- 894
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 60 و 61 سوره نور
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 60 و 61 سوره نور"
- طرح احکام عفاف و حجاب؛
- نگاه ورود به حریم عفاف یک زن است و این حرمتشکنی است؛
- لزوم گرفتن اذن برای ورود به منزل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لاَ یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (60) لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ وَلاَ عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَی أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خَالاَتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (61)﴾
در این سورهٴ مبارکهٴ «نور» بخش وسیعی از احکام عفاف و حجاب را مطرح فرمود. قبلاً فرمود که زنها موظّفاند خود را بپوشانند چه اینکه مردها موظّفاند چشمان خود را بپوشانند و نگاه نکنند. در مسئله وجوب سَتر نه مسئله جواز نگاه در مسئله وجوب ستر یک سلسله اموری استثنا شده همان طوری که در جریان وجه و کفّین برخیها استثنا کردند اما این استثنا ناظر به مسئله وجوب ستر است نه عدم جواز نظر یعنی اگر فقیهی فتوا داد که پوشاندن صورت واجب نیست یا پوشاندن کفّین واجب نیست معنایش این نیست که نامحرم هم میتواند نگاه کند در اینجا هم استثنا از وجوب ستر است نه از عدم جواز نظر حالا اگر آیهای, روایتی دلیل بود بر اینکه یک زن سالمند میتواند مقداری از روسری خود را کنار ببرد موی سرش پیدا بشود اما آیا این دلیل است بر اینکه دیگری هم میتواند نگاه کند یا نه, غرض آن است که استثنای از مسئله وجوب ستر, مجوّز نگاه نامحرم نیست مثل همان مسئله جواز کشف وجه و کفّین که این مستلزم جواز نظر نامحرم نبود.
مطلب دوم آن است که اگر گفتیم ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ یعنی «والقواعد من الحیض و الحمل» آن وقت آن ﴿لاَ یَرْجُونَ﴾ میشود قید احترازی اما اگر گفتیم «والقواعد من الحیض و الحمل و النکاح» آن قید یعنی ﴿لاَ یَرْجُونَ﴾ میشود توضیحی ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لاَ یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَ جُنَاحٌ﴾ بر آنها حرجی نیست که برخی از این سترها و پوششها را رعایت نکنند ﴿أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ﴾ در اینکه این ثیاب آیا جلباب است یا نه, خمار است یا نه, مقنعه است یا نه, وجوه فراوانی گفته شد که بخشی از آنها را باید روایات تأمین کند ولی اجمالاً آنکه فتوا بر این است, این است که بعضی از مواضع بدن را نمیتواند نپوشاند (این یک) مقداری از موی سر اگر پیدا شد مقداری از ذراع که فوق کفّ است اگر پیدا شد مقداری از جِیْب که دون وجه است پیدا شد این عیب ندارد تازه این درباره استثنای از وجوب ستر است اما جواز نظر باید دلیل خاصّ خودش را دید خب.
مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان بعد از این بیان میفرماید نظر جایز نیست فرمایش مرحوم شیخ طوسی در تبیان این است که نگاه جایز نیست حالا اگر هم ستر بر او واجب نباشد نگاه به موی او و مانند آن جایز نیست[1] غرض این است که اگر کسی بخواهد جواز نظر را استنباط کند دلیل میطلبد آیه ناظر به آن نیست اصلاً اگر روایتی دلالت داشت همان طوری که گفته صوت زن عورت نیست موی زن سالمند یا جیْب و گردن زن سالمند یا مقداری از ساق و ذراع زن سالمند عورت نباشد آن وقت نگاه جایز است این دو مبحث کاملاً از هم جداست همین شیخ طوسی که در تبیان آیه را به ظاهرش معنا کرده است که درباره وجوب ستر استثنا شده میفرماید نظر جایز نیست خب غرض اینکه جواز نظر دلیل میطلبد چون اطلاقات ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا﴾[2] نظر را منع کرده است.
پرسش...
پاسخ: بله, یک وقت است که خودِ نظر, نظر به مو ولو به ریبه هم نباشد جایز نیست این حرمتی است این احترام زن است چرا گفتند زنهایی که «إذا نُهین لا یَنتهینَ»[3] نگاه به آنها جایز است چرا گفتند نگاه به زن کافره اگر لریبةٍ نباشد جایز است برای اینکه نگاه, ورود به حریم عفاف یک زن است و این حرمتشکنی است این باید مصون باشد این بیحرمتی به زن است اگر کسی او را نگاه کند و جایز نیست ولو به عنوان ریبه هم نباشد حالا کسی قصد ریبه ندارد طبیب و معالج هم نیست و هیچ اثر سوئی هم بر این نگاه بار نیست مگر میشود نگاه کرد؟! موی زن هم همین طور است غرض این است که شارع مقدس این را به عنوان حریم نگه داشته یک حرمت و احترامی است برای او برای زن کافر این احترام نیست که اگر کسی قصد ریبه نداشت میتواند نگاه بکند آنها هم «إذا نهین لا ینتهین» این روستاییها که این طورند که حرفشنوی ندارند و نصیحتپذیر نیستند امر به معروف و نهی از منکر در آنها اثر نمیکند آنها هم حرمت خودشان را از دست دادند مسئله نگاه به ریبه حرام است ولو نسبت به کافره که انسان به فساد میافتد اگر نگاه ریبه نباشد نسبت به زن مسلمان نگاه جایز نیست مگر آن وجه و کفّینی که برخیها استثنا کردند لذا همین شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان با اینکه ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ را جزء مسئله استثنای از ستر معنا کرده است مانند سایر مفسّران, فرمود نظر جایز نیست. خب ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لاَ یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ﴾ ولی در همین حال هم اگر عفّتشان را حفظ بکنند ﴿خَیْرٌ لَهُنَّ﴾ معلوم میشود این ستر, عفاف است این عفاف را و این ملکه عفّت را باید حفظ کرد ﴿وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾.
در جریان ورود در خانهها فرمود وارد نشوید مگر اینکه اذن بگیرید که آیه 27 همین سوره این بود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا﴾ الآن در موارد دخول در خانهها هم ادب ورود را ذکر میکند (یک) و هم بهرهبرداری از موادّ غذایی در خانهها را ذکر میکند (دو) و هم اینکه کسانی که در نشست و برخاست معذورند برای آنها گشایشی قائل است (سه) و هم اینکه این درود را معنا میکند (چهار) که قسمت مهم و مهمترین بخش این آیه درباره این است که شما از طرف خدا سلام بفرستید که این باید جداگانه بحث بشود و معنا بشود خب. فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ﴾ برخی از مفسّران این را به جهاد برگرداندند[4] این مطلب حق است در ادله دیگر هست که جهاد بر این گروه واجب نیست بر کسی که معذور است ذویالأعذار حضورشان در معرکه قتال واجب نیست یعنی نابینا, لنگ, بیمار اینها میتوانند جبهه نروند اما بحث در مسئله جبهه و جنگ و جهاد و امثال ذلک نیست بحث در ورود در منازل یکدیگر است و استفاده از موادّ غذایی میفرماید ورود شما در این منازل مستثناست که بدون اذن وارد بشوید اذن جدید لازم نیست و در جریان همسفره بودن همکاسه شدن با این افراد ذویالأعذار محذوری ندارد نه شما حریم بگیرید که اینها را همسفره قرار ندهید نه آنها شرمنده بشوند و خجالت بکشند و با شما همکاسه نشوند با اینها همکاسه بشوید همسفره بشوید همغذا بشوید هیچ محذوری هم ندارد درست است در مسئله جهاد از اینها تکلیف برداشته شد ولی آیه درباره جهاد نیست ﴿لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ وَلاَ عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَی أَنفُسِکُمْ﴾ که چه ﴿أَن تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ﴾ این ﴿بُیُوتِکُمْ﴾ یعنی «بیوت أولادکم, بیوت أزواجکم» اگر خانهای, اتاقی مخصوص پسر شماست مخصوص همسر شماست این را اگر بدون اذن وارد بشوید مجازید اینکه فرمود: ﴿مِنْ بُیُوتِکُمْ﴾ نه یعنی خانه خود شما این دیگر احتیاجی به وحی نبود که انسان وارد خانه خودش بشود حرجی ندارد از چه کسی اذن بگیرد؟ میبینید در این آیه ازواج اصلاً نیامده ابنا اصلاً نیامده سرّش این است که اینها داخل در ﴿بُیُوتِکُمْ﴾ هستند وگرنه خانه خود آدم که دیگر احتیاج به وحی نیست که خدا بفرماید عیب ندارد شما بروید در خانهتان اینکه ﴿مِنْ بُیُوتِکُمْ﴾ را فرمود بعد مسئله فرزند را ذکر نکرد مسئله همسر را ذکر نکرد معلوم میشود که ﴿بُیُوتِکُمْ﴾ یعنی «بیوت أبنائکم, بیوت أزواجکم» و مانند آن که اینها بیت شماست در حقیقت.
