- 2223
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 4 سوره عنکبوت
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 4 سوره عنکبوت"
- نام برخی سورهها علم بالغلبه است و برخی در زمان معصوم نامگذاری شده؛
- فرار از قضا و قدر ممکن نیست؛
- امتحان سنّتی الهی و عدم اختصاص به امت اسلامی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الم (1) أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ (2) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ (3) أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ (٤)﴾
نام سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» ظاهراً علم بالغلبه است سورههایی مثل «فاتحةالکتاب» مثل «یس», «اخلاص» اینها سورههایی است که در زبان خود معصوم(علیه السلام) به این نامها نامیده شدند. نام برخی از سوَر علم بالغلبه است الآن برخی از تفسیرهایی که برای قبل از هزار سال است دارد که «فی تفسیر السورة الّتی یُذکر فیها البقرة»,[1] «فی تفسیر السورة التی یُذکر فیها النساء»[2] کم کم برای تخفیف گفتند «سورة النساء» بنابراین اسامی سوَر قرآنی بخشی از اینها در زبان خود معصوم(علیه السلام) است این معلوم میشود اسم آن سوره است البته ممکن است یک سوره چند اسم داشته باشد بخشی از اینها هم علم بالغلبه است.
مطلب بعدی آن است که این ﴿الم﴾ بحث مبسوطش در اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت در اینجا مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) میفرماید این حروف مقطّع اسم است برای همین سوره یعنی ﴿ص﴾[3] اسم است برای سورهٴ «ص» و همچنین ﴿یس﴾[4] اسم است برای سورهٴ «یس» این ﴿ الم ﴾ اسم است برای همین سورهٴ «عنکبوت» بعد میفرماید دیگران نظرشان این است که این ﴿الم﴾ اسم است برای قرآن, این دو قول را ایشان اینجا نقل میکنند. [5] ظاهر این سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» مضمونش نشان میدهد که در فضای خفقان و فشار و آزمون و فتنهگری مشرکان و اینهاست افرادی ایمان آوردند مشرکان اینها را در فشار قرار دادند یا با تهدید گفتند باید دست از دین بردارید وگرنه آسیب میبینید یا اینها را تحبیب کردند یا تطمیع کردند گاهی هم عوامانه سخن گفتند که اگر گناهی باشد به عهده ما ﴿وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُمْ﴾[6] این یک حرف خیلی عوامانه است مگر میشود اثر عمل کسی به عهده دیگری باشد؟! عمل, زنده است (یک) عامل را رها نمیکند (دو) فرمود: ﴿أنَّ لَیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی﴾[7] نه عمل از بین میرود نه رابطه عمل و عامل گسیخته میشود که به حساب دیگری بنویسند; یعنی چه که اگر گناهی بود به عهده من؟! لذا فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾[8] هرگز ممکن نیست دیگری خطای کسی را به عهده بگیرد.
در چنین فضایی برخیها هم احیاناً زمزمه کردند یا متزلزل شدند که دست بردارند در چنین فضایی دو بخش از آیات این اوایل سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» نازل شد یکی راجع به مؤمنانی که احیاناً در معرض تزلزل و اضطراب بودند یکی هم مربوط به آن مشرکان و سران ستم و صنادید قریش که این طبقه مستضعف را تهدید میکردند فرمودند کسی که ایمان آورد بدون آزمون نیست خدا حتماً امتحان میکند امتحان, سنّت الهی است اختصاصی به امّت اسلامی هم ندارد اُمم گذشته هم امتحان شدند پس امتحان, سنّت الهی است تا ایمان مؤمنان و کمالات آنها از قوّه به فعل بیاید و آنچه اینها به عنوان ایمان دارند این عملاً ظهور پیدا کند و علمِ فعلی حق هم ـ نه علم ذاتی, علم ذاتی حق که «عالِمٌ إذ لا معلومٌ»[9] سر جایش محفوظ است ـ محقّق بشود که چه کسی مؤمن است چه کسی مؤمن نیست پس در مقام اول ایمان یقیناً باید با آزمون تکمیل بشود که معلوم میشود ایمان هست یا نه. بخش دوم ناظر به تبهکارانی است که مؤمنان ضعیف را تهدید میکردند فرمود این کار شما این فتنه شما این شرّ و ترفند شما, شما را از عذاب الهی نجات نمیدهد شما هر جا بروید تحت قهر خدایی هستید که ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ﴾[10] است شما نمیتوانید سابق باشید و قدرت خدا را مسبوق قرار بدهید جلو بزنید این ممکن نیست قرآن کریم این توهّم را از تبهکاران میگیرد که شما سابق باشید قدرت خدا مسبوق باشد نتواند شما را بگیرد نیست: ﴿وَمَا کَانُوا سَابِقِینَ﴾[11] شما معجِز باشید قضا و قدر ما را عاجز کنید توان ما را عاجز کنید ما نتوانیم شما را تنبیه کنیم نیست, نه ما مسبوقیم و نه شما سابق, گاهی میفرماید: ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾[12] که شما حالا جلو بیفتید ما نتوانیم به شما برسیم شما هر جا بروید تحت قهر خدای محیط هستید چون ﴿وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُحِیطٌ﴾[13] گاهی