- 543
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 15 تا 19 سوره غافر
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 15 تا 19 سوره غافر"
- وجه نام گذاری قیامت به ﴿یَومَ التَّلَاقِ﴾؛
- ادله قرآنی دال بر نفی جنس ظلم در قیامت؛
- معطّل نبودن انسان در صحنه قیامت به دلیل حاکمیّت شاهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو العَرشِ یُلقِی الرُّوحَ مِن أَمرِهِ عَلی مَن یَشَاءُ مِن عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَومَ التَّلَاقِ (15) یَومَ هُم بَارِزُونَ لَا یخَفَی عَلی اللَّهِ مِنهم شیءٌ لِمَنِ المُلکُ الیَومَ لِلَّهِ الوَاحِدِ القَهَّارِ (16) الیَومَ تجُزَی کلُُّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت لَا ظُلمَ الیَومَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الحسَاب (17)وَ أَنذِرهُم یَومَ الآزِفَةِ إِذِ القُلُوبُ لَدَی الحنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِن حَمِیمٍ وَ لَا شَفِیعٍ یُطَاعُ (18) یَعلَمُ خَائنَةَ الأَعینِِ وَ مَا تخُفِی الصُّدُورُ (19) وَ اللَّهُ یَقضی بِالحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَقضُونَ بِشیءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیر(19)﴾
وجه نام گذاری قیامت به ﴿یَومَ التَّلَاقِ﴾
بعد از اینکه در این قسمت از آیات، بخشی از معارف توحید و وحی و نبوت را ذکر نمود، مسئله معاد را که اثربخشترین عنصر برای تهذیب نفس است را ذکر کرد. فرمود روزی به عنوان روز «تَلاقی» مطرح است؛ حالا یا «تَلاقی» ارواح با ابدان است؛ یعنی «بالموت» ارواحی که ابدان را رها کردند، دوباره برمیگردند، این یک وجه؛ یا «تَلاقی» فرشتههای آسمان با موجودات زمین است که در آن روز فرشتهها نازل میشوند و به عنوان شهادت و مانند آن حضور پیدا میکنند، این دو وجه؛ یا «تَلاقی» اولین و آخرین در «یوم» که ﴿إِنَّ الأَوَّلینَ وَ الآخِرینَ ٭ لَمَجمُوعُونَ إِلى میقاتِ یَومٍ مَعلُوم﴾،[1] این سه وجه؛ یا «تَلاقی» انسان با پروردگار خودش است که ﴿إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقیه﴾،[2] این چهار وجه؛ یا «تَلاقی» هر کسی جزای اعمال و کیفر و پاداش اعمال خودش است، این پنج وجه؛ بالاخره این روز، روز «تَلاقی» است.
ادله قرآنی دال بر نفی جنس ظلم در قیامت
مطلب بعدی آن است که در چنین روزی هیچ ظلمی در آن نیست؛ مجموعاًً شش بار کلمهٴ «یوم» در همین تقریباً یک سطر ذکر شده که به عنوان نفی جنس، هیچ ظلمی در این روز نیست. چرا ظلم در این روز نیست؟ چون بعد از اینکه فرمود: ﴿لِمَنِ المُلکُ الیَومَ﴾، هیچ کسی جوابگو و مالک نیست، مگر ذات اقدس الهی! اگر خدای سبحان مالک است «و لاغیر» و خدا هم «مستحیل» است ظلم کند، پس از طرف مالک، ظلمی در کار نیست. ظلم که بخواهد فرض شود، یا از ناحیه قاضی است یا از ناحیه شاهد است یا از ناحیه مأموران اجرا و مانند آن است؛ این ظلم که به نحو نفی جنس منتفی شده است ﴿لَا ظُلمَ الیَومَ﴾، همه اینها را ذات اقدس الهی بررسی نمود؛ امّا درباره قاضی در سوره مبارکه «کهف» و امثال «کهف» فرمود: ﴿وَ لا یَظلِمُ رَبُّکَ أَحَدا﴾،[3] چون او عدل محض است؛ سهو و نسیان هم در خدا نیست، چون ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾؛[4] پرونده هم پروندهٴ مغلوطی نیست، زیرا هر انسان، هر کاری که میکرد، همان جا فرشتهها مینوشتند ﴿وَ رُسُلُنا لَدَیهِم یَکتُبُون﴾،[5]﴿وَ إِنَّ عَلَیکُم لَحافِظین ٭ کِراماً کاتِبین ٭ یَعلَمُونَ ما تَفعَلُون﴾،[6] اینطور نیست که فرشتهها بعد بنویسند! همان جا مینویسند و شاهدان هم غیر از انبیا و اولیا و امثال آنها اعضا و جوارح ما هستند که همراه ما هستند؛ وقتی دست حرف میزند که شما فلان جا امضا کردی، فلان جا گرفتی و پا امضا میکند که شما فلان جا رفتی، دیگر جا برای انکار نمیماند. پس فرض ندارد که در آن روز ظلمی راه پیدا کند.
امکان تصور ظلم در قیامت با معطّلی مؤمن در حسابرسی و نفی آن
یک فرض میماند و آن معطلی آن روز است؛ بالاخره کسی که زحمتی کشیده و کار خیری انجام داده باید به پاداش برسد؛ «تَلاقی» اولین و آخرین در روزی که پنجاه هزار سال است، این معطلی و سرگردانی که خودش ظلم است! فرمود: این چنین هم نیست، چون ﴿إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِساب﴾ است؛ این ﴿إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِساب﴾ که در ذیل آیه آمده، روشن است که تعلیل است. در فرمایش سیدناالاستاد، سطر اول آن ممکن است که مقداری تأملپذیرباشد؛ امّا سطر دوم آن ـ گرچه به صراحت ذکر نفرمودند ـ مطلب حقّی است و آن این است، اینکه فرمود: ﴿لَا ظُلمَ الیَوم﴾، محفوف به دو دلیل است: این نفی جنس هم معلّل به قبل است و هم معلّل به بعد؛ معلّل به قبل است، برای اینکه ﴿الیَومَ تجُزَی کلُُّ نَفسِ بِمَا کَسَبَت﴾؛ اگر جزا «عین» عمل باشد که ظلم فرض ندارد، پس این ﴿لَا ظُلمَ الیَومَ﴾ معلّل به قبل است، چون جزا عین عمل است و به تعبیر «إِنَّ» معلّل به بعد است، چون این «إِنَّ» ظاهرآن تعلیل است: ﴿إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِساب﴾.[7] اگر کسی توهّم کند که ـ معاذ الله ـ ممکن است که در برابر این همه جمعیت اشتباهی صورت پذیرد، فرمود تأخیر و «بطء»ی نیست، او ﴿سَریعُ الحِساب﴾ است و اگر کسی بگوید تا این همه جمعیت به کیفر و پاداش خود برسند، عدّه زیادی سالیان متمادی باید معطّل باشند که این هم ظلم است، فرمود: نه! ﴿إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِساب﴾ است. اگر کسی نامهٴ اعمالش به دست راست اوست، همان جا بهشت را میبیند، معطّل نیست! و اگر بنا شد که کسی کیفر ببیند، او را معطل و سرگردان نمیکنند، محاسبه و اِعمال آن هم سریع است. بنابراین پنج، شش وجه برای استحاله ظلم راه دارد؛ نفیِ ظلم عمدی، نفیِ ظلم سهوی، نفیِ ظلم کاتبان، نفیِ ظلم شاهدان، نفیِ ظلمِ تأخیر در جزا و عمل، نفیِ ظلمی که بالاتر از همه است، اینکه جزا عین عمل است؛ اگر کسی سَم خورد و دلدرد گرفت، علت این دلدردی که غیر از آن سَمّ چیز دیگری نیست! اگر گفتند گناه سَم و آبروبَر است، اگر کسی گناه کرد و این گناه به آن صورت درآمد، این ظلم فرض ندارد! برای اینکه خودِ این شیء است! حالا اعضا و جوارح، فرشتگان و انبیا شاهد هستند، اینها علل و عوامل بیرونی است؛ مهمترین دلیل برای عدل، این است که متن عمل پاداش است: ﴿جَزاءً وِفاقا﴾.[8] آن آیهای که ـ در بحث دیروز ـ خوانده شد، دیگر برای ما و امثال ماها ندارد، فرمود: ﴿تُجزَونَ ما کُنتُم تَعمَلُون﴾؛[9] حالا اگر کسی غذای سمی خورد و دلدرد گرفت، آیا این، جا برای ظلم است؟ یا جا برای تردید است؟ جا برای سهو و نسیان است؟ جا برای خطاست؟ این متن عمل است! حضرت فرمود عمل بد آبروبَر است، آدم را رسوا میکند و باطن گناه همین است! «تَعَطَّرُوا بِالاستِغفَارِ لَا تَفضَحنَّکُم رَوَائِحُ الذُّنُوب». [10]بنابراین «إِنَّ» ظاهر در تعلیل است؛ منتها در تبیین این علت باید مقداری دقت کرد. فرمود: ﴿الیَومَ تجُزَی کلُُّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت﴾ این برای قبل، ﴿إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِساب﴾ این برای بعد، وسط هم ﴿لَا ظُلمَ الیَوم﴾ که جا برای ظلم نیست. خدای سبحان همین مسئله را در موارد گوناگون بیان کرده است: فرمود که نفی ظلم گاهی به لحاظ این است که آن کاتبان اشتباه نکردند و همان جا نوشتند. در سوره مبارکه «مؤمنون» آیه62 فرمود: ﴿لا نُکَلِّفُ نَفساً إِلاَّ وُسعَها وَ لَدَینا کِتابٌ یَنطِقُ بِالحَقِّ وَ هُم لا یُظلَمُون﴾، اگر متن عمل حاضر است و ﴿فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه﴾،[11] آن وقت جا برای ظلم نیست! یک وقت است که خود عمل حاضر نیست یا باطن عمل حاضر نیست، در آن مسئله احتمال ظلم مطرح است؛ امّا وقتی متنِ عمل حاضر باشد، به هیچ وجه جا برای ظلم نیست. در آیه 71 سوره مبارکه «اسراء» فرمود: ﴿یَومَ نَدعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم فَمَن أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَأُولئِکَ یَقرَؤُنَ کِتابَهُم وَ لا یُظلَمُونَ فَتیلا﴾؛ به اندک چیزی ستم نمیشود، چون متن عمل را میبینند! در راههای دیگر هم فرمود که اگر انسان به سرعت همهٴ اعمال و «شوارح» و شواهد خود را میبیند، احتمال ظلم اصلاً مطرح نیست. فقط میماند این مسئله که آن معطلی را چه کار کنیم؟ در این آیه میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الحسَاب﴾ و در بخشهایی از سوره مبارکه «بقره» و آیه 62 سوره مبارکه «انعام» فرمود: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَولاهُمُ الحَقِّ أَلا لَهُ الحُکمُ وَ هُوَ أَسرَعُ الحاسِبین﴾، هیچ معطلی ندارد! بنابراین احتمال اینکه آن روز پنجاه هزار ساله یک عدّه سرگردان باشند، اینطور نیست، مگر اینکه سرگردانی، کیفر باشد که مثلاً یک عدّه محکوم به سرگردانی هستند؛ الآن این شخص در جهنم است و اینطور نیست که «بلاتکلیف» چند سال سرگردان بماند تا ظلم محسوب شود.
