- 995
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 77 تا 82 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 77 تا 82 سوره بقره
- افتراء به دین بدترین عذاب دارد
- برخی گناهان اثر ریشهکنی انسان را دارد
- ادعای نژاد برتر بنیاسرائیل
- ایمان و عمل صالح و بهشت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَیَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ ٭ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ ٭ وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ ٭ بَلَى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ٭ و الذین ءَامنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنة هم فیها خالدون﴾
برای پرهیز از طمع مسلمین به بیگانگان، خدای سبحان خطوط فکری أهل کتاب را بیان میکند، میفرماید: شما اهل کتاب را دعوت کنید، اما طمع نداشته باشید. خاصیت طمع این است که انسان طامع را گرایش میدهد، فرمود: شما طمع نکنید که مبادا در اثر طمع به آنها گرایش پیدا کنید به جای اینکه چیزی به آنها بدهید أدبی از سنتهای آنها را دریافت کنید دعوت کنید. هدایت کنید، ولی طمع نکنید که این طمع باعث گرایش باشد. زیرا این اهل کتاب هم عوامهای آنها یک خصلتی دارند هم علمای سوء آنها گرفتار یک خصلتی هستند. اگر عوامشان و علمای سوءشان أهل هدایت نیستند شما به عنوان اتمام حجّت و معذرة إلی الله، دعوت و هدایت بکنید ولی طمع نداشته باشید. و در آیهٴ ٧٥ فرمود: ﴿أفتطمعون أن یؤمنوا لکم﴾؛ شما طمع نکنید که اگر یک وقتی دعوت شما اثر نکرد یأسی دامنگیرتان بشود و احیاناً در حقانیت دینتان شک کنید و مانند آن. شما بدانید خطوط فکری آنها این است، اینها دو قسماند: یک قسم عوامند، یک قسمت علمای سوء.
ـ پندارگرایی بنیاسرائیل
عوامشان در تقلید کوراند یعنی مقلّد کوریاند ﴿ومنهم أُمیّون لایعلمون الکتاب إلاّ أمانّی﴾ آنچه به عنوان أحادیث مختلق و تفسیر به رأی از علمای سوء دریافت کردند به همان مطمئن هستند، ﴿و إن هم إلاّ یظنّون﴾ اینها باید در مسائل اعتقادی، پای ایمان را به یقین منتهی کنند، نمیکنند، فقط با مظنّه کار میکنند، مظنّه هم ﴿لا یغنی من الحقّ شیئاً﴾ پس اینها از حق طرفی نمیبندند، که صغرى و کبرى در بحث قبل مشخص شد. در یک آیهٴ، همین آیهٴ محل بحث فرمود: اینها جز مظنّه چیزی ندارند. در آیهٴ دیگر فرمود: مظنّه مشکلی را حل نمیکند ﴿إنّ الظنّ لا یغنی من الحق شیئاً﴾ پس در نتیجه اینها چیزی از حق بهرهای ندارند.
ـ سنگینی گناه تحریف و افترا به دین
اما راجع به علمای سوء در کمتر آیهای اینطور خدای سبحان تهدید میکند. گاهی معصیت کبیره را که خدای سبحان ذکر میکند پایانش وعید به جهنّم و أمثال ذلک میدهد. گاهی وقتی معصیت خیلی مهم است همان اوّل آیه که شروع میشود با عذاب شروع میشود. گاهی خدای سبحان میفرماید: اگر کسی این گناه را کرد کیفر او جهنّم است، گاهی همان اوّل که آیه را شروع میکند، میخواهد شروع به سخن کند با عذاب شروع میکند میفرماید: ﴿فویلٌ للّذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً فویلٌ لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویلٌ لهم ممّا یکسبون﴾؛ سه بار کلمهٴ ﴿ویل﴾ را در همین آیه تکرار میکند و این با توجه به آن نکته که از اوّل با تهدید شروع میکند، وقتی از اوّل با تهدید شروع میکند معلوم میشود مسئله خیلی مهم است. فرمود: علمای سوءشان این هستند ﴿فویلٌ للّذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً فویل لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویل لهم ممُا یکسبون﴾ این، نه تنها سه بار کلمه ﴿ویل﴾ تکرار شد بلکه از همان اوّل با عذاب سخن میگوید. وقتی خدای سبحان از همان اوّل میخواهد با عذاب سخن بگوید، معلوم میشود مسئله خیلی مهم است. افترا در دین را خدای سبحان هرگز نمیبخشد میفرماید: افتراء در دین، آدم را مستأصل میکند، گاهی در بعضی از آیات نظیر سورهٴ طه، خطر افترا را مشخص میکند میفرماید به اینکه ـ آیهٴ ٦١ سورهٴ طه این است ـ که ﴿قَالَ لَهُمْ مُّوسَى وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى﴾ ؛ فرمود: شما بر خدا إفترا نبندید خدا به وسیله إفترا شما را مستأصل میکند. این درخت با پوستش محفوظ است که پوست، حافظ درخت است اگر این قشر رویی را بکنند این را برهنهاش کنند این از ریشه میپوسد. این کار را میگویند إسحات، اسحات یعنی پوست کندن، فرمود: خدا پوست شما را میکند، مستأصل میشوید. وقتی که قشر و پوست که حافظ آن نهال است و آن پوست حافظ نهال را که سحت میگویند خدا إسحات کرد یعنی زائل کرد، مستأصل میشوید که این باب افعال برای إزاله است. ﴿فیسحتکم﴾ یعنی «فیزیل سحتکم»، سحت آن قشر حافظ است. فرمود: پوست شما را میکند، خب اگر پوست یک نهال کنده شد دیگر نهال، قدرت سبز شدن ندارد، فرمود: مستأصلتان میکند، مستأصل میکند یعنی أصلتان را ویران میکند، خاصیت تلخ افترا این است. بعضی از گناهان است که خدای سبحان در اثر آن گناه ریشه کن میکند.
اینکه در دعای شریف کمیل انواع گناهان را تا حدودی حضرت میشمارد و ما به خدای سبحان عرض میکنیم «اللهمّ اغفرلی الذنوب التی تقطع الرّجاء ... تحبس الدعاء تنزل النقم ... تغیر النعم» برای این که هر گناهی یک اثر دارد، گرچه همه یک اثر مشترکی هم دارند اما بعضی از گناهان آثار مخصوص به خود دارد. مسئله افترا، باعث اسحات است، اسحات یعنی إزاله سحت، سحت یعنی آن قشر حافظ یعنی افترا باعث میشود خدا پوست آدم را میکند. در اینجا فرمود به اینکه ﴿قال لهم موسی ویلکم لاتفتروا علی الله کذباً فیسحتکم بعذاب وقد خاب من افتری﴾ احیاناً مال حرام و مال رشوه را هم که سحت میگویند برای این که آن هم پوست رشوه خوار را میکند ﴿أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ آن هم همین است.
در این کریمه فرمود به این که علمای ایشان، علماء سوأند برای متاع قلیل که دنیا باشد دین را تحریف میکنند، ﴿فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله﴾ نه اینکه یک وقت کسی تنبّی کند و إدعای نبوت کند یک کتابی را پیش خود بنویسد بگوید این «من عند الله» است نه، همان کتاب معهود دینی را که با الف و لام عهد ذکر شده است، همان کتاب معهود دینی را، آن را تحریف میکند و میگوید این همان تورات است این همان انجیل است. ﴿فویلٌ للذین یکتبون الکتاب﴾ همین أهل کتابِ معهود که کتاب الله است، این را تحریف میکند و میگوید به این که گفتهٴ خدا همین است. آنگاه خدای سبحان به أحدی از اینها رحم نخواهد کرد.
