- 933
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 و 2 سوره نور
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 و 2 سوره نور"
- ویژگیهای سورههای مدنی؛
- معنای سوره، فرض و الزام؛
- ارزش وفای به عهد
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (1) الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ(2)﴾
سورهٴ مبارکهٴ «نور» در مدینه نازل شد. سورههایی که در مدینه نازل میشد گذشته از اشتمالش بر اصول دین, بخش وسیعی از احکام و حقوق فقهی و اخلاقی در آنها مطرح میشد چه اینکه جریان جهاد هم در سوَر مدنی مطرح میشد. کلمهٴ «سوره» که یک اصطلاح قرآنی است به مجموعه آیاتی گفته میشود که مشتمل بر هدف واحد است (یک) و با ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ هم شروع میشود (دو) مگر سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که در عین اشتمال بر هدف واحد با «بسم الله» شروع نشده آن هم لکنةٍ خاصّه.
درباره سورهٴ مبارکهٴ «نور» خدا تعبیر به «سوره» فرمود. در سورهٴ مبارکهٴ «هود» فرمود: ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَات﴾[1] در مقام تحدّی فرمود اگر شما نتوانستید مثل قرآن بیاورید ده سوره مثل قرآن بیاورید و اگر نشد ده سوره فرمود: ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[2] در این گونه از موارد, کلمه سوره بر مجموعه آیاتی که با «بسم الله» شروع میشود و هدف واحدی را در بردارد اطلاق شده است. شاید هماهنگ باشد با «سور البلد» آن دیواری که شهر را احاطه کرده و یک مجموعه واحدی را در بردارد بیارتباط با او نیست و جریان ﴿إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ﴾[3] هم که در جریان داود(سلام الله علیه) مطرح شده است بیارتباط با سورِ بلد و دیوار و اینها نیست ﴿سُورَةٌ﴾ یعنی «هذه سورةٌ» که این خبر باشد برای مبتدای محذوف, ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا﴾ که ما این را نازل کردیم ﴿وَفَرَضْنَاهَا﴾ این سوره را واجب کردیم.
﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا﴾ در طلیعه سوره, اهمیت آن را بیان فرمود و واجب بودن عمل به محتوای آنها را هم بیان فرمود. فرض یعنی الزام گاهی به معنای انزال استعمال میشود نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آمده که ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ﴾[4] آنجا گفته شد که ﴿فَرَضَ﴾ یعنی «أنزل» اما اینجا «فرضنا» به معنی «أنزلنا» نخواهد بود چون کلمهٴ «أنزلنا» قبلاً آمده. فرض, همان حکم قطعی است یعنی احکامی که در این سوره است قطعاً باید امتثال بشود به معنای وجوب نیست زیرا حکم تحریمی هم فرض الله است لذا بخش وسیعی از احکامی که در سورهٴ «نور» آمده حکمِ تحریمی است نظیر زنا نظیر نگاه به نامحرم و مانند آن. بنابراین فرض یعنی حکمِ قطع, حکم قطعی گاهی به صورت وجوب است گاهی به صورت تحریم, ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا﴾ یعنی فرضنا احکامِ آن را.
خب بعد برای اهمیت دادن به این مسئله فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾ ما در این سوره آیات شفاف و روشنی را نازل کردیم همه اینها برای آن محتوایی است که در این سوره است. همه آیات, روشن و شفاف است اصلاً آیه یعنی علامت, اگر بیّن نباشد و شفاف نباشد که علامت نیست لکن وصف آیات به بیّنات برای اهتمام به این آیات است نظیر اینکه از معجزات وجود مبارک موسای کلیم به عنوان آیات بیّن: ﴿تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾[5] تعبیر شده است و نظیر آنچه در جریان سرزمین وحی که در مکه مطرح است فرمود: ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾[6] آنجا آیات یعنی معجزات و نشانههای قدرت الهی, خود کعبه حجرالأسود حِجر, زمزم و سایر مشاهد و مواقفی که در سرزمین وحی است همه اینها آیات و علامتهای شفاف اعجاز الهیاند.
در این قسمت که فرمود ﴿آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾ اختصاصی به یک آیه خاص ندارد لکن اظهر مصادیقش همان آیه «نور» است و آیاتی که در حریم آیات «نور» این عظمت را در بردارد وگرنه همه آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» هست آیات بیّن است. فرمود اگر بخواهید اهل تذکّر باشید ما به شما تذکّر دادیم اگر مؤمنید باید به مقتضای ایمانتان عمل بکنید برای اهمیّت مطالبی که در این سوره است هم این سوره را با عظمت و جلال نام میبرد (یک) هم مخاطبان را به تذکّر دعوت میکند (دو) و هم آنها را به عمل به مقتضای ایمانشان هدایت میکند (سه) که میفرماید: ﴿إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ﴾ اینها اهمیّت محتوای این سوره را در بردارد. خب تمام این اهتمام برای چیست, برای اینکه به انسان بفهماند نظم جامعه و تمدّن جامعه در وفای به عهد و رعایت امانت است, رعایت امانت از بهترین اصولی است که جامعه را به آن مرز والای تمدّن میرساند این اصل اول بعد از آن مقدمه.
اصل دوم آن است که قرآن کریم فرمود ما حرفهایی داریم حرفهای تازه است که این حرفها را در کتابهای بشری نمیخوانید و نمیتوانید هم به آن حرفها برسید این چهار قیدی که در آیات قبل بود که فرمود: ﴿وَیُزَکِّیهِمْ﴾ (یک) ﴿یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ﴾ (دو) ﴿وَالْحِکْمَةَ﴾ (سه) ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[7] (چهار) که این چهارمی عنصریترین محور پیام وحی است یعنی وحی, حرفِ تازهای دارد که نه تنها نمیدانید نزد کسی هم نیست نه تنها شما نمیدانید نزد کسی هم نیست هر چه هم فکر بکنید نمیتوانید به آن برسید ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ به جامعه بشری خطاب میکند نه «ما لا تعلمون» حتی به وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[8] چیزهایی به تو یاد دادیم که تو آن نبودی که با نبوغی که داری یاد بگیری این حرفها مخصوص وحی است.
نمونههایی از این را قرآن کریم در جای خاصّ خودش به ما نشان میدهد چیزهایی هست که اصلاً بشر به آنها دسترسی ندارد و خدای سبحان آنها را به یاد بشر میاندازد. یکی از آن چیزهایی که هرگز بشر به او دسترسی نداشت و نمیتواند بدون وحی بفهمد همان دو لایه بودن نفس انسانی است که در روزهای قبل گذشت که انسان یک خودِ حیوانی دارد که شهوت دارد غضب دارد وهم دارد خیال دارد اینها را خدای سبحان به انسان داد و تا حدودی در نشئه دنیا تملیکشان کرده است بلا تفویضٍ. یک خودِ انسانی به او داد که فطرت اوست همان ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾[9] همان نفسی که ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[10] که آن مُلهم به فجور است ملهم به تقواست این را خدا به انسان داد و انسان را امین این قرار داد نه مالک. انسان باید تمام تلاش و کوشش را بکند که این امانت الهی را سالم تحویل خدا بدهد این در فکر هیچ کس نیست در خود خواصّ از مؤمنین هم اصلاً متوجه نمیشوند که آن برای ما نیست ولی وقتی به آیات میرسیم میبینیم آیات میگوید که اینها به خودشان ظلم کردند[11] چندین بار گذشت که ظالم و مظلوم دو مفهوم است که کثرت مصداق میطلبد این نظیر عالِم و معلوم نیست نظیر عاقل و معقول نیست اتحاد عالم و معلوم ممکن است عاقل و معقول ممکن است انسانی به خودش علم دارد دو لفظ است دو مفهوم ولی یک مصداق, انسان خودش را تعقّل میکند دو لفظ است دو مفهوم و یک مصداق. بعضی از مفاهیماند که حتماً کثرت میطلبند مثل خالق و مخلوق علّت و معلول, محرّک و متحرّک و ظالم و مظلوم از این قبیل است این دو لفظ یعنی ظالم و مظلوم دو مفهوم دارد که حتماً دو مصداق میخواهند چرا, زیرا ظلم معنایش این است که ظالم از حدّ خود تجاوز بکند به مرز دیگری برسد مظلوم معنایش این است که بیگانه وارد حریم او شد این معنی ظالم و مظلوم است «الف» بخواهد به خودش ظلم بکند فرض ندارد «الف» مرزی دارد و در مرز خودش است دیگر اما «الف» میتواند خودش را تعقّل کند به خودش عالِم بشود اتحاد عالم و معلوم ممکن است اتحاد عاقل و معقول ممکن است اما اتحاد ظالم و مظلوم که ممکن نیست این بازگشتش به نقیضین است.
