- 830
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 34 تا 39 سوره سبأ
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 34 تا 39 سوره سبأ"
بررسی شبهه علمی و عملی منکران معارف توحیدی
استدلال مترفان و مسرفان مکه در توجیه شهوتهای عملی
هشدار قرآن به امتحان بودن رزق و قبض و بسط آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ (34) وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (35) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (36) وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِک لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (37) وَالَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (38) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (39)﴾
تقسیم شبهات مشرکان در امور دین به دو قسم
سوره مبارکه «سبأ» که در مکه نازل شد و مطالب محوری سوَر مکّی هم اصول دین است مشکلاتی که برخیها درباره دین مخصوصاً درباره اصول دین داشتند گاهی به تصریح قرآن به دو قسم تقسیم میشود گاهی به تلویح قرآن به دو قسم تقسیم میشود آنجا که قرآن تصریح میکند.
بررسی شبهه علمی و عملی منکران معارف توحیدی
در سوره مبارکه «قیامت» که میفرماید اینها خیال کردند ما استخوان بدن انسان را بعد از مرگ و نَرم شدن جمع نمیکنیم ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾[1] بعد میفرماید: ﴿بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾[2] آنکه مقداری از استخوان پوسیده مُردهای را از کنار گورش گرفته گفت ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾[3] این گروه فکر کردند که ما انسان را بعد از مرگ نمیتوانیم دوباره احیا کنیم ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ قدرت الهی مطلق است همان خدایی که ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[4] او را به صورت احسن در آورد همان خدا میتواند ذرّاتش را جمع بکند دوباره انسان را که روحش موجود است و بدنش متفرّق شده است احیا کند این شبهه علمیِ منکران. بعد فرمود اینها یک مشکل عملی دارند شبهه علمی ندارند شهوت عملی دارند آیه سوره «قیامت» این است ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[5] او مشکل علمی ندارد برای اینکه وقتی ثابت شد خدای سبحان انسان را آفرید انسانی که ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ را خلق کرد چیزی که هیچ سابقه نداشت را خلق کرد خب یقیناً میتواند دوباره پراکندهها را جمع کند پس او شبهه علمی ندارد ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ یعنی شهوت عملی دارد این میخواهد جلویش باز باشد وگرنه مشکل علمی ندارد این تصریح قرآن است به اینکه منکران معارف یا لشبهة علمیه این کار را میکنند یا لشهوة عملیه.
تبیین شبهه عملی منکران معارف توحیدی در سوره «سبأ»
در محور بحث در سوره مبارکه «سبأ» هم بعد از نقل آن شبهات علمی, آن مشکل عملی و شهوت عملی را ذکر کرد فرمود مخالفان مسئله یک عدّه سرمایهداران مُسرِف مُترفاند اینها فکر میکنند که اگر دین داشته باشند جلوی اسراف و اتراف اینها گرفته میشود اینها نظام ارزشی را ثروت و جاهطلبی تلقی میکنند همین ثروتپرستی و اتراف در ثروت و اسراف در زندگی باعث شد که اینها منکراً با دین برخورد کنند فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ﴾.
معیار تصدیق و تکذیب در شبهات علمی رهبران شرک و مقلدان آنها
فتحصّل از نظر شبهه علمی, مقلِّدان یک حرف دارند, محقّقانشان به اصطلاح متبوعان و رهبران شرک هم یک حرف, مقلّدانشان تصدیق و تکذیبشان وابسته به نفی و اثبات نیاکانشان است اگر چیزی را بر اساس ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾[6] دیدند میپذیرند و اگر چیزی را از سیره و سنّت نیاکان نیافتند میگویند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾[7] تکذیب میکنند, پس معیار تصدیق و تکذیب مقلّدان مشخص است, معیار تصدیق و تکذیب آن رهبران شرک و متبوعان هم خلط بین تکوین و تشریع است میگویند خدا بتپرستی ما را میداند (یک) قادر هم است (دو) یقیناً به این کار ـ معاذ الله ـ راضی است (سه) زیرا اگر ناراضی باشد میتواند جلوی ما را بگیرد (چهار) و چون جلوی ما را نگرفته معلوم میشود راضی است (پنج) ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ﴾[8] این عصاره استدلال متبوعان شرک است آن هم خلاصه دلیل تابعان شرک. اینها شبهههای علمی بود که در موارد مختلف در سوَر گوناگون قرآن کریم نقل کرد و رد کرد.
استدلال مترفان و مسرفان مکه در توجیه شهوتهای عملی
اما شهوتهای عملی برای سرمایهدارها و مسرفان و مترفان است آنها میگویند معیار ارزش, ثروت است و ـ معاذ الله ـ خبری هم بعد از مرگ نیست اگر بعد از مرگ خبری باشد مثل قبل از مرگ ما مُسرفیم و مترفیم و متنعّم. این در آیات فراوانی آمده چه در سوره مبارکه «کهف» چه در سایر سور. در اینجا به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید شما نگران نباش اگر مسرِفین قریش, مترفین صنادید مکه خیلی به حرف شما بها نمیدهند این درباره خیلی از اُمم سابقه دارد ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ﴾ مُترف آنها, مُسرِف آنها, سرمایهداران مصرفگرای آنها حرفشان این است ﴿إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ﴾ چون نظام ارزشیشان چیز دیگر است. بعد میگفتند که ﴿نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً﴾ و خبری هم از عذاب الهی نیست اگر هم بعد از مرگ خبری باشد مانند قبل از مرگ ما از این نظام ارزشی برخورداریم. در سوره مبارکه «کهف» مشابه این آمده است آیه 36 سوره مبارکه «کهف» این بود آن کسی که وارد باغش شد و متنعّمانه زندگی میکرد گفت: ﴿مَا أَظُنُ السَّاعَةَ قَائِمَةً﴾ ـ معاذ الله ـ قیامت نیست بر فرض هم باشد در آن عالَم هم مثل این عالَم ما نزد خدا عزیزیم به دلیل اینکه ما را متنعّم کرد ﴿وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهَا مُنقَلَباً﴾ خب این تفکّر باطلِ آن مترفین و مسرفین است که همان شهوتگرایی آنها زمینه برخی از شبهات علمی را هم فراهم کرده است اینها کسانیاند که در سوره مبارکه «مریم» از نظام ارزشی اینها خبر داد آیه 73 و 74 سوره مبارکه «مریم» این است ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً﴾ وقتی آیات الهی ذکر بشود اینها میگویند ما برتریم یا فقرای مرکز دینی شما, نادِی, نَدی آن انجمن و محفل است ما وضعمان بهتر است مجلس ما آرایش بیشتری دارد و مزیّنتر است یا محفل شما ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً﴾.
پاسخ قرآنی توجیه شهوتگرایی مسرفان و مترفان
قرآن پاسخشان را به این صورت میدهد میفرماید: ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ خیلیها را ما خاک کردیم که از نظر اثاث, اثاث همان لوازم بیت است در قبال اساس که به معنی پایه است ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ یعنی چشمنواز و چشمگیر, محفل عدهای که مزیّن باشد میگویند «أحسن رءیا» یعنی در رؤیت و چشمگیری و چشمنوازی و منظر, زیباتر از محفل دیگر است هم لوازم بیتشان احسن است هم چشمنوازی و به چشم افتادن و اینها, این را میگویند «أحسن اثاثاً و أحسن رءیاً» نظیر ﴿أحْسَنُ نَدِیّاً﴾ فرمود وقتی که معارف به اینها القا میشود اینها نظام ارزشی را همان مسائل مادی و رفاه و امثال ذلک میدانند آنگاه قرآن کریم میفرماید این در حقیقت شبههای است که منشأ آن شهوت عملی است.
