- 2021
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 74 تا 77 سوره فرقان
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 74 تا 77 سوره فرقان"
- از ویژگیهای امام زمان بقیةالله بودن است؛
- خلود در عذاب برای مؤمن نیست و در قتل مؤمن هم توجیه میشود؛
- خلود فقط شامل اعتقاد کافرانه است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً (74) أُولئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلاَماً (75) خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (76) قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامَاً (77)﴾
عصاره سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» این شد که عناصر محوری اصول دین را بیان فرمود براهینش را هم اقامه فرمود برخورد مستکبرانه و جاهلانه کفّار حجاز را هم ذکر کرد و برخورد مؤمنان خاضع و خاشع را هم ذکر کرد نتیجه هر کدام را اعم از پاداش و کیفر بیان فرمود در جریان عبادالرحمان بعد از اینکه اوصاف علمی و عملی فراوانی از اینها ذکر کرد نقل فرمود که اینها از ذات اقدس الهی گذشته از صلاح و سَداد خانوادگی, امامت جامعه را هم خواستند. در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» آیه 84 از وجود مبارک ابراهیم جریان ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ را هم نقل کرد که انسان از ذات اقدس الهی درخواست میکند که ماندگار باشد نام او بماند سیره و سنّت او بماند این «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ»[1] را از خدا مسئلت میکند اینکه فرمود: ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ یعنی در بین آیندگان من خوشنام باشم نام حق نام صدق نام عدل و نام فضیلتِ من مطرح باشد این همان است که «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» مستحضرید که یکی از بهترین القاب وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) همین بقیّةالله است اما این بقیّةالله قبل از اسلام هم مطرح بود در اسلام هم مطرح است منتها خاتِم و خاتَمش وجود مبارک امام زمان است قرآن کریم از عالمان دین در ادوار گذشته به عنوان ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾[2] یاد میکند عالمان دین روحانیون بقیّةاللهاند منتها وجود مبارک ولیّ عصر بالاصاله است اینها بالتبع, آنها در نظام خلقت بین مخلوقها بالذّاتاند اینها بالعرض آن حضرت بالحقیقت است اینها بالمجاز یک روحانی میتواند بقیّةالله باشد زیرا او لله فکر میکند لله عمل میکند لوجه الله سخن میگوید و وجه الله هم ماندنی است در قرآن کریم از علمای پیشین چنین یاد کرد ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ بعضیها جزء اولواالألباباند بعضی جزء اولواالأبصارند بعضی کذا و کذا بعضی جزء اولوا بقیّهاند کسانی که صاحب مقام بقیّةاللّهیاند اینها جزء اولوابقیّهاند یعنی والی بقایند مالک بقایند خدا بقا را به اینها تملیک کرده است چون این بیان در قرآن کریم آمد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ»[3] خب چه چیزی بهتر از اینکه انسان نمیرد و از بین نرود گرچه هیچ کس از بین نمیرود ولی از خاطرهها محو میشوند و نسیاً منسیاً میشوند اما عالمان دین میبینید همچنان زندهاند شما الآن در حوزههای علمیه روزی هزارها بار افراد میگویند قال الشهید(رحمه الله), قال الشهید(رحمه الله) خب این لسان صدق است دیگر این بقیّةالله است دیگر منتها آن حضرت بالأصل بقیّة الله است اینها بالتّبع آن حضرت بالأصل امام است اینها بالتّبع اماماند بنابراین این مقامی است که خواستنش از ذات اقدس الهی نقص نیست این ریاست دنیایی و مادّی نیست که انسان از خدا طلب نکند این ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ یعنی ما را امام متّقیان قرار بده ما را بقیّةالله قرار بده ما را ماء معین قرار بده یکی از القاب وجود مبارک حضرت ماء معین است همین ماء معین را درباره عالمان دین هم میگویند ماء معین مائی است که «تَناله الدلاء و تراه العیون» آن آبی که در زیر زمین مدفون است دیگر مَعین نیست اما آن آبی که عین و چشم او را میبیند و در دسترس تشنگان است و جاری است میگویند ماء معین در ذیل آیه ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾[4] آنجا روایاتی هست که بر وجود مبارک حضرت تطبیق شده[5] از القاب عالمان دین هم این است که اینها ماء معیناند اینها با کتاب نوشتنشان با درسشان با بحثشان با امامتشان با موعظهشان معارف دین را در جامعه جریان میدهند خب چه نعمتی بهتر از این اینکه مقام دنیا نیست که اگر کسی بخواهد به دنبال دنیا رفته است که این یک مقام معنوی است قرآن هم تجلیل کرده اِجلال کرده تجویز کرده اکرام کرده که اینها بگویند خدایا ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ در بیانات نورانی حضرت امیر هست که کسی که امام یک جمعیّت شد حالا امام جماعت شد امام جمعه شد امام یک شهر شد هر چه شد این «فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ»[6] اینها برابر همین آیات محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» یعنی از آیه 63 به بعد عمل کردند دیگر عبادالرحمان این اوصاف را داراست اگر حضرت امیر فرمود: «فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ» اینها شروع کردند به تعلیم نفس و تأدیب نفس و در نهجالبلاغه وجود مبارک حضرت امیر, رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به امامِ مَن اتّقی وصف کرد فرمود: «فهو إمامُ مَن اتّقیٰ»[7] امام متّقیان است خب این لقب پرافتخار بالأصاله برای آن حضرت است بالتّبع برای شاگردان آنها, اگر روایاتی در کنزالدقائق و امثال ذلک آمده است که این درباره ما اهل بیت است[8] این حق است چون بالأصاله برای آنهاست شعاع آن برکت آن ریزش آن به شاگردانشان هم میرسد خب همین قرآن است که از عالمان امّتهای گذشته به ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾[9] یاد میکند دیگر ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ یعنی بقیّةالله چه چیزی را قرآن کریم باقی میداند آنچه عند الله است باقی میداند برابر آیه سورهٴ «نحل» که فرمود: ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[10] اگر کسی الهی فکر کرد و الهی عمل کرد چه در امّتهای گذشته چه در این امّت میشود ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾[11] یعنی بقیّةالله منتها شاگرد امام زمان خودش است شاگرد پیغمبر عصر خودش است آن علمای قبلی که اولوابقیّه بودند شاگرد پیغمبر زمانشان بودند الآن اگر کسی جزء ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ باشد جزء شاگردان وجود مبارک حضرت است این خاصیّتها را دارد.
