- 395
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 19 تا 23 سوره زمر
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 23 سوره زمر"
- علّت آوردن دو استفهام انکاری در محرومیت مشرکان از نجات؛
- چگونگی مدیریت خدای سبحان بر نزولات آسمانی و هدایت زمینی آن؛
- به هم ریختگی نزولات با تبهکاری انسان.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَ فَمَن حَقَّ عَلَیهِ کَلِمَةُ العَذابِ أَ فَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِی النّارِ(19) لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوا رَبَّهُم لَهُم غُرَفٌ مِن فَوقِها غُرَفٌ مَبنِیَّةٌ تَجری مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَعدَ اللّهِ لا یُخلِفُ اللّهُ المیعادَ(20) أَ لَم تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الأَرضِ ثُمَّ یُخرِجُ بِهِ زَرعاً مُختَلِفاً أَلوانُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصفَرّاً ثُمَّ یَجعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکری ِلأُولِی الأَلبابِ(21) أَ فَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلإِسلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّهِ فَوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِکرِ اللّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ(22) اللّهُ نَزَّلَ أَحسَنَ الحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقشَعِرُّ مِنهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخشَونَ رَبَّهُم ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم إِلى ذِکرِ اللّهِ ذلِکَ هُدَی اللّهِ یَهدی بِهِ مَن یَشاءُ وَ مَن یُضلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِن هادٍ(23)﴾
علّت آوردن دو استفهام انکاری در محرومیت مشرکان از نجات
اینکه با دو استفهام انکاری فرمود شما نمیتوانید آنها را از آتش نجات دهید، برای «رحمةٌ للعالمین» بودن وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، از یک سو و ﴿أَولى بِالمُؤمِنینَ مِن أَنفُسِهِم﴾ [1]بودن آن حضرت است از سوی دیگر و﴿لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفسَکَ عَلی آثارِهِم إِن لَم یُؤمِنُوا بِهذَا الحَدیثِ أَسَفاً﴾ [2]از سوی سوم، ﴿فَلا تَذهَب نَفسُکَ عَلَیهِم حَسَراتٍ﴾ [3]از سوی چهارم. وجود مبارک حضرت خیلی علاقه مند بود که کسی نسوزد، اما ذات اقدس الهی فرمود: تو تمام تلاش ها را کردی و اینها با تمام تلاش و کوشش تو هم مبارزه کردند، دیگر اهل نجات نیستند؛ لذا با دو استفهام انکاری در یک سطر یا کمتر از سطر فرمود: اینها دیگر اهل دوزخ هستند.
پرسش: ..؟پاسخ: بله، چون خوارج خیال میکردند که شفاعت برای اینها نیست، اینها منکر شفاعت بودند ـ در بحث قبل اشاره شد ـ که شفاعت حق است، اما «لمن أذن له الله تعالی»؛ هم مشفوعٌ له باید «مرتضی المذهب» باشد: ﴿لا یَشفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارتَضی﴾، [4]هم شفیع باید مأذون باشد: ﴿مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ إِلاّ بِإِذنِهِ﴾. آنها فکر میکردند که ـ معاذ الله ـ حضرت این سِمت را ندارد، درست است که او «مُنقذ مَن فی النار» است، اما به «اذن الله» است، آنها که نگفتند ما بدون اذن خدا این کار را میکنیم.
مقصود از در آتش بودن فعلی تبهکاران
به هر تقدیر فرمود: فرق مردان با تقوا با مردان بی تقوا این است که آنها اهل نار و اینها اهل نور هستند. درباره اینها فرمود: ﴿فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾، درباره آنها فرمود: اینها «مَن فی النار» هستند؛ البته این «مَن فی النار» میتواند این باشد که الآن یک عده در آتش هستند؛ منتها در اثر اینکه توجه ندارند سوخت و سوز را احساس نمیکنند، نه اینکه الآن در نار نباشند. یک وقت میبینند که در سوخت و سوزند، گُر گرفته اند، در بعضی از آیات است که اینها فعلاً ﴿أَحاطَت بِهِ خَطیئَتُهُ﴾، [5]اینها ﴿یَطُوفُونَ بَینَها وَ بَینَ حَمیمٍ آنٍ﴾، [6]اینها الآن در آتش هستند؛ منتها حالا بعد میفهمند. اینکه بعضی از بزرگان میگفتند، وقتی عدهای حرف میزنند، ما میبینیم آتش از دهان آنها بیرون میآید، برای اینکه دارند اختلاف ایجاد میکنند، سرّش همین است. پس تبهکاران گرفتار ﴿أَ فَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِی النّارِ﴾ هستند، پرهیزکاران که از تقوای الهی برخوردارند: ﴿لَهُم غُرَفٌ مِن فَوقِها غُرَفٌ مَبنِیَّةٌ﴾ که اینها هم در آسایش هستند و هم از مناظر زیبای بوستان قیامت بهرهبرداری میکنند، برای اینکه وقتی نهرها زیر قصرهای اینها جاری است، گذشته از اینکه اینها همیشه سیراب هستند، از مناظر لطیف اینها هم استفاده میکنند، فرمود: این وعده تخلف پذیر نیست.
چگونگی مدیریت خدای سبحان بر نزولات آسمانی و هدایت زمینی آن
آنگاه درباره نزول باران چندین آیه نازل کرد، فرمود ما اگر میخواستیم این آب را تلخ و شور خلق میکردیم، «عجاج» خلق میکردیم، شور خلق میکردیم؛ در حالی که باران بسیار باران لطیف است، در این آب دریا که کسی نمک نریخت، فرمود: ما او را شور کردیم که این بوی بد ندهد، اگر باران را هم شور و تلخ میآفریدیم، شما چه میکردید، «عجاج» نکردیم، تلخ نکردیم، شیرین و گوارا کردیم، یک؛ ما این را نازل کردیم ﴿أَ فَرَأَیتُمُ الماءَ الَّذی تَشرَبُونَ ٭ ءَ أَنتُم أَنزَلتُمُوهُ مِنَ المُزنِ أَم نَحنُ المُنزِلُونَ﴾. [7]باران را شما نازل کردید یا ما نازل کردیم، پس کار شما نیست، این دو. ما این باران را نازل کردیم، تمام مهندسی زیر زمین را ما تنظیم میکنیم، یک؛ اینها را ذخیره میکنیم کجا راه خیابانی است، کجا راه بیابانی است، کجا ورود ممنوع است، کجا دو راهه است، کجا سه راهه است، چه مقدار از زمین باید فاصله داشته باشد، کجا باید جمع بشوند که بعد به صورت منبع باشند و از این منبع آب بجوشد، به نام ینبوع؛ یعنی چشمه، همه این کارها را ما تنظیم کردیم.
رابطه تبهکاری انسان با پژمردگی و ویرانی شهرها
اگر تبهکاری کردید، ما دستور می دهیم که یک مقدار سطح آب پایین برود که شما نتوانید اینها را با وسایل سنّتی یا صنعتی استخراج کنید، کلّ شهرتان پژمرده خواهد شد: ﴿فَمَن یَأتیکُم بِماءٍ مَعینٍ﴾. [8]«ماء معین» همان آب جاری است که «تناله الدلاء و تراه العیون»، آن آبی که چشم آن را میبیند و دلو به آن دسترسی دارد، به آن «ماء معین» میگویند؛ فرمود: ﴿مَن یَأتیکُم بِماءٍ مَعینٍ﴾ ما اگر این گاز، نفت و معادن دیگر را چند کیلومتر پایینتر ببریم، کلّ کشور شما میشود ویرانه. آب ها را اگر چند کیلومتر پایینتر ببریم، با چه وسیله شما میتوانید این آب ها را بیرون بیاورید. اگر باران نبارد که کشورتان ویرانه میشود. ببارد؛ ولی ما این را پایینتر ببریم، باز هم کشورتان ویرانه است. ما به اندازه کافی باران میفرستیم، یک؛ اینها را دم دست شما قرار میدهیم، دو؛ راه را هم مشخص میکنیم که هرز نرود، اینها در یکجا جمع شوند، بشوند منبع، از آنجا بجوشد، بشود ینبوع؛ یعنی چشمه. الآن شما چشمههایی که در بعضی از منطقههای ییلاقی است، قرن هاست که دارد میجوشد؛ این آب ذخیره شده سالانه است، فرمود ما این کارها را کردیم.
