- 485
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 89 تا پایان سوره نمل _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 89 تا پایان سوره نمل _ بخش اول"
- صحنه قیامت حق است؛
- عالَم به حق است و هدفدار پس حساب و کتابی هست و معیار هم روز قیامت است
- قاعده: پاداش کار خیر بیش از میزان عمل.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَهُم مِن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (89) وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (90) إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (91) وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِینَ (92) وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَ مَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (93)﴾
در پایان سورهٴ مبارکهٴ «نمل» بعد از ارائه براهین بر اصول دین و خطوط کلی اخلاق و فقه, فرمود صحنه قیامت حق است و اگر قیامتی نباشد عالَم باطل است زیرا هر کس هر چه کرد هباء منثور خواهد بود ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[1] صدق میکند و چون عالَم به حق است و هدفدار پس حساب و کتابی هست و معیار هم روز قیامت است نه دنیا ممکن است در دنیا کسی عمل صالح بکند بعد برگردد ـ معاذ الله ـ گرفتار عمل طالح شود و حسنات خود را از بین ببرد پس معیار یوم القیامه است لذا فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ نه «مَن فعل الحسنة» در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که به خواست خدا در پیش است آیه 84 هم همین است ﴿تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ آنگاه نشانهٴ اینکه مردان با تقوا پایان جهان به کام آنهاست چنین فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾[2] در جریان حسنه فرمود ما مطابق کار افراد به آنها پاداش نمیدهیم حتماً بیشتر پاداش میدهیم هیچ کسی را خدای سبحان به اندازه کارِ خیر او جزا نمیدهد این یک اصل کلی قرآنی است به نحو سالبه کلیه در قبالش یک موجبه کلیه است که هر کس کار خیر بکند خداوند بیش از عمل او به او پاداش میدهد این هم به نحو موجبه کلیه خب این کَرم الهی است که به نحو سالبه کلیه فرمود ما هیچ کس را به اندازه کار خیر او پاداش نمیدهیم و به نحو موجبه کلیه فرمود هر کس کار خیر بکند بیش از استحقاقش به او پاداش میدهیم خب این کَرم الهی است درباره کار شرّ و معصیت یک سالبه کلیه دارد و آن این است که ما هیچ کس را بیش از اندازه بدیِ او کیفر نمیدهیم یک موجبه جزئیه هم دارد که نسبت به بعضیها تخفیف و عفو روا میداریم پس آن سالبه کلیه و آن موجبه کلیه درباره حسنه است یعنی هیچ کس را به اندازه عمل او پاداش نمیدهد این به نحو سالبه کلیه اگر کسی کار خیر کرد هرگز خدا به اندازه کار خیر او پاداش نمیدهد یک موجبه کلیه دارد و آن این است که هر کس کار خیر کرد یقیناً بیش از کار او خدا به او پاداش میدهد خب این فصل الهی است دیگر, درباره سیّئه یک سالبه کلیه دارد و آن این است که هیچ کس را بیش از استحقاق او کیفر نمیدهد یک موجبه جزئیه دارد که نسبت به برخیها یا عفو میکند اصلاً کیفر نمیدهد یا تخفیف اینکه فرمود: ﴿وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ این تحدید به لحاظ نفی مازاد است نه نفی مادون نظیر مسئله دِماء ثلاث درباره حیض بیش از ده روز نمیشود نه کمتر از ده روز نمیشود یا در جریان کُر یا مسافت مسافر این تحدید به لحاظ مادون است نه به لحاظ مافوق, کمتر از این مقدار کُر نیست نه بیش از این مقدار, کمتر از هشت فرسخ نمیشود روزه را افطار کرد نه بیش از هشت فرسخ, گاهی تحدید به لحاظ طرفین است گاهی به لحاظ أحدالطرفین.
پرسش: میگوییم «فانّه غیر منقوص ما أعطیت و زدنی من فضلک یا کریم»؟[3]
پاسخ: بله خب این همین است دیگر یعنی ذات اقدس الهی هر چه عطا بکند کم نیست ولی ما مجاز هستیم درخواست مرحله بیشتری بکنیم چون فیض او و نِعم او بیپایان است و کَرم او نامتناهی است هر اندازه که بخواهد میتواند, به ما هم اجازه داد که کَرمهای او, فیضهای نامتناهی او را یکی پس از دیگری درخواست بکنیم ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾[4] هم از همین قبیل است.
پرسش:...
پاسخ: آن هم در اثر اینکه امنیت را به هم زده وقتی کسی قتل عمل بکند هیچ کس احساس امنیت نمیکند لذا فرمود: ﴿فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً﴾[5] بالصراحه در مسئله قصاص فرمود: ﴿أنّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾[6] یک نفر را کُشت شما هم یک نفر, اما اگر کسی دست به کُشتن یک انسان بیگناه بزند امنیت جامعه را به هم زده هیچ کس امنیت ندارد گویا همه در معرض خطر هستند پس از نظر مسائل امنیتی, سیاسی, اجتماعی قرآن کریم یک بیان نورانی دارد از نظر مسائل حقوقی و قصاصی هم یک بیان شفاف و روشن فرمود: ﴿أنّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ مبادا یک نفر را کشت بگویند ما چند نفر از آنها را میکشیم هرگز این کارها را نکنید پس مسئله حقوقی جدای از مسئله امنیتی و سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و مانند آن است.
پرسش:...
پاسخ: آن برای آن است که روح او آلوده شده این روح آلوده طوری است که اگر از جهنم هم بیرون بیاید ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[7] این روح, روح طغیان است در برابر خدای سبحان خب این باید مرتّب معذّب شود.
