- 959
- 1000
- 1000
- 1000
محرومیت؛ کمترین عقوبت دلبستن به دشمنان خدا
سخنرانی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «محرومیت؛ کمترین عقوبت دلبستن به دشمنان خدا»، سال 1397
برگزاری مراسم بزرگداشت برای کسانی که نزد یک ملت، یک جماعت یا اهل یک مذهب جایگاه ویژه و ممتازی دارند در واقع یک سنت انسانی است و نشانه حیات اجتماعی خاص آن امت و جماعت است که محور این حیات اجتماعی را آن شخصیت و ارتباط با آن تشکیل میدهد. در همه ادیان آسمانی چنین مراسمی کم یا بیش وجود دارد و تعبیر عام آن در فرهنگ اسلامی تعظیم شعائر الهی است. قرآن کریم هم میفرماید: وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ الله فَإنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوب؛ «و هر کس شعائر خدا را بزرگ شمارد، بدون تردید این بزرگ شمردن ناشى از تقواى دلهاست.» برگزاری این مراسم فوائد فراوانی متناسب با آن جمعیت و هدفی که از ارتباط با آن شخصیت دارند برای افراد، گروهها و جامعه میتواند داشته باشد. روشن است که از دیدگاه ما مسلمانان بهخصوص شیعیان، در میان شخصیتهای انسانی شخصیتی ارزشمندتر از پیامبر و اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین وجود ندارد. ما معتقدیم خداوند بندهای عزیزتر، شریفتر و محبوبتر از پیامبر و اهلبیت ایشان صلواتاللهعلیهم نیافریده است. اگر کسی بگوید در عالم خلقت مخلوقاتی بالاتر از اینها امکان نداشت حرف گزافی نگفته است. واقعیت این است که ما معتقدیم اینها بزرگترین انسانها در عالم هستیاند و نزد خدا از همه عزیزتر هستند. بزرگداشت پیامبر و اهلبیت ایشان علیهمالسلام البته متناسب با وضعیت برگزارکنندگان و همت و امکانات آنها طبعاً فوائد فراوانی خواهد داشت. نخستین فایده بزرگداشت یک شخصیت این است که حیات اجتماعی کسانی که انتساب به آن شخصیت دارند تقویت میشود و این حیات که در سایه ارتباط با آن شخیصت پدید آمده بروز، رشد و ادامه پیدا میکند. در کنار این امر، مسائل فراوان دیگری هم حل خواهد شد که همه ما کم یا بیش با آن آشنا هستیم. سادهترین افراد که معلومات چندانی ندارند و درسی نخواندهاند، حتی سواد خواندن و نوشتنی هم ندارند میدانند که پیامبر و خاندان ایشان صلواتاللهعلیهم پیش خدا بسیار عزیزند و احترام به آنها و بزرگداشت مراسم آنها میتواند وسیلهای برای قضاء حوائج قرار گیرد. ازاینرو، گاهی نذر میکنند و هزینههایی را برای برگزاری مراسم منسوب به ایشان برای یک سال یا چند سال یا مادام العمر اختصاص میدهند، بلکه اموالی را برای این امر وقف میکنند. این رسمی است که بین همه مسلمانان، حتی کسانی که در پایینترین سطح معرفت هستند وجود دارد. ما معمولا این سطح از ارادت را نسبت به پیامبر و اهلبیت ایشان علیهمالسلام داریم و نسبت به آن انجام وظیفه میکنیم. در این سطح از عرض ارادت، انگیزه اصلی ما برآورده شدن حاجات ما است و متوسل به این بزرگواران میشویم و به ایشان احترام میگذاریم تا حاجات ما برآورده شود. اصل این مسئله یک سنت اسلامی (یُوفُونَ بِالنَّذْرِ) و یک سنت حسنه خداپسند است که حتی انسان برای برآورده شدن حوائج مادی خود هم عبادتی را انجام دهد یا صدقهای بدهد.
توسل برای برآورده شدن حاجات امری خداپسند است، ولی آیا این همه آن چیزی است که ما باید از تولی پیامبر و اهل بیت ایشان علیهمالسلام استفاده کنیم؟ البته آنها به قدری بزرگ و بزرگوار هستند که حتی کمترین توجه و ارادتی را بی پاسخ نمیگذارند. اما آیا بلندی همت ما باید همین اندازه باشد و از انتساب این بزرگواران باید به همین اندازه استفاده کنیم؟ به نظر من شایسته است که ما از برخی از همین عبادتهای خود که در قالب نذر یا تعظیم شعائر یا برگزاری مراسم انجام میدهیم بسیار عذرخواهی کنیم و شاید به یک معنا باید بهخاطر همین عبادتها استغفار کنیم. زیرا وقتی خوب این عبادتها را تحلیل میکنیم میبینیم خواسته اصلی ما برآورده شدن حاجات خود ما است و این عبادتها را انجام میدهیم تا حاجات ما برآورده شود. چه بسا اگر میتوانستیم از راه دیگری به حاجات خود برسیم این کارها را انجام نمیدادیم. اگر بخواهیم این مسئله را روشنتر بیان کنیم باید بگوییم ما شخصیت این بزرگواران را وسیله کسب نان و آب خود قرار دادهایم و در حقیقت میخواهیم با استفاده از ایشان شکم خود را پر کنیم، به پست و مقامی برسیم، همسری اختیار کنیم، یا فرزندی داشته باشیم. آنچه که برای ما مهم است رسیدن به این اهداف است. اگر مقداری معرفت داشته باشیم و در این باره فکر کنیم، از این عبادتهای خود باید خجالتزده باشیم و استغفار کنیم. آیا واقعا این پیشوایان بزرگوار برای همین آفریده شدهاند؟! البته ارادت به رسول خدا و اهلبیت علیهمالسلام مراتب بالاتری هم دارد، اما این مرتبه از ارادت که گفته شد نازلترین مرتبهای است که کم یا بیش همه با آن آشنا هستیم. البته این اندازه را خدا به من فهمانده که باید از این کار خود شرمسار باشیم. با این مرتبه از ارادت، انسان همین را میفهمد که هر گاه مشکلی در کار وی پیدا شد خدمت حضرت معصومه سلاماللهعلیها برسد و بگوید بیبی جان دست ما و دامان تو! اما اگر بخواهیم یک مقدار بیشتر از ارتباط با این بزرگواران استفاده کنیم باید چه کار کنیم؟ یک راه میانبر این است که اعتراف کنیم ما خود نمیدانیم چه بخواهیم. ما این اندازه معرفت نداریم که بدانیم اصلاً چه چیزی در دنیا و آخرت به درد ما میخورد. براین اساس شایسته است سربسته و در بسته به ایشان متوسل شویم و اگر عبادتی یا نذر و نیازی انجام میدهیم مقصودمان این باشد که ایشان آنچه برای ما بهتر میدانند به ما عنایت کنند. این درخواست از آن مرتبه پایینی که ذکر شد بسیار بالاتر است. در این مرتبه این اندازه به نقص و قصور خود اعتراف میکنیم که نمیدانیم چه بخواهیم و این را هم به خود ایشان واگذار میکنیم و خطاب به ایشان عرض میکنیم: شما آنقدر بزرگوار هستید که میدانید چه چیزی بیشتر برای ما مفید است و ما برای تقرب به شما این عبادت را انجام میدهیم تا شما از خدا آنچه را که برای ما بهتر است بخواهید. این راه میانبری در دعا است و اگر انسان از آن استفاده کند ضرر نمیکند. در این مرتبه، انسان به نادانی خویش نسبت به خیر خود اعتراف میکند و کسب خیر را به آبروداران درگاه الهی واگذار میکند و خطاب به ایشان عرض میکند: شما به آنچه که برای ما بهتر است آگاهاید. پس همان را برای ما رقم بزنید! البته این مرتبه لوازمی هم دارد که باید به آن ملتزم بود. برای مثال، وقتی انسان کار خویش را به آبروداران درگاه الهی واگذار کرد، باید به آنچه خداوند به او عطا میکند راضی باشد و دیگر نباید گلهمند باشد و نسبت به کم و زیاد آن اعتراض کند. زیرا او بهتر میداند که چه چیزی برای ما مفید است.
این سبک درخواست نسبت به اینکه انسان اولیای خدا را مستقیما واسطه برای حوائج دنیوی خویش قرار دهد مقامی بالاتر است. اینکه ایشان را واسطه حوائج دنیوی خود قرار دهیم مرتبه بسیار نازلی است و جفا و بیمعرفتی در حق ایشان است. اما چه باید کرد؟ از آنجا که بسیار گرفتار و نیازمند هستیم همین اندازه که دست به دامن آنها میشویم برای ما کمالی است.