روایت دال بر کوتاهی روز قیامت برای مؤمن
گاهی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این آیه را تفسیر میکرد، می فرمود که آن روز ﴿خَمسینَ أَلفَ سَنَة﴾[12] است، کسی از حضرت سؤال کرد که «مَا أَطوَلَ هَذَا الیَومَ»؛ عجب روز طولانی است! فرمود: «وَ الَّذِی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ»؛ قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست، این روز که پنجاه هزار سال است، برای مؤمن به اندازه یک نماز پنج، شش دقیقهای است،[13] این پاداش اوست! پس سرگردانی و معطلی در آن روز پنجاه هزار ساله نیست، مگر اینکه خود سرگردانی کیفر باشد. کسی که دیگران را سرگردان کرده و کار مردم را انجام نداده است، همین در قیامت باعث سرگردانی و کیفر اوست، نه اینکه او معطل باشد تا جزا ببیند، بلکه الآن دارد جزا میبیند؛ او مردم را معطل کرده، آن جا هم معطل میشود! ﴿وَ قِفُوهُم﴾ [14]هم همینطور است!
پرسش: اگر گناه نکردند چه؟
پاسخ: اگر کسی ـ إن شاءالله ـ اینطور باشد، فرمود به اندازه «صَلَاةٍ مَکتُوبَة» در قیامت معطل است، بعد راهیِ بهشت میشود. هیچ وقت آن سرگردانی پنجاه هزار ساله برای همه نیست! این پنجاه هزار سال اگر مانند روز دنیا و اینها باشد، بله «شمس» و «قمر» در کار است؛ ولی ﴿وَ الأَرضُ جَمیعاً قَبضَتُهُ یَومَ القِیامَةِ﴾ شد، ﴿وَ السَّماواتُ مَطوِیَّاتٌ﴾[15] شد و ﴿فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً﴾[16] شد، بساط منظومه شمسی و نظام سپهری برچیده شد. پس اگر ما معطّلی پنجاه هزار نفر را در دنیا فراهم کردیم، پنجاه هزار سال آن جا معطّل هستیم و اگر مشکل پنجاه هزار نفر را خوب بررسی کردیم و انجام دادیم، سریعاً عبور میکنیم! حضرت فرمود: «وَ الَّذِی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ» این روز، برای مؤمن به اندازه «صَلَاةٍ مَکتُوبَة» است.
پرسش: ﴿کَلَمحِ البَصَرِ﴾ [17]را قرآن به کار می برد، چون در بعضی از روایات دارد که بعضی ها ﴿کَلَمحِ البَصَرِ﴾ هستند؟
پاسخ: بله، از اینها دقیقتر! عبور بر صراط ﴿کَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب﴾ هست؛ این صراط مستقیمی که باید عبور کنند، بعضیها خوب و به سرعت عبور میکنند. اینهایی که همیشه از سیئات و گناهان عبور کردند و «غضّ بصر» کردند، آن جا هم سریعاً از صراط عبور میکنند، این درست است!
غرض این است که پنج، شش راه برای ظلم مطرح است که تمام پنج، شش راه هم بسته است؛ لذا به نحو نفی جنس فرمود: ﴿لَا ظُلمَ الیَومَ﴾؛ از لحاظ قاضی، از لحاظ کاتب، پروندهساز، شاهد، محکمه، جزا، کیفر، معطّلی و مانند اینها، از همه راهها که چند طایفه آیات قرآن کریم این راهها را بست؛ لذا فرمود: ﴿لَا ظُلمَ الیَومَ﴾ که «لای نفی جنس» است. آنگاه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِساب﴾ و بعد فرمود: ﴿وَ أَنذِرهُم یَومَ الآزِفَةِ﴾، خیلی دور نیست! ﴿إِنَّهُم یَرَونَهُ بَعیدا ٭ وَ نَرَاهُ قَرِیباً﴾، [18]خیلی دور نیست! ﴿یَومَ الآزِفَةِ﴾؛ حالا که قیامت نزدیک است، چرا انذار کند!؟ برای اینکه حوادث دردناک آن روز طوری است که از غم و غصه این دل میخواهد بیاید بیرون که در گلو گیر میکند؛ البته این یک تمثیل است. ﴿إِذِ القُلُوبُ لَدَی الحنَاجِرِ﴾ است؛ مثل اینکه دل حرکت کرده آمده در حنجره و میخواهد از دهن بیرون بیاید؛ این تمثیلی برای شدت غم است ﴿إِذِ القُلُوبُ لَدَی الحنَاجِرِ﴾؛ در حالی که اینها خشم خود را فرو میبرند، چون چاره ندارند و خودشان هم که مشکل خود را نمیتوانند حلّ کنند!
پرسش: مقام رسیدگی به ثواب در عالَم جزا با مقام رسیدگی به عذاب باید فرق کند!
پاسخ: کسی که ﴿سَریعُ الحِساب﴾ است، معطل نمیکند؛ ولی آن مقام فرق میکند؛ اول بررسی است، استنطاق است، سؤال و جواب است، استشهاد است، ادای شهادت و اقرار گرفتن است، بعد از اینکه ﴿فَاعتَرَفُوا بِذَنبِهِم﴾،[19]آنوقت دیگر سرگردان نیستند، مگر اینکه خود سرگردانی جزء پروندههای تعذیبی آنها باشد.
معطّل نبودن انسان در صحنه قیامت به دلیل حاکمیّت شاهد
پس هیچ کس معطّل و «بلاتکلیف» نیست که بگوید تا وضع ما روشن شود این جا چه کار کنیم؟! او ﴿بِکُلِّ شَیءٍ مُحیط﴾ است، اگر ﴿بِکُلِّ شَیءٍ مُحیط﴾ [20]است، ﴿بِکُلِّ شَیءٍ بَصیر﴾ [21]است و «شاهد بِکُلّ شیء» است، هر کسی را در همان جا محاکمه میکند، پاداش او را هم میدهد، کیفر او را هم میدهد، معطّل نیست! بنابراین توهّم اینکه از زیادی جمعیت سهو و نسیانی باشد که «مستحیل» است؛ از زیادی جمعیت سرگردانی و معطّلی باشد «مستحیل» است، برای اینکه ـ بیان نورانی حضرت امیر این بود که «اتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الحَاکِم» [22]ـ آن کسی که خودش امروز میبیند فردا قضا و حکم دست اوست و او دیگر معطل چیزی نیست! کیفر و پاداش هم در کنار اوست! پس توهّم اینکه انسان در آن جا از زیادی جمعیت معطّل است و این ستمی است، این را قرآن نفی کرده که ﴿لَا ظُلمَ الیَومَ﴾.
علّت انذار پیامبر به نزدیکی قیامت و عدم اختصاص آن بر مخاطبان آن حضرت
در برابر این ضمیر ﴿وَ أَنذِرهُم یَومَ الآزِفَةِ﴾، اگر میفرمود: «ما لَهُم» کافی بود؛ امّا این «تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیت» است، یک؛ و «مشعر» به این است که این حکم اختصاصی به مخاطبین آن حضرت ندارد، هر کسی هر گونه ستمی را مرتکب شده است مشمول این حکم است، دو؛ لذا نفرمود «ما لَهُم» فرمود: ﴿مَا لِلظَّالِمِینَ مِن حَمِیمٍ﴾ یک، ﴿وَ لَا شَفِیعٍ یُطَاعُ﴾ دو، نه کسی که از اینها بخواهد به عنوان دوست گرم و صمیمی که «حمیم» اینها باشد این جا وجود ندارد و «شفیع» هم نمیتواند مشکل اینها را حل کند؛ اگر در دنیا دوستِ عادی باشد، همین دوست در قیامت به صورت دشمن درمیآید! ﴿الأَخِلاَّءُ یَومَئِذٍ بَعضُهُم لِبَعضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ المُتَّقین﴾؛ [23]این دوستانِ کنارِ سفره گناه، در قیامت دشمنان یکدیگر هستند؛ امّا دوستانی که «حمیم» و گرم باشند ـ حمام را برای همین جهت حمام گفتند است ـ دوست صمیمی، مثل «صخره صمّاء» [24]است؛ سنگی که سبک و نفوذپذیر باشد این را نمیگویند «صخره صمّاء»، بلکه سنگ درونپُر، عمیق و محکم را «صخره صمّاء» میگویند. دوستی که درون او پُر باشد و درون او مثل بیرون مودّت و محبّت باشد، به او دوست صمیمی میگویند! فرمود اینها نه دوست صمیمی دارند، نه دوست «حمیم» دارند، نه از «صمیم» کاری ساخته است و نه از «حمیم» کاری ساخته است! «شفیع» هم مشکل اینها را حل نمیکند! برای اینکه «شفیع» دو قسم است: بعضیها حق شفاعت ندارند که اینها خیال میکردند که ﴿ما نَعبُدُهُم إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلفی﴾[25]یا ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللَّهِ﴾[26]اینها که حق شفاعت ندارند، میماند انبیا و اولیا(علیهم السلام) که حق شفاعت دارند و از اینها شفاعت نمیکنند، چون «مشفوعٌ له» باید «مرتضی المذهب» باشد: ﴿لا یَشفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارتَضی﴾ [27]و اینها که «مرتضی المذهب» نیستند، گرچه شفعای الهی مأذون هستند؛ امّا اذن ندارند از افراد غیر «مرتضی المذهب» شفاعت کنند ﴿لا یَملِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمنِ عَهدا﴾،[28]﴿لا یَشفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارتَضی﴾ و مانند آن؛ پس اگر بخواهند «مشفوع» شوند، هیچ شفیعی که حرفش شنیده شود و اطاعت شود، در آن روز برای اینها نیست.
