقیناً توبهٴ او مقبول نیست، برای اینکه او فعلِ اختیاری ندارد، تکلیف از او منقطع است کسی که وارد دالان برزخ شد و چشم ملکوتی او باز شد، این الآن موجود برزخی است نه دنیایی، دیگر مُرد، پس این دو فرع حکمش گذشت و روشن است.
معانی «حضرالموت» در قرآن
عمده این است که این ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ در قرآن چند جا تکرار شد. آیا وِزان این ﴿حتّی إذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ وِزان آیات دیگری است که در این زمینه با همین وضع یاد شده یا نه? اگر این باشد، کار بسیار مشکل است.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 133 این است ﴿أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَإِلهَ آبائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلهاً وَاحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ یعقوب(سلام الله علیه) «حین حضره الموت» به فرزندانش فرمود که عقیدهٴ توحیدی شما چیست? چه چیزی را میپرستید? این «حضره الموت» یعنی در اواخر عمر، نه یعنی حالت احتضار به معنای ورود در برزخ، آن حالتی که همه تکالیف بر او واجب بود، حرفش مسموع بود و امثال ذلک، این را میگویند «حضره الموت».
در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره»، آیه 180 این است که ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ﴾ این هم آن وقتی است که انسان حالا یا به پیری رسیده یا در اثر بیماریِ صعبالعلاج، نشانههای مرگ را دید، اینجا وصیت کرد. همهٴ تکالیف فقهی بر او بار است، این وصیّتش هم مُمضاست و مشروع است؛ منتها بحث در آن است که منجّزات مریض را از ثلث میگیرند یا از اصل مال میگیرند? اصل وصیت نافذ است، این هم یک مرحله.
بخش دیگر باز که مربوط به وصیت است، در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که اگر مسافرت کردید و دوتا مسلمان نبود ممکن است از غیرمسلمان شاهد بگیرید. آیه 106 سورهٴ «مائده» این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنکُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَیْرِکُمْ﴾.
خب، اینها مربوط به وصیت «عند حضور الموت» است که همه تکالیف مترتّب است، وصیت هم نافذ است. آیا این آیه که میفرماید: ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ این را بیان میکند یعنی آنجا که وصیت، نافذ است توبه نافذ نیست، این اگر باشد که بسیار کار دشوار است. در اینگونه از موارد، همه تکالیف هست، وصیت هم مسموع است، توبه هم بر او واجب است؛ منتها وقتی که توبه واجب شد، خدا باید قبول بکند، چون خودش وعده داد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ .
اگر این توبه باشد در این حال باشد، این حال مسموع است. خداوند وقتی که عذابی را مقرّر کرده است، مدّتها مهلت میدهد. وقتی عذاب به آن مرحله مقرّر رسید، دیگر یقینی است. عذاب برداشته نمیشود فقط درباره خصوص قوم یونس استثنا شده. دربارهٴ قوم یونس چنین استثنایی هست که هیچ گروهی هنگام مشاهدهٴ عذاب، نجات پیدا نکردند مگر قوم یونس؛ آیه 98 سورهٴ «یونس» این است که ﴿فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ عذابِ الهی وقتی مستقرّ شد برای امّتی، نجات آن امت مقدور نیست، فقط درباره قوم یونس یک چنین استثنایی شده است. خب، این به لطف الهی وابسته است که اینها نشانههای عذاب را دیدند و توبه کردند و خدا قبول کرد.
