- 2632
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 12 سوره یس، بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 12 سوره یس، بخش اول"
- سوگند به قرآن بعد از آشنایی مردم مکه با آن؛
- تبیین محدوده مأموریت جبرئیل در نزول وحی؛
- سرّ عدم پذیرش کلام وحی توسط مشرکان.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یس (1) وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ (2) إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (3) عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (4) تَنزِیلَ الْعَزِیْزِ الرَّحِیمِ (5) لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ (6) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ (7) إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِی إِلَی الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ (8) وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ (9) وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ (10) إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ (11) إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ (12)﴾
سوگند به قرآن بعد از آشنایی مردم مکه با آن
سوره مبارکه «یس» که در مکه نازل شد بعد از گذشت مدتی بود که مردم مکه با حقیقت قرآن تا حدودی آشنا بودند و از عظمت قرآن هم آگاهی یافتند زیرا اگر در ابتدای نزول بود سوگند به قرآن حکیم برای آنها وجهی نداشت آنها قرآن حکیم را نشناخته بودند به عظمت آن پی نبرده بودند تا سوگند به چنین کتابی برای آنها قانعکننده باشد. بعد از اینکه مسئله حجیّت و معجزه بودن قرآن فیالجمله ثابت شد عظمت و جلال این کتاب فیالجمله روشن شد آنگاه به این کتاب سوگند یاد کرد که معلوم بشود هم بیّنه است و هم یمین.
اقسام سه گانه نزول وحی و امکان جمع آن در یک پیامبر
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿تَنزِیلَ الْعَزِیْزِ الرَّحِیمِ﴾ است درباره قرآن کریم هم عنوان وحی است, هم تلقّی است, هم انزال و تنزیل است و مانند آن. کلام خدا را قرآن کریم به سه قسم تقسیم کرد که جمع آنها برای بعضی از انبیا ممکن بود ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾[1] فرمود خدای سبحان اگر بخواهد با بشری سخن بگوید از یکی از این سه راه است که به نحو منفصله مانعالخلو است که جمع را شاید, یا وحی است یا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾است یا ارسال رسول; گرچه وحی بر آن دو قسم دیگر هم اطلاق میشود اما چون تفصیل قاطع شرکت است به قرینه تقابل, منظور از وحی در اینجا کلام بلاواسطه است.
بخش های سه گانه کلام خدا و امکان انزال یا تنزیل در دو بخش
قرآن کلام خداست بخشی از این کلام بلاواسطه تلقّی شده است در معراج و مانند آن, بخشی هم به وسیله فرشته وحی نظیر جبرئیل(سلام الله علیه) که فرمود: ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[2] آنگاه در جای دیگر فرمود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾[3] ﴿نَزَلَ بِهِ﴾یعنی آن را آورد چون وقتی با باء متعدّی میشود یعنی آن را به همراه خود آورد اگر «أنزله» باشد یعنی آن را فرستاد اما ﴿نَزَلَ بِهِ﴾ باشد; یعنی آن را به همراه آورد اگر گفتند «أذهبه» یعنی او را برد, اگر گفتند «ذهب به» یعنی او را به همراه خود برد ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ فرشته وحی(سلام الله علیه) با قرآن وارد قلب شما شد. آنجا که سخن از انزال و تنزیل است معلوم میشود معالواسطه است.
تبیین محدوده مأموریت جبرئیل در نزول وحی
پرسش: حضرت جبرئیل اینجا واسطه در...
پاسخ: نه خیر واسطه در نزول است واسطه در تلقّی است اگر فرموده باشد: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیم﴾[4] آنجا سخن از «لدن» است که «لدن» بالاتر از «عند» است ما در فارسی کلمهای نداریم که «لدن» را خوب ترجمه کند و «عند» را خوب ترجمه کند در هر دو حال میگوییم در نزد فلان کس است, پیش فلان کس است اما «لدن» بالاتر از «عند» است در عربی بین «عند» و «لدن» خیلی فرق است. «لدن» یعنی بلاواسطه, اگر فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ که علم لدنّی از همینجا نشأت میگیرد همین است. پس گاهی تعبیر قرآن کریم این است که شما این کتاب را تلقّی میکنید از لدن و بلاواسطه نزد ذات اقدس الهی, گاهی هم تعبیر به ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾[5] یا ﴿نَزَّلَهُ﴾,[6]﴿کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ﴾[7] یا ﴿تَنزِیلَ الْعَزِیْزِ الرَّحِیمِ﴾و مانند آن است. این انزال و تنزیل برای آن دو مرحله است که یا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾است یا ﴿یُرْسِلَ رَسُولاً﴾است اما آنجا که بلاواسطه باشد ﴿تُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ است اینجا آن تنزیل معالواسطه را نشان میدهد.
پرسش: پیامبر مقامش بالاتر است و فرشتگان وحی مقامشان پایینتر چطور مادون واسطه شده برای مافوق؟
پاسخ: واسطه تعلیم که نیست واسطه ابلاغ است کسی نامهای را به دیگری میرساند ولو این نامهرسان هم جزء مأموران و مدبّرانی باشد که تحت تدبیر گیرنده است اینچنین نیست که معلّم باشد معلّم همان انسان کامل است که گزارش اسمای الهی را به ملائکه ارائه کرده است. پس اگر کلام الهی سه قسم است, تعبیرات انزال و تنزیل ناظر به آن دو بخش و دو قسم اخیر است آن قسم اول را شامل نمیشود.
اختصاص انذار به کافران و جمع آن با تبشیر برای پذیرندگان وحی
مطلب بعدی آن است که گرچه برای انذار و تبشیر است چه اینکه در بخش دیگری از همین سوره که فرمود افرادی که وحی را از شما میپذیرند در حقیقت انذار شما نسبت به آنهاست و انذار شما با تبشیر همراه است آیه یازده همین سوره این است که ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ﴾ در اینجا جمع بین انذار و تبشیر است ولی برای آنها انذار است برای اینکه آنها هرگز «شوقاً الی الجنّة» کار نمیکردند قسمت مهم «خوفاً من النار» بود و خوف هم نداشتند برای اینکه ـ معاذ الله ـ معاد را منکر بودند.
پرسش:...؟پاسخ: بله, یا منظور از «دابّه» مطلق انسانهاست یا نه, اگر انسانها تبهکار بودند خدای سبحان باران نمیفرستد, رحمتش را قطع میکند و از اینکه بارانی نیاید, رحمت الهی نازل نشود حیوانات هم از بین میروند که بحثش به همان جمع دو آیه یکی بخش پایانی سوره «فاطر» یکی هم همان آیه ای که قرائت کردید گذشت.
سرّ عدم پذیرش کلام وحی توسط مشرکان
فرمود: ﴿لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَی أَکْثَرِهِمْ﴾اکثری اینها نمیپذیرند چرا نمیپذیرند؟ در بخشی از آیات فرمود: ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾,[8]﴿فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾[9]اینها معرفتشناسی شان حسّی و تجربی است تا چیزی را نبینند باور نمیکنند نظیر همان اسرائیلیها که به حضرت موسای کلیم(سلام الله علیه) عرض میکردند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[10] یا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[11] اگر کسی معرفتشناسی او حسّی باشد این هم اصمّ است هم ابکم است هم سفیه; ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ برای اینکه وحی از غیب میآید معاد غیب است, مبدأ غیب است کسی که مؤمن به غیب است به مقصد میرسد کسی که فقط در مدار شهادت «یَحوم حوم الشهادة» این به جایی نمیرسد. قرآن کریم این را به صورت تمثیل ذکر کرد بعد معلوم میشود اینها مَثل نیستند اینها حقیقتاند که برای ما به صورت مثل در آمد.