مقصود از آشکار بودن اعمال در صحنه قیامت
خدای سبحان فرمود که اینها «بارز» هستند، به طوری که درون اینها بیرون میآید ﴿لا یَکتُمُونَ اللَّهَ حَدیثا﴾، [29]فرمود: ﴿تَبلُوا کُلُّ نَفسٍ ما أَسلَفَت﴾؛ [30]هر چه را که اینها انجام دادند، با همان هستند و همینها را کُهنه میکنند «بِلا»؛ یعنی کُهنگی، فرمود اینها کاری که انجام دادند این کارها اینها را رها نمیکند؛ اگر ی کسی سی سال، چهل سال یا پنجاه سال که زنده است و یک قبا داشته باشد، میگویند این قدر این را پوشید که این را کهنه کرد؛ در تعبیرات فارسی ما هم همین است، ما اگر بگوییم فلان شخص را ما خوب میشناسیم، میگویند ما او را الآن سی، چهل سال است که کهنه کردیم؛ یعنی خیلی با او مأنوس بودیم و آشنا هستیم، این ﴿هُنالِکَ تَبلُوا کُلُّ نَفسٍ ما أَسلَفَت﴾ یعنی همین! آنچه را که اینها عمل کردند، این قدر با اینها هست که اینها را کهنه میکند، از بس که با اینها هستند! اینها را رها نمیکنند! اگر اینها را رها نمیکنند، پس جا برای انکار نیست، «بارز» هستند؛ یعنی ذاتاً، عقیدتاً، اخلاقاً و عملاً ﴿یَومَ هُم بَارِزُونَ﴾ و ﴿لا یَکتُمُونَ اللَّهَ حَدیثا﴾.
علم خدای سبحان به نگاه مخفیانه چشم و مقاصد مخفی دل
بعضی از امور هستند که برای دیگران مخفی است و برای ذات اقدس الهی مخفی نیست؛ فرمود: ﴿یَعلَمُ خَائنَةَ الأَعینُِ﴾. ﴿خَائنَةَ الأَعینُِ﴾نه یعنی گناه چشم، آن گناه چشم را که خیلیها مرتکب می شوند و این خیانت نیست، این معصیت چشم است. خیانت آن است که طرزی انسان با چشم گناه کند که گویا اصلاً نمیبیند، پس گناهی که انسان علنی دارد انجام میدهد و نامحرم را نگاه میکند، اینکه ﴿خَائنَةَ الأَعینُِ﴾ نیست، این معصیت «عین» است و نه خیانت «عین»! خیانت «عین» باید در امانت و یک امر مستور باشد، امر مشهور و علنی و شفاف و روشن را که خیانت نمیگویند، این میشود معصیت، این میشود سرقت علنی؛ امّا اگر طوری باشد که فقط خودش دارد گناه میکند و میفهمد و دیگری نمیفهمد، فرمود این کار که فقط خودش میداند و دیگران نمیدانند یا طرزی گناه میکند که دیگران نمیفهمند و طرزی میبیند که گویا نمیبیند، این همین روایتی است که در کنز الدقائق از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند این ﴿خَائنَةَ الأَعینُِ﴾؛ یعنی چه؟ فرمود طرزی نگاه میکند که گویا نگاه نمیکند، این خیانت چشم است. فرمود این را خدا میداند: ﴿یَعلَمُ خَائنَةَ الأَعینُِ وَ مَا تخُفِی الصُّدُورُ﴾هم همین مطلب را تأیید میکند؛ یعنی کار مخفیانه او؛ حالا یا مخفیانه او که در خفاست، مثل قصد و کاری است که در دل دارد، در دل دارد را که کسی باخبر نیست! و کاری هم که با بدن دارد انجام می دهد، طرزی انجام میدهد که فقط خودش میفهمد؛ این خیانت با آن خفا باید هماهنگ باشد، طرزی نگاه چشم دارد که گویا نگاه نمیکند.
دوری انبیا از اشاره های چشمی در پیشبرد اهداف
این روایت نورانی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) در همین تفسیر شریف کنز[31] هست و در ذیل این آن بیان نورانی که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است را نقل میکند؛ این «عبدالله بن سعد بن أبی سرح»[32] که خیانتی کرده بود و نسبت به حضرت آن اهانت را روا داشت و قلوب مسلمانها را در اثر هتک حرمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) جریحهدار کرد و دین الهی را به هتک گرفته بود که حضرت او را «مهدور الدم» اعلام نمود و او هم فرار کرد، بعد بعضیها ـ حالا نام بردن اینها مصلحت نیست ـ آمدند و او را آوردند و خواستند شفاعت و وساطت کنند تا حضرت ببخشد، یک مقدار طول کشید و حضرت هم یک مقدار مسامحه کرد و یک قدری صبر کرد و بعد بالاخره بخشید. کسی به حضرت عرض کرد که شما که او را «مهدور الدم» دانستید و هنوز عفو نکرده بودید، وقتی به حضور شما آوردند، حکم شما همان حکم قبلی بود و ما منتظر بودیم که شما با گوشهٴ چشم اشاره کنید و ما به حیات او خاتمه دهیم. فرمود انبیا این کار را نمیکنند! ما صریح به مردم امر میکنیم! ما با گوشه چشم اشاره کنیم که فلان کس را بکُشید، نه اینکه کار من نیست، کار هیچ پیغمبری نیست! این را هم در همین تفسیر شریف نورالثقلین هست که فرمود انبیا(علیهم السلام) این کار را نمیکنند: «لَا یَقتُلُونَ بِالإِشَارَة»، [33]ما شفاف حکم میکنیم، شفاف عمل میکنیم، مرموز و مستور و این چنین کاری، کار انبیا نیست، اینها الگوهای بشر هستند! فرمود اگر ما حکم میکنیم، حکم علنی میکنیم! با گوشه چشم اشاره کنیم که شما فلان کس را بکُشید، یعنی چه؟! فلان کس را از بین ببرید، یعنی چه؟ «إِنَّ الأَنبِیَاءَ لَا یَقتُلُونَ بِالإِشَارَة»، این برای نبوت عامه است و این فکر برای همیشه زنده است. بشر تا این فکر را درک نکند گرفتار همین «إعوجاج» است؛ امروز این داعش نشد، یک داعش دیگر! بشر را عقل اداره میکند و بشر را در درجه اول علم اداره میکند! این کتاب چقدر شیرین است!
انبیا اقامه کنندگان عقل و عدل در جامعه
فرمود: انبیا آمدند ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسط﴾؛ [34]امّا وقتی حادثه به این جا رسید که ﴿إِذِ القُلُوبُ لَدَی الحنَاجِرِ کَاظِمِینَ﴾ خطر و بحران جهانی شد، عقل کافی نیست! علم کافی نیست! عدل کافی نیست! قرآن نفرمود همیشه عادل باشید! قرآن نفرمود همیشه عاقل باشید! در شرایط عادی عقل، عدل و علم کارساز است؛ امّا وقتی بحرانی شد فرمود: ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسط﴾ کافی نیست! بلکه ﴿کُونُوا قَوَّامین﴾! [35]عالم بودن کافی نیست، عاقل بودن کافی نیست، فرمود گروه خونتان باید عقل باشد! گروه خونتان باید علم باشد! ما گروه عرب داریم، گروه عجم داریم؛ امّا ﴿لِقَومٍ یَعقِلُون﴾[36]هم داریم؟ ﴿لِقَومٍ یَعلَمُون﴾[37]هم داریم؟ بله داریم! بعضیها نژادشان عدل است، این شخص به هیچ وجه کوتاه نمیآید؛ او مثل امام بار میآید! گروه خونی او علم است، گروه خونی او عدل است؛ البته این آیات کم است، آیاتی که ما را به عقل دعوت میکند شاید سیصد بار باشد یا به علم دعوت میکند سیصد یا چهارصد بار اینها باشد؛ امّا گروهی هستند که میگوید در موقع بحران از شما کار ساخته نیست و از آدمی مثل «روح الله» کار ساخته است! ﴿لِقَومٍ یَعقِلُون﴾، ﴿لِقَومٍ یَعلَمُون﴾؛ این قوم یعنی چه؟ اینها عرب هستند؟ عجم هستند؟ شرقی هستند؟ غربی هستند؟ اینطور که نیستند! ما قوم عرب داریم قوم عجم داریم، قوم سریانی داریم، قوم عبری داریم، قوم تازی داریم، قوم فارسی داریم؛ امّا قوم عاقل یعنی چه؟ فرمود اگر گروه خون کسی عقل و عدل بود او میتواند انقلاب کند ﴿لِقَومٍ یَعقِلُون﴾ و ﴿لِقَومٍ یَعلَمُون﴾، هیچ چیزی او را عوض نمیکند؛ او قائم «بالعقل» است، او قائم «بالعلم» است. اگر کسی قائم «بالعدل» باشد، چه چیزی او را خسته میکند؟ قائم به عقل و عدل و علم باشد چه چیزی او را خسته میکند؟ او خودش ستون است! ستون را چه چیزی خسته میکند؟ هیچ چیز! فرمود هر کاری از هر کسی ساخته نیست! در آن مواضع خطر و بحران از علما کاری ساخته نیست و باید دنبالهرو باشند! از عقلا کاری ساخته نیست و باید دنبالهرو باشند! از افراد عادل و عدول کاری ساخته نیست و باید دنبالهرو باشند! کسی میتواند انقلاب را به ثمر برساند که اصلاً او قائم به عقل باشد، قائم به عدل باشد و قائم به علم باشد ﴿لِقَومٍ یَعقِلُون﴾، «لِقَومٍ یَعدِلُون» این کتاب بوسیدنی نیست؟! پیغمبر این است و این لقب پرافتخار قیام برای همه اینهاست! وجود مبارک حضرت که قیام کند نیز همین است! او قائم به عدل است، نه عادل است! خیلیها عادل هستند، آن کسی که بتواند بحران جهان را عوض کند «القائم بالعقل» است، «القائم بالعلم» است و «القائم بالعدل» است!