بنده پیشنهادی دارم! اگر بخواهیم از این هم بالاتر برویم باید نخست فکر کنیم که اصلاً این بزرگواران برای چه به وجود آمدهاند و اساسا خداوند چرا ائمه و انبیاء را خلق کرده و چرا آنها را به سوی ما فرستاده است. ایشان آمدند و آنقدر فداکاری کردند تا خود و بستگانشان و حتی طفل شیرخوارشان به شهادت رسیدند. این همه برای چه هدفی بود؟ خداوند از خلقت ایشان چه هدفی داشت و ایشان از این فداکاریها، تحمل شکنجهها، زندان رفتنها و تا سر حد شهادت رفتنها چه هدفی داشتند و این همه سختی را برای چه هدفی تحمل کردند؟
جواب اجمالی آن این است که چون خدای متعال میدانست ما به کسانی احتیاج داریم که ما را به سوی سعادت حقیقی هدایت و راهنمایی کنند و از لغزشگاهها و راههایی که موجب شقاوت و عذاب ابدی میشوند برحذر دارند، از لطف و رحمت خود ایشان را آفرید و آنها را موظف کرد که بهسوی ما بیایند و ما را هدایت کنند تا ما نیز مشمول برخی رحمتهای الهی شویم. این لطف بی حد الهی است که ما هیچ حسابی نمیتوانیم برای آن باز کنیم جز اینکه بگوییم رحمت بینهایت الهی است. اگر اینگونه است - که البته همه ما کم یا بیش به همین مطلب معتقدیم - اگر ما بخواهیم کاری کنیم که آنها خشنود شوند باید چه کاری انجام دهیم؟ وقتی ما به ایشان متوسل میشویم معنای آن این است که ما کاری که شما دوست دارید انجام میدهیم تا شما برای ما دعا کنید و از خدا برای ما خیر بخواهید! قاعده این است که اگر بخواهیم توسل ما مفیدتر، با ارزشتر و کارآمدتر باشد باید کاری کنیم که آنها بیشتر دوست داشته باشند. هر چه ایشان کار مار را بیشتر دوست داشته باشند باعث میشود که برای ما بیشتر دعا کنند. اما ایشان چه چیزی را بیشتر دوست دارند؟ جواب اجمالی آن این است که رسیدن به رحمت خاص الهی که خدا بشر را برای آن آفریده باید با راهنمایی ایشان انجام گیرد و ما هرچه این راه را بهتر یاد بگیریم و بهتر به آن عمل کنیم آنها بیشتر خشنود خواهند شد. چراکه ایشان اساسا برای همین آفریده شدهاند. پس بهترین راه توسل ما این است که کاری کنیم که آنها بیشتر دوست دارند. آنچه ایشان بیشتر دوست دارند انجام کاری است که موجب تقرب ما به خداوند شود. این مناسبتها فرصتی برای تعظیم شعائر الهی است. بنابراین، بزرگداشت این ایام از این جهت که شعائر الهی است قطعاً موجب خشنودی ایشان خواهد شد. چراکه با بزرگداشت این ایام، دین عزیز میشود و مردم با دین آشنا میشوند و مخالفان دین هم میفهمند که اسلام چیست. شاید بالاترین فایده این شعائر الهی این باشد که نسل جوان ما و آیندگان ما با دین آشنا میشوند. به نظر میرسد مؤثرترین وسیلهای که ما با آن با دین آشنا شدیم و دریافتیم که اصلاً خدایی هست و این خدا، پیغمبری و امام زمانی دارد مجالس سیدالشهداء علیهالسلام بوده است. اصلاً ما دینداری خود را مدیون مراسم سیدالشهداء علیهالسلام هستیم. بیجهت نیست که شهادت آن حضرت از همه فضائل بالاتر است و توسل به او از همه توسلها مفیدتر است.
با توجه به این مقدمه اگر ما بخواهیم در این مجلسی که برای تعظیم شعائر الهی و برای بزرگداشت شهادت امام جواد صلواتاللهعلیه به آن آمدهایم کاری کنیم که ایشان بیشتر خشنود شوند، گمان میکنم قدم اول این است که سعی کنیم با استفاده از فرمایشات خودشان بفهمیم چه وظیفهای داریم و برای چه آفریده شدهایم. اگر این نکته را نفهمیم از سایر معارف هم نمیتوانیم استفاده کنیم.
خدای متعال منتی بر ما شیعیان گذاشته و سنتهایی را برای ما میسر فرموده که با انجام کاری اندک، انواع و اقسام برکات در آنها جمع میشود و هم تعظیم شعائر الهی است و هم برکات فراوانی برای ما خواهد داشت. همین پرچمی که اینجا زده میشود و اعلام میشود که مجلس روضهای برقرار است خودش تعظیم شعائر الهی است و در ضمن آن، فرزندان ما میآموزند که دینی هست، سیدالشهدائی و امام جوادی علیهماالسلام هستند و ... فرزندان ما پس از آشنایی با این آبروداران درگاه الهی، سؤال میکنند: ایشان با وجود این همه عظمت پس چرا شهید شدند؟! این آشناهاییها و این پرسش و پاسخها ادامه پیدا میکند و اندکاندک ایشان را آماده میکند تا بچه شیعهای کارآمد شوند. این مهم با همین مجالس بهدست میآید. خود ما نیز در ضمن این مراسم با استفاده از فرمایشات آنها بهرههایی خواهیم برد که شاید در طول عمر خود با مطالعات و بحثهای گوناگون در جاهای دیگر چنین نتیجه معرفتی و ایمانی برای ما حاصل نشود. در کنار این بهره معرفتی، حوائج ما هم برآورده میشود و بلاها از ما دفع میگردد و نسل ما نسل مسلمان و شیعهای خواهد شد. اگر قطره اشکی هم بریزیم و دل خود را متوجه آنها کنیم دیگر نورٌ علی نور خواهد شد. از برکات و نعمتهایی که خداوند به ما شیعیان داده یکی این است که این سنتها را در اختیار ما قرار داده تا از این فرصتها انواع بهره را ببریم. این سنتها تنها برای برآورده شدن حوائج دنیای ما نیست تا بهوسیله آنها نان و آبی برای ما فراهم شود یا همسری و فرزندی نصیب ما گردد یا حوائجی نظیر اینها که معمولاً برای آن نذر و نیاز هم میکنیم. از برکات این سنتها برآورده شدن چنین حاجاتی نیز هست، اما اینها طفیلی است و از جهت مرتبه، جزء مراحل بسیار پایین توسل است. هدف عمده این است که ما بفهمیم ایشان چه کسانی هستند، برای چه آمدهاند، چه کمکی میتوانند به ما کنند و ما را به کجا میتوانند برسانند.
برای اینکه بحث گسترده نشود میتوان اجمالا گفت: ایشان آمدهاند تا ما را به خدا نزدیک کنند. یک تعبیری که ما عموما آن را بهکار میبریم تعبیر قربة الی الله یعنی نزدیک شدن به خدا است. بهطوری که وقتی میخواهیم کاری را با قصد خوب انجام دهیم میگوییم: قربة الی الله. شاید برخی افراد هم بهدرستی معنای قربة الی الله را ندانند، اما این نکته جزء فرهنگ عمومی ما شده است که بالاترین هدف، نزدیک شدن به خدا است. مراتبی از این هدف در سایه همین مجالس و به برکت توجه به پیامبر و اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین حاصل میشود. در یک کلمه باید گفت: اساس همه معارف توحید است. توحید یعنی انسان خدا را به یگانگی بشناسد و بخواهد به او نزدیک شود. سایر معارف همه فرع توحید هستند. توحید هم مراتبی دارد. برخی از این مراتب عبارتاند از: توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی. باید سعی کنیم مراتب توحید ما کاملتر شود.
اولین لازمه توحید، توحید در ربوبیت است و توحید در ربوبیت به این معنا است که اطاعت خدا را بر خود واجب بدانیم و وقتی خداوند دستور به انجام کاری میدهد و آن را واجب میشمارد یا از انجام کاری نهی میکند انسان آن امر یا نهی را بر چشم بگذارد و به آن ملتزم باشد. این نتیجه التزام به توحید ربوبی است. رب به معنای صاحب اختیار است. ازاینرو، وقتی صاحب اختیار دستور به انجام کاری میدهد باید اطاعت کرد. این نازلترین مراتب توحید است. بسیاری در التزام به همین مرتبه نازل، ماندهاند. بسیار سخت است که همه احکام را بهدرستی رعایت کنیم و جایی تخطی نکنیم. در این امر نیز باید آبروداران درگاه الهی به ما کمک کنند. این مرتبه نازل و سطح پایین توحید است. در مرتبه بالاتر، موحد نه تنها واجب و حرام را رعایت میکند، بلکه به امور مستحب که خداوند انجام آنها را دوست دارد و امور مکروه که خداوند انجام آنها را نمیپسندد، نیز ملتزم است، گرچه خداوند مرتکب امور مکروه را به عذاب جهنم دچار نمیکند. این مرتبه قدری از مرتبه نخست بالاتر است.
