درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 14 تا 22 سوره روم"
- دو اشکال مهم در صورت نبودن معاد؛
- اثبات معاد با هدفمندی جهان و عدم تساوی مؤمن و کافر؛
- تفاوت عذاب تبهکاران معتقد به معاد و منکران آن؛
- راز تحمید خداوند از خویش.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (14) فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ (15) وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَروا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (16) فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ (17) وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِیّاً وَحِینَ تُظْهِرُونَ (18) یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذلِکَ تُخْرَجُونَ (19) وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ (20) وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (21) وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ (22)﴾
دو اشکال مهم در صورت نبودن معاد
چون این سورهٴ مبارکهٴ «روم» در مکه نازل شد و مطالب محوری سوَر مکّی همان اصول اعتقادی است یعنی توحید و وحی و نبوّت و معاد و خطوط کلی اخلاق و حقوق است مسئله هدفدار بودن خلقت را در بسیاری از آیات سوَر مکّی ذکر میفرماید, میفرماید این ساختار به حق خلق شده است اگر به حق خلق شده است باید دارای هدف باشد حرکت بیهدف لغو است حرکت باهدف حق است عالَم, عالَم حرکت است همه در تلاش و کوششاند کار برای رسیدن به مقصد است همه کارها یکسان نیست بعضی صالح است بعضی طالح, همه افراد یکسان نیستند بعضی مؤمناند بعضی کافر, بعضی عادلاند بعضی فاسق, اگر مقصدی در کار نباشد همگان با مردن بپوسند و بعد از مرگ خبری نباشد این خلقت, بیهدف است و خدا فرمود ما با هدف خلق کردیم. دوم اینکه صالح و طالح میشود یکی و این بر خلاف عدل عمومی است.
پایهریزی زندگی ملحدان و مشرکان بر بیاعتقادی به معاد
ملحدان و مشرکان معتقد به پاداش و کیفر نبودند میگفتند: ﴿أَءِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾[1] انسان با مردن میپوسد و در زمین فرو میرود و گُم میشود و بعد از مرگ خبری نیست چنین گروهی معتقدند که بعد از مرگ صالح و طالح یکسان هستند پس ملحدان و مشرکان که منکر معاد بودند میگویند نظام, هدفمند نیست بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ خبری نیست کافر و مؤمن یکساناند و در دنیا هم بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾[2] زندگی میکنند. قرآن کریم میفرماید نظام هستی با حق خلق شده است حرکت نمیتواند دائمی باشد حرکت نمیتواند بیهدف باشد دوام حرکت که موجودی دائماً بگردد; یعنی هدفی در کار نیست منقطع باشد و از بین برود و به دارالقرار نرسد آن هم بیهدف است لذا فرمود قیامت حق است (یک) صالح و طالح دو گروه جدای از هماند یکی بهشتی و یکی دوزخی (دو) آنها که ملحد و کافرند میگویند که بعد از مرگ خبری نیست اگر بعد از مرگ خبری نیست معنایش آن است که صالح و طالح, عادل و ظالم یکساناند.
اثبات معاد با هدفمندی جهان و عدم تساوی مؤمن و کافر
قرآن کریم مسئله معاد را ذکر میکند بعد از مسئله معاد میفرماید بنابراین اینچنین نیست که عادل و ظالم یکسان باشند شما سورهٴ مبارکهٴ «ص» را ملاحظه بفرمایید که در سیاق معاد این مطلب نفی تساوی عادل و ظالم, مؤمن و کافر را ذکر میکند آیه 26 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است ﴿یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ از اینجا شروع میشود ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ اینها چون قیامت را فراموش کردند این در آیه 26 سورهٴ «ص» است بعد میفرماید: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾ اگر معاد نباشد معنایش آن است که نظام, هدفی ندارد, اگر هر که هر چه کرد کرد, هر چه گفت گفت خب یعنی عالَم باطل است حساب و کتابی ـ معاذ الله ـ در عالَم نیست ﴿ذلِکَ ظَنُّ الَّذِین کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ٭ أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ ملحدین و مشرکین که نمیگفتند محکمهای هست ولی ظالم و عادل یکساناند میگفتند محکمهای نیست خدا میفرماید اگر محکمهای نباشد همگان بعد از مرگ از بین بروند و حساب و کتابی نباشد معنایش این است که ظالم و عادل یکیاند پس اینکه خدا چه در این آیه سورهٴ «ص» چه در آیه 21 سورهٴ «جاثیه» میفرماید ظالم و عادل یکی نیستند یعنی معادی هست و حسابی هست آنها که میگویند ظالم و عادل مساویاند نه یعنی مرحلهای هست ولی حساب همه یکی است بلکه میگویند مرحله دیگری بعد از مرگ نیست ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ ملحدان و مشرکان که نمیگفتند صحنهای هست همه برابرند, میگفتند صحنهای نیست انسان در قبر میرود در زمین گُم میشود خدا فرمود هیچ گم نشده ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[3] روحتان را فرشتههای ما قبض میکنند بدن شما در زمین است دوباره برمیگردد چه چیزی گم شده؟! ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ﴾ غرض این است که اینکه قرآن کریم فرمود ما اینها را یکسان قرار نمیدهیم معنایش این نیست که ملحدان و مشرکان میگویند صحنهای هست که خوب و بد در آن صحنه یکسان است بلکه میگویند صحنهای در کار نیست خدا میفرماید اگر صحنهای در کار نباشد یعنی بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ معادی نباشد معنایش این است که ظالم و عادل یکساناند.
تصریح قرآن به بطلان اعتقاد کافران بر بیهدفی جهان و عدم تساوی مؤمن و کافر
در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» هم همین پیام را در سیاق آیات معاد دارد ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ﴾ اجتراح همان اکتساب است چیزی را انسان با جارحه کسب میکند میگویند اجترح ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ این حرف, حرف باطل است چرا؟ برای اینکه معنایش این است که عالَم هدف ندارد هر که هر چه کرد, کرد در حالی که ﴿وَخَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾[4] پس گاهی حصر است که ما به جز حق خلق نکردیم, گاهی به صورت قضیه سالبه است که ما نظام را باطل نیافریدیم گاهی به صورت موجبه محصّله است میفرماید ما آسمان و زمین را به حق خلق کردیم بنابراین این به حق خلق کردیم یا آنها یکسان نیستند یعنی معادی هست.
تفاوت عذاب تبهکاران معتقد به معاد و منکران آن
مطلب بعدی آن است که اگر کسی به قیامت معتقد بود به حشر و نشر معتقد بود ولی در اثر رجای کاذب خیال کرد که معنای ارحم الراحمین بودن خدا این است که همینطور گُتره و گزاف میبخشد این شخص چون به اصول دین خوب آشنا نشد و معصیت را مرتکب شد اگر مستضعف فکری باشد و واقعاً درک نکرده باشد حجّت به او نرسیده باشد این مشمول حدیث رفع[5] است اما اگر مقصّر باشد نرفته باشد یاد بگیرد یقیناً معذّب است لکن مخلّد نیست برای اینکه معتقد بود به خدا و قیامت و معاد فرق بین معتقد و غیر معتقد آن است که غیر معتقد مخلّد است و معتقد مخلّد نیست.
تبیین کلام سیّدالشهداء به جمع نشدن فضیلتها با انکار معاد
اما اینکه گفته شد اگر کسی منکر معاد باشد فضیلت اخلاقی برای او ضامن اجرا ندارد سخن از فضیلت اخلاقی است و آنکه وجود مبارک سیّدالشهداء در قتلگاه فرمود: «إن لم یکن دین ولا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم»[6] یعنی رذیلتتان کمتر باشد نه به فضیلت میرسید در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در همان نامهای که برای مالک برای مردم مصر رسید فرمود: «و لا تکوننّ علیهم سبعاً ضاریاً»[7] برخیها گرگ ضاریءاند خونآشاماند چه گرسنه باشند چه سیر باشند میدرند بعضیها حیواناند بعضیها حیوانتر, بعضی ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾[8] هستند, بعضی ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[9] این بیان نورانی حضرت سیّدالشهداء این نیست که شما فضیلتی را داشته باشید معنایش آن است که حیوانتر نباشید گرگتر نباشید به اصطلاح سبع ضاریء نباشید همان که گرگ بودید و کشتید بس است این فضیلت نیست که با انکار معاد جمع بشود این رذیلت کمتر است.