پرسش: اینکه فرمود: «کُلُّکُم رَاعٍ وَ کُلُّکُم مَسئُولٌ عَن رَعِیَّتِه»![38]
پاسخ: همین! این امور جزئی است؛ امّا درحال خطر آن کسی که بتواند کلّ نظام را حفظ کند، باید ستون باشد! باید عمود باشد! اگر عمود بود، بله! اینها را محفوظ نگه میدارد.
فرمود انبیا هرگز این کار را نمیکنند که با اشاره دستور دهند! «إِنَّ الأَنبِیَاءَ لَا یَقتُلُونَ بِالإِشَارَة»؛ این از غُرَر روایات ماست که در تفسیر شریف کنز است، البته دیگران هم نقل کردند؛ ولی چون این «سهل الوصولتر» است ما این سند را ذکر کردیم. جریان «الصَّلَاةُ مِعرَاجُ المُؤمِن» [39]هم به عنوان مرسل، بعضیها در صدد این بودند که سند، برایش پیدا کنند در فرمایشات مرحوم مجلسی[40] و اینها است؛ ولی تاکنون به عنوان حدیث مرسل معروف بود.
مقصود از آگاهی خدای سبحان به اسرار مخفی شده در دل
فرمود: ﴿یَعلَمُ خَائنَةَ الأَعینُ﴾، ﴿وَ مَا تخُفِی الصُّدُورُ﴾؛ این ﴿وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾[41]هم از همین قبیل است. یک وقت است ما میگوییم خدا دلها را میداند؛ بله، این یک مرحله است؛ ولی به جای اینکه بفرماید خدا دلها را میداند میفرماید نه تنها دل را، آن زوایای دل که در درون دل نهاده شده و نهادینه شده را خدا میداند ﴿وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور﴾، «ذات الصدور» غیر از صدر و قلب است؛ صدر چیزی است و قلب چیزی است؛ آن اسرار نهانی و نهفتهشدهٴ در زوایای دل را میگویند «ذات الصُّدور»؛ یعنی چیزی که در صدر است آنها را هم فرمود که خدا میداند؛ این جا که فرمود: ﴿وَ مَا تخُفِی الصُّدُورُ﴾ همان «ذات الصدور» و همان اسرار نهانی است. خیلی از چیزهاست که انسان بخواهد بفهمد باید به او بفهمانند که در درون تو اینهاست! فرمود: ﴿إِن تَجهَر بِالقَولِ فَإِنَّهُ یَعلَمُ السِّرَّ وَ أَخفی﴾ فرمود: حرفها و کارهای علنی شما را که خدا میداند ومیبیند ﴿إِن تَجهَر بِالقَولِ﴾ این دیگر گفتن ندارد که خدا جهر را میداند، ﴿إِن تَجهَر بِالقَولِ﴾ [42]سه مرحله است که جهر را میداند، سرّ را میداند و اَخفای از سرّ را هم میداند. ﴿إِن تَجهَر بِالقَولِ﴾ که «فَإِنَّهُ یَعلَمُه» نفرمود، چون علم به جهر چیز روشنی است ﴿إِن تَجهَر بِالقَولِ فَإِنَّهُ یَعلَمُ السِّرَّ﴾ سرّ؛ یعنی آنچه انسان در درون خودش نگه داشته وبه کسی نمیگوید ﴿یَعلَمُ السِّرَّ وَ أَخفی﴾؛ اخفای از سرّ این است که بر خود انسان هم مخفی است، باید این را انسان کالبدشکافی کند، باز کند و درون انسان را به انسان نشان دهد تا انسان آن را باور کند که در درون او چه هست چه بود حالا از بس اغراض و غرائز روی آن درون آمده تلّی از اهداف را آن جا گذاشته و خودش را نمیبیند. این جا فرمود ما چیزهایی را میبینیم که بر خود شما هم مخفی است وقتی جراحی کردیم و آنها را بیرون آوردیم، آن وقت شما میبینید.
لزوم تفاوت بین اعمال فراموش شده و اسرار مخفی
پرسش: .... بشر اعمالی را انجام داده؛ ولی بعد فراموش کرده است؟
پاسخ: بله، آن «منسی» است، نه مخفی! مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) این هم نقل کرده که گاهی انسان در یک جا نشسته و گناه بیُت سال قبل یا سی سال قبل به یادش میآید، او باید خدا را شکر کند که چه کسی این را به یاد او آورده است؛ او به یادش آمده که حالا استغفار کند، این برکتی است! مثلاً آدم این جا نشسته و بعد به یادش میآید که بیست سال قبل فلان جا معصیتی کرده است، فوراً باید استغفار کند، این یادآوری یک تذکره الهی است! «منسیّ» غیر مخفی است، انسان در «منسیّ» اگر بررسی کند، یادش میآید یا این حوادث ممکن است یادش بیاورد؛ امّا مخفی به این آسانی جَلی نخواهد شد.
پرسش: ﴿بَلِ الإنسانُ عَلَی نفسِهِ بَصیرة﴾ [43]مگر برای همه نیست؟
پاسخ: بله! امّا در صورتی که بصیرت داشته باشد؛ امّا خیلی از چیزهاست که ﴿لا تَعمَی الأَبصارُ وَ لکِن تَعمَی القُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُور﴾.[44]همانطوری که «بصر» خیلی از چیزها را نمیبیند، بصیرت هم که برای دل است، همه چیز را نمیبیند. این آیه سوره مبارکه «حج» که فرمود دلشان کور است اگر کسی قلبش کور بود چه چیزی را ببیند؟! ﴿لا تَعمَی الأَبصارُ وَ لکِن تَعمَی القُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُور﴾؛ این شخص بصیرتش هم محدود است، ممکن است آن سرّ را ببیند؛ ولی اخبار را نبیند. وقتی با این تحلیل همه جانبه فرمود که جزا «عین» عمل است؛ شاهد اعضا و جوارح هستند؛ شاهد فرشتگان هستند؛ شاهد انبیا و اولیا هستند و قاضی هم خود ذات اقدس الهی است؛ عمل هم حاضر و نقد است، فرض ندارد که ظلم در آن روز راه پیدا کند ﴿وَ اللَّهُ یَقضی بِالحَقّ﴾ غیر از حق فرض ندارد. ﴿وَ الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَقضُونَ بِشیءٍ﴾؛ شما این بُتها را که میپرستید، از آنها کاری ساخته نیست و مهمترین عامل تزکیه و تهذیب نفس همین جریان یادآوری معاد است ﴿وَ اللَّهُ یَقضی بِالحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَقضُونَ بِشیءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیر﴾.
[1]واقعه/سوره56، آیه49.
[2]انشقاق/سوره84، آیه6.
[3]کهف/سوره18، آیه49.
[4]مریم/سوره19، آیه64.
[5]زخرف/سوره43، آیه80.
[6]انفطار/سوره82، آیه10.
[7]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج5، ص273.
[8]نباء/سوره78، آیه26.
[9]تحریم/سوره66، آیه7.
[10]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج16، ص70، ابواب جهاد النفس وما یناسبه، باب85، ط آل البیت.
[11]زلزله/سوره99، آیه7.
[12]معارج/سوره70، آیه4.
[13]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج7، ص123.
[14]صافات/سوره37، آیه24.
[15]زمر/سوره39، آیه67.
[16]حاقه/سوره69، آیه14.
[17]نحل/سوره16، آیه77.
[18]معارج/سوره70، آیه6.
[19]ملک/سوره67، آیه11.
[20]نساء/سوره4، آیه126.
[21]ملک/سوره67، آیه19.
[22]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج19، ص236.
[23]زخرف/سوره43، آیه67.
[24]لغت نامه دهخدا: «صخره صَمّاء»؛ سنگ سخت رست.
[25]زمر/سوره39، آیه3.
[26]یونس/سوره10، آیه18.
[27]انبیاء/سوره21، آیه28.
[28]مریم/سوره19، آیه87.
[29]نساء/سوره4، آیه42.
[30]یونس/سوره10، آیه30.
[31]میزان الحکمه، محمدمحمدی ری شهری، ج7، ص252.
[32]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج17، ص179.
[33]تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، ج1، ص746.
[34]حدید/سوره57، آیه25.
[35]نساء/سوره4، آیه135.
[36]بقره/سوره2، آیه164.
[37]بقره/سوره2، آیه230.
[38]نشریه معرفت(092)، معرفت، ج1، ص3.
[39]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج1، ص226.
[40]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج79، ص248.
[41]آل عمران/سوره3، آیه154.
[42]طه/سوره20، آیه7.
[43]قیامه/سوره75، آیه14.
[44]حج/سوره22، آیه46.
