display result search
منو
تفسیر آیات 13 تا 22 سوره یس

تفسیر آیات 13 تا 22 سوره یس

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 106 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 تا 22 سوره یس"
- تحصیل حاصل نبودن انذار پیامبر(ص) نسبت به مردان الهی؛
- نهی از سیره یونس پیامبر(ع) در جدایی از جامعه؛
- حقیقت بودن معنای آیه در تبدیل رذایل اخلاقی به اغلال.




بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13) إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ (14) قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَیْ‌ءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ (15) قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (16) وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ (17) قَالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنَا بِکُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَلَیَمَسَّنَّکُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ (18) قَالُوا طَائِرُکُم مَعَکُمْ أَئِنْ ذُکِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ (19) وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ (20) اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً وَهُم مَّهْتَدُونَ (21) وَمَا لِیَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (22)﴾

تحصیل حاصل نبودن انذار پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به مردان الهی
بعد از اینکه فرمود کتاب الهی گرچه برای هدایت همه مردم است ولی گروه خاصّی از آن استفاده می‌کنند نظیر جمع بین دو آیه ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[1] و ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾[2] این‌جا هم فرمود انذار تو درباره کسانی اثر می‌گذارد که دین را پذیرفته باشند. این از سنخ تحصیل حاصل و مانند آن نیست کسی که فطرت سالم دارد و اهل تحاشی و استکبار نیست این شخص حق‌پذیر است. دعوت انبیای الهی در او اثر چند می‌گذارد: یکی حفظ موجود, دیگری طلب مفقود; یعنی آنچه دارد حفظ می‌کند و آنچه ندارد به سراغ آن می‌رود و تحصیل می‌کند; لذا نه حفظ موجود, تحصیلِ حاصل است; چون تحصیل موجود نیست حفظ موجود است ابقای موجود است ابقا غیر از اصل حدوث است و در جای خود هم ساکن نیست; بلکه متحرّک و پویاست که ﴿إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾[3] پس حفظ موجود غیر از تحصیل حاصل است, طلب مفقود غیر از تحصیل حاصل است این دو اثر برای مردان الهی هست.

رفع نگرانی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از نپذیرفتن انذار و امر به دعوت با هَجر جمیل
اما کسانی که بالصراحه می‌گویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾[4] ذات اقدس الهی هم به انبیای خود می‌فرماید حرف آنها این است; لذا ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾[5] این معنایش اعراض نیست تسلّی خاطر آن پیامبر است که نگران نباش حرف وحی را گروه خاصی می‌پذیرند کسانی که ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾[6] هستند این را نمی‌پذیرند تو نگران نباش؛ اما تا آخرین لحظه هم من آیه نازل می‌کنم هم تو اینها را دعوت کن. اگر گفته شد ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ﴾[7] یا گفته شد ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ﴾ معنایش این نیست که آنها را رها کن معنایش این است که ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾[8] هجر جمیل یعنی استدلال بکن, تبلیغ بکن, دعوت بکن ولی وقتی که نپذیرفتند نگران نباش. پس تا آخرین لحظه، آیات الهی برای همه می‌آید, تا آخرین لحظه، انبیا موظف‌اند ابلاغ کنند, تا آخرین لحظه آنها هم مکلّف‌اند ولی بعضی‌ها قبول, بعضی‌ها نکول; معنایش این نیست که آنها را رها کن و معنایش نسبت به افراد مؤمن هم تحصیل حاصل نیست.

نهی از سیره یونس پیامبر(علیه السلام) در جدایی از جامعه
فرمود در بین انبیا از آدم تا وجود مبارک عیسی قصص همه را که نقل می‌کند فرمود اینها قصص انبیایی است که تو باید راه اینها را بروی، در بین اینها فقط یک نفر مثل یونس بود مبادا مثل یونس انجام بدهی ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾,[9]﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾,[10]﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾,[11]﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ﴾[12] یا مثل مریم باش و پسر مریم یا مثل یحیی و موسی و ابراهیم باش؛ اما مبادا مثل یونس باشی ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ قهر کردن, فاصله گرفتن, جدا شدن از جامعه این روا نیست اگر نپذیرفتند, نپذیرفتند تو نگران نباش. هجر جمیل معنایش همین است اگر قهر بکنی مثل یونس می‌شوی ما گفتیم: ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ بنابراین نگران نباش، بعضی‌ها این‌چنین می‌باشند.