علّت عدم دست یابی صاحبان معرفت شناسی تجربی به پیام وحی
فرمود میدانید چرا اینها ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾برای اینکه تو راهی آوردی که دیدنی نیست سخن از قیامت است و وحی و نبوّت است و خدا، دیدنی نیست آهنگ شنیدنی نیست که انسان با گوش بشنود, فهمیدنی است و تجریدی است نه تجربه حسّی, ابزار اینها هم چشم و گوش حسّی است اینها غیب را درک نمیکنند ما اگر بخواهیم از باب تشبیه معقول به محسوس اینها را برای شما خوب تشریح کنیم مثل این است که اگر عابری, مسافری گردن او با غل بسته بشود که از نظر افقی تا دوتا گوش او را گرفته که دیگر هیچ نمیتواند گردنش را تکان بدهد این ناچار است مُقمَح باشد مقمح یعنی سر به هوا, این نمیتواند دست راست را ببیند, دست چپ را ببیند, پشت سر را ببیند این فقط سر به هواست وقتی که سر به هوا شد فقط میتواند جلو را ببیند, این دیگر جلوی پا را نمیبیند که کجا دارد پا میگذارد آیا اینجا چاه هست راه هست پیش را که نمیبیند نمیتواند سر خم کند این مقمح است بخواهد جلو را ببیند اگر کسی در جلوی او دیوار بلندی رسم بکند این فقط دو سانتی را میبیند چون دیوار جلوی چشم اوست دیوار تا بالا رفته پس جلو را نمیتواند ببیند, اگر بخواهد برگردد سرش را نمیتواند برگرداند ولی خودش را میتواند برگرداند اگر برگردد بخواهد پشت سر را ببیند, پشت سر او هم سدّی است تا بالا, این فقط دو, سه سانت را میبیند. فرمود چنین آدمی نه پیش پا را میبیند نه از گذشته باخبر است نه از آینده باخبر است این گرفتار همین ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾[12] است خب چنین آدمی شما از پشت دیوار خبر میدهید او که نمیبیند و تا نبیند هم که باور نمیکند از پشت دیوار پشت سری خبر میدهید او که نمیبیند تا نبیند هم باور نمیکند, از پیش پای او خبر میدهی که صراط مستقیم است اینکه پیش پای خودش را نمیبیند که راه هست یا چاه هست لذا دفعتاً میبینید سقوط میکند. این تمثیلی است از سنخ تشبیه معقول به محسوس است.
ظهور کوری انسان نسبت به دیدن پیام وحی در آخرت
همین معنا در قیامت ظهور میکند این شخص مغلولاً محشور میشود ﴿مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾[13]این در آخرت کور است و در آخرت راه جهنم را هم نمیداند خب بالأخره اگر کسی محکوم شد به زندان راه زندان را بداند خب میرود زندان اما اگر راه زندان را هم نداند آنجا هم سرگردان بشود عذابی است فوق عذاب, این را میکِشند به جهنم میبرند فرمود: ﴿مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ برای اینکه از آینده خبر دارد؟ نه, گفتند «رحم الله امریء... علم مِن أین و فی أین و إلی أین»[14]از این مثلث که بیخبر است نه درباره گذشته خود فکر کرده است از کجا آمدم نه درباره آینده فکر میکند که کجا میروم, نه در وضع موجود میتواند اظهارنظر کند که پیش پای خود را ببیند این سر به هواست خب یک آدم سر به هوا که از هیچ جا اطلاع ندارد اگر حکیمی بخواهد از او خبر بدهد میگوید: ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾.
تبیین معنای «غُل» و فرق آن با «غِل» در ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً﴾
حالا این غُل نه غِل, غِل در سوره مبارکه «حشر» است به معنی خیانت و غش و کینه و اینهاست که در آیه ده سوره مبارکه «حشر» آمده است که مردان الهی در دعاهایشان به خدا عرض میکنند: ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ﴾ فرمود مردان الهی و مؤمنان راستین, بهشتی فکر میکنند در بهشت هیچ کسی بد دیگری را نمیخواهد مردان الهی که در دنیا هستند میگویند خدایا آن نعمتی که بهشتیان دارند را به ما بده ما بدِ کسی را نخواهیم, به کسی خیانت نکنیم, بیراهه نرویم, راه کسی را نبندیم, از ما به کسی ستمی نرسد, دروغ نگوییم. در بهشت خدای سبحان میفرماید: ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[15] هیچ بهشتی نسبت به بهشتی دیگر غِل و خیانت و غش و حسد و کینه ندارد همه برادرانه زندگی میکنند این همه مردان پاک که در بهشت به سر میبرند که میلیاردها میلیاردند هیچ کدام بد دیگری را نمیخواهند با اینکه درجاتشان متفاوت است همه که یکسان نیستند آنکه درجه ده است منزلت درجه بیست را ندارد ولی حسد او را هم ندارد هیچ غل و خیانت و غش و حسد و بدی در دلهای احدی از بهشتیان نیست مردان الهی هم در دنیا چنین زندگیای میخواهند دعا میکنند میگویند خدایا آن توفیق را بده که ما بدِ کسی را نخواهیم, حسود نباشیم, اهل حِقد و کینه نباشیم بالأخره نعمتهایی است که تو دادی استعدادها مختلف است, شرایط مختلف است, اوضاع مختلف است ما سهممان این است ما هم تلاشمان را کردیم تلاشمان را هم میکنیم اما حالا این مقدار سهم ماست ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ﴾ مردان الهی اینطور دعا میکنند این غِلّ است اما غُل همان طوق آهنی و غیر آهنی است که گردنگیر است این اغلال جمع غُل است این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در دعای ختم قرآن را در صحیفه ملاحظه فرمودید در دعای ختم قرآن وجود مبارک حضرت سجاد(سلام الله علیه) عرض میکند خدایا وقتی که از پشت پرده غیب، فرشتهٴ مرگ حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) تجلّی کرد آن روز بر ما رحم بکن فرمود: «وَ تَجَلَّی مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُیُوبِ» ملک الموت یعنی عزرائیل(سلام الله علیه) از پشت پردههای غیب تجلّی میکند و برای محتضر ظاهر میشود دیگران که نمیبینند «وَ تَجَلَّی مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا» یعنی قبض ارواح «مِنْ حُجُبِ الْغُیُوبِ وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَایَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ کَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ وَ دَنَا مِنَّا إِلَی الْآخِرَةِ رَحِیلٌ وَ انْطِلَاقٌ» و این جمله «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ» عمل, گردنگیر آدم میشود به گردن قلاّده میشود «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ وَ کَانَتِ الْقُبُورُ هِیَ الْمَأْوَی إِلَی مِیقَاتِ یَوْمِ التَّلَاقِ» این در صحیفه سجادیه است دعای ختم قرآن, دعای 42 صحیفه سجادیه است. این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است که عمل, عامل را رها نمیکند حالا آنطور نیست که مثلاً آهنگری باشد آهنی بسازند فرمود همین عمل است که گردنگیر آدم میشود در جریان بخل هم مشابه این هست این طوق لعنت که معروف است از همان آیه گرفته شده ﴿سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾[16] این بُخل که حقوق الهی داده نشد, حقوق مردم داده نشد این طوق لعنت میشود گردنگیر میشود.
واقعیت داشتن تشبیه و تمثیل در آیه و ظهور آن در قیامت
پس آنچه در این بخش از سوره «یس» به صورت تشبیه و تمثیل بیان شده به زبان ما تشبیه و تمثیل است ولی واقعیّت است که به این زبان حکایت شده است و بعدالموت همین صحنه ظهور میکند یعنی این شخص فقط سر به هواست نه جلوی پای خود را میبیند نه میتواند روبهروی خود را ببیند نه میتواند پشت سر خود را ببیند نه از آینده خبر دارد نه از گذشته باخبر است نه از وضع موجود با اطلاع است اینکه فرمود: ﴿جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِی إِلَی الْأَذْقَانِ﴾ تا ذَقَن, «ذَقن» یعنی چانه، دیگر نمیتواند سر خم بکند اگر بخواهد پیش پای خود را ببیند باید سر را خم کند ولی تا زیر چانه بسته است خب چطوری سر خم کند ذَقن یعنی چانه, اگر گوش تا گوش از یک طرف, از بالا تا زیر چانه از طرف دیگر بسته شد این باید سر خم بکند جلوی پای خودش را ببیند چون زیر ذَقن او, زیر چانه او آهن بسته است این نمیتواند سرش را پایین بیاورد پس جلوی پایش را نمیبیند ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أیْدِیهِمْ سَدّاً﴾ جلوی او هم یک سدّ مستحکم و بالاست﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ خب این نه پیش پا را میبیند, نه گذشته را میبیند, نه آینده را، این تمثیلی است الآن کسی که مغرور است و به هیچ چیز فکر نمیکند شما اگر این را بخواهید تشبیه بکنید بهترین تشبیه همین است همین معنا در قیامت ظهور میکند الآن این سر اگر در دنیا باشد این حجاب هست, یک; و ساتر است, دو; و مستور نیست مشهور است, سه; یعنی سدّ مادی, دیوار مادی جلو را میگیرد, یک; خود دیوار دیدنی است, دو; پنهان هم نیست, سه; اما آن حجابهای الهی که فرمود: ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾[17]اینچنین نیست که مغنی و امثال مغنی این مستور را به معنی ساتر معنا بکنند مستور یعنی مستور یعنی حجاب نادیدنی، این مستور به معنای خودش است یعنی بین تو و آن کفار حجابی است که نمیبینند تو البته ممکن است ببینی; ولی این حجاب دیدنی نیست خب اگر کسی مغرور است و حرفش ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ است این محجوب است به حجاب مستور, یوم القیامه که مستورها مشهور میشود این شخصی که واقعاً کور بود حالا کوریاش ظاهر میشود آن وقت اعتراض میکند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾[18] پاسخش این است که نه خیر تو کور بودی و نمیفهمیدی امروز آن کوری باطنی تو ظاهر شده است.