قبولی توبه تا زمان وجوب تکلیف بر انسان
اینکه فرمود: ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ کدام است? اگر ناظر باشد به این توبهٴ عبد یعنی توبهای که بر عبد واجب است، این راهی ندارد. این راه ندارد که حضورِ موت، آنجایی که وصیت نافذ است در آن حالت، اگر او توبه بکند توبهٴ او مقبول نیست، چون آن حالت، حالت تکلیف است و در حالت تکلیف، توبه بر او واجب است اگر توبه واجب است خدا یقیناً قبول میکند. شاید اینها زمینهای باشد برای ترجیح آن استنباط سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که فرمودند این توبه، توبهٴ اول است نه توبهٴ عبد یعنی آن رجوع و لطف خدا که تا خدا لطفش شامل حال کسی نشود، انسان توفیق پیدا نمیکند، آن توبه که توبهٴ اول است یعنی «توبة الله علی العبد» است، نه «توبة العبد الی الله» این توبه برای کسی است که کارِ بد انجام میدهد ﴿یَعْمَلُونَ السُّوءَ﴾ است، نه ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ آن هم «من جهالة» هست، نه «من عناد»، آن هم ﴿ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾ است، نه ((حَتَّی إِذَا حضره الْمَوْتُ)) چنین کسانی در لطف حق قرار میگیرند، لطف خدا شامل حال اینها میشود. حالا اگر کسی به سبب عناد گناه کرد یا به سبب جهالت بود ولی متراکم شد، به آن پایان عمر رسید، اینجا خدا وعدهٴ لطف نداد که لطف خدا شامل حال اینها بشود، اینها را به حال خودشان رها میکند. پس اگر منظور این توبه ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ﴾ توبهٴ عبد باشد، همان توبهای که فقهاً بر هر مکلّفی واجب است، این به هر سَمت برویم یک محذوری دارد. اگر بگوییم این توبه که مقبول نیست یعنی وقتی وارد دالان برزخ شدند مقبول نیست، خب آن هیچ تکلیفی و هیچ کارِ خیری مقبول نیست اگر قبل از ورود حالت برزخ است؛ زمانی است که وصیتها نافذ است، همه احکام و تکالیف هست، توبه بر او واجب نیست، اینکه نمیشود تا آخرین لحظه توبه واجب است. اگر توبه واجب است، یقیناً مقبول است؛ ممکن نیست که خدا چیزی را بر عبد واجب بکند، بعد از او نپذیرد.
مراجعه جامع به قرآن و عترت شرط اصلی صدور فتوا
پرسش:...
پاسخ: اگر توبه هست، خطّ اصلی را قرآن باید ترسیم بکند، بعد ما روایات را بر قرآن عرضه کنیم آن جمعبندی نهایی که اگر کسی بخواهد در مسئلهای از مسائل اسلامی، خواه درباره اصول دین، خواه درباره فروع دین، خواه درباره اخلاق فتوا بدهد، آن به جمعبندی قرآن و عترت است. ولی نظم منطقی اقتضا میکند که اول به سراغ قرآن برویم، ببینیم قرآن چه میگوید (یک)، چون قانون اساسی اوست بعد برویم به سراغ روایات ببینیم احادیث چه میگویند (دو)، بعد محصول حدیث را بر قرآن عرضه کنیم که رو در روی قرآن نباشد، چون «ما خالَف کتابَ الله و هو باطل» این (سه)، اگر رودرروی او نبود، در زیر شعاع قرآن حرکت کرد؛ منتها شرح داد، تخصیص داد، تقیید داد، بیان کرد، مقدمه بود، قرینه بود در این محور، پذیرفته است (چهار)، این میشود جمعبندی.
هرگز نمیشود در مسائل، اول به سراغ روایات رفت، برای اینکه اعتبار روایات به عرض بر قرآن است تا ما منطقی از قرآن نداشته باشیم، معیاری نداشته باشیم که نمیتوانیم منطوق احادیث را بر چیزی عرضه کنیم، اگر قرآن خطّ حاکمش این است که توبه، زمان احتضار قبول نیست، خب آن روایتی که میگوید یک لحظه قبل از مرگ، اگر کسی توبه کرد قبول است . با قرآن، کاملاً رو در رو اوست دیگر. مگر اینکه این توجیه بشود یعنی بفهمیم با شواهد قرآنی که این کدام توبه است که برای بنده نیست. فرمود: ﴿لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ﴾ این کلمهٴ ﴿الآنَ﴾ هم از باب تعلیق حُکم بر وصف مُشعِر به علّیت است، هیچ کس که نمیگوید که الآن من توبه کردم، این کلمهٴ ﴿الآنَ﴾ همان است که ذات اقدس الهی به فرعون فرمود: ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ﴾2 الآن، این دلیل با خودش است. مثل رانندهای که آگاه نبود و اتومبیل را بیراهه راهنمایی کرد و اتومبیل از اتوبان پَرت شد بین لبهٴ جادّه و درّه در این وسط که دارد حرکت میکند، راننده بگوید من الآن احتیاط میکنم. اگر بگوید من الآن احتیاط میکنم مقبول نیست، چرا? برای اینکه گفتی الآن، الآن جای احتیاط نیست، این کلمهٴ ((الآنَ)) دلیلِ بر ردّ است وگرنه تائب که نمیگوید ﴿إِنِّی تُبْتُ الآنَ﴾ که. این نظیر «أَهِن الفاسق»، «أکرم العالِم» که تعلیق حُکم بر وصف، مشعر به علیت است. اگر گفتند «أکرم العالِم» دلیل نمیخواهد، معلوم است «لعلمه» «أهن الکافر» دلیل نمیخواهد معلوم است «لکفره»؛ اما اگر گفتند «أکرم زیداً» سؤال میکنند چرا اکرام بکنم? میگویند «لعلمه» اینجا هست، اگر کسی در حال سقوط به درّه بگوید الآن من احتیاط میکنم، این معلوم است که این احتیاط او مسموع نیست، این کلمهٴ «الآن» دلیل بر عدم پذیرش قول اوست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- سفیهانه بودن ارتکاب گناه؛
- تبیین معنی «من قریب» در خصوص توبه؛
- قبولی توبه تا زمان وجوب تکلیف بر انسان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً ﴿17﴾ وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ﴿18﴾
قیودات توبه ذات اقدس الهی
این حصر، نشان میدهد که آن توبهای که ذات اقدس الهی تعهّد کرده است، چندتا قید دارد.