قرآن کریم غالباً سطح بالاتری را هم به همه ما ارائه میدهد. اصلاً لحن قرآن بهگونهای است که اگر ما تنها نگاهی به آن بیاندازیم و ترجمه آن را بخوانیم و بفهمیم، درمییابیم که از همان ابتدا میخواهد ما را با این حقیقت آشنا کند که اصلاً همه این عالم کار خدا است و در همه هستی میتوان دست قدرت خدا را دید؛ اوست کسی که آسمانها را چنین خلق کرد؛ اوست که باران را نازل میکند؛ اوست که باد را میفرستد ... این سطح از معرفت چندان با ذهن ما آشنا نیست. در نگاه عادی، انسان گمان میکند آفتاب میتابد و در اثر جابهجایی هوای سرد و گرم، باد بهوجود میآید و باد بخار آب را جابهجا میکند و وقتی بخار آب، سرد شود به شکل باران به زمین برمیگردد. اما خداوند میفرماید: اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ؛ «خداست که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آبى نازل کرد و براى شما به وسیله آن از محصولات و میوههاى گوناگون رزق مناسب بیرون آورد.» این سطح از معرفت قدری از التزام به واجب و حرام بالاتر است. در مرتبه پیش خدا میفرماید: کار، کار شما است، اما سعی کنید کارهای واجب و مستحب را انجام دهید و از انجام حرام و مکروهات پرهیز کنید. اما در این مرتبه میخواهد به ما یاد دهد اصلاً این عالم و موجوداتی که در این عالم هستند همه کار او است و او دائماً در حال تدبیر همه هستی است. این مرتبه به یک معنا توحید افعالی است. البته بزرگان معانی دیگری هم برای توحید افعالی ذکر کردهاند. اما بر اساس همین معنایی که گذشت موحد باور دارد هر پدیدهای بوجود میآید خدا آن را آفریده است. گرچه ممکن است خداوند آن را از راه هزاران سبب پدید آورده باشد، اما کار، کار او است. اسباب را هم او آفریده و میآفریند. بخشی از آیات قرآن در این مقام است که مؤمنان و بهخصوص قطعاً شیعیان را زودتر به سطوح بالاتر ارتقاء دهد و بیشتر با خدا آشنا گرداند. برای مثال، خطاب به مؤمنان با تعبیرات گوناگون میفرماید: در کارها به خدا امید داشته باشید. قرآن کریم معمولاً در این تعبیرات از لفظ توکل استفاده میکند (وعلی الله فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُون) گاهی هم الفاظ دیگری بهکار میبرد. در روایات از جمله در فرمایشات امام جواد صلواتاللهعلیه نیز چنین حقیقتی دیده میشود.
غالب روایاتی که از امام جواد علیهالسلام نقل شده جملههای کوتاهی است. چند جمه از جملات امام جواد علیهالسلام در باره اعتماد به خداوند است و ایشان سفارش فرموده که اعتماد شما به خدا باشد و در کار خود دل به کسی دیگر نبندید و به کسی دیگر امید نداشته باشید، بهخصوص به انسانهای گناهکار و بهویژه به دشمنان خدا ذرهای امید نداشته باشید. برخی از این دسته روایات را به عنوان نمونه مرور میکنیم و چند جمله درباره آنها توضیح عرض خواهیم کرد.
در کلمات قصار حضرت جواد صلواتاللهعلیه آمده است که مَن انْقَطَعَ إلی غَیرِالله وَکَلَهُ الله إلیه؛ «کسی که به غیر خدا انقطاع پیدا کند خداوند او را به همان غیرخدا وامیگذارد.» تعبیر انقطاع إلیه از تعبیراتی است که عیناً در فرهنگ فارسی زبانها معادل ندارد. اگر کسی تمام توجه خود را به یک نفر معطوف کند بهگونهای که در کارهایش به او امید ببندد و اگر درد دلی دارد با او مطرح کند و ... به این حالت در ادبیات عرب، انقطاع به آن شخص گویند. میتوان گفت انقطاع به کسی یا چیزی به معنای از همه بریدن و تنها سراغ آن کس یا آن چیز رفتن است. مانند بچههایی که برای همه امور خود سراغ مادر میروند. بچهها وقتی گرسنه یا تشنه هستند سراغ مادر میروند، وقتی احساس درد یا بیماری دارند سراغ مادر را میگیرند و ... انقطاع بهسوی خدا در دعاها و مناجاتهای مأثور یکی از مقامهای بسیار عالی شمرده شده است. در مناجات شعبانیه آمده است: إلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الإنْقِطَاعِ إلَیْک؛ «خدایا! این موهبت را به من عطا کن که من تنها به طرف تو بیایم و از همه غیر تو ببرم.» یعنی خدایا! عنایت کن که من امید به هیچ کس نداشته باشم و بهگونهای نباشم که در دل بگویم برادرم به من کمک میکند، پدر و مادرم فلان کار را برایم انجام خواهند داد، دوست من مرا فراموش نخواهد کرد و ... بلکه، هر وقت هر احتیاجی دارم بگویم خدا حاجت مرا روا میکند و دلم پیش تو باشد. چنین حالی را انقطاع الی الله گویند. این حالتی است که در مناجاتها و دعاها به آن بسیار اهمیت داده شده است. نقطه مقابل این، انقطاع به سوی مخلوق است، بهگونهای که گویا خدایی اصلاً وجود ندارد تا کاری از دست او برآید. موحد در انقطاع إلی الله تمام توجهاش به خدا است و اصلاً توجهی به غیر او نمیکند. اما منقطع الی المخلوق نقطه مقابل موحد است و توجهاش تنها به مخلوق است، گویا خدایی نیست. ممکن است صراحتا نگوید - العیاذ بالله – خدایی نیست، اما در میدان عمل بهگونهای عمل میکند که گویا خدایی نیست. در هنگامی که نیازی دارد با خود نمیگوید اکنون که چنین نیازی دارم از خدا کمک بخواهم، بلکه دائم در این اندیشه است که فلان شخص مشکل مرا حل میکند یا فردا اول وقت به فلان جا میروم و هدیهای هم برای فلان شخص میبرم تا گره از کار ما باز کند. چنین حالتی را انقطاع به خلق گویند. چنین انسانی همه نیازهای خود را از مخلوق میخواهد. این انقطاع به خلق چند مرتبه دارد؛ گاه انقطاع انسان به پیغمبری، امامی، مؤمن متدینی یا شخص کاملی است. در این صورت انقطاع او چندان تباینی با انقطاع الی الله ندارد، گرچه با حالتی که تنها دل انسان با خدا باشد تفاوت دارد. اینکه انسان بگوید: خدایا! همه کارها بهدست تو است و تو باید مشکل ما را حل کنی یا اینکه بگوید برای حل مشکلم پیش مؤمنی، عالمی یا آیت اللهی بروم و از او خواهش کنم، بسیار متفاوت است.
از این بدتر این است که انسان سراغ انسان گنهکار، اهل معصیت، شرابخور یا رباخور برود به او التماس کند تا مشکل او را حل کند. رفتن پیش فاسق و عرض حاجت کردن و دست به دامن او شدن بسیار زشت است. ولی از این بدتر هم ممکن است و آن این است که انسان دل به دشمن خدا ببندد و به دشمن خدا امیدوار شود. هر گنهکاری دشمن خدا نیست. ممکن است کسی شهوت یا غضبی بر او غالب شده و مرتکب گناهی شده باشد، اما او دشمن خدا نیست و چه بسا حاضر نباشد بدون وضو اسم خدا را هم ببرد، اما اهل معصیت است. ولی کسی که پرچم ضد خدا برافراشته و اصلاً کار او این است که با خدا، با دین خدا و با بندگان خاص خدا مبارزه کند دشمن خدا است و چقدر زشت است که انسان به چنین کسی امید داشته باشد! از این زشتتر دیگر چه امر زشتی میتوان سراغ داشت؟ خداوند مدام میفرماید: ما همه کارها را تدبیر میکنیم، ما آب را از آسمان نازل میکنیم، ما باد را میفرستیم، ما ابرها را به جایی میبریم که میخواهیم در آنجا باران ببارد و از آن باران گیاه بروید و اهل آنجا از آن استفاده کنند و باعث حیات و رشد آنها شود! قرآن کریم مرتب این معارف را برای ما بیان میکند. با این وجود اگر ما سراغ دشمن خدا برویم مشمول این روایت امام جواد علیهالسلام خواهیم شد که میفرماید: مَن انْقَطَعَ إلی غَیرِالله وَکَلَهُ الله إلیه؛ «کسی که به غیر خدا انقطاع پیدا کند خداوند او را به همان غیر خدا وامیگذارد.» کسی که همه امیدهای خود را به غیر خدا ببندد کیفر او در این عالم این است که خداوند به او خواهد گفت: دیگر با من کاری نداشته باش و سراغ همان کسی که به او امید بستهای برو و منتظر باش ببین چه نتیجهای خواهی گرفت!
در روایت مذکور از امام جواد علیهالسلام تعبیر غیرالله آمده و مشخص نکرده که آن غیر، دشمن خدا یا شخص گناهکار یا شخص دیگری باشد. اما در روایتی دیگر از همین روایاتی که از حضرت جواد سلاماللهعلیه نقل شده آمده است: مَنْ أَمَّلَ فَاجِراً کَانَ أَدْنَى عُقُوبَتِهِ الْحِرْمَان؛ «کسی که به گنهکاری - که بهطور علنی گناه میکند - امید ببندد کمترین مجازات او محرومیت است.» در روایت قبل سخن از محرومیت نبود، بلکه تنها فرمود سر و کار کسی که به غیر خدا امید ببندد با همان غیر خدا است. یعنی سرانجام او آن چیزی خواهد شد که اسباب و مسببات اقتضاء میکنند و خداوند دیگر یاور او نخواهد بود و او را به همان شخص که به آن دل بسته حواله خواهد داد. زد و بندهای دنیا طرفینی است و گاهی برای اهل دنیا نتیجهبخش است و گاه نتیجهبخش نخواهد بود. واگذاری چنین شخصی به غیر خدا به خاطر این است که او سراغ مخلوق رفته است. اما اگر سراغ شخص فاجر برود عقوبتهای دیگری هم برای او خواهد بود که نخستین و کمترین عقوبت او این است که خداوند او را محروم میکند و به او خواهد گفت: تو که سراغ گناهکار رفتی و به گناهکار دل بستی در همین عالم باید نتیجه این عمل را ببینی و محرومیت بکشی! این عقوبت، چیزی بیش از واگذاری به غیر خدا است.