این صد سال گناه نکرده این یک میلیون سال, یک میلیارد سال, هزارها میلیارد سال گناه کرده برای اینکه دست و پایی دارد که معصیت کرده این گناه دست و پا مثلاً صد ساله است اما اگر مسئله تجرّد روح حل بشود تجرّد روح یعنی تجرّد روح یعنی مسئله فلسفی یعنی مسئله کلامی, اگر روح آلوده شد دیگر میلیاردها سال است.
پرسش: به فعلیت نرسیده؟
پاسخ: فعلیّت دارد بالفعل طغیان دارد. خدا فرمود اگر این به دنیا برگردد همان است, یعنی در برابر من طاغی است ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ این روح در برابر من طاغی است امام رضا(سلام الله علیه) در جواب کسی که به حضرت عرض کردند آیا خدای سبحان علم به معدوم دارد؟ فرمود علم به معدوم دارد علم به ممتنع علی فرض وجود دارد به آیه سورهٴ «انعام» استدلال کرد فرمود: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ خب رجوع این شخص از آخرت به دنیا نه تنها معدوم است بلکه ممتنع است بر فرض تحقّق این ممتنع اگر این از جهنم به دنیا بیاید طاغی است آنجا هم که هست طاغی است آنجا اصلاً نام خدا را حاضر نیست ببرد به مسئول جهنم آن فرشته امین و معصوم(سلام الله علیه) همین جهنمی به او میگوید ما که خدا را قبول نداریم به خدایت بگو که جان ما را بگیرد میگوید: ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾[8] نه «ربّنا» چنین آدمی است مالک(سلام الله علیه) مسئول جهنم است این طاغیِ مستکبرِ از خودراضی به مالک میگوید ما که او را قبول نداریم تو که او را قبول داری خدای توست از او بخواه جان ما را بگیرد ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ چنین آدمی است این است که در قرآن فرمود: ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[9] با اینکه خدا در قیامت جلوه میکند اگر مسئله فلسفی یعنی فلسفه, فلسفه در حوزه رواج پیدا کند تجرّد روح ثابت بشود ملکات راسخه روح ثابت شود ابدیّت و ازلیّت روح ثابت شود اوصاف نفسانی روح ثابت شود این عذاب, عذاب نقد است این خدا را قبول ندارد نه در دنیا نه در برزخ نه آنجا, الآن هم به خدا میگوید تو نیستی, چنین روحی است خب این باید عذاب ابدی ببیند, اگر فلسفه از زندان آزاد بشود و فکر رسمی و درس رسمی حوزه بشود و معلوم بشود روح یعنی چه تجرّد روح یعنی چه عذاب روح یعنی چه آن وقت این سؤالها جواب خودش را نقد مییابد.
اما آن مطلب دقیقی که میخواهیم عرض کنیم این است در بحثهای دیروز اشاره شد که بهترین حسنه همان ولایت اهل بیت است که مطابق سورهٴ «شوریٰ» خواندیم که فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً﴾[10] این محفوف به قرینه است با سیاق همراه است با سباق همراه است سباقاً و سیاقاً منظور از این حسنه, ولایت اهل بیت است به عنوان مصداق کامل نه فرد منحصر, روایات هم دارد که حسنه, ولایت اهل بیت است[11] اما یک بیان نورانی که ترجیعبند فرمایشات سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی است این است که ولایت حضرت امیر به چند بخش است یکی اینکه ما معتقد باشیم او اوّلین امام است که این یک مسئله رسمی است و عقیده همه ماست اگر سال, سال تولید شد حوزه و دانشگاه وظیفهاش تولید علم است مَلکه نقّال بودن, نبش قبر کردن, حرفها را از کتابی به کتاب آوردن, چاپی را خطّی کردن اینها تولید علم نیست اینها مصرف علم است علوم ناگفته و نانوشته فراوان است وظیفه حوزوی و دانشگاهی تولید علم یعنی ایجاد مسائل نو است آن طور مسائل نو که احدی نگفته باشد نه از ما متوقّع است نه مقدور ماست اما نمونه مسائلی که بسیار کم مطرح شده و گوشهای از آنها مطرح شده قابل تکثیر است قابل استخراج است به عنوان اصل مطرح است و استنباط فروع فراوان از آنها مقدور است همین حرف نورانی سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی است و آن این است که وجود مبارک حضرت امیر اوّلیات فراوانی دارد که اگر کسی خواست پایاننامهای را در این زمینه بنویسد دستش باز است به عنوان اوّلیات علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) اوّلیات آن حضرت این است که او اول امام ماست خب در این زمینه کتابهای زیادی هست و حرفهای زیادی هست و خیلیها هم نوشتند, یکی از اوّلیات آن حضرت این است که او اول کسی است که اسلام آورده آن هم فراوان نوشتند کتابها هست آنها را ممکن است انسان به اجمال بگذراند, فرمایش مرحوم علامه این است که قسمت مهم در اولیات آن است که فرمایش مرحوم علامه این است که اول کسی که باب ولایت را باز کرد علی بن ابی طالب است این معنای دقیق تطبیق حسنه به ولایت علی بن ابی طالب است ولایت علی بن ابی طالب به معنای اینکه او اوّلین امام است یک مصداق شفاف و روشنی است به معنای اینکه او اول کسی است که اسلام آورده معنای روشنی است اما به معنای اینکه او همان طوری که «باب مدینة العلم» است[12] باب ولایة الله است این حرفِ نوبری است یعنی چه باب ولایة الله؟ یعنی انسان باید ولیّ الله بشود خب خدای سبحان هم فرمود یک عدّه ولیّ الله هستند و آنها که ولیّ الله هستند محبّ خدا هستند محبوب خدا هستند اما راه ولایت چیست که ما بشویم ولیّ الله؟ اول کسی که در بین امّت اسلامی راه ولیّ الله شدن را باز کرد علی بن ابی طالب است پس علی بن ابی طالب باب مدینة العلم است فی الرسالة و النبوّة و الخلافة و الامامة و نحو ذلک, باب ولایة الله است اگر کسی خواست ولیّ الله بشود علی بن ابی طالب درِ این ولایت است و اول کسی است که این راه را رفته الآن وقتی میگویند فلان شخص در خطّ امام است یعنی راه امام, مسیر امام, تفکّر امام را دارد اگر گفتند کسی در ولایت الهی است یعنی راه علی, فکر علی, مسیر علی را دارد نه معتقد است او ولیّ الله است که آن اعتقاد ضروری همه ماست نه معتقد است که او اول مسلمان است که اعتقاد شفاف ماست, معتقد است که اگر کسی خواست ولیّ الله بشود باید راه علی را برود راه علی چیست؟ آیا چون او امام است؟ که این مطلب اول است, آیا چون اوّلین مسلمان است؟ که مطلب دوم است, آن حرف نو این است که اگر کسی خواست ولیّ الله بشود با نماز و روزه و عبادتهایی که «خوفاً من النار» است ولیّ الله نخواهد شد اگر کسی در تمام مدّت عمر اهل مناسک و مراسم باشد اما «شوقاً الی الجنّة» عبادت کند ولیّ الله نخواهد شد تنها راه ولیّ الله شدن آن است که خدا را «حبّاً له» عبادت کند اگر کسی «حبّاً له» عبادت کرد میشود ولیّ الله. حرف سیدناالاستاد این است که اول کسی که این در را در اسلام باز کرد علی بود و اول کسی که راهی این راه شد علی بود و اگر در آیه دارد ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[13] منظور از حَسنه, ولایةالله است این معنای دقیق است که آنها را زیرمجموعه خود دارد یعنی خطّ علی, خطّ علی یعنی ولیّ الله شدن, ولیّ الله شدن یعنی خدا را «حبّاً له» عبادت کردن نه «خوفاً من النار» و «شوقاً الی الجنّة» این حرف را میبینید این را میگویند تولید علم یعنی حرف تازه زیر این آسمان احدی خطّ ولایت را در امّت اسلامی نیاورد جز علی, اگر بخواهید ولیّ الله بشوید راهش این است شب و روز نماز بخوانید همه مستحبّات را انجام بدهید ولی «خوفاً من النار» باشد میشوید زاهد نه ولیّ الله اگر همه عبادات و مناسک و مراسم را انجام بدهید «شوقاً الی الجنّة» میشوید عابد نه ولیّ الله, اگر عباداتتان را «حبّاً له» بر اساس علاقهای که به خدا دارید انجام بدهید میشوید ولیّ الله این راه را ادامه بدهید این میشود خطّ علی این اگر به صورت پایاننامه علمی ارائه شود ادلّهاش بیان شود میشود تولید علم ما خیلی از ملائکه داریم که اینها مُردهها را جابهجا میکنند به وادیالسلام میرسانند اما خیلی از ملائکه هم هستند که زیرمجموعه جبرئیل هستند حرفهای علمی میآورند خب چرا با آن ملائکه ما محشور نشویم حرفهای دیگران را شنیدن و جابهجا کردن و فارسی را عربی کردن و عربی را فارسی کردن هنر نیست مصرف کردن هنر نیست تولید علم هنر است شما در بسیاری از موارد المیزان میبینید که ایشان اصرار دارد این جزء اوّلیات علی بن ابی طالب است اول کسی که راه ولیّ الله شدن را به جامعه آموخت علی بود[14] البته بعدها در روایاتی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است این تثلیث هم هست که بعضیها خوفاً عبادت میکنند بعضیها شوقاً عبادت میکنند بعضی حبّاً[15] اما [پیش از این در امت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)] غیر از امیرمؤمنان(سلام الله علیه) احدی این حرف را نزد پس این میشود جزء اوّلیات وجود مبارک حضرت امیر.
پرسش:...
پاسخ: این حدّاقل است این کفِ عبادت است ما برای اینکه نسوزیم [عبادت کنیم] در حقیقت خودمان را میخواهیم آنکه در دعای «کمیل» میگوید: «وَ هَبْنِی صَبرْتُ علی حرّ نارک فکیف أصبر عَن النّظر إلی کرامتک»[16] این علی است این میشود ولیّ الله «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز»[17] قبولیِ اعمال خیلیها به عنایت الهی است اینها تاجرند اینها خدا را بهانه قرار دادند از خدا, خدا را نمیخواهند از خدا میخواهند که نسوزند معبودشان نجات از نار است نه الله کم نبودند عالمانی که میگفتند عبادت این گروه باطل است اما انسان نه جرأت گفتن را دارد نه عملی است برای اینکه اکثری همین است کتاب اربعین شیخ بهایی را ببینید میبینید ایشان از بسیاری از بزرگان نقل میکنند که قائل هستند به بطلان عمل خیلیها; به اینها میگویند چرا نماز میخوانی؟ برای اینکه او ما را نسوزاند در حقیقت نسوختن, هدف است نه الله چرا عبادت میکنی؟ برای اینکه ما را به بهشت ببرد خدا را واسطه قرار میدهند به جای اینکه دلیلشان باشد میشود دلاّل, ابن طاووس آدم کوچکی نیست [شیخ بهایی میگوید او] قائل به بطلان عبادت اینهاست[18] حالا عنایت الهی, لطف اهل بیت برکت اینها ما را نجات میدهد وگرنه ما از خدا غیر او را میخواهیم خب آنهایی که مردانه عبادت میکنند همین اهل بیت هستند, اینها فرمودند
از خدا غیر خدا را خواستن٭٭٭ظنّ افزونی است کلّی کاستن[19]
به ما آموختند حالا که شما به آن اوج نمیرسید لااقل بدانید که محبوب بالذّات شما خداست اگر خواستید از محبوب بالذّات خود چیزی طلب کنید آنگاه مجازید یا نجات از نار یا ورود در جنّت را از محبوب بالذّات خود طلب بکنید غرض این است که این کفِ عبادت است این حداقل عبادت است در همین روایات دارد که «فتلک عبادة العبید»,[20] «فتلک عبادة التجار»[21] یک عبادت بردگانه است یک عبادت سوداگرانه است یک عبادت عاشقانه و عارفانه و ولیّ اللّهی است خب عبادت بردگانه یعنی چه؟ عبادت سوداگرانه که «فتلک عبادة التجار» یعنی چه؟ این میخواهد با خدا داد و ستد کند.