تفاوت نقش خدای سبحان و کشاورز در حیات نباتی زمین
بعد فرمود که ما به وسیله این آب به کشاورزی شما حیات میدهیم، شما کشاورز نیستید، کارتان «حَرث» است نه «زَرع». شما این بذرها را که به انبار بردید، در موقع کشت، این بذرها را از انبار منتقل کرده و میآورید، بعد از شیار زمین در این خاک ها میپاشید همین! این را که نمیگویند کشاورزی، این را که نمیگویند «زَرع»، این را میگویند «حَرث»؛ یعنی انتقال جمادی از جایی به جای دیگر: ﴿أَ فَرَأَیتُم ما تَحرُثُونَ﴾؛ [9]کار شما «حَرث» است ﴿ءَ أَنتُم تَزرَعُونَهُ أَم نَحنُ الزّارِعُونَ﴾[10]کار ما «زَرع» است، حیات دادن به جامد «زَرع» است، ما این مرده را زنده میکنیم. ما این یک حبّه را هفتصد برابر میکنیم، ما این یک حبه را خوشه و شاخه میکنیم، اگر هسته است شاخه میکنیم، اگر حبّه است خوشه میکنیم، ما به او جان میدهیم، ما زارع هستیم: ﴿ءَ أَنتُم تَزرَعُونَهُ أَم نَحنُ الزّارِعُونَ﴾، بنابراین حیات بخشی از آنِ ماست.
میوههای گوناگون هم در سورهٴ مبارکهٴ «رعد»، همان سه چهار آیه اول آن ـ که قبلاً بحث شد ـ همین بود، فرمود: ﴿وَ فِی الأَرضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ﴾. یک هکتار زمین را شما چند قطعه میکنید، انواع و اقسام میوهها که رنگ، مزه، کمیّت و کیفیّت آنها مختلف است: ﴿وَ فِی الأَرضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ﴾ که ﴿نُفَضِّلُ بَعضَها عَلی بَعضٍ فِی الأُکُلِ﴾. [11]نه برگ ها شبیه هم است، نه میوهها شبیه هم است، نه طعم ها شبیه هم است نه آن خاصیت ها شبیه هم است، با اینکه خاک یکی است، آب یکی است، هوا یکی است، آفتاب یکی است، باغبان یکی است، کود یکی است. این نظم را ما به بوستان، مَرغزار و باغ شما دادیم: ﴿وَ فِی الأَرضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ﴾ که ﴿نُفَضِّلُ بَعضَها عَلی بَعضٍ فِی الأُکُلِ﴾؛ بعد فرمود: اینها کار شماست یا کار ماست؟
به هم ریختگی نزولات آسمانی و نظم کشاورزی با تبهکاری انسان
اگر ـ خدای ناکرده ـ بیراهه رفتید ما این راه را میبندیم. در بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است که به اندازه عطش هر بوتهای از گیاه، خدا یک قطره باران مشخص کرده است، سهمیه به اینها داد[12]؛ به سبب گناه شماست که این گیاهان تشنه میمانند. اینکه فرمود: اگر خدای سبحان افراد را به گناه آنها بگیرد ﴿ما تَرَکَ عَلی ظَهرِها مِن دَابَّةٍ﴾ [13]همین است، این مار و عقرب ها به وسیله ما در خشکی میمانند، آنها کاری به ما ندارند، این مورها، مارها، حیوانات بیابان و گوسفندها که گرسنه و تشنه هستند، در اثر سیّئات ماست. فرمود: ما اگر آن مقداری که شما استحقاق دارید، شما را به کیفر برسانیم ﴿ما تَرَکَ عَلی ظَهرِها مِن دَابَّةٍ﴾، شما به این حیوانات و گوسفندهای خود رحم کنید: ﴿مَن أَصدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾، [14]از او راستگوتر کیست؟
در بحث قبل این آیه مطرح شد، فرمود: اگر جامعهای وظیفه خود را بشناسد، ما نمیخواهیم همه آنها شب زندهدار باشند؛ دروغ نگویند، نماز را بخوانند، روزه را بگیرند، همین واجبات را انجام بدهند، معاصی را ترک کنند، ما به اندازه کافی باران میفرستیم، سدّ اینها را هم پر میکنیم: ﴿وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ َلأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً﴾.[15]
عدم نقض تأثیر تبهکاری با بهره مندی غربی ها از مواهب طبیعی
پرسش: ...؟پاسخ: آنها فرمود: ﴿فَلا تُعجِبکَ أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم﴾ [16]فرمود: اینها وسیلهای است که ما اینها را به عذاب ألیم گرفتار کنیم؛ فرمود این طور نیست که حالا اینها متنعّم هستند، اینها رفتند یک جای خوبی را گرفتند، منطقههای شمالی باران فراوان دارد، دریا و آب و جنگل هست، اینها در مسائل دنیایی اگر مواظب باشند، دنیای آنها تأمین است؛ ولی در آخرت به عذاب ألیم گرفتار هستند؛ اما شما که در دنیا و آخرت میخواهید راحت باشید، راه آن همین است، کسی از شما باران نخواست، باران که ما نازل میکنیم: ﴿ءَ أَنتُم أَنزَلتُمُوهُ مِنَ المُزنِ أَم نَحنُ المُنزِلُونَ﴾[17]باران که به دست ماست، شما به راه باشید.
هوای نفس ریشه همه گرفتاری انسان
جامعه ما اگر همین بدیهیات و همین رساله را عمل کند؛ ما اینجا تمدّن داریم، کسی دروغ نگوید، خلاف نگوید، بیراهه نرود، بد نگوید، اینها اوّلیات دین است، خیلی آسان هم است. قبلاً به عرض شما رسید این ده دوازده میلیون پرونده که در دستگاه قضایی است، در اثر بد رفتاری ماست. ما قرض الحسنه را گذاشتیم کنار، ربا آمد جلوی آن، به عنوان اینکه سود ببرید. این دوازده میلیون پرونده برای چهل یا پنجاه میلیون از افراد جامعه است، چون هر پروندهای برای دو نفر، هر دو نفری هم از دو خانوار است، هر خانوار هم چند نفر هستند که درگیرِ پرونده هستند؛ آن استرس ها، سکتهها و بیماری ها هست؛ این ناآرامی ها برای همین است چون ملتی که با کینه زندگی میکند، با اختلاف زندگی میکند، همین است.
هیچ کسی دشمن ما نیست، مگر همان غرور و خودخواهی ما. در بحث ها مکرر به عرض شما رسید که با هر دشمنی میشود کنار آمد، این مارها و عقرب های سمّی بدترین دشمن انسان هستند، دیدید خیلی ها با آنها کنار میآیند، در هند و غیر هند دیدید بعضی ها با مار سمی زندگی میکنند، چندین عقرب را در سر و صورت خود جا میدهند، با عقرب میشود کنار آمد، با مار سمی میشود کنار آمد، اما با این نفس نمیشود کنار آمد، با غرور نمیشود کنار آمد، با شیطان نمیشود کنار آمد. آدم یک مقدار با این مار سمی کنار بیاید، او نیشی به آدم نمیزند، اما این غرور و خودخواهی، یک بار آدم حرف او را گوش بدهد، او بگوید به این نامحرم نگاه کن، اگر نگاه کرد، مگر رها میکند، میگوید بار دیگر، بار دیگر. این مال حرام را ـ رومیزی را ـ بگیر، مگر رها میکند. هر اندازه که انسان این نفس را اطاعت کند، او یک قدم جلوتر میآید. چقدر این سخن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) زیباست، فرمود: «أَعدَی عَدُوَّکَ نَفسُکَ الَّتِی بَینَ جَنبَیکَ». [18]این غرور و خودخواهی، نه تنها مثل مار و عقرب نیست، نظیر شیطان های استکباری هم نیست، برای اینکه آنها از آدم آب و خاک میخواهند، نفت و گاز میخواهند، جان آدم را میخواهند، بیش از این که کاری با آدم ندارند، بخواهند آدم را بکشند، منابع را هم ببرند دیگر غیر از این نیست؛ اما این نفس که نمیخواهد منابع ما را ببرد، این نفس که نمیخواهد ما را بکشد، این فقط میخواهد آبروی ما را ببرد، تمام تلاش و کوشش نفس امّاره این است که ﴿لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم﴾ [19]این قصه حضرت آدم و حوا همین بود، فرمود: بالأخره لباس اینها را درآورد. تنها کار او این است که آدم را «مسلوب الحیثیه» کند، نه تنها ایمان را بگیرد با کفار هم که در میافتد، کافر که ایمان ندارد، تا این غرور و هوس ایمان آنها را بگیرد، میخواهد اینها را هم «مسلوب الحیثیه» کند، آدم «مسلوب الحیثیه» هر روز تَمنّی مرگ دارد و نمیمیرد، آدم بی آبرو زندگی را میخواهد چه کند، چطور زندگی کند، یک عذاب ألیمی است، فرمود تمام تلاش و کوشش این غرور و خودخواهی و نفس این است که ﴿لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم﴾. این نعمت ها را ذات اقدس الهی میشمارد، فرمود از بالا حساب کنید ما نازل کردیم، از پایین حساب کنید، ما زارع و کشاورز هستیم، ما مرده را زنده میکنیم. شما کارتان این است که یک گونی را از جایی به جایی منتقل می کنید، روی این زمین پخش میکنید همین! ﴿أَ فَرَأَیتُم ما تَحرُثُونَ ٭ ءَ أَنتُم تَزرَعُونَهُ أَم نَحنُ الزّارِعُونَ﴾؛ ما زارع و حیات بخش هستیم ما یکی را هفتصدتا میکنیم. اینکه فرمود: ﴿أَ لَم تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الأَرضِ ثُمَّ یُخرِجُ بِهِ زَرعاً﴾؛ یعنی ما زارع هستیم، این ﴿یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ﴾ همین است، ﴿یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ﴾[20]همین است، ما زنده میکنیم، حیات میبخشیم. این چیزی که شما در زمین فرو بردید، به اذن ما حرث کردید، ما آن را از دو طرف راه میدهیم، هم از طرف پایین، این حبّه گندم را میشکافیم که بشود ریشه آن و هم از طرف بالا میشکافیم، دهان باز میکند که بشود خوشه آن، دو طرف او را ما باز میکنیم، ما اخراج میکنیم، حیات به او میدهیم. ﴿مُختَلِفاً أَلوانُهُ﴾، نه تنها ﴿أَلوانُهُ﴾، بلکه «طُعومُه، کمیّاتهُ، کیفیّاتُهُ» که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت. بعد فرمود: تنها این نیست، پایان آن هم پژمردگی است. «هاج»؛ یعنی پژمرده شد، بعد از پژمرده شدن، به صورت کاه درمیآید که خوراک دام شما تأمین شود ما باید آنها را هم تأمین کنیم.