خب در جریان ورود فرمود وارد خانه دیگران نشوید مگر اینکه مأنوس بشوید و سلام بکنید درباره اینها فرمود هیچ محذوری ندارد که ﴿أَن تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ﴾ خب أکل در بیوت, فرع بر دخول است پس هم ﴿لاَ تَدْخُلُوا﴾ و مانند آن موارد استثنایی دارد که آنچه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نور» بیان شده است یعنی آیه 27 که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا﴾ بعد هم در آیه بعد فرمود: ﴿فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَداً فَلاَ تَدْخُلُوهَا﴾ و تا اذن نگرفتید وارد نشوید این برای کسانی است که از این هشت نُه گروه نباشند درباره این هشت نُه گروه استثنا شده سرّ استثنا آن است که انسان وقتی میخواهد در چیزی تصرّف بکند یا آن تصرّف متوقّف بر مِلک و مُلک است یا نه, تصرّف متوقّف بر مِلک و مُلک نیست صِرف اباحه کافی است برخی از تصرّفات است که انسان تا مالک نباشد (یک) و مَلک نباشد (دو) این تصرّف نافذ نیست نظیر بیع کردن, عتق کردن, وقف کردن و مانند آن این گونه از تصرّفات انسان باید هم مَلک باشد (یک) هم مالک باشد (دو) «لا بیع الاّ فی مِلکٍ»[5] و«لا بیع الاّ فی مُلکٍ» چیزی که انسان مالک نیست اگر بفروشد فضولی است یا چیزی که مالک است ولی مَلکِ نیست در دست دیگری است مالی است مسروق; مِلک طلق اوست ولی دیگری برده سرقت کرده این درست است مالک است ولی مَلِک نیست درست است مِلک دارد ولی مُلک ندارد این چه چیزی را میخواهد بفروشد. بنابراین اگر کسی خواست تصرّفِ بیع و امثال ذلک بکند اینها حتماً مِلک میخواهد مُلک میخواهد و مانند آن نظیر وقف نظیر عِتق رقبه و مانند آن کسی میخواهد کفّاره بدهد خب باید مال خودش را کفّاره بدهد.
بخش دیگر از تصرّفات احتیاج به مِلک و مُلک نیست صرف اباحه تصرّف کافی است, اگر یک وقت خواست تصرّف بکند که عینی را به دیگری بدهد که میشود بیع و امثال بیع این باید مالک باشد اگر خواست عین را ندهد منفعت عین را بدهد بالأخره باید مالک منفعت باشد ولو مالک عین نباشد مالک منفعت باشد وگرنه در حوزه نقل منفعت میشود فضولی مثل کسی که خانهای را اجاره کرده به نحو مباشرت که خودش استفاده کند و حقّ انتقال به دیگری را ندارد ولی همین خانه را یا همین مغازه را که به نحو مباشرت اجاره کرده حالا میخواهد به دیگری واگذار کند این اجاره, فضولی است برای اینکه او حقّ انتقال نداشت اگر خواست اجاره بدهد باید مَلک باشد و مالک باشد نسبت به منفعت ولو نسبت به عین مالک نیست. قسم سوم مسئله مِلک عین نیست مِلک منفعت نیست مِلک انتفاع است نظیر عقد عاریه, عاریه عقد است عقد است یعنی عقد است غیر از اباحه تصرّف است یک ایجاب دارد یک قبول دارد آن مُعیر ایجاب میکند مستعیر قبول دارد و منفعت را مالک نمیشود انتفاع را مالک میشود لذا اگر کسی از دست این مستعیر گرفت به او چیزی بدهکار نیست برای اینکه او مالک منفعت نبود بر خلاف اینکه از دست مستأجر چیزی را بگیرد و غصب بکند آن بر اساس قاعده «علی الید»[6] ضامن است چون مالک منفعت همان مستأجر است و منفعت را این شخص غاصب تفویت کرده. این سه امر احتیاج به عقد دارد.
از این امور گذشته یعنی تملیک عین نیست تملیک منفعت نیست تملیک انتفاع نیست غرض مالکیّت نیست سخن از اباحه تصرّف باشد این هیچ عقدی نمیخواهد, اذن کافی است بلکه ضعیفتر از اذن, کشف رضا کافی است انسان اگر اذن فحوا هم احراز بکند طیب نفس هم احراز بکند کافی است آیه محلّ بحث درباره این قسم چهارم و پنجم است یعنی میخواهد خانهای بنشیند در اتومبیلی سوار بشود از اتومبیلی استفاده کند روی فرشی بنشیند غذایی بخورد هیچ کدام از اینها احتیاج به آن عقود سهگانه ندارند نه از قبیل بیعاند که نقل عین است نه از قبیل اجارهاند که نقل منفعت است نه از قبیل عاریه است که نقل انتفاع است و مانند آن صِرف اباحه تصرّف است در اضافه یعنی ضِیف را پذیرایی کردن مهمان را پذیرایی کردن اگر ظرف میوهای را نزد مهمان گذاشتند این اباحه تصرّف است نه تملیک عین است نه تملیک منفعت است نه تملیک انتفاع لذا او حقّ بردن ندارد این مِلک او نیست مگر اینکه خود صاحبخانه جداگانه تملیک کرده باشد فقط اباحه تصرّف است مهمان بیش از اباحه تصرّف از خانه میزبان سهمی ندارد این اباحه تصرّف گاهی با لفظ است گاهی با اذن قلبی است و مانند آن. آن گونه از مسائل که در محور تملیک است این ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً﴾ (یک) ﴿عَن تَرَاضٍ﴾[7] (دو) باید تجارت باشد اما این بخشهای چهار و پنج بر اساس «لا یَحلّ مال امریء مسلمٍ الاّ بطیب نفسه»[8] است کاری به نقل و انتقال ندارد اگر کسی بخواهد در خانه دیگری بنشیند نماز بخواند روی فرشش بنشیند از غذای او استفاده کند باید اباحه تصرّف باشد این آیه ناظر به اباحه تصرّف است وقتی که آیاتی آمده است که شما از مال حرام بپرهیزید خیلیها جدّی گرفتند و سعی میکردند که از این گونه از موارد به شدّت بپرهیزند آیه نازل شد که خدا که فرمود از مال دیگران استفاده نکنید یعنی از مال بیگانهها نه از مال ارحام و قوم و خویشی که اذن فحوا اینها را همراهی میکند اصل بر اذن فحواست و رضایت است و اباحه تصرّف است در این گونه از موارد که شاهدِ حال حکایت میکند مگر اینکه دلیل خاص داشته باشیم بر خلافش. خب پس در این گونه از موارد, اباحه تصرّف است و اباحه تصرّف هم غیر از تملیک است و کسی که مسافرت میکند کلیدش را به همسایه میدهد میگوید در اختیار شما اگر دلیل خاص بر خلافش اقامه نشده باشد او میتواند چیزی در منزلش هست میل کند در منزلش برود بنشیند نماز بخواند استفاده کند کلید را به او داده گفته این هفته من میروم مسافرت این خانه در اختیار شما در این گونه از موارد حتی اذن هم لازم نیست طیب نفسی که کشف بشود کافی است چون آن بیان نورانی حضرت این نیست که «لا یحلّ مال امریء مسلمٍ الاّ باذنه» دارد «إلاّ بطیب نفسه» اگر ما رضای او را کشف کردیم ولو با اذن فحوا این مسئله حلال است این آیه ناظر به این بخشهای از تصرّفات خانوادگی است که فرمود اینها یعنی این بیماران این اعرج این اعما اینها با شما در این مسائل شریکاند یکساناند برخیها میگفتند که اینها نیایند شرکت نکنند برای اینکه یک اعرج جای بیشتری میخواهد تفسّح در جا میخواهد یعنی جای وسیعتری میخواهد; یا خود او خجل میشد شرکت نمیکرد یا بعضیها میگفتند اینها نیایند آیه آمده که اعرج و غیر اعرج اعما و غیر اعما مریض و غیر مریض با هم باشید برای اینکه دیدن اینها خیلی از آثار و برکات را به همراه دارد هم این دلشکستهها تأمین میشوند و هم از غرور شما میکاهد این حرجی نیست که با هم زندگی کنید در کنار سفره با هم بنشیند نه آنها احتجاب بکنند نه شما بیجا فاصله بگیرد اگر مسئله به همین صورت حل بشود با سیاق آیات هم سازگار است چه اینکه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم همین راه را طی کردند[9] ﴿لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ وَلاَ عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَی أَنفُسِکُمْ﴾ که این کارها را انجام بدهید. خب میبینید اینها مدینه فاضله درست میکند.
