- 659
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 30 تا 36 سوره یس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 تا 36 سوره یس"
- جریان شهید سوره «یس»؛
- معرفتشناسی حسی و تجربی؛
- ایمان «بالشهاده» و ایمان «بالغیب»؛
- برهان برای اثبات معاد.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا حَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ (30) أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لاَ یَرْجِعُونَ (31) وَ إِن کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ (32) وَ آیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (33) وَ جَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ (34) لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ (35) سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ (36)﴾
چون این سوره مبارکه؛ یعنی سوره «یس» در مکه نازل شد و مطالب مهمّ سوَر مکّی که همان اصول دین و خطوط کلی فقه و حقوق بود جریان توحید و معاد و وحی و نبوّت را به صورت نکات اصلی در این سوره ذکر میکند. تاکنون جریان توحید را که بازگو فرمود در آیه دوازده سخن از معاد مطرح شد که ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی﴾و برای اینکه روشن شود که مسئله معاد با همه عقاید و اخلاق و اعمال افراد همراه است فرمود: ﴿وَ نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا﴾و برای اینکه ثابت شود عالَم با مهندسی عام اداره میشود فرمود: ﴿وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾،[1]پس عالَم یک نظم عمومی با هندسه عمومی دارد ﴿وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾و هر کسی هم که مُرد با اعمال و عقاید و اخلاق و رفتار و گفتارش محشور میشود.
بعد از جریان شهید سوره «یس» فرمود: ﴿یَا حَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ﴾[2]اینها در اثر غفلت, هر پیامبری که بیاید حالا یا «بلاواسطه» با آنها سخن بگوید یا «معالواسطه» اینها او را استهزا میکنند و محور استهزای هم از نظر معرفتشناسی اینها گرفتار حصر معرفتشناسی در حس و تجربه و تجربه حسی هستند تا چیزی را نبینند باور نمیکنند؛ لذا اگر هم بخواهند به چیزی ایمان بیاورند ایمان «بالشهاده» است، اینها اهل ایمان «بالغیب» نیستند، چون غیب را با حس و تجربه حسّی نمیشود اثبات کرد غیب را با تجرید باید اثبات کرد و معرفتشناسی اینها منحصر در حس و تجربه حسّی است، اگر غیب باشد چه اینکه هست تنها راه آن تجرید و برهان تجریدی است نه حسّی و تجربی. اینها چون آن معرفتشناسی را ندارند قهراً نمیپذیرند یا شک دارند و احیاناً استهزا میکنند. آنگاه برهانی که قرآن کریم به زبان دیگر بازگو کرد این است که فرمود عالَم که باطل نیست، این را همانطوری که ملاحظه فرمودید به دو قضیه ذکر کرد هم به صورت قضیه سالبه و هم به صورت قضیه موجبه؛ فرمود این نظام, باطل نیست که هر کسی هر کاری کند و هیچ حساب و کتابی نباشد، پس باطل نیست ﴿وَ مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾[3] بازیچه هم نیست ﴿وَ مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾[4] ما بازیگر نیستیم، نظام باطل نیست, پدیدآورنده نظام هم بازیگر نیست که اینها قضایای سالبه است. قضیه موجبه این است که ما اینها را به حق آفریدیم؛ این «باء» یا «باء» ملابسه است یا «باء» مصاحبه؛ یعنی پیچیدهٴ در صندوقچه حقیقت است یا پوشانده به لباس حقیقت است، عالَم «بالحق» خلق شد، پس هر کاری, هر عقیدهای, هر قولی, هر رفتاری, هر گفتاری, هر نوشتاری حسابی دارد. براساس این دو مطلب که گاهی به صورت قضیه سالبه ذکر میشود و گاهی به صورت موجبه, پس حساب و کتاب و محکمه عدلی هم هست.
مسئله بعدی آن است اینها که مُردند دیگر برنمیگردند تا به حساب اینها رسیدگی شود، پس به دنیا نمیآیند تا براساس تناسخ حساب و کتاب اعمال بررسی شود، پس حساب حق است, بررسی حق است, کیفر حق است, جزا حق است اینها هم که مُردند بدون حساب مُردند و به دنیا هم برنمیگردند که مسئله تناسخ و امثال تناسخ باشد تا اگر کسی انسان خوب عملی بود در بدن فرد موفقی تعلّق بگیرد و هکذا, پس اصلِ نظام حق است، حساب و کتاب حق است، خیلیها بیحساب و کتاب مُردند، باید حساب و کتابی باشد، برگشت آن به نحو تناسخ به دنیا نیست, الاّ ولابد در جای دیگر هست فرمود آن جای دیگر محضر ماست ﴿وَ إِن کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ﴾این ﴿لَمَّا﴾به معنی «الاّ» است؛ یعنی همه یکجا جمع هستند که در سوره «هود» فرمود این ﴿یَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾[5]مجموع خودشان میآیند؟ نه خیر ما اینها را میآوریم جمعیّتی نیستند که به میل خودشان راه بیفتند بیایند ﴿إِن کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ﴾خودشان آمدند؟ نه خیر, ﴿لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ﴾ ما اینها را حاضر کردیم، ما با اینها کار داریم، ما باید حساب و کتاب اینها را بررسی کنیم. بنابراین طبق این اصول, در حقانیّت معاد بعد از اثبات شدن اینکه مبدأ حق است این چند مقدمه را قرآن کریم ذکر میکند که معاد, ضروری است قبلاً هم ملاحظه فرمودید اصطلاح «ضروری» همانطوری که در کتابهای منطقی میگویند در قرآن کریم کلمه «ضرورت» و «ضروری» و قضیه ضروری نیست تعبیرش به ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است ما میگوییم «الأربعة زوجٌ بالضروره, الانسان ناطقٌ بالضروره» در برابر «الانسان کاتبٌ بالامکان»، اینکه میگوییم «الانسان ناطق بالضروره»، چون ذاتیِ اوست یا «الأربعة زوجٌ بالضروره» این تعبیر ضرورت؛ یعنی محمول برای موضوع حتماً ثابت است. در جریان معاد و حقانیّت معاد تعبیر قرآن کریم این است که ﴿لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[6] این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ که در قرآن کریم هست همان پیام «بالضروره» را ثابت میکند. ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾,[7] ﴿جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾, ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛ یعنی شکبردار نیست؛ یعنی امر ضروری است و ضرورت معاد هم به این است که عالَم حق است و حساب و کتابی دارد و ما یقین هم داریم که عدهای بیحساب و کتاب رفتند، به حساب و کتاب کسی رسیدگی نشد و به دنیا هم که برنمیگردند که به نحو تناسخ باشد فرمود: ﴿أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾، پس یک جای دیگر هم باید باشد آن جای دیگر را ما اینها را احضار میکنیم؛ لذا فرمود: ﴿أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِنَ الْقُرُونِ﴾ ظلم اینها را اینها دیدند و دیدند اینها بیحساب و کتاب رفتند بیحساب و کتاب هم؛ یعنی لغو و لعب و بطلان, عالَم هم که اینطور نیست به دنیا هم برنمیگردند به نحو تناسخ که کیفر یا پاداش خود را بگیرند، پس جای دیگر حق است ﴿أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ وَ إِن کُلٌّ لَمَّا﴾؛ یعنی «الاّ» ﴿جَمِیعٌ﴾ این یک, جمیع هستند کجا جمع هستند؟ نزد ما هستند, خودشان میآیند؟ خیر, ما اینها را میآوریم ﴿وَ إِن کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ﴾, یک; ﴿لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ﴾، منتها این ﴿لَدَیْنَا﴾ مقدّم شد حالا برای اهمیّت مطلب یا برای رعایت فواصل آیات.