مغلول بودن به هوای نفس سرّ عدم پذیرش کلام وحی
در آن دعای نورانی امام سجاد قَلاّده است اینجا غُل است که در حقیقت هر دو همان طوق آهنی و امثال آهنی است در این بخش فرمود: ﴿لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾چرا ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾برای اینکه ما اینها را به حال خودشان رها کردیم اینها بالأخره باید جایی را ببینند عبرت بگیرند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً﴾غُل گذاشتیم این غل تا چانهشان را گرفته ذَقن یعنی چانه, خب اگر تا چانهشان را گرفته نمیتوانند سر خم بکنند ناچار سر به هوا هستند ﴿فَهُم مُّقْمَحُونَ﴾ أقمحَ رأسه یعنی سرش را به هوا کرده, مُقمح یعنی سر به هوا. این هرگز نمیتواند جلوی پای خودش را ببیند. جلوی پا را نمیتواند ببیند, رو به رو را میتواند ببیند؟ نه, پشت سر را میتواند ببیند؟ نه, ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً﴾ پس آینده را نمیتواند ببیند, ﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾از گذشته بیخبر است این خیال کرده همیشه همین وضع است ﴿فَأَغْشَیْنَاهُمْ﴾ دیگر کور است ﴿فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ روی چشمشان پرده هست از جلو و دنبال پرده است زیر چانه اینها هم آهن است ناچارند سر به هوا باشند جلوی پای خودشان را نمیتوانند ببینند ﴿فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ گاهی میفرماید اینها کورند ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ گاهی میفرماید: ﴿فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ گاهی هم جمعبندی میکند میفرماید: ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾, ﴿فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾.
تبیین کوری تبهکاران در دنیا و ثمره آن در آخرت
پرسش: اعما بودنشان با آن تکامل علمیشان چطور سازگار است؟
پاسخ: بله آنها اعما هستند بهشت و اولیای و اهل بیت و اینها را نمیبینند وگرنه کاملاً جهنم را میبینند, کاملاً کفار را میبینند مثل اینکه در دنیا مسجد هست, حسینیه هست, حوزه هست, مراکز مذهبی هست, عزاداری هست اینها را نمیبینند اما چهارتا مرکز فساد باشد آنجا را میبینند در دنیا چطور بودند در دنیا این همه مراکز مذهبی بود مخصوصاً در محرم و صفر, این هیچ کدام را ندید مراکز فساد را که تبلیغ کردند آنجا را میبیند همین وضع است فرمود: ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ هر که در دنیا کور بود اینجا هم کور است خب اینها در دنیا کوریشان به چه چیزی است این همه مراکز دین هست هیچ کدام را نمیبیند چهار گوشه مرکز فساد است آنها را میبیند در قیامت هم همین طور است این نه اینکه کور باشد نبیند, این آتش و شعله را میبیند میگوید: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[19] اما بهشت و اهل بهشت و مردان الهی را نمیبیند.
فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ متفرّع بر اینها ﴿فَأَغْشَیْنَاهُمْ﴾ اینها در غَشْیهاند, پوششاند, مستورند منتها این غاشیه ما دیدنی نیست, این حجاب ما مستور است, این دیوارها مستور است اگر کسی ﴿کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ﴾[20] او بله میبیند.
گرفتن فیض الهی از تبهکاران بعد از انواع مهلت ها
پرسش:.؟پاسخ: بله, مثل اینکه ذات اقدس الهی فرمود ما به اینها چندین بار مهلت میدهیم درِ توبه و انابه را باز میکنیم وقتی کار به نصاب رسید دیگر از همه راهها گذشت آنگاه اینها را به حال خودشان رها میکنیم آن آیه دوم سوره مبارکه «فاطر» در همه موارد راهگشا بود که فرمود: ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلا مُرسِلَ لَهُ﴾فرمود ما کسی را کور نکردیم, ما کسی را کر نمیکنیم ما فیض را میدهیم وقتی دیدیم لایق نیست خب میگیریم او را به حال خودش رها میکنیم.
سقوط و کور محشور شدن ثمره گرفتن فیض الهی
اگر کسی را به حال خودش رها کردی این نه بلد است از کجا آمده, نه بلد است کجا میرود, نه بلد است وضع اش چیست خب سقوط میکند فرمود ما به کسی دست نمیزنیم در چاه بیندازیم ما فقط فیضمان را میگیریم چون چندین بار دادیم او «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم»[21] فیض ما را به پشت سر پرت کرد ما پیغمبر فرستادیم أحبّ الخلق را, أعزّ الخلق را برای او فرستادیم اهل بیت را فرستادیم این «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم» با همه اینها بدرفتاری کرد و بیاعتنایی کرد خب بعد ما به اینها گفتیم نروید ببینیم چه کار میکند وقتی ما فیضمان را برداشتیم این کر و کور میشود.
نادرستی استناد فتح نقمت به خدا و استناد آن به واگذاری او به خودش
در برابر فتح رحمت, فتح نقمت نیست فرمود: ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ﴾ این یک اصل حاکم بر همه آیات است فرمود ما کسی را دست نزدیم به چاه بیندازیم ما فقط تا حال چراغ میدادیم حالا نمیدهیم برای اینکه چندین بار به او چراغ دادیم او شیشهها را شکانده چراغ را پرت کرده خب ما از این به بعد برای چه به او چراغ بدهیم؟! اگر «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم» ما دیگر او را به حال خودش رها میکنیم ﴿وَمَا یُمْسِکْ﴾ نه «و ما یرسل العذاب» رحمت را به خودش اسناد داد فرمود درِ رحمت را ما باز میکنیم دری را که خدا باز کند کسی نمیتواند ببندد اگر دیدیم این شخص درِ رحمت را باز کردیم این کمال بیاعتنایی را کرد «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم» ما دیگر به او رحمت نمیدهیم وقتی او را به حال خودش رها بکنیم همینطور میافتد.
عدم واگذاری انسان به خودش یکی از دعاهای ثابت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
اینکه از دعای مکرّر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بود که «اللهمّ و لا تَکلنی إلی نفسی طرفة عین أبدا»[22] همین است چند دعا بود که حضرت مکرّر میخواند یکی «یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک»[23] یکی «اللهمّ و لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین أبدا» اینها دعاهای مکرّر حضرت بود خدایا یک لحظه ما را به حال خود وا مگذار برای اینکه واقعاً آدم گرفتار میشود میافتد. در اینجا فرمود ما کاری نکردیم ما اینها را به حال خودشان رها کردیم لذا اینها نابینا هستند.
گستره شمول انذار پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نفع بخشی آن به پذیرندگان وحی
بعد فرمود تو را فرستادیم برای انذار اینها گوش نمیدهند انذار تو در مردان الهی اثر میکند نظیر همان آیه سوره مبارکه «بقره» که فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾[24] اینجا هم فرمود: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ﴾ یعنی «إنّما ینفع إنذارک من اتّبع الذّکر» وگرنه ما تو را فرستادیم ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ﴾ بعد هم گفتیم ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾[25] لُد جمع ألدّ است این ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾[26] را باید انذار بکنی, بدترین و شقیترین افراد را باید انذار بکنی اما آنها گوش نمیدهند انذار تو در کسانی اثر میگذارد که اهل راهاند مثل اینکه قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[27] است اما کسانی از آن بهره میبرند که به عنوان ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ جزء پرهیزکاراناند اینجا هم فرمود: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ﴾یعنی «إنّما ینفع انذارک» ﴿مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ﴾ نگوید معرفتشناسی من فقط حس و تجربه حسّی است ایمان به غیب هم داشته باشد هم معرفتشناسی تجربی, هم معرفتشناسی تجریدی آنجا که سخن از چشم و گوش نیست فقط برهان عقل است آن را هم باید باور کند اینجا هم انذار اثر دارد هم تبشیر لذا جمع فرمود بین انذار و تبشیر.
