- 555
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 4 تا 11 سوره فرقان
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 4 تا 11 سوره فرقان"
- پاسخ به افتراء کافران و شبههافکنیهای مشرکان درباره وحی و نبوت؛
- عالم السر بودن خداوند
- توجه ویژه پیامبر اسلام (ص) به حسنین(علیهما السلام)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً (4) وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً (5) قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً (6) وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً (7) أَوْ یُلْقَی إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً (8) انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (9) تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً (10) بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً (11)﴾
گرچه همه برکات به وسیله اهل بیت(علیهم السلام) است و ثواب همه درس و بحثها در درجه اول به ارواح مطهّره آنها میرسد ولی بحثهای امروز و ثواب بحثهای امروز مخصوص وجود مبارک امام مجتبی و امام کاظم(سلام الله علیهما) است. قبل از ورود به بحث یک حدیث نورانی از وجود مبارک امام مجتبی نقل کنیم که مربوط به مسائل دینی و عملی ماست. مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب قیّم کافی از وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) نقل میکند که آن حضرت فرمود: «کونوا أوعیة العلم و مصابیح الهدیٰ»[1] به مؤمنان به شیعیان به همه جوامع بشری نصیحت میکند میفرماید ظرف دانش باشید و چراغ هدایت; جانتان ظرف اوهام و خیالات نباشد در ظرف دل معارف الهی را قرار بدهید وِعاء علم باشید.
از بیانات نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) استفاده میشود که دلها ظروف معارفاند حضرت در آن جریان کمیل فرمود «یا کمیلبنَ زیادٍ! إنّ هذه القلوبَ اوعیةٌ فخیرُها أوعاها»[2] دلها ظروف علوماند و بهترین دل آن قلبی است که ظرفیّتش برای علوم و معارف بیشتر باشد «إنّ هذه القلوب اوعیة فخیرها أوعاها» بر اساس همان بیان وجود مبارک امام مجتبی فرمود: «کونوا أوعیة العلم» یعنی وِعاء دانش باشید دلهای شما خالی نباشد که گرفتار مضمون آیه ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[3] باشد (یک) حرفهای باطل, افسانه و خیالات را در دل جا ندهید (دو) این دل را ظرف معارف قرار بدهید (سه) «کونوا أوعیة العلم» لکن برای اینکه این علم نافع باشد, مطابق این علم باور داشته باشید (اولاً) متخلِّق باشید (ثانیاً) عمل بکنید (ثالثاً) جامعه را روشن کنید (رابعاً) «و مصابیح الهدیٰ»[4] چراغ هدایت باشید. اگر چیزی روشن نباشد فضای خود را و راه خود را نبیند هرگز توان روشنگری جامعه را هم ندارد اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾[5] ناظر به همین علمِ نافع است پس عصاره فرمایش امام مجتبی(سلام الله علیه) این شد که جامعه وقتی به علمِ صائب و عملِ صالح رسید این جامعه به مقصد میرسد حالا وارد بحث بشویم.
در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که در مکّه نازل شد مسائل اصلی دین یعنی توحید و وحی و نبوّت و معاد محور اصلی بحث است. مشرکان از یک طرف, اهل کتاب از طرف دیگر هم درباره اسلام از نظر توحید مشکل داشتند هم درباره وحی و نبوّت و هم درباره جریان معاد. بعد از اینکه فرمود: ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾[6] که ناظر به مشرکان است برای اینکه معلوم بشود ضمیر به آنها برنمیگردد اسم ظاهر آورده فرمود: ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ این اختصاصی به کسانی که اتّخاذ آلهه کردند ندارد کفّار عرب یا غیر عرب دو تهمت سنگین را روا داشتند دو فِریه و کذب را روا داشتند یکی اینکه گفتند مطالب قرآن ـ معاذ الله ـ اسطوره و افسانه است دوم اینکه گفتند برای اینکه این مطالب در جامعه مورد قبول بشود ـ معاذ الله ـ پیامبر روی افترا اینها را به خدا اسناد داد پس هم افسانهٴ خبری است هم کذب مخبری یعنی این مطالب اسطوره است و افسانه است و اینها گفته خدا نیست و پیامبر ـ معاذ الله ـ اینها را روی افک و افترا به خدا اسناد داد که گفتند ﴿إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ درباره مطالب قرآن هم گفتند که این ﴿أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ است. ذات اقدس الهی به هر دو شبهه جواب داد هم درباره حکمت و حق بودن این کتاب که این منزّه از افسانه و اسطوره است هم درباره شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که این منزّه از افتراست. درباره حق بودن این کتاب فرمود این فرقان است فارق بین حقّ و باطل صدق و کذب خیر و شرّ حسن و قبیح است بین راه و چاه فرق میگذارد چنین کتابی حکمت است و این هم به وسیله وحی بر وجود مبارک پیغمبر نازل شده است اگر کمترین تردیدی در شما هست او که یک نفر است و درسنخوانده, شما همه علما و دانشمندان کُره زمین را جمع بکنید یک سورهٴ کوتاه مثل این بیاورید که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بحثش گذشت. در سورهٴ «اسراء» صریحاً تحدّی فرمود که اگر شما شک دارید که این کتاب, کتاب الهی است همهتان جمع بشوید یک سوره مثل این بیاورید; آیه 88 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾.
پرسش: روشنفکران متجدّد میگویند پیامبران افراد اصلاحطلب بودند افرادی بودند که قصد اصلاح جامعه را داشتند ولی به خاطر اینکه حرفشان مقبول واقع بشود به خدا نسبت دادند.
پاسخ: نه خیر برای اینکه هیچ اصلاحطلبی از راه دروغ جامعه را اصلاح نمیکند بدترین فساد, کذب است دیگر چگونه ممکن است انسانی دروغگو باشد و درصدد اصلاح جامعه باشد اوّلین فساد دامنگیر خود این دروغگوست اگر ـ معاذ الله ـ چنین چیزی باشد خب این تحدّی کرده است دیگران باید بتوانند بیاورند دیگر همه کسانی که در رشتههای گوناگون حرفی برای گفتن دارند همهشان اظهار عجز میکنند میگویند این عصاره فکر ماست شما اگر توانستید نقدی کنید از شما تمنّا میکنیم تکمیل کنید تتمیم کنید این حرف همه دانشمندان است تنها کسی که میگوید مثل ما احدی حرفی ندارد انبیایند شما ببینید از مرحوم فارابی گرفته تا حکمای متأخّر از قدیمترین فقیه گرفته تا فقیه متأخّر همهشان میگویند نظر ما این است اگر اشکالی به نظرتان رسید بگویید تنها کسی که میگوید در جهان ما حرف میزنیم و مثل ما کسی نیست پیغمبراناند دیگر این حرف, حرف کمی نیست صریحاً هم اعلام میکنند دیگر ﴿لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾[7] همه علما و دانشمندان گرفتار تجدید نظرند تکاملاند فتواهایی که قبلاً داشتند الآن تجدیدنظر میکنند اما تنها چیزی که میگوید ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾[8] وحی است دیگر بنابراین حرفهای آنها در این دو بخش نقل شد و هر دو بخش را قرآن رد کرد فرمود: ﴿فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً﴾ اینکه گفتند ـ معاذ الله ـ این کتاب اسطوره است این حرفِ زوری است حرف باطلی است زور یعنی باطل اینکه گفتند وجود مبارک پیامبر ـ معاذ الله ـ دروغ گفته است فِریه کرده است به خدا اسناد داد, ستم کردند به او ﴿فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً﴾ (یک) ﴿وَزُوراً﴾ (دو) یکی مربوط به مُخبر یکی مربوط به خبر برای اینکه صریحاً اعلام کردند فرمودند خب اگر این است او یک نفر است و درسنخوانده شما همه علما و دانشمندان را جمع بکنید یک سوره کوچک هم مثل این بیاورید. بعد فرمود ما با اینکه فرقان نازل کردهایم اینها بیراهه رفتند تعبیر ﴿وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً﴾ مشخص شد برای چیست ﴿وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ فخررازی از برخیها نقل کرد که این ﴿فَهِیَ تُمْلَی﴾ جواب است یعنی این طور نیست که اسطوره پیشینیان باشد یا مستور و مکتوب گذشتگان باشد بلکه وحی الهی است که بامداد و شامگاه بر او نازل میشود خود فخررازی پذیرفته است که حرف معروف در این آیه غیر از این حرفی است که برخیها گفتند [یعنی] این ﴿فَهِیَ تُمْلَی﴾ حرف همان کفار است که میگویند این کلماتی است که بامداد و شامگاه بر او املاء میکنند[9] سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم فرمودند این مطابق با سیاق نیست[10] ظاهرش هم فرمایش همین آقایان است این مطابق با سیاق نیست این ﴿فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ جواب نیست بلکه تتمّه حرف آنهاست.