میتوان حدس زد اگر انسان به جای فاجر، به دشمن خدا امید ببندد چه کیفری خواهد داشت. انسان فاجر، گرچه متجاهر به فسق و آلوده به گناه است، اما چه بسا کارهای خوبی هم برای خدا انجام دهد. ولی اگر انسان به دشمن خدا دل ببندد چه کیفری سزاوار او است؛ دشمنی که اصلاً پرچم مبارزه با خدا را برافراشته و هرجا نام خدا، دین خدا و بندگان خالص خدا هستند آنها را سیبل تیرهای خود قرار داده و هر گونه که بتواند ایشان را اذیت و آزار میدهد، تحریم میکند، علیه آنها توطئه میکند، دانشمندان آنها را ترور میکند، راههای زندگی مسالمتآمیز را به روی آنها میبندد و خلاصه هرچه از دستش برآید بر علیه آنها استفاده میکند؟ اگر انسان به فاجری دل ببندد کمترین عقوبت او حرمان است. با این وجود اگر به دشمن خدا دل ببندد باید گفت کمترین کیفر او خزیان است. چنین تعبیری به عنوان کیفر برخی اعمال در برخی آیات قرآن کریم آمده است: فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا؛ «پس جزای کسی از شما که چنین کند جز خواری در زندگی دنیا نیست.» بدبختی، بیچارگی، پستی و ذلت، حاصل امید بستن به دشمن خدا است.
از این دو حدیث امام جواد علیهالسلام در این شب میخواهیم استفاده کنیم و توحید را بیاموزیم. هر کسی به وجدان خود مراجعه کند و ببیند آیا امیدش تنها به خدا است یا غیر خدا را هم کارهای میداند و گاه سراغ آنها هم میرود؟ البته ما اگر سراغ غیر خدا میرویم سراغ مؤمنان میرویم. ولی آیا خدا این را میپسندد؟ تعبیرات قرآن بهگونهای است که تکان دهنده است. متأسفانه ما معمولا قرآن را تنها برای خواندن آن یاد گرفتهایم و ماه رمضان هم فقط آن را ختم میکنیم و کمتر برای فهم معارف آن و بعد سعی برای عمل به آن، آن را تلاوت میکنیم. این آیه از سوره مزمل را ببینید: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً؛ «پروردگار مشرق و مغرب، هیچ معبودى جز او نیست، پس او را وکیل خود انتخاب کن.» در این آیه قرآن کریم در وصف خداوند میفرماید: آن کسی که مشرق و مغرب عالم در دست او است و هر ستارهای طلوع و غروب میکند به اذن او است و غیر از او هم هیچ معبودی حقیقتا وجود ندارد یعنی هیچ کس جز او لیاقت معبود شدن ندارد. این توصیفات را به چه منظوری میگوید؟ این توصیفات برای بیان این توصیه است که او را وکیل خود قرار دهید! (فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً) آیا خدا این اندازه نمیارزد که انسان او را وکیل خود قرار دهد؟ این دارالوکالهها که در گوشه و کنار وجود دارند چهقدر حق الوکاله میگیرند؟ تازه اینگونه وکیلها معلوم نیست بتوانند کاری برای انسان انجام دهند؛ معلوم نیست آیا قانون به آنها اجازه بدهد کاری برای انسان انجام دهند یا نه؛ آیا اگر طرف مقابل رشوهای به آنها پیشنهاد بدهد بپذیرند و حق را پایمال کنند یا خیر؟
گاه در مشکلات اجتماعی و اداری کار انسان به دادگاه کشیده میشود و لازم میشود برای خود وکیل بگیرد. خداوند میفرماید: در همه خواستههای خود که میخواهید تحقق پیدا کند من را وکیل کنید و کارهایتان را به من واگذار کنید و از من بخواهید تا کار شما را انجام دهم! آیا این خواست خدا توقع بیجایی است که میفرماید: وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُون؟ گاه تعبیری تندتر نیز بهکار برده، میفرماید: وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛«اگر راست میگویید که ایمان دارید بر خدا توکل کنید.» معنای این آیه این است که اگر بر خدا توکل نکردید در ایمان داشتنتان دروغ میگویید و حقیقتا ایمان به خدا ندارید!
با توجه به این آیات باید ببینیم رفتار فردی، اجتماعی، ملی، دولتی و بین المللی ما چگونه است و به چه کسی امید بستهایم. امام جواد علیهالسلام میفرماید: مَنْ أَمَّلَ فَاجِراً کَانَ أَدْنَى عُقُوبَتِهِ الْحِرْمَان؛ «کسی که به فاجری امید ببندد کمترین عقوبت آن محرومیت است.» پس نباید گفت: چرا جامعه ما دچار محرومیت شد. تازه این کمترین عقوبت امید بستن به غیر خدا است که باید چشید و عقوبتهای اصلی بعد از این خواهد بود. ما گمان میکنیم همین که مثلاً یک واجب و حرامی را رعایت کنیم دیگر باید کلاه ما را به عرش بیندازند و ملائکه بیایند در مقابل ما سجده کنند؛ چراکه به گمان خود انسانی عادل هستیم و گناه نمیکنیم. اما خداوند میفرماید: اگر برای نیازهای خود امید به غیر من داشته باشید و دل به دشمن من یا به گناهکار ببندید کمترین عقوبت شما این است که از آنچه میخواهید محروم میشوید. اگر قدری با قرآن آشنا شویم پاسخ بسیاری از مشکلات خود را میفهمیم. یافتن چرایی گرفتاریهای ما نیازمند این همه عرض و طول و این همه سوال و استیضاحها نیست. باید به خودمان برگردیم و ببینیم به چه کسی دل بستهایم. وقتی به دشمن خدا دل میبندیم منتطر چه نتیجهای باید باشیم؟ راه علاج این مشکلات بازگشت به قرآن کریم است: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً؛ «پروردگار مشرق و مغرب، هیچ معبودى جز او نیست، پس او را وکیل خود انتخاب کن.» باید خدا را وکیل خود قرار دهیم. انسان از وکیل خود چه انتظاری دارد؟ البته وقتی انسان وکیلی غیر از خدا بگیرد باید به او حق الوکاله بدهد. اما خداوند حق الوکاله هم نمیخواهد، بلکه تنها میخواهد که ما او را صادقانه وکیل خود قرار دهیم. اگر این صداقت را داشته باشیم آن گاه خواهیم دید که گره از کار ما باز خواهد شد. از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نیز نقل شده است: لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجا؛ «اگر درهای همه آسمانها و زمینها (درهای همه عالم) به روی بندهای بسته شود اما او تقوای الهی پیشه کند خداوند راهی برای خروج از مشکلات برای او باز میکند.»
ما با توسل به ذیل عنایت حضرت جواد علیهالسلام از ایشان میخواهیم از خدای متعال بخواهند این معرفت را به ما بدهد که ما همه خواستههای خودمان را از خدا بخواهیم و به ما توفیق دهد از اینکه سراغ دیگران رفتیم استغفار و توبه کنیم و به درگاه او عرض کنیم: خدایا! غلط کردیم که دل به برجام بستیم و از تحریم آمریکا ترسیدیم و به جای دلبستن به تو به وعدههای اروپاییها امید بستیم؟ قاعدتاً باید همه شما به یاد داشته باشید که سالهای اول جنگ شبها در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام پر از متوسلینی بود که انواع دعاهای توسل و فرج را میخواندند و گریهها و نالهها سرمیدادند و از خداوند طلب چاره میکردند و همان توسلات باعث شد آن جنگی که تقریباً جنگ همه قدرتهای عالم علیه ما بود به پیروزی ما ختم شود. آن رزمندگان جبهه حق علیه باطل، تقریبا هیچ امکاناتی هم نداشتند، حتی بسیاری از متخصصان کشور از طرفداران شاه بودند که برخی از آنها از کشور فرار کرده بودند و برخی هم زندان بودند. تقریبا میتوان گفت برای مبارزه با دشمن نه متخصص داشتند، نه سلاح، نه پول، نه موقعیت اجتماعی و نه کسی از آنها حمایت میکرد. اما خدا آنها را پیروز کرد.
آیا وظیفه ما این بود که بعد از پیروزی جنگ اندکاندک خدا را کنار بگذاریم و دیگر نه دعایی داشته باشیم و نه توسلی و فقط ببینیم آمریکا و اروپا چه میگویند؟! برخی هم دل به روسیه و چین میبندند و منتظرند ببینند آنها چه میکنند! ایشان سراغ آنها میروند و گمان میکنند آنها بسیار عاشق جمال ما هستند! اما باید باور کنیم آن کسی که ما را دوست دارد خدا است و بعد هم اولیای خدا. این امام جواد علیهالسلام است که ما را دوست میدارد و باید به در خانه او رفت. اگر دست به دامن ایشان شدیم و حاجت ما برآورده نشد آن وقت باید گله کرد. ایشان بارها ثابت کردهاند که هر گاه ما با اخلاص به در خانه ایشان رفتیم دست خالی بازنگشتهایم. اما این انسان بیچاره فراموشکار، هرگاه مشکل او حل میشود یاد خدا و اولیای او را فراموش میکند و فردای آن روز باز نه به یاد خدا است و نه به یاد اولیای او.