اجر کریم پاداش پذیرش وحی و ایمان به غیب
فرمود: ﴿فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ﴾ که خود این اجر, کریم است گذشته از اینکه بهشت است ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[28] است وصف کرامت که بهترین وصفهای بهشتیان است برای مردان الهی هم هست. در سوره مبارکه «انبیاء» ملاحظه فرمودید که یکی از برجستهترین اوصاف فرشتهها همان وصف کرامت است که فرمود: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾[29]این را هم ملاحظه فرمودید که در زیارت «جامعه» یکی از برجستهترین اوصاف اهل بیت(علیهم السلام) همین مضمون سوره مبارکه «انبیاء» است که اهل بیت(علیهم السلام) «عباده المکرمین الذین لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون»[30] این مضمون زیارت «جامعه کبیره» است. اینجا فرمود اجر کریم, فرشتگانی که حاملان عرشاند ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[31] اینها بارّند, کریماند اوصاف کرامت برای فرشتهها هست برای مردان الهی هم هست.
«الف» و «لام» در ﴿الْمَوْتَی﴾ دالّ بر حیات مجدد همه انسان ها
بعد فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی﴾ این راجع به معاد است. پس تاکنون از وحی و نبوّت سخن به میان آمده البته وقتی از وحی و نبوّت سخن به میان آمده, توحید مفروغعنه است بعد درباره معاد سخن میفرماید که ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی﴾ [این ﴿الْمَوْتَی﴾ که جمع محلاّ به الف و لام است یعنی همه مردگان] فرمود ما قدرت داریم تمام مردهها را زنده کنیم در سوره مبارکه «واقعه» دارد ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾. [32]
قیامت، صحنه زندگی جمعی انسان نه اجتماعی او
صحنه قیامت, زندگی جمعی است نه اجتماعی; میلیاردها میلیارد بشر همه را ما زنده میکنیم اما هر کسی مهمان سفره خودش است اینطور نیست که کسی مشکل دیگری را بتواند حل کند همه با هم هستند ﴿لَمَجْمُوعُونَ﴾ اما اجتماعی نیست چون روزی است که ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ﴾.[33]
ثبت همه اعمال انسان و آثار آن حتی پس از مرگ
بعد هر کاری که قبلاً اینها کردند ما که جلویمان سد نیست میبینیم ما که پشت سرمان سد نیست پشت سر را هم میبینیم ﴿وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ کسی در زمان حیات خودش هر چه کرد ما مینویسیم بعد از رحلت او حالا همان سه امری که گفته شد«إذا مات ابن آدم انقطع عمله الاّ عن ثلاث»,[34] اینها تمثیل است, تعیین نیست. هر کار خیری که اثرش بعد از مرگ انسان بماند تا این اثر هست فرمود ما در نامه عمل او ثواب مینویسیم حالا اگر صدقه جاریه باشد, وقف باشد, درختکاری باشد, سنّت خوب باشد, کتابی نوشته, بیمارستانی, مدرسهای, بنای خیری احداث کرده تا این هست ما برای او اثر مینویسیم. هر چه در زمان حیات خودش پیش فرستاد ما مینویسیم, هر چه جزء آثار او هم است ما مینویسیم ﴿وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾.
امکان بهره مندی انسان از آثار اعمال و تبرّعات اهدایی در برزخ
پرسش: بنابراین بنا به فرمایش جنابعالی در عالم برزخ هم تکامل علمی هست هم عملی.
پاسخ: نه, در برزخ تکامل علمی فراوان است تکامل عملی ذرّهای نیست که آنجا کاری بکند ثواب ببرد اما همه اعمال دنیایی او لحظه به لحظه به او میرسد توسّلات اثر دارد, شفاعتها اثر دارد, دعا و استغفار اثر دارد, تبرّعات اثر دارد, نیابتها اثر دارد, حج و عمره نیابی, حج و عمره اهدایی, نمازهای نیابی, نمازهای اهدایی همه برکاتی است که از این طرف به او میرسد اما خود او کاری بکند ثواب ببرد نیست آنجا جای عمل نیست جای شریعت نیست اما تکامل علمی فراوان هست, تکامل عملی هم که محصول عمل خودش است که در دنیا کاری کرد یا جزء امّت اسلامی بود که انسان میگوید: «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات»[35] یقیناً شامل حال او میشود همه اینها جزء آثار اوست برای اینکه یا بلاواسطه یا معالواسطه در نظام اسلامی, در امت اسلامی او سهمی داشت اما خودش یک کاری بکند ثواب ببرد آنجا این نیست.
نفی تکامل عملی انسان در برزخ
پرسش: خود حضرتعالی در کتاب معاد در قرآن فرمودید، بالأخره نتیجه که همان می شود.
پاسخ: نه, آنجا جای شریعت نیست آنجا نه معصیت ممکن است نه اطاعت ممکن است نتایج اعمال پشت سر هم تا این اثر هست آن اثر هست.
پرسش: خود شخص عمل میکند...
پاسخ: بله عمل اوست, کار او و اعمال او در دنیا زنده است تا این اثر هست عمل اوست.
پرسش:../پاسخ: برای خودش است یعنی عملی که خودش انجام داد ثوابش یکی پس از دیگری به او میرسد اما آنجا کاری بکند که حالا یا واجب باشد یا مستحب با آن کار بالاتر برود این ممکن نیست نه گناه در آنجا ممکن است نه ثواب; چون شریعتی در کار نیست.
پرسش:پس کمال چیست؟
پاسخ: آنجا جای استکمال نیست یعنی تحصیل کمال در آنجا ممکن نیست این کار, کمال است ولی از جای دیگر به او میرسد محصول کار خودش است اگر عمل او و اثر او الی یوم القیامه باشد پشت سر هم به او ثواب میرسد اما او آنجا ذکری بگوید، «لا اله الاّ الله» بگوید ثوابی در نامه عمل او نوشته شود ممکن نیست یا حرفی بزند گناهی در نامه عمل او نوشته بشود نیست آنجا جا برای شریعت نیست ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾.
[1]سوره شوری, آیه51.
[2]سوره اسراء, آیه105.
[3]سوره شعراء, آیه 193 و 194.
[4]سوره نمل, آیه6.
[5]سوره قدر, آیه1.
[6]سوره بقره, آیه97.
[7]سوره ابراهیم, آیه1.
[8]سوره بقره, آیه171.
[9]سوره بقره, آیه18.
[10]سوره بقره, آیه55.
[11]سوره نساء, آیه153.
[12]سوره انعام, آیه29.
[13]سوره اسراء, آیه72.
[14]تفسیر القرآن الکریم، الملاصدرا, ج3, ص101.
[15]سوره اعراف, آیه43.
[16]سوره آلعمران, آیه180.
[17]سوره اسراء, آیه45.
[18]سوره طه, آیه125.
[19]سوره سجده, آیه12.
[20]سوره ق, آیه37.
[21]الاصول من الکافی, الشیخ الکلینی، ج1, ص203.
[22]تفسیر القمی, علی بن ابراهیم القمی، ج2, ص75.
[23]الامالی، السیدالشریف المرتضی, ج2, ص2.
[24]سوره بقره, آیه2.
[25]سوره مریم, آیه97.
[26]سوره بقره, آیه204.
[27]سوره بقره, آیه185.
[28]سوره آلعمران, آیه15.
[29]سوره انبیاء, آیه 26 و 27.
[30]من لا یحضره الفقیه, الشیخ الصدوق، ج2, ص610.
[31]سوره عبس, آیه 15 و 16.
[32]سوره واقعه, آیه 49 و 50.
[33]سوره عبس, آیه34.
[34]المهذب البارع، ابن فهدالحلی، ج3، ص48.
[35]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2, ص530.
