display result search
منو
تفسیر آیات 45 تا 54 سوره یس

تفسیر آیات 45 تا 54 سوره یس

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 82 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 45 تا 54 سوره یس"
- روشنگری قرآن از تفکرات مشرکان در مسائل اعتقادی و اقتصادی و علت آن؛
- خلط بین تکوین و تشریع یا جدال بودن کلام مشرکان؛
- بررسی عوامل انفاق نکردن مشرکان.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ مَا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (45) وَ مَا تَأْتِیهِم مِنْ آیَةٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ (46) وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (47) وَ یَقُولُونَ مَتَی هذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (48) مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (49) فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَی أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (50) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ (51) قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ (53) فَالْیَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (54)﴾

روشنگری قرآن از تفکرات مشرکان در مسائل اعتقادی و اقتصادی و علت آن
بعد از اینکه بخشی از آیات توحید را بیان فرمود و ضرورت وحی و نبوّت را مورد اشاره قرار داد، اجمالاً نظر آنها را درباره چند مسئله روشن کردند: یکی درباره اصل نبوّت بود, یکی درباره آیات الهی و معجزات پروردگار بود, یکی هم در مورد مسائل انفاقی و مانند آن بود و درباره معاد هم که منکر بودند با استهزا سؤال می‌کردند که قیامت چه وقت قیام می‌کند؟!
نظر آنها درباره اصلِ وحی و نبوّت همین بود که آیه سی سوره مبارکه «یس» به آن اشاره کرد، فرمود: ﴿یَا حَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ﴾.درباره آیات و معجزاتی که متواتراً نازل می‌شد آیه 46 بود که فرمود: ﴿وَ مَا تَأْتِیهِم مِنْ آیَةٍ﴾که این «آیة» فاعل این «تأتی» است که فعل مؤنث غایب است؛ ﴿وَ مَا تَأْتِیهِم مِنْ آیَةٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ﴾ که اینها می‌گفتند براساس تصادف و اتفاق است. اینکه در بخشی از آیات خدای سبحان به رسولش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾[1]همین است؛ یعنی کسی که معرفت‌شناسی او همان حس و تجربه حسی است تا لبهٴ مرگ را می‌بیند، چون راهی برای شناخت بعد از مرگ ندارد, اگر چیزی غیب بود او معرفت‌شناسی تجریدی می‌خواهد نه تجربی، آنها هم که این ابزار را ندارند و نمی‌پذیرند. حرف آنها هم این است که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[2] یا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾[3]کسی که در محدوده حس و معرفت‌شناسی حسی و تجربه حسّی فکر کند هرگز راهی برای ایمان به غیب ندارد; لذا آیات الهی را بر تصادف و امثال ذلک حمل می‌کند. پس درباره وحی و نبوّت ﴿یَا حَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ﴾ و درباره آیات و معجزات الهی، آیات حق ﴿وَ مَا تَأْتِیهِم مِنْ آیَةٍ مِنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ﴾. حالا در مسائل انفاقی این دیگر احتیاجی بهبرهان ندارد، بالأخره به فقرا باید کمک کرد. وقتی به اینها می‌گویند به فقرا باید کمک کنید، اینها یک مشکل درونی دارند به نام بُخل و یک مشکل اعتقادی دارند که آن مشکل اعتقادی را به عنوان جدال مطرح می‌کنند یا به عنوان برهان مطرح می‌کنند. اگر به آنها گفته شود برای تأمین نیاز فقرا کمک کنید، اینها اگر نظر استدلالی بخواهند ارائه کنند گرفتار همان خَلطی هستند که در سوره مبارکه «انعام» و مانند آن گذشت که در بحث گذشته اشاره شد که اینها بین تشریع و تکوین فرق نگذاشتند؛ در سوره مبارکه «انعام» آیه 148 این است که مشرکان، نه مقلّدانشان, چون مقلّدانشان چیزهایی را قبول می‌کردند که پدرانشان بگویند و چیزهایی را نفی می‌کردند که پدرانشان نفی می‌کنند، تصدیق و تکذیبِ گروه تقلیدی, تابع نفی و اثبات مرجع تقلیدشان است؛ اینها اگر چیزی را می‌خواستند بپذیرند می‌گفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾[4] و اگر نپذیرند می‌گفتند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾،[5] اما محقّقانشان به حسب ظاهر که پژوهشگر بودند برابر آیه 148 استدلال می‌کردند ﴿سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا﴾؛ می‌گفتند این نظام را خدا آفرید, علیمِ مطلق است, قدیرِ مطلق است و از کار ما هم باخبر است، اگر کار ما بد بود؛ یعنی شرک و وثنیّت بد بود خدا جلوی آن را می‌گرفت، چون خدا جلوی شرک و بت‌پرستی را نگرفت ـ معاذ الله ـ معلوم می‌شود راضی است ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَ لاَآبَاؤُنَا وَ لاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‌ءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّی ذَاقُوا بَأْسَنَا﴾.