حقیقت بودن معنای آیه در تبدیل رذایل اخلاقی به اغلال
مطلب دیگر اینکه بنا بر اینکه الفاظ برای مفاهیم عام یا به تعبیر دیگر ارواح معانی وضع شده باشد آیه ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾[13] یا آیه ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِی إِلَی الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ﴾[14] الفاظ اگر برای معانی عامه یا ارواح معانی وضع شده باشد چه اینکه این‌چنین است لازم نیست غل آهنی باشد همان خوی استکباری, همان ﴿مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ و مانند آن, این سدّی است اینها گذشته را نمی‌بینند, آینده را نمی‌بینند یک انسان خودمدار همین است. گرچه در قیامت به این صورت در می‌آیند که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾[15] اما در دنیا همین رذایل اخلاقی می‌تواند غُل باشد, اگر در بخشی از آیات قرآن کریم دارد ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾[16] بعضی از دل‌ها واقعاً قفل است حرف در آنها اثر نمی‌کند این حقیقت است مجاز نیست. اگر گفتیم قفل فقط همین فلزّ مادی است، بله اطلاق قفل بر غفلت درونی مجاز خواهد بود؛ اما اگر لفظ برای روح معنا وضع شد مجاز نیست فرمود واقعاً قلب یک عدّه قفل است حرف در آنها اثر نمی‌کند ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ یا ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾[17] یک وقت انسان دستش با خاک و امثال خاک آلوده است رِیْن می‌گیرد, غبار می‌گیرد, چرک می‌گیرد یک وقت گناه, قلب را آلوده می‌کند, چرکین می‌کند فرمود رِین یعنی چرک ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ این‌چنین نیست که اگر رِین را بر گناه اطلاق کردند مجاز باشد.

مأموریت انبیا در برداشتن آداب و عادات باطل از انسان
عمده این است که این تعبیرات, تعبیرات حقیقی است در سوره مبارکه «اعراف» گذشت که انبیا آمدند تا دست و پای مردم را باز کنند مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)؛ آیه 157 سوره مبارکه «اعراف» این بود ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ آن قوانین و آداب و عادات باطلِ دست و پاگیر، این غُل روی گردن اینهاست انبیا آمدند این را بردارند.

پیام رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و تلاش او در زدودن آداب و عادات باطل
الآن حرف وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این است که ما با حیوانات فرق داریم ما با نباتات فرق داریم ما با اقوام دیگر فرق داریم. نباتات بالأخره تلقیح در آنها هست, نر و ماده‌ای دارند حیوانات نر و ماده‌ای دارند این نر و ماده‌ با هم جمع می‌شود ما نیامدیم که مذکر و مؤنث را با هم جمع کنیم ما انبیا یک چیز تازه‌ای آوردیم و آن نکاح است نکاح غیر از اجتماع مذکر و مؤنث است غیر از اجتماع نر و ماده است «النکاح سنّتی» [18]و اگر کسی نکاح بکند «مَن تزوّج فقد أحرز نصف دینه»[19]ما این را آوردیم ما اجتماع مذکر و مؤنث را نیاوردیم این مهریه زیاد, این جهیزیه زیاد, این تجمّل‌پرستی, این مشکلات این اغلال دست‌ و پاگیر است این است که سنّ ازدواج را می‌برد بالا و ده‌ها مفاسد می‌آورد فرمود: انبیا مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر آمدند که این اغلال دست و پاگیر را از دست و پای جامعه باز کند. فرمود: «النکاح سنّتی» اجتماع مذکر و مؤنث یا نر و ماده در حیوانات هم هست, در کفار هم هست ما این را نیاوردیم «النکاح سنّتی», «مَن تزوّج فقد أحرز نصف دینه» این اجتماع کجا و آن نکاح کجا! غرض این است که اگر اغلال گفته شد, زنجیر گفته شد اینها مصادیق فراوانی دارد اگر گفته شد ﴿أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ دل در اثر غفلت بسته است قفل است اینها حقیقت است مجاز نیست. آن‌گاه آیه سوره مبارکه «یس» هم همین خواهد بود معنای حقیقی خودش را دارد اما در عین حال که فرمود اینها دست و پایشان بسته است تا آخرین لحظه آیات نازل می‌کند فرمود به گوش اینها برسان.

انذار بودن تمثیل به «اصحاب قریه» برای مقابله‌کنندگان با انبیا
اینکه در همین آیه محلّ بحث می‌فرماید: ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْیَةِ﴾[20]این برای کیست؟ درست است که شامل حال مؤمنین می‌شود؛ اما مؤمنینی که در راه‌ هستند زودتر از دیگران این را می‌پذیرند اما قسمت مهم آیه تهدید، تخویف و انذار است فرمود به اینهایی که دست و پایشان بسته است به آنها بگو قبل از شما عده‌ای بودند با انبیا در افتادند ویران شدند شما این کار را نکنید.