در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این سخن گذشت که آن حرفهایی که شما به او نسبت میدهید که از جای دیگر آمدند و حرفها را به پیامبر میگویند آنها عربزبان نیستند عربی نمیدانند و این کتاب عربیِ مبین است; آیه 103 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این است ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ﴾ شما میگویید که دیگران املاء کردند دیگر, خب دیگران که عربی مبین نمیدانند این عربی مبین است ﴿یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ﴾ در خود مکّه که کسی نیست این حرفها را بداند و آنها اهل سواد و اینها نبودند شما میگویید این قصّهها را دیگری از جای دیگر آمده به پیامبر گفته خب بیگانه که از کشور دیگر آمده که عربزبان نیست و اینها عربی است ﴿وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾.
مطلب بعدی آن است که اینها برای اهانت به قرآن کریم ـ معاذ الله ـ تعبیر به کتاب و قرآن و امثال ذلک نمیکنند میگویند ﴿إِنْ هذَا﴾ بر اساس تحقیری که داشتند و اگر از شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان رسول یاد میکنند آن به صورت تهکّم و استهزاست نه اینکه حضرت را به عنوان رسول قبول داشته باشند اگر در آیه هفتم فرمود: ﴿وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ﴾ این بر اساس اعتقاد نیست بلکه بر اساس تهکّم و استهزا و مانند آن است خب خدای سبحان در جواب اینها گذشته از آن تحدّی عام فرمود این قرآن از مبدیی است که او عالِم سرّ است انسان یک حقیقت نامحسوسی دارد که جانِ ملکوتی اوست که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[11] که حقیقتِ او را تشکیل میدهد و یک بدن محسوس جهان هم حقیقت نامحسوسی دارد که بر اساس آن حقیقت نامحسوس مسبِّح خداست ساجد خداست مُسلِم و مطیع و منقاد خداست و در تمام حالات به دستور خدا حرکت میکند و یک بدنه محسوس هم دارد که خب همه این بدنه محسوس را میبینند رابطه بین انسان و جهان هم بشرح ایضاً یک ربط ظاهری است و یک ربط ملکوتی کسی که انسان را آفرید جهان را آفرید پیوند انسان و جهان را آفرید باید عالِم باشد به ظاهر این مثلث و به باطن این مثلث آن کسی که به باطن این مثلث عالِم است یقیناً ظاهر مثلث را هم آگاه است فرمود کسی که سرّ عالم را سرّ آدم را سرّ پیوند عالم و آدم را میداند کتاب نازل کرده است تا بشر برابر آن سرّ هم با خودش رابطه برقرار کند هم با جهان ارتباط برقرار کند ما حق نداریم هر کاری را بکنیم لذا در بحثهای دیگر آیات قرآن کریم فرمود اینها به خودشان ظلم میکنند معلوم میشود لایهای از درون ما امانت الهی است که ما اگر بد کردیم به او ظلم میکنیم او مِلک ما نیست این خودِ حیوانیِ ما را موقّتاً در اختیار ما قرار دادند آن خودِ ملکوتی ما به عنوان چراغ راهنما امانت الهی است ما حق نداریم نسبت به او تعدّی کنیم اگر گناه کردیم به او ظلم کردیم اینکه در قرآن دارد اینها به خودشان ظلم میکنند ظالم و مظلوم حتماً باید متعدّد باشند نظیر عالِم و معلوم نیست که ممکن است مفهوماً دوتا و مصداقاً یکی کسی به خودش علم داشته باشد ظالم یعنی از مرز خودش تجاوز کرده مظلوم یعنی کسی وارد مرز او شده محدوده ظالم مشخص, محدوده مظلوم مشخص اگر کسی از مرز خود بیرون برود وارد محدوده دیگری بشود میشود ظلم ما اگر به خودمان ظلم کردیم معلوم میشود یک لایهای از خود که خودِ ملکوتی است ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[12] این چراغ الهی است این امانت الهی است این مال ما نیست لذا ما حق نداریم هر کاری بکنیم که به او آسیب برسد لذا فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾[13] خب کسی که سرّ ما را میداند سرّ جهان را میداند او باید کتابی نازل کند که هم مطابق با ظاهر هم مطابق با باطن باشد لذا میفرماید: ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ﴾ لذا فارق است فرقان بین حق و باطل است فرقان بین صدق و کذب است فرقان بین خیر و شرّ و حسن و قبیح است ﴿یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً﴾ این ترغیبی است هم نسبت به مشرکان هم نسبت به کافران هم نسبت به دیگران که شما اگر به آن ندای فطرتتان توجه کنید این مطالب را میپذیرید هر وقت هم برگردید مشمول غفران و رحمت الهی هستید.
پرسش: خود حیوانی هم از آنِ خداست.
پاسخ: البته, همهاش برای خداست منتها خدای سبحان به ما تملیک موقّت کرده است یا به ما عاریه داده است و از ما هم میگیرد در همان محدوده چشم و گوش هم ذات اقدس الهی فرمود درست است که شما به حسب ظاهر مالک چشم و گوشید اما مُلک و مِلک این اعضا و جوارح ظاهری هم در حقیقت در تحت قدرت الهی است ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾[14] این «أم», «أم» منقطعه است نظیر ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾[15] این «أم» منقطعه با میم «مَن» که کنار هم جمع شد مشدّد میشود ﴿أَمَّن﴾ یعنی «بل مَن یملک السّمع و الأبصار» خداست خدا چه کسی است او که مالک چشم و گوش است به چه دلیل مالک چشم و گوش است برای اینکه هم چشم و گوش را آفرید هم اینکه به خیلیها اجازه نمیدهد چشمانشان را ببندند تا بعد از بستن چشم بمیرند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من نمیدانم این چشمی که باز کردم میتوانم ببندم و بمیرم یا با چشم باز میمیرم[16] در حال احتضار اگر کسی چشم محتضر را نبندد یک حالت رعبآوری دارد یک منظره دلخراشی دارد اجازه نمیدهد آدم چشم را ببندد بمیرد این بدنِ ظاهر هم مِلک و مُلک اوست اما در محدوده اختیار عادی فرمودند این را ما به شما دادیم حالا یا عاریه است یا هر چه هست از آن استفاده کنید اما آن را به شما ندادیم این فقط چراغ است دیگر این را نشکن این چراغی که ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[17] این ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾[18] این استاد شماست معلّم شماست راهنمای شماست چراغ شماست به او کار نداشته باشد شما غذایی میخواهی, زندگیای میخواهی, نکاحی میخواهی, تجارتی میخواهی با این محدوده انجام میگیرد آن هم که راهنمای شماست او را تیره نکن ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[19] نشود و مانند آن.
حالا حرفهای آنها یعنی تبهکارانی که منکر وحیاند اینها شش حرف مبتذل دارند الآن هم ـ معاذ الله ـ برخیها که منکر وحی و نبوّتاند حرفهایشان از همین قبیل است آنها که میگویند ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾[20] و مانند آن این سخنشان به همین صورت در میآید.
فرمود شش امر را اینها ذکر کردند که همهاش باطل است ﴿وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ﴾ اینها که بر اساس ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾[21] (یک) بر اساس ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[22] (دو) یعنی معرفتشناسی اینها حس و تجربی است و از آن طرف هم آخرت را منکرند چه اینکه مبدأ را هم منکرند فقط دنیا را میپذیرند اینها اگر سخن از وحی و نبوّت باشد میگویند خب این پیامبر که در این پنج شش امر با ما شریک است چگونه میتواند با خدا رابطه داشته باشد خدایی که او ادّعا میکند و از طرف او قانون بیاورد این مثل ماها غذا میخورد اگر کسی از طرف خدا باشد فرضاً باید فرشته باید این مثل ما در بازار راه میرود تجارت میکند کسب میکند خب اگر کسی از طرف خداست باید فرشته باشد ﴿مَالِ هذَا الرَّسُولِ﴾ تعبیر به رسول هم ـ معاذ الله ـ به عنوان تهکّم و استهزاست ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ﴾ یک گزافه ﴿وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ گزافه دوم, سوم ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ﴾ خب حالا بر فرض رسول ما بشر بود ـ اولاً رسول نیست, بر فرض اگر باشد باید فرشته, رسول باشد, اگر هم بشر رسول شد ـ فرشتهای باید او را تصدیق کند و تأیید کند که این از طرف خدا آمده ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً﴾ فرشتهای باید باشد دستیار او, معین او, معاون او که مردم را از باطل بهراساند ولی او همه کارها را خودش انجام میدهد چهارم ﴿أَوْ یُلْقَی إِلَیْهِ کَنزٌ﴾ بر اساس نظام باطل سرمایهداری که ارزش را به مال میدادند گفتند او اگر بخواهد در جامعه بر ما مسلّط باشد یا حاکم باشد یا مُطاع ما باشد باید قدرت مالی بیشتری داشته باشد گنجی, ثروتی داشته باشد که ما از او اطاعت کنیم. پنجم ﴿أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا﴾ بالأخره یا تجارت داشته باشد یا کشاورزی و زراعت داشته باشد که دیگر نیازی به کسی نداشته باشد محتاج به کارهای عادی نباشد و مانند آن. عدّهای در برابر این پنج شبهه گفتند که اینها نیست این شخص ـ معاذ الله ـ سِحر شده است حرفهای مسحورانه دارد ﴿وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً﴾.
