- 1136
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 106 تا 108 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 106 تا 108 سوره بقره
- خبر واحد نمیتواند ناسخ قرآن باشد
- اجابت همه سوال بندگان
- انواع سوال تحقیر و احتجاجی و احتیاجی
- سوالهای بهانهجویانه بنیاسرائیل
- کارکرد معجزه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَیٰ کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ٭ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاواتِ وَالأرْضِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ ٭ أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَیٰ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾
در جریان نسخ آنچه که مرحوم أمین الاسلام در مجمع فرمودند که «قرآن را میشود با سنت قطعی نسخ کرد» ، روشن شد که سخنی ناصواب است؛ زیرا سنت، چه قطعی، چه ظنّی حجیّت آن در صورتی است که مباین با قرآن نباشد. اینچنین نیست که اگر روایات قطعی الصدور شد حجّت است ولو مخالف با قرآن کریم باشد؛ چون طبق اخبار متواتره معیار حجّیت و اعتبار خبر آن است که مباین با قرآن نباشد و معصومین(علیهمالسلام) فرمودند: چیزی که مباین قرآن است باطل و زخرف است و آن را به جدار بزنید . بنابراین اگر یک خبری هم متواتر بود ولی مباین قرآن کریم، باید آن را تأویل کرد و اگر قابل تأویل و توجیه و امثال ذلک نبود، علمش را باید به اهلش رد کرد؛ نمیشود خبری را که مباین با قرآن کریم است آن را اخذ کرد و آن را ناسخ قرآن قرار داد؛ پس این سخن تام نیست.
اما اینکه در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) است، در روایات دیگر آمده است که «إنّ فی القرآن ناسخاً و منسوخاً» ؛ ناسخ و منسوخ با هم ناسازگارند، در حالی که خدای سبحان میفرماید: ﴿لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً﴾ . چگونه قرآن ناسخ و منسوخ دارد مع ذلک هماهنگ است؟ این در ذیل آن آیهای که ﴿أفلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً﴾ به خواست خدا مطرح میشود.
مطلب سوّمی که مربوط به این آیه است این است که گاهی نسخ حکم قبلی به ورود نسخ حکم بعدی، گاهی نسخ حکم قبلی به اعلام زوال اوست. در این کریمه فرمود: ﴿ما ننسخ من آیة﴾ نفرمود: اگر چیزی را ما با چیزی نسخ کردیم، یک وقت قانون دوّم در عین حال که بالمطابقه محتوای خود را تفهیم میکند، بالالتزام نسخ قبلی را هم در بردارد، در اینجا نسخِ قانون اول به قانون دوّم است. یک وقت مستقیماً و ابتدائاً زوال قانون اول اعلام میشود، در این کریمه فرمود: ﴿ما ننسخ من ٰایةٍ أو ننسها﴾؛ آیهای که او را نسخ میکنیم بعداً ﴿نأت بخیرٍ منها أو مثلها﴾ نه اینکه با آن بعدی اوّلی را نسخ میکنیم، بلکه زوال اوّلی را اعلام میکنیم، سپس مانند او یا بهتر از او را به شما اعلام خواهیم کرد. اینها مطالبی که مربوط به آن آیهٴ نسخ بود.
سؤال و درخواست از خدا و اولیای الهی
ـ مطلوب و مورد تشویق بودن اصل سؤال
اما آنچه که مربوط است به آیهٴ ﴿ام تریدون ان تسئلوا رسولکم کما سئل موسیٰ﴾؛ اصل سؤال را قرآن تشویق کرد، چه سؤال از خدای سبحان، چه سؤال از انبیا و اولیای الهی، چه سؤال از علما «سؤال» یعنی درخواست. فرمود: خدای سبحان ذوالفضل عظیم است شما هم بکوشید: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ از فضل خدا درخواست کنید، خدا به هر که سؤال کرد میدهد: ﴿سواءً للسائلین﴾ و خدای سبحان از سؤال خوشش میآید، که انسان در پیشگاه او مسئلت کند و بخواهد: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾.
ـ پرهیز از حد نسبت به عطای الهی به دیگران
هرگز فضلی را که خدای سبحان به کسی إعطا کرد، شما را به حسد وادار نکند. شما هم بخواهید و بگیرید یا بهتر از آن به شما میدهد یا مانند آن، همواره از پیشرفت دیگران خوشحال باشید، اگر کسی ترقّی کرد بگوئید: خدا را شکر که این مسلمان ترقّی کرد، دیدتان وسیع باشد، هرگز رشد یک کسی شما را پژمرده نکند و همواره انسان باید خود را بسنجد که اگر از رشد دیگران پژمرده شد مریض است و این مرض را باید با آن قرآنی که فرمود: ﴿و شفاءً لما فی الصدور﴾ درمان کند و اگر کسی رشد پیدا کرد، بگوئیم: خدایا تو را شکر که به او توفیق رشد دادی، در برابر میلیاردها انسان کافر یک چند نفر مسلمانی هم رشد کردند.
ـ قطعی بودن وعدهٴ اجابت خواستهها از خدای سبحان
از خدا بخواهید که به شما بدهد: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ ؛ ما را تشویق کرد، ممکن نیست خدای سبحان راهِ سؤال را به روی کسی باز کند و دَرِ جواب را ببندد؛ این ممکن نیست، اینکه فرمود: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾؛ یعنی دَرِ جواب به چهرهٴ شما باز است؛ گاهی این معنا را بالمطابقه بیان میکند، گاهی هم بالالتزام؛ اما بالمطابقه نظیر همان آیهٴ معروف سورهٴ بقره است که ﴿إذا سألک عبادی عنّی فانی قریبٌ أجیب دعوة الداع إذا دعان﴾ این هم تشویق به سؤال است و هم اعلام به جواب؛ فرمود: اگر خواستند من نزدیکم و جواب میدهم، این هم دعوت به سؤال است و هم اعلان به پاسخ مثبت و یکی از اوصاف حسنای خدای سبحان این است که «یا من لایردّ سائله» ؛ ممکن نیست کسی از خدا چیزی بخواهد و چیزی نگیرد، این ممکن نیست منتها اگر آن خواسته مصلحتِ انسان نبود خدایِ أرحم الراحمین آن را به انسان نمیدهد ولو انسان با تضرّع و ناله و ضجه طلب کند، گرچه دعای او خالص است، گرچه او با لابه میطلبد، ولی ادبِ دعا این نیست که انسان از خدا چیز معین طلب کند شاید آن چیز معین به حال انسان سازگار نباشد، مثل یک کودکِ بیماری که با ناله و با لابه غذایی که برای او سازگار نیست از مادر طلب میکند، او با اخلاص میخواهد با لابه میخواهد، امّا برای او سودمند نیست، اینچنین نیست که اگر حالی به ما دست داد، نالهای کردیم، با اخلاص حرم مشرف شدیم، با لابه چیزی را از خدا خواستیم اگر خدای سبحان آن را به ما نداد خیال کنیم که دعای ما مستجاب نشد، چون ادب دعا این نیست که ما از خدا چیز معینی را بخواهیم، ما که نه از مصالحمان با خبریم، نه از مفاسدمان مستحضریم حق پیشنهاد نداریم، باید از خدا خیر بخواهیم، ممکن نیست کسی از خدا خیر بخواهد و خدای سبحان به او خیر ندهد: «لا من یردّ سائله و لا یخیّب آمله» ، گاهی بالمطابقه میفرماید: دَرِ جواب به چهرهٴ شما باز است، نظیر آیهٴ ﴿إذا سألک عبادی عنّی فإنّی قریب أجیب دعوة الداع إذا دعان﴾ ، گاهی بالالتزام میفرماید: دَرِجوابِ مثبت به چهرهٴ شما باز است، مثل آیهٴ ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ اینکه فرمود: ﴿و سئلوا الله من فضله﴾، نه یعنی شما سؤال کنید من جواب نمیدهم، شما سؤال کنید من مایل باشم جواب میدهم، یا جواب نمیدهم، نه سؤال کنید من حتماً جواب میدهم، بخواهید، اینکه فرمود: بخواهید؛ یعنی جوابش آماده است: «لکلّ مسألةٍ منک سمعٌ حاضرٌ و جوابٌ عتیدٌ» این از دعاهای نورانی ماه رجب بود که لابد تلاوت کردید ؛ یعنی انسان هر سؤالی بکند، خدا یک جواب نقدِ آماده دارد: «جواب عتید» دارد؛ یعنی مستعد «عتید» یعنی آماده، یعنی مُعَد جواب نقد دارد هرگز نسیه در جواب خدا نیست که بفرماید: بعداً میدهم، همانجا جواب مثبت میدهد، منتها اگر همان مطلبی که ما خواستیم مصلحت بود شروع به انجام میکند و اگر آن مطلب مصلحت ما بود ولی مصلحت دیگران و مصلحت امّت اسلامی نبود، جواب نمیدهد منتها به جای اینکه این امر را به ما بدهد و این امرچون مصلحت نبود، چیزی دیگر میدهد یا لااقل گناهی از گناهان ما را میآمرزد و اگر ما سابقهٴ گناه نداریم درجهای بر درجات ایمان ما میافزاید، این است که گفتهاند: ادب دعا آن است که انسان دست بعد از دعا وقتی به سمت بالا تأدباً گرفت، شایسته است که آن دست را به چهره بمالد برای آن است که این دست از راه دور آمده است و خالی برنگشت، ممکن نیست دستی به سوی خدای سبحان دراز بشود و خدا ناامید برگرداند، این ممکن نیست، یکی از این امورِ یاد شده را به انسان مرحمت میکند.
