- 527
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 123 تا 140 سوره شعراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 123 تا 140 سوره شعراء"
- تکذیب رسل قبلی هم میتواند موجب دلگرمی حضرت رسول باشد و هم هشدار بر مردم حجاز باشد؛
- تمام نعمتها از خداست. او را بپرستید نه بیراهه بروید نه راه کسی را ببندید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِینَ (123) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ ألَّا تَتَّقُونَ (124) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (125) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (126) وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ (127) أَتَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ (128) وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ (129) وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ (130) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (131) وَاتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُم بِمَا تَعْلَمُونَ (132) أَمَدَّکُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِینَ (133) وَجَنَّاتٍ وَعُیُونٍ (134) إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (135) قَالُوا سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ (136) إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ (137) وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (138) فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْنَاهُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُؤْمِنِینَ (139) وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ(140)﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» در مکه نازل شد و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با بیان معارف الهی با تکذیب صنادید قریش روبهرو میشد در این سوره چند قصّه بیان شد که هم تسلّی وجود مبارک آن حضرت است هم هشدار و ایقاظی نسبت به مردم حجاز؛ نسبت به خود حضرت تسلّی است برای اینکه در طلیعه این سوره فرمود: ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾[1] برای رفع این تأسف فرمود انبیای فراوانی آمدند رنجهای زیادی تحمل کردند شما هم باید همین سیره و سنّت را داشته باشید. برای هشدار مردم حجاز میفرماید اقوام و مللی قبل از شما آمدند هم بیش از شما بودند هم قدرتمندتر از شما بودند هم متنعّمتر از شما بودند ما همه آنها را خاک کردیم. در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» فرمود: ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾[2] شما یک دهم قدرتهای قبلی را ندارید ﴿مِعْشَارَ﴾ یعنی یک دهم ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ شما با اینکه یک دهم ثروت و قدرت گذشتگان را ندارید ما آنها را از بین بردیم از بین بردن شما کار آسانی است.
در این سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» گذشته از اینکه قصص انبیا را ذکر میکند یک نظم و هماهنگی بین این قصص است هم در آغاز و صدر این قصص هم در پایان و انجام این قصص. صدر این قصّهها میفرماید به یاد اینها باشید انبیایی آمدند به اینها گفتند ما این سه عنصر محوری را داریم گذشته درخشان داشتیم, آینده آزمون خوبی پس میدهیم, فعلاً حرف ما معقول است. گذشته ما, ما رسول امینیم همه شما ما را به امانت میشناسید نسبت به آینده هم نه عوضی میطلبیم نه غرضی داریم آنچه بین گذشته درخشان و آینده روشن است این است که ما حرف برهانی و معقول داریم میگوییم تمام این نعمتها از خداست او را بپرستید نه بیراهه بروید نه راه کسی را ببندید این اصول مشترک و عناصر مشترک بین این انبیا را ذات اقدس الهی در صدر و ساقه این پنج قصّه نقل میکند؛ قصّه حضرت نوح این بود قصّه حضرت هود این است قصّه حضرت صالح این است [و همین طور قصه حضرت لوط و شعیب]; همه به عنوان ما رسول امینیم نه تنها در رسالت امینیم چون اینها از نظر رسالت که تردید داشتند از نظر سابقه درخشان هم ما چهل سال یا کمتر و بیشتر امتحان دادیم همه ما هم به امانت معروفیم حرفی هم که الآن میزنیم چیزی از شما طلب نداریم نه غرضی داریم و نه عوضی میطلبیم حرفهای ما هم که برهانی است آنگاه اگر کسی در برابر این سه عنصر الهی خشونت اِعمال کند بیراهه برود گرفتار عذاب الهی خواهد شد در پایان این چند قصّه هم این است که ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُؤْمِنِینَ﴾, پس سرّ هماهنگی ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُؤْمِنِینَ ٭ وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ﴾ که در پایان قصّه آمده است با آنچه در صدر قصّه آمده است که ما رسول امینیم ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ﴾ ذکر نعمتهای الهی برای آن است که این چند قصّه یک واقعیت است به صورتهای گوناگون و همه اینها هم میتواند تسلّی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد به مناسبت آیه سه همین سورهٴ «شعراء» که فرمود: ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ هم میتواند هشدار نسبت به مردم حجاز باشد.
مطلب بعدی آن است که در جریان حضرت هود(سلام الله علیه) که برای قوم عاد مبعوث شده است بحث مبسوطی از این وجود مبارک در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت؛ آیه 65 سورهٴ «اعراف» این بود: ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾. برخی از آنچه در سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «هود» آمده در سورهٴ «شعراء» مطرح شد لکن آنچه در سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «هود» و سورهٴ «شعراء» مطرح است یک مابهالامتیازی هم بین این سه جریان هست؛ در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 65 این است که ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ عاد هم ریشه عربی دارد در جزیرةالعرب به سر میبردند و لذا منصرف است و تنوین قبول کرد لکن وجود مبارک هود برادر قبیلگی اینها بود نه برادر دینی اینها اخوّتی که قرآن کریم اسناد میدهد یا اخوّت نسبی است که دو نفر برادرند از یک پدر و مادرند مثلاً یا اخوّت قبیلهای است مثل اینکه در همینجا دارد هود را ما به برادرشان عاد فرستادیم یا اخوّت ایمانی است نظیر ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[3] یا اخوّت انسانی است نظیر لوط خودش که از قوم آنها نبود آن قوم نه با لوط برادر نسبی بودند نه برادر دینی بودند همان برادر انسانی بودند که «الانسان أخ الانسان أحبَّ أو کَرِهَ» اگر سندی برای این پیدا بشود از آن جوامعالکلم است که بشریّت را به برادری دعوت میکند «الانسان أخ الانسان أحبَّ أو کَرِهَ» اینکه در قرآن فرمود: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[4] با مردم سخنِ درست بگویید این قول در مقابل فعل نیست یعنی گفتارتان, رفتارتان, نوشتارتان, برخوردتان با هر انسانی باید خوب باشد حالا اگر او بد کرد شما دو راه دارید یا عفو یا انتقام ولی برخورد اوّلیه بشر با بشر باید خوب باشد ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾. در سورهٴ «اعراف» فرمود ما او را فرستادیم آنگاه آن اشراف و سرمایهداران مُسرف و مُترف قبیله عاد هم دهنکجی کردند وجود مبارک هود را تسفیه کردند به سفاهت اسناد دادند گفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَةٍ﴾[5] هم تکذیب کردند به کذب و دروغ اسناد دادند گفتند: ﴿إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکَاذِبِینَ﴾[6] و هم در سورهٴ «هود» بیان کردند که ﴿إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾[7] تو نسبت به خدایان ما بدگویی کردی ما فکر میکنیم خدایان ما در تو اثر کردند اما وجود مبارک هود(سلام الله علیه) در پاسخ فرمود من سفیه نیستم من کاذب نیستم من ناصحِ امینم کاری هم از بتهای شما ساخته نیست ﴿لَیْسَ بِی سَفَاهَةٌ وَلکِنِّی رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[8] من ناصح امینم هم گذشته صاحب امانت بودم هم الآن در رساندن پیام الهی امینم و اگر یک خبر راستی بیاید شما باید بپذیرید نه تکذیب کنیم آنگاه آنها گفتند: ﴿أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾[9] که به حرفهای گذشتگان و تقلید تمسّک کردند اینها قبلاً هم گذشت که در تصدیق یک مطلب اگر خواستند چیزی را بپذیرند میگفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾[10] در تکذیب یک مطلب میخواستند چیزی را نفی کنند میگفتند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾,[11] ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ نه یعنی یک چیز بیسابقه است پدران ما نشنیدند ما در زمان آنها نشنیدیم بلکه منظور آن است که ما نشنیدیم که پدران ما این را باور کرده باشند همین دعوتها قبلاً هم بوده ما نشنیدیم پدران ما قبول کرده باشند این ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ یعنی چون آنها نپذیرفتند ما هم نمیپذیریم نه اینکه یک کارِ بیسابقه است.