تفاوت تعبیر قرآن در ذکر نعمت های طبیعی و معرفتی همراه انسان
فرمود این کشاورزی هایی که شما دارید، این باران هایی که ما نازل میکنیم، همه برای شما نیست: ﴿مَتاعاً لَکُم وَ ِلأَنعامِکُم﴾،[21]﴿کُلُوا وَ ارعَوا أَنعامَکُم﴾؛ قدری خودتان بخورید قدری هم به دام های خود بدهید. آنجا که سخن از شکم است، انسان و دام را یکجا ذکر میکند، اما آنجا که سخن از معرفت است، انسان را با فرشتهها یکجا ذکر میکند. این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که ـ قبلاً گذشت ـ فرمود این ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ المَلائِکَةُ وَ أُولُوا العِلمِ﴾[22]را ذات اقدس الهی برای گرامیداشت علم و عالم است که نام آنها را در ردیف فرشتهها ذکر میکند. این تنبّهی که حضرت داد، انسان را متنبّه میکند که خدای سبحان وقتی سخن از مال و خوردن است، انسان را با دام ذکر میکند: ﴿کُلُوا وَ ارعَوا أَنعامَکُم﴾، ﴿مَتاعاً لَکُم وَ ِلأَنعامِکُم﴾؛ اما وقتی سخن از علم و معرفت است، انسان را با فرشته یکجا ذکر میکند که ﴿وَ المَلائِکَةُ وَ أُولُوا العِلمِ﴾.
عقل، چراغ تشخیص مدیریت خدای سبحان بر نظام آفرینش
اما اینکه گفته میشود عقل حکم ندارد؛ یعنی عقل حاکم، قاضی، والی و مولا نیست، عقل یک چراغ خوبی است. وقتی در توحیدِ خالقی به این مطلب پی برد که «کان تامه» همه اشیا را خدا به عهده دارد که ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ﴾، [23]این میشود خالق. آثار و لوازم تربیتی اشیا را هم خدا به عهده دارد که او «ربّ کلّ شیء» است. پس هر چیزی را خدا آفرید، آثار هر چیزی را خدا آفرید، میشود ﴿إِنِ الحُکمُ إِلاّ لِلّهِ﴾. [24]عقل حاکم باشد؛ یعنی قاضی باشد، والی باشد، مولا باشد، هیچ کاره است؛ البته یک چراغ خوبی است. اینکه میگوییم حکم میکند؛ یعنی میفهمد که این شیء هست. در قضیه «هلیّت بسیطه و کان تامه» این شیء آن اثر را دارد، در «هلیّت مرکبه، قضیه مرکبه، کان ناقصه». چیزی خود عقل به چیزی بدهد، کار عقل نیست؛ لذا حکم به معنای قضا، به معنای ولا، به معنای مدیریت در عقل نیست؛ بله، عقل عملی که مربوط به خود آدم است، اگر بخواهد کارهای آدم را انجام بدهد، والی است، مولاست، مدیر است، مدبّر است و آن کسی که بخواهد جامعه را برابر دستورات الهی اداره کند، آن هم تصمیم میگیرد که برابر عقل عملی چگونه اداره کند، اما در نظام آفرینش چه «کان تامه» چه «کان ناقصه»، ولایت، قضا و داوری از عقل باشد که چیزی را بیافریند، چیزی را به نحو «کان تامه» ایجاد کند یا چیزی را به چیزی عطا کند به نحو «کان ناقصه»، این کار عقل نیست. کار عقل فقط چراغ است، چراغ خوبی است و میفهمد. البته دو تا کار را ذات اقدس الهی، دو سرمایه را خدا به عقل داد: یکی آن بدیهیات اولیه است که خدا به عقل داد که: ﴿أَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها﴾، [25]این بدیهیات اولیه را عقل میفهمد؛ دوم قدرت حرکت و پیمودن راه از بدیهی به نظری است که این را هم به عقل داده؛ با این دو راه عقل میفهمد، جهان خدایی دارد، واحد است، احد است، وحیای دارد و مانند آن، بعد تبعیّت میکند این کار عقل است.
پرسش: ...؟پاسخ: همین طور است عقل در ادراک مستقل است، نه در حکم. عقل صراط نیست، عقل مهندس نیست، عقل چراغ خوبی است؛ مثل آفتاب، کار آفتاب مهندسی نیست که راه ایجاد کند، راه را شارع ایجاد میکند، عقل میفهمد کجا حق است، کجا باطل است، کجا راه است، کجا چاه است؛ اما این راه را چه کسی آفرید، خود عقل میگوید جهان آفرین باید راه را نشان بدهد، باید راه را اشاره کند. صراط به دست شارع مقدس است. سراج را همان شارع، هم در درون انسان ایجاد کرد به نام عقل و هم در بیرون عطا کرد به نام نقل؛ با دو چراغ عقل و نقل، انسان «ما جاء به النبی» را «ما حکم به الله سبحانه تعالی» را میفهمد. فرمود این کار عقل است. از آن طرف خدای سبحان ﴿لا یُخلِفُ اللّهُ المیعادَ﴾ از این طرف اگر کسی این را توجه کند، این برای انسان لبیب و بامغز تذکره است، این تذکره و یادآوری است؛ یعنی ما این مطالب را در درون افراد نهادینه کردیم، بعد کم کم یادش میآید. اشتغالات دنیا ممکن است یک روپوش و سرپوشی روی این سرمایههای اولی باشد، ما آمدیم این سرمایهها را حفظ کنیم: «یُثِیرُوا لَهُم دَفَائِن العُقُول» [26]همین خواهد بود، این دفینهها را کشف کنیم، این خاک ها را کنار بزنیم، بعد به او نشان بدهیم، بگوییم این است؛ آن وقت انسان خودش میفهمد که این سرمایه را داشت؛ لذا از او به عنوان تذکره یاد کرده است و اصل قرآن را هم به عنوان ﴿ذِکری لِلبَشَرِ﴾[27]یاد کرده است، فرمود: ﴿هَل مِن مُدَّکِرٍ﴾ [28]گاهی به صورت ترجیع بند در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن»: ﴿فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ﴾ [29]دارد، گاهی هم به صورت تذکره است: ﴿هَل مِن مُدَّکِرٍ﴾، ﴿هَل مِن مُدَّکِرٍ﴾ آمده.
ضرورت حفظ ظرف جان در به دست آوردن شرح صدر
بعد فرمود: ﴿أَ فَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلإِسلامِ﴾؛ گاهی میفرماید زنده و مرده یکی نیستند، بینا و نابینا یکی نیستند، سالم و مریض یکی نیستند، ظلّ و حرور یکی نیستند؛ گاهی میفرماید «مشروح الصدر» با «قسیّ الصدر» یکسان نیستند. «مشروح الصدر» کسی است که سینه او برای دریافت معارف باز است. اصل مطلب را ذات اقدس الهی در قرآن کریم بیان کرد، وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) این را باز کرد. در قرآن فرمود ما حرف ها را بازگو میکنیم، گوش شنوا اینها را تحویل میگیرد: ﴿تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ﴾، [30]«وعاء»؛ یعنی ظرف. اگر کسی ظرف همراه او نباشد، مظروفی را نمیبرد. فرمود هر کس هر جا میرود، باید ظرف و وعائی همراه او باشد، ما این ظرف را دادیم، اما شما این ظرف ها را با چیز دیگر پر کردید. انسان چقدر قصه و چقدر سریال و چقدر روزنامههای باطل و امثال باطل را باید بخواند، مگر آدم هر چیزی را میخواند، هر قصهای را میخواند، هر کتابی را میخواند. شما شرح حال این بزرگان را مطالعه کنید؛ نذر برای ما رایج است، قسم برای ما رایج است، اما عهد در بین ما مرسوم نیست.