- وجه نام گذاری قیامت به ﴿یَومَ التَّلَاقِ﴾؛
- ادله قرآنی دال بر نفی جنس ظلم در قیامت؛
- معطّل نبودن انسان در صحنه قیامت به دلیل حاکمیّت شاهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ ذُو العَرشِ یُلقِی الرُّوحَ مِن أَمرِهِ عَلی مَن یَشَاءُ مِن عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَومَ التَّلَاقِ (15) یَومَ هُم بَارِزُونَ لَا یخَفَی عَلی اللَّهِ مِنهم شیءٌ لِمَنِ المُلکُ الیَومَ لِلَّهِ الوَاحِدِ القَهَّارِ (16) الیَومَ تجُزَی کلُُّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت لَا ظُلمَ الیَومَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الحسَاب (17)وَ أَنذِرهُم یَومَ الآزِفَةِ إِذِ القُلُوبُ لَدَی الحنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِن حَمِیمٍ وَ لَا شَفِیعٍ یُطَاعُ (18) یَعلَمُ خَائنَةَ الأَعینِِ وَ مَا تخُفِی الصُّدُورُ (19) وَ اللَّهُ یَقضی بِالحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَقضُونَ بِشیءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیر(19)﴾
وجه نام گذاری قیامت به ﴿یَومَ التَّلَاقِ﴾
بعد از اینکه در این قسمت از آیات، بخشی از معارف توحید و وحی و نبوت را ذکر نمود، مسئله معاد را که اثربخشترین عنصر برای تهذیب نفس است را ذکر کرد. فرمود روزی به عنوان روز «تَلاقی» مطرح است؛ حالا یا «تَلاقی» ارواح با ابدان است؛ یعنی «بالموت» ارواحی که ابدان را رها کردند، دوباره برمیگردند، این یک وجه؛ یا «تَلاقی» فرشتههای آسمان با موجودات زمین است که در آن روز فرشتهها نازل میشوند و به عنوان شهادت و مانند آن حضور پیدا میکنند، این دو وجه؛ یا «تَلاقی» اولین و آخرین در «یوم» که ﴿إِنَّ الأَوَّلینَ وَ الآخِرینَ ٭ لَمَجمُوعُونَ إِلى میقاتِ یَومٍ مَعلُوم﴾،[1] این سه وجه؛ یا «تَلاقی» انسان با پروردگار خودش است که ﴿إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدحاً فَمُلاقیه﴾،[2] این چهار وجه؛ یا «تَلاقی» هر کسی جزای اعمال و کیفر و پاداش اعمال خودش است، این پنج وجه؛ بالاخره این روز، روز «تَلاقی» است.
ادله قرآنی دال بر نفی جنس ظلم در قیامت
مطلب بعدی آن است که در چنین روزی هیچ ظلمی در آن نیست؛ مجموعاًً شش بار کلمهٴ «یوم» در همین تقریباً یک سطر ذکر شده که به عنوان نفی جنس، هیچ ظلمی در این روز نیست. چرا ظلم در این روز نیست؟ چون بعد از اینکه فرمود: ﴿لِمَنِ المُلکُ الیَومَ﴾، هیچ کسی جوابگو و مالک نیست، مگر ذات اقدس الهی! اگر خدای سبحان مالک است «و لاغیر» و خدا هم «مستحیل» است ظلم کند، پس از طرف مالک، ظلمی در کار نیست. ظلم که بخواهد فرض شود، یا از ناحیه قاضی است یا از ناحیه شاهد است یا از ناحیه مأموران اجرا و مانند آن است؛ این ظلم که به نحو نفی جنس منتفی شده است ﴿لَا ظُلمَ الیَومَ﴾، همه اینها را ذات اقدس الهی بررسی نمود؛ امّا درباره قاضی در سوره مبارکه «کهف» و امثال «کهف» فرمود: ﴿وَ لا یَظلِمُ رَبُّکَ أَحَدا﴾،[3] چون او عدل محض است؛ سهو و نسیان هم در خدا نیست، چون ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾؛[4] پرونده هم پروندهٴ مغلوطی نیست، زیرا هر انسان، هر کاری که میکرد، همان جا فرشتهها مینوشتند ﴿وَ رُسُلُنا لَدَیهِم یَکتُبُون﴾،[5]﴿وَ إِنَّ عَلَیکُم لَحافِظین ٭ کِراماً کاتِبین ٭ یَعلَمُونَ ما تَفعَلُون﴾،[6] اینطور نیست که فرشتهها بعد بنویسند! همان جا مینویسند و شاهدان هم غیر از انبیا و اولیا و امثال آنها اعضا و جوارح ما هستند که همراه ما هستند؛ وقتی دست حرف میزند که شما فلان جا امضا کردی، فلان جا گرفتی و پا امضا میکند که شما فلان جا رفتی، دیگر جا برای انکار نمیماند. پس فرض ندارد که در آن روز ظلمی راه پیدا کند.
امکان تصور ظلم در قیامت با معطّلی مؤمن در حسابرسی و نفی آن
یک فرض میماند و آن معطلی آن روز است؛ بالاخره کسی که زحمتی کشیده و کار خیری انجام داده باید به پاداش برسد؛ «تَلاقی» اولین و آخرین در روزی که پنجاه هزار سال است، این معطلی و سرگردانی که خودش ظلم است! فرمود: این چنین هم نیست، چون ﴿إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِساب﴾ است؛ این ﴿إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِساب﴾ که در ذیل آیه آمده، روشن است که تعلیل است. در فرمایش سیدناالاستاد، سطر اول آن ممکن است که مقداری تأملپذیرباشد؛ امّا سطر دوم آن ـ گرچه به صراحت ذکر نفرمودند ـ مطلب حقّی است و آن این است، اینکه فرمود: ﴿لَا ظُلمَ الیَوم﴾، محفوف به دو دلیل است: این نفی جنس هم معلّل به قبل است و هم معلّل به بعد؛ معلّل به قبل است، برای اینکه ﴿الیَومَ تجُزَی کلُُّ نَفسِ بِمَا کَسَبَت﴾؛ اگر جزا «عین» عمل باشد که ظلم فرض ندارد، پس این ﴿لَا ظُلمَ الیَومَ﴾ معلّل به قبل است، چون جزا عین عمل است و به تعبیر «إِنَّ» معلّل به بعد است، چون این «إِنَّ» ظاهرآن تعلیل است: ﴿إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِساب﴾.[7] اگر کسی توهّم کند که ـ معاذ الله ـ ممکن است که در برابر این همه جمعیت اشتباهی صورت پذیرد، فرمود تأخیر و «بطء»ی نیست، او ﴿سَریعُ الحِساب﴾ است و اگر کسی بگوید تا این همه جمعیت به کیفر و پاداش خود برسند، عدّه زیادی سالیان متمادی باید معطّل باشند که این هم ظلم است، فرمود: نه! ﴿إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِساب﴾ است. اگر کسی نامهٴ اعمالش به دست راست اوست، همان جا بهشت را میبیند، معطّل نیست! و اگر بنا شد که کسی کیفر ببیند، او را معطل و سرگردان نمیکنند، محاسبه و اِعمال آن هم سریع است. بنابراین پنج، شش وجه برای استحاله ظلم راه دارد؛ نفیِ ظلم عمدی، نفیِ ظلم سهوی، نفیِ ظلم کاتبان، نفیِ ظلم شاهدان، نفیِ ظلمِ تأخیر در جزا و عمل، نفیِ ظلمی که بالاتر از همه است، اینکه جزا عین عمل است؛ اگر کسی سَم خورد و دلدرد گرفت، علت این دلدردی که غیر از آن سَمّ چیز دیگری نیست! اگر گفتند گناه سَم و آبروبَر است، اگر کسی گناه کرد و این گناه به آن صورت درآمد، این ظلم فرض ندارد! برای اینکه خودِ این شیء است! حالا اعضا و جوارح، فرشتگان و انبیا شاهد هستند، اینها علل و عوامل بیرونی است؛ مهمترین دلیل برای عدل، این است که متن عمل پاداش است: ﴿جَزاءً وِفاقا﴾.[8] آن آیهای که ـ در بحث دیروز ـ خوانده شد، دیگر برای ما و امثال ماها ندارد، فرمود: ﴿تُجزَونَ ما کُنتُم تَعمَلُون﴾؛[9] حالا اگر کسی غذای سمی خورد و دلدرد گرفت، آیا این، جا برای ظلم است؟ یا جا برای تردید است؟ جا برای سهو و نسیان است؟ جا برای خطاست؟ این متن عمل است! حضرت فرمود عمل بد آبروبَر است، آدم را رسوا میکند و باطن گناه همین است! «تَعَطَّرُوا بِالاستِغفَارِ لَا تَفضَحنَّکُم رَوَائِحُ الذُّنُوب». [10]بنابراین «إِنَّ» ظاهر در تعلیل است؛ منتها در تبیین این علت باید مقداری دقت کرد. فرمود: ﴿الیَومَ تجُزَی کلُُّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت﴾ این برای قبل، ﴿إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِساب﴾ این برای بعد، وسط هم ﴿لَا ظُلمَ الیَوم﴾ که جا برای ظلم نیست. خدای سبحان همین مسئله را در موارد گوناگون بیان کرده است: فرمود که نفی ظلم گاهی به لحاظ این است که آن کاتبان اشتباه نکردند و همان جا نوشتند. در سوره مبارکه «مؤمنون» آیه62 فرمود: ﴿لا نُکَلِّفُ نَفساً إِلاَّ وُسعَها وَ لَدَینا کِتابٌ یَنطِقُ بِالحَقِّ وَ هُم لا یُظلَمُون﴾، اگر متن عمل حاضر است و ﴿فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَه﴾،[11] آن وقت جا برای ظلم نیست! یک وقت است که خود عمل حاضر نیست یا باطن عمل حاضر نیست، در آن مسئله احتمال ظلم مطرح است؛ امّا وقتی متنِ عمل حاضر باشد، به هیچ وجه جا برای ظلم نیست. در آیه 71 سوره مبارکه «اسراء» فرمود: ﴿یَومَ نَدعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم فَمَن أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَأُولئِکَ یَقرَؤُنَ کِتابَهُم وَ لا یُظلَمُونَ فَتیلا﴾؛ به اندک چیزی ستم نمیشود، چون متن عمل را میبینند! در راههای دیگر هم فرمود که اگر انسان به سرعت همهٴ اعمال و «شوارح» و شواهد خود را میبیند، احتمال ظلم اصلاً مطرح نیست. فقط میماند این مسئله که آن معطلی را چه کار کنیم؟ در این آیه میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الحسَاب﴾ و در بخشهایی از سوره مبارکه «بقره» و آیه 62 سوره مبارکه «انعام» فرمود: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَولاهُمُ الحَقِّ أَلا لَهُ الحُکمُ وَ هُوَ أَسرَعُ الحاسِبین﴾، هیچ معطلی ندارد! بنابراین احتمال اینکه آن روز پنجاه هزار ساله یک عدّه سرگردان باشند، اینطور نیست، مگر اینکه سرگردانی، کیفر باشد که مثلاً یک عدّه محکوم به سرگردانی هستند؛ الآن این شخص در جهنم است و اینطور نیست که «بلاتکلیف» چند سال سرگردان بماند تا ظلم محسوب شود.