نقد سخن مفسران در آیه ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ﴾
اما در جریان این آیه که فرمود: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ خب خیلی از مفسّران منهم امینالاسلام(رضوان الله علیه) اینها «قل» را تقدیر گرفتند ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ یعنی خدا را تسبیح بکنید و مانند آن به همین جهت که ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ را گفتند این انشاست خدا دستور میدهد که شما بندگان خدا را تسبیح کنید ایشان فرمودند: «قیل» این ناظر به صلوات خمس است و این قول احسن از قول دیگر است[10] که در بحث دیروز اشاره شد. چه ناظر به صلوات خمس باشد که قول غیر مرضی است چون صلوات خمس با این کیفیت در مدینه نازل شده نه در مکه یا نه, بر فرض برای خود صلوات خمس باشد میگویند این متفرّع بر آن است که این ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ چیزی در تقدیر باشد یعنی شما بگویید سبحان الله, در حالی که خدای سبحان بعد از بیان برخی از اوصاف الهی فعل خودش را که ذکر کرد هم خودش را تسبیح میکند هم خودش را حمد, خودش را که حمد میکند ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾[11] بعد به ماها دستور میدهد که شما هم اینها را بگویید این ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ این تحمید خداست نسبت به خودش, گاهی خودش را تسبیح میکند گاهی خودش را تحمید میکند گاهی هم به ما دستور میدهد که تسبیح کنید تحمید کنید ما از کجا بفهمیم این ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ یعنی «قولوا سبحان الله» یک روایت معتبری هست که اینطور معنا کرده یا خودمان داریم استظهار میکنیم خب از کجا نظیر آیات دیگر نباشد آیات دیگر دارد که خدا خودش را تسبیح کرده خودش را تحمید میکند نظیر سورهٴ «فاتحةالکتاب» و مانند آن, خب اگر آن بود مضمون این آیه این است که در هر زمان در هر مکان خدا مسبَّح است و محمود ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ﴾ و ﴿وَعَشِیّاً وَحِینَ تُظْهِرُونَ﴾ این تسبیحات چهارگانه زمانی ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این تحمید مکانی.
سرّ تسبیح و تحمید خداوند از خویش
پرسش: تسبیح خداوند برای خودش سودی ندارد.
پاسخ: سودی که ندارد برای ما تعلیم است خود ذات اقدس الهی خودش را معرفی میکند بعد ما مطابق آن معرفی خدا, او را وصف میکنیم فرمود: «فصِفُوه بما وَصف به نفسه»[12] ببینید ذات اقدس الهی خودش را چطور معرفی کرده شما هم با همان اوصافی که خدای سبحان خودش را معرفی کرده او را وصف کنید خب او را خودش را معرفی میکند وصف میکند اسمای حسنا را ذکر میکند بعد به ما هم یاد میدهد که اینچنین خدا را وصف کنید.
ناتمامی حمل امر به تسبیح اوقات چهارگانه بر نماز
ما چهار مطلب داریم یکی تسبیح زمانی, یکی تحمید مکانی, یکی تلازم تسبیح با تحمید, یکی تلازم تحمید با تسبیح این مطلب سوم و چهارم را از آیات دیگر استفاده میکنیم اینچنین نیست که حالا مرحوم امینالاسلام یا سایر مفسّران بزرگوار به این فکر باشند که «قیل» چرا صلاةاللیل را تسبیح گفتند, صلاةالنهار را تحمید,[13] این ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ﴾ مربوط به آن آسمان و زمین است این مربوط به «عشیّ» و «تُظهرون» نیست این ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ﴾ و ﴿وَعَشِیّاً وَحِینَ تُظْهِرُونَ﴾ این چهارتا برای تسبیح است آن ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ جمله معترضه است نه اینکه این حمد برای سماوات و ارض است و عشیّ است و تظهرون تا شما بفرمایید که چرا صلاةاللیل تسبیح است صلاةالنهار تحمید است از آن قبیل نیست.
عرفی بودن امر به تسبیح و دلالت بر دائمی بودن آن
این یک تعبیر عرفی ما هم است وقتی ما گفتیم صبح و شام فلان کار را انجام میدهیم یعنی دائماً, یک وقت است در مقام تحدید هستیم میگوییم صبح این کار را میکنیم شام آن کار را میکنیم یک وقت میگوییم صبح و شام این کار را میکنیم یعنی دائماً این کار را میکنیم اینکه میفرماید: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ﴾ و ﴿وَعَشِیّاً وَحِینَ تُظْهِرُونَ﴾ یعنی «له التسبیح فی کلّ زمان» چه اینکه «و له الحمد فی کلّ مکان» اینطور نیست که این چهار مقطع باشد تا شما بگویید یکی مربوط به صلات لیل است یکی مربوط به صلات نهار است چرا صلاةاللیل را تسبیح گفتند, چرا صلاةالنهار را تحمید گفتند بنابراین نه درباره خود انسانهاست و نه تقسیم کار است که صلاةاللیل بشود تسبیح و صلاةالنهار بشود تحمید این چهارتا برای زمان است آن یکی برای مکان است مطابق آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که دیروز خوانده شد که جزء جوامعالکلم است ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[14] نه چیزی بالاتر از کلمه ﴿شَیْءٍ﴾ است از نظر عموم, نه نکرهای که در سیاق نفی باشد از شیء، بهتر افاده عموم میکند پس چیزی در سماء و ارض نیست که این آیه آن را نگیرد همگان مسبّح حقاند با تحمید, همگان حامد حقّاند با تسبیح.
دلیل همراهی تسبیح و تحمید موجودات
سرّ اقتران تسبیح و تحمید در بحث دیروز گذشت همه ما محتاجیم یعنی نه تنها انسان, کلّ ماسواه محتاج است (یک) محتاج به محتاج دیگر تکیه نمیکند (دو) در همان بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه که فرمود: «وَ رَأَیْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ»[15] اینکه «کلامهم نور»[16] همین است فرمود این سفاهت است که انسان از غیر خدا چیزی بخواهد غیر خدا هر که هست وسیله است «وَ رأیتُ» رأی من یعنی رأی ما اهل بیت, رأی ما این است «أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ» حوزه عملیه مکه را داده بودند به ابن عباس, حوزه علمیه مدینه را داده بودند به ابیّ بن کعب, حوزه علمیه عراق را داده بودند به عبدالله بن مسعود درست است که این اموی در خانه ائمه را بستند ولی اینها با دعا بالأخره قرآن را تفسیر کردند «وَ رَأَیْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ» این اصل کلی است چه آسمان و آسمانی, چه زمین و زمینی. پس همه محتاجاند و همه از سفاهت منزّهاند تکویناً و همه فقط به خدای سبحان متّکیاند چون اینچنین است نقص خودشان را مییابند (یک) ناقص به کسی مراجعه میکند که منزّه از نقص باشد (دو) چون غیر خدا منزّه از نقص نیست تسبیح, مخصوص خداست (سه) از او فیض دریافت میکنند و نقص خودشان را برطرف میکنند (چهار) در برابر نعمت حقشناسی میکنند یعنی حمد میکنند (پنج) لذا ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ و اگر کسی زبانشناس باشد زبان اینها را میفهمد که اینها دائماً در حال تسبیحاند و دائماً در حال تحمیدند.
لزوم تفکیک بین حدیث قرب نوافل و قضایای عرفی زندگی معصوم(علیه السلام)
پرسش:... پاسخ: برای اینکه خدای سبحان فرمود: «کنتُ إذاً سمعه الذی یسمع به و کنت بصره الذی یُبصر به»[17] کنت کذا, اگر در مقام فعل که مقام سوم است نه مقام ذات که منطقه ممنوعه است نه مقام اکتناه صفات ذات که عین ذات است منطقه ممنوعه است در مقام وجهاللّهی, فیضاللّهی اینها عیناللهاند, یداللهاند و امثال ذلک طبق حدیث قُرب نوافل فرمود: «کنت سمعه... بصره...» میبینید این فقهای ما این حدیث شریف را که هم برادران اهل سنّت نقل کردند هم برادران شیعه نقل کردند مرحوم کلینی نقل کرده دیگران هم نقل کردند این جزء غرر روایات ماست این فقهای بزرگوار ما این حرف را باور کردند که «کنت... لسانه الذی ینطق به»[18] حالا این قصه را به عرضتان برسانم تا روشن بشود که فقهای ما چطور این حدیث را باور کردند. یک حادثه خیلی جزیی خانوادگی اتفاق افتاده این را مرحوم ابنادریس در سرائر در بخش وقف نقل کرده و طبق آن هم فتوا داده نه تنها او, فقهایی که به این روایت رسیدند طبق این فتوا دادند آن حادثه جزیی این است وجود مبارک حسن بن علی(سلام الله علیهما) کودکی بود آمد روی دامن جدّش پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشست «بال فی حُجره» روی دامن حضرت این کودک بول کرد رفتند این بچه را از دامن بگیرند نگاه کنید فتوا از کجا شروع میشود حضرت فرمود: «لا تُزرموا علی ابنی»[19] فشار نیاورید بگذارید کارش را انجام بدهد «زَرِمَ» یعنی «انقطع», «أزرم» یعنی «قطع» فرمود: «لا تزرموا» قطع نکنید بگذارید کارش را انجام بدهد مرحوم ابن ادریس این روایت را در کتاب وقف نقل میکند مسئله این است که اگر واقف مالی را وقف کرده گفته این مال وقف اولاد من است نسلاً بعد نسل آیا نوهٴ دختری مشمول این است یا فقط نوهٴ پسری مشمول است ابنادریس مستحضرید به هر خبر واحدی عمل نمیکند ایشان میگوید که نوهٴ دختری مشمول این قباله و سند و وقفنامه است به پسر دختر هم این مال میرسد برای اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن حدیث حسن بن علی را ابن گفته فرمود: «لا تُزرموا علی ابنی»[20] انسان تعجب میکند آن فتوا کجا این بول کودک کجا! معلوم میشود این لبان مطهّر, معصوم است این حرف غیر الهی نمیزند «کنت... لسانه الذی ینطق به» وقتی پیغمبر فرمود ابن است یعنی ابن است آن سخن جاهلی که میگوید:
بنونا, بنو أبنائنا و بناتنا ٭٭٭ بنوهنّ أبناء الرجال الأباعد[21]
آن را ضرب بر جدار کنید. این تأثیر کلام نورانی در فقه است البته باید ثابت بشود این روایت را معصوم گفته است اگر معصوم چیزی فرمود, مشمول «کنت... لسانه الذی ینطق به» است سمعش هم همینطور است «کنت إذاً سمعه الذی یسمع به و بصره التی یُبصر به» این حدیث قُرب نوافل همه اینها را داراست.