میفرماید اینها خیال نکنند که جلو افتادند و تبهکارانه قدرت حق را پشتسر گذاشتند ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾[14] گاهی سبقت آنها را نفی میکند گاهی مسبوق بودن خودشان را نفی میکنند فهاهنا مقامان: مقام اول اینکه امتحان هست و امتحان, سنّت الهی است و برای همه اُمم بود مقام دوم این است که این تبهکارانی که مؤمنان را در فشار قرار میدهند اینها از قهر الهی بیرون نیستند. اما در مورد امتحان, هیچ لحظهای نیست مگر اینکه انسان در کلاس امتحان است منتها امتحانها فرق میکند یک امتحانهای جزئی است که در هر زمان و در هر زمینی هست هر کسی که از کنار چشم انسان میگذرد امتحان است هر حرفی که از گوش انسان میگذرد امتحان است که آیا آدم نگاه میکند یا نه, آیا گوش میدهد یا نه. یک سلسله امتحانهای رسمی و جمعی سالانه است که حالا یا سالی یک بار یا سالی دو بار چنین امتحانی اتفاق میافتد که فرمود: ﴿یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾[15] که در بخش پایانی سورهٴ «توبه» آمده است; فرمود بعضی از امتحانهاست که سالی یک بار است بعضی از امتحانهاست که سالی دو بار است آن جبهههای جنگ این طور بود مسئله غزوهها این طور بود مسئله سریهها این طور بود این طور نبود که هر روز جنگ باشد اما جریان ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾[16] زن و فرزند, مقام, پُست و اینگونه از امور امتحان است اینها هر لحظه است. پس عصاره مقام اول این شد که امتحان هست, سنّت الهی است, اختصاصی به امّت اسلامی ندارد, از دیرزمان بود, تا روز قیامت امتحان یک اصل کلی است و مطلب بعدی همین مقام اول آن است که امتحان یا جزئی است و آن در هر زمان و هر زمین است هیچ چیزی نیست مگر اینکه مورد امتحان باشد یا امتحان جامع و کلّی است که مربوط به امّت اسلامی است آن سالی یک بار یا دو بار است که ﴿یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ نظیر این امتحانهایی که در مدرسهها میگیرند امتحانی است که استاد هر روز سر کلاس امتحان میگیرد یعنی میآزماید که کدام شاگرد هوشمندانه درس میخواند کدام نمیخواند, یک سلسله امتحانات عمومی است که سالی یک بار یا دو بار است این نظیر همین کارهای معمولی است اما جریان اینکه دیگران خیال نکنند که از قدرت ما فاصله گرفتند, چون ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[17] اینها در هر زمان و زمینی باشند تحت قهر خدای سبحاناند فرار از قضا و قدر ممکن نیست نه اینکه ممکن باشد ولی دیگری او را تعقیب کند و بگیرد این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) به ما میفهماند که فرار از قضای الهی اصلاً محال است یک وقت است میگوییم فلان شخص خیلی قوی است نمیشود از دست او فرار کرد این ممکن است انسان چند قدم فرار بکند بعد او بگیرد اما درباره خدای سبحان فرض ندارد برای اینکه آن بیان نورانی حضرت امیر این است که «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ»[18] این اعضا و جوارح شما, سربازان الهیاند خب اگر تمام اعضا و جوارح ما سرباز خدای سبحان باشند آن وقت ما با سرباز خدا که نمیتوانیم فرار کنیم گاهی خدا با همین سربازها ما را میگیرد ـ معاذ الله ـ یک وقت انسان حرفی میزند مسلوبالحیثیه میشود, جایی را امضا میکند مسلوبالحیثیه میشود اگر خدا کسی را خواست بگیرد با دست او میگیرد از جای دیگر که لشکرکسی نمیکند با زبان او میگیرد با پای او میگیرد جایی که نباید برود میرود حرفی که نباید بزند میزند چیزی را که نباید ببیند میبیند انسان چطور فرض بکند با سرباز خدا میخواهد فرار بکند خب خود همین سرباز آدم را میگیرد بنابراین فرار از قضا و قدر و قدرت الهی فرض ندارد نه اینکه انسان شکست میخورد.
پرسش:...
پاسخ: خب بالأخره این شریعت حلال و حرام را مشخص کرده ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ٭ وَلَوْ أَلْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾[19] ذات اقدس الهی در درون ما یک دستگاه قضایی خوبی قرار داد به نام وجدان, نفس لوّامه; هر کسی بخواهد خودش را فریب بدهد شدنی نیست ولو هر عذری بیاورد دیگران را بخواهد قانع کند چندین عذر بتراشد و طرح کند ﴿عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ این ﴿بَصِیرَةٌ﴾ تاء آن تاء مبالغه است تاء تأنیث نیست «الانسان علی نفسه بصیرٌ» نفرمود, فرمود: ﴿بَصِیرَةٌ﴾ مثل «علامة» هیچ کس نیست که خودش را نشناسد بنابراین میداند بد کرده یا بد نکرده این راه شریعت مشخص است اگر اهل شریعت نبود در بسیاری از مسائل, عقل, فجور و تقوا را در اثر الهام الهی آگاه است میداند چه چیزی بد است چه چیزی خوب است اگر یک وقت خلاف کرد میداند که این کیفر است اگر هیچ خلافی نکرد میداند آزمون الهی است یک وقت است هم کیفر است نسبت به گذشته, هم آزمون است نسبت به آینده.
