- 1517
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 104 سوره بقره
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 104 سوره بقره
- خطابهای قرآنی (عمومی، خاص اهل کتاب و خاص مؤمنین)
- خطاب مؤمنین در قرآن یعنی علی (ع)
- آداب خطاب پیامبر (ص)
- عدم بکارگیری الفاظ مورد سوء استفاده دشمن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾
در آن بحث قبل لابد ملاحظه فرمودید مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در صافی بعد از اینکه روایات فریقین را نقل کرده است و بیان فرمودند به اینکه این روایتهایی که دلالت میکند بر عصیان فرشتگان، هم مخالف عقل است، هم مخالف با قرآن و هم مخالف با روایتهای دیگری است که عصمت ملائکه را در خصوص این مسئله هم تثبیت میکند، میفرمایند: چون روایتهایی که قابل اخذ نیست باید تأویل کرد یا طرح، احتمال اینکه منظور از این ملکین، یعنی هاروت و ماروت، یک امر قابل تأویل باشد و این رمز باشد هست؛ لذا به عنوان تأویل و حلّ بعضی از رموز، مسائلی را ذکر کرد که لابد ملاحظه فرمودید و در پایان هم دارند که این کافی برای حلّ همهٴ رموز نیست .
بنابراین روایتی که مخالف با عقل است مخالف با خود قرآن است حجّت نیست و علمش به اهلش موکول است که بر فرض اینکه این روایات صادر شده باشد، علمش را باید به خود اهلبیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) ارجاع داد و گفت: ما این روایات را متوجّه نمیشویم.
اما این کریمهای که محل بحث است، این است که فرمود: ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾، خدای سبحان سه نحوه خطاب در قرآن کریم دارد:
ـ الف. خطابهای شخصی
یک نحوه خطابهای شخصی است که با انبیا و مرسلین دارد؛ نظیر ﴿یا داود﴾ ﴿یا عیسیٰ﴾ ﴿یا أیّها النبی﴾ ، و ﴿یا أیّها الرسول﴾ و امثال ذلک، اینها خطابات اختصاصی است که خدای سبحان با اشخاص معین، مثل انبیا و اولیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) دارد.
ـ ب. خطابهای نوعی
غیر از خطابهای شخصی، خطابهای نوعی است که خطابهای نوعی قرآن کریم را به سه قسمت تقسیم کردهاند:
1) خطابهای عمومی و جهانی
اوّل خطابهای عمومی و جهانی؛ نظیر ﴿یا أیّها الناس﴾ ، چون قرآن برای هدایت همهٴ انسانهاست، فرمود: ﴿للعالمین نذیراِ﴾ ؛ این کتاب برای جهانیان نازل شده است. ﴿ما أرسلناک إلاّ کافة للناس﴾ ؛ برای همه مردم عالم، رسول خدا رسالت دارد؛ لذا خدای سبحان برای اینکه همه مردم را مخاطب قرار بدهد، به زبان عام سخن میگوید، میفرماید: ﴿یا ایّها الناس﴾، ﴿یا أیّها الناس إتقوا ربّکم إنّ زلزلة السّاعة شئٌ عظیم﴾ و امثال ذلک.
2) خطابهای عمومی نوع اهل توحید
بعد از این خطاب عمومی یک خطاب دیگری است که عمومیتش و شمولش کمتر است، خطاب میکند خدای سبحان به نوع اهل توحید؛ مثل ﴿یا أیّها الذین أوتوا الکتاب﴾ ﴿یا أهل الکتاب﴾ ﴿یا بنیإسرائیل﴾ امثال ذلک که این خطاب به یک ملّت خاص است، آنها که دارای کتاب آسمانیند.
3) خطابهای عمومی ویژه مسلمانها
از این خطاب خاصّتر، خطابی است که به خصوص مسلمین و مؤمنین به قرآن کریم دارد، فرمود: ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ .
پس خطابهای عمومی خدای سبحان سه قسم است: اول متوجّه همه انسانها است؛ نظیر ﴿یا أیّها الناس﴾ ، بعد خطابهایی است که ناظر به اهل کتاب است؛ مثل ﴿یا أهل الکتاب﴾ ، ﴿یا بنیإسرائیل﴾ و مانند آن، بعد درباره خصوص اهل ایمان است.
خطابهای نوعی در سورهٴ بقره
در سورهٴ مبارکهٴ بقره این سه نحوه ندا و سه نحو خطاب، به نحو ترتیب رعایت شده است؛ اوّلین باری که در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره، سخن از خطاب خدا به میان آمد، غیر از آن خطابهای شخصی ﴿یا ٰادم﴾ و امثال ذلک، همان آیهٴ ٢١ سورهٴ بقره بود که فرمود: ﴿یا أیّها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم والذین من قبلکم﴾ که خطاب به همه انسانهاست، بعداً در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ ٤٠ خطاب به بنی اسرائیل فرمود: ﴿یا بنیإسرائیل اذکروا نعمتی التی أنعمت علیکم﴾ الآن در این آیهٴ محل بحث، یعنی آیهٴ ١٠٤ سورهٴ بقره میفرماید: ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ که خطاب به مؤمنین است. اولین باری که در سورهٴ مبارکهٴ بقره خطاب به مؤمنین شده، همین آیه است. گرچه سورهٴ بقره در مدینه نازل شد، جزء [سور] مدنی است، اما از نظر ترتیب طبیعی، در همین سوره بین این سه امر ترتیب رعایت شده است: اول خطاب به عام، بعد خطاب به اهل کتاب، بعد خطاب به خصوص مؤمنین.
والاترین خطاب و مخاطب
دربارهٴ ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ روایتی هست که هیچ جا خدای سبحان نفرمود: ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ مگر اینکه در رأسش علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) هست ، این نه به آن معناست که هر جا خدای سبحان فرمود: ﴿یا أیّها الّذین ٰامنوا﴾ شامل حضرت امیر میشود، برای اینکه در خصوص این مسئله حضرت امیر و امثال حضرت امیر منزّه از آن بودند که حرفی بزنند و خدای سبحان آنها را نهی کند.
اوّلیت رتبی و زمانی ایمانِ امیرمؤمنان علی(علیه السلام)
اگر در روایتی آمد که هیچ جا ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ نیست، مگر اینکه «و علی رأسها و أمیرها» (سلام الله علیه)؛ یعنی هر جا سخن از مؤمنین است، اولین مؤمن و عالیترین مؤمن و آغاز همهٴ مؤمنین علی(سلام الله علیه) است؛ چون دیگران هر چه دارند از برکت وِلای او دارند، نه اینکه هرجا آیهای نازل شد، عنوان آیه ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ بود، شامل همه میشود و اولین کسی که آیه شاملش میشود، حضرت امیر باشد، نه، یعنی اولین مؤمن حضرت امیر(سلام الله علیه) است و این اوّلیت هم نه تنها اوّلیت زمانی است، بلکه اوّلیت وجودی و رتبی و مانند آن است. اینکه جزء مفاخر امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) این هست که او قبل از همه مسلمان شد و خودش در خطبهٴ [131] میفرماید به اینکه قبل از من جز رسول خدا، أحدی نماز نخواند که حتی نشان میدهد که حضرت قبل از خدیجه هم مسلمان شد، این اوّلیت، اوّلیت زمانی نیست، تا کسی زودتر نوبت بگیرد و مسلمان بشود، یعنی خیلیها میخواستند فکر کنند و حقّانیت اسلام را بفهمند، ولی من قبل از همه، حقّانیت اسلام را فهمیدم. صرف اینکه کسی یک عملی را قبل از دیگران به قبلیّت زمانی انجام داد که فخری نیست، یک کاری است که همه میفهمند و همه میخواهند انجام بدهند، دیگری اتفاقاً زودتر رسید و این کار را انجام داد، صرف سبق زمانی دلیل فخر نیست، اینکه حضرت میفرماید: «أنّی أوّل الناس ایماناً و اسلاماً» ، «لم یسبقنی إلاٰ رسول الله بالصلاة» (علیه آلاف التحیة والثناء)؛ یعنی دین تازهای که تشخیص حقیقت او بسیار کار دشواری بود، انسان باید پا روی همه سنّتهای کهن بگذارد و باید یک مکتب جدیدی را بپذیرد، خیلی مطالعه و تدبّر میخواهد، تا اصل مسئله حل بشود اولاً و در خیلی شهامت میخواهد که انسان سنّت کشی کند و همهٴ آثار جاهلی را زیر پا بگذارد ثانیاً و خیلی شجاعت میخواهد که همهٴ خطرها را استقبال کند ثالثاً و این من بودم. این است که «أوّل الناس ... إسلاماً» جزء مفاخر علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) است و فخر ماست، نه اینکه یک اوّلیت زمانی باشد، اوّلیت زمانی، جز یک سبق تاریخی، بار دیگر ندارد؛ امّا در اینجا همهٴ تحقیقات باید به عمل بیاید تا انسان بفهمد اسلام حق است، بعد از اینکه فهمید حق است، همهٴ تصمیمها را باید روی پذیرش این حق پیاده کند بعد از اینکه فهمید که باید ایمان آورد، همهٴ خطرات آینده را هم باید تحمّل کند. یک وقتی اگر به او گفتند که باید جای رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) بخوابی و چهل شمشیر دار مسلحانه حمله کنند، باید بپذیری.