هشدار قرآن به امتحان بودن رزق و قبض و بسط آن
اگر به این معیار بخواهند اینها بسنده کنند باید بدانند که ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ﴾ اولاً رزق به دست رازق است و لا غیر, کمی و زیادی رزق, آزمون الهی است مطلب دیگر, خدای سبحان برای همه رزقی مشخص کرده است ممکن است حالا ظلمی در جهان اتفاق بیفتد کسی رزق دیگری را به غارت ببرد ولی هیچ موجودی نیست مگر اینکه در دستگاه الهی پرونده غذایی دارد ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ﴾ با تعبیر ﴿عَلَی﴾ یاد کرده است بارها این آیه بحث شد که تمام مار و عقربِ عالَم در دستگاه خدا روزی دارند هیچ کدام بدون روزی نیستند همه پرونده دارند چه موجود زمینی چه موجود دریایی چه موجود صحرایی ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا﴾[9] هیچ ممکن نیست خدای سبحان برای ماری, برای عقربی سهمیه معین نکرده باشد حالا گاهی در خود حیوانات تکالبی هست, در انسانها تکالبی هست, غارتهایی هست در عالَم طبیعت این آزمونها هست ولی برای همه خدای سبحان روزی مشخص کرده است اما کمی و زیادی مربوط به آزمون است ﴿إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ گاهی آزمون است, گاهی مصلحتسنجی است واقعاً برای برخیها فقر خیلی دردآور است اگر گرفتار فقر بشوند مشکلات فراوانی پیش میآید لذا یک زندگی متوسطی خدا به آنها عطا میکند برای برخیها غنا خطر دارد لذا یک زندگی متوسطی برای آنها فراهم میکند فرمود این گشایش یا تنگروزی کردن به مصلحتاندیشی خداست ﴿وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾. پس اصلِ مطلب به دست خداست زیادیِ این هم نشان فخر نیست اگر هم به کسی داد آزمون الهی است در سوره مبارکه «مؤمنون» فرمود اینها خیال نکنند ما اگر فرزندان زیاد, مال زیاد به اینها دادیم ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ﴾[10] اینطور نیست اگر ما به یک عده مال زیاد داریم, فرزند زیاد دادیم اینها امتحان الهی است مباد اینها خیال کنند ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ اینطور نیست.
نفی تقرّب الهی به وسیله اموال و اولاد
اینجا هم فرمود: ﴿وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی﴾ مال، آن صفتی نیست که انسان را به خدا نزدیک کند, فرزند آن صفت و خصلتی نیست که انسان را به خدا نزدیک کند, برخی از مفسّران مثل زمخشری در کشاف از پیشینیان و سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این «التی» را به «الجماعه» معنا کردند[11] یعنی ﴿وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُم﴾ این جمعیتها, جمعیتی نیست که شما را به خدا نزدیک کند ولی اگر «التی» را برای صفت, برای خصلت بگیریم یعنی «بالصفة التی أو الخصلة التی تقرّبکم عندنا زلفی» شاید اُولیٰ باشد.
حُسن فاعلی و فعلی سبب تقرّب الهی و ورود به بهشت
تنها عاملی که انسان را به خدا نزدیک میکند دو عنصر محوری است: یکی حُسن فاعلی یعنی عقیده خوب داشتن, یکی هم حُسن فعلی یعنی عمل صالح داشتن; کسی که عقیده خوب ندارد مؤمن نیست یا مؤمن است ولی عمل صالحی ندارد به خدا نزدیک نخواهد شد ﴿إِلَّا مَنْ آمَنَ﴾ (یک) که حُسن فاعلی است یعنی مؤمن باشد ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ حُسن فعلی است یعنی کار خوب بکند. معمولاً ملاحظه فرمودید برای ورود در جهنم یک شیء کافی است و آن گناه است چه شخص مسلمان باشد چه نباشد ولی برای ورود در بهشت دو چیز لازم است یکی معتقد و موحد و مسلمان و مؤمن بودن, دوم عمل صالح داشتن; لذا برای ابتلا و گرفتاری به جهنم فقط گناه معیار است برای ورود به بهشت, اعتقاد سالم از یک نظر, عمل صالح از نظر دیگر لازم است ﴿إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِک لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾.
تبیین فرق میان «جزاء الضعف» با «جزاء المثل» و مقصود از آن در آیه
این ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ را گفتند اشاره به حَسنه است[12] برای اینکه سیّئه ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ ندارد سیّئه ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[13] اما این حَسنه است که ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[14] یک بخش, ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[15] بخش دیگر, اگر کسی حسنه انجام بدهد هفتصد برابر یا هزار و چهارصد برابر, مطابق آیه سوره مبارکه «بقره»[16] پس ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ در فرهنگ قرآن برای حَسنه است, سیّئه جزاءالضّعف ندارد جزاءالمثل دارد. این یک بیان, بیان دیگر آن است که چون بحث در اموال و اولاد داشتن است ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ را در همین زمینه بیان فرمود, فرمود: ﴿وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ که درباره همین گروهی که از مال و فرزند برخوردارند اینها اگر مؤمن باشند و عمل صالح داشته باشند ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ دارند این ناظر به آن سرمایهای است که آن سرمایهدار تلاش و کوشش کرد از راه حلال تولید کرد (یک) در راه حلال صرف کرد (دو) خب این دو ثواب دارد اگر ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ دارد نه برای آن است که ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ این برای اینکه دو کار کرد دو ثواب دارد منتها هر کدامش دهتا, این ناظر به آن نیست که چون هر یک عمل خیری چند برابر ثواب دارد ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ به آن معنا تفسیر بشود چون درباره افراد متمکّنی است که به حُسن فعلی و فاعلی رسیدند خب اگر متمکّنانی دارای حُسن فعلی و فاعلی باشند اینها چون مؤمناند در راه حلال تلاش و کوشش میکنند این یک حسنه, در راه حلال صرف میکنند, حَسنهٴ دیگر; چون دو حسنه دارند جزایشان هم مضاعف است ﴿فَأُولئِک لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا﴾ در بعضی از روایات اهل بیت(علیهم السلام) است که کسی خواست طعنی بزند به افراد متمکّن, امام(سلام الله علیه) میفرماید نه این کار را نکنید اگر کسی زحمت کشید از راه حلال مال فراهم کرد و در راه حلال هم آن را صرف کرد این دو حسنه دارد جزای او هم مضاعف است[17] ﴿فَأُولئِک لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا﴾ و تنها اینچنین نیست که دو بار به اینها جزاء بدهند یا دو برابر جزاء بدهند برای اینکه جزای اینها مستمر و غیر منقطع است برای اینکه ﴿وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ﴾ که به صورت صفت مشبهه است نه اسم فاعل, گرچه به وزن اسم فاعل است ولی صفت مشبهه است اینها در غرفههای الهی در نهایت امن, ثابتاند نه به نحو اسم فاعل که معنای حدوثی داشته باشد.
پرسش ...
پاسخ: خب برای اینکه آن شخص همین را خیال کرده نظام ارزشی است اگر کسی مؤمن باشد و عمل صالح داشته باشد مطابق همین آیهای که در پیش داریم ﴿وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ در راه تولید صرف میکند اصلاً نمیگذارد انباشته بشود این مثل یک نهر روان است.
بیان امام سجاد(علیه السلام) و منشأ قرآنی آن در صرف خیریه اموال و جایگزینی آن
یک بیان نورانی امام(سلام الله علیه) دارد از همین آیه گرفته شده فرمود: «مَن أیقن بالخلف جاد بالعطیّة»[18] فرمود انسانِ سرمایهدار مثل کسی است که یک نهر روانی دارد این باید بداند که اگر مقداری از مالش را در راه خدا صرف بکند این نظیر آن نیست که سنگی که در جایی مستقر است این سنگ را اگر از اینجا بِکَنی جایش خالی است مدتها باید صبر بشود بارانی بیاید تا آنجا پر بشود این اینطور نیست اگر کسی سنگی را, کلوخی را در بیابان از یک زمین بِکَند که جایش خالی میشود مدتها طول میکشد تا آن جا پر بشود ولی اگر یک سطل آب از نهر روان بگیرد اینطور نیست که مدتها صبر بکند تا جایش پر بشود همان لحظه جایش پر میشود میفرماید: «مَن أیقن بالخلف جاد بالعطیّة» اگر کسی باور کرد که صدقه دادن یا انجام وظیفه در راه خدا کار خیر انجام دادن همان لحظه خدا جایش را پر میکند این دستش در جود و بخشش باز است برای اینکه کم نمیآورد اگر از یک نهر آبی یک سطل آب بگیرند همان لحظه جایش پر بشود دیگر جای نگرانی نیست منتها ممکن است انسان بعدها بفهمد. این تعبیر لطیف قرآنی که فرمود: ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً﴾ نه «إنّ بعد العسر یسرا» که قبلاً هم اشاره شد همین است آنکه در سوره «طلاق» دارد که ﴿سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً﴾[19] آن ناظر به مقام کشف است یعنی بعدها روشن میشود ولی در حقیقت در درون هر سختی, آسانی نهفته است نه «إنّ بعد العُسر یسرا», ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً﴾.[20] این هم قبلاً گذشت که این ﴿الْعُسر﴾ با الف و لام است و تکرار شده «یُسر» بی الف و لام است و تکرار شده, این «یُسر»ها نکره است دوّمی غیر از اوّلی است آن «عُسر»ها معرفه است دومی عین اوّلی است یعنی یک عُسر, دو یُسر در درونش است[21] منتها ما حالا یا باور نکردیم یا سختمان است این را تحمل کنیم.