پاسخ قرآن در بطلان تفکرات مشرکان به خلط بین تکوین و تشریع
پاسخ آنها این بود که شما بین اراده تکوین و تشریع خلط کردید؛ ذات اقدس الهی قادر مطلق است، اگر قادر مطلق است و جلوی چیزی را نگرفت معنای آن این نیست که آن حلال است وگرنه یک اباحه‌گری است، پس هیچ ظلم و معصیتی در عالَم نیست. شما را ذات اقدس الهی در نظام تکوین آزاد گذاشته که نه جبر است و نه تفویض «أمرٌ بین الأمرین» است؛ ولی در نظام تشریع موظّف کرده و راهنمایی کرده که پایان گناه آتش است. چرا بین تشریع و تکوین خلط می‌کنید؟ آنهایی که گرفتار این خَلط بودند همان‌طوری که شرک خودشان را توجیه می‌کردند، کمک نکردن به فقرا را هم با این بهانه توجیه می‌کردند.

خلط بین تکوین و تشریع یا جدال بودن کلام مشرکان
از ظاهر آیه‌ای که خطاب به مؤمنان است معلوم می‌شود اینها خواستند جدال کنند، نه اینکه برهان اقامه کنند. آیه 47 سوره «یس» این است: ﴿وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ﴾ آنها نمی‌گفتند: «لو یشاء الله أطعمه»، آنها می‌گفتند: ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ﴾ اینها به مؤمنین می‌گفتند شما می‌گویید که خدای سبحان ﴿یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ﴾[6] غنا و فقر به دست اوست، ما هم می‌گوییم به دست ارباب متفرّقه است[7] و خدا ربّ ‌العالمین است، مدیر کل است؛ ولی اداره امور انسان را به این بت‌ها سپرده که البته این اجرام, مجسّمه آن معبودها هستند. شما که می‌گویید همه کارها به دست خداست او مُطعِم است, او مُغنی است, او مغفر است، او شافی است، خدا به آنها بدهد! اگر این جمله که ﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ در آن نبود ممکن بود همان راهی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) رفتند که اینها خَلط بین تکوین و تشریع کردند،[8] همان راه را ادامه داد، اما از اینکه اینها به مؤمنین می‌گویند ما به کسی طعام دهیم که اگر خدا می‌خواست به آنها می‌داد، از این معلوم می‌شود که می‌خواهند جدال کنند.