مظلومیت علمی اهل بیت(علیهم السلام) در زمان حیات
پرسش: میگویند ابن عباس هر چه میگوید از حضرت امیر است.
پاسخ: اگر درک کرده باشد بله این درست است او شاگرد بود اما ببینید در خانه استاد را بستند شاگرد را برای اینکه چهارتا کار دیگر میکند حوزه علمیه را به او دادند وگرنه با بودن حضرت امیر کسی حق ندارد حوزه علمیه تشکیل بدهد 25 سال درِ خانه اینها بسته بود شما ببینید مکه حوزه علمیهاش را چه کسی اداره میکرد, مدینه حوزه علمیهاش را چه کسی اداره میکرد, عراق حوزه علمیهاش را چه کسی اداره میکرد, حالا آن چند سالی که وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) به حکومت رسیدند تا حدودی این خطبههای نهجالبلاغه و آن نامههای نهجالبلاغه و احکام اسلامی و تفسیر آیات و اینها تا حدودی راه افتاد وگرنه شما این بیست و چند جلد وسائل را نگاه کنید چند مسئله شرعی را از وجود مبارک امام حسین دارید این معنای مظلومیت اینهاست.
حمل امر عرفی به تسبیح اوقات چهارگانه و دائمی بودن آن
پرسش: این روایت که فرمودید آیا به خاطر کلام معصوم استناد شده؟
پاسخ: بله,
پرسش: بر اساس اینکه این دیدگاه عرفی را دارد بیان میکند است؟
پاسخ: نه, اگر دیگری میفرمود «ابن» که حجت نبود.
پرسش: اگر در همان زمان از شخصی ما صراحتاً این «ابن» را داشته باز هم میشد استناد کرد که عرفا «ابن»...
پاسخ: نه, اگر برای ما «ابن» در لغت عرب کلمه روشنی بود مثل ابنالابن خب دیگر حرفی نبود اما محلّ اختلاف است (یک) فضای جاهلی هم فضای آن شعر است که پسران ما آنهاییاند که نوههای پسری ما هستند اما بچههای دختر ما بچههای دامادها هستند آنکه رایج بود این شعر بود:
بنونا, بنو أبنائنا و بناتنا ٭٭٭ بنوهنّ أبناء الرجال الأباعد
این شعار رسمی جاهلی بود این ادبیات عرب بود در چنین زمان و زمینی اگر اسلام بگوید نوهٴ دختری انسان هم فرزند انسان است این احتیاج به نصّ معصوم دارد.
فرمود: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ﴾ و ﴿وَعَشِیّاً وَحِینَ تُظْهِرُونَ﴾ که اینها عطف بر آن قبلی است این جمله ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ جمله معترضه است پس در هر زمین سبحان الله, در هر زمان سبحان الله نه اینکه اختصاص داشته باشد به آن چهار مقطع, تعبیرات عرفی ما این است وقتی گفتیم صبح و شام یعنی دائماً.
استفاده قرآن از مَثل و تشبیه در تسهیل معارف دینی
﴿یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذلِکَ تُخْرَجُونَ﴾ این در بحث دیروز گذشت, مستحضرید که قرآن برای همه مردم عالَم است ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است بعضی از آیاتش طوری است که بسیاری از علما و حکما در آن ماندهاند اما همان مطلب را خدای سبحان با مثالها با تشبیهها آنقدر نازل میکند که در دسترس فهم همگان قرار بگیرد لذا ما هیچ مطلبی در قرآن نداریم که سادهترین افراد آن را نفهمند اما آیاتی داریم که حکما و بزرگان در آن ماندهاند غرض این است که آن آیات را رقیق میکند به صورت مَثل به صورت داستان به صورت قصه در دسترس همه قرار میدهد این آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که بحثش گذشت ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[22] که آیا این برهان تمانع است یا برهان توارد علّتین است بین حکما مورد نزاع شدید است اما همین مطلب را ذات اقدس الهی با ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکَاءُ مَتَشَاکِسُونَ﴾[23] مثال زده و مسئله را حل کرده هیچ مطلبی در قرآن نیست که افراد عادی نفهمند اما آیاتی است که بسیاری از حکما هم در آن ماندند.
تفهیم آسان معاد با استفاده از تشبیه آن به بهار و طبیعت
مسئله معاد را هم میفرماید شما میگویید چگونه خدا مرده را زنده میکند خب هر سال شما دارید میبینید این مردهها زنده میشوند هم خوابیدهها را خدا بیدار میکند این درختان که درختان در زمستان خواباند و بیدار میشوند و هم مردهها را زنده میکند وقتی که این درخت در بهار بیدار شد خب غذا میخواهد این خاکی که کنار ریشههای آن است آن را جذب میکند همین خاک را به صورت خوشه و شاخه و میوه در میآورد این خاک مرده بود که زنده شد ﴿یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ فرمود این را شما میبینید پس میشود مرده را زنده کرد همین بیان که ﴿کَذلِکَ تُخْرَجُونَ﴾ هم برای حکیم خوب است هم برای فرد عادی خوب است اما اینکه ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[24] آن را هر کسی درک نمیکند که شما فوت نمیکنید وفات دارید بین وفات و فوت فرق است من متوفّی هستم شما متوفّایید ما دو متوفّی دیگر هم داریم عزرائیل(سلام الله علیه) متوفّی است زیرمجموعه او متوفّی است ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾,[25] ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ این را عوام نمیفهمند اما اینکه بالأخره ﴿کَذلِکَ تُخْرَجُونَ﴾ این را کاملاً میتواند بفهمد.
تبیین مراحل مرگ و زندگی در موجودات
پرسش:... پاسخ: الآن حیات پیدا کرده به وسیله جذب درخت ولی قبل از اینکه بهار بشود و درختان بیدار بشوند این خاک مرده بود.
پرسش: اول حیات باشد بعد میمیرد...
پاسخ: نه, دو حرف است موت لازم نیست مسبوق به حیات باشد ﴿کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾.[26]
پرسش:... پاسخ: هر حیاتی لازم نیست مسبوق به موت باشد و هر موتی لازم نیست مسبوق به حیات باشد ﴿کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾ قبلاً شما مرده بودید. ما این مثال را قبلاً داشتیم اگر کسی برود روی سقف این نظام یعنی برود در این آسمان این چند میلیارد بشر که هستند همه را نگاه کند میبیند این چند میلیاردی که فعلاً هستند دو قرن قبل در همین خیابانها و بیابانها و مزارع و مراتع خاکهایی بودند دو قرن بعد هم باز در همان خیابان و بیابان و مزرع و مرتعاند این کاملاً میفهمد که ﴿کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ﴾ این خاکهای مزرع و مرتع در اثر جذب این گیاهان کم کم شدند غذا, این غذاها آمدند به بازار, نیاکان ما از این غذاها استفاده کردند شده نطفه, این نطفه شده همین هفت میلیارد بعد از مدتی هم اینها خاک میشوند و میپوسند و بعد میشود مزرع و مرتع, چند سالی این آرامستان, آرامستان است بعد از مدتی هم میشود خیابان و اینها. الآن همین اول سهراه بازار تا حرم ما تقریباً پنجاه و هفت, هشت سال قبل که آمدیم این محدوده هیچ خبری نبود مرحوم آقای بروجردی(رضوان الله علیه) اجازه نمیداد میگفت اینجا قبور مسلمین است الآن کلاً شده مرکز تجاری آنها به عرضشان رساندند که اینجا ما نمیخواهیم خانه بسازیم چهارتا دکّه میخواهیم بسازیم فرمود خب قبور مسلمین است بسیاری از علما و بزرگان و رجال مذهب در همین خیابان حضرتیه دفناند حالا یک گوشهاش را دیوار کشیدند به نام شیخان وگرنه از جلوی بازار تا حرم مطهر همهاش قبرستان بود غرض این است که ﴿کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾ هر حیاتی مسبوق به موت نیست هر موتی مسبوق به حیات نیست.