برگزاری مراسم بزرگداشت برای کسانی که نزد یک ملت، یک جماعت یا اهل یک مذهب جایگاه ویژه و ممتازی دارند در واقع یک سنت انسانی است و نشانه حیات اجتماعی خاص آن امت و جماعت است که محور این حیات اجتماعی را آن شخصیت و ارتباط با آن تشکیل میدهد. در همه ادیان آسمانی چنین مراسمی کم یا بیش وجود دارد و تعبیر عام آن در فرهنگ اسلامی تعظیم شعائر الهی است. قرآن کریم هم میفرماید: وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ الله فَإنَّهَا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوب؛ «و هر کس شعائر خدا را بزرگ شمارد، بدون تردید این بزرگ شمردن ناشى از تقواى دلهاست.» برگزاری این مراسم فوائد فراوانی متناسب با آن جمعیت و هدفی که از ارتباط با آن شخصیت دارند برای افراد، گروهها و جامعه میتواند داشته باشد. روشن است که از دیدگاه ما مسلمانان بهخصوص شیعیان، در میان شخصیتهای انسانی شخصیتی ارزشمندتر از پیامبر و اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین وجود ندارد. ما معتقدیم خداوند بندهای عزیزتر، شریفتر و محبوبتر از پیامبر و اهلبیت ایشان صلواتاللهعلیهم نیافریده است. اگر کسی بگوید در عالم خلقت مخلوقاتی بالاتر از اینها امکان نداشت حرف گزافی نگفته است. واقعیت این است که ما معتقدیم اینها بزرگترین انسانها در عالم هستیاند و نزد خدا از همه عزیزتر هستند. بزرگداشت پیامبر و اهلبیت ایشان علیهمالسلام البته متناسب با وضعیت برگزارکنندگان و همت و امکانات آنها طبعاً فوائد فراوانی خواهد داشت. نخستین فایده بزرگداشت یک شخصیت این است که حیات اجتماعی کسانی که انتساب به آن شخصیت دارند تقویت میشود و این حیات که در سایه ارتباط با آن شخیصت پدید آمده بروز، رشد و ادامه پیدا میکند. در کنار این امر، مسائل فراوان دیگری هم حل خواهد شد که همه ما کم یا بیش با آن آشنا هستیم. سادهترین افراد که معلومات چندانی ندارند و درسی نخواندهاند، حتی سواد خواندن و نوشتنی هم ندارند میدانند که پیامبر و خاندان ایشان صلواتاللهعلیهم پیش خدا بسیار عزیزند و احترام به آنها و بزرگداشت مراسم آنها میتواند وسیلهای برای قضاء حوائج قرار گیرد. ازاینرو، گاهی نذر میکنند و هزینههایی را برای برگزاری مراسم منسوب به ایشان برای یک سال یا چند سال یا مادام العمر اختصاص میدهند، بلکه اموالی را برای این امر وقف میکنند. این رسمی است که بین همه مسلمانان، حتی کسانی که در پایینترین سطح معرفت هستند وجود دارد. ما معمولا این سطح از ارادت را نسبت به پیامبر و اهلبیت ایشان علیهمالسلام داریم و نسبت به آن انجام وظیفه میکنیم. در این سطح از عرض ارادت، انگیزه اصلی ما برآورده شدن حاجات ما است و متوسل به این بزرگواران میشویم و به ایشان احترام میگذاریم تا حاجات ما برآورده شود. اصل این مسئله یک سنت اسلامی (یُوفُونَ بِالنَّذْرِ) و یک سنت حسنه خداپسند است که حتی انسان برای برآورده شدن حوائج مادی خود هم عبادتی را انجام دهد یا صدقهای بدهد.
توسل برای برآورده شدن حاجات امری خداپسند است، ولی آیا این همه آن چیزی است که ما باید از تولی پیامبر و اهل بیت ایشان علیهمالسلام استفاده کنیم؟ البته آنها به قدری بزرگ و بزرگوار هستند که حتی کمترین توجه و ارادتی را بی پاسخ نمیگذارند. اما آیا بلندی همت ما باید همین اندازه باشد و از انتساب این بزرگواران باید به همین اندازه استفاده کنیم؟ به نظر من شایسته است که ما از برخی از همین عبادتهای خود که در قالب نذر یا تعظیم شعائر یا برگزاری مراسم انجام میدهیم بسیار عذرخواهی کنیم و شاید به یک معنا باید بهخاطر همین عبادتها استغفار کنیم. زیرا وقتی خوب این عبادتها را تحلیل میکنیم میبینیم خواسته اصلی ما برآورده شدن حاجات خود ما است و این عبادتها را انجام میدهیم تا حاجات ما برآورده شود. چه بسا اگر میتوانستیم از راه دیگری به حاجات خود برسیم این کارها را انجام نمیدادیم. اگر بخواهیم این مسئله را روشنتر بیان کنیم باید بگوییم ما شخصیت این بزرگواران را وسیله کسب نان و آب خود قرار دادهایم و در حقیقت میخواهیم با استفاده از ایشان شکم خود را پر کنیم، به پست و مقامی برسیم، همسری اختیار کنیم، یا فرزندی داشته باشیم. آنچه که برای ما مهم است رسیدن به این اهداف است. اگر مقداری معرفت داشته باشیم و در این باره فکر کنیم، از این عبادتهای خود باید خجالتزده باشیم و استغفار کنیم. آیا واقعا این پیشوایان بزرگوار برای همین آفریده شدهاند؟! البته ارادت به رسول خدا و اهلبیت علیهمالسلام مراتب بالاتری هم دارد، اما این مرتبه از ارادت که گفته شد نازلترین مرتبهای است که کم یا بیش همه با آن آشنا هستیم. البته این اندازه را خدا به من فهمانده که باید از این کار خود شرمسار باشیم. با این مرتبه از ارادت، انسان همین را میفهمد که هر گاه مشکلی در کار وی پیدا شد خدمت حضرت معصومه سلاماللهعلیها برسد و بگوید بیبی جان دست ما و دامان تو! اما اگر بخواهیم یک مقدار بیشتر از ارتباط با این بزرگواران استفاده کنیم باید چه کار کنیم؟ یک راه میانبر این است که اعتراف کنیم ما خود نمیدانیم چه بخواهیم. ما این اندازه معرفت نداریم که بدانیم اصلاً چه چیزی در دنیا و آخرت به درد ما میخورد. براین اساس شایسته است سربسته و در بسته به ایشان متوسل شویم و اگر عبادتی یا نذر و نیازی انجام میدهیم مقصودمان این باشد که ایشان آنچه برای ما بهتر میدانند به ما عنایت کنند. این درخواست از آن مرتبه پایینی که ذکر شد بسیار بالاتر است. در این مرتبه این اندازه به نقص و قصور خود اعتراف میکنیم که نمیدانیم چه بخواهیم و این را هم به خود ایشان واگذار میکنیم و خطاب به ایشان عرض میکنیم: شما آنقدر بزرگوار هستید که میدانید چه چیزی بیشتر برای ما مفید است و ما برای تقرب به شما این عبادت را انجام میدهیم تا شما از خدا آنچه را که برای ما بهتر است بخواهید. این راه میانبری در دعا است و اگر انسان از آن استفاده کند ضرر نمیکند. در این مرتبه، انسان به نادانی خویش نسبت به خیر خود اعتراف میکند و کسب خیر را به آبروداران درگاه الهی واگذار میکند و خطاب به ایشان عرض میکند: شما به آنچه که برای ما بهتر است آگاهاید. پس همان را برای ما رقم بزنید! البته این مرتبه لوازمی هم دارد که باید به آن ملتزم بود. برای مثال، وقتی انسان کار خویش را به آبروداران درگاه الهی واگذار کرد، باید به آنچه خداوند به او عطا میکند راضی باشد و دیگر نباید گلهمند باشد و نسبت به کم و زیاد آن اعتراض کند. زیرا او بهتر میداند که چه چیزی برای ما مفید است.
این سبک درخواست نسبت به اینکه انسان اولیای خدا را مستقیما واسطه برای حوائج دنیوی خویش قرار دهد مقامی بالاتر است. اینکه ایشان را واسطه حوائج دنیوی خود قرار دهیم مرتبه بسیار نازلی است و جفا و بیمعرفتی در حق ایشان است. اما چه باید کرد؟ از آنجا که بسیار گرفتار و نیازمند هستیم همین اندازه که دست به دامن آنها میشویم برای ما کمالی است.