مطلب بعدی آن است که این کلمه «حِسبان» یعنی گمان یا توهّم اینها همهاش مربوط به قضایاست در مفردات نه قطع راه دارد نه ظن راه دارد نه شک راه دارد نه توهّم راه دارد چون مفرد حکم ندارد اینها مسائلی است مربوط به حکم, اگر جایی حکم باشد انسان محمولی را برای موضوعی ثابت کند این یا به نحو قطع است یا به نحو ظن است یا به نحو شک است یا از این طرف وهم است و مانند آن اما در مفردات که حکمی نیست جا برای قطع و ظن و حِسبان و امثال ذلک نیست اینکه فرمود: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ﴾ خیال کردند ﴿أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا﴾ اینها خیال کردند همین که گفتند «آمنّا» اینها را رها میکنند این یک تصدیق است اگر تصدیق نباشد جای هیچ کدام از این امور نیست چون در مفردات نه صواب است نه خطا الآن انسان این ستون را میبیند باصره نه اشتباه میکند نه به مقصد میرسد باصره فقط دیدن را به عهده میگیرد اما تشخیص اینکه آیا واقعاً آن مرئی همین است که به رؤیت بیننده آمده یا نه این کارِ ذهن است اگر ذهن خطا کرده نباید خطای ذهن را به حساب باصره آورد برخیها خیال میکنند که این چشم اشتباه میکند برای اینکه ستاره به این بزرگی که در آسمان است ما آن را کوچک میبینیم چشم اشتباه نمیکند چشم که حکم ندارد تا اشتباه بکند چشم یک دستگاه فیزیکی است میگوید در این فاصله نوری فراوان من ستاره را اینقدر میبینم و باید هم همین قدر ببیند اگر بزرگتر از این میدیدید دیگر چشم نبود باصره نبود اشتباه میکرد, اگر کسی بخواهد حکم این باصره را به مقصد برساند وظیفهاش این است بگوید که من در فلان نقطه که ایستادهام با فاصله نوری چند سال، فلان ستاره را اینقدر میبینم این درست است اما بگوید ستاره این قدر است خودش اشتباه کرده نه باصره به دو دلیل نمیشود باصره را متّهم کرد یکی اینکه باصره, حس است حس, حکم ندارد مفردات ارائه میکند تصور که خطا و صواب و اینها برنمیدارد تصوّر, تصوّر است صواب و خطا و صدق و کذب و اینها برای قضیه است برای حکم است وقتی که حکم نباشد که خطا نیست بنابراین بحث مفردات سر جایش محفوظ است ثانیاً اگر کسی خواست حکم صحیح بکند باید بگوید من در فاصله مشخص، ستاره را به این اندازه میبینم اما آیا آن ستاره در حدّ خود به همین اندازه است یا بزرگتر از آن است چقدر بزرگتر است آن را باید علوم دیگر مشخص کنند حِسبان, گمان برای قضیه است برای تصور نیست اینها قضیهای دارند و آن این است که میگویند: «اذا قلنا أن نحن مؤمنون کفی» همین! در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» فرمود: ﴿أیَحْسِبُ الإنسانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[20] انسان خیال میکند که رهاست و آزاد است این درباره مؤمن و غیر مؤمن صادق است غیر مؤمن هم خیال میکند رهاست گاهی مؤمن هم خیال میکند همین که ایمان آورده کافی است بقیه دیگر رهاست انسان رها نیست هر لحظه آزمون میشود.
پرسش: کفاری که برای آنها انذار یا عدم انذار علیالسویه است آنها هم باید امتحان بشوند؟
پاسخ: بله, چون تا انسان نفس میکِشد مختار است و راه برگشت باز است میتواند برگردد, چون خیلی از کفار و ملحدان بودند که برگشتند تا زنده است مختار است تا زنده است راه برگشت باز است.
