- 1276
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 11 سوره رعد _ بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 11 سوره رعد _ بخش اول
- توحید ربوبی
- نقش شیطان در خلقت
- نقش فرشتگان در حفاظت از انسان
- نقش فرشتگان در نزول نعمت آزمایش و بلاها
- ارتباط نزول نعمت با اعمال انسان
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امر الله ان الله لایغیر ما بقومٍ حتی یغیروا ما بأنفسهم واذا اراد الله بقومٍ سوءاً فلا مَردَّ له و ما لهم من دونه من وال﴾
در مقام بیان توحید ربوبی خدای تعالی مسئلة عالمیتِ حق تعالی به کل شیء را ذکر فرمودند بعد نحوة تدبیر انسان را بیان فرمودند و میفرمایند که انسان در تمام شئون در تحت تدبیر و حراست خدای سبحان است زیرا نه چیزی در جهان به کسی آسیب میرساند که بدون اذن حق باشد نه کسی از آسیبی محفوظ میماند که بغیر اذن حق باشد هم آسیب رسیدن به هر شیئی در تحت تدبیر خدای سبحان است هم صیانت از گزند و آسیب در تحت تدبیر خدای سبحان است, اینچنین نیست که یک حادثهای خودبخود به کسی برسد و آسیب برساند یا خودبخود کسی از آسیب و حادثهای محفوظ بماند هم برخورد یک حادثه بنام مصیبت در تحت تدبیر خدای سبحان است هم حفظ و صیانت از حوادث در تحت تدبیر خدای سبحان است دربارة اینکه خدا به کل شیءٍ حفیظ است این در سورة سبأ و در جاهای دیگر آمده ﴿انّ ربّی علی کل شیء حفیظ﴾ حفظ آسمانها و زمین به عهدة خداست که ﴿لایؤده حفظهما﴾ حفظ هر موجودی که یکی از آنها انسان است به عهدة خدای سبحان است ﴿انّ ربّی علی کل شیء حفیظ﴾ و چون خدا رب العالمین است پس ممکن نیست که در جهان هستی چیزی یافت بشود خواه به سود کسی یا زیان کسی مگر بإذنه تعالی چون قبلاً گذشت ﴿و کل شیء عنده بمقدارٍ﴾ یعنی هر چیزی که در جهان خلقت یافت میشود با اندازه و مقدار خلق میشود و همه به اذن الهی و به فرمان حق تعالی است بنابراین این مُعَقّبات که فرشتگان خاصیاند انسان را هم به امر الله حفظ میکنند هم از امر الله حفظ میکنند ﴿یحفظونه من امر الله﴾ یعنی از حوادثی که بخواهد روی بدهد این فرشتگان انسان را از امر خدا حفظ میکنند هیچ حافظی برای انسان جز خدای انسان نیست نه خود انسان آن قدرت را دارد که خویشتن را حفظ کند نه موجود دیگری آن توان را دارد که حافظ انسان باشد در سورة انبیاء این مطلب را به یک صورت دیگری بیان فرمود، فرمود: ﴿قل من یکلؤکم باللیل و النهار من الرحمن﴾ چه کسی کالیء و حافظ شماست شما را از خدا چه کسی حفظ میکند خودتان حفظ میکنید دیگری یا دیگران حافظ شماست؟ شب در حال خواب که از خود غافلید چه کسی شما را از خدا حفظ میکند ﴿قل من یکلؤکم﴾ای من یحفظکم ﴿باللیل والنهار من الرحمن﴾ از خدا اگر بخواهد آسیبی به شما برسد جز خود خدا حافظ دیگری شما را حفظ میکند مبدأ دیگری است که این توان را داشته باشد و جلو تدبیر الهی را بگیرد؟ این در سورة انبیاء آیة 42 است.
سئوال:
جواب: من نشویه است یعنی آنچه که از طرف خدای سبحان میآید از حوادث و تدبیرات.سئوال:
جواب: نه دیگر وقتی که من نشویه شد خوداین «من» این حرف آن چیزیهائی که نشأت میگیرد را تفهیم میکند یعنی آن چیزهائی که از طرف خدا میآید شما را از آنها کی حفظ میکند وقتی که بگوئیم از فلان شخص این حوادث به دستوراتی است که از آن شخص میرسد اگر من نشویه باشد این معنی را خود این حرف تبیین میکند منتها با کلائت و حفظ برای اینکه سازگار باشد نفرمودند من القهار فرمودند من الرحمن منشأش همان رحمت اوست که او شما را حفظ میکند بنابراین هیچ کالیء و هیچ حافظی نیست جز خدا؛ نه چیزی به غیر اذن خدا در جهان رخ میدهد نه چیزی انسان را غیر از خدا از حوادث حفظ میکند بنابراین انسان زیر پوشش مأموران الهی است این مأموران الهی از جلو و دنبال او را از امر خدا حفظ میکنند تا آن اجل معین برسد اینکه در دعای شریف کمیل آمده «و کم من عثارٍ وقیته و کم من مکروهٍ دفعته» بسیاری از لغزشهاست که تو حفظ کردی بسیاری از بلاهاست که تو دفع کردی انسان توجه به آن بلا ندارد تا دفعش کند بر فرض توجه قدرت دفعش را هم ندارد خیلی از لغزشهاست که انسان محفوظ میماند و نمیداند که در اثر صیانت و حراست کیست در بسیاری از موارد تصمیم میگیرد که کاری را انجام بدهد بعد پشیمان میشود و نکتة ندامت و پشیمانی برای او روشن نیست بعدها میفهمد و میگوید چه خوب شد من آن کار را نکردم اینطور نیست که گتره و گزاف تصمیم او به ندامت پشیمانی بشود بلکه یک مبدلیء است بنام مقلب القلوب که در حوادث دل اثر میگذارد اگر یک موحدی چون امیر المؤمنین(علیه السلام) باشد میگوید «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم حل العقود و نقض الهمم» و اگر یک انسان متعارف باشد میگوید پشیمان شدم روی تصادف روی شانس نمیداند که شانسی در کار نیست شانس یک امر وهمی است بدشانسی و خوش شانسی یک امری است که هم عقل او را باطل میکند هم نقل او را تخطئه میکند, توحید را و ربوبیت خدای سبحان را هم عقل اثبات میکند هم نقل اثبات میکند و تأیید میکند اگر کسی تابع عقل و وحی نبود خواه ناخواه در رهن وهم قرار میگیرد معتقد به شانس بدشانسی و خوش شانسی میشود اینطور نیست که یک حادثهای از انسان بطور تصادف و گتره از بین برود و سلب بشود اینچنین نیست هر حادثهای چه در صفحة جان چه در صحنة بدن رخ میدهد به اذن خدای سبحان است و حساب شده است اگر بعضی از بلاها دفع میشود آن خدائی که ﴿من یکلؤکم باللیل و النهار من الرحمن﴾ او کالیء و او حافظ بود اگر «و کم من عثارٍ وقیته» است روی حفظ اوست اگر «کم من مکروهٍ دفعته» است روی حفظ اوست پس هیچ کالیء وحافظی نیست مگر خدای سبحان, ﴿قل من یکلؤکم باللیل والنهار من الرحمن﴾ اگر در جریان اصحاب کهف فرمود اینها سیصد ونه سال خوابیدند که سیصد و نه سال قمری و سیصد سال شمسی اگر در بعضی از روایات دارد سیصد سال و در قرآن کریم دارد ﴿و لبثوا فی کهفهم ثلاث مائة سنین و ازدادوا تسعا﴾ روی همان تفاوت شمسی و قمری است اگر سیصد و نه سال قمری و سیصد سال شمسی خوابیدند قرآن کریم میفرماید خدا اینها را از پهلوئی به پهلوئی میغلتاند که لباسشان و بدنشان در اثر اینکه یک جا نخوابند آسیب نبیند در این خوابهای شبانة ما هم همینطور یک کسی هست که انسان را از این پهلو به آن پهلو بدون اینکه خود انسان بفهمد برای اینکه رفع خستگی بشود برای اینکه رنج نبیند برای اینکه آسیبی نبیند در خواب از یک پهلوئی به پهلوی دیگر میغلتاند یک چنین مدبّری انسان را تدبیر میکند چه در رؤیاهائی که میبیند چه در خوابهائی که میخوابد کالیء و حافظی جز رب العالمین نمیتواند باشد بنابراین ﴿له معقبات﴾ یا للانسان ﴿معقبات من بین یدیه و من خلفه﴾ یعنی یحیطون به ﴿یحفظونه من امر الله﴾ چه اینکه یحفظونه بامر الله چون آنکه به کل شیء حفیظ است خدای سبحان است و فرمود ﴿ان کل نفسٍ لما علیها حافظ﴾ و در جمع به جمع خطاب فرمود ﴿و ان علیکم لحافظین﴾ هم شما را حفظ میکنند و هم اعمالتان را ضبط میکنند اینطور نیست که خاطرات شما محو بشود و بگوئید که تاریخ این را از بین برد یک همچین چیزی یا در حافظة تاریخ هست اینها وهمند این در کتاب مبین ثبت است پیش فرشتگان که کرام الکاتبین هستند ثبت است چیزی از انسان فوت نمیشود همة گفتارها و رفتارهای انسان مضبوط است در سورة قاف برای اینکه ثابت بکند و بفرماید که تمام اعمال شما نوشته خواهد شد اینچنین فرمود ﴿ولقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید﴾ ما انسان را آفریدیم از وسوسههای نفس او هم باخبریم این نفس عامل قریب است برای وسوسه و شیطان عامل بعید است برای وسوسه یعنی شیطان اگر بخواهد خناسی که بخواهد ﴿یوسوس فی صدور الناس من الجنة والناس﴾ آن خناس اگر بخواهد وسوسه کند انسان را از راه نفس اماره و دیگر قوای انسانی میگیرد اینطور نیست که بلاواسطهٴ وهم یا خیال یا سائر قوای علمی و عملی نفس انسان را بگیرد و در انسان وسوسه کند این قوای نفسانی ابزار دست آن خناس خواهند شد مثل اینکه اگر سم بخواهد انسان را از بین ببرد بوسیلة دستگاه گوارش او او را از بین میبرد اینطور نیست که اگر سم در جیب انسان باشد او را از بین ببرد یا سمی را اگر کسی بخورد و هضم نکند ودستگاه گوارش آن را تحویل نگیرد انسان آسیب ببیند اینطور نیست آن سم اگر بخواهد انسانی را از بین ببرد با ابزار گوارشی او او را از بین میبرد