مطلب بعدی آن است که در این آیه کلمه ﴿وَیَخْلُدْ فِیهِ﴾[12] استثنائاً فیه خوانده میشود مثلاً این طور نیست که حالا اگر کسی فیه بخواند غلط ادبی باشد این طور نیست ولی خب این طور قرائت شده. بحث قرائت آیات جزء علومالقرآن است یک بحث ساده مختصر یک روز و دو روز و یک هفته نیست اگر انشاءالله فرصتی مناسب شد در بحثهای علومالقرآن وارد شد آن باید جداگانه بحث بشود که آیا قرائت متواتر است یا متواتر نیست بر فرضی که متواتر نباشد اصلاً متواتر نیست و بعضی مثل حفص و امثال حفص متواترند که بحث خاصّ خودش را دارد اما در جریان خلود چه از آیات چه از روایات برمیآید که موحّد مخلّد در نار نیست اگر کسی خدا را قبول داشت قیامت را قبول داشت وحی و نبوّت را قبول داشت همه این اصول را قبول داشت منتها مبتلا شد به قتل نفس این به اندازه اینکه این سیّئه سنگین آثار تلخ دارد باید عذاب الهی را تحمل کند بعد جزء «عتقاء الله من النار»[13] میشود دیگر ممکن نیست یک گناه غیر اعتقادی یعنی گناه جارحه و دست و پا منتهی بشود به خلود به معنای ابدیّت. در روایات است که عدّهای که به عذاب الهی گرفتار شدند و موحّد بودند اینها از جهنّم نجات پیدا میکنند و روی پیشنهاد اینها نوشته است «هولاء الجهنّمیون عتقاء الرحمن» اینها بعد عرض میکنند خدایا این وسیله شرمندگی ماست این هم محو میشود و دیگر این «هولاء الجهنّمیون عتقاء الرحمن» نوشته نمیشود[14] اگر در ذیل آیه حج دارد ﴿وَمَن کَفَرَ﴾[15] یعنی کفرِ عملی, کفر عملی یک عذاب موقّت دارد عذاب دائم نیست لذا آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» را غالباً توجیه کردند به یکی از دو امری که گذشت که ﴿مَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً﴾[16] این یا از باب تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است میباشد یعنی «مَن قتل مؤمناً لإیمانه» خب البته این خلود ابدیّت دارد اما اگر کسی قتل مؤمناً برای نزاع مالی و امثال مالی آنجا گفتند خلود به معنای مکث طویل است وگرنه یک گناه از کسی که موّحد است معتقد است همه اصول دین را قبول دارد اصول مذهب را قبول دارد این نمیشود کیفر ابدی داشته باشد اما آن ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[17] که وارد شده است یعنی کیفر مطابق با عمل است و تحدید به لحاظ نفی زاید است نه نفی اقل برای اینکه خدای سبحان از خیلی از سیّئات عفو میکند تخفیف میدهد ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾[18] این با آیه سورهٴ «فصلت» منافاتی ندارد در آیه 27 سورهٴ «فصلت» اینچنین آمده ﴿فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ این ﴿أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ نه یعنی کیفر ما أسوأ از عمل اینهاست بلکه اینها عمل سیّء دارند و اسوأ گناه صغیر دارند گناه کبیر دارند گناه اکبر, این کلمه ﴿أسْوَأ﴾ یا منسلخ از تفضیل است کما قیل یا به این معناست که ما اینها را به کیفر بدترین گناهشان میگیریم[19] نسبت به گناهان میانی کبیر یا صغیر بحث نکردند نسبت به گناه اکبرشان بحث کردند فرمود ما اینها را به گناه اکبرشان میگیریم أسوأ آنچه را که اینها انجام دادند کیفر میبینند نه اسوأ از آنچه انجام دادند یعنی آنها گناه کبیر کردند ولی ما کیفر گناه اکبر را به اینها میدهیم این معنای آیه نیست یا آنها مبتلا به گناه صغیر شدند ما کیفر گناه کبیر را بر آنها تحمیل میکنیم اینچنین نیست «أسوأ من الذی کانوا یعملون» نیست ﴿أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ بنابراین این کلمه ﴿أسْوَأ﴾ یا منسلخ از تفضیل است کما ذهب الیه بعض یا به این معناست که ما سنگینترین کار آنها را در نظر داریم یک وقت است که از آن گناه سنگین صرفنظر میکند تخفیف میدهد به گناه صغیر یا گناه کبیر میگیرد نه گناه اکبر یک وقت است نه, چنین کسانی که در برابر قرآن ایستادهاند به بزرگترین گناهشان کیفر داده میشوند از گناهان مادون ساکت است این راجع به ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾.
پرسش: خداوند در جاهایی وعده قطعی داده... آیهای که دارد ﴿یَقْتُلونَ النّبیینَ بِغیر حقٍّ﴾ بعد دنبالش دارد ﴿وَیَقْتُلونَ الّذینَ یأمرونَ بالقِسطِ مِن النّاس﴾ را به عمد میکُشد آنها اصلاً اعمالشان حبط است[20] کسی که حبط اعمال است همیشه جایش در جهنم است.
