- 1187
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 120 تا آخر سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 120 تا آخر سوره هود
- خلاصه مطالب گذشته
- فرق نگرش تشیع و اهل سنت در حق الهی
- دامنه برد عقل و محدودیت برد آن
- تکیه عقل به وحی
- عدم تشخیص عقل در مضرات و فواید رفتار و معنویت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و کلاً نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤآدک و جاءک فی هذه الحق و موعظة و ذکریٰ للمومنین ٭ و قل للذین لایومنون اعملوا علی مکانتکم انا عاملون ٭ وانتظروا انا منتظرون ٭ ولله غیب السموات والارض و الیه یرجع الامر کُلُّهُ فاعبده و توکَّل علیه و ما ربک بغافلٍ عمّا تعملون﴾
این قسمت پایان بخش سورهٴ مبارکهٴ هود است و خلاصهٴ مطالب این سوره را به صورت جمع بندی ارائه میفرماید فرمود آنچه که ما از داستان انبیا و امم گذشته بازگو کردهایم از جریان نوح تا جریان شعیب و مانند آنها (علیهم السلام) اینها حق است همان طوری که اصل قرآن را بر اساس ﴿بالحق انزلناه و بالحق نزل﴾ نازل فرمودند قصص قرآنی هم این چنین است در بخشهای قبل هم داشتیم که فرمود ما داستان انبیای گذشته را به حق برای شما بازگو میکنیم اینطور نیست که در این قصص مثلاً افسانهای خلافی و مظنه و گمانی راه پیدا کند در سورهٴ مبارکهٴ کهف آیه 13 به این صورت است ﴿نحن نقص علیک نبأهم بالحق﴾ آنچه حق است بدون کم و زیاد ما برای شما بازگو میکنیم چون کل قرآن بر اساس ﴿و بالحق انزلناه و بالحق نزل﴾ وارد شده است بر اساس ﴿من اصدق من الله قیلا﴾ وارد شده است و قوله الحق وارد شده است بنابراین این داستانهایی که تاکنون برای شما بازگو شد و به شما ارائه شد هم حقیقت داشت فی نفسه درست بود و هم ما درست نقل کردیم یعنی هم نقل حق است هم منقول حق است حق بودن منقول این است که آنچه که در خارج واقعیت داشت موفقیت انبیا بود و شکست مخالفان آنها حق بودن نقل این است که ما این قصه را درست نقل کردیم بدون کم و زیاد و چیزی را از او فروگذار نکردیم این قصص که نقل میشود چندین فایده دارد یکی تثبیت فؤاد است اینکه فرمود ﴿نثبت به فؤادک﴾ این چنین نیست که مخصوص وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد امت اسلامی هم در این فایده سهیماند قصه این سهم را دارد که علوم تجربی را هماهنگ علوم تجریدی میکند یعنی با برهان تجریدی با آن مفاهیم انتزاعی ثابت میشود که خدا هست و قیامت هست و وحی و نبوت هست و اگر کسی این برنامهها را اطاعت کند کامیاب میشود و اگر تمرد کند سقوط میکند اینها مفاهیم کلی است قصه امور تجربی است که به این امور تجریدی ضمیمه میشود آن وقت نمونهاش این است که جریان حضرت نوح این طور بود جریان حضرت ابراهیم و انبیای دیگر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) این طور بود یعنی آنچه را که ما به طور کلی گفتیم به طور عینی و مصداق خارجی در خارج واقع شده است لذا آن برهان اگر چنانچه سهم تعیین کنندهای در معرفت داشته باشد چه اینکه دارد این قصص سهم تعیین کنندهای در ثبات و استقامت دارد چه اینکه داشته است فرمود ﴿و کلاً نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤآدک﴾ برای ضمیمه کردن علوم تجربی به تجریدی و عینی به ذهنی هم به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید به یاد این صحنهها باشید هم به امت اسلامی در قرآن آیاتی از این قبیل کم نیست که میفرماید ﴿واذکر فی الکتاب ابراهیم﴾ ﴿واذکر فی الکتاب موسی﴾ ﴿و اذکر فی الکتاب﴾ کذا یعنی به یاد اینها باش به یاد انبیای گذشته بودن یعنی این مردان الاهی قبل از شما این وظایف را گرفتند ابلاغ کردند مقاومت کردند سختیها را تحمل کردند و پیروز شدند تو هم به یاد اینها باش اگر یک پیامبری یک مقدرای مثلاً صحنه را خالی کرد درباره او هم هشدار میدهد که میفرماید مثل او نباش ﴿و لا تکن کصاحب الحوت﴾ مثل یونس نباش که صحنه را ترک کنی خب «واصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل» پس نقل این قصهها در درجه اول برای تثبیت فؤاد است و پایداری و استقامت است اگر فرمود ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ به قرینه ﴿و من تاب معک﴾ میتوان استظهار کرد که این ﴿ما نثبت به فؤادک﴾ و فؤاد من تاب معک آنها هم باید همراه تو مستقیم باشند این قصص در تثبیت فؤاد آنها سهم تعیین کننده دارد برای اینکه هم تو مأمور به استقامتی هم پیروان تو این قصص تجربی در تثبیت فؤاد تو و فؤاد پیروان تو که مأمور به استقامتند سهمی دارد ﴿ما نثبت به فؤادک﴾ این فایده این قصهها ﴿و جائک فی هذه الحق﴾ ما این قصص انبیا را از چند جهت برای شما بازگو میکنیم یکی هم تثبیت فؤاد است یکی به عنوان جدال احسن است که شما با اهل کتاب در میان میگذارید برای اینکه قصص انبیای آنها جریان حضرت موسی جریان حضرت عیسی (سلام الله علیهما) در کتاب آنها هست و ما همین قصه را به بهترین وجه بیان میکنیم و آنها کتمان میکنند و گاهی هم به آنها میگوییم ﴿فأتوا بالتوراة فاتلوها ان کنتم صادقین﴾ شمااگر واقعاً محقید و راست میگویید آن کتاب را که مخفی کردهاید آن تورات الاهی را ارائه کنید ببینید حرفها