- سوگند به قرآن بعد از آشنایی مردم مکه با آن؛
- تبیین محدوده مأموریت جبرئیل در نزول وحی؛
- سرّ عدم پذیرش کلام وحی توسط مشرکان.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یس (1) وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ (2) إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (3) عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (4) تَنزِیلَ الْعَزِیْزِ الرَّحِیمِ (5) لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ (6) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ (7) إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِی إِلَی الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ (8) وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ (9) وَسَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ (10) إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ (11) إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ (12)﴾
سوگند به قرآن بعد از آشنایی مردم مکه با آن
سوره مبارکه «یس» که در مکه نازل شد بعد از گذشت مدتی بود که مردم مکه با حقیقت قرآن تا حدودی آشنا بودند و از عظمت قرآن هم آگاهی یافتند زیرا اگر در ابتدای نزول بود سوگند به قرآن حکیم برای آنها وجهی نداشت آنها قرآن حکیم را نشناخته بودند به عظمت آن پی نبرده بودند تا سوگند به چنین کتابی برای آنها قانعکننده باشد. بعد از اینکه مسئله حجیّت و معجزه بودن قرآن فیالجمله ثابت شد عظمت و جلال این کتاب فیالجمله روشن شد آنگاه به این کتاب سوگند یاد کرد که معلوم بشود هم بیّنه است و هم یمین.
اقسام سه گانه نزول وحی و امکان جمع آن در یک پیامبر
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿تَنزِیلَ الْعَزِیْزِ الرَّحِیمِ﴾ است درباره قرآن کریم هم عنوان وحی است, هم تلقّی است, هم انزال و تنزیل است و مانند آن. کلام خدا را قرآن کریم به سه قسم تقسیم کرد که جمع آنها برای بعضی از انبیا ممکن بود ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾[1] فرمود خدای سبحان اگر بخواهد با بشری سخن بگوید از یکی از این سه راه است که به نحو منفصله مانعالخلو است که جمع را شاید, یا وحی است یا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾است یا ارسال رسول; گرچه وحی بر آن دو قسم دیگر هم اطلاق میشود اما چون تفصیل قاطع شرکت است به قرینه تقابل, منظور از وحی در اینجا کلام بلاواسطه است.
بخش های سه گانه کلام خدا و امکان انزال یا تنزیل در دو بخش
قرآن کلام خداست بخشی از این کلام بلاواسطه تلقّی شده است در معراج و مانند آن, بخشی هم به وسیله فرشته وحی نظیر جبرئیل(سلام الله علیه) که فرمود: ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[2] آنگاه در جای دیگر فرمود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾[3] ﴿نَزَلَ بِهِ﴾یعنی آن را آورد چون وقتی با باء متعدّی میشود یعنی آن را به همراه خود آورد اگر «أنزله» باشد یعنی آن را فرستاد اما ﴿نَزَلَ بِهِ﴾ باشد; یعنی آن را به همراه آورد اگر گفتند «أذهبه» یعنی او را برد, اگر گفتند «ذهب به» یعنی او را به همراه خود برد ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ فرشته وحی(سلام الله علیه) با قرآن وارد قلب شما شد. آنجا که سخن از انزال و تنزیل است معلوم میشود معالواسطه است.
تبیین محدوده مأموریت جبرئیل در نزول وحی
پرسش: حضرت جبرئیل اینجا واسطه در...
پاسخ: نه خیر واسطه در نزول است واسطه در تلقّی است اگر فرموده باشد: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیم﴾[4] آنجا سخن از «لدن» است که «لدن» بالاتر از «عند» است ما در فارسی کلمهای نداریم که «لدن» را خوب ترجمه کند و «عند» را خوب ترجمه کند در هر دو حال میگوییم در نزد فلان کس است, پیش فلان کس است اما «لدن» بالاتر از «عند» است در عربی بین «عند» و «لدن» خیلی فرق است. «لدن» یعنی بلاواسطه, اگر فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ که علم لدنّی از همینجا نشأت میگیرد همین است. پس گاهی تعبیر قرآن کریم این است که شما این کتاب را تلقّی میکنید از لدن و بلاواسطه نزد ذات اقدس الهی, گاهی هم تعبیر به ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾[5] یا ﴿نَزَّلَهُ﴾,[6]﴿کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ﴾[7] یا ﴿تَنزِیلَ الْعَزِیْزِ الرَّحِیمِ﴾و مانند آن است. این انزال و تنزیل برای آن دو مرحله است که یا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾است یا ﴿یُرْسِلَ رَسُولاً﴾است اما آنجا که بلاواسطه باشد ﴿تُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ است اینجا آن تنزیل معالواسطه را نشان میدهد.
پرسش: پیامبر مقامش بالاتر است و فرشتگان وحی مقامشان پایینتر چطور مادون واسطه شده برای مافوق؟
پاسخ: واسطه تعلیم که نیست واسطه ابلاغ است کسی نامهای را به دیگری میرساند ولو این نامهرسان هم جزء مأموران و مدبّرانی باشد که تحت تدبیر گیرنده است اینچنین نیست که معلّم باشد معلّم همان انسان کامل است که گزارش اسمای الهی را به ملائکه ارائه کرده است. پس اگر کلام الهی سه قسم است, تعبیرات انزال و تنزیل ناظر به آن دو بخش و دو قسم اخیر است آن قسم اول را شامل نمیشود.
اختصاص انذار به کافران و جمع آن با تبشیر برای پذیرندگان وحی
مطلب بعدی آن است که گرچه برای انذار و تبشیر است چه اینکه در بخش دیگری از همین سوره که فرمود افرادی که وحی را از شما میپذیرند در حقیقت انذار شما نسبت به آنهاست و انذار شما با تبشیر همراه است آیه یازده همین سوره این است که ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ﴾ در اینجا جمع بین انذار و تبشیر است ولی برای آنها انذار است برای اینکه آنها هرگز «شوقاً الی الجنّة» کار نمیکردند قسمت مهم «خوفاً من النار» بود و خوف هم نداشتند برای اینکه ـ معاذ الله ـ معاد را منکر بودند.
پرسش:...؟پاسخ: بله, یا منظور از «دابّه» مطلق انسانهاست یا نه, اگر انسانها تبهکار بودند خدای سبحان باران نمیفرستد, رحمتش را قطع میکند و از اینکه بارانی نیاید, رحمت الهی نازل نشود حیوانات هم از بین میروند که بحثش به همان جمع دو آیه یکی بخش پایانی سوره «فاطر» یکی هم همان آیه ای که قرائت کردید گذشت.
سرّ عدم پذیرش کلام وحی توسط مشرکان
فرمود: ﴿لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَی أَکْثَرِهِمْ﴾اکثری اینها نمیپذیرند چرا نمیپذیرند؟ در بخشی از آیات فرمود: ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾,[8]﴿فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾[9]اینها معرفتشناسی شان حسّی و تجربی است تا چیزی را نبینند باور نمیکنند نظیر همان اسرائیلیها که به حضرت موسای کلیم(سلام الله علیه) عرض میکردند ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[10] یا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[11] اگر کسی معرفتشناسی او حسّی باشد این هم اصمّ است هم ابکم است هم سفیه; ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ برای اینکه وحی از غیب میآید معاد غیب است, مبدأ غیب است کسی که مؤمن به غیب است به مقصد میرسد کسی که فقط در مدار شهادت «یَحوم حوم الشهادة» این به جایی نمیرسد. قرآن کریم این را به صورت تمثیل ذکر کرد بعد معلوم میشود اینها مَثل نیستند اینها حقیقتاند که برای ما به صورت مثل در آمد.