پاسخ: نه خب اگر کسی اعمالش حبط شد عقایدش که حبط نمیشود البته اگر کسی پیغمبر را کُشت که دیگر موحد نیست.
پرسش: اگر آمر به معروف را کشت.
پاسخ: بله آمر به معروف را اگر کشت عذابش محدود است دیگر, آمر به معروف هم دو قسم است یک وقت آمر به معروف را للأمر بالمعروف و النهی عن المنکر میکشد خب بله این که دیگر مسلمان نیست یک وقت نه, در اثر اختلاف مالی میکشد همان آیه سورهٴ «نساء» همین بود دیگر یک وقت است که ﴿مَنْ یَقْتُل مُؤمناً﴾[21] أی «لإیمانه» خب بله این مخلّد است «من یقتل الآمر بالمعروف و الناهی عن المنکر للأمر بالمعروف و للنهی عن المنکر» این با دین مخالف است و میکشد بله مخلّد است اما اگر نه, با این یک مشکل مالی دارد این عنوان آمر به معروف و ناهی از منکر عنوان مشیر است نه علّت حکم او که مخلّد به معنای ابدی نیست .
مطلب بعدی آن است که اینها که میگویند ﴿هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ راه انبیا(علیهم السلام) را دارند میروند در دو جای نهجالبلاغه هست که وجود مبارک حضرت امیر فرمود حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «امامُ مَن اتّقی»[22] با اینکه امام همه است چرا قرآن ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾[23] است برای اینکه ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[24] است برای اینکه متّقیان و مؤمنان از آن استفاده میبرند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام همه مردم است منتها متّقیان استفاده میکنند علما و مراجع و روحانیّت امام همه مردماند منتها متّقیان از اینها استفاده میکنند منتها اینها امام مردماند امام متّقیاناند نه ائمه, این تعبیر اینچنین نیست که حالا ما به دنبال حرف زمخشری و امثال زمخشری بگردیم که محتمل است این «امام» جمع آمّ باشد نظیر صیام جمع صائم[25] این میخواهد بفرماید علما حرفشان یکی است مراجع حرفشان یکی است روحانیّت حرفشان یکی است اگر امام متّقیاناند حرفشان باید یکی باشد اگر ـ معاذ الله ـ اختلافی با هم داشتند معلوم میشود امام متّقیان نیستند ائمهاند اگر ائمه شدند این فضیلت را ندارند تعبیر وحدت برای آن است که روشن بشود اینها از یک نفر حرف میگیرند برای یک نفر حرف میزنند در یک مسیر حرکت میکنند لذا همهشان اماماند.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ پاداشش این است که اینها در غرفه بهشتی تحیّت و سلام را تلقّی میکنند در قبال کفّار که در آیه 68 همین سوره گذشت فرمود: ﴿وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثَاماً﴾ لذا اینجا [یعنی در آیه 75] «یَلْقَون» هم خوانده شد[26] آنها ﴿یَلْقَ أَثَاماً﴾ اینها «یَلْقَونَ» یا ﴿یُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلاَماً﴾ درباره دوزخیان آیه 66 این بود ﴿إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً﴾ درباره عبادالرحمان دارد که ﴿خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً﴾ بعد در جمعبندی این سوره فرمود شما خودتان حساب بکنید اگر فضل الهی نباشد چقدر میارزید چقدر وزن دارید در بحثهای قبل گذشت که اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ﴾[27] میگوییم «الانسان فقیرٌ» آیا این محمول برای موضوع نظیر حرارت و برودت برای آب است که میگوییم «الماء حارٌّ أو الماء باردٌ» که عرض مفارق باشد نه اینچنین نیست آب گرم ممکن است سرد بشود آب سرد ممکن است گرم بشود چون عرض مفارق است اما ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ﴾ «الانسان فقیر» این طور نیست که این محمول گاهی باشد گاهی نباشد آیا وزان «الانسان فقیر» وزان «الأربعة زوجٌ» است که لازمه ذات باشد نه, برای اینکه لازمه ذات گرچه ذات را رها نمیکند ولی متأخّر از ذات است در مقام ذات نیست أربع به اصطلاح در مقوله کمّ است چون مقدار است زوجیّت از کیفیّات مختصّ به کمّیات است در مقوله کیف است دو چیزند دو مطلباند در دو مقولهاند (یک) و یکی متأخّر است و یکی متقدّم (دو) چون زوجیّت, لازم ذات است هر لازمی از مقام ملزوم متأخّر است پس در مقام ملزوم نیست فقر, لازم ذات نیست که در مقام ذات نباشد اگر فقر در مقام ذات نبود آنجا غنا راه پیدا میکند دیگر برای اینکه شیء یا فقیر است یا غنی, اگر فقر راه پیدا نکرد میشود غنی, سوم آیا وقتی میگوییم «الانسان فقیر» نظیر «الانسان حیوانٌ ناطق» است یا نه, نه یعنی نه زیرا حیوانیّت و ناطقیّت برای ماهیّت اوست و ماهیّت از هستی او متأخّر است اول هستی مییابد بعد ماهیّت از او ظهور میکند اگر فقر برای انسان از قبیل حیوان ناطق باشد یعنی ذاتی به معنای ماهیّت و جنس و فصل باشد نه ذاتی به معنی هویّت معنایش این است که در هویّت او فقر راه ندارد چهار اگر گفتیم «الانسان فقیرٌ» مثل آن است که بگوییم «الانسان موجودٌ» بله از همین قبیل است یعنی هستیِ او هستی فقیرانه است خب اگر هستی او هستی فقیرانه بود میشود معنایِ حرفی اگر این هستیِ فقیر با آن غنی رابطه نداشته باشد میشود هیچ دیگر, فرمود شما «عِبء» یعنی وزن یعنی ثِقل یعنی سنگینی هیچ ندارید اگر رابطهتان را قطع کردید هیچ هستید این ﴿یَعْبَؤُا﴾ که در قرآن فقط یک