همین است یا نه آنچه را که در کتابهای آنهاست پیامبر امی بدون اینکه از کسی درسی بخواند یا آن کتابها را اصلاً ببیند برابر آنها گزارش میدهد نقل قصص در این جهت هم سهمی دارد و این حق است هم در قسمت جدال حق است هم در قسمت برهان حق است که ﴿ادع الی سبیل ربک بالحکمه﴾ این ﴿بالحکمه﴾ همان قابل انطباق بر حق است بعد فرمود ﴿و جاءک فی هذه الحق و موعظة و ذکریٰ للمومنین﴾ که این ﴿موعظة و ذکری﴾ به مومنین تعلق میگیرد و حق به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) البته برای حضرت هم ﴿موعظة و ذکری﴾ هست چه اینکه برای مومنین هم حق خواهد بود لکن بهره کافی حق را پیامبر میبرد و بهره شافی هم مورد نیاز آنچه که مورد نیاز مؤمنان است ﴿موعظة و ذکری﴾ است ﴿و جائک فی هذه الحق و موعظة و ذکریٰ للمومنین﴾ گرچه ﴿موعظة و ذکری﴾ للناس است به دلیل اینکه قرآن ﴿هدی للناس﴾ است لکن آنها که بهرهمندند مؤمنانند در برابر وحی در این حوزه وحی کسانی که حضور دارند عبارت از شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است بعد مومنان و پیروان آن حضرتند بعد مخالفان و متمردان درباره این مجموعه این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ هود به این صورت خطاب میکند میفرماید نقل داستان انبیا برای تثبیت قلب است از یک سو و تعلیم حق است از سوی دیگر و مسائل اخلاقی و حقوقی است و ﴿موعظة و ذکری﴾ است از سوی سوم لکن آن برکات را پیامبر و پیروان آن حضرت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) استفاده میکنند اما متمردان و مخالفان که نه از تثبیت فؤاد سهمی دارند نه از حق تعلم میگیرند نه از ﴿موعظة و ذکری﴾ طرفی میبندند به آنها هشدار بده که دیگر آنچه که ممکن بود ما به عنوان اتمام حجت به شما گفتیم ﴿و قل للذین لایومنون اعملوا علی مکانتکم انا عاملون﴾ مشابه این در آیات قبل هم داشتیم که ذات اقدس إلاه اولاً مردم را هدایت میکند دستور تقوا میدهد تقوا یعنی پرهیز اگر آنها بیراهه رفتند راه را برای بازگشت اینها به عنوان توبه باز میکند بعد به اینها مهلت میدهد اگر سالیان متمادی همین تمرد و تنمر اینها گذشت نه برگشتند نه متقی شدند آنگاه دیگر به اینها دستور تقوا نمیدهد تهدید میکند فرمود ﴿قل اعملوا ما شئتم﴾ این ﴿قل اعملوا ما شئتم﴾ که قبلاً هم مشابه آن را داشتیم شبیه آن است که وقتی یک پزشک معالج به بیماری دستور میدهد راهنمایی میکند دستور پرهیز میدهد او ناپرهیزی میکند بیماریاش زمینگیرش میکند و دیگر راه علاجش بسته است آن اواخر که به طبیبش مراجعه میکند طبیب میگوید شما دیگر پرهیز نداری هر غذایی که خواستید میل کنید این باید بفهمد کار گذشته است چون چه طور میشود آدم مریض بشود و هر چه بخواهد بخورد آزاد باشد اینکه طبیب میگوید شما پرهیز نداری یعنی کار گذشته است منتها حالا او نمیفهمد که این معنایش چیست خیال میکند که به درمان نزدیک است این مسئله ﴿فاتقوا الله مااستطعتم﴾ ﴿اتقوا الله حق تقاطع﴾ ﴿و لْیتق الله ربه﴾ آن مال بیمارانی است که قابل درمان است اما اگر معاذالله کسی به جایی برسد که در اثر ناپرهیزی در آستانه سقوط حتمی است آنجا خدا میفرماید ﴿اعملوا ما شئتم﴾ هر کاری خواستید بکنید بعد پشت سرش تهدید را ذکر میکند ﴿اعملوا ما شئتم﴾ چه طور میشود انسان آزاد باشد هر کاری دلش خواست بکند بکند یک حرفی جناب فخر رازی از بعضی از علمای سنت نقل میکند که آن زمینه را برای بعضی از فکرهای تقریبا کج اندیشان هم آماده کرده است فخر رازی در ذیل این آیهای که قبلاً بحث شد ﴿و ما کان ربک لیهلک القری بظلمٍ﴾ یکی از معانی و وجوه محتمل این بود که خدای سبحان ملتی را که مشرک باشند کافر باشند آنها را از بین نمیبرد اگر مثلاً حقوق مردم را ضایع کردند مسائل اجتماعی را مسائل سیاسی را رعایت نکردند آنگاه ممکن است اینها را از بین ببرد یعنی ﴿بظلمٍ﴾ یعنی بشرکٍ بکفرٍ این یکی از محتملات بود فخر رازی این را از بعضی از علمای اهل سنت نقل میکند میگوید این آقایان که ﴿بظلمٍ﴾ را این چنین معنا کردند گفتند ان حقوق الله تعالی مبناها علی المسامحة والمساهلة حق خدا راجع به مسئله حجاب نماز اطاعت کردن روزه گرفتن حج رفتن اینها بر اساس تسامح و تساهل است کردید کردید نکردید نکردید خیلی خدا نمیگیرد اما مسائل دیگر را مثلاً مانند آن را باید مواظب باشید این فکر منحوس از دیر زمان بوده است خب چه طور بشود انسان با شرک زندگی کند و خدا او را همین طور رها بکند یا با کفر او را رها بکند اینکه ایشان در همین ذیل همین آیه سورهٴ مبارکهٴ هود ﴿و ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون﴾ این چنین از بعضی از فقهای اهل سنت نقل کرده است که «ان حقوق الله مبناها علی المسامحة والمصالحة» خب چرا؟ حقوق الله چرا مبنای بر مسامحة است بر مصالحة است؟ حقوق خدا مثل حقوق خلق خدا مبنای بر دقت و حساب رسی و مانند آن است بلکه درباره شرک که فرمود ﴿ان الشرک لظلم عظیم﴾ خدا که ظالم را رها نمیکند مخصوصاً کسی که گرفتار ظلم عظیم باشد در این گونه از موارد حالا یک بحثی هم مربوط به پایان این سوره است که فخر رازی نوشته که این سوره را من وقتی به پایان بردم تفسیر این سوره به پایان رسیده است که مطابق بود با سال ٦٠١ هجری قمری «تمت السورة بحمد الله و عونه» این چنین گفت «تم تفسیر هذه السوره قبل طلوع الصبح لیلة اثنین من شهر رجب ختمه الله بالخیر و البرکة سنة احدی و ست مأه» این را سحر تمام کردند قبل از طلوع صبح این بخش از تفسیر تمام شده در ماه رجب سال ٦٠١ ه.