اقسام تمثیل در قرآن
﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً﴾ تمثیل در قرآن چند قسم است یک قسم فقط صبغه تشبیهی دارد نظیر آنچه در سوره مبارکه «ابراهیم»فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ﴾[21]همچنین ﴿مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ﴾[22]این تشبیه معقول به محسوس است. یک وقت است مَثل یک حقیقت واقع‌شده‌ای است منتها می‌خواهد بفرماید این نمونه‌ای از یک اصل کلی است, فردی از یک ماهیّت است, مصداقی از یک مفهوم است, نمونه‌ای از یک جریان کلی است فرمود: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ﴾[23] و همچنین ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ﴾[24] و کذا و کذا; یعنی اینها فردند, نمونه‌اند خدا اینها را نمونه قرار داد اینها یک چیز واقع‌شده‌ای است؛ نظیر شجره طیّبه ای که ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّماءِ﴾[25] نیست که تمثیل باشد و تشبیه باشد.

تمثیل به «اصحاب قریه» نمونه‌ای از تقابل با انبیا و نابودی آنان
در جریان ﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً﴾از سنخ ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ﴾است یعنی چیز واقع‌شده است قصّه‌ای است واقع شده؛ منتها منحصر آنها نیست کفار عصر شما را هم شامل می‌شود همین‌هایی که ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾به اینها بگو که عده‌ای هم مثل شما بودند و به سرنوشت تلخ مبتلا شدند مؤمنین البته این را قبول دارند ولی نیازی به این‌طور انذارهای تهدید حاد نیست آنها راه‌افتاده‌اند. در حقیقت اینکه فرمود آنها را رها کن همان هَجر جمیل است.

عهد ذهنی بودن ماجرای «اصحاب قریه»
﴿وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً﴾ آن مثل چیست؟ اصحاب قریه است. این قریه, عهد ذهنی و ذکری برای آنها دارد جنس نیست که گفتند انطاکیه بود و مشخص است چه قریه‌ای است.

بررسی نماینده خدا یا حضرت عیسی(علیه السلام) بودن مرسلین
فرستاده‌هایی آمدند این ﴿الْمُرْسَلُونَ﴾ معلوم نیست که چه کسی اینها را فرستاد اما ﴿إِذْ أَرْسَلْنَا﴾ ذات اقدس الهی به خود اسناد می‌دهد اگر هم ثابت شده باشد که پیامبر او مثل حضرت عیسی(سلام الله علیه) برای مردم انطاکیه فرستاده شده باشد این صادق است برای اینکه این‌چنین نیست که ﴿وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾[26] مخصوص پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد وجود مبارک عیسی هم ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ موسی هم ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ چون پیغمبر که معصوم است فقط حرف خدا را نقل می‌کند دیگر ممکن نیست که حرف خودش را نقل بکند منتها حالا عصمت, نبوّت, رسالت درجاتی دارد. هیچ پیامبری از نزد خودش سخن نمی‌گوید ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾چه پیغمبر ما و چه پیغمبران گذشته(علیهم السلام) اگر هم کسانی را فرستادند آنها هم «عن‌الله» بود.

آوردن معجزه نظیر معجزات حضرت عیسی(علیه السلام) دال بر نمایندگی مرسلین از او
معجزه‌ ای هم که در این قسمت‌های تفسیری نقل می‌کنند نشان می‌دهد که فرستاده‌های حضرت عیسی هستند; چون آنها که با دست خالی نمی‌روند با معجزه می‌روند هرگز افرادی هم که قبول دارند انسان می‌تواند رسول خدا باشد حرف کسی را بی‌معجزه قبول نمی‌کند. یک وقت انسان خودش کارشناس است، مثل حضرت امیر(سلام الله علیه) که وجود مبارک حضرت امیر از پیغمبر معجزه نخواست همین که حضرت از کوه حرا پایین آمد گفت «لا اله الاّ الله» گفت «سمعاً و طاعاً». معجزه برای کسی است که کارشناس نباشد نداند که این حرف از چه سنخی است وقتی کسی خودش کارشناس باشد می‌داند این حرف, حرف حکیم نیست حرف فقیه نیست حرف فیلسوف نیست حرف یک عالِم نیست حرف نابغه نیست یک حرف آسمانی است. هرگز وجود مبارک حضرت امیر از وجود مبارک پیغمبر(علیهما الصلاة و علیهما السلام) معجزه نخواست که تو به چه دلیل پیامبرهستی دیگران معجزه می‌خواستند. مگر اینکه خودشان کارشناس باشند که بدانند این دهن, دهن الهی است اما افراد دیگر معجزه می‌خواهند لذا در قسمت‌های تفسیری معمولاً ملاحظه فرمودید که اینها ابرای اکمه و ابرص کردند, احیای میّت کردند و اعما را شفا دادند همان کارهایی که وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) می‌کرد. ﴿إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ﴾ یک پیامبر سومی فرستاد اینها را تقویت کند.