بررسی عوامل انفاق نکردن مشرکان
﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ﴾. آنها که معتقد نبودند که خدا به کسی روزی می‌دهد آنها می‌گفتند خدا مدیرکل است و کارها را به این بت‌ها یا ملائکه یا قدّیسین بشر ـ معاذ الله ـ واگذار کرده است، بنابراین احتمال جدال غیر أحسن در آن هست، اینها به خاطر آن بخل درونی که دارند، اینها را بهانه قرار دادند؛ آنها بخیل هستند و بخل هم یک وصف پلیدی است که اصلاً در درون جان آدم لانه کرده است ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾؛[9] یعنی اصلاً این «شُحّ» و بُخل در درون جان خیلی‌ها لانه کرده و غایب نیست، بلکه همیشه حاضر است. هر کار خیری که آدم بخواهد انجام دهد این بخل که آن‌جا حاضر است و لانه کرده است و هرگز نمی‌خوابد و غفلت ندارد جلوگیری می‌کند؛ نه اینکه انسان، بخیل است, انسان بخیل هست، اما بخلش این‌طور است: «شُح» که بخلِ زشت است در درون دل اینها لانه کرده و همیشه حاضر است ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾; یعنی بخل را این‌جا حاضر کردند. اگر چنین است خیلی‌ها تا می‌روند انفاقی کنند این «شُحّ» و بخلی که در درون خانه اینها لانه کرده جلوی اینها را می‌گیرد. آن‌گاه فرمود عده‌ای بخل می‌ورزند ﴿وَ مَن یَبْخَلْ﴾[10] که طوق لعنت در قیامت بر گردن اینهاست.
راه بعدی راهی است که قارون و امثال قارون رفتند که آیه 77 سوره مبارکه «قصص» آن را بیان می‌کند. در آیه 77 وجود مبارک موسای کلیم به قارون فرمود: ﴿وَ ابْتَغِ فِیَما آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾؛ یعنی این نعمتی که خدا به شما داد با این نعمت معامله کنید و در راه خدا خیر کنید تا آخرت را تهیه کنید. ﴿وَ لاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾ بهره‌هایی هم که به اندازه خودت از دنیا باید ببری می‌بری و از طرفی هم باید بدانی که بهره تو در دنیا بسیار اندک است؛ ولی بالأخره خودت را تأمین کن و بقیه را وسیله تهیه آخرت قرار بده. ﴿وَ أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ﴾ همان‌طوری که خدا احسان کرد و به تو این نعمت و روزی را داد تو هم در راه خیر, اِطعام کن. این تعبیر ﴿أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ﴾، این تعبیر ﴿أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ﴾، این تعبیر ﴿وَ آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾[11] در همه این موارد این تعبیر به منزله حدّ وسط است؛ شما این کارها را باید انجام دهید، چرا؟ چون «مال الله» است, شما این کارها را باید انجام دهید، چرا؟ چون خدا به شما احسان کرد و شما هم باید احسان کنید, شما این کارها را باید انجام دهید، چرا؟ چون رزق را خدا به شما داد، پس باید حرف خدا را اطاعت کنید؛ در هر سه قسم از این آیات یاد شده, تعلیق حکم بر وصف که مشعر به علیّت است حدّ وسط بودنِ این قیود را نشان می‌دهد. ﴿وَ أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ﴾. حالا قارون در جواب چه گفت؟ ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾؛[12] یعنی من حدّ وسط را قبول ندارم، اینکه گفتی: ﴿أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ﴾ من این را قبول ندارم، زیرا من خودم زحمت کشیدم. اینکه می‌بینید بسیاری از ماها ـ معاذ الله ـ اسلامی حرف می‌زنیم و قارونی فکر می‌کنیم همین است، می‌گوییم ما خودمان زحمت کشیدیم و پیدا کردیم. این خطر دامنگیر ما حوزویان هم است می‌گوییم ما سی چهل سال ـ به اصطلاح ـ دود چراغ خوردیم؛ این حرف هم همین است و خیلی فرق نمی‌کند. اگر کسی گفت «ما بنا من نعمة فمن الله» او موحّد است، اما اگر گفت من خودم زحمت کشیدم وپیدا کردم این همین حرف است. ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾، آن‌گاه ذات اقدس الهی به وسیله موسای کلیم به آن قوم می‌فرماید: ﴿أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً﴾.[13] در ذیل آیه مبارکه «سبأ» و «فاطر» و اینها این بحث گذشت که قبل از قارون, سرمایه‌دارتر از او هم بودند که در آن عصر، خدا به پیامبرش وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) فرمود که به قارون و امثال قارون بگو قبل از شما سرمایه‌دارتر از شما هم بودند که به هلاکت رسیدند با اینکه ﴿مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ﴾[14] بود معلوم می‌شود که قبل از قارون, سرمایه‌دارتر از او هم بودند. ﴿قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً﴾.
پس سه چهار راه برای ندادن و انفاق نکردن دارد که بخش عظیم آن همان بخل درونی است یا خَلط بین تشریع و تکوین است یا جدال غیر أحسن است یا بخل است یا اینکه خودشان را مالک مستقل می‌پندارند و می‌گویند ما مالک مال هستیم و خودمان تحصیل کردیم و اختیارش را داریم و تحت امر کسی نیستیم. این وجوه چهارگانه متداخل‌اند این‌طور نیست که متقابل باشند و قسمت مهمّ آن همان بخل است که در درون هر کسی است و نمی‌گذارد انسان به وظیفه‌ خود عمل کند. از این‌جا معلوم می‌شود سوره مبارکه «یس» که در مکّه نازل شد، هر جا در سور مکّی سخن از زکات هست، همین زکاتِ انفاق مصطلح است، نه زکات مصطلح؛ یعنی همین انفاق لازم که برای کمک کردن به نیازمندان باشد، چون زکات فقهی در مدینه واجب شده و در مکّه نیامده است.
﴿وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ که این آیه بوی جدال غیر أحسن می‌دهد؛ ﴿أَ نُطْعِمُ﴾، چون در مسئله شرک آن‌جا نگفتند که «قال الذین کفروا للذین آمنوا». در آیه 148 سوره مبارکه «انعام» این نبود که «سیقول الذین أشرکوا للذین آمنوا لو شاء الله ما أشرکنا». اصلاً منطق و برهان آنها این بود که ـ معاذ الله ـ شرک مورد رضای خداست، اما در این‌جا از این تقابل معلوم می‌شود که قصد جدال داشتند.

عام بودن عنوان اطعام و شمول آن بر لباس و مسکن و غیره
﴿قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ﴾؛ منظورشان خصوص طعام نیست. مستحضرید جامه دادن به بی‌لباسان, کفش دادن به برهنگان, مسکن دادن به بی‌مسکن‌ها همه‌اش انفاق ﴿فِی سَبِیلِ اللَّهِ﴾[15] است و عنوان اِطعام شامل همه اینها می‌شود، چون نظیر ﴿وَ لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾[16] که منظور خصوص «اکل» نیست، بلکه هر گونه تصرّفی را که روا نباشد می‌گویند «اکل» باطل است.