ق بعد هم دارد که «و قد کان لی ولد صالح حسن السیرة فتوفی فی قربة فی عنوان شبابه و کان قلبی کالمحترق بذلک السبب» بعد هم درخواست دعا و اینها کردند این رسم این بزرگان بود که میگفتند این کتاب چه زمانی تمام شده در چه روزی تمام شده در چه مکانی تمام شده غرض آن است که آن تعبیر که تسامح و تساهل در حقوق خداست این از در دیر زمان از بعضی از آقایان اهل سنت رواج داشته است و خیال میکردند خدای سبحان با معصیت کاری انجام نمیدهد در حالیکه معصیت را که به این بخشهای حق اللهی برمیگردد به عنوان ظلم عظیم یاد کرده است به هر تقدیر فرمود راجع به امت اسلامی آنهایی که مومنانند فرمود این موعظه است ﴿و ذکری للمومنین﴾ اما آنهایی که متمردند امت بودن را نپذیرفتند تهدید کرده است فرمود
سؤال: ... جواب: آن با او فرق میکند با ﴿اعملوا ما شئتم﴾ هماهنگ است آن هم البته تهدید است که ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون﴾ اما اینجا لسانش لسان تهدید تندی است فرمود همان سر جایتان باشید هرکار که خواستید انجام بدهید بعد به پیامبر فرمود که شما منتظر وعده ما باشید آنها منتظر وعید ما یک حادثه پایان بخش که اتفاق میافتد به سود اسلام است و ضرر کفر و کافران فرمود ﴿ و قل للذین لایومنون اعملوا علی مکانتکم﴾ روی همان مرتبه و منزلت و مکتب و مقام و مرامی که دارید روی همان هر چه دلتان خواست بکنید ما هم رفتار خودمان را داریم این نظیر ﴿لکم دینکم و لی دین﴾ است این پلورالیزم و تصحیح و کثرتگرایی و اینها نیست این هشدار است و تهدید نه اینکه شما راهتان را بروید ما راهمان را میرویم این بعد از اینکه راهنمایی کردند که راه بیش از یکی نیست به کجروان فرمود شما که کجراهه میروید حالا منتظر عذاب الاهی باشید ﴿ و قل للذین لایومنون اعملوا علی مکانتکم انا عاملون ٭ وانتظروا انا منتظرون﴾ در اثنای بحثهای قبل اشاره شد عقل گرچه حجت خداست و نور الاهی است اما بسیاری از مسائل را نمیفهمد و ادراک عقل این است که چارهای جز وحی و نبوت انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) نیست گاهی سؤال یا اشکال مطرح میشو که عقل خیلی چیزها را میفهمد مخصوصاً اگر اهل تهذیب و تزکیه باشد بر اساس ﴿ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾ خیلی چیزها را میفهمد اما این ذیل سؤال و اشکال این بعد از قبول وحی است یعنی بعد از اینکه عقل قبول کرده که خیلی از چیزها را نمیفهمد وقتی به وحی ایمان آورده است به دستور وحی عمل کرده است از برکات تعلیمات وحی کمک میگیرد بله آن وقت فرمود ﴿ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾ یعنی اگر چنانچه دستورات الاهی را انجام دادید آن مواردی را که باید متعبد بودید بودید آنچه را که عقلتان به آن نمیرسید ولی تعبداً ایمان آوردید مقبول هست برکاتی هم نصیب شما میشود که یکی از آنها ﴿یجعل لکم فرقانا﴾
سؤال: ... جواب: آن تقوای فطری است که خدا به همگان داده است وگرنه آن میشود دور وگرنه میشود دور آن تقوای فطری را خدای سبحان به همه داده است که فرمود ما انسان را طاهر آفریدیم این «کل مولود یولد علی الفطرة» همین است
سؤال: ... جواب: خب بسیار خب همه را خدای سبحان سالم آفرید ولو آنها از سلامت خودشان را انداخته باشند به سوء اختیارشان پس عقل با آن سلامت فطری میتواند وحی را بپذیرد وقتی وحی را پذیرفت به دستور وحی عمل کرد خیلی از برکات نصیبش میشود این یکی اما عقل خیلی از چیزها را نمیفهمد برای اینکه شما الان انواع و اقسام ماهی هایی که در دریاست انواع و اقسام دابههایی که روی زمین است انواع و اقسام پرندههایی که روی فضاست از علم از عقل سؤال کنید که آیا جمیع خواص اینها را میدانید که اینها هیچ ضرر مادی ضرر معنوی به انسان نمیرسانند در بسیاری از اینها میگویند لست ادری این وحی است که باید بگوید که فلان ماهی که فلس دارد حلال است فلان ماهی حرام یا فلان ﴿صافات و یقبضن﴾ وقتی این چنین در فضا پرواز میکند حرام است آنچنان پرواز میکند حلال است جنبندهها این طور است انعام این طور است گیاهان این طورند قدم به قدم انسان با مجهولات رو به رو است در بخشی از مسائل حقوقی و سیاسی قرآن کریم فرمود خدای سبحان فرمود شما در جریان ارث دخالت نکنید ﴿لا تدرون ایهم اقرب لکم نفعا﴾ شما نمیدانید کدامیک از این طبقات کدام یک از این وراث به شما نزدیکترند نافعترند اگر دلتان بخواهد ارث را به دلخواه خود تقسیم بکنید این مصلحت نیست دست به این سهام نزنید سهام همین است که خدای سبحان مشخص کرده است عقل شمای بشر نمیرسد که سهم را به چه کسی بیشتر بدهید به چه کسی کمتر بدهید ﴿لا تدرون ایهم اقرب لکم نفعا﴾ در جریان محرمیت این طور است یک در جریان حرمت نکاح این طور است دو گاهی هم محرمند هم نکاح حرام است گاهی محرم نیستند ولی نکاح حرام است مثل جمع بین اختین و مانند آن خیلی از این مسائل است که انسان نمیفهمد الان که هفته