نوع نگرش به اموال, سبب فخر یا اهانت به انسان بودن آن
فرمود: «مَن أیقن بالخلف جاد بالعطیّة» خب چنین چیزی اگر باشد که این فخر است اینکه عیب نیست این نعمت الهی است ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[22] اما آنکه حرفش این است که ﴿نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً﴾ یا ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ این همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است در نهجالبلاغه که فرمود اگر کسی اینطور فکر میکند باید بداند که ذات اقدس الهی او را تحقیر کرده. [23]
داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) دو نمونه برخوردار از امکانات مادی
حضرت داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) برای یکی از آنها ﴿أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾[24] است و برای یکی ﴿وَأَسَلنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ﴾[25] است. فرمود ما برای داوود یک کارخانه ذوب آهن دادیم آن هم سرانگشت و پنجههای او, این لازم نبود که کوره درست بکند آهن را ذوب کند ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ نه «علّمناه» این علم نیست که آدم برود درس بخواند که چگونه میشود آهن را با دست نرم بکند آن جریان زرهبافی خب علم است آدم میرود درس میخواند میفهمد چطوری زره ببافد مثل بلوز و ژاکتبافی است; لذا در آنجا به تعلیم یاد کرد ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِن بَأْسِکُمْ﴾[26] اما اینکه چطور آدم آهن را نرم بکند این با درس حاصل نمیشود این به قداست روح وابسته است که یا معجزه پیامبر است یا کرامت ولیّ است ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ در جریان ذوب کردن و آب کردن مِس هم همینطور است یک وقت آدم میرود درس میخواند مِس را آب میکند خب این علم است یک وقت با سرانگشتش یا با ارادهاش این مس جامد سرسخت را مثل آب, روان میکند همین که اراده کرد این راه میافتد فرمود: ﴿وَأَسَلنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ﴾ این چشمه مس را ما مثل چشمه آب برای او روان کردیم این دیگر با درس و بحث حاصل نمیشود. این همه نعمت را اینها داشتند حضرت داوود با همان زنبیلبافی داشتند ارتزاق میکردند پس داشتن نعمت و صرف نعمت در راه صحیح و حلّ مشکلات مردم این تحقیر الهی نیست بیانات حضرت امیر راجع به این نیست اگر کسی همین را داشته باشد بگوید: ﴿نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً﴾ این همان است که «حقّره الله».
اخبار قرآن به عجز انسان در مقابله با دین و جلوگیری از پیشرفت آن
در این قسمت فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ﴾ برخیها میکوشند که جلوی پیشرفت دین را بگیرند, جلوی پیشرفت آیات الهی را بگیرند, جلوی پیشرفت وحی و نبوت را بگیرند این مضمون در آیات قبلی هم گذشت چه تعبیر باب افعال چه تعبیر باب مفاعله هم ﴿مُعْجِزینَ﴾[27] آمده است هم ﴿مُعاجِزین﴾ آمده است اینها چون قبلاً بحثش مبسوطاً گذشت دیگر اینجا بحث تفصیلی ندارد شما ببینید زمخشری اصلاً در زمینه این آیه هیچ سخنی نمیگوید چون قبلاً این آیه را در جای دیگر معنا کردند در سوره مبارکه «حج» مشابه این آمده است در سوره مبارکه «نحل» مشابه این آمده است در سوره «نحل» آیه 46 این است ﴿أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُم بِمُعْجِزِینَ﴾ اینها نمیتوانند ما را عاجز کنند یعنی کاری بکنند که قدرت ما عقب بماند و قدرت اینها جلو، این تعبیر ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾[28] همین است در سوره مبارکه «واقعه» [و سوره مبارکه «معارج»] فرمود ما هرگز عقب نمیافتیم که کسی جلو بزند ما بشویم مسبوق آنها بشوند سابق اینطور نیست در جریان مرگ, در جریان مرض, در جریانهای دیگر ﴿مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ ما همیشه سابقیم در سوره «نحل» فرمود: ﴿هُم بِمُعْجِزِینَ﴾, ما همیشه قادریم هیچ کسی نمیتواند جلوی دین را بگیرد معجِز ما باشد یعنی ما را عاجز کند, معاجِز ما باشد با ما درگیر بشود ما را عاجز کند در سوره مبارکه «حج» هم مشابه این آمده است که اینها نمیتوانند مِعجِز ما باشند که ما عاجز بمانیم و آنها جلو بزنند آیه 51 سوره مبارکه «حج» این است ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ﴾ یعنی در حالی که میخواهند ما را به عجز در بیاورند ﴿أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ﴾.
اخبار قرآن به جایگزینی فوری اموال صرف شده در خیرات
مطلب دیگر بخش پایانی این بحث امروز است که فرمود اگر فیضی که ما به آنها دادیم در راه خیر صرف کنند خدای سبحان جبران میکند در آیه محلّ بحث فرمود آنچه ما به اینها دادیم اگر در راه خیر صرف بکنند پاداش مضاعف دارند ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ﴾ از بتها کاری ساخته نیست از شما هم کاری ساخته نیست سِعه و ضیق رزق به دست دیگری است ﴿وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ﴾ اگر چیزی را در راه خدا انفاق کردید خدای سبحان فوراً جایش را پر میکند.
«خیرالرازقین» بودن خدا دلیل سزاوار معبود بودن او
او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است برای اینکه میداند به چه کسی چه چیزی بدهد چقدر بدهد, چه وقت بدهد, چطور بدهد و با چه حالتی بدهد همه کمالات را چون داراست میشود خیرالرازقین دیگری یا ندارد یا اگر دارد بخیل است یا اگر بخیل نباشد نمیداند چقدر بدهد, چه وقت بدهد, چگونه بدهد اما او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است بالقول المطلق, چون ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است بالقول المطلق باید او معبود باشد از دیگران کاری ساخته نیست. در بحثهای قبلی برای اثبات توحید آنجا روشن شد که برخی از کمالات را ذات اقدس الهی هم به خود اسناد میدهد هم به دیگری مثل ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾,[29] ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾, ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾,[30] ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾,[31] ﴿أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ﴾[32] و مانند آن, بعد برای اثبات توحید همه اینها را یکجا به خدا اسناد میدهد و از غیر خدا نفی میکند درباره عزّت اینطور است یکجا میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾[33] بعد میفرماید: ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾[34] این برای آن است که اگر عزّت را به پیامبر و مؤمنین اسناد دادند این یا بالعرض است یا بالتّبع است یا بالمجاز بر اساس دیدهای سهگانه توحیدی، بالأخره بالحقیقة و الذات برای خداست در جریان قوّه هم اگر فرمود: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾,[35] ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾,[36] ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾[37] اما در سوره «بقره» فرمود ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾[38] پس هیچ کمالی در قرآن کریم به غیر خدا اسناد داده نشد مگر اینکه در یک آیه دیگر آن کمال بالقول المطلق و بالانحصار به خدا اسناد داده شد.
رازق مطلق بودن خدا و مجاری رزق بودن دیگران
این تفسیر آیه به آیه نشان میدهد که اگر دیگران سهمی از رزق دارند کسی که رازق فرزند است, سیّدی که رازق عبد است, مالکی که به حسب ظاهر رازق کارگران و کارمندان است اینها مجاری رزق الهیاند وگرنه مطابق سوره مبارکه «ذاریات» که با الف و لام آوردن روی خبر و ضمیر فصل آوردن، جمله را منحصراً بیان میکند تنها رازق خداست که ﴿إنَّ الله هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾[39] این ﴿هُوَ﴾ با الف و لام روی خبر, مفید حصر است که ﴿إنّ الله هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ پس اگر ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ گفته شد, مطلب دیگر است.