بنابراین گمان مربوط به قضیه است اینها که میگویند «آمنّا» این قضیه را دارند خیال میکنند اگر کسی گفت أنا مؤمن این کافی است آن وقت این قضیه خطاست گمان است برهانی ندارد و آنها که اینها را تحت فشار قرار میدهند بدانند که هرگز از قهر الهی بیرون نیستند. در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیه 146 فرمود بسیاری از اُمم و انبیای گذشته آزمون شدند ﴿وَکَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ﴾ این اختصاصی به شما ندارد بسیاری از اُمم بسیاری از انبیا به این وضع بودند باز در همان سورهٴ «آلعمران» آیه 186 به این صورت است ﴿لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ﴾ ابتلا یعنی آزمون, بخشی از اینها از آن ماده بِلا و کهنگی است اینکه میبینید در تعبیرات فارسی کسی بخواهد از دیگری خبر بدهد بگوید که من او را چندین سال آزمودم میگوید من او را کهنه کردم یعنی چندین بار با او زندگی کردم آزمودم, ابتلا یعنی کهنه کردن در اثر آزمون ببیند که این در چه حد میارزد در چه حد پایدار است در چه حد موفق است این امتحان هر لحظه است که ﴿إنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ همه سِمتهایی که در دنیا در اختیار انسان است در عین حال که مسئولیت است و گاهی هم نعمت, با امتحان الهی هم همراه است. در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به مقام ثانی خطاب کرده آیه 59 ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ مبادا اینها خیال بکنند جلو افتادند نه خیر, جلو باشند پشت سر باشند شرق باشند غرب باشند هر جا باشد ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ آنجا قهر الهی هست. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیه شانزده به این صورت است ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ شما خیال میکنید همین که گفتید ما مؤمنیم کافی است بلکه باید در بسیاری از موارد آزمون بشوید منتها آزمونها فرق میکند آزمونی که مربوط به حلال و حرام و زشت و زیبای روزانه است هر لحظه است اما آزمونهایی که مربوط به دفاع مقدس باشد مسائل دیگر باشد آن دیگر سالی یک بار هست گاهی چند سال, یک بار هست این فرق میکند در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیه 126 فرمود: ﴿أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ این در مقام تحدید نیست که حالا فقط سالی یک بار یا دو بار, گاهی ممکن است بیشتر باشد گاهی ممکن است امتحانی که مربوط به امت است چهار سال, پنج سال, یک بار باشد اینها به عنوان تمثیل ذکر میشود نه تعیین, گاهی طوری است که هر چهار سال, پنج سال یک امتحان عمومی پیش میآید نظیر اینکه در صدر اسلام گاهی هر شش ماه یا یک سال یک امتحان عمومی پیش میآمد مسئله سریه بود مسئله غزوه بود امتحانهای امّت و امتحانهای عمومی این دیگر سالی یک بار یا دو سال یک بار و مانند آن است لذا فرمود: ﴿أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ راجع به مقام ثانی که قدرت الهی سابق است و مسبوق نیست در همین سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیه 22 این است ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ شما آسمان بروید زمین بروید قضا و قدر الهی را نمیتوانید عاجز بکنید ﴿لَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ﴾ این مرگ شما را ملاقات میکند[21] کجا میخواهید بروید هر جا بخواهید بروید بالأخره تحت قهر الهی هستید آیه معروف سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» هم همین است ﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾[22] ما مسبوق نیستیم ما سابقیم هم سابقیم هم قدرت ما پشت سر شماست طرف راست شماست طرف چپ شماست هر طرف بروید تحت قهر ما هستید ما مسبوق باشیم شما سابق باشید که شما از دست قضا و قدر ما و انتقام ما و حکم ما خارج بشوید نیست و خیال هم نکنید که رها هستید آیه 36 سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» این است ﴿أیَحْسِبُ الإنسانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾.
فتحصل که اینجا دو مقام محور بحث است در مقام اول هیچ کس خیال نکند صِرف اینکه گفت من مؤمنم کافی است بلکه در امتحان است یا مثل همین مسائل عادی یا امتحانهای عمومی سالی یک بار یا سالی دو بار و آنها که مؤمنین را در فشار قرار میدهند بدانند که ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ خدا در کمین است و خدا از جای دیگر لشکرکشی نمیکند با اعضا و جوارح خود انسان, انسان را میگیرد خب اگر چنین قدرتی هست چه اینکه هست جا برای فرار نیست راه برای فرار اصلاً فرض ندارد لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ﴾ تا صدق و کذب افراد روشن بشود اگر گفتند ما مؤمنینم باید در عمل صادق باشند و اگر مطابق ایمان عمل نکردند, معلوم میشود کاذباند ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ این یک اشتباه است, آن وقت فرمود: ﴿مَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ اللَّهِ﴾[23] که مطلب بعدی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج1, ص67.
[2] . جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج4, ص149.
[3] . سورهٴ ص, آیهٴ 1.
[4] . سورهٴ یس, آیهٴ 1.
[5] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص186.
[6] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 12.
[7] . سورهٴ نجم, آیهٴ 39.
[8] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 12.
[9] . نهجالبلاغه, خطبه 152.
[10] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 54.
[11] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 39.
[12] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 60; سورهٴ معارج, آیهٴ 41.
[13] . سورهٴ بروج, آیهٴ 20.
[14] . سورهٴ انفال, آیهٴ 59.
[15] . سورهٴ توبه, آیهٴ 126.
[16] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 15.
[17] . سورهٴ فجر, آیهٴ 14.
[18] . نهجالبلاغه, خطبه 199.
[19] . سورهٴ قیامت, آیات 14 و 15.
[20] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 36.
[21] . سورهٴ نساء, آیهٴ 78.
[22] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 60.
[23] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 4.