حج است شما میبینید در مسائل حج آنقدر اسرار تعبدی هست که حتماً باید هفت دور بزنید جمره عقبا را دور بزنید روز یازدهم این سه جمره را باید بزنید اول و دوم و سوم هفت تا دیگر باید باشد شرایطش هم همین است ریگ مستعمل نباید باشد هیچ کدام از اینها را عقل نمیفهمد بنابراین در مسائل اطعمه و اشربه این طور است در مسائل میراث این طور است در مسائل نکاح این طور است در مسائل طلاق این طور است در مسائل عبادی این طور است اینها را که عقل میفهمد که بسیاری از چیزها را نمیفهمد نعم در مسائل فلسفی و کلامی خب البته عقل دستش باز است آن خطوط کلی جهان بینی است برای اثبات مبدأ اسمای حسنا اثبات معاد درجات معاد خطوط کلی را میفهمد این مال آن بنابراین خود عقل میگوید که ما هیچ راهی نداریم مگر اینکه از وحی کمک بگیریم اما حالا این قسمت بعدی ﴿ و قل للذین لایومنون اعملوا علی مکانتکم انا عاملون﴾ مشابه این در همین سورهٴ مبارکهٴ توبه قبلاً گذشت چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ اعراف هم مشابه این بود گذشت که حالا دیگر آنها را ما بازگو نکنیم در جریان امتحان هم این اشکال و این سؤال مطرح است که انسان و جامعه بشری برای امتحان خلق شده است یا نه اگر در بعضی از آیات مثل همین آیات سورهٴ مبارکهٴ هود دارد که ما خلق کردیم ﴿لیبلوکم﴾ این آزمون یک کار مقدماتی است هرگز نمیتواند هدف باشد آزمون برای آن است که ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ باشد تا سرانجام عدهای به آن طهارت برسند لذا این ﴿و لذلک خلقهم﴾ باید به رحمت برگردد گرچه در بعضی از آیات دارد که ما این کار را کردیم ﴿خلق الموت و الحیاة لیبلوکم﴾ اما بلوا ابتلا امتحان هرگز هدف نهایی نیست ابتلا خودش یک وسیلهای است تا اینها بدانند که روز امتحانی هم هست و خودشان را برای رحمت آماده کنند پس اگر آنها به عنوان ﴿لیبلوکم﴾ هست یک اهداف میانی است مثلاً مثلاً آن معلم کلاس یا مدیر مدرسه میگوید ما این درسها را میدهیم برای اینکه شما را امتحان بکنیم خب برای امتحان که مدرسه افتتاح نمیشود برای اینکه اینها عالم بشوند مدرسه افتتاح میشود این امتحان یک وسیله است یک هدف میانی است که اگر معلم یا مدیر گفت ما این دستورها را میدهیم برای امتحان نه یعنی اصل مدرسه برای امتحان است اصل مدرسه برای عالم شدن است و امتحان وسیله است پس آن ﴿لیبلوکم﴾ میشود جزء اهداف میانی و وسیله و هدف نهایی همان میل به رحمت الاهی است که ﴿الا من رحم ربک و لذلک خلقهم﴾ که این ﴿و لذلک﴾ به همان رحم و رحمت الاهی برمیگردد خوب.
در تتمه اینها این سوالات در پرانتز است که به اصل بحث آسیب نرساند اینها را عنایت کنید ﴿ و قل للذین لایومنون اعملوا علی مکانتکم انا عاملون ٭ وانتظروا انا منتظرون﴾ این وعده است برای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امت اسلامی و وعید است برای کفار و تبهکاران و منافقان
سؤال: ... جواب: نه همان راه و روشی که دارید
سؤال: ... جواب: رحمت رحیمیه است برای اینکه رحمت رحماینه در جهنم هم حضور دارد
خب ﴿ وانتظروا انا منتظرون﴾ بعد فرمود کل این کارها ﴿و لله غیب السمٰوات و الارض﴾ باطن سماوات و ارض مال اوست شما یک ظاهری میبینید این طرف آسمان را میبینید ولی آن طرفش را نمیبینید این طرف زمین را میبینید آن طرفش را نمیبینید بالأخره این طرفش که دنیاست میبینید آن طرفش که آخرت است نمیبینید میفرماید ﴿فأعرض عنْ من تولی عن ذکرنا و لم یرد إلا الحیاة الدنیا﴾ ﴿ذلک متاع الحیاة الدنیا﴾ فرمود اینها فقط ظاهر دنیا را میفهمند یعنی آخرت باطن این عالم است از باطن این عالم بی خبراند باطن این عالم مثل ظاهر این عالم در اختیار خدای سبحان است لذا غیب سماوات و ارض باطن آسمان و زمین مال خداست ملک و مُلک اوست هم ﴿تبارک الذی بیده الملک﴾ هم ﴿فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء﴾ هم مُلکش هم ملکوتش در اختیار خداست پس از نظر مبدأ فاعلی ﴿و لله ملک السمٰوات و الارض﴾ اوست که فعال ما یشاء است از نظر مبدأ غایی هم که بازگشت همه شما به آن سمت و سوی است ﴿ و الیه یرجع الأمر کله﴾ نه تنها امر معاد امر مبدأ هم همین طور است امر دنیا همین طور است بالأخره بازگشت هر کاری در هر جریانی به عهده خدای سبحان است او که ربوبیت مطلقه را به عهده دارد این طور نیست که کارها را رها کرده باشد «معاذ الله» به دیگری داده باشد یا دیگری گرفته باشد که پس تمام کارها بیده است و ما را آزمود تا ما را به کمال برساند کسی از قبضه قدرت الاهی بیرون نخواهد بود ﴿و الیه یرجع الأمر کله﴾ چون این چنین است خطاب به پیامبر (علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثّناء) است لکن امت اسلامی را یقیناً در بر دارد فرمود در مسائل عبادی تنها معبودتان خدا باشد ﴿فاعبده﴾ در کارهای عادیتان باید وکیل بگیرید برای اینکه شما ممکن است از گوشهای از ظاهر سمٰوات و الارض باخبر باشید اما از عمق آسمان و زمین که با خبر نیستید و با عمق آسمان و زمین هم در ارتباطید و بی خبر پس وکیل بگیرید چه کسی را وکیل بگیرید آن کسی که از غیب آ سمان و زمین با خبر است خوب کسی که کاری را باید انجام بدهد و نمیداند و یا برفرض بداند نمیتواند