خدا غریق رحمت کند مرحوم شهید را یک الفیه نوشته یک نفلیه نوشته. الفیه هزار حکم واجب برای نماز است نفلیه سه هزار حکم مستحب برای نماز است بسیاری از احکام و حِکَم نماز را قرآن کریم ذکر نکرده اما اینها آداب زندگی است آداب اجتماعی است اینها عاطفه ایجاد میکند اینها محبّت ایجاد میکند اینها وحدت ایجاد میکند اینها جامعه را منسجم میکند اینها را قرآن ذکر کرده جامعه منسجم برکات الهی را میتواند ببیند. تنها مسائل سیاسی نیست که بیگانه در اینها طمع نمیکند نظیر ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾[10] مسائل آداب و اخلاق و رفاه و امثال ذلک هم هست فرمود با هم زندگی کنید این صِله رحم که خب یک گروه فراوانی را به هم منسجم میکند این نمیگذارد مشکلات اجتماعی پیش بیاید زد و خورد پیش بیاید دعوا پیش بیاید قهر پیش بیاید این قدر دین توسعه داده که آدم بدون اجازه عمو, خاله, دایی مجاز است برود خانه آنها غذا بخورد این معنایش همان عاطفه است انسجام است دیگر اگر این جامعه به این سَمت حرکت کند یعنی محیط خانوادگی با این وضع گستردهای که هست هر کسی با سی چهل خانواده رابطه دارد بالأخره عموها و داییها و عمّهها و خالهها و برادرها و خواهرها و اینهاست دیگر آن وقت این میشود منسجم.
این بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که فرمود صِله رحم بکنید برای اینکه وقتی رفتید آنجا حرفهای ما را میزنید و حرفهای ما انسجام ایجاد میکند همین است فرمود: «تَزاوَروا فإنّ فی زیارتِکم احیاءً لقلوبِکم و ذِکراً لأحادیثِنا و أحادیثُنا تُعَطِّفُ بعضَکم علی بعض»[11] فرمود شما شیعههای ما وقتی کنار هم نشستید بالأخره حرفهای ما را میزنید روایات ما را نقل میکنید مکتب ما را بازگو میکنید مکتب ما عاطفه ایجاد میکند اینکه میبینید میگویند سنگ روی سنگ بند نمیشود که قبلاً هم بحثش گذشت همین است دیگر شما این برجهای رفیعی که میبینید این سنگ روی سنگ بند نمیشود که یک ملات نرمی میخواهد بالأخره, این ملات نرم است که این برج را حفظ میکند و این عاطفه است که جامعه واحد منسجم میسازد دیگر فرمود: «و أحادیثُنا تُعَطِّفُ بعضَکم علی بعض» اینها را قرآن اصرار دارد که خودش بالصراحه شفاف به صورت باز بیان کند. خب ﴿أَن تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ﴾ این ﴿بُیُوتِکُمْ﴾ یعنی «بیوت أبنائکم و أزواجکم» لذا اینها را قرآن دیگر جداگانه ذکر نکرده اینها به منزله بیت خود آدم است دیگر ﴿أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ﴾ قسمت مهمّ قهر و کینهها متأسفانه در همین خانوادههاست اگر دین فرموده ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾[12] راهش هم نشان داده بالأخره ﴿أَوْ بُیُوتِ خَالاَتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ﴾ همسایهای است میخواهد به زیارت خانه خدا برود به حج و عمره یا عتبات مشرّف بشود کلید را میدهد به همسایه دیگر خب این هم سری میزند هم خانه همسایه را حفظ میکند و هم به منزله برادر او محسوب میشود ﴿أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ﴾ خب دیگر در جامعه چه کسی میماند همه را با این عاطفه بست صدیق آن قدر مهم است که گاهی انسان در قیامت آرزو میکند که من ای کاش یک دوست مناسبی داشتم میفرماید: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ ٭ وَلاَ صَدِیقٍ حَمِیمٍ﴾[13] گاهی صدیق آنچنان مشکل انسان را حل میکند که از برادر نزدیکتر است بالأخره هر کسی در جامعه صدیقی دارد دیگر آن وقت این آیه این جامعه را بست آن وقت این جامعه میشود منسجم.
پرسش...
پاسخ: اصلش منع است دیگر اینها خرج بالدلیل است دیگر اینها ادلّه است اینها مخصّص و مقیّد آن اطلاقات است که «لا یحلّ مال امریء مسلمٍ الا بطیب نفسه»[14] اینجاهاست در حقیقت این تخصّصاً خارج است نه تخصیصاً در این موارد طیب نفس است دیگر وقتی جامعه منسجم شد عاطفی شد رحامت شد صِله رحم شد این تخصّصاً خارج است تخصیصی در کار نیست تقییدی در کار نیست در همه موارد طیب نفس است دیگر.
پرسش: استاد اگر در آن موارد فقط در واقع بحث این است که شما مواظبت داشته باشید ولی بحث..
پاسخ: خب این با قرینه همراه است اگر با قرینه همراه بود نه خیر نمیشود تصرّف کرد خب آن وقت چیزی هم باید به او بدهد این میشود اجیر این میشود مزدور به کسی گفتند ما میرویم زیارت شما چند روزی خانه ما مواظب باشید خب عمل مؤمن محترم است چیزی هم باید به او بدهد دیگر اگر چیزی نگفت, اجرتالمسمّا نبود اجرتالمثل باید بدهد دیگر حالا خود این شخص اگر عفو کند و نگیرد مطلب دیگر است وگرنه امر کرده خود آن شخص همسایه که داوطلب نبود این امر کرده وقتی امر کرد ضامن است اگر عقد اجاره بست باید اجرتالمسمّی بدهد, نشد اجرتالمثل بدهد شرعاً بدهکار میشود اگر ﴿مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ﴾ یعنی کلید را به او داد گفت این منزل در اختیار شما که غالباً نسبت به همسایهها اینچنین است این «لا جناح علیه أن یأکل مِن متاعه» و اگر از آن قبیل نبود گفت آقا خانه مرا مواظب باش خب شرعاً بدهکار است دیگر خب چه حق داری امر کنی مگر عبد و مولاست شما وقتی گفتی خانه مرا مواظب باش امر کردی, امر کردی فعل مسلم محترم است فعل مسلم محترم شد شما باید ضمان بدهی اگر ضمان ید بود نشد ضمان معاوضه.
خب ﴿لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا﴾ شما با هم ﴿جَمِیعاً﴾ در کنار یک سفره بنشینید ﴿أَوْ أَشْتَاتاً﴾ شَتیت یعنی پراکنده, شتّا یعنی پراکنده این گروههای یادشده که ذویالآهاتاند آههای دارند بیماری دارند یا اعرجاند یا اعمایند و مانند آن با هم در کنار یک سفره بنشیند یا بیهم؟ فرق نمیکند.
عمده آن است که فرمود: ﴿فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً﴾ اگر کسی در خانه بود که خب سلام میکنید بر اهل خانه و چون مؤمنون «بعضهم من بعض»اند نظیر ﴿فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ که آنجا گفته شد یعنی یکدیگر به منزل جان هستید آنجا در جریان قوم موسای کلیم که ﴿فَتُوبُوا إِلَی بَارِئِکُمْ﴾ در آنجا دارد ﴿فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾[15] یعنی «فلْیقتل بعضکم بعضا» اینجا هم ﴿فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ﴾ یعنی «فلْیُسلّم بعضکم علی بعضٍ» اگر کسی در خانه بود و اگر کسی در خانه نبود بگویید «السلام علینا» مثل اینکه در نماز این کار را میکنیم میگوییم «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» خب این «السلام علینا» این سلام که دعا نیست این سلام کلام آدمی است اگر دعا بود که مبطل نماز نبود انسان در نماز اگر بخواهد به کسی سلام بکند عمداً نمازش باطل است سهواً اگر سلام کرد سجده سهو دارد سلام, کلام آدمی است نه دعاست نه ذکر است نه قرآن است هیچ کدام از اینها نیست یک وقت است که یک جمله دعائیهای میخواند آیهای از قرآن میخواند نظیر ﴿سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ﴾[16] خب این قرآن است ﴿سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾[17] این قرآن است اما یک وقت میخواهد به کسی سلام بکند این اگر در نماز به کسی سلام کرد عالماً عامداً این سلام مثل کلام عمدی, مبطل صلات است اگر سهواً سلام کرد که خب سجده سهو دارد برای اینکه این ذکر خدا نیست دعا نیست قرآن نیست هیچ چیز نیست کلام آدمی است حالا این کلام آدمی یک وقت خود انسان تحیّت دارد میگوید درود عرض میکنم تحیّت عرض میکنم این میگوید «سلامٌ علیکم» یک وقت این است یک وقت میگوید نه ﴿تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ در نماز که ما میگوییم «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» خود ما به خودمان سلام میکنیم اینکه دعا نیست انسان میتواند نسبت به خودش دعا بکند «اللهمّ اغفر لی» یا «اللهمّ اشفنی, اللهمّ ارزقنی, اللهمّ زدنی علما» اینها دعاست اما ما نسبت به خود سلام بکنیم یعنی چه؟ «السلام علینا» این یعنی چه؟ اینجاست که گفتند که این شخص نمازگزار شده خلیفةالله وقتی خلیفةالله شد ترجمان خداست در مقام فعل وقتی ترجمان خدا شد رسالت الهی را دارد این رسول الله است که دارد سلام خدا را میرساند اگر خدا بفرماید: ﴿سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ﴾ این بهجاست بفرماید: ﴿سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾ بهجاست بفرماید: ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾[18] بهجاست خدا بفرماید «سلام علی عباد الله الصالحین» بهجاست همین خدا به نمازگزار اجازه میدهد میفرماید شما از طرف من به نمازگزاران عالَم سلام بفرست این کم مقامی نیست که ﴿تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ حالا آن مفسّران عادی میگویند اصلِ این تحیّت را خدای سبحان جعل کرده است چون خدا چنین قانونی وضع کرده است این ﴿تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ اما وقتی قدری دقیقتر بشویم آن معنی اول مطلوب است یعنی یک نمازگزار خلیفةالله میشود و فرستاده خدا میشود.
یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که اینها که فهرست موضوعی نهجالبلاغه را تنظیم میکردند خیال میکردند این مربوط به رسول الله است. حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که «إنّ المسکین رسول الله»[19] یعنی کسی که نیازمند واقعی است آمده به شما مراجعه کرده خدا این را فرستاده این رسول الله آن رسول اللهِ پیغمبر نیست رسول الله یعنی فرستاده خدا کسی که واقعاً نیازمند است به ما مراجعه کرد ما باید بدانیم کسی این را فرستاده آن کس خداست «إنّ المسکین رسول الله» خب اگر «إنّ المسکین رسول الله» شد «المعطی» هم رسول الله است او با یک دست میفرستد با دست دیگری پاسخ میدهد انسان نباید خودش را کم بگیرد خب اگر همین مستمند را خدا فرستاد آن مجیب را هم خدا فرستاد که مشکل این را حل بکند «المسکین رسول الله». خب پس مُصلّی میشود رسول الله این فرستاده خدا این خلیفه خدا بر همه نمازگزاران سلام میفرستد «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» این را چه کسی میگوید؟ رسول الله میگوید. اینجا هم فرمود: ﴿فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً﴾ وگرنه انسان سلامی که خودش دارد به دیگری میفرستد که بگوید من تحیّت عرض میکنم سلام عرض میکنم دیگر ﴿تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً﴾ نیست بله, تَقنینش این قانون سلام کردن را ذات اقدس الهی مشخّص کرده اما خود این سلام تحیّت باشد پربرکت باشد طیّب باشد این باید ﴿مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ بیاید دیگر.
پرسش:..
پاسخ: بله خب دیگر و همان بزرگان گفتند کسی که حضور قلب ندارد وقتی در پایان نماز سلام میکند ما خجالت میکشیم چرا, برای اینکه انسان بر اساس اینکه نماز, «تحریمُها التکبیرُ و تحلیلُها التسلیم»[20] این نماز معراج مؤمن است «المصلّی یُناجی ربَّه»[21] همین است نمازگزار با خدای خودش مناجات میکند و با خدا خلوت کرده چون خلوت کرده (یک) عروج کرده (دو) پس در این مسجد نیست در جمع مردم نیست وقتی که نزول دارد از آن معراج, عرض ارادتش تمام شد عرض بندگیاش تمام شد حالا میخواهد وارد بشود, این تازه آمده در مسجد وقتی تازه آمده در مسجد به مردم سلام میکند میگوید «السلام علیکم و رحمة الله» ایشان فرمایشش این است که کسی که حواسش نزد مردم است این معراج نکرده در مردم است حواسش نزد دیگران است این وقتی میگوید «السلام علیکم» ماها خجالت میکشیم مثل اینکه الآن ما اینجا نشستیم کسی به دیگری بگوید آقا سلام عرض میکنم خب این جای خجالت است دیگر ما که نرفتیم جایی غیبت نکردیم در حضور یکدیگریم آخر به یکدیگر سلام بکنیم؟! میگوید این آقا باید رویش بشود بگوید «السلام علیکم» این مگر کجا بود اینکه همین جا بود.
بله, اگر عروج کرده باشد «الصلاةُ معراجُ المؤمن»[22] باشد «المصلّی یناجی ربّه» باشد نجوا باشد خلوت باشد با خدای خودش گفتگو کرده باشد با ما نبود حالا که آمده پایین با ما آمده باید بگوید «السلام علیکم و رحمة الله» چون تازه وارد این بیت شده بعضی از آقایان مفسّران این بیت را بر مسجد هم تطبیق کردند البته حصر نیست مسجد هم جزء بیوت است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص461.
[2] . سورهٴ نور, آیهٴ 30.
[3] . من لا یحضره الفقیه, ج3, ص470.
[4] . ر.ک: مجمعالبیان, ج7, ص245; ر.ک: جامعالبیان, ج18, ص129.
[5] . تذکرةالفقهاء (ط.القدیمة), ص449.
[6] . فقه القرآن, ج2, ص74.
[7] . سورهٴ نساء, آیهٴ 29.
[8] . نهجالحق, ص493.
[9] . المیزان, ج15, ص164.
[10] . سورهٴ توبه, آیهٴ 123.
[11] . الکافی, ج2, ص186.
[12] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 103.
[13] . سورهٴ شعراء, آیات 100 و 101.
[14] . نهجالحق, ص493.
[15] . سورهٴ بقره, آیهٴ 54.
[16] . سورهٴ صافات, آیهٴ 79.
[17] . سورهٴ صافات, آیهٴ 109.
[18] . سورهٴ صافات, آیهٴ 120.
[19] . نهجالبلاغه, حکمت 304.
[20] . الکافی, ج3, ص69.
[21] . بحارالأنوار, ج68, ص216.
[22] . التفسیر الکبیر, ج1, ص226.