- نام برخی سورهها علم بالغلبه است و برخی در زمان معصوم نامگذاری شده؛
- فرار از قضا و قدر ممکن نیست؛
- امتحان سنّتی الهی و عدم اختصاص به امت اسلامی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الم (1) أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ (2) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ (3) أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ (٤)﴾
نام سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» ظاهراً علم بالغلبه است سورههایی مثل «فاتحةالکتاب» مثل «یس», «اخلاص» اینها سورههایی است که در زبان خود معصوم(علیه السلام) به این نامها نامیده شدند. نام برخی از سوَر علم بالغلبه است الآن برخی از تفسیرهایی که برای قبل از هزار سال است دارد که «فی تفسیر السورة الّتی یُذکر فیها البقرة»,[1] «فی تفسیر السورة التی یُذکر فیها النساء»[2] کم کم برای تخفیف گفتند «سورة النساء» بنابراین اسامی سوَر قرآنی بخشی از اینها در زبان خود معصوم(علیه السلام) است این معلوم میشود اسم آن سوره است البته ممکن است یک سوره چند اسم داشته باشد بخشی از اینها هم علم بالغلبه است.
مطلب بعدی آن است که این ﴿الم﴾ بحث مبسوطش در اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت در اینجا مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) میفرماید این حروف مقطّع اسم است برای همین سوره یعنی ﴿ص﴾[3] اسم است برای سورهٴ «ص» و همچنین ﴿یس﴾[4] اسم است برای سورهٴ «یس» این ﴿ الم ﴾ اسم است برای همین سورهٴ «عنکبوت» بعد میفرماید دیگران نظرشان این است که این ﴿الم﴾ اسم است برای قرآن, این دو قول را ایشان اینجا نقل میکنند. [5] ظاهر این سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» مضمونش نشان میدهد که در فضای خفقان و فشار و آزمون و فتنهگری مشرکان و اینهاست افرادی ایمان آوردند مشرکان اینها را در فشار قرار دادند یا با تهدید گفتند باید دست از دین بردارید وگرنه آسیب میبینید یا اینها را تحبیب کردند یا تطمیع کردند گاهی هم عوامانه سخن گفتند که اگر گناهی باشد به عهده ما ﴿وَلْنَحْمِلْ خَطَایَاکُمْ﴾[6] این یک حرف خیلی عوامانه است مگر میشود اثر عمل کسی به عهده دیگری باشد؟! عمل, زنده است (یک) عامل را رها نمیکند (دو) فرمود: ﴿أنَّ لَیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی﴾[7] نه عمل از بین میرود نه رابطه عمل و عامل گسیخته میشود که به حساب دیگری بنویسند; یعنی چه که اگر گناهی بود به عهده من؟! لذا فرمود: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِن شَیْءٍ﴾[8] هرگز ممکن نیست دیگری خطای کسی را به عهده بگیرد.
در چنین فضایی برخیها هم احیاناً زمزمه کردند یا متزلزل شدند که دست بردارند در چنین فضایی دو بخش از آیات این اوایل سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» نازل شد یکی راجع به مؤمنانی که احیاناً در معرض تزلزل و اضطراب بودند یکی هم مربوط به آن مشرکان و سران ستم و صنادید قریش که این طبقه مستضعف را تهدید میکردند فرمودند کسی که ایمان آورد بدون آزمون نیست خدا حتماً امتحان میکند امتحان, سنّت الهی است اختصاصی به امّت اسلامی هم ندارد اُمم گذشته هم امتحان شدند پس امتحان, سنّت الهی است تا ایمان مؤمنان و کمالات آنها از قوّه به فعل بیاید و آنچه اینها به عنوان ایمان دارند این عملاً ظهور پیدا کند و علمِ فعلی حق هم ـ نه علم ذاتی, علم ذاتی حق که «عالِمٌ إذ لا معلومٌ»[9] سر جایش محفوظ است ـ محقّق بشود که چه کسی مؤمن است چه کسی مؤمن نیست پس در مقام اول ایمان یقیناً باید با آزمون تکمیل بشود که معلوم میشود ایمان هست یا نه. بخش دوم ناظر به تبهکارانی است که مؤمنان ضعیف را تهدید میکردند فرمود این کار شما این فتنه شما این شرّ و ترفند شما, شما را از عذاب الهی نجات نمیدهد شما هر جا بروید تحت قهر خدایی هستید که ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ﴾[10] است شما نمیتوانید سابق باشید و قدرت خدا را مسبوق قرار بدهید جلو بزنید این ممکن نیست قرآن کریم این توهّم را از تبهکاران میگیرد که شما سابق باشید قدرت خدا مسبوق باشد نتواند شما را بگیرد نیست: ﴿وَمَا کَانُوا سَابِقِینَ﴾[11] شما معجِز باشید قضا و قدر ما را عاجز کنید توان ما را عاجز کنید ما نتوانیم شما را تنبیه کنیم نیست, نه ما مسبوقیم و نه شما سابق, گاهی میفرماید: ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾[12] که شما حالا جلو بیفتید ما نتوانیم به شما برسیم شما هر جا بروید تحت قهر خدای محیط هستید چون ﴿وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُحِیطٌ﴾[13] گاهی میفرماید اینها خیال نکنند که جلو افتادند و