پرسش:...
پاسخ: آن اوجش بله, اما کأنّ را که گفتند, ما این را کاملاً میتوانیم ما میتوانیم بگوییم خدایا تو بزرگواری به ما گفتی عبادت بکن چشم, هر چه دادی لطف توست. ما میدانیم که او کَرم دارد یک مطلب است, این معلوممان را مقصود قرار بدهیم مطلب دیگر است ما در موقعی که چهار رکعت نماز ظهر میخوانیم چه باید بگوییم؟ چهار رکعت نماز میخوانم برای اینکه نسوزم؟! غالب ما همین طور هستیم دیگر, چهار رکعت نماز میخوانم که بهشت بروم غالب ما همین طور هستیم چهار رکعت نماز میخوانم برای اینکه مولای من گفت میدانم که او مرا نمیسوزاند میدانم که مرا بهشت میبرد کرم او را میدانم.
ما موظّفیم که در حضور مولایمان بگوییم دستور دادی ما اطاعت میکنیم چشم, ولی میدانیم دست خالی برنمیگردیم
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن٭٭٭ که خواجه خود روش بندهپروری داند[22]
قبل از جناب حافظ سنایی گفته:
در عاشقی آنجا که وِ را پای مرا سر٭٭٭ در بندگی آنجا که وِ را حلقه مرا گوش[23]
من گوشم جایی است که حلقه مولای من باشد, سر من جایی است که پای مولای من باشد خب او یقیناً ما را نمیسوزاند یقیناً ما را بهشت میبرد اما بگوییم چهار رکعت نماز میخوانیم برای اینکه نسوزیم! روح این عبادت ما این است! اگر شیخ بهایی(رضوان الله علیه) در اربعین آن فرمایش را از خیلی از علما دارد بر اساس همین تعلیل است.
پرسش:...
پاسخ: البته, آنها که کف بحثهاست این در اوج بحث است مظلومیّتش در سقیفه و امثال سقیفه است اما این باب ولایت الله است بعد از آن, باب مدینة علم الرسول است بعدها در کفِ مسائل, مسائل سیاسی و مسئله سقیفه و امثال ذلک مطرح است پس ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ منظور از حَسنه ولایت علی(علیه السلام) است ولایت یعنی در خطّ علی بودن خطّ علی آن است که انسان «خوفاً من النار» عبادت نکند «شوقاً الی الجنّة» عبادت نکند میخواهد ولیّ الله بشود مستجابالدعوه بشود دعایی بخواند باران بیاید دعایی بخواند بیماری درمان شود دعایی بخواند گمشده پیدا شود دعایی بخواند مشکلات نظام حل شود یک آدم اینچنینی.
بعد در پایان فرمود من مأمور شدم آیات الهی را بخوانم به مأموریتم عمل میکنم, برای شما تلاوت کنم اگر کسی پذیرفت به سود خودش است خودش کامیاب میشود ﴿فَمَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ﴾ اگر کسی گمراه شد من مسئول نیستم من وظیفهام تبلیغ بود تعلیم بود تزکیه بود کارهایم را کردم و این هم یک انذار ضمنی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 36.
[2] . سورهٴ قصص, آیات 83 و 84.
[3] . اقبال الأعمال, ص644.
[4] . سورهٴ طه, آیهٴ 114.
[5] . سورهٴ مائده, آیهٴ 32.
[6] . سورهٴ مائده, آیهٴ 45.
[7] . سورهٴ انعام, آیهٴ 28.
[8] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 77.
[9] . سورهٴ مطففین, آیهٴ 15.
[10] . سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 23.
[11] . تفسیر القمی, ج2, ص77 و 131; روضة الواعظین, ج1, ص106.
[12] . ر.ک: التوحید (شیخ صدوق), ص307.
[13] . سورهٴ انعام, آیهٴ 160.
[14] . المیزان, ج1, ص217; ج10, ص97; ج11, ص369; ج15, 407; ج16, ص354; ج17, ص171.
[15] . الکافی, ج2, ص84.
[16] . مصباح المتهجّد, ص847.
[17] . دیوان حافظ, غزل 73.
[18] . الأربعون حدیثاً (شیخ بهایی) ـ ط مؤسسه نشر اسلامی ـ ص441 و 442.
[19] . مثنوی معنوی, دفتر پنجم, بخش 36.
[20] . نهجالبلاغه, حکمت 237.
[21] . نهجالبلاغه, حکمت 237.
[22] . دیوان حافظ, غزل 177.