خب باید وکیل بگیرد دیگر وکیل ما خدای ماست توکل کردن یعنی وکیل گرفتن او را وکیلمان قرار بدهیم ﴿ فاعبده و توکَّل علیه﴾ اما این چنین نیست که اگر ما گفتیم غیر آسمان و زمین مال خداست و او معبود شماست و او وکیل شماست «معاذ الله» در لحظهای از چیزی یا از شخصی غفلت بکند این هم نیست یک وقت است میگوییم نه میداند و میتواند اما گاهی ممکن است «معاذ الله» غفلت بکند فرمود این چنین نیست اگر علم عین ذات اوست اگر شهود عین ذات اوست چگونه میشود چیزی که عین شهود است و علم او فراموش بکند ﴿و ما کان ربک نسیا﴾ لذا فرمود و ما ربک بغافلٍ عمّا تعملون﴾ هر کاری که میکنید در حضور او هستید او غفلتی ندارد سهو و نسیان ندارد ﴿ و ما کان ربک نسیا﴾ این با کان منفی اصلاً جزء صفات سلبیه خدای سبحان قرار گرفته است بنابراین احتمال اینکه در بعضی از موارد غفلتی راه پیدا کند این چنین نیست پس میشود توحید عبادی از یک سو و توحید توکل هم از سوی دیگر
سؤال: ... جواب: نه دیگر اختیار بشر تا آخر محفوظ است ولی در مرحله عذاب آن دیگر فعل او نیست او مورد فعل است نه مصدر فعل تا آنجا که به محاکمه دعوت بکند به محکمه ببرند بشر مختار است لذا فرمود ﴿اعملوا علی مکانتکم﴾ تا آخرین لحظه توبه هم ممکن است اما وقتی به محکمه دعوت کردند دارند محاکمه میکنند و دارند عذاب میکنند از آن به بعد دیگر مورد فعل است نه مصدر فعل او دیگر فاعل نیست مورد فعل است چاره جز این نیست که عذاب را تحمل بکند دیگر با اختیار که کسی عذاب نمیشود که چون کار او نیست او مورد فعل است نه مصدر فعل در این بخش هم فرمود از ربوبیت باید بالاتر بیایید به الله بودن عنایت کنید تاکنون سخن از رب بود که فرمود ﴿و لو شاء ربک لجعل الناس امة واحدة﴾ این ﴿لجعل﴾ یعنی لجعل تکویناً وگرنه تشریعاً که این کار را کرده است برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ مومنون آیه ٥١ و ٥٢ به این صورت فرمود ﴿یا ایها الرسل کلوا من الطیبات واعملوا صالحا انی بما تعملون علیم ٭ و ان هذه امتکم أمة واحدة و انا ربکم فاتقون﴾ این یک وحدت تشریعی است که سلسله انبیا را یکجا حساب میکند سلسله امم را یکجا حساب میکند همانطوری که انبیا بعضیهم مصدق لبعض و بعضهم مبشر لبعض سابق مبشر لاحق است لاحق مصدق سابق است و یک حقیقتند به این صورتها ظهور میکنند امم آنها هم همین طوراند پیروان انبیا هم همین طوراند یک امت بیش نیستند برای اینکه اگر ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾ حالا صحبت از شریعت نیست که ﴿لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا﴾ آنها یک اختلاف مقطعی دارند بله اما در مسئله دین که ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾ اگر همه انبیا یک حرف آوردند همه امم هم یک حرف را میپذیرند لذا آنها برادران همند یک سخن دارند امم هم متحدند ﴿و ان هذه امتکم امة واحدة﴾ نه یعنی مسلمانها امت واحدند مسلمانها و مسیحیها و یهودیها و پیروان انبیای قبلی (علیهم الصلاة و علیهم السلام) یک امتند برای اینکه ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾
خب چه طور میشود دین یکی باشد انبیا یکی باشند انبیا یکدیگر را قبول داشته باشند ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ باشد ولی امم یکدیگر را قبول نداشته باشند این که نیست این مال وحدت تشریعی امم است از صدر تا ساقه اما این که فرمود ﴿و لو شاء ربک لجعل الناس امة واحدة﴾ ناظر به آن جعل تکوینی است که ما نگذاریم هیچ کسی کافر بشود که ﴿و لو شاء ربک لآمن من فى الارض لکهم جمیعا﴾ که بحثش گذشت برای اینکه معلوم بشود کار بالاتر از ربوبیت از بالاتر از ربوبیت خدا نشأت میگیرد با اینکه بحث در ربوبیت بود چه اینکه آیه ١١٨ این بود ﴿و لو شاء ربک﴾ آیه ١١٩ این است ﴿الا من رحم ربک﴾ دفعتا میبینید در این فضا که سخن از ربوبیت است دفعتاً سخن از الله که اسم اعظم است مطرح است نفرمود للرب غیب السمٰوات و الارض فرمود ﴿و لللّه غیب السمٰوات و الارض﴾ که همه ربوبیتهای مقطعی زیر پوشش این اسم اعظم ظهور دارد ﴿ ولله غیب السموات والارض و الیه یرجع الامر کُلُّهُ﴾ آنگاه دوباره از باب رد العجز الی الصدر به همان مسئله ربوبیت برگشت فرمود ﴿و ما ربک بغافلٍ عمّا تعملون﴾ سورهٴ مبارکهٴ هود یک جمع بندیهای مفصلی هم دارد که در تفسیر المنار و اینها آمده معمولاً در موقع تدوین آن جمع بندیها مبسوط ممکن است ارائه بشود و چون این بحثها قبلاً شد اگر خدای سبحان توفیق داد روز شنبه انشاءالله از اول سورهٴ مبارکهٴ یوسف شروع میکنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
- خلاصه مطالب گذشته
- فرق نگرش تشیع و اهل سنت در حق الهی
- دامنه برد عقل و محدودیت برد آن
- تکیه عقل به وحی
- عدم تشخیص عقل در مضرات و فواید رفتار و معنویت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و کلاً نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤآدک و جاءک فی هذه الحق و موعظة و ذکریٰ للمومنین ٭ و قل للذین لایومنون اعملوا علی مکانتکم انا عاملون ٭ وانتظروا انا منتظرون ٭ ولله غیب السموات والارض و الیه یرجع الامر کُلُّهُ فاعبده و توکَّل علیه و ما ربک بغافلٍ عمّا تعملون﴾