این تا پایان این جریان هست آنگاه وجود مبارک هود(سلام الله علیه) فرمود قبل از شما قوم نوح بودند قبل از من خود نوح(سلام الله علیه) بود شما جانشینان قوم نوح هستید و اگر بیراهه رفتید به همان خطر گرفتار خواهید شد ﴿وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً﴾[12] شما امکاناتی را دارید که قوم نوح نداشت. بخشی از امکانات در همین سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» مطرح شد بخشی در سورهٴ «هود» بخشی هم در سورهٴ «فجر». در سورهٴ محلّ بحث آمده است که ﴿أَتَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ ٭ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ﴾ شما هر جای بلندی روی هر کوهی هر جای مرتفع که از آن به رِیع یاد میکنند در هر جای بلندی یک سلسله علامتهای بازی گذاشتید ابزار بازی گذاشتید که بازی کنید حالا آن علامتهای بازی چه بود مربوط به آن عصر و مصر بود فرمود هر جای بلندی را شما برای تفریح انتخاب کردید (یک) روی سینههای کوه و دامنههای کوه, قلعههای محکم ساختید که گویا میخواهید ابداً بمانید مخلَّدید مرگ برای شما نیست (این دو) این ﴿تَخْلُدُونَ﴾ ناظر به آن است فرمود شما این کارها را انجام میدهید فکر میکنید که دائماً میمانید، بعد آنها گفتند: ﴿أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ﴾[13] بعد در پایان خدای سبحان میفرماید ما عذاب فرستادیم و حضرت هود و مؤمنان به او را نجات دادیم ﴿وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَمَا کَانُوا مُؤْمِنِینَ﴾[14] این بخشی بود در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف».
در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» آنجا آیه شش به بعد فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ٭ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ ٭ وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ﴾ عاد و ثمود این طور بودند؛ در جریان عاد فرمود اینها خانههایی ساختند که روی زمین سابقه ندارد اگر یک فرد عادی بگوید این در دنیا سابقه ندارد خب بله این را بر یک احتمال حمل میکردند چون خیلی از جاها را این شخص ندید اما اگر ذات اقدس الهی بفرماید: ﴿لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ یعنی اصلاً روی کُره زمین چنین چیزهایی نیست الآن این اهرام مصر خب الآن روشن شد که روی کُره زمین چیزی مثل اینها نیست مشابه این را برخیها در قصرهای دیگر میساختند میفرماید این ﴿لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ درباره ثمود فرمود: ﴿جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ﴾ عاد و ثمود شبیه هماند نزدیک هماند. پس در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود کاری که عاد کرده بود در کُره زمین بیسابقه بود. در سورهٴ مبارکهٴ «هود» بخشی از جریان عاد را بعد از قصّه حضرت نوح و قوم نوح ذکر میکند؛ آیه پنجاه به بعد سورهٴ مبارکهٴ «هود» این بود که ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿یَا قَوْمِ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ در آیه بعد فرمود استغفار کنید و مانند آن. آنها در جواب گفتند که شما بیّنهای نیاوردید و ما دست از روش نیاکان برنمیداریم ﴿إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾[15] پس یا اهانت بود به سفاهت یا اهانت بود به تکذیب یا اهانت بود به مشکل روانی که آلهه ما در تو اثر سوء گذاشتند تو مثلاً مشکل روانی داری. آنگاه وجود مبارک هود طبق دستور الهی فرمود: ﴿تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم﴾[16] بعد عذاب الهی آمده ﴿وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا هُوداً وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَنَجَّیْنَاهُم مِنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ ٭ تِلْکَ عَادٌ حَجَدُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ﴾[17] آنها را به هلاکت رساندیم.
در آیه محلّ بحث هم همین طور است فرمود ما برای قوم عاد, هود را فرستادیم این عاد چون منظور امّت است فعل، مؤنث شد ﴿کَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِینَ﴾ چه وقت تکذیب کردند حرف همه انبیا را؟ برای اینکه حرف همه انبیا ملاحظه فرمودید که یکی است گذشته از اینکه این وجود مبارک هود اینها را متوجه کرد که قبل از شما حضرت نوحی بود مثلاً, قوم او تکذیب کردند و گرفتار عذاب شدند ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ ألَّا تَتَّقُونَ ٭ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ٭ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ ٭ وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ این سه عنصر محوری را وجود مبارک هود بیان کرده, سابقه درخشان من امانت بود لاحقهام این است که من به طور رایگان دارم شما را هدایت میکنم و بین آن سابق و این لاحق هم این است که حرف برهانی و معقول دارم. این سه اصل را همه این انبیایی که در این سوره و یا سایر سوَر مطرح شد دارند. بعد در اعتراض, فرمود: شما در شهوت افراط دارید در غضب افراط دارید حرفهای معقولی هم که ندارید از نظر شهوت, اسراف دارید برای اینکه ﴿أَتَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ ٭ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ﴾ هر جای بلندی هر کوه بلندی را شما برای اسباببازی انتخاب میکنید رِیع یعنی مکان مرتفع, آیه یعنی علامت, ﴿تَعْبَثُونَ﴾ هم یعنی بازی میکنید تنها برای بچهها که اسباببازی درست نمیکنید خودتان دارید بازی میکنید کودکانه زندگی میکنید این برای بازی شما شهوترانی شما و افراط در این قوّه جزم ﴿وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ﴾ هم تتمّه [اشاره به] آن قوّه شهوت است؛ قلعههای محکم قصرهای محکم میسازید به این خیال که ابدی باشید این طور نیست از نظر قوّه غضب هم هر وقت عصبانی شدید خیلی هتّاک و فتّاک هستید ﴿وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ﴾ پس هم در بخش شهوت افراطگری دارید هم در بخش غضب و انتقام افراط دارید بَطش الهی که ﴿إنَّ بَطْشَ رَبّکَ لَشَدید﴾[18] باید اینچنین باشد که در قبال آن کسی نتواند مقاومت کند اما شما چرا جبّارانه بَطش دارید ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ﴾ لحظه به لحظه در برابر افراط شهوت ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ ﴾ در برابر افراط در غضب ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ ﴾ این هست.