بیان مرحوم کاشف الغطاء در شجاعت امیرمؤمنان علی(علیه السلام)
مرحوم کاشف الغطاء(رضوان الله علیه) میفرماید که حضرت امیر أشجع از حسین بن علی(سلام الله علیهما) بود، برای اینکه او در میدان جنگ بود، شمشیر به دست بود، عدهای را کشت ؛ البته هم شربت شهادت نوشید، گرچه 30 هزار نفر بودند، ولی او شمشیر داشت بالاخره، میدان نبرد بود، اما یک انسانی صاف در بستر پیغمبر بخوابد و چهل وحشیِ مسلّح به او حمله کنند و او هیچ احساس هراس نکند، این است که مرحوم کاشف الغطاء میفرماید:حضرت امیر از حسین بن علی(سلام الله علیهما) هم اشجع بود، این خطرات را کسی تحمل کند نشانهٴ سبق وجودی اوست؛ پس اگر در روایات آمده هیچ جا ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ نیامده مگر اینکه سرآغاز علی بن ابیطالب است، نه یعنی محتوای آیه شامل همه میشود و اولین کسی که آیه شاملش میشود، حضرت علی(ع) است. نه، اولین مؤمن و برجستهترین اهل ایمان علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) است.
سؤال ...
جواب: نه، ممکن است به مقام ظهور نرسیده، اگر به حسینبنعلی(سلام الله علیهما) میگفتند: به جای پیغمبر بخواب میخوابید، ولی به مقام ظهور نرسیده، همهٴ ائمّه(علیهم السلام) در آن کمالات عالیه برابرند، اما ظهور بیدا نکرده، چه اینکه دربارهٴ اوّلین امام و دربارهٴ آخرین امام(علیهما الصلاة و علیهما السلام) یک مزایایی ظهور کرده. ظهور غیر از أصل آن امتیاز وجودی است و اگر برای آن حضرت هم ظهور میکرد همینطور بود.
سؤال ...
جواب: خب اگر آب نداشت هم، حضرت تحمل میکرد.
سؤال ...
جواب: نه در اصل شجاعت است، فرمایش مرحوم کاشف الغطاء این است که حسینبنعلی(سلام الله علیهما) مسلّحانه میجنگید، گرچه آنها زیاد بودند و امّا حضرت امیر(علیه السلام) بی سلاح آماده بود برای همهٴ ضربات. علی ایّ حال همه «من نورٍ واحد»اند ولی در مقام خارج ظهور نکرد.
سؤال ...
جواب: سبق زمانی یک ارزش زمانی دارد، نه ارزش ذاتی؛ یعنی اگر دیگران با هم تشخیص دادند، منتها این زودتر آمد. این زودتر آمد یعنی چه؟ یعنی دیگری هم میتوانست بیاید منتها دیگری در راه گیر کرده.
سؤال ...
جواب: خب، سبق زمانی، پس معلوم میشود که آن ایمانش قویتر و تحقیقش قویتر است که جلوتر ایمان آورد؛ چون میدانست هر که جلوتر ایمان بیاورد، خطر دارد؛ مثل خط مقدّم جبهه، خط مقدم جبهه به معنای سبق زمانی نیست، به معنای سبق مکانی نیست، این نظیر صف اوّل نماز جماعت نیست که هر کس که زودتر بیاید جا بگیرد، این خط مقدّم است. خط مقدم را قرآن رویش تکیه کرده فرمود: ﴿الصابرین فی البأساء والضرّاء و حین البأس﴾ این ﴿حین البأس﴾ مال خط مقدم است.
اینچنین نیست که یک کسی بگوید: خب ما همه رفتیم، در مسجد نماز جماعت خواندیم، یکی از آنها اتّفاقاً رفته صف جلو، البته صف جلو، أفضل هست، منتها این آقا زودتر آمده جا گرفته، و آن که میرود خط مقدم، یعنی خطر بیشتری را میپذیرد، خب البته ایمانش بیشتر است دیگر، تنها سبق زمانی یا سبق مکانی نیست.
ادب گفتگو با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم)
ـ فرهنگ و ادب گفتگوی مسلمانها با پیامبر
در این کریمه فرمود: ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾. ادب محاورهٴ با رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) را قرآن آموخت. یک سلسله آداب مربوط به فرهنگ خود مسلمین است، یک سلسله آداب برای آن است که بیگانه سوء استفاده نکند، اما آن سلسله آدابی که مربوط به فرهنگ خود مسلمین است، میفرماید: وقتی حضور پیغمبر رفتید، این یک فرد عادی نیست، مواظب باشید آهسته حرف بزنید، صدایتان را بلندتر از صدای پیغمبر نکنید، در حضور پیغمبر با صدای بلند حرف نزنید، مشاجره نکنید، نه با یک دیگر بحث و مشاجرهتان دربگیرد که صدای بلند داشته باشید، نه در هنگام سؤال و جواب صدای خود را بلندتر از صدای پیغمبر بکنید، اینها یک سلسله آدابی است که در سورهٴ مبارکهٴ حجرات بیان فرمود؛ آیهٴ دوم سورهٴ حجرات این است که ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا لاترفعوا أصواتکم فوق صوت النبی و لاتجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض أن تحبط أعمالکم و أنتم لاتشعرون﴾ ؛ مواظب باشید وجود مبارکش یک انسان عادی نیست صدایتان بلندتر از صدای پیغمبر نباشد، در حضور او هم که نشستهاید صدای بلند نداشته باشید. الآن هم که کسی وارد حرم مطهر حضرت شد، خواست زیارت نامهای بخواند عرض ادب کند، شایسته است آهسته عرض ادب کند نه با صدای بلند: ﴿لاتجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعضٍ﴾ برای اینکه مبادا اعمالتان با این جسارت و رعایت نکردن ادب مخضر آن حضرت حبط بشود و از بین برود.
آنگاه فضیلتی برای کسانی که رعایت ادب محضر حضرت میکردند ذکر فرمود که ﴿إنّ الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله أولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقویٰ لهم مغفرةٌ و أجرٌ عظیم﴾ ؛ بعد هم فرمود: ﴿إنّ الذین ینادونک من وراء الحجرات أکثرهم لایعقلون﴾ ؛ آنها از دور صدا میزنند صحیح نیست، صبر کنند شما کارتان تمام بشود از منزل که بیرون رفتید مشکلاتشان را با شما در میان بگذارند. این راجع به آدابی است که مربوط به خود مسلمین است.
ـ جلوگیری از سوء استفادهٴ بیگانگان
اما در این آیهٴ محل بحث فرمود به اینکه ﴿یا أیها الذین ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾؛ شما در گفتارتان نگویید ما را مراعات کنید؛ ﴿راعنا﴾ نگویید، بگویید: ﴿انظرنا﴾.
تبیین معنای ﴿راعنا﴾ و ﴿انظرنا﴾
این ﴿انظرنا﴾ همان معنای ﴿راعنا﴾ را میفهماند، شما میخواهید بگویید که مراعات حال ما را بکنید، یعنی آهسته تر بگویید که ما بفهمیم، یا با تأنّی سخن بگویید که کلمات شما را ما یادداشت کنیم یا بفهمیم، در تفهیم و تعلیم حال ما را مراعات بفرمایید. منظور شما این است این منظور را به لفظ ﴿راعنا﴾ نگویید، به لفظ ﴿انظرنا﴾ بگویید. ﴿انظرنا﴾؛ یعنی منتظر ما باشید که ما هم به دنبال بیان شما بفهمیم. فهم ما، لنگان لنگان به دنبال بیان شما بیاید شما بیانتان تند باشد ما هم فهممان کند، به هم نمیرسیم. منتظر ما باشید: ﴿انظرنا﴾ یعنی «وانتظرنا» منتظر باش تا ما برسیم یا ﴿انظرنا﴾ یعنی نظر لطف و محبّت نسبت به ما روا بدار که ما بهتر بفهمیم؛ علی ایّ حال شما که میخواهید با پیغمبر این سخن را در میان بگذارید که حضرتش مراعات حال شما را بکند بگویید: ﴿انظرنا﴾، نگویید ﴿راعنا﴾ چرا؟
معنای ﴿راعنا﴾ در لغت عبری و سوء استفادهٴ بنیاسرائیل
چون ﴿راعنا﴾ در لغت عبری به اصطلاح اهل کتاب و عبری زبانها یک سبّ و شتم است. آنها راع را بر انسان شَرور حمل میکردند، انسان خبیث و پلید را میگفتند راع، آن متکلّم مع الغیر هم که کنارش اضافه بشود یعنی تو در بین ما (معاذالله) خبیث و شریری به کسی که میخواستند اهانت کنند میگفتند: راعنا یعنی تو شریر مایی.