تبهکارانه قدرت حق را پشتسر گذاشتند ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾[14] گاهی سبقت آنها را نفی میکند گاهی مسبوق بودن خودشان را نفی میکنند فهاهنا مقامان: مقام اول اینکه امتحان هست و امتحان, سنّت الهی است و برای همه اُمم بود مقام دوم این است که این تبهکارانی که مؤمنان را در فشار قرار میدهند اینها از قهر الهی بیرون نیستند. اما در مورد امتحان, هیچ لحظهای نیست مگر اینکه انسان در کلاس امتحان است منتها امتحانها فرق میکند یک امتحانهای جزئی است که در هر زمان و در هر زمینی هست هر کسی که از کنار چشم انسان میگذرد امتحان است هر حرفی که از گوش انسان میگذرد امتحان است که آیا آدم نگاه میکند یا نه, آیا گوش میدهد یا نه. یک سلسله امتحانهای رسمی و جمعی سالانه است که حالا یا سالی یک بار یا سالی دو بار چنین امتحانی اتفاق میافتد که فرمود: ﴿یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾[15] که در بخش پایانی سورهٴ «توبه» آمده است; فرمود بعضی از امتحانهاست که سالی یک بار است بعضی از امتحانهاست که سالی دو بار است آن جبهههای جنگ این طور بود مسئله غزوهها این طور بود مسئله سریهها این طور بود این طور نبود که هر روز جنگ باشد اما جریان ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾[16] زن و فرزند, مقام, پُست و اینگونه از امور امتحان است اینها هر لحظه است. پس عصاره مقام اول این شد که امتحان هست, سنّت الهی است, اختصاصی به امّت اسلامی ندارد, از دیرزمان بود, تا روز قیامت امتحان یک اصل کلی است و مطلب بعدی همین مقام اول آن است که امتحان یا جزئی است و آن در هر زمان و هر زمین است هیچ چیزی نیست مگر اینکه مورد امتحان باشد یا امتحان جامع و کلّی است که مربوط به امّت اسلامی است آن سالی یک بار یا دو بار است که ﴿یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ نظیر این امتحانهایی که در مدرسهها میگیرند امتحانی است که استاد هر روز سر کلاس امتحان میگیرد یعنی میآزماید که کدام شاگرد هوشمندانه درس میخواند کدام نمیخواند, یک سلسله امتحانات عمومی است که سالی یک بار یا دو بار است این نظیر همین کارهای معمولی است اما جریان اینکه دیگران خیال نکنند که از قدرت ما فاصله گرفتند, چون ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[17] اینها در هر زمان و زمینی باشند تحت قهر خدای سبحاناند فرار از قضا و قدر ممکن نیست نه اینکه ممکن باشد ولی دیگری او را تعقیب کند و بگیرد این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) به ما میفهماند که فرار از قضای الهی اصلاً محال است یک وقت است میگوییم فلان شخص خیلی قوی است نمیشود از دست او فرار کرد این ممکن است انسان چند قدم فرار بکند بعد او بگیرد اما درباره خدای سبحان فرض ندارد برای اینکه آن بیان نورانی حضرت امیر این است که «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ»[18] این اعضا و جوارح شما, سربازان الهیاند خب اگر تمام اعضا و جوارح ما سرباز خدای سبحان باشند آن وقت ما با سرباز خدا که نمیتوانیم فرار کنیم گاهی خدا با همین سربازها ما را میگیرد ـ معاذ الله ـ یک وقت انسان حرفی میزند مسلوبالحیثیه میشود, جایی را امضا میکند مسلوبالحیثیه میشود اگر خدا کسی را خواست بگیرد با دست او میگیرد از جای دیگر که لشکرکسی نمیکند با زبان او میگیرد با پای او میگیرد جایی که نباید برود میرود حرفی که نباید بزند میزند چیزی را که نباید ببیند میبیند انسان چطور فرض بکند با سرباز خدا میخواهد فرار بکند خب خود همین سرباز آدم را میگیرد بنابراین فرار از قضا و قدر و قدرت الهی فرض ندارد نه اینکه انسان شکست میخورد.
پرسش:...
پاسخ: خب بالأخره این شریعت حلال و حرام را مشخص کرده ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ٭ وَلَوْ أَلْقَی مَعَاذِیرَهُ﴾[19] ذات اقدس الهی در درون ما یک دستگاه قضایی خوبی قرار داد به نام وجدان, نفس لوّامه; هر کسی بخواهد خودش را فریب بدهد شدنی نیست ولو هر عذری بیاورد دیگران را بخواهد قانع کند چندین عذر بتراشد و طرح کند ﴿عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ این ﴿بَصِیرَةٌ﴾ تاء آن تاء مبالغه است تاء تأنیث نیست «الانسان علی نفسه بصیرٌ» نفرمود, فرمود: ﴿بَصِیرَةٌ﴾ مثل «علامة» هیچ کس نیست که خودش را نشناسد بنابراین میداند بد کرده یا بد نکرده این راه شریعت مشخص است اگر اهل شریعت نبود در بسیاری از مسائل, عقل, فجور و تقوا را در اثر الهام الهی آگاه است میداند چه چیزی بد است چه چیزی خوب است اگر یک وقت خلاف کرد میداند که این کیفر است اگر هیچ خلافی نکرد میداند آزمون الهی است یک وقت است هم کیفر است نسبت به گذشته, هم آزمون است نسبت به آینده.