مودّت و رحمت دو عامل استحکام خانواده
حالا شما میخواهید زندگی کنید چطور زندگی کنید اگر شما مثل فرشته بودید نمیمردید خب احتیاج به نکاح نداشتید اما بالأخره انسان به علت ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾[27] نیاز به نکاح دارد نسل آینده باید محفوظ باشد دو بیگانه چگونه با هم مرتبطاند ما این دو بیگانه را طرزی آفریدیم که اینها نسلساز باشند یعنی یکی را مجهّز کردیم به جهاز مردی, یکی را مجهّز کردیم به جهاز زن که کاملاً اینها بتوانند عامل تولید باشند حالا حیوانات برخی از آنها به تولیدند برخیها به توالدند برخیها هم زیرخاکیاند این گوسفندها به توالدند و این مرغ خانگی که با تخم جوجه در میآورد به تولید است این کرمهای زیر خاک یا کرم درون میوه اینها نه توالدند نه تولید اینطور نیست که پدر و مادر داشته باشند و مانند آن, این حیوانات هم اینطورند اما انسان را فرمود ما با توالد با پدر و مادر برای اینکه مربی باشند قرار دادیم هم جهاز و دستگاه آفرینش مرد را کامل کردیم برای پدر شدن, هم جهاز تناسلی زن را کامل کردیم برای مادر شدن اینها دو بیگانهاند اما این دو بیگانه را ما با دو اصل پیوند دادیم اینها را مرتبط کردیم تا اینها بتوانند خانواده تشکیل بدهند ﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ مسئله جهیزیه, مسئله مهریه و امثال ذلک اینها قراردادهای عادی است اینها هیچ کدام مشکل خانوادگی را حل نمیکند این دو اصل است که خانواده را تأمین میکند: یکی مودّت و دوستی عاقلانه, یکی رحم و عاطفه و مهربانی و از لغزش دیگران گذشتن, اگر این مودّت و دوستی بر اساس غریزه باشد وقتی جوانی فروکش کرده انسان میانسال شده غریزه کم شده مودّت کم میشود خانواده متلاشی میشود چه اینکه نظام غرب این است و اگر رحمت و عاطفه و مهربانی و گذشت نباشد خودخواهی طرفین باشد باعث افزایش طلاق است فرمود این دو چیز است که خانواده را نگه میدارد ما این دو نعمت را به شما دادیم این را هدر ندهید ﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ این مودّتتان عاقلانه باشد در بین ما شیعهها علاقه زن و شوهر پیرمرد و پیرزن بیش از علاقه دو جوان نسبت به یکدیگر است چون علاقه اینها, مودّت اینها عاقلانه است این علاقه عاقلانه، پدر خوب درست میکند مادر خوب درست میکند و زندگی را نگه میدارد و جلوی طلاق را میگیرد. آن رحمت, بالأخره همه ما غیر از معصومین اشتباهاتی داریم گاهی تندیم گاهی کُندیم گاهی مسائل و مشکلات مزاجی داریم گاهی مشکلات اقتصادی داریم گاهی حرف تندی میزنیم گاهی حرف کُندی میزنیم اگر یکی از ما تندی کرد یا کندی کرد دیگری فوراً بزرگواری کند و صرفنظر کند این خودش شرمنده میشود و عذرخواهی میکند فرمود این رحمت, این عاطفه, این گذشت, زندگی خانواده را تشکیل میدهد.
سرّ دستور امام صادق(علیه السلام) به مراوده داشتن مؤمنین با یکدیگر
این بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) را که ملاحظه کردید حضرت فرمود شما شیعیان ما هستید یکدیگر را ترک نکنید به زیارت یکدیگر بروید «تزاوروا» چرا؟ برای اینکه «فإنّ فی زیارتکم احیاء لقلوبکم و ذکراً لأحادیثنا» شما شیعیان ما وقتی کنار هم نشستید بالأخره حرف ما را نقل میکنید میگویید فلان امام چنین فرمود, «تزاوروا فانّ فی زیارتکم احیاء لقلوبکم و ذکراً لأحادیثنا و أحادیثنا تعطف بعضکم علی بعضٍ»[28] این احادیث ما عاطفه ایجاد میکند این مَثل معروف که سنگی روی سنگ بند نمیشود همین است شما تمام این برجها, تمام این قصرها چه با آهن ساخته بشود چه با سنگ ساخته بشود سنگ که روی سنگ بند نمیشود یک ملات نرم میخواهد فرمود فرمایشات ائمه(علیهم السلام) یک ملات نرمی است که این سنگها را با هم جمع میکند مگر نمیخواهید خانه بسازید مگر نمیخواهید برج بسازید با سنگ محکم خانه ساخته نمیشود یک ملات نرم میخواهد «و أحادیثنا تعطف بعضکم علی بعضٍ» این مَثل معروف که سنگ روی سنگ بند نمیشود یعنی یک ملات نرم لازم است فرمود دستورهای ما, بیانات اخلاقی ما, دستور گذشت و عاطفه بده این زندگی خانه را شکل میدهد و خانه وقتی سامان پذیرفت جامعه سامان میپذیرد.
پرسش:... پاسخ: مودّت غیر از رحمت است مودّت, گرایش است الآن کسی که نیازمندی را میبیند سخن از مودّت نیست سخن از این است که مشکل او را حل کند.
توحید ربوبی, نتیجه تفکر در آفرینش
﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾ اگر کسی خوب فکر کند که چگونه ذات اقدس الهی نظام خانواده را سامان بخشید به توحید ربوبی کاملاً پی میبرد ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ﴾ کسانی که عالِم و دانشمندند بررسی میکنند میبینند چه قدرتی است که خدای سبحان با یک مشت دود و یک مشت گاز، شمس و قمر آفرید اینطور نیست که اینها را از برلیان خلق کرده باشد فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ﴾[29] این راه شیری را این شمس و قمر را از دخان خلق کرده بعد هم بساطش را برمیچیند هیچ کس باور نمیکند که با یک مشت دود او شمس بیافریند, او قمر بیافریند فرمود اینطور نیست که الآن این خیلی شفاف و پرنور است از خودش داشته باشد این دخان بود ما این را شمس کردیم این دخان بود ما این را قمر کردیم این دخان بود ما این را راه شیری کردیم بعد هم بساطش را جمع میکنیم این عظمت انسان را قرآن به او یاد میدهد فرمود اگر اهل فکر باشید اگر اهل علم باشید میبینید اینها از چه چیزی خلق شدند اول ما اینها را بستیم بعد بازشان کردیم ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِکُمْ﴾ این چه معجزهای است الآن هفت میلیارد بشر هستند قبلاً هم همینطور بودند دو نفر آهنگشان شبیه هم نیست نه زنها صدای آنها شبیه هم است نه مردها که انسان از راه صدا اشتباه کند صدای هر کسی مشخص است چهره هر کسی مشخص است این یک شناسنامه طبیعی است که به همراه هر کسی هست تنها خطوط سرانگشت نیست لهجه اینطور است چهره اینطور است هیچ چهرهای شبیه چهره دیگر نیست هیچ لهجهای شبیه لهجه دیگر نیست اینها شناسنامه طبیعی است در آن سورهٴ مبارکهای که فرمود ما شما را خلق کردیم ﴿مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ﴾ فرمود این ﴿لِتَعَارَفُوا﴾[30] اینها هیچ کدام عامل امتیاز و رجحان نیست برای اینکه یکدیگر را بشناسید یک شناسنامه طبیعی است که همراه هر کسی هست که کسی او را اشتباه نگیرد او هم کسی را اشتباه نگیرد ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ سجده, آیهٴ 10.
[2] . سورهٴ طه, آیهٴ 64.
[3] . سورهٴ سجده, آیهٴ 11.
[4] . سورهٴ جاثیه, آیات 21 و 22.
[5] . التوحید (شیخ صدوق), ص353.
[6] . اللهوف, ص120.
[7] . نهجالبلاغه, نامه 53.
[8] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 179; سورهٴ فرقان, آیهٴ 44.
[9] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 179; سورهٴ فرقان, آیهٴ 44.
[10] . مجمعالبیان, ج8, ص467 و 468.
[11] . سورهٴ فاتحةالکتاب, آیهٴ 2.
[12] . الکافی, ج1, ص102.
[13] . مجمعالبیان, ج8, ص468.
[14] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 44.
[15] . الصحیفة السجادیة, دعای 28.
[16] . ر.ک: من لا یحضره الفقیه, ج2, ص616.
[17] . الکافی, ج2, ص352; صحیح (البخاری), ج7, ص190.
[18] . الکافی, ج2, ص352.
[19] . الخلاف (شیخ طوسی), ج4, ص8.
[20] . السرائر (ابنادریس), ج3, ص157.
[21] . الحیوان (جاحظ), ج1, ص230.
[22] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 22.
[23] . سورهٴ زمر, آیهٴ 29.
[24] . سورهٴ سجده, آیهٴ 11.
[25] . سورهٴ انعام, آیهٴ 61.
[26] . سورهٴ بقره, آیهٴ 28.
[27] . سورهٴ زمر, آیهٴ 30.
[28] . الکافی, ج2, ص186.
[29] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 11.
[30] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 13.