این تأمّل میطلبد که انسان به خودش ظلم میکند یعنی چه؟ انسان میتواند عالِم به نفس باشد میتواند عاقل به خود باشد این لفظ عالم و معلوم, عاقل و معقول اینها کثرت مصداق نمیطلبند اما علت و معلول, محرّک و متحرّک مُعطی و آخذ, اینها کثرت مصداق میطلبند مسئلهٴ ظلم از این قبیل است. در قرآن فرمود اینها به کسی ظلم نکردند ﴿وَلکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾[12] یا ﴿ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾[13] اینها به خودشان ظلم کردند, اینها به خودشان ظلم کردند یعنی چه؟ چه کسی ظالم است چه کسی مظلوم است؟ در تحلیلهایی که از این طایفه از آیات برمیآید روشن شده است که این شهوت و غضب که بخش تحریکی و عملی شئون نفس است آن بخش وهم و خیال که بخش اندیشه و ادراکی نفس است اینها مرزی دارند. عقل که با فطرت الهی آمیخته است و آن عقلِ عملی که خدا او را مُلهم کرده به فجور و تقوا, این نورانیّتی است در درون انسان موجود مجرّدی است در درون انسان که خدا این را به ما تملیک نکرد, این را امانت به ما داد که ما از این چراغ استفاده کنیم مثل اینکه چراغی را دیگری به زید میدهد میگوید آقا این چراغ را بگیر و این راه را برو دیگر تملیک نکرده, این چراغ را به او به عنوان امانت داده حالا اگر او شیشه این چراغ را بشکند یا این شیشه را غبارآلود کند که نور این چراغ به جایی نرسد خب به این چراغ ظلم کرده به صاحب چراغ ظلم کرده حقّ دیگری را برده. آن ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾[14] مِلک ما نیست آن ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[15] امانت الله است مِلک ما نیست اگر کسی در بخش اندیشه به آن عقل اهانت کند ظلم کرد به آن خودی که لایه دوم است و امانت الهی است, اگر در بخش انگیزه, شهوت و غضب به آن عقلی که «عُبد به الرحمن»[16] تعدّی بکنند او را به بند بکشند خودشان امیر قافله بشوند به آن خود ظلم کردند. چون ما دو خود داریم یک خودی است که امانت الله است یک خود داریم که به حسب ظاهر مِلک ماست.
در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» و در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بین این دو خود فرق گذاشته. در سورهٴ «حشر» فرمود اینها چون خدا را فراموش کردند خدا اینها را از یاد خودشان برد اینها خودشان را فراموش کردند ﴿لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[17] درباره همین افرادی که خودشان را فراموش کردند فرمود هر وقت صحبت جبهه و جهاد میشود اینها فقط به فکر خودشاناند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾[18] خب چطور میشود که فرمود اینها خودشان را فراموش کردند بعد فرمود اینها فقط به فکر خودشاناند این کدام خود است که انسانِ معصیتکار به فکر اوست و آن کدام خود است که انسان تبهکار او را فراموش کرده این اصل کلّی بود که چند بار گذشت. زیرمجموعه آن اصل این است که خدای سبحان اجازه داد ما از راه حلال مالی فراهم بکنیم (یک) این خود حیوانی را هم به ما داد که ما با آن زندگی میکنیم (دو) آن خود انسانی اوصافی دارد مَلکاتی دارد حقوقی دارد که ما امینِ آن هستیم که باید امانت خدا را حفظ بکنیم. نشانهاش در همین مسئله زناست که اینجا مطرح شده و قتل است که قتل و زنا هم در سورهٴ «اسراء» کنار هم مطرح شد[19] که گذشت هم در سورهٴ «فرقان»[20] که به خواست خدا خواهد آمد. اگر کسی, کسی را مجروح کرد قصاصِ طرف دارد ﴿وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾ چشم کسی را کور کرد گوش کسی را قطع کرد دست کسی را قطع کرد عمداً, این قصاص طرف است اگر خود شخص را کُشت این قصاص دارد قصاص حقّ خود شخص است. در قصاصِ طرف شخص میتواند عفو کند شخص میتواند ترمیم کند. در قصاص نفس ولیّ دم میتوانند اعمال حق کنند میتوانند ببخشند اما بعضی از حقوق است که نه برای خود انسان است نه برای ولیّ او اگر به زنی ـ معاذ الله ـ تجاوز شده یا به مردی تجاوز شده این ناموس و عفّت آیا حقّالناس است یا حقّالله, اگر به زنی تجاوز شده این زن میتواند بگوید من گذشتم اگر به مردی تجاوز شده این مرد میتواند بگوید من گذشتم این مثل خون است که حقّ اوست یا عِفاف است که حقّ الله است. چرا زن اگر بگذرد باز پرونده هست و ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا﴾ هست. معلوم میشود عفّت و ناموس جزء آن خود دوم است که حقّ الله است ما امینیم, این آیات الهی است. خب کجای فقه است کدام فقیه است که میتواند فتوا بدهد که اگر زن بگذرد حدّ زنا و حدّ رَجم و امثال ذلک ـ معاذ الله ـ ساقط است معلوم میشود این حقّ الله است این حقّ الله برای آن امانت الله است این همان لایه دومی است این همان خودی است که ما امین آنیم نه مالک آن که اگر کسی عفافش را از دست داد حجابش را از دست داد به خود ظلم کرد یعنی آن خود دوم آن خودی که امانت اوست برای او نیست, اینکه میگوید من خودم آزادم این آمده امانت الهی را انکار کرده مِلک خود گرفته و غاصبانه دارد زندگی میکند و خود را مالک آن میداند این میشود ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[21] خدایِ او همان هوس اوست برای اینکه مالکِ آن نفس, خداست مالک عفّت و ناموس خداست اگر کسی بگوید من صاحباختیار خودم هستم همین میشود ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ لذا میبینید این سوره را با جلال و شکوه شروع کرده ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾ تا به ما بفهماند که شما یک مُلک دارید یک ملکوت, آن ملکوت برای شما نیست آن یک چراغ شفاف و روشن و نورافکن قوی است ما به شما دادیم که راهتان را ببینید این چراغ را سیاه نکنید این شیشه را نشکنید این را غبارآلود نکنید این برای ماست, اگر گفته شد ـ این در جلد دوم کافی هست که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده ـ که اگر کسی ولیّای از اولیای الهی را هتک کند هتک الله را در بردارد[22] این برای آن است وگرنه به خودِ حیوانی کسی آسیب برساند که هتک الله نیست. کم نیست این روایاتی که دارد حرمت مؤمن کمتر از حرمت کعبه نیست. [23] کم نیست این روایاتی که دارد اگر کسی مؤمنی را برنجاند و آزار کند الله را متأذّی کرده است. خب مؤمن یعنی چه یعنی به خود حیوانی او یعنی مال او را بگیرد یا آن حیثیت ایمانی او که امانت الله است به او آسیب برسانند, بنابراین هم روایات دو طایفه است هم آیات دو طایفه, لذا در بخشهایی از قرآن کریم فرمود ما حرفهای تازه داریم ما چیزهایی میگوییم که اصلاً بشر نمیتواند به او برسد.