نژادپرستی بنیاسرائیل
بعد فرمود به این که طرز تفکر بنیاسرائیل این است که اینها نژاد پرستند، خود را برتر میدانند، حالا یا به خاطر اینکه فرزند اسحاقاند و اسحاق از آن عیال اوّلی ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) متولد شده است و اسماعیل(سلام الله علیه) فرزند هاجر است و مثلاً کنیز زاده است، با این خیال باطل خود را برتر میدانند یا طبق علل و عواملی دیگر، نژاد خود را نژاد برتر میدانند، میگویند: بنیاسرائیل هر کاری نسبت به دیگران بکنند مجازند ﴿لیس علینا فی الأُمیین سبیل﴾ خود را مقرب عندالله میدانند و میگویند ﴿لن تمسّنا النار إلاّ أیّاماً معدودة﴾ ما همان چند روزی که گوساله پرستی کردیم همان چند روز معذبیم، اوّلاً دیگران معذب نیستند همان گروه کم معذب هستند، آن هم که بیش از چند روز نیست حالا یا چهل روز یا یک هفته علی الاختلاف نظری که بین خود آنهاست. ما فقط در حدّ چهل روز یا یک هفته معذب میشویم بعد جنت خلد مال ماست. اوّلاً جنت مال ماست دیگران راه ندارند، ثانیاً ما اگر معذب شویم زود از عذاب نجات پیدا میکنیم برای اینکه ما فرزندان خدائیم ما دوستان خدائیم، یک بنوّت تشریعی برای خود قائلند. اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿و قالوا لن تمسّنا النار إلّا أیاماً معدودة﴾ برای همان نژاد پرستی اینهاست، دربارهٴ نژادپرستی اینها در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ ١١١ میفرماید به اینکه اینها اصلاً خود را اهل سعادت میدانند و میگویند بهشت وقف ماست ﴿وقالوا لن یدخل الجنة إلا من کان هوداً أو نصاری﴾ انسان یا باید یهودی باشد یا مسیحی، یعنی بنیاسرائیل باشد بالاخره، اگر نه یهود نه بنیاسرائیل أبدا وارد بهشت نمیشود، این اعتقاد دینی آنهاست. ﴿قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصارى﴾ اینها منقرض نشده بودند اینها در صدر اسلام بودند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) با یک چنین گروهی مواجه بود مسلمین با چنین افرادی مواجه بودند که میگفتند: فقط ماها أهل بهشتیم ﴿وقالوا لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاری تلک أمانیّهم﴾ این أمنیّه است، این آرزو است. ﴿قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین﴾ ؛ دلیلتان را ارائه بدهید. بالاخره حرف یا باید به برهان عقلی تکیه کند یا به وحی آسمانی. شما یا یک کتاب آسمانی بیاورید که این مطلب در آن نوشته باشد یا یک برهان عقلی ارائه بدهید ﴿قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین﴾
حسن فعلی و فاعلی، معیار سعادت
آنگاه همانطور که در همین آیهٴ محل بحث، حرف یهودیها را ردّ کرد، أهل کتاب را رد کرد فرمود: مسئلهٴ نژاد و امثال ذلک دخیل نیست، هر کس مؤمن بود و با عمل صالح، نجات پیدا میکند.
همین اصل کلی را در آیهٴ ١١٢ سورهٴ بقره بیان کرد. فرمود به اینکه: ﴿قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین ٭ بلی﴾ یعنی آن حرف شما حرف باطلی است ﴿بلی من أسلم وجهه لله وهو محسن فله أجره عند ربّه و لاخوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ ﴿بلی﴾ یعنی آن حرف، حرفی است باطل، این حرفی که بعد از حرف إضراب است این حرف، حق است، آن این است که اگر کسی حسن فاعلی داشت، با حسن فعلی، او أهل بهشت است ﴿من أسلم وجهه لله وهو محسنٌ﴾ ؛ یعنی درحالی که معتقد است کار را برای خدا انجام بدهد این به مقصد میرسد هر گروهی میخواهد باشد.
ادعای بیدلیل بنیاسرائیل
اینکه گفتید بهشت فقط یهودیها و مسیحیها را میپذیرد این حرف ناتمام است، لذا خدای سبحان فرمود: اگر چیزی به برهان متکی نشد میشود افترا. در همین آیهٴ محل بحث فرمود به اینکه اینها میگویند: ﴿لن تمسّنا النّار إلا أیّاماً معدودة قل أتّخذتم عندالله عهداً فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله ما لاتعلمون﴾؛ حرف از این دو بیرون نیست یا با سند سخن میگوئید، یا افترا میبندید. این یک منفصلهٴ حقیقیه است، یا حق است یا باطل. وقتی چیزی را به خدا نسبت میدهید این حرفتان یا مسند است یا افترا است ﴿أتخذتم عند الله عهداً﴾ این یک ضلع منفصله ﴿أم تقولون علی الله ما لا تعلمون﴾ ضلع دیگر، یعنی حرف یا مسند است یا افترا، مسند نیست به همان آیهٴ 111 سورهٴ بقره فرمود: ﴿قل هاتوا برهانکم﴾ ؛ دلیلتان را بیاورید، پس مسند نیست اگر مسند نشد، میشود افترا و بدعت، ﴿أم تقولون علی الله ما تعلمون﴾ لذا این ﴿أم﴾ میتواند منقطعه باشد یعنی وقتی شما پیمانی از خدا نگرفتید حرفتان میشود تشریع و افترا.
سؤال ...
جواب: نه همان آن مقداری که خودشان گفتند چهل روز، عدّهای گوسالهپرستی کردند، یا چون به حساب اینها هفت روز عالم طول کشید تا ساخته بشود و روز هفتم روز سبت است و روز تعطیلی است به زعم اینها به همان اندازه، چون اصلش ریشه ندارد حدودش هم بیریشه است.
سؤال ...
جواب: ما نه به خاطر اینکه ایرانی هستیم یا از نژاد آریا هستیم، ما میگوئیم خدای سبحان فرمود: ﴿من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلا خوف علیهم ولا یحزنون﴾ نه، اصولاً میگویند به اینکه این نژاد، نژاد برتر است و حرف این است و هیچ کسی را قبول نداشتند گفتند ﴿لیس علینا فی الأمّیین سبیل﴾ امروز هم ما میگوئیم هر کسی خواه در شرق عالم، خواه در غرب عالم به خدا معتقد باشد به قیامت معتقد باشد و عمل صالح انجام بدهد، که عمل صالح آن است برابر با حجت عصر کار انجام بدهد این أهل نجات است ما هیچ مزیّتی، برای نژاد ایرانی و آریا و أمثال ذلک قائل نیستیم، این حرف ماست که علیه ملیّت قیام کرده است. نه اصولاً صهیونیزم خاصیتش این است که میگوید: ما از فرزندان سارهایم و دیگران فرزندان هاجرند، ما فرزند خانمیم و دیگران فرزندان کنیزند و مانند آن، این خیال بافیها را داشتهاند و هم اکنون هم دارند.
سؤال ...
جواب: «إلاّ من کان هوداً أو نصارىٰ» چرا این چنین بگوئیم، بگوییم «الاّ من اٰمنّا بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً»
سؤال ....
جواب: خب اگر همین است آن تورات را بیاورند و تلاوت کنند ﴿قل فأتوا بالتوراة فاتلوها إن کنتم صادقین﴾ رسول خدا(ص) فرمود: ما هم حرفی نداریم شما توراتتان را بیاورید ببینیم چه میگوید، ببینیم حرفی غیر از حرف ما دارد. فرمود: چرا تورات را در منزل پنهان کردید این نوشتههای خودتان را میآورید به ما نشان میدهید ﴿قل فأتوا بالتوراة فاتلوها إن کنتم صادقین﴾ اگر راست میگویید آن تورات را بیاورید، تورات همین حرفی را که ما گفتیم دارد.
سؤال ...
جواب: آنها هم همین طورند، مسیحیها هم بنیاسرائیلند. یعنی آن مسیحیهای اصیل بنیاسرائیلند.
ـ جواب قرآن از توهم باطل بنیاسرائیل
در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 120 میفرماید: به این که شما به عنوان اتمام حجت دعوت بکنید ولی طمع نکنید، آنها از شما راضی نخواهند شد. ﴿ولن ترضى عنک الیهود ولا النصارى حتى تتّبع ملتهم﴾ شما این چنین نیست که بخواهید رضایت آنها را جلب کنید أحیاناً مداهنه کنید یا سازش کنید یا مقداری کوتاه بیایید این چنین نیست. آنها خود را برتر میدانند وقتی از شما راضی میشوند که تابع دین آنها باشید و اگر تابع دین آنها نشوید از شما راضی نیستند، پس شما طمع نکنید. البته اتمام حجت کنید معذرةً إلى الله
در این کریمه که فرمود: ﴿أتخذتم عند الله عهداً﴾، ﴿أم تقولون على الله ما لا تعلمون﴾ یک منفصله حقیقهای است در همین محدودهٴ خاص، چه اینکه مشابه این در موارد دیگری که خدای سبحان میفرماید که آیا شما إذن گرفتهاید خدا اذن داد یا دارید افترا میبندید؟ ﴿ءَالله أذن لکم أم على الله تفترون﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ یونس هست آیهٴ 59 این است که ﴿قل ءَالله أذن لکم أم على الله تفترون﴾ ؛ یعنی چیزی که به خدا استناد دارد یا باید به وحی مربوط باشد یا افترا است، از این دو حال بیرون نیست. خدا که إذن نداد شما چیزی را حلال و چیزی را حرام کنید ﴿فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَاماً وَحَلاَلاً﴾
در همین آیهٴ سورهٴ یونس فرمود: ﴿قل أرأیتم ما أنزل الله لکم من رزق فجعلتم منه حراماً و حلالاً﴾ ؛ این تحریم و تحلیلتان یعنی دارید به خدا استناد میدهید، این استناد یا باید با اذن باشد یا بی اذن، اگر بی اذن شد میشود افترا و تشریع و با اذن شد سند میخواهد سندتان را ارائه بدهید. ﴿قل ءالله أذن لکم أم على الله تفترون﴾ این بیش از دو حال ندارد در اینجا میشود منفصلهٴ حقیقیه یعنی در این محدوده بیش از یک مقدم و یک تالی ندارد، در اینجا هم فرمود: ﴿أتخذتم عند الله عهداً﴾ ﴿أم تقلون على الله ما لا تعلمون﴾ یعنی یا باید دلیل ارائه بدهید یا اینکه افترا است و خدای سبحان هم از افترا نمیگذرد.