تبیین دلیل قابل توسعه بودن مواقف و مشاعر در حج
اما درباره جریان مواقف حج و مشعر و منا بعضی آقایان زحمت کشیدند سعیشان مشکور باشد ولی این بحث را باید ادامه داد و آن این است که در شریعت، بعضی از امور حدّ خاص دارد کم و زیادبردار نیست نظیر کُر که حدّ مخصوص دارد کم و زیادبردار نیست, نظیر حدّ مسافت که هشت فرسخ است کم و زیادبردار نیست, نظیر دماء ثلاث که حکمش مشخص است کم و زیادبردار نیست حدّی برای آن مشخص شده است. اما بعضی از امور تابع قراردادهای عُرف و سِعه و ضیق عرفاند اگر در حائر حسینی(سلام الله علیه) مسافر مخیّر بین قصر و اتمام نماز شد و حائر توسعه پیدا کرد این تخییر همچنان هست اگر در مسجد کوفه مسافر مخیّر بین قصر و اتمام است آن مسجد توسعه پیدا کرد تخییر هم همچنان هست, اگر مسجدالنبی تخییر است, اگر مسجدالحرام تخییر است اگر اینگونه از مساجد توسعه پیدا کردند تخییر هست در جریان بلدین یعنی مکه و مدینه که مسافر مخیّر بین قصر و اتمام است برخیها نظرشان این است که خصوص مسجدین است ولی حق این است که در بلدین مسافر مخیّر است بین قصد و اتمام, برخی از بزرگان ممکن است نظرشان این باشد که همان مکه اصلی و مدینه اصلی ولی عند التحقیق, مدینه فعلی, مکه فعلی که توسعه پیدا کرده است مکلّف, مخیّر بین قصر و اتمام است در موارد دیگر هم اینچنین است. بعضی از موارد است که وقتی توسعه پیدا کرد حکم هم توسعه پیدا میکند. بعضی از موارد است که الاّ ولابد توسعهپذیر نیست خب جریان کُر که نمیشود کم و زیاد کرد, جریان مسافت سفر را نمیشود کم و زیاد کرد آن حدّش مشخص شده است اما در جریان مسجدالنبی, مسجدالحرام, مسجد کوفه, حائر حسینی(سلام الله علیه) این با قراردادهای عرفی عوض میشود. در این آیه معروف از زمان حضرت ابراهیم تاکنون دو اعلان عمومی شد ﴿وَأَذِّن﴾ در درجه اول برای حضرت ابراهیم است بعد برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تو اعلام بکن تا همه مردم بیایند آن استطاعتی که دارد ﴿لِلّهِ عَلَی النَّاسِ﴾[40] هم برای وجوب است هم استطاعت خاص را دارد فرمود اصلاً مکه برای مردم پابرهنه است برای سرمایهدار نیست ﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالاً﴾ رجال یعنی پیادهها بیایند ﴿وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ﴾ آن کسی که یک حمار لاغر دارد, شتر لاغر دارد, اسب لاغر دارد, استر لاغر دارد ﴿یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾[41] از فجّ عمیق بیاید اصلاً مکه چنین جایی است صدا هم از مکه برمیخیزد وجود مبارک حضرت وقتی مکه را فتح کرد صدا از آنجا برخاست و عالَمی شد وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) وقتی ظهور میکند به همین دیوار کعبه تکیه میدهد میفرماید: «انا بقیة الله»[42] صدا از آنجا باید برخیزد فرمود اصلِ مکه برای فقراست حالا چهارتا غنی هم میروند حسابش دیگر است ﴿یَأْتُوکَ رِجَالاً﴾ این پابرهنهها بیایند ﴿وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ﴾ خب آنکه اتومبیل خوب دارد یا اسب خوب دارد یا شتر خوب دارد او هم به تبع اینها میآید بر او واجب است بیاید ولی حج را اینها اداره میکنند آن وقت شما از میقات تا آخر, از آخر تا میقات بگو جا نیست! حدّاقل الآن ده میلیون این ندا را باید جواب بدهند و میدهند, میقات که آنطور بسته است جا نیست, مسعا جا نیست, مرما جا نیست, مذبح جا نیست, جا نیست, اینکه نظیر کُر؛ وجب نزدند که اینطور باشد مسجدالحرام توسعه پیدا کرده هر کسی مخیّر بین قصر و اتمام است با این وسعت, مسجدالنبی اینطور است, حائر حسینی اینطور است, اگر چیزی وجببندی شد در مشعر یا ما چنین دلیلی داشتیم که الاّ ولابد باید اینطور باشد خب آن را ممکن است نوبت باشد یا بگوید عندالاضطرار حکم خاصّ خودش را دارد ولی اساس حج بر این است که مردم بیایند, مردمی باشد, در همه رشتهها همینطور است نه مربوط به فقه, بگوید من هستم و این روایت الاّ ولابد این نیست, آیات قرآن «یفسّر بعضه بعضا»,[43] روایات «یفسّر بعضه بعضا», اصل یفسّر الفرع, فرع یبیّن الأصل. فرمود اصلِ مکه برای مردم پابرهنه است اصل مکه برای فقراست حالا چهارتا غنی هم به دنبالشان راه میافتند میروند شما مکه را اداره کن که اگر یک وقت نتوانستند بروند یا نخواستند بروند بر حاکم اسلامی واجب است همین فقرا را راهاندازی کند نه اغنیا را راهاندازی کند جریان کربلا هم همینطور است حالا بعضیها که فتوا به وجوب دادند حالا اگر کسی نتوانست کربلا برود یا نخواست کربلا برود بر حکومت اسلامی واجب است یک عده را کربلایی کند اینها شرف ما هستند, اینها عزّت ما هستند, اینها عنصر اصلی دین ما هستند فرمود حالا نمیگوییم سرمایهداران نروند ولی حج برای اینها نیست حج برای مردم پابرهنه است ﴿یَأْتُوکَ رِجَالاً وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ اینها هستند که بالأخره وقتی قیام کردند انشاءالله آلسعود را هدایت میکنند بنابراین فکر بیشتری بفرمایید سعی شما مشکور باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره قیامت, آیه 3.
[2] . سوره قیامت, آیه 4.
[3] . سوره یس, آیه 78.
[4] . سوره انسان, آیه 1.
[5] . سوره قیامت, آیه 5.
[6] . سوره زخرف, آیات 22 و 23.
[7] . سوره مؤمنون, آیه 24; سوره قصص, آیه 36.
[8] . سوره انعام, آیه 148.
[9] . سوره هود, آیه 6.
[10] . سوره مؤمنون, آیه 56.
[11] . المیزان, ج16, ص384; الکشاف, ج3, ص586.
[12] . مجمعالبیان, ج8, ص615; التفسیر الکبیر, ج25، ص 209.
[13] . سوره شوری, آیه 40.
[14] . سوره نمل, آیه 89; سوره قصص, آیه 84.
[15] . سوره انعام, آیه 160.
[16] . سوره بقره, آیه 261.
[17] . ر.ک: تفسیر القمی, ج2, ص203.
[18] . نهجالبلاغه, حکمت 138.
[19] . سوره طلاق, آیه 7.
[20] . سوره انشراح, آیات 5 و 6.
[21] . الکشاف, ج4, ص771.
[22] . سوره نحل, آیه 53.
[23] . نهجالبلاغه, خطبه 160; «... أنّ الله قد أهان غیره حیث بسط الدنیا له».
[24] . سوره سبأ, آیه 10.
[25] . سوره سبأ, آیه 12.
[26] . سوره انبیاء, آیه 80.
[27] . سوره هود, آیه 20; سوره نور, آیه 57.
[28] . سوره واقعه, آیه 60; سوره معارج, آیه 41.
[29] . سوره مؤمنون, آیه 14.
[30] . سوره انعام, آیه 57.
[31] . سوره اعراف, آیه 87، سوره یونس، آیه 109، سوره یوسف، آیه 80.
[32] . سوره هود, آیه 45.
[33] . سوره منافقون, آیه 8.
[34] . سوره نساء, آیه 139.
[35] . سوره انفال, آیه 60.
[36] . سوره مریم, آیه 12.
[37] . سوره بقره, آیات 63 و 93; سوره اعراف, آیه 171.
[38] . سوره بقره, آیه 165.
[39] . سوره ذاریات, آیه 58.
[40] . سوره آلعمران, آیه 97.
[41] . سوره حج, آیه 27.
[42] . کمالالدین, ج1, ص331.
[43] . الکشاف, ج2, ص430.