زبان پرسشگر، فضیلت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)
این سؤال انسان درباره خدای سبحان که فرمود: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ اما دربارهٴ أنبیا و أولیا فرمود به اینکه شما بکوشید از آنها سؤال کنید و یکی از فضائل وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) این است که او لسان سئول داشت: «کان لی لسان سئول و قلب عقول» یک انسان پر سؤالی بود؛ در محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) که مینشست مرتب سؤال میکرد، این لسان سئول در مسائل علمی، جزء برکتهای الهی است و قلب عقول داشت، هر چه را هم که پیغمبر میفرمود او میفهمید، هم زبانی داشت که بپرسد، هم قلبی داشت که تعقل کند. این لسان سئول داشتن جزء نعمتهاست، گفتهاند: علم خزائن است «و مفتاحه السؤال» طرح مسائل علمی کلید خزینهٴ علم است، در روایاتِ طلبِ علم ملاحظه فرمودید که تشویق به سؤال کردند، گفتهاند: سئوال کنید؛ زیرا با سئوال چندین نفر فضیلت میبرند، هم سائل بهره میبرد، هم مجیب بهره میبرد، هم مستمع طرفی میبندد، هم سامع، سامع هم اجر میبرد یک، وقت کسی مستمع است ببیند که این سائل چه سؤال کرد و مجیب چه جواب داد، یک وقت کسی برای این در جلسه حضور پیدا نکرد، مستمع نبود ولی به گوشش رسید، فرمود: سئوال کنید، «فإن له بذلک اجراً» چهار گروه با سؤال شما مأجور میشود: اول خود شما این تشویق به سؤال است منتها سؤالها حساب شده؛ چون «حسن السؤال نصف العلم» سؤالهای حساب شده، سؤالهای تفقه و نه تعنت، سؤالهای احتجاجی نه، سؤالهای احتیاجی، چیزی که انسان نمیداند بپرسد، چیزی که میداند داعی بر سئوال ندارد؛ بر فرض یا خودنمایی است یا خجل کردن طرف دیگر، که هر دو وزراست؛ لذا گفتهاند: تعنتاً سؤال نکنید، تفقهاً سؤال کنید . از أنبیا بپرسید، از علما بپرسید، از اهل ذکر بپرسید، ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ ؛ از خدا بپرسید، ﴿فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون﴾ ؛ از علما بپرسید، از أنبیا و أولیا بپرسید.
این اصل سؤال است که کتاب و سنّت تشویق کرد، بنابراین اصل سؤال چیز خوبی است و امّا اینکه در این کریمه فرمود: چرا میخواهید از پیامبر سؤالی بکنید که مشابه آن سؤال را یهودیها از موسای کلیم کردند، معلوم میشود که یک سؤال مذموم است.
پرسشهای ممدوح و مذموم در قرآن
سؤالها را خدای سبحان در قرآن به چند قسمت تقسیم کرد؛ فرمود: اینهائی که با پیغمبر مسائلی را در میان میگذاشتند، اینها چند گروه بودند:
عدّهای هستند که سؤالات علمی و دینی داشتند، خب سؤالاتشان خوب بود: ﴿یسئلونک عن الأهله﴾ ، ﴿یسئلونک عن الروح﴾ ، ﴿یسئلونک عن المحیض﴾ ﴿یسئلونک ماذا ینفقون﴾ این احکام الهی است که سؤال میکنند و رسول خدا هم جواب میدهد و خیر و رحمت هم هست. اینگونه از سؤالها، سؤالهای تفقّهی است و ممدوح، خدای سبحان هم جواب این سؤالها را داده است.
یک وقت یک سؤال تعنتی است ﴿سأل سائل بعذاب واقع﴾ و مانند آن، آن همکیفرهایش رامشخص کرده است.
یک وقت سؤالهای بهانهای است این سؤالهای بهانهای را هم مشرکین حجاز داشتند، هم یهودیهای مدینه داشتند هم مسلمانان صوری، امّا مشرکین حجاز سؤالشان درخواستهای مادّی بهانه جویانه بود، گاهی میگفتند به اینکه تو اگر واقعاً پیغمبری و مقتدری دستور بده این کوههای اطراف کعبه کنار برود چند کیلومتر، اینجا زمین باز بشود برای کشاورزی آماده بشود، یا ﴿تفجر لنا من الارض ینبوعا﴾ ، یا برای خودت چشمه یا برای ما قنات و چشمه و چاه احداث کن، که بساطی از این نظر پهن کرده باشیم، یک همچنین سؤالهائی داشتند.
این سؤالهای تعنت بهانه جویانه بود؛ اولاً وحی الهی و معجزه رسول خدا این نیست که هر کسی هر روز یک خواستهای داشته باشد، وقتی این خواستهاش عوض شد خواستهٴ دیگر طلب کند، معجزه که ملعبهٴ وثنیین نیست. در برابر اینگونه از سؤالها خدای سبحان به رسولش میفرمود به اینکه به این مردم بگو: معجزه آوردن یک راهی دارد، قانونی دارد، تا خدا. اجازه ندهد ما نمیتوانیم در نظام اثر کنیم و مانند آن؛ گاهی هم میگفتند به اینکه یک کتابی بیاور که ما او را ببینیم یا فرشتگان را احضار کن که ما ببینیم خدا میفرماید به اینکه اگر به این خواستههای اینها جواب بدهید باز هم بر کفر وعنادشان اصرار میورزند، اینها جز بهانه چیزی نمیطلبند. اینها سؤالهای عنادآمیز اهل شرک.
سؤالهای عنادآمیز یهودیان
یک سلسله سؤالهای عنادآمیزی یهودیها داشتند که خدا میفرماید: اگر یهودیها یک چنین مسائلی از تو سؤال بکنند که یک کتاب مدوّن مجموعی برای اینها بیاوری، اینها سابقهای دارند در اینگونه از مسائل، بدتر از این را از پیغمبرشان موسای کلیم سؤال کردند، گفتند: ﴿أرنا الله جهرةً﴾ یا ﴿لن نؤمن لک حتی نری الله جهرةً﴾ .
یک سلسله سؤالهایی بود که مسلمین صدر اسلام داشتند در این زمینه خدای سبحان میفرماید به اینکه چیزهایی که اگر ما جواب بدهیم حیثیت شما را از بین میبرد، آنها را سؤال نکنید: ﴿لا تسئلوا عن اشیاء اِن تبد لکم تسؤکم﴾ .
