- 875
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 65 تا 69 سوره یوسف
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 65 تا 69 سوره یوسف
- دلیل یوسف در پرداخت رایگان گندم به برادران
- توکل به خدا در همه حال
- چگونگی ورود برادران یوسف به همراه بنیامین به مصر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و لما فتحوا متٰعهم وجدوا بضٰعتهم ردت الیهم قالوا یٰابانا ما نبغی هذه بضٰعتنا ردت الینا و نمیر اهلنا و نحفظ اخانا و نزداد کیل بعیر ذلک کیل یسیر ٭ قال لن ارسله معکم حتی توتون موثقاً من الله لتأتننی به الا ان یحاط بکم فلما ءاتوه موثقهم قال الله علی ما نقول وکیل ٭ و قال یٰبنیّ لا تدخلوا من باب وٰحد وادخلوا من ابوٰب متفرقه و ما اغنی عنکم من الله من شیء ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون ٭ و لما دخلوا من حیث امرهم ابوهم ما کان یغنی عنهم من الله من شیء الا حاجة فی نفس یعقوب قضٰها و انه لذو علم لما علمنٰه و لکن اکثر الناس لا یعلمون﴾
این سؤال که چرا وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) مقداری گندم را رایگان به برادرانش داد چند بار پاسخ داده شد. خود یوسف(سلام الله علیه) احتمالاً در آن مقطع به نبوت رسیده است گرچه تا کنون صریحاً آیهای بر نبوّت آن حضرت دلالت نداشت در آیات دیگر غیر از این سوره به رسالت او به نبوت او تصریح میشود ولی طبق آن حدیثی که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) رسیده است حضرت در این مقطع نبیّ بود و پیغمبر ولیِّ این امور و اموال است میتواند تصرف بکند یک، از طرفی وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) پیغمبر زمان بود و این اموال زیر نظر پیغمبر زمان توزیع میشود دو، ثالثاً بخشی از اموال مخصوص مستمندان است که باید تأمین بشوند و وجود مبارک یعقوب عایلهمند بود دارای فرزندان زیاد بود خودش هم پیر شده بود قحطی و گرانی هم تهدید میکرد این سه و وجود مبارک یوسف سالیان متمادی در آن دستگاه خدمت کرده است چیزی هم دریافت نکرده بود طبق این آیات بعد سالیان متمادی هم به زندان رفت و منافع او و حقوق او عمداً تفریط شده بود او حقوق فراوانی از بیت المال داراست بنابراین خودش هم که الان سمت سنگینی دارد حقوقی دارد شاید از حقوق خودش داده است لذا این مطلب زیر سؤال نمیرود که چرا به برادران خود این مقدار کمک کرد با اینکه پدر و مانند آن واجبالنفقهٴ وجود مبارک یوسفاند البته برادران از وجوب نفقه خارجاند به هر تقدیر وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) این احسانها را روا داشت و آنها بعد از اینکه بارها را باز کردند متاع خود و کالای خود را دیدند که به آنها برگشت [داده] شده لذا خیلی خوشحال شدند به پدرشان عرض کردند ﴿ما نبغی﴾ یعنی این همان است که ما طلب میکنیم مشابه این تعبیر ﴿ما نبغی﴾ در سورهٴ مبارکهٴ کهف به این صورت آمده است که مربوط به قصهٴ حضرت یوسف نیست آیهٴ 64 سورهٴ کهف بعد از اینکه وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) به همراهش گفته بود که ماهی مثلاً آن وقت که زنده شد چرا به من خبر نکردی؟ ﴿قال أرءیت أوینا إلی الصخرة فانی نسیت الحوت و ما انسٰنیه الا الشیطٰن أنْ اذکره و اتخذ سبیله فی البحر عجبا ٭ قال ذلک ما کنا نبغ﴾ وجود مبارک موسیٰ هم فرمود این همان بو د که ما میخواستیم ما آدرسمان همان جایی بود که ماهی وارد دریا میشود همینجاست که ما باید خضر را جستجو میکردیم این ﴿ما کنا نبغ﴾ همین است این هم ما نبغی یعنی این همان بود که ما میخواستیم میخواستیم به گندم برسیم امنیت باشد عزّت باشد طمأنینه باشد به سلامتی برگردیم همهٴ اینها شده است آنگاه وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) در پاسخ اینها فرمود: من هرگز این برادرتان بنیامین را به همراه شما اعزام نمیکنم مگر اینکه شما یک تعهدی پیمانی که عامل طمأنینه باشد به من بدهید و این کلمهٴ لن در بحث دیروز اشاره شد که برای نفیِ مؤکد است نه مؤبد کلمهٴ لن ﴿لن ارسله﴾ برای نفیِ مؤکد است نه موبد به دلیل غایتی که دارد به نامِ حَتّٰی چیزی که مغیاست حد دارد ابدی نیست پس نفیِ تأکیدی است نه تأبیدی احتمال اینکه این حتی برای استثنا باشد این تام نیست برای اینکه اگر به معنای استثنا باشد یعنی به معنی إلاّ باشد لازمهاش تکرار کلمه الا است در این یک سطر ﴿قٰالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ إلاّٰ أنْ تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللهِ لَتَأْتُنَّنی بِه إِلاّٰ أَنْ یُحٰاطَ بِکُمْ» اگر حتی به معنای إلاّ باشد میشود آن الا را اظهار کرد آن وقت لازمهاش این است که کلمهٴ استثنا در این آیه دو بار تکرار بشود «الا ان تاتون» ﴿الا ان یحاط بکم﴾ این حتی به معنای خودش است به معنی غایت است قهراً آن لن به معنای نفی تأکید خواهد بود مشابهاش هم بعداً هم داریم در همین سورهٴ مبارکهٴ یوسف آیهٴ هشتاد هم همین است که ﴿فلن ابرح الارض حتی یاذن لی ابی او یحکم الله لی﴾ که اینها دوتا غایت برایش ذکر شده است جا برای استثنا هم نیست خب ﴿لن ارسله معکم حتی توتون موثقا من الله﴾ این ایتای میثاق یا یک امر کنایهای است یا نه هنگام سوگند یاد کردن، یک چیزی را به طرفین میدادند یا آن کسی که سوگند یاد میکرد میداد کمربند خود کالایی از کالاهای همراه خود را به آن میداد که علامت وثوق و طمأنینه باشد لذا کلمهٴ ایتا و اعطا در جریان مواثق مطرح است ﴿حتی توتون موثقا من الله﴾ چون آن قسم را به همراه دارد ﴿لتأتننی به﴾ جواب قسم میشود البته اگر چنانچه حادثه طبیعی یا اجتماعی یا غیر مترقب بالأخره پیش آمد شما مغلوب بودید معذورید.
پرسش ... پاسخ: اشکالش این است که نظیر ﴿الا ان یحاط بکم﴾ میشود دوتا استثنا در یک سطر این دیگر آن
پرسش ... پاسخ: باشد تکرار استثنا «الا ان توتون» ﴿الا ان یحاط بکم﴾ بله تکرار که برای وحدت مستثنا و مستثنامنه اگر بود دیگر استثنا تکرار پذیر نبود اصلاً اما اینجا چون مستثنا و مستثنا منه متعدد است غلط نیست ولی آن صبغهٴ فصاحت و بلاغت را ندارد «الا ان توتون» ﴿الا ان یحاط بکم﴾ این تکرار استثناست
پرسش ... پاسخ: یعنی اگر چنانچه نه خیر تا ندادید من این کار را نمیکنم و نمیفرستند تا این کار را بکنید حتی معنای خودش است اگر معنای خودش دشوار باشد ما بر استثناء حمل میکنیم اما اگر معنای خودش درست است و روان هم هست ﴿فلن ابرح حتی یاذن لی ابی﴾ تا او اجازه ندهد من نمیآیم چه لزومی دارد که حتی را معنی استثنا بگیریم اگر یک وقتی حتی معنی غایت و امثال ذلک نبود مشکل ادبی داشت بله به معنی استثنا میشود اینجا که مشکل ادبی ندارد معنی خودش هم بشود روان تر هم هست اگر به معنی استثنا باشد معنایش این است که «الا ان تؤتونِ به موثقا» ﴿الا ان یحاط بکم﴾ اگر مستثنا و مستثنا منه یکی بود که دیگر تکرار استثنا معقول نبود الان که مستثنا و مستثنا منه است تکرار استثنا معقول است ولی فصیح و بلیغ نیست به هر تقدیر ﴿حتی توتون موثقا من الله لتاتننی به الا ان یحاط بکم﴾ بعد از اینکه برادرها پیمان را به حضرت یعقوب(سلام الله علیه) سپردند ﴿فلما ءاتوه موثقهم﴾ آنگاه وجود مبارک فرمود خدا شاهد این کار است ﴿الله علی ما نقول وکیل﴾ خدا در محضر خدا در مشهد خدا او وکیل این کار ماست ولی این کار ماست شاهد این کار ماست اما بالأخره ما در این کار به او توکل میکنیم نه به میثاق شما ما یک وظیفهای داریم که با کارهای عادی با حقوق عادی با وسایل عادی حرکت بکنیم اما یک اعتقادی هم داریم که هیچ کدام از اینها مؤثر نیستند مؤثر واقعی خدای سبحان است بسیاری از علل و عوامل پیش بینی نشده است که از آنها به عنوان حوادث غیر مترقَّبه یاد میشود اینهایی هم که پیش بینی شده است سبب تام نیستند بنابراین چاره جز توکل بر خدای سبحان نیست برای اینکه بسیاری از علل و عوامل در راهاند ما خبر نداریم و این اموری هم که ما خبر داریم حدوثاً و بَقاءً در اختیار ما نیستند پس آنچه را که میدانیم تحت حیطهٴ قدرت ما نیست آنچه را هم که نمیدانیم نه تحت حیطهٴ علم ماست نه تحت حیطهٴ قدرت ما خوب چاره جز توکل نیست هم ﴿الله علی ما نقول وکیل﴾ هم اینکه شما و ما همهمان باید به ذات اقدس اله توکل بکنیم.
