- 874
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 30 تا 37 سوره فرقان
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 تا 37 سوره فرقان"
- مهجور بودن قرآن یعنی تمسخر آن؛
- شبهه انزال دفعی قرآن؛
- فرق انزال و تنزیل؛
- اصل قرآن کلام است نه کتاب بنابراین تنزیلی است؛
- حشر کفار به صورت حیوان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30) وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَی بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً (31) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً (32) وَلاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً (33) الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکَاناً وَأَضَلُّ سَبِیلاً (34)﴾
بعد از اینکه شبهات منکران وحی و نبوّت را ذکر فرمود و پاسخ داد بر اساس همان بینش توحیدی وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) با خدای خود مناجات کرد عرض کرد ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ این گزارش نیست این استغاثه و درخواست است تا نصرت الهی نازل بشود. در جریان مهجور بودن چهار وجه برای هَجر و هِجر و هجرت در قرآن کریم مطرح است یکی به معنای هذیان است که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیه 67 به این صورت گذشت ﴿مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِراً تَهْجُرُونَ﴾, ﴿تَهْجُرُونَ﴾ یعنی شما هذیان میگویید, هذیان گفتن آنها به این است که درباره قرآن سخن باطلی داشتند میگفتند این ـ معاذ الله ـ سِحر است یا شعبده است یا کهانت است یا شعر است و مانند آن نه اینکه قرآن هذیان است اینها هذیان میگفتند ﴿تَهْجُرُونَ﴾ یعنی شما هذیان میگویید شما که میگویید قرآن سِحر است شعبده است کهانت است و مانند آن به قرآن اهانت میکنید شما هذیان میگویید و در آن قصّه که گفته شد ـ معاذ الله ـ «إنّ الرجل لیهجر»[1] یعنی او هذیان میگوید نه قرآن هذیان است اگر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ﴿تَهْجُرُونَ﴾ را در سورهٴ «مؤمنون» به معنای هذیان گرفتهاند[2] و مهجور را در سورهٴ «فرقان» به معنای متروک گرفتهاند بعد فرمودند مهجور به معنای هذیان ضعیف است[3] برای اینکه هَجر یعنی هذیان گفت اما مهجور یعنی متروک پس ممکن است کسی ﴿تَهْجُرُونَ﴾ سورهٴ «مؤمنون» را به معنای هذیان بداند ولی مهجور سورهٴ «فرقان» را به معنای متروک, چه اینکه ایشان این طور معنا کردند اما آنهایی که فروقاللغه نوشتند و درباره لغات قرآن موارد را استقصا کردند گفتند هَجَرَ به معنای هذیان آمده وقتی ﴿تَهْجُرُونَ﴾ سورهٴ «مؤمنون» به معنای سَبّ باشد قهراً قرآن میشود مسبوب لذا مهجور سورهٴ «فرقان» را به معنای مسبوب یعنی متعلّق سبّ یعنی فحش داده شده دشنام داده شده معنا کردند لذا میشود که مشترک باشد بین ﴿تَهْجُرُونَ﴾ و مهجور هر دو به معنای سبّ و هذیان و امثال ذلک است پس این قول ضعیف نیست که ایشان فرمودند مهجور را به معنای هذیان معنا کردن ضعیف است ولی قول خود ایشان راه دارد که کسی ﴿تَهْجُرُونَ﴾ را به معنای هذیان بگیرد و مهجور را به معنی متروک زیرا ﴿تَهْجُرُونَ﴾ یعنی شما در شبنشینیها حرفهای هذیان و باطل میزنید میگویید قرآن سِحر است میگویید قرآن ـ معاذ الله ـ شعبده است.
مطلب دوم هَجر به معنای ترک است خدای سبحان به پیامبرش فرمود اینها را ترک بکن اما ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾[4] نه اینکه اینها را رها بکنی دیگر کاری به هدایت اینها نداشته باشی اینها را ترکِ جمیل بکن; مشکلات اینها را تحمل بکن سوء ادب اینها را تحمل بکن ولی تبلیغ و هدایت و ارشاد اینها را رها نکن این میشود هجر جمیل که عالمان دین در مصائب روزگار باید دارای هجر جمیل باشند چه اینکه موظفاند دارای صبر جمیل باشند.
قسم سوم معنای مهاجرت است که مهاجرون در برابر انصار کم استعمال نشده در قرآن, چهارم به معنای تحویل است [که] با ترک آمیخته نظیر ﴿وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ﴾[5] حالا یا مَضجعتان را تغییر بدهید یا نه, در همان مضجع واحد, صورتتان را برگردانید که هجر در مضاجع بر هر دو معنا قابل تطبیق است. پس این معانی چهارگانه است که در قرآن کریم درباره لغت هجر به کار رفته ولی عمده در جریان ﴿مَهْجُوراً﴾ آنچه به ذهن میرسد در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» همان «مسبوباً» و امثال ذلک است برای اینکه سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» در مکه نازل شد مردم مکه هم دو قسمت بودند یک اقلیّت یک اکثریّت اقلیّت همان گروه اندکی بودند که ایمان آوردند آنهایی که ایمان آوردند قرآن را در کمال حرمت حفظ میکردند قرائت میکردند در شب, روز تلاوت میکردند و مانند آن. صنادید قریش و پیروان آنها که اکثریت را تشکیل میدادند نسبت به قرآن اهانت میکردند میگفتند این سِحر است شعبده است کهانت است و مانند آن, آنها قرآن را سبّ میکردند بنابراین اگر هَجر به معنای سبّ صحیح است مهجور به معنای مسبوب هم صحیح است چه اینکه متصدّیان فروقاللغه بیان کردند و وجود مبارک حضرت با خدای سبحان این مطلب را در میان میگذارد که اینها نسبت به قرآن اهانت را روا داشتند نه اینکه اینها قرآن را ترک کردند ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾.
پرسش:
پاسخ: البته, تطبیق است دیگر این درست است اینها قرآن ناطقاند اینها را مهجور قرار دادند به همه معانی برای اینکه اینها همتای قرآن کریماند و از یکدیگر جدا نمیشوند منتها اینها قرآن ناطقاند این قرآن که در خدمتش هستیم قرآن صامت و همان طوری که اینها قرآن صامت را مهجور کردند قرآن ناطق را هم مهجور کردند دیگر.
پرسش:
پاسخ: هم متروک است هم مسبوب, نسبت به حضرت امیر هم اهانتهای فراوانی کردند دیگر.
﴿وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ نه اینکه او را ترک کردند او را اصلاً مهجور اتّخاذ کردند بعد فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ﴾ در دنیا که دار ابتلاست آن کسی که انسان را آفرید سوگند یاد کرد که انسان تا زنده است در کلاس آزمون و بلواست ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾[6] کَبَد یعنی رنج و درد انسان در مُکابده و رنج خلق شده است خب آن که انسان را خلق کرد با لام قسم سوگند یاد کرد که انسان در رنج است رنج انبیا و اولیای الهی(علیهم السلام) مکتبی است رنج دیگران به صورت دیگر است. فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ﴾ اصلِ این جریان در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 112 مبسوطاً گذشت; در آن آیه 112 سورهٴ «انعام» اینچنین بود ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ﴾ فرمود اگر خدای سبحان میخواست جلوی اینها را میگرفت ولی برای آزمون رهبر اسلامی و امّت مسلمان ما برای اینها دشمن قرار دادیم ببینیم اینها تا چه اندازه حاضرند برای دینشان سرمایهگذاری کنند; این اصلِ کار; منتها انبیا(علیهم السلام) در دعاهایشان مسبوق به اذن الهیاند (یک) اذنهایی که خدای سبحان به انبیا میدهد برابر سِعه و ضیق قلمرو وحی و نبوّت اینهاست (دو) آن که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾[7] است اذن نفرین به او داده نمیشود (سه) آن که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ نیست نظیر وجود مبارک نوح اذن نفرین به او داده میشود (چهار) اگر وجود مبارک نوح عرض کرد ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾ برای اینکه ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾[8] که در سورهٴ «نوح» است, در سورهٴ مبارکهٴ «هود» گذشت که خدای سبحان فرمود ما به نوح ابلاغ کردیم اعلام کردیم که ﴿فَلاَ تَبْتَئِسْ﴾[9] از این به بعد دیگر کسی مسلمان نخواهد شد با این اعلام قبلی که خدا در سورهٴ «هود» به وجود مبارک نوح فرمود, نوح عرض کرد ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾ پس اذنها مختلف است برای اینکه ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾[10] است ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾[11] است و مانند آن. در این قسمت فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ﴾ اما هدایت برای خدای سبحان است چه به معنای هدایت ابتدایی چه به معنای هدایت پاداشی, نصرت هم که خدای سبحان نصیر است و اگر کسی را یاری کرد دیگری توان مخذول کردن او را ندارد ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ﴾ در هدایت ابتدایی خدا کافی است چون ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[12] است در هدایت پاداشی هم فرمود: ﴿وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾[13] و فرمود: ﴿إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾[14] که این دو آیه اخیر ناظر به هدایت پاداشی است آن آیه اول که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است هدایت ابتدایی است هم در هدایت ابتدایی خدا کافی است هم در هدایت پاداشی در نصرت و یاری رساندن هم خدا کافی است او اگر بخواهد کسی را یاری کند چه کسی میتواند به خذلان او اقدام بکند.