﴿وَاتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُم بِمَا تَعْلَمُونَ﴾ بالأخره این نعمتها که برای شما نبود خدای سبحان به شما نعمتهای فراوانی داده است این ﴿أَمَدَّکُم بِمَا تَعْلَمُونَ﴾ به منزله متن است بعد این را شرح فرمود: ﴿أَمَدَّکُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِینَ﴾ این دامداریهای فراوان و فرزندانی که بتواند این دامها را سرپرستی کنند و اداره کنند خدا به شما داد هم این دامها را به شما داد هم نگهبان و نگهدار این دامها را به شما عطا کرده است ﴿أَمَدَّکُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِینَ﴾ هم از نظر کشاورزی و باغداری شما را مرفّه کرده است ﴿وَجَنَّاتٍ وَعُیُونٍ﴾ پس بنابراین از هر نظر شما متنعّم هستید به نعمتهای الهی هم از نظر کشاورزی هم از نظر باغداری هم از نظر آبیاری هم از نظر نگهبان و نگهدار این اموال فراوان، همه اینها را خدا به شما داده است آنگاه ﴿إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ هم در دنیا ممکن است چنین خطری شما را تهدید کند هم در آخرت, این عصاره نصیحت و تعلیم و تبلیغ وجود مبارک حضرت هود نسبت به قوم عاد.
آنها در پاسخ در سورهٴ «اعراف» به یک صورت در سورهٴ «هود» به یک صورت در اینجا به صورت دیگر ـ گرچه قدر مشترکی هم دارند ـ پاسخ دادند. به حضرت هود عرض کردند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ چه بگویی چه نگویی برای ما یکسان است حرفی که جناب زمخشری در کشاف گفته بعد مورد پذیرش فخررازی و سایر مفسّران بعدی شده این است که آنها نگفتند «سواء علینا أوعظت أم لم تَعظ» نظم طبیعی این بود که گفته بشود «سواء علینا أوعظت أم لم تعظ» چه موعظه بکنی چه موعظه نکنی اما آنها گفتند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ که این اَبلغ از آن تعبیر است چه بگویی چه اصلاً جزء واعظین نباشی برای ما بیاثر است چرا برای آن حرفی که در سورهٴ «اعراف» گذشت برای آن حرفی که در سورهٴ «هود» گذشت اینها از نظر بیادبی و جسارت وجود مبارک هود را تسفیه میکردند گفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَةٍ﴾[19] تکذیب میکردند میگفتند: ﴿إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکَاذِبِینَ﴾[20] تَجنین میکردند مُنتسب به جنون میکردند جنون را به او اسناد میدادند میگفتند: ﴿إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾[21] خب کسی که بین سفاهت و کذب و جنون متّهم است و مَرمی است این جزء واعظین یا نباشد برای این گروه بیاثر است[22] ، گفتند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ (این یک) بعد ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ﴾ خواه «خَلْق» خواه «خُلُق» به این چند معنا تفسیر شده یعنی این روشی که تو داری خیلی از کسانی که مدّعیان نبوّت بودند داشتند ﴿إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾[23] این اسطوره است شما میآیید داستان نوح را نقل میکنید این نظیر داستان افسانهای است که در قصص قوم و ملّت و نحلهای هست یا نه, روشی که ما داریم روش پدران ماست پدران ما این را نپذیرفتند ما هم نمیپذیریم یا نه ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ﴾ یعنی اِختلاقها و اختراعهای سفیهانه گذشتگان است که شبیه همان ﴿أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ در میآید.
معنای دیگری که برای ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ﴾ گفتند این است که در دوران گذشته یک عدّه زندگی میکردند بعد میمردند ما هم زندگی میکنیم بعد میمیریم نه آنها بعد از مرگ زنده شدند نه ما بعد از مرگ زنده میشویم خبری بعد از مرگ نیست[24] ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ ٭ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ﴾ ما عذاب نمیبینیم عذاب قیامت که ـ معاذ الله ـ قیامتی نیست اما عذاب دنیا که تو قدرتی نداری برای اینکه خودشان را هم از نظر مسائل مالی مقتدر میدیدند هم از نظر مسائل دفاعی ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ ٭ فَکَذَّبُوهُ﴾ طبق این جهات. آنگاه خدای سبحان میفرماید: ﴿فَأَهْلَکْنَاهُمْ﴾ ما اینها را به هلاکت رساندیم ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُؤْمِنِینَ ٭ وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ﴾ که هم یک تسلّی است برای وجود مبارک پیغمبر هم هشداری است نسبت به صنادید حجاز.
اما مطالبی که مربوط به سؤالات بحثهای قبل است. در قرآن کریم بارها به عرض رسید که ما هیچ حصری نداریم که جهنّم و آتش جهنّم فقط در حدود انسان و کارهای انسانی است این مقدار هست که ظالمین، هیزم جهنماند اما چیزهای دیگری جزء موادّ سوختی جهنم نیست آن را که ما دلیل نداریم بلکه شواهد بر خلافش است. خود ظالمین در جهنم گُر میگیرند که فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[25] آنها که اهل قَسطاند اهل جورند هیزم جهنماند اما چیز دیگری به عنوان موادّ سوختی در قیامت نیست که ما چنین دلیلی نداریم بلکه دلیل بر خلافش است برای اینکه فرمود: ﴿فأتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[26] حالا یا «وقود» آتشزنه است یا آتشگیره یک بخشش انسان است یک بخشش هم آن سنگها حالا کدام سنگها, آن سنگهایی که به صورت بت در آمده که ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾,[27] مُحتمل است.
در آن آیه که فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[28] همین است عابد و معبود هر دو را میسوزانند. این سوزاندن آن چوبها که به صورت بت در آمده برای تعذیب چوب نیست خب این چوبی است که در مطبخها سوخته میشود دیگر این چوب اگر سوخته بشود عذابی برای این چوب نیست لکن سوزاندن این چوبهایی که به صورت بت در آمده تعذیبی است تحقیری است نسبت به خود بتپرست. الآن وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) که دست به تبر کرده این بتها را شکست ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾[29] این تعذیب بتها که نبود این یک تنبیه و تعذیبی بود نسبت به بتپرست وگرنه چوبها را چه بتراشند چه نتراشند چه بسوزانند چه نسوزانند برای آنها فرقی ندارد خب پس در جهنم انواع و اقسام عذابها هم هست یک جهنم است که جایی است مشخص و یک جهنم منقول است که فرمود: ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾[30] که اینها درکش آسان نیست اما آن جهنم غیرمنقول که جایی باشد ﴿أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ﴾[31] این قابل درک است اما جهنم را میآورند [درکش دشوار است] در ذیل همان آیه سورهٴ «فجر» که فرمود: ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ جهنم را میآورند روایتی است که دارد فرشتهها با غُل و زنجیر جهنم را میکِشند میآورند[32] این جهنم کیست؟ این جهنم چیست؟ این جهنم منقول چه کسی است؟ چه کسانیاند؟!