سیره علما در نوشتن رساله عهد در حفظ ظرفیت جان
این «رسالة العهد» را بسیاری از بزرگان نوشتند. عهد؛ یعنی انسان با خدا عهد کند معاهده کند، عهد یک عقد است، ایجاب و قبولی دارد که هر دو را خود انسان انجام میدهد. طرف عهد ما هم خداست میگوییم «عاهدتُ الله»، مثل اینکه نذر میکنیم یا میگوییم «و الله»، سوگند یاد میکنیم، آن هم انشاست، این کتاب عهد و نذر و یمین، هر سه را کنار هم نوشتند. عهد؛ یعنی با خدا انسان معاهده کند، خیلی از بزرگان عهد کردند که قصّه نخوانند، کتاب های غیر علمی نخوانند، حرف های غیر علمی نزنند، حرف های غیر علمی را گوش ندهند، مگر ظرفیت ما چقدر است؟ اگر انسان قصّه گوش بدهد مدام سریال ببیند مدام روزنامههای باطل بخواند، این جام پر میشود. فرمود آدم وقت خود را برای حرف غیر علمی تلف میکند. فرمود: ﴿تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ﴾؛ یعنی «وعاء». خدا مرحوم آخوند صاحب کفایه را غریق رحمت کند! مثالی زد که این درخت مگر چقدر آب میخواهد، شما آب شور به او دادی، این دیگر آب شیرین جذب نمیکند، این درخت یک مقدار آب میخواست و شما هم آب شور به او دادی، این پس فردا میخشکد، بعد شما آب شیرین بخواهی به او بدهی که جذب نمیکند. این ذهن ما یک ظرفیت خاص دارد، کسی این ظرف را با مظروف باطل پر کند که دیگر جا برای معارف نیست، فرمود: ﴿تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ﴾، ذیل این آیه را ملاحظه بفرمایید که بر وجود مبارک حضرت امیر(علیه السلام) تطبیق شده است، حضرت امیر دارای «اُذُن واعیه» است،[31] او البته مصداق کامل است، منحصر نیست، فرمود تمام تلاش و کوشش او این بود که ببیند، چه وحیای بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل میشود.
گسترش ظرفیت جان انسان با مظروف علم
بعد خود حضرت امیر که مصداق کامل «اُذُن واعیه» است، در همان جریانی که به کمیل فرمود: «یَا کُمَیلُ إِنَّ هَذِهِ القُلُوبَ أَوعِیَةٌ فَخَیرُهَا أَوعَاهَا» [32]این دل ها ظروف است، اگر شما این ظرف را ظرفیت بیشتری دادید، بهترین ظرف است. این از بیانات نورانی آن حضرت است که در پایان نهجالبلاغه آمده، فرمود: این یک ظرف با تمام ظروف عالم فرق میکند، این جان ما ظرفی است که با تمام ظروف عالم فرق میکند. هر ظرفی ظرفیتی دارد، شما اگر بخشی از آن مظروف را به این ظرف دادید، از ظرفیت این کم کردید، این را اشغال کردید، اگر ظرفی ظرفیت یک لیتر آب داشت، شما نیم لیتر آب در آن ریختید، ظرفیت آن را اشغال کردید، این فقط ظرفیت نیم لیتر دیگر دارد، همه ظروف این طور است. فرمود: تنها ظرفی که هر چه شما بریزید از آن کم نمیشود، یک؛ ظرفیت آن افزوده میشود، دو؛ این جان آدم است. الآن این شبستان بر فرض ظرفیت هفتصد، هشتصد یا هزار نفر را دارد، صد نفر که آمدند، بالأخره یک دهم ظرفیت آن اشغال شده، دیگر ظرفیت هزار نفر را ندارد. اما اگر شما شبستانی داشتید که اگر ظرفیت اوّلیه آن هزار نفر بود، وقتی صد نفر آمدند، ظرفیت آن دو هزار نفر شده، معلوم میشود مادی نیست. در بیانات نورانی حضرت که در آخر نهجالبلاغه آمده است فرمود که: «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهَ»؛ هر ظرفی با آمدن بخشی از مظروف ظرفیت آن کم میشود «إِلا وِعَاءَ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِه».[33]این طلبهای که وارد حوزه علمیه شد، اول ظرفیت ده تا مطلب علمی را دارد، وقتی این ده تا مطلب را یاد گرفت، ظرفیت صد تا مطلب را پیدا میکند، وقتی صد مطلب را یاد گرفت، ظرفیت هزار مطلب پیدا میکند. این ظرفی است که با آمدن مظروف، وسیعتر میشود، این حرف ها بوسیدنی نیست؟! فرمود: «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهَ إِلا وِعَاءَ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِه»؛ هیچ کس نمیتواند بگوید من ظرفیتم همین قدر است، شما مظروف بگیرید ظرفیت آن اضافه میشود. این میشود شرح صدر، کسی نگوید من این مقدار قابلیت دارم:
داد او را قابلیت شرط نیست بلکه شرط قابلیت داد اوست[34]
فرمود: این دلی که شما دارید، الآن ظرفیت صد تا مطلب را دارد، بسیار خوب، کسی نمیگوید الآن شما هزار مطلب یاد بگیر؛ اما همین صد مطلب را که یاد گرفتی، این مظروف که آمد، ظرف را توسعه میدهد؛ آن وقت میتوانی هزار مطلب یاد بگیری، «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهَ إِلا وِعَاءَ العِلمِ» این میشود شرح صدر، ﴿أَ فَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلإِسلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ نور همیشه بالاست. در برابر «مشروح الصدر»: ﴿فَوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قُلُوبُهُم﴾ است. شما میبینید این چشمههایی که رسوبات دارد، اینها راه را میبندند، بسیاری از شما اهل ییلاق هستید یا ییلاق رفتید. این چشمههایی که رسوبات دارد، وقتی که اول یک سرزمین دشت و شفاف است، این چشمهای که با رسوب و املاح معدنی میجوشد، این راه خودش را میبندد، بسیاری از همین أحجار همان رسوبات معدنی این چشمههاست، این اول کاری که میکند راه خودش را میبندد، میشود قسیّ: ﴿أو أشدُّ قَسوَةً﴾؛ [35]نه چیزی از آن بیرون درمیآید به نام فطرت، نه چیزی به درون نفوذ میکند به نام علم حوزه و دانشگاه، این میشود: ﴿فَوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِکرِ اللّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ که «اعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیئات أعمالنا».
[1]احزاب/سوره33، آیه6.
[2]کهف/سوره18، آیه6.
[3]فاطر/سوره35، آیه8.
[4]انبیاء/سوره21، آیه28.
[5]بقره/سوره2، آیه81.
[6]رحمن/سوره55، آیه44.
[7]واقعه/سوره56، آیه18.
[8]ملک/سوره67، آیه30.
[9]واقعه/سوره56، آیه63.
[10]واقعه/سوره56، آیه64.
[11]رعد/سوره13، آیه4.
[12]الصحیفه السجادیه، دعای27.
[13]فاطر/سوره35، آیه45.
[14]نساء/سوره4، آیه122.
[15]جن/سوره72، آیه16.
[16]توبه/سوره9، آیه55.
[17]واقعه/سوره56، آیه69.
[18]عدة الداعی، ابن فهدالحلی، ج1، ص295.
[19]اسراء/سوره17، آیه7.
[20]یونس/سوره10، آیه31.
[21]نازعات/سوره79، آیه33.
[22]آل عمران/سوره3، آیه18.
[23]رعد/سوره13، آیه16.
[24]انعام/سوره6، آیه57.
[25]شمس/سوره91، آیه8.
[26]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص113.
[27]مدثر/سوره74، آیه31.
[28]قمر/سوره54، آیه15.
[29]رحمن/سوره55، آیه13.
[30]حاقه/سوره69، آیه12.
[31]البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص471.
[32]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج18، ص346.
[33]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج19، ص25.
[34]مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش63؛ چاره آن دل عطای مبدلیست داد او را قابلیت شرط نیست.
بلک شرط قابلیت داد اوست داد لُبّ و قابلیت هست پوست
[35]بقره/سوره2، آیه74.