خداوند تعهّد کرده است که توبهٴ افراد را بپذیرد و بر خود لازم کرده است، از باب ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ چیزی بر خدا واجب نمیشود و قانونی هم بر خدا حکومت نمیکند، مگر اینکه ذات اقدس الهی در مقام فعل نه در مقام ذات، اسمی را بر اسم دیگر حاکم بکند، کاری را بر کار خود حاکم بکند، نه بر ذات خود که ذات حق محکوم چیزی قرار بگیرد. پس خارجِ از ذات حق، چیزی نیست که بر حق حکومت کند، هر چه در جهان هستی هست از خداست، نه با خدا، نه بر خدا، این در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» ذیل آیه ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾2 روشن شد که هر چه حقیقت است و حق است از خداست، حق، از خداست نه با خدا.
دربارهٴ انبیا و اولیا(علیهم السلام) میشود گفت فلان ولیّالله با حق است «علیٌّ مع الحقّ والحق مع علیٍّ یدور معه حیثُ ما دار» اما نمیشود گفت خدا با حق است که با حق کار میکند، زیرا غیر از خدا هیچ چیزی نیست و هر چه هست از خداست، نه با خدا که خدا یک همتایی داشته باشد «لم یکن له کفواً أحدٌ ولا شیءٌ»؛ نه احدی همتای خداست، نه چیزی همتای خدا. بنابراین خدا محکوم هیچ قانونی نیست و اگر چیزی به عنوان قبول توبه بر خدا لازم است، از باب لطف و رحمت، خودش بر خودش واجب کرده است. نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمد آیه 54 سورهٴ «انعام»: ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنکُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾.
خب، موارد دیگری هم مطابق آیه سورهٴ «انعام» هست که خداوند، تعهّد کرده است که توبهٴ تائبین را قبول کند، این یک اصل کلی است؛ منتها فرمود بعد از گناه، اصلاح کنند و توبه کنند2، این بعد تا چه اندازه است? تا چه موقع خدا توبه را میپذیرد? از باب اینکه آیات «بعضه یفسّر بعض» این لازم است مشخص بشود که زمان پذیرش توبه تا چه موقع است? چند آیه است که این مضمون را دارد، کسانی که گناه کردند بعد توبه کردند ولی مشخص نیست این بعد تا چه موقع است?