سؤالهای منافی با توحید مشرکان و یهودیان
گاهی هم سؤال میکردند که همانطوری که مشرکین یک معبود دیدنی دارند، یک درخت مقدّسی دارند که او را میپرستند، خرما یا غیرخرما را به شاخههای این درخت مقدّس آویزان میکنند برای تبرّک، یک چنین خدایی هم برای ما بیاور، مشابه همان سؤالی که بنیاسرائیل از موسای کلیم کردند، در این آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿أم تریدون أن تسئلوا رسولکم کما سئل موسی من قبل﴾ معلوم میشود یک سؤالی بود که با توحید سازگار نبود، گاهی سؤال میکردند رسول خدا کتاب مدوّن بیاورد، خدا میفرماید: اگر از تو یک چنین سؤالی میکنند، از موسیٰ[علیه السلام] سؤال مهمتر از این سؤال کردند؛ معلوم میشود آن سؤالی که از رسول خدا کردند که یک کتاب مدوّن بیاور، این با حفظ توحید حق است .امّا خدا فرمود: از این مهمتر را از موسیٰ خواستند؛ برای اینکه چیزی را از موسیٰ خواستند که با توحید سازگار نیست و امّا در این کریمه فرمود: میخواهید از پیامبرتان چیزی بپرسید همانطوری که موسیٰ مسئول شد؛ یعنی میخواهید چیزی بپرسید که با توحید سازگار نیست. این تأیید میکند منظور از سؤال این بود که از پیامبر میخواستند همانطوری که مشرکین یک شجر مقدسی دارند، او را میپرستند خرما و سایر خوراکیها را به شاخههای او برای تبرک آویزان میکنند یک چنین خدایی هم برای ما بیاور، این را قرآن میفرماید: این سؤال همانند سؤالی است که بنیاسرائیل از موسای کلیم کردند، گفتند: ﴿إجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾ یک چنین سؤالی و شما که ایمان آوردهاید ایمان را با کفر تبدیل نکنید، اگر سؤال کنندگان مسلمان بودند، خدا میفرماید به اینکه شما کفر را نگیرید و ایمان را ندهید و اگر سؤال کنندگان مسلمان نبودند همان مشرکین حجاز بودند.
خدای سبحان میفرماید: بقای بر کفر را بر احداث ایمان و ایمان حادث ترجیح ندهید. حالا ملاحظه بفرمائید که از این آیه میشود همهٴ این مطالب را یا بعضی از این مطالب را استفاده کرد.
سؤال ...
جواب: بله، گفتند: ﴿لن نؤمن لک حتی نری الله جهرةً﴾ یکی، یکی هم گفتند: ﴿إجعل لنا الهاً کما لهم آلهة﴾ این دو، این سؤال دوّم با محل بحث سازگارتر است. آنجا سؤال کردند گفتند به اینکه ما به تو ایمان نمیاوریم مگر اینکه خدا را با چشم حس بنگریم؛ چون روی اصالت حس، کار یهود این بود که معیار شناخت حس است و اگر چیزی موجود باشد باید او را مشاهده کرد. در آن قسمت خدای سبحان میفرماید به اینکه ﴿یسئلک اهل الکتاب أن تُنزل علیهم کتاباً من السماءِ فقد سألوا موسیٰ اکبر من ذلک فقالوا أرِنا الله جهرة﴾ یا ﴿لن نؤمن لک حتی نریٰ الله جهرةً﴾ در آنجا فرمود: از موسای کلیم[علیه السلام] سؤال مهمتر کردند. و امّا در آیهٴ محل بحث میفرماید: شما از پیامبرتان چیز میخواهید مثل آنکه از موسی[علیه السلام] خواستند، مثل آنکه، این تأیید میکند همان مطلبی را که گفتهاند، به رسول خدا پیشنهاد دادند، یک شجرهٴ مقدس معبودی برای ما بیاور خدا میفرماید: چیزی را از پیغمبر میخواهید که پنیاسرائیل از موسی[علیه السلام] خواستند، از موسی گفتند: ﴿اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾ حالا یا همهٴ اینها را میشود از اطلاق آیه استفاده کرد یا بعضی از اینها را روی شدّت ظهور از آیه میشود استفاده کرد.
اختلاف در مخاطب آیه
فرمود: ﴿ام تریدون أن تسئلوا رسولکم کما سئل موسیٰ من قبل﴾ اگر خطاب به مؤمنین باشد؛ یعنی شما به این پیامبری که به رسالتش ایمان آوردهاید میخواهید از او چیزی سؤال کنید، اگر خطاب به مشرکین باشد یا خطاب به یهودیهایی باشد که ایمان نیاوردهاند منظور از ﴿رسولکم﴾ یعنی آن شخصی که «أرسل إلیکم»، نه شخصی که شما رسالتش را قبول کردید؛ چون ﴿وما أرسلناک إلاّ کافة للناس﴾ اینکه فرمود: شما از رسولتان سؤال میکنید؛ یعنی از کسی که او را به عنوان رسول فرستادیم، نه کسی که شما رسالتش را قبول دارید: ﴿ام تریدون أن تسئلوا رسولکم کما سئل موسیٰ من قبل﴾.
سؤال ...
جواب: چرا؟ نه این کار خارجی است، نه اینکه از درونشان بخواهد خبر بدهد، یعنی میخواهید سؤال کنید؟ یعنی میخواهید کاری بکنید که یهودیها کردند؟ به این منظور است این میخواهید به آن تطابق برمیگردد. میخواهید کاری کنید که یهودیها کردند اینطور. در سورهٴ نساء آیه 153 سؤال اهل کتاب را مطرح میکند ﴿یسئلک اهل الکتاب ان تنزّل علیهم کتاباً من السماء﴾ یک مجموعهٴ مدوّنی برای اینها بیاورید، فرمود: ﴿فقد سألوا موسیٰ أکبر من ذلک﴾ ؛ از موسای کلیم(سلام الله علیه) سؤال مهمتر کردند، این أکبر نظیر آن است که میگویند: گناه کبیره نه یعنی واقعاً یک سؤال مهمّی کردند.
گناه شرک، اکبر کبائر
اینکه میگویند: گناه بعضی کبیره است، بعضی اکبر و اکبر کبائر شرک است، این از آن قبیل است: ﴿فقد سألوا موسی أکبر من ذلک﴾ یعنی آنطوری که میگویند: شرک اکبر کبائر است. ﴿فقد سألوا موسیٰ اکبر من ذلک فقالوا أرنا الله جهرةً فاخذتهم الصاعقة بظلمهم ثم اتخذوا العجل من بعد ما جاءتهم البیّنات﴾ که این هشدارِ به غضب الهی است، این سؤال اهل کتاب بود.
امّا سؤال مؤمنین در سورهٴ مائده آیهٴ 101 این است: ﴿یا ایها الذین ٰامنوا لاتسئلوا عن اشیاء إن تبد لکم تسؤکم و إن تسئلوا عنها حین ینزل القرءان تبد لکم عفا الله عنها والله غفور حلیم ٭ قد سأَلها قومٌ من قبلکم ثم أصبحوا بها کٰفرین﴾ ؛ این فی الجمله نشان میدهد که سؤال، سؤال تعنتی است، نه احتجاجی، نه احتیاجی و سؤال عنادآمیز و بهانهآمیز است، امّا آن مسئول عنه چه بود؟ مشخص نفرمود فرمود: چیزی که برایتان بد عاقبتی را به دنبال دارد آنها را نخواهید؛ برای اینکه در امّتهای گذشته مشابه این سؤالها را از أنبیا کردند: ﴿ثم أصبحوا بها کافرین﴾؛ معجزهای خواستند مثلاً آن أنبیا آوردند آنها نپذیرفتند و کفر ورزیدند؛ نظیر مائده عیسی(سلام الله علیه).
امّا سؤالی که مشرکین کردند در آیهٴ 7 تا 9 سورهٴ انعام اینچنین است: ﴿ولو نزلنا علیک کتاباً فی قرطاس فَلمسوه بأیدیهم لقال الذین کفروا إن هذا إلا سحرٌ مبین ٭ وقالوا لولا أنزل علیه ملک ولو أنزلنا ملکا لقضی الأمر ثم لاینظرون ٭ ولو جعلناه ملکاً لجعلناه رجلاً وللبسنا علیهم ما یلبسون﴾ ، اینها پیشنهاد میدادند که ما فرشته را ببینیم و مانند آن این سؤالات را قرآن کریم مبسوطاً جواب میدهد که نه خدا دیدنی است، نه فرشته را با چشم ظاهر میشود دید. شما در روز احتضار مرگ فرشته را میبینید ﴿یوم یرون الملائکة ...﴾ امّا ﴿... لابشریٰ یومئذ للمجرمین و یقولون حجراً محجوراً﴾ ؛ آنروز با یک حالت دردناکی فرشتگان را میبینید.
در سورهٴ بنیاسراییل همان سورهٴ اسراء مبسوطاً سؤال مشرکین را طرح میکند میفرماید به اینکه، آیهٴ 90 به بعد سوره اسراء این است که ﴿وقالوا لن نؤمن لک حتی تفجرلنا من الارض ینبوعاً ٭ او تکون لک جنة من نخیل وعنب فتفجر الانهٰر خلٰلها تفجیراً ٭ او تسقط السماء کما زعمت علینا کسفاً أو تأتی بالله والملائکة قبیلا ٭ او یکون لک بیتٌ من زخرف او ترقیٰ فی السماء ولن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتاباً نقرؤه قل سبحان ربّی هل کنت إلاّ بشراً رسولا﴾ ، این سؤالهای گوناگون که یا خدا و ملائکه را به ما نشان بده یا از نظر امکانات مالی دارای خانهای از طلا باشیم یا چشمههای فراوان بجوشانی یا بوستانی از خرما و انگور داشته باشیم و مانند آن. این گونه از سؤالهای بهانه آمیزی و عنادانگیز آنها را که قرآن جواب میدهد میفرماید به اینکه پیامبر معجزهاش ملعبهٴ خاص روزانهٴ شما که نیست، هر روز یک پیشنهاد بدهید شما سؤالتان باید در حد معقول باشد، برهان خواستید ارائه دادیم، معجزه خواستید قرآن کریم و سایر معجزات را ارائه دادیم، از این به بعد دیگر حجت به نصابش رسید معلوم میشود که به دنبال بهانه میگردید. خب اگر کسی عاقل باشد باید با این برهان قطعی اکتفا کند، گفتم: قرآن معجزه است اگر تردید دارید: ﴿قل لئن اجتمعت الانس والجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرءان لا یأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیراً﴾ ، ﴿فلیأتوا بحدیث مثله﴾ ، ﴿فأتوا بعشر سور مثله مفتریات﴾ ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾ و أمثال ذلک این معجزهٴ من براهین عقلی هم در این معجزه هست. سایر معجزات را هم که دیدید دیگر از این به بعد روزانه معجزه ملعبه شما نخواهد بود: ﴿قل سبحان ربی هل کنت الا بشراً رسولا﴾ این جواب سؤال مشرکین، آن هم جواب سؤال اهل کتاب، آن هم جواب سؤال مؤمنین.
ـ درخواست ناروا در آیهٴ محل بحث
در بین این سؤالها ملاحظه فرمودید که این نمیتواند هیچکدام از اینها یک ظهور روشنی داشته باشد که آیهٴ محل بحث را بر این تطبیق کنیم. آیهٴ محل بحث این است که ﴿ام تریدون ان تسئلوا رسولکم کما سئل موسیٰ﴾؛ از موسای پیغمبر مسئلهٴ شرک و مسئله خدای مجسّم طلب کردند آنها که سؤال کردند باید یک کتاب محسوس و مجموعهٴ مدوّن بیاوری خدا فرمود: یهودیها از موسای کلیم سؤال بزرگتر کردند معلوم میشود این سؤال، سؤال آوردن کتاب مدوّن نیست وگرنه خدا میفرمود قبلاً سؤال بزرگتر کردند اینجا میفرمود: ﴿کما سئل موسیٰ﴾ یعنی همانطوری که از موسای کلیم خواستند ﴿إجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾ این مسلمین حدیث العهد بالاسلام هم یک چنین چیزی را از پیغمبر مسئلت کردند، آنگاه در بین این نقلها آن نقلی که میگوید: عدهای از پیغمبر خواستند که یک شجر مقدّسی برای ما معین کن که ما او را بپرستیم و مانند مشرکین خرما و سایر خوراکیها را به آن شاخه آویزان کنیم، به قصد تبرک یک خدای دیدنی داشته باشیم، آنگاه خدا میفرماید که ﴿ام تریدون ان تسئلوا رسولکم کما سئل موسیٰ﴾ در جریان خواستار بتپرستی از موسای کلیم را قرآن در سورهٴ اعراف آیهٴ 138 نقل میکند میفرماید: ﴿وجاوزنا ببنیاسرائیل البحر فأتوا علی قوم یعکفون علی اصنامٍ لهم قالوا یا موسیٰ اجعل لنا الهاً کما لهم آلهة﴾ وقتی که همهٴ معجزات را از موسای کلیم دیدند از دریا گذشتند، آلموسیٰ به سلامت رفت و آلفرعون طعمهٴ غرق شد، ﴿فغشیهم من الیم ما غشیهم﴾ ، دیدند یک عدهای در یک منطقه در برابر یک بت محسوس خضوع دارند، بتی را میپرستند، به موسای کلیم گفتند: ﴿یاموسیٰ اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾؛ همانطوری که این مشرکین خدای دیدنی دارند تو هم خدای دیدنی برای ما بیاور. گاهی میگفتند: خدای خود را به ما نشان بده، گاهی وقتی ناامید میشدند که خدای موسیٰ دیدنی نیست میگفتند: پس یک خدای دیدنی برای ما بساز: ﴿یا موسی اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهه﴾، آنگاه فرمود: ﴿قال إنکم قوم تجهلون ٭ إن هولاء متبرٌّ ما هم فیه و باطلٌ ما کانوا یعملون ٭ قال أغیر الله أبغیکم الهاً وهو فضّلکم علی العالمین﴾ تا آخر، در آیهٴ محل بحث هم خدای سبحان میفرماید به اینکه ﴿ام تریدون ان تسئلوا رسولکم کما سئل موسیٰ من قبل﴾.
تبدیل ایمان به کفر
و این کار تبدیل ایمان به کفر است و اگر کسی ایمان را داد و کفر را گرفت از صراط مستقیم گم میشود: ﴿ومن یتبدّل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل﴾ در نوع مواردی که قرآن کریم مسئله إشتراء، تبدیل و اینها را ذکر میکند آن کالای مهم را با «باء» ذکر میکند آن کالای رخیص و بی قیمت را بدون «باء» دارد: ﴿اشترو الضلالة بالهدی﴾ که این «باء» روی هدایت در آمده در آیهٴ محل بحث هم فرمود: ﴿ومن یتبدل الکفر بالایمان﴾، گرچه ما درتعبیرات فارسی میگوئیم: ایمان را به کفر تبدیل کرد؛ یعنی ایمان را داد و کفر گرفت. فرمود تعبیرات قرآن که عربی فصیح است این است: ﴿من یتبدل الکفر بالإیمان﴾ اگر این مطلب ناظر به مؤمنین باشد یعنی اینها بیع کردند ایمانشان را دادند و کفر گرفتند این در حقیقت بیع است و اگر مربوط به مشرکین یا اهل کتاب باشد بیع نیست، مطلق تبدیل است مخیر بودند یا بر کفر گذشته بمانند یا ایمان به پیغمبر را که یک امر جدید است بپذیرند اینها بیع نکردند مگر در مرحلهٴ بقا که بقای بر کفر را ترجیح دادند بر ایمان جدید روی این جهت دیگر بیع نیست کلمه تبدیل را که جامع همهٴ این عناوین است ذکر فرمود: ﴿ومن یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل﴾ یعنی السبیلُ المستویه را گُم کرد، راه را گُم کرد وقتی راه را گُم کرد هر جا برود بیراهه است؛ لذا رسول خدا فرمود: ﴿فأین تذهبون﴾ .