جا استعمال شده و آن همین است این بار سنگین را میگویند «عِبء» اینکه میگویند تعبیه کرده یعنی جاسازی کرده فرمود اگر شما رابطه نداشته باشید آخر وزنی ندارید چیزی نیستید رقمی نیستید ولی متأسفانه شما این رابطه را از اول تا الآن بهم زدید ما درباره معاد گفتیم ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾[28] شما با بودِ خدا دیگری را اراده کردید ما پیغمبر فرستادیم شما گفتید ـ معاذ الله ـ ﴿إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ ما از قیامت سخن گفتیم شما گرفتار ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ﴾ شدید این صفحه اول همین سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» را که گذشت ملاحظه بفرمایید در آیه دو فرمود: ﴿لَمْ یَکُن لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً﴾ اما شما ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾[29] که هیچ کاری از آنها ساخته نیست ما پیامبر فرستادیم شما برابر آیه چهار گفتید که ﴿إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ گفتید ﴿أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا﴾[30] گفتید ﴿مَالِ هذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ﴾[31] گفتید که ﴿أَوْ یُلْقَی إِلَیْهِ کَنزٌ﴾[32] در آیه یازده معاد را تکذیب کردید ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ﴾[33] خب شما چیزی را فروگذار نکردید که هر چه ما گفتیم شما به هم زدید تکذیب کردید لذا در بخش پایانی که جمعبندی میکند میفرماید شما بیارزشید چرا؟ برای اینکه شما ارزشتان در تصدیق سخنان ماست ولی هر چه ما گفتیم شما تصدیق نکردید دیگر ﴿قُلْ مَا یَعْبَؤُا﴾ حالا این ﴿مَا﴾ یا «ما» استفهام انکاری است یا نافیه است «عَبأَ بکم» یعنی با دید سنگین شما را نگاه بکند با وزن نگاه بکند اعتنا بکند به شما خب به شما اعتنا نمیکند برای اینکه وزنی ندارید وزنتان در تصدیق است شما که ﴿فَقَدْ کَذَّبْتُمْ﴾. حالا ﴿لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ﴾ این از باب اضافه مصدر به مفعول است یا اضافه مصدر به فاعل است اگر دعای شما نباشد ارزش ندارید یا اگر ذات اقدس الهی شما را نخواند بیارزشید اینچنین نیست که اضافه «دعا» به «کُم» اضافه به فاعل باشد یعنی اگر شما خدا را نخوانید بیارزشید خیر, اگر او دستتان را نگیرد بیارزشید اضافه به مفعول است یعنی «لو لا دعاء الله ایاکم» اگر او پیغمبر نفرستد هدایتتان نکند دین پیدا نکنید میشوید لا شیء نه اینکه اگر شما خدا را نخوانید میشوید لا شیء شما خودتان میخواهید خدا را بخوانید یا کسی شما را باید جذب بکند؟ اول از طرف ذات اقدس الهی باید شما را بخوانند تا حقّ حیات پیدا کنید وگرنه خودتان که خدا را نمیخوانید.
غرض این است که این اضافه به مفعول است نه اضافه به فاعل, گرچه اضافه به فاعل هم باز به یک وجهی قابل توجیه است «قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَائه ایّاکم» اگر او شما را نمیخواند که وزنی نداشتید که پس وزنتان به این است که این امور را تصدیق کنید رابطه را حفظ بکنید ولی متأسفانه ﴿فَقَدْ کَذَّبْتُمْ﴾ حالا که ﴿کَذَّبْتُمْ﴾ پس بیوزنید همین عذاب الهی و کیفر تلخ الهی برای شما میشود لازم ﴿فَسَوْفَ یَکُونُ﴾ همین تکذیب که به صورت عذاب در میآید از شما دستبردار نیست چون در حقیقت همین عمل است که به این صورت در میآید که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . نهجالبلاغه, حکمت 147.
[2] . سورهٴ هود, آیهٴ 116.
[3] . نهجالبلاغه, حکمت 147.
[4] . سورهٴ ملک, آیهٴ 30.
[5] . الکافی, ج1, ص340.
[6] . نهجالبلاغه, حکمت 73.
[7] . نهجالبلاغه, خطبه 94.
[8] . تفسیر القمی, ج2, ص117; تفسیر کنزالدقائق, ج9, ص446 و 447.
[9] . سورهٴ هود, آیهٴ 116.
[10] . سورهٴ نحل, آیهٴ 96.
[11] . سورهٴ هود, آیهٴ 116.
[12] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 69.
[13] . الامالی (شیخ طوسی), ص180.
[14] . تفسیر القرآن العظیم (ابن ابیحاتم), ج7, ص2256 و 2257.
[15] . سورهٴ آل عمران, آیهٴ 97.
[16] . سورهٴ نساء, آیهٴ 93.
[17] . سورهٴ نبأ, آیهٴ 26.
[18] . سورهٴ مائده, آیهٴ 15; سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 30.
[19] . المیزان, ج17, ص388.
[20] . سورهٴ آلعمران, آیات 21 و 22.
[21] . سورهٴ نساء, آیهٴ 93.
[22] . نهجالبلاغه, خطبههای 94 و 116.
[23] . سورهٴ بقره, آیهٴ 2.
[24] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[25] . الکشاف, ج3, ص296.
[26] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص510.
[27] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 15.
[28] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 117.
[29] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 3.
[30] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 5.
[31] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 7.
[32] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 8.
[33] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 11.