گناه جاهلانه و فوری بودن شرط قبول توبه در آیه
آیه محلّ بحث میفرماید: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾ دوتا قید دارد که این دوتا قید، آیات دیگر را تفسیر میکند: یکی اینکه گناهشان به سبب جهالت باشد نه به سبب عناد؛ دوم اینکه توبهشان خیلی طول نکشد. این جهل، در مقابل عقل است، نه جهل در مقابل علم، چون اگر جهل در مقابل علم بود «رُفِع ما لا یعلمون» شاملش میشد. خب، اگر کسی گناهی را ندانسته انجام داد، نمیدانست که فلان شیء معصیت است، این مشمول عفو خداست. مگر اینکه آن جهل، جهل تقصیری باشد که عِقاب میشود که چرا حُکم خدا را یاد نگرفت و این آیه، شامل علما هم خواهد بود. عالِم ممکن است عاقل نباشد که «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لاَ یَنْفَعُهُ»2 که در بیانات نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه است که فرمود چه بسا درس خواندهای که کُشتهٴ جهلاند، عالِماند ولی کُشتهٴ جهلاند. این جهل، در مقابل عقل است که برای عقل، جنودی دارد، برای جهل، جنودی دارد قبلاً هم ملاحظه فرمودید در این جوامع روایی ما مثل کافی مرحوم کلینی، برای کتابالعلم مقابل ذکر نفرمود، کتابالعلم درباره فضیلت علم و فضیلت علما و اینها نصوصی جمع شده است ولی برای عقل، مقابلی ذکر کرد کتابالعقل والجهل است. آن جهل در مقابل عقل است، نه در مقابل علم. علم مقابل ندارد، چون علم، هنر نیست، هنر در عقل است. انسان یا هنر دارد یا بیهنر، یا میتواند کاری انجام بدهد که خود را نجات بدهد یا نه. انسان یا اهل بهشت است یا اهل جهنّم، جهنّمیها دو قِسماند یا تحصیل کرده اند یا تحصیل نکرده. این است که کتاب العقل والجهل در مقابل کتابالعلم است در کافی علم یک چیزی است که پیامدهای دنیوی هم دارد، عدهای هم خوششان میآید عالم بشوند و دنیایشان تأمین بشود، «کتابالعلم» مقابل ندارد؛ اما «کتابالعقل والجهل» است. عقل همان است که «عُبِدَ به الرحمان واکْتَسِبَ به الجِنان» آن هنر است.
بهشتیها عاقلاند، این عاقلها دو قِسماند: بعضیها تحصیلکردهاند و حوزه و دانشگاه را دیدند؛ بعضی ندیدند. جهنّمیها هم دو قِسماند: آنهایی که عاقل نیستند. اینهایی که عاقل نیستند اهل جهنماند، اینها دو قِسماند: بعضیها تحصیلات حوزوی یا دانشگاهی دارند و بعضی ندارند. این جهل، در مقابل عقل است.
پرسش:...
پاسخ: آن وقت این جهل، در مقابل عناد است. بعضی جاهلاند که در حقیقت سفیهاند؛ آن عقلِ عملی را ندارند. بعضی جاهلاند آن نکرا و شیطنت و فتنه و عناد را دارند. اینها کسانیاند که آیه بعد درباره آنهاست، اینها کسانیاند که اگر هم به جهنم بروند و بر فرض محال، از جهنم آزاد بشوند و بیایند به دنیا که دیگر دنیایی نیست، باز هم معصیت میکنند. اینها را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» وضعشان را مشخص کرد، فرمود: اینها بر فرض محال، از جهنم در بیایند به دنیا، باز هم همان تبهکاری را دارند. آیه 28 سورهٴ «انعام» این است که ﴿بَلْ بَدَا لَهُم مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ بر فرضِ محال، از جهنم بیایند بیرون به دنیا بیایند، باز هم همان تبهکاری را دارند. اینها کسانیاند که خدا درباره آنها فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾2 خودشان هم صریحاً به پیغمبرشان گفتند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾3.
خب، پس ما یک معاند داریم که بر اساس تجرّی گناه میکند، یک جاهل داریم که بر اساس سفاهت گناه میکند، جاهلِ در مقابل عاقل.
معنی جهل در آیه مورد بحث
پس جهل یعنی به معنی سفاهت که در مقابل عقل است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود هر کسی از دینِ ابراهیم خلیل فاصله گرفت، سفیه است: ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ اگر کسی روشِ خلیل حق را نداشت، او سفیه است که قبلاً هم مشخص شد این آیه، به منزلهٴ عکس نقیض آن حدیث شریف است. آن حدیث این است که عقل یعنی« ما عُبِدَ به الرحمن واکتُسِبَ به الجِنان»2 این اصل قضیه, عکس نقیضش این است که «ما لم یعبد به الرحمن و لم یکتسب به الجنان فهو لیس بعقلٍ بل سَفَه»؛ اگر کسی با آن نیروی درونی و به سرمایههای خدا، نتوانست بهشت را کسب بکند این عاقل نیست یعنی سفیه است. همین مضمون که عکس نقیض آن حدیث شریف است در سورهٴ «بقره» آمده: ﴿مَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾. اگر در ذیل ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ﴾3 آمده است که شارب خَمر، سفیه است4 از این باب است نه یعنی عالِم نیست، بلکه عاقل نیست ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ خب، این عقلِ در مقابل جهلِ به اصطلاح نصوص است، نه عقلِ نظری. به این واعظان غیر متّعظ میگوید، به عالِم آگاهی که امر به معروف و نهی از منکر میکند ولی خود آلوده است.