[23] . دیوان سنایی, غزل 209.
- صحنه قیامت حق است؛
- عالَم به حق است و هدفدار پس حساب و کتابی هست و معیار هم روز قیامت است
- قاعده: پاداش کار خیر بیش از میزان عمل.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَهُم مِن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (89) وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (90) إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (91) وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِینَ (92) وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَ مَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (93)﴾
در پایان سورهٴ مبارکهٴ «نمل» بعد از ارائه براهین بر اصول دین و خطوط کلی اخلاق و فقه, فرمود صحنه قیامت حق است و اگر قیامتی نباشد عالَم باطل است زیرا هر کس هر چه کرد هباء منثور خواهد بود ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[1] صدق میکند و چون عالَم به حق است و هدفدار پس حساب و کتابی هست و معیار هم روز قیامت است نه دنیا ممکن است در دنیا کسی عمل صالح بکند بعد برگردد ـ معاذ الله ـ گرفتار عمل طالح شود و حسنات خود را از بین ببرد پس معیار یوم القیامه است لذا فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ نه «مَن فعل الحسنة» در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که به خواست خدا در پیش است آیه 84 هم همین است ﴿تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ آنگاه نشانهٴ اینکه مردان با تقوا پایان جهان به کام آنهاست چنین فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾[2] در جریان حسنه فرمود ما مطابق کار افراد به آنها پاداش نمیدهیم حتماً بیشتر پاداش میدهیم هیچ کسی را خدای سبحان به اندازه کارِ خیر او جزا نمیدهد این یک اصل کلی قرآنی است به نحو سالبه کلیه در قبالش یک موجبه کلیه است که هر کس کار خیر بکند خداوند بیش از عمل او به او پاداش میدهد این هم به نحو موجبه کلیه خب این کَرم الهی است که به نحو سالبه کلیه فرمود ما هیچ کس را به اندازه کار خیر او پاداش نمیدهیم و به نحو موجبه کلیه فرمود هر کس کار خیر بکند بیش از استحقاقش به او پاداش میدهیم خب این کَرم الهی است درباره کار شرّ و معصیت یک سالبه کلیه دارد و آن این است که ما هیچ کس را بیش از اندازه بدیِ او کیفر نمیدهیم یک موجبه جزئیه هم دارد که نسبت به بعضیها تخفیف و عفو روا میداریم پس آن سالبه کلیه و آن موجبه کلیه درباره حسنه است یعنی هیچ کس را به اندازه عمل او پاداش نمیدهد این به نحو سالبه کلیه اگر کسی کار خیر کرد هرگز خدا به اندازه کار خیر او پاداش نمیدهد یک موجبه کلیه دارد و آن این است که هر کس کار خیر کرد یقیناً بیش از کار او خدا به او پاداش میدهد خب این فصل الهی است دیگر, درباره سیّئه یک سالبه کلیه دارد و آن این است که هیچ کس را بیش از استحقاق او کیفر نمیدهد یک موجبه جزئیه دارد که نسبت به برخیها یا عفو میکند اصلاً کیفر نمیدهد یا تخفیف اینکه فرمود: ﴿وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ این تحدید به لحاظ نفی مازاد است نه نفی مادون نظیر مسئله دِماء ثلاث درباره حیض بیش از ده روز نمیشود نه کمتر از ده روز نمیشود یا در جریان کُر یا مسافت مسافر این تحدید به لحاظ مادون است نه به لحاظ مافوق, کمتر از این مقدار کُر نیست نه بیش از این مقدار, کمتر از هشت فرسخ نمیشود روزه را افطار کرد نه بیش از هشت فرسخ, گاهی تحدید به لحاظ طرفین است گاهی به لحاظ أحدالطرفین.
پرسش: میگوییم «فانّه غیر منقوص ما أعطیت و زدنی من فضلک یا کریم»؟[3]
پاسخ: بله خب این همین است دیگر یعنی ذات اقدس الهی هر چه عطا بکند کم نیست ولی ما مجاز هستیم درخواست مرحله بیشتری بکنیم چون فیض او و نِعم او بیپایان است و کَرم او نامتناهی است هر اندازه که بخواهد میتواند, به ما هم اجازه داد که کَرمهای او, فیضهای نامتناهی او را یکی پس از دیگری درخواست بکنیم ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾[4] هم از همین قبیل است.
پرسش:...
پاسخ: آن هم در اثر اینکه امنیت را به هم زده وقتی کسی قتل عمل بکند هیچ کس احساس امنیت نمیکند لذا فرمود: ﴿فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً﴾[5] بالصراحه در مسئله قصاص فرمود: ﴿أنّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾[6] یک نفر را کُشت شما هم یک نفر, اما اگر کسی دست به کُشتن یک انسان بیگناه بزند امنیت جامعه را به هم زده هیچ کس امنیت ندارد گویا همه در معرض خطر هستند پس از نظر مسائل امنیتی, سیاسی, اجتماعی قرآن کریم یک بیان نورانی دارد از نظر مسائل حقوقی و قصاصی هم یک بیان شفاف و روشن فرمود: ﴿أنّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾ مبادا یک نفر را کشت بگویند ما چند نفر از آنها را میکشیم هرگز این کارها را نکنید پس مسئله حقوقی جدای از مسئله امنیتی و سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و مانند آن است.
پرسش:...
پاسخ: آن برای آن است که روح او آلوده شده این روح آلوده طوری است که اگر از جهنم هم بیرون بیاید ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[7] این روح, روح طغیان است در برابر خدای سبحان خب این باید مرتّب معذّب شود.