و اینکه اینها خودشان را نژاد برتر میدانستند حرفشان این بود که ما إحبّاء و فرزندان خدا هستیم. آیهٴ ١٨ سورهٴ مائده این است ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ البته بنوت تشریفی قائل بودند ما فرزندان خدائیم، ما دوستان خدائیم و مانند آن. آنگاه خدای سبحان احتجاج میکند اگر شما دوست خدائید و رابطهٴ تنگاتنگ با خدای سبحان دارید چرا در برابر معصیت معذّب میشوید؟ شما با دیگران فرقی ندارید. این مسئلهٴ نژاد و مسئلهٴ سرزمین و خصوصیت عصر و زمان، برای شناسائی است، گاهی خدای سبحان به آن جهات سلبیِ قضیه اشاره میکند، میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ یعنی این مسئله نژاد، ملیّت، قبیله سرزمین، تاریخ اینها برای شناسائی است، اینها یک شناسنامه طبیعی است یک شناسنامههای اعتباری و قراردادی است که هر کسی در هر محیطی که باشد با چند صفحهٴ یک دفتر هویّتش را مشخص میکند. این شناسنامههای قراردادی است که هر کسی در هر محیطی که باشد برای رفع حاجت این را تنظیم میکند، یک شناسنامهٴ تکوینی است که مردم بتوانند یکدیگر را بشناسند، فرمود: من یک شناسنامه تکوینی قرار دادم و آن قبیله است و نژاد است و شعبه است و امثال ذلک. اینها فقط برای این است که همدیگر را بشناسید این یک آمار است یعنی این اختلاف ملیّت و نژاد و قبیله یک آمار تکوینی است، این اداره آماری است وگرنه فضیلتی در این نیست. ﴿وإنّا جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا﴾ این کریمه ناظر به آن است که قومیّت مایهٴ فخر نیست، هیچ قومی بر قوم دیگر فضیلت ندارد.
تساوی افراد و اقوام در بیان ثقلین
آن حدیث معروف که از رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلّم) رسیده است که «الناس کأسنان المشط سواءٌ» یا «الناس إلى آدم شرح سواء» و امثال ذکر ناظر به تساوی افراد است، یک بحث در این است که هیچ فردی بر فرد دیگر فضیلت ندارد، یک بحث در این است که هیچ قومی بر قوم دیگر فضیلت ندارد، این قانون اساسی را اگر ملاحظه فرموده باشید این دو بحث جدای از هم ذکر شده است، یک بحث این است که افراد با هم متساوی هستند، یک بحث این است که أقوام با هم متساویاند افراد با هم مساویند برای اینکه رسول خدا فرمود: «لافضل لعربی على عجمی» گرچه آن ناظر به نژاد است فرمود: «الناس کأسنان المشط سواء» ؛ مانند دندانههای شانه هستند و کنار هم صف میبندند هیچ فردی بر فرد دیگر فضیلت ندارد، خواه دو فرد از یک قبیله خواه دو فرد از دو قبیله. یک بحث دیگر هم هست که هیچ قومی بر قوم دیگر فضیلت ندارد این را همان آیهٴ معروف بیان میکند که ﴿و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عند الله أتقیکم﴾ از این کریمه نمیتوان مسئله تساوی افراد را استفاده کرد گرچه از ذیلش میشود استفاده کرد ولی آیه در صدد تساوی اقوام و ملل است فرمود: این اقوام یک اداره آماری است که ما انجام دادهایم که یکدیگر را بشناسید حالا اگر یک کسی در اداره آمار شناسنامهاش شماره شناسنامهاش بود ٥ و دیگری بود ١٠٠ این ارقام که باعث فضل نیست.
درباره یهود میفرماید به اینکه یک گروه بنیاسرائیلاند، یک گروه آلقبطاند یک گروه دیگر آل کذا هستند یک گروه آل کذا هستند، اینها فقط برای شناسائی است. این بُعد سلبی قضیه است بُعد اثباتی قضیه همان آیهای بود که قبلاً بحث شد که ﴿من ٰامن بالله والیوم اخر وعمل صالحاً فلا خوف علیهم ولاهم یحزنون﴾ و مانند آن یعنی هر کس این سه اصل را داشت اهل بهشت است، اعتقاد به خدا، اعتقاد به قیامت و عمل صالح، عمل صالح را هم ملاحظه فرمودید عملی را قرآن صالح میداند که برابر با حجّت آن عصر باشد. حجّت امروز، قرآن است ولاغیر. حجت هر عصری، معیار تشخیص عمل صالح است. پس هم به بُعد سلبی قضیه اشاره کرد هم به بُعد اثباتی قضیه اشاره کرد در این جا استدلال کرد فرمود: خب اگر شما به خدا نزدیکید پس چرا در برابر گناه معذبید؟ ﴿قل فلم یعذّبکم بذنوبکم بل أنتم بشر ممّن خلق﴾ ؛ شما هم یکی از این امتهایی هستید که خدا خلق کرد با دیگران تفاوتی ندارید، حالا یکی فرزند ساره است و دیگری فرزند هاجر(علیها السلام) اینها که مزیّت نیست اینها برای شناسائی است ولاغیر ﴿بل أنتم بشر ممّن خلق﴾ ؛ اصرار قرآن کریم این است که جلوی این امنیه صهاینه را بگیرد که شما خود را نژاد برتر ندانید با دیگران یکسانید، چرا احباء الله و ابناء الله بود پیشینیان بالاخره یک آثار عبادی داشتند با این فکر صهیونیستیشان، امّا این صهاینه فعلی آن آثار عبادی را ندارند فقط این اثر سوء برایشان مانده است این نژاد برتر برایشان مانده، فرمود: ﴿بل أنتم بشرٌ ممّن خلق﴾ ، یکی از مخلوقات شمائید بشر هم هستید، نه فرشتهاید نه با دیگر بشرها تفاوتی دارید. آنگاه ﴿یغفر لمن یشاء ویعذّب من یشاء ولله ملک السموات والأرض وما بینهما و إلیه المصیر﴾ هر که را بخواهد عذاب میکند هر که را بخواهد میبخشد چون نظام در اختیار اوست و بازگشت همه هم به سوی اوست ﴿لله ملک السموات والأرض وما بینهما﴾ پس مبدأ همه خداست و ﴿إلیه المصیر﴾ ؛ صیرورت همه به طرف خداست پس ﴿هو الأوّل والاخر﴾ میزی برای شما نیست. این را قرآن در بسیاری از موارد ذکر میکند گاهی میگوید: دلیلتان را بیاورید، گاه میگوید شما در برابر گناه معذبید، گاهی میگوید شما بشرید گاهی میگوید مثل دیگرانید. آنگاه فرمود: اگر اینها برهانی اقامه نکردند حتماً افترا دارند، پس بنابراین ﴿قل أتّخذتم عندالله عهداً فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله مالاتعلمون﴾ پس حرف اینها رد شد وقتی حرف اینها رد شد همانطوری که بحثهای دیگر ملاحظه فرمودید خدای سبحان حرف آنها را ردّ میکند بعد دلیل خود را ارائه میدهد.
معیار خلود در بهشت و دوزخ
الف. خلود در دوزخ
آنگاه به عنوان اصل کلی، معیار بهشت و جهنّمی شدن را ذکر کرد با دو آیهٴ، یک آیهٴ معیار جهنّمی شدن، آیه دیگر معیار بهشتی شدن. اما آیهٴ قبل این است ﴿بلی من کسب سیئة و أحاطت به خطیئتة فأُولئک أصحاب النار هم فیها خالدون﴾ این معیار جهنّمی شدن است خواه یهودی، خواه مسیحی، خواه مسلمان. اگر کسی تسماً مسلمان بود و دست از هیچ گناهی بر نداشت طوری که فقط اسلام، اسمش مانده، تمامِ هستی او را خطیئات پر کرده است خب این مخلّد در نار است. ظاهراً مسلمان است امّا گناه او را احاطه کرده است. گناه او را احاطه کرده است یعنی چه؟ یعنی جایی از جاهای هستی او نمانده که گناه نرفته باشد پس این توحید را نگه نداشت، او موحّد نبود او فقط شناسنامهای، مسلمان بود. اگر کسی معصیت به او احاطه کند او محاط به معصیت باشد یقیناً مخلّد در نار است مسلمان اگر گناه کبیره داشته باشد ولی گناهان به او محیط نباشند برای این که توحیدش محفوظ است، عقیدهاش محفوظ است اقرارش محفوظ است نسبت به وحی و رسالت و قیامت و ولایت و خدا محفوظ است منتها مبتلا به معاصی جوارح و مانند آن است این البته مخلّد در نار نیست. چون خطیئات به او احاطه نکرده است ولی هر کس، یک اصل کلی، هر کس خطیئات به او احاطه کرده باشد یعنی چه؟ هیچ جایی از شؤون هستی او نیست مگر این که گناه رفته است آنجا، از درونش، بیرونش گناه به او محیط شد، خب یک چنین آدمی البته مخلد در نار است ﴿بلى من کسب سیئة و أحاطت به خطیئته فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون﴾ این نظیر معاصی دیگر نیست که با خلود همراه نباشد.