متّهم نمودن مؤمنان به ضلالت دال بر جدال بودن کلام مشرکان
﴿أَ نُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ معلوم می‌شود که اینها جدال دارند؛ یعنی مشرکان به مؤمنان می‌گویند ـ معاذ الله ـ شما در ضَلال هستید، برای اینکه شما می‌گویید غنا و فقر به دست خداست و او روزی می‌دهد، چرا به آنها روزی نمی‌دهد؟ چرا ما بدهیم؟! از این معلوم می‌شود جدال غیر أحسن است، در حالی که ذات اقدس الهی فرمود ما این کار را می‌کنیم و شما را به فقر و غنای افراد می‌آزماییم.

اخبار قرآن به انتظار تکوینی مشرکان از صیحه مرگ
آن‌گاه خود ذات اقدس الهی به وسیله پیغمبر و مانند آن درباره اینها اظهارنظر می‌کند، می‌فرماید: ﴿مَا یَنظُرُونَ﴾ این تهدید است؛ یعنی «ما ینتظرون»، اینها منتظر هیچ چیزی نیستند ﴿إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾ اینها که معاد را منکر هستند، می‌گویند: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا﴾,[17] ﴿مَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾[18] ما با مُردن می‌پوسیم و بعد از مرگ هم ـ معاذ الله ـ خبری نیست، اما خدای سبحان می‌فرماید اینها تکویناً منتظرند که صیحه‌ای بیاید و به حیات همه اینها خاتمه دهد، ﴿مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾ ما با یک تشر عالَم را به هم می‌زنیم ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‌ءٌ عَظِیمٌ﴾[19] همین‌طور است، جهان‌لرزه غیر از زمین‌لرزه است؛ تنها زمین نمی‌لرزد، کلّ آسمان و زمین, شمس و قمر و همه ستاره‌ها دفعتاً فرو می‌ریزند. ﴿مَا یَنظُرُونَ﴾؛ یعنی «ما ینتظرون» ﴿إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾ که ﴿تَأْخُذُهُمْ﴾. اینها اگر مرگ فردی را بخواهند لحاظ کنند یک حکم دارد, مرگ جمعی را بخواهند لحاظ کنند که یک دفعه می‌میرند یک لحاظ دارد؛ در مرگ فردی، چون ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ﴾،[20] اگر در خانه‌شان دارند می‌میرند، فرصت وصیّت کردن ندارند, اگر بیرون هستند و دارند می‌میرند فرصت برگشت به خانه را ندارند، اینها سالبه به انتفاء محمول است؛ یعنی خانه هست؛ ولی آنها فرصت ندارند؛ ولی اگر مرگ عمومی باشد که همگان می‌میرند این سالبه به انتفاء موضوع است، زیرا خانه‌ای و اهلی نیست که اینها به اهلشان برگردند. به هر تقدیر نه راه برای توصیه و وصیت کردن و امثال ذلک است و نه راه برای بازگشت به اهل، حالا یا سالبه به انتفاء موضوع است یا سالبه به انتفاء محمول.