مستحضرید که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» غالب این مطالب آمده که فرمود: ﴿وَقَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً ٭ أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِن نَّخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِیراً ٭ أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ قَبِیلاً ٭ أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَی فِی السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی﴾[23] کذا و کذا این شبهاتش گذشت. در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم صورت مبسوط این شبهات ذکر شده آنجا گفتند که ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ﴾[24] چرا فرشتهای به همراه او نیست اولاً بشر نمیتواند رسالت خدا را داشته باشد بر فرض اگر بشر رسول خدا باشد باید فرشتهای او را تأیید کند آنجا شبهاتش نقل شد و کاملاً به آن شبهات ذات اقدس الهی پاسخ داد اینجا هم بعد از نقل این شش جهتِ باطل فرمود: ﴿انظُرْ﴾ نگاه کن طرز فکر اینها را. ما کتابی فرستادیم مطابق با حکمت همه را هم دعوت کردیم که این را مطالعه کنید افزایش و کاهشش اگر مقدور شماست نشان بدهید و همهتان هم جمع بشوید یک سوره کوچک مثل این بیاورید اینها به جای اینکه از این کتاب بهره صحیح ببرند کوثری فکر کنند تکاثری اشکال میکنند لذا به جایی نمیرسند ما بر اینها کوثر فرستادیم اینها میگویند چرا تکاثر نداری چرا بیت و گنج نداری چرا باغ نداری چرا بوستان نداری خب ما از کجا حرف میزنیم اینها کجا حرف میزنند ما چه چیزی فرستادیم اینها چطور اشکال میکنند؟! ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا﴾ اصلاً بیراهه میروند ما اینها را به جهان دیگر دعوت میکنیم ما میگوییم مرگ, پوسیدن نیست از پوست به در آمدن است انسان مسافرخانهای دارد چند روز، بعد نابود نمیشود مهاجر است مهاجر که شد باید توشه تهیه کند توشه آنجا هم تقواست ببین اینها چطور حرف میزنند ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً﴾ راه گم کردند دیگر همان طوری که در آغاز این سوره فرمود: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ در آیه ده همین سوره میفرماید: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی﴾ خب اینها گفتند که چرا این باغ ندارد چرا گنج ندارد خب اگر ذات اقدس الهی بخواهد همان طوری که در عالم دیگر میآفریند اینجا هم میآفریند ﴿تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذلِکَ﴾ برتر و بهتر از آنچه را که اینها پیشنهاد میدهند به تو میدهد ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً﴾ قصری که دیگران دارند باغی که دیگران دارند اینها را چه کسی به اینها داد فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾[25] شما یک قطره بودید این قطره آب را به این صورت در آوردیم دیگر ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾,[26] ﴿وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَی وَأَقْنَی﴾[27] او هم غنا داد هم قُنیه هم غنا داد بینیازی داد هم قُنیه و سرمایه داد وگرنه شما اینها را که نداشتید دیگران هر چه دارند هم با عطای الهی است دیگر ﴿تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ بعد هم ﴿وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً﴾ قصرهای فراوانی عطا کند چون مضمون این آیات در بحثهای قبلی هم چه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» چه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و مانند آن گذشت دیگر ما آنها را اینجا تکرار نمیکنیم لکن در پایان آن فرمایش نورانی امام مجتبی(سلام الله علیه) را نقل کنیم که باز ثواب همه این بحثها به روح مطهّر آن حضرت برسد.
مرحوم محمدبن علیبن شهر آشوب این بزرگوار خب میدانید قبل از مرحوم علامه و اینها بود و راه نزدیک به شیخ طوسی داشت و کاری که شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) کرده بود ایشان به عنوان تتمیم و تکمیل کار شیخ طوسی تلاش و کوشش کرد خب شیخ طوسی از بزرگانی بود که سیّد مرتضی(رضوان الله علیه) او را خوب پروراند و حوزه نجف با مدیریت سیّد مرتضی خوب تدبیر شد مدیریت و عظمت و جلال و شکوه حوزه نجف تنها در این نیست که در جوار حضرت امیر است خب در جوار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جوار ائمه بقیع(علیهم الصلاة و علیهم السلام) خبری از این معارف نبود یک انسان حکیمِ عاقلِ مدیرِ مدبّرِ فقیه نامی مثل سیّد مرتضی میخواهد تا حوزه را اداره کند حوزه تشکیل بدهد اینچنین نیست که حالا نجف قداست دارد بله نجف قداست دارد ولی حرم نبوی هم بیقداست نیست بقیع هم بیقداست نیست آنجا خبری از این معارف نیست یک انسان عاقل است که جانشین امام است و میتواند حوزه را تدبیر کند جامعه را تدبیر کند علم را ترویج کند این سیّد مرتضی و آن سیّد رضی چقدر عاقل و خردمند بودند این سیّد مرتضی توانست آنچنان حوزه علمیه بیسابقه نجف را سابقهدار کند که شیخ طوسیها را بپروراند آن برادرش سیّد رضی هم خیلی آدم عاقلی بود این برادرش سیّد رضی(رضوان الله علیه) بیانات نورانی حضرت امیر را جمع کرد خب میدانید وجود مبارک حضرت امیر در حال عصبانیّت حرفهای حقّی دارد مثل خود قرآن کریم است دیگر قرآن کریم برای یک عدّه اصلاً آبرو باقی نگذاشت گاهی میفرماید: ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ﴾[28] گاهی میفرماید: ﴿کَمَثَلِ الْحِمَارِ﴾[29] آبرویی از یک عدّه کفار باقی نگذاشت وجود مبارک حضرت امیر هم همین طور بود برای سقیفه و اهل سقیفه آبرویی باقی نگذاشت ولی سیّد رضی(رضوان الله تعالی علیه) بعد از گذشت چند قرن از عصر غدیر و سقیفه وقتی خواست بیانات نورانی حضرت امیر را جمعآوری کند فرمود مسائل کلامی سر جایش محفوظ است حقّانیّت غدیر و بطلان سقیفه سر جایش محفوظ است اما ما الآن به جان هم بیفتیم وجهی ندارد آن قدر دقیقانه و حکیمانه نهجالبلاغه را ترتیب داد که آن حرفهای تند و تیز را در نهجالبلاغه نقل نکرد. اینکه میبینید اگر آن اعتراضهای تند و تیز حضرت امیر در نهجالبلاغه میآمد این هم یک کتاب منزوی بود این است که آدم مسائل کلامی را با مسائل اجتماعی نباید مخلوط کند ما با برادران اهل سنّت در یک کشور با هم زندگی میکنیم دوستان مشترک داریم دشمنان مشترک داریم و بحثهای کلامی جدّی هم داریم ما غدیر را حق میدانیم و لاغیر, سقیفه را باطل میدانیم و لاغیر, این بحثهای کلامی ماست اما بالأخره با هم داریم زندگی میکنیم اگر نظامی به نام نظام اسلامی مستقر شد شما میبینید هم برادران اهل سنّت در این هشت سال شهید دادند هم ما اینچنین نیست که یک کشور را در اثر اینکه ـ خدای ناکرده ـ یک عدّه شیعهاند یک عدّه سنّی بیگانه طمع بکند بخواهد اینها را ارباً اربا کند این کار سیّد رضی ستودنی است اما وجود مبارک سیّد مرتضی(رضوان الله علیه) شما ببینید وقتی خواجه نصیر طوسی در اثنای درس حرفی را از سیّد مرتضی نقل میکرد میگفت «صلوات الله علیه» بعضی از شاگردان تعجّب میکردند که مگر میشود بر سیّد مرتضی صلوات فرستاد؟! ایشان فرمود: «کیف لا یصلّیٰ علی المرتضی»[30] حرف مرحوم خواجه طوسی مستند به آیه سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است در آن سوره ذات اقدس الهی دوتا صلوات دارد یک صلوات بر وجود مبارک پیامبر است که معروف است ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾[31] در همان سوره یک صلوات نسبت به مؤمنین دارد فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾[32] خدا بر شما صلوات میفرستد اگر اهل ولایت بودید اهل قرآن بودید اهل دیانت بودید این کم نیست که خدا بر مؤمنی صلوات بفرستد خواجه نصیر میگوید چگونه ما بر سیّد مرتضی صلوات نفرستیم «کیف لا یصلّی علی المرتضی» همین سیّد مرتضی که وضع مالیاش هم خوب بود مقداری مال را وقف لوازمالتحریر و کتاب و قلم و کاغذ طلاّب حوزه علمیه نجف کرد خب دیگری میبینید وقف طعام ظاهری میکند این وقف طعام و غذای معنوی کرده غذای روح کرده آیین وقف کردن را یاد دیگران داده این کارِ سیّد مرتضی است. بارها این قصّه به عرضتان رسید که ایشان نیروها را شناسایی کرده طلبهها را شناسایی کرده استعدادها را شناسایی کرده دیده بعضیها خیلی خوشاستعدادند اینها را جداگانه شهریه بیشتری میداد که اینها بیشتر درس بخوانند بیشتر پژوهش کنند بیشتر تحقیق کنند به یکی از اینها که استعداد راقی داشت ماهی دوازده دینار شهریه میداد و آن یکی که در درجه بعد بود ماهی هشت دینار آن که ماهی دوازده دینار شهریه میگرفت شده شیخ طوسی این یکی که ماهی هشت دینار شهریه میگرفت شده قاضی ابن البرّاج هر دو جزء فحول علمای شیعه شدند. همین شیخ طوسی وقتی خواست در جمع نویسندگان کتب اربعه حضور پیدا کند یک نفره دو کتاب از کتابهای اربعه را نوشت تهذیب و استبصار برای همین شیخ طوسی است وقتی خواست مسائل رجالی را و مسائل فهرست و کتب علمای شیعه را بنویسد بعضیها فقط رجال نوشتند بعضیها فقط فهرست نوشتند این به تنهایی هم رجال نوشت هم فهرست هم رجال شیعه را تنظیم کرد هم کتب علمای شیعه را به نام فهرست نوشت ما فهرست شیخ طوسی برای آثار و مؤلّفات و کتابهای علمی بزرگان شیعه است این رجالش هم که مشخص است لذا محمدبن علیبن شهر آشوب سعی کرد معالواسطه از شیخ طوسی اجازه بگیرد چون عصر شیخ طوسی را ادراک نکرده گرچه او قبل از علامه و امثال علامه است سال 488 هجری به دنیا آمده سال 588 هجری تقریباً قریب یکصد سال این مرد بزرگ زندگی کرده لذا میبینید مناقب شهر آشوب مورد اعتماد بسیاری از فطاحل علماست این بزرگوار در همان جلد دوم مناقب جریان وجود مبارک امام مجتبی را نقل میکند میگوید که وجود مبارک امام مجتبی و همچنین سیّد الشهداء(سلام الله علیهما) اینها روی عاتق و دوش پیغمبر سوار شده بودند مستحضرید این کار را پیغمبر تنها برای این نمیکرد که به اینها علاقه داشت یا اینها حرمت خاص داشتند برای همان جریان واقعه کربلا که پنجاه سال بعد از رحلت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اتفاق میافتاد علناً این کار را میکرد چون آنچه مربوط به حسنین بود اینها «سیّدا شباب اهل الجنّة»[33] هستند امام دوم و سوم هستند همه اینها را فرموده بود خب به عنوان احادیث که اینها اماماند عِدل قرآناند اینها را فرمود, کسانی که جزء اصحاب حضرت بودند این را میشنیدند اما اینها که شاگردان حضرت بودند اصحاب حضرت بودند صحابه حضرت بودند اینها که در جریان کربلا نیستند برای اینکه اینها آن وقت یعنی زمان پیامبر پنجاه شصت سال سنّش بود کم است کسی که صد و اندی سال زندگی کند آنها که شصت سال بودند هفتاد سال بودند یکی پس از دیگری مردند اینهایی که در زمان پیامبر بچههای ده دوازده ساله هستند بعد از پنجاه سال میشوند مرد شصت ساله آن وقت آنها زندهاند لذا وجود مبارک پیغمبر کاری میکرد که بچههای مدینه هم ببینند بچههای مدینه هم بفهمند اینها را گاهی روی عاتق راست گاهی روی عاتق چپ روی دوش, اینها را سوار میکرد و حرکت میکرد تا بچهها بفهمند که اینها این قدر مورد علاقه پیغمبرند یک وقت حضرت روی منبر بود خب سخنرانی بود پیغمبر است سخنرانی است دفعتاً دیدند حضرت از منبر پایین آمد گفتند چه اتفاقی افتاده دیدند وجود مبارک حسینبنعلی وارد شد حضرت این را بغل کرد لبانش را بوسید روی منبر روی دامن خودش نشاند آخر این کار یعنی چه در حضور این همه؟! اینها که نمیفهمیدند برای چه حضرت این کار را کرده خب آخر این نوه را خیلیها داشتند بچه را خیلی داشتند با بچههای خودش که حضرت این کار را نکرده بود اینها نمیفهمیدند که چرا وجود مبارک پیغمبر از بالای منبر پایین میآید و این بچه را در بغل میگیرد بالای منبر میبرد در حضور مردم لبش را میبوسد. ابن شهر آشوب نقل میکند که وقتی وجود مبارک پیغمبر این دو نازدانه را روی دوش خودش سوار کرد یکی از اصحاب رسید به این دو بچه گفت که اسب خوبی دارید «نِعم الفرس لکما» چه اسب خوبی! پیغمبر فرمود نه خیر, چه سواره خوبی! «نِعم الفارسان هما»[34] خب اینها برای چیست؟! اینهایی که اصحاب حضرت بودند اینها که بعد از پنجاه سال نیستند آن جوانهایی که ده ساله دوازده ساله اینها هستند, اینها هستند که در مجلس شام به یزید میگویند چوب را بردار چون خودم دیدم پیغمبر این لب را میبوسد «إرفع قضیبَک عن هاتین الشفتین فوالله الذی لا إله غیره لقد رأیت شفتی رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علیهما ما لا أحصیه کثرة تقبّلهما»[35] من خودم دیدم پیغمبر اینها را میبوسد حضرت برای این, این کار را میکرد اینچنین نیست که حالا صِرف دوست داشتن بچه باعث بشود در حضور خیلیها از گلو تا سینه را ببوسد, خب برای چه؟! خب بالأخره این کار را آدم در خانه میتواند انجام بدهد هر کسی بالأخره بچه دارد نوه دارد این کار را میکند اما در حضور همه از گلو تا سینه را ببوسد! لذا وجود مبارک سیّدالشهداء به شمر(علیه اللعنة) فرمود بدان جای بلندی نشستی «لقد ارتقیتَ مرتقیً عظیماً» جای خیلی بلندی نشستی «طالما قَبَّله رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» [36] اینجا را پیغمبر خیلی بوسید.
خدایا! این عرض ادب را قبول بکن و به پیشگاه حسنبنعلی اهدا بکن!
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . الکافی, ج1, ص301.
[2] . نهجالبلاغه, حکمت 147.
[3] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 43.
[4] . الکافی, ج1, ص301.
[5] . سورهٴ انعام, آیهٴ 122.
[6] . سورهٴ فرقان. آیهٴ 3.
[7] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 88.
[8] . سورهٴ نساء, آیهٴ 82.
[9] . التفسیر الکبیر, ج24, ص433 و 434.
[10] . المیزان, ج15, ص182.
[11] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[12] . سورهٴ حجر، آیهٴ 29؛ سورهٴ ص، آیهٴ 72.
[13] . سورهٴ نحل, آیهٴ 33.
[14] . سورهٴ یونس, آیهٴ 31.
[15] . سورهٴ نمل, آیهٴ 62.
[16] . ر. ک: روضة الواعظین, ج2, ص437 و 438; ر.ک: مجموعه ورّام, ج1, ص272.
[17] . سورهٴ شمس, آیهٴ 8.
[18] . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
[19] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[20] . سورهٴ انعام, آیهٴ 29; سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 37.
[21] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 37.
[22] . سورهٴ بقره, آیهٴ 55.
[23] . سورهٴ اسراء, آیات 90 ـ 93.
[24] . سورهٴ انعام, آیهٴ 8.
[25] . سورهٴ نوح, آیهٴ 17.
[26] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.
[27] . سورهٴ نجم, آیهٴ 48.
[28] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 176.
[29] . سورهٴ جمعه, آیهٴ 5.
[30] . الکنی و الألقاب, ج2, ص482.
[31] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 56.
[32] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 43.
[33] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص179 و 420.
[34] . المناقب, ج2, ص387.
[35] . الارشاد (شیخ مفید), ج2, ص114 و 115.
[36] . ناسخ التواریخ, ج2, ص390.