[24] شما الآن در این هفت میلیارد بشر به استثنای مؤمنینی که از فرهنگ قرآن باخبرند بپرسید که اگر کسی به او تجاوز شده میتواند از حقّش بگذرد یا نه. میگوید خب بله, اما این دین است که میگوید نمیتواند بگذرد برای اینکه این امانت است مال کسی را بردند ما بگذریم یعنی چه. در همین آیات است در خود قرآن کریم بعد از اینکه جریان قتل را مطرح کرده فرمود درست است ﴿وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ﴾[25] ولی اگر عفو کردید اگر تخفیف دادید این راه خوبی است[26] گاهی میبینید که عفو کردن و قصاص نکردن, زمینهٴ خضوع عدّهای را فراهم میکند اما در اینجا فرمود: ﴿وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ جامعه را حجاب و عفاف, متمدّن میکند ـ اگر بخواهد جامعه ملکوتی باشد ـ وقتی به حریم الهی تعدّی شد آن وقت چه امنیتی میماند. آنچه طهارت جامعه و قداست جامعه را فراهم کرده است همین چشمِ پاک گوش پاک زبان پاک لسان پاک و امثال ذلک است. گفتند خلوت اجنبیّه با اجنبی در جایی جایز نیست و نماز هم بیاشکال نیست برای اینکه این به حریم خدا دارد تعدّی میکند هر اشکالی در هر جامعه پیدا شده بر اثر رعایت نکردن مسئله حجاب و مسئله عفاف و رعایت نکردن آداب چشم و گوش است وگرنه خطرهای مهم پیش نمیآمد بر اساس این جهات است که این سوره را با آن هِیمنه شروع کرده با آن جلال و شکوه شروع کرده چون این یک حرف تازهای است دیگر. شما الآن در مجامع بینالمللی آنهایی که به فرهنگ وحی آشنا نیستند وقتی بخواهید این حرف را بزنید میبینید این حرف برای اینها مأنوس نیست. پس قرآن که فرمود ما یک حرف تازه داریم ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[27] این است و ما هم همیشه باید مواظب امانت الهی باشیم اگر میگوییم ﴿ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾[28] یعنی خدایا! من به امانت تو و به حقّ تو تعدّی کردم و این حق برای توست کاری بکن که من اصلاح بشوم خب.
پرسش:...
پاسخ: بدن انسان را خدای سبحان موقّتاً تملیک کرده به دلیل اینکه فرمود اگر کسی به شما آسیب رساند میتوانید عفو بکنید در اختیار شماست مِلک شماست. چیزی را خدای سبحان تفویض نکرده در خلال حرف هم اشاره شد که تفویض نشده که انسان بشود مالکِ مطلق لذا به بدن خودش هم نمیتواند آسیب برساند تفویض نکرده لکن اگر کسی به بدن او آسیب رساند قصاص طرف میخواهد بکند ولی اگر نکرد حقّ مشروع اوست میتواند عفو کند چه قصاص طرف چه قصاص نفس اما مسئله حجاب این طور نیست مسئله عفاف این طور نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله چون ذات اقدس الهی تعبیر تشویقی دارد. در ذیل آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾[29] آنجا گذشت که این تعبیر تشویقی است مثل اجر ﴿فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ﴾[30] اینها همه تعبیر تشویقی و ترغیبی قرآن کریم است. معمولاً اجر اجاره استیجار برای آن است که یا عین را موجر در اختیار مستأجر قرار بدهد یا کار را اجیر در اختیار مستأجر قرار بدهد. اجیر کارِ خود را تملیک میکند به مستأجر, موجر منفعت عینِ مستأجره را تملیک میکند به مستأجر اما بالأخره آن مستأجر طَرْفی میبندد بهرهای میبرد اما خدا به ما اجر میدهد یعنی چه؟ یعنی ـ معاذ الله ـ ما کاری را کردیم که خدا نفع برد ما شدیم اجیر او ما برای خودمان کار میکنیم از خدا مُزد میگیریم این تعبیر تشویقی است. اینکه در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ﴾[31] یا ﴿مَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ﴾[32] برای آن است که اگر کسی با خدا معامله کرد عوض و معوّض هر دو را میبرد و اگر با شیطان معامله کرد عوض و معوّض هر دو را میبازد اگر ما با خدا معامله کردیم این طور نیست که چیزی بدهیم چیزی بگیریم این چیزی که داریم همین را کامل میکنیم عوض و معوّض هر دو برای ماست. اگر ـ معاذ الله ـ با شیطان معامله کردیم هر دو را به او میسپاریم نه اینکه چیزی به شیطان بدهیم چیزی بگیریم خودمان را در اختیارش قرار میدهیم او از ما سواری میگیرد.
در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بحثش گذشت که او به خدا عرض کرد ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾[33] من احتناک میکنم حَنک اینها تحت حنک اینها را میگیرم سوار میشوم شما دیدید این اسبسوارها آنها که سوارکارند حنک اسب و تحت حنک اسب را میگیرند دیگر گفت من این کار را میکنم من سواری میخواهم. این طور نیست که اگر کسی با شیطان معامله کرده چیزی از او بگیرد عوض و معوّض هر دو را در اختیار او قرار میدهد ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ﴾ من احتناک میکنم همین کار را میکند اما ذات اقدس الهی عوض و معوّض هر دو را به ما برمیگرداند و اگر تعبیری کرد که ﴿لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾[34] یا ﴿فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ﴾[35] همه اینها تعبیر ترغیبی و تشویقی است برای اینکه ما کاری را به سود او نمیکنیم در اجاره معنایش همین است دیگر که سودی را آن مستأجر میبرد. بنابراین این سوره با این جلال و شکوه شروع شده ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾ همهٴ آیاتش اینچنین است مخصوصاً آیه «نور» ﴿لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ این ﴿لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ یعنی آن نَفْسی که برای من است مِلک طلق من است و این چراغ را من در درون شما روشن کردم به شما امانت دادم ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[36] هست خیلی از چیزها را به او یاد دادم او بلد است بگذارید او حرف بزند وقتی با او گفتگو کردید این میشود تذکره, ما حرف جدیدی اینجا نداریم در درون شما چیزی را گذاشتیم که اگر شما ساکت بشوید حرف او را گوش بدهید میبینید او هم همین حرفها را به شما میزند این میشود تذکره ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾[37] ما تذکره آوردیم یادآوری آوردیم این حرفها درست است حرفهای تازه است ولی قبلاً به شما گفتیم حالا یا عالَم میثاق بود یا عوالم دیگر.