- علّت آوردن دو استفهام انکاری در محرومیت مشرکان از نجات؛
- چگونگی مدیریت خدای سبحان بر نزولات آسمانی و هدایت زمینی آن؛
- به هم ریختگی نزولات با تبهکاری انسان.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَ فَمَن حَقَّ عَلَیهِ کَلِمَةُ العَذابِ أَ فَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِی النّارِ(19) لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوا رَبَّهُم لَهُم غُرَفٌ مِن فَوقِها غُرَفٌ مَبنِیَّةٌ تَجری مِن تَحتِهَا الأَنهارُ وَعدَ اللّهِ لا یُخلِفُ اللّهُ المیعادَ(20) أَ لَم تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الأَرضِ ثُمَّ یُخرِجُ بِهِ زَرعاً مُختَلِفاً أَلوانُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصفَرّاً ثُمَّ یَجعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکری ِلأُولِی الأَلبابِ(21) أَ فَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلإِسلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّهِ فَوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِکرِ اللّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ(22) اللّهُ نَزَّلَ أَحسَنَ الحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقشَعِرُّ مِنهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخشَونَ رَبَّهُم ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم إِلى ذِکرِ اللّهِ ذلِکَ هُدَی اللّهِ یَهدی بِهِ مَن یَشاءُ وَ مَن یُضلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِن هادٍ(23)﴾
علّت آوردن دو استفهام انکاری در محرومیت مشرکان از نجات
اینکه با دو استفهام انکاری فرمود شما نمیتوانید آنها را از آتش نجات دهید، برای «رحمةٌ للعالمین» بودن وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، از یک سو و ﴿أَولى بِالمُؤمِنینَ مِن أَنفُسِهِم﴾ [1]بودن آن حضرت است از سوی دیگر و﴿لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفسَکَ عَلی آثارِهِم إِن لَم یُؤمِنُوا بِهذَا الحَدیثِ أَسَفاً﴾ [2]از سوی سوم، ﴿فَلا تَذهَب نَفسُکَ عَلَیهِم حَسَراتٍ﴾ [3]از سوی چهارم. وجود مبارک حضرت خیلی علاقه مند بود که کسی نسوزد، اما ذات اقدس الهی فرمود: تو تمام تلاش ها را کردی و اینها با تمام تلاش و کوشش تو هم مبارزه کردند، دیگر اهل نجات نیستند؛ لذا با دو استفهام انکاری در یک سطر یا کمتر از سطر فرمود: اینها دیگر اهل دوزخ هستند.
پرسش: ..؟پاسخ: بله، چون خوارج خیال میکردند که شفاعت برای اینها نیست، اینها منکر شفاعت بودند ـ در بحث قبل اشاره شد ـ که شفاعت حق است، اما «لمن أذن له الله تعالی»؛ هم مشفوعٌ له باید «مرتضی المذهب» باشد: ﴿لا یَشفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارتَضی﴾، [4]هم شفیع باید مأذون باشد: ﴿مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ إِلاّ بِإِذنِهِ﴾. آنها فکر میکردند که ـ معاذ الله ـ حضرت این سِمت را ندارد، درست است که او «مُنقذ مَن فی النار» است، اما به «اذن الله» است، آنها که نگفتند ما بدون اذن خدا این کار را میکنیم.
مقصود از در آتش بودن فعلی تبهکاران
به هر تقدیر فرمود: فرق مردان با تقوا با مردان بی تقوا این است که آنها اهل نار و اینها اهل نور هستند. درباره اینها فرمود: ﴿فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾، درباره آنها فرمود: اینها «مَن فی النار» هستند؛ البته این «مَن فی النار» میتواند این باشد که الآن یک عده در آتش هستند؛ منتها در اثر اینکه توجه ندارند سوخت و سوز را احساس نمیکنند، نه اینکه الآن در نار نباشند. یک وقت میبینند که در سوخت و سوزند، گُر گرفته اند، در بعضی از آیات است که اینها فعلاً ﴿أَحاطَت بِهِ خَطیئَتُهُ﴾، [5]اینها ﴿یَطُوفُونَ بَینَها وَ بَینَ حَمیمٍ آنٍ﴾، [6]اینها الآن در آتش هستند؛ منتها حالا بعد میفهمند. اینکه بعضی از بزرگان میگفتند، وقتی عدهای حرف میزنند، ما میبینیم آتش از دهان آنها بیرون میآید، برای اینکه دارند اختلاف ایجاد میکنند، سرّش همین است. پس تبهکاران گرفتار ﴿أَ فَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِی النّارِ﴾ هستند، پرهیزکاران که از تقوای الهی برخوردارند: ﴿لَهُم غُرَفٌ مِن فَوقِها غُرَفٌ مَبنِیَّةٌ﴾ که اینها هم در آسایش هستند و هم از مناظر زیبای بوستان قیامت بهرهبرداری میکنند، برای اینکه وقتی نهرها زیر قصرهای اینها جاری است، گذشته از اینکه اینها همیشه سیراب هستند، از مناظر لطیف اینها هم استفاده میکنند، فرمود: این وعده تخلف پذیر نیست.
چگونگی مدیریت خدای سبحان بر نزولات آسمانی و هدایت زمینی آن
آنگاه درباره نزول باران چندین آیه نازل کرد، فرمود ما اگر میخواستیم این آب را تلخ و شور خلق میکردیم، «عجاج» خلق میکردیم، شور خلق میکردیم؛ در حالی که باران بسیار باران لطیف است، در این آب دریا که کسی نمک نریخت، فرمود: ما او را شور کردیم که این بوی بد ندهد، اگر باران را هم شور و تلخ میآفریدیم، شما چه میکردید، «عجاج» نکردیم، تلخ نکردیم، شیرین و گوارا کردیم، یک؛ ما این را نازل کردیم ﴿أَ فَرَأَیتُمُ الماءَ الَّذی تَشرَبُونَ ٭ ءَ أَنتُم أَنزَلتُمُوهُ مِنَ المُزنِ أَم نَحنُ المُنزِلُونَ﴾. [7]باران را شما نازل کردید یا ما نازل کردیم، پس کار شما نیست، این دو. ما این باران را نازل کردیم، تمام مهندسی زیر زمین را ما تنظیم میکنیم، یک؛ اینها را ذخیره میکنیم کجا راه خیابانی است، کجا راه بیابانی است، کجا ورود ممنوع است، کجا دو راهه است، کجا سه راهه است، چه مقدار از زمین باید فاصله داشته باشد، کجا باید جمع بشوند که بعد به صورت منبع باشند و از این منبع آب بجوشد، به نام ینبوع؛ یعنی چشمه، همه این کارها را ما تنظیم کردیم.
رابطه تبهکاری انسان با پژمردگی و ویرانی شهرها
اگر تبهکاری کردید، ما دستور می دهیم که یک مقدار سطح آب پایین برود که شما نتوانید اینها را با وسایل سنّتی یا صنعتی استخراج کنید، کلّ شهرتان پژمرده خواهد شد: ﴿فَمَن یَأتیکُم بِماءٍ مَعینٍ﴾. [8]«ماء معین» همان آب جاری است که «تناله الدلاء و تراه العیون»، آن آبی که چشم آن را میبیند و دلو به آن دسترسی دارد، به آن «ماء معین» میگویند؛ فرمود: ﴿مَن یَأتیکُم بِماءٍ مَعینٍ﴾ ما اگر این گاز، نفت و معادن دیگر را چند کیلومتر پایینتر ببریم، کلّ کشور شما میشود ویرانه. آب ها را اگر چند کیلومتر پایینتر ببریم، با چه وسیله شما میتوانید این آب ها را بیرون بیاورید. اگر باران نبارد که کشورتان ویرانه میشود. ببارد؛ ولی ما این را پایینتر ببریم، باز هم کشورتان ویرانه است. ما به اندازه کافی باران میفرستیم، یک؛ اینها را دم دست شما قرار میدهیم، دو؛ راه را هم مشخص میکنیم که هرز نرود، اینها در یکجا جمع شوند، بشوند منبع، از آنجا بجوشد، بشود ینبوع؛ یعنی چشمه. الآن شما چشمههایی که در بعضی از منطقههای ییلاقی است، قرن هاست که دارد میجوشد؛ این آب ذخیره شده سالانه است، فرمود ما این کارها را کردیم.