- پاسخ به افتراء کافران و شبههافکنیهای مشرکان درباره وحی و نبوت؛
- عالم السر بودن خداوند
- توجه ویژه پیامبر اسلام (ص) به حسنین(علیهما السلام)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً (4) وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً (5) قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً (6) وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً (7) أَوْ یُلْقَی إِلَیْهِ کَنزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً (8) انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (9) تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً (10) بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیراً (11)﴾
گرچه همه برکات به وسیله اهل بیت(علیهم السلام) است و ثواب همه درس و بحثها در درجه اول به ارواح مطهّره آنها میرسد ولی بحثهای امروز و ثواب بحثهای امروز مخصوص وجود مبارک امام مجتبی و امام کاظم(سلام الله علیهما) است. قبل از ورود به بحث یک حدیث نورانی از وجود مبارک امام مجتبی نقل کنیم که مربوط به مسائل دینی و عملی ماست. مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب قیّم کافی از وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) نقل میکند که آن حضرت فرمود: «کونوا أوعیة العلم و مصابیح الهدیٰ»[1] به مؤمنان به شیعیان به همه جوامع بشری نصیحت میکند میفرماید ظرف دانش باشید و چراغ هدایت; جانتان ظرف اوهام و خیالات نباشد در ظرف دل معارف الهی را قرار بدهید وِعاء علم باشید.
از بیانات نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) استفاده میشود که دلها ظروف معارفاند حضرت در آن جریان کمیل فرمود «یا کمیلبنَ زیادٍ! إنّ هذه القلوبَ اوعیةٌ فخیرُها أوعاها»[2] دلها ظروف علوماند و بهترین دل آن قلبی است که ظرفیّتش برای علوم و معارف بیشتر باشد «إنّ هذه القلوب اوعیة فخیرها أوعاها» بر اساس همان بیان وجود مبارک امام مجتبی فرمود: «کونوا أوعیة العلم» یعنی وِعاء دانش باشید دلهای شما خالی نباشد که گرفتار مضمون آیه ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[3] باشد (یک) حرفهای باطل, افسانه و خیالات را در دل جا ندهید (دو) این دل را ظرف معارف قرار بدهید (سه) «کونوا أوعیة العلم» لکن برای اینکه این علم نافع باشد, مطابق این علم باور داشته باشید (اولاً) متخلِّق باشید (ثانیاً) عمل بکنید (ثالثاً) جامعه را روشن کنید (رابعاً) «و مصابیح الهدیٰ»[4] چراغ هدایت باشید. اگر چیزی روشن نباشد فضای خود را و راه خود را نبیند هرگز توان روشنگری جامعه را هم ندارد اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾[5] ناظر به همین علمِ نافع است پس عصاره فرمایش امام مجتبی(سلام الله علیه) این شد که جامعه وقتی به علمِ صائب و عملِ صالح رسید این جامعه به مقصد میرسد حالا وارد بحث بشویم.
در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که در مکّه نازل شد مسائل اصلی دین یعنی توحید و وحی و نبوّت و معاد محور اصلی بحث است. مشرکان از یک طرف, اهل کتاب از طرف دیگر هم درباره اسلام از نظر توحید مشکل داشتند هم درباره وحی و نبوّت و هم درباره جریان معاد. بعد از اینکه فرمود: ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾[6] که ناظر به مشرکان است برای اینکه معلوم بشود ضمیر به آنها برنمیگردد اسم ظاهر آورده فرمود: ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ این اختصاصی به کسانی که اتّخاذ آلهه کردند ندارد کفّار عرب یا غیر عرب دو تهمت سنگین را روا داشتند دو فِریه و کذب را روا داشتند یکی اینکه گفتند مطالب قرآن ـ معاذ الله ـ اسطوره و افسانه است دوم اینکه گفتند برای اینکه این مطالب در جامعه مورد قبول بشود ـ معاذ الله ـ پیامبر روی افترا اینها را به خدا اسناد داد پس هم افسانهٴ خبری است هم کذب مخبری یعنی این مطالب اسطوره است و افسانه است و اینها گفته خدا نیست و پیامبر ـ معاذ الله ـ اینها را روی افک و افترا به خدا اسناد داد که گفتند ﴿إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ درباره مطالب قرآن هم گفتند که این ﴿أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ است. ذات اقدس الهی به هر دو شبهه جواب داد هم درباره حکمت و حق بودن این کتاب که این منزّه از افسانه و اسطوره است هم درباره شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که این منزّه از افتراست. درباره حق بودن این کتاب فرمود این فرقان است فارق بین حقّ و باطل صدق و کذب خیر و شرّ حسن و قبیح است بین راه و چاه فرق میگذارد چنین کتابی حکمت است و این هم به وسیله وحی بر وجود مبارک پیغمبر نازل شده است اگر کمترین تردیدی در شما هست او که یک نفر است و درسنخوانده, شما همه علما و دانشمندان کُره زمین را جمع بکنید یک سورهٴ کوتاه مثل این بیاورید که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بحثش گذشت. در سورهٴ «اسراء» صریحاً تحدّی فرمود که اگر شما شک دارید که این کتاب, کتاب الهی است همهتان جمع بشوید یک سوره مثل این بیاورید; آیه 88 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این بود ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾.
پرسش: روشنفکران متجدّد میگویند پیامبران افراد اصلاحطلب بودند افرادی بودند که قصد اصلاح جامعه را داشتند ولی به خاطر اینکه حرفشان مقبول واقع بشود به خدا نسبت دادند.
پاسخ: نه خیر برای اینکه هیچ اصلاحطلبی از راه دروغ جامعه را اصلاح نمیکند بدترین فساد, کذب است دیگر چگونه ممکن است انسانی دروغگو باشد و درصدد اصلاح جامعه باشد اوّلین فساد دامنگیر خود این دروغگوست اگر ـ معاذ الله ـ چنین چیزی باشد خب این تحدّی کرده است دیگران باید بتوانند بیاورند دیگر همه کسانی که در رشتههای گوناگون حرفی برای گفتن دارند همهشان اظهار عجز میکنند میگویند این عصاره فکر ماست شما اگر توانستید نقدی کنید از شما تمنّا میکنیم تکمیل کنید تتمیم کنید این حرف همه دانشمندان است تنها کسی که میگوید مثل ما احدی حرفی ندارد انبیایند شما ببینید از مرحوم فارابی گرفته تا حکمای متأخّر از قدیمترین فقیه گرفته تا فقیه متأخّر همهشان میگویند نظر ما این است اگر اشکالی به نظرتان رسید بگویید تنها کسی که میگوید در جهان ما حرف میزنیم و مثل ما کسی نیست پیغمبراناند دیگر این حرف, حرف کمی نیست صریحاً هم اعلام میکنند دیگر ﴿لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾[7] همه علما و دانشمندان گرفتار تجدید نظرند تکاملاند فتواهایی که قبلاً داشتند الآن تجدیدنظر میکنند اما تنها چیزی که میگوید ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾[8] وحی است دیگر بنابراین حرفهای آنها در این دو بخش نقل شد و هر دو بخش را قرآن رد کرد فرمود: ﴿فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً﴾ اینکه گفتند ـ معاذ الله ـ این کتاب اسطوره است این حرفِ زوری است حرف باطلی است زور یعنی باطل اینکه گفتند وجود مبارک پیامبر ـ معاذ الله ـ دروغ گفته است فِریه کرده است به خدا اسناد داد, ستم کردند به او ﴿فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً﴾ (یک) ﴿وَزُوراً﴾ (دو) یکی مربوط به مُخبر یکی مربوط به خبر برای اینکه صریحاً اعلام کردند فرمودند خب اگر این است او یک نفر است و درسنخوانده شما همه علما و دانشمندان را جمع بکنید یک سوره کوچک هم مثل این بیاورید. بعد فرمود ما با اینکه فرقان نازل کردهایم اینها بیراهه رفتند تعبیر ﴿وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً﴾ مشخص شد برای چیست ﴿وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ فخررازی از برخیها نقل کرد که این ﴿فَهِیَ تُمْلَی﴾ جواب است یعنی این طور نیست که اسطوره پیشینیان باشد یا مستور و مکتوب گذشتگان باشد بلکه وحی الهی است که بامداد و شامگاه بر او نازل میشود خود فخررازی پذیرفته است که حرف معروف در این آیه غیر از این حرفی است که برخیها گفتند [یعنی] این ﴿فَهِیَ تُمْلَی﴾ حرف همان کفار است که میگویند این کلماتی است که بامداد و شامگاه بر او املاء میکنند[9] سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم فرمودند این مطابق با سیاق نیست[10] ظاهرش هم فرمایش همین آقایان است این مطابق با سیاق نیست این ﴿فَهِیَ تُمْلَی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً﴾ جواب نیست بلکه تتمّه حرف آنهاست.