می فرماید تو عاقل نیستی، گرچه عالمی ﴿وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ﴾؛ همه اینها را خوب بلدید ﴿ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ خب، این عقل که عقلِ نظری نیست.
سفیهانه بودن ارتکاب گناه.
خب، بنابراین این گناه معلوم میشود که به سب سفاهت است، به سبب جاذبهها یا دافعههای طبیعی و مانند آن است، عناد نیست، این برای ﴿یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ﴾. اما ﴿ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾ همین کسی که بر اساس سفاهت گناه میکند، اگر گناهش متراکم نشود، یک مدت معیّنی باشد نه بالأخره برسد به آن پایان کار، این گروه اگر توبه کردند خداوند، تعهّد کرده است که توبه اینها را قبول کند ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ﴾ یعنی آن توبهٴ معهود، آن توبهای که ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنکُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾2 آن توبه که خدا تعهّد کرده است، توبهٴ تائبین را قبول کند، آن توبه برای تائبی است که گناهش از روی جهالت باشد، نه عناد و به فاصلهٴ معیّنی هم توبه کند.
تبیین معنی «من قریب» در خصوص توبه
خب، پس برابر آن آیات دیگر فرمود بعد از گناه توبه کند. برابر این آیه محلّ بحث فرمود بعد از گناه، به فاصلهٴ کم توبه کند، قریب، نه بعید، اما مشخص نیست که تا چه موقع، تا چه اندازه، البته اگر همین بود که ﴿مِن قَرِیبٍ﴾ خب، قُرب عُرفی بود یعنی امروز که گناه کرد، بعد از مدّتی حالا دو روز، سه روز، مثلاً امثال ذلک توبه کند. ولی آیه بعد مشخص کرد، فرمود: ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ﴾.
در آنجا فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذِینَ﴾ هم «علی» ذکر شد، هم «لام». در اینجا «علی» ذکر نشد، فرمود: ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ﴾ یعنی آن توبهای که ما گفتیم اگر بنده کرد خدا میپذیرد، این توبه برای کسی که ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ برای اینها نیست. اولاً در آیه قبل، کلمهٴ سوء را مفرد ذکر فرمود، معلوم میشود این شخص گناه برای او مَلکه نشد. معصیت میکند، جنس است البته، شامل بیش از یک فرد میشود؛ اما در آیه دوم با جمع محلّی به «الف» و «لام» ذکر کرد یعنی کسی که هر چه از دستش برآمد کرد، آن هم کلمهٴ «جهالت» ندارد ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ هر چه برآمد، این کسی که میگوید من هر چه دلم خواست میکنم، کسی که میگوید من هر چه دلم خواست میکنم، میگویند رهاست دیگر از بندگی حق، دیگر ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ شد، نه ﴿یعملون السُّوءَ﴾ و اگر اول بر اساس جهالت و سفاهت بود، بعد در اثر تجرّی متراکم به عناد کشید ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ خدا برای اینها توبه قرار نداد ﴿حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ تا اینکه به لبهٴ مرگ رسید، حالا دارد به سبب ترس توبه میکند.
این کسی که به لبهٴ مرگ رسید دارد توبه میکند مسلمان است، چون اگر معتقد نباشد به مبدأ و معاد توبه، معنا ندارد، چون میگوید من بعد از مرگ نابود میشوم و چون بعد از مرگ نابودی است، کیفری در کار نیست به زعم او تا توبه کند، ممکن است نادم باشد؛ اما تائب نیست.