سئوال: جواب: نه. سئوال:
جواب: بله موسوس و عامل دیگری در کار هست که او را تحریک این هم ابزار دست اوست و مجری نقشههای اوست اوست که ﴿یوسوس فی صدور الناس من الجنة و الناس﴾ اوست که اغوا میکند و این قوا را در تحت تأثیر خود قرار میدهد و این شخص میشود تحت ولایت شیطان. سئوال:
جواب: نه دیگر تا آنجا که برسد بله کار نمیکند اگر بینابین باشد ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً﴾ باشد نفس لوامهای دارد راه توبه و انابه برای او باز است اگر به جائی برسد که ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ الا ای حال در این کریمه فرمود نفس وسوسه میکند در دیگر آیات فرمود به اینکه شیطان است که در صدور انسانها وسوسه میکند ﴿الخناس الذی یوسوس فی صدور الناس﴾ و آن خناس دو گروهند ﴿من الجنه والناس﴾ آن وسوسه کنندهها موسوسین دو گروهند یک قسمتشان جنتند جنها و پریها هستند یک قسمتشان هم مردمند مردمی که تحت تدبیر شیطان خوی شیطنت درآنها پیدا شده و جزء شیاطین الانس شدند به صورت دوست و رفیق انسان را گمراه میکنند ودر انسان وسوسه ایجاد میکنند. بنابراین این وسوسه را خدای سبحان فرمود ما میدانیم و تمام اعمال او و اقوال او مضبوط است برای اینکه ﴿اذ یتلقی المتلقیان عن الیمین و عن الشمال قعید﴾ آن دو فرشته و دو مأموری که برای رسیدن به کارهای او و حفظ گفتههای او مأموریت دارند یکدیگر را برخورد میکنند ملاقات میکنند یکی از طرف راست او میآید یکی از طرف چپ او میآید اذ یتلقی المتلقیان یکی عن الیمین است یکی «عن الشمال» است اینها قعیدند یعنی نشستهاند نگهبانند کمین کشیدهاند و در کمین نشستهاند هر دوی اینها یکی از طرف راست یکی از طرف چپ ﴿ما یلفظ من قولٍ الا لدیه رقیب عتید﴾ هیچ سخنی نمیگوید مگر اینکه در همان کنار گفتار او و در کنار زبان او و در کنار قول او یک رقیبی است عتید, نه اینکه یکی رقیب است دیگری عتید, نه این دو فرشته واین دو مأمور که یکی از طرف راست دیگری از طرف چپ آمدند کمین کردند آنجا قعیدند, قاعدند نشستهاند کمین کردهاند هیچ سخنی او نمیگوید مگر آنکه آن مأمور هم رقیب است هم عتید, رقیب است یعنی مراقب خوبی است مراقب به کسی میگویند که رقبه بکشد گردن بکشد تا خوب ببیند و چیزی از او فوت نشود یک انسانی که کمین کرده و گردن کشیده که خوب مواظب باشد چیزی از او فوت نشود یک چنین موجودی را میگویند رقیب, مراقب و عتید است مستعد است آماده است برای اینکه هر چه که او میگوید این ضبط کند پس هم آن مأمور ضبط حسنات رقیبی است عتید هم مأمور ضبط سیئات رقیبی است عتید و کل واحد قعیدند کمین کردند نشستند تا ببینند انسان چه میگوید ﴿ما یلفظ من قولٍ الا لدیه رقیب عتید﴾ که کل واحد اینها هم رقیبند هم عتیدند اینها برای اینکه حفظ بکنند در قیامت هر کسی که میآید ﴿و جائت کل نفسٍ معها﴾ ﴿جائت کل نفسٍ﴾ در حالیکه معها سائق و شهید که بحث دیگری است.
سئوال:
جواب: نه ظاهراً اینطور نیست که یکی رقیب باشد و دیگری عتید نه رقیبٌ عتیدٌ هر دو یا صفت است برای همان قعید یا خبرند برای همان قعید کل واحد هم رقیبند هم عتیدند هم مراقبند هم مستعدند؛ فتحصل که هیچ شأنی از شئون انسانی نیست مگر اینکه تحت محافظت فرشتگان الهی است این فرشتگان هم بامر الله کار میکنند هم من امرالله محافظت میکنند چون ﴿لکل اجلٍ کتاب﴾ برای هر چیزی فرصتی هست و مجالی هست ﴿و کل شیء عنده بمقدار﴾ این صیانت هم یک حدی دارد همانطوریکه قبلاً هم خوانده شد ﴿حتی اذا جائتهم﴾ تا اینکه فرصت مرگش فرابرسد ﴿جاء احدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون﴾ که اگر موقع زوال و هلاکتش فرابرسد مأموران الهی او را توفّی میکنند که این قبلاً بحثش گذشت, لذا در این آیة محل بحث سورة توبه فرمود ﴿ان الله لایغیر ما بقومٍ حتی یغیروا ما بأنفسهم و اذا اراد الله بقومٍ سوءً أفلا مرد لهُ ما لهم من دونه من وال﴾ اگرخدای متعالی تصمیم بر گرفتن و مؤاخذه کرد نه ردی در این کار هست نه این شخص سرپرستی غیر از خدا دارد قهراً بحث در این آیة کریمه در چند امر خواهد بود, یک امر این است که تمام فرشتگانی که انسان را تعقیب میکنند به اذن الله هستند به امر الله هستند چه اینکه من امر الله هم خواهد بود دیگر اینکه این مأمورانِ حفظ حد مشخصی دارند که تا کی حفظ بکنند اگر آن فرصت فرارسید چون برای هر انسانی یک اجلی است آن فرصت فرارسید دیگر این مأموران حفظ نخواهند کرد یا اگر آن گزند و آسیب به قضا و قدر الهی بخواهد برسد دیگر و کم من عثارٍ وقیته نخواهد بود آن چه وقت است؟ یک وقت است جریان مرگ است فرمود برای هر کسی ﴿هو الذی ... ثم قضی اجلاً و اجلٌ مسمیً عنده﴾ آن که اصل قضای اجل و مدت است یک وقت تغیّر نعمت است تحول حال است تبدل نعمت است و مانند آن. آن چه وقت است؟ یک وقت انسان میمیرد یک وقت انسان از عزت به ذلت یا از غناء به فقر یا از سلامت به مرض یا از امنیت به آشوب مبتلا میشود آن چه وقت است؟ مسئلة وفات را و مرگ را که قبلاً بحثش گذشت این در اوائل سورة انعام هست که ﴿هو الذی ... ثمّ قضی اجلاً و اجل مسمیً عنده﴾ و سائر آیات اما تبدل حال و زوال نعمت آن چه وقت است؟ چون فرشتگان همانطوریکه حافظ از مرگند حافظ از زوال نعمت هم هستند آن چه وقت است؟ آنرا فرمود به اینکه بین اعمال شما و حوادث یک ارتباط مستقیم برقرار است اعمال خیرتان نیات خیرتان اقدامات و حسنات شما با حوادث خوب که خدای متعالی تدبیر میکند رابطة خوبی برقرار است و هرگز خدای متعالی نعمتی را که به شما داد از شما نمیگیرد مگر اینکه شما عمداً در اثر بدرفتاری استحقاق دریافت نعمت را از خود سلب بکنید آن وقت است که مأموران الهی دیگر از شما صیانت نمیکنند حراست نمیکنند آنوقت است که شما را به حال خودتان وامیگذارند اینکه در ادعیه آمده «اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفة عین» مرا به حال خود من وانگذار نه برای آن است که واگذاری انسان به خود انسان ممکن باشد چگونه ممکن است تفویض که انسان را خدای سبحان به خود او واگذار کند منظور از واگذار نکن یعنی لطفت و حفظت و عنایتت را از من سلب نکن والا نه خود من آن توان را دارم که در برابر حوادث مقاومت کنم نه دیگری میتواند آن مشکل را از من حل کند.
سئوال:
جواب: اینکه مصیبت نیست این به عنوان کیفر نیست این به عنوان آزمایش است نه زوال نعمت اینها همه بر نعم اینها افزوده میشود.