در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این سخن گذشت که آن حرفهایی که شما به او نسبت میدهید که از جای دیگر آمدند و حرفها را به پیامبر میگویند آنها عربزبان نیستند عربی نمیدانند و این کتاب عربیِ مبین است; آیه 103 سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این است ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ﴾ شما میگویید که دیگران املاء کردند دیگر, خب دیگران که عربی مبین نمیدانند این عربی مبین است ﴿یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ﴾ در خود مکّه که کسی نیست این حرفها را بداند و آنها اهل سواد و اینها نبودند شما میگویید این قصّهها را دیگری از جای دیگر آمده به پیامبر گفته خب بیگانه که از کشور دیگر آمده که عربزبان نیست و اینها عربی است ﴿وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾.
مطلب بعدی آن است که اینها برای اهانت به قرآن کریم ـ معاذ الله ـ تعبیر به کتاب و قرآن و امثال ذلک نمیکنند میگویند ﴿إِنْ هذَا﴾ بر اساس تحقیری که داشتند و اگر از شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان رسول یاد میکنند آن به صورت تهکّم و استهزاست نه اینکه حضرت را به عنوان رسول قبول داشته باشند اگر در آیه هفتم فرمود: ﴿وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ﴾ این بر اساس اعتقاد نیست بلکه بر اساس تهکّم و استهزا و مانند آن است خب خدای سبحان در جواب اینها گذشته از آن تحدّی عام فرمود این قرآن از مبدیی است که او عالِم سرّ است انسان یک حقیقت نامحسوسی دارد که جانِ ملکوتی اوست که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[11] که حقیقتِ او را تشکیل میدهد و یک بدن محسوس جهان هم حقیقت نامحسوسی دارد که بر اساس آن حقیقت نامحسوس مسبِّح خداست ساجد خداست مُسلِم و مطیع و منقاد خداست و در تمام حالات به دستور خدا حرکت میکند و یک بدنه محسوس هم دارد که خب همه این بدنه محسوس را میبینند رابطه بین انسان و جهان هم بشرح ایضاً یک ربط ظاهری است و یک ربط ملکوتی کسی که انسان را آفرید جهان را آفرید پیوند انسان و جهان را آفرید باید عالِم باشد به ظاهر این مثلث و به باطن این مثلث آن کسی که به باطن این مثلث عالِم است یقیناً ظاهر مثلث را هم آگاه است فرمود کسی که سرّ عالم را سرّ آدم را سرّ پیوند عالم و آدم را میداند کتاب نازل کرده است تا بشر برابر آن سرّ هم با خودش رابطه برقرار کند هم با جهان ارتباط برقرار کند ما حق نداریم هر کاری را بکنیم لذا در بحثهای دیگر آیات قرآن کریم فرمود اینها به خودشان ظلم میکنند معلوم میشود لایهای از درون ما امانت الهی است که ما اگر بد کردیم به او ظلم میکنیم او مِلک ما نیست این خودِ حیوانیِ ما را موقّتاً در اختیار ما قرار دادند آن خودِ ملکوتی ما به عنوان چراغ راهنما امانت الهی است ما حق نداریم نسبت به او تعدّی کنیم اگر گناه کردیم به او ظلم کردیم اینکه در قرآن دارد اینها به خودشان ظلم میکنند ظالم و مظلوم حتماً باید متعدّد باشند نظیر عالِم و معلوم نیست که ممکن است مفهوماً دوتا و مصداقاً یکی کسی به خودش علم داشته باشد ظالم یعنی از مرز خودش تجاوز کرده مظلوم یعنی کسی وارد مرز او شده محدوده ظالم مشخص, محدوده مظلوم مشخص اگر کسی از مرز خود بیرون برود وارد محدوده دیگری بشود میشود ظلم ما اگر به خودمان ظلم کردیم معلوم میشود یک لایهای از خود که خودِ ملکوتی است ﴿وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾[12] این چراغ الهی است این امانت الهی است این مال ما نیست لذا ما حق نداریم هر کاری بکنیم که به او آسیب برسد لذا فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾[13] خب کسی که سرّ ما را میداند سرّ جهان را میداند او باید کتابی نازل کند که هم مطابق با ظاهر هم مطابق با باطن باشد لذا میفرماید: ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ﴾ لذا فارق است فرقان بین حق و باطل است فرقان بین صدق و کذب است فرقان بین خیر و شرّ و حسن و قبیح است ﴿یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً﴾ این ترغیبی است هم نسبت به مشرکان هم نسبت به کافران هم نسبت به دیگران که شما اگر به آن ندای فطرتتان توجه کنید این مطالب را میپذیرید هر وقت هم برگردید مشمول غفران و رحمت الهی هستید.
پرسش: خود حیوانی هم از آنِ خداست.
پاسخ: البته, همهاش برای خداست منتها خدای سبحان به ما تملیک موقّت کرده است یا به ما عاریه داده است و از ما هم میگیرد در همان محدوده چشم و گوش هم ذات اقدس الهی فرمود درست است که شما به حسب ظاهر مالک چشم و گوشید اما مُلک و مِلک این اعضا و جوارح ظاهری هم در حقیقت در تحت قدرت الهی است ﴿أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾[14] این «أم», «أم» منقطعه است نظیر ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾[15] این «أم» منقطعه با میم «مَن» که کنار هم جمع شد مشدّد میشود ﴿أَمَّن﴾ یعنی «بل مَن یملک السّمع و الأبصار» خداست خدا چه کسی است او که مالک چشم و گوش است به چه دلیل مالک چشم و گوش است برای اینکه هم چشم و گوش را آفرید هم اینکه به خیلیها اجازه نمیدهد چشمانشان را ببندند تا بعد از بستن چشم بمیرند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من نمیدانم این چشمی که باز کردم میتوانم ببندم و بمیرم یا با چشم باز میمیرم[16] در حال احتضار اگر کسی چشم محتضر را نبندد یک حالت رعبآوری دارد یک منظره دلخراشی دارد اجازه نمیدهد آدم چشم را ببندد بمیرد این بدنِ ظاهر هم مِلک و مُلک اوست اما در محدوده اختیار عادی فرمودند این را ما به شما دادیم حالا یا عاریه است یا هر چه هست از آن استفاده کنید اما آن را به شما ندادیم این فقط چراغ است دیگر این را نشکن این چراغی که ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[17] این ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾[18] این استاد شماست معلّم شماست راهنمای شماست چراغ شماست به او کار نداشته باشد شما غذایی میخواهی, زندگیای میخواهی, نکاحی میخواهی, تجارتی میخواهی با این محدوده انجام میگیرد آن هم که راهنمای شماست او را تیره نکن ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾[19] نشود و مانند آن.
حالا حرفهای آنها یعنی تبهکارانی که منکر وحیاند اینها شش حرف مبتذل دارند الآن هم ـ معاذ الله ـ برخیها که منکر وحی و نبوّتاند حرفهایشان از همین قبیل است آنها که میگویند ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾[20] و مانند آن این سخنشان به همین صورت در میآید.
فرمود شش امر را اینها ذکر کردند که همهاش باطل است ﴿وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ﴾ اینها که بر اساس ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾[21] (یک) بر اساس ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾[22] (دو) یعنی معرفتشناسی اینها حس و تجربی است و از آن طرف هم آخرت را منکرند چه اینکه مبدأ را هم منکرند فقط دنیا را میپذیرند اینها اگر سخن از وحی و نبوّت باشد میگویند خب این پیامبر که در این پنج شش امر با ما شریک است چگونه میتواند با خدا رابطه داشته باشد خدایی که او ادّعا میکند و از طرف او قانون بیاورد این مثل ماها غذا میخورد اگر کسی از طرف خدا باشد فرضاً باید فرشته باید این مثل ما در بازار راه میرود تجارت میکند کسب میکند خب اگر کسی از طرف خداست باید فرشته باشد ﴿مَالِ هذَا الرَّسُولِ﴾ تعبیر به رسول هم ـ معاذ الله ـ به عنوان تهکّم و استهزاست ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ﴾ یک گزافه ﴿وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ گزافه دوم, سوم ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ﴾ خب حالا بر فرض رسول ما بشر بود ـ اولاً رسول نیست, بر فرض اگر باشد باید فرشته, رسول باشد, اگر هم بشر رسول شد ـ فرشتهای باید او را تصدیق کند و تأیید کند که این از طرف خدا آمده ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً﴾ فرشتهای باید باشد دستیار او, معین او, معاون او که مردم را از باطل بهراساند ولی او همه کارها را خودش انجام میدهد چهارم ﴿أَوْ یُلْقَی إِلَیْهِ کَنزٌ﴾ بر اساس نظام باطل سرمایهداری که ارزش را به مال میدادند گفتند او اگر بخواهد در جامعه بر ما مسلّط باشد یا حاکم باشد یا مُطاع ما باشد باید قدرت مالی بیشتری داشته باشد گنجی, ثروتی داشته باشد که ما از او اطاعت کنیم. پنجم ﴿أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْهَا﴾ بالأخره یا تجارت داشته باشد یا کشاورزی و زراعت داشته باشد که دیگر نیازی به کسی نداشته باشد محتاج به کارهای عادی نباشد و مانند آن. عدّهای در برابر این پنج شبهه گفتند که اینها نیست این شخص ـ معاذ الله ـ سِحر شده است حرفهای مسحورانه دارد ﴿وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً﴾.