- از ویژگیهای امام زمان بقیةالله بودن است؛
- خلود در عذاب برای مؤمن نیست و در قتل مؤمن هم توجیه میشود؛
- خلود فقط شامل اعتقاد کافرانه است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً (74) أُولئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا وَیُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلاَماً (75) خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً (76) قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامَاً (77)﴾
عصاره سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» این شد که عناصر محوری اصول دین را بیان فرمود براهینش را هم اقامه فرمود برخورد مستکبرانه و جاهلانه کفّار حجاز را هم ذکر کرد و برخورد مؤمنان خاضع و خاشع را هم ذکر کرد نتیجه هر کدام را اعم از پاداش و کیفر بیان فرمود در جریان عبادالرحمان بعد از اینکه اوصاف علمی و عملی فراوانی از اینها ذکر کرد نقل فرمود که اینها از ذات اقدس الهی گذشته از صلاح و سَداد خانوادگی, امامت جامعه را هم خواستند. در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» آیه 84 از وجود مبارک ابراهیم جریان ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ را هم نقل کرد که انسان از ذات اقدس الهی درخواست میکند که ماندگار باشد نام او بماند سیره و سنّت او بماند این «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ»[1] را از خدا مسئلت میکند اینکه فرمود: ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ یعنی در بین آیندگان من خوشنام باشم نام حق نام صدق نام عدل و نام فضیلتِ من مطرح باشد این همان است که «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» مستحضرید که یکی از بهترین القاب وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) همین بقیّةالله است اما این بقیّةالله قبل از اسلام هم مطرح بود در اسلام هم مطرح است منتها خاتِم و خاتَمش وجود مبارک امام زمان است قرآن کریم از عالمان دین در ادوار گذشته به عنوان ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾[2] یاد میکند عالمان دین روحانیون بقیّةاللهاند منتها وجود مبارک ولیّ عصر بالاصاله است اینها بالتبع, آنها در نظام خلقت بین مخلوقها بالذّاتاند اینها بالعرض آن حضرت بالحقیقت است اینها بالمجاز یک روحانی میتواند بقیّةالله باشد زیرا او لله فکر میکند لله عمل میکند لوجه الله سخن میگوید و وجه الله هم ماندنی است در قرآن کریم از علمای پیشین چنین یاد کرد ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ بعضیها جزء اولواالألباباند بعضی جزء اولواالأبصارند بعضی کذا و کذا بعضی جزء اولوا بقیّهاند کسانی که صاحب مقام بقیّةاللّهیاند اینها جزء اولوابقیّهاند یعنی والی بقایند مالک بقایند خدا بقا را به اینها تملیک کرده است چون این بیان در قرآن کریم آمد وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ»[3] خب چه چیزی بهتر از اینکه انسان نمیرد و از بین نرود گرچه هیچ کس از بین نمیرود ولی از خاطرهها محو میشوند و نسیاً منسیاً میشوند اما عالمان دین میبینید همچنان زندهاند شما الآن در حوزههای علمیه روزی هزارها بار افراد میگویند قال الشهید(رحمه الله), قال الشهید(رحمه الله) خب این لسان صدق است دیگر این بقیّةالله است دیگر منتها آن حضرت بالأصل بقیّة الله است اینها بالتّبع آن حضرت بالأصل امام است اینها بالتّبع اماماند بنابراین این مقامی است که خواستنش از ذات اقدس الهی نقص نیست این ریاست دنیایی و مادّی نیست که انسان از خدا طلب نکند این ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ یعنی ما را امام متّقیان قرار بده ما را بقیّةالله قرار بده ما را ماء معین قرار بده یکی از القاب وجود مبارک حضرت ماء معین است همین ماء معین را درباره عالمان دین هم میگویند ماء معین مائی است که «تَناله الدلاء و تراه العیون» آن آبی که در زیر زمین مدفون است دیگر مَعین نیست اما آن آبی که عین و چشم او را میبیند و در دسترس تشنگان است و جاری است میگویند ماء معین در ذیل آیه ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَعِینٍ﴾[4] آنجا روایاتی هست که بر وجود مبارک حضرت تطبیق شده[5] از القاب عالمان دین هم این است که اینها ماء معیناند اینها با کتاب نوشتنشان با درسشان با بحثشان با امامتشان با موعظهشان معارف دین را در جامعه جریان میدهند خب چه نعمتی بهتر از این اینکه مقام دنیا نیست که اگر کسی بخواهد به دنبال دنیا رفته است که این یک مقام معنوی است قرآن هم تجلیل کرده اِجلال کرده تجویز کرده اکرام کرده که اینها بگویند خدایا ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ در بیانات نورانی حضرت امیر هست که کسی که امام یک جمعیّت شد حالا امام جماعت شد امام جمعه شد امام یک شهر شد هر چه شد این «فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ»[6] اینها برابر همین آیات محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» یعنی از آیه 63 به بعد عمل کردند دیگر عبادالرحمان این اوصاف را داراست اگر حضرت امیر فرمود: «فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ» اینها شروع کردند به تعلیم نفس و تأدیب نفس و در نهجالبلاغه وجود مبارک حضرت امیر, رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به امامِ مَن اتّقی وصف کرد فرمود: «فهو إمامُ مَن اتّقیٰ»[7] امام متّقیان است خب این لقب پرافتخار بالأصاله برای آن حضرت است بالتّبع برای شاگردان آنها, اگر روایاتی در کنزالدقائق و امثال ذلک آمده است که این درباره ما اهل بیت است[8] این حق است چون بالأصاله برای آنهاست شعاع آن برکت آن ریزش آن به شاگردانشان هم میرسد خب همین قرآن است که از عالمان امّتهای گذشته به ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾[9] یاد میکند دیگر ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ یعنی بقیّةالله چه چیزی را قرآن کریم باقی میداند آنچه عند الله است باقی میداند برابر آیه سورهٴ «نحل» که فرمود: ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[10] اگر کسی الهی فکر کرد و الهی عمل کرد چه در امّتهای گذشته چه در این امّت میشود ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾[11] یعنی بقیّةالله منتها شاگرد امام زمان خودش است شاگرد پیغمبر عصر خودش است آن علمای قبلی که اولوابقیّه بودند شاگرد پیغمبر زمانشان بودند الآن اگر کسی جزء ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ باشد جزء شاگردان وجود مبارک حضرت است این خاصیّتها را دارد.