مطلب بعدی آن است که این کلمه «حِسبان» یعنی گمان یا توهّم اینها همهاش مربوط به قضایاست در مفردات نه قطع راه دارد نه ظن راه دارد نه شک راه دارد نه توهّم راه دارد چون مفرد حکم ندارد اینها مسائلی است مربوط به حکم, اگر جایی حکم باشد انسان محمولی را برای موضوعی ثابت کند این یا به نحو قطع است یا به نحو ظن است یا به نحو شک است یا از این طرف وهم است و مانند آن اما در مفردات که حکمی نیست جا برای قطع و ظن و حِسبان و امثال ذلک نیست اینکه فرمود: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ﴾ خیال کردند ﴿أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا﴾ اینها خیال کردند همین که گفتند «آمنّا» اینها را رها میکنند این یک تصدیق است اگر تصدیق نباشد جای هیچ کدام از این امور نیست چون در مفردات نه صواب است نه خطا الآن انسان این ستون را میبیند باصره نه اشتباه میکند نه به مقصد میرسد باصره فقط دیدن را به عهده میگیرد اما تشخیص اینکه آیا واقعاً آن مرئی همین است که به رؤیت بیننده آمده یا نه این کارِ ذهن است اگر ذهن خطا کرده نباید خطای ذهن را به حساب باصره آورد برخیها خیال میکنند که این چشم اشتباه میکند برای اینکه ستاره به این بزرگی که در آسمان است ما آن را کوچک میبینیم چشم اشتباه نمیکند چشم که حکم ندارد تا اشتباه بکند چشم یک دستگاه فیزیکی است میگوید در این فاصله نوری فراوان من ستاره را اینقدر میبینم و باید هم همین قدر ببیند اگر بزرگتر از این میدیدید دیگر چشم نبود باصره نبود اشتباه میکرد, اگر کسی بخواهد حکم این باصره را به مقصد برساند وظیفهاش این است بگوید که من در فلان نقطه که ایستادهام با فاصله نوری چند سال، فلان ستاره را اینقدر میبینم این درست است اما بگوید ستاره این قدر است خودش اشتباه کرده نه باصره به دو دلیل نمیشود باصره را متّهم کرد یکی اینکه باصره, حس است حس, حکم ندارد مفردات ارائه میکند تصور که خطا و صواب و اینها برنمیدارد تصوّر, تصوّر است صواب و خطا و صدق و کذب و اینها برای قضیه است برای حکم است وقتی که حکم نباشد که خطا نیست بنابراین بحث مفردات سر جایش محفوظ است ثانیاً اگر کسی خواست حکم صحیح بکند باید بگوید من در فاصله مشخص، ستاره را به این اندازه میبینم اما آیا آن ستاره در حدّ خود به همین اندازه است یا بزرگتر از آن است چقدر بزرگتر است آن را باید علوم دیگر مشخص کنند حِسبان, گمان برای قضیه است برای تصور نیست اینها قضیهای دارند و آن این است که میگویند: «اذا قلنا أن نحن مؤمنون کفی» همین! در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» فرمود: ﴿أیَحْسِبُ الإنسانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[20] انسان خیال میکند که رهاست و آزاد است این درباره مؤمن و غیر مؤمن صادق است غیر مؤمن هم خیال میکند رهاست گاهی مؤمن هم خیال میکند همین که ایمان آورده کافی است بقیه دیگر رهاست انسان رها نیست هر لحظه آزمون میشود.
پرسش: کفاری که برای آنها انذار یا عدم انذار علیالسویه است آنها هم باید امتحان بشوند؟
پاسخ: بله, چون تا انسان نفس میکِشد مختار است و راه برگشت باز است میتواند برگردد, چون خیلی از کفار و ملحدان بودند که برگشتند تا زنده است مختار است تا زنده است راه برگشت باز است.