عدم قبول توبه در حال احتضار
برای بعضیها که به این حدّ رسیدهاند و میخواهند توبه کنند، اینجا قرآن میفرماید اینها حقّ توبه ندارند: ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ هم «سوء» که مفرد بود شده «سیّئات»، هم کلمهٴ «جهالت» هم حذف شد. یعنی یا اول، بر اساس عناد بود و این عنادها متراکم شد یا اگر اول بر اساس جهالت بود، در اثر تراکم گناهها به عناد درآمد ﴿ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءی أَن کَذَّبُوا﴾ نظیر آن که به گناهان کبیره و بزرگتری مبتلا میشوند ولی هنوز این شخص مسلمان است یعنی معتقد است به خدا و قیامت، چون اگر نباشد جا برای توبه نیست.
حالا برویم به سراغ این ﴿حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾، این ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ یعنی چه?
بررسی مراحل حالت احتضار و توبه عبد در آن مراحل
خب، اینکه فرمود توبه برای احتضار نیست، این کدام حالت است. یک وقت است که انسان، عالماً عامداً چون مرگ برای او مشخص نیست، توبه میکند همین که توبهاش تمام شد بلافاصله سکته میکند، این «طوبیٰ له و حُسن مآب»، این کاملاً اهل بهشت است و قبول است. چون در حال اختیار، توبه کرد نمیدانست که یک لحظه بعد میمیرد، این عمل که یک لحظه قبل از مرگ است کاملاً مقبول است، عملی است از فاعل مختار، بر¬اساس حُسن اختیار خودش اقدام کرد و مقبول هم است. آن روایات که میفرماید اگر کسی یک سال قبل از مرگ توبه کند قبول است، یک سال زیاد است، یک ماه زیاد است، یک هفته و یک روز زیاد است، یک لحظه قبل از مرگ توبه کند قبول است اینگونه از موارد را کاملاً میگیرد، این برای این، پس این یک فرع.
فرعِ دیگر این است که انسان، به اواخر عمر رسید یا به یک بیماری صعبالعلاجی رسید که پزشکان متخصّص گفتند این درمانپذیر نیست، بیش از یک روز دوام ندارد یا بیش از دو روز، این توبه کرد بعد معلوم شد که تشخیص آن پزشکان درست نبود، مدتها ماند این هم یک فرض، این چه حالت دارد? که این باید بحث بشود.
فرع بعدی یا فرض بعدی آن است که کسی نشانههای مرگ را دید، حالتِ او حالت احتضار است. در حالت احتضار، این چهرههای دنیایی او بسته است یعنی دوستان و پرستارانی که کنار بستر بیماری او هستند، اینها را نمیشناسد ولی فرستادهٴ الهی را میبیند، عزرائیل(سلام الله علیه) را دید، فرشتگان مرگ را دید، آن حالت احتضار که «حَضَرَهُ الموتُ» یا «حضرته ملائکة الموت» آن حالت، چون حالت تکلیف نیست اگر هم بگوید من توبه کردم، توبهٴ اختیاری نیست، مثل آدمِ خوابیده که حرف میزند، همان وعدههای دروغین را میدهد، این هم یک فرض.
این دو فرض یعنی آنجایی که نمیدانست یک لحظه بعد میمیرد، در کمال اختیار توبه کرد یک لحظه بعد مُرد، این یقیناً توبهاش مقبول است و میتواند مصداق بارز آن روایات2 باشد، این روشن است. این فرعی که اخیراً یاد شد یعنی کسی که وارد دالان برزخ شد یعنی دیگر چشمِ او کسی را نمیشناسد و اما فرستادههای الهی را میبیند، این هم یقیناً توبهٴ او مقبول نیست، برای اینکه او فعلِ اختیاری ندارد، تکلیف از او منقطع است کسی که وارد دالان برزخ شد و چشم ملکوتی او باز شد، این الآن موجود برزخی است نه دنیایی، دیگر مُرد، پس این دو فرع حکمش گذشت و روشن است.
معانی «حضرالموت» در قرآن
عمده این است که این ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ در قرآن چند جا تکرار شد. آیا وِزان این ﴿حتّی إذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ وِزان آیات دیگری است که در این زمینه با همین وضع یاد شده یا نه? اگر این باشد، کار بسیار مشکل است.
در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیه 133 این است ﴿أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی قَالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَإِلهَ آبائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِلهاً وَاحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾ یعقوب(سلام الله علیه) «حین حضره الموت» به فرزندانش فرمود که عقیدهٴ توحیدی شما چیست? چه چیزی را میپرستید? این «حضره الموت» یعنی در اواخر عمر، نه یعنی حالت احتضار به معنای ورود در برزخ، آن حالتی که همه تکالیف بر او واجب بود، حرفش مسموع بود و امثال ذلک، این را میگویند «حضره الموت».