فرمود: ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ چه زنِ تبهکار چه مردِ بزهکار, هر دو را اگر ثابت بشود در محکمهٴ شرع حاکم شرع اسلامی صد تازیانه میزند. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دربارهٴ زن فرمود حبس کنید تا حکمش برسد دربارهٴ مرد فرمود آزار کنید تا حکمش برسد; آیهٴ پانزده و شانزده سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ که میشد حبس ابد, ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» سبیل را مشخص کرده که دیگر جا برای حبس ابد نیست آن حکم موقّت بود و حکم اصیل همان صد تازیانه است در صورتی که شیخ و شیخه نباشد در صورتی که مُحصن و محصنه نباشد و مانند آن در بعضی از موارد جَلْد است در بعضی از موارد رجم است در بعضی از موارد جمع بین جلد و رجم ـ معاذ الله ـ اگر شیخ یا شیخهای در حال احصان به این آلودگی تن در دادند بین جلْد و رجم گفتند جمع است. خب آن برای زنها بود ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا﴾ دیگر اینجا ندارد ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾, ﴿فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾.
اگر این سورهٴ مبارکهٴ «نور» را در کنار آن بگذاریم این میشود مفسّر او و روشن میکند که ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ آن راهی را که خدای سبحان مشخص کرده است همین تازیانه است دربارهٴ این حکم زنا. دربارهٴ تقدیم و تأخیر این لفظ که چطور زانیه بر زانی مقدّم شد این را وجوهی گفتند گرچه این واو ترتیب را نمیرساند ولی تقدیم ذکری زانیه بر زانی شاید نکتهای داشته باشد و آن نکته آن است که معمولاً جاذبه و دعوت به فساد و بزهکاری از سوی زن است و از این طرف شروع میشود. بر خلاف مسئلهٴ سرقت که در آیه 38 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» قبلاً گذشت چون سرقت غالباً از طرف مردهاست و از اینجا شروع میشود در سورهٴ «مائده» آیهٴ 38 سارق را بر سارقه مقدّم داشت, فرمود: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا﴾ از طرف دیگر در فضای عرف, شناعتِ بزهکاری زن بدتر از شناعت بزهکاری مرد است این را در یک گوشه از بیانات سیّدناالاستاد نه در این قسمت در قسمتهای دیگر دارد که این تفکّری است که حالا شاید رسوبات جاهلی باشد یا زمینههای دیگر داشته باشد, بالأخره در جامعه این طور است که اگر زنی از خانواده بزهکار شد آن خانواده میشود مسلوبالحیثیّه ولی اگر پسر آن خانواده بزهکار شد آن طور مسلوبالحیثیه نمیشود این همان غیرتِ کاذبه دوران جاهلی است وگرنه فرق ندارد, اینچنین نیست که این عفاف و حجاب مخصوص زن باشد. الآن متأسفانه این بازوهای لخت این از چه موقع در آمده از کجا در آمده چرا اینها بازوهایشان لخت است این طور نیست که این کارها روا باشد که هم برای اینها نارواست هم برای آنها ناروا اما اینکه میبینید زن اگر بزهکار شد آن خانواده مسلوبالحیثیه است آیا این فضای شریعت است یا رسوباتی از افکار دیگر است؟ درست است که اگر زنی از خانواده بیعفاف شد آن خانواده احساس میکند که مسلوبالحیثیه شد ولی همین احساس را نسبت به پسرش هم باید داشته باشد فرق نمیکند اگر پسر, زانی شد آن خانواده باید احساس بکند مسلوبالحیثیه است ولی احساس ندارد.
پرسش:...
پاسخ: نه, آنکه نکته اول بود. نکته دوم این است که در فضای شریعت این ناموس, امانت خداست هم زن امینِ خداست هم مرد امین خداست. چرا آن زن اگر آلوده شد خانواده احساس مسلوبالحیثیه میکند گاهی از آن محلّه حرکت میکند یا گاهی از آن شهر بیرون میرود ولی پسرش اگر آلوده شد این احساس را ندارد باید داشته باشد دیگر, هر دو به امانت الهی اهانت کردند این حجاب را این عفاف را هم مرد باید داشته باشد هم زن. حالا یک وقت است کسی کارگر است خب بله او دیگر دستش آستینش بالا باشد با گِل و لای او محذوری ندارد.
پرسش:...
پاسخ: خب بله اینکه اشکال ندارد همین صحبت آن است که چرا اشکال ندارد. یک وقت است که هیچ اثر ندارد بله, اگر هیچ اثر ندارد نه از این طرف نه از آن طرف اثر سوئی مترتّب نیست بله, اما اگر آثار سوء مترتّب شد چطور؟
بنابراین سرّ تقدیم سارق بر سارقه در سورهٴ «مائده» و سرّ تقدیم زانیه بر زانی در محلّ بحث مشخص شد که چیست بر اساس دو نکته. ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ این را دربارهٴ قصاص طرف یا دربارهٴ قصاص نفس نفرمود آنجا اگر رأفتی باشد انسان تخفیف بدهد که ممدوح است ﴿وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ﴾ اگر به خدا و قیامت ایمان دارید دست از این کار بردارید و خلاف نکنید.
مطلب دیگر اینکه, اینکه فرمود: ﴿إِن کُنتُمْ﴾ یعنی به لازمهٴ ایمانتان عمل بکنید. حالا نکتهای درباره این طایفه است. طایفه را به گروهی گفتند که مقصدی دارند دور چیزی جمع میشوند این را میگویند طایفه. برخیها گفتند اقلّش سهتاست برخی گفتند چهارتاست بعضی گفتند دوتاست, روایتی از وجود مبارک ابیجعفر(علیهما السلام) رسیده است که بر یک نفر هم اطلاق میشود.[38] حالا شاید در مقام شهادت که یک حکم استثنایی است برای مشاهدهٴ حد آنجا حضور یک نفر کافی باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
1 . سورهٴ هود, آیهٴ 13.
2 . سورهٴ بقره, آیهٴ 23.
3 . سورهٴ ص, آیهٴ 21.
4 . سورهٴ قصص, آیهٴ 85.
5 . سورهٴ اسراء, آیهٴ 101.
6 . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 97.
7 . سورهٴ بقره, آیهٴ 151.
8 . سورهٴ نساء, آیهٴ 113.
9 . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
10 . سورهٴ شمس, آیات 7 و 8.
11 . سورهٴ بقره, آیهٴ 57.
12 . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 117.
13 . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 117.
14 . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
15 . سورهٴ شمس, آیات 7 و 8.
16 . الکافی, ج1, ص11.
17 . سورهٴ حشر, آیهٴ 19.
18 . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 154.
19 . سورهٴ اسراء, آیات 31 ـ 33.
20 . سورهٴ فرقان, آیهٴ 68.
21 . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 23.
22 . ر.ک: الکافی, ج2, ص353.
23 . ر.ک: الخصال, ج1, ص27.
24 . سورهٴ بقره, آیهٴ 151.
25 . سورهٴ بقره, آیهٴ 179.
26 . ر.ک: سورهٴ بقره, آیهٴ 178.
27 . سورهٴ بقره, آیهٴ 151.
28 . سورهٴ نمل, آیهٴ 44; سورهٴ قصص, آیهٴ 16.
29 . سورهٴ توبه, آیهٴ 11.
30 . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 57; سورهٴ نساء, آیهٴ 173.
31 . سورهٴ توبه, آیهٴ 111.
32 . سورهٴ توبه, آیهٴ 111.
33 . سورهٴ اسراء, آیهٴ 62.
34 . سورهٴ بقره, آیهٴ 262.
35 . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 57; سورهٴ نساء, آیهٴ 173.
36 . سورهٴ شمس, آیهٴ 8.
37 . سورهٴ قمر, آیات 17, 22, 32 و 40.
38 . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص406.