﴿وَ آیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ﴾ نشانه اینکه چگونه معاد حق است؟ چطور میشود مردهها زنده شوند؟ میفرماید اگر درباره برزخ میگویید, کسی نمیمیرد به معنای نابودی تا زنده شود، از دنیا مستقیماً وارد برزخ میشوند، پوسیدگی و فرسودگی نیست. راجع به معاد البته دوباره باید بدن زنده شودوگرنه در برزخ با همان بدن برزخی هستند; لذا در جریان شهید سوره «یس» فرمود همین که شهید شد مستقیماً وارد بهشت برزخی شد ﴿قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾[8] دیگر بپوسد و ما دوباره بدنش را زنده کنیم و وارد برزخ کنیم این نیست، اما درباره معاد این چنین است که بدنها زنده میشود و ارواح به آنها تعلق میگیرد و مانند آن.
فرمود درباره معاد ما برهانی اقامه میکنیم همانطوری که خدا ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾[9]است و «هُوَ الْآخِرُ»[10]است هم مبدأ است هم معاد, برهانی که ما در اینجا اقامه میکنیم هم توحید را ثابت میکند و هم معاد را; توحید آن اصل آفرینش است, نظم است, تدبیر است, مدیریت است، پس معلوم میشود مبدأیی هست, معاد را ثابت میکند, ثابت میکند که احیای مُرده ممکن است این ﴿آیَةٌ﴾را گفتند خبر مقدّم است, ﴿الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ﴾مبتدای مؤخّر, برخیها خواستند بگویند نه, خود این ﴿آیَةٌ﴾مبتداست آن ﴿لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ﴾جمله خبریه است که خبر میشود برای مبتدا. به هر تقدیر آیت و علامت و نشانهای که ذات اقدس الهی هم برای مبدأ ذکر میکند و هم برای معاد این است؛ این تعبیر ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ﴾[11] این آیات آفاقی هم دلیل بر توحید است و هم دلیل بر معاد, اگر فرمود: ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا﴾ و خدا هم اول است و هم آخر, هم مبدأ است و هم معاد و مرجع، این آیات هم میتواند آیات توحید و مبدأ باشد و هم آیات رجوع و معاد باشد. ﴿وَ آیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ﴾که این «أرض», میته است در هر گوشه زمین اینطور است بعضی از منطقهها که موات هستند یا غیر ذیزرع میباشند آنها را فرمود از طرف ما فیض میرسد؛ ولی آن بخش از زمین غیر قابل احیاست مگر اینکه امکاناتی بیشتر عطا کنیم. ﴿أَحْیَیْنَاهَا﴾ ما این زمین مرده را زنده میکنیم؛ تنها زنده کردن نیست، بلکه تکمیل میکنیم, بارور میکنیم؛ هرکدام از اینها یک برهان است، اصلِ اینکه زمین مرده در بهار زنده میشود و سبز میشود، حدّ وسط این برهان تام است و دلیل است، اما ما هسته را درخت میکنیم, حبّه را خوشه میکنیم, از اینها چندین برابر بهره میگیریم, شما از اینها استفاده میکنید این تکمیل آن حیات است، این نحوه بهرهبرداری آن حیات است تا ما گذشته از اعتقاد به توحید, شکر عملی هم داشته باشیم. برهانی که قرآن اقامه میکند هم مسئله توحید و معاد را ثابت میکند که حکمت نظری است و هم لزوم شکر و عبادت را اثبات میکند که حکمت عملی است. اگر بفرماید ما زمین را زنده میکنیم که علف در بیاید این برای اثبات نظم تدبیر توحیدی کافی است، برای اثبات امکان معاد که مرده را زنده میکند کافی است، اما شکرگزاری ما وقتی است که باغ و بوستان را مطرح کند, اقتصاد را مطرح کند, کشاورزی را مطرح کند بعد بفرماید: ﴿أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ﴾، پس ما یک «أفلا یعتقدون» از قرآن سراغ داریم یک ﴿أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ﴾ هم از آن سراغ داریم، اگر میفرمود «و آیةٌ لهم الأرض المیتة أحییناها» این فقط «أفلا یعتقدون» و امثال ذلک را به همراه داشت، اما از اینکه فرمود: ﴿وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ٭ وَ جَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ ٭ لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾, ﴿أَفَلاَ یَشْکُرُونَ﴾ را هم به همراه دارد که هم اعتقاد میآورد و هم عمل صالح, هم به ما میگوید ما این کارها را انجام دادیم تا اقتصادتان تأمین شود و هم اصلِ آن کارها را انجام دادیم تا اعتقادتان تأمین شود; لذا فرمود: ﴿أَحْیَیْنَاهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً﴾ اینجا که گندم و برنج و امثال ذلک نبود، اینجا که سیب و گلابی نبود، اینجا که انگور و خرما نبود، ما این خاک را خرما کردیم این خاک را انگور کردیم؛ یعنی از این خاک که شبیه هم هستند انگور در میآید, انار در میآید, خرما در میآید, فواکه گوناگون در میآید, برنج و گندم و جو و ذرّت هم در میآید تا اقتصاد را تأمین کند ﴿أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ﴾ ما همین خاک را به این صورتها درآوردیم. ﴿وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً﴾ این «حَبّ» جنس است که همه اقسام حبوب را شامل میشود ﴿فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ٭ وَ جَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ﴾ برای تأمین این باغها و بوستانها ﴿وَ جَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ﴾ باغهایی از خرما و انگور، چون اینها را میگویند سلطان فواکه، برای اینکه غذا با اینها تأمین میشود, آذوقه را با انگور و خرما تأمین میکنند، اما با میوههای دیگر کمتر است. فرمود: ﴿مِن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ﴾ ما این چشمهها را جوشان کردیم، البته در بهشت آیاتی هست که دارد ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾[12] خود بهشتی چشمه را میجوشاند آنطور نیست که مثلاً یک جای معیّنی چشمه باشد و بهشتی مجبور باشد کنار آن چشمه چادر بزند یا اتاق درست کند، مثل دنیا نیست که اگر کسی خواست خانه بسازد به دنبال چشمه و نهر و بحر است، در آنجا چشمه، تابع اراده بهشتیهاست که هر جا بهشتی خواست چشمه بجوشد و بجوشاند طبق آیه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ همانجا چشمه جوشیده میشود. مرحوم امینالاسلام ذیل این آیه ﴿یُفَجِّرُونَهَا﴾ نقل کرده است که بهشتی هر جایی را که با دست شریف خود اشاره کند یا خط بکِشد و اراده کند آنجا کوثر بجوشد, آب بجوشد, چشمه جوشان خواهد بود[13] که این برای بهشت است. مستحضرید آن ﴿مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾, ﴿لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾,[14] ﴿لَّبَناً خَالِصاً﴾[15] نهر عسل, نهر شیر, نهر آب این انهار چهارگانه محصول کار انسان است که خدای سبحان به آن صورت در میآورد، اما چشمهها را انسان میتواند بجوشاند، فرمود: ﴿وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ * لِیَأْکُلُوا﴾ این انسان ﴿مِن ثَمَرِهِ﴾ آن «حب», منظور از «اَکل» اینکه ما میگوییم نانِ مردم؛ یعنی اقتصاد مردم.