سئوال:
جواب: بله دیگر این یک امتحان الهی است معنیاش این نیست که ما مؤمن را در عالم مثل بهشت ﴿لایمسنا فیها نصب ولا یمسنا فیها لغوب﴾ «دارٌ بلبلاء محفوفة» همان حضرت امیر میفرماید بحث در خیر و شر نیست فعلاً آنچه در نظام آفرینش هست خیر است شر اصلاً در عالم نیست مگر قیاسی است چون آنچه در نظام آفرینش هست فعل خداست ﴿الذی احسن کل شیء خلقه﴾ او زیبا آفرید.
سئوال:
جواب: یعنی زوال نعمت, تحول حال اینها مربوط به اعمال است آن مصیبت برایش آموزنده است آن که بد نیست زوال نعمت بد است اما اگر چنانچه
سئوال:
جواب: نه دو تا حرف است یک وقت است که نعمت را میخواهند بگیرند یک وقت است که میخواهند بیازمایند. بیازمایند نعمت را از او نگرفتند زینب کبری علیها سلام در کوفه وقتی از او سئوال کردند کیف رأیت صنع الله و اخیک فرمود ما رأیت الا جمیلا بسیار کار خوبی بود اینکه مصیبت نیست زیرا هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم, اینها کسانی بودند که مشمول لطف خدا بودند خدا به مردم فرمود من که دینم را رها نمیکنم دینم را حفظ میکنم خواه ناخواه شما در خانههایتان بودید من یک عدة دیگر را میفرستادم جبهه اینطور نیست که اگر شما دین را یاری نکردید من دست از دینم بردارم ﴿لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم﴾ یک عده رادمردان میروند شما سعی کنید عقب نمانید این که اصل قرآنی است که خدا دست از دینش برنمیدارد اگر یک عده توفیق حمایت از دین را نداشتند خدا به آنها میگوید بنشینید ﴿و لکن کره الله انبعاثهم ثبتطهم و قیل قعدوا مع القاعدین﴾ به اینها میگوید بنشین تو نمیخواهد بروی چون دید که لائق نیستند توفیق رفتن و کمک را از اینها گرفت گفت بنشین به یک عده گفت شما این توفیق را داشته باشید شما بروید و به همة ما هم فرمود به اینکه شما اگر دست از یاری بردارید ما که دست از حمایت دینمان برنمیداریم که شما نشدید دیگری ﴿لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم﴾ زینب کبری فرمود اینها از آن گروهند که سرنوشتشان شهادت بود پس بنابراین ما باید شکر بکنیم نه باید صبر بکنیم ما رأیت الا جمیلا بسیار کار خوبی بود نه رأیته جمیلا حصر فرمود بنابراین اگر نعمتی را اگر خدای سبحان بخواهد بگیرد در اثر بیلیاقتی است اما اگر چنانچه اینها یک سلسله اموری باشد در حال آزمایش برای افرادی که در این مکتب تربیت شدند که ﴿لکیلا تأسوا علی مافاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم﴾ که هم در سخنان امیرالمؤمنین است هم در کلمات امام سجاد علیه السلام است که فرمود زهد راستین را خدای سبحان در دو کلمه خلاصه کرده فرمود زهد آن است که اگر دنیا رو کرد خوشحال نشوید برگشت نگران نباشید چون هر دو آزمایش است زاهدی اینچینین در هر دو حال میگوید خدا را شکر میکنیم آنگاه اگر خدای متعال نعمتی را بخواهد از یک کسی سلب بکند توفیقی را بخواهد از کسی بگیرد آن وارستگی را از کسی بخواهد بگیرد آن صفای ضمیر را از کسی بخواهد بگیرد این در اثر بدرفتاریها و گناههای اوست این نعم را بخواهد سلب بکند آن است یک وقت است به عنوان امتحان است اگر بخواهد به عنوان امتحان باشد در برابرش چیز دیگر میدهد این سلب مطلق نیست یک وقت است نه به عنوان کیفر است ﴿سخرها علیهم سبع لیالٍ و ثمانیة ایامٍ حسوماً﴾ یا به جائی رسید که ﴿فهل تری لهم من باقیه﴾ این کیفر هست
سئوال ...
جواب: بله دیگر آن مرز همان خود انسان است با میزان الهی که قرآن کریم میزان است آن وحی آسمانی میزان است ﴿لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان﴾ اگر خود انسان نتوانست تطبیق بکند به اهلش مراجعه میکند ﴿فاسئلوا اهل الذکر﴾ آیا این کیفر است یا آزمون بنابراین یک میزانی فرستادند بنام وحی قهراً اگر فرشتگان بخواهند انسان را من امر الله حفظ بکنند یک حد مشخصی دارد هم دربارة اصل اجل حد مشخصی دارد و هم دربارة زوال نعمت یک حد معینی دارد زوال نعمت را اینچنین فرمود که ما نعمی را که به شما دادیم آن عزت آن امنیت و آن حیثیت و عز و آبروئی که به شما دادیم از شما نمیگیریم مگر اینکه شما عمداً با سوء اختیار خود مقدمات زوال این نعمت را فراهم بکنید و آن هم گناهان مخصوص است اصل اینکه گناهان فی الجمله باعث زوال نعم هستند در دعای شریف کمیل هست «اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم» پس معلوم میشود بعضی از گناهان نعمتها را برمیگرداند پس این هست، قرآن کریم اصل را بیان میفرماید که ﴿ان الله لایغیر ما بقومٍ حتی یغیروا ما بأنفسهم﴾ که کارها قسمت مهم از درون شروع میشود بیرون را خیلی قرآن رویش اثر نمیگذارد برای اینکه نفس است که اثر ممکن است بیرون را اصلاح کنند ولی درون فاسد باشد ممکن است ابدان را اصلاح کنند ظاهرشان را اصلاح کنند اما انفسشان آلوده باشد آن جان است که اگر آلوده شد زمینة زوال نعمت را فراهم میکند و انسان هم اگر ستم میکند و یا گناه میکند و یا اسراف میکند بر خویشتن خویش ستم میکند که فرمود ﴿یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله﴾ انسان بر جان خود ستم میکند معیار همان جان خواهد بود پس اگر کسی از درون تیره شد زمینة زوال نعمت را خدا فراهم میکند آن که نعمت است در حقیقت والا آنچه که به نام وسائل رفاه و آسایش است اینها را در سورة فجر فرمود اینها آزمایش است اینها که نعمت نیست ما مردم را همواره میآزمائیم بعضی را مبتلا به مرض میکنیم بعضیها را مبتلا به سلامت میکنیم انسان سالم مبتلای به سلامت است تا از این امتحان خوب فراغت پیدا بکند انسان بیمار مبتلا به مرض است در جهانی که ما بسر میبریم در عالم دنیا به عنوان اکرام اینها مطرح نیستند اکرام در بهشت است و تحقیر در جهنم بیانی که از حضرت امیر علیه السلام است «الغنی و الفقر بعد العرض علی الله» الآن معلوم نیست کی فقیر است کی غنی است چون روز حساب فرانرسیده بعد العرض علی الله معلوم میشود کی فقیر است کی غنی است پس امروز روز محاسبه نیست امروز معلوم نیست کی غنی است کی فقیر آنروز روشن میشود کی دارد و کی ندارد, در سورة فجر فرمود ما هر چه به اینها میدهیم آزمایش است ﴿فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمنی و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربی اهانن کلا﴾ این کلا حرف ردع هست برای هر دو پندار فرمود انسان عادی اینچنین است که اگر وضعش رو به راه شود میگوید خدا مرا اکرام کرد درحالیکه کرم به تقوا است نه به نعم اگر وضعش رو به راه نبود میگوید خدا مرا اهانت کرده است درحالیکه اهانت به عصیان است نه به نداری این پندارها را از انسانهای عادی نقل میکند بعد هر دو را ردع میکند میفرماید کلاّ نه آن است نه این اینجا جای کرامت نیست اینجا جای حقارت نیست اینجا جای امتحان است آن کسی که ندارد مبتلا به فقر است آن کسی که دارد مبتلا به غنا است آن که سالم است مبتلا به سلامت است آن که بیمار است مبتلا به مرض است هم مرض ابتلا و امتحان است خدای سبحان میآزماید ببیند او در بیماری چه میکند هم سلامت و نشاط ابتلا است تا روشن بشود این شخص در سلامت چه میکند پس همة شئون زندگی ما ابتلاست و امتحان الهی است و اگر آن نعمت راستین را که قرآن روی آن تکیه میکند آن را نعمت میداند آن امنیت را, آن عزت را, آن صلاح را و امثال ذلک را خدا به کسی داد بخواهد سلب بکند تا آنها تغییر روحیه ندادند و در جانشان تیرگی پیدا نشد این نعم الهی از اینها سلب نمیشود پس اگر فرشتگان حافظند هم من امر الله هستند هم به امر الله چون هم من امر الله حافظند هم به امر الله حد مشخصی دارد چه وقت دست از صیانت و حراست برمیدارند آنوقتی که روحیههای مردم عوض بشود جان اینها از صفا به تیرگی مبدل بشود آنوقت است که ممکن است خدا ی سبحان به فرشتگان دستور صیانت و حفظ ندهد فرمود: ﴿ان الله لا یغیر بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم﴾ این نعمتهائی که خدای سبحان به انسانها داد هرگز از آنها نمیگیرد مگر اینکه اینها زمینة زوال نعمت را فراهم بکنند