ادعای رسالت از طرف مرسلین و ردّ آنان توسط «اصحاب قریه»
آنها چندتا حرف زدند گفتند: ﴿إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُونَ﴾ ما رسالت مطلق نداریم جزء انبیای اولواالعزم نیستیم که الی‌الناس مبعوث باشیم اینها انبیای مقطعی و موضعی بودند ما به طرف شما رسالت پیدا کردیم آنها اصلِ رسالت را نمی‌پذیرفتند می‌گفتند بشر نمی‌تواند از طرف خدا پیام بیاورد ﴿قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ﴾ و چون بشری مثل ما هستید و «حُکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد» بنابراین شما پیامبر نیستید برای اینکه ما هم پیامبر نیستیم؛ اما دیگر نمی‌دانند که این تماثل در بدن غیر از تماثل در روح است بدن پیغبمر نمی‌شود روح، پیغمبری را ادراک می‌کند اینها خیال کردند که تماثل بدنی حکم تماثل مطلق را دارد; لذا گفتند: ﴿مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا﴾, یک; و هیچ بشری هم پیامبر نمی‌شود این کبرا; پس شما پیامبر نمی‌شوید این نتیجه ﴿وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَیْ‌ءٍ﴾. اصلِ اینکه بشر محال است پیامبر بشود در سوره مبارکه «انعام» گذشت فرمود اینها می‌گویند: ﴿وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَیْ‌ءٍ﴾ قهراً ﴿إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ﴾ به صورت حصر که ـ معاذ الله ـ حرف شما جز دروغ چیز دیگر نیست چون این امر بیّن‌الغی برایشان ثابت شده است که بشر فرستاده خدا نمی‌شود.

مقصود از ﴿قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ﴾ و شروع به احتجاج بودن آن
این بزرگوارها که ﴿قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ﴾ خدا می‌داند؛ این سوگندی است, یک و احتجاج است, دو; خدا می‌داند این خدا می‌داند در صحنه احتجاج چه ارزشی دارد؟ آنها می‌گویند خدا نمی‌داند; ولی در بخش پایانی سوره مبارکه «رعد» آن‌جا ملاحظه فرمودید که این خدا می‌داند, اقامه برهان است نه پیشنهاد کفایت مذاکرات. یک وقت کسی دستش خالی است می‌گوید خدا که می‌داند؛ یعنی قیامت وضعش روشن می‌شود یعنی فعلاً ما حرفی نداریم؛ اما انبیا حرفشان این نیست که فقط خدا می‌داند حالا خدا می‌داند آنها می‌گویند نه, خدا نمی‌داند, شما نیستید اینکه احتجاج نشد ولی در آیه 43 سوره مبارکه «رعد» این احتجاج گذشت ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً﴾کفار به پیامبرشان می‌گفتند تو پیامبر نیستی ﴿قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ﴾من پیامبرم دلیل دارم من از طرف خدا آمدم به چه دلیل؟ برای اینکه امضای او دست من است, نامه او دست من است می‌گویید نامه او نیست مثل آن بیاورید این احتجاج است نه پیشنهاد کفایت مذاکرات.
پرسش: بیّنه که مورد قبول خصم نیست؟
پاسخ: چرا, معجزه معنایش همین است معجزه معنایش این است که هیچ احدی مثل این نمی‌تواند بیاورد الآن از اول تا خاتم, از صدر پیدایش بشریّت تا انقراض عالَم هیچ کسی کارِ هیچ پیغمبری را نمی‌تواند بکند.
پرسش: این ﴿رَبُّنَا یَعْلَمُ﴾ که جزء احتجاج نیست.
پاسخ: ﴿یَعْلَمُ﴾ خدا می‌داند یعنی برای من بیّنه اقامه کرده شما هر چه خواستید ما برای شما انجام دادیم گفتید مریض ابرص را نجات بدهید ما دادیم, گفتید اکمح را نجات بدهید ما دادیم, گفتید کور مادرزاد را نجات بدهید ما دادیم, گفتید مرده را زنده کنید ما کردیم اینکه در کتاب‌های تفسیری آمده سرّش همین است. غرض این است که اگر آنها بگویند خدا می‌داند آنها می‌گویند نمی‌داند این نظیر آیه سوره مبارکه «رعد» آیه 43 باید باشد آنها گفتند: ﴿لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ اینها می‌گویند ما مرسلیم چرا؟ ما از طرف خدا آمدیم به چه دلیل؟ برای اینکه خدا گواهی داده، نامه او دست ماست می‌گویید نامه او نیست مثل آن بیاورید این احتجاج است، نه اینکه خدا می‌داند آنها می‌گویند خدا نمی‌داند این چه احتجاجی است.