روایت دال بر کوتاهی روز قیامت برای مؤمن
گاهی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این آیه را تفسیر میکرد، می فرمود که آن روز ﴿خَمسینَ أَلفَ سَنَة﴾[12] است، کسی از حضرت سؤال کرد که «مَا أَطوَلَ هَذَا الیَومَ»؛ عجب روز طولانی است! فرمود: «وَ الَّذِی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ»؛ قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست، این روز که پنجاه هزار سال است، برای مؤمن به اندازه یک نماز پنج، شش دقیقهای است،[13] این پاداش اوست! پس سرگردانی و معطلی در آن روز پنجاه هزار ساله نیست، مگر اینکه خود سرگردانی کیفر باشد. کسی که دیگران را سرگردان کرده و کار مردم را انجام نداده است، همین در قیامت باعث سرگردانی و کیفر اوست، نه اینکه او معطل باشد تا جزا ببیند، بلکه الآن دارد جزا میبیند؛ او مردم را معطل کرده، آن جا هم معطل میشود! ﴿وَ قِفُوهُم﴾ [14]هم همینطور است!
پرسش: اگر گناه نکردند چه؟
پاسخ: اگر کسی ـ إن شاءالله ـ اینطور باشد، فرمود به اندازه «صَلَاةٍ مَکتُوبَة» در قیامت معطل است، بعد راهیِ بهشت میشود. هیچ وقت آن سرگردانی پنجاه هزار ساله برای همه نیست! این پنجاه هزار سال اگر مانند روز دنیا و اینها باشد، بله «شمس» و «قمر» در کار است؛ ولی ﴿وَ الأَرضُ جَمیعاً قَبضَتُهُ یَومَ القِیامَةِ﴾ شد، ﴿وَ السَّماواتُ مَطوِیَّاتٌ﴾[15] شد و ﴿فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً﴾[16] شد، بساط منظومه شمسی و نظام سپهری برچیده شد. پس اگر ما معطّلی پنجاه هزار نفر را در دنیا فراهم کردیم، پنجاه هزار سال آن جا معطّل هستیم و اگر مشکل پنجاه هزار نفر را خوب بررسی کردیم و انجام دادیم، سریعاً عبور میکنیم! حضرت فرمود: «وَ الَّذِی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ» این روز، برای مؤمن به اندازه «صَلَاةٍ مَکتُوبَة» است.
پرسش: ﴿کَلَمحِ البَصَرِ﴾ [17]را قرآن به کار می برد، چون در بعضی از روایات دارد که بعضی ها ﴿کَلَمحِ البَصَرِ﴾ هستند؟
پاسخ: بله، از اینها دقیقتر! عبور بر صراط ﴿کَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب﴾ هست؛ این صراط مستقیمی که باید عبور کنند، بعضیها خوب و به سرعت عبور میکنند. اینهایی که همیشه از سیئات و گناهان عبور کردند و «غضّ بصر» کردند، آن جا هم سریعاً از صراط عبور میکنند، این درست است!
غرض این است که پنج، شش راه برای ظلم مطرح است که تمام پنج، شش راه هم بسته است؛ لذا به نحو نفی جنس فرمود: ﴿لَا ظُلمَ الیَومَ﴾؛ از لحاظ قاضی، از لحاظ کاتب، پروندهساز، شاهد، محکمه، جزا، کیفر، معطّلی و مانند اینها، از همه راهها که چند طایفه آیات قرآن کریم این راهها را بست؛ لذا فرمود: ﴿لَا ظُلمَ الیَومَ﴾ که «لای نفی جنس» است. آنگاه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ سَریعُ الحِساب﴾ و بعد فرمود: ﴿وَ أَنذِرهُم یَومَ الآزِفَةِ﴾، خیلی دور نیست! ﴿إِنَّهُم یَرَونَهُ بَعیدا ٭ وَ نَرَاهُ قَرِیباً﴾، [18]خیلی دور نیست! ﴿یَومَ الآزِفَةِ﴾؛ حالا که قیامت نزدیک است، چرا انذار کند!؟ برای اینکه حوادث دردناک آن روز طوری است که از غم و غصه این دل میخواهد بیاید بیرون که در گلو گیر میکند؛ البته این یک تمثیل است. ﴿إِذِ القُلُوبُ لَدَی الحنَاجِرِ﴾ است؛ مثل اینکه دل حرکت کرده آمده در حنجره و میخواهد از دهن بیرون بیاید؛ این تمثیلی برای شدت غم است ﴿إِذِ القُلُوبُ لَدَی الحنَاجِرِ﴾؛ در حالی که اینها خشم خود را فرو میبرند، چون چاره ندارند و خودشان هم که مشکل خود را نمیتوانند حلّ کنند!
پرسش: مقام رسیدگی به ثواب در عالَم جزا با مقام رسیدگی به عذاب باید فرق کند!
پاسخ: کسی که ﴿سَریعُ الحِساب﴾ است، معطل نمیکند؛ ولی آن مقام فرق میکند؛ اول بررسی است، استنطاق است، سؤال و جواب است، استشهاد است، ادای شهادت و اقرار گرفتن است، بعد از اینکه ﴿فَاعتَرَفُوا بِذَنبِهِم﴾،[19]آنوقت دیگر سرگردان نیستند، مگر اینکه خود سرگردانی جزء پروندههای تعذیبی آنها باشد.
معطّل نبودن انسان در صحنه قیامت به دلیل حاکمیّت شاهد
پس هیچ کس معطّل و «بلاتکلیف» نیست که بگوید تا وضع ما روشن شود این جا چه کار کنیم؟! او ﴿بِکُلِّ شَیءٍ مُحیط﴾ است، اگر ﴿بِکُلِّ شَیءٍ مُحیط﴾ [20]است، ﴿بِکُلِّ شَیءٍ بَصیر﴾ [21]است و «شاهد بِکُلّ شیء» است، هر کسی را در همان جا محاکمه میکند، پاداش او را هم میدهد، کیفر او را هم میدهد، معطّل نیست! بنابراین توهّم اینکه از زیادی جمعیت سهو و نسیانی باشد که «مستحیل» است؛ از زیادی جمعیت سرگردانی و معطّلی باشد «مستحیل» است، برای اینکه ـ بیان نورانی حضرت امیر این بود که «اتَّقُوا مَعَاصِیَ اللَّهِ فِی الخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الحَاکِم» [22]ـ آن کسی که خودش امروز میبیند فردا قضا و حکم دست اوست و او دیگر معطل چیزی نیست! کیفر و پاداش هم در کنار اوست! پس توهّم اینکه انسان در آن جا از زیادی جمعیت معطّل است و این ستمی است، این را قرآن نفی کرده که ﴿لَا ظُلمَ الیَومَ﴾.
علّت انذار پیامبر به نزدیکی قیامت و عدم اختصاص آن بر مخاطبان آن حضرت
در برابر این ضمیر ﴿وَ أَنذِرهُم یَومَ الآزِفَةِ﴾، اگر میفرمود: «ما لَهُم» کافی بود؛ امّا این «تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیت» است، یک؛ و «مشعر» به این است که این حکم اختصاصی به مخاطبین آن حضرت ندارد، هر کسی هر گونه ستمی را مرتکب شده است مشمول این حکم است، دو؛ لذا نفرمود «ما لَهُم» فرمود: ﴿مَا لِلظَّالِمِینَ مِن حَمِیمٍ﴾ یک، ﴿وَ لَا شَفِیعٍ یُطَاعُ﴾ دو، نه کسی که از اینها بخواهد به عنوان دوست گرم و صمیمی که «حمیم» اینها باشد این جا وجود ندارد و «شفیع» هم نمیتواند مشکل اینها را حل کند؛ اگر در دنیا دوستِ عادی باشد، همین دوست در قیامت به صورت دشمن درمیآید! ﴿الأَخِلاَّءُ یَومَئِذٍ بَعضُهُم لِبَعضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ المُتَّقین﴾؛ [23]این دوستانِ کنارِ سفره گناه، در قیامت دشمنان یکدیگر هستند؛ امّا دوستانی که «حمیم» و گرم باشند ـ حمام را برای همین جهت حمام گفتند است ـ دوست صمیمی، مثل «صخره صمّاء» [24]است؛ سنگی که سبک و نفوذپذیر باشد این را نمیگویند «صخره صمّاء»، بلکه سنگ درونپُر، عمیق و محکم را «صخره صمّاء» میگویند. دوستی که درون او پُر باشد و درون او مثل بیرون مودّت و محبّت باشد، به او دوست صمیمی میگویند! فرمود اینها نه دوست صمیمی دارند، نه دوست «حمیم» دارند، نه از «صمیم» کاری ساخته است و نه از «حمیم» کاری ساخته است! «شفیع» هم مشکل اینها را حل نمیکند! برای اینکه «شفیع» دو قسم است: بعضیها حق شفاعت ندارند که اینها خیال میکردند که ﴿ما نَعبُدُهُم إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلفی﴾[25]یا ﴿هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللَّهِ﴾[26]اینها که حق شفاعت ندارند، میماند انبیا و اولیا(علیهم السلام) که حق شفاعت دارند و از اینها شفاعت نمیکنند، چون «مشفوعٌ له» باید «مرتضی المذهب» باشد: ﴿لا یَشفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارتَضی﴾ [27]و اینها که «مرتضی المذهب» نیستند، گرچه شفعای الهی مأذون هستند؛ امّا اذن ندارند از افراد غیر «مرتضی المذهب» شفاعت کنند ﴿لا یَملِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمنِ عَهدا﴾،[28]﴿لا یَشفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارتَضی﴾ و مانند آن؛ پس اگر بخواهند «مشفوع» شوند، هیچ شفیعی که حرفش شنیده شود و اطاعت شود، در آن روز برای اینها نیست.