قبلاً اهل کتاب این بنیاسرائیل و این یهود آن خبث دورنیشان را اعمال میکردند، مخفیانه به حضرت این سبّ را روا میداشتند بعد وقتی مسلمین به پیغمبر عرض میکردند: ﴿راعنا﴾ یهودیها بهانهٴ خوبی به دست آوردند، گفتند: ما همان فحش را به زبان خود مسلمانها به پیغمبر میگوییم، ما که میخواهیم بگوییم: تو شریری (معاذالله)، الآن به زبان خود مسلمانها میگوییم. میگوییم: راعنا، در این زمینه بود که خدای سبحان به مسلمین فرمود: شما نگویید ﴿راعنا﴾، بگویید: ﴿انظرنا﴾ که بیگانه بهانهای نداشته باشد. گرچه شما قصد هتک ندارید، ولی بیگانه از این تعبیر شما سوء استفاده میکند، گرچه راعنایی که شما میگویید همان انظرنایی است که باید بگویید، ولی از ﴿انظرنا﴾ بیگانه سوء استفاده نمیکند از ﴿راعنا﴾ سوء استفاده میکند
تشابه ﴿انظرونا﴾ در سورهٴ حدید با ﴿انظرنا﴾ در آیهٴ مورد بحث
﴿یا ایّها الذین ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾؛ این ﴿انظرنا﴾ مشابه همان است که در سورهٴ مبارکهٴ حدید آمد که منافقان در روز قیامت به مؤمنان میگویند: شما منتظر ما باشید که ما از شما نور بگیریم، آیهٴ سیزدهم سورهٴ حدید این است که ﴿یوم یقول المنافقون والمنافقات للذین ٰامنوا انظرونا نقتبس من نورکم﴾ ، ﴿انظرونا﴾؛ یعنی برگردید به ما نگاه کنید که ما از نورتان اقتباس کنیم، یا ﴿انظرونا﴾؛ یعنی «انتظرونا»؛ منتظر ما باشید که ما در پرتو نور شما این راه را طی کنیم. این معنا از ﴿انظرونا﴾ استفاده میشود، ﴿ٰامنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا ورائکم فالتمسوا نورا﴾ پس این ﴿انظرونا﴾ یعنی منتظر ما باشید که ما برسیم. شما هم در این کریمه دارد به پیغمبر بگویید ﴿انظرنا﴾ یعنی منتظر ما باش که ما هم برسیم و بفهمیم.
بنیاسرائیل و تحریف کلمات مسلمانها
سرّ این جریان در سورهٴ مبارکهٴ نساء آیهٴ 46 آمده است، فرمود: ﴿من الذین هادوا یحرّفون الکلم عن مواضعه﴾ ؛ بعضی از یهودیها کارشان تحریف کلمات الهی است حرف را از جای خود عوض میکنند، یا نه، نه تنها تورات و انجیل را تحریف میکنند بلکه کلمات مسلمانها را هم تحریف میکنند، مسلمین اگر به پیغمبرشان میگویند: ﴿راعنا﴾؛ یعنی مراعات حال ما را بکن، آنها همین ﴿راعنا﴾ را که عربی است، به عبری بیان میکنند و از او شتم و سبّ اراده میکنند، این تحریف کلم مسلمانهاست، نه تحریف کلم کتاب آسمانیشان: ﴿من الذین هادوا یحرّفون الکلم عن مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیرمسمع و راعنا لیاً بألسنتهم و طعناً فی الدین﴾
عصیان بنیاسرائیل
فرمود: اینها به پیغمبر که رسیدند میگویند: ﴿سمعنا﴾ امّا در درون خودشان میگویند: ﴿و عصینا﴾ به جای اینکه بگویند: ﴿سمعنا و أطعنا﴾ میگویند: ﴿سمعنا و عصینا﴾ اینکه میگویند: سمعاً و طاعتاً؛ یعنی سمعنا سمعاً و أطعنا إطاعتاً، این سمعاً و طاعتاً، مفعول مطلق آن فعلهای محذوف است. باید در برابر رسول خدا گفت: ﴿سمعنا و أطعنا﴾ سمعاً و طاعتاً اینها میگفتند: ﴿سمعنا و عصینا﴾؛ یعنی شنیدیم ولی قبول نداریم، نه اینکه در حضور پیغمبر میگفتند: ﴿سمعنا و عصینا﴾ در حضور میگفتند: ﴿سمعنا﴾ و در باطن میگفتند: ﴿عصینا﴾؛ یا نه در کمال جسارت ظاهراً هم میگفتند که ﴿سمعنا و عصینا﴾ بعد میگفتند: ﴿واسمع غیر مسمعٍ﴾؛ بشنو که نمیشنوی و شنوا نیستی، یعنی (معاذالله) اگر ما خواستیم به کسی اهانت کنیم که تو حرف ما را نمیفهمی، میگوییم: ﴿اسمع غیر مسمع﴾ ؛ یعنی باید بشنوی، ولی کسی نیست تو را اسماع کند.
دلْمردگان مدفون در گورستان طبیعت
خدای سبحان به پیغمبر فرمود: ﴿و ما أنت بمسمع من فی القبور﴾ ؛ تو که مردهها را إسماع نمیکنی، مرده که سمیع نیست. فرمود: تو «مسمع من فی القبور» نیستی. آنهایی که در قبر دفن شدهاند، تو قدرت اسماع نداری؛ نه یعنی تو به مردهها حرف نمیفهمانی چون مردهها که کاملاً حرف میفهمند، همین تلقین را مردهها به خوبی گوش میدهند؛ لذا حضرت در آن بالای قلیب [چاه] بدر، وقتی این جملهها را فرمود، به یکی از کسانی که از حضرت سؤال کرد: شما با مردههای چاه سخن میگویید؟ فرمود: «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم» ؛ این طور نیست که شما حرف مرا بشنوید و آنها نشنوند، من به اینها گفتم که «وجدت ما وعدنی ربی حقّاً» ؛ شما «هل وجدتم ما وعدکم ربّکم حقّاً» ؛ شما که الآن وارد برزخ شدید، دیدید خدا آن وعیدی که داد حق بود، این حرفها را حضرت در بالای کشتههایی که در جنگ بدر آنها را در یک چاه و قلیب انداختند، فرمود. خب، پس حضرت من فی القبور را اسماع میکند، اما خدای سبحان میفرماید به اینکه اینها که مردهاند و در قبر طبیعت و دنیا دفن شدهاند که حرف تو را گوش نمیدهند. رسول الله(علیه آلاف التحیة والثناء) هم که در کنار قبرستان مجلس سخنرانی نداشت، در حضور مردم حرف میزد، خدا هم فرمود اینها مردهاند، مرده در طبیعت و دنیا دفن شد، تو که با دفن شدهها نمیتوانی سخن بگویی و حرف دنیا را به گوش آنها برسانی: ﴿و ما اَنت بمسمع من فی القبور﴾ ؛ لذا فرمود: ﴿لینذر من کان حیّاً و یحقّ القول علیٰ الکافرین﴾ ؛ کافر غیر حیّ خواهد بود. پس کسی که مرده است، حرف را نمیشنود آن مسمَع نیست، انسان نمیتواند حرف را به او اسماع کند، پس اگر شنونده حرف نفهمد، میگویند: تو مسمَع نیستی، این یک نحوه تحقیری است، یک نحوه توهین است. فرمود: اینها حرفها را به پیغمبر میگویند و میگویند: ﴿و اسمع غیر مسمع﴾ ؛ یعنی بشنو لا أسمعک الله، خدا تو را شنوا نکند یعنی تو مسمع نیستی، شنوا نیستی این یک. سبّ و تحقیر و توهینی بود. فرمود: یهودیها حرفشان نسبت به رسول خدا(علیه آلاف التحیة والسلام) این بود، که میگفتند: ﴿سمعنا و عصینا واسمع غیر مسمع﴾ و گذشته از این میگفتند: ﴿و راعنا﴾ ، این ﴿راعنا﴾ را که میگفتند، نه یعنی واقعاً مراعات حال ما را بکن.
دهن کجی و طعن در دین
این ﴿لیاً بألسنتهم و طعناً فی الدین﴾ بود، خواستند آن بیادبی را دهن پیچی کنند، دهن کجی کنند؛ یک پارچه پیچیده را میگویند «لو» است و ملْویّ، ﴿لیّاً بألسنتهم﴾ ، میخواهند دهن کجی و دهن پیچی کنند به پیغمبر، میگویند: ﴿راعنا﴾ آن تعبیرات را هم دارند ﴿لیّاً بألسنتهم﴾ ، همان ﴿یلوون ألسنتهم﴾ ایست که در بعضی از قسمتهای دیگر قرآن کریم آمده ﴿و طعناً فی الدین﴾ پس یهود از گفتن ﴿راعنا﴾، مثل آن گفتن ﴿سمعنا و عصینا﴾، مثل گفتن ﴿واسمع غیر مسمع﴾ نظری جز لیّ به لسان و طعن در دین نداشت. این چنین نبود که واقعاً یهودیها به پیغمبر بگویند: ﴿راعنا﴾؛ یعنی مراعات حال ما را بکن، همانطوری که آن دو جمله تحقیر بود. این کلمهٴ سوّم هم تحقیر است، آن جمله اوّل که ﴿سمعنا و عصینا﴾ این توهین بود، ﴿واسمع غیر مسمع﴾ این تحقیر بود، ﴿راعنا﴾ هم بشرح ایضاً، این تحقیر و توهین است. هر سه به عنوان ﴿لیّاً بألسنتهم و طعناً فی الدین﴾ بود. خدای سبحان میفرماید: اینها اهل تحریفتد، دهن کجی دارند، دهن پیچی دارند، بد دهناند؛ شما مسلمانها بهانه به دست اینها ندهید. شما که میگویید: ﴿سمعنا و اطعنا﴾، آنها میگویند: ﴿سمعنا و عصینا﴾ شما میگویید: ﴿واسمع﴾ آنها میگویند: ﴿واسمع و غیر مسمع﴾ اینها قابل جبران است؛ اما شما میگویید: ﴿راعنا﴾ این ﴿راعنا﴾ در عبری فحش است، نگویید این را، آنها از این ﴿راعنا﴾ سوء استفاده میکنند، شما به جای ﴿راعنا﴾ بگویید: ﴿انظرنا﴾، ﴿و لو أنّهم قالوا سمعنا و أطعنا﴾ یعنی اگر یهود به جای ﴿سمعنا و عصینا﴾ میگفت: ﴿سمعنا و أطعنا﴾ و به جای ﴿واسمع غیر مسمع﴾ میگفت: ﴿واسمع﴾، دیگر غیر مسمع را نمیگفت و به جای ﴿راعنا﴾ میگفت: ﴿و انظرنا﴾، ﴿لکان خیراً لهم و أقوم﴾ ؛ برای اینها خیر بود و باعث قیام و قوام اینها بود، هم لیّ به السنه نداشتند، هم طعن در دین نداشتند. ﴿لکان خیراً لهم و أقوم و لکن لعنهم الله بکفرهم فلا یؤمنون إلاّ قلیلا﴾ ، این ﴿لا یؤمنون إلاّ قلیلاً﴾ مشابهش قبلاً گذشت یعنی قلیلی از اینها ایمان میآورند، نه اینکه اینها کم ایمان میآورند؛ چون ایمان کم و زیاد ندارد، درجات ایمان محفوظ است، اما اصل ایمان یک امر حقیقی است که آن نصابش باید محقق بشود این ﴿فلا یؤمنون إلّا قلیلا﴾ مشابهش قبلاً گذشت یعنی «فلا یؤمنون منهم إلا قلیلاً منهم»
رهنمود عام آیه
و امّا اینکه فرمود: شما بهانه به دست دیگران ندهید، برای آن است که خواه شما سوء قصد داشته باشید، خواه سوء قصد نداشته باشید، بیگانه از این کار استفاده میکند.
عناوین و امور قصدی و انتزاعی
عناوینی که احیاناً باعث هتک حرمت اسلام یا مسلمین است، چند قسم است: بعضی از عناوین قصدی است، بعضی از عناوین قصدی نیست، چه انسان قصد بکند، چه انسان قصد نکند از او اهانت انتزاع میشود، توهین و تحقیر، نظیر تکریم و تعظیم عنوان قصدی است. انسان، کسی در برابر دیگری بلند میشود، اگر به قصد تعظیم و تکریم یک مسلمان و یک مؤمن بلند شود، خب عبادت است. اگر به قصد تحقیر بلند شود، اهانت است و معصیت؛ این امری است قصدی. گاهی از یک کار اهانت انتزاع میشود و لو انسان نداند و قصد نکند؛ مثل اینکه اگر کسی خواست میخی به دیوار بکوبد ـ معاذ الله ـ پنج یا شش قرآن را زیر پا بگذارد، بگوید: من قصدی جز کوبیدن میخ ندارم و از این چند جلد کتاب آسمانی به عنوان یک صندلی دارم استفاده میکنم، گرچه او قصد تحقیر ندارد اما از همین کار اهانت انتزاع میشود، چه انسان قصد داشته باشد، چه نداشته باشد، اینکه تزّین به طلا در دندانها فرق میگذارند، سرّش این است که میگویند: اگر کسی به قصد زینت دندانش را طلایی کرد، اشکال دارد. اگر به قصد زینت نبود، اشکال ندارد که بعضیها فرق گذاشتهاند اگر دندان جلو و دندان دنبال بود، فرق دارد. اگر یک کسی به قصد تزیین این کار ا نکرد، به قصد استحکام این کار را کرد، اما از این کار زینت انتزاع میشود، بعضیها شبهه کردهاند چه انسان بخواهد، چه نخواهد. بعضی از کارها چه انسان بخواهد، چه انسان نخواهد، از او عنوان انتزاع میشود.
این است که خدای سبحان فرمود شما که میگویید: ﴿راعنا﴾ منظورتان مراعات است و جمله عربی است، ولی از همین کار بیگانه سوء استفاده میکند، شما این جمله را نگویید.
نمونهای از دقت محققین مجلس خبرگان در تدوین قانون اساسی
مشابه این عمل در تدوین قانون اساسی آمده در آن اصل اوّل قانون اساسی که خواستهاند تنظیم کنند که نظام جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایهٴ لا إله إلاّ الله، عدهای که گرایش التقاطی داشتند، میگفتند: شما بگویید بر نظام بینش توحیدی، بر نظام توحید (همان وقتی بود که سخن از ارتش بیطبقه توحیدی و امثال ذلک مطرح بود) کلمهٴ توحیدی، کلمهٴ خیری است، نه کلمه شرّ؛ امّا آن روز منافق ازاین کلمهٴ توحیدی همان مرام مارکسیستی و التقاطی را میخواست استفاده کند؛ یعنی یکسانی، یعنی بیطبقهای، نه موّحد بودن نسبت به الله. اصراری داشتند که شما حتماً قانون اساسی را اینچنین تنظیم کنید، بگویید: نظامی است توحیدی. لذا نوع محققین آن مجلس خبرگان اول فهمیدند این خطر از کجاست، گفتند: نظام جمهوری اسلامی نظامی است بر پایهٴ ایمان به خدای یکتا در پرانتز (لا اله إلا الله)؛ یعنی بر پایه لا اله إلا الله استوار است، نفی هرگونه طاغوت و پذیرش همان خدایی که فطرت او را میپذیرد؛ نه اینکه این کلمهٴ توحید یک کلمه ناقصی باشد، اما آن بیگانه از این کلمه آن روز قصد سوء استفاده داشت، پیشنهادها و پیش نویسهای قانون اساسی آنها را اگر ملاحظه فرمایید، اصراری بود که کلمهٴ توحید رویش باشد، که نظامی است توحیدی. همان وقتی که میگفتند: ارتش خلقی بیطبقهٴ توحیدی باید تشکیل بشود.
ـ لزوم پرهیز از دادن بهانهٴ دهنکجی و اهانت به دست دشمن
این است که خدای سبحان به عنوان یک اصل کلّی این را مطرح کرد، الآن سخن از ﴿راعنا﴾ و ﴿انظرنا﴾ نیست که حالا ما حتماً باید بگوییم: ﴿راعنا﴾ اگر الآن رفتیم حضور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) رسیدیم باید بگوییم: ﴿راعنا﴾ نگوییم: ﴿انظرنا﴾، الآن این بساطها نیست اما قرآن به ما نمونه نشان داد، نه اینکه این یک امر قضیه واقعهٴ امر شخصی، باشد و الآن تلاوتش برای ما مانده، این نمونه بود، این ذکر تمثیل است نه تعیین، و اگر این تعیین باشد، یعنی فقط در خصوص همین یک کلمه، اگر بیگانه خواست سوء استفاده کند، شما بگویید: ﴿انظرنا﴾ نگویید: ﴿راعنا﴾، کلمات دیگر یا کارهای دیگر عیب ندارد، اینچنین نیست. این به عنوان مثال ذکر شد، نه به عنوان تعیین؛ این نظیر زکات نیست که بفرمایند: در این نه چیز است، نه بیش از این، یا به هشت مصرف میرسد، نه بیش از این. آنها تعیین است، هر چیزی نصابی دارد، حدی دارد؛ نظیر وضو حدی دارد، مسحتان و غسلتان، حدّی دارد، تعیین است و تحدید است و قابل تخلف نیست؛ اما اینگونه از موارد تمثیل است یعنی ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ هشیار باشید، هر وقت کفار یا اهل کتاب خواستند از کار شما سوء استفاده کنند بهانه به دست دیگران ندهید، الفاظتان را عوض کنید، کارتان را عوض کنید، اگر کاری را میشود به چند جور انجام داد یک جورش به دیگران بهانه میدهد، نکنید آن کار را. یک مطلب را میشود به چند لفظ گفت، ولی با یک لفظ اگر بیان کنید دیگری سوء استفاده میکند به الفاظ دیگر اگر بیان کنید، محذوری ندارد؛ آن لفظ بیمحذور را بگویید، نه اینکه تمام همّ آیه این باشد که ﴿راعنا﴾ نگویید، ﴿انظرنا﴾ بگویید وگرنه لازمهاش این است که الآن فقط تلاوتش برای ما مانده نه عمل به او ما امروز اگر خواستیم به این کریمه عمل کنیم باید بگوییم: این دورانش گذشت، یا قرآن «حیّ لایموت» ، قرآن کتاب حیّ لایموت است و کلام حی لا یموت؛ حیّ لایموت. بنابراین الآن هم این آیهٴ به ما میفرماید: مؤمنین بهانه به دست بیگانگان ندهید: ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾ بعد فرمود: ﴿واسمعوا﴾؛ این حرف را بشنوید.
کیفر دردناک الهی
﴿و للکافرین عذابٌ ألیم﴾؛ اگر کسی نشنید، کفر عملی دارد، اینجا کسی که شنید میشود مؤمن، کسی که نشنید میشود کافر. این کفر، کفر عملی است، فرمود: ﴿واسمعوا وللکافرین عذابٌ ألیم﴾؛ یعنی «إن لم تسمعوا فلکم عذابٌ ألیم» نه اینکه شما بشنوید و خدا کافرین را جهنم میبرد، بعد لازمهاش این است صدر و ذیل آیه به هم مرتبط نباشد، فرمود: ﴿واسمعوا﴾ و اگر نشنیدید، میشود کفر عملی و برای کافر عذاب الیم است؛ پس برای شما عذاب الیم است. این یک صغرا و کبراست به عنوان قیاس منطقی: ﴿واسمعوا﴾ چرا؟ برای اینکه «إن لم تسمعوا تصیروا کفاراً و للکافرین عذابٌ ألیم»؛ منتها این کفر، کفر عملی است ﴿واسمعوا وللکافرین عذابٌ ألیم﴾.
«والحمد لله رب العالمین»
- خطابهای قرآنی (عمومی، خاص اهل کتاب و خاص مؤمنین)
- خطاب مؤمنین در قرآن یعنی علی (ع)
- آداب خطاب پیامبر (ص)
- عدم بکارگیری الفاظ مورد سوء استفاده دشمن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾
در آن بحث قبل لابد ملاحظه فرمودید مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در صافی بعد از اینکه روایات فریقین را نقل کرده است و بیان فرمودند به اینکه این روایتهایی که دلالت میکند بر عصیان فرشتگان، هم مخالف عقل است، هم مخالف با قرآن و هم مخالف با روایتهای دیگری است که عصمت ملائکه را در خصوص این مسئله هم تثبیت میکند، میفرمایند: چون روایتهایی که قابل اخذ نیست باید تأویل کرد یا طرح، احتمال اینکه منظور از این ملکین، یعنی هاروت و ماروت، یک امر قابل تأویل باشد و این رمز باشد هست؛ لذا به عنوان تأویل و حلّ بعضی از رموز، مسائلی را ذکر کرد که لابد ملاحظه فرمودید و در پایان هم دارند که این کافی برای حلّ همهٴ رموز نیست .
بنابراین روایتی که مخالف با عقل است مخالف با خود قرآن است حجّت نیست و علمش به اهلش موکول است که بر فرض اینکه این روایات صادر شده باشد، علمش را باید به خود اهلبیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) ارجاع داد و گفت: ما این روایات را متوجّه نمیشویم.
اما این کریمهای که محل بحث است، این است که فرمود: ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾، خدای سبحان سه نحوه خطاب در قرآن کریم دارد:
ـ الف. خطابهای شخصی
یک نحوه خطابهای شخصی است که با انبیا و مرسلین دارد؛ نظیر ﴿یا داود﴾ ﴿یا عیسیٰ﴾ ﴿یا أیّها النبی﴾ ، و ﴿یا أیّها الرسول﴾ و امثال ذلک، اینها خطابات اختصاصی است که خدای سبحان با اشخاص معین، مثل انبیا و اولیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) دارد.
ـ ب. خطابهای نوعی
غیر از خطابهای شخصی، خطابهای نوعی است که خطابهای نوعی قرآن کریم را به سه قسمت تقسیم کردهاند:
1) خطابهای عمومی و جهانی
اوّل خطابهای عمومی و جهانی؛ نظیر ﴿یا أیّها الناس﴾ ، چون قرآن برای هدایت همهٴ انسانهاست، فرمود: ﴿للعالمین نذیراِ﴾ ؛ این کتاب برای جهانیان نازل شده است. ﴿ما أرسلناک إلاّ کافة للناس﴾ ؛ برای همه مردم عالم، رسول خدا رسالت دارد؛ لذا خدای سبحان برای اینکه همه مردم را مخاطب قرار بدهد، به زبان عام سخن میگوید، میفرماید: ﴿یا ایّها الناس﴾، ﴿یا أیّها الناس إتقوا ربّکم إنّ زلزلة السّاعة شئٌ عظیم﴾ و امثال ذلک.
2) خطابهای عمومی نوع اهل توحید
بعد از این خطاب عمومی یک خطاب دیگری است که عمومیتش و شمولش کمتر است، خطاب میکند خدای سبحان به نوع اهل توحید؛ مثل ﴿یا أیّها الذین أوتوا الکتاب﴾ ﴿یا أهل الکتاب﴾ ﴿یا بنیإسرائیل﴾ امثال ذلک که این خطاب به یک ملّت خاص است، آنها که دارای کتاب آسمانیند.
3) خطابهای عمومی ویژه مسلمانها
از این خطاب خاصّتر، خطابی است که به خصوص مسلمین و مؤمنین به قرآن کریم دارد، فرمود: ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ .
پس خطابهای عمومی خدای سبحان سه قسم است: اول متوجّه همه انسانها است؛ نظیر ﴿یا أیّها الناس﴾ ، بعد خطابهایی است که ناظر به اهل کتاب است؛ مثل ﴿یا أهل الکتاب﴾ ، ﴿یا بنیإسرائیل﴾ و مانند آن، بعد درباره خصوص اهل ایمان است.
خطابهای نوعی در سورهٴ بقره
در سورهٴ مبارکهٴ بقره این سه نحوه ندا و سه نحو خطاب، به نحو ترتیب رعایت شده است؛ اوّلین باری که در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره، سخن از خطاب خدا به میان آمد، غیر از آن خطابهای شخصی ﴿یا ٰادم﴾ و امثال ذلک، همان آیهٴ ٢١ سورهٴ بقره بود که فرمود: ﴿یا أیّها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم والذین من قبلکم﴾ که خطاب به همه انسانهاست، بعداً در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ ٤٠ خطاب به بنی اسرائیل فرمود: ﴿یا بنیإسرائیل اذکروا نعمتی التی أنعمت علیکم﴾ الآن در این آیهٴ محل بحث، یعنی آیهٴ ١٠٤ سورهٴ بقره میفرماید: ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ که خطاب به مؤمنین است. اولین باری که در سورهٴ مبارکهٴ بقره خطاب به مؤمنین شده، همین آیه است. گرچه سورهٴ بقره در مدینه نازل شد، جزء [سور] مدنی است، اما از نظر ترتیب طبیعی، در همین سوره بین این سه امر ترتیب رعایت شده است: اول خطاب به عام، بعد خطاب به اهل کتاب، بعد خطاب به خصوص مؤمنین.
والاترین خطاب و مخاطب
دربارهٴ ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ روایتی هست که هیچ جا خدای سبحان نفرمود: ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ مگر اینکه در رأسش علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) هست ، این نه به آن معناست که هر جا خدای سبحان فرمود: ﴿یا أیّها الّذین ٰامنوا﴾ شامل حضرت امیر میشود، برای اینکه در خصوص این مسئله حضرت امیر و امثال حضرت امیر منزّه از آن بودند که حرفی بزنند و خدای سبحان آنها را نهی کند.
اوّلیت رتبی و زمانی ایمانِ امیرمؤمنان علی(علیه السلام)
اگر در روایتی آمد که هیچ جا ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ نیست، مگر اینکه «و علی رأسها و أمیرها» (سلام الله علیه)؛ یعنی هر جا سخن از مؤمنین است، اولین مؤمن و عالیترین مؤمن و آغاز همهٴ مؤمنین علی(سلام الله علیه) است؛ چون دیگران هر چه دارند از برکت وِلای او دارند، نه اینکه هرجا آیهای نازل شد، عنوان آیه ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ بود، شامل همه میشود و اولین کسی که آیه شاملش میشود، حضرت امیر باشد، نه، یعنی اولین مؤمن حضرت امیر(سلام الله علیه) است و این اوّلیت هم نه تنها اوّلیت زمانی است، بلکه اوّلیت وجودی و رتبی و مانند آن است. اینکه جزء مفاخر امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) این هست که او قبل از همه مسلمان شد و خودش در خطبهٴ [131] میفرماید به اینکه قبل از من جز رسول خدا، أحدی نماز نخواند که حتی نشان میدهد که حضرت قبل از خدیجه هم مسلمان شد، این اوّلیت، اوّلیت زمانی نیست، تا کسی زودتر نوبت بگیرد و مسلمان بشود، یعنی خیلیها میخواستند فکر کنند و حقّانیت اسلام را بفهمند، ولی من قبل از همه، حقّانیت اسلام را فهمیدم. صرف اینکه کسی یک عملی را قبل از دیگران به قبلیّت زمانی انجام داد که فخری نیست، یک کاری است که همه میفهمند و همه میخواهند انجام بدهند، دیگری اتفاقاً زودتر رسید و این کار را انجام داد، صرف سبق زمانی دلیل فخر نیست، اینکه حضرت میفرماید: «أنّی أوّل الناس ایماناً و اسلاماً» ، «لم یسبقنی إلاٰ رسول الله بالصلاة» (علیه آلاف التحیة والثناء)؛ یعنی دین تازهای که تشخیص حقیقت او بسیار کار دشواری بود، انسان باید پا روی همه سنّتهای کهن بگذارد و باید یک مکتب جدیدی را بپذیرد، خیلی مطالعه و تدبّر میخواهد، تا اصل مسئله حل بشود اولاً و در خیلی شهامت میخواهد که انسان سنّت کشی کند و همهٴ آثار جاهلی را زیر پا بگذارد ثانیاً و خیلی شجاعت میخواهد که همهٴ خطرها را استقبال کند ثالثاً و این من بودم. این است که «أوّل الناس ... إسلاماً» جزء مفاخر علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) است و فخر ماست، نه اینکه یک اوّلیت زمانی باشد، اوّلیت زمانی، جز یک سبق تاریخی، بار دیگر ندارد؛ امّا در اینجا همهٴ تحقیقات باید به عمل بیاید تا انسان بفهمد اسلام حق است، بعد از اینکه فهمید حق است، همهٴ تصمیمها را باید روی پذیرش این حق پیاده کند بعد از اینکه فهمید که باید ایمان آورد، همهٴ خطرات آینده را هم باید تحمّل کند. یک وقتی اگر به او گفتند که باید جای رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) بخوابی و چهل شمشیر دار مسلحانه حمله کنند، باید بپذیری.
بیان مرحوم کاشف الغطاء در شجاعت امیرمؤمنان علی(علیه السلام)
مرحوم کاشف الغطاء(رضوان الله علیه) میفرماید که حضرت امیر أشجع از حسین بن علی(سلام الله علیهما) بود، برای اینکه او در میدان جنگ بود، شمشیر به دست بود، عدهای را کشت ؛ البته هم شربت شهادت نوشید، گرچه 30 هزار نفر بودند، ولی او شمشیر داشت بالاخره، میدان نبرد بود، اما یک انسانی صاف در بستر پیغمبر بخوابد و چهل وحشیِ مسلّح به او حمله کنند و او هیچ احساس هراس نکند، این است که مرحوم کاشف الغطاء میفرماید:حضرت امیر از حسین بن علی(سلام الله علیهما) هم اشجع بود، این خطرات را کسی تحمل کند نشانهٴ سبق وجودی اوست؛ پس اگر در روایات آمده هیچ جا ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ نیامده مگر اینکه سرآغاز علی بن ابیطالب است، نه یعنی محتوای آیه شامل همه میشود و اولین کسی که آیه شاملش میشود، حضرت علی(ع) است. نه، اولین مؤمن و برجستهترین اهل ایمان علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) است.
سؤال ...
جواب: نه، ممکن است به مقام ظهور نرسیده، اگر به حسینبنعلی(سلام الله علیهما) میگفتند: به جای پیغمبر بخواب میخوابید، ولی به مقام ظهور نرسیده، همهٴ ائمّه(علیهم السلام) در آن کمالات عالیه برابرند، اما ظهور بیدا نکرده، چه اینکه دربارهٴ اوّلین امام و دربارهٴ آخرین امام(علیهما الصلاة و علیهما السلام) یک مزایایی ظهور کرده. ظهور غیر از أصل آن امتیاز وجودی است و اگر برای آن حضرت هم ظهور میکرد همینطور بود.
سؤال ...
جواب: خب اگر آب نداشت هم، حضرت تحمل میکرد.
سؤال ...
جواب: نه در اصل شجاعت است، فرمایش مرحوم کاشف الغطاء این است که حسینبنعلی(سلام الله علیهما) مسلّحانه میجنگید، گرچه آنها زیاد بودند و امّا حضرت امیر(علیه السلام) بی سلاح آماده بود برای همهٴ ضربات. علی ایّ حال همه «من نورٍ واحد»اند ولی در مقام خارج ظهور نکرد.
سؤال ...
جواب: سبق زمانی یک ارزش زمانی دارد، نه ارزش ذاتی؛ یعنی اگر دیگران با هم تشخیص دادند، منتها این زودتر آمد. این زودتر آمد یعنی چه؟ یعنی دیگری هم میتوانست بیاید منتها دیگری در راه گیر کرده.
سؤال ...
جواب: خب، سبق زمانی، پس معلوم میشود که آن ایمانش قویتر و تحقیقش قویتر است که جلوتر ایمان آورد؛ چون میدانست هر که جلوتر ایمان بیاورد، خطر دارد؛ مثل خط مقدّم جبهه، خط مقدم جبهه به معنای سبق زمانی نیست، به معنای سبق مکانی نیست، این نظیر صف اوّل نماز جماعت نیست که هر کس که زودتر بیاید جا بگیرد، این خط مقدّم است. خط مقدم را قرآن رویش تکیه کرده فرمود: ﴿الصابرین فی البأساء والضرّاء و حین البأس﴾ این ﴿حین البأس﴾ مال خط مقدم است.
اینچنین نیست که یک کسی بگوید: خب ما همه رفتیم، در مسجد نماز جماعت خواندیم، یکی از آنها اتّفاقاً رفته صف جلو، البته صف جلو، أفضل هست، منتها این آقا زودتر آمده جا گرفته، و آن که میرود خط مقدم، یعنی خطر بیشتری را میپذیرد، خب البته ایمانش بیشتر است دیگر، تنها سبق زمانی یا سبق مکانی نیست.
ادب گفتگو با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم)
ـ فرهنگ و ادب گفتگوی مسلمانها با پیامبر
در این کریمه فرمود: ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾. ادب محاورهٴ با رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) را قرآن آموخت. یک سلسله آداب مربوط به فرهنگ خود مسلمین است، یک سلسله آداب برای آن است که بیگانه سوء استفاده نکند، اما آن سلسله آدابی که مربوط به فرهنگ خود مسلمین است، میفرماید: وقتی حضور پیغمبر رفتید، این یک فرد عادی نیست، مواظب باشید آهسته حرف بزنید، صدایتان را بلندتر از صدای پیغمبر نکنید، در حضور پیغمبر با صدای بلند حرف نزنید، مشاجره نکنید، نه با یک دیگر بحث و مشاجرهتان دربگیرد که صدای بلند داشته باشید، نه در هنگام سؤال و جواب صدای خود را بلندتر از صدای پیغمبر بکنید، اینها یک سلسله آدابی است که در سورهٴ مبارکهٴ حجرات بیان فرمود؛ آیهٴ دوم سورهٴ حجرات این است که ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا لاترفعوا أصواتکم فوق صوت النبی و لاتجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض أن تحبط أعمالکم و أنتم لاتشعرون﴾ ؛ مواظب باشید وجود مبارکش یک انسان عادی نیست صدایتان بلندتر از صدای پیغمبر نباشد، در حضور او هم که نشستهاید صدای بلند نداشته باشید. الآن هم که کسی وارد حرم مطهر حضرت شد، خواست زیارت نامهای بخواند عرض ادب کند، شایسته است آهسته عرض ادب کند نه با صدای بلند: ﴿لاتجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعضٍ﴾ برای اینکه مبادا اعمالتان با این جسارت و رعایت نکردن ادب مخضر آن حضرت حبط بشود و از بین برود.
آنگاه فضیلتی برای کسانی که رعایت ادب محضر حضرت میکردند ذکر فرمود که ﴿إنّ الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله أولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقویٰ لهم مغفرةٌ و أجرٌ عظیم﴾ ؛ بعد هم فرمود: ﴿إنّ الذین ینادونک من وراء الحجرات أکثرهم لایعقلون﴾ ؛ آنها از دور صدا میزنند صحیح نیست، صبر کنند شما کارتان تمام بشود از منزل که بیرون رفتید مشکلاتشان را با شما در میان بگذارند. این راجع به آدابی است که مربوط به خود مسلمین است.
ـ جلوگیری از سوء استفادهٴ بیگانگان
اما در این آیهٴ محل بحث فرمود به اینکه ﴿یا أیها الذین ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾؛ شما در گفتارتان نگویید ما را مراعات کنید؛ ﴿راعنا﴾ نگویید، بگویید: ﴿انظرنا﴾.
تبیین معنای ﴿راعنا﴾ و ﴿انظرنا﴾
این ﴿انظرنا﴾ همان معنای ﴿راعنا﴾ را میفهماند، شما میخواهید بگویید که مراعات حال ما را بکنید، یعنی آهسته تر بگویید که ما بفهمیم، یا با تأنّی سخن بگویید که کلمات شما را ما یادداشت کنیم یا بفهمیم، در تفهیم و تعلیم حال ما را مراعات بفرمایید. منظور شما این است این منظور را به لفظ ﴿راعنا﴾ نگویید، به لفظ ﴿انظرنا﴾ بگویید. ﴿انظرنا﴾؛ یعنی منتظر ما باشید که ما هم به دنبال بیان شما بفهمیم. فهم ما، لنگان لنگان به دنبال بیان شما بیاید شما بیانتان تند باشد ما هم فهممان کند، به هم نمیرسیم. منتظر ما باشید: ﴿انظرنا﴾ یعنی «وانتظرنا» منتظر باش تا ما برسیم یا ﴿انظرنا﴾ یعنی نظر لطف و محبّت نسبت به ما روا بدار که ما بهتر بفهمیم؛ علی ایّ حال شما که میخواهید با پیغمبر این سخن را در میان بگذارید که حضرتش مراعات حال شما را بکند بگویید: ﴿انظرنا﴾، نگویید ﴿راعنا﴾ چرا؟
معنای ﴿راعنا﴾ در لغت عبری و سوء استفادهٴ بنیاسرائیل
چون ﴿راعنا﴾ در لغت عبری به اصطلاح اهل کتاب و عبری زبانها یک سبّ و شتم است. آنها راع را بر انسان شَرور حمل میکردند، انسان خبیث و پلید را میگفتند راع، آن متکلّم مع الغیر هم که کنارش اضافه بشود یعنی تو در بین ما (معاذالله) خبیث و شریری به کسی که میخواستند اهانت کنند میگفتند: راعنا یعنی تو شریر مایی.
قبلاً اهل کتاب این بنیاسرائیل و این یهود آن خبث دورنیشان را اعمال میکردند، مخفیانه به حضرت این سبّ را روا میداشتند بعد وقتی مسلمین به پیغمبر عرض میکردند: ﴿راعنا﴾ یهودیها بهانهٴ خوبی به دست آوردند، گفتند: ما همان فحش را به زبان خود مسلمانها به پیغمبر میگوییم، ما که میخواهیم بگوییم: تو شریری (معاذالله)، الآن به زبان خود مسلمانها میگوییم. میگوییم: راعنا، در این زمینه بود که خدای سبحان به مسلمین فرمود: شما نگویید ﴿راعنا﴾، بگویید: ﴿انظرنا﴾ که بیگانه بهانهای نداشته باشد. گرچه شما قصد هتک ندارید، ولی بیگانه از این تعبیر شما سوء استفاده میکند، گرچه راعنایی که شما میگویید همان انظرنایی است که باید بگویید، ولی از ﴿انظرنا﴾ بیگانه سوء استفاده نمیکند از ﴿راعنا﴾ سوء استفاده میکند
تشابه ﴿انظرونا﴾ در سورهٴ حدید با ﴿انظرنا﴾ در آیهٴ مورد بحث
﴿یا ایّها الذین ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾؛ این ﴿انظرنا﴾ مشابه همان است که در سورهٴ مبارکهٴ حدید آمد که منافقان در روز قیامت به مؤمنان میگویند: شما منتظر ما باشید که ما از شما نور بگیریم، آیهٴ سیزدهم سورهٴ حدید این است که ﴿یوم یقول المنافقون والمنافقات للذین ٰامنوا انظرونا نقتبس من نورکم﴾ ، ﴿انظرونا﴾؛ یعنی برگردید به ما نگاه کنید که ما از نورتان اقتباس کنیم، یا ﴿انظرونا﴾؛ یعنی «انتظرونا»؛ منتظر ما باشید که ما در پرتو نور شما این راه را طی کنیم. این معنا از ﴿انظرونا﴾ استفاده میشود، ﴿ٰامنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا ورائکم فالتمسوا نورا﴾ پس این ﴿انظرونا﴾ یعنی منتظر ما باشید که ما برسیم. شما هم در این کریمه دارد به پیغمبر بگویید ﴿انظرنا﴾ یعنی منتظر ما باش که ما هم برسیم و بفهمیم.
بنیاسرائیل و تحریف کلمات مسلمانها
سرّ این جریان در سورهٴ مبارکهٴ نساء آیهٴ 46 آمده است، فرمود: ﴿من الذین هادوا یحرّفون الکلم عن مواضعه﴾ ؛ بعضی از یهودیها کارشان تحریف کلمات الهی است حرف را از جای خود عوض میکنند، یا نه، نه تنها تورات و انجیل را تحریف میکنند بلکه کلمات مسلمانها را هم تحریف میکنند، مسلمین اگر به پیغمبرشان میگویند: ﴿راعنا﴾؛ یعنی مراعات حال ما را بکن، آنها همین ﴿راعنا﴾ را که عربی است، به عبری بیان میکنند و از او شتم و سبّ اراده میکنند، این تحریف کلم مسلمانهاست، نه تحریف کلم کتاب آسمانیشان: ﴿من الذین هادوا یحرّفون الکلم عن مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیرمسمع و راعنا لیاً بألسنتهم و طعناً فی الدین﴾
عصیان بنیاسرائیل
فرمود: اینها به پیغمبر که رسیدند میگویند: ﴿سمعنا﴾ امّا در درون خودشان میگویند: ﴿و عصینا﴾ به جای اینکه بگویند: ﴿سمعنا و أطعنا﴾ میگویند: ﴿سمعنا و عصینا﴾ اینکه میگویند: سمعاً و طاعتاً؛ یعنی سمعنا سمعاً و أطعنا إطاعتاً، این سمعاً و طاعتاً، مفعول مطلق آن فعلهای محذوف است. باید در برابر رسول خدا گفت: ﴿سمعنا و أطعنا﴾ سمعاً و طاعتاً اینها میگفتند: ﴿سمعنا و عصینا﴾؛ یعنی شنیدیم ولی قبول نداریم، نه اینکه در حضور پیغمبر میگفتند: ﴿سمعنا و عصینا﴾ در حضور میگفتند: ﴿سمعنا﴾ و در باطن میگفتند: ﴿عصینا﴾؛ یا نه در کمال جسارت ظاهراً هم میگفتند که ﴿سمعنا و عصینا﴾ بعد میگفتند: ﴿واسمع غیر مسمعٍ﴾؛ بشنو که نمیشنوی و شنوا نیستی، یعنی (معاذالله) اگر ما خواستیم به کسی اهانت کنیم که تو حرف ما را نمیفهمی، میگوییم: ﴿اسمع غیر مسمع﴾ ؛ یعنی باید بشنوی، ولی کسی نیست تو را اسماع کند.
دلْمردگان مدفون در گورستان طبیعت
خدای سبحان به پیغمبر فرمود: ﴿و ما أنت بمسمع من فی القبور﴾ ؛ تو که مردهها را إسماع نمیکنی، مرده که سمیع نیست. فرمود: تو «مسمع من فی القبور» نیستی. آنهایی که در قبر دفن شدهاند، تو قدرت اسماع نداری؛ نه یعنی تو به مردهها حرف نمیفهمانی چون مردهها که کاملاً حرف میفهمند، همین تلقین را مردهها به خوبی گوش میدهند؛ لذا حضرت در آن بالای قلیب [چاه] بدر، وقتی این جملهها را فرمود، به یکی از کسانی که از حضرت سؤال کرد: شما با مردههای چاه سخن میگویید؟ فرمود: «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم» ؛ این طور نیست که شما حرف مرا بشنوید و آنها نشنوند، من به اینها گفتم که «وجدت ما وعدنی ربی حقّاً» ؛ شما «هل وجدتم ما وعدکم ربّکم حقّاً» ؛ شما که الآن وارد برزخ شدید، دیدید خدا آن وعیدی که داد حق بود، این حرفها را حضرت در بالای کشتههایی که در جنگ بدر آنها را در یک چاه و قلیب انداختند، فرمود. خب، پس حضرت من فی القبور را اسماع میکند، اما خدای سبحان میفرماید به اینکه اینها که مردهاند و در قبر طبیعت و دنیا دفن شدهاند که حرف تو را گوش نمیدهند. رسول الله(علیه آلاف التحیة والثناء) هم که در کنار قبرستان مجلس سخنرانی نداشت، در حضور مردم حرف میزد، خدا هم فرمود اینها مردهاند، مرده در طبیعت و دنیا دفن شد، تو که با دفن شدهها نمیتوانی سخن بگویی و حرف دنیا را به گوش آنها برسانی: ﴿و ما اَنت بمسمع من فی القبور﴾ ؛ لذا فرمود: ﴿لینذر من کان حیّاً و یحقّ القول علیٰ الکافرین﴾ ؛ کافر غیر حیّ خواهد بود. پس کسی که مرده است، حرف را نمیشنود آن مسمَع نیست، انسان نمیتواند حرف را به او اسماع کند، پس اگر شنونده حرف نفهمد، میگویند: تو مسمَع نیستی، این یک نحوه تحقیری است، یک نحوه توهین است. فرمود: اینها حرفها را به پیغمبر میگویند و میگویند: ﴿و اسمع غیر مسمع﴾ ؛ یعنی بشنو لا أسمعک الله، خدا تو را شنوا نکند یعنی تو مسمع نیستی، شنوا نیستی این یک. سبّ و تحقیر و توهینی بود. فرمود: یهودیها حرفشان نسبت به رسول خدا(علیه آلاف التحیة والسلام) این بود، که میگفتند: ﴿سمعنا و عصینا واسمع غیر مسمع﴾ و گذشته از این میگفتند: ﴿و راعنا﴾ ، این ﴿راعنا﴾ را که میگفتند، نه یعنی واقعاً مراعات حال ما را بکن.
دهن کجی و طعن در دین
این ﴿لیاً بألسنتهم و طعناً فی الدین﴾ بود، خواستند آن بیادبی را دهن پیچی کنند، دهن کجی کنند؛ یک پارچه پیچیده را میگویند «لو» است و ملْویّ، ﴿لیّاً بألسنتهم﴾ ، میخواهند دهن کجی و دهن پیچی کنند به پیغمبر، میگویند: ﴿راعنا﴾ آن تعبیرات را هم دارند ﴿لیّاً بألسنتهم﴾ ، همان ﴿یلوون ألسنتهم﴾ ایست که در بعضی از قسمتهای دیگر قرآن کریم آمده ﴿و طعناً فی الدین﴾ پس یهود از گفتن ﴿راعنا﴾، مثل آن گفتن ﴿سمعنا و عصینا﴾، مثل گفتن ﴿واسمع غیر مسمع﴾ نظری جز لیّ به لسان و طعن در دین نداشت. این چنین نبود که واقعاً یهودیها به پیغمبر بگویند: ﴿راعنا﴾؛ یعنی مراعات حال ما را بکن، همانطوری که آن دو جمله تحقیر بود. این کلمهٴ سوّم هم تحقیر است، آن جمله اوّل که ﴿سمعنا و عصینا﴾ این توهین بود، ﴿واسمع غیر مسمع﴾ این تحقیر بود، ﴿راعنا﴾ هم بشرح ایضاً، این تحقیر و توهین است. هر سه به عنوان ﴿لیّاً بألسنتهم و طعناً فی الدین﴾ بود. خدای سبحان میفرماید: اینها اهل تحریفتد، دهن کجی دارند، دهن پیچی دارند، بد دهناند؛ شما مسلمانها بهانه به دست اینها ندهید. شما که میگویید: ﴿سمعنا و اطعنا﴾، آنها میگویند: ﴿سمعنا و عصینا﴾ شما میگویید: ﴿واسمع﴾ آنها میگویند: ﴿واسمع و غیر مسمع﴾ اینها قابل جبران است؛ اما شما میگویید: ﴿راعنا﴾ این ﴿راعنا﴾ در عبری فحش است، نگویید این را، آنها از این ﴿راعنا﴾ سوء استفاده میکنند، شما به جای ﴿راعنا﴾ بگویید: ﴿انظرنا﴾، ﴿و لو أنّهم قالوا سمعنا و أطعنا﴾ یعنی اگر یهود به جای ﴿سمعنا و عصینا﴾ میگفت: ﴿سمعنا و أطعنا﴾ و به جای ﴿واسمع غیر مسمع﴾ میگفت: ﴿واسمع﴾، دیگر غیر مسمع را نمیگفت و به جای ﴿راعنا﴾ میگفت: ﴿و انظرنا﴾، ﴿لکان خیراً لهم و أقوم﴾ ؛ برای اینها خیر بود و باعث قیام و قوام اینها بود، هم لیّ به السنه نداشتند، هم طعن در دین نداشتند. ﴿لکان خیراً لهم و أقوم و لکن لعنهم الله بکفرهم فلا یؤمنون إلاّ قلیلا﴾ ، این ﴿لا یؤمنون إلاّ قلیلاً﴾ مشابهش قبلاً گذشت یعنی قلیلی از اینها ایمان میآورند، نه اینکه اینها کم ایمان میآورند؛ چون ایمان کم و زیاد ندارد، درجات ایمان محفوظ است، اما اصل ایمان یک امر حقیقی است که آن نصابش باید محقق بشود این ﴿فلا یؤمنون إلّا قلیلا﴾ مشابهش قبلاً گذشت یعنی «فلا یؤمنون منهم إلا قلیلاً منهم»
رهنمود عام آیه
و امّا اینکه فرمود: شما بهانه به دست دیگران ندهید، برای آن است که خواه شما سوء قصد داشته باشید، خواه سوء قصد نداشته باشید، بیگانه از این کار استفاده میکند.