پرسش ... پاسخ: بله هم این را در بحث دیروز اشاره شد وجود مبارک یعقوب برابر ﴿انه لذو علم لمٰا علمنٰه﴾ این کارها پشت پرده یک اسراری است که برادر باید به برادر برسد و جمعاً یازده برادر و پدر و مادرشان باهم به مصر بروند که آن جلال و شکوه پیش بیاید همهٴ اینها روی نقشهٴ تأمین شده است از قبل است که فرمود ﴿انه لذو علم لما علمنٰه﴾ بار اول میثاق نگرفت اما بار دوم میثاق گرفت و جریان عادی این است قبلاً فرمود: ﴿هل ءامنکم علیه إلاّ کما أمنتکم علی اخیه من قبل﴾ قبلاً شما گفتید ﴿انا لحٰفظون﴾ بردید و نیاوردید الآن هم میگویید ﴿انا له لحٰفظون﴾ ممکن است ببرید و نیاورید مگر اینکه تعهدی بسپارید سوگندی یاد کنید ﴿و الله علی ما نقول وکیل﴾ را امضا بکنید تا بنابراین جریان عادی من برادر شما را به شما بسپارم.
پرسش ... پاسخ: بله دیگر یعنی فرمود اگر معذور بودید خب ما حرفی نداریم اگر معذور بودید ما حرفی نداریم اما عمداً نباید این کار را انجام بدهید و همهٴ شما هم مسئولید مطلب دیگر این است که آنها در موقع سخن گفتنِ با یوسف(سلام الله علیه) یکگونه تعبیر میکردند در هنگام گرفتن برادر سخن گفتن با یعقوب(سلام الله علیه) طور دیگر تعبیر میکنند در موقع سخن گفتن با یوسف آیهٴ 61 این است که به حضرت یوسف گفتند ﴿سنرٰود عنه اباه﴾ ما مراوده میکنیم رایزنی میکنیم با پدرش مشورت میکنیم او را از پدر میگیریم ﴿سنرٰود عنه اباه﴾ نه اخانا اما وقتی که آمدند با پدر سخن بگویند آن صبغهٴ عاطفی را ملحوظ داشتند به پدر گفتند ﴿فارسل معنا اخانا﴾ نه ابنک نگفتند پسرت را با ما بفرست گفتند برادر ما را با ما بفرست این جا، که جای اظهار عاطفه است از او تعبیر به أخ کردند آنجا که ضرورتی برای اظهار عاطفه وجود نداشت تعبیر کردند ﴿سنرٰود عنه اباه﴾ خب اینها البته آن طوری که با هم بودند با این برادر دیگر به نام بنیامین نبودند حضور و غیابشان فرق میکرد گاهی میگفتند که این، پسر یعقوب است گاهی میگفتند برادر ماست آنجایی که خیلی رابطه، شفاف و روشن نبود میگفتند این پسرِ یعقوب است آنجایی که میخواستند اظهار عاطفه کنند میگفتند برادر ماست لذا یکجا گفتند که ﴿سنرٰود عنه اباه﴾ یکجا گفتند که ﴿فارسل معنا اخانا﴾ حالا در این مقطع وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) که از آنها پیمان گرفت
پرسش ... پاسخ: نه فرق میکند موطن موطن فساد است آنجا که میخواستند با یوسف سخن بگویند دیگر حالا ﴿اخانا﴾ آنجا هم خود یوسف هم گفته بود ﴿باخ لکم من ابیکم﴾ نگفتند باخیکم آنها طرزی رفتار میکردند گفتار داشتند که معلوم میشد این برادر ابوینی نیست امی هم نیست که منشأ عاطفه باشد فقط ابی محض است نفاق نبود خب طبعاً برادری که امی نباشد که محور عاطفه است ابوینی هم نباشد فقط ابی باشد آن گرایشی که باهم دارند با او ندارند گذشته از اینکه اینها از اول با حضرت یوسف و برادرش مشکل داشتند که با یکدیگر میگفتند که ﴿لَیُوسُفُ﴾ آیهٴ هشت این بود ﴿اذ قالوا لیوسف و اخوه احب الی ابینا منا﴾ اینها از همان اول وجود مبارک یوسف و برادرش برای آنها یک عویصهای بود برای اینکه اینها محبوبتر بودند پیش وجود مبارک یعقوب براساس کمالاتی که اینها داشتند خب وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) بعد از اینکه از اینها تعهد گرفت حالا اینها دارند اعزام میشوند حالا آن منظر که یازده فرزند رشید خب اینها تقریباً الآن سی سالشان است دیگر حداقل و بالأخره از خاندانیاند که یوسف از آنها برخاست از یک جمال نسبی برخوردارند یک جلال و شکوهی دارند فرمود: ﴿یٰبنی﴾ این تکرار ﴿قال﴾ ظاهراً برای آن است که موقف دو موقف بود اگر در یک جلسه بود در یک مشهد و موقف بود این قال تکرار نمیشد آنجا که دارد ﴿قال لن ارسله معکم حتی توتون موثقا من الله لتاتننی به الا ان یحاط بکم﴾ بعد اینها رفتند تصمیم گیری کردند و آمدند تعهد دادند ﴿فلما ءاتوه موثقهم قال الله علی ما نقول وکیل﴾ این قال برای آن تکرار شد در آیهٴ بعد ﴿و قال یٰبنی لا تدخلوا﴾ تکرار این قال برای اینکه موقفها دوتاست آن صحنهها دوتاست اینچنین نیست که همانجا تصمیم گرفتند بروند که اینها تصمیم میگیرند که در فلان روز حرکت کنند در فلان روز در فلان ساعت مشخصاند آمدند با پدر خداحافظی کنند در چنین محضر که فاصلهٴ قابل توجهی با آن موقف اول داشته است حضرت فرمود ﴿یا بنی﴾ که این قال به این مناسبت تکرار شده ﴿و قال یٰبنی لا تدخلوا من باب وٰحد﴾ این وحدت در مقابل کثرت است نه وحدت در مقابل تفرقه این ابواب متفرقه یعنی ابواب کثیر نه اینکه باهم از هم جدا باشید خبر هم نداشته باشید سخن از تفرقه و تشتّت و پراکندگی نیست سخن از کثرت در مقابل وحدت است نه تفرقه در مقابل اتحاد به قرینهٴ این واحد منظور از آن متفرقه یعنی متعدده نه منظور از این متفرقه یعنی مختلفه یا متشتته که از هم با خبر نباشید کثیر باشید ولی اتحادتان محفوظ است و بالأخره این برادرتان به نام بنیامین چون اولین بار است دارد میآید او را هم نباید تنها بگذارید هر دری که او وارد بشود بالأخره یک کسی هم باید همراهش باشد شما هر کدامتان از یکی دوتا سهتایتان از یک در وارد بشوید هر دری هم که بنیامین وارد میشود بعضی از شماها او را همراهی کنید غرض آن است که این متفرقه به معنی متشتته و پراکنده و بی خبر از هم نیست متفرّقه یعنی متعدده یک وقت است وحدت یک وقت است تفرّق در مقابل اتحاد است یک وقتی تفرق در مقابل وحدت است تفرق در مقابل اتحاد همان تشتت و پراکندگی و اختلاف و بیخبر بودن از هم و مانند آن که محمود و ممدوح نیست اما تفرق به معنی تعدد در قبال وحدت این محمود است مذموم نیست شما از یک در وارد نشوید از چند در وارد بشوید اما از هم با خبر باشید مرتبط باشید قرار هم بگذارید چه زمانی وارد بشوید چه زمانی خارج بشوید و مانند آن ﴿لا تدخلوا من باب وٰحد وادخلوا من ابوٰب متفرقه﴾ سرّش این است که ایست بازرسی در دم در است قبلاً برج و بارو برای شهرها مخصوصاً شهرهای بزرگ بود که در معرض خطر بود حالا که وسیله هوایی و امثال ذلک مطرح است برج و بارو معنا ندارد یعنی وجهی ندارد که آن وقت هر شهری مخصوصاً شهری که در معرض خطر بود شهرهای مهمّ برج و بارو داشتند در دروازهٴ ورودی ایست بازرسی بود شناسایی میکردند چه کسی میآید چه کسی میرود بار اول همانطوری که جناب زمخشری در کشاف دارد در بحث دیروز هم به آن اشاره شد بار اول کاروانها به طور عادی رفت و آمد میکردند نه اینها توقع داشتند که دیدار خصوصی با عزیز مصر نصیبشان میشود نه دیگران میفهمیدند که اینها بالأخره با عزیز مصر ملاقات خصوصی دارند اما وقتی که اینها باهم رفتند با عزیز مصر ملاقات خصوصی داشتند و گفتگویی هم شده است و این به دولتمردان و به افرادی که مسئول تأمین و برقراری امنیت مصر بودند منتشر شد خب سؤال برانگیز است که اینها چه کسانی هستند ما اینها را باید کنترل کنیم لذا فرمود در آنجایی که ایستِ بازرسی است یعنی در از یک در وارد نشوید اما وقتی که از ایست بازرسی گذشتید به خیابان رسید خب باهم بروید نفرمود در خیابانها و کوچهها هم باهم نروید فرمود هنگام ورودِ در از یک در وارد نشوید برای اینکه آنجا جای احساس خطر بکنیم وگرنه در خیابانها میخواهید راه بروید خب شهر پهناور مصر خب شما این همه جمعیت هستند شما هم دارید با هم حرکت میکنید آنجا مشکلی نیست ولی آنجا که تفتیش میکنند تفحص میکنند به اصطلاح ایست بازرسی است آنجا باهم نروید سفارش حضرت یعقوب برای خیابانهای مصر نبود برای همان آن در ورودی بود.