بنابراین گمان مربوط به قضیه است اینها که میگویند «آمنّا» این قضیه را دارند خیال میکنند اگر کسی گفت أنا مؤمن این کافی است آن وقت این قضیه خطاست گمان است برهانی ندارد و آنها که اینها را تحت فشار قرار میدهند بدانند که هرگز از قهر الهی بیرون نیستند. در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیه 146 فرمود بسیاری از اُمم و انبیای گذشته آزمون شدند ﴿وَکَأَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ﴾ این اختصاصی به شما ندارد بسیاری از اُمم بسیاری از انبیا به این وضع بودند باز در همان سورهٴ «آلعمران» آیه 186 به این صورت است ﴿لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ﴾ ابتلا یعنی آزمون, بخشی از اینها از آن ماده بِلا و کهنگی است اینکه میبینید در تعبیرات فارسی کسی بخواهد از دیگری خبر بدهد بگوید که من او را چندین سال آزمودم میگوید من او را کهنه کردم یعنی چندین بار با او زندگی کردم آزمودم, ابتلا یعنی کهنه کردن در اثر آزمون ببیند که این در چه حد میارزد در چه حد پایدار است در چه حد موفق است این امتحان هر لحظه است که ﴿إنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ همه سِمتهایی که در دنیا در اختیار انسان است در عین حال که مسئولیت است و گاهی هم نعمت, با امتحان الهی هم همراه است. در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» به مقام ثانی خطاب کرده آیه 59 ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ مبادا اینها خیال بکنند جلو افتادند نه خیر, جلو باشند پشت سر باشند شرق باشند غرب باشند هر جا باشد ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ آنجا قهر الهی هست. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیه شانزده به این صورت است ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ شما خیال میکنید همین که گفتید ما مؤمنیم کافی است بلکه باید در بسیاری از موارد آزمون بشوید منتها آزمونها فرق میکند آزمونی که مربوط به حلال و حرام و زشت و زیبای روزانه است هر لحظه است اما آزمونهایی که مربوط به دفاع مقدس باشد مسائل دیگر باشد آن دیگر سالی یک بار هست گاهی چند سال, یک بار هست این فرق میکند در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیه 126 فرمود: ﴿أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ این در مقام تحدید نیست که حالا فقط سالی یک بار یا دو بار, گاهی ممکن است بیشتر باشد گاهی ممکن است امتحانی که مربوط به امت است چهار سال, پنج سال, یک بار باشد اینها به عنوان تمثیل ذکر میشود نه تعیین, گاهی طوری است که هر چهار سال, پنج سال یک امتحان عمومی پیش میآید نظیر اینکه در صدر اسلام گاهی هر شش ماه یا یک سال یک امتحان عمومی پیش میآمد مسئله سریه بود مسئله غزوه بود امتحانهای امّت و امتحانهای عمومی این دیگر سالی یک بار یا دو سال یک بار و مانند آن است لذا فرمود: ﴿أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ راجع به مقام ثانی که قدرت الهی سابق است و مسبوق نیست در همین سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» آیه 22 این است ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السَّماءِ﴾ شما آسمان بروید زمین بروید قضا و قدر الهی را نمیتوانید عاجز بکنید ﴿لَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ﴾ این مرگ شما را ملاقات میکند[21] کجا میخواهید بروید هر جا بخواهید بروید بالأخره تحت قهر الهی هستید آیه معروف سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» هم همین است ﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾[22] ما مسبوق نیستیم ما سابقیم هم سابقیم هم قدرت ما پشت سر شماست طرف راست شماست طرف چپ شماست هر طرف بروید تحت قهر ما هستید ما مسبوق باشیم شما سابق باشید که شما از دست قضا و قدر ما و انتقام ما و حکم ما خارج بشوید نیست و خیال هم نکنید که رها هستید آیه 36 سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» این است ﴿أیَحْسِبُ الإنسانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾.
فتحصل که اینجا دو مقام محور بحث است در مقام اول هیچ کس خیال نکند صِرف اینکه گفت من مؤمنم کافی است بلکه در امتحان است یا مثل همین مسائل عادی یا امتحانهای عمومی سالی یک بار یا سالی دو بار و آنها که مؤمنین را در فشار قرار میدهند بدانند که ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ خدا در کمین است و خدا از جای دیگر لشکرکشی نمیکند با اعضا و جوارح خود انسان, انسان را میگیرد خب اگر چنین قدرتی هست چه اینکه هست جا برای فرار نیست راه برای فرار اصلاً فرض ندارد لذا فرمود: ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ﴾ تا صدق و کذب افراد روشن بشود اگر گفتند ما مؤمنینم باید در عمل صادق باشند و اگر مطابق ایمان عمل نکردند, معلوم میشود کاذباند ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ این یک اشتباه است, آن وقت فرمود: ﴿مَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ اللَّهِ﴾[23] که مطلب بعدی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج1, ص67.
[2] . جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج4, ص149.
[3] . سورهٴ ص, آیهٴ 1.
[4] . سورهٴ یس, آیهٴ 1.
[5] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص186.
[6] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 12.
[7] . سورهٴ نجم, آیهٴ 39.
[8] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 12.
[9] . نهجالبلاغه, خطبه 152.
[10] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 54.
[11] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 39.
[12] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 60; سورهٴ معارج, آیهٴ 41.
[13] . سورهٴ بروج, آیهٴ 20.
[14] . سورهٴ انفال, آیهٴ 59.
[15] . سورهٴ توبه, آیهٴ 126.
[16] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 15.
[17] . سورهٴ فجر, آیهٴ 14.
[18] . نهجالبلاغه, خطبه 199.
[19] . سورهٴ قیامت, آیات 14 و 15.
[20] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 36.
[21] . سورهٴ نساء, آیهٴ 78.
[22] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 60.
[23] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 4.
تاکنون نظری ثبت نشده است