مطلب بعدی آن است که در این آیه کلمه ﴿وَیَخْلُدْ فِیهِ﴾[12] استثنائاً فیه خوانده میشود مثلاً این طور نیست که حالا اگر کسی فیه بخواند غلط ادبی باشد این طور نیست ولی خب این طور قرائت شده. بحث قرائت آیات جزء علومالقرآن است یک بحث ساده مختصر یک روز و دو روز و یک هفته نیست اگر انشاءالله فرصتی مناسب شد در بحثهای علومالقرآن وارد شد آن باید جداگانه بحث بشود که آیا قرائت متواتر است یا متواتر نیست بر فرضی که متواتر نباشد اصلاً متواتر نیست و بعضی مثل حفص و امثال حفص متواترند که بحث خاصّ خودش را دارد اما در جریان خلود چه از آیات چه از روایات برمیآید که موحّد مخلّد در نار نیست اگر کسی خدا را قبول داشت قیامت را قبول داشت وحی و نبوّت را قبول داشت همه این اصول را قبول داشت منتها مبتلا شد به قتل نفس این به اندازه اینکه این سیّئه سنگین آثار تلخ دارد باید عذاب الهی را تحمل کند بعد جزء «عتقاء الله من النار»[13] میشود دیگر ممکن نیست یک گناه غیر اعتقادی یعنی گناه جارحه و دست و پا منتهی بشود به خلود به معنای ابدیّت. در روایات است که عدّهای که به عذاب الهی گرفتار شدند و موحّد بودند اینها از جهنّم نجات پیدا میکنند و روی پیشنهاد اینها نوشته است «هولاء الجهنّمیون عتقاء الرحمن» اینها بعد عرض میکنند خدایا این وسیله شرمندگی ماست این هم محو میشود و دیگر این «هولاء الجهنّمیون عتقاء الرحمن» نوشته نمیشود[14] اگر در ذیل آیه حج دارد ﴿وَمَن کَفَرَ﴾[15] یعنی کفرِ عملی, کفر عملی یک عذاب موقّت دارد عذاب دائم نیست لذا آیه سورهٴ مبارکهٴ «نساء» را غالباً توجیه کردند به یکی از دو امری که گذشت که ﴿مَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً﴾[16] این یا از باب تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است میباشد یعنی «مَن قتل مؤمناً لإیمانه» خب البته این خلود ابدیّت دارد اما اگر کسی قتل مؤمناً برای نزاع مالی و امثال مالی آنجا گفتند خلود به معنای مکث طویل است وگرنه یک گناه از کسی که موّحد است معتقد است همه اصول دین را قبول دارد اصول مذهب را قبول دارد این نمیشود کیفر ابدی داشته باشد اما آن ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[17] که وارد شده است یعنی کیفر مطابق با عمل است و تحدید به لحاظ نفی زاید است نه نفی اقل برای اینکه خدای سبحان از خیلی از سیّئات عفو میکند تخفیف میدهد ﴿وَیَعْفُوا عَن کَثِیرٍ﴾[18] این با آیه سورهٴ «فصلت» منافاتی ندارد در آیه 27 سورهٴ «فصلت» اینچنین آمده ﴿فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ این ﴿أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ نه یعنی کیفر ما أسوأ از عمل اینهاست بلکه اینها عمل سیّء دارند و اسوأ گناه صغیر دارند گناه کبیر دارند گناه اکبر, این کلمه ﴿أسْوَأ﴾ یا منسلخ از تفضیل است کما قیل یا به این معناست که ما اینها را به کیفر بدترین گناهشان میگیریم[19] نسبت به گناهان میانی کبیر یا صغیر بحث نکردند نسبت به گناه اکبرشان بحث کردند فرمود ما اینها را به گناه اکبرشان میگیریم أسوأ آنچه را که اینها انجام دادند کیفر میبینند نه اسوأ از آنچه انجام دادند یعنی آنها گناه کبیر کردند ولی ما کیفر گناه اکبر را به اینها میدهیم این معنای آیه نیست یا آنها مبتلا به گناه صغیر شدند ما کیفر گناه کبیر را بر آنها تحمیل میکنیم اینچنین نیست «أسوأ من الذی کانوا یعملون» نیست ﴿أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ بنابراین این کلمه ﴿أسْوَأ﴾ یا منسلخ از تفضیل است کما ذهب الیه بعض یا به این معناست که ما سنگینترین کار آنها را در نظر داریم یک وقت است که از آن گناه سنگین صرفنظر میکند تخفیف میدهد به گناه صغیر یا گناه کبیر میگیرد نه گناه اکبر یک وقت است نه, چنین کسانی که در برابر قرآن ایستادهاند به بزرگترین گناهشان کیفر داده میشوند از گناهان مادون ساکت است این راجع به ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾.
پرسش: خداوند در جاهایی وعده قطعی داده... آیهای که دارد ﴿یَقْتُلونَ النّبیینَ بِغیر حقٍّ﴾ بعد دنبالش دارد ﴿وَیَقْتُلونَ الّذینَ یأمرونَ بالقِسطِ مِن النّاس﴾ را به عمد میکُشد آنها اصلاً اعمالشان حبط است[20] کسی که حبط اعمال است همیشه جایش در جهنم است.