این قسمت پایان بخش سورهٴ مبارکهٴ هود است و خلاصهٴ مطالب این سوره را به صورت جمع بندی ارائه میفرماید فرمود آنچه که ما از داستان انبیا و امم گذشته بازگو کردهایم از جریان نوح تا جریان شعیب و مانند آنها (علیهم السلام) اینها حق است همان طوری که اصل قرآن را بر اساس ﴿بالحق انزلناه و بالحق نزل﴾ نازل فرمودند قصص قرآنی هم این چنین است در بخشهای قبل هم داشتیم که فرمود ما داستان انبیای گذشته را به حق برای شما بازگو میکنیم اینطور نیست که در این قصص مثلاً افسانهای خلافی و مظنه و گمانی راه پیدا کند در سورهٴ مبارکهٴ کهف آیه 13 به این صورت است ﴿نحن نقص علیک نبأهم بالحق﴾ آنچه حق است بدون کم و زیاد ما برای شما بازگو میکنیم چون کل قرآن بر اساس ﴿و بالحق انزلناه و بالحق نزل﴾ وارد شده است بر اساس ﴿من اصدق من الله قیلا﴾ وارد شده است و قوله الحق وارد شده است بنابراین این داستانهایی که تاکنون برای شما بازگو شد و به شما ارائه شد هم حقیقت داشت فی نفسه درست بود و هم ما درست نقل کردیم یعنی هم نقل حق است هم منقول حق است حق بودن منقول این است که آنچه که در خارج واقعیت داشت موفقیت انبیا بود و شکست مخالفان آنها حق بودن نقل این است که ما این قصه را درست نقل کردیم بدون کم و زیاد و چیزی را از او فروگذار نکردیم این قصص که نقل میشود چندین فایده دارد یکی تثبیت فؤاد است اینکه فرمود ﴿نثبت به فؤادک﴾ این چنین نیست که مخصوص وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد امت اسلامی هم در این فایده سهیماند قصه این سهم را دارد که علوم تجربی را هماهنگ علوم تجریدی میکند یعنی با برهان تجریدی با آن مفاهیم انتزاعی ثابت میشود که خدا هست و قیامت هست و وحی و نبوت هست و اگر کسی این برنامهها را اطاعت کند کامیاب میشود و اگر تمرد کند سقوط میکند اینها مفاهیم کلی است قصه امور تجربی است که به این امور تجریدی ضمیمه میشود آن وقت نمونهاش این است که جریان حضرت نوح این طور بود جریان حضرت ابراهیم و انبیای دیگر (علیهم الصلاة و علیهم السلام) این طور بود یعنی آنچه را که ما به طور کلی گفتیم به طور عینی و مصداق خارجی در خارج واقع شده است لذا آن برهان اگر چنانچه سهم تعیین کنندهای در معرفت داشته باشد چه اینکه دارد این قصص سهم تعیین کنندهای در ثبات و استقامت دارد چه اینکه داشته است فرمود ﴿و کلاً نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فؤآدک﴾ برای ضمیمه کردن علوم تجربی به تجریدی و عینی به ذهنی هم به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید به یاد این صحنهها باشید هم به امت اسلامی در قرآن آیاتی از این قبیل کم نیست که میفرماید ﴿واذکر فی الکتاب ابراهیم﴾ ﴿واذکر فی الکتاب موسی﴾ ﴿و اذکر فی الکتاب﴾ کذا یعنی به یاد اینها باش به یاد انبیای گذشته بودن یعنی این مردان الاهی قبل از شما این وظایف را گرفتند ابلاغ کردند مقاومت کردند سختیها را تحمل کردند و پیروز شدند تو هم به یاد اینها باش اگر یک پیامبری یک مقدرای مثلاً صحنه را خالی کرد درباره او هم هشدار میدهد که میفرماید مثل او نباش ﴿و لا تکن کصاحب الحوت﴾ مثل یونس نباش که صحنه را ترک کنی خب «واصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل» پس نقل این قصهها در درجه اول برای تثبیت فؤاد است و پایداری و استقامت است اگر فرمود ﴿فاستقم کما امرت و من تاب معک﴾ به قرینه ﴿و من تاب معک﴾ میتوان استظهار کرد که این ﴿ما نثبت به فؤادک﴾ و فؤاد من تاب معک آنها هم باید همراه تو مستقیم باشند این قصص در تثبیت فؤاد آنها سهم تعیین کننده دارد برای اینکه هم تو مأمور به استقامتی هم پیروان تو این قصص تجربی در تثبیت فؤاد تو و فؤاد پیروان تو که مأمور به استقامتند سهمی دارد ﴿ما نثبت به فؤادک﴾ این فایده این قصهها ﴿و جائک فی هذه الحق﴾ ما این قصص انبیا را از چند جهت برای شما بازگو میکنیم یکی هم تثبیت فؤاد است یکی به عنوان جدال احسن است که شما با اهل کتاب در میان میگذارید برای اینکه قصص انبیای آنها جریان حضرت موسی جریان حضرت عیسی (سلام الله علیهما) در کتاب آنها هست و ما همین قصه را به بهترین وجه بیان میکنیم و آنها کتمان میکنند و گاهی هم به آنها میگوییم ﴿فأتوا بالتوراة فاتلوها ان کنتم صادقین﴾ شمااگر واقعاً محقید و راست میگویید آن کتاب را که مخفی کردهاید آن تورات الاهی را ارائه کنید ببینید حرفها همین است یا نه آنچه را که در کتابهای آنهاست پیامبر امی بدون اینکه از کسی درسی بخواند یا آن کتابها را اصلاً ببیند برابر آنها گزارش میدهد نقل قصص در این جهت هم سهمی دارد و این حق است هم در قسمت جدال حق است هم در قسمت برهان حق است که ﴿ادع الی سبیل ربک بالحکمه﴾ این ﴿بالحکمه﴾ همان قابل انطباق بر حق است بعد فرمود ﴿و جاءک فی هذه الحق و موعظة و ذکریٰ للمومنین﴾ که این ﴿موعظة و ذکری﴾ به مومنین تعلق میگیرد و حق به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) البته برای حضرت هم ﴿موعظة و ذکری﴾ هست چه اینکه برای مومنین هم حق خواهد بود لکن بهره کافی حق را پیامبر میبرد و بهره شافی هم مورد نیاز آنچه که مورد نیاز مؤمنان است ﴿موعظة و ذکری﴾ است ﴿و جائک فی هذه الحق و موعظة و ذکریٰ للمومنین﴾ گرچه ﴿موعظة و ذکری﴾ للناس است به دلیل اینکه قرآن ﴿هدی للناس﴾ است لکن آنها که بهرهمندند مؤمنانند در برابر وحی در این حوزه وحی کسانی که حضور دارند عبارت از شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است بعد مومنان و پیروان آن حضرتند بعد مخالفان و متمردان درباره این مجموعه این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ هود به این صورت خطاب میکند میفرماید نقل داستان انبیا برای تثبیت قلب است از یک سو و تعلیم حق است از سوی دیگر و مسائل اخلاقی و حقوقی است و ﴿موعظة و ذکری﴾ است از سوی سوم لکن آن برکات را پیامبر و پیروان آن حضرت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) استفاده میکنند اما متمردان و مخالفان که نه از تثبیت فؤاد سهمی دارند نه از حق تعلم میگیرند نه از ﴿موعظة و ذکری﴾ طرفی میبندند به آنها هشدار بده که دیگر آنچه که ممکن بود ما به عنوان اتمام حجت به شما گفتیم ﴿و قل للذین لایومنون اعملوا علی مکانتکم انا عاملون﴾ مشابه این در آیات قبل هم داشتیم که ذات اقدس إلاه اولاً مردم را هدایت میکند دستور تقوا میدهد تقوا یعنی پرهیز اگر آنها بیراهه رفتند راه را برای بازگشت اینها به عنوان توبه باز میکند بعد به اینها مهلت میدهد اگر سالیان متمادی همین تمرد و تنمر اینها گذشت نه برگشتند نه متقی شدند آنگاه دیگر به اینها دستور تقوا نمیدهد تهدید میکند فرمود ﴿قل اعملوا ما شئتم﴾ این ﴿قل اعملوا ما شئتم﴾ که قبلاً هم مشابه آن را داشتیم شبیه آن است که وقتی یک پزشک معالج به بیماری دستور میدهد راهنمایی میکند دستور پرهیز میدهد او ناپرهیزی میکند بیماریاش زمینگیرش میکند و دیگر راه علاجش بسته است آن اواخر که به طبیبش مراجعه میکند طبیب میگوید شما دیگر پرهیز نداری هر غذایی که خواستید میل کنید این باید بفهمد کار گذشته است چون چه طور میشود آدم مریض بشود و هر چه بخواهد بخورد آزاد باشد اینکه طبیب میگوید شما پرهیز نداری یعنی کار گذشته است منتها حالا او نمیفهمد که این معنایش چیست خیال میکند که به درمان نزدیک است این مسئله ﴿فاتقوا الله مااستطعتم﴾ ﴿اتقوا الله حق تقاطع﴾ ﴿و لْیتق الله ربه﴾ آن مال بیمارانی است که قابل درمان است اما اگر معاذالله کسی به جایی برسد که در اثر ناپرهیزی در آستانه سقوط حتمی است آنجا خدا میفرماید ﴿اعملوا ما شئتم﴾ هر کاری خواستید بکنید بعد پشت سرش تهدید را ذکر میکند ﴿اعملوا ما شئتم﴾ چه طور میشود انسان آزاد باشد هر کاری دلش خواست بکند بکند یک حرفی جناب فخر رازی از بعضی از علمای سنت نقل میکند که آن زمینه را برای بعضی از فکرهای تقریبا کج اندیشان هم آماده کرده است فخر رازی در ذیل این آیهای که قبلاً بحث شد ﴿و ما کان ربک لیهلک القری بظلمٍ﴾ یکی از معانی و وجوه محتمل این بود که خدای سبحان ملتی را که مشرک باشند کافر باشند آنها را از بین نمیبرد اگر مثلاً حقوق مردم را ضایع کردند مسائل اجتماعی را مسائل سیاسی را رعایت نکردند آنگاه ممکن است اینها را از بین ببرد یعنی ﴿بظلمٍ﴾ یعنی بشرکٍ بکفرٍ این یکی از محتملات بود فخر رازی این را از بعضی از علمای اهل سنت نقل میکند میگوید این آقایان که ﴿بظلمٍ﴾ را این چنین معنا کردند گفتند ان حقوق الله تعالی مبناها علی المسامحة والمساهلة حق خدا راجع به مسئله حجاب نماز اطاعت کردن روزه گرفتن حج رفتن اینها بر اساس تسامح و تساهل است کردید کردید نکردید نکردید خیلی خدا نمیگیرد اما مسائل دیگر را مثلاً مانند آن را باید مواظب باشید این فکر منحوس از دیر زمان بوده است خب چه طور بشود انسان با شرک زندگی کند و خدا او را همین طور رها بکند یا با کفر او را رها بکند اینکه ایشان در همین ذیل همین آیه سورهٴ مبارکهٴ هود ﴿و ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون﴾ این چنین از بعضی از فقهای اهل سنت نقل کرده است که «ان حقوق الله مبناها علی المسامحة والمصالحة» خب چرا؟ حقوق الله چرا مبنای بر مسامحة است بر مصالحة است؟ حقوق خدا مثل حقوق خلق خدا مبنای بر دقت و حساب رسی و مانند آن است بلکه درباره شرک که فرمود ﴿ان الشرک لظلم عظیم﴾ خدا که ظالم را رها نمیکند مخصوصاً کسی که گرفتار ظلم عظیم باشد در این گونه از موارد حالا یک بحثی هم مربوط به پایان این سوره است که فخر رازی نوشته که این سوره را من وقتی به پایان بردم تفسیر این سوره به پایان رسیده است که مطابق بود با سال ٦٠١ هجری قمری «تمت السورة بحمد الله و عونه» این چنین گفت «تم تفسیر هذه السوره قبل طلوع الصبح لیلة اثنین من شهر رجب ختمه الله بالخیر و البرکة سنة احدی و ست مأه» این را سحر تمام کردند قبل از طلوع صبح این بخش از تفسیر تمام شده در ماه رجب سال ٦٠١ ه.ق بعد هم دارد که «و قد کان لی ولد صالح حسن السیرة فتوفی فی قربة فی عنوان شبابه و کان قلبی کالمحترق بذلک السبب» بعد هم درخواست دعا و اینها کردند این رسم این بزرگان بود که میگفتند این کتاب چه زمانی تمام شده در چه روزی تمام شده در چه مکانی تمام شده غرض آن است که آن تعبیر که تسامح و تساهل در حقوق خداست این از در دیر زمان از بعضی از آقایان اهل سنت رواج داشته است و خیال میکردند خدای سبحان با معصیت کاری انجام نمیدهد در حالیکه معصیت را که به این بخشهای حق اللهی برمیگردد به عنوان ظلم عظیم یاد کرده است به هر تقدیر فرمود راجع به امت اسلامی آنهایی که مومنانند فرمود این موعظه است ﴿و ذکری للمومنین﴾ اما آنهایی که متمردند امت بودن را نپذیرفتند تهدید کرده است فرمود