سؤال ...
جواب: بله دیگر برای اینکه خود انسان وقتی نفسش را پلید کرد و این نفس هم مجرد است و عقائد سوء هم مجرد است و زوال ناپذیر البته مخلد خواهد بود.
سؤال ...
جواب: نه اینها هم کافرند دیگر، یعنی یک کسی که روی شناسنامه یهودی است، روی شناسنامه مسیحی است روی شناسنامه مسلمان است با کافر چه فرقی دارد؟ اگر یک وقتی واقعاً مسلمان است یعنی اعتقاد دارد عقیده دارد منتهی مبتلا به فسق جوارح است این به اندازه معصیت معذب میشود بعد نجات پیدا میکند جزو عتقاء الله من النار خواهد بود.
این کسی نیست که ﴿أحاطت به خطیئة﴾ اما اگر کسی خطیئات به او احاطه کرده، جایی برای اطاعت نگذاشت درونش را معصیت گرفته، بیرونش را معصیت گرفته یک چنین کسی مخلد در نار است البته.
سؤال ...
جواب: چرا ما شخص را مسلمان میدانیم خیلی از شؤون وجودی او را حسنات احاطه کرده است ما آن جا اسلام در نظر میگیریم امّا نه اسلام شناسنامهای، نسبت به اسلام شناسنامهای ما چه شهادتی میدهیم یک کسی که اسماً مسلمان است و ما میدانیم که او مرتد است اصلاً به مبنای اسلام معتقد نیست در شناسنامهاش نوشته مسلمان، بنابراین، او کسی است که ﴿أحاطت به خطیئته﴾ اگر کسی ﴿أحاطت به خطیئته﴾ راه برای نجات او نیست این گونه از افراد را خدای سبحان فرمود: چون در دنیا جایی را برای اطاعت و نورانیت الهی نگذاشتند، با جوارحشان که معصیت کردند با قلبشان هم که کفر ورزیدند جایی خالی نمانده، لذا *«یأتیه الموت من کلّ مکان و ما هو بمیّت﴾ در بعضی از آیات قرآن کریم دارد که در قیامت اینها از هر طرف، عذاب کشنده به اینها متوجه میشود ولی خب نمیمیرند اگر بمیرند که راحتند اینها از خازن جهنّم مسئلت میکنند که ﴿لیقض علینا ربک﴾ که ما بمیریم، امّا جواب میشنوند که ﴿لا یموت فیها ولا یحیى﴾ ایها تقاضای مرگ میکنند امّا هرگز نمیمیرند چون اگر بمیرند که راحتند خدای سبحان فرمود: ﴿یأتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت﴾ چون از هر راهی معصیت کرد خب از راهی را هم دارد دردهای کشنده را تحمل میکند ولی نمیمیرد یا در بخش دیگر فرمود: ﴿إنا أعتدنا للظالمین ناراً أحاط بهم سرادقها﴾ ؛ ما آتش درست کردیم که خیمهاش نسوز است تار و پودش نسوز است سراپردهاش نسوز است و همیشه مشتعل است و سراپردهٴ این آتش او را در برگرفته است، محیط به اوست این که فرمود: ﴿إنّ جهنّم لمیحطة بالکافرین﴾ برای همین است. جای خالی نگذاشت که نسوزد که این با درونش کافر بود با بیرونش معصیت کرد جایی نگذاشت که نسوزد که ﴿بلی من کسب سیئة و أحاطت به خطیئته فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون﴾ اینکه فرمود: ﴿إنّا أعتدنا للظالمین ناراً أحاط بهم سرادقها﴾ آن ظالمینی را خدا احاطه میکند که جایی برای عدل نگذاشته باشند. گاهی میفرماید: جهنّم محیط است. گاهی میفرماید به این که پوستها از یک طرف میسوزند، قلب از یک طرف مشتعل میشود ﴿نار الله الموقدة ٭ التی تطلع على الأفئدة﴾ این مال کسی است که جایی برای توحید نگذاشته باشد. امّا اگر جایی برای توحید گذاشته باشد البته به مقدار معصیت معذب میشود بعد یقیناً نجات پیدا خواهد کرد.
سؤال ...
جواب: این در بحث دیروز گذشت چیزی که به حال انسان خوشایند نیست سیئه است و به لحاظ هدف خطیئه میگویند کاری که انسان انجام میدهد یا مطابق با هدف است به هدف میرسد میشود ثواب یا مطابق با هدف نیست میشود خطا. خطا در برابر ثواب است سیئه در برابر حسنه است ﴿و أحاطت به خطئیته﴾ این جنس مراد است از مواردی که نکره در سیاق اثبات به قرینه مقام، مفید عموم است یکی اینجا است، نظیر ﴿علمت نفس ما أحضرت﴾ ، ﴿علمت نفس﴾ گرچه نکره در سیاق مثبت است نه در سیاق نفی امّا به قرینه سیاق مفید عموم است. ﴿و علمت نفس ما أحضرت﴾ یعنی «علمت کل نفس ما أحضرت». اینجا هم ﴿بلی من کسب سیئة﴾ یعنی جمیع السیئات به شهادت ﴿و أحاطت به خطیئته فأولئک اصحاب النار هم فیها خالدون﴾ و گرنه کسی که همه جوانب او تیره نباشد بعضی از قسمتهای او نورانی باشد این سرانجام نجات پیدا میکند.
ب . خلود در بهشت
امّا آیهٴ بعد این است که راه بهشتی شدن را طرح کند فرمود: ﴿و الّذین آمنوا و عملوا الصالحات اُولئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون﴾ کسی که مؤمن باشد و همهٴ کارهای خیر را هم انجام دهد که این صالحات جمع محلی به الف و لام است. اگر کسی مؤمن باشد و همهٴ کارهای خیر را هم انجام بدهد او هم مخلّد در بهشت است.
پس قرآن کریم حرف یهودیها را نفی کرد که فرمود: ﴿أتخذتم عند الله عهداً﴾ این که میگویید: ﴿لن تمسّنا النّار إلاّ أیّاماً معدودة﴾ این برهان ندارد، هر کسی معصیت کرد و معصیت به او محیط بود این مخلد در نار است هر کسی اطاعت کرد و به همه دستورات امتثال کرد اعتنا کرد این مخلد در بهشت است. فرق نمیکند، خواه یهودیهایی که حجّت عصرشان همان تورات بود، خواه کسانی که الآن برگردند و به قرآن عمل بکنند. ﴿والّذین آمنوا و عملوا الصالحات اُولئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون﴾ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که خدای سبحان، دربارهٴ بهشت هم مسئله ایمان را مطرح میکند هم عمل صالح را، هم حسن فعلی هم حسن فاعلی را. و این چون مرکب است و مرکب باعث خلود در جنّت است و مرکب هم «ینتفی بانتفاء أحد الأجزاء» اگر کسی ایمان نیاورد یا ایمان بیاورد ولی از ایمانش استفاده نکند او نمیتواند وارد بهشت بشود این را در سورهٴ مبارکهٴ انعام به این دو مطلب اشاره کرد که فرمود: مرکب ینتفی بانتفاء احد الاجزاء، این را در آنجا اشاره کرد در آیهٴ 185 سورهٴ انعام این چنین است که: ﴿یوم یأتی بعض ٰایات ربّک لاینفع نفساً ایمانها لم تکن امنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیراً﴾ ؛ فرمود: قیامت خاصّیتش این است اگر کسی در دنیا ایمان نیاورد یا ایمان آورد ولی از ایمانش، خیری نبرد و برابر ایمانش، عمل نکرد آن روز نفعی نمیبرد. ﴿یوم یأتی بعض آیات ربّک لا ینفع نفساً أیمانها﴾ که ﴿لم تکن آمنت من قبل﴾ این ناظر به انتفاء جزء اوّل است، ﴿أو کسبت﴾ این ﴿کسبت﴾ عطف بر ﴿امنت﴾ است یعنی «لم تکن کسبت»، ﴿أو کسبت﴾ یعنی «لم تکن کسبت» یعنی «لم تکن کسبت فی ایمانها خیراً» این ناظر به انتفاء جزء دوم است پس پس بهشت رفتن دو جزء میخواهد ایمان و عمل صالح، این مرکب، باعث بهشت رفتن است چون مرکب «ینتفی بانتفاء أحد الأجزاء» اگر ایمان منتفی شد، کسی بهشت نمیرود، یا ایمان منتفی نشد ولی آن جزء دوم که استفاده از ایمان است آن منتفی شد آن هم وارد بهشت نمیشود. پس آنچه که باعث بهشت رفتن است ایمان و عمل صالح است و این مجموعه «ینتفی بانتفاء أحد الأجزاء».