مقصود از آشکار بودن اعمال در صحنه قیامت
خدای سبحان فرمود که اینها «بارز» هستند، به طوری که درون اینها بیرون میآید ﴿لا یَکتُمُونَ اللَّهَ حَدیثا﴾، [29]فرمود: ﴿تَبلُوا کُلُّ نَفسٍ ما أَسلَفَت﴾؛ [30]هر چه را که اینها انجام دادند، با همان هستند و همینها را کُهنه میکنند «بِلا»؛ یعنی کُهنگی، فرمود اینها کاری که انجام دادند این کارها اینها را رها نمیکند؛ اگر ی کسی سی سال، چهل سال یا پنجاه سال که زنده است و یک قبا داشته باشد، میگویند این قدر این را پوشید که این را کهنه کرد؛ در تعبیرات فارسی ما هم همین است، ما اگر بگوییم فلان شخص را ما خوب میشناسیم، میگویند ما او را الآن سی، چهل سال است که کهنه کردیم؛ یعنی خیلی با او مأنوس بودیم و آشنا هستیم، این ﴿هُنالِکَ تَبلُوا کُلُّ نَفسٍ ما أَسلَفَت﴾ یعنی همین! آنچه را که اینها عمل کردند، این قدر با اینها هست که اینها را کهنه میکند، از بس که با اینها هستند! اینها را رها نمیکنند! اگر اینها را رها نمیکنند، پس جا برای انکار نیست، «بارز» هستند؛ یعنی ذاتاً، عقیدتاً، اخلاقاً و عملاً ﴿یَومَ هُم بَارِزُونَ﴾ و ﴿لا یَکتُمُونَ اللَّهَ حَدیثا﴾.
علم خدای سبحان به نگاه مخفیانه چشم و مقاصد مخفی دل
بعضی از امور هستند که برای دیگران مخفی است و برای ذات اقدس الهی مخفی نیست؛ فرمود: ﴿یَعلَمُ خَائنَةَ الأَعینُِ﴾. ﴿خَائنَةَ الأَعینُِ﴾نه یعنی گناه چشم، آن گناه چشم را که خیلیها مرتکب می شوند و این خیانت نیست، این معصیت چشم است. خیانت آن است که طرزی انسان با چشم گناه کند که گویا اصلاً نمیبیند، پس گناهی که انسان علنی دارد انجام میدهد و نامحرم را نگاه میکند، اینکه ﴿خَائنَةَ الأَعینُِ﴾ نیست، این معصیت «عین» است و نه خیانت «عین»! خیانت «عین» باید در امانت و یک امر مستور باشد، امر مشهور و علنی و شفاف و روشن را که خیانت نمیگویند، این میشود معصیت، این میشود سرقت علنی؛ امّا اگر طوری باشد که فقط خودش دارد گناه میکند و میفهمد و دیگری نمیفهمد، فرمود این کار که فقط خودش میداند و دیگران نمیدانند یا طرزی گناه میکند که دیگران نمیفهمند و طرزی میبیند که گویا نمیبیند، این همین روایتی است که در کنز الدقائق از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند این ﴿خَائنَةَ الأَعینُِ﴾؛ یعنی چه؟ فرمود طرزی نگاه میکند که گویا نگاه نمیکند، این خیانت چشم است. فرمود این را خدا میداند: ﴿یَعلَمُ خَائنَةَ الأَعینُِ وَ مَا تخُفِی الصُّدُورُ﴾هم همین مطلب را تأیید میکند؛ یعنی کار مخفیانه او؛ حالا یا مخفیانه او که در خفاست، مثل قصد و کاری است که در دل دارد، در دل دارد را که کسی باخبر نیست! و کاری هم که با بدن دارد انجام می دهد، طرزی انجام میدهد که فقط خودش میفهمد؛ این خیانت با آن خفا باید هماهنگ باشد، طرزی نگاه چشم دارد که گویا نگاه نمیکند.
دوری انبیا از اشاره های چشمی در پیشبرد اهداف
این روایت نورانی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) در همین تفسیر شریف کنز[31] هست و در ذیل این آن بیان نورانی که از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است را نقل میکند؛ این «عبدالله بن سعد بن أبی سرح»[32] که خیانتی کرده بود و نسبت به حضرت آن اهانت را روا داشت و قلوب مسلمانها را در اثر هتک حرمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) جریحهدار کرد و دین الهی را به هتک گرفته بود که حضرت او را «مهدور الدم» اعلام نمود و او هم فرار کرد، بعد بعضیها ـ حالا نام بردن اینها مصلحت نیست ـ آمدند و او را آوردند و خواستند شفاعت و وساطت کنند تا حضرت ببخشد، یک مقدار طول کشید و حضرت هم یک مقدار مسامحه کرد و یک قدری صبر کرد و بعد بالاخره بخشید. کسی به حضرت عرض کرد که شما که او را «مهدور الدم» دانستید و هنوز عفو نکرده بودید، وقتی به حضور شما آوردند، حکم شما همان حکم قبلی بود و ما منتظر بودیم که شما با گوشهٴ چشم اشاره کنید و ما به حیات او خاتمه دهیم. فرمود انبیا این کار را نمیکنند! ما صریح به مردم امر میکنیم! ما با گوشه چشم اشاره کنیم که فلان کس را بکُشید، نه اینکه کار من نیست، کار هیچ پیغمبری نیست! این را هم در همین تفسیر شریف نورالثقلین هست که فرمود انبیا(علیهم السلام) این کار را نمیکنند: «لَا یَقتُلُونَ بِالإِشَارَة»، [33]ما شفاف حکم میکنیم، شفاف عمل میکنیم، مرموز و مستور و این چنین کاری، کار انبیا نیست، اینها الگوهای بشر هستند! فرمود اگر ما حکم میکنیم، حکم علنی میکنیم! با گوشه چشم اشاره کنیم که شما فلان کس را بکُشید، یعنی چه؟! فلان کس را از بین ببرید، یعنی چه؟ «إِنَّ الأَنبِیَاءَ لَا یَقتُلُونَ بِالإِشَارَة»، این برای نبوت عامه است و این فکر برای همیشه زنده است. بشر تا این فکر را درک نکند گرفتار همین «إعوجاج» است؛ امروز این داعش نشد، یک داعش دیگر! بشر را عقل اداره میکند و بشر را در درجه اول علم اداره میکند! این کتاب چقدر شیرین است!
انبیا اقامه کنندگان عقل و عدل در جامعه
فرمود: انبیا آمدند ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسط﴾؛ [34]امّا وقتی حادثه به این جا رسید که ﴿إِذِ القُلُوبُ لَدَی الحنَاجِرِ کَاظِمِینَ﴾ خطر و بحران جهانی شد، عقل کافی نیست! علم کافی نیست! عدل کافی نیست! قرآن نفرمود همیشه عادل باشید! قرآن نفرمود همیشه عاقل باشید! در شرایط عادی عقل، عدل و علم کارساز است؛ امّا وقتی بحرانی شد فرمود: ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسط﴾ کافی نیست! بلکه ﴿کُونُوا قَوَّامین﴾! [35]عالم بودن کافی نیست، عاقل بودن کافی نیست، فرمود گروه خونتان باید عقل باشد! گروه خونتان باید علم باشد! ما گروه عرب داریم، گروه عجم داریم؛ امّا ﴿لِقَومٍ یَعقِلُون﴾[36]هم داریم؟ ﴿لِقَومٍ یَعلَمُون﴾[37]هم داریم؟ بله داریم! بعضیها نژادشان عدل است، این شخص به هیچ وجه کوتاه نمیآید؛ او مثل امام بار میآید! گروه خونی او علم است، گروه خونی او عدل است؛ البته این آیات کم است، آیاتی که ما را به عقل دعوت میکند شاید سیصد بار باشد یا به علم دعوت میکند سیصد یا چهارصد بار اینها باشد؛ امّا گروهی هستند که میگوید در موقع بحران از شما کار ساخته نیست و از آدمی مثل «روح الله» کار ساخته است! ﴿لِقَومٍ یَعقِلُون﴾، ﴿لِقَومٍ یَعلَمُون﴾؛ این قوم یعنی چه؟ اینها عرب هستند؟ عجم هستند؟ شرقی هستند؟ غربی هستند؟ اینطور که نیستند! ما قوم عرب داریم قوم عجم داریم، قوم سریانی داریم، قوم عبری داریم، قوم تازی داریم، قوم فارسی داریم؛ امّا قوم عاقل یعنی چه؟ فرمود اگر گروه خون کسی عقل و عدل بود او میتواند انقلاب کند ﴿لِقَومٍ یَعقِلُون﴾ و ﴿لِقَومٍ یَعلَمُون﴾، هیچ چیزی او را عوض نمیکند؛ او قائم «بالعقل» است، او قائم «بالعلم» است. اگر کسی قائم «بالعدل» باشد، چه چیزی او را خسته میکند؟ قائم به عقل و عدل و علم باشد چه چیزی او را خسته میکند؟ او خودش ستون است! ستون را چه چیزی خسته میکند؟ هیچ چیز! فرمود هر کاری از هر کسی ساخته نیست! در آن مواضع خطر و بحران از علما کاری ساخته نیست و باید دنبالهرو باشند! از عقلا کاری ساخته نیست و باید دنبالهرو باشند! از افراد عادل و عدول کاری ساخته نیست و باید دنبالهرو باشند! کسی میتواند انقلاب را به ثمر برساند که اصلاً او قائم به عقل باشد، قائم به عدل باشد و قائم به علم باشد ﴿لِقَومٍ یَعقِلُون﴾، «لِقَومٍ یَعدِلُون» این کتاب بوسیدنی نیست؟! پیغمبر این است و این لقب پرافتخار قیام برای همه اینهاست! وجود مبارک حضرت که قیام کند نیز همین است! او قائم به عدل است، نه عادل است! خیلیها عادل هستند، آن کسی که بتواند بحران جهان را عوض کند «القائم بالعقل» است، «القائم بالعلم» است و «القائم بالعدل» است!