بنده پیشنهادی دارم! اگر بخواهیم از این هم بالاتر برویم باید نخست فکر کنیم که اصلاً این بزرگواران برای چه به وجود آمدهاند و اساسا خداوند چرا ائمه و انبیاء را خلق کرده و چرا آنها را به سوی ما فرستاده است. ایشان آمدند و آنقدر فداکاری کردند تا خود و بستگانشان و حتی طفل شیرخوارشان به شهادت رسیدند. این همه برای چه هدفی بود؟ خداوند از خلقت ایشان چه هدفی داشت و ایشان از این فداکاریها، تحمل شکنجهها، زندان رفتنها و تا سر حد شهادت رفتنها چه هدفی داشتند و این همه سختی را برای چه هدفی تحمل کردند؟
جواب اجمالی آن این است که چون خدای متعال میدانست ما به کسانی احتیاج داریم که ما را به سوی سعادت حقیقی هدایت و راهنمایی کنند و از لغزشگاهها و راههایی که موجب شقاوت و عذاب ابدی میشوند برحذر دارند، از لطف و رحمت خود ایشان را آفرید و آنها را موظف کرد که بهسوی ما بیایند و ما را هدایت کنند تا ما نیز مشمول برخی رحمتهای الهی شویم. این لطف بی حد الهی است که ما هیچ حسابی نمیتوانیم برای آن باز کنیم جز اینکه بگوییم رحمت بینهایت الهی است. اگر اینگونه است - که البته همه ما کم یا بیش به همین مطلب معتقدیم - اگر ما بخواهیم کاری کنیم که آنها خشنود شوند باید چه کاری انجام دهیم؟ وقتی ما به ایشان متوسل میشویم معنای آن این است که ما کاری که شما دوست دارید انجام میدهیم تا شما برای ما دعا کنید و از خدا برای ما خیر بخواهید! قاعده این است که اگر بخواهیم توسل ما مفیدتر، با ارزشتر و کارآمدتر باشد باید کاری کنیم که آنها بیشتر دوست داشته باشند. هر چه ایشان کار مار را بیشتر دوست داشته باشند باعث میشود که برای ما بیشتر دعا کنند. اما ایشان چه چیزی را بیشتر دوست دارند؟ جواب اجمالی آن این است که رسیدن به رحمت خاص الهی که خدا بشر را برای آن آفریده باید با راهنمایی ایشان انجام گیرد و ما هرچه این راه را بهتر یاد بگیریم و بهتر به آن عمل کنیم آنها بیشتر خشنود خواهند شد. چراکه ایشان اساسا برای همین آفریده شدهاند. پس بهترین راه توسل ما این است که کاری کنیم که آنها بیشتر دوست دارند. آنچه ایشان بیشتر دوست دارند انجام کاری است که موجب تقرب ما به خداوند شود. این مناسبتها فرصتی برای تعظیم شعائر الهی است. بنابراین، بزرگداشت این ایام از این جهت که شعائر الهی است قطعاً موجب خشنودی ایشان خواهد شد. چراکه با بزرگداشت این ایام، دین عزیز میشود و مردم با دین آشنا میشوند و مخالفان دین هم میفهمند که اسلام چیست. شاید بالاترین فایده این شعائر الهی این باشد که نسل جوان ما و آیندگان ما با دین آشنا میشوند. به نظر میرسد مؤثرترین وسیلهای که ما با آن با دین آشنا شدیم و دریافتیم که اصلاً خدایی هست و این خدا، پیغمبری و امام زمانی دارد مجالس سیدالشهداء علیهالسلام بوده است. اصلاً ما دینداری خود را مدیون مراسم سیدالشهداء علیهالسلام هستیم. بیجهت نیست که شهادت آن حضرت از همه فضائل بالاتر است و توسل به او از همه توسلها مفیدتر است.
با توجه به این مقدمه اگر ما بخواهیم در این مجلسی که برای تعظیم شعائر الهی و برای بزرگداشت شهادت امام جواد صلواتاللهعلیه به آن آمدهایم کاری کنیم که ایشان بیشتر خشنود شوند، گمان میکنم قدم اول این است که سعی کنیم با استفاده از فرمایشات خودشان بفهمیم چه وظیفهای داریم و برای چه آفریده شدهایم. اگر این نکته را نفهمیم از سایر معارف هم نمیتوانیم استفاده کنیم.
خدای متعال منتی بر ما شیعیان گذاشته و سنتهایی را برای ما میسر فرموده که با انجام کاری اندک، انواع و اقسام برکات در آنها جمع میشود و هم تعظیم شعائر الهی است و هم برکات فراوانی برای ما خواهد داشت. همین پرچمی که اینجا زده میشود و اعلام میشود که مجلس روضهای برقرار است خودش تعظیم شعائر الهی است و در ضمن آن، فرزندان ما میآموزند که دینی هست، سیدالشهدائی و امام جوادی علیهماالسلام هستند و ... فرزندان ما پس از آشنایی با این آبروداران درگاه الهی، سؤال میکنند: ایشان با وجود این همه عظمت پس چرا شهید شدند؟! این آشناهاییها و این پرسش و پاسخها ادامه پیدا میکند و اندکاندک ایشان را آماده میکند تا بچه شیعهای کارآمد شوند. این مهم با همین مجالس بهدست میآید. خود ما نیز در ضمن این مراسم با استفاده از فرمایشات آنها بهرههایی خواهیم برد که شاید در طول عمر خود با مطالعات و بحثهای گوناگون در جاهای دیگر چنین نتیجه معرفتی و ایمانی برای ما حاصل نشود. در کنار این بهره معرفتی، حوائج ما هم برآورده میشود و بلاها از ما دفع میگردد و نسل ما نسل مسلمان و شیعهای خواهد شد. اگر قطره اشکی هم بریزیم و دل خود را متوجه آنها کنیم دیگر نورٌ علی نور خواهد شد. از برکات و نعمتهایی که خداوند به ما شیعیان داده یکی این است که این سنتها را در اختیار ما قرار داده تا از این فرصتها انواع بهره را ببریم. این سنتها تنها برای برآورده شدن حوائج دنیای ما نیست تا بهوسیله آنها نان و آبی برای ما فراهم شود یا همسری و فرزندی نصیب ما گردد یا حوائجی نظیر اینها که معمولاً برای آن نذر و نیاز هم میکنیم. از برکات این سنتها برآورده شدن چنین حاجاتی نیز هست، اما اینها طفیلی است و از جهت مرتبه، جزء مراحل بسیار پایین توسل است. هدف عمده این است که ما بفهمیم ایشان چه کسانی هستند، برای چه آمدهاند، چه کمکی میتوانند به ما کنند و ما را به کجا میتوانند برسانند.
برای اینکه بحث گسترده نشود میتوان اجمالا گفت: ایشان آمدهاند تا ما را به خدا نزدیک کنند. یک تعبیری که ما عموما آن را بهکار میبریم تعبیر قربة الی الله یعنی نزدیک شدن به خدا است. بهطوری که وقتی میخواهیم کاری را با قصد خوب انجام دهیم میگوییم: قربة الی الله. شاید برخی افراد هم بهدرستی معنای قربة الی الله را ندانند، اما این نکته جزء فرهنگ عمومی ما شده است که بالاترین هدف، نزدیک شدن به خدا است. مراتبی از این هدف در سایه همین مجالس و به برکت توجه به پیامبر و اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین حاصل میشود. در یک کلمه باید گفت: اساس همه معارف توحید است. توحید یعنی انسان خدا را به یگانگی بشناسد و بخواهد به او نزدیک شود. سایر معارف همه فرع توحید هستند. توحید هم مراتبی دارد. برخی از این مراتب عبارتاند از: توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی. باید سعی کنیم مراتب توحید ما کاملتر شود.
اولین لازمه توحید، توحید در ربوبیت است و توحید در ربوبیت به این معنا است که اطاعت خدا را بر خود واجب بدانیم و وقتی خداوند دستور به انجام کاری میدهد و آن را واجب میشمارد یا از انجام کاری نهی میکند انسان آن امر یا نهی را بر چشم بگذارد و به آن ملتزم باشد. این نتیجه التزام به توحید ربوبی است. رب به معنای صاحب اختیار است. ازاینرو، وقتی صاحب اختیار دستور به انجام کاری میدهد باید اطاعت کرد. این نازلترین مراتب توحید است. بسیاری در التزام به همین مرتبه نازل، ماندهاند. بسیار سخت است که همه احکام را بهدرستی رعایت کنیم و جایی تخطی نکنیم. در این امر نیز باید آبروداران درگاه الهی به ما کمک کنند. این مرتبه نازل و سطح پایین توحید است. در مرتبه بالاتر، موحد نه تنها واجب و حرام را رعایت میکند، بلکه به امور مستحب که خداوند انجام آنها را دوست دارد و امور مکروه که خداوند انجام آنها را نمیپسندد، نیز ملتزم است، گرچه خداوند مرتکب امور مکروه را به عذاب جهنم دچار نمیکند. این مرتبه قدری از مرتبه نخست بالاتر است.
