- 1683
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 5 سوره سجده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 5 سوره سجده"
- مکی بودن سورهٴ «سجده» و اختلاف در سه آیهٴ آن؛
- بشارت و انذار در محور تأثیرگذار در هدایت جامعه؛
- اقامه برهان بر توحید با خالق بودن خدا.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الم (1) تَنزِیلُ الْکِتَابِ لاَ رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ (2) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِن نَّذِیرٍ مِن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (3) اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ شَفِیعٍ أَفَلاَ تَتَذَکَّرُونَ (4) یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خمسین أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5)﴾
مکی بودن سورهٴ «سجده» و اختلاف در سه آیهٴ آن
سورهٴ مبارکهٴ «سجده» در مکه نازل شد در سه آیه آن اختلاف نظر هست که سه آیه از آیات این سورهٴ نورانی در مدینه نازل شد که آنها ـ انشاءالله ـ در جای خود مورد بحث قرار میگیرد. همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان», «روم» و مانند آن گذشت عناصر محوری سور مکّی اصول دین و خطوط کلی اخلاق و حقوق بود اصول دین را در سوَر مکّی مبسوطاً مطرح میکند گاهی از توحید شروع میشود به وحی و نبوّت میرسد به معاد ختم میشود, گاهی از وحی و نبوت شروع میکند به توحید و معاد ختم میشود در این قسمت از سورهٴ مبارکهٴ «سجده» از بحث نبوّت شروع کردند بعد به توحید رسیدند بعد به معاد.
طرح عناصر محوری دین در آیات اولیه
این ﴿الم﴾ همانطور که در اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت وجوه فراوانی دارد که تفصیل این حروف مقطّعه مبسوطاً آنجا بیان شده اگر این ﴿الم﴾ ناظر به این باشد که این قرآنی که معجزه است از همین حروف عربی است در این بخش از آیات چهار عنصر از عناصر محوری دین مطرح شد یکی اینکه موادّ اوّلی قرآن که معجزه است همین حروف عربی است که ﴿الم﴾ ناظر به آن است که قرآن از همین حروف عربی تشکیل شده. عنصر دومش آن است که محتوای قرآن حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ حق است «لا باطل فیه» حقّی است که ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾[1] این شکبردار نیست این حق است. عنصر سوم این است که مبدأ فاعلی آن خداست این کتاب, کتاب بشری نیست خدا نازل کرده. عنصر چهارمش که مبدأ غایی است این است که برای هدایت شما برای انذار شما از قیامت نازل شده.
بشارت و انذار در محور تأثیرگذار در هدایت جامعه
گرچه قرآن برای تبشیر هم نازل شده اما آن اثر خاصّی که انذار دارد تبشیر ندارد لذا با اینکه در قرآن کریم تبشیر و انذار گاهی کنار هم آمده فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾[2] اما در هیچ جای قرآن تبشیر به عنوان وصف منحصر نیامده که بفرماید «إن أنت الاّ مبشّر», «إنّما أنا مبشّر» اینچنین نیست اما ﴿أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ﴾,[3] ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ﴾[4] در قرآن هست که تو فقط برای انذار آمدی.
سرّ تاٴثیرگذاری بیشتر انذار در هدایت
سرّش این است که مشکل جامعه آن است که از قیامت هراسی ندارند یعنی خیلیها نمیدانند که این عمل زنده است (یک) و هیچ عُطلهای, تعطیلی در عالَم نیست (دو) تعطیل معنایش این است که یک موجود بیکار در یک گوشه افتاده باشد این با نظام عالَم سازگار نیست هر چه در عالم هست یا علت چیز دیگر است یا معلول چیز دیگر, یک موجود بیکار و گسیخته در عالَم نیست. این عمل که موجود است و زنده است و حتماً مرتبط است شناور و سرگردان نیست که روزی به پای زید بنویسند روزی به پای عمرو الاّ ولابد عامل خودش را میشناسد و در عامل خودش میتند و او را رها نمیکند (سه) اینکه خدا فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾[5] یا ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾[6] همین است انسان گنهکار, بدهکار است و بدهکار باید گرو بسپارد (چهار), درباره حقّاللّهی, درباره معصیت, زمین و خانه را به عنوان گرو قبول نمیکنند خود شخص را گرو میگیرند تا او را بیندازند به جهنم (پنج) این باورمان نشد, اگر باورمان بشود که عمل زنده است و پاپیچ ماست مشکل نداریم هیچ مشکلی ما در جامعه نداریم الاّ نسیان معاد ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾[7] لذا این چهارمین عنصر را در کنار همین وجه ذکر میکند این کتاب از همین حروف عربی تشکیل شده (یک) «حقٌّ لا ریب فیه» (دو) فاعلش خداست (سه) هدفش انذار است و معاد است (چهار).
شبهات مشرکان بر عناصر محوری دین
بیگانهها درباره اینکه قرآن از همین حروف تشکیل شد اینکه دیگر قابل انکار نیست درباره آن سه اصل نقدی دارند گاهی منکر حق بودنِ این کتاباند میگویند این افسانه و فسون و فسانه و اسطوره است ﴿لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا﴾[8] ما هم از ـ معاذ الله ـ از این داستانبافی میکنیم, گاهی وقتی میبینند حرفهای مُتقن در این کتاب است میگویند این را تو به خدا افترا بستی نمیگویند این افسانه و اسطوره است مبدأ فاعلیاش را منکرند گاهی هم مبدأ غایی را منکرند میگویند: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾[9] مگر میشود آدم پوسیده دوباره زنده بشود این عناصر چهارگانه آن عنصر اوّلیاش که روشن است انکارپذیر نیست که قرآن از همین حروف تشکیل شده.
طرح مکرر شبهات مشرکان و ردّ آن
اما آن سه عنصرش در آیات فراوان مورد نقد قرار گرفته ذات اقدس الهی همه شبهات واهی آنها را ذکر کرده و ابطال کرده فرمود ما بدون برهان حرف نمیزنیم شما دلیل دارید ﴿هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾[10] و درباره قصص انبیا وجود مبارک پیامبر در آن سرزمین نبوده ما آدرس کوچه و پسکوچه جهان غیب را به حضرت دادیم اینکه زمان نوح نبوده زمان ابراهیم نبوده در کوه طور نزد حضرت موسی نبوده در هنگام کفالت مریم نزد آنها نبوده که قرعه انداختند ببینند چه کسی عهدهدار کفالت مریم است ما کوچه و پسکوچه غیب را در همین قرآن به وجود مبارک پیغمبر نشان دادیم گفتیم ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾,[11] ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾,[12] ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾,[13] ﴿مَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾[14] شما چه میخواهید, شما در مدین نبودی ولی قصه این است در طور نبودی قصه این است در هنگام کفالت مریم نبودی ولی قصه این است این حرفها را ما گفتیم در کتابهای آسمانی شما هم هست پیامبر هم که این حرفها را اصلاً ندیده و نخوانده شما چه حجّتی دارید؟!
اقامه برهان بر توحید با خالق بودن خدا
بعد درباره مبدأ توحید برهان بعدی را نقل میکند که خدا خالق است ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾[15] و همین خدایی که خالق است ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ ربّ است ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ یعنی آنکه آفرید, میپروراند به برهانین: یکی اینکه ربوبیت الاّ ولابد به خلقت برمیگردد چون «کان»ی ناقصه ایجاد میکند کمال ایجاد میکند حتماً ربوبیّت به خالقیّت برمیگردد. برهان دوم هم این است که اگر کسی بخواهد این عالَم را بپروراند باید از درون آن باخبر باشد از نیازهای آن مطّلع باشد اگر کسی این عالَم را نیافرید چگونه میتواند بپروراند. پس بر اساس رجوع ربوبیّت به خالقیّت الاّ ولابد هر ربّی باید خالق باشد یا بر اساس تلازمی که بین ربوبیّت و خالقیّت است این دو برهان قبلاً هم گذشت. بعد میفرماید چون خدا خالق است و خدا ربّ است, خدا اله است یعنی معبود است پس پرستش غیر خدا باطل است و بیّنالغی از غیر خدا هم کاری ساخته نیست.
پرسش: درباره ناحق بودن بعضی کلمات مثل کلام فرعون که گفت: ﴿أنا رَبّکُمُ الأعلی﴾[16]...