پرسش ... پاسخ: چرا چشم زخم هم اگر گفتند چشم زخم وجهی دارد منتها حالا مرحوم بوعلی در همان بخشهای اسرار آیات ثابت کرده است آیا چشم، خَیر آن قدرت روح است البته بعضی از روحها که قَوِیّاند با یک نگاه برکت میدهند بعضی از روحها که خبیث و شرور و شریراند با یک نگاه آفَت میدهند هم نَفْس خیلی قویتر از هر بمبی است چه اینکه نفس خیلی قویتر از هر شمس و قمر است اینچنین نیست که حالا یک کار با یک کار فیزیکی آنها بی اثر نیست یک نگاه کسی را از پا دربیاورد این طور نیست آنکه مرحوم بوعلی از قدرت روح سخن گفت بعد فرمود «و لَعَلَّ تَکُونٰ عِصٰابَةُ الْعَیْنِ مِنْ هٰذَا» فرمود: شاید چشم زخم از همین باب باشد بالأخره روح خیلی اثر دارد اگر روح در طرف خیر، قدم بردارد ﴿تخلق من الطین کهیئة الطیر باذنی﴾ میشود ﴿تحی الموتی﴾ میشود ﴿تبرئ الاکمه و الأبرص﴾ میشود و مانند آن در طرف شرّ قدم بردارد خبیث میشود این «تمیت الاحیا» میشود «تمرض الاصحا» میشود و مانند آن فرمود «و لَعَلَّ عصٰابَة الْعَیْنِ مِنْ هَذَا القبیل» این راه فلسفیاش باز است اما حالا نباید این را به دست عوام داد و عوامی کرد و همچنین در روایات هم هست که اگر کسی دربارهٴ خودش یا درباره دیگری چشم او یا چشم دیگران احتمال یک چنین آثار تلخی دارد چند بار بگوید «ما شاء الله لا قوة الا بالله» یا «لا حول و لا قوة الا بالله» دستور هم هست به هر تقدیر اما این یک راه فنی است ضرورتی ندارد که انسان بر اصابةالعین حمل کند اما دلیلی هم بر بطلان او نیست این که بالأخره نفرمود در خیابانها از هم جدا بشوید در کوچهها از هم جدا بشوید عندالعزیز از هم جدا بشوید یا جای دیگر رفتید باهم نروید این پیداست آنجا که بالأخره در معرض خطر است در معرض تهمت است در معرض بازرسی است در معرض توقیف است آنجا با هم نباشید برای اینکه شما ناشناسید خب یازده جوان رشید ناشناس مسئله برانگیز است دیگر خب باهم نروید اما شهر پهناور مصر که جمعیت، زیاد است شما در این جمعیت گم هستید خب بله باهم در خیابانها راه بروید عیب ندارد.
پرسش ... پاسخ: در اینجا متشتت نیست یعنی پراکنده نیست که بی خبر باشید
پرسش ... پاسخ: نه حالا آنجا که متفرق به معنی متعدد است دیگر
پرسش ... پاسخ: آن بحث دیگر است چه راجع به این موضوع دارد آنجا پراکنده است آنجا هم به معنای کثیر است آنجا هم در برابر واحد است بتهای فراوان نه بتهایی که باهم درگیرند آنجا هم سخن در این نیست که آنها باهم اختلاف دارند که سخن در کثرت در مقابل وحدت است در برابر توحید تکثیرِ آلهه مذموم است آنجا هم صبغهٴ تکثیر دارد نه صبغهٴ اختلاف و تشتّت ولی بالأخره فاصله خیلی است بحث هم خیلی است خب ﴿وادخلوا من ابوٰب متفرقة﴾ بعد فرمود: اینها یک وسایلی است که ما موظفیم آنچه را که ما نمیدانیم چندین برابر آن چیزی است که ما میدانیم یک، آنچه را ما نمیتوانیم چندین برابر آن مقداری است که ما میتوانیم دو، خب چاره جز توکل نیست این طور نیست که حالا تمام علل و عوامل همین باشد که شما باهم در ایست بازرسی حضور پیدا نکنید اینقدر حوادثی پشت پرده است که قابل پیش بینی نیست اینچنین نیست که حالا این توصیهٴ من راهگشا باشد تمام خطرها را برطرف بکند یک خطرهای احتمالی که احیاناً در ایست بازرسی هست اگر شما بی هم بروید نه باهم آن خطرها تهدیدتان نمیکند اما حالا یک دسیسههایی در کار هست فتنههایی در پیش هست آزمونهایی در راه است اینها قابل پیش بینی نیست.
پرسش ... پاسخ: بله در آن آیهٴ ﴿وَان یکاد﴾ هم بعضی از شأن نزولهایش هم همین است دیگر غرض این است که دلیلی بر بطلان این چشم زخم نیست بلکه روایات تأیید میکند فی الجمله نه بالجمله بحثهای عقلی تأیید می کند فیالجمله نه بالجمله مثل بوعلی خب آن حکیمی که طبیب است و حکیم است بالصراحة امضا کرده است «و لعل اصابة العین من هذا القبیل» خب اما حالا ما ضرورتی در کار نداریم بگوییم الا و لابد این است این هم میتواند باشد اما راه فنیاش باز است دیگر از اینکه نفرمود در خیابانها یازده تا باهم نروید خب یازده تا برادر در خیابان اگر بروند همین مسئله است دیگر در کوچهها باهم نروید در خیابانها باهم نروید پیش عزیز باهم نروید اینها را نفرمود فرمود آنجایی که بالأخره معرض خطر است باهم نروید دیگر برای اینکه تا شما را در شهر غربت و دور دست بگیرند و بازرسی بکنند و بعد بفهمند بی گناهید مدتها طول میکشد سال قحطی هم هست و راهزنی هم که زیاد است ﴿و ما اغنی عنکم من الله من شیء﴾ این نکره در سیاق نفی است فرمود ما یک وظیفهای داریم وظیفه ما این است که در جایی که احساس خطر میکنیم خودمان را از خطر حفظ بکنیم اما تمام علل و عوامل این نیست حوادث غیر مترَّقبه برای ما مشهود نیست من با این توصیه چیزی را از شما بی نیاز نمیکنم این در جریان لا تُغْنی لا یُغْنی مانند آن در تعبیر قرآن کریم کم نیست فرمود: فرشتگان کاری از پیش نمیبرند ﴿لا تغنی شفٰعتهم﴾ و مانند آن مدبّر همه کارها خدای سبحان است ﴿لله جنود السمٰوات و الارض﴾ ﴿ما یعلم جنود ربک الا هو﴾ اینها مدبِّراتِ امرند به اذن خدای سبحان اگر انسانها کاملاند اگر فرشتهها هستند اگر معصومیناند همه در عالم جزء مدبرات امرند بإذن الله جنود إلهیاند بإذن الله و حوادث پیش بینی نشده خیلی از حوادث پیش بینی شده است پس بنابراین ﴿وما اغنی عنکم من الله من شیء﴾ و چند مطلب است یکی اینکه مجهولات ما زیاد است چیزهایی که مورد عجز است زیاد است یک، دوم اینکه میدانیم پیش چه کسی است کلید همهٴ اینها به دست خداست ﴿ان الحکم الا لله﴾ مجهولِ ماست معلوم خدای سبحان است مورد عجز ماست مورد قدرت خدای سبحان است اینکه گفته شد ﴿فالله خیر حٰفظا و هو ارحم الرٰحمین﴾ در بحث دیروز هم اشاره شد اگر ذات اقدس اله یک وصف کمالی را به غیر خدا نسبت داد در جای دیگر او را منحصراً برای خدا میداند تا معلوم بشود دیگران مُجریِ دستور اویند عزّت از این قبیل است قوّت از این قبیل است خیر از این قبیل است رزق از این قبیل است او ﴿خیرالرّٰزقین﴾ است او ارحمالراحمین است او خیر الحافِظین ﴿و خیرالفٰصلین﴾ است ﴿و لله العزة و لرسوله و للمومنین﴾ است اما همهٴ اینها در آیات دیگر منحصراً برای خدای سبحان ثابت شده است ﴿فلله العزة جمیعا﴾ ﴿الله خٰلق کل شیء﴾ گرچه اوخیر الحاکمین خیر الفاصلین و مانند آن است اما ﴿ان الحکم الا لله﴾ آن توسعه و این تضییق توحیدی نشان میدهد که دیگران هرچه دارند به اذن او دارند و به عطای او دارند و در سایهٴ امر او کار میکنند وجود مبارک یعقوب اگر فرمود دیگران حافظاند ولی خدا خیر الحافظین است و یا دیگران راحماند خدای سبحان ارحمالراحمین است در این بخش که حکم بالقولالمطلق برای خداست این هم از بیانات توحیدی حضرت یعقوب(سلام الله علیه) است که ﴿ان الحکم الا لله﴾ چه اینکه اگر وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿انی حفیظ علیم﴾ این برابر جملهٴ توحیدی آیهٴ 57 سورهٴ مبارکهٴ هود که قبلاً بحث شد تأمین میشود در آیهٴ 57 سورهٴ مبارکهٴ هود این است که ﴿فان تولوا فقد ابلغتکم ما ارسلت به الیکم و یستخلف ربی قوما غیرکم و لا تضرّونه شیا ان ربی علی کل شیء حفیظ﴾ حتی آنها که گفتند حفیظٌ علیم خود یوسف تحت حفظ حفیظ مطلق است حفظ او هم تحت حفظ حفیظ مطلق است بالأخره حفظ او یک امر وجودی است دیگر هر چیزی که صبغهٴ هستی دارد تحت حفاظت حفیظ مطلق است حکم هم اینچنین است لذا وجود مبارک یعقوب فرمود: ﴿ان الحکم الا لله علیه توکلت﴾ و هر انسان متمکنی هم باید بر او توکل کند.