که مشابه این در سورة انفال هم هست در سورة انفال میفرماید ذلک یعنی جریان آل فرعون و امثال ذلک را که ذکرمیکند میفرماید ﴿کدأب آلفرعون والذین من قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم﴾ اینها را مستأصل کرد مستأصل کرد یعنی اصلشان را کند ریشهکنشان کرد؛ این کار را خدای سبحان تواناست چون ﴿والله شدید العقاب﴾ و گزافی در کار خدای حکیم نیست زیرا ﴿ذلک بأن الله لم یک مغیرا نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم﴾ خدای متعال نعمتی را که به یک انسان داد این امتحان است از آن طرف او موظف است که نپندارد که این تکریم است از این طرف نعمت الهی است دیگر اینها جزو نعم الهی هستند این نعمت را خدا نمیگیرد مگر اینکه انسان زمینة زوال نعمت را با تغییر روحیه فراهم بکند بأن الله لم یک اگر میفرماید لا یغیر از او استفاده میشد که این سنت خداست اما لم یک مغیّراً این مطلب را که به عنوان یک سنت لایتغیر الهی است بهتر تفهیم میکند خدا اینچنین نیست که نعمت را بگیرد مگر اینکه زمینة تغییر روحیه پیدا بشود ﴿بان الله لم یک مغیراً نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بأنفسهم﴾ اما کی تغییر دادن و چگونه تغییر دادن خدا هم به همة خصوصیات عالم است چون ﴿و ان الله سمیع علیم﴾ لذا باز جریان قوم فرعون را مثال میزند آیة53 سورة انفال و اینکه بین اعمال انسان و نعم الهی رابطه است این را هم قرآن کریم به عنوان یک وعده ذکر فرمود در سورة اعراف این وعده را بیان فرمود و آن این است که ولو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض و لکن کذبوا و اخذناهم بها کانو یکسبون اگر چنانچه مردم قراء و قصبات و منطقههای بشرنشین مؤمن باشند از نظر اعتقاد و با تقوا باشند از نظر عمل صالح که تنها اعتقاد کافی نیست تقوا یعنی عمل صالح هم لازم است اگر اینچنین باشند ما برکات سماوی و ارضی را به آنها خواهیم داد بر آنها نازل خواهیم کرد این آیه تلازم بین ایمان و تقوا از یک طرف و برخورداری از برکات الهی از طرف دیگر را تبیین میکند که ﴿ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء﴾ آنوقت این نعم الهی میشود برکات آنها هم چون مؤمن متقیاند در برابر این برکات خاضعند و بجا هم مصرف میکنند و شاکر هم خواهند بود. سرش آن است که انسان و اعمالی که از انسان صادر میشود جدای از نظام آفرینش نیست انسان که یک موجود جدای از نظام خلقت نیست تا اینچنین توهم بشود که ایمان و تقوای او چه نقشی دارد در حوادث روز, اینطور نیست انسان یک موجودی است از موجودات همین عالم همة اعمال و عقائد و رفتار و کردار او در جهان نقش دارد چه اینکه حوادث جهان در کیفیت تصمیمگیری انسان بینقش نیست پس انسان یک موجود جدا و گسیختهای از عالم نیست تا توهم بشود که صلاح او چگونه باعث نزول برکات میشود یا چگونه نماز استسقا باعث بارش باران خواهد شد یا چگونه دعا نظام را عوض میکند انسان یک واقعیتی است در کنار دیگر واقعیتها مجموعاً یک واقعیت یک حقیقت خواهند بود آن خدائی که جهان و انسان را آفرید دو چیز گسیخته و منقطع از هم که نیافرید تا گفته شود حسنات و سیئات انسان چه تأثیری در فضا و نظام آفرینش دارد یک رسالهای مرحوم بوعلی دارد برای اثبات اینکه بین اعمال امت و حوادث روز فاصله نیست یک سخن بلندی را در الهیات شفا دارد میفرماید به اینکه مبادا بپندارید که یک نماز خواندن یا دعا کردن در ریزش باران چه نقشی دارد دع هؤلاء المتشبهة بالفلاسفه سخن آنها که فیلسوفنما هستند رد کن آنها هنرشان این است که عقائد مردم را انکار کنند اکثر چیزی که تودة مسلمین برآنند اقرار دارند اینها قابل برهان است قربانیها صدقات صلهها صلة رحمها و دعاها و امثال ذلک در کل نظام اثر میکند آن حکیم متأله است که میتواند رابطة انسان و اعمال انسان با حوادث نظام را تبیین کند آنکه بگوید نماز استسقا یا دعا و صدقه چه نقشی دارد در نظام او نه نظام را شناخت نه انسان را شناخت او پنداشت انسان یک موجود جدا بافتهای است از تافتههای عالم اینطور که نیست انسان و همة خاطراتی که در او هست همة اعمالی که از او نشأت میگیرد مهرههای همین جهانند لذا در قرآن کریم به عنوان یک اصل در دو جا فرمود ﴿ان عدتم عدنا﴾ ﴿ان تعودو نعد﴾ شما برگردید لطف ما برمیگردد شما عوض شوید لطف ما عوض میشود اینطور نیست که شما هر کاری انجام بدهید حوادث و برکات عالم همانطور راه خودش راادامه بدهد و هیچ کاری هم با شما نداشته باشد اینطور نیست مسئلة کیفر و عقاب حسابش در قیامت جداست اما در مسئلة زوال نعمت و امثال ذلک هم در دنیا با اعمال شما مرتبط است وعدة کرامت و برکت داد نه وعدة رفاه و آسایش و پرخوری فرمود اگر مؤمن باتقوا باشید ما حیثیتتان را حفظ میکنیم برکات به شما میدهیم نه از باب استدراج اموالتان را فراوان بکنیم که گرفتار تکاثر بشوید شما را از کوثر برخوردار میکنیم نه گرفتار تکاثرتان بکنیم ولی دربارة عدهای تهدید فرمود فرمود آنهائی که رو به گناه رفتند ما آنها را گرفتار تکاثر میکنیم سرگرمشان میکنیم به مال فراوان تا عصیانشان و طغیانشان روزافزون بشود تا آنها را سخت بگیریم. بنابراین این کریمة سورة اعراف که ﴿ولو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء﴾ ما را وعدة تکاثر نداد که اگر آدم خوبی بودید همة نعم ظاهری و باطنی را آنقدر به شما میدهیم که همه توانمند شوید آن که تکاثر است آدم را به عنوان غفلت میگیرد ما به شما برکت میدهیم گاهی میبینید عمر یک انسانی برکت دارد با اینکه مانند دیگران به سر برده اما توانسته چندین جلد کتاب بنویسد چندین خدمت بکند چندین اثر از خود داشته باشد بعضیها همان عمر را هم دارند بیبرکت است آن جریانی که مرحوم ابن بابویة قمی(رضوان الله تعالی علیه) در امالیش از پیراهن خریدن حضرت امیر نقل کرده که رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود نشانة برکت این است که با این پول هم من پوشاک پیدا کردم هم او پوشاک پیدا کرده هم یک بندهای آزاد شده چند تا کار ما بوسیلة یک پول کم کردیم این را میگویند برکت خدا نفرمود اگر شما مؤمن باتقوا باشید ما ثروتمندتان میکنیم سرمایهدارتان میکنیم فرمود برکت به شما میدهیم که نیاز به غیر نداشته باشید یک, و اهل افراط و تفریط نباشید دو, و حیثیت و امنیتتان هم برقرار باشد سه و دیگر نعم اینچنینی و اگر چنانچه کسی بخواهد بیرویه برود ما اینها را مستأصل میکنیم, اینکه فرمود ﴿فیسحتکم بعذاب﴾ از طرف خدا یک عذابی میآید که شما را پوست کن میکند خلاصه اسحات میکند سحت یعنی پوست کندن درختی را اگر بخواهند خشک کنند اگر پوستش را بکنند کم کم گوشتش را بگیرند دیگر چیزی از آن باقی نمیماند کم کم به صورت یک پودری در میآید این حال را میگویند سحت و قرآن کریم از مال حرام هم تعبیر به سحت میکند فرمود سحت نخورید, سحت خوری و حرام خوری باعث میشود که ریشة آدم را میکند برای اینکه مال حرام ﴿أکّالون للسحت﴾ این مال حرام را از آن جهت که اگر هر جا راه پیدا کرده پوست آدم را میکند کم کم گوشت را میکند کم کم چوب خشک میکند اینگونه از عذابها را میگویند سحت فرمود ﴿فیسحتکم بعذاب﴾ گاهی خدا اینچنین میکند در این آیة سورة اعراف هم فرمود به اینکه اگر اهل قراء مؤمن و با تقوا باشند ما برکات ارضی و سماوی را بر اینها نازل میکنیم داشتن فرزند خوب برکت است, دوست خوب برکت است, شاگرد خوب برکت است, استاد خوب برکت است, همسایة خوب برکت است گاهی میبینید در اثر نداشتن یکی از اینها تمام آسایش انسان در خطر است اینطور نیست که برکات یعنی نعم مادی و دنیائی که قارون هم داشته آن که برکات نیست قرآن از آن تکاثر که به برکت نام نمیبرد همة اینها که یاد شده جزو برکات است حیثیت و آبرو هم محفوظ باشد جزو برکات است. برکات ارضی و سماوی را خدای سبحان به انسان مؤمن با تقوا مرحمت میکند فرمود این سنت الهی است اما ﴿ولکن کذبوا فأخذناهم بما کانوا یکسبون﴾ اینها آیات الهی را تکذیب کردند گرفتار مؤاخذات ما شدند که تتمة بحث باشد برای بعد به خواست خدا.