علّت عدم دست یابی صاحبان معرفت شناسی تجربی به پیام وحی
فرمود میدانید چرا اینها ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾برای اینکه تو راهی آوردی که دیدنی نیست سخن از قیامت است و وحی و نبوّت است و خدا، دیدنی نیست آهنگ شنیدنی نیست که انسان با گوش بشنود, فهمیدنی است و تجریدی است نه تجربه حسّی, ابزار اینها هم چشم و گوش حسّی است اینها غیب را درک نمیکنند ما اگر بخواهیم از باب تشبیه معقول به محسوس اینها را برای شما خوب تشریح کنیم مثل این است که اگر عابری, مسافری گردن او با غل بسته بشود که از نظر افقی تا دوتا گوش او را گرفته که دیگر هیچ نمیتواند گردنش را تکان بدهد این ناچار است مُقمَح باشد مقمح یعنی سر به هوا, این نمیتواند دست راست را ببیند, دست چپ را ببیند, پشت سر را ببیند این فقط سر به هواست وقتی که سر به هوا شد فقط میتواند جلو را ببیند, این دیگر جلوی پا را نمیبیند که کجا دارد پا میگذارد آیا اینجا چاه هست راه هست پیش را که نمیبیند نمیتواند سر خم کند این مقمح است بخواهد جلو را ببیند اگر کسی در جلوی او دیوار بلندی رسم بکند این فقط دو سانتی را میبیند چون دیوار جلوی چشم اوست دیوار تا بالا رفته پس جلو را نمیتواند ببیند, اگر بخواهد برگردد سرش را نمیتواند برگرداند ولی خودش را میتواند برگرداند اگر برگردد بخواهد پشت سر را ببیند, پشت سر او هم سدّی است تا بالا, این فقط دو, سه سانت را میبیند. فرمود چنین آدمی نه پیش پا را میبیند نه از گذشته باخبر است نه از آینده باخبر است این گرفتار همین ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾[12] است خب چنین آدمی شما از پشت دیوار خبر میدهید او که نمیبیند و تا نبیند هم که باور نمیکند از پشت دیوار پشت سری خبر میدهید او که نمیبیند تا نبیند هم باور نمیکند, از پیش پای او خبر میدهی که صراط مستقیم است اینکه پیش پای خودش را نمیبیند که راه هست یا چاه هست لذا دفعتاً میبینید سقوط میکند. این تمثیلی است از سنخ تشبیه معقول به محسوس است.
ظهور کوری انسان نسبت به دیدن پیام وحی در آخرت
همین معنا در قیامت ظهور میکند این شخص مغلولاً محشور میشود ﴿مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾[13]این در آخرت کور است و در آخرت راه جهنم را هم نمیداند خب بالأخره اگر کسی محکوم شد به زندان راه زندان را بداند خب میرود زندان اما اگر راه زندان را هم نداند آنجا هم سرگردان بشود عذابی است فوق عذاب, این را میکِشند به جهنم میبرند فرمود: ﴿مَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ برای اینکه از آینده خبر دارد؟ نه, گفتند «رحم الله امریء... علم مِن أین و فی أین و إلی أین»[14]از این مثلث که بیخبر است نه درباره گذشته خود فکر کرده است از کجا آمدم نه درباره آینده فکر میکند که کجا میروم, نه در وضع موجود میتواند اظهارنظر کند که پیش پای خود را ببیند این سر به هواست خب یک آدم سر به هوا که از هیچ جا اطلاع ندارد اگر حکیمی بخواهد از او خبر بدهد میگوید: ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾.
تبیین معنای «غُل» و فرق آن با «غِل» در ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً﴾
حالا این غُل نه غِل, غِل در سوره مبارکه «حشر» است به معنی خیانت و غش و کینه و اینهاست که در آیه ده سوره مبارکه «حشر» آمده است که مردان الهی در دعاهایشان به خدا عرض میکنند: ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ﴾ فرمود مردان الهی و مؤمنان راستین, بهشتی فکر میکنند در بهشت هیچ کسی بد دیگری را نمیخواهد مردان الهی که در دنیا هستند میگویند خدایا آن نعمتی که بهشتیان دارند را به ما بده ما بدِ کسی را نخواهیم, به کسی خیانت نکنیم, بیراهه نرویم, راه کسی را نبندیم, از ما به کسی ستمی نرسد, دروغ نگوییم. در بهشت خدای سبحان میفرماید: ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[15] هیچ بهشتی نسبت به بهشتی دیگر غِل و خیانت و غش و حسد و کینه ندارد همه برادرانه زندگی میکنند این همه مردان پاک که در بهشت به سر میبرند که میلیاردها میلیاردند هیچ کدام بد دیگری را نمیخواهند با اینکه درجاتشان متفاوت است همه که یکسان نیستند آنکه درجه ده است منزلت درجه بیست را ندارد ولی حسد او را هم ندارد هیچ غل و خیانت و غش و حسد و بدی در دلهای احدی از بهشتیان نیست مردان الهی هم در دنیا چنین زندگیای میخواهند دعا میکنند میگویند خدایا آن توفیق را بده که ما بدِ کسی را نخواهیم, حسود نباشیم, اهل حِقد و کینه نباشیم بالأخره نعمتهایی است که تو دادی استعدادها مختلف است, شرایط مختلف است, اوضاع مختلف است ما سهممان این است ما هم تلاشمان را کردیم تلاشمان را هم میکنیم اما حالا این مقدار سهم ماست ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤوفٌ رَحِیمٌ﴾ مردان الهی اینطور دعا میکنند این غِلّ است اما غُل همان طوق آهنی و غیر آهنی است که گردنگیر است این اغلال جمع غُل است این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در دعای ختم قرآن را در صحیفه ملاحظه فرمودید در دعای ختم قرآن وجود مبارک حضرت سجاد(سلام الله علیه) عرض میکند خدایا وقتی که از پشت پرده غیب، فرشتهٴ مرگ حضرت عزرائیل(سلام الله علیه) تجلّی کرد آن روز بر ما رحم بکن فرمود: «وَ تَجَلَّی مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُیُوبِ» ملک الموت یعنی عزرائیل(سلام الله علیه) از پشت پردههای غیب تجلّی میکند و برای محتضر ظاهر میشود دیگران که نمیبینند «وَ تَجَلَّی مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا» یعنی قبض ارواح «مِنْ حُجُبِ الْغُیُوبِ وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَایَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ کَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ وَ دَنَا مِنَّا إِلَی الْآخِرَةِ رَحِیلٌ وَ انْطِلَاقٌ» و این جمله «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ» عمل, گردنگیر آدم میشود به گردن قلاّده میشود «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ وَ کَانَتِ الْقُبُورُ هِیَ الْمَأْوَی إِلَی مِیقَاتِ یَوْمِ التَّلَاقِ» این در صحیفه سجادیه است دعای ختم قرآن, دعای 42 صحیفه سجادیه است. این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است که عمل, عامل را رها نمیکند حالا آنطور نیست که مثلاً آهنگری باشد آهنی بسازند فرمود همین عمل است که گردنگیر آدم میشود در جریان بخل هم مشابه این هست این طوق لعنت که معروف است از همان آیه گرفته شده ﴿سَیُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾[16] این بُخل که حقوق الهی داده نشد, حقوق مردم داده نشد این طوق لعنت میشود گردنگیر میشود.
واقعیت داشتن تشبیه و تمثیل در آیه و ظهور آن در قیامت
پس آنچه در این بخش از سوره «یس» به صورت تشبیه و تمثیل بیان شده به زبان ما تشبیه و تمثیل است ولی واقعیّت است که به این زبان حکایت شده است و بعدالموت همین صحنه ظهور میکند یعنی این شخص فقط سر به هواست نه جلوی پای خود را میبیند نه میتواند روبهروی خود را ببیند نه میتواند پشت سر خود را ببیند نه از آینده خبر دارد نه از گذشته باخبر است نه از وضع موجود با اطلاع است اینکه فرمود: ﴿جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِی إِلَی الْأَذْقَانِ﴾ تا ذَقَن, «ذَقن» یعنی چانه، دیگر نمیتواند سر خم بکند اگر بخواهد پیش پای خود را ببیند باید سر را خم کند ولی تا زیر چانه بسته است خب چطوری سر خم کند ذَقن یعنی چانه, اگر گوش تا گوش از یک طرف, از بالا تا زیر چانه از طرف دیگر بسته شد این باید سر خم بکند جلوی پای خودش را ببیند چون زیر ذَقن او, زیر چانه او آهن بسته است این نمیتواند سرش را پایین بیاورد پس جلوی پایش را نمیبیند ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أیْدِیهِمْ سَدّاً﴾ جلوی او هم یک سدّ مستحکم و بالاست﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ خب این نه پیش پا را میبیند, نه گذشته را میبیند, نه آینده را، این تمثیلی است الآن کسی که مغرور است و به هیچ چیز فکر نمیکند شما اگر این را بخواهید تشبیه بکنید بهترین تشبیه همین است همین معنا در قیامت ظهور میکند الآن این سر اگر در دنیا باشد این حجاب هست, یک; و ساتر است, دو; و مستور نیست مشهور است, سه; یعنی سدّ مادی, دیوار مادی جلو را میگیرد, یک; خود دیوار دیدنی است, دو; پنهان هم نیست, سه; اما آن حجابهای الهی که فرمود: ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾[17]اینچنین نیست که مغنی و امثال مغنی این مستور را به معنی ساتر معنا بکنند مستور یعنی مستور یعنی حجاب نادیدنی، این مستور به معنای خودش است یعنی بین تو و آن کفار حجابی است که نمیبینند تو البته ممکن است ببینی; ولی این حجاب دیدنی نیست خب اگر کسی مغرور است و حرفش ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ است این محجوب است به حجاب مستور, یوم القیامه که مستورها مشهور میشود این شخصی که واقعاً کور بود حالا کوریاش ظاهر میشود آن وقت اعتراض میکند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیراً﴾[18] پاسخش این است که نه خیر تو کور بودی و نمیفهمیدی امروز آن کوری باطنی تو ظاهر شده است.