بررسی شبهه علمی و عملی منکران معارف توحیدی
استدلال مترفان و مسرفان مکه در توجیه شهوتهای عملی
هشدار قرآن به امتحان بودن رزق و قبض و بسط آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ (34) وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (35) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (36) وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِک لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (37) وَالَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (38) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (39)﴾
تقسیم شبهات مشرکان در امور دین به دو قسم
سوره مبارکه «سبأ» که در مکه نازل شد و مطالب محوری سوَر مکّی هم اصول دین است مشکلاتی که برخیها درباره دین مخصوصاً درباره اصول دین داشتند گاهی به تصریح قرآن به دو قسم تقسیم میشود گاهی به تلویح قرآن به دو قسم تقسیم میشود آنجا که قرآن تصریح میکند.
بررسی شبهه علمی و عملی منکران معارف توحیدی
در سوره مبارکه «قیامت» که میفرماید اینها خیال کردند ما استخوان بدن انسان را بعد از مرگ و نَرم شدن جمع نمیکنیم ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾[1] بعد میفرماید: ﴿بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾[2] آنکه مقداری از استخوان پوسیده مُردهای را از کنار گورش گرفته گفت ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾[3] این گروه فکر کردند که ما انسان را بعد از مرگ نمیتوانیم دوباره احیا کنیم ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ قدرت الهی مطلق است همان خدایی که ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾[4] او را به صورت احسن در آورد همان خدا میتواند ذرّاتش را جمع بکند دوباره انسان را که روحش موجود است و بدنش متفرّق شده است احیا کند این شبهه علمیِ منکران. بعد فرمود اینها یک مشکل عملی دارند شبهه علمی ندارند شهوت عملی دارند آیه سوره «قیامت» این است ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[5] او مشکل علمی ندارد برای اینکه وقتی ثابت شد خدای سبحان انسان را آفرید انسانی که ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ را خلق کرد چیزی که هیچ سابقه نداشت را خلق کرد خب یقیناً میتواند دوباره پراکندهها را جمع کند پس او شبهه علمی ندارد ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ یعنی شهوت عملی دارد این میخواهد جلویش باز باشد وگرنه مشکل علمی ندارد این تصریح قرآن است به اینکه منکران معارف یا لشبهة علمیه این کار را میکنند یا لشهوة عملیه.
تبیین شبهه عملی منکران معارف توحیدی در سوره «سبأ»
در محور بحث در سوره مبارکه «سبأ» هم بعد از نقل آن شبهات علمی, آن مشکل عملی و شهوت عملی را ذکر کرد فرمود مخالفان مسئله یک عدّه سرمایهداران مُسرِف مُترفاند اینها فکر میکنند که اگر دین داشته باشند جلوی اسراف و اتراف اینها گرفته میشود اینها نظام ارزشی را ثروت و جاهطلبی تلقی میکنند همین ثروتپرستی و اتراف در ثروت و اسراف در زندگی باعث شد که اینها منکراً با دین برخورد کنند فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ﴾.
معیار تصدیق و تکذیب در شبهات علمی رهبران شرک و مقلدان آنها
فتحصّل از نظر شبهه علمی, مقلِّدان یک حرف دارند, محقّقانشان به اصطلاح متبوعان و رهبران شرک هم یک حرف, مقلّدانشان تصدیق و تکذیبشان وابسته به نفی و اثبات نیاکانشان است اگر چیزی را بر اساس ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾[6] دیدند میپذیرند و اگر چیزی را از سیره و سنّت نیاکان نیافتند میگویند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾[7] تکذیب میکنند, پس معیار تصدیق و تکذیب مقلّدان مشخص است, معیار تصدیق و تکذیب آن رهبران شرک و متبوعان هم خلط بین تکوین و تشریع است میگویند خدا بتپرستی ما را میداند (یک) قادر هم است (دو) یقیناً به این کار ـ معاذ الله ـ راضی است (سه) زیرا اگر ناراضی باشد میتواند جلوی ما را بگیرد (چهار) و چون جلوی ما را نگرفته معلوم میشود راضی است (پنج) ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ﴾[8] این عصاره استدلال متبوعان شرک است آن هم خلاصه دلیل تابعان شرک. اینها شبهههای علمی بود که در موارد مختلف در سوَر گوناگون قرآن کریم نقل کرد و رد کرد.
استدلال مترفان و مسرفان مکه در توجیه شهوتهای عملی
اما شهوتهای عملی برای سرمایهدارها و مسرفان و مترفان است آنها میگویند معیار ارزش, ثروت است و ـ معاذ الله ـ خبری هم بعد از مرگ نیست اگر بعد از مرگ خبری باشد مثل قبل از مرگ ما مُسرفیم و مترفیم و متنعّم. این در آیات فراوانی آمده چه در سوره مبارکه «کهف» چه در سایر سور. در اینجا به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید شما نگران نباش اگر مسرِفین قریش, مترفین صنادید مکه خیلی به حرف شما بها نمیدهند این درباره خیلی از اُمم سابقه دارد ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ﴾ مُترف آنها, مُسرِف آنها, سرمایهداران مصرفگرای آنها حرفشان این است ﴿إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ﴾ چون نظام ارزشیشان چیز دیگر است. بعد میگفتند که ﴿نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً﴾ و خبری هم از عذاب الهی نیست اگر هم بعد از مرگ خبری باشد مانند قبل از مرگ ما از این نظام ارزشی برخورداریم. در سوره مبارکه «کهف» مشابه این آمده است آیه 36 سوره مبارکه «کهف» این بود آن کسی که وارد باغش شد و متنعّمانه زندگی میکرد گفت: ﴿مَا أَظُنُ السَّاعَةَ قَائِمَةً﴾ ـ معاذ الله ـ قیامت نیست بر فرض هم باشد در آن عالَم هم مثل این عالَم ما نزد خدا عزیزیم به دلیل اینکه ما را متنعّم کرد ﴿وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً مِنْهَا مُنقَلَباً﴾ خب این تفکّر باطلِ آن مترفین و مسرفین است که همان شهوتگرایی آنها زمینه برخی از شبهات علمی را هم فراهم کرده است اینها کسانیاند که در سوره مبارکه «مریم» از نظام ارزشی اینها خبر داد آیه 73 و 74 سوره مبارکه «مریم» این است ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً﴾ وقتی آیات الهی ذکر بشود اینها میگویند ما برتریم یا فقرای مرکز دینی شما, نادِی, نَدی آن انجمن و محفل است ما وضعمان بهتر است مجلس ما آرایش بیشتری دارد و مزیّنتر است یا محفل شما ﴿أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَاماً وَأَحْسَنُ نَدِیّاً﴾.
پاسخ قرآنی توجیه شهوتگرایی مسرفان و مترفان
قرآن پاسخشان را به این صورت میدهد میفرماید: ﴿وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ خیلیها را ما خاک کردیم که از نظر اثاث, اثاث همان لوازم بیت است در قبال اساس که به معنی پایه است ﴿أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ یعنی چشمنواز و چشمگیر, محفل عدهای که مزیّن باشد میگویند «أحسن رءیا» یعنی در رؤیت و چشمگیری و چشمنوازی و منظر, زیباتر از محفل دیگر است هم لوازم بیتشان احسن است هم چشمنوازی و به چشم افتادن و اینها, این را میگویند «أحسن اثاثاً و أحسن رءیاً» نظیر ﴿أحْسَنُ نَدِیّاً﴾ فرمود وقتی که معارف به اینها القا میشود اینها نظام ارزشی را همان مسائل مادی و رفاه و امثال ذلک میدانند آنگاه قرآن کریم میفرماید این در حقیقت شبههای است که منشأ آن شهوت عملی است.