تفاوت نقش خدای سبحان و کشاورز در حیات نباتی زمین
بعد فرمود که ما به وسیله این آب به کشاورزی شما حیات میدهیم، شما کشاورز نیستید، کارتان «حَرث» است نه «زَرع». شما این بذرها را که به انبار بردید، در موقع کشت، این بذرها را از انبار منتقل کرده و میآورید، بعد از شیار زمین در این خاک ها میپاشید همین! این را که نمیگویند کشاورزی، این را که نمیگویند «زَرع»، این را میگویند «حَرث»؛ یعنی انتقال جمادی از جایی به جای دیگر: ﴿أَ فَرَأَیتُم ما تَحرُثُونَ﴾؛ [9]کار شما «حَرث» است ﴿ءَ أَنتُم تَزرَعُونَهُ أَم نَحنُ الزّارِعُونَ﴾[10]کار ما «زَرع» است، حیات دادن به جامد «زَرع» است، ما این مرده را زنده میکنیم. ما این یک حبّه را هفتصد برابر میکنیم، ما این یک حبه را خوشه و شاخه میکنیم، اگر هسته است شاخه میکنیم، اگر حبّه است خوشه میکنیم، ما به او جان میدهیم، ما زارع هستیم: ﴿ءَ أَنتُم تَزرَعُونَهُ أَم نَحنُ الزّارِعُونَ﴾، بنابراین حیات بخشی از آنِ ماست.
میوههای گوناگون هم در سورهٴ مبارکهٴ «رعد»، همان سه چهار آیه اول آن ـ که قبلاً بحث شد ـ همین بود، فرمود: ﴿وَ فِی الأَرضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ﴾. یک هکتار زمین را شما چند قطعه میکنید، انواع و اقسام میوهها که رنگ، مزه، کمیّت و کیفیّت آنها مختلف است: ﴿وَ فِی الأَرضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ﴾ که ﴿نُفَضِّلُ بَعضَها عَلی بَعضٍ فِی الأُکُلِ﴾. [11]نه برگ ها شبیه هم است، نه میوهها شبیه هم است، نه طعم ها شبیه هم است نه آن خاصیت ها شبیه هم است، با اینکه خاک یکی است، آب یکی است، هوا یکی است، آفتاب یکی است، باغبان یکی است، کود یکی است. این نظم را ما به بوستان، مَرغزار و باغ شما دادیم: ﴿وَ فِی الأَرضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ﴾ که ﴿نُفَضِّلُ بَعضَها عَلی بَعضٍ فِی الأُکُلِ﴾؛ بعد فرمود: اینها کار شماست یا کار ماست؟
به هم ریختگی نزولات آسمانی و نظم کشاورزی با تبهکاری انسان
اگر ـ خدای ناکرده ـ بیراهه رفتید ما این راه را میبندیم. در بیانات نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است که به اندازه عطش هر بوتهای از گیاه، خدا یک قطره باران مشخص کرده است، سهمیه به اینها داد[12]؛ به سبب گناه شماست که این گیاهان تشنه میمانند. اینکه فرمود: اگر خدای سبحان افراد را به گناه آنها بگیرد ﴿ما تَرَکَ عَلی ظَهرِها مِن دَابَّةٍ﴾ [13]همین است، این مار و عقرب ها به وسیله ما در خشکی میمانند، آنها کاری به ما ندارند، این مورها، مارها، حیوانات بیابان و گوسفندها که گرسنه و تشنه هستند، در اثر سیّئات ماست. فرمود: ما اگر آن مقداری که شما استحقاق دارید، شما را به کیفر برسانیم ﴿ما تَرَکَ عَلی ظَهرِها مِن دَابَّةٍ﴾، شما به این حیوانات و گوسفندهای خود رحم کنید: ﴿مَن أَصدَقُ مِنَ اللّهِ قیلاً﴾، [14]از او راستگوتر کیست؟
در بحث قبل این آیه مطرح شد، فرمود: اگر جامعهای وظیفه خود را بشناسد، ما نمیخواهیم همه آنها شب زندهدار باشند؛ دروغ نگویند، نماز را بخوانند، روزه را بگیرند، همین واجبات را انجام بدهند، معاصی را ترک کنند، ما به اندازه کافی باران میفرستیم، سدّ اینها را هم پر میکنیم: ﴿وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ َلأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً﴾.[15]
عدم نقض تأثیر تبهکاری با بهره مندی غربی ها از مواهب طبیعی
پرسش: ...؟پاسخ: آنها فرمود: ﴿فَلا تُعجِبکَ أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم﴾ [16]فرمود: اینها وسیلهای است که ما اینها را به عذاب ألیم گرفتار کنیم؛ فرمود این طور نیست که حالا اینها متنعّم هستند، اینها رفتند یک جای خوبی را گرفتند، منطقههای شمالی باران فراوان دارد، دریا و آب و جنگل هست، اینها در مسائل دنیایی اگر مواظب باشند، دنیای آنها تأمین است؛ ولی در آخرت به عذاب ألیم گرفتار هستند؛ اما شما که در دنیا و آخرت میخواهید راحت باشید، راه آن همین است، کسی از شما باران نخواست، باران که ما نازل میکنیم: ﴿ءَ أَنتُم أَنزَلتُمُوهُ مِنَ المُزنِ أَم نَحنُ المُنزِلُونَ﴾[17]باران که به دست ماست، شما به راه باشید.
هوای نفس ریشه همه گرفتاری انسان
جامعه ما اگر همین بدیهیات و همین رساله را عمل کند؛ ما اینجا تمدّن داریم، کسی دروغ نگوید، خلاف نگوید، بیراهه نرود، بد نگوید، اینها اوّلیات دین است، خیلی آسان هم است. قبلاً به عرض شما رسید این ده دوازده میلیون پرونده که در دستگاه قضایی است، در اثر بد رفتاری ماست. ما قرض الحسنه را گذاشتیم کنار، ربا آمد جلوی آن، به عنوان اینکه سود ببرید. این دوازده میلیون پرونده برای چهل یا پنجاه میلیون از افراد جامعه است، چون هر پروندهای برای دو نفر، هر دو نفری هم از دو خانوار است، هر خانوار هم چند نفر هستند که درگیرِ پرونده هستند؛ آن استرس ها، سکتهها و بیماری ها هست؛ این ناآرامی ها برای همین است چون ملتی که با کینه زندگی میکند، با اختلاف زندگی میکند، همین است.
هیچ کسی دشمن ما نیست، مگر همان غرور و خودخواهی ما. در بحث ها مکرر به عرض شما رسید که با هر دشمنی میشود کنار آمد، این مارها و عقرب های سمّی بدترین دشمن انسان هستند، دیدید خیلی ها با آنها کنار میآیند، در هند و غیر هند دیدید بعضی ها با مار سمی زندگی میکنند، چندین عقرب را در سر و صورت خود جا میدهند، با عقرب میشود کنار آمد، با مار سمی میشود کنار آمد، اما با این نفس نمیشود کنار آمد، با غرور نمیشود کنار آمد، با شیطان نمیشود کنار آمد. آدم یک مقدار با این مار سمی کنار بیاید، او نیشی به آدم نمیزند، اما این غرور و خودخواهی، یک بار آدم حرف او را گوش بدهد، او بگوید به این نامحرم نگاه کن، اگر نگاه کرد، مگر رها میکند، میگوید بار دیگر، بار دیگر. این مال حرام را ـ رومیزی را ـ بگیر، مگر رها میکند. هر اندازه که انسان این نفس را اطاعت کند، او یک قدم جلوتر میآید. چقدر این سخن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) زیباست، فرمود: «أَعدَی عَدُوَّکَ نَفسُکَ الَّتِی بَینَ جَنبَیکَ». [18]این غرور و خودخواهی، نه تنها مثل مار و عقرب نیست، نظیر شیطان های استکباری هم نیست، برای اینکه آنها از آدم آب و خاک میخواهند، نفت و گاز میخواهند، جان آدم را میخواهند، بیش از این که کاری با آدم ندارند، بخواهند آدم را بکشند، منابع را هم ببرند دیگر غیر از این نیست؛ اما این نفس که نمیخواهد منابع ما را ببرد، این نفس که نمیخواهد ما را بکشد، این فقط میخواهد آبروی ما را ببرد، تمام تلاش و کوشش نفس امّاره این است که ﴿لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم﴾ [19]این قصه حضرت آدم و حوا همین بود، فرمود: بالأخره لباس اینها را درآورد. تنها کار او این است که آدم را «مسلوب الحیثیه» کند، نه تنها ایمان را بگیرد با کفار هم که در میافتد، کافر که ایمان ندارد، تا این غرور و هوس ایمان آنها را بگیرد، میخواهد اینها را هم «مسلوب الحیثیه» کند، آدم «مسلوب الحیثیه» هر روز تَمنّی مرگ دارد و نمیمیرد، آدم بی آبرو زندگی را میخواهد چه کند، چطور زندگی کند، یک عذاب ألیمی است، فرمود تمام تلاش و کوشش این غرور و خودخواهی و نفس این است که ﴿لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم﴾. این نعمت ها را ذات اقدس الهی میشمارد، فرمود از بالا حساب کنید ما نازل کردیم، از پایین حساب کنید، ما زارع و کشاورز هستیم، ما مرده را زنده میکنیم. شما کارتان این است که یک گونی را از جایی به جایی منتقل می کنید، روی این زمین پخش میکنید همین! ﴿أَ فَرَأَیتُم ما تَحرُثُونَ ٭ ءَ أَنتُم تَزرَعُونَهُ أَم نَحنُ الزّارِعُونَ﴾؛ ما زارع و حیات بخش هستیم ما یکی را هفتصدتا میکنیم. اینکه فرمود: ﴿أَ لَم تَرَ أَنَّ اللّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابیعَ فِی الأَرضِ ثُمَّ یُخرِجُ بِهِ زَرعاً﴾؛ یعنی ما زارع هستیم، این ﴿یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ﴾ همین است، ﴿یُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیِّ﴾[20]همین است، ما زنده میکنیم، حیات میبخشیم. این چیزی که شما در زمین فرو بردید، به اذن ما حرث کردید، ما آن را از دو طرف راه میدهیم، هم از طرف پایین، این حبّه گندم را میشکافیم که بشود ریشه آن و هم از طرف بالا میشکافیم، دهان باز میکند که بشود خوشه آن، دو طرف او را ما باز میکنیم، ما اخراج میکنیم، حیات به او میدهیم. ﴿مُختَلِفاً أَلوانُهُ﴾، نه تنها ﴿أَلوانُهُ﴾، بلکه «طُعومُه، کمیّاتهُ، کیفیّاتُهُ» که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت. بعد فرمود: تنها این نیست، پایان آن هم پژمردگی است. «هاج»؛ یعنی پژمرده شد، بعد از پژمرده شدن، به صورت کاه درمیآید که خوراک دام شما تأمین شود ما باید آنها را هم تأمین کنیم.