- ویژگیهای سورههای مدنی؛
- معنای سوره، فرض و الزام؛
- ارزش وفای به عهد
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (1) الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ(2)﴾
سورهٴ مبارکهٴ «نور» در مدینه نازل شد. سورههایی که در مدینه نازل میشد گذشته از اشتمالش بر اصول دین, بخش وسیعی از احکام و حقوق فقهی و اخلاقی در آنها مطرح میشد چه اینکه جریان جهاد هم در سوَر مدنی مطرح میشد. کلمهٴ «سوره» که یک اصطلاح قرآنی است به مجموعه آیاتی گفته میشود که مشتمل بر هدف واحد است (یک) و با ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ﴾ هم شروع میشود (دو) مگر سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که در عین اشتمال بر هدف واحد با «بسم الله» شروع نشده آن هم لکنةٍ خاصّه.
درباره سورهٴ مبارکهٴ «نور» خدا تعبیر به «سوره» فرمود. در سورهٴ مبارکهٴ «هود» فرمود: ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَات﴾[1] در مقام تحدّی فرمود اگر شما نتوانستید مثل قرآن بیاورید ده سوره مثل قرآن بیاورید و اگر نشد ده سوره فرمود: ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[2] در این گونه از موارد, کلمه سوره بر مجموعه آیاتی که با «بسم الله» شروع میشود و هدف واحدی را در بردارد اطلاق شده است. شاید هماهنگ باشد با «سور البلد» آن دیواری که شهر را احاطه کرده و یک مجموعه واحدی را در بردارد بیارتباط با او نیست و جریان ﴿إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ﴾[3] هم که در جریان داود(سلام الله علیه) مطرح شده است بیارتباط با سورِ بلد و دیوار و اینها نیست ﴿سُورَةٌ﴾ یعنی «هذه سورةٌ» که این خبر باشد برای مبتدای محذوف, ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا﴾ که ما این را نازل کردیم ﴿وَفَرَضْنَاهَا﴾ این سوره را واجب کردیم.
﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا﴾ در طلیعه سوره, اهمیت آن را بیان فرمود و واجب بودن عمل به محتوای آنها را هم بیان فرمود. فرض یعنی الزام گاهی به معنای انزال استعمال میشود نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آمده که ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ﴾[4] آنجا گفته شد که ﴿فَرَضَ﴾ یعنی «أنزل» اما اینجا «فرضنا» به معنی «أنزلنا» نخواهد بود چون کلمهٴ «أنزلنا» قبلاً آمده. فرض, همان حکم قطعی است یعنی احکامی که در این سوره است قطعاً باید امتثال بشود به معنای وجوب نیست زیرا حکم تحریمی هم فرض الله است لذا بخش وسیعی از احکامی که در سورهٴ «نور» آمده حکمِ تحریمی است نظیر زنا نظیر نگاه به نامحرم و مانند آن. بنابراین فرض یعنی حکمِ قطع, حکم قطعی گاهی به صورت وجوب است گاهی به صورت تحریم, ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا﴾ یعنی فرضنا احکامِ آن را.
خب بعد برای اهمیت دادن به این مسئله فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾ ما در این سوره آیات شفاف و روشنی را نازل کردیم همه اینها برای آن محتوایی است که در این سوره است. همه آیات, روشن و شفاف است اصلاً آیه یعنی علامت, اگر بیّن نباشد و شفاف نباشد که علامت نیست لکن وصف آیات به بیّنات برای اهتمام به این آیات است نظیر اینکه از معجزات وجود مبارک موسای کلیم به عنوان آیات بیّن: ﴿تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتِ﴾[5] تعبیر شده است و نظیر آنچه در جریان سرزمین وحی که در مکه مطرح است فرمود: ﴿فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ﴾[6] آنجا آیات یعنی معجزات و نشانههای قدرت الهی, خود کعبه حجرالأسود حِجر, زمزم و سایر مشاهد و مواقفی که در سرزمین وحی است همه اینها آیات و علامتهای شفاف اعجاز الهیاند.
در این قسمت که فرمود ﴿آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾ اختصاصی به یک آیه خاص ندارد لکن اظهر مصادیقش همان آیه «نور» است و آیاتی که در حریم آیات «نور» این عظمت را در بردارد وگرنه همه آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» هست آیات بیّن است. فرمود اگر بخواهید اهل تذکّر باشید ما به شما تذکّر دادیم اگر مؤمنید باید به مقتضای ایمانتان عمل بکنید برای اهمیّت مطالبی که در این سوره است هم این سوره را با عظمت و جلال نام میبرد (یک) هم مخاطبان را به تذکّر دعوت میکند (دو) و هم آنها را به عمل به مقتضای ایمانشان هدایت میکند (سه) که میفرماید: ﴿إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ﴾ اینها اهمیّت محتوای این سوره را در بردارد. خب تمام این اهتمام برای چیست, برای اینکه به انسان بفهماند نظم جامعه و تمدّن جامعه در وفای به عهد و رعایت امانت است, رعایت امانت از بهترین اصولی است که جامعه را به آن مرز والای تمدّن میرساند این اصل اول بعد از آن مقدمه.
اصل دوم آن است که قرآن کریم فرمود ما حرفهایی داریم حرفهای تازه است که این حرفها را در کتابهای بشری نمیخوانید و نمیتوانید هم به آن حرفها برسید این چهار قیدی که در آیات قبل بود که فرمود: ﴿وَیُزَکِّیهِمْ﴾ (یک) ﴿یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ﴾ (دو) ﴿وَالْحِکْمَةَ﴾ (سه) ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[7] (چهار) که این چهارمی عنصریترین محور پیام وحی است یعنی وحی, حرفِ تازهای دارد که نه تنها نمیدانید نزد کسی هم نیست نه تنها شما نمیدانید نزد کسی هم نیست هر چه هم فکر بکنید نمیتوانید به آن برسید ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ به جامعه بشری خطاب میکند نه «ما لا تعلمون» حتی به وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾[8] چیزهایی به تو یاد دادیم که تو آن نبودی که با نبوغی که داری یاد بگیری این حرفها مخصوص وحی است.
نمونههایی از این را قرآن کریم در جای خاصّ خودش به ما نشان میدهد چیزهایی هست که اصلاً بشر به آنها دسترسی ندارد و خدای سبحان آنها را به یاد بشر میاندازد. یکی از آن چیزهایی که هرگز بشر به او دسترسی نداشت و نمیتواند بدون وحی بفهمد همان دو لایه بودن نفس انسانی است که در روزهای قبل گذشت که انسان یک خودِ حیوانی دارد که شهوت دارد غضب دارد وهم دارد خیال دارد اینها را خدای سبحان به انسان داد و تا حدودی در نشئه دنیا تملیکشان کرده است بلا تفویضٍ. یک خودِ انسانی به او داد که فطرت اوست همان ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾[9] همان نفسی که ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[10] که آن مُلهم به فجور است ملهم به تقواست این را خدا به انسان داد و انسان را امین این قرار داد نه مالک. انسان باید تمام تلاش و کوشش را بکند که این امانت الهی را سالم تحویل خدا بدهد این در فکر هیچ کس نیست در خود خواصّ از مؤمنین هم اصلاً متوجه نمیشوند که آن برای ما نیست ولی وقتی به آیات میرسیم میبینیم آیات میگوید که اینها به خودشان ظلم کردند[11] چندین بار گذشت که ظالم و مظلوم دو مفهوم است که کثرت مصداق میطلبد این نظیر عالِم و معلوم نیست نظیر عاقل و معقول نیست اتحاد عالم و معلوم ممکن است عاقل و معقول ممکن است انسانی به خودش علم دارد دو لفظ است دو مفهوم ولی یک مصداق, انسان خودش را تعقّل میکند دو لفظ است دو مفهوم و یک مصداق. بعضی از مفاهیماند که حتماً کثرت میطلبند مثل خالق و مخلوق علّت و معلول, محرّک و متحرّک و ظالم و مظلوم از این قبیل است این دو لفظ یعنی ظالم و مظلوم دو مفهوم دارد که حتماً دو مصداق میخواهند چرا, زیرا ظلم معنایش این است که ظالم از حدّ خود تجاوز بکند به مرز دیگری برسد مظلوم معنایش این است که بیگانه وارد حریم او شد این معنی ظالم و مظلوم است «الف» بخواهد به خودش ظلم بکند فرض ندارد «الف» مرزی دارد و در مرز خودش است دیگر اما «الف» میتواند خودش را تعقّل کند به خودش عالِم بشود اتحاد عالم و معلوم ممکن است اتحاد عاقل و معقول ممکن است اما اتحاد ظالم و مظلوم که ممکن نیست این بازگشتش به نقیضین است.