«والحمد لله رب العالمین
- توحید ربوبی
- نقش شیطان در خلقت
- نقش فرشتگان در حفاظت از انسان
- نقش فرشتگان در نزول نعمت آزمایش و بلاها
- ارتباط نزول نعمت با اعمال انسان
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امر الله ان الله لایغیر ما بقومٍ حتی یغیروا ما بأنفسهم واذا اراد الله بقومٍ سوءاً فلا مَردَّ له و ما لهم من دونه من وال﴾
در مقام بیان توحید ربوبی خدای تعالی مسئلة عالمیتِ حق تعالی به کل شیء را ذکر فرمودند بعد نحوة تدبیر انسان را بیان فرمودند و میفرمایند که انسان در تمام شئون در تحت تدبیر و حراست خدای سبحان است زیرا نه چیزی در جهان به کسی آسیب میرساند که بدون اذن حق باشد نه کسی از آسیبی محفوظ میماند که بغیر اذن حق باشد هم آسیب رسیدن به هر شیئی در تحت تدبیر خدای سبحان است هم صیانت از گزند و آسیب در تحت تدبیر خدای سبحان است, اینچنین نیست که یک حادثهای خودبخود به کسی برسد و آسیب برساند یا خودبخود کسی از آسیب و حادثهای محفوظ بماند هم برخورد یک حادثه بنام مصیبت در تحت تدبیر خدای سبحان است هم حفظ و صیانت از حوادث در تحت تدبیر خدای سبحان است دربارة اینکه خدا به کل شیءٍ حفیظ است این در سورة سبأ و در جاهای دیگر آمده ﴿انّ ربّی علی کل شیء حفیظ﴾ حفظ آسمانها و زمین به عهدة خداست که ﴿لایؤده حفظهما﴾ حفظ هر موجودی که یکی از آنها انسان است به عهدة خدای سبحان است ﴿انّ ربّی علی کل شیء حفیظ﴾ و چون خدا رب العالمین است پس ممکن نیست که در جهان هستی چیزی یافت بشود خواه به سود کسی یا زیان کسی مگر بإذنه تعالی چون قبلاً گذشت ﴿و کل شیء عنده بمقدارٍ﴾ یعنی هر چیزی که در جهان خلقت یافت میشود با اندازه و مقدار خلق میشود و همه به اذن الهی و به فرمان حق تعالی است بنابراین این مُعَقّبات که فرشتگان خاصیاند انسان را هم به امر الله حفظ میکنند هم از امر الله حفظ میکنند ﴿یحفظونه من امر الله﴾ یعنی از حوادثی که بخواهد روی بدهد این فرشتگان انسان را از امر خدا حفظ میکنند هیچ حافظی برای انسان جز خدای انسان نیست نه خود انسان آن قدرت را دارد که خویشتن را حفظ کند نه موجود دیگری آن توان را دارد که حافظ انسان باشد در سورة انبیاء این مطلب را به یک صورت دیگری بیان فرمود، فرمود: ﴿قل من یکلؤکم باللیل و النهار من الرحمن﴾ چه کسی کالیء و حافظ شماست شما را از خدا چه کسی حفظ میکند خودتان حفظ میکنید دیگری یا دیگران حافظ شماست؟ شب در حال خواب که از خود غافلید چه کسی شما را از خدا حفظ میکند ﴿قل من یکلؤکم﴾ای من یحفظکم ﴿باللیل والنهار من الرحمن﴾ از خدا اگر بخواهد آسیبی به شما برسد جز خود خدا حافظ دیگری شما را حفظ میکند مبدأ دیگری است که این توان را داشته باشد و جلو تدبیر الهی را بگیرد؟ این در سورة انبیاء آیة 42 است.
سئوال:
جواب: من نشویه است یعنی آنچه که از طرف خدای سبحان میآید از حوادث و تدبیرات.سئوال:
جواب: نه دیگر وقتی که من نشویه شد خوداین «من» این حرف آن چیزیهائی که نشأت میگیرد را تفهیم میکند یعنی آن چیزهائی که از طرف خدا میآید شما را از آنها کی حفظ میکند وقتی که بگوئیم از فلان شخص این حوادث به دستوراتی است که از آن شخص میرسد اگر من نشویه باشد این معنی را خود این حرف تبیین میکند منتها با کلائت و حفظ برای اینکه سازگار باشد نفرمودند من القهار فرمودند من الرحمن منشأش همان رحمت اوست که او شما را حفظ میکند بنابراین هیچ کالیء و هیچ حافظی نیست جز خدا؛ نه چیزی به غیر اذن خدا در جهان رخ میدهد نه چیزی انسان را غیر از خدا از حوادث حفظ میکند بنابراین انسان زیر پوشش مأموران الهی است این مأموران الهی از جلو و دنبال او را از امر خدا حفظ میکنند تا آن اجل معین برسد اینکه در دعای شریف کمیل آمده «و کم من عثارٍ وقیته و کم من مکروهٍ دفعته» بسیاری از لغزشهاست که تو حفظ کردی بسیاری از بلاهاست که تو دفع کردی انسان توجه به آن بلا ندارد تا دفعش کند بر فرض توجه قدرت دفعش را هم ندارد خیلی از لغزشهاست که انسان محفوظ میماند و نمیداند که در اثر صیانت و حراست کیست در بسیاری از موارد تصمیم میگیرد که کاری را انجام بدهد بعد پشیمان میشود و نکتة ندامت و پشیمانی برای او روشن نیست بعدها میفهمد و میگوید چه خوب شد من آن کار را نکردم اینطور نیست که گتره و گزاف تصمیم او به ندامت پشیمانی بشود بلکه یک مبدلیء است بنام مقلب القلوب که در حوادث دل اثر میگذارد اگر یک موحدی چون امیر المؤمنین(علیه السلام) باشد میگوید «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم حل العقود و نقض الهمم» و اگر یک انسان متعارف باشد میگوید پشیمان شدم روی تصادف روی شانس نمیداند که شانسی در کار نیست شانس یک امر وهمی است بدشانسی و خوش شانسی یک امری است که هم عقل او را باطل میکند هم نقل او را تخطئه میکند, توحید را و ربوبیت خدای سبحان را هم عقل اثبات میکند هم نقل اثبات میکند و تأیید میکند اگر کسی تابع عقل و وحی نبود خواه ناخواه در رهن وهم قرار میگیرد معتقد به شانس بدشانسی و خوش شانسی میشود اینطور نیست که یک حادثهای از انسان بطور تصادف و گتره از بین برود و سلب بشود اینچنین نیست هر حادثهای چه در صفحة جان چه در صحنة بدن رخ میدهد به اذن خدای سبحان است و حساب شده است اگر بعضی از بلاها دفع میشود آن خدائی که ﴿من یکلؤکم باللیل و النهار من الرحمن﴾ او کالیء و او حافظ بود اگر «و کم من عثارٍ وقیته» است روی حفظ اوست اگر «کم من مکروهٍ دفعته» است روی حفظ اوست پس هیچ کالیء وحافظی نیست مگر خدای سبحان, ﴿قل من یکلؤکم باللیل والنهار من الرحمن﴾ اگر در جریان اصحاب کهف فرمود اینها سیصد ونه سال خوابیدند که سیصد و نه سال قمری و سیصد سال شمسی اگر در بعضی از روایات دارد سیصد سال و در قرآن کریم دارد ﴿و لبثوا فی کهفهم ثلاث مائة سنین و ازدادوا تسعا﴾ روی همان تفاوت شمسی و قمری است اگر سیصد و نه سال قمری و سیصد سال شمسی خوابیدند قرآن کریم میفرماید خدا اینها را از پهلوئی به پهلوئی میغلتاند که لباسشان و بدنشان در اثر اینکه یک جا نخوابند آسیب نبیند در این خوابهای شبانة ما هم همینطور یک کسی هست که انسان را از این پهلو به آن پهلو بدون اینکه خود انسان بفهمد برای اینکه رفع خستگی بشود برای اینکه رنج نبیند برای اینکه آسیبی نبیند در خواب از یک پهلوئی به پهلوی دیگر میغلتاند یک چنین مدبّری انسان را تدبیر میکند چه در رؤیاهائی که میبیند چه در خوابهائی که میخوابد کالیء و حافظی جز رب العالمین نمیتواند باشد بنابراین ﴿له معقبات﴾ یا للانسان ﴿معقبات من بین یدیه و من خلفه﴾ یعنی یحیطون به ﴿یحفظونه من امر الله﴾ چه اینکه یحفظونه بامر الله چون آنکه به کل شیء حفیظ است خدای سبحان است و فرمود ﴿ان کل نفسٍ لما علیها حافظ﴾ و در جمع به جمع خطاب فرمود ﴿و ان علیکم لحافظین﴾ هم شما را حفظ میکنند و هم اعمالتان را ضبط میکنند اینطور نیست که خاطرات شما محو بشود و بگوئید که تاریخ این را از بین برد یک همچین چیزی یا در حافظة تاریخ هست اینها وهمند این در کتاب مبین ثبت است پیش فرشتگان که کرام الکاتبین هستند ثبت است چیزی از انسان فوت نمیشود همة گفتارها و رفتارهای انسان مضبوط است در سورة قاف برای اینکه ثابت بکند و بفرماید که تمام اعمال شما نوشته خواهد شد اینچنین فرمود ﴿ولقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید﴾ ما انسان را آفریدیم از وسوسههای نفس او هم باخبریم این نفس عامل قریب است برای وسوسه و شیطان عامل بعید است برای وسوسه یعنی شیطان اگر بخواهد خناسی که بخواهد ﴿یوسوس فی صدور الناس من الجنة والناس﴾ آن خناس اگر بخواهد وسوسه کند انسان را از راه نفس اماره و دیگر قوای انسانی میگیرد اینطور نیست که بلاواسطهٴ وهم یا خیال یا سائر قوای علمی و عملی نفس انسان را بگیرد و در انسان وسوسه کند این قوای نفسانی ابزار دست آن خناس خواهند شد مثل اینکه اگر سم بخواهد انسان را از بین ببرد بوسیلة دستگاه گوارش او او را از بین میبرد اینطور نیست که اگر سم در جیب انسان باشد او را از بین ببرد یا سمی را اگر کسی بخورد و هضم نکند ودستگاه گوارش آن را تحویل نگیرد انسان آسیب ببیند اینطور نیست آن سم اگر بخواهد انسانی را از بین ببرد با ابزار گوارشی او او را از بین میبرد