جهنم غیرمنقول سر جایش محفوظ است معلوم است غرض آن است که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[33] که [درباره تبهکاران ] وارد شده درباره جهنم هم چنین تعبیری هست که با زنجیر میکشند میآورند این یک تعبیر، آن جهنم غیرمنقول با هیزمهای آن و موادّ سوختی آن هم سر جایش محفوظ است اسرار قیامت که نه ما درسش را خواندیم نه کسی برای ما بیان کرده برای اینکه آیات فراوانی هست که خیلی از اسرار قیامت در درک شما نیست بنابراین ما وظیفهمان جز ایمان آوردن چیز دیگری نیست البته بخشی از کلیّات را عقل میفهمد و نقل تأیید میکند اصل تعذیب, اصل انتقام, اصل عدل, اصل ترازو, اصل بهشت و جهنم بله این کلیات را عقل میفهمد روایات هم شفاف است اما خصوصیاتش را که روشن نکرده.
مطلب بعدی درباره اَنساب است در انساب, عقل و نقل هر دو حاکیاند که در قیامت شناسنامهای نیست والد و ولدی نیست و مانند آن برای اینکه همه خاک شدند همه یکسره از خاک برمیخیز دیگر نه توالدی هست نه تولیدی هست هیچ چیزی نیست بنابراین والد و ولد و امثال ذلک نیست این برهان عقلی. برهان نقلی هم در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» گذشت که فرمود در آن روز ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ آیه 101 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است که ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ خب پس عقلاً و نقلاً حسب و نسبی در کار نیست اما آنچه از وجود مبارک رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که هر حسب و نسبی [در قیامت] منقطع است مگر حسب و نسب من[34] اینها به علاقه ما کان است همین علاقه ما کان را قرآن کریم امضا کرده است ریشه قرآنیاش مشخص است ریشه رواییاش هم مشخص.
ریشه قرآنیاش در سورهٴ مبارکهٴ «طور» آیه 21 به این صورت است ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ مردان الهی که مواظب خانوادهشان بودند خدا فرمود: ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً﴾[35] آنها مواظب خانوادهشان بودند مواظب ذراریشان بودند مواظب بچههایشان بودند اینها را هم خوب تربیت کردند در قیامت ما ذریّه اینها را, فرزندان اینها را به اینها ملحق میکنیم خب این لذّتی است فوق لذّتهای عادی که در بهشت هست وقتی کسی ببیند که اثر تبلیغی او نسبت به فرزندانش اثر کرده فرزندان او هم وارد بهشت شدند و در کنار او هستند این لذّتی است فوق لذّت, بله اگر حرف کسی در فرزندش اثر نکرد و آن فرزند در جهنم مشغول سوختن است و پدر در بهشت مشغول تنعّم است چون در بهشت جا برای حزن و اندوه و غم نیست وقتی بهشتی وارد شده میگوید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾[36] بالقول المطلق در آنجا رنج و حزنی نیست اصلاً پدر یادش نیست چنین فرزندی داشته اصلاً یاد وجود مبارک نوح نیست که چنین پسری داشت وگرنه خب رنجی است برای پدر که خودش در بهشت متنعّم باشد پسر مرتّب در آتش دست و پا بزند. اگر کسی فرزندی, برادری, پدری, قوم و خویش ناصالح داشت و اینها در جهنم بودند خاصیّت بهشت این است که ذات اقدس الهی کلّ آن خاطرات تلخ را از یاد آن فرد میبرد اصلاً یادش نیست که چنین فرزندی [یا چنین بستگانی] داشت.
پرسش: پس ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ﴾ چطور است؟
پاسخ: این برای صحنه قیامت است الآن حُر(سلام الله علیه) اصلاً یعنی اصلاً یادش نیست که آن جنایت را کرده است و اگر چنین چیزی باشد که بهشت برای او جهنم میشود، اصلاً یادش نیست که سرِ راه پسر پیغمبر را گرفته تائبین همین طورند دیگر، تائبین آنهایی که واقعاً توبه کردهاند ذات اقدس الهی از خاطره آنها محو میکند که اینها سابقه سوء داشتند و بدکاری کردند این مشرکینی که در صدر اسلام سالیان متمادی در برابر بت خضوع میکردند بعد ایمان آوردند و به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وصل شدند در بهشت اصلاً یادشان نیست که در برابر بتها خضوع میکردند این کار فقط از خدا ساخته است برای ما اصلاً چنین کاری مقدور نیست اگر کسی نسبت به انسان بد بکند حداکثر این است که این انتقام نگیرد گِله نکند نزد کسی نگوید این کارها را بکند بعد هم به روی او نیاورد نسبت به او احسان بکند محبّت بکند اینها برمیآید اما هر چه نسبت به او احسان بکند او شرمندهتر میشود برای اینکه یادش است که نسبت به این بد کرده این شخص بخواهد آن رنج درونی را از بین ببرد مقدورش نیست چه کار بکند تنها خداست که از یاد این شخص تبهکار میبرد که چنین سابقهای داشت بنابراین اصلاً وجود مبارک نوح یادش نیست که در دنیا یک فرزند طالحی داشت. در صحنه قیامت که عذاب الهی است آن بَلواست هر کسی به فکر خودش است ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَاُمِّهِ وَأبِیه﴾[37] است همه اینها به علاقه ما کان است در آنجا «انقضی عنه المبدأ» است نه برادری هست نه پدری هست نه قوم و قبیلهای هست یعنی این که در دنیا برای او تلاش و کوشش میکرد امروز اگر او را ببیند فرار میکند هیچ کسی به فکر دیگری نیست ﴿الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاّ الْمُتَّقِینَ﴾[38] غرض آن است که در آنجا چنین صحنهای است اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود هر نسب و سببی قطع میشود مگر نسب ما مطابق همین آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «طور» است که فرمود: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 3.
[2] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 45.
[3] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 10.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 83.
[5] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 66.
[6] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 66.
[7] . سورهٴ هود, آیهٴ 54.
[8] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 67.
[9] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 70.
[10] . سورهٴ زخرف, آیات 22 و 23.
[11] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 24; سورهٴ قصص, آیهٴ 36.
[12] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 69.
[13] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 70.
[14] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 72.
[15] . سورهٴ هود, آیهٴ 54.
[16] . سورهٴ هود, آیهٴ 56.
[17] . سورهٴ هود, آیات 58 و 59.
[18] . سورهٴ بروج, آیهٴ 12.
[19] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 66.
[20] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 66.
[21] . سورهٴ هود, آیهٴ 54.
[22] . ر.ک: الکشاف, ج3, ص327; ر.ک: التفسیر الکبیر, ج24, ص523.
[23] . سورهٴ انعام, آیهٴ 25.
[24] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص46; مجمعالبیان, ج7, ص311; الکشاف, ج3, ص327; التفسیر الکبیر, ج24, ص523.
[25] . سورهٴ جن, آیهٴ 15.
[26] . سورهٴ بقره, آیهٴ 24.
[27] . سورهٴ صافات, آیهٴ 95.
[28] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 98.
[29] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 58.
[30] . سورهٴ فجر, آیهٴ 23.
[31] . سورهٴ ق, آیهٴ 24.
[32] . الامالی (شیخ صدوق), ص176.
[33] . سورهٴ حاقه, آیهٴ 30.
[34] . متشابه القرآن, ج2, ص63; شواهد التنزیل, ج1, ص530.
[35] . سورهٴ تحریم, آیهٴ 6.
[36] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 34.
[37] . سورهٴ عبس, آیات 34 و 35.
[38] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 67.