مغلول بودن به هوای نفس سرّ عدم پذیرش کلام وحی
در آن دعای نورانی امام سجاد قَلاّده است اینجا غُل است که در حقیقت هر دو همان طوق آهنی و امثال آهنی است در این بخش فرمود: ﴿لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾چرا ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾برای اینکه ما اینها را به حال خودشان رها کردیم اینها بالأخره باید جایی را ببینند عبرت بگیرند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً﴾غُل گذاشتیم این غل تا چانهشان را گرفته ذَقن یعنی چانه, خب اگر تا چانهشان را گرفته نمیتوانند سر خم بکنند ناچار سر به هوا هستند ﴿فَهُم مُّقْمَحُونَ﴾ أقمحَ رأسه یعنی سرش را به هوا کرده, مُقمح یعنی سر به هوا. این هرگز نمیتواند جلوی پای خودش را ببیند. جلوی پا را نمیتواند ببیند, رو به رو را میتواند ببیند؟ نه, پشت سر را میتواند ببیند؟ نه, ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً﴾ پس آینده را نمیتواند ببیند, ﴿وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾از گذشته بیخبر است این خیال کرده همیشه همین وضع است ﴿فَأَغْشَیْنَاهُمْ﴾ دیگر کور است ﴿فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ روی چشمشان پرده هست از جلو و دنبال پرده است زیر چانه اینها هم آهن است ناچارند سر به هوا باشند جلوی پای خودشان را نمیتوانند ببینند ﴿فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ گاهی میفرماید اینها کورند ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ گاهی میفرماید: ﴿فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ گاهی هم جمعبندی میکند میفرماید: ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾, ﴿فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾.
تبیین کوری تبهکاران در دنیا و ثمره آن در آخرت
پرسش: اعما بودنشان با آن تکامل علمیشان چطور سازگار است؟
پاسخ: بله آنها اعما هستند بهشت و اولیای و اهل بیت و اینها را نمیبینند وگرنه کاملاً جهنم را میبینند, کاملاً کفار را میبینند مثل اینکه در دنیا مسجد هست, حسینیه هست, حوزه هست, مراکز مذهبی هست, عزاداری هست اینها را نمیبینند اما چهارتا مرکز فساد باشد آنجا را میبینند در دنیا چطور بودند در دنیا این همه مراکز مذهبی بود مخصوصاً در محرم و صفر, این هیچ کدام را ندید مراکز فساد را که تبلیغ کردند آنجا را میبیند همین وضع است فرمود: ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ هر که در دنیا کور بود اینجا هم کور است خب اینها در دنیا کوریشان به چه چیزی است این همه مراکز دین هست هیچ کدام را نمیبیند چهار گوشه مرکز فساد است آنها را میبیند در قیامت هم همین طور است این نه اینکه کور باشد نبیند, این آتش و شعله را میبیند میگوید: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[19] اما بهشت و اهل بهشت و مردان الهی را نمیبیند.
فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ متفرّع بر اینها ﴿فَأَغْشَیْنَاهُمْ﴾ اینها در غَشْیهاند, پوششاند, مستورند منتها این غاشیه ما دیدنی نیست, این حجاب ما مستور است, این دیوارها مستور است اگر کسی ﴿کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ﴾[20] او بله میبیند.
گرفتن فیض الهی از تبهکاران بعد از انواع مهلت ها
پرسش:.؟پاسخ: بله, مثل اینکه ذات اقدس الهی فرمود ما به اینها چندین بار مهلت میدهیم درِ توبه و انابه را باز میکنیم وقتی کار به نصاب رسید دیگر از همه راهها گذشت آنگاه اینها را به حال خودشان رها میکنیم آن آیه دوم سوره مبارکه «فاطر» در همه موارد راهگشا بود که فرمود: ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلا مُرسِلَ لَهُ﴾فرمود ما کسی را کور نکردیم, ما کسی را کر نمیکنیم ما فیض را میدهیم وقتی دیدیم لایق نیست خب میگیریم او را به حال خودش رها میکنیم.
سقوط و کور محشور شدن ثمره گرفتن فیض الهی
اگر کسی را به حال خودش رها کردی این نه بلد است از کجا آمده, نه بلد است کجا میرود, نه بلد است وضع اش چیست خب سقوط میکند فرمود ما به کسی دست نمیزنیم در چاه بیندازیم ما فقط فیضمان را میگیریم چون چندین بار دادیم او «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم»[21] فیض ما را به پشت سر پرت کرد ما پیغمبر فرستادیم أحبّ الخلق را, أعزّ الخلق را برای او فرستادیم اهل بیت را فرستادیم این «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم» با همه اینها بدرفتاری کرد و بیاعتنایی کرد خب بعد ما به اینها گفتیم نروید ببینیم چه کار میکند وقتی ما فیضمان را برداشتیم این کر و کور میشود.
نادرستی استناد فتح نقمت به خدا و استناد آن به واگذاری او به خودش
در برابر فتح رحمت, فتح نقمت نیست فرمود: ﴿مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ﴾ این یک اصل حاکم بر همه آیات است فرمود ما کسی را دست نزدیم به چاه بیندازیم ما فقط تا حال چراغ میدادیم حالا نمیدهیم برای اینکه چندین بار به او چراغ دادیم او شیشهها را شکانده چراغ را پرت کرده خب ما از این به بعد برای چه به او چراغ بدهیم؟! اگر «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم» ما دیگر او را به حال خودش رها میکنیم ﴿وَمَا یُمْسِکْ﴾ نه «و ما یرسل العذاب» رحمت را به خودش اسناد داد فرمود درِ رحمت را ما باز میکنیم دری را که خدا باز کند کسی نمیتواند ببندد اگر دیدیم این شخص درِ رحمت را باز کردیم این کمال بیاعتنایی را کرد «نبذوا کتاب الله وراء ظهورهم» ما دیگر به او رحمت نمیدهیم وقتی او را به حال خودش رها بکنیم همینطور میافتد.
عدم واگذاری انسان به خودش یکی از دعاهای ثابت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
اینکه از دعای مکرّر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بود که «اللهمّ و لا تَکلنی إلی نفسی طرفة عین أبدا»[22] همین است چند دعا بود که حضرت مکرّر میخواند یکی «یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک»[23] یکی «اللهمّ و لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین أبدا» اینها دعاهای مکرّر حضرت بود خدایا یک لحظه ما را به حال خود وا مگذار برای اینکه واقعاً آدم گرفتار میشود میافتد. در اینجا فرمود ما کاری نکردیم ما اینها را به حال خودشان رها کردیم لذا اینها نابینا هستند.
گستره شمول انذار پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نفع بخشی آن به پذیرندگان وحی
بعد فرمود تو را فرستادیم برای انذار اینها گوش نمیدهند انذار تو در مردان الهی اثر میکند نظیر همان آیه سوره مبارکه «بقره» که فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾[24] اینجا هم فرمود: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ﴾ یعنی «إنّما ینفع إنذارک من اتّبع الذّکر» وگرنه ما تو را فرستادیم ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ﴾ بعد هم گفتیم ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾[25] لُد جمع ألدّ است این ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾[26] را باید انذار بکنی, بدترین و شقیترین افراد را باید انذار بکنی اما آنها گوش نمیدهند انذار تو در کسانی اثر میگذارد که اهل راهاند مثل اینکه قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[27] است اما کسانی از آن بهره میبرند که به عنوان ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ جزء پرهیزکاراناند اینجا هم فرمود: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ﴾یعنی «إنّما ینفع انذارک» ﴿مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ﴾ نگوید معرفتشناسی من فقط حس و تجربه حسّی است ایمان به غیب هم داشته باشد هم معرفتشناسی تجربی, هم معرفتشناسی تجریدی آنجا که سخن از چشم و گوش نیست فقط برهان عقل است آن را هم باید باور کند اینجا هم انذار اثر دارد هم تبشیر لذا جمع فرمود بین انذار و تبشیر.