پرسش ... پاسخ: خب خیلی فرق است دیگر حالا انشاء الله به تدریج در تک تک اینها که کجا تفویض است کجا توکل است بازگو خواهد شد حالا الآن که در بحث توکلیم معنای توکل روشن بشود تا برسیم به رضا تا برسیم به تفویض و تسلیم و مانند آن در جریان توکل این است که انسان خواستهای دارد و بررسی میکند میبیند که علم محیط به جمیع علل و عوامل در اختیار او نیست. قدرت محیط به جمیع اسباب و شرایط در اختیار او نیست. ناچار است وکیل بگیرد پس خواستهای دارد و میخواهد به خواسته برسد علمش محدود است قدرتش محدود است کسی را وکیل میگیرد که علمش نامتناهی قدرتش هم نامتناهی. حالا اگر کسی خواستهای نداشت «گفت پسندم آنچه را جانان پسندد» این یک مقداری از توکل بالاتر آمده به مقام رضا رسیده هنوز خیلی راه دارد تا مقام تسلیم و تفویض و اینها بار یابد ما از نظر شرایط عادی چاره جز توکل نداریم این مقداری هم که میدانیم و میتوانیم اینها را هم انجام دادیم فعلاً از نظر علم مورد آگاهی ماست از نظر قدرت مورد توانایی ماست اما آیا این علم ما به نسیان تبدیل میشود یا نه این قدرت ما به عجز تبدیل میشود یا نه هر لحظه در معرضِ خطریم چه کسی است که میتواند جلوی نسیانش را بگیرد چه کسی است که میتواند جلوی عجز را بگیرد عجز و نسیان در راهاند بنابراین همین مقداری هم که ما میتوانیم و میدانیم حدوثاً احراز کردهایم بقائاً خبر نداریم چاره جز توکل نیست معنایش این نیست که یک مقدار را ما خودمان انجام میدهیم بقیه را با توکل انجام میدهیم معنای «اعقل و توکل» با توکل زانوی شتر را عقال کن «اعقل و توکل» مرز بندی نیست که بخشی کار انسان است بخشی را به توکل میسپارد خیر جمیع امور با توکل حلّ است حتی آن مقداری هم که عقال شتر هست اینچنین است لذا گفتند با توکل زانوی اشتر ببند نه زانوی اشتر ببند وقتی که رفتی بقیه را با توکل حلّ کن بلکه با توکل زانوی اشتر را ببند یعنی همین را هم که داری انجام میدهی که مقدور و معلوم شماست «متوکلا علی الله» انجام بده خب شاید کسی بیاید این عقال را باز کند و ببرد بنابراین اینچنین نیست که مرز بندی باشد انسان یک طرف قدرت خدای سبحان یک طرف بگوییم بخشی را انسان میداند و میتواند بقیه را توکل بکند خیر جمیع شئون «متوکلا علی الله» است آن بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ انعام که ﴿ان صلاتی و نسکی و محیای ومماتی لله رب العٰلمین﴾ سند این گونه از مطالب زیر مجموعه است خب اگر حیات و ممات صلات و نسک همه لله است حیات لله است ممات لله است چه چیزی برای خود آدم میماند که انسان بگوید که این بخشش برای من بقیه را توکل میکنم بلکه در همین بخشی که معلوم و مقدور من است در همین بخش هم «متوکل علی الله» أم لذا فرمود وجود مبارک یعقوب این را گفته و عملاً هم ثابت شده که این طور دستور و توصیه کاری از پیش نبرد اینها متفرقاً وارد مصر شدهاند اما در خیابانها که باهم بودند در کوی و برزن که باهم بودند در هنگام دریافت کنار انبار هم باهم بودند در هنگام دیدار با یوسف هم که کنار هم بودند و همانجا مشکل پیش آمد البته همه اینها آزمون الهی بود ﴿و لما دخلوا من حیث امرهم ابوهم﴾ ایشان جای معینی آدرس نداده که از آن در بروید ﴿من حیث﴾ یعنی از آن مکانی که دستور داده شد یعنی متعدداً متکثراً نه مجتمعاً فرمود: مجتمعاً نروید متکثراً بروید ولو حالا یا یک در هست با فاصله میروید برای اینکه آنطور نشود چون اگر یک در باشد با فاصله بروید زماناً از یکدیگر دورید اما اگر چند در باشد در یک زمان وارد شهر مصر میشوید ﴿و لما دخلوا من حیث امرهم ابوهم ما کان یغنی عنهم من الله من شیء﴾ این امر و توصیهٴ وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) مشکلی برای اینها حل نکرد جمعشان به تفرق مبتلا شده بعضیها بازداشت شدند با بنیامین رفتند بی بنیامین آمدند آن برادر بزرگ هم گفت من تا تکلیف روشن نشود من نمیآیم بنیامین را از یک سو از دست دادند آن برادر بزرگ را هم از یک جهت از آنها فعلاً موقتاً از آنها جدا شده اینها با نگرانی آمدند لذا فرمود: ﴿ما کان یغنی عنهم من الله من شیء﴾ و این کار هم یک حاجتی بود در نفس یعقوب که یعقوب(سلام الله علیه) این راهنمایی را میخواست بکند کرد که جایی که احساس خطر میکنید که ایست بازرسی است باهم نروید همین نگرانی هم برطرف شد دیگر نگران توصیه نبود او باید راهنمایی میکرد راهنمایی کرده اما آن حوادث غیر مترقب که در اختیار کسی نیست خبر هم نمیکند آن مقداری که انسان به حسب عادی میفهمد انجام میدهد دیگر نگرانی نیست در بحثهای قبلی هم ملاحظه فرمودید انبیا و اولیا(علیهم السلام) بنایشان بر این نیست که با آن علم ملکوتی عمل بکنند با علم ملکوتی عمل کردن که دیگر برای ما اسوه نمیشوند اینها با همین علم عادی عمل میکنند که ما هم برابر این علم عادی به اینها اقتدا کنیم وگرنه اینها هر جا بدانند خطر هست خودشان را نجات بدهند خب این دیگر امتحان الهی در کار نیست این صبر و بردباری در کار نیست ﴿ما کان یغنی عنهم من الله من شیء الا حاجة فی نفس یعقوب قضٰها﴾ وجود مبارک یعقوب با این توصیه آن حاجت را برآورده کرده از این جهت دیگر نگران نیست.