پرسش: جنّت برزخی هم با اراده انسان همراه است؟
پاسخ: بله جنّت برزخی هم همینطور است؛ ممکن است انسانهای ضعیف به آن قدرت نرسند، اما انسانهای کامل در جنّت برزخی هم مثل جنّت کبرا همین حالت را دارند.
در جریان «اَکل» منظور تنها خوردن نیست پوشیدن و مسکن و امثال ذلک هم هست، وقتی میگویند نانِ مملکت روبهراه است؛ یعنی اقتصاد, نان مملکت ضعیف است؛ یعنی اقتصاد, در تعبیرات فقهی هم همینطور است وقتی میگویند: ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾[16] تنها خوردن نیست اگر کسی زمین دیگری را غصب کند میگویند مال مردم را خورد, فرش دیگری و لباس دیگری را غصب کند میگویند مال مردم را خورد. در تعبیرات ادبی فارسی ما هم همینطور است که ما به اینها میگوییم مال مردم را خورد، چون خوردن اصل است و مایه حیات است هر گونه تصرّفی را میگوییم مال مردم را خورد، اگر فرمود اینها ﴿فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ﴾؛ یعنی نیازهایشان با این محصولات تأمین میشود، هم نیازهای غذایی, هم نیازهای پوشاکی, هم نیازهای مسکن و هم نیازهای دیگر.
فرمود: ﴿لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ﴾آن حب ﴿وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾در تفسیر این «ما» چهار وجه گفته شد که دو وجه آن را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اشاره کردند خود ایشان نظر شریفشان این است که این «ما», «ما» نافیه است،[17] چه اینکه زمخشری در کشاف[18] هم این «ما» را نافیه میداند، اما دیگران هم احتمال نفی دادند و هم احتمال موصوله دادند، هم احتمال مصدریه دادند، هم موصوله به معنای جامع ارائه داده شده است؛ فرمایش جناب زمخشری و همچنین سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این است که این کارها را ما انجام دادیم ﴿وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾اینها که زمین را زنده نکردند، اینها که درخت را از زمین نرویاندند، اینها که از درخت, حَبّ و میوه نرویاندند، اینها کارهای ماست؛ چرا شاکر نیستند؟! اما آنهایی که میگویند «ما» موصوله است و ظاهراً حق با آنهاست، چون در بخشهای دیگر میفرماید: ﴿خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ﴾ آنچه میدانید کار ماست; لذا طبق ظاهر این آیه همان «ما» موصوله است. فرمود: ما درختهای ثمربخش را که انگور دارد و خرما دارد و اینگونه از میوهها را دارد ما آفریدیم، شما اگر عصاره انگور و خرما میگیرید, شیرهٴ خرما میگیرید, حلوایی از خرما درست میکنید ﴿مِّمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینَا﴾[19] این هم کارِ ماست, پس ما این باغها را آفریدیم این درختها را آفریدیم, این نهرها را آفریدیم, این چشمهها را آفریدیم تا موادّ اولیه اقتصاد شما تأمین شود و هر چه از این درختها استفاده میکنید که کار ماست و هر چه از محصولات درخت به عنوان رُبّ و عصاره و حلوا و امثال ذلک درست میکنید ﴿مِّمَّا عَمِلَتْ﴾ آن هم «معالواسطه» کار ماست در بخشهای دیگر به طور کلی فرمود: ﴿خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ﴾[20] نه تنها درباره بت و بتپرستان فرمود شما را خدا خلق کرد، این سنگ و چوب را هم که میپرستید خدا خلق کرد، بلکه همه کارهای ما مخلوق الهی است، منتها اگر از راه صحیح باشد و با اراده صحیح انجام دهیم فیض هم میبریم و اگر معصیت باشد که به ما اِسناد دارد، اگر از این انگور خَمر درست کردیم ﴿بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾[21] و اگر عصاره انگور را گرفتیم شیره درست کردیم و بهرههای اقتصادی صحیح بردیم میشود ﴿مِّمَّا عَمِلَتْ﴾ که این ﴿مِّمَّا عَمِلَتْ﴾ احتمال چهارم که «ما» موصوله باشد به معنای وسیع از کشاورزی تعدّی میکند طبق حرف امام رازی به اقتصاد و تجارت هم میرسد. [22] احتمال چهارم این است که موصوله باشد «بالمعنی الوسیع», پس احتمال اول نافیه است، دوم موصوله مصطلح است که از همان کشاورزی نمیگذرد، سوم مصدریه است، چهارم موصوله وسیع است ﴿وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾ کارهای تجاری که شما انجام میدهید, صنایعی که انجام میدهید, استخراج نفت و گازی که دارید اینها همه «ممّا عَمِلت أیدیکم» است هر چه با دست خودتان انجام میدهید این فیضِ فوز ماست که به شما رسیده است، چرا شاکر نیستید؟!