هشدار قرآن به امتحان بودن رزق و قبض و بسط آن
اگر به این معیار بخواهند اینها بسنده کنند باید بدانند که ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ﴾ اولاً رزق به دست رازق است و لا غیر, کمی و زیادی رزق, آزمون الهی است مطلب دیگر, خدای سبحان برای همه رزقی مشخص کرده است ممکن است حالا ظلمی در جهان اتفاق بیفتد کسی رزق دیگری را به غارت ببرد ولی هیچ موجودی نیست مگر اینکه در دستگاه الهی پرونده غذایی دارد ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ﴾ با تعبیر ﴿عَلَی﴾ یاد کرده است بارها این آیه بحث شد که تمام مار و عقربِ عالَم در دستگاه خدا روزی دارند هیچ کدام بدون روزی نیستند همه پرونده دارند چه موجود زمینی چه موجود دریایی چه موجود صحرایی ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا﴾[9] هیچ ممکن نیست خدای سبحان برای ماری, برای عقربی سهمیه معین نکرده باشد حالا گاهی در خود حیوانات تکالبی هست, در انسانها تکالبی هست, غارتهایی هست در عالَم طبیعت این آزمونها هست ولی برای همه خدای سبحان روزی مشخص کرده است اما کمی و زیادی مربوط به آزمون است ﴿إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ گاهی آزمون است, گاهی مصلحتسنجی است واقعاً برای برخیها فقر خیلی دردآور است اگر گرفتار فقر بشوند مشکلات فراوانی پیش میآید لذا یک زندگی متوسطی خدا به آنها عطا میکند برای برخیها غنا خطر دارد لذا یک زندگی متوسطی برای آنها فراهم میکند فرمود این گشایش یا تنگروزی کردن به مصلحتاندیشی خداست ﴿وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ﴾. پس اصلِ مطلب به دست خداست زیادیِ این هم نشان فخر نیست اگر هم به کسی داد آزمون الهی است در سوره مبارکه «مؤمنون» فرمود اینها خیال نکنند ما اگر فرزندان زیاد, مال زیاد به اینها دادیم ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ﴾[10] اینطور نیست اگر ما به یک عده مال زیاد داریم, فرزند زیاد دادیم اینها امتحان الهی است مباد اینها خیال کنند ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ اینطور نیست.
نفی تقرّب الهی به وسیله اموال و اولاد
اینجا هم فرمود: ﴿وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی﴾ مال، آن صفتی نیست که انسان را به خدا نزدیک کند, فرزند آن صفت و خصلتی نیست که انسان را به خدا نزدیک کند, برخی از مفسّران مثل زمخشری در کشاف از پیشینیان و سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این «التی» را به «الجماعه» معنا کردند[11] یعنی ﴿وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُم﴾ این جمعیتها, جمعیتی نیست که شما را به خدا نزدیک کند ولی اگر «التی» را برای صفت, برای خصلت بگیریم یعنی «بالصفة التی أو الخصلة التی تقرّبکم عندنا زلفی» شاید اُولیٰ باشد.
حُسن فاعلی و فعلی سبب تقرّب الهی و ورود به بهشت
تنها عاملی که انسان را به خدا نزدیک میکند دو عنصر محوری است: یکی حُسن فاعلی یعنی عقیده خوب داشتن, یکی هم حُسن فعلی یعنی عمل صالح داشتن; کسی که عقیده خوب ندارد مؤمن نیست یا مؤمن است ولی عمل صالحی ندارد به خدا نزدیک نخواهد شد ﴿إِلَّا مَنْ آمَنَ﴾ (یک) که حُسن فاعلی است یعنی مؤمن باشد ﴿وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ حُسن فعلی است یعنی کار خوب بکند. معمولاً ملاحظه فرمودید برای ورود در جهنم یک شیء کافی است و آن گناه است چه شخص مسلمان باشد چه نباشد ولی برای ورود در بهشت دو چیز لازم است یکی معتقد و موحد و مسلمان و مؤمن بودن, دوم عمل صالح داشتن; لذا برای ابتلا و گرفتاری به جهنم فقط گناه معیار است برای ورود به بهشت, اعتقاد سالم از یک نظر, عمل صالح از نظر دیگر لازم است ﴿إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِک لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾.
تبیین فرق میان «جزاء الضعف» با «جزاء المثل» و مقصود از آن در آیه
این ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ را گفتند اشاره به حَسنه است[12] برای اینکه سیّئه ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ ندارد سیّئه ﴿جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[13] اما این حَسنه است که ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾[14] یک بخش, ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[15] بخش دیگر, اگر کسی حسنه انجام بدهد هفتصد برابر یا هزار و چهارصد برابر, مطابق آیه سوره مبارکه «بقره»[16] پس ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ در فرهنگ قرآن برای حَسنه است, سیّئه جزاءالضّعف ندارد جزاءالمثل دارد. این یک بیان, بیان دیگر آن است که چون بحث در اموال و اولاد داشتن است ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ را در همین زمینه بیان فرمود, فرمود: ﴿وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ که درباره همین گروهی که از مال و فرزند برخوردارند اینها اگر مؤمن باشند و عمل صالح داشته باشند ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ دارند این ناظر به آن سرمایهای است که آن سرمایهدار تلاش و کوشش کرد از راه حلال تولید کرد (یک) در راه حلال صرف کرد (دو) خب این دو ثواب دارد اگر ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ دارد نه برای آن است که ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ این برای اینکه دو کار کرد دو ثواب دارد منتها هر کدامش دهتا, این ناظر به آن نیست که چون هر یک عمل خیری چند برابر ثواب دارد ﴿جَزَاءُ الضِّعْفِ﴾ به آن معنا تفسیر بشود چون درباره افراد متمکّنی است که به حُسن فعلی و فاعلی رسیدند خب اگر متمکّنانی دارای حُسن فعلی و فاعلی باشند اینها چون مؤمناند در راه حلال تلاش و کوشش میکنند این یک حسنه, در راه حلال صرف میکنند, حَسنهٴ دیگر; چون دو حسنه دارند جزایشان هم مضاعف است ﴿فَأُولئِک لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا﴾ در بعضی از روایات اهل بیت(علیهم السلام) است که کسی خواست طعنی بزند به افراد متمکّن, امام(سلام الله علیه) میفرماید نه این کار را نکنید اگر کسی زحمت کشید از راه حلال مال فراهم کرد و در راه حلال هم آن را صرف کرد این دو حسنه دارد جزای او هم مضاعف است[17] ﴿فَأُولئِک لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا﴾ و تنها اینچنین نیست که دو بار به اینها جزاء بدهند یا دو برابر جزاء بدهند برای اینکه جزای اینها مستمر و غیر منقطع است برای اینکه ﴿وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ﴾ که به صورت صفت مشبهه است نه اسم فاعل, گرچه به وزن اسم فاعل است ولی صفت مشبهه است اینها در غرفههای الهی در نهایت امن, ثابتاند نه به نحو اسم فاعل که معنای حدوثی داشته باشد.
پرسش ...
پاسخ: خب برای اینکه آن شخص همین را خیال کرده نظام ارزشی است اگر کسی مؤمن باشد و عمل صالح داشته باشد مطابق همین آیهای که در پیش داریم ﴿وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ در راه تولید صرف میکند اصلاً نمیگذارد انباشته بشود این مثل یک نهر روان است.
بیان امام سجاد(علیه السلام) و منشأ قرآنی آن در صرف خیریه اموال و جایگزینی آن
یک بیان نورانی امام(سلام الله علیه) دارد از همین آیه گرفته شده فرمود: «مَن أیقن بالخلف جاد بالعطیّة»[18] فرمود انسانِ سرمایهدار مثل کسی است که یک نهر روانی دارد این باید بداند که اگر مقداری از مالش را در راه خدا صرف بکند این نظیر آن نیست که سنگی که در جایی مستقر است این سنگ را اگر از اینجا بِکَنی جایش خالی است مدتها باید صبر بشود بارانی بیاید تا آنجا پر بشود این اینطور نیست اگر کسی سنگی را, کلوخی را در بیابان از یک زمین بِکَند که جایش خالی میشود مدتها طول میکشد تا آن جا پر بشود ولی اگر یک سطل آب از نهر روان بگیرد اینطور نیست که مدتها صبر بکند تا جایش پر بشود همان لحظه جایش پر میشود میفرماید: «مَن أیقن بالخلف جاد بالعطیّة» اگر کسی باور کرد که صدقه دادن یا انجام وظیفه در راه خدا کار خیر انجام دادن همان لحظه خدا جایش را پر میکند این دستش در جود و بخشش باز است برای اینکه کم نمیآورد اگر از یک نهر آبی یک سطل آب بگیرند همان لحظه جایش پر بشود دیگر جای نگرانی نیست منتها ممکن است انسان بعدها بفهمد. این تعبیر لطیف قرآنی که فرمود: ﴿إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً﴾ نه «إنّ بعد العسر یسرا» که قبلاً هم اشاره شد همین است آنکه در سوره «طلاق» دارد که ﴿سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً﴾[19] آن ناظر به مقام کشف است یعنی بعدها روشن میشود ولی در حقیقت در درون هر سختی, آسانی نهفته است نه «إنّ بعد العُسر یسرا», ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً ٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً﴾.[20] این هم قبلاً گذشت که این ﴿الْعُسر﴾ با الف و لام است و تکرار شده «یُسر» بی الف و لام است و تکرار شده, این «یُسر»ها نکره است دوّمی غیر از اوّلی است آن «عُسر»ها معرفه است دومی عین اوّلی است یعنی یک عُسر, دو یُسر در درونش است[21] منتها ما حالا یا باور نکردیم یا سختمان است این را تحمل کنیم.