ظهور دشمنی مشرکان با یکدیگر در قیامت و علّت آن
﴿مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾ که ﴿تَأْخُذُهُمْ﴾ اینها را می‌گیرد ﴿وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ﴾؛ این ﴿یَخِصِّمُونَ﴾ که اصل آن «یختصمون» بود، گاهی باب افتعال مثل «اختصام» کار باب مفاعله را می‌کند. وقتی گفتند اختلاف دارند؛ یعنی مخالف یکدیگرند, «اختلف» فعلی نیست که انسان با خودش اختلاف داشته باشد؛ نظیر «اکتسب» نیست. «اختلف»؛ یعنی با دیگری اختلاف دارد؛ این باب افتعال است که کار باب مفاعله را می‌کند و در این‌جا هم «اختصم» کار باب مفاعله را انجام می‌دهد. ﴿یَخِصِّمُونَ﴾ که اصل آن «یختصمون» بود؛ یعنی «یتخاصمون» و«یخاصمون»، اینها همیشه اهل دعوا و نزاع بودند. آنها که به حسب ظاهر در دنیا دوست‌ هستند، چون دوستیِ اینها باطل است، دشمنیِ اینها حق است؛ دوستیِ اینها کِذب است، دشمنیِ اینها صدق است. روز قیامت که روز صدق است دشمنی ظاهر می‌شود و روز قیامت که روز حق است دشمنی ظاهر می‌شود; لذا فرمود: ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾،[21] چرا اینها دشمن یکدیگرند؟ اینهایی که در کنار یک میز دارند قمار می‌کنند, در کنار یک میز دارند نقشه بد می‌کِشند، چرا دشمن یکدیگرند؟ چون راه, راه باطل است؛ دوستیِ در راه باطل هم باطل است, این یک مقدمه; قیامت، روز حق است و هر چه حق است ظاهر می‌شود, این دو; اگر دوستیِ اینها باطل بود، دشمنیِ اینها حق است و دیگر ممکن نیست که دو طرف، هر دو از بین بروند و دو طرف هر دو باطل باشد. اگر کسی عزیزِ بی‌جهت بود ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾[22] این ذلیل باجهت است ﴿وَ إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ به کسی امر به معروف و نهی از منکر کنی به این عزّت کاذب او برمی‌خورد ﴿وَ إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ این عزیزِ بی‌جهت به او برمی‌خورد که کسی امر به معروف ونهی از منکر کرده است، پس این عزیزِ بی‌جهت است، وقتی عزّت او بی‌جهت بود ذلّتش باجهت است. قیامت, ظرف ظهور حق است، چون ظرف ظهور حق است این شخص عزیزِ بی‌جهت بود و ذلیل‌ باجهت, ذلّتِ آن روز ظهور می‌کند؛ لذا عذاب «هون»[23] و عذاب «مهین»[24] دامنگیر او می‌شود، غیر از آن عذابی که ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾؛[25] آن خواری و رسوایی و فضیحت دامنگیر او می‌شود، چون ممکن نیست دو طرف باطل باشد. پس اگر کسانی که کنار میز قمار و میز نقشه‌کشی هستند و دوستیِ اینها بی‌جا بود، دشمنیِ اینها به‌جاست؛ دوستی اینها باطل بود، دشمنی اینها حق است, این یک مقدمه; قیامت هم ظرف ظهور حقیقت است, دو; لذا ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ و متّقیان که دوستیِ اینها حق بود قیامت همین حق ظهور می‌کند; لذا متّقیان را استثنا فرمود.[26]
پرسش: تعبیر ﴿الْأَخِلاَّءُ﴾...
پاسخ: خلیل‌ هستند و در دنیا دوست یکدیگرند، اما صدق و کذب آن, این خُلّت و این دوستی باطل است یا حق این را قرآن باید روشن کند؛ یک وقت ﴿وَ اتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلاً﴾[27] است و یک وقت هم همین دشمنان هستند که کنار میز قمار نشستند؛ اینها واقعاً دشمن یکدیگرند، چون در مسیر باطل دارند حرکت می‌کنند.