«والحمد لله رب العالمین»
- خبر واحد نمیتواند ناسخ قرآن باشد
- اجابت همه سوال بندگان
- انواع سوال تحقیر و احتجاجی و احتیاجی
- سوالهای بهانهجویانه بنیاسرائیل
- کارکرد معجزه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَیٰ کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ٭ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاواتِ وَالأرْضِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ ٭ أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَیٰ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾
در جریان نسخ آنچه که مرحوم أمین الاسلام در مجمع فرمودند که «قرآن را میشود با سنت قطعی نسخ کرد» ، روشن شد که سخنی ناصواب است؛ زیرا سنت، چه قطعی، چه ظنّی حجیّت آن در صورتی است که مباین با قرآن نباشد. اینچنین نیست که اگر روایات قطعی الصدور شد حجّت است ولو مخالف با قرآن کریم باشد؛ چون طبق اخبار متواتره معیار حجّیت و اعتبار خبر آن است که مباین با قرآن نباشد و معصومین(علیهمالسلام) فرمودند: چیزی که مباین قرآن است باطل و زخرف است و آن را به جدار بزنید . بنابراین اگر یک خبری هم متواتر بود ولی مباین قرآن کریم، باید آن را تأویل کرد و اگر قابل تأویل و توجیه و امثال ذلک نبود، علمش را باید به اهلش رد کرد؛ نمیشود خبری را که مباین با قرآن کریم است آن را اخذ کرد و آن را ناسخ قرآن قرار داد؛ پس این سخن تام نیست.
اما اینکه در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) است، در روایات دیگر آمده است که «إنّ فی القرآن ناسخاً و منسوخاً» ؛ ناسخ و منسوخ با هم ناسازگارند، در حالی که خدای سبحان میفرماید: ﴿لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً﴾ . چگونه قرآن ناسخ و منسوخ دارد مع ذلک هماهنگ است؟ این در ذیل آن آیهای که ﴿أفلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً﴾ به خواست خدا مطرح میشود.
مطلب سوّمی که مربوط به این آیه است این است که گاهی نسخ حکم قبلی به ورود نسخ حکم بعدی، گاهی نسخ حکم قبلی به اعلام زوال اوست. در این کریمه فرمود: ﴿ما ننسخ من آیة﴾ نفرمود: اگر چیزی را ما با چیزی نسخ کردیم، یک وقت قانون دوّم در عین حال که بالمطابقه محتوای خود را تفهیم میکند، بالالتزام نسخ قبلی را هم در بردارد، در اینجا نسخِ قانون اول به قانون دوّم است. یک وقت مستقیماً و ابتدائاً زوال قانون اول اعلام میشود، در این کریمه فرمود: ﴿ما ننسخ من ٰایةٍ أو ننسها﴾؛ آیهای که او را نسخ میکنیم بعداً ﴿نأت بخیرٍ منها أو مثلها﴾ نه اینکه با آن بعدی اوّلی را نسخ میکنیم، بلکه زوال اوّلی را اعلام میکنیم، سپس مانند او یا بهتر از او را به شما اعلام خواهیم کرد. اینها مطالبی که مربوط به آن آیهٴ نسخ بود.
سؤال و درخواست از خدا و اولیای الهی
ـ مطلوب و مورد تشویق بودن اصل سؤال
اما آنچه که مربوط است به آیهٴ ﴿ام تریدون ان تسئلوا رسولکم کما سئل موسیٰ﴾؛ اصل سؤال را قرآن تشویق کرد، چه سؤال از خدای سبحان، چه سؤال از انبیا و اولیای الهی، چه سؤال از علما «سؤال» یعنی درخواست. فرمود: خدای سبحان ذوالفضل عظیم است شما هم بکوشید: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ از فضل خدا درخواست کنید، خدا به هر که سؤال کرد میدهد: ﴿سواءً للسائلین﴾ و خدای سبحان از سؤال خوشش میآید، که انسان در پیشگاه او مسئلت کند و بخواهد: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾.
ـ پرهیز از حد نسبت به عطای الهی به دیگران
هرگز فضلی را که خدای سبحان به کسی إعطا کرد، شما را به حسد وادار نکند. شما هم بخواهید و بگیرید یا بهتر از آن به شما میدهد یا مانند آن، همواره از پیشرفت دیگران خوشحال باشید، اگر کسی ترقّی کرد بگوئید: خدا را شکر که این مسلمان ترقّی کرد، دیدتان وسیع باشد، هرگز رشد یک کسی شما را پژمرده نکند و همواره انسان باید خود را بسنجد که اگر از رشد دیگران پژمرده شد مریض است و این مرض را باید با آن قرآنی که فرمود: ﴿و شفاءً لما فی الصدور﴾ درمان کند و اگر کسی رشد پیدا کرد، بگوئیم: خدایا تو را شکر که به او توفیق رشد دادی، در برابر میلیاردها انسان کافر یک چند نفر مسلمانی هم رشد کردند.
ـ قطعی بودن وعدهٴ اجابت خواستهها از خدای سبحان
از خدا بخواهید که به شما بدهد: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ ؛ ما را تشویق کرد، ممکن نیست خدای سبحان راهِ سؤال را به روی کسی باز کند و دَرِ جواب را ببندد؛ این ممکن نیست، اینکه فرمود: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾؛ یعنی دَرِ جواب به چهرهٴ شما باز است؛ گاهی این معنا را بالمطابقه بیان میکند، گاهی هم بالالتزام؛ اما بالمطابقه نظیر همان آیهٴ معروف سورهٴ بقره است که ﴿إذا سألک عبادی عنّی فانی قریبٌ أجیب دعوة الداع إذا دعان﴾ این هم تشویق به سؤال است و هم اعلام به جواب؛ فرمود: اگر خواستند من نزدیکم و جواب میدهم، این هم دعوت به سؤال است و هم اعلان به پاسخ مثبت و یکی از اوصاف حسنای خدای سبحان این است که «یا من لایردّ سائله» ؛ ممکن نیست کسی از خدا چیزی بخواهد و چیزی نگیرد، این ممکن نیست منتها اگر آن خواسته مصلحتِ انسان نبود خدایِ أرحم الراحمین آن را به انسان نمیدهد ولو انسان با تضرّع و ناله و ضجه طلب کند، گرچه دعای او خالص است، گرچه او با لابه میطلبد، ولی ادبِ دعا این نیست که انسان از خدا چیز معین طلب کند شاید آن چیز معین به حال انسان سازگار نباشد، مثل یک کودکِ بیماری که با ناله و با لابه غذایی که برای او سازگار نیست از مادر طلب میکند، او با اخلاص میخواهد با لابه میخواهد، امّا برای او سودمند نیست، اینچنین نیست که اگر حالی به ما دست داد، نالهای کردیم، با اخلاص حرم مشرف شدیم، با لابه چیزی را از خدا خواستیم اگر خدای سبحان آن را به ما نداد خیال کنیم که دعای ما مستجاب نشد، چون ادب دعا این نیست که ما از خدا چیز معینی را بخواهیم، ما که نه از مصالحمان با خبریم، نه از مفاسدمان مستحضریم حق پیشنهاد نداریم، باید از خدا خیر بخواهیم، ممکن نیست کسی از خدا خیر بخواهد و خدای سبحان به او خیر ندهد: «لا من یردّ سائله و لا یخیّب آمله» ، گاهی بالمطابقه میفرماید: دَرِ جواب به چهرهٴ شما باز است، نظیر آیهٴ ﴿إذا سألک عبادی عنّی فإنّی قریب أجیب دعوة الداع إذا دعان﴾ ، گاهی بالالتزام میفرماید: دَرِجوابِ مثبت به چهرهٴ شما باز است، مثل آیهٴ ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ اینکه فرمود: ﴿و سئلوا الله من فضله﴾، نه یعنی شما سؤال کنید من جواب نمیدهم، شما سؤال کنید من مایل باشم جواب میدهم، یا جواب نمیدهم، نه سؤال کنید من حتماً جواب میدهم، بخواهید، اینکه فرمود: بخواهید؛ یعنی جوابش آماده است: «لکلّ مسألةٍ منک سمعٌ حاضرٌ و جوابٌ عتیدٌ» این از دعاهای نورانی ماه رجب بود که لابد تلاوت کردید ؛ یعنی انسان هر سؤالی بکند، خدا یک جواب نقدِ آماده دارد: «جواب عتید» دارد؛ یعنی مستعد «عتید» یعنی آماده، یعنی مُعَد جواب نقد دارد هرگز نسیه در جواب خدا نیست که بفرماید: بعداً میدهم، همانجا جواب مثبت میدهد، منتها اگر همان مطلبی که ما خواستیم مصلحت بود شروع به انجام میکند و اگر آن مطلب مصلحت ما بود ولی مصلحت دیگران و مصلحت امّت اسلامی نبود، جواب نمیدهد منتها به جای اینکه این امر را به ما بدهد و این امرچون مصلحت نبود، چیزی دیگر میدهد یا لااقل گناهی از گناهان ما را میآمرزد و اگر ما سابقهٴ گناه نداریم درجهای بر درجات ایمان ما میافزاید، این است که گفتهاند: ادب دعا آن است که انسان دست بعد از دعا وقتی به سمت بالا تأدباً گرفت، شایسته است که آن دست را به چهره بمالد برای آن است که این دست از راه دور آمده است و خالی برنگشت، ممکن نیست دستی به سوی خدای سبحان دراز بشود و خدا ناامید برگرداند، این ممکن نیست، یکی از این امورِ یاد شده را به انسان مرحمت میکند.
زبان پرسشگر، فضیلت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)
این سؤال انسان درباره خدای سبحان که فرمود: ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ اما دربارهٴ أنبیا و أولیا فرمود به اینکه شما بکوشید از آنها سؤال کنید و یکی از فضائل وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) این است که او لسان سئول داشت: «کان لی لسان سئول و قلب عقول» یک انسان پر سؤالی بود؛ در محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) که مینشست مرتب سؤال میکرد، این لسان سئول در مسائل علمی، جزء برکتهای الهی است و قلب عقول داشت، هر چه را هم که پیغمبر میفرمود او میفهمید، هم زبانی داشت که بپرسد، هم قلبی داشت که تعقل کند. این لسان سئول داشتن جزء نعمتهاست، گفتهاند: علم خزائن است «و مفتاحه السؤال» طرح مسائل علمی کلید خزینهٴ علم است، در روایاتِ طلبِ علم ملاحظه فرمودید که تشویق به سؤال کردند، گفتهاند: سئوال کنید؛ زیرا با سئوال چندین نفر فضیلت میبرند، هم سائل بهره میبرد، هم مجیب بهره میبرد، هم مستمع طرفی میبندد، هم سامع، سامع هم اجر میبرد یک، وقت کسی مستمع است ببیند که این سائل چه سؤال کرد و مجیب چه جواب داد، یک وقت کسی برای این در جلسه حضور پیدا نکرد، مستمع نبود ولی به گوشش رسید، فرمود: سئوال کنید، «فإن له بذلک اجراً» چهار گروه با سؤال شما مأجور میشود: اول خود شما این تشویق به سؤال است منتها سؤالها حساب شده؛ چون «حسن السؤال نصف العلم» سؤالهای حساب شده، سؤالهای تفقه و نه تعنت، سؤالهای احتجاجی نه، سؤالهای احتیاجی، چیزی که انسان نمیداند بپرسد، چیزی که میداند داعی بر سئوال ندارد؛ بر فرض یا خودنمایی است یا خجل کردن طرف دیگر، که هر دو وزراست؛ لذا گفتهاند: تعنتاً سؤال نکنید، تفقهاً سؤال کنید . از أنبیا بپرسید، از علما بپرسید، از اهل ذکر بپرسید، ﴿وسئلوا الله من فضله﴾ ؛ از خدا بپرسید، ﴿فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون﴾ ؛ از علما بپرسید، از أنبیا و أولیا بپرسید.
این اصل سؤال است که کتاب و سنّت تشویق کرد، بنابراین اصل سؤال چیز خوبی است و امّا اینکه در این کریمه فرمود: چرا میخواهید از پیامبر سؤالی بکنید که مشابه آن سؤال را یهودیها از موسای کلیم کردند، معلوم میشود که یک سؤال مذموم است.
پرسشهای ممدوح و مذموم در قرآن
سؤالها را خدای سبحان در قرآن به چند قسمت تقسیم کرد؛ فرمود: اینهائی که با پیغمبر مسائلی را در میان میگذاشتند، اینها چند گروه بودند:
عدّهای هستند که سؤالات علمی و دینی داشتند، خب سؤالاتشان خوب بود: ﴿یسئلونک عن الأهله﴾ ، ﴿یسئلونک عن الروح﴾ ، ﴿یسئلونک عن المحیض﴾ ﴿یسئلونک ماذا ینفقون﴾ این احکام الهی است که سؤال میکنند و رسول خدا هم جواب میدهد و خیر و رحمت هم هست. اینگونه از سؤالها، سؤالهای تفقّهی است و ممدوح، خدای سبحان هم جواب این سؤالها را داده است.
یک وقت یک سؤال تعنتی است ﴿سأل سائل بعذاب واقع﴾ و مانند آن، آن همکیفرهایش رامشخص کرده است.
یک وقت سؤالهای بهانهای است این سؤالهای بهانهای را هم مشرکین حجاز داشتند، هم یهودیهای مدینه داشتند هم مسلمانان صوری، امّا مشرکین حجاز سؤالشان درخواستهای مادّی بهانه جویانه بود، گاهی میگفتند به اینکه تو اگر واقعاً پیغمبری و مقتدری دستور بده این کوههای اطراف کعبه کنار برود چند کیلومتر، اینجا زمین باز بشود برای کشاورزی آماده بشود، یا ﴿تفجر لنا من الارض ینبوعا﴾ ، یا برای خودت چشمه یا برای ما قنات و چشمه و چاه احداث کن، که بساطی از این نظر پهن کرده باشیم، یک همچنین سؤالهائی داشتند.
این سؤالهای تعنت بهانه جویانه بود؛ اولاً وحی الهی و معجزه رسول خدا این نیست که هر کسی هر روز یک خواستهای داشته باشد، وقتی این خواستهاش عوض شد خواستهٴ دیگر طلب کند، معجزه که ملعبهٴ وثنیین نیست. در برابر اینگونه از سؤالها خدای سبحان به رسولش میفرمود به اینکه به این مردم بگو: معجزه آوردن یک راهی دارد، قانونی دارد، تا خدا. اجازه ندهد ما نمیتوانیم در نظام اثر کنیم و مانند آن؛ گاهی هم میگفتند به اینکه یک کتابی بیاور که ما او را ببینیم یا فرشتگان را احضار کن که ما ببینیم خدا میفرماید به اینکه اگر به این خواستههای اینها جواب بدهید باز هم بر کفر وعنادشان اصرار میورزند، اینها جز بهانه چیزی نمیطلبند. اینها سؤالهای عنادآمیز اهل شرک.
سؤالهای عنادآمیز یهودیان
یک سلسله سؤالهای عنادآمیزی یهودیها داشتند که خدا میفرماید: اگر یهودیها یک چنین مسائلی از تو سؤال بکنند که یک کتاب مدوّن مجموعی برای اینها بیاوری، اینها سابقهای دارند در اینگونه از مسائل، بدتر از این را از پیغمبرشان موسای کلیم سؤال کردند، گفتند: ﴿أرنا الله جهرةً﴾ یا ﴿لن نؤمن لک حتی نری الله جهرةً﴾ .
یک سلسله سؤالهایی بود که مسلمین صدر اسلام داشتند در این زمینه خدای سبحان میفرماید به اینکه چیزهایی که اگر ما جواب بدهیم حیثیت شما را از بین میبرد، آنها را سؤال نکنید: ﴿لا تسئلوا عن اشیاء اِن تبد لکم تسؤکم﴾ .
سؤالهای منافی با توحید مشرکان و یهودیان
گاهی هم سؤال میکردند که همانطوری که مشرکین یک معبود دیدنی دارند، یک درخت مقدّسی دارند که او را میپرستند، خرما یا غیرخرما را به شاخههای این درخت مقدّس آویزان میکنند برای تبرّک، یک چنین خدایی هم برای ما بیاور، مشابه همان سؤالی که بنیاسرائیل از موسای کلیم کردند، در این آیهٴ محل بحث که فرمود: ﴿أم تریدون أن تسئلوا رسولکم کما سئل موسی من قبل﴾ معلوم میشود یک سؤالی بود که با توحید سازگار نبود، گاهی سؤال میکردند رسول خدا کتاب مدوّن بیاورد، خدا میفرماید: اگر از تو یک چنین سؤالی میکنند، از موسیٰ[علیه السلام] سؤال مهمتر از این سؤال کردند؛ معلوم میشود آن سؤالی که از رسول خدا کردند که یک کتاب مدوّن بیاور، این با حفظ توحید حق است .امّا خدا فرمود: از این مهمتر را از موسیٰ خواستند؛ برای اینکه چیزی را از موسیٰ خواستند که با توحید سازگار نیست و امّا در این کریمه فرمود: میخواهید از پیامبرتان چیزی بپرسید همانطوری که موسیٰ مسئول شد؛ یعنی میخواهید چیزی بپرسید که با توحید سازگار نیست. این تأیید میکند منظور از سؤال این بود که از پیامبر میخواستند همانطوری که مشرکین یک شجر مقدسی دارند، او را میپرستند خرما و سایر خوراکیها را به شاخههای او برای تبرک آویزان میکنند یک چنین خدایی هم برای ما بیاور، این را قرآن میفرماید: این سؤال همانند سؤالی است که بنیاسرائیل از موسای کلیم کردند، گفتند: ﴿إجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾ یک چنین سؤالی و شما که ایمان آوردهاید ایمان را با کفر تبدیل نکنید، اگر سؤال کنندگان مسلمان بودند، خدا میفرماید به اینکه شما کفر را نگیرید و ایمان را ندهید و اگر سؤال کنندگان مسلمان نبودند همان مشرکین حجاز بودند.
خدای سبحان میفرماید: بقای بر کفر را بر احداث ایمان و ایمان حادث ترجیح ندهید. حالا ملاحظه بفرمائید که از این آیه میشود همهٴ این مطالب را یا بعضی از این مطالب را استفاده کرد.
سؤال ...
جواب: بله، گفتند: ﴿لن نؤمن لک حتی نری الله جهرةً﴾ یکی، یکی هم گفتند: ﴿إجعل لنا الهاً کما لهم آلهة﴾ این دو، این سؤال دوّم با محل بحث سازگارتر است. آنجا سؤال کردند گفتند به اینکه ما به تو ایمان نمیاوریم مگر اینکه خدا را با چشم حس بنگریم؛ چون روی اصالت حس، کار یهود این بود که معیار شناخت حس است و اگر چیزی موجود باشد باید او را مشاهده کرد. در آن قسمت خدای سبحان میفرماید به اینکه ﴿یسئلک اهل الکتاب أن تُنزل علیهم کتاباً من السماءِ فقد سألوا موسیٰ اکبر من ذلک فقالوا أرِنا الله جهرة﴾ یا ﴿لن نؤمن لک حتی نریٰ الله جهرةً﴾ در آنجا فرمود: از موسای کلیم[علیه السلام] سؤال مهمتر کردند. و امّا در آیهٴ محل بحث میفرماید: شما از پیامبرتان چیز میخواهید مثل آنکه از موسی[علیه السلام] خواستند، مثل آنکه، این تأیید میکند همان مطلبی را که گفتهاند، به رسول خدا پیشنهاد دادند، یک شجرهٴ مقدس معبودی برای ما بیاور خدا میفرماید: چیزی را از پیغمبر میخواهید که پنیاسرائیل از موسی[علیه السلام] خواستند، از موسی گفتند: ﴿اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾ حالا یا همهٴ اینها را میشود از اطلاق آیه استفاده کرد یا بعضی از اینها را روی شدّت ظهور از آیه میشود استفاده کرد.
اختلاف در مخاطب آیه
فرمود: ﴿ام تریدون أن تسئلوا رسولکم کما سئل موسیٰ من قبل﴾ اگر خطاب به مؤمنین باشد؛ یعنی شما به این پیامبری که به رسالتش ایمان آوردهاید میخواهید از او چیزی سؤال کنید، اگر خطاب به مشرکین باشد یا خطاب به یهودیهایی باشد که ایمان نیاوردهاند منظور از ﴿رسولکم﴾ یعنی آن شخصی که «أرسل إلیکم»، نه شخصی که شما رسالتش را قبول کردید؛ چون ﴿وما أرسلناک إلاّ کافة للناس﴾ اینکه فرمود: شما از رسولتان سؤال میکنید؛ یعنی از کسی که او را به عنوان رسول فرستادیم، نه کسی که شما رسالتش را قبول دارید: ﴿ام تریدون أن تسئلوا رسولکم کما سئل موسیٰ من قبل﴾.
سؤال ...
جواب: چرا؟ نه این کار خارجی است، نه اینکه از درونشان بخواهد خبر بدهد، یعنی میخواهید سؤال کنید؟ یعنی میخواهید کاری بکنید که یهودیها کردند؟ به این منظور است این میخواهید به آن تطابق برمیگردد. میخواهید کاری کنید که یهودیها کردند اینطور. در سورهٴ نساء آیه 153 سؤال اهل کتاب را مطرح میکند ﴿یسئلک اهل الکتاب ان تنزّل علیهم کتاباً من السماء﴾ یک مجموعهٴ مدوّنی برای اینها بیاورید، فرمود: ﴿فقد سألوا موسیٰ أکبر من ذلک﴾ ؛ از موسای کلیم(سلام الله علیه) سؤال مهمتر کردند، این أکبر نظیر آن است که میگویند: گناه کبیره نه یعنی واقعاً یک سؤال مهمّی کردند.
گناه شرک، اکبر کبائر
اینکه میگویند: گناه بعضی کبیره است، بعضی اکبر و اکبر کبائر شرک است، این از آن قبیل است: ﴿فقد سألوا موسی أکبر من ذلک﴾ یعنی آنطوری که میگویند: شرک اکبر کبائر است. ﴿فقد سألوا موسیٰ اکبر من ذلک فقالوا أرنا الله جهرةً فاخذتهم الصاعقة بظلمهم ثم اتخذوا العجل من بعد ما جاءتهم البیّنات﴾ که این هشدارِ به غضب الهی است، این سؤال اهل کتاب بود.
امّا سؤال مؤمنین در سورهٴ مائده آیهٴ 101 این است: ﴿یا ایها الذین ٰامنوا لاتسئلوا عن اشیاء إن تبد لکم تسؤکم و إن تسئلوا عنها حین ینزل القرءان تبد لکم عفا الله عنها والله غفور حلیم ٭ قد سأَلها قومٌ من قبلکم ثم أصبحوا بها کٰفرین﴾ ؛ این فی الجمله نشان میدهد که سؤال، سؤال تعنتی است، نه احتجاجی، نه احتیاجی و سؤال عنادآمیز و بهانهآمیز است، امّا آن مسئول عنه چه بود؟ مشخص نفرمود فرمود: چیزی که برایتان بد عاقبتی را به دنبال دارد آنها را نخواهید؛ برای اینکه در امّتهای گذشته مشابه این سؤالها را از أنبیا کردند: ﴿ثم أصبحوا بها کافرین﴾؛ معجزهای خواستند مثلاً آن أنبیا آوردند آنها نپذیرفتند و کفر ورزیدند؛ نظیر مائده عیسی(سلام الله علیه).