فرمود: ﴿لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ﴾ این حب و آنچه با دستشان انجام میدهند، اعم از محصولات کشاورزی و غیر کشاورزی، چرا اینها شاکر نیستند؟! پس هم برهان است بر توحید و اعتقاد و هم دلیل است بر لزوم سپاس و شکرگزاری ﴿أَفَلاَ یَشْکُرُونَ﴾ بعد میفرماید این کارهایی که ما انجام میدهیم که میگوییم شما شکر کنید ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهی نیازی به سپاس شما ندارد شما محتاج به شکر هستید که با این شکر, نزدیکتر شوید و ﴿شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾ نصیب شما شود و فیض جدیدی بگیرید و الاّ ذات اقدس الهی منزّه از همه این کارهاست. آنچه در نظام انجام داد خودش منزّه است، آنچه در ساختار شما انجام داد خودش منزّه است, آنچه از شما توقّع دارد خودش منزّه است در هر سه ضلع، خدای سبحان منزّه است ﴿سُبْحَانَ﴾ آن خدایی که ﴿خَلَقَ الْأَزْوَاجَ﴾ را، این ﴿خَلَقَ الْأَزْوَاجَ﴾ نشان آن است که هوشها را تأمین میکند, ترغیب میکند, بیدار میکند که بالأخره در گیاهان اینطور است، در برقها میگویید مثبت و منفی دارد اینطور است، گیاهان اگر بخواهند ثمربخش شوند باید نکاح کنند این نکاح در گیاهان هم هست, در حیوانات هم هست, در موجودات دیگر هم هست هر کدام زوجی دارند که دوتایی که با هم کنار هم جمع شوند ثمربخش هستند. ﴿سُبْحَانَ﴾ آن خدایی که ﴿خَلَقَ الْأَزْوَاجَ﴾ و خودش منزّه از داشتن زوج است ﴿خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا﴾ چه ﴿مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ﴾ باشد مثل گیاهان, چه ﴿مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾باشد مثل انسانها و چه جزء چیزهایی باشد که ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾, ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾نه یعنی ممکن نیست بداند، فعلاً نمیداند همین مثبت و منفی و بسیاری از خصوصیتهای برقی را که آن روز کسی نمیدانست در بخشهایی از سوره مبارکه «نحل» هم فرمود: ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[23] خیلی از چیزهایی را خلق میکند که فعلاً نمیدانید بعد برای شما کشف میشود، این ﴿یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ از همین قبیل است، اینجا هم ﴿مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ﴾ از همین قبیل است. فرمود ما این کارها را کردیم او منزّه از نیاز به این مسئله زوجیّت و امثال زوجیّت است.
درباره خصوص انسان از آن جهت که صبغهٴ ملکوتی دارد نه صبغه حیوانی آن قسمت قرآن کریم مسئله نکاح را ذکر کرده و حرمت خاصی برای نکاح قائل شده و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ما انبیا یک حرف تازهای داریم که قبلاً هم به عرضتان رسید فرمود: «النِّکَاحُ سُنَّتِی»[24] این ازدواجی که در گیاهان هست برای انسان نیست, این ازدواجی که در حیوانات هست برای انسان نیست, اجتماع مذکّر و مؤنث این نکاح نیست آنکه «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ»[25] آن نکاح است آن را ما آوردیم «النِّکَاحُ سُنَّتِی» و بسیاری از دخترها و خواهران ما در نظام کنونی نمیدانند که عظمت زن در مادر شدن است که او بتواند فرزند تربیت کند, دانشمند تربیت کند, عالِم و دانشمند شود برای اینکه فرزندان دانشمند تربیت کنند وگرنه کارمند شدن و وارد جامعه شدن و اینها این کاری است که از هر مردی ساخته است، آن کاری که از زن ساخته است، از عظمت زن، از اینکه او باید مظهر خالقیّت ذات اقدس الهی باشد آن کار اساسی زنهاست که فرمود ما نکاح آوردیم نه ازدواج مصطلح؛ این ازدواج مصطلح, اجتماع نر و ماده در گیاهان هم هست, در حیوانات هم هست ما آن را نیاوردیم «النِّکَاحُ سُنَّتِی»؛ لذا فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ» این اصول خانواده را تشکیل میدهد که امیدواریم ـ انشاءالله ـ برای نسل آینده و اینکه این خواهران ما, دختران ما, زنهای جامعه بدانند عظمت زن در مادر شدن است این نقص نیست که بگویند ما برای کهنه شستن نیامدیم خیر, کهنه شستن ممکن است کسی کارگر بگیرد، اما مادر شدن عظمت است؛ در خود روایات هم دارد ملاحظه فرمودید کسی آمده گفت من فلان گناهی کردم میخواهم پاک شوم حضرت فرمود مادر داری که مثلاً به مادر احسان کنی تا آن لغزشهایت بخشوده شود؟ عرض کرد نه به رحمت ایزدی رفت, گفت خاله داری؟ عرض کرد بله, گفت به خالهات هم اگر احترام کنی کارِ مادر است؛ این عظمت مادر, این مقام شامخ مادری این صبغه ملکوتی است فرمود نکاح سنّت ماست اگر کسی این کار را بکند نصف دینش را حفظ کرده، میبینید تفاوت ره از کجاست تا کجا. این نکاح را با چشم فرشتهها دارد میبیند نه نکاح را به عنوان اجتماع مذکر و مؤنث، این نظام اسلامی آمده زنها را آزاد کرده, آزادی این است که تحصیل آزاد است, کمالات آزاد است، اما تحصیل برای اینکه مادرِ خوب شود و بتواند فرزندان دانشمند تربیت کند، این نقص نیست و اگر جامعه به لطف الهی باید طوری باشد که این کشور از هر نظر آماده باشد برای ظهور مبارک حضرت و این نظام را حفظ کند از هر خطری و ـ انشاءالله ـ سالماً تحویل وجود مبارک حضرت بدهد داشتن فرزندان و جوانان با ایمان است.
[1]سوره یس، آیه12.
[2]سوره کهف، آیه14.
[3]سوره ص، آیه27.
[4]سوره انبیاء، آیه16.
[5]سوره هود، آیه103.
[6]سوره آل عمران، آیه9.
[7]سوره بقره، آیه2.
[8]سوره یس، آیه26.
[9]سوره حدید، آیه3.
[10]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص115.
[11]سوره فصلت، آیه53.
[12]سوره انسان، آیه6.
[13]مجمع البیان، ج10، ص617.
[14]سوره محمد، آیه15.
[15]سوره نحل، آیه66.
[16]سوره بقره، آیه188.
[17]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه طباطبائی، ج17، ص86.
[18]تفسیر الزمخشری الکشّاف عن الحقائق غوامض التنزیل، الزمخشری، ج4، ص15.
[19]سوره یس، آیه71.
[20]سوره صافات، آیه96.
[21]سوره یونس، آیه41.
[22]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب او التفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج26، ص306.
[23]سوره نحل، آیه8.
[24]دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکزدائره المعارف بزرگ اسلامی، ج17، ص6520.
[25]حواریات فقهیه، عبدالهادی السیدمحمدتقی الحکیم، ج1، ص233.