این تأمّل میطلبد که انسان به خودش ظلم میکند یعنی چه؟ انسان میتواند عالِم به نفس باشد میتواند عاقل به خود باشد این لفظ عالم و معلوم, عاقل و معقول اینها کثرت مصداق نمیطلبند اما علت و معلول, محرّک و متحرّک مُعطی و آخذ, اینها کثرت مصداق میطلبند مسئلهٴ ظلم از این قبیل است. در قرآن فرمود اینها به کسی ظلم نکردند ﴿وَلکِنْ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾[12] یا ﴿ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾[13] اینها به خودشان ظلم کردند, اینها به خودشان ظلم کردند یعنی چه؟ چه کسی ظالم است چه کسی مظلوم است؟ در تحلیلهایی که از این طایفه از آیات برمیآید روشن شده است که این شهوت و غضب که بخش تحریکی و عملی شئون نفس است آن بخش وهم و خیال که بخش اندیشه و ادراکی نفس است اینها مرزی دارند. عقل که با فطرت الهی آمیخته است و آن عقلِ عملی که خدا او را مُلهم کرده به فجور و تقوا, این نورانیّتی است در درون انسان موجود مجرّدی است در درون انسان که خدا این را به ما تملیک نکرد, این را امانت به ما داد که ما از این چراغ استفاده کنیم مثل اینکه چراغی را دیگری به زید میدهد میگوید آقا این چراغ را بگیر و این راه را برو دیگر تملیک نکرده, این چراغ را به او به عنوان امانت داده حالا اگر او شیشه این چراغ را بشکند یا این شیشه را غبارآلود کند که نور این چراغ به جایی نرسد خب به این چراغ ظلم کرده به صاحب چراغ ظلم کرده حقّ دیگری را برده. آن ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾[14] مِلک ما نیست آن ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[15] امانت الله است مِلک ما نیست اگر کسی در بخش اندیشه به آن عقل اهانت کند ظلم کرد به آن خودی که لایه دوم است و امانت الهی است, اگر در بخش انگیزه, شهوت و غضب به آن عقلی که «عُبد به الرحمن»[16] تعدّی بکنند او را به بند بکشند خودشان امیر قافله بشوند به آن خود ظلم کردند. چون ما دو خود داریم یک خودی است که امانت الله است یک خود داریم که به حسب ظاهر مِلک ماست.
در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» و در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بین این دو خود فرق گذاشته. در سورهٴ «حشر» فرمود اینها چون خدا را فراموش کردند خدا اینها را از یاد خودشان برد اینها خودشان را فراموش کردند ﴿لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[17] درباره همین افرادی که خودشان را فراموش کردند فرمود هر وقت صحبت جبهه و جهاد میشود اینها فقط به فکر خودشاناند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾[18] خب چطور میشود که فرمود اینها خودشان را فراموش کردند بعد فرمود اینها فقط به فکر خودشاناند این کدام خود است که انسانِ معصیتکار به فکر اوست و آن کدام خود است که انسان تبهکار او را فراموش کرده این اصل کلّی بود که چند بار گذشت. زیرمجموعه آن اصل این است که خدای سبحان اجازه داد ما از راه حلال مالی فراهم بکنیم (یک) این خود حیوانی را هم به ما داد که ما با آن زندگی میکنیم (دو) آن خود انسانی اوصافی دارد مَلکاتی دارد حقوقی دارد که ما امینِ آن هستیم که باید امانت خدا را حفظ بکنیم. نشانهاش در همین مسئله زناست که اینجا مطرح شده و قتل است که قتل و زنا هم در سورهٴ «اسراء» کنار هم مطرح شد[19] که گذشت هم در سورهٴ «فرقان»[20] که به خواست خدا خواهد آمد. اگر کسی, کسی را مجروح کرد قصاصِ طرف دارد ﴿وَالجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾ چشم کسی را کور کرد گوش کسی را قطع کرد دست کسی را قطع کرد عمداً, این قصاص طرف است اگر خود شخص را کُشت این قصاص دارد قصاص حقّ خود شخص است. در قصاصِ طرف شخص میتواند عفو کند شخص میتواند ترمیم کند. در قصاص نفس ولیّ دم میتوانند اعمال حق کنند میتوانند ببخشند اما بعضی از حقوق است که نه برای خود انسان است نه برای ولیّ او اگر به زنی ـ معاذ الله ـ تجاوز شده یا به مردی تجاوز شده این ناموس و عفّت آیا حقّالناس است یا حقّالله, اگر به زنی تجاوز شده این زن میتواند بگوید من گذشتم اگر به مردی تجاوز شده این مرد میتواند بگوید من گذشتم این مثل خون است که حقّ اوست یا عِفاف است که حقّ الله است. چرا زن اگر بگذرد باز پرونده هست و ﴿فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا﴾ هست. معلوم میشود عفّت و ناموس جزء آن خود دوم است که حقّ الله است ما امینیم, این آیات الهی است. خب کجای فقه است کدام فقیه است که میتواند فتوا بدهد که اگر زن بگذرد حدّ زنا و حدّ رَجم و امثال ذلک ـ معاذ الله ـ ساقط است معلوم میشود این حقّ الله است این حقّ الله برای آن امانت الله است این همان لایه دومی است این همان خودی است که ما امین آنیم نه مالک آن که اگر کسی عفافش را از دست داد حجابش را از دست داد به خود ظلم کرد یعنی آن خود دوم آن خودی که امانت اوست برای او نیست, اینکه میگوید من خودم آزادم این آمده امانت الهی را انکار کرده مِلک خود گرفته و غاصبانه دارد زندگی میکند و خود را مالک آن میداند این میشود ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[21] خدایِ او همان هوس اوست برای اینکه مالکِ آن نفس, خداست مالک عفّت و ناموس خداست اگر کسی بگوید من صاحباختیار خودم هستم همین میشود ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ لذا میبینید این سوره را با جلال و شکوه شروع کرده ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾ تا به ما بفهماند که شما یک مُلک دارید یک ملکوت, آن ملکوت برای شما نیست آن یک چراغ شفاف و روشن و نورافکن قوی است ما به شما دادیم که راهتان را ببینید این چراغ را سیاه نکنید این شیشه را نشکنید این را غبارآلود نکنید این برای ماست, اگر گفته شد ـ این در جلد دوم کافی هست که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده ـ که اگر کسی ولیّای از اولیای الهی را هتک کند هتک الله را در بردارد[22] این برای آن است وگرنه به خودِ حیوانی کسی آسیب برساند که هتک الله نیست. کم نیست این روایاتی که دارد حرمت مؤمن کمتر از حرمت کعبه نیست. [23] کم نیست این روایاتی که دارد اگر کسی مؤمنی را برنجاند و آزار کند الله را متأذّی کرده است. خب مؤمن یعنی چه یعنی به خود حیوانی او یعنی مال او را بگیرد یا آن حیثیت ایمانی او که امانت الله است به او آسیب برسانند, بنابراین هم روایات دو طایفه است هم آیات دو طایفه, لذا در بخشهایی از قرآن کریم فرمود ما حرفهای تازه داریم ما چیزهایی میگوییم که اصلاً بشر نمیتواند به او برسد.