مطلب دیگری که کفار داشتند این مطلب را در قبال مطالب و اشکالات و شبهات دیگر نقل میکند بعد در جواب یک جمعبندی نهایی دارد.
در آیات قبلی شبهات اینها نقل شده است; در همین سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آیه چهارم این بود ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ (این یک) در آیه پنجم فرمود: ﴿وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ (این دو) در آیه هفتم فرمود: ﴿وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾, بعد در آیه هشتم فرمود: ﴿أَوْ یُلْقَی إِلَیْهِ کَنزٌ﴾ این شبهات را از طرف آنها ذکر کرد بعد فرمود: ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا﴾[15] تک تک اینها را پاسخ داد در آیه شش پاسخ داد که این اِفک نیست دستبافت دیگران نیست جعل و وضع و کذب نیست وحی الهی است آن که عالِم اسرار خلقت است او نازل کرده است و اگر تردیدی دارید مثل این بیاورید. بعد رسیدند به شبهات دیگر که آنها را هم پاسخ دادند. الآن میرسند به این شبهه که در آیه 32 همین سورهٴ «فرقان» مطرح است ﴿وَقَالَ الَّذینَ کَفَروا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ اینها اولاً در اصل وحی بودن قرآن اشکال کردند بعد گفتند بر فرض اینکه این وحی باشد خب چرا دفعةً واحدة نمیآید خب مگر خدای سبحان, خدایی که شما مدّعی هستید صاحب کتاب است احتیاج به فکر و تأمّل و مطالعه دارد خب یک کتاب را دفعتاً واحده نازل کند این معلوم میشود شما هر وقت فکر کردید با دوستانتان مشورت کردید با عدّهای مذاکره کردید آیهای ـ معاذ الله ـ جعل میکنید خب اگر حرف خداست خدا که نیازی به مطالعه و تأمّل ندارد دفعتاً کتابی نازل کند ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ در این ﴿نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ﴾ چند نکته هست که جداگانه باید مطرح بشود یکی اینکه بین انزال و تنزیل معمولاً فرق میگذاشتند مخصوصاً در کتاب شریف المیزان انزال آن فرود آوردن دفعی است تنزیل آن فرود آوردن تدریجی است اگر تنزیل به معنای تدریج است و انزال به معنای دفعی است عدّهای با همین آیه نقض کردند گفتند گاهی تنزیل به معنای دفعی است چه اینکه انزال هم ممکن است به معنای تدریجی باشد انزال به معنای فرود آوردن تدریجی باشد شواهدی برای آن اقامه کردند اما تنزیل به معنای فرود آوردن دفعی باشد به همین آیه استشهاد کردند گفتند خدا در قرآن فرمود: ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ اگر تنزیل به معنای تفریق و تدریج باشد دیگر تدریج با ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ هماهنگ نیست مثل اینکه گفته بشود چرا این قرآن دفعةً واحدةً متفرّق نشد خب اگر دفعه واحده است دیگر جا برای تفرّق ندارد.
پرسش: جناب استاد مگر این مقول قول کفار نیست؟
پاسخ: بله, ولی قرآن کریم به افصح وجه بیان میکند نه اینکه هر حرفی را چه مطابق با فصاحت و بلاغت باشد چه نباشد این قرآن بیان کند آنچه بیان میکند چه حرف کافر چه حرف منافق چه حرف جن چه حرف انس این نقلْ به احسن وجه است ولو منقول یک امر باطلی باشد آنها حرف باطل زدند ولی این حرف باطل را به احسن وجه نقل میکند که این قول, قول فصیحانه و بلیغانه است مثل اینکه یک انسان خطّاط ماهر خوشخط اگر بخواهد حرف زشت دیگری را هم بنویسد با خطّ خوب مینویسد این کتاب, کتاب فصیح و بلیغ است حرف دیگران را ولو باطل هم باشد شرک هم باشد زشت هم باشد این به احسن وجه نقل میکند که با قواعدی هماهنگ باشد.
فرمود: ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ آنها که میگفتند انزال به معنای فرود آوردن دفعی است و تنزیل به معنای فرود آوردن تدریجی است وقتی به این آیه میرسند میگویند اینجا تنزیل به معنای انزال است چرا؟ برای اینکه ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ با انزال به معنی دفعی هماهنگ است پس انزال معنای خودش را دارد یعنی دفعی, تنزیل معنای خودش را دارد یعنی تدریجی ولی گاهی احدهما به معنای دیگری استعمال میشود مثل همین آیه که تنزیل به معنای انزال است.
نقد سیدناالاستاد این است که نه خیر, تنزیل به معنای تدریج است اینجا به معنای دفعی نیست منتها تنزیل که به معنای تدریج است با خود قرآن هماهنگ است یک وقت خدای سبحان کتاب نازل میکند نظیر آنچه به موسای کلیم الواح داد این کتاب است کلام نیست ولی نسبت به وجود مبارک پیغمبر کلام است نه کتاب وقتی جمع کردند میشود کتاب. بیان ذلک این است که جبرئیل(سلام الله علیه) که میآمد اینچنین نبود که برای پیامبر کتاب بیاورد برای پیامبر کلام میآورد کلمه کلمه از طرف خدای سبحان این کلمات را این سوَر را این آیات را قرائت میکرد و وجود مبارک پیامبر هم با گوش مبارکشان میشنیدند خب پس اصلِ وحی الهی به صورت کلام است (یک) کلام, الاّ ولابد تدریجی است (دو) منتها یک وقت است کسی یک ساعت سخنرانی میکند این تنزیل است «جملة واحدة» یک وقت دو جمله را الآن میگوید دو جمله را دو روز دیگر میگوید دو جمله را سه روز دیگر میگوید این تنزیل است متفرقاً و نجوماً قرآن از همین قبیل است که چند آیه امروز چند آیه روز دیگر چند آیه روز دیگر, تنزیل بود یعنی کلام بود تکلّم بود چون تدریجی است این تدریج نظیر سخنرانی یک ساعته نبود که یک ساعت یا یک روز کلّ این قرآن را جبرئیل(سلام الله علیه) بخواند و حضرت بشنود بلکه دو آیه را امروز دو آیه را روز دیگر و هکذا. حرف آنها این بود که شما کلام دارید نه کتاب مثل موسای کلیم نیستید که کتاب بیاورید که الواح باشد که مهمانی چهل شبه شما نتیجهاش دریافت تورات باشد خدا به او کتاب داد به او تورات دارد این الواح همه چیز در آن نوشته شده بود و آورد اما به شما کلام داد این کلام یک امر تدریجی است اول مبتداست دوم خبر است سوم متعلّقات است و هکذا این تدریج یک وقت است که دفعی است یک وقت است که تدریجی است چون کلام است حتماً تنزیل است نه انزال, چون نجوماً در طیّ 23 سال نازل شده است, «جملة واحدة» نیست این خلاصه نظر سیدناالاستاد است[16] که تا حدودی قابل پذیرش است دیگر اینچنین نیست که ما تنزیل را به معنای انزال بگیریم. فرمایش ایشان این است که آنها که کتاب موسای کلیم را نپذیرفته بودند که این کتاب است و از طرف خدا آمده اینها منکر وحی و نبوّت بودند چه اینکه منکر معاد هم بودند این طور نبود که جریان کتاب موسی را به عنوان الواح قبول کرده باشند بعد بگویند که همان طوری که موسای کلیم الواحی آورد شما هم الواح بیاورید,[17] اگر این اشکال از طرف یهودیها بود ممکن بود این توجیه روا باشد ولی این سوره در مکه نازل شد آنجا یهودیها کمتر حضور داشتند حضور رسمی برای مشرکان بود که اصلاً با وحی و نبوّت هماهنگ نبودند.