سرنوشت انسان در برزخ و خواب و بیداری در آن
همین که پرده غیب کنار رفت, «اختصام» و خصومت اینها با یکدیگر ظاهر می‌شود. اینها سراسیمه به مخالفت یکدیگر می‌پردازند, یک; وحشت‌زده سؤالی می‌کنند که الآن چه صحنه‌ای پیش آمد؟ چه کسی ما را بیدار کرد؟ ما که خواب بودیم، چون بسیاری از اینها در برزخ خواب‌ هستند، گروه خاصّی هستند که بیدارند؛ مثل شهدا که در برزخ بیدار هستند, علما در برزخ بیدار هستند؛ از این جهت است که ارتباط با آنها و توسّل به آنها کارگشاست. این شهدا که ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾[28] نشانهٴ بیداریِ برزخی آنهاست، اگر آنها در برزخ خواب باشند که از خدا بشارت نمی‌طلبند. کسانی هم که با شهدا هستند که اگر خون شهید را با مرکّب آنها بسنجند مرکّب آنها وزین‌تر است، اینها هم بیدار هستند. آدم بیدار بالأخره کارساز است; ولی خیلی‌ها خواب‌ هستند، «یُلْهَى‌ عَنْهُمْ‌». [29]
پرسش: آیا ارواح انسانیّت در عالَم برزخ می‌خوابند؟
پاسخ: انسانیّت فرق می‌کند، «مرقد» هم همین است. «رقود»؛ یعنی خواب, خواب به این معنا که در دنیا داریم نیست؛ ولی خواب به این معنا که توجه ندارند و حکم خواب بر آنها بار است؛ فقط چند گروه‌ هستند که در برزخ بیدارند و باخبرند. تعبیر به مرقد که می‌گویند: ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾ «مرقد»؛ یعنی خوابگاه, «رقود» در قبال بیداری است ﴿تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ﴾[30] شما خیال می‌کنید که اینها بیدارند؛ ولی اینها خوابند، در جریان سوره «کهف» گذشت که نمای اینها نمای انسان بیدار است؛ ولی اینها خواب هستند. «یقظان»؛ یعنی بیدار, «راقد»؛ یعنی خواب و «مرقد»؛ یعنی خوابگاه. برای خیلی‌ها برزخ در حدّ «مرقد» است، البته برای خواص این‌طور نیست آنها آگاه و باخبر و مستبشِر هستند و مانند آن. اینها وقتی بیدار شدند خیال می‌کنند؛ نظیر خواب دنیاست که می‌گویند چه کسی ما را بیدار کرده است؟ وقتی که ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ﴾؛ یعنی قبور ﴿إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾. «اِنسلال» که در سوره مبارکه «انبیاء» هم گذشت که در قصه یأجوج و مأجوج و امثال ذلک آمد؛ آیه 96 سوره مبارکه «انبیاء» این بود: ﴿حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾ «نَسَلَ، یَنسِلُ»؛ یعنی با شتاب حرکت می‌کنند اینها هم با شتاب حرکت می‌کنند؛ یعنی اینها را می‌برند, چه کسی می‌برد؟ روشن نیست، به نام چه کسی ببرند در جای خودش مشخص است که ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[31] هر کسی را که دنبال کسی راه افتاده بود به نام همان او را صدا می‌زنند.
این صحنه‌ها معلوم می‌شود تمام‌ آن به عنایت الهی است، حالا یا به پیغمبر می‌فرماید یا به اولیای دیگر که شما در پاسخ آنها بگویید. اینها وقتی سر از قبر برداشتند خیال می‌کنند وضع, وضع دنیاست؛ اینها خواب بودند تازه بیدار شدند ﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا﴾چه کسی ما را بیدار کرده؟ پاسخ این است که این دیگر دنیا نیست که شما خواب بودید و بیدار شدید، این صحنه‌ای که شما می‌بینید این همان چیزی است که خدا وعده داد و گفت بعد از مرگ حیات اُخرایی هست, این همان است.
پرسش: ؟پاسخ: آن اوایل برزخ است در اوایل برزخ سؤال منکر و نکیر هست که در عبارت مرحوم شیخ مفید[32] و در روایات هم هست که یک عدّه«یُلْهَى‌ عَنْهُمْ‌» اینها بعد از مدتی عذاب برزخی را می‌چشند. درباره فرعون و امثال فرعون این چنین نیست که اینها در خواب باشند یک کانالی از قبرِ برزخی اینها به جهنم هست که «یعرض علیها کل یوم» بامداد و «عشیّ» و «غدا»؛ اینها که ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾[33]هستند این ائمه کفر خواب نیستند، کانالی بین قبر اینها تا دوزخ هست که ﴿یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوّاً وَ عَشِیّاً﴾[34]وقتی که قیامت شد ﴿أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾ تاکنون عذاب شدید داشتند، الآن به اشدّ عذاب مبتلا می‌شوند؛ اینها برای ائمه کفر است.
اما برای مؤمنان، آن هم کانالی است بین قبر اینها به بهشت روح و ریحان می‌رسند وقتی هم که وارد شدند می‌گویند: ﴿أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ﴾.[35] اما کافران عادی و مؤمنان عادی بعد از اینکه دوران برزخ را گذراندند ـ حالا آن را دیگر خود ذات اقدس الهی می‌داند که دوران برزخ چه مدت است ـ یعنی عذاب یا رفاه محدود را گذراندند، طبق روایتی «یُلْهَى‌ عَنْهُمْ‌» اینها را فعلاً رها می‌کنند تا اینکه در قیامت به حسابشان برسند; لذا برزخ برای اینها مرقد می‌شود. اینها وقتی بیدار شدند می‌گویند چه کسی ما را از مرقد و خوابگاه و بسترمان بیدار کرده؟ پاسخ الهی این است که ﴿هذَا﴾؛ این صحنه‌ای که می‌بینید همان است که ﴿مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾ امید هست که خدای سبحان شما را مورد رحمت قرار دهد؛ ولی این وعده الهی است, یک و انبیا از طرف پروردگار این خبر را به شما رساندند و درست گفتند ﴿وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ﴾، دو.