«والحمد لله رب العالمین»
- افتراء به دین بدترین عذاب دارد
- برخی گناهان اثر ریشهکنی انسان را دارد
- ادعای نژاد برتر بنیاسرائیل
- ایمان و عمل صالح و بهشت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَیَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ ٭ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ ٭ وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ ٭ بَلَى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ٭ و الذین ءَامنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنة هم فیها خالدون﴾
برای پرهیز از طمع مسلمین به بیگانگان، خدای سبحان خطوط فکری أهل کتاب را بیان میکند، میفرماید: شما اهل کتاب را دعوت کنید، اما طمع نداشته باشید. خاصیت طمع این است که انسان طامع را گرایش میدهد، فرمود: شما طمع نکنید که مبادا در اثر طمع به آنها گرایش پیدا کنید به جای اینکه چیزی به آنها بدهید أدبی از سنتهای آنها را دریافت کنید دعوت کنید. هدایت کنید، ولی طمع نکنید که این طمع باعث گرایش باشد. زیرا این اهل کتاب هم عوامهای آنها یک خصلتی دارند هم علمای سوء آنها گرفتار یک خصلتی هستند. اگر عوامشان و علمای سوءشان أهل هدایت نیستند شما به عنوان اتمام حجّت و معذرة إلی الله، دعوت و هدایت بکنید ولی طمع نداشته باشید. و در آیهٴ ٧٥ فرمود: ﴿أفتطمعون أن یؤمنوا لکم﴾؛ شما طمع نکنید که اگر یک وقتی دعوت شما اثر نکرد یأسی دامنگیرتان بشود و احیاناً در حقانیت دینتان شک کنید و مانند آن. شما بدانید خطوط فکری آنها این است، اینها دو قسماند: یک قسم عوامند، یک قسمت علمای سوء.
ـ پندارگرایی بنیاسرائیل
عوامشان در تقلید کوراند یعنی مقلّد کوریاند ﴿ومنهم أُمیّون لایعلمون الکتاب إلاّ أمانّی﴾ آنچه به عنوان أحادیث مختلق و تفسیر به رأی از علمای سوء دریافت کردند به همان مطمئن هستند، ﴿و إن هم إلاّ یظنّون﴾ اینها باید در مسائل اعتقادی، پای ایمان را به یقین منتهی کنند، نمیکنند، فقط با مظنّه کار میکنند، مظنّه هم ﴿لا یغنی من الحقّ شیئاً﴾ پس اینها از حق طرفی نمیبندند، که صغرى و کبرى در بحث قبل مشخص شد. در یک آیهٴ، همین آیهٴ محل بحث فرمود: اینها جز مظنّه چیزی ندارند. در آیهٴ دیگر فرمود: مظنّه مشکلی را حل نمیکند ﴿إنّ الظنّ لا یغنی من الحق شیئاً﴾ پس در نتیجه اینها چیزی از حق بهرهای ندارند.
ـ سنگینی گناه تحریف و افترا به دین
اما راجع به علمای سوء در کمتر آیهای اینطور خدای سبحان تهدید میکند. گاهی معصیت کبیره را که خدای سبحان ذکر میکند پایانش وعید به جهنّم و أمثال ذلک میدهد. گاهی وقتی معصیت خیلی مهم است همان اوّل آیه که شروع میشود با عذاب شروع میشود. گاهی خدای سبحان میفرماید: اگر کسی این گناه را کرد کیفر او جهنّم است، گاهی همان اوّل که آیه را شروع میکند، میخواهد شروع به سخن کند با عذاب شروع میکند میفرماید: ﴿فویلٌ للّذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمناً قلیلاً فویلٌ لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویلٌ لهم ممّا یکسبون﴾؛ سه بار کلمهٴ ﴿ویل﴾ را در همین آیه تکرار میکند و این با توجه به آن نکته که از اوّل با تهدید شروع میکند، وقتی از اوّل با تهدید شروع میکند معلوم میشود مسئله خیلی مهم است. فرمود: علمای سوءشان این هستند ﴿فویلٌ للّذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً فویل لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویل لهم ممُا یکسبون﴾ این، نه تنها سه بار کلمه ﴿ویل﴾ تکرار شد بلکه از همان اوّل با عذاب سخن میگوید. وقتی خدای سبحان از همان اوّل میخواهد با عذاب سخن بگوید، معلوم میشود مسئله خیلی مهم است. افترا در دین را خدای سبحان هرگز نمیبخشد میفرماید: افتراء در دین، آدم را مستأصل میکند، گاهی در بعضی از آیات نظیر سورهٴ طه، خطر افترا را مشخص میکند میفرماید به اینکه ـ آیهٴ ٦١ سورهٴ طه این است ـ که ﴿قَالَ لَهُمْ مُّوسَى وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى﴾ ؛ فرمود: شما بر خدا إفترا نبندید خدا به وسیله إفترا شما را مستأصل میکند. این درخت با پوستش محفوظ است که پوست، حافظ درخت است اگر این قشر رویی را بکنند این را برهنهاش کنند این از ریشه میپوسد. این کار را میگویند إسحات، اسحات یعنی پوست کندن، فرمود: خدا پوست شما را میکند، مستأصل میشوید. وقتی که قشر و پوست که حافظ آن نهال است و آن پوست حافظ نهال را که سحت میگویند خدا إسحات کرد یعنی زائل کرد، مستأصل میشوید که این باب افعال برای إزاله است. ﴿فیسحتکم﴾ یعنی «فیزیل سحتکم»، سحت آن قشر حافظ است. فرمود: پوست شما را میکند، خب اگر پوست یک نهال کنده شد دیگر نهال، قدرت سبز شدن ندارد، فرمود: مستأصلتان میکند، مستأصل میکند یعنی أصلتان را ویران میکند، خاصیت تلخ افترا این است. بعضی از گناهان است که خدای سبحان در اثر آن گناه ریشه کن میکند.
اینکه در دعای شریف کمیل انواع گناهان را تا حدودی حضرت میشمارد و ما به خدای سبحان عرض میکنیم «اللهمّ اغفرلی الذنوب التی تقطع الرّجاء ... تحبس الدعاء تنزل النقم ... تغیر النعم» برای این که هر گناهی یک اثر دارد، گرچه همه یک اثر مشترکی هم دارند اما بعضی از گناهان آثار مخصوص به خود دارد. مسئله افترا، باعث اسحات است، اسحات یعنی إزاله سحت، سحت یعنی آن قشر حافظ یعنی افترا باعث میشود خدا پوست آدم را میکند. در اینجا فرمود به اینکه ﴿قال لهم موسی ویلکم لاتفتروا علی الله کذباً فیسحتکم بعذاب وقد خاب من افتری﴾ احیاناً مال حرام و مال رشوه را هم که سحت میگویند برای این که آن هم پوست رشوه خوار را میکند ﴿أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ آن هم همین است.
در این کریمه فرمود به این که علمای ایشان، علماء سوأند برای متاع قلیل که دنیا باشد دین را تحریف میکنند، ﴿فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عندالله﴾ نه اینکه یک وقت کسی تنبّی کند و إدعای نبوت کند یک کتابی را پیش خود بنویسد بگوید این «من عند الله» است نه، همان کتاب معهود دینی را که با الف و لام عهد ذکر شده است، همان کتاب معهود دینی را، آن را تحریف میکند و میگوید این همان تورات است این همان انجیل است. ﴿فویلٌ للذین یکتبون الکتاب﴾ همین أهل کتابِ معهود که کتاب الله است، این را تحریف میکند و میگوید به این که گفتهٴ خدا همین است. آنگاه خدای سبحان به أحدی از اینها رحم نخواهد کرد.