نوع نگرش به اموال, سبب فخر یا اهانت به انسان بودن آن
فرمود: «مَن أیقن بالخلف جاد بالعطیّة» خب چنین چیزی اگر باشد که این فخر است اینکه عیب نیست این نعمت الهی است ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[22] اما آنکه حرفش این است که ﴿نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً﴾ یا ﴿هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْیاً﴾ این همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است در نهجالبلاغه که فرمود اگر کسی اینطور فکر میکند باید بداند که ذات اقدس الهی او را تحقیر کرده. [23]
داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) دو نمونه برخوردار از امکانات مادی
حضرت داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) برای یکی از آنها ﴿أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾[24] است و برای یکی ﴿وَأَسَلنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ﴾[25] است. فرمود ما برای داوود یک کارخانه ذوب آهن دادیم آن هم سرانگشت و پنجههای او, این لازم نبود که کوره درست بکند آهن را ذوب کند ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ نه «علّمناه» این علم نیست که آدم برود درس بخواند که چگونه میشود آهن را با دست نرم بکند آن جریان زرهبافی خب علم است آدم میرود درس میخواند میفهمد چطوری زره ببافد مثل بلوز و ژاکتبافی است; لذا در آنجا به تعلیم یاد کرد ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِن بَأْسِکُمْ﴾[26] اما اینکه چطور آدم آهن را نرم بکند این با درس حاصل نمیشود این به قداست روح وابسته است که یا معجزه پیامبر است یا کرامت ولیّ است ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ در جریان ذوب کردن و آب کردن مِس هم همینطور است یک وقت آدم میرود درس میخواند مِس را آب میکند خب این علم است یک وقت با سرانگشتش یا با ارادهاش این مس جامد سرسخت را مثل آب, روان میکند همین که اراده کرد این راه میافتد فرمود: ﴿وَأَسَلنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ﴾ این چشمه مس را ما مثل چشمه آب برای او روان کردیم این دیگر با درس و بحث حاصل نمیشود. این همه نعمت را اینها داشتند حضرت داوود با همان زنبیلبافی داشتند ارتزاق میکردند پس داشتن نعمت و صرف نعمت در راه صحیح و حلّ مشکلات مردم این تحقیر الهی نیست بیانات حضرت امیر راجع به این نیست اگر کسی همین را داشته باشد بگوید: ﴿نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً﴾ این همان است که «حقّره الله».
اخبار قرآن به عجز انسان در مقابله با دین و جلوگیری از پیشرفت آن
در این قسمت فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ﴾ برخیها میکوشند که جلوی پیشرفت دین را بگیرند, جلوی پیشرفت آیات الهی را بگیرند, جلوی پیشرفت وحی و نبوت را بگیرند این مضمون در آیات قبلی هم گذشت چه تعبیر باب افعال چه تعبیر باب مفاعله هم ﴿مُعْجِزینَ﴾[27] آمده است هم ﴿مُعاجِزین﴾ آمده است اینها چون قبلاً بحثش مبسوطاً گذشت دیگر اینجا بحث تفصیلی ندارد شما ببینید زمخشری اصلاً در زمینه این آیه هیچ سخنی نمیگوید چون قبلاً این آیه را در جای دیگر معنا کردند در سوره مبارکه «حج» مشابه این آمده است در سوره مبارکه «نحل» مشابه این آمده است در سوره «نحل» آیه 46 این است ﴿أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُم بِمُعْجِزِینَ﴾ اینها نمیتوانند ما را عاجز کنند یعنی کاری بکنند که قدرت ما عقب بماند و قدرت اینها جلو، این تعبیر ﴿وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾[28] همین است در سوره مبارکه «واقعه» [و سوره مبارکه «معارج»] فرمود ما هرگز عقب نمیافتیم که کسی جلو بزند ما بشویم مسبوق آنها بشوند سابق اینطور نیست در جریان مرگ, در جریان مرض, در جریانهای دیگر ﴿مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ﴾ ما همیشه سابقیم در سوره «نحل» فرمود: ﴿هُم بِمُعْجِزِینَ﴾, ما همیشه قادریم هیچ کسی نمیتواند جلوی دین را بگیرد معجِز ما باشد یعنی ما را عاجز کند, معاجِز ما باشد با ما درگیر بشود ما را عاجز کند در سوره مبارکه «حج» هم مشابه این آمده است که اینها نمیتوانند مِعجِز ما باشند که ما عاجز بمانیم و آنها جلو بزنند آیه 51 سوره مبارکه «حج» این است ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ﴾ یعنی در حالی که میخواهند ما را به عجز در بیاورند ﴿أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ﴾.
اخبار قرآن به جایگزینی فوری اموال صرف شده در خیرات
مطلب دیگر بخش پایانی این بحث امروز است که فرمود اگر فیضی که ما به آنها دادیم در راه خیر صرف کنند خدای سبحان جبران میکند در آیه محلّ بحث فرمود آنچه ما به اینها دادیم اگر در راه خیر صرف بکنند پاداش مضاعف دارند ﴿قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ﴾ از بتها کاری ساخته نیست از شما هم کاری ساخته نیست سِعه و ضیق رزق به دست دیگری است ﴿وَمَا أَنفَقْتُم مِن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ﴾ اگر چیزی را در راه خدا انفاق کردید خدای سبحان فوراً جایش را پر میکند.
«خیرالرازقین» بودن خدا دلیل سزاوار معبود بودن او
او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است برای اینکه میداند به چه کسی چه چیزی بدهد چقدر بدهد, چه وقت بدهد, چطور بدهد و با چه حالتی بدهد همه کمالات را چون داراست میشود خیرالرازقین دیگری یا ندارد یا اگر دارد بخیل است یا اگر بخیل نباشد نمیداند چقدر بدهد, چه وقت بدهد, چگونه بدهد اما او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است بالقول المطلق, چون ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ است بالقول المطلق باید او معبود باشد از دیگران کاری ساخته نیست. در بحثهای قبلی برای اثبات توحید آنجا روشن شد که برخی از کمالات را ذات اقدس الهی هم به خود اسناد میدهد هم به دیگری مثل ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾,[29] ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾, ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾,[30] ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾,[31] ﴿أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ﴾[32] و مانند آن, بعد برای اثبات توحید همه اینها را یکجا به خدا اسناد میدهد و از غیر خدا نفی میکند درباره عزّت اینطور است یکجا میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾[33] بعد میفرماید: ﴿فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾[34] این برای آن است که اگر عزّت را به پیامبر و مؤمنین اسناد دادند این یا بالعرض است یا بالتّبع است یا بالمجاز بر اساس دیدهای سهگانه توحیدی، بالأخره بالحقیقة و الذات برای خداست در جریان قوّه هم اگر فرمود: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾,[35] ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾,[36] ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾[37] اما در سوره «بقره» فرمود ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾[38] پس هیچ کمالی در قرآن کریم به غیر خدا اسناد داده نشد مگر اینکه در یک آیه دیگر آن کمال بالقول المطلق و بالانحصار به خدا اسناد داده شد.
رازق مطلق بودن خدا و مجاری رزق بودن دیگران
این تفسیر آیه به آیه نشان میدهد که اگر دیگران سهمی از رزق دارند کسی که رازق فرزند است, سیّدی که رازق عبد است, مالکی که به حسب ظاهر رازق کارگران و کارمندان است اینها مجاری رزق الهیاند وگرنه مطابق سوره مبارکه «ذاریات» که با الف و لام آوردن روی خبر و ضمیر فصل آوردن، جمله را منحصراً بیان میکند تنها رازق خداست که ﴿إنَّ الله هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾[39] این ﴿هُوَ﴾ با الف و لام روی خبر, مفید حصر است که ﴿إنّ الله هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ پس اگر ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ گفته شد, مطلب دیگر است.