تفاوت تعبیر قرآن در ذکر نعمت های طبیعی و معرفتی همراه انسان
فرمود این کشاورزی هایی که شما دارید، این باران هایی که ما نازل میکنیم، همه برای شما نیست: ﴿مَتاعاً لَکُم وَ ِلأَنعامِکُم﴾،[21]﴿کُلُوا وَ ارعَوا أَنعامَکُم﴾؛ قدری خودتان بخورید قدری هم به دام های خود بدهید. آنجا که سخن از شکم است، انسان و دام را یکجا ذکر میکند، اما آنجا که سخن از معرفت است، انسان را با فرشتهها یکجا ذکر میکند. این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که ـ قبلاً گذشت ـ فرمود این ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ المَلائِکَةُ وَ أُولُوا العِلمِ﴾[22]را ذات اقدس الهی برای گرامیداشت علم و عالم است که نام آنها را در ردیف فرشتهها ذکر میکند. این تنبّهی که حضرت داد، انسان را متنبّه میکند که خدای سبحان وقتی سخن از مال و خوردن است، انسان را با دام ذکر میکند: ﴿کُلُوا وَ ارعَوا أَنعامَکُم﴾، ﴿مَتاعاً لَکُم وَ ِلأَنعامِکُم﴾؛ اما وقتی سخن از علم و معرفت است، انسان را با فرشته یکجا ذکر میکند که ﴿وَ المَلائِکَةُ وَ أُولُوا العِلمِ﴾.
عقل، چراغ تشخیص مدیریت خدای سبحان بر نظام آفرینش
اما اینکه گفته میشود عقل حکم ندارد؛ یعنی عقل حاکم، قاضی، والی و مولا نیست، عقل یک چراغ خوبی است. وقتی در توحیدِ خالقی به این مطلب پی برد که «کان تامه» همه اشیا را خدا به عهده دارد که ﴿اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ﴾، [23]این میشود خالق. آثار و لوازم تربیتی اشیا را هم خدا به عهده دارد که او «ربّ کلّ شیء» است. پس هر چیزی را خدا آفرید، آثار هر چیزی را خدا آفرید، میشود ﴿إِنِ الحُکمُ إِلاّ لِلّهِ﴾. [24]عقل حاکم باشد؛ یعنی قاضی باشد، والی باشد، مولا باشد، هیچ کاره است؛ البته یک چراغ خوبی است. اینکه میگوییم حکم میکند؛ یعنی میفهمد که این شیء هست. در قضیه «هلیّت بسیطه و کان تامه» این شیء آن اثر را دارد، در «هلیّت مرکبه، قضیه مرکبه، کان ناقصه». چیزی خود عقل به چیزی بدهد، کار عقل نیست؛ لذا حکم به معنای قضا، به معنای ولا، به معنای مدیریت در عقل نیست؛ بله، عقل عملی که مربوط به خود آدم است، اگر بخواهد کارهای آدم را انجام بدهد، والی است، مولاست، مدیر است، مدبّر است و آن کسی که بخواهد جامعه را برابر دستورات الهی اداره کند، آن هم تصمیم میگیرد که برابر عقل عملی چگونه اداره کند، اما در نظام آفرینش چه «کان تامه» چه «کان ناقصه»، ولایت، قضا و داوری از عقل باشد که چیزی را بیافریند، چیزی را به نحو «کان تامه» ایجاد کند یا چیزی را به چیزی عطا کند به نحو «کان ناقصه»، این کار عقل نیست. کار عقل فقط چراغ است، چراغ خوبی است و میفهمد. البته دو تا کار را ذات اقدس الهی، دو سرمایه را خدا به عقل داد: یکی آن بدیهیات اولیه است که خدا به عقل داد که: ﴿أَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها﴾، [25]این بدیهیات اولیه را عقل میفهمد؛ دوم قدرت حرکت و پیمودن راه از بدیهی به نظری است که این را هم به عقل داده؛ با این دو راه عقل میفهمد، جهان خدایی دارد، واحد است، احد است، وحیای دارد و مانند آن، بعد تبعیّت میکند این کار عقل است.
پرسش: ...؟پاسخ: همین طور است عقل در ادراک مستقل است، نه در حکم. عقل صراط نیست، عقل مهندس نیست، عقل چراغ خوبی است؛ مثل آفتاب، کار آفتاب مهندسی نیست که راه ایجاد کند، راه را شارع ایجاد میکند، عقل میفهمد کجا حق است، کجا باطل است، کجا راه است، کجا چاه است؛ اما این راه را چه کسی آفرید، خود عقل میگوید جهان آفرین باید راه را نشان بدهد، باید راه را اشاره کند. صراط به دست شارع مقدس است. سراج را همان شارع، هم در درون انسان ایجاد کرد به نام عقل و هم در بیرون عطا کرد به نام نقل؛ با دو چراغ عقل و نقل، انسان «ما جاء به النبی» را «ما حکم به الله سبحانه تعالی» را میفهمد. فرمود این کار عقل است. از آن طرف خدای سبحان ﴿لا یُخلِفُ اللّهُ المیعادَ﴾ از این طرف اگر کسی این را توجه کند، این برای انسان لبیب و بامغز تذکره است، این تذکره و یادآوری است؛ یعنی ما این مطالب را در درون افراد نهادینه کردیم، بعد کم کم یادش میآید. اشتغالات دنیا ممکن است یک روپوش و سرپوشی روی این سرمایههای اولی باشد، ما آمدیم این سرمایهها را حفظ کنیم: «یُثِیرُوا لَهُم دَفَائِن العُقُول» [26]همین خواهد بود، این دفینهها را کشف کنیم، این خاک ها را کنار بزنیم، بعد به او نشان بدهیم، بگوییم این است؛ آن وقت انسان خودش میفهمد که این سرمایه را داشت؛ لذا از او به عنوان تذکره یاد کرده است و اصل قرآن را هم به عنوان ﴿ذِکری لِلبَشَرِ﴾[27]یاد کرده است، فرمود: ﴿هَل مِن مُدَّکِرٍ﴾ [28]گاهی به صورت ترجیع بند در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن»: ﴿فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ﴾ [29]دارد، گاهی هم به صورت تذکره است: ﴿هَل مِن مُدَّکِرٍ﴾، ﴿هَل مِن مُدَّکِرٍ﴾ آمده.
ضرورت حفظ ظرف جان در به دست آوردن شرح صدر
بعد فرمود: ﴿أَ فَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلإِسلامِ﴾؛ گاهی میفرماید زنده و مرده یکی نیستند، بینا و نابینا یکی نیستند، سالم و مریض یکی نیستند، ظلّ و حرور یکی نیستند؛ گاهی میفرماید «مشروح الصدر» با «قسیّ الصدر» یکسان نیستند. «مشروح الصدر» کسی است که سینه او برای دریافت معارف باز است. اصل مطلب را ذات اقدس الهی در قرآن کریم بیان کرد، وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) این را باز کرد. در قرآن فرمود ما حرف ها را بازگو میکنیم، گوش شنوا اینها را تحویل میگیرد: ﴿تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ﴾، [30]«وعاء»؛ یعنی ظرف. اگر کسی ظرف همراه او نباشد، مظروفی را نمیبرد. فرمود هر کس هر جا میرود، باید ظرف و وعائی همراه او باشد، ما این ظرف را دادیم، اما شما این ظرف ها را با چیز دیگر پر کردید. انسان چقدر قصه و چقدر سریال و چقدر روزنامههای باطل و امثال باطل را باید بخواند، مگر آدم هر چیزی را میخواند، هر قصهای را میخواند، هر کتابی را میخواند. شما شرح حال این بزرگان را مطالعه کنید؛ نذر برای ما رایج است، قسم برای ما رایج است، اما عهد در بین ما مرسوم نیست.