امّا سؤالی که مشرکین کردند در آیهٴ 7 تا 9 سورهٴ انعام اینچنین است: ﴿ولو نزلنا علیک کتاباً فی قرطاس فَلمسوه بأیدیهم لقال الذین کفروا إن هذا إلا سحرٌ مبین ٭ وقالوا لولا أنزل علیه ملک ولو أنزلنا ملکا لقضی الأمر ثم لاینظرون ٭ ولو جعلناه ملکاً لجعلناه رجلاً وللبسنا علیهم ما یلبسون﴾ ، اینها پیشنهاد میدادند که ما فرشته را ببینیم و مانند آن این سؤالات را قرآن کریم مبسوطاً جواب میدهد که نه خدا دیدنی است، نه فرشته را با چشم ظاهر میشود دید. شما در روز احتضار مرگ فرشته را میبینید ﴿یوم یرون الملائکة ...﴾ امّا ﴿... لابشریٰ یومئذ للمجرمین و یقولون حجراً محجوراً﴾ ؛ آنروز با یک حالت دردناکی فرشتگان را میبینید.
در سورهٴ بنیاسراییل همان سورهٴ اسراء مبسوطاً سؤال مشرکین را طرح میکند میفرماید به اینکه، آیهٴ 90 به بعد سوره اسراء این است که ﴿وقالوا لن نؤمن لک حتی تفجرلنا من الارض ینبوعاً ٭ او تکون لک جنة من نخیل وعنب فتفجر الانهٰر خلٰلها تفجیراً ٭ او تسقط السماء کما زعمت علینا کسفاً أو تأتی بالله والملائکة قبیلا ٭ او یکون لک بیتٌ من زخرف او ترقیٰ فی السماء ولن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتاباً نقرؤه قل سبحان ربّی هل کنت إلاّ بشراً رسولا﴾ ، این سؤالهای گوناگون که یا خدا و ملائکه را به ما نشان بده یا از نظر امکانات مالی دارای خانهای از طلا باشیم یا چشمههای فراوان بجوشانی یا بوستانی از خرما و انگور داشته باشیم و مانند آن. این گونه از سؤالهای بهانه آمیزی و عنادانگیز آنها را که قرآن جواب میدهد میفرماید به اینکه پیامبر معجزهاش ملعبهٴ خاص روزانهٴ شما که نیست، هر روز یک پیشنهاد بدهید شما سؤالتان باید در حد معقول باشد، برهان خواستید ارائه دادیم، معجزه خواستید قرآن کریم و سایر معجزات را ارائه دادیم، از این به بعد دیگر حجت به نصابش رسید معلوم میشود که به دنبال بهانه میگردید. خب اگر کسی عاقل باشد باید با این برهان قطعی اکتفا کند، گفتم: قرآن معجزه است اگر تردید دارید: ﴿قل لئن اجتمعت الانس والجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرءان لا یأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیراً﴾ ، ﴿فلیأتوا بحدیث مثله﴾ ، ﴿فأتوا بعشر سور مثله مفتریات﴾ ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾ و أمثال ذلک این معجزهٴ من براهین عقلی هم در این معجزه هست. سایر معجزات را هم که دیدید دیگر از این به بعد روزانه معجزه ملعبه شما نخواهد بود: ﴿قل سبحان ربی هل کنت الا بشراً رسولا﴾ این جواب سؤال مشرکین، آن هم جواب سؤال اهل کتاب، آن هم جواب سؤال مؤمنین.
ـ درخواست ناروا در آیهٴ محل بحث
در بین این سؤالها ملاحظه فرمودید که این نمیتواند هیچکدام از اینها یک ظهور روشنی داشته باشد که آیهٴ محل بحث را بر این تطبیق کنیم. آیهٴ محل بحث این است که ﴿ام تریدون ان تسئلوا رسولکم کما سئل موسیٰ﴾؛ از موسای پیغمبر مسئلهٴ شرک و مسئله خدای مجسّم طلب کردند آنها که سؤال کردند باید یک کتاب محسوس و مجموعهٴ مدوّن بیاوری خدا فرمود: یهودیها از موسای کلیم سؤال بزرگتر کردند معلوم میشود این سؤال، سؤال آوردن کتاب مدوّن نیست وگرنه خدا میفرمود قبلاً سؤال بزرگتر کردند اینجا میفرمود: ﴿کما سئل موسیٰ﴾ یعنی همانطوری که از موسای کلیم خواستند ﴿إجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾ این مسلمین حدیث العهد بالاسلام هم یک چنین چیزی را از پیغمبر مسئلت کردند، آنگاه در بین این نقلها آن نقلی که میگوید: عدهای از پیغمبر خواستند که یک شجر مقدّسی برای ما معین کن که ما او را بپرستیم و مانند مشرکین خرما و سایر خوراکیها را به آن شاخه آویزان کنیم، به قصد تبرک یک خدای دیدنی داشته باشیم، آنگاه خدا میفرماید که ﴿ام تریدون ان تسئلوا رسولکم کما سئل موسیٰ﴾ در جریان خواستار بتپرستی از موسای کلیم را قرآن در سورهٴ اعراف آیهٴ 138 نقل میکند میفرماید: ﴿وجاوزنا ببنیاسرائیل البحر فأتوا علی قوم یعکفون علی اصنامٍ لهم قالوا یا موسیٰ اجعل لنا الهاً کما لهم آلهة﴾ وقتی که همهٴ معجزات را از موسای کلیم دیدند از دریا گذشتند، آلموسیٰ به سلامت رفت و آلفرعون طعمهٴ غرق شد، ﴿فغشیهم من الیم ما غشیهم﴾ ، دیدند یک عدهای در یک منطقه در برابر یک بت محسوس خضوع دارند، بتی را میپرستند، به موسای کلیم گفتند: ﴿یاموسیٰ اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾؛ همانطوری که این مشرکین خدای دیدنی دارند تو هم خدای دیدنی برای ما بیاور. گاهی میگفتند: خدای خود را به ما نشان بده، گاهی وقتی ناامید میشدند که خدای موسیٰ دیدنی نیست میگفتند: پس یک خدای دیدنی برای ما بساز: ﴿یا موسی اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهه﴾، آنگاه فرمود: ﴿قال إنکم قوم تجهلون ٭ إن هولاء متبرٌّ ما هم فیه و باطلٌ ما کانوا یعملون ٭ قال أغیر الله أبغیکم الهاً وهو فضّلکم علی العالمین﴾ تا آخر، در آیهٴ محل بحث هم خدای سبحان میفرماید به اینکه ﴿ام تریدون ان تسئلوا رسولکم کما سئل موسیٰ من قبل﴾.
تبدیل ایمان به کفر
و این کار تبدیل ایمان به کفر است و اگر کسی ایمان را داد و کفر را گرفت از صراط مستقیم گم میشود: ﴿ومن یتبدّل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل﴾ در نوع مواردی که قرآن کریم مسئله إشتراء، تبدیل و اینها را ذکر میکند آن کالای مهم را با «باء» ذکر میکند آن کالای رخیص و بی قیمت را بدون «باء» دارد: ﴿اشترو الضلالة بالهدی﴾ که این «باء» روی هدایت در آمده در آیهٴ محل بحث هم فرمود: ﴿ومن یتبدل الکفر بالایمان﴾، گرچه ما درتعبیرات فارسی میگوئیم: ایمان را به کفر تبدیل کرد؛ یعنی ایمان را داد و کفر گرفت. فرمود تعبیرات قرآن که عربی فصیح است این است: ﴿من یتبدل الکفر بالإیمان﴾ اگر این مطلب ناظر به مؤمنین باشد یعنی اینها بیع کردند ایمانشان را دادند و کفر گرفتند این در حقیقت بیع است و اگر مربوط به مشرکین یا اهل کتاب باشد بیع نیست، مطلق تبدیل است مخیر بودند یا بر کفر گذشته بمانند یا ایمان به پیغمبر را که یک امر جدید است بپذیرند اینها بیع نکردند مگر در مرحلهٴ بقا که بقای بر کفر را ترجیح دادند بر ایمان جدید روی این جهت دیگر بیع نیست کلمه تبدیل را که جامع همهٴ این عناوین است ذکر فرمود: ﴿ومن یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل﴾ یعنی السبیلُ المستویه را گُم کرد، راه را گُم کرد وقتی راه را گُم کرد هر جا برود بیراهه است؛ لذا رسول خدا فرمود: ﴿فأین تذهبون﴾ .
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است