پرسش: نزول تدریجی قرآن کلماتش نبوده بلکه حقیقت آن
پاسخ: نه, آنجا هم باز ممکن است, آنجا هم ممکن است که دفعتاً یکجا نازل شده باشد دیگر.
پرسش:
پاسخ: بله محکم است اما ﴿ثُمَّ فُصِّلَتْ﴾.[18] آنجا که ﴿اُحْکِمَتْ آیَاتُهُ﴾,[19] علیّ حکیم است اینجا که ﴿فُصِّلَتْ﴾, عربیّ مبین است در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» دارد که ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[20] آنجا که علیّ حکیم است ﴿أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ﴾ است اینجا که عربیّ مبین است ﴿ثُمَّ فُصِّلَتْ﴾ است از علیّ حکیم تا عربیّ مبین, از عربیّ مبین تا علیّ حکیم همهاش قرآن است و این حبل متین است که آویخته شده نه انداخته شده. به هر تقدیر این ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ میتواند این باشد که قرآن که کلام خداست و شما ادّعا دارید و خدا نیازمند به مطالعه و تأمّل نیست چرا پراکنده نازل میشود چرا دفعتاً نازل نمیشود او که محتاج به مطالعه نیست بعد هم خلاصه حرفتان را اول و آخر را بگویید ما بدانیم چه میخواهید بگویید شما یک ماه صبر بکنید دو آیه میآورید دو ماه صبر بکنید دو آیه میآورید ما بالأخره نفهمیدیم که شما چه میخواهید بگویید خلاصه حرفتان, کتاب قانونتان را بیاورید ما بفهمیم چه میخواهید بگویید, این خلاصه شبهه و نقد مشرکان.
پاسخی که میدهد میفرماید پیامبر برای تعلیم و تزکیه آمده است ما یک کلاس درس داریم یک مدیریت اجتماعی و تدبیر جامعه; اگر طبیبی به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بخواهد کلاس درس داشته باشد این درسهای خود را که کتاب طبّ است ممکن است در یک ساعت یا کمتر و بیشتر به شاگردانش القا بکند که فلان بیماری دارویش این است فلان بیماری دارویش این است و هکذا اما اگر طبیبی خواست بیمار را معالجه کند او لحظه به لحظه روز به روز دارو میدهد دستور میدهد که عمل بشود.[21] آیهای نازل میشد حضرت مردم را جمع میکرد در مسجد برای اینها آیه را تلاوت میکرد ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾[22] بعد ﴿لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[23] برای اینها تفسیر میکرد توجیه میکرد تشریح میکرد بعد با هم وارد صحنه جامعه میشدند عمل میشد بعد با هم وارد مسجد میشدند حضرت میگفت که این آیه را که دستور آمد و شما رفتید عمل کردید فلان جا موضع قوّت بود فلان جا موضع ضعف بود فلان جا را اصلاً یادتان رفته فلان جا را اصلاً عمل نکردید این را در مسجد میگفت, دوباره وارد صحنه جامعه میشدند حالا یا در غزوه یا در غیر غزوه یا در مسائل سیاسی یا مسائل اقتصادی با هم وارد جامعه میشدند آن کسریها را برطرف میکردند بار چهارم ـ یک مربّی این کار را میکند ـ با هم میآمدند مسجد میفرمودند آن نقطه قوّت محفوظ ماند آن نقاط ضعف برطرف شد آن نقاطی که کمرنگ بود پررنگ شد حالا یک آیه دیگری را شروع میکنیم. چنین مدیر و مدبّری باید به تدریج حرف بزند اینکه نمیخواهد درس بگوید اگر طبیب باشد دوره چند ساله دارد و درس طب را به شاگردانشان میدهد اما اگر معالج باشد باید لحظهای باشد موردی باشد روزانه باشد عمل بکند و نتیجه بگیرد شما هر اندازهای که احتیاج دارید میآورد, بقیه را بیاورد که شما فرصت مطالعه و عمل ندارید برای چه؟! مضافاً که این بخشها در مکه نازل شد در مکه آنهایی که مسلمان بودند که تهیدست بودند آنهایی که توانگر بودند که کافر و مشرک بودند خب آیات زکات برای چه کسی نازل بشود؟! شما توقّع دارید آیات خمس نازل بشود آیات زکات نازل بشود آیات صدقات نازل بشود بنابراین یک وقت یک کتاب علمی است میخواهد تدریس بشود بله آن ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ لازم است اما یک وقت نسخه است این حتماً باید به تدریج باشد فرمود ما این کار را کردیم ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ﴾ تا تو را مکتب را جامعه را نظام را لحظه به لحظه تثبیت بکنیم این چه حرفی است که آنها میزنند اینها اگر شبهه دارند باید بدانند که ما این کار را کردیم ﴿کَذلِکَ﴾ ما تدریج کردیم ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ﴾ تو طبیب معالجی نه معلّم طب ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ﴾ بعد هم ما نمیگذاریم که فاصله زیاد بشود ما ترتیل داریم حفظ میکنیم قبل از اینکه گذشته از یادتان برود آینده را به گذشته مرتبط میکنیم اینچنین نیست که ما یک مدّتی بخشی از آیات را نازل بکنیم وقتی از یادتان رفته آیات دیگر, اینکه ترتیل نشد ما موالات را حفظ میکنیم مقطع را حفظ میکنیم زمان و زمین را حفظ میکنیم تا جامعه با یک مکتب واحد, منسجم بشود و متّحد حرکت کند.
فرمود: ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ﴾ اما طوری نیست که گذشته از آینده گسیخته باشد ﴿وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً﴾ موالات را حفظ میکنیم سبق و لحوق را حفظ میکنیم ماضی و قابل را حفظ میکنیم فرمود تاکنون چندتا شبهه اینها کردند ما به بهترین وجه پاسخ دادیم ﴿وَلاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ﴾ (یک) ﴿وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً﴾ (دو) شما این شبهه را مطرح کردید گفتید که ﴿إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ بعد گفتید اساطیر اوّلین است, ما گفتیم این وحی الهی است نشانهاش این است که شما توان آن را ندارید مثل این بیاورید ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً﴾[24] گفتید چرا این طعام میخورد چرا در بازار راه میرود ما در جواب گفتیم او از آن جهت که غذا میخورد از آن جهت که بازار میرود که پیغمبر نیست وحی نمیگیرد از آن جهت که دارای روح ملکوتی است وحی میگیرد و از آن جهت که غذا میخورد و در بازار راه میرود برای اینکه شما او را ببینید او شما را ببیند اسوه شما باشد با شما حرف بزند احتجاج بکند جواب شما را بدهد, پس هر شبههای که اینها آوردند ما حق را آوردیم (یک) به زیباترین وجه پاسخ دادیم (دو) ﴿إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً﴾.
پرسش:
پاسخ: بله برای او هست ولی همه خطابها که ظاهرش متوجّه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ولی یا از باب «إیاک أعنی واسمعی یا جار» است مثل ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾[25] و مانند آن یا نه شامل او و دیگران میشود مثل همین آیه. خود وجود مبارک حضرت ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ﴾ اینها ثابتاند اما به تثبیت الهی دیگر اینها همان طورند که ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾[26] هر چه دارند به عنایت الهی دارند دیگر فرمود: ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾[27] اگر فیض الهی نبود, تثبیت الهی نبود, توفیق الهی نبود شما این برکات را نداشتید.
پرسش: ظاهر آیه محوریّت خود پیامبر است
پاسخ: نه, آنها که با شخص پیامبر کار نداشتند با دین کار داشتند, پیامبر و امّت اسلامی هر دو باید دفاع بکنند و همه هم دفاع میکردند اینها مستقیماً با دین کار داشتند قهراً آن که آسیب میدید پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و امّت, اینها با شخص پیامبر که درگیر نبودند که با مکتب درگیر بودند و همه باید پاسخ بدهند خدای سبحان هم این مکتب را تدریجاً نازل کرد که هم پیامبر را تثبیت کرد هم امّت را تثبیت کرد.