پاسخ: نه خب اگر کسی اعمالش حبط شد عقایدش که حبط نمیشود البته اگر کسی پیغمبر را کُشت که دیگر موحد نیست.
پرسش: اگر آمر به معروف را کشت.
پاسخ: بله آمر به معروف را اگر کشت عذابش محدود است دیگر, آمر به معروف هم دو قسم است یک وقت آمر به معروف را للأمر بالمعروف و النهی عن المنکر میکشد خب بله این که دیگر مسلمان نیست یک وقت نه, در اثر اختلاف مالی میکشد همان آیه سورهٴ «نساء» همین بود دیگر یک وقت است که ﴿مَنْ یَقْتُل مُؤمناً﴾[21] أی «لإیمانه» خب بله این مخلّد است «من یقتل الآمر بالمعروف و الناهی عن المنکر للأمر بالمعروف و للنهی عن المنکر» این با دین مخالف است و میکشد بله مخلّد است اما اگر نه, با این یک مشکل مالی دارد این عنوان آمر به معروف و ناهی از منکر عنوان مشیر است نه علّت حکم او که مخلّد به معنای ابدی نیست .
مطلب بعدی آن است که اینها که میگویند ﴿هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ راه انبیا(علیهم السلام) را دارند میروند در دو جای نهجالبلاغه هست که وجود مبارک حضرت امیر فرمود حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «امامُ مَن اتّقی»[22] با اینکه امام همه است چرا قرآن ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾[23] است برای اینکه ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[24] است برای اینکه متّقیان و مؤمنان از آن استفاده میبرند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) امام همه مردم است منتها متّقیان استفاده میکنند علما و مراجع و روحانیّت امام همه مردماند منتها متّقیان از اینها استفاده میکنند منتها اینها امام مردماند امام متّقیاناند نه ائمه, این تعبیر اینچنین نیست که حالا ما به دنبال حرف زمخشری و امثال زمخشری بگردیم که محتمل است این «امام» جمع آمّ باشد نظیر صیام جمع صائم[25] این میخواهد بفرماید علما حرفشان یکی است مراجع حرفشان یکی است روحانیّت حرفشان یکی است اگر امام متّقیاناند حرفشان باید یکی باشد اگر ـ معاذ الله ـ اختلافی با هم داشتند معلوم میشود امام متّقیان نیستند ائمهاند اگر ائمه شدند این فضیلت را ندارند تعبیر وحدت برای آن است که روشن بشود اینها از یک نفر حرف میگیرند برای یک نفر حرف میزنند در یک مسیر حرکت میکنند لذا همهشان اماماند.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ پاداشش این است که اینها در غرفه بهشتی تحیّت و سلام را تلقّی میکنند در قبال کفّار که در آیه 68 همین سوره گذشت فرمود: ﴿وَمَن یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثَاماً﴾ لذا اینجا [یعنی در آیه 75] «یَلْقَون» هم خوانده شد[26] آنها ﴿یَلْقَ أَثَاماً﴾ اینها «یَلْقَونَ» یا ﴿یُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَسَلاَماً﴾ درباره دوزخیان آیه 66 این بود ﴿إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً﴾ درباره عبادالرحمان دارد که ﴿خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً﴾ بعد در جمعبندی این سوره فرمود شما خودتان حساب بکنید اگر فضل الهی نباشد چقدر میارزید چقدر وزن دارید در بحثهای قبل گذشت که اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ﴾[27] میگوییم «الانسان فقیرٌ» آیا این محمول برای موضوع نظیر حرارت و برودت برای آب است که میگوییم «الماء حارٌّ أو الماء باردٌ» که عرض مفارق باشد نه اینچنین نیست آب گرم ممکن است سرد بشود آب سرد ممکن است گرم بشود چون عرض مفارق است اما ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ﴾ «الانسان فقیر» این طور نیست که این محمول گاهی باشد گاهی نباشد آیا وزان «الانسان فقیر» وزان «الأربعة زوجٌ» است که لازمه ذات باشد نه, برای اینکه لازمه ذات گرچه ذات را رها نمیکند ولی متأخّر از ذات است در مقام ذات نیست أربع به اصطلاح در مقوله کمّ است چون مقدار است زوجیّت از کیفیّات مختصّ به کمّیات است در مقوله کیف است دو چیزند دو مطلباند در دو مقولهاند (یک) و یکی متأخّر است و یکی متقدّم (دو) چون زوجیّت, لازم ذات است هر لازمی از مقام ملزوم متأخّر است پس در مقام ملزوم نیست فقر, لازم ذات نیست که در مقام ذات نباشد اگر فقر در مقام ذات نبود آنجا غنا راه پیدا میکند دیگر برای اینکه شیء یا فقیر است یا غنی, اگر فقر راه پیدا نکرد میشود غنی, سوم آیا وقتی میگوییم «الانسان فقیر» نظیر «الانسان حیوانٌ ناطق» است یا نه, نه یعنی نه زیرا حیوانیّت و ناطقیّت برای ماهیّت اوست و ماهیّت از هستی او متأخّر است اول هستی مییابد بعد ماهیّت از او ظهور میکند اگر فقر برای انسان از قبیل حیوان ناطق باشد یعنی ذاتی به معنای ماهیّت و جنس و فصل باشد نه ذاتی به معنی هویّت معنایش این است که در هویّت او فقر راه ندارد چهار اگر گفتیم «الانسان فقیرٌ» مثل آن است که بگوییم «الانسان موجودٌ» بله از همین قبیل است یعنی هستیِ او هستی فقیرانه است خب اگر هستی او هستی فقیرانه بود میشود معنایِ حرفی اگر این هستیِ فقیر با آن غنی رابطه نداشته باشد میشود هیچ دیگر, فرمود شما «عِبء» یعنی وزن یعنی ثِقل یعنی سنگینی هیچ ندارید اگر رابطهتان را قطع کردید هیچ هستید این ﴿یَعْبَؤُا﴾ که در قرآن فقط یک جا