- طرح احکام عفاف و حجاب؛
- نگاه ورود به حریم عفاف یک زن است و این حرمتشکنی است؛
- لزوم گرفتن اذن برای ورود به منزل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لاَ یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (60) لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ وَلاَ عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَی أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خَالاَتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (61)﴾
در این سورهٴ مبارکهٴ «نور» بخش وسیعی از احکام عفاف و حجاب را مطرح فرمود. قبلاً فرمود که زنها موظّفاند خود را بپوشانند چه اینکه مردها موظّفاند چشمان خود را بپوشانند و نگاه نکنند. در مسئله وجوب سَتر نه مسئله جواز نگاه در مسئله وجوب ستر یک سلسله اموری استثنا شده همان طوری که در جریان وجه و کفّین برخیها استثنا کردند اما این استثنا ناظر به مسئله وجوب ستر است نه عدم جواز نظر یعنی اگر فقیهی فتوا داد که پوشاندن صورت واجب نیست یا پوشاندن کفّین واجب نیست معنایش این نیست که نامحرم هم میتواند نگاه کند در اینجا هم استثنا از وجوب ستر است نه از عدم جواز نظر حالا اگر آیهای, روایتی دلیل بود بر اینکه یک زن سالمند میتواند مقداری از روسری خود را کنار ببرد موی سرش پیدا بشود اما آیا این دلیل است بر اینکه دیگری هم میتواند نگاه کند یا نه, غرض آن است که استثنای از مسئله وجوب ستر, مجوّز نگاه نامحرم نیست مثل همان مسئله جواز کشف وجه و کفّین که این مستلزم جواز نظر نامحرم نبود.
مطلب دوم آن است که اگر گفتیم ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ یعنی «والقواعد من الحیض و الحمل» آن وقت آن ﴿لاَ یَرْجُونَ﴾ میشود قید احترازی اما اگر گفتیم «والقواعد من الحیض و الحمل و النکاح» آن قید یعنی ﴿لاَ یَرْجُونَ﴾ میشود توضیحی ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لاَ یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَ جُنَاحٌ﴾ بر آنها حرجی نیست که برخی از این سترها و پوششها را رعایت نکنند ﴿أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ﴾ در اینکه این ثیاب آیا جلباب است یا نه, خمار است یا نه, مقنعه است یا نه, وجوه فراوانی گفته شد که بخشی از آنها را باید روایات تأمین کند ولی اجمالاً آنکه فتوا بر این است, این است که بعضی از مواضع بدن را نمیتواند نپوشاند (این یک) مقداری از موی سر اگر پیدا شد مقداری از ذراع که فوق کفّ است اگر پیدا شد مقداری از جِیْب که دون وجه است پیدا شد این عیب ندارد تازه این درباره استثنای از وجوب ستر است اما جواز نظر باید دلیل خاصّ خودش را دید خب.
مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان بعد از این بیان میفرماید نظر جایز نیست فرمایش مرحوم شیخ طوسی در تبیان این است که نگاه جایز نیست حالا اگر هم ستر بر او واجب نباشد نگاه به موی او و مانند آن جایز نیست[1] غرض این است که اگر کسی بخواهد جواز نظر را استنباط کند دلیل میطلبد آیه ناظر به آن نیست اصلاً اگر روایتی دلالت داشت همان طوری که گفته صوت زن عورت نیست موی زن سالمند یا جیْب و گردن زن سالمند یا مقداری از ساق و ذراع زن سالمند عورت نباشد آن وقت نگاه جایز است این دو مبحث کاملاً از هم جداست همین شیخ طوسی که در تبیان آیه را به ظاهرش معنا کرده است که درباره وجوب ستر استثنا شده میفرماید نظر جایز نیست خب غرض اینکه جواز نظر دلیل میطلبد چون اطلاقات ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا﴾[2] نظر را منع کرده است.
پرسش...
پاسخ: بله, یک وقت است که خودِ نظر, نظر به مو ولو به ریبه هم نباشد جایز نیست این حرمتی است این احترام زن است چرا گفتند زنهایی که «إذا نُهین لا یَنتهینَ»[3] نگاه به آنها جایز است چرا گفتند نگاه به زن کافره اگر لریبةٍ نباشد جایز است برای اینکه نگاه, ورود به حریم عفاف یک زن است و این حرمتشکنی است این باید مصون باشد این بیحرمتی به زن است اگر کسی او را نگاه کند و جایز نیست ولو به عنوان ریبه هم نباشد حالا کسی قصد ریبه ندارد طبیب و معالج هم نیست و هیچ اثر سوئی هم بر این نگاه بار نیست مگر میشود نگاه کرد؟! موی زن هم همین طور است غرض این است که شارع مقدس این را به عنوان حریم نگه داشته یک حرمت و احترامی است برای او برای زن کافر این احترام نیست که اگر کسی قصد ریبه نداشت میتواند نگاه بکند آنها هم «إذا نهین لا ینتهین» این روستاییها که این طورند که حرفشنوی ندارند و نصیحتپذیر نیستند امر به معروف و نهی از منکر در آنها اثر نمیکند آنها هم حرمت خودشان را از دست دادند مسئله نگاه به ریبه حرام است ولو نسبت به کافره که انسان به فساد میافتد اگر نگاه ریبه نباشد نسبت به زن مسلمان نگاه جایز نیست مگر آن وجه و کفّینی که برخیها استثنا کردند لذا همین شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان با اینکه ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ﴾ را جزء مسئله استثنای از ستر معنا کرده است مانند سایر مفسّران, فرمود نظر جایز نیست. خب ﴿وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لاَ یَرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ﴾ ولی در همین حال هم اگر عفّتشان را حفظ بکنند ﴿خَیْرٌ لَهُنَّ﴾ معلوم میشود این ستر, عفاف است این عفاف را و این ملکه عفّت را باید حفظ کرد ﴿وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾.
در جریان ورود در خانهها فرمود وارد نشوید مگر اینکه اذن بگیرید که آیه 27 همین سوره این بود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا﴾ الآن در موارد دخول در خانهها هم ادب ورود را ذکر میکند (یک) و هم بهرهبرداری از موادّ غذایی در خانهها را ذکر میکند (دو) و هم اینکه کسانی که در نشست و برخاست معذورند برای آنها گشایشی قائل است (سه) و هم اینکه این درود را معنا میکند (چهار) که قسمت مهم و مهمترین بخش این آیه درباره این است که شما از طرف خدا سلام بفرستید که این باید جداگانه بحث بشود و معنا بشود خب. فرمود: ﴿لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ﴾ برخی از مفسّران این را به جهاد برگرداندند[4] این مطلب حق است در ادله دیگر هست که جهاد بر این گروه واجب نیست بر کسی که معذور است ذویالأعذار حضورشان در معرکه قتال واجب نیست یعنی نابینا, لنگ, بیمار اینها میتوانند جبهه نروند اما بحث در مسئله جبهه و جنگ و جهاد و امثال ذلک نیست بحث در ورود در منازل یکدیگر است و استفاده از موادّ غذایی میفرماید ورود شما در این منازل مستثناست که بدون اذن وارد بشوید اذن جدید لازم نیست و در جریان همسفره بودن همکاسه شدن با این افراد ذویالأعذار محذوری ندارد نه شما حریم بگیرید که اینها را همسفره قرار ندهید نه آنها شرمنده بشوند و خجالت بکشند و با شما همکاسه نشوند با اینها همکاسه بشوید همسفره بشوید همغذا بشوید هیچ محذوری هم ندارد درست است در مسئله جهاد از اینها تکلیف برداشته شد ولی آیه درباره جهاد نیست ﴿لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ وَلاَ عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَی أَنفُسِکُمْ﴾ که چه ﴿أَن تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ﴾ این ﴿بُیُوتِکُمْ﴾ یعنی «بیوت أولادکم, بیوت أزواجکم» اگر خانهای, اتاقی مخصوص پسر شماست مخصوص همسر شماست این را اگر بدون اذن وارد بشوید مجازید اینکه فرمود: ﴿مِنْ بُیُوتِکُمْ﴾ نه یعنی خانه خود شما این دیگر احتیاجی به وحی نبود که انسان وارد خانه خودش بشود حرجی ندارد از چه کسی اذن بگیرد؟ میبینید در این آیه ازواج اصلاً نیامده ابنا اصلاً نیامده سرّش این است که اینها داخل در ﴿بُیُوتِکُمْ﴾ هستند وگرنه خانه خود آدم که دیگر احتیاج به وحی نیست که خدا بفرماید عیب ندارد شما بروید در خانهتان اینکه ﴿مِنْ بُیُوتِکُمْ﴾ را فرمود بعد مسئله فرزند را ذکر نکرد مسئله همسر را ذکر نکرد معلوم میشود که ﴿بُیُوتِکُمْ﴾ یعنی «بیوت أبنائکم, بیوت أزواجکم» و مانند آن که اینها بیت شماست در حقیقت.