این صد سال گناه نکرده این یک میلیون سال, یک میلیارد سال, هزارها میلیارد سال گناه کرده برای اینکه دست و پایی دارد که معصیت کرده این گناه دست و پا مثلاً صد ساله است اما اگر مسئله تجرّد روح حل بشود تجرّد روح یعنی تجرّد روح یعنی مسئله فلسفی یعنی مسئله کلامی, اگر روح آلوده شد دیگر میلیاردها سال است.
پرسش: به فعلیت نرسیده؟
پاسخ: فعلیّت دارد بالفعل طغیان دارد. خدا فرمود اگر این به دنیا برگردد همان است, یعنی در برابر من طاغی است ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ این روح در برابر من طاغی است امام رضا(سلام الله علیه) در جواب کسی که به حضرت عرض کردند آیا خدای سبحان علم به معدوم دارد؟ فرمود علم به معدوم دارد علم به ممتنع علی فرض وجود دارد به آیه سورهٴ «انعام» استدلال کرد فرمود: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ خب رجوع این شخص از آخرت به دنیا نه تنها معدوم است بلکه ممتنع است بر فرض تحقّق این ممتنع اگر این از جهنم به دنیا بیاید طاغی است آنجا هم که هست طاغی است آنجا اصلاً نام خدا را حاضر نیست ببرد به مسئول جهنم آن فرشته امین و معصوم(سلام الله علیه) همین جهنمی به او میگوید ما که خدا را قبول نداریم به خدایت بگو که جان ما را بگیرد میگوید: ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾[8] نه «ربّنا» چنین آدمی است مالک(سلام الله علیه) مسئول جهنم است این طاغیِ مستکبرِ از خودراضی به مالک میگوید ما که او را قبول نداریم تو که او را قبول داری خدای توست از او بخواه جان ما را بگیرد ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ چنین آدمی است این است که در قرآن فرمود: ﴿إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[9] با اینکه خدا در قیامت جلوه میکند اگر مسئله فلسفی یعنی فلسفه, فلسفه در حوزه رواج پیدا کند تجرّد روح ثابت بشود ملکات راسخه روح ثابت شود ابدیّت و ازلیّت روح ثابت شود اوصاف نفسانی روح ثابت شود این عذاب, عذاب نقد است این خدا را قبول ندارد نه در دنیا نه در برزخ نه آنجا, الآن هم به خدا میگوید تو نیستی, چنین روحی است خب این باید عذاب ابدی ببیند, اگر فلسفه از زندان آزاد بشود و فکر رسمی و درس رسمی حوزه بشود و معلوم بشود روح یعنی چه تجرّد روح یعنی چه عذاب روح یعنی چه آن وقت این سؤالها جواب خودش را نقد مییابد.
اما آن مطلب دقیقی که میخواهیم عرض کنیم این است در بحثهای دیروز اشاره شد که بهترین حسنه همان ولایت اهل بیت است که مطابق سورهٴ «شوریٰ» خواندیم که فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً﴾[10] این محفوف به قرینه است با سیاق همراه است با سباق همراه است سباقاً و سیاقاً منظور از این حسنه, ولایت اهل بیت است به عنوان مصداق کامل نه فرد منحصر, روایات هم دارد که حسنه, ولایت اهل بیت است[11] اما یک بیان نورانی که ترجیعبند فرمایشات سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی است این است که ولایت حضرت امیر به چند بخش است یکی اینکه ما معتقد باشیم او اوّلین امام است که این یک مسئله رسمی است و عقیده همه ماست اگر سال, سال تولید شد حوزه و دانشگاه وظیفهاش تولید علم است مَلکه نقّال بودن, نبش قبر کردن, حرفها را از کتابی به کتاب آوردن, چاپی را خطّی کردن اینها تولید علم نیست اینها مصرف علم است علوم ناگفته و نانوشته فراوان است وظیفه حوزوی و دانشگاهی تولید علم یعنی ایجاد مسائل نو است آن طور مسائل نو که احدی نگفته باشد نه از ما متوقّع است نه مقدور ماست اما نمونه مسائلی که بسیار کم مطرح شده و گوشهای از آنها مطرح شده قابل تکثیر است قابل استخراج است به عنوان اصل مطرح است و استنباط فروع فراوان از آنها مقدور است همین حرف نورانی سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی است و آن این است که وجود مبارک حضرت امیر اوّلیات فراوانی دارد که اگر کسی خواست پایاننامهای را در این زمینه بنویسد دستش باز است به عنوان اوّلیات علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) اوّلیات آن حضرت این است که او اول امام ماست خب در این زمینه کتابهای زیادی هست و حرفهای زیادی هست و خیلیها هم نوشتند, یکی از اوّلیات آن حضرت این است که او اول کسی است که اسلام آورده آن هم فراوان نوشتند کتابها هست آنها را ممکن است انسان به اجمال بگذراند, فرمایش مرحوم علامه این است که قسمت مهم در اولیات آن است که فرمایش مرحوم علامه این است که اول کسی که باب ولایت را باز کرد علی بن ابی طالب است این معنای دقیق تطبیق حسنه به ولایت علی بن ابی طالب است ولایت علی بن ابی طالب به معنای اینکه او اوّلین امام است یک مصداق شفاف و روشنی است به معنای اینکه او اول کسی است که اسلام آورده معنای روشنی است اما به معنای اینکه او همان طوری که «باب مدینة العلم» است[12] باب ولایة الله است این حرفِ نوبری است یعنی چه باب ولایة الله؟ یعنی انسان باید ولیّ الله بشود خب خدای سبحان هم فرمود یک عدّه ولیّ الله هستند و آنها که ولیّ الله هستند محبّ خدا هستند محبوب خدا هستند اما راه ولایت چیست که ما بشویم ولیّ الله؟ اول کسی که در بین امّت اسلامی راه ولیّ الله شدن را باز کرد علی بن ابی طالب است پس علی بن ابی طالب باب مدینة العلم است فی الرسالة و النبوّة و الخلافة و الامامة و نحو ذلک, باب ولایة الله است اگر کسی خواست ولیّ الله بشود علی بن ابی طالب درِ این ولایت است و اول کسی است که این راه را رفته الآن وقتی میگویند فلان شخص در خطّ امام است یعنی راه امام, مسیر امام, تفکّر امام را دارد اگر گفتند کسی در ولایت الهی است یعنی راه علی, فکر علی, مسیر علی را دارد نه معتقد است او ولیّ الله است که آن اعتقاد ضروری همه ماست نه معتقد است که او اول مسلمان است که اعتقاد شفاف ماست, معتقد است که اگر کسی خواست ولیّ الله بشود باید راه علی را برود راه علی چیست؟ آیا چون او امام است؟ که این مطلب اول است, آیا چون اوّلین مسلمان است؟ که مطلب دوم است, آن حرف نو این است که اگر کسی خواست ولیّ الله بشود با نماز و روزه و عبادتهایی که «خوفاً من النار» است ولیّ الله نخواهد شد اگر کسی در تمام مدّت عمر اهل مناسک و مراسم باشد اما «شوقاً الی الجنّة» عبادت کند ولیّ الله نخواهد شد تنها راه ولیّ الله شدن آن است که خدا را «حبّاً له» عبادت کند اگر کسی «حبّاً له» عبادت کرد میشود ولیّ الله. حرف سیدناالاستاد این است که اول کسی که این در را در اسلام باز کرد علی بود و اول کسی که راهی این راه شد علی بود و اگر در آیه دارد ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[13] منظور از حَسنه, ولایةالله است این معنای دقیق است که آنها را زیرمجموعه خود دارد یعنی خطّ علی, خطّ علی یعنی ولیّ الله شدن, ولیّ الله شدن یعنی خدا را «حبّاً له» عبادت کردن نه «خوفاً من النار» و «شوقاً الی الجنّة» این حرف را میبینید این را میگویند تولید علم یعنی حرف تازه زیر این آسمان احدی خطّ ولایت را در امّت اسلامی نیاورد جز علی, اگر بخواهید ولیّ الله بشوید راهش این است شب و روز نماز بخوانید همه مستحبّات را انجام بدهید ولی «خوفاً من النار» باشد میشوید زاهد نه ولیّ الله اگر همه عبادات و مناسک و مراسم را انجام بدهید «شوقاً الی الجنّة» میشوید عابد نه ولیّ الله, اگر عباداتتان را «حبّاً له» بر اساس علاقهای که به خدا دارید انجام بدهید میشوید ولیّ الله این راه را ادامه بدهید این میشود خطّ علی این اگر به صورت پایاننامه علمی ارائه شود ادلّهاش بیان شود میشود تولید علم ما خیلی از ملائکه داریم که اینها مُردهها را جابهجا میکنند به وادیالسلام میرسانند اما خیلی از ملائکه هم هستند که زیرمجموعه جبرئیل هستند حرفهای علمی میآورند خب چرا با آن ملائکه ما محشور نشویم حرفهای دیگران را شنیدن و جابهجا کردن و فارسی را عربی کردن و عربی را فارسی کردن هنر نیست مصرف کردن هنر نیست تولید علم هنر است شما در بسیاری از موارد المیزان میبینید که ایشان اصرار دارد این جزء اوّلیات علی بن ابی طالب است اول کسی که راه ولیّ الله شدن را به جامعه آموخت علی بود[14] البته بعدها در روایاتی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است این تثلیث هم هست که بعضیها خوفاً عبادت میکنند بعضیها شوقاً عبادت میکنند بعضی حبّاً[15] اما [پیش از این در امت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)] غیر از امیرمؤمنان(سلام الله علیه) احدی این حرف را نزد پس این میشود جزء اوّلیات وجود مبارک حضرت امیر.
پرسش:...
پاسخ: این حدّاقل است این کفِ عبادت است ما برای اینکه نسوزیم [عبادت کنیم] در حقیقت خودمان را میخواهیم آنکه در دعای «کمیل» میگوید: «وَ هَبْنِی صَبرْتُ علی حرّ نارک فکیف أصبر عَن النّظر إلی کرامتک»[16] این علی است این میشود ولیّ الله «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز»[17] قبولیِ اعمال خیلیها به عنایت الهی است اینها تاجرند اینها خدا را بهانه قرار دادند از خدا, خدا را نمیخواهند از خدا میخواهند که نسوزند معبودشان نجات از نار است نه الله کم نبودند عالمانی که میگفتند عبادت این گروه باطل است اما انسان نه جرأت گفتن را دارد نه عملی است برای اینکه اکثری همین است کتاب اربعین شیخ بهایی را ببینید میبینید ایشان از بسیاری از بزرگان نقل میکنند که قائل هستند به بطلان عمل خیلیها; به اینها میگویند چرا نماز میخوانی؟ برای اینکه او ما را نسوزاند در حقیقت نسوختن, هدف است نه الله چرا عبادت میکنی؟ برای اینکه ما را به بهشت ببرد خدا را واسطه قرار میدهند به جای اینکه دلیلشان باشد میشود دلاّل, ابن طاووس آدم کوچکی نیست [شیخ بهایی میگوید او] قائل به بطلان عبادت اینهاست[18] حالا عنایت الهی, لطف اهل بیت برکت اینها ما را نجات میدهد وگرنه ما از خدا غیر او را میخواهیم خب آنهایی که مردانه عبادت میکنند همین اهل بیت هستند, اینها فرمودند
از خدا غیر خدا را خواستن٭٭٭ظنّ افزونی است کلّی کاستن[19]
به ما آموختند حالا که شما به آن اوج نمیرسید لااقل بدانید که محبوب بالذّات شما خداست اگر خواستید از محبوب بالذّات خود چیزی طلب کنید آنگاه مجازید یا نجات از نار یا ورود در جنّت را از محبوب بالذّات خود طلب بکنید غرض این است که این کفِ عبادت است این حداقل عبادت است در همین روایات دارد که «فتلک عبادة العبید»,[20] «فتلک عبادة التجار»[21] یک عبادت بردگانه است یک عبادت سوداگرانه است یک عبادت عاشقانه و عارفانه و ولیّ اللّهی است خب عبادت بردگانه یعنی چه؟ عبادت سوداگرانه که «فتلک عبادة التجار» یعنی چه؟ این میخواهد با خدا داد و ستد کند.