تأمین ارکان سه‌گانه مأموریت توسط مرسلین
در غالب این کتاب های تفسیری ملاحظه فرمودید آنها چند چیز از این مرسلین خواستند آنها هم همه را انجام دادند. یک گروه ناشناسی که وارد یک قریه انطاکیه بشود بگوید ما پیغمبریم مردم قبول نمی‌کنند نام مبارک عیسی را شنیدند که او ﴿وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ﴾ اینها هم همان کار را کردند ﴿وَأُحْیِی الْمَوْتَی بِإِذْنِ اللّهِ﴾[27] اینها هم همان کار را کردند, چند چیز خواستند آنها هم انجام دادند مع‌ذلک نپذیرفتند. بنابراین خدا می‌داند برهانی است که اینها اقامه کردند؛ نظیر اینکه خدا شهادت می‌دهد وگرنه احتجاج، تام نیست. در این قسمت فرمود اینها گفتند: ﴿اللَّهُ یَعْلَمُ﴾ و هنوز دعوا تمام نشد, مناظره تمام نشد ﴿قَالُوا رَبُّنَا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ﴾ ما بنا شد معجزه بیاوریم آوردیم, دعوت کنیم کردیم, استدلال بکنیم کردیم ﴿وَمَا عَلَیْنَا إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ﴾.

اتهام «اصحاب قریه» به نحس بودن مرسلین و پاسخ آنان
آنها گفتند شما نحس هستید. انبیا آمدند گفتند بله, نحس حق است اما نه زمان نحس است نه زمین نحس است آن متزمّن است که نحس است آن متمکّن است که نحس است بعد آن زمان و زمین را هم منشأ نحس و سعد می‌کنند وگرنه ظرف چه نحوستی دارد. زمان, ظرف حادثه است مکان, ظرف حادثه است اگر آن متزمّن، نحس بود آن زمان را نحس می‌کند, آن متمکّن نحس بود آن مکان را نحس می‌کند و اگر در عالَم دیگر هم در مخزن الهی هم زمان و مکان وجود داشته باشند باز به تبع آن، مظروف‌های خود نحس و سعد هستند ـ در بحث قبل هم ملاحظه فرمودید ـ همان روزی که ﴿فِی یَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾[28] است برای پیغمبر و مؤمنین روز سَعد بود که پیروز شدند این‌چنین نیست که یک روز ذاتاً نحس باشد این روایت تحف‌العقول هم قبلاً در بحث‌های وجود مبارک حضرت هادی خوانده شد که حضرت به یکی از اصحاب می‌فرماید تو آخر نزد ما می‌آیی تو شاگرد ما هستی چرا این حرف را می‌زنی امروز روز نحس است یعنی چه؟! تو گناه خودت را بر گردن زمان می‌گذاری.[29]

امکان نحس شدن ظرف به اعتبار نحس بودن مظروف
پرسش: اینکه در ماه صفر روایات رسیده که بعضی ایام نحس است.
پاسخ: همان به مناسبت مظروف است یک حادثه تلخی پیش آمد آن حادثه, آن زمان را آلوده کرد آن مکان را آلوده کرد وگرنه خود این ظرف زمان یا ظرف مکان ذاتاً نحس باشند این‌چنین نیست ذاتاً شب قدر, رحمت باشد نیست این نزول قرآن است که آن را رحمت کرده با اینکه تلخ‌ترین حادثه در شب بیست و یکم و شب نوزدهم اتفاق افتاد اما نزول قرآن این شب‌ها را شب‌های قدر کرده آن حادثه نتوانست این عظمت نزول قرآن را تحت‌الشعاع قرار بدهد. غرض این است که نحس می‌شود بله یقیناً نحس است بعضی روزها بد است بعضی روزها خوب است؛ اما مظروف است که این ظرف را بد کرده اینها هم فرمودند بله نحس است اما نحس خود شما هستید. حق, صدق، خیر, حَسن، برکت و مانند آن سعد است. باطل, کذب, شرّ و قبیح, نحس است کار شماست، شما گرفتار اینها هستید خودتان نحس هستید خودتان مشئوم هستید این شئامت در خود شماست ﴿قَالُوا طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾حالا ما را تهدید می‌کنید به رجم یا عذاب الیم اینها یعنی چه؟! ﴿قَالُوا طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾اگر متذکِّر باشید ما حرف خوب آوردیم دعوت کردیم, بیّنه هم اقامه کردیم, قبول و نکول به عهده شماست.