نژادپرستی بنیاسرائیل
بعد فرمود به این که طرز تفکر بنیاسرائیل این است که اینها نژاد پرستند، خود را برتر میدانند، حالا یا به خاطر اینکه فرزند اسحاقاند و اسحاق از آن عیال اوّلی ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) متولد شده است و اسماعیل(سلام الله علیه) فرزند هاجر است و مثلاً کنیز زاده است، با این خیال باطل خود را برتر میدانند یا طبق علل و عواملی دیگر، نژاد خود را نژاد برتر میدانند، میگویند: بنیاسرائیل هر کاری نسبت به دیگران بکنند مجازند ﴿لیس علینا فی الأُمیین سبیل﴾ خود را مقرب عندالله میدانند و میگویند ﴿لن تمسّنا النار إلاّ أیّاماً معدودة﴾ ما همان چند روزی که گوساله پرستی کردیم همان چند روز معذبیم، اوّلاً دیگران معذب نیستند همان گروه کم معذب هستند، آن هم که بیش از چند روز نیست حالا یا چهل روز یا یک هفته علی الاختلاف نظری که بین خود آنهاست. ما فقط در حدّ چهل روز یا یک هفته معذب میشویم بعد جنت خلد مال ماست. اوّلاً جنت مال ماست دیگران راه ندارند، ثانیاً ما اگر معذب شویم زود از عذاب نجات پیدا میکنیم برای اینکه ما فرزندان خدائیم ما دوستان خدائیم، یک بنوّت تشریعی برای خود قائلند. اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿و قالوا لن تمسّنا النار إلّا أیاماً معدودة﴾ برای همان نژاد پرستی اینهاست، دربارهٴ نژادپرستی اینها در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ ١١١ میفرماید به اینکه اینها اصلاً خود را اهل سعادت میدانند و میگویند بهشت وقف ماست ﴿وقالوا لن یدخل الجنة إلا من کان هوداً أو نصاری﴾ انسان یا باید یهودی باشد یا مسیحی، یعنی بنیاسرائیل باشد بالاخره، اگر نه یهود نه بنیاسرائیل أبدا وارد بهشت نمیشود، این اعتقاد دینی آنهاست. ﴿قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصارى﴾ اینها منقرض نشده بودند اینها در صدر اسلام بودند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلّم) با یک چنین گروهی مواجه بود مسلمین با چنین افرادی مواجه بودند که میگفتند: فقط ماها أهل بهشتیم ﴿وقالوا لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاری تلک أمانیّهم﴾ این أمنیّه است، این آرزو است. ﴿قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین﴾ ؛ دلیلتان را ارائه بدهید. بالاخره حرف یا باید به برهان عقلی تکیه کند یا به وحی آسمانی. شما یا یک کتاب آسمانی بیاورید که این مطلب در آن نوشته باشد یا یک برهان عقلی ارائه بدهید ﴿قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین﴾
حسن فعلی و فاعلی، معیار سعادت
آنگاه همانطور که در همین آیهٴ محل بحث، حرف یهودیها را ردّ کرد، أهل کتاب را رد کرد فرمود: مسئلهٴ نژاد و امثال ذلک دخیل نیست، هر کس مؤمن بود و با عمل صالح، نجات پیدا میکند.
همین اصل کلی را در آیهٴ ١١٢ سورهٴ بقره بیان کرد. فرمود به اینکه: ﴿قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین ٭ بلی﴾ یعنی آن حرف شما حرف باطلی است ﴿بلی من أسلم وجهه لله وهو محسن فله أجره عند ربّه و لاخوف علیهم ولا هم یحزنون﴾ ﴿بلی﴾ یعنی آن حرف، حرفی است باطل، این حرفی که بعد از حرف إضراب است این حرف، حق است، آن این است که اگر کسی حسن فاعلی داشت، با حسن فعلی، او أهل بهشت است ﴿من أسلم وجهه لله وهو محسنٌ﴾ ؛ یعنی درحالی که معتقد است کار را برای خدا انجام بدهد این به مقصد میرسد هر گروهی میخواهد باشد.
ادعای بیدلیل بنیاسرائیل
اینکه گفتید بهشت فقط یهودیها و مسیحیها را میپذیرد این حرف ناتمام است، لذا خدای سبحان فرمود: اگر چیزی به برهان متکی نشد میشود افترا. در همین آیهٴ محل بحث فرمود به اینکه اینها میگویند: ﴿لن تمسّنا النّار إلا أیّاماً معدودة قل أتّخذتم عندالله عهداً فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله ما لاتعلمون﴾؛ حرف از این دو بیرون نیست یا با سند سخن میگوئید، یا افترا میبندید. این یک منفصلهٴ حقیقیه است، یا حق است یا باطل. وقتی چیزی را به خدا نسبت میدهید این حرفتان یا مسند است یا افترا است ﴿أتخذتم عند الله عهداً﴾ این یک ضلع منفصله ﴿أم تقولون علی الله ما لا تعلمون﴾ ضلع دیگر، یعنی حرف یا مسند است یا افترا، مسند نیست به همان آیهٴ 111 سورهٴ بقره فرمود: ﴿قل هاتوا برهانکم﴾ ؛ دلیلتان را بیاورید، پس مسند نیست اگر مسند نشد، میشود افترا و بدعت، ﴿أم تقولون علی الله ما تعلمون﴾ لذا این ﴿أم﴾ میتواند منقطعه باشد یعنی وقتی شما پیمانی از خدا نگرفتید حرفتان میشود تشریع و افترا.
سؤال ...
جواب: نه همان آن مقداری که خودشان گفتند چهل روز، عدّهای گوسالهپرستی کردند، یا چون به حساب اینها هفت روز عالم طول کشید تا ساخته بشود و روز هفتم روز سبت است و روز تعطیلی است به زعم اینها به همان اندازه، چون اصلش ریشه ندارد حدودش هم بیریشه است.
سؤال ...
جواب: ما نه به خاطر اینکه ایرانی هستیم یا از نژاد آریا هستیم، ما میگوئیم خدای سبحان فرمود: ﴿من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلا خوف علیهم ولا یحزنون﴾ نه، اصولاً میگویند به اینکه این نژاد، نژاد برتر است و حرف این است و هیچ کسی را قبول نداشتند گفتند ﴿لیس علینا فی الأمّیین سبیل﴾ امروز هم ما میگوئیم هر کسی خواه در شرق عالم، خواه در غرب عالم به خدا معتقد باشد به قیامت معتقد باشد و عمل صالح انجام بدهد، که عمل صالح آن است برابر با حجت عصر کار انجام بدهد این أهل نجات است ما هیچ مزیّتی، برای نژاد ایرانی و آریا و أمثال ذلک قائل نیستیم، این حرف ماست که علیه ملیّت قیام کرده است. نه اصولاً صهیونیزم خاصیتش این است که میگوید: ما از فرزندان سارهایم و دیگران فرزندان هاجرند، ما فرزند خانمیم و دیگران فرزندان کنیزند و مانند آن، این خیال بافیها را داشتهاند و هم اکنون هم دارند.
سؤال ...
جواب: «إلاّ من کان هوداً أو نصارىٰ» چرا این چنین بگوئیم، بگوییم «الاّ من اٰمنّا بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً»
سؤال ....
جواب: خب اگر همین است آن تورات را بیاورند و تلاوت کنند ﴿قل فأتوا بالتوراة فاتلوها إن کنتم صادقین﴾ رسول خدا(ص) فرمود: ما هم حرفی نداریم شما توراتتان را بیاورید ببینیم چه میگوید، ببینیم حرفی غیر از حرف ما دارد. فرمود: چرا تورات را در منزل پنهان کردید این نوشتههای خودتان را میآورید به ما نشان میدهید ﴿قل فأتوا بالتوراة فاتلوها إن کنتم صادقین﴾ اگر راست میگویید آن تورات را بیاورید، تورات همین حرفی را که ما گفتیم دارد.
سؤال ...
جواب: آنها هم همین طورند، مسیحیها هم بنیاسرائیلند. یعنی آن مسیحیهای اصیل بنیاسرائیلند.
ـ جواب قرآن از توهم باطل بنیاسرائیل
در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 120 میفرماید: به این که شما به عنوان اتمام حجت دعوت بکنید ولی طمع نکنید، آنها از شما راضی نخواهند شد. ﴿ولن ترضى عنک الیهود ولا النصارى حتى تتّبع ملتهم﴾ شما این چنین نیست که بخواهید رضایت آنها را جلب کنید أحیاناً مداهنه کنید یا سازش کنید یا مقداری کوتاه بیایید این چنین نیست. آنها خود را برتر میدانند وقتی از شما راضی میشوند که تابع دین آنها باشید و اگر تابع دین آنها نشوید از شما راضی نیستند، پس شما طمع نکنید. البته اتمام حجت کنید معذرةً إلى الله
در این کریمه که فرمود: ﴿أتخذتم عند الله عهداً﴾، ﴿أم تقولون على الله ما لا تعلمون﴾ یک منفصله حقیقهای است در همین محدودهٴ خاص، چه اینکه مشابه این در موارد دیگری که خدای سبحان میفرماید که آیا شما إذن گرفتهاید خدا اذن داد یا دارید افترا میبندید؟ ﴿ءَالله أذن لکم أم على الله تفترون﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ یونس هست آیهٴ 59 این است که ﴿قل ءَالله أذن لکم أم على الله تفترون﴾ ؛ یعنی چیزی که به خدا استناد دارد یا باید به وحی مربوط باشد یا افترا است، از این دو حال بیرون نیست. خدا که إذن نداد شما چیزی را حلال و چیزی را حرام کنید ﴿فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَاماً وَحَلاَلاً﴾
در همین آیهٴ سورهٴ یونس فرمود: ﴿قل أرأیتم ما أنزل الله لکم من رزق فجعلتم منه حراماً و حلالاً﴾ ؛ این تحریم و تحلیلتان یعنی دارید به خدا استناد میدهید، این استناد یا باید با اذن باشد یا بی اذن، اگر بی اذن شد میشود افترا و تشریع و با اذن شد سند میخواهد سندتان را ارائه بدهید. ﴿قل ءالله أذن لکم أم على الله تفترون﴾ این بیش از دو حال ندارد در اینجا میشود منفصلهٴ حقیقیه یعنی در این محدوده بیش از یک مقدم و یک تالی ندارد، در اینجا هم فرمود: ﴿أتخذتم عند الله عهداً﴾ ﴿أم تقلون على الله ما لا تعلمون﴾ یعنی یا باید دلیل ارائه بدهید یا اینکه افترا است و خدای سبحان هم از افترا نمیگذرد.