پرسش ... پاسخ: بله اما زمینه اجتماع بعدی و ﴿خروا له سجدا﴾ و امثال ذلک بود در بحثهای قبل هم اشاره شد که ما در هر پاراگراف تاریخی باید نتیجه را ببینیم نه بین راه را و هیچ ممکن نیست در عالم یک صحنه تاریخی بیاید که صدر و ساقهاش به حق ختم نشود اینچنین نیست که حوادث عالم گاهی برابر حق است گاهی برابر باطل اینچنین نیست منتها در جنگ و گریزها هنوز قصه تمام نشده در هر پاراگراف تاریخی حق پیروز است در هر داستانی حق فاتح است اینجا هم همینطور است حالا بعد معلوم شد که این تفرقه زمینه آن وحدت بود ﴿و خروا له سجدا﴾ بود و مانند آن خیلیها هم آزموده شدند امتحان شدند ﴿و انه لذو علم لما علمنٰه﴾
«و الحمد لله رب العالمین
- دلیل یوسف در پرداخت رایگان گندم به برادران
- توکل به خدا در همه حال
- چگونگی ورود برادران یوسف به همراه بنیامین به مصر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و لما فتحوا متٰعهم وجدوا بضٰعتهم ردت الیهم قالوا یٰابانا ما نبغی هذه بضٰعتنا ردت الینا و نمیر اهلنا و نحفظ اخانا و نزداد کیل بعیر ذلک کیل یسیر ٭ قال لن ارسله معکم حتی توتون موثقاً من الله لتأتننی به الا ان یحاط بکم فلما ءاتوه موثقهم قال الله علی ما نقول وکیل ٭ و قال یٰبنیّ لا تدخلوا من باب وٰحد وادخلوا من ابوٰب متفرقه و ما اغنی عنکم من الله من شیء ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون ٭ و لما دخلوا من حیث امرهم ابوهم ما کان یغنی عنهم من الله من شیء الا حاجة فی نفس یعقوب قضٰها و انه لذو علم لما علمنٰه و لکن اکثر الناس لا یعلمون﴾
این سؤال که چرا وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) مقداری گندم را رایگان به برادرانش داد چند بار پاسخ داده شد. خود یوسف(سلام الله علیه) احتمالاً در آن مقطع به نبوت رسیده است گرچه تا کنون صریحاً آیهای بر نبوّت آن حضرت دلالت نداشت در آیات دیگر غیر از این سوره به رسالت او به نبوت او تصریح میشود ولی طبق آن حدیثی که از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) رسیده است حضرت در این مقطع نبیّ بود و پیغمبر ولیِّ این امور و اموال است میتواند تصرف بکند یک، از طرفی وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) پیغمبر زمان بود و این اموال زیر نظر پیغمبر زمان توزیع میشود دو، ثالثاً بخشی از اموال مخصوص مستمندان است که باید تأمین بشوند و وجود مبارک یعقوب عایلهمند بود دارای فرزندان زیاد بود خودش هم پیر شده بود قحطی و گرانی هم تهدید میکرد این سه و وجود مبارک یوسف سالیان متمادی در آن دستگاه خدمت کرده است چیزی هم دریافت نکرده بود طبق این آیات بعد سالیان متمادی هم به زندان رفت و منافع او و حقوق او عمداً تفریط شده بود او حقوق فراوانی از بیت المال داراست بنابراین خودش هم که الان سمت سنگینی دارد حقوقی دارد شاید از حقوق خودش داده است لذا این مطلب زیر سؤال نمیرود که چرا به برادران خود این مقدار کمک کرد با اینکه پدر و مانند آن واجبالنفقهٴ وجود مبارک یوسفاند البته برادران از وجوب نفقه خارجاند به هر تقدیر وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) این احسانها را روا داشت و آنها بعد از اینکه بارها را باز کردند متاع خود و کالای خود را دیدند که به آنها برگشت [داده] شده لذا خیلی خوشحال شدند به پدرشان عرض کردند ﴿ما نبغی﴾ یعنی این همان است که ما طلب میکنیم مشابه این تعبیر ﴿ما نبغی﴾ در سورهٴ مبارکهٴ کهف به این صورت آمده است که مربوط به قصهٴ حضرت یوسف نیست آیهٴ 64 سورهٴ کهف بعد از اینکه وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) به همراهش گفته بود که ماهی مثلاً آن وقت که زنده شد چرا به من خبر نکردی؟ ﴿قال أرءیت أوینا إلی الصخرة فانی نسیت الحوت و ما انسٰنیه الا الشیطٰن أنْ اذکره و اتخذ سبیله فی البحر عجبا ٭ قال ذلک ما کنا نبغ﴾ وجود مبارک موسیٰ هم فرمود این همان بو د که ما میخواستیم ما آدرسمان همان جایی بود که ماهی وارد دریا میشود همینجاست که ما باید خضر را جستجو میکردیم این ﴿ما کنا نبغ﴾ همین است این هم ما نبغی یعنی این همان بود که ما میخواستیم میخواستیم به گندم برسیم امنیت باشد عزّت باشد طمأنینه باشد به سلامتی برگردیم همهٴ اینها شده است آنگاه وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) در پاسخ اینها فرمود: من هرگز این برادرتان بنیامین را به همراه شما اعزام نمیکنم مگر اینکه شما یک تعهدی پیمانی که عامل طمأنینه باشد به من بدهید و این کلمهٴ لن در بحث دیروز اشاره شد که برای نفیِ مؤکد است نه مؤبد کلمهٴ لن ﴿لن ارسله﴾ برای نفیِ مؤکد است نه موبد به دلیل غایتی که دارد به نامِ حَتّٰی چیزی که مغیاست حد دارد ابدی نیست پس نفیِ تأکیدی است نه تأبیدی احتمال اینکه این حتی برای استثنا باشد این تام نیست برای اینکه اگر به معنای استثنا باشد یعنی به معنی إلاّ باشد لازمهاش تکرار کلمه الا است در این یک سطر ﴿قٰالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ إلاّٰ أنْ تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِنَ اللهِ لَتَأْتُنَّنی بِه إِلاّٰ أَنْ یُحٰاطَ بِکُمْ» اگر حتی به معنای إلاّ باشد میشود آن الا را اظهار کرد آن وقت لازمهاش این است که کلمهٴ استثنا در این آیه دو بار تکرار بشود «الا ان تاتون» ﴿الا ان یحاط بکم﴾ این حتی به معنای خودش است به معنی غایت است قهراً آن لن به معنای نفی تأکید خواهد بود مشابهاش هم بعداً هم داریم در همین سورهٴ مبارکهٴ یوسف آیهٴ هشتاد هم همین است که ﴿فلن ابرح الارض حتی یاذن لی ابی او یحکم الله لی﴾ که اینها دوتا غایت برایش ذکر شده است جا برای استثنا هم نیست خب ﴿لن ارسله معکم حتی توتون موثقا من الله﴾ این ایتای میثاق یا یک امر کنایهای است یا نه هنگام سوگند یاد کردن، یک چیزی را به طرفین میدادند یا آن کسی که سوگند یاد میکرد میداد کمربند خود کالایی از کالاهای همراه خود را به آن میداد که علامت وثوق و طمأنینه باشد لذا کلمهٴ ایتا و اعطا در جریان مواثق مطرح است ﴿حتی توتون موثقا من الله﴾ چون آن قسم را به همراه دارد ﴿لتأتننی به﴾ جواب قسم میشود البته اگر چنانچه حادثه طبیعی یا اجتماعی یا غیر مترقب بالأخره پیش آمد شما مغلوب بودید معذورید.
پرسش ... پاسخ: اشکالش این است که نظیر ﴿الا ان یحاط بکم﴾ میشود دوتا استثنا در یک سطر این دیگر آن
پرسش ... پاسخ: باشد تکرار استثنا «الا ان توتون» ﴿الا ان یحاط بکم﴾ بله تکرار که برای وحدت مستثنا و مستثنامنه اگر بود دیگر استثنا تکرار پذیر نبود اصلاً اما اینجا چون مستثنا و مستثنا منه متعدد است غلط نیست ولی آن صبغهٴ فصاحت و بلاغت را ندارد «الا ان توتون» ﴿الا ان یحاط بکم﴾ این تکرار استثناست
پرسش ... پاسخ: یعنی اگر چنانچه نه خیر تا ندادید من این کار را نمیکنم و نمیفرستند تا این کار را بکنید حتی معنای خودش است اگر معنای خودش دشوار باشد ما بر استثناء حمل میکنیم اما اگر معنای خودش درست است و روان هم هست ﴿فلن ابرح حتی یاذن لی ابی﴾ تا او اجازه ندهد من نمیآیم چه لزومی دارد که حتی را معنی استثنا بگیریم اگر یک وقتی حتی معنی غایت و امثال ذلک نبود مشکل ادبی داشت بله به معنی استثنا میشود اینجا که مشکل ادبی ندارد معنی خودش هم بشود روان تر هم هست اگر به معنی استثنا باشد معنایش این است که «الا ان تؤتونِ به موثقا» ﴿الا ان یحاط بکم﴾ اگر مستثنا و مستثنا منه یکی بود که دیگر تکرار استثنا معقول نبود الان که مستثنا و مستثنا منه است تکرار استثنا معقول است ولی فصیح و بلیغ نیست به هر تقدیر ﴿حتی توتون موثقا من الله لتاتننی به الا ان یحاط بکم﴾ بعد از اینکه برادرها پیمان را به حضرت یعقوب(سلام الله علیه) سپردند ﴿فلما ءاتوه موثقهم﴾ آنگاه وجود مبارک فرمود خدا شاهد این کار است ﴿الله علی ما نقول وکیل﴾ خدا در محضر خدا در مشهد خدا او وکیل این کار ماست ولی این کار ماست شاهد این کار ماست اما بالأخره ما در این کار به او توکل میکنیم نه به میثاق شما ما یک وظیفهای داریم که با کارهای عادی با حقوق عادی با وسایل عادی حرکت بکنیم اما یک اعتقادی هم داریم که هیچ کدام از اینها مؤثر نیستند مؤثر واقعی خدای سبحان است بسیاری از علل و عوامل پیش بینی نشده است که از آنها به عنوان حوادث غیر مترقَّبه یاد میشود اینهایی هم که پیش بینی شده است سبب تام نیستند بنابراین چاره جز توکل بر خدای سبحان نیست برای اینکه بسیاری از علل و عوامل در راهاند ما خبر نداریم و این اموری هم که ما خبر داریم حدوثاً و بَقاءً در اختیار ما نیستند پس آنچه را که میدانیم تحت حیطهٴ قدرت ما نیست آنچه را هم که نمیدانیم نه تحت حیطهٴ علم ماست نه تحت حیطهٴ قدرت ما خوب چاره جز توکل نیست هم ﴿الله علی ما نقول وکیل﴾ هم اینکه شما و ما همهمان باید به ذات اقدس اله توکل بکنیم.