خب در جریان ورود فرمود وارد خانه دیگران نشوید مگر اینکه مأنوس بشوید و سلام بکنید درباره اینها فرمود هیچ محذوری ندارد که ﴿أَن تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ﴾ خب أکل در بیوت, فرع بر دخول است پس هم ﴿لاَ تَدْخُلُوا﴾ و مانند آن موارد استثنایی دارد که آنچه در همین سورهٴ مبارکهٴ «نور» بیان شده است یعنی آیه 27 که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا﴾ بعد هم در آیه بعد فرمود: ﴿فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَداً فَلاَ تَدْخُلُوهَا﴾ و تا اذن نگرفتید وارد نشوید این برای کسانی است که از این هشت نُه گروه نباشند درباره این هشت نُه گروه استثنا شده سرّ استثنا آن است که انسان وقتی میخواهد در چیزی تصرّف بکند یا آن تصرّف متوقّف بر مِلک و مُلک است یا نه, تصرّف متوقّف بر مِلک و مُلک نیست صِرف اباحه کافی است برخی از تصرّفات است که انسان تا مالک نباشد (یک) و مَلک نباشد (دو) این تصرّف نافذ نیست نظیر بیع کردن, عتق کردن, وقف کردن و مانند آن این گونه از تصرّفات انسان باید هم مَلک باشد (یک) هم مالک باشد (دو) «لا بیع الاّ فی مِلکٍ»[5] و«لا بیع الاّ فی مُلکٍ» چیزی که انسان مالک نیست اگر بفروشد فضولی است یا چیزی که مالک است ولی مَلکِ نیست در دست دیگری است مالی است مسروق; مِلک طلق اوست ولی دیگری برده سرقت کرده این درست است مالک است ولی مَلِک نیست درست است مِلک دارد ولی مُلک ندارد این چه چیزی را میخواهد بفروشد. بنابراین اگر کسی خواست تصرّفِ بیع و امثال ذلک بکند اینها حتماً مِلک میخواهد مُلک میخواهد و مانند آن نظیر وقف نظیر عِتق رقبه و مانند آن کسی میخواهد کفّاره بدهد خب باید مال خودش را کفّاره بدهد.
بخش دیگر از تصرّفات احتیاج به مِلک و مُلک نیست صرف اباحه تصرّف کافی است, اگر یک وقت خواست تصرّف بکند که عینی را به دیگری بدهد که میشود بیع و امثال بیع این باید مالک باشد اگر خواست عین را ندهد منفعت عین را بدهد بالأخره باید مالک منفعت باشد ولو مالک عین نباشد مالک منفعت باشد وگرنه در حوزه نقل منفعت میشود فضولی مثل کسی که خانهای را اجاره کرده به نحو مباشرت که خودش استفاده کند و حقّ انتقال به دیگری را ندارد ولی همین خانه را یا همین مغازه را که به نحو مباشرت اجاره کرده حالا میخواهد به دیگری واگذار کند این اجاره, فضولی است برای اینکه او حقّ انتقال نداشت اگر خواست اجاره بدهد باید مَلک باشد و مالک باشد نسبت به منفعت ولو نسبت به عین مالک نیست. قسم سوم مسئله مِلک عین نیست مِلک منفعت نیست مِلک انتفاع است نظیر عقد عاریه, عاریه عقد است عقد است یعنی عقد است غیر از اباحه تصرّف است یک ایجاب دارد یک قبول دارد آن مُعیر ایجاب میکند مستعیر قبول دارد و منفعت را مالک نمیشود انتفاع را مالک میشود لذا اگر کسی از دست این مستعیر گرفت به او چیزی بدهکار نیست برای اینکه او مالک منفعت نبود بر خلاف اینکه از دست مستأجر چیزی را بگیرد و غصب بکند آن بر اساس قاعده «علی الید»[6] ضامن است چون مالک منفعت همان مستأجر است و منفعت را این شخص غاصب تفویت کرده. این سه امر احتیاج به عقد دارد.
از این امور گذشته یعنی تملیک عین نیست تملیک منفعت نیست تملیک انتفاع نیست غرض مالکیّت نیست سخن از اباحه تصرّف باشد این هیچ عقدی نمیخواهد, اذن کافی است بلکه ضعیفتر از اذن, کشف رضا کافی است انسان اگر اذن فحوا هم احراز بکند طیب نفس هم احراز بکند کافی است آیه محلّ بحث درباره این قسم چهارم و پنجم است یعنی میخواهد خانهای بنشیند در اتومبیلی سوار بشود از اتومبیلی استفاده کند روی فرشی بنشیند غذایی بخورد هیچ کدام از اینها احتیاج به آن عقود سهگانه ندارند نه از قبیل بیعاند که نقل عین است نه از قبیل اجارهاند که نقل منفعت است نه از قبیل عاریه است که نقل انتفاع است و مانند آن صِرف اباحه تصرّف است در اضافه یعنی ضِیف را پذیرایی کردن مهمان را پذیرایی کردن اگر ظرف میوهای را نزد مهمان گذاشتند این اباحه تصرّف است نه تملیک عین است نه تملیک منفعت است نه تملیک انتفاع لذا او حقّ بردن ندارد این مِلک او نیست مگر اینکه خود صاحبخانه جداگانه تملیک کرده باشد فقط اباحه تصرّف است مهمان بیش از اباحه تصرّف از خانه میزبان سهمی ندارد این اباحه تصرّف گاهی با لفظ است گاهی با اذن قلبی است و مانند آن. آن گونه از مسائل که در محور تملیک است این ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَةً﴾ (یک) ﴿عَن تَرَاضٍ﴾[7] (دو) باید تجارت باشد اما این بخشهای چهار و پنج بر اساس «لا یَحلّ مال امریء مسلمٍ الاّ بطیب نفسه»[8] است کاری به نقل و انتقال ندارد اگر کسی بخواهد در خانه دیگری بنشیند نماز بخواند روی فرشش بنشیند از غذای او استفاده کند باید اباحه تصرّف باشد این آیه ناظر به اباحه تصرّف است وقتی که آیاتی آمده است که شما از مال حرام بپرهیزید خیلیها جدّی گرفتند و سعی میکردند که از این گونه از موارد به شدّت بپرهیزند آیه نازل شد که خدا که فرمود از مال دیگران استفاده نکنید یعنی از مال بیگانهها نه از مال ارحام و قوم و خویشی که اذن فحوا اینها را همراهی میکند اصل بر اذن فحواست و رضایت است و اباحه تصرّف است در این گونه از موارد که شاهدِ حال حکایت میکند مگر اینکه دلیل خاص داشته باشیم بر خلافش. خب پس در این گونه از موارد, اباحه تصرّف است و اباحه تصرّف هم غیر از تملیک است و کسی که مسافرت میکند کلیدش را به همسایه میدهد میگوید در اختیار شما اگر دلیل خاص بر خلافش اقامه نشده باشد او میتواند چیزی در منزلش هست میل کند در منزلش برود بنشیند نماز بخواند استفاده کند کلید را به او داده گفته این هفته من میروم مسافرت این خانه در اختیار شما در این گونه از موارد حتی اذن هم لازم نیست طیب نفسی که کشف بشود کافی است چون آن بیان نورانی حضرت این نیست که «لا یحلّ مال امریء مسلمٍ الاّ باذنه» دارد «إلاّ بطیب نفسه» اگر ما رضای او را کشف کردیم ولو با اذن فحوا این مسئله حلال است این آیه ناظر به این بخشهای از تصرّفات خانوادگی است که فرمود اینها یعنی این بیماران این اعرج این اعما اینها با شما در این مسائل شریکاند یکساناند برخیها میگفتند که اینها نیایند شرکت نکنند برای اینکه یک اعرج جای بیشتری میخواهد تفسّح در جا میخواهد یعنی جای وسیعتری میخواهد; یا خود او خجل میشد شرکت نمیکرد یا بعضیها میگفتند اینها نیایند آیه آمده که اعرج و غیر اعرج اعما و غیر اعما مریض و غیر مریض با هم باشید برای اینکه دیدن اینها خیلی از آثار و برکات را به همراه دارد هم این دلشکستهها تأمین میشوند و هم از غرور شما میکاهد این حرجی نیست که با هم زندگی کنید در کنار سفره با هم بنشیند نه آنها احتجاب بکنند نه شما بیجا فاصله بگیرد اگر مسئله به همین صورت حل بشود با سیاق آیات هم سازگار است چه اینکه سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم همین راه را طی کردند[9] ﴿لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ وَلاَ عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَی أَنفُسِکُمْ﴾ که این کارها را انجام بدهید. خب میبینید اینها مدینه فاضله درست میکند.