- دو اشکال مهم در صورت نبودن معاد؛
- اثبات معاد با هدفمندی جهان و عدم تساوی مؤمن و کافر؛
- تفاوت عذاب تبهکاران معتقد به معاد و منکران آن؛
- راز تحمید خداوند از خویش.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (14) فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ (15) وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَروا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (16) فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ (17) وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِیّاً وَحِینَ تُظْهِرُونَ (18) یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذلِکَ تُخْرَجُونَ (19) وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ (20) وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (21) وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ (22)﴾
دو اشکال مهم در صورت نبودن معاد
چون این سورهٴ مبارکهٴ «روم» در مکه نازل شد و مطالب محوری سوَر مکّی همان اصول اعتقادی است یعنی توحید و وحی و نبوّت و معاد و خطوط کلی اخلاق و حقوق است مسئله هدفدار بودن خلقت را در بسیاری از آیات سوَر مکّی ذکر میفرماید, میفرماید این ساختار به حق خلق شده است اگر به حق خلق شده است باید دارای هدف باشد حرکت بیهدف لغو است حرکت باهدف حق است عالَم, عالَم حرکت است همه در تلاش و کوششاند کار برای رسیدن به مقصد است همه کارها یکسان نیست بعضی صالح است بعضی طالح, همه افراد یکسان نیستند بعضی مؤمناند بعضی کافر, بعضی عادلاند بعضی فاسق, اگر مقصدی در کار نباشد همگان با مردن بپوسند و بعد از مرگ خبری نباشد این خلقت, بیهدف است و خدا فرمود ما با هدف خلق کردیم. دوم اینکه صالح و طالح میشود یکی و این بر خلاف عدل عمومی است.
پایهریزی زندگی ملحدان و مشرکان بر بیاعتقادی به معاد
ملحدان و مشرکان معتقد به پاداش و کیفر نبودند میگفتند: ﴿أَءِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾[1] انسان با مردن میپوسد و در زمین فرو میرود و گُم میشود و بعد از مرگ خبری نیست چنین گروهی معتقدند که بعد از مرگ صالح و طالح یکسان هستند پس ملحدان و مشرکان که منکر معاد بودند میگویند نظام, هدفمند نیست بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ خبری نیست کافر و مؤمن یکساناند و در دنیا هم بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾[2] زندگی میکنند. قرآن کریم میفرماید نظام هستی با حق خلق شده است حرکت نمیتواند دائمی باشد حرکت نمیتواند بیهدف باشد دوام حرکت که موجودی دائماً بگردد; یعنی هدفی در کار نیست منقطع باشد و از بین برود و به دارالقرار نرسد آن هم بیهدف است لذا فرمود قیامت حق است (یک) صالح و طالح دو گروه جدای از هماند یکی بهشتی و یکی دوزخی (دو) آنها که ملحد و کافرند میگویند که بعد از مرگ خبری نیست اگر بعد از مرگ خبری نیست معنایش آن است که صالح و طالح, عادل و ظالم یکساناند.
اثبات معاد با هدفمندی جهان و عدم تساوی مؤمن و کافر
قرآن کریم مسئله معاد را ذکر میکند بعد از مسئله معاد میفرماید بنابراین اینچنین نیست که عادل و ظالم یکسان باشند شما سورهٴ مبارکهٴ «ص» را ملاحظه بفرمایید که در سیاق معاد این مطلب نفی تساوی عادل و ظالم, مؤمن و کافر را ذکر میکند آیه 26 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «ص» این است ﴿یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ از اینجا شروع میشود ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ اینها چون قیامت را فراموش کردند این در آیه 26 سورهٴ «ص» است بعد میفرماید: ﴿وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً﴾ اگر معاد نباشد معنایش آن است که نظام, هدفی ندارد, اگر هر که هر چه کرد کرد, هر چه گفت گفت خب یعنی عالَم باطل است حساب و کتابی ـ معاذ الله ـ در عالَم نیست ﴿ذلِکَ ظَنُّ الَّذِین کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ٭ أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ ملحدین و مشرکین که نمیگفتند محکمهای هست ولی ظالم و عادل یکساناند میگفتند محکمهای نیست خدا میفرماید اگر محکمهای نباشد همگان بعد از مرگ از بین بروند و حساب و کتابی نباشد معنایش این است که ظالم و عادل یکیاند پس اینکه خدا چه در این آیه سورهٴ «ص» چه در آیه 21 سورهٴ «جاثیه» میفرماید ظالم و عادل یکی نیستند یعنی معادی هست و حسابی هست آنها که میگویند ظالم و عادل مساویاند نه یعنی مرحلهای هست ولی حساب همه یکی است بلکه میگویند مرحله دیگری بعد از مرگ نیست ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ ملحدان و مشرکان که نمیگفتند صحنهای هست همه برابرند, میگفتند صحنهای نیست انسان در قبر میرود در زمین گُم میشود خدا فرمود هیچ گم نشده ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[3] روحتان را فرشتههای ما قبض میکنند بدن شما در زمین است دوباره برمیگردد چه چیزی گم شده؟! ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ﴾ غرض این است که اینکه قرآن کریم فرمود ما اینها را یکسان قرار نمیدهیم معنایش این نیست که ملحدان و مشرکان میگویند صحنهای هست که خوب و بد در آن صحنه یکسان است بلکه میگویند صحنهای در کار نیست خدا میفرماید اگر صحنهای در کار نباشد یعنی بعد از مرگ ـ معاذ الله ـ معادی نباشد معنایش این است که ظالم و عادل یکساناند.
تصریح قرآن به بطلان اعتقاد کافران بر بیهدفی جهان و عدم تساوی مؤمن و کافر
در سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» هم همین پیام را در سیاق آیات معاد دارد ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ﴾ اجتراح همان اکتساب است چیزی را انسان با جارحه کسب میکند میگویند اجترح ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ این حرف, حرف باطل است چرا؟ برای اینکه معنایش این است که عالَم هدف ندارد هر که هر چه کرد, کرد در حالی که ﴿وَخَلَقَ اللَّهُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾[4] پس گاهی حصر است که ما به جز حق خلق نکردیم, گاهی به صورت قضیه سالبه است که ما نظام را باطل نیافریدیم گاهی به صورت موجبه محصّله است میفرماید ما آسمان و زمین را به حق خلق کردیم بنابراین این به حق خلق کردیم یا آنها یکسان نیستند یعنی معادی هست.
تفاوت عذاب تبهکاران معتقد به معاد و منکران آن
مطلب بعدی آن است که اگر کسی به قیامت معتقد بود به حشر و نشر معتقد بود ولی در اثر رجای کاذب خیال کرد که معنای ارحم الراحمین بودن خدا این است که همینطور گُتره و گزاف میبخشد این شخص چون به اصول دین خوب آشنا نشد و معصیت را مرتکب شد اگر مستضعف فکری باشد و واقعاً درک نکرده باشد حجّت به او نرسیده باشد این مشمول حدیث رفع[5] است اما اگر مقصّر باشد نرفته باشد یاد بگیرد یقیناً معذّب است لکن مخلّد نیست برای اینکه معتقد بود به خدا و قیامت و معاد فرق بین معتقد و غیر معتقد آن است که غیر معتقد مخلّد است و معتقد مخلّد نیست.
تبیین کلام سیّدالشهداء به جمع نشدن فضیلتها با انکار معاد
اما اینکه گفته شد اگر کسی منکر معاد باشد فضیلت اخلاقی برای او ضامن اجرا ندارد سخن از فضیلت اخلاقی است و آنکه وجود مبارک سیّدالشهداء در قتلگاه فرمود: «إن لم یکن دین ولا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم»[6] یعنی رذیلتتان کمتر باشد نه به فضیلت میرسید در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در همان نامهای که برای مالک برای مردم مصر رسید فرمود: «و لا تکوننّ علیهم سبعاً ضاریاً»[7] برخیها گرگ ضاریءاند خونآشاماند چه گرسنه باشند چه سیر باشند میدرند بعضیها حیواناند بعضیها حیوانتر, بعضی ﴿کَالْأَنْعَامِ﴾[8] هستند, بعضی ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[9] این بیان نورانی حضرت سیّدالشهداء این نیست که شما فضیلتی را داشته باشید معنایش آن است که حیوانتر نباشید گرگتر نباشید به اصطلاح سبع ضاریء نباشید همان که گرگ بودید و کشتید بس است این فضیلت نیست که با انکار معاد جمع بشود این رذیلت کمتر است.