سیره علما در نوشتن رساله عهد در حفظ ظرفیت جان
این «رسالة العهد» را بسیاری از بزرگان نوشتند. عهد؛ یعنی انسان با خدا عهد کند معاهده کند، عهد یک عقد است، ایجاب و قبولی دارد که هر دو را خود انسان انجام میدهد. طرف عهد ما هم خداست میگوییم «عاهدتُ الله»، مثل اینکه نذر میکنیم یا میگوییم «و الله»، سوگند یاد میکنیم، آن هم انشاست، این کتاب عهد و نذر و یمین، هر سه را کنار هم نوشتند. عهد؛ یعنی با خدا انسان معاهده کند، خیلی از بزرگان عهد کردند که قصّه نخوانند، کتاب های غیر علمی نخوانند، حرف های غیر علمی نزنند، حرف های غیر علمی را گوش ندهند، مگر ظرفیت ما چقدر است؟ اگر انسان قصّه گوش بدهد مدام سریال ببیند مدام روزنامههای باطل بخواند، این جام پر میشود. فرمود آدم وقت خود را برای حرف غیر علمی تلف میکند. فرمود: ﴿تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ﴾؛ یعنی «وعاء». خدا مرحوم آخوند صاحب کفایه را غریق رحمت کند! مثالی زد که این درخت مگر چقدر آب میخواهد، شما آب شور به او دادی، این دیگر آب شیرین جذب نمیکند، این درخت یک مقدار آب میخواست و شما هم آب شور به او دادی، این پس فردا میخشکد، بعد شما آب شیرین بخواهی به او بدهی که جذب نمیکند. این ذهن ما یک ظرفیت خاص دارد، کسی این ظرف را با مظروف باطل پر کند که دیگر جا برای معارف نیست، فرمود: ﴿تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ﴾، ذیل این آیه را ملاحظه بفرمایید که بر وجود مبارک حضرت امیر(علیه السلام) تطبیق شده است، حضرت امیر دارای «اُذُن واعیه» است،[31] او البته مصداق کامل است، منحصر نیست، فرمود تمام تلاش و کوشش او این بود که ببیند، چه وحیای بر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل میشود.
گسترش ظرفیت جان انسان با مظروف علم
بعد خود حضرت امیر که مصداق کامل «اُذُن واعیه» است، در همان جریانی که به کمیل فرمود: «یَا کُمَیلُ إِنَّ هَذِهِ القُلُوبَ أَوعِیَةٌ فَخَیرُهَا أَوعَاهَا» [32]این دل ها ظروف است، اگر شما این ظرف را ظرفیت بیشتری دادید، بهترین ظرف است. این از بیانات نورانی آن حضرت است که در پایان نهجالبلاغه آمده، فرمود: این یک ظرف با تمام ظروف عالم فرق میکند، این جان ما ظرفی است که با تمام ظروف عالم فرق میکند. هر ظرفی ظرفیتی دارد، شما اگر بخشی از آن مظروف را به این ظرف دادید، از ظرفیت این کم کردید، این را اشغال کردید، اگر ظرفی ظرفیت یک لیتر آب داشت، شما نیم لیتر آب در آن ریختید، ظرفیت آن را اشغال کردید، این فقط ظرفیت نیم لیتر دیگر دارد، همه ظروف این طور است. فرمود: تنها ظرفی که هر چه شما بریزید از آن کم نمیشود، یک؛ ظرفیت آن افزوده میشود، دو؛ این جان آدم است. الآن این شبستان بر فرض ظرفیت هفتصد، هشتصد یا هزار نفر را دارد، صد نفر که آمدند، بالأخره یک دهم ظرفیت آن اشغال شده، دیگر ظرفیت هزار نفر را ندارد. اما اگر شما شبستانی داشتید که اگر ظرفیت اوّلیه آن هزار نفر بود، وقتی صد نفر آمدند، ظرفیت آن دو هزار نفر شده، معلوم میشود مادی نیست. در بیانات نورانی حضرت که در آخر نهجالبلاغه آمده است فرمود که: «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهَ»؛ هر ظرفی با آمدن بخشی از مظروف ظرفیت آن کم میشود «إِلا وِعَاءَ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِه».[33]این طلبهای که وارد حوزه علمیه شد، اول ظرفیت ده تا مطلب علمی را دارد، وقتی این ده تا مطلب را یاد گرفت، ظرفیت صد تا مطلب را پیدا میکند، وقتی صد مطلب را یاد گرفت، ظرفیت هزار مطلب پیدا میکند. این ظرفی است که با آمدن مظروف، وسیعتر میشود، این حرف ها بوسیدنی نیست؟! فرمود: «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهَ إِلا وِعَاءَ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِه»؛ هیچ کس نمیتواند بگوید من ظرفیتم همین قدر است، شما مظروف بگیرید ظرفیت آن اضافه میشود. این میشود شرح صدر، کسی نگوید من این مقدار قابلیت دارم:
داد او را قابلیت شرط نیست بلکه شرط قابلیت داد اوست[34]
فرمود: این دلی که شما دارید، الآن ظرفیت صد تا مطلب را دارد، بسیار خوب، کسی نمیگوید الآن شما هزار مطلب یاد بگیر؛ اما همین صد مطلب را که یاد گرفتی، این مظروف که آمد، ظرف را توسعه میدهد؛ آن وقت میتوانی هزار مطلب یاد بگیری، «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهَ إِلا وِعَاءَ العِلمِ» این میشود شرح صدر، ﴿أَ فَمَن شَرَحَ اللّهُ صَدرَهُ لِلإِسلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِن رَبِّهِ﴾ نور همیشه بالاست. در برابر «مشروح الصدر»: ﴿فَوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قُلُوبُهُم﴾ است. شما میبینید این چشمههایی که رسوبات دارد، اینها راه را میبندند، بسیاری از شما اهل ییلاق هستید یا ییلاق رفتید. این چشمههایی که رسوبات دارد، وقتی که اول یک سرزمین دشت و شفاف است، این چشمهای که با رسوب و املاح معدنی میجوشد، این راه خودش را میبندد، بسیاری از همین أحجار همان رسوبات معدنی این چشمههاست، این اول کاری که میکند راه خودش را میبندد، میشود قسیّ: ﴿أو أشدُّ قَسوَةً﴾؛ [35]نه چیزی از آن بیرون درمیآید به نام فطرت، نه چیزی به درون نفوذ میکند به نام علم حوزه و دانشگاه، این میشود: ﴿فَوَیلٌ لِلقاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِکرِ اللّهِ أُولئِکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ﴾ که «اعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیئات أعمالنا».
[1]احزاب/سوره33، آیه6.
[2]کهف/سوره18، آیه6.
[3]فاطر/سوره35، آیه8.
[4]انبیاء/سوره21، آیه28.
[5]بقره/سوره2، آیه81.
[6]رحمن/سوره55، آیه44.
[7]واقعه/سوره56، آیه18.
[8]ملک/سوره67، آیه30.
[9]واقعه/سوره56، آیه63.
[10]واقعه/سوره56، آیه64.
[11]رعد/سوره13، آیه4.
[12]الصحیفه السجادیه، دعای27.
[13]فاطر/سوره35، آیه45.
[14]نساء/سوره4، آیه122.
[15]جن/سوره72، آیه16.
[16]توبه/سوره9، آیه55.
[17]واقعه/سوره56، آیه69.
[18]عدة الداعی، ابن فهدالحلی، ج1، ص295.
[19]اسراء/سوره17، آیه7.
[20]یونس/سوره10، آیه31.
[21]نازعات/سوره79، آیه33.
[22]آل عمران/سوره3، آیه18.
[23]رعد/سوره13، آیه16.
[24]انعام/سوره6، آیه57.
[25]شمس/سوره91، آیه8.
[26]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص113.
[27]مدثر/سوره74، آیه31.
[28]قمر/سوره54، آیه15.
[29]رحمن/سوره55، آیه13.
[30]حاقه/سوره69، آیه12.
[31]البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص471.
[32]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج18، ص346.
[33]شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج19، ص25.
[34]مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش63؛ چاره آن دل عطای مبدلیست داد او را قابلیت شرط نیست.
بلک شرط قابلیت داد اوست داد لُبّ و قابلیت هست پوست
[35]بقره/سوره2، آیه74.
تاکنون نظری ثبت نشده است