خدا غریق رحمت کند مرحوم شهید را یک الفیه نوشته یک نفلیه نوشته. الفیه هزار حکم واجب برای نماز است نفلیه سه هزار حکم مستحب برای نماز است بسیاری از احکام و حِکَم نماز را قرآن کریم ذکر نکرده اما اینها آداب زندگی است آداب اجتماعی است اینها عاطفه ایجاد میکند اینها محبّت ایجاد میکند اینها وحدت ایجاد میکند اینها جامعه را منسجم میکند اینها را قرآن ذکر کرده جامعه منسجم برکات الهی را میتواند ببیند. تنها مسائل سیاسی نیست که بیگانه در اینها طمع نمیکند نظیر ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾[10] مسائل آداب و اخلاق و رفاه و امثال ذلک هم هست فرمود با هم زندگی کنید این صِله رحم که خب یک گروه فراوانی را به هم منسجم میکند این نمیگذارد مشکلات اجتماعی پیش بیاید زد و خورد پیش بیاید دعوا پیش بیاید قهر پیش بیاید این قدر دین توسعه داده که آدم بدون اجازه عمو, خاله, دایی مجاز است برود خانه آنها غذا بخورد این معنایش همان عاطفه است انسجام است دیگر اگر این جامعه به این سَمت حرکت کند یعنی محیط خانوادگی با این وضع گستردهای که هست هر کسی با سی چهل خانواده رابطه دارد بالأخره عموها و داییها و عمّهها و خالهها و برادرها و خواهرها و اینهاست دیگر آن وقت این میشود منسجم.
این بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که فرمود صِله رحم بکنید برای اینکه وقتی رفتید آنجا حرفهای ما را میزنید و حرفهای ما انسجام ایجاد میکند همین است فرمود: «تَزاوَروا فإنّ فی زیارتِکم احیاءً لقلوبِکم و ذِکراً لأحادیثِنا و أحادیثُنا تُعَطِّفُ بعضَکم علی بعض»[11] فرمود شما شیعههای ما وقتی کنار هم نشستید بالأخره حرفهای ما را میزنید روایات ما را نقل میکنید مکتب ما را بازگو میکنید مکتب ما عاطفه ایجاد میکند اینکه میبینید میگویند سنگ روی سنگ بند نمیشود که قبلاً هم بحثش گذشت همین است دیگر شما این برجهای رفیعی که میبینید این سنگ روی سنگ بند نمیشود که یک ملات نرمی میخواهد بالأخره, این ملات نرم است که این برج را حفظ میکند و این عاطفه است که جامعه واحد منسجم میسازد دیگر فرمود: «و أحادیثُنا تُعَطِّفُ بعضَکم علی بعض» اینها را قرآن اصرار دارد که خودش بالصراحه شفاف به صورت باز بیان کند. خب ﴿أَن تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ﴾ این ﴿بُیُوتِکُمْ﴾ یعنی «بیوت أبنائکم و أزواجکم» لذا اینها را قرآن دیگر جداگانه ذکر نکرده اینها به منزله بیت خود آدم است دیگر ﴿أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ﴾ قسمت مهمّ قهر و کینهها متأسفانه در همین خانوادههاست اگر دین فرموده ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾[12] راهش هم نشان داده بالأخره ﴿أَوْ بُیُوتِ خَالاَتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ﴾ همسایهای است میخواهد به زیارت خانه خدا برود به حج و عمره یا عتبات مشرّف بشود کلید را میدهد به همسایه دیگر خب این هم سری میزند هم خانه همسایه را حفظ میکند و هم به منزله برادر او محسوب میشود ﴿أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ﴾ خب دیگر در جامعه چه کسی میماند همه را با این عاطفه بست صدیق آن قدر مهم است که گاهی انسان در قیامت آرزو میکند که من ای کاش یک دوست مناسبی داشتم میفرماید: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ ٭ وَلاَ صَدِیقٍ حَمِیمٍ﴾[13] گاهی صدیق آنچنان مشکل انسان را حل میکند که از برادر نزدیکتر است بالأخره هر کسی در جامعه صدیقی دارد دیگر آن وقت این آیه این جامعه را بست آن وقت این جامعه میشود منسجم.
پرسش...
پاسخ: اصلش منع است دیگر اینها خرج بالدلیل است دیگر اینها ادلّه است اینها مخصّص و مقیّد آن اطلاقات است که «لا یحلّ مال امریء مسلمٍ الا بطیب نفسه»[14] اینجاهاست در حقیقت این تخصّصاً خارج است نه تخصیصاً در این موارد طیب نفس است دیگر وقتی جامعه منسجم شد عاطفی شد رحامت شد صِله رحم شد این تخصّصاً خارج است تخصیصی در کار نیست تقییدی در کار نیست در همه موارد طیب نفس است دیگر.
پرسش: استاد اگر در آن موارد فقط در واقع بحث این است که شما مواظبت داشته باشید ولی بحث..
پاسخ: خب این با قرینه همراه است اگر با قرینه همراه بود نه خیر نمیشود تصرّف کرد خب آن وقت چیزی هم باید به او بدهد این میشود اجیر این میشود مزدور به کسی گفتند ما میرویم زیارت شما چند روزی خانه ما مواظب باشید خب عمل مؤمن محترم است چیزی هم باید به او بدهد دیگر اگر چیزی نگفت, اجرتالمسمّا نبود اجرتالمثل باید بدهد دیگر حالا خود این شخص اگر عفو کند و نگیرد مطلب دیگر است وگرنه امر کرده خود آن شخص همسایه که داوطلب نبود این امر کرده وقتی امر کرد ضامن است اگر عقد اجاره بست باید اجرتالمسمّی بدهد, نشد اجرتالمثل بدهد شرعاً بدهکار میشود اگر ﴿مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ﴾ یعنی کلید را به او داد گفت این منزل در اختیار شما که غالباً نسبت به همسایهها اینچنین است این «لا جناح علیه أن یأکل مِن متاعه» و اگر از آن قبیل نبود گفت آقا خانه مرا مواظب باش خب شرعاً بدهکار است دیگر خب چه حق داری امر کنی مگر عبد و مولاست شما وقتی گفتی خانه مرا مواظب باش امر کردی, امر کردی فعل مسلم محترم است فعل مسلم محترم شد شما باید ضمان بدهی اگر ضمان ید بود نشد ضمان معاوضه.
خب ﴿لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا﴾ شما با هم ﴿جَمِیعاً﴾ در کنار یک سفره بنشینید ﴿أَوْ أَشْتَاتاً﴾ شَتیت یعنی پراکنده, شتّا یعنی پراکنده این گروههای یادشده که ذویالآهاتاند آههای دارند بیماری دارند یا اعرجاند یا اعمایند و مانند آن با هم در کنار یک سفره بنشیند یا بیهم؟ فرق نمیکند.