مستحضرید که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» غالب این مطالب آمده که فرمود: ﴿وَقَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً ٭ أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِن نَّخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِیراً ٭ أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِکَةِ قَبِیلاً ٭ أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَی فِی السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی﴾[23] کذا و کذا این شبهاتش گذشت. در آغاز سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم صورت مبسوط این شبهات ذکر شده آنجا گفتند که ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ﴾[24] چرا فرشتهای به همراه او نیست اولاً بشر نمیتواند رسالت خدا را داشته باشد بر فرض اگر بشر رسول خدا باشد باید فرشتهای او را تأیید کند آنجا شبهاتش نقل شد و کاملاً به آن شبهات ذات اقدس الهی پاسخ داد اینجا هم بعد از نقل این شش جهتِ باطل فرمود: ﴿انظُرْ﴾ نگاه کن طرز فکر اینها را. ما کتابی فرستادیم مطابق با حکمت همه را هم دعوت کردیم که این را مطالعه کنید افزایش و کاهشش اگر مقدور شماست نشان بدهید و همهتان هم جمع بشوید یک سوره کوچک مثل این بیاورید اینها به جای اینکه از این کتاب بهره صحیح ببرند کوثری فکر کنند تکاثری اشکال میکنند لذا به جایی نمیرسند ما بر اینها کوثر فرستادیم اینها میگویند چرا تکاثر نداری چرا بیت و گنج نداری چرا باغ نداری چرا بوستان نداری خب ما از کجا حرف میزنیم اینها کجا حرف میزنند ما چه چیزی فرستادیم اینها چطور اشکال میکنند؟! ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا﴾ اصلاً بیراهه میروند ما اینها را به جهان دیگر دعوت میکنیم ما میگوییم مرگ, پوسیدن نیست از پوست به در آمدن است انسان مسافرخانهای دارد چند روز، بعد نابود نمیشود مهاجر است مهاجر که شد باید توشه تهیه کند توشه آنجا هم تقواست ببین اینها چطور حرف میزنند ﴿انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً﴾ راه گم کردند دیگر همان طوری که در آغاز این سوره فرمود: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ در آیه ده همین سوره میفرماید: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی﴾ خب اینها گفتند که چرا این باغ ندارد چرا گنج ندارد خب اگر ذات اقدس الهی بخواهد همان طوری که در عالم دیگر میآفریند اینجا هم میآفریند ﴿تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذلِکَ﴾ برتر و بهتر از آنچه را که اینها پیشنهاد میدهند به تو میدهد ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً﴾ قصری که دیگران دارند باغی که دیگران دارند اینها را چه کسی به اینها داد فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾[25] شما یک قطره بودید این قطره آب را به این صورت در آوردیم دیگر ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾,[26] ﴿وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَی وَأَقْنَی﴾[27] او هم غنا داد هم قُنیه هم غنا داد بینیازی داد هم قُنیه و سرمایه داد وگرنه شما اینها را که نداشتید دیگران هر چه دارند هم با عطای الهی است دیگر ﴿تَبَارَکَ الَّذِی إِن شَاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِّن ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ بعد هم ﴿وَیَجْعَل لَّکَ قُصُوراً﴾ قصرهای فراوانی عطا کند چون مضمون این آیات در بحثهای قبلی هم چه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» چه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و مانند آن گذشت دیگر ما آنها را اینجا تکرار نمیکنیم لکن در پایان آن فرمایش نورانی امام مجتبی(سلام الله علیه) را نقل کنیم که باز ثواب همه این بحثها به روح مطهّر آن حضرت برسد.
مرحوم محمدبن علیبن شهر آشوب این بزرگوار خب میدانید قبل از مرحوم علامه و اینها بود و راه نزدیک به شیخ طوسی داشت و کاری که شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) کرده بود ایشان به عنوان تتمیم و تکمیل کار شیخ طوسی تلاش و کوشش کرد خب شیخ طوسی از بزرگانی بود که سیّد مرتضی(رضوان الله علیه) او را خوب پروراند و حوزه نجف با مدیریت سیّد مرتضی خوب تدبیر شد مدیریت و عظمت و جلال و شکوه حوزه نجف تنها در این نیست که در جوار حضرت امیر است خب در جوار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جوار ائمه بقیع(علیهم الصلاة و علیهم السلام) خبری از این معارف نبود یک انسان حکیمِ عاقلِ مدیرِ مدبّرِ فقیه نامی مثل سیّد مرتضی میخواهد تا حوزه را اداره کند حوزه تشکیل بدهد اینچنین نیست که حالا نجف قداست دارد بله نجف قداست دارد ولی حرم نبوی هم بیقداست نیست بقیع هم بیقداست نیست آنجا خبری از این معارف نیست یک انسان عاقل است که جانشین امام است و میتواند حوزه را تدبیر کند جامعه را تدبیر کند علم را ترویج کند این سیّد مرتضی و آن سیّد رضی چقدر عاقل و خردمند بودند این سیّد مرتضی توانست آنچنان حوزه علمیه بیسابقه نجف را سابقهدار کند که شیخ طوسیها را بپروراند آن برادرش سیّد رضی هم خیلی آدم عاقلی بود این برادرش سیّد رضی(رضوان الله علیه) بیانات نورانی حضرت امیر را جمع کرد خب میدانید وجود مبارک حضرت امیر در حال عصبانیّت حرفهای حقّی دارد مثل خود قرآن کریم است دیگر قرآن کریم برای یک عدّه اصلاً آبرو باقی نگذاشت گاهی میفرماید: ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ﴾[28] گاهی میفرماید: ﴿کَمَثَلِ الْحِمَارِ﴾[29] آبرویی از یک عدّه کفار باقی نگذاشت وجود مبارک حضرت امیر هم همین طور بود برای سقیفه و اهل سقیفه آبرویی باقی نگذاشت ولی سیّد رضی(رضوان الله تعالی علیه) بعد از گذشت چند قرن از عصر غدیر و سقیفه وقتی خواست بیانات نورانی حضرت امیر را جمعآوری کند فرمود مسائل کلامی سر جایش محفوظ است حقّانیّت غدیر و بطلان سقیفه سر جایش محفوظ است اما ما الآن به جان هم بیفتیم وجهی ندارد آن قدر دقیقانه و حکیمانه نهجالبلاغه را ترتیب داد که آن حرفهای تند و تیز را در نهجالبلاغه نقل نکرد. اینکه میبینید اگر آن اعتراضهای تند و تیز حضرت امیر در نهجالبلاغه میآمد این هم یک کتاب منزوی بود این است که آدم مسائل کلامی را با مسائل اجتماعی نباید مخلوط کند ما با برادران اهل سنّت در یک کشور با هم زندگی میکنیم دوستان مشترک داریم دشمنان مشترک داریم و بحثهای کلامی جدّی هم داریم ما غدیر را حق میدانیم و لاغیر, سقیفه را باطل میدانیم و لاغیر, این بحثهای کلامی ماست اما بالأخره با هم داریم زندگی میکنیم اگر نظامی به نام نظام اسلامی مستقر شد شما میبینید هم برادران اهل سنّت در این هشت سال شهید دادند هم ما اینچنین نیست که یک کشور را در اثر اینکه ـ خدای ناکرده ـ یک عدّه شیعهاند یک عدّه سنّی بیگانه طمع بکند بخواهد اینها را ارباً اربا کند این کار سیّد رضی ستودنی است اما وجود مبارک سیّد مرتضی(رضوان الله علیه) شما ببینید وقتی خواجه نصیر طوسی در اثنای درس حرفی را از سیّد مرتضی نقل میکرد میگفت «صلوات الله علیه» بعضی از شاگردان تعجّب میکردند که مگر میشود بر سیّد مرتضی صلوات فرستاد؟! ایشان فرمود: «کیف لا یصلّیٰ علی المرتضی»[30] حرف مرحوم خواجه طوسی مستند به آیه سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است در آن سوره ذات اقدس الهی دوتا صلوات دارد یک صلوات بر وجود مبارک پیامبر است که معروف است ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ﴾[31] در همان سوره