- تکذیب رسل قبلی هم میتواند موجب دلگرمی حضرت رسول باشد و هم هشدار بر مردم حجاز باشد؛
- تمام نعمتها از خداست. او را بپرستید نه بیراهه بروید نه راه کسی را ببندید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِینَ (123) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ ألَّا تَتَّقُونَ (124) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (125) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (126) وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ (127) أَتَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ (128) وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ (129) وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ (130) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (131) وَاتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُم بِمَا تَعْلَمُونَ (132) أَمَدَّکُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِینَ (133) وَجَنَّاتٍ وَعُیُونٍ (134) إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (135) قَالُوا سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ (136) إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ (137) وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (138) فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْنَاهُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُؤْمِنِینَ (139) وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ(140)﴾
چون سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» در مکه نازل شد و وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با بیان معارف الهی با تکذیب صنادید قریش روبهرو میشد در این سوره چند قصّه بیان شد که هم تسلّی وجود مبارک آن حضرت است هم هشدار و ایقاظی نسبت به مردم حجاز؛ نسبت به خود حضرت تسلّی است برای اینکه در طلیعه این سوره فرمود: ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾[1] برای رفع این تأسف فرمود انبیای فراوانی آمدند رنجهای زیادی تحمل کردند شما هم باید همین سیره و سنّت را داشته باشید. برای هشدار مردم حجاز میفرماید اقوام و مللی قبل از شما آمدند هم بیش از شما بودند هم قدرتمندتر از شما بودند هم متنعّمتر از شما بودند ما همه آنها را خاک کردیم. در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» فرمود: ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾[2] شما یک دهم قدرتهای قبلی را ندارید ﴿مِعْشَارَ﴾ یعنی یک دهم ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾ شما با اینکه یک دهم ثروت و قدرت گذشتگان را ندارید ما آنها را از بین بردیم از بین بردن شما کار آسانی است.
در این سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» گذشته از اینکه قصص انبیا را ذکر میکند یک نظم و هماهنگی بین این قصص است هم در آغاز و صدر این قصص هم در پایان و انجام این قصص. صدر این قصّهها میفرماید به یاد اینها باشید انبیایی آمدند به اینها گفتند ما این سه عنصر محوری را داریم گذشته درخشان داشتیم, آینده آزمون خوبی پس میدهیم, فعلاً حرف ما معقول است. گذشته ما, ما رسول امینیم همه شما ما را به امانت میشناسید نسبت به آینده هم نه عوضی میطلبیم نه غرضی داریم آنچه بین گذشته درخشان و آینده روشن است این است که ما حرف برهانی و معقول داریم میگوییم تمام این نعمتها از خداست او را بپرستید نه بیراهه بروید نه راه کسی را ببندید این اصول مشترک و عناصر مشترک بین این انبیا را ذات اقدس الهی در صدر و ساقه این پنج قصّه نقل میکند؛ قصّه حضرت نوح این بود قصّه حضرت هود این است قصّه حضرت صالح این است [و همین طور قصه حضرت لوط و شعیب]; همه به عنوان ما رسول امینیم نه تنها در رسالت امینیم چون اینها از نظر رسالت که تردید داشتند از نظر سابقه درخشان هم ما چهل سال یا کمتر و بیشتر امتحان دادیم همه ما هم به امانت معروفیم حرفی هم که الآن میزنیم چیزی از شما طلب نداریم نه غرضی داریم و نه عوضی میطلبیم حرفهای ما هم که برهانی است آنگاه اگر کسی در برابر این سه عنصر الهی خشونت اِعمال کند بیراهه برود گرفتار عذاب الهی خواهد شد در پایان این چند قصّه هم این است که ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُؤْمِنِینَ﴾, پس سرّ هماهنگی ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُؤْمِنِینَ ٭ وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ﴾ که در پایان قصّه آمده است با آنچه در صدر قصّه آمده است که ما رسول امینیم ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ﴾ ذکر نعمتهای الهی برای آن است که این چند قصّه یک واقعیت است به صورتهای گوناگون و همه اینها هم میتواند تسلّی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد به مناسبت آیه سه همین سورهٴ «شعراء» که فرمود: ﴿لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ﴾ هم میتواند هشدار نسبت به مردم حجاز باشد.
مطلب بعدی آن است که در جریان حضرت هود(سلام الله علیه) که برای قوم عاد مبعوث شده است بحث مبسوطی از این وجود مبارک در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت؛ آیه 65 سورهٴ «اعراف» این بود: ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾. برخی از آنچه در سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «هود» آمده در سورهٴ «شعراء» مطرح شد لکن آنچه در سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «هود» و سورهٴ «شعراء» مطرح است یک مابهالامتیازی هم بین این سه جریان هست؛ در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیه 65 این است که ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ عاد هم ریشه عربی دارد در جزیرةالعرب به سر میبردند و لذا منصرف است و تنوین قبول کرد لکن وجود مبارک هود برادر قبیلگی اینها بود نه برادر دینی اینها اخوّتی که قرآن کریم اسناد میدهد یا اخوّت نسبی است که دو نفر برادرند از یک پدر و مادرند مثلاً یا اخوّت قبیلهای است مثل اینکه در همینجا دارد هود را ما به برادرشان عاد فرستادیم یا اخوّت ایمانی است نظیر ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[3] یا اخوّت انسانی است نظیر لوط خودش که از قوم آنها نبود آن قوم نه با لوط برادر نسبی بودند نه برادر دینی بودند همان برادر انسانی بودند که «الانسان أخ الانسان أحبَّ أو کَرِهَ» اگر سندی برای این پیدا بشود از آن جوامعالکلم است که بشریّت را به برادری دعوت میکند «الانسان أخ الانسان أحبَّ أو کَرِهَ» اینکه در قرآن فرمود: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[4] با مردم سخنِ درست بگویید این قول در مقابل فعل نیست یعنی گفتارتان, رفتارتان, نوشتارتان, برخوردتان با هر انسانی باید خوب باشد حالا اگر او بد کرد شما دو راه دارید یا عفو یا انتقام ولی برخورد اوّلیه بشر با بشر باید خوب باشد ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾. در سورهٴ «اعراف» فرمود ما او را فرستادیم آنگاه آن اشراف و سرمایهداران مُسرف و مُترف قبیله عاد هم دهنکجی کردند وجود مبارک هود را تسفیه کردند به سفاهت اسناد دادند گفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَةٍ﴾[5] هم تکذیب کردند به کذب و دروغ اسناد دادند گفتند: ﴿إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکَاذِبِینَ﴾[6] و هم در سورهٴ «هود» بیان کردند که ﴿إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾[7] تو نسبت به خدایان ما بدگویی کردی ما فکر میکنیم خدایان ما در تو اثر کردند اما وجود مبارک هود(سلام الله علیه) در پاسخ فرمود من سفیه نیستم من کاذب نیستم من ناصحِ امینم کاری هم از بتهای شما ساخته نیست ﴿لَیْسَ بِی سَفَاهَةٌ وَلکِنِّی رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[8] من ناصح امینم هم گذشته صاحب امانت بودم هم الآن در رساندن پیام الهی امینم و اگر یک خبر راستی بیاید شما باید بپذیرید نه تکذیب کنیم آنگاه آنها گفتند: ﴿أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾[9] که به حرفهای گذشتگان و تقلید تمسّک کردند اینها قبلاً هم گذشت که در تصدیق یک مطلب اگر خواستند چیزی را بپذیرند میگفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾[10] در تکذیب یک مطلب میخواستند چیزی را نفی کنند میگفتند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾,[11] ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ نه یعنی یک چیز بیسابقه است پدران ما نشنیدند ما در زمان آنها نشنیدیم بلکه منظور آن است که ما نشنیدیم که پدران ما این را باور کرده باشند همین دعوتها قبلاً هم بوده ما نشنیدیم پدران ما قبول کرده باشند این ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ یعنی چون آنها نپذیرفتند ما هم نمیپذیریم نه اینکه یک کارِ بیسابقه است.