- جریان شهید سوره «یس»؛
- معرفتشناسی حسی و تجربی؛
- ایمان «بالشهاده» و ایمان «بالغیب»؛
- برهان برای اثبات معاد.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا حَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ (30) أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لاَ یَرْجِعُونَ (31) وَ إِن کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ (32) وَ آیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (33) وَ جَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ (34) لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ (35) سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ (36)﴾
چون این سوره مبارکه؛ یعنی سوره «یس» در مکه نازل شد و مطالب مهمّ سوَر مکّی که همان اصول دین و خطوط کلی فقه و حقوق بود جریان توحید و معاد و وحی و نبوّت را به صورت نکات اصلی در این سوره ذکر میکند. تاکنون جریان توحید را که بازگو فرمود در آیه دوازده سخن از معاد مطرح شد که ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتَی﴾و برای اینکه روشن شود که مسئله معاد با همه عقاید و اخلاق و اعمال افراد همراه است فرمود: ﴿وَ نَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا﴾و برای اینکه ثابت شود عالَم با مهندسی عام اداره میشود فرمود: ﴿وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾،[1]پس عالَم یک نظم عمومی با هندسه عمومی دارد ﴿وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ﴾و هر کسی هم که مُرد با اعمال و عقاید و اخلاق و رفتار و گفتارش محشور میشود.
بعد از جریان شهید سوره «یس» فرمود: ﴿یَا حَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ﴾[2]اینها در اثر غفلت, هر پیامبری که بیاید حالا یا «بلاواسطه» با آنها سخن بگوید یا «معالواسطه» اینها او را استهزا میکنند و محور استهزای هم از نظر معرفتشناسی اینها گرفتار حصر معرفتشناسی در حس و تجربه و تجربه حسی هستند تا چیزی را نبینند باور نمیکنند؛ لذا اگر هم بخواهند به چیزی ایمان بیاورند ایمان «بالشهاده» است، اینها اهل ایمان «بالغیب» نیستند، چون غیب را با حس و تجربه حسّی نمیشود اثبات کرد غیب را با تجرید باید اثبات کرد و معرفتشناسی اینها منحصر در حس و تجربه حسّی است، اگر غیب باشد چه اینکه هست تنها راه آن تجرید و برهان تجریدی است نه حسّی و تجربی. اینها چون آن معرفتشناسی را ندارند قهراً نمیپذیرند یا شک دارند و احیاناً استهزا میکنند. آنگاه برهانی که قرآن کریم به زبان دیگر بازگو کرد این است که فرمود عالَم که باطل نیست، این را همانطوری که ملاحظه فرمودید به دو قضیه ذکر کرد هم به صورت قضیه سالبه و هم به صورت قضیه موجبه؛ فرمود این نظام, باطل نیست که هر کسی هر کاری کند و هیچ حساب و کتابی نباشد، پس باطل نیست ﴿وَ مَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾[3] بازیچه هم نیست ﴿وَ مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾[4] ما بازیگر نیستیم، نظام باطل نیست, پدیدآورنده نظام هم بازیگر نیست که اینها قضایای سالبه است. قضیه موجبه این است که ما اینها را به حق آفریدیم؛ این «باء» یا «باء» ملابسه است یا «باء» مصاحبه؛ یعنی پیچیدهٴ در صندوقچه حقیقت است یا پوشانده به لباس حقیقت است، عالَم «بالحق» خلق شد، پس هر کاری, هر عقیدهای, هر قولی, هر رفتاری, هر گفتاری, هر نوشتاری حسابی دارد. براساس این دو مطلب که گاهی به صورت قضیه سالبه ذکر میشود و گاهی به صورت موجبه, پس حساب و کتاب و محکمه عدلی هم هست.
مسئله بعدی آن است اینها که مُردند دیگر برنمیگردند تا به حساب اینها رسیدگی شود، پس به دنیا نمیآیند تا براساس تناسخ حساب و کتاب اعمال بررسی شود، پس حساب حق است, بررسی حق است, کیفر حق است, جزا حق است اینها هم که مُردند بدون حساب مُردند و به دنیا هم برنمیگردند که مسئله تناسخ و امثال تناسخ باشد تا اگر کسی انسان خوب عملی بود در بدن فرد موفقی تعلّق بگیرد و هکذا, پس اصلِ نظام حق است، حساب و کتاب حق است، خیلیها بیحساب و کتاب مُردند، باید حساب و کتابی باشد، برگشت آن به نحو تناسخ به دنیا نیست, الاّ ولابد در جای دیگر هست فرمود آن جای دیگر محضر ماست ﴿وَ إِن کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ﴾این ﴿لَمَّا﴾به معنی «الاّ» است؛ یعنی همه یکجا جمع هستند که در سوره «هود» فرمود این ﴿یَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾[5]مجموع خودشان میآیند؟ نه خیر ما اینها را میآوریم جمعیّتی نیستند که به میل خودشان راه بیفتند بیایند ﴿إِن کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ﴾خودشان آمدند؟ نه خیر, ﴿لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ﴾ ما اینها را حاضر کردیم، ما با اینها کار داریم، ما باید حساب و کتاب اینها را بررسی کنیم. بنابراین طبق این اصول, در حقانیّت معاد بعد از اثبات شدن اینکه مبدأ حق است این چند مقدمه را قرآن کریم ذکر میکند که معاد, ضروری است قبلاً هم ملاحظه فرمودید اصطلاح «ضروری» همانطوری که در کتابهای منطقی میگویند در قرآن کریم کلمه «ضرورت» و «ضروری» و قضیه ضروری نیست تعبیرش به ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است ما میگوییم «الأربعة زوجٌ بالضروره, الانسان ناطقٌ بالضروره» در برابر «الانسان کاتبٌ بالامکان»، اینکه میگوییم «الانسان ناطق بالضروره»، چون ذاتیِ اوست یا «الأربعة زوجٌ بالضروره» این تعبیر ضرورت؛ یعنی محمول برای موضوع حتماً ثابت است. در جریان معاد و حقانیّت معاد تعبیر قرآن کریم این است که ﴿لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[6] این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ که در قرآن کریم هست همان پیام «بالضروره» را ثابت میکند. ﴿ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾,[7] ﴿جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾, ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛ یعنی شکبردار نیست؛ یعنی امر ضروری است و ضرورت معاد هم به این است که عالَم حق است و حساب و کتابی دارد و ما یقین هم داریم که عدهای بیحساب و کتاب رفتند، به حساب و کتاب کسی رسیدگی نشد و به دنیا هم که برنمیگردند که به نحو تناسخ باشد فرمود: ﴿أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾، پس یک جای دیگر هم باید باشد آن جای دیگر را ما اینها را احضار میکنیم؛ لذا فرمود: ﴿أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِنَ الْقُرُونِ﴾ ظلم اینها را اینها دیدند و دیدند اینها بیحساب و کتاب رفتند بیحساب و کتاب هم؛ یعنی لغو و لعب و بطلان, عالَم هم که اینطور نیست به دنیا هم برنمیگردند به نحو تناسخ که کیفر یا پاداش خود را بگیرند، پس جای دیگر حق است ﴿أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ وَ إِن کُلٌّ لَمَّا﴾؛ یعنی «الاّ» ﴿جَمِیعٌ﴾ این یک, جمیع هستند کجا جمع هستند؟ نزد ما هستند, خودشان میآیند؟ خیر, ما اینها را میآوریم ﴿وَ إِن کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ﴾, یک; ﴿لَدَیْنَا مُحْضَرُونَ﴾، منتها این ﴿لَدَیْنَا﴾ مقدّم شد حالا برای اهمیّت مطلب یا برای رعایت فواصل آیات.