تبیین دلیل قابل توسعه بودن مواقف و مشاعر در حج
اما درباره جریان مواقف حج و مشعر و منا بعضی آقایان زحمت کشیدند سعیشان مشکور باشد ولی این بحث را باید ادامه داد و آن این است که در شریعت، بعضی از امور حدّ خاص دارد کم و زیادبردار نیست نظیر کُر که حدّ مخصوص دارد کم و زیادبردار نیست, نظیر حدّ مسافت که هشت فرسخ است کم و زیادبردار نیست, نظیر دماء ثلاث که حکمش مشخص است کم و زیادبردار نیست حدّی برای آن مشخص شده است. اما بعضی از امور تابع قراردادهای عُرف و سِعه و ضیق عرفاند اگر در حائر حسینی(سلام الله علیه) مسافر مخیّر بین قصر و اتمام نماز شد و حائر توسعه پیدا کرد این تخییر همچنان هست اگر در مسجد کوفه مسافر مخیّر بین قصر و اتمام است آن مسجد توسعه پیدا کرد تخییر هم همچنان هست, اگر مسجدالنبی تخییر است, اگر مسجدالحرام تخییر است اگر اینگونه از مساجد توسعه پیدا کردند تخییر هست در جریان بلدین یعنی مکه و مدینه که مسافر مخیّر بین قصر و اتمام است برخیها نظرشان این است که خصوص مسجدین است ولی حق این است که در بلدین مسافر مخیّر است بین قصد و اتمام, برخی از بزرگان ممکن است نظرشان این باشد که همان مکه اصلی و مدینه اصلی ولی عند التحقیق, مدینه فعلی, مکه فعلی که توسعه پیدا کرده است مکلّف, مخیّر بین قصر و اتمام است در موارد دیگر هم اینچنین است. بعضی از موارد است که وقتی توسعه پیدا کرد حکم هم توسعه پیدا میکند. بعضی از موارد است که الاّ ولابد توسعهپذیر نیست خب جریان کُر که نمیشود کم و زیاد کرد, جریان مسافت سفر را نمیشود کم و زیاد کرد آن حدّش مشخص شده است اما در جریان مسجدالنبی, مسجدالحرام, مسجد کوفه, حائر حسینی(سلام الله علیه) این با قراردادهای عرفی عوض میشود. در این آیه معروف از زمان حضرت ابراهیم تاکنون دو اعلان عمومی شد ﴿وَأَذِّن﴾ در درجه اول برای حضرت ابراهیم است بعد برای وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود تو اعلام بکن تا همه مردم بیایند آن استطاعتی که دارد ﴿لِلّهِ عَلَی النَّاسِ﴾[40] هم برای وجوب است هم استطاعت خاص را دارد فرمود اصلاً مکه برای مردم پابرهنه است برای سرمایهدار نیست ﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالاً﴾ رجال یعنی پیادهها بیایند ﴿وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ﴾ آن کسی که یک حمار لاغر دارد, شتر لاغر دارد, اسب لاغر دارد, استر لاغر دارد ﴿یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾[41] از فجّ عمیق بیاید اصلاً مکه چنین جایی است صدا هم از مکه برمیخیزد وجود مبارک حضرت وقتی مکه را فتح کرد صدا از آنجا برخاست و عالَمی شد وجود مبارک حضرت حجّت(سلام الله علیه) وقتی ظهور میکند به همین دیوار کعبه تکیه میدهد میفرماید: «انا بقیة الله»[42] صدا از آنجا باید برخیزد فرمود اصلِ مکه برای فقراست حالا چهارتا غنی هم میروند حسابش دیگر است ﴿یَأْتُوکَ رِجَالاً﴾ این پابرهنهها بیایند ﴿وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ﴾ خب آنکه اتومبیل خوب دارد یا اسب خوب دارد یا شتر خوب دارد او هم به تبع اینها میآید بر او واجب است بیاید ولی حج را اینها اداره میکنند آن وقت شما از میقات تا آخر, از آخر تا میقات بگو جا نیست! حدّاقل الآن ده میلیون این ندا را باید جواب بدهند و میدهند, میقات که آنطور بسته است جا نیست, مسعا جا نیست, مرما جا نیست, مذبح جا نیست, جا نیست, اینکه نظیر کُر؛ وجب نزدند که اینطور باشد مسجدالحرام توسعه پیدا کرده هر کسی مخیّر بین قصر و اتمام است با این وسعت, مسجدالنبی اینطور است, حائر حسینی اینطور است, اگر چیزی وجببندی شد در مشعر یا ما چنین دلیلی داشتیم که الاّ ولابد باید اینطور باشد خب آن را ممکن است نوبت باشد یا بگوید عندالاضطرار حکم خاصّ خودش را دارد ولی اساس حج بر این است که مردم بیایند, مردمی باشد, در همه رشتهها همینطور است نه مربوط به فقه, بگوید من هستم و این روایت الاّ ولابد این نیست, آیات قرآن «یفسّر بعضه بعضا»,[43] روایات «یفسّر بعضه بعضا», اصل یفسّر الفرع, فرع یبیّن الأصل. فرمود اصلِ مکه برای مردم پابرهنه است اصل مکه برای فقراست حالا چهارتا غنی هم به دنبالشان راه میافتند میروند شما مکه را اداره کن که اگر یک وقت نتوانستند بروند یا نخواستند بروند بر حاکم اسلامی واجب است همین فقرا را راهاندازی کند نه اغنیا را راهاندازی کند جریان کربلا هم همینطور است حالا بعضیها که فتوا به وجوب دادند حالا اگر کسی نتوانست کربلا برود یا نخواست کربلا برود بر حکومت اسلامی واجب است یک عده را کربلایی کند اینها شرف ما هستند, اینها عزّت ما هستند, اینها عنصر اصلی دین ما هستند فرمود حالا نمیگوییم سرمایهداران نروند ولی حج برای اینها نیست حج برای مردم پابرهنه است ﴿یَأْتُوکَ رِجَالاً وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ اینها هستند که بالأخره وقتی قیام کردند انشاءالله آلسعود را هدایت میکنند بنابراین فکر بیشتری بفرمایید سعی شما مشکور باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سوره قیامت, آیه 3.
[2] . سوره قیامت, آیه 4.
[3] . سوره یس, آیه 78.
[4] . سوره انسان, آیه 1.
[5] . سوره قیامت, آیه 5.
[6] . سوره زخرف, آیات 22 و 23.
[7] . سوره مؤمنون, آیه 24; سوره قصص, آیه 36.
[8] . سوره انعام, آیه 148.
[9] . سوره هود, آیه 6.
[10] . سوره مؤمنون, آیه 56.
[11] . المیزان, ج16, ص384; الکشاف, ج3, ص586.
[12] . مجمعالبیان, ج8, ص615; التفسیر الکبیر, ج25، ص 209.
[13] . سوره شوری, آیه 40.
[14] . سوره نمل, آیه 89; سوره قصص, آیه 84.
[15] . سوره انعام, آیه 160.
[16] . سوره بقره, آیه 261.
[17] . ر.ک: تفسیر القمی, ج2, ص203.
[18] . نهجالبلاغه, حکمت 138.
[19] . سوره طلاق, آیه 7.
[20] . سوره انشراح, آیات 5 و 6.
[21] . الکشاف, ج4, ص771.
[22] . سوره نحل, آیه 53.
[23] . نهجالبلاغه, خطبه 160; «... أنّ الله قد أهان غیره حیث بسط الدنیا له».
[24] . سوره سبأ, آیه 10.
[25] . سوره سبأ, آیه 12.
[26] . سوره انبیاء, آیه 80.
[27] . سوره هود, آیه 20; سوره نور, آیه 57.
[28] . سوره واقعه, آیه 60; سوره معارج, آیه 41.
[29] . سوره مؤمنون, آیه 14.
[30] . سوره انعام, آیه 57.
[31] . سوره اعراف, آیه 87، سوره یونس، آیه 109، سوره یوسف، آیه 80.
[32] . سوره هود, آیه 45.
[33] . سوره منافقون, آیه 8.
[34] . سوره نساء, آیه 139.
[35] . سوره انفال, آیه 60.
[36] . سوره مریم, آیه 12.
[37] . سوره بقره, آیات 63 و 93; سوره اعراف, آیه 171.
[38] . سوره بقره, آیه 165.
[39] . سوره ذاریات, آیه 58.
[40] . سوره آلعمران, آیه 97.
[41] . سوره حج, آیه 27.
[42] . کمالالدین, ج1, ص331.
[43] . الکشاف, ج2, ص430.
تاکنون نظری ثبت نشده است