اجر کریم پاداش پذیرش وحی و ایمان به غیب
فرمود: ﴿فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ﴾ که خود این اجر, کریم است گذشته از اینکه بهشت است ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[28] است وصف کرامت که بهترین وصفهای بهشتیان است برای مردان الهی هم هست. در سوره مبارکه «انبیاء» ملاحظه فرمودید که یکی از برجستهترین اوصاف فرشتهها همان وصف کرامت است که فرمود: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾[29]این را هم ملاحظه فرمودید که در زیارت «جامعه» یکی از برجستهترین اوصاف اهل بیت(علیهم السلام) همین مضمون سوره مبارکه «انبیاء» است که اهل بیت(علیهم السلام) «عباده المکرمین الذین لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون»[30] این مضمون زیارت «جامعه کبیره» است. اینجا فرمود اجر کریم, فرشتگانی که حاملان عرشاند ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[31] اینها بارّند, کریماند اوصاف کرامت برای فرشتهها هست برای مردان الهی هم هست.
«الف» و «لام» در ﴿الْمَوْتَی﴾ دالّ بر حیات مجدد همه انسان ها
بعد فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی﴾ این راجع به معاد است. پس تاکنون از وحی و نبوّت سخن به میان آمده البته وقتی از وحی و نبوّت سخن به میان آمده, توحید مفروغعنه است بعد درباره معاد سخن میفرماید که ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی﴾ [این ﴿الْمَوْتَی﴾ که جمع محلاّ به الف و لام است یعنی همه مردگان] فرمود ما قدرت داریم تمام مردهها را زنده کنیم در سوره مبارکه «واقعه» دارد ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾. [32]
قیامت، صحنه زندگی جمعی انسان نه اجتماعی او
صحنه قیامت, زندگی جمعی است نه اجتماعی; میلیاردها میلیارد بشر همه را ما زنده میکنیم اما هر کسی مهمان سفره خودش است اینطور نیست که کسی مشکل دیگری را بتواند حل کند همه با هم هستند ﴿لَمَجْمُوعُونَ﴾ اما اجتماعی نیست چون روزی است که ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ﴾.[33]
ثبت همه اعمال انسان و آثار آن حتی پس از مرگ
بعد هر کاری که قبلاً اینها کردند ما که جلویمان سد نیست میبینیم ما که پشت سرمان سد نیست پشت سر را هم میبینیم ﴿وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ کسی در زمان حیات خودش هر چه کرد ما مینویسیم بعد از رحلت او حالا همان سه امری که گفته شد«إذا مات ابن آدم انقطع عمله الاّ عن ثلاث»,[34] اینها تمثیل است, تعیین نیست. هر کار خیری که اثرش بعد از مرگ انسان بماند تا این اثر هست فرمود ما در نامه عمل او ثواب مینویسیم حالا اگر صدقه جاریه باشد, وقف باشد, درختکاری باشد, سنّت خوب باشد, کتابی نوشته, بیمارستانی, مدرسهای, بنای خیری احداث کرده تا این هست ما برای او اثر مینویسیم. هر چه در زمان حیات خودش پیش فرستاد ما مینویسیم, هر چه جزء آثار او هم است ما مینویسیم ﴿وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾.
امکان بهره مندی انسان از آثار اعمال و تبرّعات اهدایی در برزخ
پرسش: بنابراین بنا به فرمایش جنابعالی در عالم برزخ هم تکامل علمی هست هم عملی.
پاسخ: نه, در برزخ تکامل علمی فراوان است تکامل عملی ذرّهای نیست که آنجا کاری بکند ثواب ببرد اما همه اعمال دنیایی او لحظه به لحظه به او میرسد توسّلات اثر دارد, شفاعتها اثر دارد, دعا و استغفار اثر دارد, تبرّعات اثر دارد, نیابتها اثر دارد, حج و عمره نیابی, حج و عمره اهدایی, نمازهای نیابی, نمازهای اهدایی همه برکاتی است که از این طرف به او میرسد اما خود او کاری بکند ثواب ببرد نیست آنجا جای عمل نیست جای شریعت نیست اما تکامل علمی فراوان هست, تکامل عملی هم که محصول عمل خودش است که در دنیا کاری کرد یا جزء امّت اسلامی بود که انسان میگوید: «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات»[35] یقیناً شامل حال او میشود همه اینها جزء آثار اوست برای اینکه یا بلاواسطه یا معالواسطه در نظام اسلامی, در امت اسلامی او سهمی داشت اما خودش یک کاری بکند ثواب ببرد آنجا این نیست.
نفی تکامل عملی انسان در برزخ
پرسش: خود حضرتعالی در کتاب معاد در قرآن فرمودید، بالأخره نتیجه که همان می شود.
پاسخ: نه, آنجا جای شریعت نیست آنجا نه معصیت ممکن است نه اطاعت ممکن است نتایج اعمال پشت سر هم تا این اثر هست آن اثر هست.
پرسش: خود شخص عمل میکند...
پاسخ: بله عمل اوست, کار او و اعمال او در دنیا زنده است تا این اثر هست عمل اوست.
پرسش:../پاسخ: برای خودش است یعنی عملی که خودش انجام داد ثوابش یکی پس از دیگری به او میرسد اما آنجا کاری بکند که حالا یا واجب باشد یا مستحب با آن کار بالاتر برود این ممکن نیست نه گناه در آنجا ممکن است نه ثواب; چون شریعتی در کار نیست.
پرسش:پس کمال چیست؟
پاسخ: آنجا جای استکمال نیست یعنی تحصیل کمال در آنجا ممکن نیست این کار, کمال است ولی از جای دیگر به او میرسد محصول کار خودش است اگر عمل او و اثر او الی یوم القیامه باشد پشت سر هم به او ثواب میرسد اما او آنجا ذکری بگوید، «لا اله الاّ الله» بگوید ثوابی در نامه عمل او نوشته شود ممکن نیست یا حرفی بزند گناهی در نامه عمل او نوشته بشود نیست آنجا جا برای شریعت نیست ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾.
[1]سوره شوری, آیه51.
[2]سوره اسراء, آیه105.
[3]سوره شعراء, آیه 193 و 194.
[4]سوره نمل, آیه6.
[5]سوره قدر, آیه1.
[6]سوره بقره, آیه97.
[7]سوره ابراهیم, آیه1.
[8]سوره بقره, آیه171.
[9]سوره بقره, آیه18.
[10]سوره بقره, آیه55.
[11]سوره نساء, آیه153.
[12]سوره انعام, آیه29.
[13]سوره اسراء, آیه72.
[14]تفسیر القرآن الکریم، الملاصدرا, ج3, ص101.
[15]سوره اعراف, آیه43.
[16]سوره آلعمران, آیه180.
[17]سوره اسراء, آیه45.
[18]سوره طه, آیه125.
[19]سوره سجده, آیه12.
[20]سوره ق, آیه37.
[21]الاصول من الکافی, الشیخ الکلینی، ج1, ص203.
[22]تفسیر القمی, علی بن ابراهیم القمی، ج2, ص75.
[23]الامالی، السیدالشریف المرتضی, ج2, ص2.
[24]سوره بقره, آیه2.
[25]سوره مریم, آیه97.
[26]سوره بقره, آیه204.
[27]سوره بقره, آیه185.
[28]سوره آلعمران, آیه15.
[29]سوره انبیاء, آیه 26 و 27.
[30]من لا یحضره الفقیه, الشیخ الصدوق، ج2, ص610.
[31]سوره عبس, آیه 15 و 16.
[32]سوره واقعه, آیه 49 و 50.
[33]سوره عبس, آیه34.
[34]المهذب البارع، ابن فهدالحلی، ج3، ص48.
[35]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج2, ص530.
تاکنون نظری ثبت نشده است