نقد سخن مفسران در آیه ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ﴾
اما در جریان این آیه که فرمود: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ خب خیلی از مفسّران منهم امینالاسلام(رضوان الله علیه) اینها «قل» را تقدیر گرفتند ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ یعنی خدا را تسبیح بکنید و مانند آن به همین جهت که ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ را گفتند این انشاست خدا دستور میدهد که شما بندگان خدا را تسبیح کنید ایشان فرمودند: «قیل» این ناظر به صلوات خمس است و این قول احسن از قول دیگر است[10] که در بحث دیروز اشاره شد. چه ناظر به صلوات خمس باشد که قول غیر مرضی است چون صلوات خمس با این کیفیت در مدینه نازل شده نه در مکه یا نه, بر فرض برای خود صلوات خمس باشد میگویند این متفرّع بر آن است که این ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ چیزی در تقدیر باشد یعنی شما بگویید سبحان الله, در حالی که خدای سبحان بعد از بیان برخی از اوصاف الهی فعل خودش را که ذکر کرد هم خودش را تسبیح میکند هم خودش را حمد, خودش را که حمد میکند ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾[11] بعد به ماها دستور میدهد که شما هم اینها را بگویید این ﴿اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ﴾ این تحمید خداست نسبت به خودش, گاهی خودش را تسبیح میکند گاهی خودش را تحمید میکند گاهی هم به ما دستور میدهد که تسبیح کنید تحمید کنید ما از کجا بفهمیم این ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ یعنی «قولوا سبحان الله» یک روایت معتبری هست که اینطور معنا کرده یا خودمان داریم استظهار میکنیم خب از کجا نظیر آیات دیگر نباشد آیات دیگر دارد که خدا خودش را تسبیح کرده خودش را تحمید میکند نظیر سورهٴ «فاتحةالکتاب» و مانند آن, خب اگر آن بود مضمون این آیه این است که در هر زمان در هر مکان خدا مسبَّح است و محمود ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ﴾ و ﴿وَعَشِیّاً وَحِینَ تُظْهِرُونَ﴾ این تسبیحات چهارگانه زمانی ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ این تحمید مکانی.
سرّ تسبیح و تحمید خداوند از خویش
پرسش: تسبیح خداوند برای خودش سودی ندارد.
پاسخ: سودی که ندارد برای ما تعلیم است خود ذات اقدس الهی خودش را معرفی میکند بعد ما مطابق آن معرفی خدا, او را وصف میکنیم فرمود: «فصِفُوه بما وَصف به نفسه»[12] ببینید ذات اقدس الهی خودش را چطور معرفی کرده شما هم با همان اوصافی که خدای سبحان خودش را معرفی کرده او را وصف کنید خب او را خودش را معرفی میکند وصف میکند اسمای حسنا را ذکر میکند بعد به ما هم یاد میدهد که اینچنین خدا را وصف کنید.
ناتمامی حمل امر به تسبیح اوقات چهارگانه بر نماز
ما چهار مطلب داریم یکی تسبیح زمانی, یکی تحمید مکانی, یکی تلازم تسبیح با تحمید, یکی تلازم تحمید با تسبیح این مطلب سوم و چهارم را از آیات دیگر استفاده میکنیم اینچنین نیست که حالا مرحوم امینالاسلام یا سایر مفسّران بزرگوار به این فکر باشند که «قیل» چرا صلاةاللیل را تسبیح گفتند, صلاةالنهار را تحمید,[13] این ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ﴾ مربوط به آن آسمان و زمین است این مربوط به «عشیّ» و «تُظهرون» نیست این ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ﴾ و ﴿وَعَشِیّاً وَحِینَ تُظْهِرُونَ﴾ این چهارتا برای تسبیح است آن ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ جمله معترضه است نه اینکه این حمد برای سماوات و ارض است و عشیّ است و تظهرون تا شما بفرمایید که چرا صلاةاللیل تسبیح است صلاةالنهار تحمید است از آن قبیل نیست.
عرفی بودن امر به تسبیح و دلالت بر دائمی بودن آن
این یک تعبیر عرفی ما هم است وقتی ما گفتیم صبح و شام فلان کار را انجام میدهیم یعنی دائماً, یک وقت است در مقام تحدید هستیم میگوییم صبح این کار را میکنیم شام آن کار را میکنیم یک وقت میگوییم صبح و شام این کار را میکنیم یعنی دائماً این کار را میکنیم اینکه میفرماید: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ﴾ و ﴿وَعَشِیّاً وَحِینَ تُظْهِرُونَ﴾ یعنی «له التسبیح فی کلّ زمان» چه اینکه «و له الحمد فی کلّ مکان» اینطور نیست که این چهار مقطع باشد تا شما بگویید یکی مربوط به صلات لیل است یکی مربوط به صلات نهار است چرا صلاةاللیل را تسبیح گفتند, چرا صلاةالنهار را تحمید گفتند بنابراین نه درباره خود انسانهاست و نه تقسیم کار است که صلاةاللیل بشود تسبیح و صلاةالنهار بشود تحمید این چهارتا برای زمان است آن یکی برای مکان است مطابق آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که دیروز خوانده شد که جزء جوامعالکلم است ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[14] نه چیزی بالاتر از کلمه ﴿شَیْءٍ﴾ است از نظر عموم, نه نکرهای که در سیاق نفی باشد از شیء، بهتر افاده عموم میکند پس چیزی در سماء و ارض نیست که این آیه آن را نگیرد همگان مسبّح حقاند با تحمید, همگان حامد حقّاند با تسبیح.
دلیل همراهی تسبیح و تحمید موجودات
سرّ اقتران تسبیح و تحمید در بحث دیروز گذشت همه ما محتاجیم یعنی نه تنها انسان, کلّ ماسواه محتاج است (یک) محتاج به محتاج دیگر تکیه نمیکند (دو) در همان بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در صحیفه سجادیه که فرمود: «وَ رَأَیْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ»[15] اینکه «کلامهم نور»[16] همین است فرمود این سفاهت است که انسان از غیر خدا چیزی بخواهد غیر خدا هر که هست وسیله است «وَ رأیتُ» رأی من یعنی رأی ما اهل بیت, رأی ما این است «أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ» حوزه عملیه مکه را داده بودند به ابن عباس, حوزه علمیه مدینه را داده بودند به ابیّ بن کعب, حوزه علمیه عراق را داده بودند به عبدالله بن مسعود درست است که این اموی در خانه ائمه را بستند ولی اینها با دعا بالأخره قرآن را تفسیر کردند «وَ رَأَیْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْیِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ» این اصل کلی است چه آسمان و آسمانی, چه زمین و زمینی. پس همه محتاجاند و همه از سفاهت منزّهاند تکویناً و همه فقط به خدای سبحان متّکیاند چون اینچنین است نقص خودشان را مییابند (یک) ناقص به کسی مراجعه میکند که منزّه از نقص باشد (دو) چون غیر خدا منزّه از نقص نیست تسبیح, مخصوص خداست (سه) از او فیض دریافت میکنند و نقص خودشان را برطرف میکنند (چهار) در برابر نعمت حقشناسی میکنند یعنی حمد میکنند (پنج) لذا ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ و اگر کسی زبانشناس باشد زبان اینها را میفهمد که اینها دائماً در حال تسبیحاند و دائماً در حال تحمیدند.
لزوم تفکیک بین حدیث قرب نوافل و قضایای عرفی زندگی معصوم(علیه السلام)
پرسش:... پاسخ: برای اینکه خدای سبحان فرمود: «کنتُ إذاً سمعه الذی یسمع به و کنت بصره الذی یُبصر به»[17] کنت کذا, اگر در مقام فعل که مقام سوم است نه مقام ذات که منطقه ممنوعه است نه مقام اکتناه صفات ذات که عین ذات است منطقه ممنوعه است در مقام وجهاللّهی, فیضاللّهی اینها عیناللهاند, یداللهاند و امثال ذلک طبق حدیث قُرب نوافل فرمود: «کنت سمعه... بصره...» میبینید این فقهای ما این حدیث شریف را که هم برادران اهل سنّت نقل کردند هم برادران شیعه نقل کردند مرحوم کلینی نقل کرده دیگران هم نقل کردند این جزء غرر روایات ماست این فقهای بزرگوار ما این حرف را باور کردند که «کنت... لسانه الذی ینطق به»[18] حالا این قصه را به عرضتان برسانم تا روشن بشود که فقهای ما چطور این حدیث را باور کردند. یک حادثه خیلی جزیی خانوادگی اتفاق افتاده این را مرحوم ابنادریس در سرائر در بخش وقف نقل کرده و طبق آن هم فتوا داده نه تنها او, فقهایی که به این روایت رسیدند طبق این فتوا دادند آن حادثه جزیی این است وجود مبارک حسن بن علی(سلام الله علیهما) کودکی بود آمد روی دامن جدّش پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشست «بال فی حُجره» روی دامن حضرت این کودک بول کرد رفتند این بچه را از دامن بگیرند نگاه کنید فتوا از کجا شروع میشود حضرت فرمود: «لا تُزرموا علی ابنی»[19] فشار نیاورید بگذارید کارش را انجام بدهد «زَرِمَ» یعنی «انقطع», «أزرم» یعنی «قطع» فرمود: «لا تزرموا» قطع نکنید بگذارید کارش را انجام بدهد مرحوم ابن ادریس این روایت را در کتاب وقف نقل میکند مسئله این است که اگر واقف مالی را وقف کرده گفته این مال وقف اولاد من است نسلاً بعد نسل آیا نوهٴ دختری مشمول این است یا فقط نوهٴ پسری مشمول است ابنادریس مستحضرید به هر خبر واحدی عمل نمیکند ایشان میگوید که نوهٴ دختری مشمول این قباله و سند و وقفنامه است به پسر دختر هم این مال میرسد برای اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن حدیث حسن بن علی را ابن گفته فرمود: «لا تُزرموا علی ابنی»[20] انسان تعجب میکند آن فتوا کجا این بول کودک کجا! معلوم میشود این لبان مطهّر, معصوم است این حرف غیر الهی نمیزند «کنت... لسانه الذی ینطق به» وقتی پیغمبر فرمود ابن است یعنی ابن است آن سخن جاهلی که میگوید:
بنونا, بنو أبنائنا و بناتنا ٭٭٭ بنوهنّ أبناء الرجال الأباعد[21]
آن را ضرب بر جدار کنید. این تأثیر کلام نورانی در فقه است البته باید ثابت بشود این روایت را معصوم گفته است اگر معصوم چیزی فرمود, مشمول «کنت... لسانه الذی ینطق به» است سمعش هم همینطور است «کنت إذاً سمعه الذی یسمع به و بصره التی یُبصر به» این حدیث قُرب نوافل همه اینها را داراست.