[24] شما الآن در این هفت میلیارد بشر به استثنای مؤمنینی که از فرهنگ قرآن باخبرند بپرسید که اگر کسی به او تجاوز شده میتواند از حقّش بگذرد یا نه. میگوید خب بله, اما این دین است که میگوید نمیتواند بگذرد برای اینکه این امانت است مال کسی را بردند ما بگذریم یعنی چه. در همین آیات است در خود قرآن کریم بعد از اینکه جریان قتل را مطرح کرده فرمود درست است ﴿وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَا أُوْلِی الْأَلْبَابِ﴾[25] ولی اگر عفو کردید اگر تخفیف دادید این راه خوبی است[26] گاهی میبینید که عفو کردن و قصاص نکردن, زمینهٴ خضوع عدّهای را فراهم میکند اما در اینجا فرمود: ﴿وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ جامعه را حجاب و عفاف, متمدّن میکند ـ اگر بخواهد جامعه ملکوتی باشد ـ وقتی به حریم الهی تعدّی شد آن وقت چه امنیتی میماند. آنچه طهارت جامعه و قداست جامعه را فراهم کرده است همین چشمِ پاک گوش پاک زبان پاک لسان پاک و امثال ذلک است. گفتند خلوت اجنبیّه با اجنبی در جایی جایز نیست و نماز هم بیاشکال نیست برای اینکه این به حریم خدا دارد تعدّی میکند هر اشکالی در هر جامعه پیدا شده بر اثر رعایت نکردن مسئله حجاب و مسئله عفاف و رعایت نکردن آداب چشم و گوش است وگرنه خطرهای مهم پیش نمیآمد بر اساس این جهات است که این سوره را با آن هِیمنه شروع کرده با آن جلال و شکوه شروع کرده چون این یک حرف تازهای است دیگر. شما الآن در مجامع بینالمللی آنهایی که به فرهنگ وحی آشنا نیستند وقتی بخواهید این حرف را بزنید میبینید این حرف برای اینها مأنوس نیست. پس قرآن که فرمود ما یک حرف تازه داریم ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[27] این است و ما هم همیشه باید مواظب امانت الهی باشیم اگر میگوییم ﴿ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾[28] یعنی خدایا! من به امانت تو و به حقّ تو تعدّی کردم و این حق برای توست کاری بکن که من اصلاح بشوم خب.
پرسش:...
پاسخ: بدن انسان را خدای سبحان موقّتاً تملیک کرده به دلیل اینکه فرمود اگر کسی به شما آسیب رساند میتوانید عفو بکنید در اختیار شماست مِلک شماست. چیزی را خدای سبحان تفویض نکرده در خلال حرف هم اشاره شد که تفویض نشده که انسان بشود مالکِ مطلق لذا به بدن خودش هم نمیتواند آسیب برساند تفویض نکرده لکن اگر کسی به بدن او آسیب رساند قصاص طرف میخواهد بکند ولی اگر نکرد حقّ مشروع اوست میتواند عفو کند چه قصاص طرف چه قصاص نفس اما مسئله حجاب این طور نیست مسئله عفاف این طور نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله چون ذات اقدس الهی تعبیر تشویقی دارد. در ذیل آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾[29] آنجا گذشت که این تعبیر تشویقی است مثل اجر ﴿فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ﴾[30] اینها همه تعبیر تشویقی و ترغیبی قرآن کریم است. معمولاً اجر اجاره استیجار برای آن است که یا عین را موجر در اختیار مستأجر قرار بدهد یا کار را اجیر در اختیار مستأجر قرار بدهد. اجیر کارِ خود را تملیک میکند به مستأجر, موجر منفعت عینِ مستأجره را تملیک میکند به مستأجر اما بالأخره آن مستأجر طَرْفی میبندد بهرهای میبرد اما خدا به ما اجر میدهد یعنی چه؟ یعنی ـ معاذ الله ـ ما کاری را کردیم که خدا نفع برد ما شدیم اجیر او ما برای خودمان کار میکنیم از خدا مُزد میگیریم این تعبیر تشویقی است. اینکه در سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ﴾[31] یا ﴿مَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ﴾[32] برای آن است که اگر کسی با خدا معامله کرد عوض و معوّض هر دو را میبرد و اگر با شیطان معامله کرد عوض و معوّض هر دو را میبازد اگر ما با خدا معامله کردیم این طور نیست که چیزی بدهیم چیزی بگیریم این چیزی که داریم همین را کامل میکنیم عوض و معوّض هر دو برای ماست. اگر ـ معاذ الله ـ با شیطان معامله کردیم هر دو را به او میسپاریم نه اینکه چیزی به شیطان بدهیم چیزی بگیریم خودمان را در اختیارش قرار میدهیم او از ما سواری میگیرد.
در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بحثش گذشت که او به خدا عرض کرد ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾[33] من احتناک میکنم حَنک اینها تحت حنک اینها را میگیرم سوار میشوم شما دیدید این اسبسوارها آنها که سوارکارند حنک اسب و تحت حنک اسب را میگیرند دیگر گفت من این کار را میکنم من سواری میخواهم. این طور نیست که اگر کسی با شیطان معامله کرده چیزی از او بگیرد عوض و معوّض هر دو را در اختیار او قرار میدهد ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ﴾ من احتناک میکنم همین کار را میکند اما ذات اقدس الهی عوض و معوّض هر دو را به ما برمیگرداند و اگر تعبیری کرد که ﴿لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ﴾[34] یا ﴿فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ﴾[35] همه اینها تعبیر ترغیبی و تشویقی است برای اینکه ما کاری را به سود او نمیکنیم در اجاره معنایش همین است دیگر که سودی را آن مستأجر میبرد. بنابراین این سوره با این جلال و شکوه شروع شده ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ﴾ همهٴ آیاتش اینچنین است مخصوصاً آیه «نور» ﴿لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ این ﴿لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ یعنی آن نَفْسی که برای من است مِلک طلق من است و این چراغ را من در درون شما روشن کردم به شما امانت دادم ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[36] هست خیلی از چیزها را به او یاد دادم او بلد است بگذارید او حرف بزند وقتی با او گفتگو کردید این میشود تذکره, ما حرف جدیدی اینجا نداریم در درون شما چیزی را گذاشتیم که اگر شما ساکت بشوید حرف او را گوش بدهید میبینید او هم همین حرفها را به شما میزند این میشود تذکره ﴿وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾[37] ما تذکره آوردیم یادآوری آوردیم این حرفها درست است حرفهای تازه است ولی قبلاً به شما گفتیم حالا یا عالَم میثاق بود یا عوالم دیگر.