پرسش:...
پاسخ: آن اوجش بله, اما کأنّ را که گفتند, ما این را کاملاً میتوانیم ما میتوانیم بگوییم خدایا تو بزرگواری به ما گفتی عبادت بکن چشم, هر چه دادی لطف توست. ما میدانیم که او کَرم دارد یک مطلب است, این معلوممان را مقصود قرار بدهیم مطلب دیگر است ما در موقعی که چهار رکعت نماز ظهر میخوانیم چه باید بگوییم؟ چهار رکعت نماز میخوانم برای اینکه نسوزم؟! غالب ما همین طور هستیم دیگر, چهار رکعت نماز میخوانم که بهشت بروم غالب ما همین طور هستیم چهار رکعت نماز میخوانم برای اینکه مولای من گفت میدانم که او مرا نمیسوزاند میدانم که مرا بهشت میبرد کرم او را میدانم.
ما موظّفیم که در حضور مولایمان بگوییم دستور دادی ما اطاعت میکنیم چشم, ولی میدانیم دست خالی برنمیگردیم
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن٭٭٭ که خواجه خود روش بندهپروری داند[22]
قبل از جناب حافظ سنایی گفته:
در عاشقی آنجا که وِ را پای مرا سر٭٭٭ در بندگی آنجا که وِ را حلقه مرا گوش[23]
من گوشم جایی است که حلقه مولای من باشد, سر من جایی است که پای مولای من باشد خب او یقیناً ما را نمیسوزاند یقیناً ما را بهشت میبرد اما بگوییم چهار رکعت نماز میخوانیم برای اینکه نسوزیم! روح این عبادت ما این است! اگر شیخ بهایی(رضوان الله علیه) در اربعین آن فرمایش را از خیلی از علما دارد بر اساس همین تعلیل است.
پرسش:...
پاسخ: البته, آنها که کف بحثهاست این در اوج بحث است مظلومیّتش در سقیفه و امثال سقیفه است اما این باب ولایت الله است بعد از آن, باب مدینة علم الرسول است بعدها در کفِ مسائل, مسائل سیاسی و مسئله سقیفه و امثال ذلک مطرح است پس ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ منظور از حَسنه ولایت علی(علیه السلام) است ولایت یعنی در خطّ علی بودن خطّ علی آن است که انسان «خوفاً من النار» عبادت نکند «شوقاً الی الجنّة» عبادت نکند میخواهد ولیّ الله بشود مستجابالدعوه بشود دعایی بخواند باران بیاید دعایی بخواند بیماری درمان شود دعایی بخواند گمشده پیدا شود دعایی بخواند مشکلات نظام حل شود یک آدم اینچنینی.
بعد در پایان فرمود من مأمور شدم آیات الهی را بخوانم به مأموریتم عمل میکنم, برای شما تلاوت کنم اگر کسی پذیرفت به سود خودش است خودش کامیاب میشود ﴿فَمَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ﴾ اگر کسی گمراه شد من مسئول نیستم من وظیفهام تبلیغ بود تعلیم بود تزکیه بود کارهایم را کردم و این هم یک انذار ضمنی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 36.
[2] . سورهٴ قصص, آیات 83 و 84.
[3] . اقبال الأعمال, ص644.
[4] . سورهٴ طه, آیهٴ 114.
[5] . سورهٴ مائده, آیهٴ 32.
[6] . سورهٴ مائده, آیهٴ 45.
[7] . سورهٴ انعام, آیهٴ 28.
[8] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 77.
[9] . سورهٴ مطففین, آیهٴ 15.
[10] . سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 23.
[11] . تفسیر القمی, ج2, ص77 و 131; روضة الواعظین, ج1, ص106.
[12] . ر.ک: التوحید (شیخ صدوق), ص307.
[13] . سورهٴ انعام, آیهٴ 160.
[14] . المیزان, ج1, ص217; ج10, ص97; ج11, ص369; ج15, 407; ج16, ص354; ج17, ص171.
[15] . الکافی, ج2, ص84.
[16] . مصباح المتهجّد, ص847.
[17] . دیوان حافظ, غزل 73.
[18] . الأربعون حدیثاً (شیخ بهایی) ـ ط مؤسسه نشر اسلامی ـ ص441 و 442.
[19] . مثنوی معنوی, دفتر پنجم, بخش 36.
[20] . نهجالبلاغه, حکمت 237.
[21] . نهجالبلاغه, حکمت 237.
[22] . دیوان حافظ, غزل 177.
[23] . دیوان سنایی, غزل 209.
تاکنون نظری ثبت نشده است