در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره»، آیه 180 این است که ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ﴾ این هم آن وقتی است که انسان حالا یا به پیری رسیده یا در اثر بیماریِ صعبالعلاج، نشانههای مرگ را دید، اینجا وصیت کرد. همهٴ تکالیف فقهی بر او بار است، این وصیّتش هم مُمضاست و مشروع است؛ منتها بحث در آن است که منجّزات مریض را از ثلث میگیرند یا از اصل مال میگیرند? اصل وصیت نافذ است، این هم یک مرحله.
بخش دیگر باز که مربوط به وصیت است، در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» است که اگر مسافرت کردید و دوتا مسلمان نبود ممکن است از غیرمسلمان شاهد بگیرید. آیه 106 سورهٴ «مائده» این است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنکُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَیْرِکُمْ﴾.
خب، اینها مربوط به وصیت «عند حضور الموت» است که همه تکالیف مترتّب است، وصیت هم نافذ است. آیا این آیه که میفرماید: ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ این را بیان میکند یعنی آنجا که وصیت، نافذ است توبه نافذ نیست، این اگر باشد که بسیار کار دشوار است. در اینگونه از موارد، همه تکالیف هست، وصیت هم مسموع است، توبه هم بر او واجب است؛ منتها وقتی که توبه واجب شد، خدا باید قبول بکند، چون خودش وعده داد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ .
اگر این توبه باشد در این حال باشد، این حال مسموع است. خداوند وقتی که عذابی را مقرّر کرده است، مدّتها مهلت میدهد. وقتی عذاب به آن مرحله مقرّر رسید، دیگر یقینی است. عذاب برداشته نمیشود فقط درباره خصوص قوم یونس استثنا شده. دربارهٴ قوم یونس چنین استثنایی هست که هیچ گروهی هنگام مشاهدهٴ عذاب، نجات پیدا نکردند مگر قوم یونس؛ آیه 98 سورهٴ «یونس» این است که ﴿فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ عذابِ الهی وقتی مستقرّ شد برای امّتی، نجات آن امت مقدور نیست، فقط درباره قوم یونس یک چنین استثنایی شده است. خب، این به لطف الهی وابسته است که اینها نشانههای عذاب را دیدند و توبه کردند و خدا قبول کرد.
قبولی توبه تا زمان وجوب تکلیف بر انسان
اینکه فرمود: ﴿إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ کدام است? اگر ناظر باشد به این توبهٴ عبد یعنی توبهای که بر عبد واجب است، این راهی ندارد. این راه ندارد که حضورِ موت، آنجایی که وصیت نافذ است در آن حالت، اگر او توبه بکند توبهٴ او مقبول نیست، چون آن حالت، حالت تکلیف است و در حالت تکلیف، توبه بر او واجب است اگر توبه واجب است خدا یقیناً قبول میکند. شاید اینها زمینهای باشد برای ترجیح آن استنباط سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که فرمودند این توبه، توبهٴ اول است نه توبهٴ عبد یعنی آن رجوع و لطف خدا که تا خدا لطفش شامل حال کسی نشود، انسان توفیق پیدا نمیکند، آن توبه که توبهٴ اول است یعنی «توبة الله علی العبد» است، نه «توبة العبد الی الله» این توبه برای کسی است که کارِ بد انجام میدهد ﴿یَعْمَلُونَ السُّوءَ﴾ است، نه ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ آن هم «من جهالة» هست، نه «من عناد»، آن هم ﴿ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ﴾ است، نه ((حَتَّی إِذَا حضره الْمَوْتُ)) چنین کسانی در لطف حق قرار میگیرند، لطف خدا شامل حال اینها میشود. حالا اگر کسی به سبب عناد گناه کرد یا به سبب جهالت بود ولی متراکم شد، به آن پایان عمر رسید، اینجا خدا وعدهٴ لطف نداد که لطف خدا شامل حال اینها بشود، اینها را به حال خودشان رها میکند. پس اگر منظور این توبه ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ﴾ توبهٴ عبد باشد، همان توبهای که فقهاً بر هر مکلّفی واجب است، این به هر سَمت برویم یک محذوری دارد. اگر بگوییم این توبه که مقبول نیست یعنی وقتی وارد دالان برزخ شدند مقبول نیست، خب آن هیچ تکلیفی و هیچ کارِ خیری مقبول نیست اگر قبل از ورود حالت برزخ است؛ زمانی است که وصیتها نافذ است، همه احکام و تکالیف هست، توبه بر او واجب نیست، اینکه نمیشود تا آخرین لحظه توبه واجب است. اگر توبه واجب است، یقیناً مقبول است؛ ممکن نیست که خدا چیزی را بر عبد واجب بکند، بعد از او نپذیرد.