پرسش ... پاسخ: بله هم این را در بحث دیروز اشاره شد وجود مبارک یعقوب برابر ﴿انه لذو علم لمٰا علمنٰه﴾ این کارها پشت پرده یک اسراری است که برادر باید به برادر برسد و جمعاً یازده برادر و پدر و مادرشان باهم به مصر بروند که آن جلال و شکوه پیش بیاید همهٴ اینها روی نقشهٴ تأمین شده است از قبل است که فرمود ﴿انه لذو علم لما علمنٰه﴾ بار اول میثاق نگرفت اما بار دوم میثاق گرفت و جریان عادی این است قبلاً فرمود: ﴿هل ءامنکم علیه إلاّ کما أمنتکم علی اخیه من قبل﴾ قبلاً شما گفتید ﴿انا لحٰفظون﴾ بردید و نیاوردید الآن هم میگویید ﴿انا له لحٰفظون﴾ ممکن است ببرید و نیاورید مگر اینکه تعهدی بسپارید سوگندی یاد کنید ﴿و الله علی ما نقول وکیل﴾ را امضا بکنید تا بنابراین جریان عادی من برادر شما را به شما بسپارم.
پرسش ... پاسخ: بله دیگر یعنی فرمود اگر معذور بودید خب ما حرفی نداریم اگر معذور بودید ما حرفی نداریم اما عمداً نباید این کار را انجام بدهید و همهٴ شما هم مسئولید مطلب دیگر این است که آنها در موقع سخن گفتنِ با یوسف(سلام الله علیه) یکگونه تعبیر میکردند در هنگام گرفتن برادر سخن گفتن با یعقوب(سلام الله علیه) طور دیگر تعبیر میکنند در موقع سخن گفتن با یوسف آیهٴ 61 این است که به حضرت یوسف گفتند ﴿سنرٰود عنه اباه﴾ ما مراوده میکنیم رایزنی میکنیم با پدرش مشورت میکنیم او را از پدر میگیریم ﴿سنرٰود عنه اباه﴾ نه اخانا اما وقتی که آمدند با پدر سخن بگویند آن صبغهٴ عاطفی را ملحوظ داشتند به پدر گفتند ﴿فارسل معنا اخانا﴾ نه ابنک نگفتند پسرت را با ما بفرست گفتند برادر ما را با ما بفرست این جا، که جای اظهار عاطفه است از او تعبیر به أخ کردند آنجا که ضرورتی برای اظهار عاطفه وجود نداشت تعبیر کردند ﴿سنرٰود عنه اباه﴾ خب اینها البته آن طوری که با هم بودند با این برادر دیگر به نام بنیامین نبودند حضور و غیابشان فرق میکرد گاهی میگفتند که این، پسر یعقوب است گاهی میگفتند برادر ماست آنجایی که خیلی رابطه، شفاف و روشن نبود میگفتند این پسرِ یعقوب است آنجایی که میخواستند اظهار عاطفه کنند میگفتند برادر ماست لذا یکجا گفتند که ﴿سنرٰود عنه اباه﴾ یکجا گفتند که ﴿فارسل معنا اخانا﴾ حالا در این مقطع وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) که از آنها پیمان گرفت
پرسش ... پاسخ: نه فرق میکند موطن موطن فساد است آنجا که میخواستند با یوسف سخن بگویند دیگر حالا ﴿اخانا﴾ آنجا هم خود یوسف هم گفته بود ﴿باخ لکم من ابیکم﴾ نگفتند باخیکم آنها طرزی رفتار میکردند گفتار داشتند که معلوم میشد این برادر ابوینی نیست امی هم نیست که منشأ عاطفه باشد فقط ابی محض است نفاق نبود خب طبعاً برادری که امی نباشد که محور عاطفه است ابوینی هم نباشد فقط ابی باشد آن گرایشی که باهم دارند با او ندارند گذشته از اینکه اینها از اول با حضرت یوسف و برادرش مشکل داشتند که با یکدیگر میگفتند که ﴿لَیُوسُفُ﴾ آیهٴ هشت این بود ﴿اذ قالوا لیوسف و اخوه احب الی ابینا منا﴾ اینها از همان اول وجود مبارک یوسف و برادرش برای آنها یک عویصهای بود برای اینکه اینها محبوبتر بودند پیش وجود مبارک یعقوب براساس کمالاتی که اینها داشتند خب وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) بعد از اینکه از اینها تعهد گرفت حالا اینها دارند اعزام میشوند حالا آن منظر که یازده فرزند رشید خب اینها تقریباً الآن سی سالشان است دیگر حداقل و بالأخره از خاندانیاند که یوسف از آنها برخاست از یک جمال نسبی برخوردارند یک جلال و شکوهی دارند فرمود: ﴿یٰبنی﴾ این تکرار ﴿قال﴾ ظاهراً برای آن است که موقف دو موقف بود اگر در یک جلسه بود در یک مشهد و موقف بود این قال تکرار نمیشد آنجا که دارد ﴿قال لن ارسله معکم حتی توتون موثقا من الله لتاتننی به الا ان یحاط بکم﴾ بعد اینها رفتند تصمیم گیری کردند و آمدند تعهد دادند ﴿فلما ءاتوه موثقهم قال الله علی ما نقول وکیل﴾ این قال برای آن تکرار شد در آیهٴ بعد ﴿و قال یٰبنی لا تدخلوا﴾ تکرار این قال برای اینکه موقفها دوتاست آن صحنهها دوتاست اینچنین نیست که همانجا تصمیم گرفتند بروند که اینها تصمیم میگیرند که در فلان روز حرکت کنند در فلان روز در فلان ساعت مشخصاند آمدند با پدر خداحافظی کنند در چنین محضر که فاصلهٴ قابل توجهی با آن موقف اول داشته است حضرت فرمود ﴿یا بنی﴾ که این قال به این مناسبت تکرار شده ﴿و قال یٰبنی لا تدخلوا من باب وٰحد﴾ این وحدت در مقابل کثرت است نه وحدت در مقابل تفرقه این ابواب متفرقه یعنی ابواب کثیر نه اینکه باهم از هم جدا باشید خبر هم نداشته باشید سخن از تفرقه و تشتّت و پراکندگی نیست سخن از کثرت در مقابل وحدت است نه تفرقه در مقابل اتحاد به قرینهٴ این واحد منظور از آن متفرقه یعنی متعدده نه منظور از این متفرقه یعنی مختلفه یا متشتته که از هم با خبر نباشید کثیر باشید ولی اتحادتان محفوظ است و بالأخره این برادرتان به نام بنیامین چون اولین بار است دارد میآید او را هم نباید تنها بگذارید هر دری که او وارد بشود بالأخره یک کسی هم باید همراهش باشد شما هر کدامتان از یکی دوتا سهتایتان از یک در وارد بشوید هر دری هم که بنیامین وارد میشود بعضی از شماها او را همراهی کنید غرض آن است که این متفرقه به معنی متشتته و پراکنده و بی خبر از هم نیست متفرّقه یعنی متعدده یک وقت است وحدت یک وقت است تفرّق در مقابل اتحاد است یک وقتی تفرق در مقابل وحدت است تفرق در مقابل اتحاد همان تشتت و پراکندگی و اختلاف و بیخبر بودن از هم و مانند آن که محمود و ممدوح نیست اما تفرق به معنی تعدد در قبال وحدت این محمود است مذموم نیست شما از یک در وارد نشوید از چند در وارد بشوید اما از هم با خبر باشید مرتبط باشید قرار هم بگذارید چه زمانی وارد بشوید چه زمانی خارج بشوید و مانند آن ﴿لا تدخلوا من باب وٰحد وادخلوا من ابوٰب متفرقه﴾ سرّش این است که ایست بازرسی در دم در است قبلاً برج و بارو برای شهرها مخصوصاً شهرهای بزرگ بود که در معرض خطر بود حالا که وسیله هوایی و امثال ذلک مطرح است برج و بارو معنا ندارد یعنی وجهی ندارد که آن وقت هر شهری مخصوصاً شهری که در معرض خطر بود شهرهای مهمّ برج و بارو داشتند در دروازهٴ ورودی ایست بازرسی بود شناسایی میکردند چه کسی میآید چه کسی میرود بار اول همانطوری که جناب زمخشری در کشاف دارد در بحث دیروز هم به آن اشاره شد بار اول کاروانها به طور عادی رفت و آمد میکردند نه اینها توقع داشتند که دیدار خصوصی با عزیز مصر نصیبشان میشود نه دیگران میفهمیدند که اینها بالأخره با عزیز مصر ملاقات خصوصی دارند اما وقتی که اینها باهم رفتند با عزیز مصر ملاقات خصوصی داشتند و گفتگویی هم شده است و این به دولتمردان و به افرادی که مسئول تأمین و برقراری امنیت مصر بودند منتشر شد خب سؤال برانگیز است که اینها چه کسانی هستند ما اینها را باید کنترل کنیم لذا فرمود در آنجایی که ایستِ بازرسی است یعنی در از یک در وارد نشوید اما وقتی که از ایست بازرسی گذشتید به خیابان رسید خب باهم بروید نفرمود در خیابانها و کوچهها هم باهم نروید فرمود هنگام ورودِ در از یک در وارد نشوید برای اینکه آنجا جای احساس خطر بکنیم وگرنه در خیابانها میخواهید راه بروید خب شهر پهناور مصر خب شما این همه جمعیت هستند شما هم دارید با هم حرکت میکنید آنجا مشکلی نیست ولی آنجا که تفتیش میکنند تفحص میکنند به اصطلاح ایست بازرسی است آنجا باهم نروید سفارش حضرت یعقوب برای خیابانهای مصر نبود برای همان آن در ورودی بود.