و اینکه اینها خودشان را نژاد برتر میدانستند حرفشان این بود که ما إحبّاء و فرزندان خدا هستیم. آیهٴ ١٨ سورهٴ مائده این است ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ البته بنوت تشریفی قائل بودند ما فرزندان خدائیم، ما دوستان خدائیم و مانند آن. آنگاه خدای سبحان احتجاج میکند اگر شما دوست خدائید و رابطهٴ تنگاتنگ با خدای سبحان دارید چرا در برابر معصیت معذّب میشوید؟ شما با دیگران فرقی ندارید. این مسئلهٴ نژاد و مسئلهٴ سرزمین و خصوصیت عصر و زمان، برای شناسائی است، گاهی خدای سبحان به آن جهات سلبیِ قضیه اشاره میکند، میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ یعنی این مسئله نژاد، ملیّت، قبیله سرزمین، تاریخ اینها برای شناسائی است، اینها یک شناسنامه طبیعی است یک شناسنامههای اعتباری و قراردادی است که هر کسی در هر محیطی که باشد با چند صفحهٴ یک دفتر هویّتش را مشخص میکند. این شناسنامههای قراردادی است که هر کسی در هر محیطی که باشد برای رفع حاجت این را تنظیم میکند، یک شناسنامهٴ تکوینی است که مردم بتوانند یکدیگر را بشناسند، فرمود: من یک شناسنامه تکوینی قرار دادم و آن قبیله است و نژاد است و شعبه است و امثال ذلک. اینها فقط برای این است که همدیگر را بشناسید این یک آمار است یعنی این اختلاف ملیّت و نژاد و قبیله یک آمار تکوینی است، این اداره آماری است وگرنه فضیلتی در این نیست. ﴿وإنّا جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا﴾ این کریمه ناظر به آن است که قومیّت مایهٴ فخر نیست، هیچ قومی بر قوم دیگر فضیلت ندارد.
تساوی افراد و اقوام در بیان ثقلین
آن حدیث معروف که از رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلّم) رسیده است که «الناس کأسنان المشط سواءٌ» یا «الناس إلى آدم شرح سواء» و امثال ذکر ناظر به تساوی افراد است، یک بحث در این است که هیچ فردی بر فرد دیگر فضیلت ندارد، یک بحث در این است که هیچ قومی بر قوم دیگر فضیلت ندارد، این قانون اساسی را اگر ملاحظه فرموده باشید این دو بحث جدای از هم ذکر شده است، یک بحث این است که افراد با هم متساوی هستند، یک بحث این است که أقوام با هم متساویاند افراد با هم مساویند برای اینکه رسول خدا فرمود: «لافضل لعربی على عجمی» گرچه آن ناظر به نژاد است فرمود: «الناس کأسنان المشط سواء» ؛ مانند دندانههای شانه هستند و کنار هم صف میبندند هیچ فردی بر فرد دیگر فضیلت ندارد، خواه دو فرد از یک قبیله خواه دو فرد از دو قبیله. یک بحث دیگر هم هست که هیچ قومی بر قوم دیگر فضیلت ندارد این را همان آیهٴ معروف بیان میکند که ﴿و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عند الله أتقیکم﴾ از این کریمه نمیتوان مسئله تساوی افراد را استفاده کرد گرچه از ذیلش میشود استفاده کرد ولی آیه در صدد تساوی اقوام و ملل است فرمود: این اقوام یک اداره آماری است که ما انجام دادهایم که یکدیگر را بشناسید حالا اگر یک کسی در اداره آمار شناسنامهاش شماره شناسنامهاش بود ٥ و دیگری بود ١٠٠ این ارقام که باعث فضل نیست.
درباره یهود میفرماید به اینکه یک گروه بنیاسرائیلاند، یک گروه آلقبطاند یک گروه دیگر آل کذا هستند یک گروه آل کذا هستند، اینها فقط برای شناسائی است. این بُعد سلبی قضیه است بُعد اثباتی قضیه همان آیهای بود که قبلاً بحث شد که ﴿من ٰامن بالله والیوم اخر وعمل صالحاً فلا خوف علیهم ولاهم یحزنون﴾ و مانند آن یعنی هر کس این سه اصل را داشت اهل بهشت است، اعتقاد به خدا، اعتقاد به قیامت و عمل صالح، عمل صالح را هم ملاحظه فرمودید عملی را قرآن صالح میداند که برابر با حجّت آن عصر باشد. حجّت امروز، قرآن است ولاغیر. حجت هر عصری، معیار تشخیص عمل صالح است. پس هم به بُعد سلبی قضیه اشاره کرد هم به بُعد اثباتی قضیه اشاره کرد در این جا استدلال کرد فرمود: خب اگر شما به خدا نزدیکید پس چرا در برابر گناه معذبید؟ ﴿قل فلم یعذّبکم بذنوبکم بل أنتم بشر ممّن خلق﴾ ؛ شما هم یکی از این امتهایی هستید که خدا خلق کرد با دیگران تفاوتی ندارید، حالا یکی فرزند ساره است و دیگری فرزند هاجر(علیها السلام) اینها که مزیّت نیست اینها برای شناسائی است ولاغیر ﴿بل أنتم بشر ممّن خلق﴾ ؛ اصرار قرآن کریم این است که جلوی این امنیه صهاینه را بگیرد که شما خود را نژاد برتر ندانید با دیگران یکسانید، چرا احباء الله و ابناء الله بود پیشینیان بالاخره یک آثار عبادی داشتند با این فکر صهیونیستیشان، امّا این صهاینه فعلی آن آثار عبادی را ندارند فقط این اثر سوء برایشان مانده است این نژاد برتر برایشان مانده، فرمود: ﴿بل أنتم بشرٌ ممّن خلق﴾ ، یکی از مخلوقات شمائید بشر هم هستید، نه فرشتهاید نه با دیگر بشرها تفاوتی دارید. آنگاه ﴿یغفر لمن یشاء ویعذّب من یشاء ولله ملک السموات والأرض وما بینهما و إلیه المصیر﴾ هر که را بخواهد عذاب میکند هر که را بخواهد میبخشد چون نظام در اختیار اوست و بازگشت همه هم به سوی اوست ﴿لله ملک السموات والأرض وما بینهما﴾ پس مبدأ همه خداست و ﴿إلیه المصیر﴾ ؛ صیرورت همه به طرف خداست پس ﴿هو الأوّل والاخر﴾ میزی برای شما نیست. این را قرآن در بسیاری از موارد ذکر میکند گاهی میگوید: دلیلتان را بیاورید، گاه میگوید شما در برابر گناه معذبید، گاهی میگوید شما بشرید گاهی میگوید مثل دیگرانید. آنگاه فرمود: اگر اینها برهانی اقامه نکردند حتماً افترا دارند، پس بنابراین ﴿قل أتّخذتم عندالله عهداً فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله مالاتعلمون﴾ پس حرف اینها رد شد وقتی حرف اینها رد شد همانطوری که بحثهای دیگر ملاحظه فرمودید خدای سبحان حرف آنها را ردّ میکند بعد دلیل خود را ارائه میدهد.
معیار خلود در بهشت و دوزخ
الف. خلود در دوزخ
آنگاه به عنوان اصل کلی، معیار بهشت و جهنّمی شدن را ذکر کرد با دو آیهٴ، یک آیهٴ معیار جهنّمی شدن، آیه دیگر معیار بهشتی شدن. اما آیهٴ قبل این است ﴿بلی من کسب سیئة و أحاطت به خطیئتة فأُولئک أصحاب النار هم فیها خالدون﴾ این معیار جهنّمی شدن است خواه یهودی، خواه مسیحی، خواه مسلمان. اگر کسی تسماً مسلمان بود و دست از هیچ گناهی بر نداشت طوری که فقط اسلام، اسمش مانده، تمامِ هستی او را خطیئات پر کرده است خب این مخلّد در نار است. ظاهراً مسلمان است امّا گناه او را احاطه کرده است. گناه او را احاطه کرده است یعنی چه؟ یعنی جایی از جاهای هستی او نمانده که گناه نرفته باشد پس این توحید را نگه نداشت، او موحّد نبود او فقط شناسنامهای، مسلمان بود. اگر کسی معصیت به او احاطه کند او محاط به معصیت باشد یقیناً مخلّد در نار است مسلمان اگر گناه کبیره داشته باشد ولی گناهان به او محیط نباشند برای این که توحیدش محفوظ است، عقیدهاش محفوظ است اقرارش محفوظ است نسبت به وحی و رسالت و قیامت و ولایت و خدا محفوظ است منتها مبتلا به معاصی جوارح و مانند آن است این البته مخلّد در نار نیست. چون خطیئات به او احاطه نکرده است ولی هر کس، یک اصل کلی، هر کس خطیئات به او احاطه کرده باشد یعنی چه؟ هیچ جایی از شؤون هستی او نیست مگر این که گناه رفته است آنجا، از درونش، بیرونش گناه به او محیط شد، خب یک چنین آدمی البته مخلد در نار است ﴿بلى من کسب سیئة و أحاطت به خطیئته فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون﴾ این نظیر معاصی دیگر نیست که با خلود همراه نباشد.