﴿وَ آیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ﴾ نشانه اینکه چگونه معاد حق است؟ چطور میشود مردهها زنده شوند؟ میفرماید اگر درباره برزخ میگویید, کسی نمیمیرد به معنای نابودی تا زنده شود، از دنیا مستقیماً وارد برزخ میشوند، پوسیدگی و فرسودگی نیست. راجع به معاد البته دوباره باید بدن زنده شودوگرنه در برزخ با همان بدن برزخی هستند; لذا در جریان شهید سوره «یس» فرمود همین که شهید شد مستقیماً وارد بهشت برزخی شد ﴿قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾[8] دیگر بپوسد و ما دوباره بدنش را زنده کنیم و وارد برزخ کنیم این نیست، اما درباره معاد این چنین است که بدنها زنده میشود و ارواح به آنها تعلق میگیرد و مانند آن.
فرمود درباره معاد ما برهانی اقامه میکنیم همانطوری که خدا ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾[9]است و «هُوَ الْآخِرُ»[10]است هم مبدأ است هم معاد, برهانی که ما در اینجا اقامه میکنیم هم توحید را ثابت میکند و هم معاد را; توحید آن اصل آفرینش است, نظم است, تدبیر است, مدیریت است، پس معلوم میشود مبدأیی هست, معاد را ثابت میکند, ثابت میکند که احیای مُرده ممکن است این ﴿آیَةٌ﴾را گفتند خبر مقدّم است, ﴿الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ﴾مبتدای مؤخّر, برخیها خواستند بگویند نه, خود این ﴿آیَةٌ﴾مبتداست آن ﴿لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ﴾جمله خبریه است که خبر میشود برای مبتدا. به هر تقدیر آیت و علامت و نشانهای که ذات اقدس الهی هم برای مبدأ ذکر میکند و هم برای معاد این است؛ این تعبیر ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ﴾[11] این آیات آفاقی هم دلیل بر توحید است و هم دلیل بر معاد, اگر فرمود: ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا﴾ و خدا هم اول است و هم آخر, هم مبدأ است و هم معاد و مرجع، این آیات هم میتواند آیات توحید و مبدأ باشد و هم آیات رجوع و معاد باشد. ﴿وَ آیَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ﴾که این «أرض», میته است در هر گوشه زمین اینطور است بعضی از منطقهها که موات هستند یا غیر ذیزرع میباشند آنها را فرمود از طرف ما فیض میرسد؛ ولی آن بخش از زمین غیر قابل احیاست مگر اینکه امکاناتی بیشتر عطا کنیم. ﴿أَحْیَیْنَاهَا﴾ ما این زمین مرده را زنده میکنیم؛ تنها زنده کردن نیست، بلکه تکمیل میکنیم, بارور میکنیم؛ هرکدام از اینها یک برهان است، اصلِ اینکه زمین مرده در بهار زنده میشود و سبز میشود، حدّ وسط این برهان تام است و دلیل است، اما ما هسته را درخت میکنیم, حبّه را خوشه میکنیم, از اینها چندین برابر بهره میگیریم, شما از اینها استفاده میکنید این تکمیل آن حیات است، این نحوه بهرهبرداری آن حیات است تا ما گذشته از اعتقاد به توحید, شکر عملی هم داشته باشیم. برهانی که قرآن اقامه میکند هم مسئله توحید و معاد را ثابت میکند که حکمت نظری است و هم لزوم شکر و عبادت را اثبات میکند که حکمت عملی است. اگر بفرماید ما زمین را زنده میکنیم که علف در بیاید این برای اثبات نظم تدبیر توحیدی کافی است، برای اثبات امکان معاد که مرده را زنده میکند کافی است، اما شکرگزاری ما وقتی است که باغ و بوستان را مطرح کند, اقتصاد را مطرح کند, کشاورزی را مطرح کند بعد بفرماید: ﴿أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ﴾، پس ما یک «أفلا یعتقدون» از قرآن سراغ داریم یک ﴿أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ﴾ هم از آن سراغ داریم، اگر میفرمود «و آیةٌ لهم الأرض المیتة أحییناها» این فقط «أفلا یعتقدون» و امثال ذلک را به همراه داشت، اما از اینکه فرمود: ﴿وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ٭ وَ جَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ ٭ لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾, ﴿أَفَلاَ یَشْکُرُونَ﴾ را هم به همراه دارد که هم اعتقاد میآورد و هم عمل صالح, هم به ما میگوید ما این کارها را انجام دادیم تا اقتصادتان تأمین شود و هم اصلِ آن کارها را انجام دادیم تا اعتقادتان تأمین شود; لذا فرمود: ﴿أَحْیَیْنَاهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً﴾ اینجا که گندم و برنج و امثال ذلک نبود، اینجا که سیب و گلابی نبود، اینجا که انگور و خرما نبود، ما این خاک را خرما کردیم این خاک را انگور کردیم؛ یعنی از این خاک که شبیه هم هستند انگور در میآید, انار در میآید, خرما در میآید, فواکه گوناگون در میآید, برنج و گندم و جو و ذرّت هم در میآید تا اقتصاد را تأمین کند ﴿أَ فَلاَ یَشْکُرُونَ﴾ ما همین خاک را به این صورتها درآوردیم. ﴿وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً﴾ این «حَبّ» جنس است که همه اقسام حبوب را شامل میشود ﴿فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ٭ وَ جَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ﴾ برای تأمین این باغها و بوستانها ﴿وَ جَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ﴾ باغهایی از خرما و انگور، چون اینها را میگویند سلطان فواکه، برای اینکه غذا با اینها تأمین میشود, آذوقه را با انگور و خرما تأمین میکنند، اما با میوههای دیگر کمتر است. فرمود: ﴿مِن نَّخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ﴾ ما این چشمهها را جوشان کردیم، البته در بهشت آیاتی هست که دارد ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾[12] خود بهشتی چشمه را میجوشاند آنطور نیست که مثلاً یک جای معیّنی چشمه باشد و بهشتی مجبور باشد کنار آن چشمه چادر بزند یا اتاق درست کند، مثل دنیا نیست که اگر کسی خواست خانه بسازد به دنبال چشمه و نهر و بحر است، در آنجا چشمه، تابع اراده بهشتیهاست که هر جا بهشتی خواست چشمه بجوشد و بجوشاند طبق آیه ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ همانجا چشمه جوشیده میشود. مرحوم امینالاسلام ذیل این آیه ﴿یُفَجِّرُونَهَا﴾ نقل کرده است که بهشتی هر جایی را که با دست شریف خود اشاره کند یا خط بکِشد و اراده کند آنجا کوثر بجوشد, آب بجوشد, چشمه جوشان خواهد بود[13] که این برای بهشت است. مستحضرید آن ﴿مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾, ﴿لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾,[14] ﴿لَّبَناً خَالِصاً﴾[15] نهر عسل, نهر شیر, نهر آب این انهار چهارگانه محصول کار انسان است که خدای سبحان به آن صورت در میآورد، اما چشمهها را انسان میتواند بجوشاند، فرمود: ﴿وَ فَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ * لِیَأْکُلُوا﴾ این انسان ﴿مِن ثَمَرِهِ﴾ آن «حب», منظور از «اَکل» اینکه ما میگوییم نانِ مردم؛ یعنی اقتصاد مردم.