توجیه لزوم صدقه با توجه به نحوست سفر به مظروف آن
پرسش: اگر نحوست سفر به جهت مظروف آن باشد دیگر نباید بگویند صدقه بدهید.
پاسخ: بله, چون ذاتی که نیست طبق حادثه است مظروف است «سیروا علی اسم الله»[30]حتی درباره قمر در عقرب و امثال ذلک این روایات در جریان مسافرت هست فرمود درست است که فلان روز گفتند قمر در عقرب است اما «سیروا علی اسم الله» می‌توانید با توکّل, با صدقه, با عنایت‌های دیگر حتی در روزهای قمر در عقرب سفر بکنید. البته قمر در عقرب و مانند آن, حوادثی که در عالَم پیش می‌آید در نهج‌البلاغه این استدلال هست که یکی از این منجّمان آمده به حضور حضرت، گفت امروز اگر شما بروید شکست می‌خوری برای اینکه امروز روز نحس است فرمود: آن طرف مقابل من هم امروز می‌آید بیرون چطور برای او نحس نیست برای من نحس است چطور او پیروز می‌شود؟! این استدلال حضرت است در نهج‌البلاغه به کسی که گفت امروز نرو شکست می‌خوری. حالا یک وقت یک سلسله حوادث مربوط به خود شخص است آن مطلب دیگر است وگرنه حضرت استدلال کرد فرمود شما که می‌گویید امروز نحس است هر کسی برود شکست می‌خورد رقیب من هم امروز می‌آید بیرون ما با هم امروز می‌جنگیم چطور برای او سعد است برای من نحس است او پیروز می‌شود من شکست می‌خورم؟! «فَمَن صدَّقَک فقد کذَّبَ بِالقُرآن» [31]اگر کسی حرف تو را گوش بدهد معلوم می‌شود قرآن را قبول ندارد. آن وقت ما باید بالذّات و بالعرض را تشخیص بدهیم چه چیزی ذاتاً بد است, چه چیزی ذاتاً خوب است اگر معلوم شد چه چیزی ذاتاً بد است, چه چیزی ذاتاً خوب است بالعرض قابل علاج است. اگر معلوم شد زمانی بد است و این بد بودنش بالعرض است نه بالذّات، آن با صدقه, با صِله رَحِم, با امثال ذلک حل می‌شود.

فرق تفسیر آیه و تطبیق آن
در جریان تطبیق مستحضرید که گفته می‌شود تفسیر مفهومی، معنایش این نیست که مثلاً در ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ﴾[32] یا ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾[33] یا آیه تطهیر[34] یا آیه مباهله,[35] مفهوم معنا شده است تفسیر را شأن نزول و روایات قطعی مفهوماً مشخص می‌کند البته مفهوم کلی است مفهوم هرگز عین مصداق نخواهد بود ولی تطبیق همیشه هست; منتها تطبیق یا منحصر است یا غیر منحصر ولی تطبیق را دیگر تفسیر نمی‌گویند، می‌گویند آیه مباهله, آیه تطهیر, آیه ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ﴾ و مانند آن تفسیر شده است به اهل بیت(علیهم السلام).

آمدن مردی از راه دور و ترغیب «اصحاب قریه» به پذیرش سخن مرسلین
هنوز قصّه تمام نشد ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ﴾ معمولاً افرادی که قدری مؤمن‌اند در همان دوردست مدینه زندگی می‌کنند. مردی با شتاب آمد او شنید که کار جدیدی در این منطقه پیدا شد عده‌ای آمدند ادّعای رسالت دارند, معجزه دارند عده‌ای از مستکبران حرف‌های اینها را نپذیرفتند تهدید به رجم کردند, تهدید به عذاب الیم کردند، او با سعی و کوشش و با سرعت خودش را رساند. اولاً حرف عاطفی زد که آنها را جذب کند نفرمود «یا ایّها الرجال» یا فلان, فرمود: ﴿یَا قَوْمِ﴾این خودش یک تعبیر عاطفی است همان‌طوری که انبیا هم تعبیر می‌کردند می‌گفتند: ﴿یَا قَوْمِ﴾این یک حرف عاطفی است که طرف را از آن رقابت تند پایین می‌آورد. بعد فرمود اینها مُرسَل‌اند این کارشناس بود اگر از راه معجزه بود فهمید, غیر معجزه بود فهمید, فرمود اینها مرسل‌اند ﴿اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ﴾الف و لامش هم الف و لام عهد است.