مظلومیت علمی اهل بیت(علیهم السلام) در زمان حیات
پرسش: میگویند ابن عباس هر چه میگوید از حضرت امیر است.
پاسخ: اگر درک کرده باشد بله این درست است او شاگرد بود اما ببینید در خانه استاد را بستند شاگرد را برای اینکه چهارتا کار دیگر میکند حوزه علمیه را به او دادند وگرنه با بودن حضرت امیر کسی حق ندارد حوزه علمیه تشکیل بدهد 25 سال درِ خانه اینها بسته بود شما ببینید مکه حوزه علمیهاش را چه کسی اداره میکرد, مدینه حوزه علمیهاش را چه کسی اداره میکرد, عراق حوزه علمیهاش را چه کسی اداره میکرد, حالا آن چند سالی که وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) به حکومت رسیدند تا حدودی این خطبههای نهجالبلاغه و آن نامههای نهجالبلاغه و احکام اسلامی و تفسیر آیات و اینها تا حدودی راه افتاد وگرنه شما این بیست و چند جلد وسائل را نگاه کنید چند مسئله شرعی را از وجود مبارک امام حسین دارید این معنای مظلومیت اینهاست.
حمل امر عرفی به تسبیح اوقات چهارگانه و دائمی بودن آن
پرسش: این روایت که فرمودید آیا به خاطر کلام معصوم استناد شده؟
پاسخ: بله,
پرسش: بر اساس اینکه این دیدگاه عرفی را دارد بیان میکند است؟
پاسخ: نه, اگر دیگری میفرمود «ابن» که حجت نبود.
پرسش: اگر در همان زمان از شخصی ما صراحتاً این «ابن» را داشته باز هم میشد استناد کرد که عرفا «ابن»...
پاسخ: نه, اگر برای ما «ابن» در لغت عرب کلمه روشنی بود مثل ابنالابن خب دیگر حرفی نبود اما محلّ اختلاف است (یک) فضای جاهلی هم فضای آن شعر است که پسران ما آنهاییاند که نوههای پسری ما هستند اما بچههای دختر ما بچههای دامادها هستند آنکه رایج بود این شعر بود:
بنونا, بنو أبنائنا و بناتنا ٭٭٭ بنوهنّ أبناء الرجال الأباعد
این شعار رسمی جاهلی بود این ادبیات عرب بود در چنین زمان و زمینی اگر اسلام بگوید نوهٴ دختری انسان هم فرزند انسان است این احتیاج به نصّ معصوم دارد.
فرمود: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ﴾ و ﴿وَعَشِیّاً وَحِینَ تُظْهِرُونَ﴾ که اینها عطف بر آن قبلی است این جمله ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ جمله معترضه است پس در هر زمین سبحان الله, در هر زمان سبحان الله نه اینکه اختصاص داشته باشد به آن چهار مقطع, تعبیرات عرفی ما این است وقتی گفتیم صبح و شام یعنی دائماً.
استفاده قرآن از مَثل و تشبیه در تسهیل معارف دینی
﴿یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَکَذلِکَ تُخْرَجُونَ﴾ این در بحث دیروز گذشت, مستحضرید که قرآن برای همه مردم عالَم است ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است بعضی از آیاتش طوری است که بسیاری از علما و حکما در آن ماندهاند اما همان مطلب را خدای سبحان با مثالها با تشبیهها آنقدر نازل میکند که در دسترس فهم همگان قرار بگیرد لذا ما هیچ مطلبی در قرآن نداریم که سادهترین افراد آن را نفهمند اما آیاتی داریم که حکما و بزرگان در آن ماندهاند غرض این است که آن آیات را رقیق میکند به صورت مَثل به صورت داستان به صورت قصه در دسترس همه قرار میدهد این آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که بحثش گذشت ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾[22] که آیا این برهان تمانع است یا برهان توارد علّتین است بین حکما مورد نزاع شدید است اما همین مطلب را ذات اقدس الهی با ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکَاءُ مَتَشَاکِسُونَ﴾[23] مثال زده و مسئله را حل کرده هیچ مطلبی در قرآن نیست که افراد عادی نفهمند اما آیاتی است که بسیاری از حکما هم در آن ماندند.
تفهیم آسان معاد با استفاده از تشبیه آن به بهار و طبیعت
مسئله معاد را هم میفرماید شما میگویید چگونه خدا مرده را زنده میکند خب هر سال شما دارید میبینید این مردهها زنده میشوند هم خوابیدهها را خدا بیدار میکند این درختان که درختان در زمستان خواباند و بیدار میشوند و هم مردهها را زنده میکند وقتی که این درخت در بهار بیدار شد خب غذا میخواهد این خاکی که کنار ریشههای آن است آن را جذب میکند همین خاک را به صورت خوشه و شاخه و میوه در میآورد این خاک مرده بود که زنده شد ﴿یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ فرمود این را شما میبینید پس میشود مرده را زنده کرد همین بیان که ﴿کَذلِکَ تُخْرَجُونَ﴾ هم برای حکیم خوب است هم برای فرد عادی خوب است اما اینکه ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[24] آن را هر کسی درک نمیکند که شما فوت نمیکنید وفات دارید بین وفات و فوت فرق است من متوفّی هستم شما متوفّایید ما دو متوفّی دیگر هم داریم عزرائیل(سلام الله علیه) متوفّی است زیرمجموعه او متوفّی است ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾,[25] ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ این را عوام نمیفهمند اما اینکه بالأخره ﴿کَذلِکَ تُخْرَجُونَ﴾ این را کاملاً میتواند بفهمد.
تبیین مراحل مرگ و زندگی در موجودات
پرسش:... پاسخ: الآن حیات پیدا کرده به وسیله جذب درخت ولی قبل از اینکه بهار بشود و درختان بیدار بشوند این خاک مرده بود.
پرسش: اول حیات باشد بعد میمیرد...
پاسخ: نه, دو حرف است موت لازم نیست مسبوق به حیات باشد ﴿کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾.[26]
پرسش:... پاسخ: هر حیاتی لازم نیست مسبوق به موت باشد و هر موتی لازم نیست مسبوق به حیات باشد ﴿کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾ قبلاً شما مرده بودید. ما این مثال را قبلاً داشتیم اگر کسی برود روی سقف این نظام یعنی برود در این آسمان این چند میلیارد بشر که هستند همه را نگاه کند میبیند این چند میلیاردی که فعلاً هستند دو قرن قبل در همین خیابانها و بیابانها و مزارع و مراتع خاکهایی بودند دو قرن بعد هم باز در همان خیابان و بیابان و مزرع و مرتعاند این کاملاً میفهمد که ﴿کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ﴾ این خاکهای مزرع و مرتع در اثر جذب این گیاهان کم کم شدند غذا, این غذاها آمدند به بازار, نیاکان ما از این غذاها استفاده کردند شده نطفه, این نطفه شده همین هفت میلیارد بعد از مدتی هم اینها خاک میشوند و میپوسند و بعد میشود مزرع و مرتع, چند سالی این آرامستان, آرامستان است بعد از مدتی هم میشود خیابان و اینها. الآن همین اول سهراه بازار تا حرم ما تقریباً پنجاه و هفت, هشت سال قبل که آمدیم این محدوده هیچ خبری نبود مرحوم آقای بروجردی(رضوان الله علیه) اجازه نمیداد میگفت اینجا قبور مسلمین است الآن کلاً شده مرکز تجاری آنها به عرضشان رساندند که اینجا ما نمیخواهیم خانه بسازیم چهارتا دکّه میخواهیم بسازیم فرمود خب قبور مسلمین است بسیاری از علما و بزرگان و رجال مذهب در همین خیابان حضرتیه دفناند حالا یک گوشهاش را دیوار کشیدند به نام شیخان وگرنه از جلوی بازار تا حرم مطهر همهاش قبرستان بود غرض این است که ﴿کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾ هر حیاتی مسبوق به موت نیست هر موتی مسبوق به حیات نیست.