استعمال شده و آن همین است این بار سنگین را میگویند «عِبء» اینکه میگویند تعبیه کرده یعنی جاسازی کرده فرمود اگر شما رابطه نداشته باشید آخر وزنی ندارید چیزی نیستید رقمی نیستید ولی متأسفانه شما این رابطه را از اول تا الآن بهم زدید ما درباره معاد گفتیم ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾[28] شما با بودِ خدا دیگری را اراده کردید ما پیغمبر فرستادیم شما گفتید ـ معاذ الله ـ ﴿إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ ما از قیامت سخن گفتیم شما گرفتار ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ﴾ شدید این صفحه اول همین سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» را که گذشت ملاحظه بفرمایید در آیه دو فرمود: ﴿لَمْ یَکُن لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً﴾ اما شما ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾[29] که هیچ کاری از آنها ساخته نیست ما پیامبر فرستادیم شما برابر آیه چهار گفتید که ﴿إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ گفتید ﴿أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا﴾[30] گفتید ﴿مَالِ هذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ﴾[31] گفتید که ﴿أَوْ یُلْقَی إِلَیْهِ کَنزٌ﴾[32] در آیه یازده معاد را تکذیب کردید ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ﴾[33] خب شما چیزی را فروگذار نکردید که هر چه ما گفتیم شما به هم زدید تکذیب کردید لذا در بخش پایانی که جمعبندی میکند میفرماید شما بیارزشید چرا؟ برای اینکه شما ارزشتان در تصدیق سخنان ماست ولی هر چه ما گفتیم شما تصدیق نکردید دیگر ﴿قُلْ مَا یَعْبَؤُا﴾ حالا این ﴿مَا﴾ یا «ما» استفهام انکاری است یا نافیه است «عَبأَ بکم» یعنی با دید سنگین شما را نگاه بکند با وزن نگاه بکند اعتنا بکند به شما خب به شما اعتنا نمیکند برای اینکه وزنی ندارید وزنتان در تصدیق است شما که ﴿فَقَدْ کَذَّبْتُمْ﴾. حالا ﴿لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ﴾ این از باب اضافه مصدر به مفعول است یا اضافه مصدر به فاعل است اگر دعای شما نباشد ارزش ندارید یا اگر ذات اقدس الهی شما را نخواند بیارزشید اینچنین نیست که اضافه «دعا» به «کُم» اضافه به فاعل باشد یعنی اگر شما خدا را نخوانید بیارزشید خیر, اگر او دستتان را نگیرد بیارزشید اضافه به مفعول است یعنی «لو لا دعاء الله ایاکم» اگر او پیغمبر نفرستد هدایتتان نکند دین پیدا نکنید میشوید لا شیء نه اینکه اگر شما خدا را نخوانید میشوید لا شیء شما خودتان میخواهید خدا را بخوانید یا کسی شما را باید جذب بکند؟ اول از طرف ذات اقدس الهی باید شما را بخوانند تا حقّ حیات پیدا کنید وگرنه خودتان که خدا را نمیخوانید.
غرض این است که این اضافه به مفعول است نه اضافه به فاعل, گرچه اضافه به فاعل هم باز به یک وجهی قابل توجیه است «قُلْ مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَائه ایّاکم» اگر او شما را نمیخواند که وزنی نداشتید که پس وزنتان به این است که این امور را تصدیق کنید رابطه را حفظ بکنید ولی متأسفانه ﴿فَقَدْ کَذَّبْتُمْ﴾ حالا که ﴿کَذَّبْتُمْ﴾ پس بیوزنید همین عذاب الهی و کیفر تلخ الهی برای شما میشود لازم ﴿فَسَوْفَ یَکُونُ﴾ همین تکذیب که به صورت عذاب در میآید از شما دستبردار نیست چون در حقیقت همین عمل است که به این صورت در میآید که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . نهجالبلاغه, حکمت 147.
[2] . سورهٴ هود, آیهٴ 116.
[3] . نهجالبلاغه, حکمت 147.
[4] . سورهٴ ملک, آیهٴ 30.
[5] . الکافی, ج1, ص340.
[6] . نهجالبلاغه, حکمت 73.
[7] . نهجالبلاغه, خطبه 94.
[8] . تفسیر القمی, ج2, ص117; تفسیر کنزالدقائق, ج9, ص446 و 447.
[9] . سورهٴ هود, آیهٴ 116.
[10] . سورهٴ نحل, آیهٴ 96.
[11] . سورهٴ هود, آیهٴ 116.
[12] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 69.
[13] . الامالی (شیخ طوسی), ص180.
[14] . تفسیر القرآن العظیم (ابن ابیحاتم), ج7, ص2256 و 2257.
[15] . سورهٴ آل عمران, آیهٴ 97.
[16] . سورهٴ نساء, آیهٴ 93.
[17] . سورهٴ نبأ, آیهٴ 26.
[18] . سورهٴ مائده, آیهٴ 15; سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 30.
[19] . المیزان, ج17, ص388.
[20] . سورهٴ آلعمران, آیات 21 و 22.
[21] . سورهٴ نساء, آیهٴ 93.
[22] . نهجالبلاغه, خطبههای 94 و 116.
[23] . سورهٴ بقره, آیهٴ 2.
[24] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[25] . الکشاف, ج3, ص296.
[26] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص510.
[27] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 15.
[28] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 117.
[29] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 3.
[30] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 5.
[31] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 7.
[32] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 8.
[33] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 11.
تاکنون نظری ثبت نشده است