آوردن دو دلیل بر مرسل بودن مرسلین
بعد همین را توضیح داد مرسَل کسی است که لله کار بکند اینها لله کار می‌کنند, حرفشان الهی باشد اینها هم حرفشان الهی است، این دو عنصر محوری را آنها دارند؛ پس چرا شما نمی‌پذیرید؟! ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً﴾ یک وقت است مأمور از جای دیگر است, حقوق‌بگیر جای دیگر است می‌گوید من از شما چیزی نمی‌خواهم این حقوق‌بگیر یک مؤسسه است اما کسی که از احدی چیز نخواهد او می‌شود پیغمبر. این ﴿لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً﴾ که نکره در سیاق نفی است یعنی اصلاً از احدی اجر طلب نمی‌کند نه اینکه حقوق‌بگیر یک مؤسسه است این‌جا هم از شما چیزی نمی‌خواهد از هیچ کسی چیزی نمی‌خواهد ﴿اتَّبِعُوا مَن لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْراً﴾, «مَن لا یسأل أحداً اجرا», یک; ﴿وَهُم مَّهْتَدُونَ﴾ نه «مَهدیّون» اینها خیلی هدایت شدند این اهتدا قوی‌تر از هدایت است مثل اقتدار که قوی‌تر از قدرت است اینها مهتدی‌اند خیلی هدایت یافتند برای اینکه حرف‌هایشان برهانی, معجزات هم که خواستید برایتان انجام دادند از راه دور هم آمدند که شما را هدایت کنند چرا شما نمی‌پذیرید؟! ﴿اتَّبِعُوا﴾ کسی که این دو عنصر محوری را دارد: از هیچ کس کمک نمی‌خواهد اجر نمی‌خواهد لله قیام می‌کند و کمال هدایت هم دارد، خودِ من هم قبول کردم چرا قبول نکنم برای اینکه مرا به مبدأم دعوت کردند اینها مرا به معادم دعوت کردند من هم بین مبدأ و معاد راهی را باید طی کنم ﴿وَمَا لِیَ لاَ أَعْبُدُ﴾ خدایی را که ﴿فَطَرَنِی﴾ خدا مرا خلق کرد هر کسی من را خلق کرد باید او را بپرستم؛ پس خدا را باید بپرستم این صغرا و کبرا به شکل اول برای جمله اُولیٰ, خدا مرجع من است نزد او باید بروم, نزد او باید حساب بدهم و نزد هر کسی که باید حساب بدهم باید که دستور او را بپذیرم پس دستور خدا را می‌پذیرم چون خدا مبدأ است, برهان اول; خدا معاد است, برهان دوم; ﴿ هُوَ الْأَوَّلُ ﴾[36] حدّ وسط قیاس اول است, «هُوَ الآخر» [37]حدّ وسط قیاس دوم است. هم ﴿الَّذِی فَطَرَنِی﴾ را به صورت نتیجه ذکر فرمود و هم ﴿إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ را, این برای اینکه آخر این آیات با «نون» ختم می‌شود ﴿إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ فرمود وگرنه مثلاً «إلیه أرجع» گفته می‌شود. پس مرجع نهایی هستی اوست, هر مرجع نهایی هستی را باید پرستید, خدا را باید پرستید.

نامتناهی شدن فیض خدا در صورت اتصال به فیض الله
در جریان فیض خدا که آیا فیض خدا متناهی است یا نه؟ در بحث قبل اشاره شد که وقتی خدا چیزی به کسی عطا می‌کند بله, آن محدود است چیزی به کسی می‌دهد. یک وقت دست کسی را می‌گیرد به وجه خودش به مخزن خودش متّصل می‌کند اگر دست او را گرفت و بالا برد و به وجه خودش متصل کرد بر اساس ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ ٭ وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ﴾[38] بر اساس ﴿کُلُّ شَی‌ءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ﴾[39] این وجه‌الله یک چیز دائمی است در بعضی از روایات می‌بینید که دارد «نحن اسماء الله», «نحن کلمات الله»,[40]«نحن وجه الله»،[41]«أین وجه الله الذی یتوجه به الأولیاء» [42]که درباره انسان کامل است همین است وجه خدا, فیض خداست ظهور خداست. این ظهور نامتناهی است این ظهور وقتی که در قیامت جلوه‌گر شده است در صحنه قیامت معلوم می‌شود که ابدی است حدّی ندارد بهشت که انقراضی ندارد اهل بهشت انقراضی ندارند; منتها اینها دائماً می‌گیرند آن خدایی که «دائم الفیض علی البریّة» است «دائم الفضل علی البریّة»[43]است آن فیض دائم او «لا انقطاع له ابدا»؛ منتها هر اندازه که نصیب مستفیض‌ها بشود اینها محدود است افراد عادی, مستفیض‌اند خدا به آنها فیض می‌رساند، انسان کامل، مثل وجود مبارک حضرت امیر و اهل بیت(علیهم السلام) به فیض الله متّصل‌اند به وجه‌الله متّصل‌اند «أین وجه الله الذی یتوجّه به الأولیاء» است می‌شود نامتناهی. اگر فعل خدا باشد, وجه خدا باشد که دیگر زوال‌پذیر نیست اما اگر چیزی خدا به کسی عطا کرده است آن بله محدود است.