پرسش: جنّت برزخی هم با اراده انسان همراه است؟
پاسخ: بله جنّت برزخی هم همینطور است؛ ممکن است انسانهای ضعیف به آن قدرت نرسند، اما انسانهای کامل در جنّت برزخی هم مثل جنّت کبرا همین حالت را دارند.
در جریان «اَکل» منظور تنها خوردن نیست پوشیدن و مسکن و امثال ذلک هم هست، وقتی میگویند نانِ مملکت روبهراه است؛ یعنی اقتصاد, نان مملکت ضعیف است؛ یعنی اقتصاد, در تعبیرات فقهی هم همینطور است وقتی میگویند: ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾[16] تنها خوردن نیست اگر کسی زمین دیگری را غصب کند میگویند مال مردم را خورد, فرش دیگری و لباس دیگری را غصب کند میگویند مال مردم را خورد. در تعبیرات ادبی فارسی ما هم همینطور است که ما به اینها میگوییم مال مردم را خورد، چون خوردن اصل است و مایه حیات است هر گونه تصرّفی را میگوییم مال مردم را خورد، اگر فرمود اینها ﴿فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ﴾؛ یعنی نیازهایشان با این محصولات تأمین میشود، هم نیازهای غذایی, هم نیازهای پوشاکی, هم نیازهای مسکن و هم نیازهای دیگر.
فرمود: ﴿لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ﴾آن حب ﴿وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾در تفسیر این «ما» چهار وجه گفته شد که دو وجه آن را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اشاره کردند خود ایشان نظر شریفشان این است که این «ما», «ما» نافیه است،[17] چه اینکه زمخشری در کشاف[18] هم این «ما» را نافیه میداند، اما دیگران هم احتمال نفی دادند و هم احتمال موصوله دادند، هم احتمال مصدریه دادند، هم موصوله به معنای جامع ارائه داده شده است؛ فرمایش جناب زمخشری و همچنین سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این است که این کارها را ما انجام دادیم ﴿وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾اینها که زمین را زنده نکردند، اینها که درخت را از زمین نرویاندند، اینها که از درخت, حَبّ و میوه نرویاندند، اینها کارهای ماست؛ چرا شاکر نیستند؟! اما آنهایی که میگویند «ما» موصوله است و ظاهراً حق با آنهاست، چون در بخشهای دیگر میفرماید: ﴿خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ﴾ آنچه میدانید کار ماست; لذا طبق ظاهر این آیه همان «ما» موصوله است. فرمود: ما درختهای ثمربخش را که انگور دارد و خرما دارد و اینگونه از میوهها را دارد ما آفریدیم، شما اگر عصاره انگور و خرما میگیرید, شیرهٴ خرما میگیرید, حلوایی از خرما درست میکنید ﴿مِّمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینَا﴾[19] این هم کارِ ماست, پس ما این باغها را آفریدیم این درختها را آفریدیم, این نهرها را آفریدیم, این چشمهها را آفریدیم تا موادّ اولیه اقتصاد شما تأمین شود و هر چه از این درختها استفاده میکنید که کار ماست و هر چه از محصولات درخت به عنوان رُبّ و عصاره و حلوا و امثال ذلک درست میکنید ﴿مِّمَّا عَمِلَتْ﴾ آن هم «معالواسطه» کار ماست در بخشهای دیگر به طور کلی فرمود: ﴿خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ﴾[20] نه تنها درباره بت و بتپرستان فرمود شما را خدا خلق کرد، این سنگ و چوب را هم که میپرستید خدا خلق کرد، بلکه همه کارهای ما مخلوق الهی است، منتها اگر از راه صحیح باشد و با اراده صحیح انجام دهیم فیض هم میبریم و اگر معصیت باشد که به ما اِسناد دارد، اگر از این انگور خَمر درست کردیم ﴿بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾[21] و اگر عصاره انگور را گرفتیم شیره درست کردیم و بهرههای اقتصادی صحیح بردیم میشود ﴿مِّمَّا عَمِلَتْ﴾ که این ﴿مِّمَّا عَمِلَتْ﴾ احتمال چهارم که «ما» موصوله باشد به معنای وسیع از کشاورزی تعدّی میکند طبق حرف امام رازی به اقتصاد و تجارت هم میرسد. [22] احتمال چهارم این است که موصوله باشد «بالمعنی الوسیع», پس احتمال اول نافیه است، دوم موصوله مصطلح است که از همان کشاورزی نمیگذرد، سوم مصدریه است، چهارم موصوله وسیع است ﴿وَ مَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ﴾ کارهای تجاری که شما انجام میدهید, صنایعی که انجام میدهید, استخراج نفت و گازی که دارید اینها همه «ممّا عَمِلت أیدیکم» است هر چه با دست خودتان انجام میدهید این فیضِ فوز ماست که به شما رسیده است، چرا شاکر نیستید؟!