﴿وَلاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً﴾ آنها هم میگفتند که این اِفک است ﴿وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾[28] تنها پیامبر را محور اعتراض قرار نداده بودند گفتند یک عدّه افرادی هم دور او جمع شدند که به باطل دامن میزنند که ﴿وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ قرآن آمده هم پیامبر را تطهیر کرده هم مؤمنان به حضرت را. فرمود: ﴿وَلاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ﴾ یعنی «بوصفٍ» ﴿إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً﴾ اوّلین مفسّر خود ماییم یعنی کشف میکنیم, آنها درباره شما هر شبههای داشتند ما آن شبهه را نقل میکنیم میگوییم که نبوّت او از آن جهتی که بشر است نیست از آن جهتی که بشر است مثل شماست درست است «حکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد» اما چرا مغالطه میکنید او از جنبه بشری مثل شماست حکم الأمثال هم واحد است شما غذا میخورید او هم غذا میخورد شما در بازار راه میروید او هم در بازار راه میرود و مانند آن اما ﴿یُوحیٰ﴾[29] که امثال نیست از آن جهت که شما مثل او نیستید از آن جهت او هم مثل شما نیست بنابراین اگر حکم الأمثال باشد بله, بدن او با بدن شماست اَکل طعام و مَشی در اسواق است اگر از نظر روح باشد این شبیه انبیای دیگر است انبیا شبیه یکدیگرند ﴿یُوحیٰ﴾ کذا و کذا پس این تحلیل را قرآن ارائه میکند آنها باطل گفتند قرآن حق میگوید, آنها روشن و شفاف سخن نگفتند مبهم حرف زدند قرآن تفسیر کرد «فَسَّر» یعنی روشن کرد شفاف کرد اینهایی که بهیمه هستند مبهمگویند اگر قرآن درباره یک عدّه دارد که ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[30] انعام را بهیمه گفتند برای اینکه حرفهای اینها مبهم است معلوم نیست دارند چه میگویند اینها هم که معلوم نیست چه میگویند حرفهایشان مبهم است دیگر اگر ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ﴾[31] حرفهای اینها هم حرفهای مبهم است بالأخره اینها نمیدانند دارند چه میگویند گاهی اعتراض میکنند که چرا غذا میخوری یا بازار راه میروی خب اینکه اعتراض ندارد اگر او فرشته بود که شما او را نمیدیدید نمیتوانستید با او حرف بزنید. بعد فرمود این گروه که چندین بهانه و شبهه مطرح کردند اینها ﴿یُحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ﴾ در قیامت هم ﴿إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاکِسُوا رُؤُوسِهِمْ﴾[32] هستند اینها سر به زیرند مثل حیوانات محشور میشوند چون همّت اینها همان مسائل طبیعی و مادّی است.
در بحثهای قبل هم داشتیم که بزرگان اهل حکمت گفتند هیچ درختی در مدّت عمر ترقّی نمیکند درخت مستحیل است ترقّی بکند برای اینکه آنکه بالا آمده که فروعات و شاخه اوست آنکه دهن اوست سر اوست مغز اوست در گِل است درخت اهل ترقّی نیست خیلیها درختی زندگی میکنند یعنی برج ساخته ترقّی کرده اما این فروعات زندگی اوست اما دلش نزد گِل است خب چنین آدمی که سر به گِل است که ترقّی نمیکند, اگر درخت همواره دهنش, مغزش, سرش, ریشهاش و عمقش در گِل است و اینکه بالا آمده فرع اوست انسانی اینچنین زندگی بکند این نامٍ بالفعل و حیوانٌ بالقوّه چه رسد به انسانیّت این هنوز حیوان نشده برای اینکه نه عاطفه دارد نه فرزندی و پدری و مادری دارد نه عاطفه غنی و فقیر دارد اگر مقداری در خیرات و در عواطف و اینها حرکت کرده میشود حیوانٌ بالفعل و انسانٌ بالقوّه انسان آن است که هممرز فرشته باشد انسان چیز دیگر است فرمود اینها در قیامت هم سر به زیرند حیوان سر به زیر است.
در بحثهای شهادت گذشت که اعضا و جوارح شهادت میدهند این دو سنخ شهادت است یک شهادت قولی است که خب وقتی که از اعضا و جوارح سؤال بکنند ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا﴾, ﴿قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[33] این شهادت قولی است یک شهادت عملی است آنجا که ﴿شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ﴾ این شهادت, حرف نیست با صدر و ساقهاش است حالا اگر یک انسان درنده ظالمی به صورت گرگ در آمده این شهادت است دیگر, لازم نیست حرف بزند شما اگر گرگی را در باغوحش دیدید این شهادت میدهد که درنده است دیگر این لازم نیست حرف بزند خب اگر به صورت گرگ در آمده خب این شهادت است دیگر, این ﴿شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ﴾[34] است.
در ذیل ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾[35] فرمود عدّهای به صورت حیوانات در میآیند[36] خب اینکه به صورت حیوان در آمد دیگر لازم نیست از او استنطاق بکنند که چرا این کار را کردی او انکار بکند بعد دستش شهادت بدهد این همهاش دارد شهادت میدهد که درنده است یا اگر به صورت مور در آمده همه هویّت او دارد شهادت میدهد که یک موجود حریصی است پس اینکه فرمود: ﴿إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاکِسُوا رُؤُوسِهِمْ﴾[37] سر به زیرند نه خجلاند بله خب یک عدّه خجلاند به صورت انسان در آمدند و خجلاند اما آنها که ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ به صورت حیوان در آمدند این دیگر چیست این ﴿نَاکِسُوا رُؤُوسِهِمْ﴾ است دیگر این دیگر شهادتش با تمام وجود است اگر به صورت مور در آمده یا به صورت گرگ در آمده یا به صورت موش در آمده این با تمام هویّت شهادت میدهد که فلان کاره است.
﴿الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ﴾ میتواند چند بخش را شامل بشود; بعضیها بر صورتاند ولی سر به زیرند بعضی به دَمر افتادند آنها که «أکبّوا علی الدنیا» اینها این طور محشور میشوند با این وضع ﴿إِلَی جَهَنَّمَ﴾ محشور میشوند این گروه ﴿شَرٌّ مَکَاناً وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ چرا ﴿أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت که ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی﴾ (یک) ﴿وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾[38] (دو) چرا ﴿أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ برای اینکه در دنیا اگر کسی راه گُم کرده باشد بالأخره امید نجات هست توبه هست راهنماییهای دیگران اثر بکند هست و مانند آن اما آنجا دیگر جا برای توبه نیست لذا اگر کسی اینجا کور بود آنجا کورتر است اینجا امید شفا هست امید اینکه بصیر بشود هست امید اینکه اعما بودن او برطرف بشود هست اما آنجا که از اینها نیست که اینجا اگر کسی گمراه بود امید اینکه مهتدی بشود هست اما آنجا اگر گمراه محشور شده دیگر هدایتپذیر نیست لذا فرمود: ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ یعنی گمراهیِ او در آخرت بیش از گمراهی او در دنیاست این کریمه 34 سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» هم همان را میتواند برساند که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . الطرائف, ج2, ص432.
[2] . المیزان, ج15, ص44.
[3] . المیزان, ج15, ص205.
[4] . سورهٴ مزمل, آیهٴ 10.
[5] . سورهٴ نساء, آیهٴ 34.
[6] . سورهٴ بلد, آیهٴ 4.
[7] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 107.
[8] . سورهٴ نوح, آیات 26 و 27.
[9] . سورهٴ هود, آیهٴ 36.
[10] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 55.
[11] . سورهٴ بقره, آیهٴ 253.
[12] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[13] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 11.
[14] . سورهٴ نور, آیهٴ 54.
[15] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 9.
[16] . المیزان, ج15, ص209.
[17] . المیزان, ج15, ص209.
[18] . سورهٴ هود, آیهٴ 1.
[19] . سورهٴ هود, آیهٴ 1.
[20] . سورهٴ زخرف, آیات 3 و 4.
[21] . المیزان, ج15, ص210 و 211.
[22] . سورهٴ العمران, آیهٴ 164.
[23] . سورهٴ نحل, آیهٴ 44.
[24] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 6.
[25] . سورهٴ زمر, آیهٴ 65.
[26] . سورهٴ زمر, آیهٴ 30.
[27] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 74.
[28] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 4.
[29] . سورهٴ انعام, آیهٴ 50.
[30] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 44.
1.سورهٴ فرقان, آیهٴ 44.
[32] . سورهٴ سجده, آیهٴ 12.
[33] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 21.
[34] . سورهٴ انعام, آیهٴ 130; سورهٴ اعراف, آیهٴ 37.
[35] . سورهٴ نبأ, آیهٴ 18.
[36] . مجمعالبیان, ج10, ص642; الکشاف, ج4, ص687.
[37] . سورهٴ سجده, آیهٴ 12.
[38] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 72.