سئوال: جواب: نه. سئوال:
جواب: بله موسوس و عامل دیگری در کار هست که او را تحریک این هم ابزار دست اوست و مجری نقشههای اوست اوست که ﴿یوسوس فی صدور الناس من الجنة و الناس﴾ اوست که اغوا میکند و این قوا را در تحت تأثیر خود قرار میدهد و این شخص میشود تحت ولایت شیطان. سئوال:
جواب: نه دیگر تا آنجا که برسد بله کار نمیکند اگر بینابین باشد ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً﴾ باشد نفس لوامهای دارد راه توبه و انابه برای او باز است اگر به جائی برسد که ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ الا ای حال در این کریمه فرمود نفس وسوسه میکند در دیگر آیات فرمود به اینکه شیطان است که در صدور انسانها وسوسه میکند ﴿الخناس الذی یوسوس فی صدور الناس﴾ و آن خناس دو گروهند ﴿من الجنه والناس﴾ آن وسوسه کنندهها موسوسین دو گروهند یک قسمتشان جنتند جنها و پریها هستند یک قسمتشان هم مردمند مردمی که تحت تدبیر شیطان خوی شیطنت درآنها پیدا شده و جزء شیاطین الانس شدند به صورت دوست و رفیق انسان را گمراه میکنند ودر انسان وسوسه ایجاد میکنند. بنابراین این وسوسه را خدای سبحان فرمود ما میدانیم و تمام اعمال او و اقوال او مضبوط است برای اینکه ﴿اذ یتلقی المتلقیان عن الیمین و عن الشمال قعید﴾ آن دو فرشته و دو مأموری که برای رسیدن به کارهای او و حفظ گفتههای او مأموریت دارند یکدیگر را برخورد میکنند ملاقات میکنند یکی از طرف راست او میآید یکی از طرف چپ او میآید اذ یتلقی المتلقیان یکی عن الیمین است یکی «عن الشمال» است اینها قعیدند یعنی نشستهاند نگهبانند کمین کشیدهاند و در کمین نشستهاند هر دوی اینها یکی از طرف راست یکی از طرف چپ ﴿ما یلفظ من قولٍ الا لدیه رقیب عتید﴾ هیچ سخنی نمیگوید مگر اینکه در همان کنار گفتار او و در کنار زبان او و در کنار قول او یک رقیبی است عتید, نه اینکه یکی رقیب است دیگری عتید, نه این دو فرشته واین دو مأمور که یکی از طرف راست دیگری از طرف چپ آمدند کمین کردند آنجا قعیدند, قاعدند نشستهاند کمین کردهاند هیچ سخنی او نمیگوید مگر آنکه آن مأمور هم رقیب است هم عتید, رقیب است یعنی مراقب خوبی است مراقب به کسی میگویند که رقبه بکشد گردن بکشد تا خوب ببیند و چیزی از او فوت نشود یک انسانی که کمین کرده و گردن کشیده که خوب مواظب باشد چیزی از او فوت نشود یک چنین موجودی را میگویند رقیب, مراقب و عتید است مستعد است آماده است برای اینکه هر چه که او میگوید این ضبط کند پس هم آن مأمور ضبط حسنات رقیبی است عتید هم مأمور ضبط سیئات رقیبی است عتید و کل واحد قعیدند کمین کردند نشستند تا ببینند انسان چه میگوید ﴿ما یلفظ من قولٍ الا لدیه رقیب عتید﴾ که کل واحد اینها هم رقیبند هم عتیدند اینها برای اینکه حفظ بکنند در قیامت هر کسی که میآید ﴿و جائت کل نفسٍ معها﴾ ﴿جائت کل نفسٍ﴾ در حالیکه معها سائق و شهید که بحث دیگری است.
سئوال:
جواب: نه ظاهراً اینطور نیست که یکی رقیب باشد و دیگری عتید نه رقیبٌ عتیدٌ هر دو یا صفت است برای همان قعید یا خبرند برای همان قعید کل واحد هم رقیبند هم عتیدند هم مراقبند هم مستعدند؛ فتحصل که هیچ شأنی از شئون انسانی نیست مگر اینکه تحت محافظت فرشتگان الهی است این فرشتگان هم بامر الله کار میکنند هم من امرالله محافظت میکنند چون ﴿لکل اجلٍ کتاب﴾ برای هر چیزی فرصتی هست و مجالی هست ﴿و کل شیء عنده بمقدار﴾ این صیانت هم یک حدی دارد همانطوریکه قبلاً هم خوانده شد ﴿حتی اذا جائتهم﴾ تا اینکه فرصت مرگش فرابرسد ﴿جاء احدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون﴾ که اگر موقع زوال و هلاکتش فرابرسد مأموران الهی او را توفّی میکنند که این قبلاً بحثش گذشت, لذا در این آیة محل بحث سورة توبه فرمود ﴿ان الله لایغیر ما بقومٍ حتی یغیروا ما بأنفسهم و اذا اراد الله بقومٍ سوءً أفلا مرد لهُ ما لهم من دونه من وال﴾ اگرخدای متعالی تصمیم بر گرفتن و مؤاخذه کرد نه ردی در این کار هست نه این شخص سرپرستی غیر از خدا دارد قهراً بحث در این آیة کریمه در چند امر خواهد بود, یک امر این است که تمام فرشتگانی که انسان را تعقیب میکنند به اذن الله هستند به امر الله هستند چه اینکه من امر الله هم خواهد بود دیگر اینکه این مأمورانِ حفظ حد مشخصی دارند که تا کی حفظ بکنند اگر آن فرصت فرارسید چون برای هر انسانی یک اجلی است آن فرصت فرارسید دیگر این مأموران حفظ نخواهند کرد یا اگر آن گزند و آسیب به قضا و قدر الهی بخواهد برسد دیگر و کم من عثارٍ وقیته نخواهد بود آن چه وقت است؟ یک وقت است جریان مرگ است فرمود برای هر کسی ﴿هو الذی ... ثم قضی اجلاً و اجلٌ مسمیً عنده﴾ آن که اصل قضای اجل و مدت است یک وقت تغیّر نعمت است تحول حال است تبدل نعمت است و مانند آن. آن چه وقت است؟ یک وقت انسان میمیرد یک وقت انسان از عزت به ذلت یا از غناء به فقر یا از سلامت به مرض یا از امنیت به آشوب مبتلا میشود آن چه وقت است؟ مسئلة وفات را و مرگ را که قبلاً بحثش گذشت این در اوائل سورة انعام هست که ﴿هو الذی ... ثمّ قضی اجلاً و اجل مسمیً عنده﴾ و سائر آیات اما تبدل حال و زوال نعمت آن چه وقت است؟ چون فرشتگان همانطوریکه حافظ از مرگند حافظ از زوال نعمت هم هستند آن چه وقت است؟ آنرا فرمود به اینکه بین اعمال شما و حوادث یک ارتباط مستقیم برقرار است اعمال خیرتان نیات خیرتان اقدامات و حسنات شما با حوادث خوب که خدای متعالی تدبیر میکند رابطة خوبی برقرار است و هرگز خدای متعالی نعمتی را که به شما داد از شما نمیگیرد مگر اینکه شما عمداً در اثر بدرفتاری استحقاق دریافت نعمت را از خود سلب بکنید آن وقت است که مأموران الهی دیگر از شما صیانت نمیکنند حراست نمیکنند آنوقت است که شما را به حال خودتان وامیگذارند اینکه در ادعیه آمده «اللهم لاتکلنی الی نفسی طرفة عین» مرا به حال خود من وانگذار نه برای آن است که واگذاری انسان به خود انسان ممکن باشد چگونه ممکن است تفویض که انسان را خدای سبحان به خود او واگذار کند منظور از واگذار نکن یعنی لطفت و حفظت و عنایتت را از من سلب نکن والا نه خود من آن توان را دارم که در برابر حوادث مقاومت کنم نه دیگری میتواند آن مشکل را از من حل کند.
سئوال:
جواب: اینکه مصیبت نیست این به عنوان کیفر نیست این به عنوان آزمایش است نه زوال نعمت اینها همه بر نعم اینها افزوده میشود.