مودّت و رحمت دو عامل استحکام خانواده
حالا شما میخواهید زندگی کنید چطور زندگی کنید اگر شما مثل فرشته بودید نمیمردید خب احتیاج به نکاح نداشتید اما بالأخره انسان به علت ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾[27] نیاز به نکاح دارد نسل آینده باید محفوظ باشد دو بیگانه چگونه با هم مرتبطاند ما این دو بیگانه را طرزی آفریدیم که اینها نسلساز باشند یعنی یکی را مجهّز کردیم به جهاز مردی, یکی را مجهّز کردیم به جهاز زن که کاملاً اینها بتوانند عامل تولید باشند حالا حیوانات برخی از آنها به تولیدند برخیها به توالدند برخیها هم زیرخاکیاند این گوسفندها به توالدند و این مرغ خانگی که با تخم جوجه در میآورد به تولید است این کرمهای زیر خاک یا کرم درون میوه اینها نه توالدند نه تولید اینطور نیست که پدر و مادر داشته باشند و مانند آن, این حیوانات هم اینطورند اما انسان را فرمود ما با توالد با پدر و مادر برای اینکه مربی باشند قرار دادیم هم جهاز و دستگاه آفرینش مرد را کامل کردیم برای پدر شدن, هم جهاز تناسلی زن را کامل کردیم برای مادر شدن اینها دو بیگانهاند اما این دو بیگانه را ما با دو اصل پیوند دادیم اینها را مرتبط کردیم تا اینها بتوانند خانواده تشکیل بدهند ﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ مسئله جهیزیه, مسئله مهریه و امثال ذلک اینها قراردادهای عادی است اینها هیچ کدام مشکل خانوادگی را حل نمیکند این دو اصل است که خانواده را تأمین میکند: یکی مودّت و دوستی عاقلانه, یکی رحم و عاطفه و مهربانی و از لغزش دیگران گذشتن, اگر این مودّت و دوستی بر اساس غریزه باشد وقتی جوانی فروکش کرده انسان میانسال شده غریزه کم شده مودّت کم میشود خانواده متلاشی میشود چه اینکه نظام غرب این است و اگر رحمت و عاطفه و مهربانی و گذشت نباشد خودخواهی طرفین باشد باعث افزایش طلاق است فرمود این دو چیز است که خانواده را نگه میدارد ما این دو نعمت را به شما دادیم این را هدر ندهید ﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ این مودّتتان عاقلانه باشد در بین ما شیعهها علاقه زن و شوهر پیرمرد و پیرزن بیش از علاقه دو جوان نسبت به یکدیگر است چون علاقه اینها, مودّت اینها عاقلانه است این علاقه عاقلانه، پدر خوب درست میکند مادر خوب درست میکند و زندگی را نگه میدارد و جلوی طلاق را میگیرد. آن رحمت, بالأخره همه ما غیر از معصومین اشتباهاتی داریم گاهی تندیم گاهی کُندیم گاهی مسائل و مشکلات مزاجی داریم گاهی مشکلات اقتصادی داریم گاهی حرف تندی میزنیم گاهی حرف کُندی میزنیم اگر یکی از ما تندی کرد یا کندی کرد دیگری فوراً بزرگواری کند و صرفنظر کند این خودش شرمنده میشود و عذرخواهی میکند فرمود این رحمت, این عاطفه, این گذشت, زندگی خانواده را تشکیل میدهد.
سرّ دستور امام صادق(علیه السلام) به مراوده داشتن مؤمنین با یکدیگر
این بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) را که ملاحظه کردید حضرت فرمود شما شیعیان ما هستید یکدیگر را ترک نکنید به زیارت یکدیگر بروید «تزاوروا» چرا؟ برای اینکه «فإنّ فی زیارتکم احیاء لقلوبکم و ذکراً لأحادیثنا» شما شیعیان ما وقتی کنار هم نشستید بالأخره حرف ما را نقل میکنید میگویید فلان امام چنین فرمود, «تزاوروا فانّ فی زیارتکم احیاء لقلوبکم و ذکراً لأحادیثنا و أحادیثنا تعطف بعضکم علی بعضٍ»[28] این احادیث ما عاطفه ایجاد میکند این مَثل معروف که سنگی روی سنگ بند نمیشود همین است شما تمام این برجها, تمام این قصرها چه با آهن ساخته بشود چه با سنگ ساخته بشود سنگ که روی سنگ بند نمیشود یک ملات نرم میخواهد فرمود فرمایشات ائمه(علیهم السلام) یک ملات نرمی است که این سنگها را با هم جمع میکند مگر نمیخواهید خانه بسازید مگر نمیخواهید برج بسازید با سنگ محکم خانه ساخته نمیشود یک ملات نرم میخواهد «و أحادیثنا تعطف بعضکم علی بعضٍ» این مَثل معروف که سنگ روی سنگ بند نمیشود یعنی یک ملات نرم لازم است فرمود دستورهای ما, بیانات اخلاقی ما, دستور گذشت و عاطفه بده این زندگی خانه را شکل میدهد و خانه وقتی سامان پذیرفت جامعه سامان میپذیرد.
پرسش:... پاسخ: مودّت غیر از رحمت است مودّت, گرایش است الآن کسی که نیازمندی را میبیند سخن از مودّت نیست سخن از این است که مشکل او را حل کند.
توحید ربوبی, نتیجه تفکر در آفرینش
﴿وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ﴾ اگر کسی خوب فکر کند که چگونه ذات اقدس الهی نظام خانواده را سامان بخشید به توحید ربوبی کاملاً پی میبرد ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ﴾ کسانی که عالِم و دانشمندند بررسی میکنند میبینند چه قدرتی است که خدای سبحان با یک مشت دود و یک مشت گاز، شمس و قمر آفرید اینطور نیست که اینها را از برلیان خلق کرده باشد فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ﴾[29] این راه شیری را این شمس و قمر را از دخان خلق کرده بعد هم بساطش را برمیچیند هیچ کس باور نمیکند که با یک مشت دود او شمس بیافریند, او قمر بیافریند فرمود اینطور نیست که الآن این خیلی شفاف و پرنور است از خودش داشته باشد این دخان بود ما این را شمس کردیم این دخان بود ما این را قمر کردیم این دخان بود ما این را راه شیری کردیم بعد هم بساطش را جمع میکنیم این عظمت انسان را قرآن به او یاد میدهد فرمود اگر اهل فکر باشید اگر اهل علم باشید میبینید اینها از چه چیزی خلق شدند اول ما اینها را بستیم بعد بازشان کردیم ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِکُمْ﴾ این چه معجزهای است الآن هفت میلیارد بشر هستند قبلاً هم همینطور بودند دو نفر آهنگشان شبیه هم نیست نه زنها صدای آنها شبیه هم است نه مردها که انسان از راه صدا اشتباه کند صدای هر کسی مشخص است چهره هر کسی مشخص است این یک شناسنامه طبیعی است که به همراه هر کسی هست تنها خطوط سرانگشت نیست لهجه اینطور است چهره اینطور است هیچ چهرهای شبیه چهره دیگر نیست هیچ لهجهای شبیه لهجه دیگر نیست اینها شناسنامه طبیعی است در آن سورهٴ مبارکهای که فرمود ما شما را خلق کردیم ﴿مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ﴾ فرمود این ﴿لِتَعَارَفُوا﴾[30] اینها هیچ کدام عامل امتیاز و رجحان نیست برای اینکه یکدیگر را بشناسید یک شناسنامه طبیعی است که همراه هر کسی هست که کسی او را اشتباه نگیرد او هم کسی را اشتباه نگیرد ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ سجده, آیهٴ 10.
[2] . سورهٴ طه, آیهٴ 64.
[3] . سورهٴ سجده, آیهٴ 11.
[4] . سورهٴ جاثیه, آیات 21 و 22.
[5] . التوحید (شیخ صدوق), ص353.
[6] . اللهوف, ص120.
[7] . نهجالبلاغه, نامه 53.
[8] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 179; سورهٴ فرقان, آیهٴ 44.
[9] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 179; سورهٴ فرقان, آیهٴ 44.
[10] . مجمعالبیان, ج8, ص467 و 468.
[11] . سورهٴ فاتحةالکتاب, آیهٴ 2.
[12] . الکافی, ج1, ص102.
[13] . مجمعالبیان, ج8, ص468.
[14] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 44.
[15] . الصحیفة السجادیة, دعای 28.
[16] . ر.ک: من لا یحضره الفقیه, ج2, ص616.
[17] . الکافی, ج2, ص352; صحیح (البخاری), ج7, ص190.
[18] . الکافی, ج2, ص352.
[19] . الخلاف (شیخ طوسی), ج4, ص8.
[20] . السرائر (ابنادریس), ج3, ص157.
[21] . الحیوان (جاحظ), ج1, ص230.
[22] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 22.
[23] . سورهٴ زمر, آیهٴ 29.
[24] . سورهٴ سجده, آیهٴ 11.
[25] . سورهٴ انعام, آیهٴ 61.
[26] . سورهٴ بقره, آیهٴ 28.
[27] . سورهٴ زمر, آیهٴ 30.
[28] . الکافی, ج2, ص186.
[29] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 11.
[30] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 13.
تاکنون نظری ثبت نشده است