- 703
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 22 تا 24 سوره رعد _ بخش پنجم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 22 تا 24 سوره رعد _ بخش پنجم
- ادامه صفات اولوالالباب
- انفاق در راه خدا
- گونههای انفاق در راه خدا
- صبر بر مصیبت
- صبر شهدا
- عبادت احرار
- خودفروشی به خدا
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِیَةً وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَیٰ الدَّارِ﴾
در توصیف اولواالالباب و بیان سیرهٴ عملی آنها به هشت صفت اشاره فرمود زیرا آن ﴿و لا ینقضون المیثاق﴾ وصف نهم نیست در تاکید همان ﴿یوفون بعهد الله﴾ است در بین این اوصاف هشتگانه صبر یک خصوصیتی داشت که بیشتر بحث شد فرمود ﴿و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم﴾ این صبر همانطوریکه هم از نظر مبدأ فاعلی و هم از نظر مبدأ غایی بیان شد ارزش صبر را آن مبدأ فاعلی و مبدأ غایی بیان میکند یعنی صابر قدرت خود را از چه کسی بگیرد و صابر برای رضای چه کسی صبر کند ارزش صبر به آن هدف و علت غایی صبر است در این کریمه فرمود آنهایی که برای وجه الله صبر میکنند جزء اولوالالبابند زیرا صبر گاهی ممکن است برای این باشد که انسان به عنوان مرد تاریخ ممدوح دیگران باشد گاهی صبر برای آن است که از مذمّت دیگران رها بشود این دو قسم, گاهی صبر برای آن است که از شماتت و سرور و نشاد دشمن رهایی پیدا کند که دشمن خوشحال نشود این سه قسم, گاهی هم صبر برای آن است که انسان تحلیل میکند میگوید چه ما تحمل بکنیم چه تحمل نکنیم:
در کف شیر نر خونخوارهای غیر تسلیم و رضا کو چارهای
این هم یک قسمت صبر است هیچ کدام از این اقسام چهارگانهٴ صبر ارزشی ندارد که صابر بشود لبیب زیرا همهٴ اینها لغیر الله است و هر چه لغیر الله است هم اکنون هالک است لقوله تعالی ﴿کل شیء هالک الا وجهه﴾ پس این شخصی که برای این اهداف چهارگانه یاد شده صبر میکند صبر او ارزشی ندارد زیرا هالک است اگر انسان کاری را برای چیزی میکند که آن چیز هم اکنون هالک است پس صبر او بی اثر است ﴿کل شیء هالکٌ﴾ نه سیهلک هم اکنون هالک است منتها در قیامت معلوم میشود نه در قیامت همه از بین برود در قیامت معلوم میشود که همه از بین رفتهاند این هالک که مشتق است استعمال مشتق بر من قضی محل اختلاف است که حقیقت است یا مجاز در ما یأتی که همه میگویند مجاز است بدون قرینه هم که نمیشود در ما یأتی استعمال کرد هالک نه یعنی سیهلک هم اکنون هالک است کل شیء غیر از وجه الله هم اکنون هالک است منتها انسان نمیفهمد آن روز میفهمد که اینها هالک بودند پس اگر کل شیء که غیر از وجه الله است هم اکنون هالک و باطل است اگر کسی صبر کرد برای یکی از این اهداف چهارگانهای که ذکر شد صبر کرد برای اینکه اسمش در تاریخ بماند صبر کرد برای اینکه مذمت نکنند و نگویند ترسیدی این صبر کرد برای اینکه دشمن خوشحال نشود صبر کرد برای اینکه تحلیل کرد گفت اگر من صبر نکنم چه کنم برای یکی از این اهداف چهارگانه یا آنچه به یکی از این امور برمیگردد اگر کسی صبر کند صبرش اساسی ندارد زیرا این صبر لغیر وجه الله است اگر کسی صبر کرد بعنوان اینکه خدا مرا آزمود در این کار حکمتی است و بسیاری از مزایای این کار را من نمیدانم مولای من به من گفت این را باید تحمل کنی من میگویم «صبراً علی بلائه» گفت این کار را باید اطاعت کنی میگویم «و صبراًَ علی طاعتک» من گفت از این گناه باید بپرهیزی میگویم ﴿صبراً عن معصیتک﴾ این میشود صبر لوجه الله اگر صبر این همه مقامات برای اوست ارزش صبر برای آن است که انسان لوجه الله صبر کند نه برای آن اهداف چهارگانهٴ یاد شده پس اگر کسی منطقش این باشد که در کف شیر نر چاره جز صبر نیست این یک صبر ممدوحی نیست صبر آن است که انسان خود را در معرض آزمون الهی بداند بگوید خدایا این کار را برای رضای تو تحمل میکنم و بس لذا در این کریمه فرمود ﴿والذین صبروا ابتغاء وجه ربهم﴾ آنگاه این صبرشان میماند چرا چون صبر لوجه الله است وجه الله ماندنی است و هر چه که لوجه الله است باقی است پس عظمت این صبر میماند و اگر آن همه روایات در عظمت صبر وارد شده است برای آن هدفی بود که صبر به پاس آن هدف انجام میشد در پایان بحث صبر این حدیث شریف را که مرحوم سید رضی در نهج البلاغه نقل کرده است ملاحظه میفرمایید در کتاب شریف نهج در کلمات قصار حضرت آنچه که برای صبر ذکر شده است که قسمت مهم آن صبر احرار است یکی از آن نمونهها این است در همان کلمات قصار صفحهٴ 559 این چاپ نهج البلاغة صبحی صالح در کلمات قصار قال علیه السلام: «ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعفَّ لکاد العفیف ان یکون ملکاً من الملائکة» آن کسی که مجاهد بود و در راه خدا شهید شد اجرش از یک کسی که مبتلا به یک معصیت شد و قادر بود که تجاوز بکند ولی عفت را حفظ کرد لوجه الله ثواب آن شهادت بیشتر از ثواب این صبر نیست, چرا؟ چون انسان عفیف در حد یک فرشته است اگر کسی قدرت بر گناه داشت و آلوده دامن نشد مَلَکی از ملائکه است «ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعفّ» قدرت بر گناه داشت و عفت ورزید عفیف شد «لکاد العفیف ان یکون ملکاً من الملائکة» عفت انسان را به سر حد فرشته شدن میرساند عفیف در حد یک ملک است این سخن از عفت است تنها سخن از ترس از آتش نیست برای محبت عفت انسان اگر این کار را بکند به آن مقام میرسد بیش از هر چیز به همان روایتی که مرحوم کلینی نقل کرد که صبر را امام ششم(سلام الله علیه) به حریت برگرداند به آزادگی برگرداند این مسئله به همان آزادگی منتهی میشود انسان آزاده آلوده نمیشود نه آلودهٴ مالی و نه دیگر آلودگیها آنچه که نقل شده است به عنوان این حدیث «الا حر یدع هذه اللماظة» آن در صفحهٴ 556 همین نهج البلاغه است آنچه که از حضرت نقل شده است در جریان مناظرهٴ خضر که محدث قمی نقل کرد مرحوم سید رضی در نهج بدون آن مقدمه در صفحهٴ 547 فرمود «ما احسن تواضع الاغنیاء للفقرا طلباً لما عند الله» تواضع توانگران برای تهی دستان «طلباً لما عند الله» بسیار خوب است ولی «و احسن منه تیه الفقراء علی الاغنیاء إتکالاً علی الله» بهتر از تواضع غنی برای فقیر بی اعتنایی فقیر به غنی است آن آزادگی فقیر است که چیزی جز توکل بر خدا او را به خود جلب نکند و اگر در آن اصل کلی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) و دیگر معصومین(علیهما السلام) این روایات چون از بسیاری از ائمه(علیهما السلام) نقل شده است به طور کلی عبادت را به سه قسم تقسیم کردهاند یک عده «خوفاً من النار» یک عده «شوقاً الی الجنة» است, یک عده «لله شکراً» است «فتلک عبادت الاحرار» در همین صفحهٴ 510 آمده که «ان قوماً عبدوا الله رغبةً فتلک عبادة التجار» عبادت میکند که در بهشت بهره ببرد این یک داد و ستدی است در حقیقت نمازو روزه میدهد که از میوههای بهشتی استفاده کند این یک تجارت سوداگری است «و ان قوماً عبدوا الله رهبةً» عبادت میکند که نسوزد «فتلک عبادة العبید» بردهگان اینچنین اطاعت میکنند «و ان قوماً عبدوا الله شکراً» که در تعبیرات دیگر در روایات دیگر «حباً» و امثال ذلک آمده «فتلک عبادة الاحرار»
انسان آزاده به فکر ترس از جهنم یا شوق بهشت نیست خدای سبحان میدهد ولی حیف است انسان بگوید که من نماز میخوانم که مرا سیب و گلابی در بهشت بدهی این یک عبادت سوداگرانه است از خدا انسان غیر خدا را نخواهد گرچه او همهٴ نعم را به انسان اعطا میکند بعضی از روایات دیگر هم که ملاحظه خواهید فرمود بنابراین اگر برای صبر مقاماتی است قسمت مهم آن مقام برای آن هدف و انگیزهٴ صبر است لذا در این کریمه فرمود ﴿صبروا ابتغاء وجه ربهم﴾ همانطوری که اهلبیت(علیهم السلام) گفتهاند «انما نطعمکم لوجه الله» نباید گفت این مخصوص آنهاست آنها خیلی از این بالاترند زیرا در بین این افرادی که روزه گرفتند و با آب خالص افطار کردند و سهمیهٴ افطار را به یتیم و مسکین و اسیر دادند غیر از معصومین فضّه هم بود اگر یک کسی تربیت شدهٴ این مکتب باشد این هم حرفش همین است دیگر نان را این فضه برد اینطور نیست که انسان بگوید مقام صدیقهٴ کبری این است که مقامات اینها فوق این حرفهاست که انسان مطرح بکند در اینجا این یک شاگرد مکتب دیده است به اینجا رسیده نان را این برده داده و حرف همه را قرآن کریم نقل میکند و این آیه در حد ابرار است نه مقربین و اهل بیت جزء مقربینند و این آیات سورهٴ هل اتی ابرار را توصیف میکند ﴿ان الابرار یشربون من کاس کان مزاجها کافورا﴾ کذا و کذا ﴿و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً ٭ انّما زطعمکم﴾ این مقام ابرار است نه مقام مقربین, مقام مقربین فوق مقام ابرار است که هر چه ابرار میکنند مقربین میدانند که اینها چه میکنند که ﴿ان کتاب الابرار لفی علیین ٭ و ما ادراک ما علّیون ٭ کتاب مرقوم ٭ یشهده المقربون﴾ همهٴ اعمال ابرار در یک کتابی است که مقربین شاهد آن کتابند که مقرب فوق بَرّ و بار است این آیه مقام متوسط اهل بیت(علیه السلام) را نقل میکند نه مقام عالیشان را ﴿و یشهد﴾ که فضه هم در این مقام سهیم است در این کار سهیم است اینچنین نیست که این مخصوص آنها باشد و شاگردانشان به این مقام نرسند و اینچنین نیست که فضه این کار را نکرده باشد یا صبر فضه لغیر وجه الله بود نه اینچنین نیست پس این مقام مقامی است که شاگردان اینها هم میتوانند به این مقام برسند
سؤال ...
جواب: خوب حضرت هم دارد گناهان ما را بیامرز این هم آیه را تلاوت میکند خودش عبادت لفظیاش و هم تعلیم میدهد و هم مقامات آنها از خواندن و عمل کردن بالا میرود دیگر اینچنین نیست که بدون عبادت و بدون خواندن و بدون عمل کردن به آن مقامات عالیه برسند که البته حالات اینها هم فرق میکند. گاهی است که انسان در حین مصیبت شکر میکند این است که میگویند صبر و شکر ملازم هماند آن عالیترین صبر این نیست که انسان بگوید من به مصلحت تو راضیم به حکمت تو راضیم عالیترین صبر آن است که این شخص صابر مبتلا آن مولا که او را مبتلا کرد او را در این صبر ببیند و محو جمال او بشود و شکر بکند و این حالت سیّدالشهدا(سلام الله علیه) بود در آن آخرین لحظه که عرض کرد «صبراً علی بلائه» نه اینکه حالا این درد و مصیبت را من تحمل میکنم اینها وقتی آن حال را میبینند از امام باقر(سلام الله علیه) سؤال کردند که شهداء کربلا چهقدر این دردها را احساس میکردند این همه تیر و نیزه و خنجر و دشنه و اینها فرمود اگر شما با دو تا انگشتتان گوشت یک انگشتی را یک قدری فشار بدهید چهقدر درد میآید شهدا کربلا هم همین مقدار احساس داشتند در برابر آن همه تیر اگر حواس انسان متوجّه جای دیگر باشد که درد را احساس نمیکند که او میشود صبر عالی نه اینکه صبر بکند «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنه» این تثلیث عبادت به سه قسم هم از امام ششم هم از امام سوم هم از امیرالمؤمنین(علیهما السلام) نقل شده است که عبادتها سه قسم است و آخرین درجه عبادت احرار است «صبراً من العبادة» و احرار عبادتشان «حباً له» است نه «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنة» و صبر هم که از عبادات است بنابراین این عبادت را «خوفاً من النار» نمیکنند «شوقاً الی الجنة» نمیکنند «حباً لله» میکنند گرچه خدای سبحان همهٴ نعم را به اینها اعطاء خواهد کرد آنکه اصل جانش را لوجه الله فروخت ﴿و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله﴾ که در جریان لیله المبیت این آیه نازل شده است حضرت امیر(سلام الله علیه) جایگاه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خوابید تا حضرت به سلامت به مقصد برسد این کریمه نازل شد که ﴿و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله﴾ خوب اگر کسی خودش را فروخت اگر علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) جانش را فروخت به خدای سبحان و بیعت کرد یعنی «باع نفسه من الله سبحانه» پس مالک نفس نیست اگر کسی بیعت کرد یعنی «باع نفسه» اگر خودش را به خدا فروخت دیگر مالک چیزی نیست اگر مالک چیزی نیست نه به این معنی که انسان یک فرشی را به غیر میفروشد آن مشتری میگویداین فرش را در مسجد پهن کن یا در حسینیه پهن کن این میگوید بسیار خوب انسان وقتی بیعت کرد یعنی «باع نفسه» نه به این معناست که خدا میگوید این نفست در جبهه ببر یا پشت جبهه به خدمت مشغول کن او بگوید چشم این که معنای متوسط از بیعت است اگر انسان خودش را فروخت یعنی بدنش را فروخت بیعت کرد یعنی بدنش را بیعت کرد یا همهٴ خاطرات و اندیشهها و افکارش را هم فروخت اگر همهٴ خاطرات و اندیشهها و افکارش را فروخت اصلاً تصمیم نمیگیرد احساس رضا و سخط ندارد حالا مال دیگری را دارند میبرند به من چه من که فروختم حالا آن یا دارد آن فرش را پاره میکند یا میسوزاند من که فروختم اگر کسی خودش را به خدای سبحان فروخت خدای سبحان گفت باید این بدن را ارباً اربا کنی او نه این است که متأثّر بشود و بگوید خوب حالا صبر میکنم نه تنها بدن را فروخت نفسش را فروخت اگر نفسش را فروخت رضا و قدرش را هم فروخت إرادت و کراهتش را هم فروخت دیگر به حد تبری و تولی رسید چون این جذب و دفع وقتی لطیف شد به حد محبت رسید محبت و عداوت یک قدری رقیقتر شد به حد اراده و کراهت رسید آن وقت ترکبیش میکنند میشود تولی و تبری انسانی که جانش را فروخت دیگر تصمیم نمیگیرد نمیگوید این سخت است ولی من تحمل میکنم برای اینکه مولی میطلبد معلوم میشود نفروخت خودش را سخن از فروش بدن که نیست که خدا بدن را بخرد سخن از فروش نفس است اگر سخن از فروش نفس است انسان میتواند بگوید که من فکر کردم سخت است اما خوب تحمل میکنم؟ معلوم میشود او بدنش را فروخت نه نفسش را اگر کسی نفسش را فروخت میگوید پسندم آنچه را جانان پسندد نه اینکه بگوید این سخت است ولی خوب من قبولش میکنم اینچنین نیست او میشود صبّار و شکور آن میشود ﴿صبراً علی بلائه﴾ نه اینکه در حالیکه سخت است و شخص کاره است تحمل میکنم معلوم میشود خیلی از خصوصیتهای نفسانیش را نفروخت به خدا فتحصل که عالیترین درجهٴ صبر این است که انسان احساس رنج نکند نه اینکه رنج را تحمل بکند اگر رنج را تحمل کرد معلوم میشود خودش خواستهای دارد و هنوز صفحهٴ نفس را نفروخت در اراده و کراهت تابع خدای سبحان نیست خدا اراده کرده او تن را ارباً ارباً کند این سختش هست ولی خوب میسازد اینچنین نیست
سؤال ...
جواب: نه همان روایت معروف عبادت مقبول را سه قسم کرده است با حفظ عبادت سه قسم است بعضی «خوفا من النار» است, بعضی «شوقا الی الجنة» است, بعضی «حباً لله» آن صبرهای دیگر فضیلت دارد اما آنجا که میگویند صبر یک صابر بیش از اجر شهادت هزار شهید است آن عالیترین درجهٴ صبر خواهد بود و الا صبرهای دیگر البته فضیلت دارد اگر صبری بود مثل سایر عبادتها «خوفا من النار» بود یا «شوقا الی الجنه» بود خوب البته مطلوب است عبادت است فضیلت دارد مثل عبادتهای اکثری مردم عبادت هست فضیلت دارد اما آن درجهٴ عالیه نیست ﴿و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلاه﴾ مسئلهٴ اقامهٴ صلاهٴ را چون مکرر ملاحظه فرمودید شاید دیگر نیازی به بحث نداشته باشد که نماز را اقامه کند در حقیقت نه تنها نماز بخواند نماز را اقامه کند ﴿و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانیة﴾ یکی از اوصاف برجستهٴ اولوالالباب مسئلهٴ انفاق است اولاً انفاق کردن.
سؤال ...
جواب: حالا انشاءالله اگر به آن بحثها رسیدیم به خواست خدا ممکن است مطرح بشود انفاق باید مما رزقه الله, باشد این قدم اول قدم دوم آن است که از بهترین آنچه که خدای سبحان روزی کرد باشد و قدمهای بعدی هم که خوب هست فرمود ﴿و انفقوا مما رزقناهم﴾ چون رزق یکی از اوصاف فعلی خدای سبحان است و کار حرام به خدا استناد ندارد پس مالی را انسان اگر از راه حرام به دست آورد این روزی نیست مما رزقه الله نیست و اگر مال حرام را هم انفاق کرده است جزء اولوالالباب نخواهد بود برای اینکه باید رزق خدا را انفاق بکند نه مال حرام را مال حرام مالی که انسان از راه حرام تحصیل کرده است صدقات واجبه به او تعلّق نمیگیرد نه خمس دارد نه زکات دارد هیچ چیز ندارد آن مسئلهٴ حلال و مخلوط به حرام چون یک حلالی در آن هست از آن جهت برای تطهیر او خمس قائل شدند
سؤال ...
جواب: نه خدای سبحان در سورهٴ اسراء فرمود ﴿کل ذلک کان سیئه عند ربک مکروهاً﴾ اگر یک کسی حرامی را گرفته است نمیتواند بگویداین رزق من است چون رزق به خدا منسوب است خدا رازق هست اینچنین نیست که این حرام را بشود به خدا نسبت داد اگر یک کسی اختلاص کرد سرقت کرد بگوید این رزق من است
سؤال ...
جواب: بله این نان است نه رزق صفت رزق را ما وقتی از این نان انتزاء میکنیم که بشود او را به خدای سبحان نسبت داد ما یصح انتسابه این روزی نیست بلکه این نان است دارد میخورد
سؤال ...
جواب: نه خدای سبحان برای هر کسی روزی حلال معین کرده است ﴿و ما من دابةِ فی الأرض إلاّ علی الله رزقها﴾ در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که «لکل ذی رمق قوت و لکل حبةِ آکل» برای هر ذی رمقی خدای سبحان قوتی معین کرده است و انسان اگر عمداً راه حلالش را ببندد گرفتار راه حرام میشود والا حرام را نمیشود رزق دانست و گفت این روزی است چون رزق آن است که به رازق انتساب داشته باشد ان الله هو الرزاق «ذی القوة المتین» کار حرام را نمیشود به خدا نسبت داد بگوییم این رزق است و رازقش خداست بنابراین رزق آن مال حلالی است که انسان از راه صحیح تحصیل کرده باشد و برابر با «ما جاء به النبی» باشد پس اگر مال حرامی را به دست آورد بعد در راه خیر صرف کرد این آن انفاق ممدوح نیست که از اوصاف اولوالالباب به حساب بیاید. نکتهٴ دیگر این است خدای سبحان برای تشویق به انفاق میفرماید آنچه که میدهید مال ماست ما دادیم به شما اصول مالکیت را قرآن کریم در مسایل اقتصادی امضاء میکند نه در مسائل مالی در مسایل اقتصادی وقتی روابط بندگان را با هم میسنجد میفرماید هر کسی هر چه تحصیل کرد فراهم کرد شرعاً ملک اوست نمیشود در ملک او, در مال او تصرف کرد در همهٴ این موارد ملک و مال را به اشخاص نسبت میدهد ﴿لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل﴾ ﴿ماله﴾ ﴿مالکم﴾ ﴿امواله﴾ ﴿اموالکم﴾ امثال ذلک این روابط اقتصادی است که بین بندگان بعضهم ببعض برقرار میکند هر کسی هر چیزی را از راه صحیح و حلال تحصیل کرده است ملک اوست اما در مسئلهٴ مالی نه اقتصادی وقتی روابط بندگان را با خدا میسنجد باز هم بندگان را نسبت به خدا مالک میدانند؟ یا ایها الذین آمنوا ﴿و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه﴾ وقتی مردم را نسبت به هم میسنجد میفرماید هر کسی از راه حلال هر چه تحصیل کرد ملک اوست و مال اوست وقتی مردم را با خدا میسنجد میفرماید شما خلیفهٴ خدایید نه مالک ﴿و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه﴾ شما را خلیفه قرار داد مالی به شما داد و به شما گفت که خلافت من را دارید جانشین مناید این کار را انجام بدهید پس انسان نمیتواند در برابر خدا بگوید من مالکم در برابر زید و عمرو میتواند بگوید من مالکم میتواند بگوید من راضی نیستم غصب و امثال ذلک همهٴ این احکام فقهی در جایش محفوظ است اما وقتی در برابر خدا رسید نمیتواند بگوید من مالکم نمیدهم لذا آنجا سخن از ﴿و آتوهم من مال الله الذی آتاکم﴾ مطرح است ﴿و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه﴾ مطرح است ﴿و انفقوا مما رزقناکم﴾ مطرح است در همهٴ این موارد اصل آن شیء را به خودش نسبت میدهد میفرماید مال من است در دست شما شما نسبت به یکدیگر مالکید نه نسبت به من ﴿و انفقوا مما رزقناکم﴾ در این کریمه هم فرمود ﴿و انفقوا مما رزقناهم﴾ ما به آنها دادیم پس بنابراین آن حلال را باید انسان انفاق بکند یک, و باید بداند مال خدا را دارد در راه خدا میدهد دو, و این روزی تنها سخن از مال نیست هر نعمتی که خدای سبحان به انسان داده است رزق است و برای او یک زکاتی است و در نتیجه انفاقی است حدیثی که در باب زکات آمده که «لکل شیء زکاة» زکات مال را انفاق میدانند «زکاة الشجاعت الجهاد فی سبیل الله» «زکاة العلم أن تعلمه عباد الله» و «زکاة الجمال العفاف» همه باید عفیف باشند ولی آن کس که خدای سبحان به او جمال بیشتری داد زکات جمال عفت اوست اگر همه باید در راه خدا مجاهد باشند آن کسی که از قدرت بیشتری برخوردار است زکات شجاعت او جهاد «فی سبیل الله» است این اقسام زکات است که «لکل شیء زکاة» اگر کسی آن روزی که خدای سبحان به او مرحمت کرده است در راه خدا اعطاء کند و انفاق کند این قدمهای اولیه را دارد طی میکند اما اقدام بعدی را قرآن میفرماید ﴿أنفقوا من طیبات ما کسبتم﴾ اولاً آنچه که با دسترنج خود تهیه کردی در راه خدا بدهی و آن خوبها را انتخاب کنی و بدهی برای اینکه شما میخواهید با این انفاق بالا بیایید آن بهترینش را انفاق بکنید بدهید که به مقام ابرار برسید در سورهٴ آلعمران فرمود «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» که مرحوم فیض نقل کرده است که در بعضی از قرائات «لن تنالوا البر حتی تنفقوا ما تحبون» نه مما تحبون سخن از من تبعیضیه نیست که مما تحبون بعضی از محبوبها را بدهید نه محبوبتان را در راه خدا بدهید «لن تنالوا البرّ حتی تنفقوا ما تحبون» نه تنفقوا مما تحبون
سؤال ...
جواب: بله دیگر بله روی قرائت "مما" این تبعیضیه است یعنی بعضی از آنچه که محبوب شماست انفاق کنید و اما روی قرائت «ما تحبون» است که مرحوم فیض نقل میکند یعنی چیزی نداشته باشید محبوبی اگر ما در دعای کمیل میخوانیم «و أجعل ... قلبی بحبک متیما» یعنی محبت تو قلبم را لبریز کند جا برای غیر تو نباشد خوب اگر یک مقدار جای خالی بود که انسان آن جای خالی را با علاقه به مال پر کرد این که متیّم نیست کدام قلب متیم من حب الله است؟ قلبی که یک مقدار حب الله یک مقدار حب المال؟ محبوبی در آن باشد غیر از خدا آن قلب که متیم نیست اگر در دعای ابوحمزهٴ ثمالی آمده که امام سجاد(سلام الله علیه) سحرهای ماه مبارک رمضان عرض میکند خدایا «و املاء قلبی من حبک» یا «بحبک» یعنی جا برای غیر نباشد نه اینکه یک مقدار خالی باشد پیش مالم باشد یک مقدار هم پیش شما نه خدای سبحان در قلبی که کنارش مال است جا میگیرد نه برای انسان دو تا قلب قرار داده که یک قلب مالِ مال یک قلب مال خدا هم ﴿ما جعل الله لرجلٍ من قلبین فی جوفه﴾ نه دو قلب برای انسان است که یکی برای خدا یکی برای مال نه در یک قلب دو تا محبوب جا میگیرد پس انسان مادامی که این محبتها را رها نکند به آن محبوب نمیرسد فرمود لن تنالوا﴾ هرگز به مقام ابرار نمیرسید مگر اینکه بالأخره یک محبوب داشته باشید ﴿لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون﴾ حالا این یک وقتی اقتضا میکند که انسان علنی انفاق بکند برای تشویق دیگران علنی این کار را بکند یک وقتی برای صیانت آبروی گیرنده مصلحت بر آن است که ﴿سرّاً﴾ انفاق بکند لذا فرمود ﴿و انفقوا مما رزقناهم سرّاً و علانیة﴾ گاهی برای تشویق دیگران مصلحت ایجاب میکند انسان به طور علنی انفاق بکند گاهی برای حفظ آبروی آن طرف مصلحت در این است که انسان سراً انفاق بکند گفتند حضرت امیر(سلام الله علیه) چهار درهم داشت یکی را شب یکی را روز یکی را در سر یکی را در علن در راه خدا داد بعد آن آیه نازل شده که ﴿ینفقون اموالهم فی اللیل و النهار سراً و جهراً اولئک﴾ کذا و کذا گاهی مصلحت انفاق سری را اقتضا میکند گاهی مصلحت انفاق علنی را اقتضا میکند هر جایی که خلاصه رضای خدا در اوست ﴿و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانیة﴾اینچنین است.
سؤال ...
جواب: البته ولی آنطوری که قضیهای که واقع شده است به مناسبت همان قضیه این آیه چهار قسمت را ذکر فرمود این جریانش این بود پس ﴿و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانیهً﴾ اگر چنانچه انسان در برابر همهٴ نعم مسئول است و هر نعمتی یک زکاتی دارد این آیه و اطلاق شامل همهٴ آن موارد خواهد شد اگر دعای کسی مستجاب است او چه کند؟ او دعا بکند یا نکند؟ او در صلاهٴ و لیل دعا بکند یا نکند؟ این هم یک انفاقی است برای او هیچ کسی نعمتی خدای سبحان به او نداد مگر اینکه در برابر نعمت یک مسئولیتی هم هست ﴿و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانیة﴾ روح هم به قدری بلند است که در حالت انفاق علنی باز لوجه الله دارد انفاق میکند
سؤال ...
جواب: نه بر عالم واجب است تعلیم گذشته از اینکه آن آثار وضعی دارد مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده که از معصوم(سلام الله علیه) که خدای سبحان تعلم را بر جهال واجب نکرد مگر اینکه تعلیم را بر علما واجب کرده باشد «لأن العلم قبل الجهل» استدلال حضرت این است فرمود «لأن العلم قبل الجهل» اگر خدای سبحان بر جهال تعلم را واجب کرد بر علما تعلیم را واجب نکرد خوب سؤال کردن واجب باشد جواب دادن واجب نباشد؟ اگر ﴿فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون﴾ یدل علی وجوب السؤال آن وقت جواب واجب نیست؟ اگر تعلم بر جهال واجب است تعلیم بر علما واجب نیست تعلیم عالم همان زکات علمش هست «الدراسة صلاة جنة» در تعبیرات معصومین(علیهما السلام) آمده که درس و بحث بمنزلهٴ نماز است.
سؤال ...
جواب: خوب نه البته خوب آن خصوصیتها که نیست البته هر کسی هر چه را میداند نسبت به آن مقدار مسئول است و بایدکه تعلیم بکند. «و یدرؤن بالحسنة السیئة» آن وصف آخری که برای اولوالالباب ذکر میکند این است که آنها اولاً بد نمیکنند اگر بد کردند فوراً این بد را حل میکنند اینطور نیست که این کار بد را بگذارد همینطور بماند این بد را حل میکنند اگر خودشان سیئهای مرتکب شدند با حسنه آن سیئه را دفع میکنند اگر دیگری نسبت به آنها سیئهای را مرتکب شد با بزرگواری و گذشت و عفو و احسان حل میکند نمیگذارند سیئه بماند در جامعه چه مال خودشان چه مال دیگران اگر نسبت به ایشان نبود یک کسی نسبت به خودش کار سیئهای کرد با امر به معروف و نهی از منکر که بهترین روشش را رعایت میکند آن سیئه را دفع میکند اینطور نیست که اولوالالباب بگذارند در جامعه سیئهای باشد و دفع نشود هم دربارهٴ خودشان هم دربارهٴ غیر نسبت به آنها هم دربارهٴ غیر نسبت به خود غیر اگر غیری نسبت به غیری بد کرد انسان چه کند یک انسان لبیب میگوید به من چه به جان هم بیفتند؟ یا بیان امام ششم(سلام الله علیه) را آنطوریکه مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد میگوید که «صدقة یحبّها الله اصلاح بین الناس اذا تفاسدوا و تقارب بینهم اذا تباعدوا» آن صدقهای که خدا دوست دارد که در بحث انفاق هم میآید آن صدقهای را که خدای متعال دوست دارد این است که اگر جامعه فاسد شد انسان قیام کند اصلاح کند اگر دو نفر از یکدیگر بریدند و جدا شدند انسان قیام کند و بپیوندند این صدقهای که محبوب خداست این است که بین دو نفر صلح و صفا برقرار کند خودش فرمود ﴿لأن أصلح بین اثنین احب الی من أن اتصدق بدینارین» فرمود من اگر دو دینار دو مثقال طلا در راه خدا انفاق کنم تا بین دو نفر صلح و صفا برقرار کنم ارزش این صلح بین دو نفر بیشتر از ارزش صدقهٴ دو دینار است سیئه را اولواالالباب دفع میکنند نمیگذارند سیئه در امت اسلامی راه پیدا کند اطلاق این همهٴ آن موارد را شامل میشود البته بعضی از مواردش فرض منصرف به ذهن است ﴿ویدرؤن بالحسنة السیئة﴾ که این در بحث صبر به عرض رسید انسانِ صابر است که میتواند بدی را با نیکی حل کند یعنی اگر در سورهٴ مؤمنون آیهٴ 96 خدای سبحان امر کرد فرمود: ﴿ادفع بالتی هی احسن السیئة﴾ با بهترین روش جلو بدی را بگیر و در سورهٴ قصص آیهٴ 54 فرمود ﴿اولئک یؤتون اجرهم مرتین بما صبروا ویدرؤن بالحسنة السیئة و مما رزقناهم ینفقون﴾ بدی را با خوبی دفع میکنند این در بحث صبر گذشت کسی میتواند بدی را با خوبی دفع کند که به مقام صبر رسیده باشد در آن آیهای که قبلاً گذشت ﴿ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم ٭ و ما یلقّیٰها الا الذین صبروا و ما یلقیٰها الا ذو حظّ عظیم﴾ در آن آیه گذشت انسان صابر است که میتواند روی بزرگواری و حریتی که دارد بدی را با خوبی دفع کند بدی خودش را با توبه و انابه حل میکند این یک, بدی دیگران نسبت به خودش را با کرامت و گذشت و بزرگواری دفع میکند دو, بدی دیگران را نسبت به خودشان با اصلاح و خیرخواهانه حل میکند این سه, این دفع بدی به احسن وجه جزء مقام صابرین است و جزء اوصاف کسانی است که ﴿ذو حظ عظیم﴾ خواهد بود ﴿ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم﴾ همین دشمن شما ﴿ولی حمیم﴾ و گرم شما میشود و این مقام را ﴿و ما یلقّیٰها الا الذین صبروا و ما یلقیٰها الا ذو حظ عظیم﴾ پس اگر در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ رعد فرمود ﴿و یدرؤن بالحسنة السیئة﴾ راه حلش هم بیان فرمود آنگاه میفرماید شروع به جزا میکند که اگر کسی این اوصاف هشتگانه را داشت جزایش این است که ﴿اولئک لهم عقبی الدار﴾
«والحمد لله رب العالمین»
- ادامه صفات اولوالالباب
- انفاق در راه خدا
- گونههای انفاق در راه خدا
- صبر بر مصیبت
- صبر شهدا
- عبادت احرار
- خودفروشی به خدا
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ الَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِیَةً وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَیٰ الدَّارِ﴾
در توصیف اولواالالباب و بیان سیرهٴ عملی آنها به هشت صفت اشاره فرمود زیرا آن ﴿و لا ینقضون المیثاق﴾ وصف نهم نیست در تاکید همان ﴿یوفون بعهد الله﴾ است در بین این اوصاف هشتگانه صبر یک خصوصیتی داشت که بیشتر بحث شد فرمود ﴿و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم﴾ این صبر همانطوریکه هم از نظر مبدأ فاعلی و هم از نظر مبدأ غایی بیان شد ارزش صبر را آن مبدأ فاعلی و مبدأ غایی بیان میکند یعنی صابر قدرت خود را از چه کسی بگیرد و صابر برای رضای چه کسی صبر کند ارزش صبر به آن هدف و علت غایی صبر است در این کریمه فرمود آنهایی که برای وجه الله صبر میکنند جزء اولوالالبابند زیرا صبر گاهی ممکن است برای این باشد که انسان به عنوان مرد تاریخ ممدوح دیگران باشد گاهی صبر برای آن است که از مذمّت دیگران رها بشود این دو قسم, گاهی صبر برای آن است که از شماتت و سرور و نشاد دشمن رهایی پیدا کند که دشمن خوشحال نشود این سه قسم, گاهی هم صبر برای آن است که انسان تحلیل میکند میگوید چه ما تحمل بکنیم چه تحمل نکنیم:
در کف شیر نر خونخوارهای غیر تسلیم و رضا کو چارهای
این هم یک قسمت صبر است هیچ کدام از این اقسام چهارگانهٴ صبر ارزشی ندارد که صابر بشود لبیب زیرا همهٴ اینها لغیر الله است و هر چه لغیر الله است هم اکنون هالک است لقوله تعالی ﴿کل شیء هالک الا وجهه﴾ پس این شخصی که برای این اهداف چهارگانه یاد شده صبر میکند صبر او ارزشی ندارد زیرا هالک است اگر انسان کاری را برای چیزی میکند که آن چیز هم اکنون هالک است پس صبر او بی اثر است ﴿کل شیء هالکٌ﴾ نه سیهلک هم اکنون هالک است منتها در قیامت معلوم میشود نه در قیامت همه از بین برود در قیامت معلوم میشود که همه از بین رفتهاند این هالک که مشتق است استعمال مشتق بر من قضی محل اختلاف است که حقیقت است یا مجاز در ما یأتی که همه میگویند مجاز است بدون قرینه هم که نمیشود در ما یأتی استعمال کرد هالک نه یعنی سیهلک هم اکنون هالک است کل شیء غیر از وجه الله هم اکنون هالک است منتها انسان نمیفهمد آن روز میفهمد که اینها هالک بودند پس اگر کل شیء که غیر از وجه الله است هم اکنون هالک و باطل است اگر کسی صبر کرد برای یکی از این اهداف چهارگانهای که ذکر شد صبر کرد برای اینکه اسمش در تاریخ بماند صبر کرد برای اینکه مذمت نکنند و نگویند ترسیدی این صبر کرد برای اینکه دشمن خوشحال نشود صبر کرد برای اینکه تحلیل کرد گفت اگر من صبر نکنم چه کنم برای یکی از این اهداف چهارگانه یا آنچه به یکی از این امور برمیگردد اگر کسی صبر کند صبرش اساسی ندارد زیرا این صبر لغیر وجه الله است اگر کسی صبر کرد بعنوان اینکه خدا مرا آزمود در این کار حکمتی است و بسیاری از مزایای این کار را من نمیدانم مولای من به من گفت این را باید تحمل کنی من میگویم «صبراً علی بلائه» گفت این کار را باید اطاعت کنی میگویم «و صبراًَ علی طاعتک» من گفت از این گناه باید بپرهیزی میگویم ﴿صبراً عن معصیتک﴾ این میشود صبر لوجه الله اگر صبر این همه مقامات برای اوست ارزش صبر برای آن است که انسان لوجه الله صبر کند نه برای آن اهداف چهارگانهٴ یاد شده پس اگر کسی منطقش این باشد که در کف شیر نر چاره جز صبر نیست این یک صبر ممدوحی نیست صبر آن است که انسان خود را در معرض آزمون الهی بداند بگوید خدایا این کار را برای رضای تو تحمل میکنم و بس لذا در این کریمه فرمود ﴿والذین صبروا ابتغاء وجه ربهم﴾ آنگاه این صبرشان میماند چرا چون صبر لوجه الله است وجه الله ماندنی است و هر چه که لوجه الله است باقی است پس عظمت این صبر میماند و اگر آن همه روایات در عظمت صبر وارد شده است برای آن هدفی بود که صبر به پاس آن هدف انجام میشد در پایان بحث صبر این حدیث شریف را که مرحوم سید رضی در نهج البلاغه نقل کرده است ملاحظه میفرمایید در کتاب شریف نهج در کلمات قصار حضرت آنچه که برای صبر ذکر شده است که قسمت مهم آن صبر احرار است یکی از آن نمونهها این است در همان کلمات قصار صفحهٴ 559 این چاپ نهج البلاغة صبحی صالح در کلمات قصار قال علیه السلام: «ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعفَّ لکاد العفیف ان یکون ملکاً من الملائکة» آن کسی که مجاهد بود و در راه خدا شهید شد اجرش از یک کسی که مبتلا به یک معصیت شد و قادر بود که تجاوز بکند ولی عفت را حفظ کرد لوجه الله ثواب آن شهادت بیشتر از ثواب این صبر نیست, چرا؟ چون انسان عفیف در حد یک فرشته است اگر کسی قدرت بر گناه داشت و آلوده دامن نشد مَلَکی از ملائکه است «ما المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجراً ممن قدر فعفّ» قدرت بر گناه داشت و عفت ورزید عفیف شد «لکاد العفیف ان یکون ملکاً من الملائکة» عفت انسان را به سر حد فرشته شدن میرساند عفیف در حد یک ملک است این سخن از عفت است تنها سخن از ترس از آتش نیست برای محبت عفت انسان اگر این کار را بکند به آن مقام میرسد بیش از هر چیز به همان روایتی که مرحوم کلینی نقل کرد که صبر را امام ششم(سلام الله علیه) به حریت برگرداند به آزادگی برگرداند این مسئله به همان آزادگی منتهی میشود انسان آزاده آلوده نمیشود نه آلودهٴ مالی و نه دیگر آلودگیها آنچه که نقل شده است به عنوان این حدیث «الا حر یدع هذه اللماظة» آن در صفحهٴ 556 همین نهج البلاغه است آنچه که از حضرت نقل شده است در جریان مناظرهٴ خضر که محدث قمی نقل کرد مرحوم سید رضی در نهج بدون آن مقدمه در صفحهٴ 547 فرمود «ما احسن تواضع الاغنیاء للفقرا طلباً لما عند الله» تواضع توانگران برای تهی دستان «طلباً لما عند الله» بسیار خوب است ولی «و احسن منه تیه الفقراء علی الاغنیاء إتکالاً علی الله» بهتر از تواضع غنی برای فقیر بی اعتنایی فقیر به غنی است آن آزادگی فقیر است که چیزی جز توکل بر خدا او را به خود جلب نکند و اگر در آن اصل کلی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) و دیگر معصومین(علیهما السلام) این روایات چون از بسیاری از ائمه(علیهما السلام) نقل شده است به طور کلی عبادت را به سه قسم تقسیم کردهاند یک عده «خوفاً من النار» یک عده «شوقاً الی الجنة» است, یک عده «لله شکراً» است «فتلک عبادت الاحرار» در همین صفحهٴ 510 آمده که «ان قوماً عبدوا الله رغبةً فتلک عبادة التجار» عبادت میکند که در بهشت بهره ببرد این یک داد و ستدی است در حقیقت نمازو روزه میدهد که از میوههای بهشتی استفاده کند این یک تجارت سوداگری است «و ان قوماً عبدوا الله رهبةً» عبادت میکند که نسوزد «فتلک عبادة العبید» بردهگان اینچنین اطاعت میکنند «و ان قوماً عبدوا الله شکراً» که در تعبیرات دیگر در روایات دیگر «حباً» و امثال ذلک آمده «فتلک عبادة الاحرار»
انسان آزاده به فکر ترس از جهنم یا شوق بهشت نیست خدای سبحان میدهد ولی حیف است انسان بگوید که من نماز میخوانم که مرا سیب و گلابی در بهشت بدهی این یک عبادت سوداگرانه است از خدا انسان غیر خدا را نخواهد گرچه او همهٴ نعم را به انسان اعطا میکند بعضی از روایات دیگر هم که ملاحظه خواهید فرمود بنابراین اگر برای صبر مقاماتی است قسمت مهم آن مقام برای آن هدف و انگیزهٴ صبر است لذا در این کریمه فرمود ﴿صبروا ابتغاء وجه ربهم﴾ همانطوری که اهلبیت(علیهم السلام) گفتهاند «انما نطعمکم لوجه الله» نباید گفت این مخصوص آنهاست آنها خیلی از این بالاترند زیرا در بین این افرادی که روزه گرفتند و با آب خالص افطار کردند و سهمیهٴ افطار را به یتیم و مسکین و اسیر دادند غیر از معصومین فضّه هم بود اگر یک کسی تربیت شدهٴ این مکتب باشد این هم حرفش همین است دیگر نان را این فضه برد اینطور نیست که انسان بگوید مقام صدیقهٴ کبری این است که مقامات اینها فوق این حرفهاست که انسان مطرح بکند در اینجا این یک شاگرد مکتب دیده است به اینجا رسیده نان را این برده داده و حرف همه را قرآن کریم نقل میکند و این آیه در حد ابرار است نه مقربین و اهل بیت جزء مقربینند و این آیات سورهٴ هل اتی ابرار را توصیف میکند ﴿ان الابرار یشربون من کاس کان مزاجها کافورا﴾ کذا و کذا ﴿و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً ٭ انّما زطعمکم﴾ این مقام ابرار است نه مقام مقربین, مقام مقربین فوق مقام ابرار است که هر چه ابرار میکنند مقربین میدانند که اینها چه میکنند که ﴿ان کتاب الابرار لفی علیین ٭ و ما ادراک ما علّیون ٭ کتاب مرقوم ٭ یشهده المقربون﴾ همهٴ اعمال ابرار در یک کتابی است که مقربین شاهد آن کتابند که مقرب فوق بَرّ و بار است این آیه مقام متوسط اهل بیت(علیه السلام) را نقل میکند نه مقام عالیشان را ﴿و یشهد﴾ که فضه هم در این مقام سهیم است در این کار سهیم است اینچنین نیست که این مخصوص آنها باشد و شاگردانشان به این مقام نرسند و اینچنین نیست که فضه این کار را نکرده باشد یا صبر فضه لغیر وجه الله بود نه اینچنین نیست پس این مقام مقامی است که شاگردان اینها هم میتوانند به این مقام برسند
سؤال ...
جواب: خوب حضرت هم دارد گناهان ما را بیامرز این هم آیه را تلاوت میکند خودش عبادت لفظیاش و هم تعلیم میدهد و هم مقامات آنها از خواندن و عمل کردن بالا میرود دیگر اینچنین نیست که بدون عبادت و بدون خواندن و بدون عمل کردن به آن مقامات عالیه برسند که البته حالات اینها هم فرق میکند. گاهی است که انسان در حین مصیبت شکر میکند این است که میگویند صبر و شکر ملازم هماند آن عالیترین صبر این نیست که انسان بگوید من به مصلحت تو راضیم به حکمت تو راضیم عالیترین صبر آن است که این شخص صابر مبتلا آن مولا که او را مبتلا کرد او را در این صبر ببیند و محو جمال او بشود و شکر بکند و این حالت سیّدالشهدا(سلام الله علیه) بود در آن آخرین لحظه که عرض کرد «صبراً علی بلائه» نه اینکه حالا این درد و مصیبت را من تحمل میکنم اینها وقتی آن حال را میبینند از امام باقر(سلام الله علیه) سؤال کردند که شهداء کربلا چهقدر این دردها را احساس میکردند این همه تیر و نیزه و خنجر و دشنه و اینها فرمود اگر شما با دو تا انگشتتان گوشت یک انگشتی را یک قدری فشار بدهید چهقدر درد میآید شهدا کربلا هم همین مقدار احساس داشتند در برابر آن همه تیر اگر حواس انسان متوجّه جای دیگر باشد که درد را احساس نمیکند که او میشود صبر عالی نه اینکه صبر بکند «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنه» این تثلیث عبادت به سه قسم هم از امام ششم هم از امام سوم هم از امیرالمؤمنین(علیهما السلام) نقل شده است که عبادتها سه قسم است و آخرین درجه عبادت احرار است «صبراً من العبادة» و احرار عبادتشان «حباً له» است نه «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنة» و صبر هم که از عبادات است بنابراین این عبادت را «خوفاً من النار» نمیکنند «شوقاً الی الجنة» نمیکنند «حباً لله» میکنند گرچه خدای سبحان همهٴ نعم را به اینها اعطاء خواهد کرد آنکه اصل جانش را لوجه الله فروخت ﴿و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله﴾ که در جریان لیله المبیت این آیه نازل شده است حضرت امیر(سلام الله علیه) جایگاه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خوابید تا حضرت به سلامت به مقصد برسد این کریمه نازل شد که ﴿و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله﴾ خوب اگر کسی خودش را فروخت اگر علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) جانش را فروخت به خدای سبحان و بیعت کرد یعنی «باع نفسه من الله سبحانه» پس مالک نفس نیست اگر کسی بیعت کرد یعنی «باع نفسه» اگر خودش را به خدا فروخت دیگر مالک چیزی نیست اگر مالک چیزی نیست نه به این معنی که انسان یک فرشی را به غیر میفروشد آن مشتری میگویداین فرش را در مسجد پهن کن یا در حسینیه پهن کن این میگوید بسیار خوب انسان وقتی بیعت کرد یعنی «باع نفسه» نه به این معناست که خدا میگوید این نفست در جبهه ببر یا پشت جبهه به خدمت مشغول کن او بگوید چشم این که معنای متوسط از بیعت است اگر انسان خودش را فروخت یعنی بدنش را فروخت بیعت کرد یعنی بدنش را بیعت کرد یا همهٴ خاطرات و اندیشهها و افکارش را هم فروخت اگر همهٴ خاطرات و اندیشهها و افکارش را فروخت اصلاً تصمیم نمیگیرد احساس رضا و سخط ندارد حالا مال دیگری را دارند میبرند به من چه من که فروختم حالا آن یا دارد آن فرش را پاره میکند یا میسوزاند من که فروختم اگر کسی خودش را به خدای سبحان فروخت خدای سبحان گفت باید این بدن را ارباً اربا کنی او نه این است که متأثّر بشود و بگوید خوب حالا صبر میکنم نه تنها بدن را فروخت نفسش را فروخت اگر نفسش را فروخت رضا و قدرش را هم فروخت إرادت و کراهتش را هم فروخت دیگر به حد تبری و تولی رسید چون این جذب و دفع وقتی لطیف شد به حد محبت رسید محبت و عداوت یک قدری رقیقتر شد به حد اراده و کراهت رسید آن وقت ترکبیش میکنند میشود تولی و تبری انسانی که جانش را فروخت دیگر تصمیم نمیگیرد نمیگوید این سخت است ولی من تحمل میکنم برای اینکه مولی میطلبد معلوم میشود نفروخت خودش را سخن از فروش بدن که نیست که خدا بدن را بخرد سخن از فروش نفس است اگر سخن از فروش نفس است انسان میتواند بگوید که من فکر کردم سخت است اما خوب تحمل میکنم؟ معلوم میشود او بدنش را فروخت نه نفسش را اگر کسی نفسش را فروخت میگوید پسندم آنچه را جانان پسندد نه اینکه بگوید این سخت است ولی خوب من قبولش میکنم اینچنین نیست او میشود صبّار و شکور آن میشود ﴿صبراً علی بلائه﴾ نه اینکه در حالیکه سخت است و شخص کاره است تحمل میکنم معلوم میشود خیلی از خصوصیتهای نفسانیش را نفروخت به خدا فتحصل که عالیترین درجهٴ صبر این است که انسان احساس رنج نکند نه اینکه رنج را تحمل بکند اگر رنج را تحمل کرد معلوم میشود خودش خواستهای دارد و هنوز صفحهٴ نفس را نفروخت در اراده و کراهت تابع خدای سبحان نیست خدا اراده کرده او تن را ارباً ارباً کند این سختش هست ولی خوب میسازد اینچنین نیست
سؤال ...
جواب: نه همان روایت معروف عبادت مقبول را سه قسم کرده است با حفظ عبادت سه قسم است بعضی «خوفا من النار» است, بعضی «شوقا الی الجنة» است, بعضی «حباً لله» آن صبرهای دیگر فضیلت دارد اما آنجا که میگویند صبر یک صابر بیش از اجر شهادت هزار شهید است آن عالیترین درجهٴ صبر خواهد بود و الا صبرهای دیگر البته فضیلت دارد اگر صبری بود مثل سایر عبادتها «خوفا من النار» بود یا «شوقا الی الجنه» بود خوب البته مطلوب است عبادت است فضیلت دارد مثل عبادتهای اکثری مردم عبادت هست فضیلت دارد اما آن درجهٴ عالیه نیست ﴿و الذین صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلاه﴾ مسئلهٴ اقامهٴ صلاهٴ را چون مکرر ملاحظه فرمودید شاید دیگر نیازی به بحث نداشته باشد که نماز را اقامه کند در حقیقت نه تنها نماز بخواند نماز را اقامه کند ﴿و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانیة﴾ یکی از اوصاف برجستهٴ اولوالالباب مسئلهٴ انفاق است اولاً انفاق کردن.
سؤال ...
جواب: حالا انشاءالله اگر به آن بحثها رسیدیم به خواست خدا ممکن است مطرح بشود انفاق باید مما رزقه الله, باشد این قدم اول قدم دوم آن است که از بهترین آنچه که خدای سبحان روزی کرد باشد و قدمهای بعدی هم که خوب هست فرمود ﴿و انفقوا مما رزقناهم﴾ چون رزق یکی از اوصاف فعلی خدای سبحان است و کار حرام به خدا استناد ندارد پس مالی را انسان اگر از راه حرام به دست آورد این روزی نیست مما رزقه الله نیست و اگر مال حرام را هم انفاق کرده است جزء اولوالالباب نخواهد بود برای اینکه باید رزق خدا را انفاق بکند نه مال حرام را مال حرام مالی که انسان از راه حرام تحصیل کرده است صدقات واجبه به او تعلّق نمیگیرد نه خمس دارد نه زکات دارد هیچ چیز ندارد آن مسئلهٴ حلال و مخلوط به حرام چون یک حلالی در آن هست از آن جهت برای تطهیر او خمس قائل شدند
سؤال ...
جواب: نه خدای سبحان در سورهٴ اسراء فرمود ﴿کل ذلک کان سیئه عند ربک مکروهاً﴾ اگر یک کسی حرامی را گرفته است نمیتواند بگویداین رزق من است چون رزق به خدا منسوب است خدا رازق هست اینچنین نیست که این حرام را بشود به خدا نسبت داد اگر یک کسی اختلاص کرد سرقت کرد بگوید این رزق من است
سؤال ...
جواب: بله این نان است نه رزق صفت رزق را ما وقتی از این نان انتزاء میکنیم که بشود او را به خدای سبحان نسبت داد ما یصح انتسابه این روزی نیست بلکه این نان است دارد میخورد
سؤال ...
جواب: نه خدای سبحان برای هر کسی روزی حلال معین کرده است ﴿و ما من دابةِ فی الأرض إلاّ علی الله رزقها﴾ در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که «لکل ذی رمق قوت و لکل حبةِ آکل» برای هر ذی رمقی خدای سبحان قوتی معین کرده است و انسان اگر عمداً راه حلالش را ببندد گرفتار راه حرام میشود والا حرام را نمیشود رزق دانست و گفت این روزی است چون رزق آن است که به رازق انتساب داشته باشد ان الله هو الرزاق «ذی القوة المتین» کار حرام را نمیشود به خدا نسبت داد بگوییم این رزق است و رازقش خداست بنابراین رزق آن مال حلالی است که انسان از راه صحیح تحصیل کرده باشد و برابر با «ما جاء به النبی» باشد پس اگر مال حرامی را به دست آورد بعد در راه خیر صرف کرد این آن انفاق ممدوح نیست که از اوصاف اولوالالباب به حساب بیاید. نکتهٴ دیگر این است خدای سبحان برای تشویق به انفاق میفرماید آنچه که میدهید مال ماست ما دادیم به شما اصول مالکیت را قرآن کریم در مسایل اقتصادی امضاء میکند نه در مسائل مالی در مسایل اقتصادی وقتی روابط بندگان را با هم میسنجد میفرماید هر کسی هر چه تحصیل کرد فراهم کرد شرعاً ملک اوست نمیشود در ملک او, در مال او تصرف کرد در همهٴ این موارد ملک و مال را به اشخاص نسبت میدهد ﴿لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل﴾ ﴿ماله﴾ ﴿مالکم﴾ ﴿امواله﴾ ﴿اموالکم﴾ امثال ذلک این روابط اقتصادی است که بین بندگان بعضهم ببعض برقرار میکند هر کسی هر چیزی را از راه صحیح و حلال تحصیل کرده است ملک اوست اما در مسئلهٴ مالی نه اقتصادی وقتی روابط بندگان را با خدا میسنجد باز هم بندگان را نسبت به خدا مالک میدانند؟ یا ایها الذین آمنوا ﴿و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه﴾ وقتی مردم را نسبت به هم میسنجد میفرماید هر کسی از راه حلال هر چه تحصیل کرد ملک اوست و مال اوست وقتی مردم را با خدا میسنجد میفرماید شما خلیفهٴ خدایید نه مالک ﴿و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه﴾ شما را خلیفه قرار داد مالی به شما داد و به شما گفت که خلافت من را دارید جانشین مناید این کار را انجام بدهید پس انسان نمیتواند در برابر خدا بگوید من مالکم در برابر زید و عمرو میتواند بگوید من مالکم میتواند بگوید من راضی نیستم غصب و امثال ذلک همهٴ این احکام فقهی در جایش محفوظ است اما وقتی در برابر خدا رسید نمیتواند بگوید من مالکم نمیدهم لذا آنجا سخن از ﴿و آتوهم من مال الله الذی آتاکم﴾ مطرح است ﴿و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه﴾ مطرح است ﴿و انفقوا مما رزقناکم﴾ مطرح است در همهٴ این موارد اصل آن شیء را به خودش نسبت میدهد میفرماید مال من است در دست شما شما نسبت به یکدیگر مالکید نه نسبت به من ﴿و انفقوا مما رزقناکم﴾ در این کریمه هم فرمود ﴿و انفقوا مما رزقناهم﴾ ما به آنها دادیم پس بنابراین آن حلال را باید انسان انفاق بکند یک, و باید بداند مال خدا را دارد در راه خدا میدهد دو, و این روزی تنها سخن از مال نیست هر نعمتی که خدای سبحان به انسان داده است رزق است و برای او یک زکاتی است و در نتیجه انفاقی است حدیثی که در باب زکات آمده که «لکل شیء زکاة» زکات مال را انفاق میدانند «زکاة الشجاعت الجهاد فی سبیل الله» «زکاة العلم أن تعلمه عباد الله» و «زکاة الجمال العفاف» همه باید عفیف باشند ولی آن کس که خدای سبحان به او جمال بیشتری داد زکات جمال عفت اوست اگر همه باید در راه خدا مجاهد باشند آن کسی که از قدرت بیشتری برخوردار است زکات شجاعت او جهاد «فی سبیل الله» است این اقسام زکات است که «لکل شیء زکاة» اگر کسی آن روزی که خدای سبحان به او مرحمت کرده است در راه خدا اعطاء کند و انفاق کند این قدمهای اولیه را دارد طی میکند اما اقدام بعدی را قرآن میفرماید ﴿أنفقوا من طیبات ما کسبتم﴾ اولاً آنچه که با دسترنج خود تهیه کردی در راه خدا بدهی و آن خوبها را انتخاب کنی و بدهی برای اینکه شما میخواهید با این انفاق بالا بیایید آن بهترینش را انفاق بکنید بدهید که به مقام ابرار برسید در سورهٴ آلعمران فرمود «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» که مرحوم فیض نقل کرده است که در بعضی از قرائات «لن تنالوا البر حتی تنفقوا ما تحبون» نه مما تحبون سخن از من تبعیضیه نیست که مما تحبون بعضی از محبوبها را بدهید نه محبوبتان را در راه خدا بدهید «لن تنالوا البرّ حتی تنفقوا ما تحبون» نه تنفقوا مما تحبون
سؤال ...
جواب: بله دیگر بله روی قرائت "مما" این تبعیضیه است یعنی بعضی از آنچه که محبوب شماست انفاق کنید و اما روی قرائت «ما تحبون» است که مرحوم فیض نقل میکند یعنی چیزی نداشته باشید محبوبی اگر ما در دعای کمیل میخوانیم «و أجعل ... قلبی بحبک متیما» یعنی محبت تو قلبم را لبریز کند جا برای غیر تو نباشد خوب اگر یک مقدار جای خالی بود که انسان آن جای خالی را با علاقه به مال پر کرد این که متیّم نیست کدام قلب متیم من حب الله است؟ قلبی که یک مقدار حب الله یک مقدار حب المال؟ محبوبی در آن باشد غیر از خدا آن قلب که متیم نیست اگر در دعای ابوحمزهٴ ثمالی آمده که امام سجاد(سلام الله علیه) سحرهای ماه مبارک رمضان عرض میکند خدایا «و املاء قلبی من حبک» یا «بحبک» یعنی جا برای غیر نباشد نه اینکه یک مقدار خالی باشد پیش مالم باشد یک مقدار هم پیش شما نه خدای سبحان در قلبی که کنارش مال است جا میگیرد نه برای انسان دو تا قلب قرار داده که یک قلب مالِ مال یک قلب مال خدا هم ﴿ما جعل الله لرجلٍ من قلبین فی جوفه﴾ نه دو قلب برای انسان است که یکی برای خدا یکی برای مال نه در یک قلب دو تا محبوب جا میگیرد پس انسان مادامی که این محبتها را رها نکند به آن محبوب نمیرسد فرمود لن تنالوا﴾ هرگز به مقام ابرار نمیرسید مگر اینکه بالأخره یک محبوب داشته باشید ﴿لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون﴾ حالا این یک وقتی اقتضا میکند که انسان علنی انفاق بکند برای تشویق دیگران علنی این کار را بکند یک وقتی برای صیانت آبروی گیرنده مصلحت بر آن است که ﴿سرّاً﴾ انفاق بکند لذا فرمود ﴿و انفقوا مما رزقناهم سرّاً و علانیة﴾ گاهی برای تشویق دیگران مصلحت ایجاب میکند انسان به طور علنی انفاق بکند گاهی برای حفظ آبروی آن طرف مصلحت در این است که انسان سراً انفاق بکند گفتند حضرت امیر(سلام الله علیه) چهار درهم داشت یکی را شب یکی را روز یکی را در سر یکی را در علن در راه خدا داد بعد آن آیه نازل شده که ﴿ینفقون اموالهم فی اللیل و النهار سراً و جهراً اولئک﴾ کذا و کذا گاهی مصلحت انفاق سری را اقتضا میکند گاهی مصلحت انفاق علنی را اقتضا میکند هر جایی که خلاصه رضای خدا در اوست ﴿و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانیة﴾اینچنین است.
سؤال ...
جواب: البته ولی آنطوری که قضیهای که واقع شده است به مناسبت همان قضیه این آیه چهار قسمت را ذکر فرمود این جریانش این بود پس ﴿و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانیهً﴾ اگر چنانچه انسان در برابر همهٴ نعم مسئول است و هر نعمتی یک زکاتی دارد این آیه و اطلاق شامل همهٴ آن موارد خواهد شد اگر دعای کسی مستجاب است او چه کند؟ او دعا بکند یا نکند؟ او در صلاهٴ و لیل دعا بکند یا نکند؟ این هم یک انفاقی است برای او هیچ کسی نعمتی خدای سبحان به او نداد مگر اینکه در برابر نعمت یک مسئولیتی هم هست ﴿و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانیة﴾ روح هم به قدری بلند است که در حالت انفاق علنی باز لوجه الله دارد انفاق میکند
سؤال ...
جواب: نه بر عالم واجب است تعلیم گذشته از اینکه آن آثار وضعی دارد مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده که از معصوم(سلام الله علیه) که خدای سبحان تعلم را بر جهال واجب نکرد مگر اینکه تعلیم را بر علما واجب کرده باشد «لأن العلم قبل الجهل» استدلال حضرت این است فرمود «لأن العلم قبل الجهل» اگر خدای سبحان بر جهال تعلم را واجب کرد بر علما تعلیم را واجب نکرد خوب سؤال کردن واجب باشد جواب دادن واجب نباشد؟ اگر ﴿فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون﴾ یدل علی وجوب السؤال آن وقت جواب واجب نیست؟ اگر تعلم بر جهال واجب است تعلیم بر علما واجب نیست تعلیم عالم همان زکات علمش هست «الدراسة صلاة جنة» در تعبیرات معصومین(علیهما السلام) آمده که درس و بحث بمنزلهٴ نماز است.
سؤال ...
جواب: خوب نه البته خوب آن خصوصیتها که نیست البته هر کسی هر چه را میداند نسبت به آن مقدار مسئول است و بایدکه تعلیم بکند. «و یدرؤن بالحسنة السیئة» آن وصف آخری که برای اولوالالباب ذکر میکند این است که آنها اولاً بد نمیکنند اگر بد کردند فوراً این بد را حل میکنند اینطور نیست که این کار بد را بگذارد همینطور بماند این بد را حل میکنند اگر خودشان سیئهای مرتکب شدند با حسنه آن سیئه را دفع میکنند اگر دیگری نسبت به آنها سیئهای را مرتکب شد با بزرگواری و گذشت و عفو و احسان حل میکند نمیگذارند سیئه بماند در جامعه چه مال خودشان چه مال دیگران اگر نسبت به ایشان نبود یک کسی نسبت به خودش کار سیئهای کرد با امر به معروف و نهی از منکر که بهترین روشش را رعایت میکند آن سیئه را دفع میکند اینطور نیست که اولوالالباب بگذارند در جامعه سیئهای باشد و دفع نشود هم دربارهٴ خودشان هم دربارهٴ غیر نسبت به آنها هم دربارهٴ غیر نسبت به خود غیر اگر غیری نسبت به غیری بد کرد انسان چه کند یک انسان لبیب میگوید به من چه به جان هم بیفتند؟ یا بیان امام ششم(سلام الله علیه) را آنطوریکه مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد میگوید که «صدقة یحبّها الله اصلاح بین الناس اذا تفاسدوا و تقارب بینهم اذا تباعدوا» آن صدقهای که خدا دوست دارد که در بحث انفاق هم میآید آن صدقهای را که خدای متعال دوست دارد این است که اگر جامعه فاسد شد انسان قیام کند اصلاح کند اگر دو نفر از یکدیگر بریدند و جدا شدند انسان قیام کند و بپیوندند این صدقهای که محبوب خداست این است که بین دو نفر صلح و صفا برقرار کند خودش فرمود ﴿لأن أصلح بین اثنین احب الی من أن اتصدق بدینارین» فرمود من اگر دو دینار دو مثقال طلا در راه خدا انفاق کنم تا بین دو نفر صلح و صفا برقرار کنم ارزش این صلح بین دو نفر بیشتر از ارزش صدقهٴ دو دینار است سیئه را اولواالالباب دفع میکنند نمیگذارند سیئه در امت اسلامی راه پیدا کند اطلاق این همهٴ آن موارد را شامل میشود البته بعضی از مواردش فرض منصرف به ذهن است ﴿ویدرؤن بالحسنة السیئة﴾ که این در بحث صبر به عرض رسید انسانِ صابر است که میتواند بدی را با نیکی حل کند یعنی اگر در سورهٴ مؤمنون آیهٴ 96 خدای سبحان امر کرد فرمود: ﴿ادفع بالتی هی احسن السیئة﴾ با بهترین روش جلو بدی را بگیر و در سورهٴ قصص آیهٴ 54 فرمود ﴿اولئک یؤتون اجرهم مرتین بما صبروا ویدرؤن بالحسنة السیئة و مما رزقناهم ینفقون﴾ بدی را با خوبی دفع میکنند این در بحث صبر گذشت کسی میتواند بدی را با خوبی دفع کند که به مقام صبر رسیده باشد در آن آیهای که قبلاً گذشت ﴿ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم ٭ و ما یلقّیٰها الا الذین صبروا و ما یلقیٰها الا ذو حظّ عظیم﴾ در آن آیه گذشت انسان صابر است که میتواند روی بزرگواری و حریتی که دارد بدی را با خوبی دفع کند بدی خودش را با توبه و انابه حل میکند این یک, بدی دیگران نسبت به خودش را با کرامت و گذشت و بزرگواری دفع میکند دو, بدی دیگران را نسبت به خودشان با اصلاح و خیرخواهانه حل میکند این سه, این دفع بدی به احسن وجه جزء مقام صابرین است و جزء اوصاف کسانی است که ﴿ذو حظ عظیم﴾ خواهد بود ﴿ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم﴾ همین دشمن شما ﴿ولی حمیم﴾ و گرم شما میشود و این مقام را ﴿و ما یلقّیٰها الا الذین صبروا و ما یلقیٰها الا ذو حظ عظیم﴾ پس اگر در همین آیهٴ محل بحث سورهٴ رعد فرمود ﴿و یدرؤن بالحسنة السیئة﴾ راه حلش هم بیان فرمود آنگاه میفرماید شروع به جزا میکند که اگر کسی این اوصاف هشتگانه را داشت جزایش این است که ﴿اولئک لهم عقبی الدار﴾
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است