سئوال:
جواب: بله دیگر این یک امتحان الهی است معنیاش این نیست که ما مؤمن را در عالم مثل بهشت ﴿لایمسنا فیها نصب ولا یمسنا فیها لغوب﴾ «دارٌ بلبلاء محفوفة» همان حضرت امیر میفرماید بحث در خیر و شر نیست فعلاً آنچه در نظام آفرینش هست خیر است شر اصلاً در عالم نیست مگر قیاسی است چون آنچه در نظام آفرینش هست فعل خداست ﴿الذی احسن کل شیء خلقه﴾ او زیبا آفرید.
سئوال:
جواب: یعنی زوال نعمت, تحول حال اینها مربوط به اعمال است آن مصیبت برایش آموزنده است آن که بد نیست زوال نعمت بد است اما اگر چنانچه
سئوال:
جواب: نه دو تا حرف است یک وقت است که نعمت را میخواهند بگیرند یک وقت است که میخواهند بیازمایند. بیازمایند نعمت را از او نگرفتند زینب کبری علیها سلام در کوفه وقتی از او سئوال کردند کیف رأیت صنع الله و اخیک فرمود ما رأیت الا جمیلا بسیار کار خوبی بود اینکه مصیبت نیست زیرا هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم, اینها کسانی بودند که مشمول لطف خدا بودند خدا به مردم فرمود من که دینم را رها نمیکنم دینم را حفظ میکنم خواه ناخواه شما در خانههایتان بودید من یک عدة دیگر را میفرستادم جبهه اینطور نیست که اگر شما دین را یاری نکردید من دست از دینم بردارم ﴿لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم﴾ یک عده رادمردان میروند شما سعی کنید عقب نمانید این که اصل قرآنی است که خدا دست از دینش برنمیدارد اگر یک عده توفیق حمایت از دین را نداشتند خدا به آنها میگوید بنشینید ﴿و لکن کره الله انبعاثهم ثبتطهم و قیل قعدوا مع القاعدین﴾ به اینها میگوید بنشین تو نمیخواهد بروی چون دید که لائق نیستند توفیق رفتن و کمک را از اینها گرفت گفت بنشین به یک عده گفت شما این توفیق را داشته باشید شما بروید و به همة ما هم فرمود به اینکه شما اگر دست از یاری بردارید ما که دست از حمایت دینمان برنمیداریم که شما نشدید دیگری ﴿لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم﴾ زینب کبری فرمود اینها از آن گروهند که سرنوشتشان شهادت بود پس بنابراین ما باید شکر بکنیم نه باید صبر بکنیم ما رأیت الا جمیلا بسیار کار خوبی بود نه رأیته جمیلا حصر فرمود بنابراین اگر نعمتی را اگر خدای سبحان بخواهد بگیرد در اثر بیلیاقتی است اما اگر چنانچه اینها یک سلسله اموری باشد در حال آزمایش برای افرادی که در این مکتب تربیت شدند که ﴿لکیلا تأسوا علی مافاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم﴾ که هم در سخنان امیرالمؤمنین است هم در کلمات امام سجاد علیه السلام است که فرمود زهد راستین را خدای سبحان در دو کلمه خلاصه کرده فرمود زهد آن است که اگر دنیا رو کرد خوشحال نشوید برگشت نگران نباشید چون هر دو آزمایش است زاهدی اینچینین در هر دو حال میگوید خدا را شکر میکنیم آنگاه اگر خدای متعال نعمتی را بخواهد از یک کسی سلب بکند توفیقی را بخواهد از کسی بگیرد آن وارستگی را از کسی بخواهد بگیرد آن صفای ضمیر را از کسی بخواهد بگیرد این در اثر بدرفتاریها و گناههای اوست این نعم را بخواهد سلب بکند آن است یک وقت است به عنوان امتحان است اگر بخواهد به عنوان امتحان باشد در برابرش چیز دیگر میدهد این سلب مطلق نیست یک وقت است نه به عنوان کیفر است ﴿سخرها علیهم سبع لیالٍ و ثمانیة ایامٍ حسوماً﴾ یا به جائی رسید که ﴿فهل تری لهم من باقیه﴾ این کیفر هست
سئوال ...
جواب: بله دیگر آن مرز همان خود انسان است با میزان الهی که قرآن کریم میزان است آن وحی آسمانی میزان است ﴿لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان﴾ اگر خود انسان نتوانست تطبیق بکند به اهلش مراجعه میکند ﴿فاسئلوا اهل الذکر﴾ آیا این کیفر است یا آزمون بنابراین یک میزانی فرستادند بنام وحی قهراً اگر فرشتگان بخواهند انسان را من امر الله حفظ بکنند یک حد مشخصی دارد هم دربارة اصل اجل حد مشخصی دارد و هم دربارة زوال نعمت یک حد معینی دارد زوال نعمت را اینچنین فرمود که ما نعمی را که به شما دادیم آن عزت آن امنیت و آن حیثیت و عز و آبروئی که به شما دادیم از شما نمیگیریم مگر اینکه شما عمداً با سوء اختیار خود مقدمات زوال این نعمت را فراهم بکنید و آن هم گناهان مخصوص است اصل اینکه گناهان فی الجمله باعث زوال نعم هستند در دعای شریف کمیل هست «اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم» پس معلوم میشود بعضی از گناهان نعمتها را برمیگرداند پس این هست، قرآن کریم اصل را بیان میفرماید که ﴿ان الله لایغیر ما بقومٍ حتی یغیروا ما بأنفسهم﴾ که کارها قسمت مهم از درون شروع میشود بیرون را خیلی قرآن رویش اثر نمیگذارد برای اینکه نفس است که اثر ممکن است بیرون را اصلاح کنند ولی درون فاسد باشد ممکن است ابدان را اصلاح کنند ظاهرشان را اصلاح کنند اما انفسشان آلوده باشد آن جان است که اگر آلوده شد زمینة زوال نعمت را فراهم میکند و انسان هم اگر ستم میکند و یا گناه میکند و یا اسراف میکند بر خویشتن خویش ستم میکند که فرمود ﴿یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله﴾ انسان بر جان خود ستم میکند معیار همان جان خواهد بود پس اگر کسی از درون تیره شد زمینة زوال نعمت را خدا فراهم میکند آن که نعمت است در حقیقت والا آنچه که به نام وسائل رفاه و آسایش است اینها را در سورة فجر فرمود اینها آزمایش است اینها که نعمت نیست ما مردم را همواره میآزمائیم بعضی را مبتلا به مرض میکنیم بعضیها را مبتلا به سلامت میکنیم انسان سالم مبتلای به سلامت است تا از این امتحان خوب فراغت پیدا بکند انسان بیمار مبتلا به مرض است در جهانی که ما بسر میبریم در عالم دنیا به عنوان اکرام اینها مطرح نیستند اکرام در بهشت است و تحقیر در جهنم بیانی که از حضرت امیر علیه السلام است «الغنی و الفقر بعد العرض علی الله» الآن معلوم نیست کی فقیر است کی غنی است چون روز حساب فرانرسیده بعد العرض علی الله معلوم میشود کی فقیر است کی غنی است پس امروز روز محاسبه نیست امروز معلوم نیست کی غنی است کی فقیر آنروز روشن میشود کی دارد و کی ندارد, در سورة فجر فرمود ما هر چه به اینها میدهیم آزمایش است ﴿فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمنی و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربی اهانن کلا﴾ این کلا حرف ردع هست برای هر دو پندار فرمود انسان عادی اینچنین است که اگر وضعش رو به راه شود میگوید خدا مرا اکرام کرد درحالیکه کرم به تقوا است نه به نعم اگر وضعش رو به راه نبود میگوید خدا مرا اهانت کرده است درحالیکه اهانت به عصیان است نه به نداری این پندارها را از انسانهای عادی نقل میکند بعد هر دو را ردع میکند میفرماید کلاّ نه آن است نه این اینجا جای کرامت نیست اینجا جای حقارت نیست اینجا جای امتحان است آن کسی که ندارد مبتلا به فقر است آن کسی که دارد مبتلا به غنا است آن که سالم است مبتلا به سلامت است آن که بیمار است مبتلا به مرض است هم مرض ابتلا و امتحان است خدای سبحان میآزماید ببیند او در بیماری چه میکند هم سلامت و نشاط ابتلا است تا روشن بشود این شخص در سلامت چه میکند پس همة شئون زندگی ما ابتلاست و امتحان الهی است و اگر آن نعمت راستین را که قرآن روی آن تکیه میکند آن را نعمت میداند آن امنیت را, آن عزت را, آن صلاح را و امثال ذلک را خدا به کسی داد بخواهد سلب بکند تا آنها تغییر روحیه ندادند و در جانشان تیرگی پیدا نشد این نعم الهی از اینها سلب نمیشود پس اگر فرشتگان حافظند هم من امر الله هستند هم به امر الله چون هم من امر الله حافظند هم به امر الله حد مشخصی دارد چه وقت دست از صیانت و حراست برمیدارند آنوقتی که روحیههای مردم عوض بشود جان اینها از صفا به تیرگی مبدل بشود آنوقت است که ممکن است خدا ی سبحان به فرشتگان دستور صیانت و حفظ ندهد فرمود: ﴿ان الله لا یغیر بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم﴾ این نعمتهائی که خدای سبحان به انسانها داد هرگز از آنها نمیگیرد مگر اینکه اینها زمینة زوال نعمت را فراهم بکنند که مشابه این در سورة انفال هم