امکان نقل قول افراد دیگر در قرآن و امضا یا ردّ آن
فرمود: ﴿وَمَا لِیَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ خدای سبحان مرا خلق کرد و من باید او را بپذیرم و لا غیر.
پرسش: ببخشید استاد! نقل قول های قرآن هم قابلیت تفسیر را دارد؟ مثلاً جایی را که قرآن دارد از دیگری نقل قول می‌کند این‌جا هم جای تاٴمل دارد مثل سایر فرازهایی که خود خداوند تبارک و تعالی فرموده؟
پاسخ: بله چون حرف انبیا را دارد نقل می‌کند آنچه خدای سبحان نقل می‌کند اگر سخن باطل باشد حتماً ابطال می‌کند ولی وقتی خدای سبحان چیزی را نقل می‌کند و بر آن صحّه می‌گذارد و امضا می‌کند معلوم می‌شود مقبول الهی است؛ چه خدا چیزی را امضا کند یا چیزی را بفرماید. اگر آن شخص از راه دور آمد، حرفی را زد که از مکتب انبیا گرفت گفت: ﴿وَمَا لِیَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ و قرآن کریم این را با صبغه قبول نقل کرده است این مورد امضای الهی است می‌شود قول خدا, چرا؟ برای اینکه خدا آن را امضا کرده؛ چه اینکه خدا چیزی را خودش بفرماید یا چیزی را که بعضی از شاگردان انبیای او یا انبیای او گفته باشند و خدا نقل بکند و در صدد احتجاج باشد این هم کلام خداست.

[1]سوره بقره، آیه185.
[2]سوره بقره، آیه2.
[3]سوره انفال، آیه2.
[4]سوره شعراء، آیه136.
[5]سوره بقره، آیه6.
[6]سوره بقره، آیه10.
[7]سوره یس، آیه11.
[8]سوره مزمل، آیه10.
[9]سوره قلم، آیه48.
[10]سوره مریم، آیه51.
[11]سوره مریم، آیه41.
[12]سوره مریم، آیه16.
[13]سوره یس، آیه9.
[14]سوره یس، آیه8.
[15]سوره حاقه، آیه30.
[16]سوره محمد، آیه24.
[17]سوره مطففین، آیه14.
[18]دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکزدائره المعارف بزرگ اسلامی، ج17، ص6520.
[19]حواریات فقهیه، عبدالهادی السیدمحمدتقی الحکیم، ج1، ص233.
[20]سوره یس، آیه13.
[21]سوره ابراهیم، آیه24.
[22]سوره ابراهیم، آیه26.
[23]سوره تحریم، آیه10.
[24]سوره تحریم، آیه11.
[25]سوره ابراهیم، آیه24.
[26]سوره نجم، آیه3.
[27]سوره آل عمران، آیه49.
[28]سوره قمر، آیه19.
[29]تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ج1، ص 482.
[30]القضاء و الشهادات، الشیخ مرتضی الانصاری، ج1، ص318.
[31]وسائل الشیعه، الشیح الحرالعاملی، ج 11، ص371.
[32]سوره مائده، آیه3.
[33]سوره مائده، آیه67.
[34]سوره احزاب، آیه33.
[35]سوره آل عمران، آیه61.
[36]سوره حدید، آیه3.
[37]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص 115.
[38]سوره الرحمن، آیه26.
[39]سوره قصص، آیه88.
[40]تحف العقول، ابن شعبه الحرانی، ج1، ص479.
[41]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص145.
[42]المزار، محمدبن المشهدی، ص579.
[43]مفاهیم القرآن، الشیخ جعفرسبحانی، ج6، ص94.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:42

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی