- 1084
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 84 تا 86 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 84 تا 86 سوره بقره
- میثاق الهی بر عدم خونریزی
- میثاق الهی بر عدم یاری ظالم
- دنیا طلبی بنیاسرائیل
- عذاب شدید بنیاسرائیل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَتَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ٭ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ یَأْتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ٭ أُوْلئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ﴾
در شمارش نعمی که خدای سبحان بر بنیاسرائیل روا داشت، مسائل اخلاقی و فقهی و اجتماعی را هم مطرح میکند، میفرماید: اینها هدایتهای الهی بود که بر شما تنزّل کرد و شما شاهد این هدایتهای الهی بودید مع ذلک به این هدایتها مهتدی نشدید و راه نیافتید، ضمن اینکه به بنیاسرائیل هشدار میدهد به مسلمین و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) هم اعلام میدارد که توقعتان را از یهودیها کم کنید اینکه در وسط جریان بنیاسرائیل آیهٴ ٧٥ را مطرح کرد، فرمود: ﴿أفتطمعون أن یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله﴾ ؛ این ناظر به آن است که شما طمع نداشته باشید که یهودیها دین شما را بپذیرند، زیرا با موسای کلیم(سلام الله علیه) از نظر نژاد متّحد بودند و آیات بیّنه موسای کلیم(سلام الله علیه) را از نزدیک مشاهده کردند مع ذلک تحریف کردند. شما فقط دعوت و هدایت کنید، طمع نکنید که اگر چنانچه به ندای شما پاسخ ندادند یأسی دامنگیرتان بشود، اینها طبعشان همین است.
در این کریمه فرمود: ﴿وإذ أخذنا میثاقکم لاتسفکون دماءکم ولاتخرجون أنفسکم﴾؛ ما از شما بنیاسرائیل پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید، این جمله ﴿لاتسفکون﴾ و همچنین ﴿لاتخرجون﴾ خبری است که به داعی انشا القا شده است و نفیایست که کار نهی را میکند. نظیر: ﴿و إذ أخذنا میثاق بنیإسرائیل﴾ که ﴿لاتعبدون إلاّ الله﴾ آن جملهٴ ﴿لاتعبدون﴾ هم خبریه بود که مفید انشا بود و نفیی بود که مفید نهی بود، و جملهٴ خبریه که به داعی انشا القا بشود آکد در انشا است. «یعید» که به معنای «أعد» باشد أقوای از خود «أعد» است. در این دو تعبیر هم فرمود: ما تعهد گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و یکدیگر را تبعید نکنید؛ ﴿لاتسفکون دماءکم ولاتخرجون أنفسکم من دیارکم﴾.
معیار اتحاد
ـ دین الهی، عامل وحدت جوامع انسانی
دین باعث میشود که افراد متدیّن به آن دین، یک واحد باشند، اینکه گفته شد: ﴿إنّما المؤمنون إخوة﴾ برای آن است که همه در تحت تدبیر یک پدر به نام رسول خدا(صلیّ الله علیه و آله وسلّم) به سر میبرند و اگر حضرت فرمود: «أنا وعلّی أبوا هذه الأُمّة» برای آن است که امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) به منزلهٴ نفس وجود مبارک پیغمبر است، لذا امّت فرزندان یک پدرند، چون فرزندان یک پدرند، قهراً با یکدیگر نسبت اخوت دارند، لذا فرمود: ﴿إنّما المؤمنون إخوة﴾ ، این اختصاصی به خاتم أنبیا ندارد، بلکه هر پیغمبری به منزلهٴ پدر روحانی آن امّت است و فرزندان او، امّتان او به منزله فرزندان اویند، قهراً در حکم برادران هم خواهند بود و یک خون در همه جاری است؛ لذا به بنیاسرائیل میفرماید: شما خونهای خود را نریزید و خود را تبعید نکنید، چون شما بیگانه نیستید. اگر حقیقت انسان را دین او میسازد و همه شما دارای یک دینید ؛ پس دارای یک حقیقتید، اگر کسی دیگری را کشت، مثل آن است که خود را کشته باشد و اگر کسی دیگری را تبعید کرد، مثل آن است که خود را تبعید کرده باشد؛ لذا من از شما تعهّد گرفتم که خود را نکشید و خود را هم تبعید نکنید؛ ﴿لاتسفکون دماءکم ولاتخرجون أنفسکم من دیارکم﴾؛ اگر کسی را کشتید در حقیقت خود را کشتید و اگر کسی را تبعید کردید در حقیقت خود را از شهر راندید، گذشته از اینکه این عمل موجب قصاص میشود و در قصاص خود قاتل از بین میرود و در نتیجه قتل او مثل آن است که قیام کرده باشد برای ریختن خون خود. گذشته از آن نکته، این نکته هم در بین هست؛ لذا در سورهٴ مبارکه نور میفرماید: وقتی شما وارد محافل شدید بر خودتان سلام بکنید یعنی آنکه در مجلس نشسته است و شما هم که وارد مجلس شدید جمعاً یک خون در شما جاری است، یک حقیقت در شما روان است وقتی بر او سلام کردید مثل آن است که بر خود سلام کردید، آیهٴ ٦١ سورهٴ نور این است که ﴿فإذا دخلتم بیوتاً فسلّموا علی أنفسکم تحیة من عندالله مبارکةً طیبة﴾ ؛ وقتی وارد خانهای میشوید بر خودتان سلام بکنید یعنی وقتی دیگران حضور دارند، بر دیگران سلام کردید بر خودتان سلام کردید، آن دیگران مسلمانند و مسلمانها برادر هماند، چون فرزند یک پیغمبرند، از یک حقیقت نشأت گرفتهاند.
ـ نور و رحمت، پدر و مادر مؤمن
صاحب محاسن برقی(رضوان الله علیه) در آن کتاب شریفش نقل میکند از معصوم(علیه السلام) که «فالمؤمن ... أبوه النور وأُمّه الرّحمة» ؛ مؤمن فرزند نور است و رحمت. یعنی پدر او نور است و مادر او رحمت، یعنی از یک عاطفه عقلی و از یک عقل عطوف خلق شده است. «فالمؤمن ... أبوه النور و أُمّه الرّحمة» اگر همهٴ مؤمنین فرزندان عقل و رحمتند، اگر عقل رئوفانه و رحمت عاقلانه بر همهٴ مؤمنین سایه میافکند، پس اینها یک حقیقتند، لذا فرمود: ﴿فإذا دخلتم بیوتاً فسلّموا علی أنفسکم تحیة من عندالله مبارکةً طیبة﴾ این یک تحیت است، این یک درود است، سلام دعا نیست، درود است، کلام آدمی است، لذا در نماز کسی نمیتواند عمداً سلام بکند. اگر کسی عمداً سلام کرد نمازش باطل است چون کلام آدمی است برخلاف دعا، که انسان در صلات در هر حالی که باشد میتواند دعا کند. سلام، درود است نه دعا، تحیت است نه دعا، کلام آدمی است منتها در شرایط خاص جایز شد. فرمود به اینکه شما وقتی وارد میشوید بر خودتان درود بفرستید. وقتی کسی در مجلس نشسته است، شما بر او سلام کردید در حقیقت بر خود درود فرستادید؛ چون شما و آنها یک حقیقت را حیازت کردید و یک حقیقت در همه شما جاری است، این مصحّح اطلاق کلمه أنفس است بر این جامعه.