- مهجور بودن قرآن یعنی تمسخر آن؛
- شبهه انزال دفعی قرآن؛
- فرق انزال و تنزیل؛
- اصل قرآن کلام است نه کتاب بنابراین تنزیلی است؛
- حشر کفار به صورت حیوان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30) وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَی بِرَبِّکَ هَادِیاً وَنَصِیراً (31) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً (32) وَلاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً (33) الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکَاناً وَأَضَلُّ سَبِیلاً (34)﴾
بعد از اینکه شبهات منکران وحی و نبوّت را ذکر فرمود و پاسخ داد بر اساس همان بینش توحیدی وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) با خدای خود مناجات کرد عرض کرد ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ این گزارش نیست این استغاثه و درخواست است تا نصرت الهی نازل بشود. در جریان مهجور بودن چهار وجه برای هَجر و هِجر و هجرت در قرآن کریم مطرح است یکی به معنای هذیان است که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیه 67 به این صورت گذشت ﴿مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِراً تَهْجُرُونَ﴾, ﴿تَهْجُرُونَ﴾ یعنی شما هذیان میگویید, هذیان گفتن آنها به این است که درباره قرآن سخن باطلی داشتند میگفتند این ـ معاذ الله ـ سِحر است یا شعبده است یا کهانت است یا شعر است و مانند آن نه اینکه قرآن هذیان است اینها هذیان میگفتند ﴿تَهْجُرُونَ﴾ یعنی شما هذیان میگویید شما که میگویید قرآن سِحر است شعبده است کهانت است و مانند آن به قرآن اهانت میکنید شما هذیان میگویید و در آن قصّه که گفته شد ـ معاذ الله ـ «إنّ الرجل لیهجر»[1] یعنی او هذیان میگوید نه قرآن هذیان است اگر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ﴿تَهْجُرُونَ﴾ را در سورهٴ «مؤمنون» به معنای هذیان گرفتهاند[2] و مهجور را در سورهٴ «فرقان» به معنای متروک گرفتهاند بعد فرمودند مهجور به معنای هذیان ضعیف است[3] برای اینکه هَجر یعنی هذیان گفت اما مهجور یعنی متروک پس ممکن است کسی ﴿تَهْجُرُونَ﴾ سورهٴ «مؤمنون» را به معنای هذیان بداند ولی مهجور سورهٴ «فرقان» را به معنای متروک, چه اینکه ایشان این طور معنا کردند اما آنهایی که فروقاللغه نوشتند و درباره لغات قرآن موارد را استقصا کردند گفتند هَجَرَ به معنای هذیان آمده وقتی ﴿تَهْجُرُونَ﴾ سورهٴ «مؤمنون» به معنای سَبّ باشد قهراً قرآن میشود مسبوب لذا مهجور سورهٴ «فرقان» را به معنای مسبوب یعنی متعلّق سبّ یعنی فحش داده شده دشنام داده شده معنا کردند لذا میشود که مشترک باشد بین ﴿تَهْجُرُونَ﴾ و مهجور هر دو به معنای سبّ و هذیان و امثال ذلک است پس این قول ضعیف نیست که ایشان فرمودند مهجور را به معنای هذیان معنا کردن ضعیف است ولی قول خود ایشان راه دارد که کسی ﴿تَهْجُرُونَ﴾ را به معنای هذیان بگیرد و مهجور را به معنی متروک زیرا ﴿تَهْجُرُونَ﴾ یعنی شما در شبنشینیها حرفهای هذیان و باطل میزنید میگویید قرآن سِحر است میگویید قرآن ـ معاذ الله ـ شعبده است.
مطلب دوم هَجر به معنای ترک است خدای سبحان به پیامبرش فرمود اینها را ترک بکن اما ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً﴾[4] نه اینکه اینها را رها بکنی دیگر کاری به هدایت اینها نداشته باشی اینها را ترکِ جمیل بکن; مشکلات اینها را تحمل بکن سوء ادب اینها را تحمل بکن ولی تبلیغ و هدایت و ارشاد اینها را رها نکن این میشود هجر جمیل که عالمان دین در مصائب روزگار باید دارای هجر جمیل باشند چه اینکه موظفاند دارای صبر جمیل باشند.
قسم سوم معنای مهاجرت است که مهاجرون در برابر انصار کم استعمال نشده در قرآن, چهارم به معنای تحویل است [که] با ترک آمیخته نظیر ﴿وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ﴾[5] حالا یا مَضجعتان را تغییر بدهید یا نه, در همان مضجع واحد, صورتتان را برگردانید که هجر در مضاجع بر هر دو معنا قابل تطبیق است. پس این معانی چهارگانه است که در قرآن کریم درباره لغت هجر به کار رفته ولی عمده در جریان ﴿مَهْجُوراً﴾ آنچه به ذهن میرسد در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» همان «مسبوباً» و امثال ذلک است برای اینکه سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» در مکه نازل شد مردم مکه هم دو قسمت بودند یک اقلیّت یک اکثریّت اقلیّت همان گروه اندکی بودند که ایمان آوردند آنهایی که ایمان آوردند قرآن را در کمال حرمت حفظ میکردند قرائت میکردند در شب, روز تلاوت میکردند و مانند آن. صنادید قریش و پیروان آنها که اکثریت را تشکیل میدادند نسبت به قرآن اهانت میکردند میگفتند این سِحر است شعبده است کهانت است و مانند آن, آنها قرآن را سبّ میکردند بنابراین اگر هَجر به معنای سبّ صحیح است مهجور به معنای مسبوب هم صحیح است چه اینکه متصدّیان فروقاللغه بیان کردند و وجود مبارک حضرت با خدای سبحان این مطلب را در میان میگذارد که اینها نسبت به قرآن اهانت را روا داشتند نه اینکه اینها قرآن را ترک کردند ﴿یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾.
پرسش:
پاسخ: البته, تطبیق است دیگر این درست است اینها قرآن ناطقاند اینها را مهجور قرار دادند به همه معانی برای اینکه اینها همتای قرآن کریماند و از یکدیگر جدا نمیشوند منتها اینها قرآن ناطقاند این قرآن که در خدمتش هستیم قرآن صامت و همان طوری که اینها قرآن صامت را مهجور کردند قرآن ناطق را هم مهجور کردند دیگر.
پرسش:
پاسخ: هم متروک است هم مسبوب, نسبت به حضرت امیر هم اهانتهای فراوانی کردند دیگر.
﴿وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ نه اینکه او را ترک کردند او را اصلاً مهجور اتّخاذ کردند بعد فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ﴾ در دنیا که دار ابتلاست آن کسی که انسان را آفرید سوگند یاد کرد که انسان تا زنده است در کلاس آزمون و بلواست ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾[6] کَبَد یعنی رنج و درد انسان در مُکابده و رنج خلق شده است خب آن که انسان را خلق کرد با لام قسم سوگند یاد کرد که انسان در رنج است رنج انبیا و اولیای الهی(علیهم السلام) مکتبی است رنج دیگران به صورت دیگر است. فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ﴾ اصلِ این جریان در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 112 مبسوطاً گذشت; در آن آیه 112 سورهٴ «انعام» اینچنین بود ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ﴾ فرمود اگر خدای سبحان میخواست جلوی اینها را میگرفت ولی برای آزمون رهبر اسلامی و امّت مسلمان ما برای اینها دشمن قرار دادیم ببینیم اینها تا چه اندازه حاضرند برای دینشان سرمایهگذاری کنند; این اصلِ کار; منتها انبیا(علیهم السلام) در دعاهایشان مسبوق به اذن الهیاند (یک) اذنهایی که خدای سبحان به انبیا میدهد برابر سِعه و ضیق قلمرو وحی و نبوّت اینهاست (دو) آن که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾[7] است اذن نفرین به او داده نمیشود (سه) آن که ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ نیست نظیر وجود مبارک نوح اذن نفرین به او داده میشود (چهار) اگر وجود مبارک نوح عرض کرد ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾ برای اینکه ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾[8] که در سورهٴ «نوح» است, در سورهٴ مبارکهٴ «هود» گذشت که خدای سبحان فرمود ما به نوح ابلاغ کردیم اعلام کردیم که ﴿فَلاَ تَبْتَئِسْ﴾[9] از این به بعد دیگر کسی مسلمان نخواهد شد با این اعلام قبلی که خدا در سورهٴ «هود» به وجود مبارک نوح فرمود, نوح عرض کرد ﴿رَّبِّ لاَ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلاَ یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً﴾ پس اذنها مختلف است برای اینکه ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾[10] است ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾[11] است و مانند آن. در این قسمت فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ﴾ اما هدایت برای خدای سبحان است چه به معنای هدایت ابتدایی چه به معنای هدایت پاداشی, نصرت هم که خدای سبحان نصیر است و اگر کسی را یاری کرد دیگری توان مخذول کردن او را ندارد ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ﴾ در هدایت ابتدایی خدا کافی است چون ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾[12] است در هدایت پاداشی هم فرمود: ﴿وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾[13] و فرمود: ﴿إِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا﴾[14] که این دو آیه اخیر ناظر به هدایت پاداشی است آن آیه اول که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است هدایت ابتدایی است هم در هدایت ابتدایی خدا کافی است هم در هدایت پاداشی در نصرت و یاری رساندن هم خدا کافی است او اگر بخواهد کسی را یاری کند چه کسی میتواند به خذلان او اقدام بکند.