مراجعه جامع به قرآن و عترت شرط اصلی صدور فتوا
پرسش:...
پاسخ: اگر توبه هست، خطّ اصلی را قرآن باید ترسیم بکند، بعد ما روایات را بر قرآن عرضه کنیم آن جمعبندی نهایی که اگر کسی بخواهد در مسئلهای از مسائل اسلامی، خواه درباره اصول دین، خواه درباره فروع دین، خواه درباره اخلاق فتوا بدهد، آن به جمعبندی قرآن و عترت است. ولی نظم منطقی اقتضا میکند که اول به سراغ قرآن برویم، ببینیم قرآن چه میگوید (یک)، چون قانون اساسی اوست بعد برویم به سراغ روایات ببینیم احادیث چه میگویند (دو)، بعد محصول حدیث را بر قرآن عرضه کنیم که رو در روی قرآن نباشد، چون «ما خالَف کتابَ الله و هو باطل» این (سه)، اگر رودرروی او نبود، در زیر شعاع قرآن حرکت کرد؛ منتها شرح داد، تخصیص داد، تقیید داد، بیان کرد، مقدمه بود، قرینه بود در این محور، پذیرفته است (چهار)، این میشود جمعبندی.
هرگز نمیشود در مسائل، اول به سراغ روایات رفت، برای اینکه اعتبار روایات به عرض بر قرآن است تا ما منطقی از قرآن نداشته باشیم، معیاری نداشته باشیم که نمیتوانیم منطوق احادیث را بر چیزی عرضه کنیم، اگر قرآن خطّ حاکمش این است که توبه، زمان احتضار قبول نیست، خب آن روایتی که میگوید یک لحظه قبل از مرگ، اگر کسی توبه کرد قبول است . با قرآن، کاملاً رو در رو اوست دیگر. مگر اینکه این توجیه بشود یعنی بفهمیم با شواهد قرآنی که این کدام توبه است که برای بنده نیست. فرمود: ﴿لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ﴾ این کلمهٴ ﴿الآنَ﴾ هم از باب تعلیق حُکم بر وصف مُشعِر به علّیت است، هیچ کس که نمیگوید که الآن من توبه کردم، این کلمهٴ ﴿الآنَ﴾ همان است که ذات اقدس الهی به فرعون فرمود: ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ﴾2 الآن، این دلیل با خودش است. مثل رانندهای که آگاه نبود و اتومبیل را بیراهه راهنمایی کرد و اتومبیل از اتوبان پَرت شد بین لبهٴ جادّه و درّه در این وسط که دارد حرکت میکند، راننده بگوید من الآن احتیاط میکنم. اگر بگوید من الآن احتیاط میکنم مقبول نیست، چرا? برای اینکه گفتی الآن، الآن جای احتیاط نیست، این کلمهٴ ((الآنَ)) دلیلِ بر ردّ است وگرنه تائب که نمیگوید ﴿إِنِّی تُبْتُ الآنَ﴾ که. این نظیر «أَهِن الفاسق»، «أکرم العالِم» که تعلیق حُکم بر وصف، مشعر به علیت است. اگر گفتند «أکرم العالِم» دلیل نمیخواهد، معلوم است «لعلمه» «أهن الکافر» دلیل نمیخواهد معلوم است «لکفره»؛ اما اگر گفتند «أکرم زیداً» سؤال میکنند چرا اکرام بکنم? میگویند «لعلمه» اینجا هست، اگر کسی در حال سقوط به درّه بگوید الآن من احتیاط میکنم، این معلوم است که این احتیاط او مسموع نیست، این کلمهٴ «الآن» دلیل بر عدم پذیرش قول اوست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است