این تا پایان این جریان هست آنگاه وجود مبارک هود(سلام الله علیه) فرمود قبل از شما قوم نوح بودند قبل از من خود نوح(سلام الله علیه) بود شما جانشینان قوم نوح هستید و اگر بیراهه رفتید به همان خطر گرفتار خواهید شد ﴿وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً﴾[12] شما امکاناتی را دارید که قوم نوح نداشت. بخشی از امکانات در همین سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» مطرح شد بخشی در سورهٴ «هود» بخشی هم در سورهٴ «فجر». در سورهٴ محلّ بحث آمده است که ﴿أَتَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ ٭ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ﴾ شما هر جای بلندی روی هر کوهی هر جای مرتفع که از آن به رِیع یاد میکنند در هر جای بلندی یک سلسله علامتهای بازی گذاشتید ابزار بازی گذاشتید که بازی کنید حالا آن علامتهای بازی چه بود مربوط به آن عصر و مصر بود فرمود هر جای بلندی را شما برای تفریح انتخاب کردید (یک) روی سینههای کوه و دامنههای کوه, قلعههای محکم ساختید که گویا میخواهید ابداً بمانید مخلَّدید مرگ برای شما نیست (این دو) این ﴿تَخْلُدُونَ﴾ ناظر به آن است فرمود شما این کارها را انجام میدهید فکر میکنید که دائماً میمانید، بعد آنها گفتند: ﴿أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ﴾[13] بعد در پایان خدای سبحان میفرماید ما عذاب فرستادیم و حضرت هود و مؤمنان به او را نجات دادیم ﴿وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَمَا کَانُوا مُؤْمِنِینَ﴾[14] این بخشی بود در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف».
در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» آنجا آیه شش به بعد فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ٭ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ ٭ وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ﴾ عاد و ثمود این طور بودند؛ در جریان عاد فرمود اینها خانههایی ساختند که روی زمین سابقه ندارد اگر یک فرد عادی بگوید این در دنیا سابقه ندارد خب بله این را بر یک احتمال حمل میکردند چون خیلی از جاها را این شخص ندید اما اگر ذات اقدس الهی بفرماید: ﴿لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ یعنی اصلاً روی کُره زمین چنین چیزهایی نیست الآن این اهرام مصر خب الآن روشن شد که روی کُره زمین چیزی مثل اینها نیست مشابه این را برخیها در قصرهای دیگر میساختند میفرماید این ﴿لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ درباره ثمود فرمود: ﴿جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ﴾ عاد و ثمود شبیه هماند نزدیک هماند. پس در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» فرمود کاری که عاد کرده بود در کُره زمین بیسابقه بود. در سورهٴ مبارکهٴ «هود» بخشی از جریان عاد را بعد از قصّه حضرت نوح و قوم نوح ذکر میکند؛ آیه پنجاه به بعد سورهٴ مبارکهٴ «هود» این بود که ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿یَا قَوْمِ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ در آیه بعد فرمود استغفار کنید و مانند آن. آنها در جواب گفتند که شما بیّنهای نیاوردید و ما دست از روش نیاکان برنمیداریم ﴿إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾[15] پس یا اهانت بود به سفاهت یا اهانت بود به تکذیب یا اهانت بود به مشکل روانی که آلهه ما در تو اثر سوء گذاشتند تو مثلاً مشکل روانی داری. آنگاه وجود مبارک هود طبق دستور الهی فرمود: ﴿تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم﴾[16] بعد عذاب الهی آمده ﴿وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا هُوداً وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَنَجَّیْنَاهُم مِنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ ٭ تِلْکَ عَادٌ حَجَدُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ﴾[17] آنها را به هلاکت رساندیم.
در آیه محلّ بحث هم همین طور است فرمود ما برای قوم عاد, هود را فرستادیم این عاد چون منظور امّت است فعل، مؤنث شد ﴿کَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِینَ﴾ چه وقت تکذیب کردند حرف همه انبیا را؟ برای اینکه حرف همه انبیا ملاحظه فرمودید که یکی است گذشته از اینکه این وجود مبارک هود اینها را متوجه کرد که قبل از شما حضرت نوحی بود مثلاً, قوم او تکذیب کردند و گرفتار عذاب شدند ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ ألَّا تَتَّقُونَ ٭ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ ٭ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ ٭ وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ این سه عنصر محوری را وجود مبارک هود بیان کرده, سابقه درخشان من امانت بود لاحقهام این است که من به طور رایگان دارم شما را هدایت میکنم و بین آن سابق و این لاحق هم این است که حرف برهانی و معقول دارم. این سه اصل را همه این انبیایی که در این سوره و یا سایر سوَر مطرح شد دارند. بعد در اعتراض, فرمود: شما در شهوت افراط دارید در غضب افراط دارید حرفهای معقولی هم که ندارید از نظر شهوت, اسراف دارید برای اینکه ﴿أَتَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ ٭ وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ﴾ هر جای بلندی هر کوه بلندی را شما برای اسباببازی انتخاب میکنید رِیع یعنی مکان مرتفع, آیه یعنی علامت, ﴿تَعْبَثُونَ﴾ هم یعنی بازی میکنید تنها برای بچهها که اسباببازی درست نمیکنید خودتان دارید بازی میکنید کودکانه زندگی میکنید این برای بازی شما شهوترانی شما و افراط در این قوّه جزم ﴿وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ﴾ هم تتمّه [اشاره به] آن قوّه شهوت است؛ قلعههای محکم قصرهای محکم میسازید به این خیال که ابدی باشید این طور نیست از نظر قوّه غضب هم هر وقت عصبانی شدید خیلی هتّاک و فتّاک هستید ﴿وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ﴾ پس هم در بخش شهوت افراطگری دارید هم در بخش غضب و انتقام افراط دارید بَطش الهی که ﴿إنَّ بَطْشَ رَبّکَ لَشَدید﴾[18] باید اینچنین باشد که در قبال آن کسی نتواند مقاومت کند اما شما چرا جبّارانه بَطش دارید ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ﴾ لحظه به لحظه در برابر افراط شهوت ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ ﴾ در برابر افراط در غضب ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ ﴾ این هست.