مطلب دیگری که کفار داشتند این مطلب را در قبال مطالب و اشکالات و شبهات دیگر نقل میکند بعد در جواب یک جمعبندی نهایی دارد.
در آیات قبلی شبهات اینها نقل شده است; در همین سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آیه چهارم این بود ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ (این یک) در آیه پنجم فرمود: ﴿وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ (این دو) در آیه هفتم فرمود: ﴿وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾, بعد در آیه هشتم فرمود: ﴿أَوْ یُلْقَی إِلَیْهِ کَنزٌ﴾ این شبهات را از طرف آنها ذکر کرد بعد فرمود: ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا﴾[15] تک تک اینها را پاسخ داد در آیه شش پاسخ داد که این اِفک نیست دستبافت دیگران نیست جعل و وضع و کذب نیست وحی الهی است آن که عالِم اسرار خلقت است او نازل کرده است و اگر تردیدی دارید مثل این بیاورید. بعد رسیدند به شبهات دیگر که آنها را هم پاسخ دادند. الآن میرسند به این شبهه که در آیه 32 همین سورهٴ «فرقان» مطرح است ﴿وَقَالَ الَّذینَ کَفَروا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ اینها اولاً در اصل وحی بودن قرآن اشکال کردند بعد گفتند بر فرض اینکه این وحی باشد خب چرا دفعةً واحدة نمیآید خب مگر خدای سبحان, خدایی که شما مدّعی هستید صاحب کتاب است احتیاج به فکر و تأمّل و مطالعه دارد خب یک کتاب را دفعتاً واحده نازل کند این معلوم میشود شما هر وقت فکر کردید با دوستانتان مشورت کردید با عدّهای مذاکره کردید آیهای ـ معاذ الله ـ جعل میکنید خب اگر حرف خداست خدا که نیازی به مطالعه و تأمّل ندارد دفعتاً کتابی نازل کند ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ در این ﴿نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ﴾ چند نکته هست که جداگانه باید مطرح بشود یکی اینکه بین انزال و تنزیل معمولاً فرق میگذاشتند مخصوصاً در کتاب شریف المیزان انزال آن فرود آوردن دفعی است تنزیل آن فرود آوردن تدریجی است اگر تنزیل به معنای تدریج است و انزال به معنای دفعی است عدّهای با همین آیه نقض کردند گفتند گاهی تنزیل به معنای دفعی است چه اینکه انزال هم ممکن است به معنای تدریجی باشد انزال به معنای فرود آوردن تدریجی باشد شواهدی برای آن اقامه کردند اما تنزیل به معنای فرود آوردن دفعی باشد به همین آیه استشهاد کردند گفتند خدا در قرآن فرمود: ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ اگر تنزیل به معنای تفریق و تدریج باشد دیگر تدریج با ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ هماهنگ نیست مثل اینکه گفته بشود چرا این قرآن دفعةً واحدةً متفرّق نشد خب اگر دفعه واحده است دیگر جا برای تفرّق ندارد.
پرسش: جناب استاد مگر این مقول قول کفار نیست؟
پاسخ: بله, ولی قرآن کریم به افصح وجه بیان میکند نه اینکه هر حرفی را چه مطابق با فصاحت و بلاغت باشد چه نباشد این قرآن بیان کند آنچه بیان میکند چه حرف کافر چه حرف منافق چه حرف جن چه حرف انس این نقلْ به احسن وجه است ولو منقول یک امر باطلی باشد آنها حرف باطل زدند ولی این حرف باطل را به احسن وجه نقل میکند که این قول, قول فصیحانه و بلیغانه است مثل اینکه یک انسان خطّاط ماهر خوشخط اگر بخواهد حرف زشت دیگری را هم بنویسد با خطّ خوب مینویسد این کتاب, کتاب فصیح و بلیغ است حرف دیگران را ولو باطل هم باشد شرک هم باشد زشت هم باشد این به احسن وجه نقل میکند که با قواعدی هماهنگ باشد.
فرمود: ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ آنها که میگفتند انزال به معنای فرود آوردن دفعی است و تنزیل به معنای فرود آوردن تدریجی است وقتی به این آیه میرسند میگویند اینجا تنزیل به معنای انزال است چرا؟ برای اینکه ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ با انزال به معنی دفعی هماهنگ است پس انزال معنای خودش را دارد یعنی دفعی, تنزیل معنای خودش را دارد یعنی تدریجی ولی گاهی احدهما به معنای دیگری استعمال میشود مثل همین آیه که تنزیل به معنای انزال است.
نقد سیدناالاستاد این است که نه خیر, تنزیل به معنای تدریج است اینجا به معنای دفعی نیست منتها تنزیل که به معنای تدریج است با خود قرآن هماهنگ است یک وقت خدای سبحان کتاب نازل میکند نظیر آنچه به موسای کلیم الواح داد این کتاب است کلام نیست ولی نسبت به وجود مبارک پیغمبر کلام است نه کتاب وقتی جمع کردند میشود کتاب. بیان ذلک این است که جبرئیل(سلام الله علیه) که میآمد اینچنین نبود که برای پیامبر کتاب بیاورد برای پیامبر کلام میآورد کلمه کلمه از طرف خدای سبحان این کلمات را این سوَر را این آیات را قرائت میکرد و وجود مبارک پیامبر هم با گوش مبارکشان میشنیدند خب پس اصلِ وحی الهی به صورت کلام است (یک) کلام, الاّ ولابد تدریجی است (دو) منتها یک وقت است کسی یک ساعت سخنرانی میکند این تنزیل است «جملة واحدة» یک وقت دو جمله را الآن میگوید دو جمله را دو روز دیگر میگوید دو جمله را سه روز دیگر میگوید این تنزیل است متفرقاً و نجوماً قرآن از همین قبیل است که چند آیه امروز چند آیه روز دیگر چند آیه روز دیگر, تنزیل بود یعنی کلام بود تکلّم بود چون تدریجی است این تدریج نظیر سخنرانی یک ساعته نبود که یک ساعت یا یک روز کلّ این قرآن را جبرئیل(سلام الله علیه) بخواند و حضرت بشنود بلکه دو آیه را امروز دو آیه را روز دیگر و هکذا. حرف آنها این بود که شما کلام دارید نه کتاب مثل موسای کلیم نیستید که کتاب بیاورید که الواح باشد که مهمانی چهل شبه شما نتیجهاش دریافت تورات باشد خدا به او کتاب داد به او تورات دارد این الواح همه چیز در آن نوشته شده بود و آورد اما به شما کلام داد این کلام یک امر تدریجی است اول مبتداست دوم خبر است سوم متعلّقات است و هکذا این تدریج یک وقت است که دفعی است یک وقت است که تدریجی است چون کلام است حتماً تنزیل است نه انزال, چون نجوماً در طیّ 23 سال نازل شده است, «جملة واحدة» نیست این خلاصه نظر سیدناالاستاد است[16] که تا حدودی قابل پذیرش است دیگر اینچنین نیست که ما تنزیل را به معنای انزال بگیریم. فرمایش ایشان این است که آنها که کتاب موسای کلیم را نپذیرفته بودند که این کتاب است و از طرف خدا آمده اینها منکر وحی و نبوّت بودند چه اینکه منکر معاد هم بودند این طور نبود که جریان کتاب موسی را به عنوان الواح قبول کرده باشند بعد بگویند که همان طوری که موسای کلیم الواحی آورد شما هم الواح بیاورید,[17] اگر این اشکال از طرف یهودیها بود ممکن بود این توجیه روا باشد ولی این سوره در مکه نازل شد آنجا یهودیها کمتر حضور داشتند حضور رسمی برای مشرکان بود که اصلاً با وحی و نبوّت هماهنگ نبودند.