قرآن کریم غالباً سطح بالاتری را هم به همه ما ارائه میدهد. اصلاً لحن قرآن بهگونهای است که اگر ما تنها نگاهی به آن بیاندازیم و ترجمه آن را بخوانیم و بفهمیم، درمییابیم که از همان ابتدا میخواهد ما را با این حقیقت آشنا کند که اصلاً همه این عالم کار خدا است و در همه هستی میتوان دست قدرت خدا را دید؛ اوست کسی که آسمانها را چنین خلق کرد؛ اوست که باران را نازل میکند؛ اوست که باد را میفرستد ... این سطح از معرفت چندان با ذهن ما آشنا نیست. در نگاه عادی، انسان گمان میکند آفتاب میتابد و در اثر جابهجایی هوای سرد و گرم، باد بهوجود میآید و باد بخار آب را جابهجا میکند و وقتی بخار آب، سرد شود به شکل باران به زمین برمیگردد. اما خداوند میفرماید: اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ؛ «خداست که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آبى نازل کرد و براى شما به وسیله آن از محصولات و میوههاى گوناگون رزق مناسب بیرون آورد.» این سطح از معرفت قدری از التزام به واجب و حرام بالاتر است. در مرتبه پیش خدا میفرماید: کار، کار شما است، اما سعی کنید کارهای واجب و مستحب را انجام دهید و از انجام حرام و مکروهات پرهیز کنید. اما در این مرتبه میخواهد به ما یاد دهد اصلاً این عالم و موجوداتی که در این عالم هستند همه کار او است و او دائماً در حال تدبیر همه هستی است. این مرتبه به یک معنا توحید افعالی است. البته بزرگان معانی دیگری هم برای توحید افعالی ذکر کردهاند. اما بر اساس همین معنایی که گذشت موحد باور دارد هر پدیدهای بوجود میآید خدا آن را آفریده است. گرچه ممکن است خداوند آن را از راه هزاران سبب پدید آورده باشد، اما کار، کار او است. اسباب را هم او آفریده و میآفریند. بخشی از آیات قرآن در این مقام است که مؤمنان و بهخصوص قطعاً شیعیان را زودتر به سطوح بالاتر ارتقاء دهد و بیشتر با خدا آشنا گرداند. برای مثال، خطاب به مؤمنان با تعبیرات گوناگون میفرماید: در کارها به خدا امید داشته باشید. قرآن کریم معمولاً در این تعبیرات از لفظ توکل استفاده میکند (وعلی الله فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُون) گاهی هم الفاظ دیگری بهکار میبرد. در روایات از جمله در فرمایشات امام جواد صلواتاللهعلیه نیز چنین حقیقتی دیده میشود.
غالب روایاتی که از امام جواد علیهالسلام نقل شده جملههای کوتاهی است. چند جمه از جملات امام جواد علیهالسلام در باره اعتماد به خداوند است و ایشان سفارش فرموده که اعتماد شما به خدا باشد و در کار خود دل به کسی دیگر نبندید و به کسی دیگر امید نداشته باشید، بهخصوص به انسانهای گناهکار و بهویژه به دشمنان خدا ذرهای امید نداشته باشید. برخی از این دسته روایات را به عنوان نمونه مرور میکنیم و چند جمله درباره آنها توضیح عرض خواهیم کرد.
در کلمات قصار حضرت جواد صلواتاللهعلیه آمده است که مَن انْقَطَعَ إلی غَیرِالله وَکَلَهُ الله إلیه؛ «کسی که به غیر خدا انقطاع پیدا کند خداوند او را به همان غیرخدا وامیگذارد.» تعبیر انقطاع إلیه از تعبیراتی است که عیناً در فرهنگ فارسی زبانها معادل ندارد. اگر کسی تمام توجه خود را به یک نفر معطوف کند بهگونهای که در کارهایش به او امید ببندد و اگر درد دلی دارد با او مطرح کند و ... به این حالت در ادبیات عرب، انقطاع به آن شخص گویند. میتوان گفت انقطاع به کسی یا چیزی به معنای از همه بریدن و تنها سراغ آن کس یا آن چیز رفتن است. مانند بچههایی که برای همه امور خود سراغ مادر میروند. بچهها وقتی گرسنه یا تشنه هستند سراغ مادر میروند، وقتی احساس درد یا بیماری دارند سراغ مادر را میگیرند و ... انقطاع بهسوی خدا در دعاها و مناجاتهای مأثور یکی از مقامهای بسیار عالی شمرده شده است. در مناجات شعبانیه آمده است: إلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الإنْقِطَاعِ إلَیْک؛ «خدایا! این موهبت را به من عطا کن که من تنها به طرف تو بیایم و از همه غیر تو ببرم.» یعنی خدایا! عنایت کن که من امید به هیچ کس نداشته باشم و بهگونهای نباشم که در دل بگویم برادرم به من کمک میکند، پدر و مادرم فلان کار را برایم انجام خواهند داد، دوست من مرا فراموش نخواهد کرد و ... بلکه، هر وقت هر احتیاجی دارم بگویم خدا حاجت مرا روا میکند و دلم پیش تو باشد. چنین حالی را انقطاع الی الله گویند. این حالتی است که در مناجاتها و دعاها به آن بسیار اهمیت داده شده است. نقطه مقابل این، انقطاع به سوی مخلوق است، بهگونهای که گویا خدایی اصلاً وجود ندارد تا کاری از دست او برآید. موحد در انقطاع إلی الله تمام توجهاش به خدا است و اصلاً توجهی به غیر او نمیکند. اما منقطع الی المخلوق نقطه مقابل موحد است و توجهاش تنها به مخلوق است، گویا خدایی نیست. ممکن است صراحتا نگوید - العیاذ بالله – خدایی نیست، اما در میدان عمل بهگونهای عمل میکند که گویا خدایی نیست. در هنگامی که نیازی دارد با خود نمیگوید اکنون که چنین نیازی دارم از خدا کمک بخواهم، بلکه دائم در این اندیشه است که فلان شخص مشکل مرا حل میکند یا فردا اول وقت به فلان جا میروم و هدیهای هم برای فلان شخص میبرم تا گره از کار ما باز کند. چنین حالتی را انقطاع به خلق گویند. چنین انسانی همه نیازهای خود را از مخلوق میخواهد. این انقطاع به خلق چند مرتبه دارد؛ گاه انقطاع انسان به پیغمبری، امامی، مؤمن متدینی یا شخص کاملی است. در این صورت انقطاع او چندان تباینی با انقطاع الی الله ندارد، گرچه با حالتی که تنها دل انسان با خدا باشد تفاوت دارد. اینکه انسان بگوید: خدایا! همه کارها بهدست تو است و تو باید مشکل ما را حل کنی یا اینکه بگوید برای حل مشکلم پیش مؤمنی، عالمی یا آیت اللهی بروم و از او خواهش کنم، بسیار متفاوت است.
از این بدتر این است که انسان سراغ انسان گنهکار، اهل معصیت، شرابخور یا رباخور برود به او التماس کند تا مشکل او را حل کند. رفتن پیش فاسق و عرض حاجت کردن و دست به دامن او شدن بسیار زشت است. ولی از این بدتر هم ممکن است و آن این است که انسان دل به دشمن خدا ببندد و به دشمن خدا امیدوار شود. هر گنهکاری دشمن خدا نیست. ممکن است کسی شهوت یا غضبی بر او غالب شده و مرتکب گناهی شده باشد، اما او دشمن خدا نیست و چه بسا حاضر نباشد بدون وضو اسم خدا را هم ببرد، اما اهل معصیت است. ولی کسی که پرچم ضد خدا برافراشته و اصلاً کار او این است که با خدا، با دین خدا و با بندگان خاص خدا مبارزه کند دشمن خدا است و چقدر زشت است که انسان به چنین کسی امید داشته باشد! از این زشتتر دیگر چه امر زشتی میتوان سراغ داشت؟ خداوند مدام میفرماید: ما همه کارها را تدبیر میکنیم، ما آب را از آسمان نازل میکنیم، ما باد را میفرستیم، ما ابرها را به جایی میبریم که میخواهیم در آنجا باران ببارد و از آن باران گیاه بروید و اهل آنجا از آن استفاده کنند و باعث حیات و رشد آنها شود! قرآن کریم مرتب این معارف را برای ما بیان میکند. با این وجود اگر ما سراغ دشمن خدا برویم مشمول این روایت امام جواد علیهالسلام خواهیم شد که میفرماید: مَن انْقَطَعَ إلی غَیرِالله وَکَلَهُ الله إلیه؛ «کسی که به غیر خدا انقطاع پیدا کند خداوند او را به همان غیر خدا وامیگذارد.» کسی که همه امیدهای خود را به غیر خدا ببندد کیفر او در این عالم این است که خداوند به او خواهد گفت: دیگر با من کاری نداشته باش و سراغ همان کسی که به او امید بستهای برو و منتظر باش ببین چه نتیجهای خواهی گرفت!
در روایت مذکور از امام جواد علیهالسلام تعبیر غیرالله آمده و مشخص نکرده که آن غیر، دشمن خدا یا شخص گناهکار یا شخص دیگری باشد. اما در روایتی دیگر از همین روایاتی که از حضرت جواد سلاماللهعلیه نقل شده آمده است: مَنْ أَمَّلَ فَاجِراً کَانَ أَدْنَى عُقُوبَتِهِ الْحِرْمَان؛ «کسی که به گنهکاری - که بهطور علنی گناه میکند - امید ببندد کمترین مجازات او محرومیت است.» در روایت قبل سخن از محرومیت نبود، بلکه تنها فرمود سر و کار کسی که به غیر خدا امید ببندد با همان غیر خدا است. یعنی سرانجام او آن چیزی خواهد شد که اسباب و مسببات اقتضاء میکنند و خداوند دیگر یاور او نخواهد بود و او را به همان شخص که به آن دل بسته حواله خواهد داد. زد و بندهای دنیا طرفینی است و گاهی برای اهل دنیا نتیجهبخش است و گاه نتیجهبخش نخواهد بود. واگذاری چنین شخصی به غیر خدا به خاطر این است که او سراغ مخلوق رفته است. اما اگر سراغ شخص فاجر برود عقوبتهای دیگری هم برای او خواهد بود که نخستین و کمترین عقوبت او این است که خداوند او را محروم میکند و به او خواهد گفت: تو که سراغ گناهکار رفتی و به گناهکار دل بستی در همین عالم باید نتیجه این عمل را ببینی و محرومیت بکشی! این عقوبت، چیزی بیش از واگذاری به غیر خدا است.