پاسخ: این نقل, حق است منقول, باطل است اگر کسی سخن باطلی گفت و صادق مُصدَّقی آن باطل را نقل کرد این نقل, حق است بعد کیفر او هم حق است خدا میفرماید او حرف باطل زد ما تنبیهش کردیم بنابراین نقل, حق است ولو منقول, باطل در برابر بطلان آن منقول, کیفر الهی هم تثبیتشده است.
چگونگی جمع بین نذیر داشتن هر امت و فترت بین رسل
اما اینکه فرمود: ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِن نَّذِیرٍ مِن قَبْلِکَ﴾ برخیها مطرح کردند که گرچه انبیایی بودند از اقوام و قبایل دیگر مثل اینکه خالد بود, حنظله بود اینها انبیایی بودند که بین وجود مبارک عیسی و وجود مبارک حضرت(سلام الله علیهما) آمدند اما در قریش نبودند[17] این یک وجه. وجه دیگر آن است که منظور از فترت, نه این است که شما حجّتی ندارید هادی ندارید مبشّر و منذر ندارید منظور از فترت آن است که پیامبری از پیامبران اولواالعزم که صاحب شریعت باشد صاحب کتاب باشد نیامده[18] یعنی بین وجود مبارک موسی و عیسی زمان فترت بود بین وجود مبارک عیسی و وجود مبارک حضرت(سلام الله علیهم اجمعین) زمان فترت بود یعنی پیامبر اولواالعزم نیامده. چرا این توجیهات را باید طرح کرد برای اینکه در قرآن کریم فرمود هیچ ملتی نیست مگر اینکه هادی و راهنما داشته و دارد در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آیه هفتم به این صورت است ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ هیچ ملتی بدون راهنما نیست حالا آن وقتی هم که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور داشتند مگر به همه روستاها, به همه شهرها خود حضرت تشریف میبردند آن وقتی هم که ائمه(علیهم السلام) بودند مگر در روستاها و شهرها خودشان تشریف میبردند. منظور آن است که حتماً حجت بالغه حق باید به مردم برسد حالا اگر کسی در اثر قصور یا تقصیر دسترسی به حجّت نداشت اگر قاصر بود که مستضعف است و مورد عفو, اگر مقصّر بود که حُکمه الی الله وگرنه هیچ ملتی نیست که حجّت خدا به آنها نرسد.
تبیین قرآنی پیامبر داشتن همه امتها
از اینکه به صورت موجبه کلیه فرمود: ﴿لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ معلوم میشود حجت الهی به تمام اقوام رسیده است حالا بعضی به سوء اختیار خودشان نخواستند دسترسی پیدا کنند مطلب دیگر است. در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیه 36 به این صورت آمده است فرمود: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ هیچ امتی نبود مگر اینکه پیامبر داشت حالا یا اولواالعزم یا غیر اولواالعزم اگر اولواالعزم مدّتی فاصله شد تشریف نیاوردند این را میگویند زمان فترت ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ به صورت فعل ماضی ذکر میکند میفرماید برای هر امّتی ما پیامبر فرستادیم ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ خب این رسول به امت چه میگوید ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ این ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ عصاره «لا اله الاّ الله» است از غیر خدا اجتناب کنید و الله را عبادت کنید یعنی غیر از الله هر که باشد طاغوت است ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ اینها بالصراحه به صورت موجبه کلیه دلالت میکند به اینکه هیچ ملتی نیست مگر اینکه هادی دارد هیچ ملتی نیست مگر اینکه رسول دارد.
بررسی احتمالات نفی آمدن پیامبر برای مردم زمان او
حالا یا به این معناست که رسول در قبیله قریش نبود در سایر قبایل بود این کما احتمله بعضٌ مثل کشّاف[19] و مالَ إلیه سیدناالاستاد فی المیزان یا نه, زمان, زمان فترت بود پیامبر اولواالعزم نیامده وگرنه علما بودند حجج الهی بودند شاگردان انبیا بودند حجت بر اینها تمام شد پس آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده آیه شش سورهٴ «یس» که فرمود: ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ﴾ و همچنین در این آیه سورهٴ «سجده» آمده است که ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِن نَّذِیرٍ مِن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ﴾ به همین برمیگردد در قبیله آنها پیامبری نبود اما حجت الهی بر آنها بالغ بود خب اینها انبیای ابراهیمی داشتند اینها فرزندان ابراهیم بودند انبیای ابراهیمی را به رسمیت میشناختند وجود مبارک ابراهیم را به عنوان پیامبر میدانستند موسی و عیسی را شنیده بودند اهل کتاب را شنیده بودند اینطور نیست که اینها نشنیده باشند اینها به سوء اختیارشان ایمان نیاوردند اینها وجود مبارک ابراهیم را که بنیانگذار کعبه بود میشناختند و به دستور او هر ساله در مراسم حج, حج انجام میدادند آنها قبول داشتند پیامبری او را منتها بعد دیگر کفر ورزیدند.
خاورمیانه مرکز بعثت پیامبران
پرسش:... مرکزیّت بعثت پیامبران اولواالعزم خاورمیانه بوده.
پاسخ: آن در بحثهای قبلی داشتیم همه جا پیامبر بود خاور دور و نزدیک باختر دور و نزدیک منتها ذات اقدس الهی وقتی قصص انبیا را ذکر میکند میفرماید عدهای به طرف انبیا آمدند کامیاب شدند سعادتمند دارین شدند یک عدّه تکذیب کردند به هلاکت رسیدند بعد میفرماید: ﴿فَسیروا فِى الاَرضِ فَانظُروا کَیفَ کانَ عـٰقِبَةُ المُکَذِّبین﴾[20] بروید ببینید خب این بروید ببینید آن طرف آب را نمیشود گفت, بفرماید ما آن طرف اقیانوس کبیر عدهای را فرستادیم شما بروید ببینید همان اوّلین راه برای تکذیب همین بود طوری قرآن حرف میزند که بگوید بروید ببینید لذا مسئله خاورمیانه را بعد از نقل قصص انبیا میگوید بروید ببینید.
امکان وجود انبیا در خاور و باختر و حتی کرات دیگر
ولی میگوید که انبیایی بودند که ما قصصشان را برای شما نگفتیم ﴿رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾[21] ممکن نیست خاور دور و نزدیک, باختر دور و نزدیک, قطب غیر قطب بشر باشد الاّ اینکه پیغمبر دارد ممکن نیست خدا یک جا اندیشمندی خلق بکند مگر اینکه برای او راهنما میفرستد انسان متفکّر مختار, هادی میطلبد اگر روزی هم کشف شد که کُراتی هستند که موجود زنده متفکّری زندگی میکند حتماً انبیا دارند بالصراحه هم فرمود خیلی از انبیا را ما برای شما نگفتیم برای اینکه بگوییم, راه تحقیق ندارید ما قصههایی را نقل میکنیم که به دنبالش بگوییم ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾ بروید ببینید این عاد است این ثمود است این جریان نوح است این اقوام دیگر است بروید ببینید ما با اینها چه کردیم حالا بگوید آن طرف اقیانوس کبیر کسانی بودند ما آنها را به هلاکت رساندیم اولین راه برای تکذیب همین بود میگفتند حرفهایی میزنید که باورکردنی نیست.
تذکر به عدم فراموشی اعمال انسان نزد خدا
بنابراین بعد از ذکر این عناصر چهارگانه یعنی موادّ اوّلیهاش حروف عربی است (یک) محتوایش حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ (دو) فاعلش هم خدای سبحان است (سه) هدفش انذار شما ترس از قیامت است (چهار) و خیال نکنید هر چه کردید فراموش میشود ﴿مَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾[22] آنکه اعمال شما را ضبط میکند فراموش نمیکند چیزی از بین نمیرود.
تبیین جدال احسن الهی با مشرکان در اتحاد خالق و ربّ
آنگاه درباره مبدأ بحث میکند که مشرکین این جدال احسن است میفرماید شما خدا را به عنوان خالق قبول دارید خدا را به عنوان ربّالأرباب هم قبول دارید یعنی به عقیده شما این ارباب متفرّقه شما در تحت ربوبیّت آن ربّ کلاند اما مشکل اساسی شما این است که این ربوبیت جزئی اینکه باران میآورد اینکه شفا میدهد اینکه روزی میدهد اینکه حیات و ممات به دست اوست این را به ارباب متفرّقه میسپارید بعد میگویید این ارباب متفرّقه را ربّالأرباب اداره میکند چون ما دسترسی به آن ربّالأرباب نداریم کارهای ما را ارباب متفرّقه انجام میدهند اینها اله ما هستند یعنی معبود ما هستند این را دارد ابطال میکند فرمود آنکه خالق کل است باید ربّ کل هم باشد و چون ربّ کل است اله کل هم باید باشد برای اینکه معبود همان است که ربّ است ربّ همان است که خالق است و غیر از او, هیچ کاری از احدی ساخته نیست نه ولایت از دیگری ساخته است نه شفاعت. فرق ولایت و شفاعت شبیه فرق ولایت و نصرت است آیه 107 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است که ﴿مَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ﴾ غیر از خدا نه شما ولیّ دارید و نه ناصر اینجا هم عدهای برابر همان آیه 107 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» شفیع را به معنی نصیر و ناصر گرفتند یعنی «ما لکم من دون الله من ولیّ و لا ناصر» اما لازم نیست که ما شفیع را به معنی ناصر بگیریم شفیع معنای خاصّ خودش را دارد. فرمود غیر از ذات اقدس الهی کسی نیست که ولایت و شفاعت شما را به عهده بگیرد.
تفسیر خلقت آسمان و زمین در شش روز به تطورات ششگانه
قبل از اینکه به ولایت و شفاعت برسیم این جریان آفرینش آسمانها و زمین و بین آسمان و زمین در شش روز مطرح شد این جریان ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ در خیلی از موارد آمده در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به این صورت آمده است آیه 54 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً بحث شد این بود ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ فرمود ما این مجموعه را در شش روز آفریدیم مستحضرید که گاهی روز در مقابل شب است میگویند صلات یومیه, صلات لیلیه, گاهی مجموع شب و روز است میگویند صلوات یومیه, گاهی روز به معنی روزگار است میگویند: «الدهر یومان یوماً لک و یوم علیک»[23] ولی بالأخره زمان است اما در جریان اصل آفرینش, زمان همراه این موجود ماده پیدا میشود قبلاً زمانی نبود اگر زمینی باشد و بگردد لیل و نهاری پیدا میشود اما قبل از اینکه موجود مادی حرکت کند متحرّک باشد یا موجود مادی خلق بشود زمانی در کار نبود بنابراین این ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ را به معنای تطوّرات ششگانه باید معنا کرد این دیگر به عهده علوم تجربی و کیهانشناسی و ستارهشناسی و نجومشناسی و اینهاست که اینها باید تلاش و کوشش کنند این ادوار ششگانه را به دست بیاورند.
اصرار قرآن بر تطور ششگانه و حلّ آن بر عهده علوم تجربی
پرسش:... پاسخ: بله, میلیونها سال بود مثلاً هر ده میلیارد سالی یک طور باشد ده میلیارد سال گذشت تا فلان ماده به صورت دخان در بیاید ده میلیارد سال گذشت تا این دخان را به صورت راه شیری در بیاورد فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ﴾[24] ما این یک مشت دود را به صورت میلیاردها ستاره در آوردیم اینکه ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ﴾ ده میلیارد سال این طول کشید هر کدام از اینها ده میلیارد سال باشد ده میلیون سال باشد صد میلیارد سال باشد صد میلیون ولی نظم علمی باید داشته باشد یعنی شش دوره باید باشد حالا دورههایش چند میلیون سال است چند میلیارد سال است این را علم تجربی و علم کیهانشناسی باید بیان کند این با قصهها حل نمیشود بنابراین ما شش دوره میخواهیم که علم باید جواب بدهد نه هفت دوره نه هشت دوره, این شش دوره را که قرآن کریم اصرار دارد که خلقت آسمان و زمین با تطورات ششگانه بود این را باید علم حل کند.
تقسیم تطورات ششگانه بین آسمان و زمین و بین این دو
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم بخشی از اینها را توضیح داد فرمود این شش دوره, دو دوره برای آسمان است دو دوره برای زمین است آن دو دوره دیگر را ذکر نکرد قهراً آن دو دوره برای بین ارض و سماست برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «سجده» که محلّ بحث است ﴿مَا بَیْنَهُمَا﴾ را هم اضافه کرده ﴿الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ بنابراین ما سه عنصر داریم یکی سماوات, یکی ارض, یکی ﴿مَا بَیْنَهُمَا﴾, سماوات را در آیه سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» مشخص کرده ارض را هم در آن سوره مشخص کرده قهراً آن دو روز میشود برای ﴿بَیْنَهُمَا﴾, در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» آنجا آیه نُه به بعد به این صورت است فرمود: ﴿قُلْ ءَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ﴾ حالا کیفیت پیدایش آب اولاً, دریاها اولاً, بعد ظهور زمین از لابهلای این آب ثانیاً, و شکلگیری زمین همه اینها در دو طور بود ﴿قُلْ ءَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ ٭ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ هیچ ارتباطی با آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ندارد این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ یعنی فصول چهارگانه این مربوط به خصوص زمین است ما زمین را آفریدیم و زندگی مردم را در چهار فصل قرار دادیم ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا﴾ روزیِ مردم با فصول چهارگانه تأمین میشود چون اگر همهاش زمستان باشد یا همهاش پاییز یا همهاش تابستان یا همهاش بهار که زندگی نمیشود کرد پس تأمین ارزاق به فصول چهارگانه است این چهار روز به آن شش روز هیچ ارتباطی ندارد پس دو روزش برای زمین شد بعد فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ٭ فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ﴾[25] یک مشت دود را شمس و قمر کرد اینطور نیست که حالا از پرنیان و برلیان ساخته باشد فرمود ما یک مشت دود را آفتاب کردیم بعد هم دود میکنیم اینطور نیست که این شمس همیشه درخشان باشد. فرمود این همه ستارههای ثابت و سیّار اینها اول یک مشت دخان بود دو روز طول کشید دو روز یعنی مثلاً دو میلیارد سال یا بیست میلیارد سال هر دورهای مثلاً ده میلیارد سال این را علم باید کار کند.
عدم ارتباط ﴿وَقَدَّرَ ... فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ با تطورات ششگانه
پس دو روز برای آسمانها, دو روز برای زمین, آن دو روز دیگر میشود «ما بین الأرض و السماء». آن چهار روزی که فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا﴾ این برای فصول چهارگانه است به هیچ وجه ارتباطی با ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ندارد. تا این مقدار را قرآن در اختیار پژوهندگان تجربی قرار داد اینها باید ثابت کنند که شکلگیری زمین دو دوره گذرانده حالا هر دورهاش ده میلیارد سال است صد میلیارد سال است ممکن است ولی باید بر اساس علم بگویند نه پیشفرض, پیشفرض به درد احدی نمیخورد باید عالمانه ثابت کنند که ده میلیارد سال طول کشید اینطور بود ده میلیارد سال بعد هم به این صورت در آمد قابل سکونت شد.
حلّ تنافی آفرینش با ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ و ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾
پرسش: این فقط ناظر به خلقت موجودات مادی و عالم ماده است؟
پاسخ: سماوات و ارض است درباره انسان نیست چون بعداً ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[26] را مطرح میکند.
پرسش:... پاسخ: نه, همان ذات اقدس الهی درباره مجرّدات وقتی که بخواهد چیزی را بیافریند ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ است وگرنه درباره مادیات زمانبردار است میبینید در جریان حضرت عیسی فرمود: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾[27] آن ﴿خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ چقدر طول کشید ما نمیدانیم اما روح که مطرح است که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[28] بله ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ است. مجرّدات با ﴿کُن فَیَکُونُ﴾ است متزمّن را با زمان اداره میکنند مجرّد را با ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾, ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ آنجا که سخن از روح است و مجرّد است و امر ملکوتی است زمانبردار نیست متزمّن نیست متمکّن نیست با ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ است اما اینجا که زمانبردار است و مکانبردار است ﴿قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ نعم, اگر بخواهد معجزه انجام بدهد بله گاهی با طیّالأرض گاهی با ﴿أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾[29] و امثال ذلک انجام میدهد اما آن دیگر معجزه است به نحو عادی نیست.
فتحصّل کلّ سماوات در دو روز یعنی دو طور, دو دوره, کلّ ارض در دو دوره, بین السماء و الأرض در دو دوره این میشود ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ اما تأمین زندگی مردم روی زمین حیوانات روی زمین گیاهان روی زمین این به چهار فصل وابسته است.
استناد نظم و تدبیر آفرینش به خدا و لزوم پرستش او
فرمود این نظم است این نظم محیّرالعقول برای خداست و این را آفرید و مرتب حکیمانه دارد تدبیر میکند آنکه آفرید باید بپروراند آنکه میپروراند باید پرستیده بشود شما چه کسی را میپرستید برهانی هم که در این مسئله ذکر میکند این است فرمود: ﴿الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ بعد به مقام فرمانروایی است چون این ﴿ثُمَّ﴾, «ثمّ» تراخی زمانی نیست بعد وقتی آفرید دارد میپروراند عرش فرمانروایی, مقام فرمانروایی, مقام تدبیر الهی است ﴿ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ﴾ یعنی مقام فرمانروایی ﴿مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ شَفِیعٍ أَفَلاَ تَتَذَکَّرُونَ﴾ پس خدا اوست, آفریدگار اوست, خالق اوست, ربّ هم اوست ﴿ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ﴾ اله و معبود هم باید او باشد.
اثبات احتیاج انسان و ولیّ و ناصر نداشتن او
شما به دنبال چه چیزی میگردید بشر محتاج است بله این احتیاج را همه ما احساس میکنیم یک موجود محتاج یا هیچ از او ساخته نیست این نیاز به ولیّ دارد یا بخشی از کار را انجام میدهد بخش دیگر را محتاج است این نیاز به شفیع و ناصر دارد بالأخره ما یا هم ولیّ و شفیع و ناصر میخواهیم یا لااقل ناصر میخواهیم انسان خردسال ولیّ میطلبد چون هیچ کاری از او ساخته نیست یک نوزاد یک کودک شیری این الاّ ولابد با ولایت پدر و مادر باید تدبیر بشود وقتی نوجوان شد جوان شد بخشی از کارها را خودش میتواند انجام بدهد این نیاز به ناصر دارد ناصر آن است که مکمّل کارهای انسان باشد متمّم کارهای انسان باشد بخشی از کارها را خودش انجام میدهد بخشی از کارها را با کمک دستیار و معین. فرمود شما اگر بخواهید بفهمید که هیچ کاری از شما ساخته نیست در وقتی هم که هیچ کاری از شما ساخته نیست مانند حالت اضطرار, ولیّ اوست آن وقتی هم که به حسب ظاهر بخشی از کارها را شما انجام میدهید ناصر اوست که در آیه 107 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿مَا لَکُم مِن دُونِ اللهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ﴾ کشاف و امثال کشاف اصرار دارند که اینجا شفیع را به معنی ناصر معنا کنند[30] مثل همین آیه 107 سورهٴ «بقره» ﴿مَا لَکُم مِن دُونِ اللهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ﴾ شما نه ولیّ دارید نه ناصر.
معنای شفیع و صدق آن بر انبیا و اولیا
اما شفیع میتواند معنای خودش را داشته باشد کسی که مُذنب است به محکمه قضا میرود این اگر تنها برود محکوم میشود اما اگر با شفیع برود امید بخشش هست شفیع از شَفع است یعنی جُفت, وَتْر یعنی تک, عمل اگر به نتیجه نرسد میشود وَتر, اگر به نتیجه برسد میگویند شفیع دارد شما در این اصطلاحات اصول باید دیده باشید وقتی یک اصولی دارد حرف دیگری را نقد میکند میگوید این حرف شما مشفوع بالبرهان نیست یعنی ادّعای خالی است اگر کسی ادّعا کرد دلیل در کنار ادّعا ذکر کرد این حرف, مشفوع بالبرهان است یعنی شفیع دارد جفت است اما وقتی ادّعای خالی باشد تک است میگویند این حرف, مشفوع بالبرهان نیست تنها آمده به میدان, مورد قبول نیست. شفیع آن است که کنار کسی به محکمه برود درباره انبیا و اولیا درست است که اینها در محکمه الهی به اذن خدا شفاعت میکنند ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾[31] اما «آخر من یشفع هو ارحم الراحمین».[32]
نفی شمول شفاعت الهی بر مشرکان
در این آیه هم فرمود خدا شفیع شما نیست, خدا شفیع شما نیست ما یک محکمه دیگری نداریم که خدا ـ معاذ الله ـ همراه این مُذنب به آن محکمه بیاید نزد آن قاضی شفاعت کند بلکه همان خدایی که در مرحلهای ایجاب میکند در مرحلهای قبول در مرحلهای هم استشفاع میکند در مرحلهای هم به شفاعت پاسخ مثبت میدهد. بیان ذلک این است که کلّ جهان را اسمای الهی دارد اداره میکند همان «بأسمائک التی ملأت أرکان کلّ شیء»[33] است در دعای سمات و مانند اینها هست اسمای الهی, الفاظ نیستند (یک) مفاهیم نیستند (دو) با الفاظ و مفاهیم نمیشود عالَم را اداره کرد (سه) حقایق خارجیاند (چهار) این اسمایی که ما میگوییم اسماء الأسماء الأسماء است یعنی این الفاظ, اسمای آن مفاهیماند آن مفاهیم, اسمای آن حقایقاند آن حقایقاند که «ملأت أرکان کلّ شیء» خدای سبحان با اسمای خود عالَم را اداره میکند اسمی حاکم بر اسم دیگر است میشود ﴿کَتَبَ رَبّکُم عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[34] آن وقت الرحمان میشود حاکم, اینکه ما در دعاها میگوییم «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» این یعنی چه؟ یعنی خدایا ما را اگر بخواهی به محکمه عدل ببری که فقط یک قاضی آنجا نشسته باشد به نام عدل ما محکومیم اما اگر ما را به محکمهای ببری که دو اسم نشستند یکی «العدل» یکی «الفضل» ما در آن محکمه برویم امید نجاتمان هست «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» اگر ما را بردی در آن شعبهای که فقط عدل دارد داوری میکند پرونده را بررسی میکند خب البته ما محکومیم اما اگر ما را بردی به شعبهای که دو قاضی نشستند یکی به نام عدل یکی به نام فضل, دو اسم دارند محکمه را اداره میکنند یکی به نام عدل یکی به نام فضل ما آنجا سرشکسته برنمیگردیم «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» این میشود شفیع فرمود: ﴿مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ شَفِیعٍ أَفَلاَ تَتَذَکَّرُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 42.
[2] . سورهٴ نساء, آیهٴ 165.
[3] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 50.
[4] . سورهٴ رعد, آیهٴ 7; سورهٴ نازعات, آیهٴ 45.
[5] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 38.
[6] . سورهٴ طور, آیهٴ 21.
[7] . سورهٴ ص, آیهٴ 26.
[8] . سورهٴ انفال, آیهٴ 31.
[9] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 37.
[10] . سورهٴ بقره, آیهٴ 111; سورهٴ نمل, آیهٴ 64.
[11] . سورهٴ قصص, آیهٴ 46.
[12] . سورهٴ قصص, آیهٴ 44.
[13] . سورهٴ آلعمران. آیهٴ 44.
[14] . سورهٴ قصص, آیهٴ 45.
[15] . سورهٴ انعام, آیهٴ 163.
[16]سوره نازعات، آیه24.
[17] . مجمعالبیان, ج8, ص509; المیزان, ج16, ص244.
[18] . ر.ک: مجمعالبیان, ج8, ص509 و 510.
[19] . الکشاف, ج3, ص507.
[20]سوره آل عمران، آیه137؛ سوره نحل، آیه36.
[21] . سورهٴ نساء, آیهٴ 164.
[22]سوره مریم، آیه64.
[23] . نهجالبلاغه, حکمت 396.
[24] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 11.
[25] . سورهٴ فصلت, آیات 11 و 12.
[26] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[27] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 59.
[28] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[29] . سورهٴ نمل, آیهٴ 40.
[30] . الکشاف, ج3, ص507.
[31] . سورهٴ بقره, آیهٴ 255.
[32] . تفسیر القرآن الکریم (ملاصدرا), ج4, ص321.
[33] . البلد الأمین, ص188.
[34] . سورهٴ انعام , آیهٴ 54.
- مکی بودن سورهٴ «سجده» و اختلاف در سه آیهٴ آن؛
- بشارت و انذار در محور تأثیرگذار در هدایت جامعه؛
- اقامه برهان بر توحید با خالق بودن خدا.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الم (1) تَنزِیلُ الْکِتَابِ لاَ رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ (2) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِن نَّذِیرٍ مِن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (3) اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ شَفِیعٍ أَفَلاَ تَتَذَکَّرُونَ (4) یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خمسین أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5)﴾
مکی بودن سورهٴ «سجده» و اختلاف در سه آیهٴ آن
سورهٴ مبارکهٴ «سجده» در مکه نازل شد در سه آیه آن اختلاف نظر هست که سه آیه از آیات این سورهٴ نورانی در مدینه نازل شد که آنها ـ انشاءالله ـ در جای خود مورد بحث قرار میگیرد. همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان», «روم» و مانند آن گذشت عناصر محوری سور مکّی اصول دین و خطوط کلی اخلاق و حقوق بود اصول دین را در سوَر مکّی مبسوطاً مطرح میکند گاهی از توحید شروع میشود به وحی و نبوّت میرسد به معاد ختم میشود, گاهی از وحی و نبوت شروع میکند به توحید و معاد ختم میشود در این قسمت از سورهٴ مبارکهٴ «سجده» از بحث نبوّت شروع کردند بعد به توحید رسیدند بعد به معاد.
طرح عناصر محوری دین در آیات اولیه
این ﴿الم﴾ همانطور که در اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت وجوه فراوانی دارد که تفصیل این حروف مقطّعه مبسوطاً آنجا بیان شده اگر این ﴿الم﴾ ناظر به این باشد که این قرآنی که معجزه است از همین حروف عربی است در این بخش از آیات چهار عنصر از عناصر محوری دین مطرح شد یکی اینکه موادّ اوّلی قرآن که معجزه است همین حروف عربی است که ﴿الم﴾ ناظر به آن است که قرآن از همین حروف عربی تشکیل شده. عنصر دومش آن است که محتوای قرآن حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ حق است «لا باطل فیه» حقّی است که ﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾[1] این شکبردار نیست این حق است. عنصر سوم این است که مبدأ فاعلی آن خداست این کتاب, کتاب بشری نیست خدا نازل کرده. عنصر چهارمش که مبدأ غایی است این است که برای هدایت شما برای انذار شما از قیامت نازل شده.
بشارت و انذار در محور تأثیرگذار در هدایت جامعه
گرچه قرآن برای تبشیر هم نازل شده اما آن اثر خاصّی که انذار دارد تبشیر ندارد لذا با اینکه در قرآن کریم تبشیر و انذار گاهی کنار هم آمده فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾[2] اما در هیچ جای قرآن تبشیر به عنوان وصف منحصر نیامده که بفرماید «إن أنت الاّ مبشّر», «إنّما أنا مبشّر» اینچنین نیست اما ﴿أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ﴾,[3] ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ﴾[4] در قرآن هست که تو فقط برای انذار آمدی.
سرّ تاٴثیرگذاری بیشتر انذار در هدایت
سرّش این است که مشکل جامعه آن است که از قیامت هراسی ندارند یعنی خیلیها نمیدانند که این عمل زنده است (یک) و هیچ عُطلهای, تعطیلی در عالَم نیست (دو) تعطیل معنایش این است که یک موجود بیکار در یک گوشه افتاده باشد این با نظام عالَم سازگار نیست هر چه در عالم هست یا علت چیز دیگر است یا معلول چیز دیگر, یک موجود بیکار و گسیخته در عالَم نیست. این عمل که موجود است و زنده است و حتماً مرتبط است شناور و سرگردان نیست که روزی به پای زید بنویسند روزی به پای عمرو الاّ ولابد عامل خودش را میشناسد و در عامل خودش میتند و او را رها نمیکند (سه) اینکه خدا فرمود: ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾[5] یا ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾[6] همین است انسان گنهکار, بدهکار است و بدهکار باید گرو بسپارد (چهار), درباره حقّاللّهی, درباره معصیت, زمین و خانه را به عنوان گرو قبول نمیکنند خود شخص را گرو میگیرند تا او را بیندازند به جهنم (پنج) این باورمان نشد, اگر باورمان بشود که عمل زنده است و پاپیچ ماست مشکل نداریم هیچ مشکلی ما در جامعه نداریم الاّ نسیان معاد ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾[7] لذا این چهارمین عنصر را در کنار همین وجه ذکر میکند این کتاب از همین حروف عربی تشکیل شده (یک) «حقٌّ لا ریب فیه» (دو) فاعلش خداست (سه) هدفش انذار است و معاد است (چهار).
شبهات مشرکان بر عناصر محوری دین
بیگانهها درباره اینکه قرآن از همین حروف تشکیل شد اینکه دیگر قابل انکار نیست درباره آن سه اصل نقدی دارند گاهی منکر حق بودنِ این کتاباند میگویند این افسانه و فسون و فسانه و اسطوره است ﴿لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا﴾[8] ما هم از ـ معاذ الله ـ از این داستانبافی میکنیم, گاهی وقتی میبینند حرفهای مُتقن در این کتاب است میگویند این را تو به خدا افترا بستی نمیگویند این افسانه و اسطوره است مبدأ فاعلیاش را منکرند گاهی هم مبدأ غایی را منکرند میگویند: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾[9] مگر میشود آدم پوسیده دوباره زنده بشود این عناصر چهارگانه آن عنصر اوّلیاش که روشن است انکارپذیر نیست که قرآن از همین حروف تشکیل شده.
طرح مکرر شبهات مشرکان و ردّ آن
اما آن سه عنصرش در آیات فراوان مورد نقد قرار گرفته ذات اقدس الهی همه شبهات واهی آنها را ذکر کرده و ابطال کرده فرمود ما بدون برهان حرف نمیزنیم شما دلیل دارید ﴿هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾[10] و درباره قصص انبیا وجود مبارک پیامبر در آن سرزمین نبوده ما آدرس کوچه و پسکوچه جهان غیب را به حضرت دادیم اینکه زمان نوح نبوده زمان ابراهیم نبوده در کوه طور نزد حضرت موسی نبوده در هنگام کفالت مریم نزد آنها نبوده که قرعه انداختند ببینند چه کسی عهدهدار کفالت مریم است ما کوچه و پسکوچه غیب را در همین قرآن به وجود مبارک پیغمبر نشان دادیم گفتیم ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾,[11] ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾,[12] ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾,[13] ﴿مَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾[14] شما چه میخواهید, شما در مدین نبودی ولی قصه این است در طور نبودی قصه این است در هنگام کفالت مریم نبودی ولی قصه این است این حرفها را ما گفتیم در کتابهای آسمانی شما هم هست پیامبر هم که این حرفها را اصلاً ندیده و نخوانده شما چه حجّتی دارید؟!
اقامه برهان بر توحید با خالق بودن خدا
بعد درباره مبدأ توحید برهان بعدی را نقل میکند که خدا خالق است ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾[15] و همین خدایی که خالق است ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ ربّ است ﴿لَا شَرِیکَ لَهُ﴾ یعنی آنکه آفرید, میپروراند به برهانین: یکی اینکه ربوبیت الاّ ولابد به خلقت برمیگردد چون «کان»ی ناقصه ایجاد میکند کمال ایجاد میکند حتماً ربوبیّت به خالقیّت برمیگردد. برهان دوم هم این است که اگر کسی بخواهد این عالَم را بپروراند باید از درون آن باخبر باشد از نیازهای آن مطّلع باشد اگر کسی این عالَم را نیافرید چگونه میتواند بپروراند. پس بر اساس رجوع ربوبیّت به خالقیّت الاّ ولابد هر ربّی باید خالق باشد یا بر اساس تلازمی که بین ربوبیّت و خالقیّت است این دو برهان قبلاً هم گذشت. بعد میفرماید چون خدا خالق است و خدا ربّ است, خدا اله است یعنی معبود است پس پرستش غیر خدا باطل است و بیّنالغی از غیر خدا هم کاری ساخته نیست.
پرسش: درباره ناحق بودن بعضی کلمات مثل کلام فرعون که گفت: ﴿أنا رَبّکُمُ الأعلی﴾[16]...
پاسخ: این نقل, حق است منقول, باطل است اگر کسی سخن باطلی گفت و صادق مُصدَّقی آن باطل را نقل کرد این نقل, حق است بعد کیفر او هم حق است خدا میفرماید او حرف باطل زد ما تنبیهش کردیم بنابراین نقل, حق است ولو منقول, باطل در برابر بطلان آن منقول, کیفر الهی هم تثبیتشده است.
چگونگی جمع بین نذیر داشتن هر امت و فترت بین رسل
اما اینکه فرمود: ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِن نَّذِیرٍ مِن قَبْلِکَ﴾ برخیها مطرح کردند که گرچه انبیایی بودند از اقوام و قبایل دیگر مثل اینکه خالد بود, حنظله بود اینها انبیایی بودند که بین وجود مبارک عیسی و وجود مبارک حضرت(سلام الله علیهما) آمدند اما در قریش نبودند[17] این یک وجه. وجه دیگر آن است که منظور از فترت, نه این است که شما حجّتی ندارید هادی ندارید مبشّر و منذر ندارید منظور از فترت آن است که پیامبری از پیامبران اولواالعزم که صاحب شریعت باشد صاحب کتاب باشد نیامده[18] یعنی بین وجود مبارک موسی و عیسی زمان فترت بود بین وجود مبارک عیسی و وجود مبارک حضرت(سلام الله علیهم اجمعین) زمان فترت بود یعنی پیامبر اولواالعزم نیامده. چرا این توجیهات را باید طرح کرد برای اینکه در قرآن کریم فرمود هیچ ملتی نیست مگر اینکه هادی و راهنما داشته و دارد در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» آیه هفتم به این صورت است ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ هیچ ملتی بدون راهنما نیست حالا آن وقتی هم که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور داشتند مگر به همه روستاها, به همه شهرها خود حضرت تشریف میبردند آن وقتی هم که ائمه(علیهم السلام) بودند مگر در روستاها و شهرها خودشان تشریف میبردند. منظور آن است که حتماً حجت بالغه حق باید به مردم برسد حالا اگر کسی در اثر قصور یا تقصیر دسترسی به حجّت نداشت اگر قاصر بود که مستضعف است و مورد عفو, اگر مقصّر بود که حُکمه الی الله وگرنه هیچ ملتی نیست که حجّت خدا به آنها نرسد.
تبیین قرآنی پیامبر داشتن همه امتها
از اینکه به صورت موجبه کلیه فرمود: ﴿لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ معلوم میشود حجت الهی به تمام اقوام رسیده است حالا بعضی به سوء اختیار خودشان نخواستند دسترسی پیدا کنند مطلب دیگر است. در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیه 36 به این صورت آمده است فرمود: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ هیچ امتی نبود مگر اینکه پیامبر داشت حالا یا اولواالعزم یا غیر اولواالعزم اگر اولواالعزم مدّتی فاصله شد تشریف نیاوردند این را میگویند زمان فترت ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ به صورت فعل ماضی ذکر میکند میفرماید برای هر امّتی ما پیامبر فرستادیم ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ خب این رسول به امت چه میگوید ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ این ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ عصاره «لا اله الاّ الله» است از غیر خدا اجتناب کنید و الله را عبادت کنید یعنی غیر از الله هر که باشد طاغوت است ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ اینها بالصراحه به صورت موجبه کلیه دلالت میکند به اینکه هیچ ملتی نیست مگر اینکه هادی دارد هیچ ملتی نیست مگر اینکه رسول دارد.
بررسی احتمالات نفی آمدن پیامبر برای مردم زمان او
حالا یا به این معناست که رسول در قبیله قریش نبود در سایر قبایل بود این کما احتمله بعضٌ مثل کشّاف[19] و مالَ إلیه سیدناالاستاد فی المیزان یا نه, زمان, زمان فترت بود پیامبر اولواالعزم نیامده وگرنه علما بودند حجج الهی بودند شاگردان انبیا بودند حجت بر اینها تمام شد پس آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده آیه شش سورهٴ «یس» که فرمود: ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ﴾ و همچنین در این آیه سورهٴ «سجده» آمده است که ﴿لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أَتَاهُم مِن نَّذِیرٍ مِن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ﴾ به همین برمیگردد در قبیله آنها پیامبری نبود اما حجت الهی بر آنها بالغ بود خب اینها انبیای ابراهیمی داشتند اینها فرزندان ابراهیم بودند انبیای ابراهیمی را به رسمیت میشناختند وجود مبارک ابراهیم را به عنوان پیامبر میدانستند موسی و عیسی را شنیده بودند اهل کتاب را شنیده بودند اینطور نیست که اینها نشنیده باشند اینها به سوء اختیارشان ایمان نیاوردند اینها وجود مبارک ابراهیم را که بنیانگذار کعبه بود میشناختند و به دستور او هر ساله در مراسم حج, حج انجام میدادند آنها قبول داشتند پیامبری او را منتها بعد دیگر کفر ورزیدند.
خاورمیانه مرکز بعثت پیامبران
پرسش:... مرکزیّت بعثت پیامبران اولواالعزم خاورمیانه بوده.
پاسخ: آن در بحثهای قبلی داشتیم همه جا پیامبر بود خاور دور و نزدیک باختر دور و نزدیک منتها ذات اقدس الهی وقتی قصص انبیا را ذکر میکند میفرماید عدهای به طرف انبیا آمدند کامیاب شدند سعادتمند دارین شدند یک عدّه تکذیب کردند به هلاکت رسیدند بعد میفرماید: ﴿فَسیروا فِى الاَرضِ فَانظُروا کَیفَ کانَ عـٰقِبَةُ المُکَذِّبین﴾[20] بروید ببینید خب این بروید ببینید آن طرف آب را نمیشود گفت, بفرماید ما آن طرف اقیانوس کبیر عدهای را فرستادیم شما بروید ببینید همان اوّلین راه برای تکذیب همین بود طوری قرآن حرف میزند که بگوید بروید ببینید لذا مسئله خاورمیانه را بعد از نقل قصص انبیا میگوید بروید ببینید.
امکان وجود انبیا در خاور و باختر و حتی کرات دیگر
ولی میگوید که انبیایی بودند که ما قصصشان را برای شما نگفتیم ﴿رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾[21] ممکن نیست خاور دور و نزدیک, باختر دور و نزدیک, قطب غیر قطب بشر باشد الاّ اینکه پیغمبر دارد ممکن نیست خدا یک جا اندیشمندی خلق بکند مگر اینکه برای او راهنما میفرستد انسان متفکّر مختار, هادی میطلبد اگر روزی هم کشف شد که کُراتی هستند که موجود زنده متفکّری زندگی میکند حتماً انبیا دارند بالصراحه هم فرمود خیلی از انبیا را ما برای شما نگفتیم برای اینکه بگوییم, راه تحقیق ندارید ما قصههایی را نقل میکنیم که به دنبالش بگوییم ﴿فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾ بروید ببینید این عاد است این ثمود است این جریان نوح است این اقوام دیگر است بروید ببینید ما با اینها چه کردیم حالا بگوید آن طرف اقیانوس کبیر کسانی بودند ما آنها را به هلاکت رساندیم اولین راه برای تکذیب همین بود میگفتند حرفهایی میزنید که باورکردنی نیست.
تذکر به عدم فراموشی اعمال انسان نزد خدا
بنابراین بعد از ذکر این عناصر چهارگانه یعنی موادّ اوّلیهاش حروف عربی است (یک) محتوایش حق است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ (دو) فاعلش هم خدای سبحان است (سه) هدفش انذار شما ترس از قیامت است (چهار) و خیال نکنید هر چه کردید فراموش میشود ﴿مَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾[22] آنکه اعمال شما را ضبط میکند فراموش نمیکند چیزی از بین نمیرود.
تبیین جدال احسن الهی با مشرکان در اتحاد خالق و ربّ
آنگاه درباره مبدأ بحث میکند که مشرکین این جدال احسن است میفرماید شما خدا را به عنوان خالق قبول دارید خدا را به عنوان ربّالأرباب هم قبول دارید یعنی به عقیده شما این ارباب متفرّقه شما در تحت ربوبیّت آن ربّ کلاند اما مشکل اساسی شما این است که این ربوبیت جزئی اینکه باران میآورد اینکه شفا میدهد اینکه روزی میدهد اینکه حیات و ممات به دست اوست این را به ارباب متفرّقه میسپارید بعد میگویید این ارباب متفرّقه را ربّالأرباب اداره میکند چون ما دسترسی به آن ربّالأرباب نداریم کارهای ما را ارباب متفرّقه انجام میدهند اینها اله ما هستند یعنی معبود ما هستند این را دارد ابطال میکند فرمود آنکه خالق کل است باید ربّ کل هم باشد و چون ربّ کل است اله کل هم باید باشد برای اینکه معبود همان است که ربّ است ربّ همان است که خالق است و غیر از او, هیچ کاری از احدی ساخته نیست نه ولایت از دیگری ساخته است نه شفاعت. فرق ولایت و شفاعت شبیه فرق ولایت و نصرت است آیه 107 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است که ﴿مَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ﴾ غیر از خدا نه شما ولیّ دارید و نه ناصر اینجا هم عدهای برابر همان آیه 107 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» شفیع را به معنی نصیر و ناصر گرفتند یعنی «ما لکم من دون الله من ولیّ و لا ناصر» اما لازم نیست که ما شفیع را به معنی ناصر بگیریم شفیع معنای خاصّ خودش را دارد. فرمود غیر از ذات اقدس الهی کسی نیست که ولایت و شفاعت شما را به عهده بگیرد.
تفسیر خلقت آسمان و زمین در شش روز به تطورات ششگانه
قبل از اینکه به ولایت و شفاعت برسیم این جریان آفرینش آسمانها و زمین و بین آسمان و زمین در شش روز مطرح شد این جریان ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ در خیلی از موارد آمده در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» به این صورت آمده است آیه 54 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً بحث شد این بود ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ فرمود ما این مجموعه را در شش روز آفریدیم مستحضرید که گاهی روز در مقابل شب است میگویند صلات یومیه, صلات لیلیه, گاهی مجموع شب و روز است میگویند صلوات یومیه, گاهی روز به معنی روزگار است میگویند: «الدهر یومان یوماً لک و یوم علیک»[23] ولی بالأخره زمان است اما در جریان اصل آفرینش, زمان همراه این موجود ماده پیدا میشود قبلاً زمانی نبود اگر زمینی باشد و بگردد لیل و نهاری پیدا میشود اما قبل از اینکه موجود مادی حرکت کند متحرّک باشد یا موجود مادی خلق بشود زمانی در کار نبود بنابراین این ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ را به معنای تطوّرات ششگانه باید معنا کرد این دیگر به عهده علوم تجربی و کیهانشناسی و ستارهشناسی و نجومشناسی و اینهاست که اینها باید تلاش و کوشش کنند این ادوار ششگانه را به دست بیاورند.
اصرار قرآن بر تطور ششگانه و حلّ آن بر عهده علوم تجربی
پرسش:... پاسخ: بله, میلیونها سال بود مثلاً هر ده میلیارد سالی یک طور باشد ده میلیارد سال گذشت تا فلان ماده به صورت دخان در بیاید ده میلیارد سال گذشت تا این دخان را به صورت راه شیری در بیاورد فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ﴾[24] ما این یک مشت دود را به صورت میلیاردها ستاره در آوردیم اینکه ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ﴾ ده میلیارد سال این طول کشید هر کدام از اینها ده میلیارد سال باشد ده میلیون سال باشد صد میلیارد سال باشد صد میلیون ولی نظم علمی باید داشته باشد یعنی شش دوره باید باشد حالا دورههایش چند میلیون سال است چند میلیارد سال است این را علم تجربی و علم کیهانشناسی باید بیان کند این با قصهها حل نمیشود بنابراین ما شش دوره میخواهیم که علم باید جواب بدهد نه هفت دوره نه هشت دوره, این شش دوره را که قرآن کریم اصرار دارد که خلقت آسمان و زمین با تطورات ششگانه بود این را باید علم حل کند.
تقسیم تطورات ششگانه بین آسمان و زمین و بین این دو
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم بخشی از اینها را توضیح داد فرمود این شش دوره, دو دوره برای آسمان است دو دوره برای زمین است آن دو دوره دیگر را ذکر نکرد قهراً آن دو دوره برای بین ارض و سماست برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ والْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «سجده» که محلّ بحث است ﴿مَا بَیْنَهُمَا﴾ را هم اضافه کرده ﴿الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ بنابراین ما سه عنصر داریم یکی سماوات, یکی ارض, یکی ﴿مَا بَیْنَهُمَا﴾, سماوات را در آیه سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» مشخص کرده ارض را هم در آن سوره مشخص کرده قهراً آن دو روز میشود برای ﴿بَیْنَهُمَا﴾, در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» آنجا آیه نُه به بعد به این صورت است فرمود: ﴿قُلْ ءَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ﴾ حالا کیفیت پیدایش آب اولاً, دریاها اولاً, بعد ظهور زمین از لابهلای این آب ثانیاً, و شکلگیری زمین همه اینها در دو طور بود ﴿قُلْ ءَإِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ ٭ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ هیچ ارتباطی با آن ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ندارد این ﴿أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ یعنی فصول چهارگانه این مربوط به خصوص زمین است ما زمین را آفریدیم و زندگی مردم را در چهار فصل قرار دادیم ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا﴾ روزیِ مردم با فصول چهارگانه تأمین میشود چون اگر همهاش زمستان باشد یا همهاش پاییز یا همهاش تابستان یا همهاش بهار که زندگی نمیشود کرد پس تأمین ارزاق به فصول چهارگانه است این چهار روز به آن شش روز هیچ ارتباطی ندارد پس دو روزش برای زمین شد بعد فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ٭ فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ﴾[25] یک مشت دود را شمس و قمر کرد اینطور نیست که حالا از پرنیان و برلیان ساخته باشد فرمود ما یک مشت دود را آفتاب کردیم بعد هم دود میکنیم اینطور نیست که این شمس همیشه درخشان باشد. فرمود این همه ستارههای ثابت و سیّار اینها اول یک مشت دخان بود دو روز طول کشید دو روز یعنی مثلاً دو میلیارد سال یا بیست میلیارد سال هر دورهای مثلاً ده میلیارد سال این را علم باید کار کند.
عدم ارتباط ﴿وَقَدَّرَ ... فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ با تطورات ششگانه
پس دو روز برای آسمانها, دو روز برای زمین, آن دو روز دیگر میشود «ما بین الأرض و السماء». آن چهار روزی که فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا﴾ این برای فصول چهارگانه است به هیچ وجه ارتباطی با ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ ندارد. تا این مقدار را قرآن در اختیار پژوهندگان تجربی قرار داد اینها باید ثابت کنند که شکلگیری زمین دو دوره گذرانده حالا هر دورهاش ده میلیارد سال است صد میلیارد سال است ممکن است ولی باید بر اساس علم بگویند نه پیشفرض, پیشفرض به درد احدی نمیخورد باید عالمانه ثابت کنند که ده میلیارد سال طول کشید اینطور بود ده میلیارد سال بعد هم به این صورت در آمد قابل سکونت شد.
حلّ تنافی آفرینش با ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ و ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾
پرسش: این فقط ناظر به خلقت موجودات مادی و عالم ماده است؟
پاسخ: سماوات و ارض است درباره انسان نیست چون بعداً ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[26] را مطرح میکند.
پرسش:... پاسخ: نه, همان ذات اقدس الهی درباره مجرّدات وقتی که بخواهد چیزی را بیافریند ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ است وگرنه درباره مادیات زمانبردار است میبینید در جریان حضرت عیسی فرمود: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾[27] آن ﴿خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ چقدر طول کشید ما نمیدانیم اما روح که مطرح است که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[28] بله ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ است. مجرّدات با ﴿کُن فَیَکُونُ﴾ است متزمّن را با زمان اداره میکنند مجرّد را با ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾, ﴿إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ آنجا که سخن از روح است و مجرّد است و امر ملکوتی است زمانبردار نیست متزمّن نیست متمکّن نیست با ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ است اما اینجا که زمانبردار است و مکانبردار است ﴿قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ نعم, اگر بخواهد معجزه انجام بدهد بله گاهی با طیّالأرض گاهی با ﴿أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾[29] و امثال ذلک انجام میدهد اما آن دیگر معجزه است به نحو عادی نیست.
فتحصّل کلّ سماوات در دو روز یعنی دو طور, دو دوره, کلّ ارض در دو دوره, بین السماء و الأرض در دو دوره این میشود ﴿سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ اما تأمین زندگی مردم روی زمین حیوانات روی زمین گیاهان روی زمین این به چهار فصل وابسته است.
استناد نظم و تدبیر آفرینش به خدا و لزوم پرستش او
فرمود این نظم است این نظم محیّرالعقول برای خداست و این را آفرید و مرتب حکیمانه دارد تدبیر میکند آنکه آفرید باید بپروراند آنکه میپروراند باید پرستیده بشود شما چه کسی را میپرستید برهانی هم که در این مسئله ذکر میکند این است فرمود: ﴿الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ﴾ بعد به مقام فرمانروایی است چون این ﴿ثُمَّ﴾, «ثمّ» تراخی زمانی نیست بعد وقتی آفرید دارد میپروراند عرش فرمانروایی, مقام فرمانروایی, مقام تدبیر الهی است ﴿ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ﴾ یعنی مقام فرمانروایی ﴿مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ شَفِیعٍ أَفَلاَ تَتَذَکَّرُونَ﴾ پس خدا اوست, آفریدگار اوست, خالق اوست, ربّ هم اوست ﴿ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ﴾ اله و معبود هم باید او باشد.
اثبات احتیاج انسان و ولیّ و ناصر نداشتن او
شما به دنبال چه چیزی میگردید بشر محتاج است بله این احتیاج را همه ما احساس میکنیم یک موجود محتاج یا هیچ از او ساخته نیست این نیاز به ولیّ دارد یا بخشی از کار را انجام میدهد بخش دیگر را محتاج است این نیاز به شفیع و ناصر دارد بالأخره ما یا هم ولیّ و شفیع و ناصر میخواهیم یا لااقل ناصر میخواهیم انسان خردسال ولیّ میطلبد چون هیچ کاری از او ساخته نیست یک نوزاد یک کودک شیری این الاّ ولابد با ولایت پدر و مادر باید تدبیر بشود وقتی نوجوان شد جوان شد بخشی از کارها را خودش میتواند انجام بدهد این نیاز به ناصر دارد ناصر آن است که مکمّل کارهای انسان باشد متمّم کارهای انسان باشد بخشی از کارها را خودش انجام میدهد بخشی از کارها را با کمک دستیار و معین. فرمود شما اگر بخواهید بفهمید که هیچ کاری از شما ساخته نیست در وقتی هم که هیچ کاری از شما ساخته نیست مانند حالت اضطرار, ولیّ اوست آن وقتی هم که به حسب ظاهر بخشی از کارها را شما انجام میدهید ناصر اوست که در آیه 107 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿مَا لَکُم مِن دُونِ اللهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ﴾ کشاف و امثال کشاف اصرار دارند که اینجا شفیع را به معنی ناصر معنا کنند[30] مثل همین آیه 107 سورهٴ «بقره» ﴿مَا لَکُم مِن دُونِ اللهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ﴾ شما نه ولیّ دارید نه ناصر.
معنای شفیع و صدق آن بر انبیا و اولیا
اما شفیع میتواند معنای خودش را داشته باشد کسی که مُذنب است به محکمه قضا میرود این اگر تنها برود محکوم میشود اما اگر با شفیع برود امید بخشش هست شفیع از شَفع است یعنی جُفت, وَتْر یعنی تک, عمل اگر به نتیجه نرسد میشود وَتر, اگر به نتیجه برسد میگویند شفیع دارد شما در این اصطلاحات اصول باید دیده باشید وقتی یک اصولی دارد حرف دیگری را نقد میکند میگوید این حرف شما مشفوع بالبرهان نیست یعنی ادّعای خالی است اگر کسی ادّعا کرد دلیل در کنار ادّعا ذکر کرد این حرف, مشفوع بالبرهان است یعنی شفیع دارد جفت است اما وقتی ادّعای خالی باشد تک است میگویند این حرف, مشفوع بالبرهان نیست تنها آمده به میدان, مورد قبول نیست. شفیع آن است که کنار کسی به محکمه برود درباره انبیا و اولیا درست است که اینها در محکمه الهی به اذن خدا شفاعت میکنند ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾[31] اما «آخر من یشفع هو ارحم الراحمین».[32]
نفی شمول شفاعت الهی بر مشرکان
در این آیه هم فرمود خدا شفیع شما نیست, خدا شفیع شما نیست ما یک محکمه دیگری نداریم که خدا ـ معاذ الله ـ همراه این مُذنب به آن محکمه بیاید نزد آن قاضی شفاعت کند بلکه همان خدایی که در مرحلهای ایجاب میکند در مرحلهای قبول در مرحلهای هم استشفاع میکند در مرحلهای هم به شفاعت پاسخ مثبت میدهد. بیان ذلک این است که کلّ جهان را اسمای الهی دارد اداره میکند همان «بأسمائک التی ملأت أرکان کلّ شیء»[33] است در دعای سمات و مانند اینها هست اسمای الهی, الفاظ نیستند (یک) مفاهیم نیستند (دو) با الفاظ و مفاهیم نمیشود عالَم را اداره کرد (سه) حقایق خارجیاند (چهار) این اسمایی که ما میگوییم اسماء الأسماء الأسماء است یعنی این الفاظ, اسمای آن مفاهیماند آن مفاهیم, اسمای آن حقایقاند آن حقایقاند که «ملأت أرکان کلّ شیء» خدای سبحان با اسمای خود عالَم را اداره میکند اسمی حاکم بر اسم دیگر است میشود ﴿کَتَبَ رَبّکُم عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾[34] آن وقت الرحمان میشود حاکم, اینکه ما در دعاها میگوییم «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» این یعنی چه؟ یعنی خدایا ما را اگر بخواهی به محکمه عدل ببری که فقط یک قاضی آنجا نشسته باشد به نام عدل ما محکومیم اما اگر ما را به محکمهای ببری که دو اسم نشستند یکی «العدل» یکی «الفضل» ما در آن محکمه برویم امید نجاتمان هست «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» اگر ما را بردی در آن شعبهای که فقط عدل دارد داوری میکند پرونده را بررسی میکند خب البته ما محکومیم اما اگر ما را بردی به شعبهای که دو قاضی نشستند یکی به نام عدل یکی به نام فضل, دو اسم دارند محکمه را اداره میکنند یکی به نام عدل یکی به نام فضل ما آنجا سرشکسته برنمیگردیم «الهی عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» این میشود شفیع فرمود: ﴿مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ شَفِیعٍ أَفَلاَ تَتَذَکَّرُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 42.
[2] . سورهٴ نساء, آیهٴ 165.
[3] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 50.
[4] . سورهٴ رعد, آیهٴ 7; سورهٴ نازعات, آیهٴ 45.
[5] . سورهٴ مدثر, آیهٴ 38.
[6] . سورهٴ طور, آیهٴ 21.
[7] . سورهٴ ص, آیهٴ 26.
[8] . سورهٴ انفال, آیهٴ 31.
[9] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 37.
[10] . سورهٴ بقره, آیهٴ 111; سورهٴ نمل, آیهٴ 64.
[11] . سورهٴ قصص, آیهٴ 46.
[12] . سورهٴ قصص, آیهٴ 44.
[13] . سورهٴ آلعمران. آیهٴ 44.
[14] . سورهٴ قصص, آیهٴ 45.
[15] . سورهٴ انعام, آیهٴ 163.
[16]سوره نازعات، آیه24.
[17] . مجمعالبیان, ج8, ص509; المیزان, ج16, ص244.
[18] . ر.ک: مجمعالبیان, ج8, ص509 و 510.
[19] . الکشاف, ج3, ص507.
[20]سوره آل عمران، آیه137؛ سوره نحل، آیه36.
[21] . سورهٴ نساء, آیهٴ 164.
[22]سوره مریم، آیه64.
[23] . نهجالبلاغه, حکمت 396.
[24] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 11.
[25] . سورهٴ فصلت, آیات 11 و 12.
[26] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[27] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 59.
[28] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[29] . سورهٴ نمل, آیهٴ 40.
[30] . الکشاف, ج3, ص507.
[31] . سورهٴ بقره, آیهٴ 255.
[32] . تفسیر القرآن الکریم (ملاصدرا), ج4, ص321.
[33] . البلد الأمین, ص188.
[34] . سورهٴ انعام , آیهٴ 54.
تاکنون نظری ثبت نشده است