پرسش: نزول تدریجی قرآن کلماتش نبوده بلکه حقیقت آن
پاسخ: نه, آنجا هم باز ممکن است, آنجا هم ممکن است که دفعتاً یکجا نازل شده باشد دیگر.
پرسش:
پاسخ: بله محکم است اما ﴿ثُمَّ فُصِّلَتْ﴾.[18] آنجا که ﴿اُحْکِمَتْ آیَاتُهُ﴾,[19] علیّ حکیم است اینجا که ﴿فُصِّلَتْ﴾, عربیّ مبین است در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» دارد که ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[20] آنجا که علیّ حکیم است ﴿أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ﴾ است اینجا که عربیّ مبین است ﴿ثُمَّ فُصِّلَتْ﴾ است از علیّ حکیم تا عربیّ مبین, از عربیّ مبین تا علیّ حکیم همهاش قرآن است و این حبل متین است که آویخته شده نه انداخته شده. به هر تقدیر این ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ میتواند این باشد که قرآن که کلام خداست و شما ادّعا دارید و خدا نیازمند به مطالعه و تأمّل نیست چرا پراکنده نازل میشود چرا دفعتاً نازل نمیشود او که محتاج به مطالعه نیست بعد هم خلاصه حرفتان را اول و آخر را بگویید ما بدانیم چه میخواهید بگویید شما یک ماه صبر بکنید دو آیه میآورید دو ماه صبر بکنید دو آیه میآورید ما بالأخره نفهمیدیم که شما چه میخواهید بگویید خلاصه حرفتان, کتاب قانونتان را بیاورید ما بفهمیم چه میخواهید بگویید, این خلاصه شبهه و نقد مشرکان.
پاسخی که میدهد میفرماید پیامبر برای تعلیم و تزکیه آمده است ما یک کلاس درس داریم یک مدیریت اجتماعی و تدبیر جامعه; اگر طبیبی به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) بخواهد کلاس درس داشته باشد این درسهای خود را که کتاب طبّ است ممکن است در یک ساعت یا کمتر و بیشتر به شاگردانش القا بکند که فلان بیماری دارویش این است فلان بیماری دارویش این است و هکذا اما اگر طبیبی خواست بیمار را معالجه کند او لحظه به لحظه روز به روز دارو میدهد دستور میدهد که عمل بشود.[21] آیهای نازل میشد حضرت مردم را جمع میکرد در مسجد برای اینها آیه را تلاوت میکرد ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾[22] بعد ﴿لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾[23] برای اینها تفسیر میکرد توجیه میکرد تشریح میکرد بعد با هم وارد صحنه جامعه میشدند عمل میشد بعد با هم وارد مسجد میشدند حضرت میگفت که این آیه را که دستور آمد و شما رفتید عمل کردید فلان جا موضع قوّت بود فلان جا موضع ضعف بود فلان جا را اصلاً یادتان رفته فلان جا را اصلاً عمل نکردید این را در مسجد میگفت, دوباره وارد صحنه جامعه میشدند حالا یا در غزوه یا در غیر غزوه یا در مسائل سیاسی یا مسائل اقتصادی با هم وارد جامعه میشدند آن کسریها را برطرف میکردند بار چهارم ـ یک مربّی این کار را میکند ـ با هم میآمدند مسجد میفرمودند آن نقطه قوّت محفوظ ماند آن نقاط ضعف برطرف شد آن نقاطی که کمرنگ بود پررنگ شد حالا یک آیه دیگری را شروع میکنیم. چنین مدیر و مدبّری باید به تدریج حرف بزند اینکه نمیخواهد درس بگوید اگر طبیب باشد دوره چند ساله دارد و درس طب را به شاگردانشان میدهد اما اگر معالج باشد باید لحظهای باشد موردی باشد روزانه باشد عمل بکند و نتیجه بگیرد شما هر اندازهای که احتیاج دارید میآورد, بقیه را بیاورد که شما فرصت مطالعه و عمل ندارید برای چه؟! مضافاً که این بخشها در مکه نازل شد در مکه آنهایی که مسلمان بودند که تهیدست بودند آنهایی که توانگر بودند که کافر و مشرک بودند خب آیات زکات برای چه کسی نازل بشود؟! شما توقّع دارید آیات خمس نازل بشود آیات زکات نازل بشود آیات صدقات نازل بشود بنابراین یک وقت یک کتاب علمی است میخواهد تدریس بشود بله آن ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ لازم است اما یک وقت نسخه است این حتماً باید به تدریج باشد فرمود ما این کار را کردیم ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ﴾ تا تو را مکتب را جامعه را نظام را لحظه به لحظه تثبیت بکنیم این چه حرفی است که آنها میزنند اینها اگر شبهه دارند باید بدانند که ما این کار را کردیم ﴿کَذلِکَ﴾ ما تدریج کردیم ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ﴾ تو طبیب معالجی نه معلّم طب ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ﴾ بعد هم ما نمیگذاریم که فاصله زیاد بشود ما ترتیل داریم حفظ میکنیم قبل از اینکه گذشته از یادتان برود آینده را به گذشته مرتبط میکنیم اینچنین نیست که ما یک مدّتی بخشی از آیات را نازل بکنیم وقتی از یادتان رفته آیات دیگر, اینکه ترتیل نشد ما موالات را حفظ میکنیم مقطع را حفظ میکنیم زمان و زمین را حفظ میکنیم تا جامعه با یک مکتب واحد, منسجم بشود و متّحد حرکت کند.
فرمود: ﴿لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ﴾ اما طوری نیست که گذشته از آینده گسیخته باشد ﴿وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً﴾ موالات را حفظ میکنیم سبق و لحوق را حفظ میکنیم ماضی و قابل را حفظ میکنیم فرمود تاکنون چندتا شبهه اینها کردند ما به بهترین وجه پاسخ دادیم ﴿وَلاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ﴾ (یک) ﴿وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً﴾ (دو) شما این شبهه را مطرح کردید گفتید که ﴿إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ بعد گفتید اساطیر اوّلین است, ما گفتیم این وحی الهی است نشانهاش این است که شما توان آن را ندارید مثل این بیاورید ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً﴾[24] گفتید چرا این طعام میخورد چرا در بازار راه میرود ما در جواب گفتیم او از آن جهت که غذا میخورد از آن جهت که بازار میرود که پیغمبر نیست وحی نمیگیرد از آن جهت که دارای روح ملکوتی است وحی میگیرد و از آن جهت که غذا میخورد و در بازار راه میرود برای اینکه شما او را ببینید او شما را ببیند اسوه شما باشد با شما حرف بزند احتجاج بکند جواب شما را بدهد, پس هر شبههای که اینها آوردند ما حق را آوردیم (یک) به زیباترین وجه پاسخ دادیم (دو) ﴿إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً﴾.
پرسش:
پاسخ: بله برای او هست ولی همه خطابها که ظاهرش متوجّه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ولی یا از باب «إیاک أعنی واسمعی یا جار» است مثل ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾[25] و مانند آن یا نه شامل او و دیگران میشود مثل همین آیه. خود وجود مبارک حضرت ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ﴾ اینها ثابتاند اما به تثبیت الهی دیگر اینها همان طورند که ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾[26] هر چه دارند به عنایت الهی دارند دیگر فرمود: ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً﴾[27] اگر فیض الهی نبود, تثبیت الهی نبود, توفیق الهی نبود شما این برکات را نداشتید.
پرسش: ظاهر آیه محوریّت خود پیامبر است
پاسخ: نه, آنها که با شخص پیامبر کار نداشتند با دین کار داشتند, پیامبر و امّت اسلامی هر دو باید دفاع بکنند و همه هم دفاع میکردند اینها مستقیماً با دین کار داشتند قهراً آن که آسیب میدید پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و امّت, اینها با شخص پیامبر که درگیر نبودند که با مکتب درگیر بودند و همه باید پاسخ بدهند خدای سبحان هم این مکتب را تدریجاً نازل کرد که هم پیامبر را تثبیت کرد هم امّت را تثبیت کرد.