هست در سورة انفال میفرماید ذلک یعنی جریان آل فرعون و امثال ذلک را که ذکرمیکند میفرماید ﴿کدأب آلفرعون والذین من قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم﴾ اینها را مستأصل کرد مستأصل کرد یعنی اصلشان را کند ریشهکنشان کرد؛ این کار را خدای سبحان تواناست چون ﴿والله شدید العقاب﴾ و گزافی در کار خدای حکیم نیست زیرا ﴿ذلک بأن الله لم یک مغیرا نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم﴾ خدای متعال نعمتی را که به یک انسان داد این امتحان است از آن طرف او موظف است که نپندارد که این تکریم است از این طرف نعمت الهی است دیگر اینها جزو نعم الهی هستند این نعمت را خدا نمیگیرد مگر اینکه انسان زمینة زوال نعمت را با تغییر روحیه فراهم بکند بأن الله لم یک اگر میفرماید لا یغیر از او استفاده میشد که این سنت خداست اما لم یک مغیّراً این مطلب را که به عنوان یک سنت لایتغیر الهی است بهتر تفهیم میکند خدا اینچنین نیست که نعمت را بگیرد مگر اینکه زمینة تغییر روحیه پیدا بشود ﴿بان الله لم یک مغیراً نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بأنفسهم﴾ اما کی تغییر دادن و چگونه تغییر دادن خدا هم به همة خصوصیات عالم است چون ﴿و ان الله سمیع علیم﴾ لذا باز جریان قوم فرعون را مثال میزند آیة53 سورة انفال و اینکه بین اعمال انسان و نعم الهی رابطه است این را هم قرآن کریم به عنوان یک وعده ذکر فرمود در سورة اعراف این وعده را بیان فرمود و آن این است که ولو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض و لکن کذبوا و اخذناهم بها کانو یکسبون اگر چنانچه مردم قراء و قصبات و منطقههای بشرنشین مؤمن باشند از نظر اعتقاد و با تقوا باشند از نظر عمل صالح که تنها اعتقاد کافی نیست تقوا یعنی عمل صالح هم لازم است اگر اینچنین باشند ما برکات سماوی و ارضی را به آنها خواهیم داد بر آنها نازل خواهیم کرد این آیه تلازم بین ایمان و تقوا از یک طرف و برخورداری از برکات الهی از طرف دیگر را تبیین میکند که ﴿ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء﴾ آنوقت این نعم الهی میشود برکات آنها هم چون مؤمن متقیاند در برابر این برکات خاضعند و بجا هم مصرف میکنند و شاکر هم خواهند بود. سرش آن است که انسان و اعمالی که از انسان صادر میشود جدای از نظام آفرینش نیست انسان که یک موجود جدای از نظام خلقت نیست تا اینچنین توهم بشود که ایمان و تقوای او چه نقشی دارد در حوادث روز, اینطور نیست انسان یک موجودی است از موجودات همین عالم همة اعمال و عقائد و رفتار و کردار او در جهان نقش دارد چه اینکه حوادث جهان در کیفیت تصمیمگیری انسان بینقش نیست پس انسان یک موجود جدا و گسیختهای از عالم نیست تا توهم بشود که صلاح او چگونه باعث نزول برکات میشود یا چگونه نماز استسقا باعث بارش باران خواهد شد یا چگونه دعا نظام را عوض میکند انسان یک واقعیتی است در کنار دیگر واقعیتها مجموعاً یک واقعیت یک حقیقت خواهند بود آن خدائی که جهان و انسان را آفرید دو چیز گسیخته و منقطع از هم که نیافرید تا گفته شود حسنات و سیئات انسان چه تأثیری در فضا و نظام آفرینش دارد یک رسالهای مرحوم بوعلی دارد برای اثبات اینکه بین اعمال امت و حوادث روز فاصله نیست یک سخن بلندی را در الهیات شفا دارد میفرماید به اینکه مبادا بپندارید که یک نماز خواندن یا دعا کردن در ریزش باران چه نقشی دارد دع هؤلاء المتشبهة بالفلاسفه سخن آنها که فیلسوفنما هستند رد کن آنها هنرشان این است که عقائد مردم را انکار کنند اکثر چیزی که تودة مسلمین برآنند اقرار دارند اینها قابل برهان است قربانیها صدقات صلهها صلة رحمها و دعاها و امثال ذلک در کل نظام اثر میکند آن حکیم متأله است که میتواند رابطة انسان و اعمال انسان با حوادث نظام را تبیین کند آنکه بگوید نماز استسقا یا دعا و صدقه چه نقشی دارد در نظام او نه نظام را شناخت نه انسان را شناخت او پنداشت انسان یک موجود جدا بافتهای است از تافتههای عالم اینطور که نیست انسان و همة خاطراتی که در او هست همة اعمالی که از او نشأت میگیرد مهرههای همین جهانند لذا در قرآن کریم به عنوان یک اصل در دو جا فرمود ﴿ان عدتم عدنا﴾ ﴿ان تعودو نعد﴾ شما برگردید لطف ما برمیگردد شما عوض شوید لطف ما عوض میشود اینطور نیست که شما هر کاری انجام بدهید حوادث و برکات عالم همانطور راه خودش راادامه بدهد و هیچ کاری هم با شما نداشته باشد اینطور نیست مسئلة کیفر و عقاب حسابش در قیامت جداست اما در مسئلة زوال نعمت و امثال ذلک هم در دنیا با اعمال شما مرتبط است وعدة کرامت و برکت داد نه وعدة رفاه و آسایش و پرخوری فرمود اگر مؤمن باتقوا باشید ما حیثیتتان را حفظ میکنیم برکات به شما میدهیم نه از باب استدراج اموالتان را فراوان بکنیم که گرفتار تکاثر بشوید شما را از کوثر برخوردار میکنیم نه گرفتار تکاثرتان بکنیم ولی دربارة عدهای تهدید فرمود فرمود آنهائی که رو به گناه رفتند ما آنها را گرفتار تکاثر میکنیم سرگرمشان میکنیم به مال فراوان تا عصیانشان و طغیانشان روزافزون بشود تا آنها را سخت بگیریم. بنابراین این کریمة سورة اعراف که ﴿ولو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء﴾ ما را وعدة تکاثر نداد که اگر آدم خوبی بودید همة نعم ظاهری و باطنی را آنقدر به شما میدهیم که همه توانمند شوید آن که تکاثر است آدم را به عنوان غفلت میگیرد ما به شما برکت میدهیم گاهی میبینید عمر یک انسانی برکت دارد با اینکه مانند دیگران به سر برده اما توانسته چندین جلد کتاب بنویسد چندین خدمت بکند چندین اثر از خود داشته باشد بعضیها همان عمر را هم دارند بیبرکت است آن جریانی که مرحوم ابن بابویة قمی(رضوان الله تعالی علیه) در امالیش از پیراهن خریدن حضرت امیر نقل کرده که رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود نشانة برکت این است که با این پول هم من پوشاک پیدا کردم هم او پوشاک پیدا کرده هم یک بندهای آزاد شده چند تا کار ما بوسیلة یک پول کم کردیم این را میگویند برکت خدا نفرمود اگر شما مؤمن باتقوا باشید ما ثروتمندتان میکنیم سرمایهدارتان میکنیم فرمود برکت به شما میدهیم که نیاز به غیر نداشته باشید یک, و اهل افراط و تفریط نباشید دو, و حیثیت و امنیتتان هم برقرار باشد سه و دیگر نعم اینچنینی و اگر چنانچه کسی بخواهد بیرویه برود ما اینها را مستأصل میکنیم, اینکه فرمود ﴿فیسحتکم بعذاب﴾ از طرف خدا یک عذابی میآید که شما را پوست کن میکند خلاصه اسحات میکند سحت یعنی پوست کندن درختی را اگر بخواهند خشک کنند اگر پوستش را بکنند کم کم گوشتش را بگیرند دیگر چیزی از آن باقی نمیماند کم کم به صورت یک پودری در میآید این حال را میگویند سحت و قرآن کریم از مال حرام هم تعبیر به سحت میکند فرمود سحت نخورید, سحت خوری و حرام خوری باعث میشود که ریشة آدم را میکند برای اینکه مال حرام ﴿أکّالون للسحت﴾ این مال حرام را از آن جهت که اگر هر جا راه پیدا کرده پوست آدم را میکند کم کم گوشت را میکند کم کم چوب خشک میکند اینگونه از عذابها را میگویند سحت فرمود ﴿فیسحتکم بعذاب﴾ گاهی خدا اینچنین میکند در این آیة سورة اعراف هم فرمود به اینکه اگر اهل قراء مؤمن و با تقوا باشند ما برکات ارضی و سماوی را بر اینها نازل میکنیم داشتن فرزند خوب برکت است, دوست خوب برکت است, شاگرد خوب برکت است, استاد خوب برکت است, همسایة خوب برکت است گاهی میبینید در اثر نداشتن یکی از اینها تمام آسایش انسان در خطر است اینطور نیست که برکات یعنی نعم مادی و دنیائی که قارون هم داشته آن که برکات نیست قرآن از آن تکاثر که به برکت نام نمیبرد همة اینها که یاد شده جزو برکات است حیثیت و آبرو هم محفوظ باشد جزو برکات است. برکات ارضی و سماوی را خدای سبحان به انسان مؤمن با تقوا مرحمت میکند فرمود این سنت الهی است اما ﴿ولکن کذبوا فأخذناهم بما کانوا یکسبون﴾ اینها آیات الهی را تکذیب کردند گرفتار مؤاخذات ما شدند که تتمة بحث باشد برای بعد به خواست خدا.
«والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است