میتوان حدس زد اگر انسان به جای فاجر، به دشمن خدا امید ببندد چه کیفری خواهد داشت. انسان فاجر، گرچه متجاهر به فسق و آلوده به گناه است، اما چه بسا کارهای خوبی هم برای خدا انجام دهد. ولی اگر انسان به دشمن خدا دل ببندد چه کیفری سزاوار او است؛ دشمنی که اصلاً پرچم مبارزه با خدا را برافراشته و هرجا نام خدا، دین خدا و بندگان خالص خدا هستند آنها را سیبل تیرهای خود قرار داده و هر گونه که بتواند ایشان را اذیت و آزار میدهد، تحریم میکند، علیه آنها توطئه میکند، دانشمندان آنها را ترور میکند، راههای زندگی مسالمتآمیز را به روی آنها میبندد و خلاصه هرچه از دستش برآید بر علیه آنها استفاده میکند؟ اگر انسان به فاجری دل ببندد کمترین عقوبت او حرمان است. با این وجود اگر به دشمن خدا دل ببندد باید گفت کمترین کیفر او خزیان است. چنین تعبیری به عنوان کیفر برخی اعمال در برخی آیات قرآن کریم آمده است: فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا؛ «پس جزای کسی از شما که چنین کند جز خواری در زندگی دنیا نیست.» بدبختی، بیچارگی، پستی و ذلت، حاصل امید بستن به دشمن خدا است.
از این دو حدیث امام جواد علیهالسلام در این شب میخواهیم استفاده کنیم و توحید را بیاموزیم. هر کسی به وجدان خود مراجعه کند و ببیند آیا امیدش تنها به خدا است یا غیر خدا را هم کارهای میداند و گاه سراغ آنها هم میرود؟ البته ما اگر سراغ غیر خدا میرویم سراغ مؤمنان میرویم. ولی آیا خدا این را میپسندد؟ تعبیرات قرآن بهگونهای است که تکان دهنده است. متأسفانه ما معمولا قرآن را تنها برای خواندن آن یاد گرفتهایم و ماه رمضان هم فقط آن را ختم میکنیم و کمتر برای فهم معارف آن و بعد سعی برای عمل به آن، آن را تلاوت میکنیم. این آیه از سوره مزمل را ببینید: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً؛ «پروردگار مشرق و مغرب، هیچ معبودى جز او نیست، پس او را وکیل خود انتخاب کن.» در این آیه قرآن کریم در وصف خداوند میفرماید: آن کسی که مشرق و مغرب عالم در دست او است و هر ستارهای طلوع و غروب میکند به اذن او است و غیر از او هم هیچ معبودی حقیقتا وجود ندارد یعنی هیچ کس جز او لیاقت معبود شدن ندارد. این توصیفات را به چه منظوری میگوید؟ این توصیفات برای بیان این توصیه است که او را وکیل خود قرار دهید! (فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً) آیا خدا این اندازه نمیارزد که انسان او را وکیل خود قرار دهد؟ این دارالوکالهها که در گوشه و کنار وجود دارند چهقدر حق الوکاله میگیرند؟ تازه اینگونه وکیلها معلوم نیست بتوانند کاری برای انسان انجام دهند؛ معلوم نیست آیا قانون به آنها اجازه بدهد کاری برای انسان انجام دهند یا نه؛ آیا اگر طرف مقابل رشوهای به آنها پیشنهاد بدهد بپذیرند و حق را پایمال کنند یا خیر؟
گاه در مشکلات اجتماعی و اداری کار انسان به دادگاه کشیده میشود و لازم میشود برای خود وکیل بگیرد. خداوند میفرماید: در همه خواستههای خود که میخواهید تحقق پیدا کند من را وکیل کنید و کارهایتان را به من واگذار کنید و از من بخواهید تا کار شما را انجام دهم! آیا این خواست خدا توقع بیجایی است که میفرماید: وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُون؟ گاه تعبیری تندتر نیز بهکار برده، میفرماید: وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛«اگر راست میگویید که ایمان دارید بر خدا توکل کنید.» معنای این آیه این است که اگر بر خدا توکل نکردید در ایمان داشتنتان دروغ میگویید و حقیقتا ایمان به خدا ندارید!
با توجه به این آیات باید ببینیم رفتار فردی، اجتماعی، ملی، دولتی و بین المللی ما چگونه است و به چه کسی امید بستهایم. امام جواد علیهالسلام میفرماید: مَنْ أَمَّلَ فَاجِراً کَانَ أَدْنَى عُقُوبَتِهِ الْحِرْمَان؛ «کسی که به فاجری امید ببندد کمترین عقوبت آن محرومیت است.» پس نباید گفت: چرا جامعه ما دچار محرومیت شد. تازه این کمترین عقوبت امید بستن به غیر خدا است که باید چشید و عقوبتهای اصلی بعد از این خواهد بود. ما گمان میکنیم همین که مثلاً یک واجب و حرامی را رعایت کنیم دیگر باید کلاه ما را به عرش بیندازند و ملائکه بیایند در مقابل ما سجده کنند؛ چراکه به گمان خود انسانی عادل هستیم و گناه نمیکنیم. اما خداوند میفرماید: اگر برای نیازهای خود امید به غیر من داشته باشید و دل به دشمن من یا به گناهکار ببندید کمترین عقوبت شما این است که از آنچه میخواهید محروم میشوید. اگر قدری با قرآن آشنا شویم پاسخ بسیاری از مشکلات خود را میفهمیم. یافتن چرایی گرفتاریهای ما نیازمند این همه عرض و طول و این همه سوال و استیضاحها نیست. باید به خودمان برگردیم و ببینیم به چه کسی دل بستهایم. وقتی به دشمن خدا دل میبندیم منتطر چه نتیجهای باید باشیم؟ راه علاج این مشکلات بازگشت به قرآن کریم است: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً؛ «پروردگار مشرق و مغرب، هیچ معبودى جز او نیست، پس او را وکیل خود انتخاب کن.» باید خدا را وکیل خود قرار دهیم. انسان از وکیل خود چه انتظاری دارد؟ البته وقتی انسان وکیلی غیر از خدا بگیرد باید به او حق الوکاله بدهد. اما خداوند حق الوکاله هم نمیخواهد، بلکه تنها میخواهد که ما او را صادقانه وکیل خود قرار دهیم. اگر این صداقت را داشته باشیم آن گاه خواهیم دید که گره از کار ما باز خواهد شد. از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نیز نقل شده است: لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجا؛ «اگر درهای همه آسمانها و زمینها (درهای همه عالم) به روی بندهای بسته شود اما او تقوای الهی پیشه کند خداوند راهی برای خروج از مشکلات برای او باز میکند.»
ما با توسل به ذیل عنایت حضرت جواد علیهالسلام از ایشان میخواهیم از خدای متعال بخواهند این معرفت را به ما بدهد که ما همه خواستههای خودمان را از خدا بخواهیم و به ما توفیق دهد از اینکه سراغ دیگران رفتیم استغفار و توبه کنیم و به درگاه او عرض کنیم: خدایا! غلط کردیم که دل به برجام بستیم و از تحریم آمریکا ترسیدیم و به جای دلبستن به تو به وعدههای اروپاییها امید بستیم؟ قاعدتاً باید همه شما به یاد داشته باشید که سالهای اول جنگ شبها در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام پر از متوسلینی بود که انواع دعاهای توسل و فرج را میخواندند و گریهها و نالهها سرمیدادند و از خداوند طلب چاره میکردند و همان توسلات باعث شد آن جنگی که تقریباً جنگ همه قدرتهای عالم علیه ما بود به پیروزی ما ختم شود. آن رزمندگان جبهه حق علیه باطل، تقریبا هیچ امکاناتی هم نداشتند، حتی بسیاری از متخصصان کشور از طرفداران شاه بودند که برخی از آنها از کشور فرار کرده بودند و برخی هم زندان بودند. تقریبا میتوان گفت برای مبارزه با دشمن نه متخصص داشتند، نه سلاح، نه پول، نه موقعیت اجتماعی و نه کسی از آنها حمایت میکرد. اما خدا آنها را پیروز کرد.
آیا وظیفه ما این بود که بعد از پیروزی جنگ اندکاندک خدا را کنار بگذاریم و دیگر نه دعایی داشته باشیم و نه توسلی و فقط ببینیم آمریکا و اروپا چه میگویند؟! برخی هم دل به روسیه و چین میبندند و منتظرند ببینند آنها چه میکنند! ایشان سراغ آنها میروند و گمان میکنند آنها بسیار عاشق جمال ما هستند! اما باید باور کنیم آن کسی که ما را دوست دارد خدا است و بعد هم اولیای خدا. این امام جواد علیهالسلام است که ما را دوست میدارد و باید به در خانه او رفت. اگر دست به دامن ایشان شدیم و حاجت ما برآورده نشد آن وقت باید گله کرد. ایشان بارها ثابت کردهاند که هر گاه ما با اخلاص به در خانه ایشان رفتیم دست خالی بازنگشتهایم. اما این انسان بیچاره فراموشکار، هرگاه مشکل او حل میشود یاد خدا و اولیای او را فراموش میکند و فردای آن روز باز نه به یاد خدا است و نه به یاد اولیای او.
تاکنون نظری ثبت نشده است