پرسش: اینکه فرمود: «کُلُّکُم رَاعٍ وَ کُلُّکُم مَسئُولٌ عَن رَعِیَّتِه»![38]
پاسخ: همین! این امور جزئی است؛ امّا درحال خطر آن کسی که بتواند کلّ نظام را حفظ کند، باید ستون باشد! باید عمود باشد! اگر عمود بود، بله! اینها را محفوظ نگه میدارد.
فرمود انبیا هرگز این کار را نمیکنند که با اشاره دستور دهند! «إِنَّ الأَنبِیَاءَ لَا یَقتُلُونَ بِالإِشَارَة»؛ این از غُرَر روایات ماست که در تفسیر شریف کنز است، البته دیگران هم نقل کردند؛ ولی چون این «سهل الوصولتر» است ما این سند را ذکر کردیم. جریان «الصَّلَاةُ مِعرَاجُ المُؤمِن» [39]هم به عنوان مرسل، بعضیها در صدد این بودند که سند، برایش پیدا کنند در فرمایشات مرحوم مجلسی[40] و اینها است؛ ولی تاکنون به عنوان حدیث مرسل معروف بود.
مقصود از آگاهی خدای سبحان به اسرار مخفی شده در دل
فرمود: ﴿یَعلَمُ خَائنَةَ الأَعینُ﴾، ﴿وَ مَا تخُفِی الصُّدُورُ﴾؛ این ﴿وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾[41]هم از همین قبیل است. یک وقت است ما میگوییم خدا دلها را میداند؛ بله، این یک مرحله است؛ ولی به جای اینکه بفرماید خدا دلها را میداند میفرماید نه تنها دل را، آن زوایای دل که در درون دل نهاده شده و نهادینه شده را خدا میداند ﴿وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور﴾، «ذات الصدور» غیر از صدر و قلب است؛ صدر چیزی است و قلب چیزی است؛ آن اسرار نهانی و نهفتهشدهٴ در زوایای دل را میگویند «ذات الصُّدور»؛ یعنی چیزی که در صدر است آنها را هم فرمود که خدا میداند؛ این جا که فرمود: ﴿وَ مَا تخُفِی الصُّدُورُ﴾ همان «ذات الصدور» و همان اسرار نهانی است. خیلی از چیزهاست که انسان بخواهد بفهمد باید به او بفهمانند که در درون تو اینهاست! فرمود: ﴿إِن تَجهَر بِالقَولِ فَإِنَّهُ یَعلَمُ السِّرَّ وَ أَخفی﴾ فرمود: حرفها و کارهای علنی شما را که خدا میداند ومیبیند ﴿إِن تَجهَر بِالقَولِ﴾ این دیگر گفتن ندارد که خدا جهر را میداند، ﴿إِن تَجهَر بِالقَولِ﴾ [42]سه مرحله است که جهر را میداند، سرّ را میداند و اَخفای از سرّ را هم میداند. ﴿إِن تَجهَر بِالقَولِ﴾ که «فَإِنَّهُ یَعلَمُه» نفرمود، چون علم به جهر چیز روشنی است ﴿إِن تَجهَر بِالقَولِ فَإِنَّهُ یَعلَمُ السِّرَّ﴾ سرّ؛ یعنی آنچه انسان در درون خودش نگه داشته وبه کسی نمیگوید ﴿یَعلَمُ السِّرَّ وَ أَخفی﴾؛ اخفای از سرّ این است که بر خود انسان هم مخفی است، باید این را انسان کالبدشکافی کند، باز کند و درون انسان را به انسان نشان دهد تا انسان آن را باور کند که در درون او چه هست چه بود حالا از بس اغراض و غرائز روی آن درون آمده تلّی از اهداف را آن جا گذاشته و خودش را نمیبیند. این جا فرمود ما چیزهایی را میبینیم که بر خود شما هم مخفی است وقتی جراحی کردیم و آنها را بیرون آوردیم، آن وقت شما میبینید.
لزوم تفاوت بین اعمال فراموش شده و اسرار مخفی
پرسش: .... بشر اعمالی را انجام داده؛ ولی بعد فراموش کرده است؟
پاسخ: بله، آن «منسی» است، نه مخفی! مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) این هم نقل کرده که گاهی انسان در یک جا نشسته و گناه بیُت سال قبل یا سی سال قبل به یادش میآید، او باید خدا را شکر کند که چه کسی این را به یاد او آورده است؛ او به یادش آمده که حالا استغفار کند، این برکتی است! مثلاً آدم این جا نشسته و بعد به یادش میآید که بیست سال قبل فلان جا معصیتی کرده است، فوراً باید استغفار کند، این یادآوری یک تذکره الهی است! «منسیّ» غیر مخفی است، انسان در «منسیّ» اگر بررسی کند، یادش میآید یا این حوادث ممکن است یادش بیاورد؛ امّا مخفی به این آسانی جَلی نخواهد شد.
پرسش: ﴿بَلِ الإنسانُ عَلَی نفسِهِ بَصیرة﴾ [43]مگر برای همه نیست؟
پاسخ: بله! امّا در صورتی که بصیرت داشته باشد؛ امّا خیلی از چیزهاست که ﴿لا تَعمَی الأَبصارُ وَ لکِن تَعمَی القُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُور﴾.[44]همانطوری که «بصر» خیلی از چیزها را نمیبیند، بصیرت هم که برای دل است، همه چیز را نمیبیند. این آیه سوره مبارکه «حج» که فرمود دلشان کور است اگر کسی قلبش کور بود چه چیزی را ببیند؟! ﴿لا تَعمَی الأَبصارُ وَ لکِن تَعمَی القُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُور﴾؛ این شخص بصیرتش هم محدود است، ممکن است آن سرّ را ببیند؛ ولی اخبار را نبیند. وقتی با این تحلیل همه جانبه فرمود که جزا «عین» عمل است؛ شاهد اعضا و جوارح هستند؛ شاهد فرشتگان هستند؛ شاهد انبیا و اولیا هستند و قاضی هم خود ذات اقدس الهی است؛ عمل هم حاضر و نقد است، فرض ندارد که ظلم در آن روز راه پیدا کند ﴿وَ اللَّهُ یَقضی بِالحَقّ﴾ غیر از حق فرض ندارد. ﴿وَ الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَقضُونَ بِشیءٍ﴾؛ شما این بُتها را که میپرستید، از آنها کاری ساخته نیست و مهمترین عامل تزکیه و تهذیب نفس همین جریان یادآوری معاد است ﴿وَ اللَّهُ یَقضی بِالحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَقضُونَ بِشیءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیر﴾.
[1]واقعه/سوره56، آیه49.
[2]انشقاق/سوره84، آیه6.
[3]کهف/سوره18، آیه49.
[4]مریم/سوره19، آیه64.
[5]زخرف/سوره43، آیه80.
[6]انفطار/سوره82، آیه10.
[7]المیزان فی تفسیرالقرآن، العلامه الطباطبائی، ج5، ص273.
[8]نباء/سوره78، آیه26.
[9]تحریم/سوره66، آیه7.
[10]وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج16، ص70، ابواب جهاد النفس وما یناسبه، باب85، ط آل البیت.
[11]زلزله/سوره99، آیه7.
[12]معارج/سوره70، آیه4.
[13]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج7، ص123.
[14]صافات/سوره37، آیه24.
[15]زمر/سوره39، آیه67.
[16]حاقه/سوره69، آیه14.
[17]نحل/سوره16، آیه77.
[18]معارج/سوره70، آیه6.
[19]ملک/سوره67، آیه11.
[20]نساء/سوره4، آیه126.
[21]ملک/سوره67، آیه19.
[22]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج19، ص236.
[23]زخرف/سوره43، آیه67.
[24]لغت نامه دهخدا: «صخره صَمّاء»؛ سنگ سخت رست.
[25]زمر/سوره39، آیه3.
[26]یونس/سوره10، آیه18.
[27]انبیاء/سوره21، آیه28.
[28]مریم/سوره19، آیه87.
[29]نساء/سوره4، آیه42.
[30]یونس/سوره10، آیه30.
[31]میزان الحکمه، محمدمحمدی ری شهری، ج7، ص252.
[32]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج17، ص179.
[33]تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، ج1، ص746.
[34]حدید/سوره57، آیه25.
[35]نساء/سوره4، آیه135.
[36]بقره/سوره2، آیه164.
[37]بقره/سوره2، آیه230.
[38]نشریه معرفت(092)، معرفت، ج1، ص3.
[39]تفسیرالرازی مفاتیح الغیب اوالتفسیرالکبیر، الرازی،فخرالدین، ج1، ص226.
[40]بحارالانوار، العلامه المجلسی، ج79، ص248.
[41]آل عمران/سوره3، آیه154.
[42]طه/سوره20، آیه7.
[43]قیامه/سوره75، آیه14.
[44]حج/سوره22، آیه46.
تاکنون نظری ثبت نشده است