پرسش ... پاسخ: چرا چشم زخم هم اگر گفتند چشم زخم وجهی دارد منتها حالا مرحوم بوعلی در همان بخشهای اسرار آیات ثابت کرده است آیا چشم، خَیر آن قدرت روح است البته بعضی از روحها که قَوِیّاند با یک نگاه برکت میدهند بعضی از روحها که خبیث و شرور و شریراند با یک نگاه آفَت میدهند هم نَفْس خیلی قویتر از هر بمبی است چه اینکه نفس خیلی قویتر از هر شمس و قمر است اینچنین نیست که حالا یک کار با یک کار فیزیکی آنها بی اثر نیست یک نگاه کسی را از پا دربیاورد این طور نیست آنکه مرحوم بوعلی از قدرت روح سخن گفت بعد فرمود «و لَعَلَّ تَکُونٰ عِصٰابَةُ الْعَیْنِ مِنْ هٰذَا» فرمود: شاید چشم زخم از همین باب باشد بالأخره روح خیلی اثر دارد اگر روح در طرف خیر، قدم بردارد ﴿تخلق من الطین کهیئة الطیر باذنی﴾ میشود ﴿تحی الموتی﴾ میشود ﴿تبرئ الاکمه و الأبرص﴾ میشود و مانند آن در طرف شرّ قدم بردارد خبیث میشود این «تمیت الاحیا» میشود «تمرض الاصحا» میشود و مانند آن فرمود «و لَعَلَّ عصٰابَة الْعَیْنِ مِنْ هَذَا القبیل» این راه فلسفیاش باز است اما حالا نباید این را به دست عوام داد و عوامی کرد و همچنین در روایات هم هست که اگر کسی دربارهٴ خودش یا درباره دیگری چشم او یا چشم دیگران احتمال یک چنین آثار تلخی دارد چند بار بگوید «ما شاء الله لا قوة الا بالله» یا «لا حول و لا قوة الا بالله» دستور هم هست به هر تقدیر اما این یک راه فنی است ضرورتی ندارد که انسان بر اصابةالعین حمل کند اما دلیلی هم بر بطلان او نیست این که بالأخره نفرمود در خیابانها از هم جدا بشوید در کوچهها از هم جدا بشوید عندالعزیز از هم جدا بشوید یا جای دیگر رفتید باهم نروید این پیداست آنجا که بالأخره در معرض خطر است در معرض تهمت است در معرض بازرسی است در معرض توقیف است آنجا با هم نباشید برای اینکه شما ناشناسید خب یازده جوان رشید ناشناس مسئله برانگیز است دیگر خب باهم نروید اما شهر پهناور مصر که جمعیت، زیاد است شما در این جمعیت گم هستید خب بله باهم در خیابانها راه بروید عیب ندارد.
پرسش ... پاسخ: در اینجا متشتت نیست یعنی پراکنده نیست که بی خبر باشید
پرسش ... پاسخ: نه حالا آنجا که متفرق به معنی متعدد است دیگر
پرسش ... پاسخ: آن بحث دیگر است چه راجع به این موضوع دارد آنجا پراکنده است آنجا هم به معنای کثیر است آنجا هم در برابر واحد است بتهای فراوان نه بتهایی که باهم درگیرند آنجا هم سخن در این نیست که آنها باهم اختلاف دارند که سخن در کثرت در مقابل وحدت است در برابر توحید تکثیرِ آلهه مذموم است آنجا هم صبغهٴ تکثیر دارد نه صبغهٴ اختلاف و تشتّت ولی بالأخره فاصله خیلی است بحث هم خیلی است خب ﴿وادخلوا من ابوٰب متفرقة﴾ بعد فرمود: اینها یک وسایلی است که ما موظفیم آنچه را که ما نمیدانیم چندین برابر آن چیزی است که ما میدانیم یک، آنچه را ما نمیتوانیم چندین برابر آن مقداری است که ما میتوانیم دو، خب چاره جز توکل نیست این طور نیست که حالا تمام علل و عوامل همین باشد که شما باهم در ایست بازرسی حضور پیدا نکنید اینقدر حوادثی پشت پرده است که قابل پیش بینی نیست اینچنین نیست که حالا این توصیهٴ من راهگشا باشد تمام خطرها را برطرف بکند یک خطرهای احتمالی که احیاناً در ایست بازرسی هست اگر شما بی هم بروید نه باهم آن خطرها تهدیدتان نمیکند اما حالا یک دسیسههایی در کار هست فتنههایی در پیش هست آزمونهایی در راه است اینها قابل پیش بینی نیست.
پرسش ... پاسخ: بله در آن آیهٴ ﴿وَان یکاد﴾ هم بعضی از شأن نزولهایش هم همین است دیگر غرض این است که دلیلی بر بطلان این چشم زخم نیست بلکه روایات تأیید میکند فی الجمله نه بالجمله بحثهای عقلی تأیید می کند فیالجمله نه بالجمله مثل بوعلی خب آن حکیمی که طبیب است و حکیم است بالصراحة امضا کرده است «و لعل اصابة العین من هذا القبیل» خب اما حالا ما ضرورتی در کار نداریم بگوییم الا و لابد این است این هم میتواند باشد اما راه فنیاش باز است دیگر از اینکه نفرمود در خیابانها یازده تا باهم نروید خب یازده تا برادر در خیابان اگر بروند همین مسئله است دیگر در کوچهها باهم نروید در خیابانها باهم نروید پیش عزیز باهم نروید اینها را نفرمود فرمود آنجایی که بالأخره معرض خطر است باهم نروید دیگر برای اینکه تا شما را در شهر غربت و دور دست بگیرند و بازرسی بکنند و بعد بفهمند بی گناهید مدتها طول میکشد سال قحطی هم هست و راهزنی هم که زیاد است ﴿و ما اغنی عنکم من الله من شیء﴾ این نکره در سیاق نفی است فرمود ما یک وظیفهای داریم وظیفه ما این است که در جایی که احساس خطر میکنیم خودمان را از خطر حفظ بکنیم اما تمام علل و عوامل این نیست حوادث غیر مترَّقبه برای ما مشهود نیست من با این توصیه چیزی را از شما بی نیاز نمیکنم این در جریان لا تُغْنی لا یُغْنی مانند آن در تعبیر قرآن کریم کم نیست فرمود: فرشتگان کاری از پیش نمیبرند ﴿لا تغنی شفٰعتهم﴾ و مانند آن مدبّر همه کارها خدای سبحان است ﴿لله جنود السمٰوات و الارض﴾ ﴿ما یعلم جنود ربک الا هو﴾ اینها مدبِّراتِ امرند به اذن خدای سبحان اگر انسانها کاملاند اگر فرشتهها هستند اگر معصومیناند همه در عالم جزء مدبرات امرند بإذن الله جنود إلهیاند بإذن الله و حوادث پیش بینی نشده خیلی از حوادث پیش بینی شده است پس بنابراین ﴿وما اغنی عنکم من الله من شیء﴾ و چند مطلب است یکی اینکه مجهولات ما زیاد است چیزهایی که مورد عجز است زیاد است یک، دوم اینکه میدانیم پیش چه کسی است کلید همهٴ اینها به دست خداست ﴿ان الحکم الا لله﴾ مجهولِ ماست معلوم خدای سبحان است مورد عجز ماست مورد قدرت خدای سبحان است اینکه گفته شد ﴿فالله خیر حٰفظا و هو ارحم الرٰحمین﴾ در بحث دیروز هم اشاره شد اگر ذات اقدس اله یک وصف کمالی را به غیر خدا نسبت داد در جای دیگر او را منحصراً برای خدا میداند تا معلوم بشود دیگران مُجریِ دستور اویند عزّت از این قبیل است قوّت از این قبیل است خیر از این قبیل است رزق از این قبیل است او ﴿خیرالرّٰزقین﴾ است او ارحمالراحمین است او خیر الحافِظین ﴿و خیرالفٰصلین﴾ است ﴿و لله العزة و لرسوله و للمومنین﴾ است اما همهٴ اینها در آیات دیگر منحصراً برای خدای سبحان ثابت شده است ﴿فلله العزة جمیعا﴾ ﴿الله خٰلق کل شیء﴾ گرچه اوخیر الحاکمین خیر الفاصلین و مانند آن است اما ﴿ان الحکم الا لله﴾ آن توسعه و این تضییق توحیدی نشان میدهد که دیگران هرچه دارند به اذن او دارند و به عطای او دارند و در سایهٴ امر او کار میکنند وجود مبارک یعقوب اگر فرمود دیگران حافظاند ولی خدا خیر الحافظین است و یا دیگران راحماند خدای سبحان ارحمالراحمین است در این بخش که حکم بالقولالمطلق برای خداست این هم از بیانات توحیدی حضرت یعقوب(سلام الله علیه) است که ﴿ان الحکم الا لله﴾ چه اینکه اگر وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿انی حفیظ علیم﴾ این برابر جملهٴ توحیدی آیهٴ 57 سورهٴ مبارکهٴ هود که قبلاً بحث شد تأمین میشود در آیهٴ 57 سورهٴ مبارکهٴ هود این است که ﴿فان تولوا فقد ابلغتکم ما ارسلت به الیکم و یستخلف ربی قوما غیرکم و لا تضرّونه شیا ان ربی علی کل شیء حفیظ﴾ حتی آنها که گفتند حفیظٌ علیم خود یوسف تحت حفظ حفیظ مطلق است حفظ او هم تحت حفظ حفیظ مطلق است بالأخره حفظ او یک امر وجودی است دیگر هر چیزی که صبغهٴ هستی دارد تحت حفاظت حفیظ مطلق است حکم هم اینچنین است لذا وجود مبارک یعقوب فرمود: ﴿ان الحکم الا لله علیه توکلت﴾ و هر انسان متمکنی هم باید بر او توکل کند.