توجیه ناتمام علامه مجلسی(ره) بر روایات دال بر فاصله نفخ صور اول و دوم
حالا یک مرحله است که اینها کلاً می‌میرند و وارد برزخ می‌شوند, یک مرحله است که نفخ صور ثانی است، چون نفخ اول که شد همه اینها ﴿فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ﴾[36] الا اینکه یک عدّه را استثنا می‌کند ﴿إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ که حالا آنها خواصّ اولیا و اهل بیت(علیهم السلام) هستند که در نفخه اول هم به «اذن الله» هستند، نمی‌میرند و از بین نمی‌روند این‌جایی که ﴿فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ﴾ است یک عده را ذات اقدس الهی استثنا کرده ﴿إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾، اما در نفخه دوم ﴿نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾[37] که این نفخه دوم همه مرده‌ها را زنده می‌کند. در روایات هست که بین نفخ اول و نفخ دوم مثلاً فلان مقدار فاصله است «أَرْبَعُ مِائَةِ»[38] فاصله است، البته اینها را باید توجیه کرد. خدا غریق رحمت کند مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف بحار در بخش سماء و عالَم در همان هیئت‌های بطلمیوسی دارند توجیه می‌کنند که این چهارصد سالی که بین نفخ اول و نفخ دوم فاصله است، وقتی که شمس و قمری در کار نیست ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾[39] شد, ﴿إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾[40] شد, ﴿وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾ شد, ﴿وَ الْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ شد, سال و ماهی نمی‌ماند تا شما بگویید چهارصد سال فاصله است و می‌فرماید ممکن است آن «فلک‌الأفلاک» و «معدل‌النّهار» آن باشد که آن تعیین‌کننده «لیل» و «نهار» است که این خیلی فاصله دارد با تحقیقات علمی گذشته و تحقیقات علمی امروز، چون با قرآن سازگار نیست؛ کلّ سماوات بساط آنها برچیده می‌شود، می‌فرماید: ﴿وَ الْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾؛ ما مثلِ «سِجل» ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾؛[41] چند بار این آیه معنا شد، «سِجل»؛ یعنی طومار, طومار به چه چیزی می‌گویند؟ به این پارچه‌نوشته‌هایی که آن امضاها و آن مکتوب را پیچانده، الآن این کاغذ را نمی‌گویند طومار، وقتی این کاغذ را شما لوله کردید و کاملاً تمام این نوشته‌ها مَطوی و مستور شد و دیده نمی‌شود، این را می‌گویند «سِجل», «سجل»؛ یعنی طومار, فرمود ما بساط آسمان و زمین را این‌طور جمع می‌کنیم ﴿یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾؛ اگر این پارچه‌ها یا این کاغذهایی که صد نفر امضا کردند, هزار نفر امضا کردند شما وقتی لوله کردید این می‌شود طومار, وقتی که باز است طومار نیست، وقتی بستید می‌شود طومار. این طومار تمام این نوشته‌ها را در بردارد، فرمود ما طوماروار بساط آسمان‌ها را جمع می‌کنیم، تمام این ستاره‌ها و کواکب در این سجل, در این طومار جمع هستند. اولاً «فلک‌الأفلاک»ی نیست و ثانیاً جا برای ماندن «فلک‌الأفلاک» نیست. آن روایاتی که دارد «أَرْبَعُ مِائَةِ» و اینها آن توجیحات خاصّ خودش را دارد.
پرسش: جمله ﴿وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ﴾ نمی‌تواند ناظر به کارهای روزمرّه دنیا باشد؟
پاسخ: نه, چون بعد از اینکه از «مرقد» برخاستند دشمنی‌شان ظاهر می‌شود.
پرسش: در صیحه اول است؟
پاسخ: در صیحه اول بالأخره بعد از مرگ است و وارد قیامت‌ هستند, صیحه اول در قیامت است, صیحه دوم هم در قیامت است.
پرسش: ﴿فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاَ إِلَی أَهْلِهِمْ﴾.
پاسخ: برای اینکه اشاره شد سالبه به انتفاء موضوع است. اگر فردی باشد که یک نفر دارد می‌میرد سالبه به انتفاء محمول است، اما اگر جمعی باشد اشاره شد که سالبه به انتفاء موضوع است، اهلی در کار نیست تا او وصیّ تعیین کند یا به اهلش برگردد. در مرگ فردی, سالبه به انتفاء محمول است, در مرگ جمعی سالبه به انتفاء موضوع است.

استثنا شدن مرگ از عده‌ای بعد از نفخ صور اول
به هر حال بین نفخ اول و نفخ دوم یک عدّه هستند و قرآن کریم یک عده را استثنا کرده است. فرمود وقتی که نفخ اول شد ﴿فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَ مَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾نفخ دوم ﴿نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ آن‌که می‌گوید:
ما زنده به ذکر دوست باشیم٭٭٭ دیگر حیوان به نفخه صور[42]
او می‌تواند اشاره کند به اهل بیت(علیهم السلام) که ما به نام دوست زنده‌ایم؛ در نفخه اول هستیم, در نفخه دوم هستیم, بین نفختین هستیم و از بین نمی‌رویم. کسانی که «وجه الله» باشند در دعاها هست که «أَیْنَ وَجْهُ‌ اللَّهِ‌ الَّذِی‌ إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ»[43]«وجه الله» نمی‌خوابد, «وجه الله» نابود نمی‌شود, «وجه الله» محکوم نفخ اول نیست, «وجه الله» محکوم هیچ نفخه‌ای نخواهد بود. به هر حال فرمود این همان است که رحمان وعده داد, یک; گزارش آن را هم انبیای ما به شما رساندند, دو; ﴿إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً﴾.

احضار همه انسان‌ها بعد از نفخ دوم به استثنای مخلَصین
در نفخه دوم ﴿فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ﴾ما اینها را می‌آوریم، خودشان که نمی‌آیند ما اینها را احضار می‌کنیم؛ آن وقت در سوره مبارکه «صافات»[44] و «ص»[45] و امثال ذلک «مخلَصین» را استثنا کرده فرمود همه را ما احضار می‌کنیم مگر «مخلَصین», «مخلَصین» حضور دارند اما آنها را جلب نمی‌کنیم و اینها همیشه هستند. در صحنه قیامت که سخن از احضار است مخلَصین را استثنا فرمود. ﴿جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ﴾با آن آیه‌ای که «مخلَصین» را استثنا می‌کند منافات ندارد.