عناوین و امور قصدی و انتزاعی
عناوینی که احیاناً باعث هتک حرمت اسلام یا مسلمین است، چند قسم است: بعضی از عناوین قصدی است، بعضی از عناوین قصدی نیست، چه انسان قصد بکند، چه انسان قصد نکند از او اهانت انتزاع میشود، توهین و تحقیر، نظیر تکریم و تعظیم عنوان قصدی است. انسان، کسی در برابر دیگری بلند میشود، اگر به قصد تعظیم و تکریم یک مسلمان و یک مؤمن بلند شود، خب عبادت است. اگر به قصد تحقیر بلند شود، اهانت است و معصیت؛ این امری است قصدی. گاهی از یک کار اهانت انتزاع میشود و لو انسان نداند و قصد نکند؛ مثل اینکه اگر کسی خواست میخی به دیوار بکوبد ـ معاذ الله ـ پنج یا شش قرآن را زیر پا بگذارد، بگوید: من قصدی جز کوبیدن میخ ندارم و از این چند جلد کتاب آسمانی به عنوان یک صندلی دارم استفاده میکنم، گرچه او قصد تحقیر ندارد اما از همین کار اهانت انتزاع میشود، چه انسان قصد داشته باشد، چه نداشته باشد، اینکه تزّین به طلا در دندانها فرق میگذارند، سرّش این است که میگویند: اگر کسی به قصد زینت دندانش را طلایی کرد، اشکال دارد. اگر به قصد زینت نبود، اشکال ندارد که بعضیها فرق گذاشتهاند اگر دندان جلو و دندان دنبال بود، فرق دارد. اگر یک کسی به قصد تزیین این کار ا نکرد، به قصد استحکام این کار را کرد، اما از این کار زینت انتزاع میشود، بعضیها شبهه کردهاند چه انسان بخواهد، چه نخواهد. بعضی از کارها چه انسان بخواهد، چه انسان نخواهد، از او عنوان انتزاع میشود.
این است که خدای سبحان فرمود شما که میگویید: ﴿راعنا﴾ منظورتان مراعات است و جمله عربی است، ولی از همین کار بیگانه سوء استفاده میکند، شما این جمله را نگویید.
نمونهای از دقت محققین مجلس خبرگان در تدوین قانون اساسی
مشابه این عمل در تدوین قانون اساسی آمده در آن اصل اوّل قانون اساسی که خواستهاند تنظیم کنند که نظام جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایهٴ لا إله إلاّ الله، عدهای که گرایش التقاطی داشتند، میگفتند: شما بگویید بر نظام بینش توحیدی، بر نظام توحید (همان وقتی بود که سخن از ارتش بیطبقه توحیدی و امثال ذلک مطرح بود) کلمهٴ توحیدی، کلمهٴ خیری است، نه کلمه شرّ؛ امّا آن روز منافق ازاین کلمهٴ توحیدی همان مرام مارکسیستی و التقاطی را میخواست استفاده کند؛ یعنی یکسانی، یعنی بیطبقهای، نه موّحد بودن نسبت به الله. اصراری داشتند که شما حتماً قانون اساسی را اینچنین تنظیم کنید، بگویید: نظامی است توحیدی. لذا نوع محققین آن مجلس خبرگان اول فهمیدند این خطر از کجاست، گفتند: نظام جمهوری اسلامی نظامی است بر پایهٴ ایمان به خدای یکتا در پرانتز (لا اله إلا الله)؛ یعنی بر پایه لا اله إلا الله استوار است، نفی هرگونه طاغوت و پذیرش همان خدایی که فطرت او را میپذیرد؛ نه اینکه این کلمهٴ توحید یک کلمه ناقصی باشد، اما آن بیگانه از این کلمه آن روز قصد سوء استفاده داشت، پیشنهادها و پیش نویسهای قانون اساسی آنها را اگر ملاحظه فرمایید، اصراری بود که کلمهٴ توحید رویش باشد، که نظامی است توحیدی. همان وقتی که میگفتند: ارتش خلقی بیطبقهٴ توحیدی باید تشکیل بشود.
ـ لزوم پرهیز از دادن بهانهٴ دهنکجی و اهانت به دست دشمن
این است که خدای سبحان به عنوان یک اصل کلّی این را مطرح کرد، الآن سخن از ﴿راعنا﴾ و ﴿انظرنا﴾ نیست که حالا ما حتماً باید بگوییم: ﴿راعنا﴾ اگر الآن رفتیم حضور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) رسیدیم باید بگوییم: ﴿راعنا﴾ نگوییم: ﴿انظرنا﴾، الآن این بساطها نیست اما قرآن به ما نمونه نشان داد، نه اینکه این یک امر قضیه واقعهٴ امر شخصی، باشد و الآن تلاوتش برای ما مانده، این نمونه بود، این ذکر تمثیل است نه تعیین، و اگر این تعیین باشد، یعنی فقط در خصوص همین یک کلمه، اگر بیگانه خواست سوء استفاده کند، شما بگویید: ﴿انظرنا﴾ نگویید: ﴿راعنا﴾، کلمات دیگر یا کارهای دیگر عیب ندارد، اینچنین نیست. این به عنوان مثال ذکر شد، نه به عنوان تعیین؛ این نظیر زکات نیست که بفرمایند: در این نه چیز است، نه بیش از این، یا به هشت مصرف میرسد، نه بیش از این. آنها تعیین است، هر چیزی نصابی دارد، حدی دارد؛ نظیر وضو حدی دارد، مسحتان و غسلتان، حدّی دارد، تعیین است و تحدید است و قابل تخلف نیست؛ اما اینگونه از موارد تمثیل است یعنی ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا﴾ هشیار باشید، هر وقت کفار یا اهل کتاب خواستند از کار شما سوء استفاده کنند بهانه به دست دیگران ندهید، الفاظتان را عوض کنید، کارتان را عوض کنید، اگر کاری را میشود به چند جور انجام داد یک جورش به دیگران بهانه میدهد، نکنید آن کار را. یک مطلب را میشود به چند لفظ گفت، ولی با یک لفظ اگر بیان کنید دیگری سوء استفاده میکند به الفاظ دیگر اگر بیان کنید، محذوری ندارد؛ آن لفظ بیمحذور را بگویید، نه اینکه تمام همّ آیه این باشد که ﴿راعنا﴾ نگویید، ﴿انظرنا﴾ بگویید وگرنه لازمهاش این است که الآن فقط تلاوتش برای ما مانده نه عمل به او ما امروز اگر خواستیم به این کریمه عمل کنیم باید بگوییم: این دورانش گذشت، یا قرآن «حیّ لایموت» ، قرآن کتاب حیّ لایموت است و کلام حی لا یموت؛ حیّ لایموت. بنابراین الآن هم این آیهٴ به ما میفرماید: مؤمنین بهانه به دست بیگانگان ندهید: ﴿یا أیّها الذین ٰامنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا﴾ بعد فرمود: ﴿واسمعوا﴾؛ این حرف را بشنوید.
کیفر دردناک الهی
﴿و للکافرین عذابٌ ألیم﴾؛ اگر کسی نشنید، کفر عملی دارد، اینجا کسی که شنید میشود مؤمن، کسی که نشنید میشود کافر. این کفر، کفر عملی است، فرمود: ﴿واسمعوا وللکافرین عذابٌ ألیم﴾؛ یعنی «إن لم تسمعوا فلکم عذابٌ ألیم» نه اینکه شما بشنوید و خدا کافرین را جهنم میبرد، بعد لازمهاش این است صدر و ذیل آیه به هم مرتبط نباشد، فرمود: ﴿واسمعوا﴾ و اگر نشنیدید، میشود کفر عملی و برای کافر عذاب الیم است؛ پس برای شما عذاب الیم است. این یک صغرا و کبراست به عنوان قیاس منطقی: ﴿واسمعوا﴾ چرا؟ برای اینکه «إن لم تسمعوا تصیروا کفاراً و للکافرین عذابٌ ألیم»؛ منتها این کفر، کفر عملی است ﴿واسمعوا وللکافرین عذابٌ ألیم﴾.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است