﴿وَاتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُم بِمَا تَعْلَمُونَ﴾ بالأخره این نعمتها که برای شما نبود خدای سبحان به شما نعمتهای فراوانی داده است این ﴿أَمَدَّکُم بِمَا تَعْلَمُونَ﴾ به منزله متن است بعد این را شرح فرمود: ﴿أَمَدَّکُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِینَ﴾ این دامداریهای فراوان و فرزندانی که بتواند این دامها را سرپرستی کنند و اداره کنند خدا به شما داد هم این دامها را به شما داد هم نگهبان و نگهدار این دامها را به شما عطا کرده است ﴿أَمَدَّکُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِینَ﴾ هم از نظر کشاورزی و باغداری شما را مرفّه کرده است ﴿وَجَنَّاتٍ وَعُیُونٍ﴾ پس بنابراین از هر نظر شما متنعّم هستید به نعمتهای الهی هم از نظر کشاورزی هم از نظر باغداری هم از نظر آبیاری هم از نظر نگهبان و نگهدار این اموال فراوان، همه اینها را خدا به شما داده است آنگاه ﴿إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾ هم در دنیا ممکن است چنین خطری شما را تهدید کند هم در آخرت, این عصاره نصیحت و تعلیم و تبلیغ وجود مبارک حضرت هود نسبت به قوم عاد.
آنها در پاسخ در سورهٴ «اعراف» به یک صورت در سورهٴ «هود» به یک صورت در اینجا به صورت دیگر ـ گرچه قدر مشترکی هم دارند ـ پاسخ دادند. به حضرت هود عرض کردند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ چه بگویی چه نگویی برای ما یکسان است حرفی که جناب زمخشری در کشاف گفته بعد مورد پذیرش فخررازی و سایر مفسّران بعدی شده این است که آنها نگفتند «سواء علینا أوعظت أم لم تَعظ» نظم طبیعی این بود که گفته بشود «سواء علینا أوعظت أم لم تعظ» چه موعظه بکنی چه موعظه نکنی اما آنها گفتند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ که این اَبلغ از آن تعبیر است چه بگویی چه اصلاً جزء واعظین نباشی برای ما بیاثر است چرا برای آن حرفی که در سورهٴ «اعراف» گذشت برای آن حرفی که در سورهٴ «هود» گذشت اینها از نظر بیادبی و جسارت وجود مبارک هود را تسفیه میکردند گفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی سَفَاهَةٍ﴾[19] تکذیب میکردند میگفتند: ﴿إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکَاذِبِینَ﴾[20] تَجنین میکردند مُنتسب به جنون میکردند جنون را به او اسناد میدادند میگفتند: ﴿إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾[21] خب کسی که بین سفاهت و کذب و جنون متّهم است و مَرمی است این جزء واعظین یا نباشد برای این گروه بیاثر است[22] ، گفتند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ (این یک) بعد ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ﴾ خواه «خَلْق» خواه «خُلُق» به این چند معنا تفسیر شده یعنی این روشی که تو داری خیلی از کسانی که مدّعیان نبوّت بودند داشتند ﴿إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾[23] این اسطوره است شما میآیید داستان نوح را نقل میکنید این نظیر داستان افسانهای است که در قصص قوم و ملّت و نحلهای هست یا نه, روشی که ما داریم روش پدران ماست پدران ما این را نپذیرفتند ما هم نمیپذیریم یا نه ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ﴾ یعنی اِختلاقها و اختراعهای سفیهانه گذشتگان است که شبیه همان ﴿أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ در میآید.
معنای دیگری که برای ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ﴾ گفتند این است که در دوران گذشته یک عدّه زندگی میکردند بعد میمردند ما هم زندگی میکنیم بعد میمیریم نه آنها بعد از مرگ زنده شدند نه ما بعد از مرگ زنده میشویم خبری بعد از مرگ نیست[24] ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ ٭ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ﴾ ما عذاب نمیبینیم عذاب قیامت که ـ معاذ الله ـ قیامتی نیست اما عذاب دنیا که تو قدرتی نداری برای اینکه خودشان را هم از نظر مسائل مالی مقتدر میدیدند هم از نظر مسائل دفاعی ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ ٭ فَکَذَّبُوهُ﴾ طبق این جهات. آنگاه خدای سبحان میفرماید: ﴿فَأَهْلَکْنَاهُمْ﴾ ما اینها را به هلاکت رساندیم ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُؤْمِنِینَ ٭ وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ﴾ که هم یک تسلّی است برای وجود مبارک پیغمبر هم هشداری است نسبت به صنادید حجاز.
اما مطالبی که مربوط به سؤالات بحثهای قبل است. در قرآن کریم بارها به عرض رسید که ما هیچ حصری نداریم که جهنّم و آتش جهنّم فقط در حدود انسان و کارهای انسانی است این مقدار هست که ظالمین، هیزم جهنماند اما چیزهای دیگری جزء موادّ سوختی جهنم نیست آن را که ما دلیل نداریم بلکه شواهد بر خلافش است. خود ظالمین در جهنم گُر میگیرند که فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[25] آنها که اهل قَسطاند اهل جورند هیزم جهنماند اما چیز دیگری به عنوان موادّ سوختی در قیامت نیست که ما چنین دلیلی نداریم بلکه دلیل بر خلافش است برای اینکه فرمود: ﴿فأتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[26] حالا یا «وقود» آتشزنه است یا آتشگیره یک بخشش انسان است یک بخشش هم آن سنگها حالا کدام سنگها, آن سنگهایی که به صورت بت در آمده که ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾,[27] مُحتمل است.
در آن آیه که فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[28] همین است عابد و معبود هر دو را میسوزانند. این سوزاندن آن چوبها که به صورت بت در آمده برای تعذیب چوب نیست خب این چوبی است که در مطبخها سوخته میشود دیگر این چوب اگر سوخته بشود عذابی برای این چوب نیست لکن سوزاندن این چوبهایی که به صورت بت در آمده تعذیبی است تحقیری است نسبت به خود بتپرست. الآن وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) که دست به تبر کرده این بتها را شکست ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾[29] این تعذیب بتها که نبود این یک تنبیه و تعذیبی بود نسبت به بتپرست وگرنه چوبها را چه بتراشند چه نتراشند چه بسوزانند چه نسوزانند برای آنها فرقی ندارد خب پس در جهنم انواع و اقسام عذابها هم هست یک جهنم است که جایی است مشخص و یک جهنم منقول است که فرمود: ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾[30] که اینها درکش آسان نیست اما آن جهنم غیرمنقول که جایی باشد ﴿أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ﴾[31] این قابل درک است اما جهنم را میآورند [درکش دشوار است] در ذیل همان آیه سورهٴ «فجر» که فرمود: ﴿وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ جهنم را میآورند روایتی است که دارد فرشتهها با غُل و زنجیر جهنم را میکِشند میآورند[32] این جهنم کیست؟ این جهنم چیست؟ این جهنم منقول چه کسی است؟ چه کسانیاند؟!
جهنم غیرمنقول سر جایش محفوظ است معلوم است غرض آن است که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[33] که [درباره تبهکاران ] وارد شده درباره جهنم هم چنین تعبیری هست که با زنجیر میکشند میآورند این یک تعبیر، آن جهنم غیرمنقول با هیزمهای آن و موادّ سوختی آن هم سر جایش محفوظ است اسرار قیامت که نه ما درسش را خواندیم نه کسی برای ما بیان کرده برای اینکه آیات فراوانی هست که خیلی از اسرار قیامت در درک شما نیست بنابراین ما وظیفهمان جز ایمان آوردن چیز دیگری نیست البته بخشی از کلیّات را عقل میفهمد و نقل تأیید میکند اصل تعذیب, اصل انتقام, اصل عدل, اصل ترازو, اصل بهشت و جهنم بله این کلیات را عقل میفهمد روایات هم شفاف است اما خصوصیاتش را که روشن نکرده.