سؤال ...
جواب: بله دیگر برای اینکه خود انسان وقتی نفسش را پلید کرد و این نفس هم مجرد است و عقائد سوء هم مجرد است و زوال ناپذیر البته مخلد خواهد بود.
سؤال ...
جواب: نه اینها هم کافرند دیگر، یعنی یک کسی که روی شناسنامه یهودی است، روی شناسنامه مسیحی است روی شناسنامه مسلمان است با کافر چه فرقی دارد؟ اگر یک وقتی واقعاً مسلمان است یعنی اعتقاد دارد عقیده دارد منتهی مبتلا به فسق جوارح است این به اندازه معصیت معذب میشود بعد نجات پیدا میکند جزو عتقاء الله من النار خواهد بود.
این کسی نیست که ﴿أحاطت به خطیئة﴾ اما اگر کسی خطیئات به او احاطه کرده، جایی برای اطاعت نگذاشت درونش را معصیت گرفته، بیرونش را معصیت گرفته یک چنین کسی مخلد در نار است البته.
سؤال ...
جواب: چرا ما شخص را مسلمان میدانیم خیلی از شؤون وجودی او را حسنات احاطه کرده است ما آن جا اسلام در نظر میگیریم امّا نه اسلام شناسنامهای، نسبت به اسلام شناسنامهای ما چه شهادتی میدهیم یک کسی که اسماً مسلمان است و ما میدانیم که او مرتد است اصلاً به مبنای اسلام معتقد نیست در شناسنامهاش نوشته مسلمان، بنابراین، او کسی است که ﴿أحاطت به خطیئته﴾ اگر کسی ﴿أحاطت به خطیئته﴾ راه برای نجات او نیست این گونه از افراد را خدای سبحان فرمود: چون در دنیا جایی را برای اطاعت و نورانیت الهی نگذاشتند، با جوارحشان که معصیت کردند با قلبشان هم که کفر ورزیدند جایی خالی نمانده، لذا *«یأتیه الموت من کلّ مکان و ما هو بمیّت﴾ در بعضی از آیات قرآن کریم دارد که در قیامت اینها از هر طرف، عذاب کشنده به اینها متوجه میشود ولی خب نمیمیرند اگر بمیرند که راحتند اینها از خازن جهنّم مسئلت میکنند که ﴿لیقض علینا ربک﴾ که ما بمیریم، امّا جواب میشنوند که ﴿لا یموت فیها ولا یحیى﴾ ایها تقاضای مرگ میکنند امّا هرگز نمیمیرند چون اگر بمیرند که راحتند خدای سبحان فرمود: ﴿یأتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت﴾ چون از هر راهی معصیت کرد خب از راهی را هم دارد دردهای کشنده را تحمل میکند ولی نمیمیرد یا در بخش دیگر فرمود: ﴿إنا أعتدنا للظالمین ناراً أحاط بهم سرادقها﴾ ؛ ما آتش درست کردیم که خیمهاش نسوز است تار و پودش نسوز است سراپردهاش نسوز است و همیشه مشتعل است و سراپردهٴ این آتش او را در برگرفته است، محیط به اوست این که فرمود: ﴿إنّ جهنّم لمیحطة بالکافرین﴾ برای همین است. جای خالی نگذاشت که نسوزد که این با درونش کافر بود با بیرونش معصیت کرد جایی نگذاشت که نسوزد که ﴿بلی من کسب سیئة و أحاطت به خطیئته فأولئک أصحاب النار هم فیها خالدون﴾ اینکه فرمود: ﴿إنّا أعتدنا للظالمین ناراً أحاط بهم سرادقها﴾ آن ظالمینی را خدا احاطه میکند که جایی برای عدل نگذاشته باشند. گاهی میفرماید: جهنّم محیط است. گاهی میفرماید به این که پوستها از یک طرف میسوزند، قلب از یک طرف مشتعل میشود ﴿نار الله الموقدة ٭ التی تطلع على الأفئدة﴾ این مال کسی است که جایی برای توحید نگذاشته باشد. امّا اگر جایی برای توحید گذاشته باشد البته به مقدار معصیت معذب میشود بعد یقیناً نجات پیدا خواهد کرد.
سؤال ...
جواب: این در بحث دیروز گذشت چیزی که به حال انسان خوشایند نیست سیئه است و به لحاظ هدف خطیئه میگویند کاری که انسان انجام میدهد یا مطابق با هدف است به هدف میرسد میشود ثواب یا مطابق با هدف نیست میشود خطا. خطا در برابر ثواب است سیئه در برابر حسنه است ﴿و أحاطت به خطئیته﴾ این جنس مراد است از مواردی که نکره در سیاق اثبات به قرینه مقام، مفید عموم است یکی اینجا است، نظیر ﴿علمت نفس ما أحضرت﴾ ، ﴿علمت نفس﴾ گرچه نکره در سیاق مثبت است نه در سیاق نفی امّا به قرینه سیاق مفید عموم است. ﴿و علمت نفس ما أحضرت﴾ یعنی «علمت کل نفس ما أحضرت». اینجا هم ﴿بلی من کسب سیئة﴾ یعنی جمیع السیئات به شهادت ﴿و أحاطت به خطیئته فأولئک اصحاب النار هم فیها خالدون﴾ و گرنه کسی که همه جوانب او تیره نباشد بعضی از قسمتهای او نورانی باشد این سرانجام نجات پیدا میکند.
ب . خلود در بهشت
امّا آیهٴ بعد این است که راه بهشتی شدن را طرح کند فرمود: ﴿و الّذین آمنوا و عملوا الصالحات اُولئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون﴾ کسی که مؤمن باشد و همهٴ کارهای خیر را هم انجام دهد که این صالحات جمع محلی به الف و لام است. اگر کسی مؤمن باشد و همهٴ کارهای خیر را هم انجام بدهد او هم مخلّد در بهشت است.
پس قرآن کریم حرف یهودیها را نفی کرد که فرمود: ﴿أتخذتم عند الله عهداً﴾ این که میگویید: ﴿لن تمسّنا النّار إلاّ أیّاماً معدودة﴾ این برهان ندارد، هر کسی معصیت کرد و معصیت به او محیط بود این مخلد در نار است هر کسی اطاعت کرد و به همه دستورات امتثال کرد اعتنا کرد این مخلد در بهشت است. فرق نمیکند، خواه یهودیهایی که حجّت عصرشان همان تورات بود، خواه کسانی که الآن برگردند و به قرآن عمل بکنند. ﴿والّذین آمنوا و عملوا الصالحات اُولئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون﴾ در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که خدای سبحان، دربارهٴ بهشت هم مسئله ایمان را مطرح میکند هم عمل صالح را، هم حسن فعلی هم حسن فاعلی را. و این چون مرکب است و مرکب باعث خلود در جنّت است و مرکب هم «ینتفی بانتفاء أحد الأجزاء» اگر کسی ایمان نیاورد یا ایمان بیاورد ولی از ایمانش استفاده نکند او نمیتواند وارد بهشت بشود این را در سورهٴ مبارکهٴ انعام به این دو مطلب اشاره کرد که فرمود: مرکب ینتفی بانتفاء احد الاجزاء، این را در آنجا اشاره کرد در آیهٴ 185 سورهٴ انعام این چنین است که: ﴿یوم یأتی بعض ٰایات ربّک لاینفع نفساً ایمانها لم تکن امنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیراً﴾ ؛ فرمود: قیامت خاصّیتش این است اگر کسی در دنیا ایمان نیاورد یا ایمان آورد ولی از ایمانش، خیری نبرد و برابر ایمانش، عمل نکرد آن روز نفعی نمیبرد. ﴿یوم یأتی بعض آیات ربّک لا ینفع نفساً أیمانها﴾ که ﴿لم تکن آمنت من قبل﴾ این ناظر به انتفاء جزء اوّل است، ﴿أو کسبت﴾ این ﴿کسبت﴾ عطف بر ﴿امنت﴾ است یعنی «لم تکن کسبت»، ﴿أو کسبت﴾ یعنی «لم تکن کسبت» یعنی «لم تکن کسبت فی ایمانها خیراً» این ناظر به انتفاء جزء دوم است پس پس بهشت رفتن دو جزء میخواهد ایمان و عمل صالح، این مرکب، باعث بهشت رفتن است چون مرکب «ینتفی بانتفاء أحد الأجزاء» اگر ایمان منتفی شد، کسی بهشت نمیرود، یا ایمان منتفی نشد ولی آن جزء دوم که استفاده از ایمان است آن منتفی شد آن هم وارد بهشت نمیشود. پس آنچه که باعث بهشت رفتن است ایمان و عمل صالح است و این مجموعه «ینتفی بانتفاء أحد الأجزاء».
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است