عمده آن است که فرمود: ﴿فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً﴾ اگر کسی در خانه بود که خب سلام میکنید بر اهل خانه و چون مؤمنون «بعضهم من بعض»اند نظیر ﴿فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ که آنجا گفته شد یعنی یکدیگر به منزل جان هستید آنجا در جریان قوم موسای کلیم که ﴿فَتُوبُوا إِلَی بَارِئِکُمْ﴾ در آنجا دارد ﴿فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾[15] یعنی «فلْیقتل بعضکم بعضا» اینجا هم ﴿فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ﴾ یعنی «فلْیُسلّم بعضکم علی بعضٍ» اگر کسی در خانه بود و اگر کسی در خانه نبود بگویید «السلام علینا» مثل اینکه در نماز این کار را میکنیم میگوییم «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» خب این «السلام علینا» این سلام که دعا نیست این سلام کلام آدمی است اگر دعا بود که مبطل نماز نبود انسان در نماز اگر بخواهد به کسی سلام بکند عمداً نمازش باطل است سهواً اگر سلام کرد سجده سهو دارد سلام, کلام آدمی است نه دعاست نه ذکر است نه قرآن است هیچ کدام از اینها نیست یک وقت است که یک جمله دعائیهای میخواند آیهای از قرآن میخواند نظیر ﴿سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ﴾[16] خب این قرآن است ﴿سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾[17] این قرآن است اما یک وقت میخواهد به کسی سلام بکند این اگر در نماز به کسی سلام کرد عالماً عامداً این سلام مثل کلام عمدی, مبطل صلات است اگر سهواً سلام کرد که خب سجده سهو دارد برای اینکه این ذکر خدا نیست دعا نیست قرآن نیست هیچ چیز نیست کلام آدمی است حالا این کلام آدمی یک وقت خود انسان تحیّت دارد میگوید درود عرض میکنم تحیّت عرض میکنم این میگوید «سلامٌ علیکم» یک وقت این است یک وقت میگوید نه ﴿تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ در نماز که ما میگوییم «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» خود ما به خودمان سلام میکنیم اینکه دعا نیست انسان میتواند نسبت به خودش دعا بکند «اللهمّ اغفر لی» یا «اللهمّ اشفنی, اللهمّ ارزقنی, اللهمّ زدنی علما» اینها دعاست اما ما نسبت به خود سلام بکنیم یعنی چه؟ «السلام علینا» این یعنی چه؟ اینجاست که گفتند که این شخص نمازگزار شده خلیفةالله وقتی خلیفةالله شد ترجمان خداست در مقام فعل وقتی ترجمان خدا شد رسالت الهی را دارد این رسول الله است که دارد سلام خدا را میرساند اگر خدا بفرماید: ﴿سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ﴾ این بهجاست بفرماید: ﴿سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾ بهجاست بفرماید: ﴿سَلاَمٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾[18] بهجاست خدا بفرماید «سلام علی عباد الله الصالحین» بهجاست همین خدا به نمازگزار اجازه میدهد میفرماید شما از طرف من به نمازگزاران عالَم سلام بفرست این کم مقامی نیست که ﴿تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ حالا آن مفسّران عادی میگویند اصلِ این تحیّت را خدای سبحان جعل کرده است چون خدا چنین قانونی وضع کرده است این ﴿تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ اما وقتی قدری دقیقتر بشویم آن معنی اول مطلوب است یعنی یک نمازگزار خلیفةالله میشود و فرستاده خدا میشود.
یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه دارد که اینها که فهرست موضوعی نهجالبلاغه را تنظیم میکردند خیال میکردند این مربوط به رسول الله است. حضرت امیر در نهجالبلاغه دارد که «إنّ المسکین رسول الله»[19] یعنی کسی که نیازمند واقعی است آمده به شما مراجعه کرده خدا این را فرستاده این رسول الله آن رسول اللهِ پیغمبر نیست رسول الله یعنی فرستاده خدا کسی که واقعاً نیازمند است به ما مراجعه کرد ما باید بدانیم کسی این را فرستاده آن کس خداست «إنّ المسکین رسول الله» خب اگر «إنّ المسکین رسول الله» شد «المعطی» هم رسول الله است او با یک دست میفرستد با دست دیگری پاسخ میدهد انسان نباید خودش را کم بگیرد خب اگر همین مستمند را خدا فرستاد آن مجیب را هم خدا فرستاد که مشکل این را حل بکند «المسکین رسول الله». خب پس مُصلّی میشود رسول الله این فرستاده خدا این خلیفه خدا بر همه نمازگزاران سلام میفرستد «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» این را چه کسی میگوید؟ رسول الله میگوید. اینجا هم فرمود: ﴿فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً﴾ وگرنه انسان سلامی که خودش دارد به دیگری میفرستد که بگوید من تحیّت عرض میکنم سلام عرض میکنم دیگر ﴿تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً﴾ نیست بله, تَقنینش این قانون سلام کردن را ذات اقدس الهی مشخّص کرده اما خود این سلام تحیّت باشد پربرکت باشد طیّب باشد این باید ﴿مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾ بیاید دیگر.
پرسش:..
پاسخ: بله خب دیگر و همان بزرگان گفتند کسی که حضور قلب ندارد وقتی در پایان نماز سلام میکند ما خجالت میکشیم چرا, برای اینکه انسان بر اساس اینکه نماز, «تحریمُها التکبیرُ و تحلیلُها التسلیم»[20] این نماز معراج مؤمن است «المصلّی یُناجی ربَّه»[21] همین است نمازگزار با خدای خودش مناجات میکند و با خدا خلوت کرده چون خلوت کرده (یک) عروج کرده (دو) پس در این مسجد نیست در جمع مردم نیست وقتی که نزول دارد از آن معراج, عرض ارادتش تمام شد عرض بندگیاش تمام شد حالا میخواهد وارد بشود, این تازه آمده در مسجد وقتی تازه آمده در مسجد به مردم سلام میکند میگوید «السلام علیکم و رحمة الله» ایشان فرمایشش این است که کسی که حواسش نزد مردم است این معراج نکرده در مردم است حواسش نزد دیگران است این وقتی میگوید «السلام علیکم» ماها خجالت میکشیم مثل اینکه الآن ما اینجا نشستیم کسی به دیگری بگوید آقا سلام عرض میکنم خب این جای خجالت است دیگر ما که نرفتیم جایی غیبت نکردیم در حضور یکدیگریم آخر به یکدیگر سلام بکنیم؟! میگوید این آقا باید رویش بشود بگوید «السلام علیکم» این مگر کجا بود اینکه همین جا بود.
بله, اگر عروج کرده باشد «الصلاةُ معراجُ المؤمن»[22] باشد «المصلّی یناجی ربّه» باشد نجوا باشد خلوت باشد با خدای خودش گفتگو کرده باشد با ما نبود حالا که آمده پایین با ما آمده باید بگوید «السلام علیکم و رحمة الله» چون تازه وارد این بیت شده بعضی از آقایان مفسّران این بیت را بر مسجد هم تطبیق کردند البته حصر نیست مسجد هم جزء بیوت است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص461.
[2] . سورهٴ نور, آیهٴ 30.
[3] . من لا یحضره الفقیه, ج3, ص470.
[4] . ر.ک: مجمعالبیان, ج7, ص245; ر.ک: جامعالبیان, ج18, ص129.
[5] . تذکرةالفقهاء (ط.القدیمة), ص449.
[6] . فقه القرآن, ج2, ص74.
[7] . سورهٴ نساء, آیهٴ 29.
[8] . نهجالحق, ص493.
[9] . المیزان, ج15, ص164.
[10] . سورهٴ توبه, آیهٴ 123.
[11] . الکافی, ج2, ص186.
[12] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 103.
[13] . سورهٴ شعراء, آیات 100 و 101.
[14] . نهجالحق, ص493.
[15] . سورهٴ بقره, آیهٴ 54.
[16] . سورهٴ صافات, آیهٴ 79.
[17] . سورهٴ صافات, آیهٴ 109.
[18] . سورهٴ صافات, آیهٴ 120.
[19] . نهجالبلاغه, حکمت 304.
[20] . الکافی, ج3, ص69.
[21] . بحارالأنوار, ج68, ص216.
[22] . التفسیر الکبیر, ج1, ص226.
تاکنون نظری ثبت نشده است