مطلب بعدی درباره اَنساب است در انساب, عقل و نقل هر دو حاکیاند که در قیامت شناسنامهای نیست والد و ولدی نیست و مانند آن برای اینکه همه خاک شدند همه یکسره از خاک برمیخیز دیگر نه توالدی هست نه تولیدی هست هیچ چیزی نیست بنابراین والد و ولد و امثال ذلک نیست این برهان عقلی. برهان نقلی هم در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» گذشت که فرمود در آن روز ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ آیه 101 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است که ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَیْنَهُمْ﴾ خب پس عقلاً و نقلاً حسب و نسبی در کار نیست اما آنچه از وجود مبارک رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که هر حسب و نسبی [در قیامت] منقطع است مگر حسب و نسب من[34] اینها به علاقه ما کان است همین علاقه ما کان را قرآن کریم امضا کرده است ریشه قرآنیاش مشخص است ریشه رواییاش هم مشخص.
ریشه قرآنیاش در سورهٴ مبارکهٴ «طور» آیه 21 به این صورت است ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ مردان الهی که مواظب خانوادهشان بودند خدا فرمود: ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً﴾[35] آنها مواظب خانوادهشان بودند مواظب ذراریشان بودند مواظب بچههایشان بودند اینها را هم خوب تربیت کردند در قیامت ما ذریّه اینها را, فرزندان اینها را به اینها ملحق میکنیم خب این لذّتی است فوق لذّتهای عادی که در بهشت هست وقتی کسی ببیند که اثر تبلیغی او نسبت به فرزندانش اثر کرده فرزندان او هم وارد بهشت شدند و در کنار او هستند این لذّتی است فوق لذّت, بله اگر حرف کسی در فرزندش اثر نکرد و آن فرزند در جهنم مشغول سوختن است و پدر در بهشت مشغول تنعّم است چون در بهشت جا برای حزن و اندوه و غم نیست وقتی بهشتی وارد شده میگوید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾[36] بالقول المطلق در آنجا رنج و حزنی نیست اصلاً پدر یادش نیست چنین فرزندی داشته اصلاً یاد وجود مبارک نوح نیست که چنین پسری داشت وگرنه خب رنجی است برای پدر که خودش در بهشت متنعّم باشد پسر مرتّب در آتش دست و پا بزند. اگر کسی فرزندی, برادری, پدری, قوم و خویش ناصالح داشت و اینها در جهنم بودند خاصیّت بهشت این است که ذات اقدس الهی کلّ آن خاطرات تلخ را از یاد آن فرد میبرد اصلاً یادش نیست که چنین فرزندی [یا چنین بستگانی] داشت.
پرسش: پس ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ﴾ چطور است؟
پاسخ: این برای صحنه قیامت است الآن حُر(سلام الله علیه) اصلاً یعنی اصلاً یادش نیست که آن جنایت را کرده است و اگر چنین چیزی باشد که بهشت برای او جهنم میشود، اصلاً یادش نیست که سرِ راه پسر پیغمبر را گرفته تائبین همین طورند دیگر، تائبین آنهایی که واقعاً توبه کردهاند ذات اقدس الهی از خاطره آنها محو میکند که اینها سابقه سوء داشتند و بدکاری کردند این مشرکینی که در صدر اسلام سالیان متمادی در برابر بت خضوع میکردند بعد ایمان آوردند و به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وصل شدند در بهشت اصلاً یادشان نیست که در برابر بتها خضوع میکردند این کار فقط از خدا ساخته است برای ما اصلاً چنین کاری مقدور نیست اگر کسی نسبت به انسان بد بکند حداکثر این است که این انتقام نگیرد گِله نکند نزد کسی نگوید این کارها را بکند بعد هم به روی او نیاورد نسبت به او احسان بکند محبّت بکند اینها برمیآید اما هر چه نسبت به او احسان بکند او شرمندهتر میشود برای اینکه یادش است که نسبت به این بد کرده این شخص بخواهد آن رنج درونی را از بین ببرد مقدورش نیست چه کار بکند تنها خداست که از یاد این شخص تبهکار میبرد که چنین سابقهای داشت بنابراین اصلاً وجود مبارک نوح یادش نیست که در دنیا یک فرزند طالحی داشت. در صحنه قیامت که عذاب الهی است آن بَلواست هر کسی به فکر خودش است ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَاُمِّهِ وَأبِیه﴾[37] است همه اینها به علاقه ما کان است در آنجا «انقضی عنه المبدأ» است نه برادری هست نه پدری هست نه قوم و قبیلهای هست یعنی این که در دنیا برای او تلاش و کوشش میکرد امروز اگر او را ببیند فرار میکند هیچ کسی به فکر دیگری نیست ﴿الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاّ الْمُتَّقِینَ﴾[38] غرض آن است که در آنجا چنین صحنهای است اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود هر نسب و سببی قطع میشود مگر نسب ما مطابق همین آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «طور» است که فرمود: ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 3.
[2] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 45.
[3] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 10.
[4] . سورهٴ بقره, آیهٴ 83.
[5] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 66.
[6] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 66.
[7] . سورهٴ هود, آیهٴ 54.
[8] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 67.
[9] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 70.
[10] . سورهٴ زخرف, آیات 22 و 23.
[11] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 24; سورهٴ قصص, آیهٴ 36.
[12] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 69.
[13] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 70.
[14] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 72.
[15] . سورهٴ هود, آیهٴ 54.
[16] . سورهٴ هود, آیهٴ 56.
[17] . سورهٴ هود, آیات 58 و 59.
[18] . سورهٴ بروج, آیهٴ 12.
[19] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 66.
[20] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 66.
[21] . سورهٴ هود, آیهٴ 54.
[22] . ر.ک: الکشاف, ج3, ص327; ر.ک: التفسیر الکبیر, ج24, ص523.
[23] . سورهٴ انعام, آیهٴ 25.
[24] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص46; مجمعالبیان, ج7, ص311; الکشاف, ج3, ص327; التفسیر الکبیر, ج24, ص523.
[25] . سورهٴ جن, آیهٴ 15.
[26] . سورهٴ بقره, آیهٴ 24.
[27] . سورهٴ صافات, آیهٴ 95.
[28] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 98.
[29] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 58.
[30] . سورهٴ فجر, آیهٴ 23.
[31] . سورهٴ ق, آیهٴ 24.
[32] . الامالی (شیخ صدوق), ص176.
[33] . سورهٴ حاقه, آیهٴ 30.
[34] . متشابه القرآن, ج2, ص63; شواهد التنزیل, ج1, ص530.
[35] . سورهٴ تحریم, آیهٴ 6.
[36] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 34.
[37] . سورهٴ عبس, آیات 34 و 35.
[38] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 67.
تاکنون نظری ثبت نشده است