در این کریمه هم که فرمود: ما از بنیاسرائیل تعهد گرفتیم که خونشان را نریزند و خودشان را تبعید نکنند یعنی یکدیگر را نکشند و یکدیگر را تبعید نکنند. این یک اصل کلی است نه مخصوص مسلمین است نه مخصوص بنیاسرائیل، بلکه محور وحدت، همان دین است.
ـ بنی آدم اعضای یکدیگرند
اگر رهبر الهی یکی بود، دین همه یکی بود، متدینین به آن دین به منزله یک نفسند و برادر هم خواهند بود؛ لذا مرحوم امین الاسلام طبرسی(رضوان الله علیه) آن حدیث معروف را در ذیل همین آیه نقل کرده است که مؤمنین به منزله یک پیکرند و اگر عضوی از اعضای این پیکر درد بیاید سایر اعضاء آرام نمیگیرند آن حدیث معروف را در ذیل همین آیه نقل کرد یعنی آیه محل بحث سورهٴ بقره فرمود: ﴿وإذ أخذنا میثاقکم﴾ که ﴿لاتسفکون دماءکم ولاتخرجون أنفسکم من دیارکم﴾.
اقرار و شهادت
اینکه خدای سبحان فرمود: من میخواهم آدم در زمین خلق کنم، خلیفه خلق کنم، فرشتگان گفتند به اینکه اینها ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ﴾ خدای سبحان ردع نکرد، نفرمود: انسانها این چنین نیستند، بلکه در طیّ این جریانها تأیید کرد، فرمود: انسان اگر آن هدایتهای الهی نباشد طبعش این است با اینکه هدایتهای الهی آمده است او أهل سفک دماء و تبعید و امثال ذلک است و اگر هدایتهای الهی نمیبود چه میکرد؟ فرمود: ما از شما تعهد گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و یکدیگر را از دیارتان تبعید نکنید و شما هم اقرار کردید و شاهد بر اقرار هم بودید. یعنی در تورات ما این مسائل را گفتیم و شما هم به تورات ایمان آوردید، پس ایمان آوردن به تورات عبارت از تعهّد سپردن بود و ما هم که تورات را بر شما نازل کردیم و ایمان را واجب کردیم از شما تعهد گرفتیم و شما شاهد این صحنهٴ تعهّد هم بودید.
ـ تفاوت اقرار و شهادت
﴿ثمّ أقررتم وأنتم تشهدون﴾ که این شهادت وقتی که مال نفس باشد در حدّ اقرار است، به منزلهٴ اقرار است و تأکید است و امّا شهادت اگر درباره غیر باشد معنای خاص خود را دارد. اینکه گاهی خدای سبحان میفرماید که در قیامت نفس آنها علیه آنها شهادت میدهد، آنجا شهادت به منزلهٴ اقرار است در حقیقت. ﴿وشهدوا علی أنفسهم﴾ ؛ این شهادت بر نفس در حقیقت، اقرار است.
آنگاه فرمود: ﴿ثمّ أنتم هولاء تقتلون أنفسکم﴾؛ شما همانهایی بودید که بعد از تعهّد سپردن شروع کردید به خونریزی و یکدیگر را کشتید و از دیارتان هم تبعید کردید. ﴿و تخرجون فریقاً منکم من دیارهم﴾؛ گروهی از خود را که مظلوم بودند کشتید و گروهی هم که محروم بودند آنها را تبعید کردید.
تبیین معنای «تظاهرون»
در این کار تظاهر کردید ﴿تظاهرون علیهم بالإثم والعدوان﴾؛ تظاهر یعنی ظهر هم شدن، ظهیر هم شدن، پشتیبان هم شدن، پشت به پشت هم دادن و مانند آن، فرمود: شما تظاهر کردید، یعنی ظهیر هم شدید، کمک هم شدید تا عدّهای را بکشید و عدّهای را تبعید؛ کنید. چون گفتند: در مدینه أوس و خزرج زندگی میکرد که دو برادر بودند، فرزندان این برادر قبیلهای تشکیل دادند به نام قبیلهٴ اوس، و فرزندان آن برادر قبیلهای تشکیل دادند به نام قبیلهٴ خزرج، اینها در جاهلیت به سر میبردند و موحّد نبودند و همیشه با عداوت و منازعه به سر میبردند، یهودیها هم سه گروه بودند، آنها هم اختلاف داشتند. گاهی برای کوبیدن رقیب خود از أوس یا خزرج علیه خود یهودیها هم استفاده میکردند یعنی وقتی این قبیله از یهود میخواست آن قبیلهٴ از یهود را از بین ببرد از أوس یا از خزرج که هم پیمانشان بودند در این گونه از مراسم ستم مدد میگرفتند. میفرماید: شما تظاهر کردید یعنی ظهیر هم شدید، پشتیبان هم شدید تا بعضی را بکشید، بعضی را هم تبعید کنید؛ ﴿وتظاهرون علیهم بالإثم والعدوان﴾.
تعاون برای حق و تظاهر برای باطل
یک وقت انسان خود دست به گناه میزند، یک وقت ظهیر دیگری میشود، خدای سبحان فرمود: نه تنها شما حق ندارید دست به گناه دراز کنید، بلکه حق ندارید پشتیبان گناهکار هم باشید. در سورهٴ مبارکهٴ مائده، وقتی جریان تعاون بر خیر و نیکی را یاد میکند، تعاون بر إثم و عدوان را هم تحریم میکند: آیهٴ ٢ سورهٴ مائده این است که فرمود: ﴿وتعاونوا علی البرّ والتقوىٰ ولاتعاونوا علی الإثم والعدوان﴾ ؛ هرگز کمک یکدیگر نباشید که معصیت و تعدّی تحقّق پیدا کند، در بیانات موسای کلیم(سلام الله علیه) هست که میگوید: ﴿ربّ بما أنعمت علیّ فلن أکون ظهیراً للمجرمین﴾ پروردگارا به شکرانهٴ این نعمتی که به من دادی، من هرگز ظهیر مجرم نخواهم بود، پشتیبان مجرم نخواهم بود، از مجرم حمایت نخواهم کرد. این هم که در تمام نمازها ما عرض میکنیم: خدایا! ﴿إهدنا الصراط المستقیم ٭ صراط الذین أنعمت علیهم﴾ ، یکی از این بارزترین ﴿أنعمت علیهم﴾ همان موسای کلیم(سلام الله علیه) است. موسای کلیم میگوید: ﴿ربّ بما أنعمت علیّ فلن أکون ظهیراً للمجرمین﴾ ؛ پروردگارا به شکرانهٴ این نعمتی که به من دادی من هرگز پشتیبان مجرم نیستمأ باید ما هم در تمام نمازها این را از خدای سبحان مسئلت میکنیم، یعنی خدایا! آن توفیق را به ما بده که ما هرگز ظهیر مجرم نباشیم، بگوئیم: ﴿ربّ بما أنعمت علی فلن أکون ظهیراً للمجرمین﴾ در این کریمه فرمود: نه تنها شما حق ندارید معصیت و تعدّی کنید بلکه حق ندارید، معین معصیت کار و متعدّی باشید؛ ﴿ولاتعانوا علی الإثم والعدوان﴾ ، قبلش فرمود: ﴿و تعاونوا على البرّ والتقوىٰ﴾ ، بعد هم فرمود: ﴿و لا تعاونوا على الإثم والعدوان﴾ ؛ این تعاون را هم تحریم کردند. در این کریمه فرمود: شما تظاهر میکنید بر قتل و تبعید یعنی ظهیر یکدیگر میشوید، ﴿تظاهرون علیهم﴾ به زیان این محرومین، که با قتل یا تبعید بر آنها ستم میکنید. ﴿تظاهرون علیهم بالإثم والعدوان﴾ این یک مطلب.
تناقض در رفتار بنیاسرائیل
مطلب دیگر آن است که شما روی همان خوی عاطفی که دارید یا ملیّتی که در شما هست اگر یکی از همین تبعید شدهها، یا یکی از همین افرادی که زیر سلطهٴ شما قرار دارند به اسارت دیگران درآمدند و تا فدیه ندادند آزاد نمیشوند، شما حاضرید فدیه آنها را بپردازید، فدای آنها را بدهید و آنها را آزاد کنید. این کار را میکنید و از آن طرف از کشتن و تبعید کردن و تظاهر بر تبعید هم باکی ندارید، در حالی که هم تبعید کردن حرام است، هم کشتن حرام است. شما میکوشید و اینها را از دیار بیرون میکنید ولی اگر اسیر شدند آنها را آزاد میکنید، خب آزاد کردن اسیر لازم است بر شما طبق دستور تورات، پرهیز از خونریزی و تبعید هم لازم است بر شما طبق دستور تورات، شما آنچه که به میلتان است عمل میکنید، آنچه که به میلتان نیست عمل نمیکنید معلوم میشود محور عمل میل است نه وحی.
ـ هوا مداری و هرس محوری
اینکه میبینید در بعضی از امور انسان مطابق با شریعت عمل میکند، در بعضی از امور عمل نمیکند برای اینکه آن امور را مطابق میل خود تشخیص داد، معلوم میشود محور کار او میل اوست نه وحی الهی در سورهٴ نور یک قسمتی از این مسائل را مطرح کرد و در سورهٴ مؤمنون هم قسمت دیگر را فرمود به اینکه: شما بر محور میلتان عمل میکنید نه بر محور حق اگر چیزی مطابق میلتان بود که میپذیرید، و اگر چیزی مطابق میلتان نبود نمیپذیرید. سورهٴ مبارکهٴ نور آیهٴ ٤٧ به بعد این است که ﴿وإذ دعوا إلی الله ورسوله لیحکم بینهم إذا فریق منهم معرضون ٭ وإن یکن لهم الحقّ یأتوا إلیه مدعنین﴾ ؛ اگر محکمه رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) به نفع اینها حکم بکند، میآیند، اگر به نفع اینها حکم نکند، نمیآیند. معلوم میشود اینها تابع هوایند نه تابع حق، ﴿أفی قلوبهم مرضٌ أم ارتابوا أم یخافون أن یَحِیف الله علیهم ورسوله بل أُولئک هم الظالمون﴾ اگر به نفع آنها باشد میآیند، اگر به ضررشان باشد نمیآیند، این معلوم میشود تابع وحی نیستند، تابع میلند. در این کریمه هم میفرماید: چیزی که مطابق میل شماست انجام میدهید، چیزی هم که مطابق میل شما نیست انجام نمیدهید.
ـ کفر محض سر منشأ ایمان به بعض و کفر به بعض
اینکه میگویند: ﴿نؤمن ببعض ونکفر ببعض﴾ ؛ در حقیقت کافر محض هستند نه اینکه در همان بعض مصاب باشند، اگر کسی گفت: ﴿نؤمن ببعض و نکفر ببعض﴾ چرا کافر است؟ برای اینکه به آن بعض هم در حقیقت ایمان نیاورده است، به آن بعضی که مؤمن است، چون مطابق با میل او است ایمان آورده است پس معلوم میشود اساس میل اوست، نه حق نه وحی. اگر کسی گفت: ﴿نؤمن ببعض ونکفر ببعض﴾ ، او کافر محض است.
این نظیر معصیت نیست که بعضی از کارها را بکند و بعضی از کارها را نکند، اگر کسی بعضی از معاصی را مرتکب بشود، بعضی از اطاعات را مرتکب بشود، این جز کسانی است که ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً﴾ این در قیامت حسابی دارد و امید نجات هست، ولی اگر کسی بگوید: ما این بخش از اسلام را قبول داریم، آن بخش از اسلام را قبول نداریم، این کافر محض است چرا؟ چون معلوم میشود آنچه را که قبول ندارد از آن جهت است که مطابق با تشخیص او نیست و آنچه را که قبول دارد مطابق با تشخیص خودش میداند، پس محور پذیرش او تشخیص خود اوست یعنی او به نظر خود احترام میگذارد، نه به وحی، وحی را بر نظر خود عرضه میکند، اگر مطابق با تشخیص او شد صحیح است و الاّ نه، پس اساس پذیرش او نظر خود اوست نه وحی الهی، این همان بیان مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است که این گروه «عطفوا الهدى على الهوى» ولی اهل البیت(سلام الله علیه) «یعطف الهوى على الهدى» ؛ این گروه کسانی هستند که هدایت الهی را بر هوای خود منعطف میکنند، عرضه میکنند و امّا معصومین(سلام الله علیه) خواستهها را بر هدایت الهی عرضه میکنند. اگر کسی بگوید این شیء چون مطابق با تشخیص من است من میپذیرم و آن بخش دیگر قرآن چون مطابق با تشخیص من نیست، من نمیپذیرم، ﴿نؤمن ببعض ونکفر ببعض﴾ بازگشتش به این است که اساس پذیرش تشخیص خود اوست، لذا این هم کافر است. فرمود: شما چیزی که مطابق میلتان است میپذیرید و چیزی را که مطابق با میل نیست نمیپذیرید.
ـ هوا محوری منشأ تناقض در رفتار بنیاسرائیل
﴿وإن یأتوکم أُساری تفادوهم﴾؛ اگر همین طبقه محروم که آنها را از دیارتان خارج کردید، اگر اسیر بشوند، ﴿و إن یأتو﴾ همین گروهی که مظلومند ﴿أُساری﴾ بیایند، اسیر بشوند ﴿تفادوهم﴾ شما فدیه میدهید با فدیه اینها را آزاد میکنید. خب مگر بیرون کردن و تبعید کردن اینها حرام نبود؟ کشتن که حرام است، تبعید که حرام است، تظاهر بر تبعید هم که حرام است، از این محرّمات باکی ندارید و امّا هنگام فدیه دادن و آزاد کردن، آنگاه اقدام میکنید. ﴿وهو محرّمٌ علیکم إخراجهم﴾ این ﴿هو﴾ به آن مطلبی بر میگردد که این اخراج آن را تفسیر میکند، یعنی اخراجشان که بر شما حرام بود، الآن هم که اسیر شدند، حالا فدیه میدهید آزادشان میکنید! ﴿أفتؤمنون ببعض الکتاب وتکفرون ببعض﴾؛ اگر این حکم دوم را به تورات استناد بدهید، خب حکم اوّل هم در تورات هست. اگر فدیه دادن و اسیر پس گرفتن لازم است، خب تبعید آنها بیرون کردن آنها از دیارشان هم حرام است، چرا آن حرام را مرتکب میشوید و این کار را هم ترک نمیکنید؟ ﴿أفتؤمنون ببعض الکتاب وتفکرون ببعض﴾ این در حقیقت بازگشتش به نپذیرفتن وحی است.
رسوایی و خواری بنیاسرائیل
آنگاه فرمود: ﴿فما جزاء من یفعل ذلک منکم إلا خزی فی الحیٰوة الدنیا ویوم القیمة﴾؛ این گروه هم در دنیا رسوا خواهند شد هم در آخرت مفتضح خواهند شد ﴿فما جزاء من یفعل ذلک منکم الاّ خزی فی الحیوة الدنیا ویوم القیمة یردّون إلی أشدّ العذاب﴾.
ـ شدیدترین عذاب بنیاسرائیل
در قیامت هم به عذابی دردناکتر از عذاب دنیا دچار خواهند شد که هم آنجا خزی است و هم عذاب جهنم. ﴿وما الله بغافل عما تعملون﴾؛ این نیرنگهای شما مغفول خدای سبحان نیست، خدا از اینها غافل نیست.
ـ دنیاطلبی بنیاسرائیل
آنگاه میفرماید: سرّ اینکه شما دست به این کار زدید، احیاناً با أوس و خزرج میسازید، این گروه با قبیلهٴ اوس میسازند، آن گروه با قبیله خزرج میسازند، یا با یکدیگر تظاهر میکنید و میسازید و این طبقهٴ محروم را یا میکشید یا تبعید میکنید، سرّش آن است که شما دنیا را خریدید و آخرت را فروختید. اساس کار یهودیت همان دنیا طلبی است، امروز هم همان خطر است، فرمود: ﴿أُولئک الذین اشتروا الحیوة الدنیا بالاخرة﴾؛ آخرتی که سرمایه اساسی بود و فطرت همان را میطلبید، آن را فروختند و دنیا خریدند. ﴿اشتروا الحیوة الدنیا بالاخرة﴾؛ آن کالای ابدی را دادند و این متاع زودگذر را خریدند. درباره همین گروه است که گاهی میفرماید: ﴿فما ربحت تجارتهم﴾ گاهی میگوید به این که بد داد و ستدی کردند.
ـ نفی تخفیف عذاب و نصرت
و در این کریمه فرمود: ﴿فلا یخفّف عنهم العذاب ولا هم ینصرون﴾؛ اینها نه تنها گرفتار عذابند، آن شدّت عذاب هم اینها را رها نمیکند. در این کریمه فرمود: اینها به اشدّ عذاب مبتلا میشوند، بعد میفرماید به این که این شدّت، خفّت نمییابد. آنها، جهنّمیها در قیامت از خدای سبحان مسألت میکنند که ﴿یخفّفْ عنّا یوماً من العذاب﴾ ؛ به مسئولین جهنّم میگویند از خدایت بخواه که ﴿یخفف عنّا یوماً من العذاب﴾ ؛ یک چند لحظهای تخفیف بدهد، از شدّتش بکاهد. اینها از خلاص نا امیدند که از جهنّم بیرون بروند، مسئلت میکنند که از شدّتش بکاهد. سؤال میکنند میگویند از خدا بخواه که ﴿یخفّف عنّا یوماً من العذاب﴾ جواب میآید: ﴿لایخفّف عنهم العذاب ولاهم ینصرون﴾ جا برای خفّت نیست، چون قلوبشان قاسیه بود، معصیتشان شدید بود، عذابشان شدید است. آن معصیت خفیفه است که عذاب خفیف دارد و اگر احیاناً گاهی در دنیا میخواستند در آن معصیت خفت روا بدارند و معصیتهای شدید را ترک کنند دوباره مبتلا میشدند به معصیتهای شدید، در قیامت هم همین صحنه ظهور میکند. میفرماید: ﴿کلّما خبت زدناهم سعیراً﴾ ؛ تا آتش جهنّم میرود خاموش بشود یا افسرده بشود، باز سعیر است و افروخته است و اشتعال. اینها که گرفتار گناهان شدید بودند عذاب اینها هم تخفیف پیدا نمیکند ﴿فلا یخفف عنهم العذاب﴾ و در قیامت گرچه شفاعت هست ولی اینها مشمول شفاعت نیستند لذا فرمود: ﴿ولاهم ینصرون﴾ پس نه عذابی که مربوط به خود آنهاست خفّت پذیر است نه به وسیله شفاعت شافعین اینها از نصرت برخوردارند، اینها همان گروهی هستند که ﴿فما تنفعهم شفاعة الشافعین﴾ ، گاهی میفرماید: شفاعت شافعین به حال اینها نافع نیست، گاهی هم میفرماید به اینکه اینها از نصرت رأساً محرومند.
«والحمد لله رب العالمین»
- میثاق الهی بر عدم خونریزی
- میثاق الهی بر عدم یاری ظالم
- دنیا طلبی بنیاسرائیل
- عذاب شدید بنیاسرائیل
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَتَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ٭ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاَءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ یَأْتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ٭ أُوْلئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ﴾
در شمارش نعمی که خدای سبحان بر بنیاسرائیل روا داشت، مسائل اخلاقی و فقهی و اجتماعی را هم مطرح میکند، میفرماید: اینها هدایتهای الهی بود که بر شما تنزّل کرد و شما شاهد این هدایتهای الهی بودید مع ذلک به این هدایتها مهتدی نشدید و راه نیافتید، ضمن اینکه به بنیاسرائیل هشدار میدهد به مسلمین و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) هم اعلام میدارد که توقعتان را از یهودیها کم کنید اینکه در وسط جریان بنیاسرائیل آیهٴ ٧٥ را مطرح کرد، فرمود: ﴿أفتطمعون أن یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله﴾ ؛ این ناظر به آن است که شما طمع نداشته باشید که یهودیها دین شما را بپذیرند، زیرا با موسای کلیم(سلام الله علیه) از نظر نژاد متّحد بودند و آیات بیّنه موسای کلیم(سلام الله علیه) را از نزدیک مشاهده کردند مع ذلک تحریف کردند. شما فقط دعوت و هدایت کنید، طمع نکنید که اگر چنانچه به ندای شما پاسخ ندادند یأسی دامنگیرتان بشود، اینها طبعشان همین است.
در این کریمه فرمود: ﴿وإذ أخذنا میثاقکم لاتسفکون دماءکم ولاتخرجون أنفسکم﴾؛ ما از شما بنیاسرائیل پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید، این جمله ﴿لاتسفکون﴾ و همچنین ﴿لاتخرجون﴾ خبری است که به داعی انشا القا شده است و نفیایست که کار نهی را میکند. نظیر: ﴿و إذ أخذنا میثاق بنیإسرائیل﴾ که ﴿لاتعبدون إلاّ الله﴾ آن جملهٴ ﴿لاتعبدون﴾ هم خبریه بود که مفید انشا بود و نفیی بود که مفید نهی بود، و جملهٴ خبریه که به داعی انشا القا بشود آکد در انشا است. «یعید» که به معنای «أعد» باشد أقوای از خود «أعد» است. در این دو تعبیر هم فرمود: ما تعهد گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و یکدیگر را تبعید نکنید؛ ﴿لاتسفکون دماءکم ولاتخرجون أنفسکم من دیارکم﴾.
معیار اتحاد
ـ دین الهی، عامل وحدت جوامع انسانی
دین باعث میشود که افراد متدیّن به آن دین، یک واحد باشند، اینکه گفته شد: ﴿إنّما المؤمنون إخوة﴾ برای آن است که همه در تحت تدبیر یک پدر به نام رسول خدا(صلیّ الله علیه و آله وسلّم) به سر میبرند و اگر حضرت فرمود: «أنا وعلّی أبوا هذه الأُمّة» برای آن است که امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) به منزلهٴ نفس وجود مبارک پیغمبر است، لذا امّت فرزندان یک پدرند، چون فرزندان یک پدرند، قهراً با یکدیگر نسبت اخوت دارند، لذا فرمود: ﴿إنّما المؤمنون إخوة﴾ ، این اختصاصی به خاتم أنبیا ندارد، بلکه هر پیغمبری به منزلهٴ پدر روحانی آن امّت است و فرزندان او، امّتان او به منزله فرزندان اویند، قهراً در حکم برادران هم خواهند بود و یک خون در همه جاری است؛ لذا به بنیاسرائیل میفرماید: شما خونهای خود را نریزید و خود را تبعید نکنید، چون شما بیگانه نیستید. اگر حقیقت انسان را دین او میسازد و همه شما دارای یک دینید ؛ پس دارای یک حقیقتید، اگر کسی دیگری را کشت، مثل آن است که خود را کشته باشد و اگر کسی دیگری را تبعید کرد، مثل آن است که خود را تبعید کرده باشد؛ لذا من از شما تعهّد گرفتم که خود را نکشید و خود را هم تبعید نکنید؛ ﴿لاتسفکون دماءکم ولاتخرجون أنفسکم من دیارکم﴾؛ اگر کسی را کشتید در حقیقت خود را کشتید و اگر کسی را تبعید کردید در حقیقت خود را از شهر راندید، گذشته از اینکه این عمل موجب قصاص میشود و در قصاص خود قاتل از بین میرود و در نتیجه قتل او مثل آن است که قیام کرده باشد برای ریختن خون خود. گذشته از آن نکته، این نکته هم در بین هست؛ لذا در سورهٴ مبارکه نور میفرماید: وقتی شما وارد محافل شدید بر خودتان سلام بکنید یعنی آنکه در مجلس نشسته است و شما هم که وارد مجلس شدید جمعاً یک خون در شما جاری است، یک حقیقت در شما روان است وقتی بر او سلام کردید مثل آن است که بر خود سلام کردید، آیهٴ ٦١ سورهٴ نور این است که ﴿فإذا دخلتم بیوتاً فسلّموا علی أنفسکم تحیة من عندالله مبارکةً طیبة﴾ ؛ وقتی وارد خانهای میشوید بر خودتان سلام بکنید یعنی وقتی دیگران حضور دارند، بر دیگران سلام کردید بر خودتان سلام کردید، آن دیگران مسلمانند و مسلمانها برادر هماند، چون فرزند یک پیغمبرند، از یک حقیقت نشأت گرفتهاند.
ـ نور و رحمت، پدر و مادر مؤمن
صاحب محاسن برقی(رضوان الله علیه) در آن کتاب شریفش نقل میکند از معصوم(علیه السلام) که «فالمؤمن ... أبوه النور وأُمّه الرّحمة» ؛ مؤمن فرزند نور است و رحمت. یعنی پدر او نور است و مادر او رحمت، یعنی از یک عاطفه عقلی و از یک عقل عطوف خلق شده است. «فالمؤمن ... أبوه النور و أُمّه الرّحمة» اگر همهٴ مؤمنین فرزندان عقل و رحمتند، اگر عقل رئوفانه و رحمت عاقلانه بر همهٴ مؤمنین سایه میافکند، پس اینها یک حقیقتند، لذا فرمود: ﴿فإذا دخلتم بیوتاً فسلّموا علی أنفسکم تحیة من عندالله مبارکةً طیبة﴾ این یک تحیت است، این یک درود است، سلام دعا نیست، درود است، کلام آدمی است، لذا در نماز کسی نمیتواند عمداً سلام بکند. اگر کسی عمداً سلام کرد نمازش باطل است چون کلام آدمی است برخلاف دعا، که انسان در صلات در هر حالی که باشد میتواند دعا کند. سلام، درود است نه دعا، تحیت است نه دعا، کلام آدمی است منتها در شرایط خاص جایز شد. فرمود به اینکه شما وقتی وارد میشوید بر خودتان درود بفرستید. وقتی کسی در مجلس نشسته است، شما بر او سلام کردید در حقیقت بر خود درود فرستادید؛ چون شما و آنها یک حقیقت را حیازت کردید و یک حقیقت در همه شما جاری است، این مصحّح اطلاق کلمه أنفس است بر این جامعه.
در این کریمه هم که فرمود: ما از بنیاسرائیل تعهد گرفتیم که خونشان را نریزند و خودشان را تبعید نکنند یعنی یکدیگر را نکشند و یکدیگر را تبعید نکنند. این یک اصل کلی است نه مخصوص مسلمین است نه مخصوص بنیاسرائیل، بلکه محور وحدت، همان دین است.
ـ بنی آدم اعضای یکدیگرند
اگر رهبر الهی یکی بود، دین همه یکی بود، متدینین به آن دین به منزله یک نفسند و برادر هم خواهند بود؛ لذا مرحوم امین الاسلام طبرسی(رضوان الله علیه) آن حدیث معروف را در ذیل همین آیه نقل کرده است که مؤمنین به منزله یک پیکرند و اگر عضوی از اعضای این پیکر درد بیاید سایر اعضاء آرام نمیگیرند آن حدیث معروف را در ذیل همین آیه نقل کرد یعنی آیه محل بحث سورهٴ بقره فرمود: ﴿وإذ أخذنا میثاقکم﴾ که ﴿لاتسفکون دماءکم ولاتخرجون أنفسکم من دیارکم﴾.
اقرار و شهادت
اینکه خدای سبحان فرمود: من میخواهم آدم در زمین خلق کنم، خلیفه خلق کنم، فرشتگان گفتند به اینکه اینها ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ﴾ خدای سبحان ردع نکرد، نفرمود: انسانها این چنین نیستند، بلکه در طیّ این جریانها تأیید کرد، فرمود: انسان اگر آن هدایتهای الهی نباشد طبعش این است با اینکه هدایتهای الهی آمده است او أهل سفک دماء و تبعید و امثال ذلک است و اگر هدایتهای الهی نمیبود چه میکرد؟ فرمود: ما از شما تعهد گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و یکدیگر را از دیارتان تبعید نکنید و شما هم اقرار کردید و شاهد بر اقرار هم بودید. یعنی در تورات ما این مسائل را گفتیم و شما هم به تورات ایمان آوردید، پس ایمان آوردن به تورات عبارت از تعهّد سپردن بود و ما هم که تورات را بر شما نازل کردیم و ایمان را واجب کردیم از شما تعهد گرفتیم و شما شاهد این صحنهٴ تعهّد هم بودید.
ـ تفاوت اقرار و شهادت
﴿ثمّ أقررتم وأنتم تشهدون﴾ که این شهادت وقتی که مال نفس باشد در حدّ اقرار است، به منزلهٴ اقرار است و تأکید است و امّا شهادت اگر درباره غیر باشد معنای خاص خود را دارد. اینکه گاهی خدای سبحان میفرماید که در قیامت نفس آنها علیه آنها شهادت میدهد، آنجا شهادت به منزلهٴ اقرار است در حقیقت. ﴿وشهدوا علی أنفسهم﴾ ؛ این شهادت بر نفس در حقیقت، اقرار است.
آنگاه فرمود: ﴿ثمّ أنتم هولاء تقتلون أنفسکم﴾؛ شما همانهایی بودید که بعد از تعهّد سپردن شروع کردید به خونریزی و یکدیگر را کشتید و از دیارتان هم تبعید کردید. ﴿و تخرجون فریقاً منکم من دیارهم﴾؛ گروهی از خود را که مظلوم بودند کشتید و گروهی هم که محروم بودند آنها را تبعید کردید.
تبیین معنای «تظاهرون»
در این کار تظاهر کردید ﴿تظاهرون علیهم بالإثم والعدوان﴾؛ تظاهر یعنی ظهر هم شدن، ظهیر هم شدن، پشتیبان هم شدن، پشت به پشت هم دادن و مانند آن، فرمود: شما تظاهر کردید، یعنی ظهیر هم شدید، کمک هم شدید تا عدّهای را بکشید و عدّهای را تبعید؛ کنید. چون گفتند: در مدینه أوس و خزرج زندگی میکرد که دو برادر بودند، فرزندان این برادر قبیلهای تشکیل دادند به نام قبیلهٴ اوس، و فرزندان آن برادر قبیلهای تشکیل دادند به نام قبیلهٴ خزرج، اینها در جاهلیت به سر میبردند و موحّد نبودند و همیشه با عداوت و منازعه به سر میبردند، یهودیها هم سه گروه بودند، آنها هم اختلاف داشتند. گاهی برای کوبیدن رقیب خود از أوس یا خزرج علیه خود یهودیها هم استفاده میکردند یعنی وقتی این قبیله از یهود میخواست آن قبیلهٴ از یهود را از بین ببرد از أوس یا از خزرج که هم پیمانشان بودند در این گونه از مراسم ستم مدد میگرفتند. میفرماید: شما تظاهر کردید یعنی ظهیر هم شدید، پشتیبان هم شدید تا بعضی را بکشید، بعضی را هم تبعید کنید؛ ﴿وتظاهرون علیهم بالإثم والعدوان﴾.
تعاون برای حق و تظاهر برای باطل
یک وقت انسان خود دست به گناه میزند، یک وقت ظهیر دیگری میشود، خدای سبحان فرمود: نه تنها شما حق ندارید دست به گناه دراز کنید، بلکه حق ندارید پشتیبان گناهکار هم باشید. در سورهٴ مبارکهٴ مائده، وقتی جریان تعاون بر خیر و نیکی را یاد میکند، تعاون بر إثم و عدوان را هم تحریم میکند: آیهٴ ٢ سورهٴ مائده این است که فرمود: ﴿وتعاونوا علی البرّ والتقوىٰ ولاتعاونوا علی الإثم والعدوان﴾ ؛ هرگز کمک یکدیگر نباشید که معصیت و تعدّی تحقّق پیدا کند، در بیانات موسای کلیم(سلام الله علیه) هست که میگوید: ﴿ربّ بما أنعمت علیّ فلن أکون ظهیراً للمجرمین﴾ پروردگارا به شکرانهٴ این نعمتی که به من دادی، من هرگز ظهیر مجرم نخواهم بود، پشتیبان مجرم نخواهم بود، از مجرم حمایت نخواهم کرد. این هم که در تمام نمازها ما عرض میکنیم: خدایا! ﴿إهدنا الصراط المستقیم ٭ صراط الذین أنعمت علیهم﴾ ، یکی از این بارزترین ﴿أنعمت علیهم﴾ همان موسای کلیم(سلام الله علیه) است. موسای کلیم میگوید: ﴿ربّ بما أنعمت علیّ فلن أکون ظهیراً للمجرمین﴾ ؛ پروردگارا به شکرانهٴ این نعمتی که به من دادی من هرگز پشتیبان مجرم نیستمأ باید ما هم در تمام نمازها این را از خدای سبحان مسئلت میکنیم، یعنی خدایا! آن توفیق را به ما بده که ما هرگز ظهیر مجرم نباشیم، بگوئیم: ﴿ربّ بما أنعمت علی فلن أکون ظهیراً للمجرمین﴾ در این کریمه فرمود: نه تنها شما حق ندارید معصیت و تعدّی کنید بلکه حق ندارید، معین معصیت کار و متعدّی باشید؛ ﴿ولاتعانوا علی الإثم والعدوان﴾ ، قبلش فرمود: ﴿و تعاونوا على البرّ والتقوىٰ﴾ ، بعد هم فرمود: ﴿و لا تعاونوا على الإثم والعدوان﴾ ؛ این تعاون را هم تحریم کردند. در این کریمه فرمود: شما تظاهر میکنید بر قتل و تبعید یعنی ظهیر یکدیگر میشوید، ﴿تظاهرون علیهم﴾ به زیان این محرومین، که با قتل یا تبعید بر آنها ستم میکنید. ﴿تظاهرون علیهم بالإثم والعدوان﴾ این یک مطلب.
تناقض در رفتار بنیاسرائیل
مطلب دیگر آن است که شما روی همان خوی عاطفی که دارید یا ملیّتی که در شما هست اگر یکی از همین تبعید شدهها، یا یکی از همین افرادی که زیر سلطهٴ شما قرار دارند به اسارت دیگران درآمدند و تا فدیه ندادند آزاد نمیشوند، شما حاضرید فدیه آنها را بپردازید، فدای آنها را بدهید و آنها را آزاد کنید. این کار را میکنید و از آن طرف از کشتن و تبعید کردن و تظاهر بر تبعید هم باکی ندارید، در حالی که هم تبعید کردن حرام است، هم کشتن حرام است. شما میکوشید و اینها را از دیار بیرون میکنید ولی اگر اسیر شدند آنها را آزاد میکنید، خب آزاد کردن اسیر لازم است بر شما طبق دستور تورات، پرهیز از خونریزی و تبعید هم لازم است بر شما طبق دستور تورات، شما آنچه که به میلتان است عمل میکنید، آنچه که به میلتان نیست عمل نمیکنید معلوم میشود محور عمل میل است نه وحی.
ـ هوا مداری و هرس محوری
اینکه میبینید در بعضی از امور انسان مطابق با شریعت عمل میکند، در بعضی از امور عمل نمیکند برای اینکه آن امور را مطابق میل خود تشخیص داد، معلوم میشود محور کار او میل اوست نه وحی الهی در سورهٴ نور یک قسمتی از این مسائل را مطرح کرد و در سورهٴ مؤمنون هم قسمت دیگر را فرمود به اینکه: شما بر محور میلتان عمل میکنید نه بر محور حق اگر چیزی مطابق میلتان بود که میپذیرید، و اگر چیزی مطابق میلتان نبود نمیپذیرید. سورهٴ مبارکهٴ نور آیهٴ ٤٧ به بعد این است که ﴿وإذ دعوا إلی الله ورسوله لیحکم بینهم إذا فریق منهم معرضون ٭ وإن یکن لهم الحقّ یأتوا إلیه مدعنین﴾ ؛ اگر محکمه رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) به نفع اینها حکم بکند، میآیند، اگر به نفع اینها حکم نکند، نمیآیند. معلوم میشود اینها تابع هوایند نه تابع حق، ﴿أفی قلوبهم مرضٌ أم ارتابوا أم یخافون أن یَحِیف الله علیهم ورسوله بل أُولئک هم الظالمون﴾ اگر به نفع آنها باشد میآیند، اگر به ضررشان باشد نمیآیند، این معلوم میشود تابع وحی نیستند، تابع میلند. در این کریمه هم میفرماید: چیزی که مطابق میل شماست انجام میدهید، چیزی هم که مطابق میل شما نیست انجام نمیدهید.
ـ کفر محض سر منشأ ایمان به بعض و کفر به بعض
اینکه میگویند: ﴿نؤمن ببعض ونکفر ببعض﴾ ؛ در حقیقت کافر محض هستند نه اینکه در همان بعض مصاب باشند، اگر کسی گفت: ﴿نؤمن ببعض و نکفر ببعض﴾ چرا کافر است؟ برای اینکه به آن بعض هم در حقیقت ایمان نیاورده است، به آن بعضی که مؤمن است، چون مطابق با میل او است ایمان آورده است پس معلوم میشود اساس میل اوست، نه حق نه وحی. اگر کسی گفت: ﴿نؤمن ببعض ونکفر ببعض﴾ ، او کافر محض است.
این نظیر معصیت نیست که بعضی از کارها را بکند و بعضی از کارها را نکند، اگر کسی بعضی از معاصی را مرتکب بشود، بعضی از اطاعات را مرتکب بشود، این جز کسانی است که ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سیئاً﴾ این در قیامت حسابی دارد و امید نجات هست، ولی اگر کسی بگوید: ما این بخش از اسلام را قبول داریم، آن بخش از اسلام را قبول نداریم، این کافر محض است چرا؟ چون معلوم میشود آنچه را که قبول ندارد از آن جهت است که مطابق با تشخیص او نیست و آنچه را که قبول دارد مطابق با تشخیص خودش میداند، پس محور پذیرش او تشخیص خود اوست یعنی او به نظر خود احترام میگذارد، نه به وحی، وحی را بر نظر خود عرضه میکند، اگر مطابق با تشخیص او شد صحیح است و الاّ نه، پس اساس پذیرش او نظر خود اوست نه وحی الهی، این همان بیان مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) است که این گروه «عطفوا الهدى على الهوى» ولی اهل البیت(سلام الله علیه) «یعطف الهوى على الهدى» ؛ این گروه کسانی هستند که هدایت الهی را بر هوای خود منعطف میکنند، عرضه میکنند و امّا معصومین(سلام الله علیه) خواستهها را بر هدایت الهی عرضه میکنند. اگر کسی بگوید این شیء چون مطابق با تشخیص من است من میپذیرم و آن بخش دیگر قرآن چون مطابق با تشخیص من نیست، من نمیپذیرم، ﴿نؤمن ببعض ونکفر ببعض﴾ بازگشتش به این است که اساس پذیرش تشخیص خود اوست، لذا این هم کافر است. فرمود: شما چیزی که مطابق میلتان است میپذیرید و چیزی را که مطابق با میل نیست نمیپذیرید.
ـ هوا محوری منشأ تناقض در رفتار بنیاسرائیل
﴿وإن یأتوکم أُساری تفادوهم﴾؛ اگر همین طبقه محروم که آنها را از دیارتان خارج کردید، اگر اسیر بشوند، ﴿و إن یأتو﴾ همین گروهی که مظلومند ﴿أُساری﴾ بیایند، اسیر بشوند ﴿تفادوهم﴾ شما فدیه میدهید با فدیه اینها را آزاد میکنید. خب مگر بیرون کردن و تبعید کردن اینها حرام نبود؟ کشتن که حرام است، تبعید که حرام است، تظاهر بر تبعید هم که حرام است، از این محرّمات باکی ندارید و امّا هنگام فدیه دادن و آزاد کردن، آنگاه اقدام میکنید. ﴿وهو محرّمٌ علیکم إخراجهم﴾ این ﴿هو﴾ به آن مطلبی بر میگردد که این اخراج آن را تفسیر میکند، یعنی اخراجشان که بر شما حرام بود، الآن هم که اسیر شدند، حالا فدیه میدهید آزادشان میکنید! ﴿أفتؤمنون ببعض الکتاب وتکفرون ببعض﴾؛ اگر این حکم دوم را به تورات استناد بدهید، خب حکم اوّل هم در تورات هست. اگر فدیه دادن و اسیر پس گرفتن لازم است، خب تبعید آنها بیرون کردن آنها از دیارشان هم حرام است، چرا آن حرام را مرتکب میشوید و این کار را هم ترک نمیکنید؟ ﴿أفتؤمنون ببعض الکتاب وتفکرون ببعض﴾ این در حقیقت بازگشتش به نپذیرفتن وحی است.
رسوایی و خواری بنیاسرائیل
آنگاه فرمود: ﴿فما جزاء من یفعل ذلک منکم إلا خزی فی الحیٰوة الدنیا ویوم القیمة﴾؛ این گروه هم در دنیا رسوا خواهند شد هم در آخرت مفتضح خواهند شد ﴿فما جزاء من یفعل ذلک منکم الاّ خزی فی الحیوة الدنیا ویوم القیمة یردّون إلی أشدّ العذاب﴾.
ـ شدیدترین عذاب بنیاسرائیل
در قیامت هم به عذابی دردناکتر از عذاب دنیا دچار خواهند شد که هم آنجا خزی است و هم عذاب جهنم. ﴿وما الله بغافل عما تعملون﴾؛ این نیرنگهای شما مغفول خدای سبحان نیست، خدا از اینها غافل نیست.
ـ دنیاطلبی بنیاسرائیل
آنگاه میفرماید: سرّ اینکه شما دست به این کار زدید، احیاناً با أوس و خزرج میسازید، این گروه با قبیلهٴ اوس میسازند، آن گروه با قبیله خزرج میسازند، یا با یکدیگر تظاهر میکنید و میسازید و این طبقهٴ محروم را یا میکشید یا تبعید میکنید، سرّش آن است که شما دنیا را خریدید و آخرت را فروختید. اساس کار یهودیت همان دنیا طلبی است، امروز هم همان خطر است، فرمود: ﴿أُولئک الذین اشتروا الحیوة الدنیا بالاخرة﴾؛ آخرتی که سرمایه اساسی بود و فطرت همان را میطلبید، آن را فروختند و دنیا خریدند. ﴿اشتروا الحیوة الدنیا بالاخرة﴾؛ آن کالای ابدی را دادند و این متاع زودگذر را خریدند. درباره همین گروه است که گاهی میفرماید: ﴿فما ربحت تجارتهم﴾ گاهی میگوید به این که بد داد و ستدی کردند.
ـ نفی تخفیف عذاب و نصرت
و در این کریمه فرمود: ﴿فلا یخفّف عنهم العذاب ولا هم ینصرون﴾؛ اینها نه تنها گرفتار عذابند، آن شدّت عذاب هم اینها را رها نمیکند. در این کریمه فرمود: اینها به اشدّ عذاب مبتلا میشوند، بعد میفرماید به این که این شدّت، خفّت نمییابد. آنها، جهنّمیها در قیامت از خدای سبحان مسألت میکنند که ﴿یخفّفْ عنّا یوماً من العذاب﴾ ؛ به مسئولین جهنّم میگویند از خدایت بخواه که ﴿یخفف عنّا یوماً من العذاب﴾ ؛ یک چند لحظهای تخفیف بدهد، از شدّتش بکاهد. اینها از خلاص نا امیدند که از جهنّم بیرون بروند، مسئلت میکنند که از شدّتش بکاهد. سؤال میکنند میگویند از خدا بخواه که ﴿یخفّف عنّا یوماً من العذاب﴾ جواب میآید: ﴿لایخفّف عنهم العذاب ولاهم ینصرون﴾ جا برای خفّت نیست، چون قلوبشان قاسیه بود، معصیتشان شدید بود، عذابشان شدید است. آن معصیت خفیفه است که عذاب خفیف دارد و اگر احیاناً گاهی در دنیا میخواستند در آن معصیت خفت روا بدارند و معصیتهای شدید را ترک کنند دوباره مبتلا میشدند به معصیتهای شدید، در قیامت هم همین صحنه ظهور میکند. میفرماید: ﴿کلّما خبت زدناهم سعیراً﴾ ؛ تا آتش جهنّم میرود خاموش بشود یا افسرده بشود، باز سعیر است و افروخته است و اشتعال. اینها که گرفتار گناهان شدید بودند عذاب اینها هم تخفیف پیدا نمیکند ﴿فلا یخفف عنهم العذاب﴾ و در قیامت گرچه شفاعت هست ولی اینها مشمول شفاعت نیستند لذا فرمود: ﴿ولاهم ینصرون﴾ پس نه عذابی که مربوط به خود آنهاست خفّت پذیر است نه به وسیله شفاعت شافعین اینها از نصرت برخوردارند، اینها همان گروهی هستند که ﴿فما تنفعهم شفاعة الشافعین﴾ ، گاهی میفرماید: شفاعت شافعین به حال اینها نافع نیست، گاهی هم میفرماید به اینکه اینها از نصرت رأساً محرومند.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است