فرمود: ﴿لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ﴾ این حب و آنچه با دستشان انجام میدهند، اعم از محصولات کشاورزی و غیر کشاورزی، چرا اینها شاکر نیستند؟! پس هم برهان است بر توحید و اعتقاد و هم دلیل است بر لزوم سپاس و شکرگزاری ﴿أَفَلاَ یَشْکُرُونَ﴾ بعد میفرماید این کارهایی که ما انجام میدهیم که میگوییم شما شکر کنید ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهی نیازی به سپاس شما ندارد شما محتاج به شکر هستید که با این شکر, نزدیکتر شوید و ﴿شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾ نصیب شما شود و فیض جدیدی بگیرید و الاّ ذات اقدس الهی منزّه از همه این کارهاست. آنچه در نظام انجام داد خودش منزّه است، آنچه در ساختار شما انجام داد خودش منزّه است, آنچه از شما توقّع دارد خودش منزّه است در هر سه ضلع، خدای سبحان منزّه است ﴿سُبْحَانَ﴾ آن خدایی که ﴿خَلَقَ الْأَزْوَاجَ﴾ را، این ﴿خَلَقَ الْأَزْوَاجَ﴾ نشان آن است که هوشها را تأمین میکند, ترغیب میکند, بیدار میکند که بالأخره در گیاهان اینطور است، در برقها میگویید مثبت و منفی دارد اینطور است، گیاهان اگر بخواهند ثمربخش شوند باید نکاح کنند این نکاح در گیاهان هم هست, در حیوانات هم هست, در موجودات دیگر هم هست هر کدام زوجی دارند که دوتایی که با هم کنار هم جمع شوند ثمربخش هستند. ﴿سُبْحَانَ﴾ آن خدایی که ﴿خَلَقَ الْأَزْوَاجَ﴾ و خودش منزّه از داشتن زوج است ﴿خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا﴾ چه ﴿مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ﴾ باشد مثل گیاهان, چه ﴿مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾باشد مثل انسانها و چه جزء چیزهایی باشد که ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾, ﴿لاَ یَعْلَمُونَ﴾نه یعنی ممکن نیست بداند، فعلاً نمیداند همین مثبت و منفی و بسیاری از خصوصیتهای برقی را که آن روز کسی نمیدانست در بخشهایی از سوره مبارکه «نحل» هم فرمود: ﴿وَ یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾[23] خیلی از چیزهایی را خلق میکند که فعلاً نمیدانید بعد برای شما کشف میشود، این ﴿یَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ از همین قبیل است، اینجا هم ﴿مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ﴾ از همین قبیل است. فرمود ما این کارها را کردیم او منزّه از نیاز به این مسئله زوجیّت و امثال زوجیّت است.
درباره خصوص انسان از آن جهت که صبغهٴ ملکوتی دارد نه صبغه حیوانی آن قسمت قرآن کریم مسئله نکاح را ذکر کرده و حرمت خاصی برای نکاح قائل شده و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ما انبیا یک حرف تازهای داریم که قبلاً هم به عرضتان رسید فرمود: «النِّکَاحُ سُنَّتِی»[24] این ازدواجی که در گیاهان هست برای انسان نیست, این ازدواجی که در حیوانات هست برای انسان نیست, اجتماع مذکّر و مؤنث این نکاح نیست آنکه «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ»[25] آن نکاح است آن را ما آوردیم «النِّکَاحُ سُنَّتِی» و بسیاری از دخترها و خواهران ما در نظام کنونی نمیدانند که عظمت زن در مادر شدن است که او بتواند فرزند تربیت کند, دانشمند تربیت کند, عالِم و دانشمند شود برای اینکه فرزندان دانشمند تربیت کنند وگرنه کارمند شدن و وارد جامعه شدن و اینها این کاری است که از هر مردی ساخته است، آن کاری که از زن ساخته است، از عظمت زن، از اینکه او باید مظهر خالقیّت ذات اقدس الهی باشد آن کار اساسی زنهاست که فرمود ما نکاح آوردیم نه ازدواج مصطلح؛ این ازدواج مصطلح, اجتماع نر و ماده در گیاهان هم هست, در حیوانات هم هست ما آن را نیاوردیم «النِّکَاحُ سُنَّتِی»؛ لذا فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ» این اصول خانواده را تشکیل میدهد که امیدواریم ـ انشاءالله ـ برای نسل آینده و اینکه این خواهران ما, دختران ما, زنهای جامعه بدانند عظمت زن در مادر شدن است این نقص نیست که بگویند ما برای کهنه شستن نیامدیم خیر, کهنه شستن ممکن است کسی کارگر بگیرد، اما مادر شدن عظمت است؛ در خود روایات هم دارد ملاحظه فرمودید کسی آمده گفت من فلان گناهی کردم میخواهم پاک شوم حضرت فرمود مادر داری که مثلاً به مادر احسان کنی تا آن لغزشهایت بخشوده شود؟ عرض کرد نه به رحمت ایزدی رفت, گفت خاله داری؟ عرض کرد بله, گفت به خالهات هم اگر احترام کنی کارِ مادر است؛ این عظمت مادر, این مقام شامخ مادری این صبغه ملکوتی است فرمود نکاح سنّت ماست اگر کسی این کار را بکند نصف دینش را حفظ کرده، میبینید تفاوت ره از کجاست تا کجا. این نکاح را با چشم فرشتهها دارد میبیند نه نکاح را به عنوان اجتماع مذکر و مؤنث، این نظام اسلامی آمده زنها را آزاد کرده, آزادی این است که تحصیل آزاد است, کمالات آزاد است، اما تحصیل برای اینکه مادرِ خوب شود و بتواند فرزندان دانشمند تربیت کند، این نقص نیست و اگر جامعه به لطف الهی باید طوری باشد که این کشور از هر نظر آماده باشد برای ظهور مبارک حضرت و این نظام را حفظ کند از هر خطری و ـ انشاءالله ـ سالماً تحویل وجود مبارک حضرت بدهد داشتن فرزندان و جوانان با ایمان است.
[1]سوره یس، آیه12.
[2]سوره کهف، آیه14.
[3]سوره ص، آیه27.
[4]سوره انبیاء، آیه16.
[5]سوره هود، آیه103.
[6]سوره آل عمران، آیه9.
[7]سوره بقره، آیه2.
[8]سوره یس، آیه26.
[9]سوره حدید، آیه3.
[10]الاصول من الکافی، الشیخ الکلینی، ج1، ص115.
[11]سوره فصلت، آیه53.
[12]سوره انسان، آیه6.
[13]مجمع البیان، ج10، ص617.
[14]سوره محمد، آیه15.
[15]سوره نحل، آیه66.
[16]سوره بقره، آیه188.
[17]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه طباطبائی، ج17، ص86.
[18]تفسیر الزمخشری الکشّاف عن الحقائق غوامض التنزیل، الزمخشری، ج4، ص15.
[19]سوره یس، آیه71.
[20]سوره صافات، آیه96.
[21]سوره یونس، آیه41.
[22]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب او التفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج26، ص306.
[23]سوره نحل، آیه8.
[24]دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکزدائره المعارف بزرگ اسلامی، ج17، ص6520.
[25]حواریات فقهیه، عبدالهادی السیدمحمدتقی الحکیم، ج1، ص233.
تاکنون نظری ثبت نشده است