فرمود: ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾ چه زنِ تبهکار چه مردِ بزهکار, هر دو را اگر ثابت بشود در محکمهٴ شرع حاکم شرع اسلامی صد تازیانه میزند. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» دربارهٴ زن فرمود حبس کنید تا حکمش برسد دربارهٴ مرد فرمود آزار کنید تا حکمش برسد; آیهٴ پانزده و شانزده سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این است ﴿وَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ﴾ که میشد حبس ابد, ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «نور» سبیل را مشخص کرده که دیگر جا برای حبس ابد نیست آن حکم موقّت بود و حکم اصیل همان صد تازیانه است در صورتی که شیخ و شیخه نباشد در صورتی که مُحصن و محصنه نباشد و مانند آن در بعضی از موارد جَلْد است در بعضی از موارد رجم است در بعضی از موارد جمع بین جلد و رجم ـ معاذ الله ـ اگر شیخ یا شیخهای در حال احصان به این آلودگی تن در دادند بین جلْد و رجم گفتند جمع است. خب آن برای زنها بود ﴿وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا﴾ دیگر اینجا ندارد ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾, ﴿فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾.
اگر این سورهٴ مبارکهٴ «نور» را در کنار آن بگذاریم این میشود مفسّر او و روشن میکند که ﴿أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً﴾ آن راهی را که خدای سبحان مشخص کرده است همین تازیانه است دربارهٴ این حکم زنا. دربارهٴ تقدیم و تأخیر این لفظ که چطور زانیه بر زانی مقدّم شد این را وجوهی گفتند گرچه این واو ترتیب را نمیرساند ولی تقدیم ذکری زانیه بر زانی شاید نکتهای داشته باشد و آن نکته آن است که معمولاً جاذبه و دعوت به فساد و بزهکاری از سوی زن است و از این طرف شروع میشود. بر خلاف مسئلهٴ سرقت که در آیه 38 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» قبلاً گذشت چون سرقت غالباً از طرف مردهاست و از اینجا شروع میشود در سورهٴ «مائده» آیهٴ 38 سارق را بر سارقه مقدّم داشت, فرمود: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا﴾ از طرف دیگر در فضای عرف, شناعتِ بزهکاری زن بدتر از شناعت بزهکاری مرد است این را در یک گوشه از بیانات سیّدناالاستاد نه در این قسمت در قسمتهای دیگر دارد که این تفکّری است که حالا شاید رسوبات جاهلی باشد یا زمینههای دیگر داشته باشد, بالأخره در جامعه این طور است که اگر زنی از خانواده بزهکار شد آن خانواده میشود مسلوبالحیثیّه ولی اگر پسر آن خانواده بزهکار شد آن طور مسلوبالحیثیه نمیشود این همان غیرتِ کاذبه دوران جاهلی است وگرنه فرق ندارد, اینچنین نیست که این عفاف و حجاب مخصوص زن باشد. الآن متأسفانه این بازوهای لخت این از چه موقع در آمده از کجا در آمده چرا اینها بازوهایشان لخت است این طور نیست که این کارها روا باشد که هم برای اینها نارواست هم برای آنها ناروا اما اینکه میبینید زن اگر بزهکار شد آن خانواده مسلوبالحیثیه است آیا این فضای شریعت است یا رسوباتی از افکار دیگر است؟ درست است که اگر زنی از خانواده بیعفاف شد آن خانواده احساس میکند که مسلوبالحیثیه شد ولی همین احساس را نسبت به پسرش هم باید داشته باشد فرق نمیکند اگر پسر, زانی شد آن خانواده باید احساس بکند مسلوبالحیثیه است ولی احساس ندارد.
پرسش:...
پاسخ: نه, آنکه نکته اول بود. نکته دوم این است که در فضای شریعت این ناموس, امانت خداست هم زن امینِ خداست هم مرد امین خداست. چرا آن زن اگر آلوده شد خانواده احساس مسلوبالحیثیه میکند گاهی از آن محلّه حرکت میکند یا گاهی از آن شهر بیرون میرود ولی پسرش اگر آلوده شد این احساس را ندارد باید داشته باشد دیگر, هر دو به امانت الهی اهانت کردند این حجاب را این عفاف را هم مرد باید داشته باشد هم زن. حالا یک وقت است کسی کارگر است خب بله او دیگر دستش آستینش بالا باشد با گِل و لای او محذوری ندارد.
پرسش:...
پاسخ: خب بله اینکه اشکال ندارد همین صحبت آن است که چرا اشکال ندارد. یک وقت است که هیچ اثر ندارد بله, اگر هیچ اثر ندارد نه از این طرف نه از آن طرف اثر سوئی مترتّب نیست بله, اما اگر آثار سوء مترتّب شد چطور؟
بنابراین سرّ تقدیم سارق بر سارقه در سورهٴ «مائده» و سرّ تقدیم زانیه بر زانی در محلّ بحث مشخص شد که چیست بر اساس دو نکته. ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ این را دربارهٴ قصاص طرف یا دربارهٴ قصاص نفس نفرمود آنجا اگر رأفتی باشد انسان تخفیف بدهد که ممدوح است ﴿وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ﴾ اگر به خدا و قیامت ایمان دارید دست از این کار بردارید و خلاف نکنید.
مطلب دیگر اینکه, اینکه فرمود: ﴿إِن کُنتُمْ﴾ یعنی به لازمهٴ ایمانتان عمل بکنید. حالا نکتهای درباره این طایفه است. طایفه را به گروهی گفتند که مقصدی دارند دور چیزی جمع میشوند این را میگویند طایفه. برخیها گفتند اقلّش سهتاست برخی گفتند چهارتاست بعضی گفتند دوتاست, روایتی از وجود مبارک ابیجعفر(علیهما السلام) رسیده است که بر یک نفر هم اطلاق میشود.[38] حالا شاید در مقام شهادت که یک حکم استثنایی است برای مشاهدهٴ حد آنجا حضور یک نفر کافی باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
1 . سورهٴ هود, آیهٴ 13.
2 . سورهٴ بقره, آیهٴ 23.
3 . سورهٴ ص, آیهٴ 21.
4 . سورهٴ قصص, آیهٴ 85.
5 . سورهٴ اسراء, آیهٴ 101.
6 . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 97.
7 . سورهٴ بقره, آیهٴ 151.
8 . سورهٴ نساء, آیهٴ 113.
9 . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
10 . سورهٴ شمس, آیات 7 و 8.
11 . سورهٴ بقره, آیهٴ 57.
12 . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 117.
13 . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 117.
14 . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
15 . سورهٴ شمس, آیات 7 و 8.
16 . الکافی, ج1, ص11.
17 . سورهٴ حشر, آیهٴ 19.
18 . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 154.
19 . سورهٴ اسراء, آیات 31 ـ 33.
20 . سورهٴ فرقان, آیهٴ 68.
21 . سورهٴ جاثیه, آیهٴ 23.
22 . ر.ک: الکافی, ج2, ص353.
23 . ر.ک: الخصال, ج1, ص27.
24 . سورهٴ بقره, آیهٴ 151.
25 . سورهٴ بقره, آیهٴ 179.
26 . ر.ک: سورهٴ بقره, آیهٴ 178.
27 . سورهٴ بقره, آیهٴ 151.
28 . سورهٴ نمل, آیهٴ 44; سورهٴ قصص, آیهٴ 16.
29 . سورهٴ توبه, آیهٴ 11.
30 . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 57; سورهٴ نساء, آیهٴ 173.
31 . سورهٴ توبه, آیهٴ 111.
32 . سورهٴ توبه, آیهٴ 111.
33 . سورهٴ اسراء, آیهٴ 62.
34 . سورهٴ بقره, آیهٴ 262.
35 . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 57; سورهٴ نساء, آیهٴ 173.
36 . سورهٴ شمس, آیهٴ 8.
37 . سورهٴ قمر, آیات 17, 22, 32 و 40.
38 . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص406.
تاکنون نظری ثبت نشده است