پرسش ... پاسخ: خب خیلی فرق است دیگر حالا انشاء الله به تدریج در تک تک اینها که کجا تفویض است کجا توکل است بازگو خواهد شد حالا الآن که در بحث توکلیم معنای توکل روشن بشود تا برسیم به رضا تا برسیم به تفویض و تسلیم و مانند آن در جریان توکل این است که انسان خواستهای دارد و بررسی میکند میبیند که علم محیط به جمیع علل و عوامل در اختیار او نیست. قدرت محیط به جمیع اسباب و شرایط در اختیار او نیست. ناچار است وکیل بگیرد پس خواستهای دارد و میخواهد به خواسته برسد علمش محدود است قدرتش محدود است کسی را وکیل میگیرد که علمش نامتناهی قدرتش هم نامتناهی. حالا اگر کسی خواستهای نداشت «گفت پسندم آنچه را جانان پسندد» این یک مقداری از توکل بالاتر آمده به مقام رضا رسیده هنوز خیلی راه دارد تا مقام تسلیم و تفویض و اینها بار یابد ما از نظر شرایط عادی چاره جز توکل نداریم این مقداری هم که میدانیم و میتوانیم اینها را هم انجام دادیم فعلاً از نظر علم مورد آگاهی ماست از نظر قدرت مورد توانایی ماست اما آیا این علم ما به نسیان تبدیل میشود یا نه این قدرت ما به عجز تبدیل میشود یا نه هر لحظه در معرضِ خطریم چه کسی است که میتواند جلوی نسیانش را بگیرد چه کسی است که میتواند جلوی عجز را بگیرد عجز و نسیان در راهاند بنابراین همین مقداری هم که ما میتوانیم و میدانیم حدوثاً احراز کردهایم بقائاً خبر نداریم چاره جز توکل نیست معنایش این نیست که یک مقدار را ما خودمان انجام میدهیم بقیه را با توکل انجام میدهیم معنای «اعقل و توکل» با توکل زانوی شتر را عقال کن «اعقل و توکل» مرز بندی نیست که بخشی کار انسان است بخشی را به توکل میسپارد خیر جمیع امور با توکل حلّ است حتی آن مقداری هم که عقال شتر هست اینچنین است لذا گفتند با توکل زانوی اشتر ببند نه زانوی اشتر ببند وقتی که رفتی بقیه را با توکل حلّ کن بلکه با توکل زانوی اشتر را ببند یعنی همین را هم که داری انجام میدهی که مقدور و معلوم شماست «متوکلا علی الله» انجام بده خب شاید کسی بیاید این عقال را باز کند و ببرد بنابراین اینچنین نیست که مرز بندی باشد انسان یک طرف قدرت خدای سبحان یک طرف بگوییم بخشی را انسان میداند و میتواند بقیه را توکل بکند خیر جمیع شئون «متوکلا علی الله» است آن بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ انعام که ﴿ان صلاتی و نسکی و محیای ومماتی لله رب العٰلمین﴾ سند این گونه از مطالب زیر مجموعه است خب اگر حیات و ممات صلات و نسک همه لله است حیات لله است ممات لله است چه چیزی برای خود آدم میماند که انسان بگوید که این بخشش برای من بقیه را توکل میکنم بلکه در همین بخشی که معلوم و مقدور من است در همین بخش هم «متوکل علی الله» أم لذا فرمود وجود مبارک یعقوب این را گفته و عملاً هم ثابت شده که این طور دستور و توصیه کاری از پیش نبرد اینها متفرقاً وارد مصر شدهاند اما در خیابانها که باهم بودند در کوی و برزن که باهم بودند در هنگام دریافت کنار انبار هم باهم بودند در هنگام دیدار با یوسف هم که کنار هم بودند و همانجا مشکل پیش آمد البته همه اینها آزمون الهی بود ﴿و لما دخلوا من حیث امرهم ابوهم﴾ ایشان جای معینی آدرس نداده که از آن در بروید ﴿من حیث﴾ یعنی از آن مکانی که دستور داده شد یعنی متعدداً متکثراً نه مجتمعاً فرمود: مجتمعاً نروید متکثراً بروید ولو حالا یا یک در هست با فاصله میروید برای اینکه آنطور نشود چون اگر یک در باشد با فاصله بروید زماناً از یکدیگر دورید اما اگر چند در باشد در یک زمان وارد شهر مصر میشوید ﴿و لما دخلوا من حیث امرهم ابوهم ما کان یغنی عنهم من الله من شیء﴾ این امر و توصیهٴ وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) مشکلی برای اینها حل نکرد جمعشان به تفرق مبتلا شده بعضیها بازداشت شدند با بنیامین رفتند بی بنیامین آمدند آن برادر بزرگ هم گفت من تا تکلیف روشن نشود من نمیآیم بنیامین را از یک سو از دست دادند آن برادر بزرگ را هم از یک جهت از آنها فعلاً موقتاً از آنها جدا شده اینها با نگرانی آمدند لذا فرمود: ﴿ما کان یغنی عنهم من الله من شیء﴾ و این کار هم یک حاجتی بود در نفس یعقوب که یعقوب(سلام الله علیه) این راهنمایی را میخواست بکند کرد که جایی که احساس خطر میکنید که ایست بازرسی است باهم نروید همین نگرانی هم برطرف شد دیگر نگران توصیه نبود او باید راهنمایی میکرد راهنمایی کرده اما آن حوادث غیر مترقب که در اختیار کسی نیست خبر هم نمیکند آن مقداری که انسان به حسب عادی میفهمد انجام میدهد دیگر نگرانی نیست در بحثهای قبلی هم ملاحظه فرمودید انبیا و اولیا(علیهم السلام) بنایشان بر این نیست که با آن علم ملکوتی عمل بکنند با علم ملکوتی عمل کردن که دیگر برای ما اسوه نمیشوند اینها با همین علم عادی عمل میکنند که ما هم برابر این علم عادی به اینها اقتدا کنیم وگرنه اینها هر جا بدانند خطر هست خودشان را نجات بدهند خب این دیگر امتحان الهی در کار نیست این صبر و بردباری در کار نیست ﴿ما کان یغنی عنهم من الله من شیء الا حاجة فی نفس یعقوب قضٰها﴾ وجود مبارک یعقوب با این توصیه آن حاجت را برآورده کرده از این جهت دیگر نگران نیست.
پرسش ... پاسخ: بله اما زمینه اجتماع بعدی و ﴿خروا له سجدا﴾ و امثال ذلک بود در بحثهای قبل هم اشاره شد که ما در هر پاراگراف تاریخی باید نتیجه را ببینیم نه بین راه را و هیچ ممکن نیست در عالم یک صحنه تاریخی بیاید که صدر و ساقهاش به حق ختم نشود اینچنین نیست که حوادث عالم گاهی برابر حق است گاهی برابر باطل اینچنین نیست منتها در جنگ و گریزها هنوز قصه تمام نشده در هر پاراگراف تاریخی حق پیروز است در هر داستانی حق فاتح است اینجا هم همینطور است حالا بعد معلوم شد که این تفرقه زمینه آن وحدت بود ﴿و خروا له سجدا﴾ بود و مانند آن خیلیها هم آزموده شدند امتحان شدند ﴿و انه لذو علم لما علمنٰه﴾
«و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است