یک صلوات نسبت به مؤمنین دارد فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾[32] خدا بر شما صلوات میفرستد اگر اهل ولایت بودید اهل قرآن بودید اهل دیانت بودید این کم نیست که خدا بر مؤمنی صلوات بفرستد خواجه نصیر میگوید چگونه ما بر سیّد مرتضی صلوات نفرستیم «کیف لا یصلّی علی المرتضی» همین سیّد مرتضی که وضع مالیاش هم خوب بود مقداری مال را وقف لوازمالتحریر و کتاب و قلم و کاغذ طلاّب حوزه علمیه نجف کرد خب دیگری میبینید وقف طعام ظاهری میکند این وقف طعام و غذای معنوی کرده غذای روح کرده آیین وقف کردن را یاد دیگران داده این کارِ سیّد مرتضی است. بارها این قصّه به عرضتان رسید که ایشان نیروها را شناسایی کرده طلبهها را شناسایی کرده استعدادها را شناسایی کرده دیده بعضیها خیلی خوشاستعدادند اینها را جداگانه شهریه بیشتری میداد که اینها بیشتر درس بخوانند بیشتر پژوهش کنند بیشتر تحقیق کنند به یکی از اینها که استعداد راقی داشت ماهی دوازده دینار شهریه میداد و آن یکی که در درجه بعد بود ماهی هشت دینار آن که ماهی دوازده دینار شهریه میگرفت شده شیخ طوسی این یکی که ماهی هشت دینار شهریه میگرفت شده قاضی ابن البرّاج هر دو جزء فحول علمای شیعه شدند. همین شیخ طوسی وقتی خواست در جمع نویسندگان کتب اربعه حضور پیدا کند یک نفره دو کتاب از کتابهای اربعه را نوشت تهذیب و استبصار برای همین شیخ طوسی است وقتی خواست مسائل رجالی را و مسائل فهرست و کتب علمای شیعه را بنویسد بعضیها فقط رجال نوشتند بعضیها فقط فهرست نوشتند این به تنهایی هم رجال نوشت هم فهرست هم رجال شیعه را تنظیم کرد هم کتب علمای شیعه را به نام فهرست نوشت ما فهرست شیخ طوسی برای آثار و مؤلّفات و کتابهای علمی بزرگان شیعه است این رجالش هم که مشخص است لذا محمدبن علیبن شهر آشوب سعی کرد معالواسطه از شیخ طوسی اجازه بگیرد چون عصر شیخ طوسی را ادراک نکرده گرچه او قبل از علامه و امثال علامه است سال 488 هجری به دنیا آمده سال 588 هجری تقریباً قریب یکصد سال این مرد بزرگ زندگی کرده لذا میبینید مناقب شهر آشوب مورد اعتماد بسیاری از فطاحل علماست این بزرگوار در همان جلد دوم مناقب جریان وجود مبارک امام مجتبی را نقل میکند میگوید که وجود مبارک امام مجتبی و همچنین سیّد الشهداء(سلام الله علیهما) اینها روی عاتق و دوش پیغمبر سوار شده بودند مستحضرید این کار را پیغمبر تنها برای این نمیکرد که به اینها علاقه داشت یا اینها حرمت خاص داشتند برای همان جریان واقعه کربلا که پنجاه سال بعد از رحلت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اتفاق میافتاد علناً این کار را میکرد چون آنچه مربوط به حسنین بود اینها «سیّدا شباب اهل الجنّة»[33] هستند امام دوم و سوم هستند همه اینها را فرموده بود خب به عنوان احادیث که اینها اماماند عِدل قرآناند اینها را فرمود, کسانی که جزء اصحاب حضرت بودند این را میشنیدند اما اینها که شاگردان حضرت بودند اصحاب حضرت بودند صحابه حضرت بودند اینها که در جریان کربلا نیستند برای اینکه اینها آن وقت یعنی زمان پیامبر پنجاه شصت سال سنّش بود کم است کسی که صد و اندی سال زندگی کند آنها که شصت سال بودند هفتاد سال بودند یکی پس از دیگری مردند اینهایی که در زمان پیامبر بچههای ده دوازده ساله هستند بعد از پنجاه سال میشوند مرد شصت ساله آن وقت آنها زندهاند لذا وجود مبارک پیغمبر کاری میکرد که بچههای مدینه هم ببینند بچههای مدینه هم بفهمند اینها را گاهی روی عاتق راست گاهی روی عاتق چپ روی دوش, اینها را سوار میکرد و حرکت میکرد تا بچهها بفهمند که اینها این قدر مورد علاقه پیغمبرند یک وقت حضرت روی منبر بود خب سخنرانی بود پیغمبر است سخنرانی است دفعتاً دیدند حضرت از منبر پایین آمد گفتند چه اتفاقی افتاده دیدند وجود مبارک حسینبنعلی وارد شد حضرت این را بغل کرد لبانش را بوسید روی منبر روی دامن خودش نشاند آخر این کار یعنی چه در حضور این همه؟! اینها که نمیفهمیدند برای چه حضرت این کار را کرده خب آخر این نوه را خیلیها داشتند بچه را خیلی داشتند با بچههای خودش که حضرت این کار را نکرده بود اینها نمیفهمیدند که چرا وجود مبارک پیغمبر از بالای منبر پایین میآید و این بچه را در بغل میگیرد بالای منبر میبرد در حضور مردم لبش را میبوسد. ابن شهر آشوب نقل میکند که وقتی وجود مبارک پیغمبر این دو نازدانه را روی دوش خودش سوار کرد یکی از اصحاب رسید به این دو بچه گفت که اسب خوبی دارید «نِعم الفرس لکما» چه اسب خوبی! پیغمبر فرمود نه خیر, چه سواره خوبی! «نِعم الفارسان هما»[34] خب اینها برای چیست؟! اینهایی که اصحاب حضرت بودند اینها که بعد از پنجاه سال نیستند آن جوانهایی که ده ساله دوازده ساله اینها هستند, اینها هستند که در مجلس شام به یزید میگویند چوب را بردار چون خودم دیدم پیغمبر این لب را میبوسد «إرفع قضیبَک عن هاتین الشفتین فوالله الذی لا إله غیره لقد رأیت شفتی رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) علیهما ما لا أحصیه کثرة تقبّلهما»[35] من خودم دیدم پیغمبر اینها را میبوسد حضرت برای این, این کار را میکرد اینچنین نیست که حالا صِرف دوست داشتن بچه باعث بشود در حضور خیلیها از گلو تا سینه را ببوسد, خب برای چه؟! خب بالأخره این کار را آدم در خانه میتواند انجام بدهد هر کسی بالأخره بچه دارد نوه دارد این کار را میکند اما در حضور همه از گلو تا سینه را ببوسد! لذا وجود مبارک سیّدالشهداء به شمر(علیه اللعنة) فرمود بدان جای بلندی نشستی «لقد ارتقیتَ مرتقیً عظیماً» جای خیلی بلندی نشستی «طالما قَبَّله رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» [36] اینجا را پیغمبر خیلی بوسید.
خدایا! این عرض ادب را قبول بکن و به پیشگاه حسنبنعلی اهدا بکن!
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . الکافی, ج1, ص301.
[2] . نهجالبلاغه, حکمت 147.
[3] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 43.
[4] . الکافی, ج1, ص301.
[5] . سورهٴ انعام, آیهٴ 122.
[6] . سورهٴ فرقان. آیهٴ 3.
[7] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 88.
[8] . سورهٴ نساء, آیهٴ 82.
[9] . التفسیر الکبیر, ج24, ص433 و 434.
[10] . المیزان, ج15, ص182.
[11] . سورهٴ حجر, آیهٴ 29; سورهٴ ص, آیهٴ 72.
[12] . سورهٴ حجر، آیهٴ 29؛ سورهٴ ص، آیهٴ 72.
[13] . سورهٴ نحل, آیهٴ 33.
[14] . سورهٴ یونس, آیهٴ 31.
[15] . سورهٴ نمل, آیهٴ 62.
[16] . ر. ک: روضة الواعظین, ج2, ص437 و 438; ر.ک: مجموعه ورّام, ج1, ص272.
[17] . سورهٴ شمس, آیهٴ 8.
[18] . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
[19] . سورهٴ شمس, آیهٴ 10.
[20] . سورهٴ انعام, آیهٴ 29; سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 37.
[21] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 37.
[22] . سورهٴ بقره, آیهٴ 55.
[23] . سورهٴ اسراء, آیات 90 ـ 93.
[24] . سورهٴ انعام, آیهٴ 8.
[25] . سورهٴ نوح, آیهٴ 17.
[26] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 37.
[27] . سورهٴ نجم, آیهٴ 48.
[28] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 176.
[29] . سورهٴ جمعه, آیهٴ 5.
[30] . الکنی و الألقاب, ج2, ص482.
[31] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 56.
[32] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 43.
[33] . من لا یحضره الفقیه, ج4, ص179 و 420.
[34] . المناقب, ج2, ص387.
[35] . الارشاد (شیخ مفید), ج2, ص114 و 115.
[36] . ناسخ التواریخ, ج2, ص390.
تاکنون نظری ثبت نشده است