عدل محض بودن محکمه الهی به علت ظهور باطن اعمال در آن
حالا آمدیم در محکمه, با نفخه دوم محکمه قیامت منعقد شد. در محکمه، عدل محض است, چرا؟ برای اینکه همه عمل خودشان را می‌بینند و جا برای شکایت نیست, اگر هم یک وقت کمبود داشته باشند اعضا و جوارح هم شهادت می‌دهند, بنابراین عدلِ محض است، چون عدلِ محض است فرمود: ﴿فَالْیَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً﴾ این تنها نکره در سیاق نفی نیست که مفید عموم است، آن‌جا به صورت نفی جنس فرمود: ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾[46] که توسط «الیوم» جنسِ ظلم نفی شده است و این «لا», «لا»ی نفی جنس است؛ یعنی عدلِ محض است، چون هر کسی عمل خودش را می‌بیند، اگر متنِ عمل را می‌بیند جا برای گِله و شکایت نیست. ﴿فَالْیَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً﴾، چرا؟ برای اینکه ﴿وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾نه «بما کنتم», ﴿مَا کُنتُمْ﴾عینِ عمل, کیفر تلخ انسان است، همین‌طور است. اینکه بعضی از بزرگان می‌گفتند ما می‌بینیم که از دهن فلان‌کس آتش درمی‌آید، حرف‌های تفرقه‌افکن, تهمت زدن‌ها, حرف‌های خلاف و دروغ که واقعاً آتش است. در سوره مبارکه «جن» فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[47]یعنی هیزم جهنم را دیگر ما از جنگل نمی‌آوریم؛ همین شخصِ ظالم خودش گُر می‌گیرد، این هیزم ماست. آن وقت چه چیزی باعث گُر گرفتن اوست؟ همان ظلم او, اگر یک وقت بزرگی گفت من می‌دیدم که فلان‌کس که حرف می‌زند از دهنش آتش بیرون می‌آید، ما نباید اینها را نفی کنیم، چون خودِ عمل گاهی به این صورت درمی‌آید. فرمود: ﴿لاَ ظُلْمَ الْیَوْمَ﴾ در آن‌جا به نحو نفی جنس, این‌جا به نحو ﴿لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً﴾که نکره در سیاق نفی است. برهان مسئله هم این است که ﴿وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ نه «بما کنتم تعملون»، اگر ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾[48] متن عمل را می‌بیند; منتها می‌فهمد آن همین عمل است که به این صورت درآمده و باطن همان عمل است که به این صورت ظاهر شده است، دیگر جا برای شکایت و گِله نیست.

[1]سوره نجم، آیه29.
[2]سوره بقره، آیه55.
[3]سوره نساء، آیه153.
[4]سوره زخرف، آیه22.
[5]سوره مومنون، آیه24.
[6]سوره شوری، آیه49.
[7]سوره یوسف، آیه30.
[8]المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، ج17، ص94.
[9]سوره نساء، آیه128.
[10]سوره محمد، آیه38.
[11]سوره نور، آیه33.
[12]سوره قصص، آیه78.
[13]سوره قصص، آیه78.
[14]سوره قصص، آیه76.
[15]سوره بقره، آیه195.
[16]سوره بقره، آیه188.
[17]سوره مومنون، آیه37.
[18]سوره جاثیه، آیه24.
[19]سوره حج، آیه1.
[20]سوره اعراف، آیه34.
[21]سوره زخرف، آیه67.
[22]سوره بقره، آیه206.
[23]سوره انعام، آیه93.
[24]سوره سبأ، آیه14.
[25]سوره نساء، آیه56.
[26]سوره زخرف، آیه67.
[27]سوره نساء، آیه125.
[28]سوره آل عمران، آیه170.
[29]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج6، ص235.
[30]سوره کهف، آیه18.
[31]سوره اسراء، آیه71.
[32]مسائل السرویة، الشیخ المفید، ص63.
[33]سوره آل عمران، آیه10.
[34]سوره غافر، آیه46.
[35]سوره زمر، آیه74.
[36]سوره زمر، آیه68.
[37]سوره زمر، آیه68.
[38]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج6، ص330.
[39]سوره تکویر، آیه1.
[40]سوره تکویر، آیه2.
[41]سوره انبیاء، آیه104.
[42]دیوان اشعار سعدی، غزل303..
[43]المزار، محمدبن المشهدی، ص579.
[44]سوره صافات، آیه40.
[45]سوره ص، آیه83.
[46]سوره غافر، آیه17.
[47]سوره جن، آیه15.
[48]سوره زلزال، آیه8.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:11

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی