- 1046
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 29 تا 34 سوره فاطر
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 29 تا 34 سوره فاطر"
- انفاق در راه خدا از صفات انسان مسلمان؛
- از بین رفتن عِوض و معوض در معامله انسان با شیطان؛
- بخشش نعمتهای خارج از درک به انسان مؤمن در بهشت.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ (29) لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدَهُم مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (30) وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (31) ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (32) جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ (33) وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (34)﴾
اصطلاحی نبودن زکات مطرح در آیه مورد بحث
بعد از جریان توحید, مسئله وحی و نبوّت را در این سوره مبارکه «فاطر» بیان فرمودند چون این سه عنصر یعنی توحید و نبوّت و معاد عناصر محوری سوَر مکّی است و خطوط کلی فقه و اخلاق هم مطرح است اگر مسئله زکات در سوَر مکّی طرح میشود منظور آن انفاقهای غیر زکات مصطلح است چون حکم زکات در مدینه نازل شده در مکه زکات به آن صورت نبود; لذا گاهی تعبیر به زکات میشود گاهی تعبیر به انفاق.
انفاق در راه خدا از صفات انسان مسلمان
فرمود کسانی که وحی الهی را پذیرفتند و مستمرّاً کتاب خدا را تلاوت میکنند که فعل مضارع آورد که دلالت بر استمرار دارد و کسانی هم که در کنار تلاوت قرآن کریم نماز را اقامه کردند چون مستقبل محقّقالوقوع هم در حکم ماضی است و آنچه ما به آنها عطا کردیم انفاق میکنند یعنی در حقیقت، دادهٴ ما را میدهند نه از خودشان چیزی داشته باشند ﴿وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ﴾.
علت امر به سرّی بودن انفاق در روایات
این انفاقش هم گاهی سرّی است برای پرهیز از ریا و گاهی علانیه است برای تشویق مردم. در جریان سرّ ملاحظه فرمودید که در روایات دارد که طرزی انفاق کنید که اگر با دست راست انفاق میکنید دست چپ باخبر نشود[1] یعنی کسانی که در طرف راست شما هستند اینها ممکن است ببینند ولی کسانی که در طرف چپ شما هستند باخبر نیستند. منظور از دست چپ و راست در اینجا این است که وقتی میگویند انفاق سرّی مستحب است یعنی نه تنها دیگران نفهمند, خودِ این گیرنده هم نداند شما دارید صدقه میدهید وگرنه دست چپ و راست و امثال ذلک که معیار نیست عمده آن است که کسی نفهمد ولو گیرنده; چون با اکرام باید جامعه را اداره کرد نه با اطعام, هدف این نیست که شکم فقیر سیر بشود هدف, اطعام نیست هدف, اکرام است بنابراین او هم نباید بفهمد که شما دارید به او صدقه میدهید. سرّاً حتی نسبت به گیرنده, علانیه باشد برای تشویق مردم.
سرّ مضاعف شدن پاداش در انفاقهای علنی
کار خیری است که دعوت کردند که شما در این کار خیر شرکت کنید ساختن مسجد, ساختن حسینیه, ساختن بیمارستان, ساختن مدرسه علناً آدم اگر کاری انجام بدهد برای تشویق دیگران این دو ثواب میبرد: یکی اینکه خودش در کار خیر شرکت کرده است, یکی اینکه دیگران را با این کارِ علنی خود ترغیب کرده است پس گاهی انسان میتواند خیرِ علنی داشته باشد با ثواب مضاعف ﴿سِرّاً وَعَلاَنِیَةً﴾ این گونه از افراد اولاً باید بدانند دارند تجارت میکنند, یک; و به این تجارت امیدوار باشند, دو; این تجارت هرگز خسرانپذیر نیست, سه.
انفاق, سبب بایر نشدن تجارت انسان
﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ در برابر نقشه خائنانه دیگران که در آیه ده همین سوره مبارکه «فاطر» گذشت فرمود: ﴿وَمَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ﴾ هرگز این مکر, دایر نخواهد بود این بایر است زمین بایر خب ثمر نمیدهد. در بخشی از آیات دارد که خود ملت, یک ملت بایرند ﴿وَکُنتُمْ قَوْماً بُوراً﴾[2] این «بور», جمع «بایر» است یعنی یک جامعه, جامعه بایرند مُردند به هلاکت رسیدند تجارت هم همینطور است.
تشویقی بودن تعبیر به تجارت, بیع و اشترا در قرآن
در سوره مبارکه «توبه» گذشت که تعبیر تجارت, تعبیر بیع, تعبیر اجاره و امثال ذلک اینها تعبیرات تشویقی است در جریان بیع که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ بعد هم فرمود: ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ﴾[3] بیع آن است که انسان چیزی را مالک باشد, اولاً; به دیگری منتقل کند, ثانیاً; اما کسی که «لا یَملک لِنفسه نفعاً و لا ضرّاً و لا موتاً و لا حیاةً و لا نشوراً»[4] مالک چیزی نیست تا با خدا معامله کند این تعبیر, تعبیر تشویقی است اگر انسان مالک چیزی باشد به خدا بدهد اینجا میشود بیع اما اگر مالک چیزی نباشد چه چیزی را به خدا میدهد. ذات اقدس الهی برای تشویق ما از این کار به عنوان بیع یاد کرد اجاره هم همینطور است خب ما برای خودمان کار میکنیم از خدا اجرت میگیریم. در اجاره خواه انسان مستأجر باشد و دیگری اجیر; خواه انسان اجیر باشد و دیگری مستأجر; در دو نوع اجاره بدن یا اجاره عین بالأخره انسان منفعتی تحویل دیگری میدهد در جریان بیع, نقل عین است در جریان اجاره, نقل منفعت است اگر کسی اجیر میشود کارگر میشود آن صاحبکار میشود مستأجر این شخص, کار خود را تملیک مستأجر میکند که کار او منفعتی است این اجیر, منفعت خود را تملیک مستأجر میکند در برابرش اجرت میگیرد یا خانه و مغازهای را اجاره میدهد که منفعت مِلک خود را تملیک مستأجر میکند چیزی میگیرد ولی بالأخره تملیک است اما ما درباره ذات اقدس الهی چیزی را تملیک او نمیکنیم منفعتی را به او نمیدهیم تعبیر اجاره, مستأجر, اجیر همه اینها تعبیرات تشویقی است این یک نکته.
بازگشت عِوض و معوّض همراه با پاداش در معامله انسان با خدا
نکته دیگر این است که بر فرض هم بیع باشد, بر فرض هم اجاره باشد با خدا معامله کردن یک معامله صد درصد سودآوری است چون جمع عوض و معوّض است هر دو را خدا به انسان میدهد اگر کسی جان خود را در راه خدا داد به اصطلاح جانباز شد اینطور نیست که چیزی بدهد و چیز بیشتری بگیرد بلکه عوض و معوّض هر دو را به او میدهند یعنی جان او را تکمیلشده با پاداش به او میدهند, کار او را تکمیلشده با پاداش به او میدهند جمع بین عوض و معوّض است اینطور نیست که چیزی از ما بگیرند بعد چیز دیگری به ما بدهند.
از بین رفتن عِوض و معوض در معامله انسان با شیطان
اگر کسی ـ معاذ الله ـ با شیطان معامله کرد خطرش این است که عوض و معوّض هر دو را او میبرد اینطور نیست که چیزی به آدم بدهد. در معامله با شیطان, جمع بین عوض و معوّض است به سود او; در معامله با رحمان جمع بین عوض و معوّض است به سود بنده نه به سود خدای سبحان که ﴿غَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾[5] اینطور نیست که شیطان چیزی از ما بگیرد و چیزی به ما بدهد بلکه ما را به عنوان مرکَب میطلبد که ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾[6] بنابراین تعبیر بیع, اجاره, تجارت و مانند آن تعبیرات تشویقی است, اولاً و فیض و فضلش هم به این است که جمع بین عوض و معوّض به سود بنده و انسان است, ثانیاً. فرمود اینها امیدوارند که تجارتی داشته باشند که هرگز بوار ندارد. آنگاه خود اینها این کارها را برای چه انجام میدهند؟ خود اینها این کارها را انجام میدهند تا اینکه خدای سبحان اجر اینها را کامل عطا کند ضایع نمیکند, یک و زاید بر اجر که از فضل خداست به اینها عطا میکند, دو.
مراحل پنجگانه مضاعف شدن پاداش انسان در قرآن
در کتابهای تفسیر ملاحظه فرمودید این اضافه یا از سنخ این است که ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[7] برای یک گروه, بالاتر از آنها ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[8] برای گروه دیگر, بالاتر از آنها ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾ تا به هفتصد برسد برای گروه سوم, ﴿وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ﴾ گروه چهارم, ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾[9] گروه پنجم که دیگر «لا یعلم قدرها الاّ الله» آن ﴿یُضَاعِفُ﴾ یا به معنای چند برابر است یا نه, همان دو چندان است اگر دو چندان باشد میشود هزار و چهارصدتا چون اگر هفتصدتا دو برابر بشود میشود هزار و چهارصدتا اما در ذیل آیه دارد ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ﴾ سخن از هزار و چهارصد و امثال ذلک نیست و میداند به چه کسی بدهد.
تبیین معنای ﴿واللهُ واسعٌ علیم﴾ با اوصاف نعمتهای بهشتی
شما این روایات نورانی درباره بهشت را ملاحظه میفرمایید در این روایات دارد که تمام اهل دنیا اگر بخواهند مهمان یک بهشتی بشوند جا دارد[10] چنین عالَمی است عرض بهشتی که به مؤمن میدهند ﴿السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ است فرمود: ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرضُ﴾[11] نه «الجمیع للجمیع» نه ارضِ مجموعه بهشت, سماوات و ارض است خب سماوات و ارض که در دنیاست تمام اهل دنیا اگر بخواهند مهمان یک بهشتی بشوند جا دارد چنین عالَمی است. این ﴿یَزِیدُهُمْ مِن فَضْلِهِ﴾.
بخشش نعمتهای خارج از درک به انسان مؤمن در بهشت
تازه اینها برای چیزی است که انسان میفهمد در آن کریمهای که فرمود: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾[12] ناظر به آن است که یک سلسله نعمتهایی در بهشت هست که فوق آرزوی ماست, فوق امید ماست از رجا بیرونتر است از امید و تمنّی و ترجّی بالاتر است لذا فرمود هر چه بخواهند نزد ما هست ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ یعنی فوق المشیئه نزد ماست این را هم قبلاً ملاحظه فرمودید, مشیّت ما, اراده ما, تمنّی و ترجّی ما به حوزه ادراک و اندیشه ما بسته است ما هر اندازه که میفهمیم طمع داریم یا امیدواریم یا آرزو داریم آن اندازهای که نمیفهمیم آرزویش را هم نداریم الآن یک کشاورز, یک دامدار در تمام مدت عمر هفتاد, هشتاد سالهاش هرگز آرزو نمیکند ای کاش من نسخه خطّی تهذیب شیخ طوسی را داشته باشم اصلاً آرزو نمیکند اصلاً تهذیب شیخ طوسی نشنید تا نسخه خطیاش را بشنود این چه آرزو میتواند بکند! آرزوی ما محدود به درک ماست ما هر اندازه که میفهمیم آرزو داریم; لذا در آن آیه فرمود چیزهایی است که شما آرزو هم نمیتوانید بکنید وقتی نمیدانید آنجا چه خبر است چه چیزی میخواهید آرزو کنید شما یک حور شنیدید, غرف مبنیه شنیدید, ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[13] شنیدید, نهر عسل شنیدید اینها را شنیدید اما ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[14] چه خبر است یک سلسله چیزهایی نزد ماست که اصلاً شما آرزویش را هم نمیکنید آن وقت ما به شما میدهیم این ﴿یَزِیدُهُمْ مِن فَضْلِهِ﴾ یا ناظر به همان درجاتی است که ذکر شده یا ناظر به ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ است.
سرّ بخشش خارج از وصف به انسان در بهشت
چرا اینقدر ذات اقدس الهی کریمانه رفتار میکند؟ فرمود برای اینکه درست است خدا غافر است اما غفور هم است, درست است شاکر است اما شکور هم است اگر خدا به عنوان دو اسم حَسن غفور شکور تجلّی کرد پاداشش هم همین است اگر به عنوان غافر و شاکر ظهور کرد خب کمتر نصیبتان میشود و اگر به عنوان غفور شکور ظهور کرد نه تنها یک صیغه مبالغه, بلکه به دو صیغه مبالغه ظهور کرد فضل فراوانی نصیبتان میشود. همه اینها درباره قرآن کریم است ﴿وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ﴾ این ﴿یَتْلُونَ﴾ که فرمود برای اینکه به این اصل دوم یعنی وحی و نبوّت و کتاب الهی اشاره بکند.
پرسش: ارتباط این بخش با آیه قبلی چیست؟
پاسخ: آن توحید بود این نبوّت است گاهی توحید است و نبوّت است و معاد, گاهی نبوّت است و توحید و معاد; این سه عنصر اصلی, حلقات مرتبط سوره مبارکه «فاطر» و سایر سوَر مکّی هستند.
پرسش: این آیات صفات علما نیست؟
پاسخ: بله ﴿یَتْلُونَ﴾ همینطور است.
حق بودن بالاصاله قرآن و تصدیق متقابل آن با کتب آسمانی دیگر
﴿وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ﴾ که الآن بحث در وحی و نبوّت است ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾ است کتاب, حق است با ضمیر فصل و معرفه آوردن خبر, کتابی که در جهان باید به آن مراجعه بشود قرآن است ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾ و این, همه ادیان الهی را تصدیق میکند یعنی آن دینهای دستنخورده و تحریف نشده را تورات را تصدیق میکند, انجیل را تصدیق میکند, زبور را تصدیق میکند, صحف ابراهیم را تصدیق میکند, ﴿هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ در بخشی از آیات ضمن تصدیق فرمود درست است تورات و انجیل هم مصدّق یکدیگرند[15] و آنها هم مصدّق آیات قرآن کریماند ﴿وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أحْمَد﴾[16] آنها هم هست.
تفاوت تصدیق قرآن بر کتب آسمانی دیگر و تصدیق آنها بر قرآن
اما فرق بین تصدیق قرآن و تصدیق آنها این است که آنها میگویند فلان کتاب حق است, ولی قرآن ضمن تصدیق آنها هیمنه و سلطنت دارد ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾[17] این هیمنه, این سیطره, این سلطنت برای قرآن است نسبت به کتابهای دیگر ما الآن اگر بخواهیم بفهمیم آن آیهای که در تورات است یا در انجیل است حق است یا نه, باید به میزان قرآن کریم بسنجیم فرمود: ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾ این ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾.
سرّ نزول قرآن بر جامعه انسانی
چرا این کتاب را فرستادیم برای اینکه خدای سبحان به عبادش خبیر است, بصیر است میداند بشر بدون صراط به مقصد نمیرسد حداکثر چیزی که خدای سبحان به بشر داد سراج است, چراغ است که عقل است بالأخره راهی میخواهد که عقل آن راه را ببیند, اگر نداند از کجا آمده, بعد از مرگ نداند کجا میرود, با کلّ جهان, بشر ارتباط دارد نداند چه چیزی بد است, چه چیزی خوب است, چه چیزی حلال است, چه چیزی حرام است, چه چیزی پاک است, چه چیزی نجس است این کجا میتواند به مقصد برسد; لذا فرمود خدایی که خبیر است, خدایی که بصیر است راهنمایی میکند, صراط میفرستد, راهنما میفرستد, همراهان میفرستد تا این بشر به مقصد برسد.
وحی و نبوّت, دو نعمت بزرگ الهی بر مؤمنین
«المنّة هی النعمة العظمی» نه منّت لفظی آن نعمت بزرگ را میگویند منّت, خدا منّان است یعنی نعمت بزرگ عطا میکند ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً﴾[18] یعنی نعمت بزرگ داد, شمس و قمر را آفرید ولی آنها نعمت بزرگ نیستند روزی بساطشان جمع میشود اما وحی و نبوّت, نعمت بزرگ است این نعمت بزرگ را ذات اقدس الهی به مؤمنین عطا کرده یعنی به جامعه ایمانی; منتها حالا بعضیها حقشناساند, قدرشناساند حفظ میکنند و بعضیها متوسطاند بعضیها متأسفانه ضعیفاند و از دست میدهند همانطوری که آنجا فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً﴾ اینجا هم همین است ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا﴾.
فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) وارثان بالاصاله قرآن
این الف و لامش, الف و لام عهد است همین قرآنی که ما نازل کردیم این را به بندگان خودمان به عنوان علمالوراثه ارث دادیم روایات را ملاحظه فرمودید که منظور از ﴿أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ اولاد فاطمه(صلوات الله و سلامه علیها) هستند[19] البته اینها میراثدار بالاصاله هستند در ذیل اینها در دامنه اینها افرادی هستند که مراحل میانی را طی میکنند متأسفانه کسانی هم هستند که بیراهه میروند; لذا تقسیم فرمود, فرمود: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾.
مقصود از ﴿اصطفَینا﴾ در آیه و اقسام سهگانه
این ﴿اصْطَفَیْنَا﴾ از سنخ مصطفا بودن انبیا و ائمه نیست از سنخ مصطفا بودن امّتی است که در آنها سه گروه هستند: عالی و متوسط و بد ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ این ﴿عِبَادِنَا﴾ گاهی نظیر ابراهیم و اسحاق و یعقوب است که فرمود اینها عباد ما هستند ﴿أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ﴾ اینها دارای دستاند, اینها دارای چشماند. آنکه تبر میگیرد و بت میشکند دست دارد آنکه بت میسازد, بت میفروشد یا در برابر بت با دست بسته خضوع میکند یا بیتفاوت است قرآن او را صاحب دست نمیداند و هکذا صاحب چشم. برای ابراهیم(سلام الله علیه) و بیت ابراهیم فرمود: ﴿وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإسْحاقَ وَیَعقوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ﴾[20] اینها دارای دستاند آنکه قلم دارد چیز خوب مینویسد دست دارد آنکه بصر دارد کتابهای خوب مطالعه میکند چشم دارد, آنکه دست نویسندگی ندارد چشم مطالعهکننده ندارد او را قرآن ﴿أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ﴾ نمیداند. فرمود بعضیها دست دارند بعضیها چشم دارند آنها یک گروه خاصاند اما امت اسلامی که ﴿اصْطَفَیْنَا﴾ شامل همه اینها بشود اینها بالجمله خوب نیستند فیالجمله خوباند به دلیل تقسیم سهگانهای که در ذیل آمده. فرمود: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ اینها سه گروهاند این گروههای سهگانه گاهی از بالا شروع میشود به متوسط و بعد به بد میرسد گاهی از پایین شروع میشود به متوسط میرسد, به عالی میرسد. در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» اول از مقرّبان شروع میشود بعد به اصحاب یمین بعد به مکذّبین[21] یعنی اول از عالی, بعد به متوسط, بعد به بد و سافل اما اینجا اول از سافل شروع شده ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ﴾.
انسانهای خودمحور مصداق بارز ﴿فَمِنهُم ظالمٌ لِنَفسه﴾
روایاتی که در ذیل این آیه نورانی است ملاحظه فرمودید ائمه(علیهم السلام) فرمودند ﴿ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ انسان خودمحور که «یحوم حوم نفسه» هر چه دلش میخواهد, اینکه میگوید من هر دلم بخواهد انجام میدهد, هر جا دلم بخواهد میروم, هر چه دلم بخواهد مینویسم این «یحوم حوم نفسه» این قسم اول است که از او به ظالم یاد شده است بدترین ظلمش هم همان است که گرفتار الحاد میشود و به خودش ستم میکند ﴿وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ﴾ میانهروها هستند که در روایات دارد اینها «یحوم حوم قلبه» آنچه را میفهمند, معتدلاند, حق میفهمند اینها مشکل خودشان را حل میکنند.
مراحل پنجگانه سیر تکاملی انسان در رسیدن به ﴿سابقٌ بِالخیرات﴾ و بعد از آن
گروه عالی ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ اینها پیشگاماند که اینها «یحوم حوم ربّه عزّ وجل».[22] قبلاً هم ملاحظه فرمودید آیاتی که در این زمینه هست پنج طایفه است طایفه اُولیٰ ما را به معرفت دعوت میکند که بشناسیم, طایفه ثانیه ما را به هجرت دعوت میکند که حالا که اهل معرفت شدیم حرکت کنیم, طایفه ثالثه آیاتی است که ما را به سرعت فرا میخواند که حالا که راه افتادید قدری زودتر, طایفه چهارم آیاتی است که به ما میگوید حالا که سرعت گرفتید, سبقت بگیرید سعی کنید از دیگران جلو بزنید, جلو بزنید نه در مسائل وهمی و خیالی این همین که در دعای «کمیل» آمده است «أقربهم منزلة منک و أخصّهم زلفة لدیک»[23] این میشود جلو زدن وگرنه در اوهام و خیالات انسان جلو بزند این در حقیقت دنبال افتاده است. طایفه پنجم این است که حالا که معرفت داشتید, هجرت کردید, سرعت گرفتید, سبقت گرفتید, جلو زدید به فکر آیندگان و دیگران و همراهانتان باشید.
امامت بر امت بالاترین توفیق انسان در سیرتکاملی و پسندیده بودن آن
اینکه در قرآن آیه دارد ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾[24] همین است خدایا آن توفیق را بده که من امام متّقیان باشم مردان پاک جامعه به من اقتدا کنند اینکه چیز بدی نیست اینکه هوس نیست ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ این چیز بدی است که خوبان جامعه به آدم اقتدا بکنند چیز بدی نیست, اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ مشکل داشته باشد که این حرفها را نمیزند و خوبان جامعه هم که به او اقتدا نمیکنند. برخیها همیشه میگویند ما دنبال چه کسی برویم, میگوید چرا شما میگویید به دنبال چه کسی برویم, بگویید خدا یک عده را به دنبال ما بفرست چرا ما به دنبال دیگری باشیم ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ آدم اینقدر اهل فضیلت باشد که عدهای به او اقتدا کنند اقتدا نه یعنی تنها در مسجد شرکت بکنند پشت سر او نماز بخوانم به روش او, به سیره او, به سنّت او, به سریره او اقتدا میکنند فرمود اینها سابقاند ﴿بِالْخَیْرَاتِ﴾ وقتی سابق به خیرات شدند مواظب دیگران هم هستند این گروه را در روایت دارد سابق بالخیرات کسانیاند که «یحوم حوم ربّه عزّ وجل» نه حوم نفساند خودمحورند که فرقه اُولاست نه حوم قلباند که فرقه میانی و ثانیه است بلکه به اراده الهی کار میکنند هر چه او پسندد میپسندند ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ﴾.
استناد توفیق یافتن انسان در سیر تکاملی به فضل الهی
اما این سَبقشان, حرکتشان, هجرتشان, سرعتشان همهاش به اذن الله است ﴿ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ﴾ اگر در آن قسمت دارد که ﴿وَیَزِیدُهُم مِن فَضْلِهِ﴾ یکی از برکات فضل الهی هم همین است لازم نیست انسان در آخرت فضل خدا را منحصر بداند در دنیا هم فضل خدا هست الآن شما میبینید کم نیست این توفیق, روزی چند هزار استاد و طلبه از مرحوم شهید به عظمت یاد میکنند «قال الشهید(رحمه الله)» این کم فخری نیست برای علامه اینطور است برای شهید اینطور است اینها فضل خداست کم عظمت و جلالی نیست حداقل روزی ده هزار نفر میگویند مرحوم شهید فرمود, این کم فضلی است.
عدم تنافی آرزوی امامت بر متّقین با ﴿وَلایَنالُ عَهدی الظالمین﴾
پرسش: شما در آثارتان فرمودید کسی که در گذشته ظلم کرده و در حال ظلم میکند و در آینده هم ظلم کند در قیامت...
پاسخ: بله اینجا که سخن از امامت نیست آنجا وجود مبارک حضرت ابراهیم از خدای سبحان خواست که ذریّه مرا امام قرار بده خدای سبحان فرمود امامت, طوری نیست که کسی خودش بیاید بالا و کسبی باشد و امام بشود بلکه عهد ما از بالا باید به او برسد این یک اصل, عهد ما هم میداند به چه کسی برسد ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾[25] نه «لا ینال عهدی الظالمون» نه اینکه ظالم به عهد ما نمیرسد آیه که آنطور نیست آیه این است ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی﴾ این فاعل است ﴿الظَّالِمِینَ﴾ یعنی عهد ما باید به او برسد خب عهد ما به او نمیرسد او بخواهد وارث خلیل حق بشود امام بشود این شدنی نیست اما اگر کسی «یحوم حوم ربّه» شد دیگر ظالم نیست ظالم همان قسمت اول بود که سافل بود ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ اینها که دیگر سابق به خیرات نیستند اینها که امام نمیشوند حتی آنهایی هم که مقتصدند «یحوم حوم قلبه» آنها هم نمیشوند اینها که ﴿سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ﴾ هستند اینها امام میشوند ﴿ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ﴾.
عدم توانایی توبه از گناهان در بسترسازی برای امامت امت
پرسش: اگر کسی گناه کرده توبه کند باز نمیتواند امام شود؟
پاسخ: نه, چون اگر کمال و عصمت و طهارت قبل از منصب هم باشد همینطور است آن بیان نورانی سیدناالاستاد که از استادشان نقل کردند در المیزان همین است فرمود این آیه که دارد ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ چیزی را نفی میکند که وجود مبارک حضرت ابراهیم آن را نفی نکرده بود آنکه حضرت ابراهیم نفی میکند حضرت هرگز از ذات اقدس الهی نمیخواهد که اگر از ذریّه او کسی بالفعل ظالم باشد امام بشود خب یقیناً حضرت ابراهیم او را که نگفت ﴿وَمِنْ ذُرِّیَتِی﴾ یعنی کسی که بالفعل ظالم است این را یقیناً حضرت ابراهیم نخواست تا خدا بفرماید ﴿لاَ یَنَالُ﴾ اول کسی که از سابق و لاحق ظالم بود, دوم کسی که سابقاً آدم خوبی بود الآن آدم بدی است این را هم که حضرت ابراهیم حتماً نخواست تا خدا بفرماید عهد من به اینها نمیرسد. میماند دو گروه: گروهی که اول تا آخر خوباند, گروه دیگر این است که اول بدند و آخر خوباند پس آن دو گروه خارج از بحثاند یعنی کسی که در تمام عمر ظالم بود خارج از بحث است کسی که قبلاً خوب بود الآن ظالم است او خارج از بحث و درخواست حضرت ابراهیم است میماند دو گروه: یکی اینکه قبلاً هم خوب بودند الآن هم خوباند, یکی اینکه قبلاً بد بود الآن خوب است در این دو گروه, ذات اقدس الهی یک گروه را بیرون کرده و آن ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ میماند یک گروه, آن کسی که از کودکی تا الآن آدم خوبی بود[26] تحلیل خوبی است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) از بعضی از اساتیدشان در ذیل همین آیه نقل کردند.
اختصاص نداشتن فضل الهی به آخرت و شمول آن در دنیا بر مؤمنان
فرمود این فضل کبیر است بنابراین آنجا که فرمود: ﴿وَیَزِیدُهُمْ مِن فَضْلِهِ﴾ درست است که هم شامل ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ با آن چند طایفه میشود, یک; و هم شامل ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ میشود, دو; اما اینگونه از فضایل در دنیا هم شامل میشود اختصاصی که به آخرت ندارد آن وقت در آخرت اینها هم حصر نیست تا ما بگوییم چون ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ﴾ هست, فضل منحصر در اینهاست; ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ﴾, جنّات مستقر است که اینها وارد آن بهشت میشوند و دستوارهای دارند از طلا, طلا در دنیا حرام است در آخرت برای اینها حلال است طلای آنجا از معدن برنخاست از همین صوم و صلات و اینها درست شده عسل آنجا که ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾[27] از کندو برنخاست که مگس روی آن بنشیند از همین نماز شب ثابت شده آن عسلی که با نماز شب ثابت بشود دیگر مگسبردار نیست آن آب همینطور است آن لبن همینطور است و مانند آن. این طلا از معدن برنخاست از خاک برنخاست از آن معارف الهی برخاست. عدهای در محضر وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نشسته بودند وجود مبارک حضرت مطالبی فرمود, بعضیها که استفاده کردند به حضرت گفتند عجب جواهری ما امروز از شما استفاده کردیم, فرمود همین! حیف نیامد که این حرفها را به جواهر تشبیه کردی «هل الجوهر الاّ حَجَر»[28] طلا یک سنگ زردی است اینها را میگویند احجار کریمه, این حرفها را به طلا تشبیه کردی؟!
﴿وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ﴾ آن وقت اینها که مضطرب بودند چگونه این عقبات کئود را میگذرانند آیا اعمالشان مقبول است یا نه, مورد عفو الهی هستند, آن لغزشهای اینها مورد عفو است یا انتقام آنگاه میگویند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ دیگر همه حُزن و اندوه را از ما گرفت ﴿إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ﴾ همان غفور و شکوری که در پایان آیه سی که فرمود: ﴿إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ﴾ همین غفور و شکور به عنوان ذکر برای اهل بهشت ظهور میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . الخصال(شیخ صدوق)، ج2، ص 342.
[2] . سوره فتح, آیه 12.
[3] . سوره توبه, آیه 111.
[4] . مصباح المتهجّد, ص75, ص156.
[5] . سوره بقره, آیه 267؛ سوره لقمان، آیه 12؛ سوره تغابن، آیه 6.
[6] . سوره اسراء, آیه 62.
[7] . سوره نمل, آیه 89; سوره قصص, آیه 84.
[8] . سوره انعام, آیه 160.
[9] . سوره بقره, آیه 261.
[10] . تفسیر القمی, ج2, ص82.
[11] . سوره آلعمران, آیه 133.
[12] . سوره ق, آیه 35.
[13] . سوره آلعمران, آیه 15.
[14] . سوره قمر, آیه 55.
[15] . ر.ک: سوره مائده, آیه 46.
[16] . سوره صف, آیه 6.
[17] . سوره مائده, آیه 48.
[18] . سوره آلعمران, آیه 164.
[19] . الکافی, ج1, ص215.
[20] . سوره ص, آیه 45.
[21] . سوره واقعه, آیات 88 ـ 92.
[22] . معانی الأخبار, ص104.
[23] . مصباح المتهجّد, ص850.
[24] . سوره فرقان, آیه 74.
[25] . سوره بقره, آیه 24.
[26] . المیزان, ج1, ص274.
[27] . سوره محمد, آیه 15.
[28] . المناقب, ج4, ص248.
- انفاق در راه خدا از صفات انسان مسلمان؛
- از بین رفتن عِوض و معوض در معامله انسان با شیطان؛
- بخشش نعمتهای خارج از درک به انسان مؤمن در بهشت.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ (29) لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدَهُم مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (30) وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (31) ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (32) جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ (33) وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (34)﴾
اصطلاحی نبودن زکات مطرح در آیه مورد بحث
بعد از جریان توحید, مسئله وحی و نبوّت را در این سوره مبارکه «فاطر» بیان فرمودند چون این سه عنصر یعنی توحید و نبوّت و معاد عناصر محوری سوَر مکّی است و خطوط کلی فقه و اخلاق هم مطرح است اگر مسئله زکات در سوَر مکّی طرح میشود منظور آن انفاقهای غیر زکات مصطلح است چون حکم زکات در مدینه نازل شده در مکه زکات به آن صورت نبود; لذا گاهی تعبیر به زکات میشود گاهی تعبیر به انفاق.
انفاق در راه خدا از صفات انسان مسلمان
فرمود کسانی که وحی الهی را پذیرفتند و مستمرّاً کتاب خدا را تلاوت میکنند که فعل مضارع آورد که دلالت بر استمرار دارد و کسانی هم که در کنار تلاوت قرآن کریم نماز را اقامه کردند چون مستقبل محقّقالوقوع هم در حکم ماضی است و آنچه ما به آنها عطا کردیم انفاق میکنند یعنی در حقیقت، دادهٴ ما را میدهند نه از خودشان چیزی داشته باشند ﴿وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ﴾.
علت امر به سرّی بودن انفاق در روایات
این انفاقش هم گاهی سرّی است برای پرهیز از ریا و گاهی علانیه است برای تشویق مردم. در جریان سرّ ملاحظه فرمودید که در روایات دارد که طرزی انفاق کنید که اگر با دست راست انفاق میکنید دست چپ باخبر نشود[1] یعنی کسانی که در طرف راست شما هستند اینها ممکن است ببینند ولی کسانی که در طرف چپ شما هستند باخبر نیستند. منظور از دست چپ و راست در اینجا این است که وقتی میگویند انفاق سرّی مستحب است یعنی نه تنها دیگران نفهمند, خودِ این گیرنده هم نداند شما دارید صدقه میدهید وگرنه دست چپ و راست و امثال ذلک که معیار نیست عمده آن است که کسی نفهمد ولو گیرنده; چون با اکرام باید جامعه را اداره کرد نه با اطعام, هدف این نیست که شکم فقیر سیر بشود هدف, اطعام نیست هدف, اکرام است بنابراین او هم نباید بفهمد که شما دارید به او صدقه میدهید. سرّاً حتی نسبت به گیرنده, علانیه باشد برای تشویق مردم.
سرّ مضاعف شدن پاداش در انفاقهای علنی
کار خیری است که دعوت کردند که شما در این کار خیر شرکت کنید ساختن مسجد, ساختن حسینیه, ساختن بیمارستان, ساختن مدرسه علناً آدم اگر کاری انجام بدهد برای تشویق دیگران این دو ثواب میبرد: یکی اینکه خودش در کار خیر شرکت کرده است, یکی اینکه دیگران را با این کارِ علنی خود ترغیب کرده است پس گاهی انسان میتواند خیرِ علنی داشته باشد با ثواب مضاعف ﴿سِرّاً وَعَلاَنِیَةً﴾ این گونه از افراد اولاً باید بدانند دارند تجارت میکنند, یک; و به این تجارت امیدوار باشند, دو; این تجارت هرگز خسرانپذیر نیست, سه.
انفاق, سبب بایر نشدن تجارت انسان
﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾ در برابر نقشه خائنانه دیگران که در آیه ده همین سوره مبارکه «فاطر» گذشت فرمود: ﴿وَمَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ﴾ هرگز این مکر, دایر نخواهد بود این بایر است زمین بایر خب ثمر نمیدهد. در بخشی از آیات دارد که خود ملت, یک ملت بایرند ﴿وَکُنتُمْ قَوْماً بُوراً﴾[2] این «بور», جمع «بایر» است یعنی یک جامعه, جامعه بایرند مُردند به هلاکت رسیدند تجارت هم همینطور است.
تشویقی بودن تعبیر به تجارت, بیع و اشترا در قرآن
در سوره مبارکه «توبه» گذشت که تعبیر تجارت, تعبیر بیع, تعبیر اجاره و امثال ذلک اینها تعبیرات تشویقی است در جریان بیع که فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ بعد هم فرمود: ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ﴾[3] بیع آن است که انسان چیزی را مالک باشد, اولاً; به دیگری منتقل کند, ثانیاً; اما کسی که «لا یَملک لِنفسه نفعاً و لا ضرّاً و لا موتاً و لا حیاةً و لا نشوراً»[4] مالک چیزی نیست تا با خدا معامله کند این تعبیر, تعبیر تشویقی است اگر انسان مالک چیزی باشد به خدا بدهد اینجا میشود بیع اما اگر مالک چیزی نباشد چه چیزی را به خدا میدهد. ذات اقدس الهی برای تشویق ما از این کار به عنوان بیع یاد کرد اجاره هم همینطور است خب ما برای خودمان کار میکنیم از خدا اجرت میگیریم. در اجاره خواه انسان مستأجر باشد و دیگری اجیر; خواه انسان اجیر باشد و دیگری مستأجر; در دو نوع اجاره بدن یا اجاره عین بالأخره انسان منفعتی تحویل دیگری میدهد در جریان بیع, نقل عین است در جریان اجاره, نقل منفعت است اگر کسی اجیر میشود کارگر میشود آن صاحبکار میشود مستأجر این شخص, کار خود را تملیک مستأجر میکند که کار او منفعتی است این اجیر, منفعت خود را تملیک مستأجر میکند در برابرش اجرت میگیرد یا خانه و مغازهای را اجاره میدهد که منفعت مِلک خود را تملیک مستأجر میکند چیزی میگیرد ولی بالأخره تملیک است اما ما درباره ذات اقدس الهی چیزی را تملیک او نمیکنیم منفعتی را به او نمیدهیم تعبیر اجاره, مستأجر, اجیر همه اینها تعبیرات تشویقی است این یک نکته.
بازگشت عِوض و معوّض همراه با پاداش در معامله انسان با خدا
نکته دیگر این است که بر فرض هم بیع باشد, بر فرض هم اجاره باشد با خدا معامله کردن یک معامله صد درصد سودآوری است چون جمع عوض و معوّض است هر دو را خدا به انسان میدهد اگر کسی جان خود را در راه خدا داد به اصطلاح جانباز شد اینطور نیست که چیزی بدهد و چیز بیشتری بگیرد بلکه عوض و معوّض هر دو را به او میدهند یعنی جان او را تکمیلشده با پاداش به او میدهند, کار او را تکمیلشده با پاداش به او میدهند جمع بین عوض و معوّض است اینطور نیست که چیزی از ما بگیرند بعد چیز دیگری به ما بدهند.
از بین رفتن عِوض و معوض در معامله انسان با شیطان
اگر کسی ـ معاذ الله ـ با شیطان معامله کرد خطرش این است که عوض و معوّض هر دو را او میبرد اینطور نیست که چیزی به آدم بدهد. در معامله با شیطان, جمع بین عوض و معوّض است به سود او; در معامله با رحمان جمع بین عوض و معوّض است به سود بنده نه به سود خدای سبحان که ﴿غَنِیٌّ حَمِیدٌ﴾[5] اینطور نیست که شیطان چیزی از ما بگیرد و چیزی به ما بدهد بلکه ما را به عنوان مرکَب میطلبد که ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾[6] بنابراین تعبیر بیع, اجاره, تجارت و مانند آن تعبیرات تشویقی است, اولاً و فیض و فضلش هم به این است که جمع بین عوض و معوّض به سود بنده و انسان است, ثانیاً. فرمود اینها امیدوارند که تجارتی داشته باشند که هرگز بوار ندارد. آنگاه خود اینها این کارها را برای چه انجام میدهند؟ خود اینها این کارها را انجام میدهند تا اینکه خدای سبحان اجر اینها را کامل عطا کند ضایع نمیکند, یک و زاید بر اجر که از فضل خداست به اینها عطا میکند, دو.
مراحل پنجگانه مضاعف شدن پاداش انسان در قرآن
در کتابهای تفسیر ملاحظه فرمودید این اضافه یا از سنخ این است که ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[7] برای یک گروه, بالاتر از آنها ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[8] برای گروه دیگر, بالاتر از آنها ﴿مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾ تا به هفتصد برسد برای گروه سوم, ﴿وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ﴾ گروه چهارم, ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾[9] گروه پنجم که دیگر «لا یعلم قدرها الاّ الله» آن ﴿یُضَاعِفُ﴾ یا به معنای چند برابر است یا نه, همان دو چندان است اگر دو چندان باشد میشود هزار و چهارصدتا چون اگر هفتصدتا دو برابر بشود میشود هزار و چهارصدتا اما در ذیل آیه دارد ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ﴾ سخن از هزار و چهارصد و امثال ذلک نیست و میداند به چه کسی بدهد.
تبیین معنای ﴿واللهُ واسعٌ علیم﴾ با اوصاف نعمتهای بهشتی
شما این روایات نورانی درباره بهشت را ملاحظه میفرمایید در این روایات دارد که تمام اهل دنیا اگر بخواهند مهمان یک بهشتی بشوند جا دارد[10] چنین عالَمی است عرض بهشتی که به مؤمن میدهند ﴿السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ است فرمود: ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأرضُ﴾[11] نه «الجمیع للجمیع» نه ارضِ مجموعه بهشت, سماوات و ارض است خب سماوات و ارض که در دنیاست تمام اهل دنیا اگر بخواهند مهمان یک بهشتی بشوند جا دارد چنین عالَمی است. این ﴿یَزِیدُهُمْ مِن فَضْلِهِ﴾.
بخشش نعمتهای خارج از درک به انسان مؤمن در بهشت
تازه اینها برای چیزی است که انسان میفهمد در آن کریمهای که فرمود: ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾[12] ناظر به آن است که یک سلسله نعمتهایی در بهشت هست که فوق آرزوی ماست, فوق امید ماست از رجا بیرونتر است از امید و تمنّی و ترجّی بالاتر است لذا فرمود هر چه بخواهند نزد ما هست ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ یعنی فوق المشیئه نزد ماست این را هم قبلاً ملاحظه فرمودید, مشیّت ما, اراده ما, تمنّی و ترجّی ما به حوزه ادراک و اندیشه ما بسته است ما هر اندازه که میفهمیم طمع داریم یا امیدواریم یا آرزو داریم آن اندازهای که نمیفهمیم آرزویش را هم نداریم الآن یک کشاورز, یک دامدار در تمام مدت عمر هفتاد, هشتاد سالهاش هرگز آرزو نمیکند ای کاش من نسخه خطّی تهذیب شیخ طوسی را داشته باشم اصلاً آرزو نمیکند اصلاً تهذیب شیخ طوسی نشنید تا نسخه خطیاش را بشنود این چه آرزو میتواند بکند! آرزوی ما محدود به درک ماست ما هر اندازه که میفهمیم آرزو داریم; لذا در آن آیه فرمود چیزهایی است که شما آرزو هم نمیتوانید بکنید وقتی نمیدانید آنجا چه خبر است چه چیزی میخواهید آرزو کنید شما یک حور شنیدید, غرف مبنیه شنیدید, ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[13] شنیدید, نهر عسل شنیدید اینها را شنیدید اما ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[14] چه خبر است یک سلسله چیزهایی نزد ماست که اصلاً شما آرزویش را هم نمیکنید آن وقت ما به شما میدهیم این ﴿یَزِیدُهُمْ مِن فَضْلِهِ﴾ یا ناظر به همان درجاتی است که ذکر شده یا ناظر به ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ است.
سرّ بخشش خارج از وصف به انسان در بهشت
چرا اینقدر ذات اقدس الهی کریمانه رفتار میکند؟ فرمود برای اینکه درست است خدا غافر است اما غفور هم است, درست است شاکر است اما شکور هم است اگر خدا به عنوان دو اسم حَسن غفور شکور تجلّی کرد پاداشش هم همین است اگر به عنوان غافر و شاکر ظهور کرد خب کمتر نصیبتان میشود و اگر به عنوان غفور شکور ظهور کرد نه تنها یک صیغه مبالغه, بلکه به دو صیغه مبالغه ظهور کرد فضل فراوانی نصیبتان میشود. همه اینها درباره قرآن کریم است ﴿وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ﴾ این ﴿یَتْلُونَ﴾ که فرمود برای اینکه به این اصل دوم یعنی وحی و نبوّت و کتاب الهی اشاره بکند.
پرسش: ارتباط این بخش با آیه قبلی چیست؟
پاسخ: آن توحید بود این نبوّت است گاهی توحید است و نبوّت است و معاد, گاهی نبوّت است و توحید و معاد; این سه عنصر اصلی, حلقات مرتبط سوره مبارکه «فاطر» و سایر سوَر مکّی هستند.
پرسش: این آیات صفات علما نیست؟
پاسخ: بله ﴿یَتْلُونَ﴾ همینطور است.
حق بودن بالاصاله قرآن و تصدیق متقابل آن با کتب آسمانی دیگر
﴿وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ﴾ که الآن بحث در وحی و نبوّت است ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾ است کتاب, حق است با ضمیر فصل و معرفه آوردن خبر, کتابی که در جهان باید به آن مراجعه بشود قرآن است ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾ و این, همه ادیان الهی را تصدیق میکند یعنی آن دینهای دستنخورده و تحریف نشده را تورات را تصدیق میکند, انجیل را تصدیق میکند, زبور را تصدیق میکند, صحف ابراهیم را تصدیق میکند, ﴿هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ در بخشی از آیات ضمن تصدیق فرمود درست است تورات و انجیل هم مصدّق یکدیگرند[15] و آنها هم مصدّق آیات قرآن کریماند ﴿وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أحْمَد﴾[16] آنها هم هست.
تفاوت تصدیق قرآن بر کتب آسمانی دیگر و تصدیق آنها بر قرآن
اما فرق بین تصدیق قرآن و تصدیق آنها این است که آنها میگویند فلان کتاب حق است, ولی قرآن ضمن تصدیق آنها هیمنه و سلطنت دارد ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾[17] این هیمنه, این سیطره, این سلطنت برای قرآن است نسبت به کتابهای دیگر ما الآن اگر بخواهیم بفهمیم آن آیهای که در تورات است یا در انجیل است حق است یا نه, باید به میزان قرآن کریم بسنجیم فرمود: ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾ این ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾.
سرّ نزول قرآن بر جامعه انسانی
چرا این کتاب را فرستادیم برای اینکه خدای سبحان به عبادش خبیر است, بصیر است میداند بشر بدون صراط به مقصد نمیرسد حداکثر چیزی که خدای سبحان به بشر داد سراج است, چراغ است که عقل است بالأخره راهی میخواهد که عقل آن راه را ببیند, اگر نداند از کجا آمده, بعد از مرگ نداند کجا میرود, با کلّ جهان, بشر ارتباط دارد نداند چه چیزی بد است, چه چیزی خوب است, چه چیزی حلال است, چه چیزی حرام است, چه چیزی پاک است, چه چیزی نجس است این کجا میتواند به مقصد برسد; لذا فرمود خدایی که خبیر است, خدایی که بصیر است راهنمایی میکند, صراط میفرستد, راهنما میفرستد, همراهان میفرستد تا این بشر به مقصد برسد.
وحی و نبوّت, دو نعمت بزرگ الهی بر مؤمنین
«المنّة هی النعمة العظمی» نه منّت لفظی آن نعمت بزرگ را میگویند منّت, خدا منّان است یعنی نعمت بزرگ عطا میکند ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً﴾[18] یعنی نعمت بزرگ داد, شمس و قمر را آفرید ولی آنها نعمت بزرگ نیستند روزی بساطشان جمع میشود اما وحی و نبوّت, نعمت بزرگ است این نعمت بزرگ را ذات اقدس الهی به مؤمنین عطا کرده یعنی به جامعه ایمانی; منتها حالا بعضیها حقشناساند, قدرشناساند حفظ میکنند و بعضیها متوسطاند بعضیها متأسفانه ضعیفاند و از دست میدهند همانطوری که آنجا فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً﴾ اینجا هم همین است ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا﴾.
فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) وارثان بالاصاله قرآن
این الف و لامش, الف و لام عهد است همین قرآنی که ما نازل کردیم این را به بندگان خودمان به عنوان علمالوراثه ارث دادیم روایات را ملاحظه فرمودید که منظور از ﴿أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ اولاد فاطمه(صلوات الله و سلامه علیها) هستند[19] البته اینها میراثدار بالاصاله هستند در ذیل اینها در دامنه اینها افرادی هستند که مراحل میانی را طی میکنند متأسفانه کسانی هم هستند که بیراهه میروند; لذا تقسیم فرمود, فرمود: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾.
مقصود از ﴿اصطفَینا﴾ در آیه و اقسام سهگانه
این ﴿اصْطَفَیْنَا﴾ از سنخ مصطفا بودن انبیا و ائمه نیست از سنخ مصطفا بودن امّتی است که در آنها سه گروه هستند: عالی و متوسط و بد ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ این ﴿عِبَادِنَا﴾ گاهی نظیر ابراهیم و اسحاق و یعقوب است که فرمود اینها عباد ما هستند ﴿أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ﴾ اینها دارای دستاند, اینها دارای چشماند. آنکه تبر میگیرد و بت میشکند دست دارد آنکه بت میسازد, بت میفروشد یا در برابر بت با دست بسته خضوع میکند یا بیتفاوت است قرآن او را صاحب دست نمیداند و هکذا صاحب چشم. برای ابراهیم(سلام الله علیه) و بیت ابراهیم فرمود: ﴿وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإسْحاقَ وَیَعقوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ﴾[20] اینها دارای دستاند آنکه قلم دارد چیز خوب مینویسد دست دارد آنکه بصر دارد کتابهای خوب مطالعه میکند چشم دارد, آنکه دست نویسندگی ندارد چشم مطالعهکننده ندارد او را قرآن ﴿أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبصَارِ﴾ نمیداند. فرمود بعضیها دست دارند بعضیها چشم دارند آنها یک گروه خاصاند اما امت اسلامی که ﴿اصْطَفَیْنَا﴾ شامل همه اینها بشود اینها بالجمله خوب نیستند فیالجمله خوباند به دلیل تقسیم سهگانهای که در ذیل آمده. فرمود: ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾ اینها سه گروهاند این گروههای سهگانه گاهی از بالا شروع میشود به متوسط و بعد به بد میرسد گاهی از پایین شروع میشود به متوسط میرسد, به عالی میرسد. در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» اول از مقرّبان شروع میشود بعد به اصحاب یمین بعد به مکذّبین[21] یعنی اول از عالی, بعد به متوسط, بعد به بد و سافل اما اینجا اول از سافل شروع شده ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ﴾.
انسانهای خودمحور مصداق بارز ﴿فَمِنهُم ظالمٌ لِنَفسه﴾
روایاتی که در ذیل این آیه نورانی است ملاحظه فرمودید ائمه(علیهم السلام) فرمودند ﴿ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ انسان خودمحور که «یحوم حوم نفسه» هر چه دلش میخواهد, اینکه میگوید من هر دلم بخواهد انجام میدهد, هر جا دلم بخواهد میروم, هر چه دلم بخواهد مینویسم این «یحوم حوم نفسه» این قسم اول است که از او به ظالم یاد شده است بدترین ظلمش هم همان است که گرفتار الحاد میشود و به خودش ستم میکند ﴿وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ﴾ میانهروها هستند که در روایات دارد اینها «یحوم حوم قلبه» آنچه را میفهمند, معتدلاند, حق میفهمند اینها مشکل خودشان را حل میکنند.
مراحل پنجگانه سیر تکاملی انسان در رسیدن به ﴿سابقٌ بِالخیرات﴾ و بعد از آن
گروه عالی ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ اینها پیشگاماند که اینها «یحوم حوم ربّه عزّ وجل».[22] قبلاً هم ملاحظه فرمودید آیاتی که در این زمینه هست پنج طایفه است طایفه اُولیٰ ما را به معرفت دعوت میکند که بشناسیم, طایفه ثانیه ما را به هجرت دعوت میکند که حالا که اهل معرفت شدیم حرکت کنیم, طایفه ثالثه آیاتی است که ما را به سرعت فرا میخواند که حالا که راه افتادید قدری زودتر, طایفه چهارم آیاتی است که به ما میگوید حالا که سرعت گرفتید, سبقت بگیرید سعی کنید از دیگران جلو بزنید, جلو بزنید نه در مسائل وهمی و خیالی این همین که در دعای «کمیل» آمده است «أقربهم منزلة منک و أخصّهم زلفة لدیک»[23] این میشود جلو زدن وگرنه در اوهام و خیالات انسان جلو بزند این در حقیقت دنبال افتاده است. طایفه پنجم این است که حالا که معرفت داشتید, هجرت کردید, سرعت گرفتید, سبقت گرفتید, جلو زدید به فکر آیندگان و دیگران و همراهانتان باشید.
امامت بر امت بالاترین توفیق انسان در سیرتکاملی و پسندیده بودن آن
اینکه در قرآن آیه دارد ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾[24] همین است خدایا آن توفیق را بده که من امام متّقیان باشم مردان پاک جامعه به من اقتدا کنند اینکه چیز بدی نیست اینکه هوس نیست ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ این چیز بدی است که خوبان جامعه به آدم اقتدا بکنند چیز بدی نیست, اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ مشکل داشته باشد که این حرفها را نمیزند و خوبان جامعه هم که به او اقتدا نمیکنند. برخیها همیشه میگویند ما دنبال چه کسی برویم, میگوید چرا شما میگویید به دنبال چه کسی برویم, بگویید خدا یک عده را به دنبال ما بفرست چرا ما به دنبال دیگری باشیم ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ آدم اینقدر اهل فضیلت باشد که عدهای به او اقتدا کنند اقتدا نه یعنی تنها در مسجد شرکت بکنند پشت سر او نماز بخوانم به روش او, به سیره او, به سنّت او, به سریره او اقتدا میکنند فرمود اینها سابقاند ﴿بِالْخَیْرَاتِ﴾ وقتی سابق به خیرات شدند مواظب دیگران هم هستند این گروه را در روایت دارد سابق بالخیرات کسانیاند که «یحوم حوم ربّه عزّ وجل» نه حوم نفساند خودمحورند که فرقه اُولاست نه حوم قلباند که فرقه میانی و ثانیه است بلکه به اراده الهی کار میکنند هر چه او پسندد میپسندند ﴿وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ﴾.
استناد توفیق یافتن انسان در سیر تکاملی به فضل الهی
اما این سَبقشان, حرکتشان, هجرتشان, سرعتشان همهاش به اذن الله است ﴿ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ﴾ اگر در آن قسمت دارد که ﴿وَیَزِیدُهُم مِن فَضْلِهِ﴾ یکی از برکات فضل الهی هم همین است لازم نیست انسان در آخرت فضل خدا را منحصر بداند در دنیا هم فضل خدا هست الآن شما میبینید کم نیست این توفیق, روزی چند هزار استاد و طلبه از مرحوم شهید به عظمت یاد میکنند «قال الشهید(رحمه الله)» این کم فخری نیست برای علامه اینطور است برای شهید اینطور است اینها فضل خداست کم عظمت و جلالی نیست حداقل روزی ده هزار نفر میگویند مرحوم شهید فرمود, این کم فضلی است.
عدم تنافی آرزوی امامت بر متّقین با ﴿وَلایَنالُ عَهدی الظالمین﴾
پرسش: شما در آثارتان فرمودید کسی که در گذشته ظلم کرده و در حال ظلم میکند و در آینده هم ظلم کند در قیامت...
پاسخ: بله اینجا که سخن از امامت نیست آنجا وجود مبارک حضرت ابراهیم از خدای سبحان خواست که ذریّه مرا امام قرار بده خدای سبحان فرمود امامت, طوری نیست که کسی خودش بیاید بالا و کسبی باشد و امام بشود بلکه عهد ما از بالا باید به او برسد این یک اصل, عهد ما هم میداند به چه کسی برسد ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾[25] نه «لا ینال عهدی الظالمون» نه اینکه ظالم به عهد ما نمیرسد آیه که آنطور نیست آیه این است ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی﴾ این فاعل است ﴿الظَّالِمِینَ﴾ یعنی عهد ما باید به او برسد خب عهد ما به او نمیرسد او بخواهد وارث خلیل حق بشود امام بشود این شدنی نیست اما اگر کسی «یحوم حوم ربّه» شد دیگر ظالم نیست ظالم همان قسمت اول بود که سافل بود ﴿فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ﴾ اینها که دیگر سابق به خیرات نیستند اینها که امام نمیشوند حتی آنهایی هم که مقتصدند «یحوم حوم قلبه» آنها هم نمیشوند اینها که ﴿سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ﴾ هستند اینها امام میشوند ﴿ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ﴾.
عدم توانایی توبه از گناهان در بسترسازی برای امامت امت
پرسش: اگر کسی گناه کرده توبه کند باز نمیتواند امام شود؟
پاسخ: نه, چون اگر کمال و عصمت و طهارت قبل از منصب هم باشد همینطور است آن بیان نورانی سیدناالاستاد که از استادشان نقل کردند در المیزان همین است فرمود این آیه که دارد ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ چیزی را نفی میکند که وجود مبارک حضرت ابراهیم آن را نفی نکرده بود آنکه حضرت ابراهیم نفی میکند حضرت هرگز از ذات اقدس الهی نمیخواهد که اگر از ذریّه او کسی بالفعل ظالم باشد امام بشود خب یقیناً حضرت ابراهیم او را که نگفت ﴿وَمِنْ ذُرِّیَتِی﴾ یعنی کسی که بالفعل ظالم است این را یقیناً حضرت ابراهیم نخواست تا خدا بفرماید ﴿لاَ یَنَالُ﴾ اول کسی که از سابق و لاحق ظالم بود, دوم کسی که سابقاً آدم خوبی بود الآن آدم بدی است این را هم که حضرت ابراهیم حتماً نخواست تا خدا بفرماید عهد من به اینها نمیرسد. میماند دو گروه: گروهی که اول تا آخر خوباند, گروه دیگر این است که اول بدند و آخر خوباند پس آن دو گروه خارج از بحثاند یعنی کسی که در تمام عمر ظالم بود خارج از بحث است کسی که قبلاً خوب بود الآن ظالم است او خارج از بحث و درخواست حضرت ابراهیم است میماند دو گروه: یکی اینکه قبلاً هم خوب بودند الآن هم خوباند, یکی اینکه قبلاً بد بود الآن خوب است در این دو گروه, ذات اقدس الهی یک گروه را بیرون کرده و آن ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ میماند یک گروه, آن کسی که از کودکی تا الآن آدم خوبی بود[26] تحلیل خوبی است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) از بعضی از اساتیدشان در ذیل همین آیه نقل کردند.
اختصاص نداشتن فضل الهی به آخرت و شمول آن در دنیا بر مؤمنان
فرمود این فضل کبیر است بنابراین آنجا که فرمود: ﴿وَیَزِیدُهُمْ مِن فَضْلِهِ﴾ درست است که هم شامل ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ با آن چند طایفه میشود, یک; و هم شامل ﴿لَهُم مَا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ﴾ میشود, دو; اما اینگونه از فضایل در دنیا هم شامل میشود اختصاصی که به آخرت ندارد آن وقت در آخرت اینها هم حصر نیست تا ما بگوییم چون ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ﴾ هست, فضل منحصر در اینهاست; ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ﴾, جنّات مستقر است که اینها وارد آن بهشت میشوند و دستوارهای دارند از طلا, طلا در دنیا حرام است در آخرت برای اینها حلال است طلای آنجا از معدن برنخاست از همین صوم و صلات و اینها درست شده عسل آنجا که ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾[27] از کندو برنخاست که مگس روی آن بنشیند از همین نماز شب ثابت شده آن عسلی که با نماز شب ثابت بشود دیگر مگسبردار نیست آن آب همینطور است آن لبن همینطور است و مانند آن. این طلا از معدن برنخاست از خاک برنخاست از آن معارف الهی برخاست. عدهای در محضر وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نشسته بودند وجود مبارک حضرت مطالبی فرمود, بعضیها که استفاده کردند به حضرت گفتند عجب جواهری ما امروز از شما استفاده کردیم, فرمود همین! حیف نیامد که این حرفها را به جواهر تشبیه کردی «هل الجوهر الاّ حَجَر»[28] طلا یک سنگ زردی است اینها را میگویند احجار کریمه, این حرفها را به طلا تشبیه کردی؟!
﴿وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ﴾ آن وقت اینها که مضطرب بودند چگونه این عقبات کئود را میگذرانند آیا اعمالشان مقبول است یا نه, مورد عفو الهی هستند, آن لغزشهای اینها مورد عفو است یا انتقام آنگاه میگویند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ دیگر همه حُزن و اندوه را از ما گرفت ﴿إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ﴾ همان غفور و شکوری که در پایان آیه سی که فرمود: ﴿إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ﴾ همین غفور و شکور به عنوان ذکر برای اهل بهشت ظهور میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . الخصال(شیخ صدوق)، ج2، ص 342.
[2] . سوره فتح, آیه 12.
[3] . سوره توبه, آیه 111.
[4] . مصباح المتهجّد, ص75, ص156.
[5] . سوره بقره, آیه 267؛ سوره لقمان، آیه 12؛ سوره تغابن، آیه 6.
[6] . سوره اسراء, آیه 62.
[7] . سوره نمل, آیه 89; سوره قصص, آیه 84.
[8] . سوره انعام, آیه 160.
[9] . سوره بقره, آیه 261.
[10] . تفسیر القمی, ج2, ص82.
[11] . سوره آلعمران, آیه 133.
[12] . سوره ق, آیه 35.
[13] . سوره آلعمران, آیه 15.
[14] . سوره قمر, آیه 55.
[15] . ر.ک: سوره مائده, آیه 46.
[16] . سوره صف, آیه 6.
[17] . سوره مائده, آیه 48.
[18] . سوره آلعمران, آیه 164.
[19] . الکافی, ج1, ص215.
[20] . سوره ص, آیه 45.
[21] . سوره واقعه, آیات 88 ـ 92.
[22] . معانی الأخبار, ص104.
[23] . مصباح المتهجّد, ص850.
[24] . سوره فرقان, آیه 74.
[25] . سوره بقره, آیه 24.
[26] . المیزان, ج1, ص274.
[27] . سوره محمد, آیه 15.
[28] . المناقب, ج4, ص248.
تاکنون نظری ثبت نشده است