﴿وَلاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً﴾ آنها هم میگفتند که این اِفک است ﴿وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾[28] تنها پیامبر را محور اعتراض قرار نداده بودند گفتند یک عدّه افرادی هم دور او جمع شدند که به باطل دامن میزنند که ﴿وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ قرآن آمده هم پیامبر را تطهیر کرده هم مؤمنان به حضرت را. فرمود: ﴿وَلاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ﴾ یعنی «بوصفٍ» ﴿إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیراً﴾ اوّلین مفسّر خود ماییم یعنی کشف میکنیم, آنها درباره شما هر شبههای داشتند ما آن شبهه را نقل میکنیم میگوییم که نبوّت او از آن جهتی که بشر است نیست از آن جهتی که بشر است مثل شماست درست است «حکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد» اما چرا مغالطه میکنید او از جنبه بشری مثل شماست حکم الأمثال هم واحد است شما غذا میخورید او هم غذا میخورد شما در بازار راه میروید او هم در بازار راه میرود و مانند آن اما ﴿یُوحیٰ﴾[29] که امثال نیست از آن جهت که شما مثل او نیستید از آن جهت او هم مثل شما نیست بنابراین اگر حکم الأمثال باشد بله, بدن او با بدن شماست اَکل طعام و مَشی در اسواق است اگر از نظر روح باشد این شبیه انبیای دیگر است انبیا شبیه یکدیگرند ﴿یُوحیٰ﴾ کذا و کذا پس این تحلیل را قرآن ارائه میکند آنها باطل گفتند قرآن حق میگوید, آنها روشن و شفاف سخن نگفتند مبهم حرف زدند قرآن تفسیر کرد «فَسَّر» یعنی روشن کرد شفاف کرد اینهایی که بهیمه هستند مبهمگویند اگر قرآن درباره یک عدّه دارد که ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[30] انعام را بهیمه گفتند برای اینکه حرفهای اینها مبهم است معلوم نیست دارند چه میگویند اینها هم که معلوم نیست چه میگویند حرفهایشان مبهم است دیگر اگر ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ﴾[31] حرفهای اینها هم حرفهای مبهم است بالأخره اینها نمیدانند دارند چه میگویند گاهی اعتراض میکنند که چرا غذا میخوری یا بازار راه میروی خب اینکه اعتراض ندارد اگر او فرشته بود که شما او را نمیدیدید نمیتوانستید با او حرف بزنید. بعد فرمود این گروه که چندین بهانه و شبهه مطرح کردند اینها ﴿یُحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ﴾ در قیامت هم ﴿إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاکِسُوا رُؤُوسِهِمْ﴾[32] هستند اینها سر به زیرند مثل حیوانات محشور میشوند چون همّت اینها همان مسائل طبیعی و مادّی است.
در بحثهای قبل هم داشتیم که بزرگان اهل حکمت گفتند هیچ درختی در مدّت عمر ترقّی نمیکند درخت مستحیل است ترقّی بکند برای اینکه آنکه بالا آمده که فروعات و شاخه اوست آنکه دهن اوست سر اوست مغز اوست در گِل است درخت اهل ترقّی نیست خیلیها درختی زندگی میکنند یعنی برج ساخته ترقّی کرده اما این فروعات زندگی اوست اما دلش نزد گِل است خب چنین آدمی که سر به گِل است که ترقّی نمیکند, اگر درخت همواره دهنش, مغزش, سرش, ریشهاش و عمقش در گِل است و اینکه بالا آمده فرع اوست انسانی اینچنین زندگی بکند این نامٍ بالفعل و حیوانٌ بالقوّه چه رسد به انسانیّت این هنوز حیوان نشده برای اینکه نه عاطفه دارد نه فرزندی و پدری و مادری دارد نه عاطفه غنی و فقیر دارد اگر مقداری در خیرات و در عواطف و اینها حرکت کرده میشود حیوانٌ بالفعل و انسانٌ بالقوّه انسان آن است که هممرز فرشته باشد انسان چیز دیگر است فرمود اینها در قیامت هم سر به زیرند حیوان سر به زیر است.
در بحثهای شهادت گذشت که اعضا و جوارح شهادت میدهند این دو سنخ شهادت است یک شهادت قولی است که خب وقتی که از اعضا و جوارح سؤال بکنند ﴿لِمَ شَهِدتُمْ عَلَیْنَا﴾, ﴿قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[33] این شهادت قولی است یک شهادت عملی است آنجا که ﴿شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ﴾ این شهادت, حرف نیست با صدر و ساقهاش است حالا اگر یک انسان درنده ظالمی به صورت گرگ در آمده این شهادت است دیگر, لازم نیست حرف بزند شما اگر گرگی را در باغوحش دیدید این شهادت میدهد که درنده است دیگر این لازم نیست حرف بزند خب اگر به صورت گرگ در آمده خب این شهادت است دیگر, این ﴿شَهِدُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ﴾[34] است.
در ذیل ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾[35] فرمود عدّهای به صورت حیوانات در میآیند[36] خب اینکه به صورت حیوان در آمد دیگر لازم نیست از او استنطاق بکنند که چرا این کار را کردی او انکار بکند بعد دستش شهادت بدهد این همهاش دارد شهادت میدهد که درنده است یا اگر به صورت مور در آمده همه هویّت او دارد شهادت میدهد که یک موجود حریصی است پس اینکه فرمود: ﴿إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاکِسُوا رُؤُوسِهِمْ﴾[37] سر به زیرند نه خجلاند بله خب یک عدّه خجلاند به صورت انسان در آمدند و خجلاند اما آنها که ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ به صورت حیوان در آمدند این دیگر چیست این ﴿نَاکِسُوا رُؤُوسِهِمْ﴾ است دیگر این دیگر شهادتش با تمام وجود است اگر به صورت مور در آمده یا به صورت گرگ در آمده یا به صورت موش در آمده این با تمام هویّت شهادت میدهد که فلان کاره است.
﴿الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ﴾ میتواند چند بخش را شامل بشود; بعضیها بر صورتاند ولی سر به زیرند بعضی به دَمر افتادند آنها که «أکبّوا علی الدنیا» اینها این طور محشور میشوند با این وضع ﴿إِلَی جَهَنَّمَ﴾ محشور میشوند این گروه ﴿شَرٌّ مَکَاناً وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ چرا ﴿أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت که ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی﴾ (یک) ﴿وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾[38] (دو) چرا ﴿أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ برای اینکه در دنیا اگر کسی راه گُم کرده باشد بالأخره امید نجات هست توبه هست راهنماییهای دیگران اثر بکند هست و مانند آن اما آنجا دیگر جا برای توبه نیست لذا اگر کسی اینجا کور بود آنجا کورتر است اینجا امید شفا هست امید اینکه بصیر بشود هست امید اینکه اعما بودن او برطرف بشود هست اما آنجا که از اینها نیست که اینجا اگر کسی گمراه بود امید اینکه مهتدی بشود هست اما آنجا اگر گمراه محشور شده دیگر هدایتپذیر نیست لذا فرمود: ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ یعنی گمراهیِ او در آخرت بیش از گمراهی او در دنیاست این کریمه 34 سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» هم همان را میتواند برساند که «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . الطرائف, ج2, ص432.
[2] . المیزان, ج15, ص44.
[3] . المیزان, ج15, ص205.
[4] . سورهٴ مزمل, آیهٴ 10.
[5] . سورهٴ نساء, آیهٴ 34.
[6] . سورهٴ بلد, آیهٴ 4.
[7] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 107.
[8] . سورهٴ نوح, آیات 26 و 27.
[9] . سورهٴ هود, آیهٴ 36.
[10] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 55.
[11] . سورهٴ بقره, آیهٴ 253.
[12] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[13] . سورهٴ تغابن, آیهٴ 11.
[14] . سورهٴ نور, آیهٴ 54.
[15] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 9.
[16] . المیزان, ج15, ص209.
[17] . المیزان, ج15, ص209.
[18] . سورهٴ هود, آیهٴ 1.
[19] . سورهٴ هود, آیهٴ 1.
[20] . سورهٴ زخرف, آیات 3 و 4.
[21] . المیزان, ج15, ص210 و 211.
[22] . سورهٴ العمران, آیهٴ 164.
[23] . سورهٴ نحل, آیهٴ 44.
[24] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 6.
[25] . سورهٴ زمر, آیهٴ 65.
[26] . سورهٴ زمر, آیهٴ 30.
[27] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 74.
[28] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 4.
[29] . سورهٴ انعام, آیهٴ 50.
[30] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 44.
1.سورهٴ فرقان, آیهٴ 44.
[32] . سورهٴ سجده, آیهٴ 12.
[33] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 21.
[34] . سورهٴ انعام, آیهٴ 130; سورهٴ اعراف, آیهٴ 37.
[35] . سورهٴ نبأ, آیهٴ 18.
[36] . مجمعالبیان, ج10, ص642; الکشاف, ج4, ص687.
[37] . سورهٴ سجده, آیهٴ 12.
[38] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 72.
تاکنون نظری ثبت نشده است