سؤال: ... جواب: آن با او فرق میکند با ﴿اعملوا ما شئتم﴾ هماهنگ است آن هم البته تهدید است که ﴿و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون﴾ اما اینجا لسانش لسان تهدید تندی است فرمود همان سر جایتان باشید هرکار که خواستید انجام بدهید بعد به پیامبر فرمود که شما منتظر وعده ما باشید آنها منتظر وعید ما یک حادثه پایان بخش که اتفاق میافتد به سود اسلام است و ضرر کفر و کافران فرمود ﴿ و قل للذین لایومنون اعملوا علی مکانتکم﴾ روی همان مرتبه و منزلت و مکتب و مقام و مرامی که دارید روی همان هر چه دلتان خواست بکنید ما هم رفتار خودمان را داریم این نظیر ﴿لکم دینکم و لی دین﴾ است این پلورالیزم و تصحیح و کثرتگرایی و اینها نیست این هشدار است و تهدید نه اینکه شما راهتان را بروید ما راهمان را میرویم این بعد از اینکه راهنمایی کردند که راه بیش از یکی نیست به کجروان فرمود شما که کجراهه میروید حالا منتظر عذاب الاهی باشید ﴿ و قل للذین لایومنون اعملوا علی مکانتکم انا عاملون ٭ وانتظروا انا منتظرون﴾ در اثنای بحثهای قبل اشاره شد عقل گرچه حجت خداست و نور الاهی است اما بسیاری از مسائل را نمیفهمد و ادراک عقل این است که چارهای جز وحی و نبوت انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) نیست گاهی سؤال یا اشکال مطرح میشو که عقل خیلی چیزها را میفهمد مخصوصاً اگر اهل تهذیب و تزکیه باشد بر اساس ﴿ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾ خیلی چیزها را میفهمد اما این ذیل سؤال و اشکال این بعد از قبول وحی است یعنی بعد از اینکه عقل قبول کرده که خیلی از چیزها را نمیفهمد وقتی به وحی ایمان آورده است به دستور وحی عمل کرده است از برکات تعلیمات وحی کمک میگیرد بله آن وقت فرمود ﴿ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا﴾ یعنی اگر چنانچه دستورات الاهی را انجام دادید آن مواردی را که باید متعبد بودید بودید آنچه را که عقلتان به آن نمیرسید ولی تعبداً ایمان آوردید مقبول هست برکاتی هم نصیب شما میشود که یکی از آنها ﴿یجعل لکم فرقانا﴾
سؤال: ... جواب: آن تقوای فطری است که خدا به همگان داده است وگرنه آن میشود دور وگرنه میشود دور آن تقوای فطری را خدای سبحان به همه داده است که فرمود ما انسان را طاهر آفریدیم این «کل مولود یولد علی الفطرة» همین است
سؤال: ... جواب: خب بسیار خب همه را خدای سبحان سالم آفرید ولو آنها از سلامت خودشان را انداخته باشند به سوء اختیارشان پس عقل با آن سلامت فطری میتواند وحی را بپذیرد وقتی وحی را پذیرفت به دستور وحی عمل کرد خیلی از برکات نصیبش میشود این یکی اما عقل خیلی از چیزها را نمیفهمد برای اینکه شما الان انواع و اقسام ماهی هایی که در دریاست انواع و اقسام دابههایی که روی زمین است انواع و اقسام پرندههایی که روی فضاست از علم از عقل سؤال کنید که آیا جمیع خواص اینها را میدانید که اینها هیچ ضرر مادی ضرر معنوی به انسان نمیرسانند در بسیاری از اینها میگویند لست ادری این وحی است که باید بگوید که فلان ماهی که فلس دارد حلال است فلان ماهی حرام یا فلان ﴿صافات و یقبضن﴾ وقتی این چنین در فضا پرواز میکند حرام است آنچنان پرواز میکند حلال است جنبندهها این طور است انعام این طور است گیاهان این طورند قدم به قدم انسان با مجهولات رو به رو است در بخشی از مسائل حقوقی و سیاسی قرآن کریم فرمود خدای سبحان فرمود شما در جریان ارث دخالت نکنید ﴿لا تدرون ایهم اقرب لکم نفعا﴾ شما نمیدانید کدامیک از این طبقات کدام یک از این وراث به شما نزدیکترند نافعترند اگر دلتان بخواهد ارث را به دلخواه خود تقسیم بکنید این مصلحت نیست دست به این سهام نزنید سهام همین است که خدای سبحان مشخص کرده است عقل شمای بشر نمیرسد که سهم را به چه کسی بیشتر بدهید به چه کسی کمتر بدهید ﴿لا تدرون ایهم اقرب لکم نفعا﴾ در جریان محرمیت این طور است یک در جریان حرمت نکاح این طور است دو گاهی هم محرمند هم نکاح حرام است گاهی محرم نیستند ولی نکاح حرام است مثل جمع بین اختین و مانند آن خیلی از این مسائل است که انسان نمیفهمد الان که هفته حج است شما میبینید در مسائل حج آنقدر اسرار تعبدی هست که حتماً باید هفت دور بزنید جمره عقبا را دور بزنید روز یازدهم این سه جمره را باید بزنید اول و دوم و سوم هفت تا دیگر باید باشد شرایطش هم همین است ریگ مستعمل نباید باشد هیچ کدام از اینها را عقل نمیفهمد بنابراین در مسائل اطعمه و اشربه این طور است در مسائل میراث این طور است در مسائل نکاح این طور است در مسائل طلاق این طور است در مسائل عبادی این طور است اینها را که عقل میفهمد که بسیاری از چیزها را نمیفهمد نعم در مسائل فلسفی و کلامی خب البته عقل دستش باز است آن خطوط کلی جهان بینی است برای اثبات مبدأ اسمای حسنا اثبات معاد درجات معاد خطوط کلی را میفهمد این مال آن بنابراین خود عقل میگوید که ما هیچ راهی نداریم مگر اینکه از وحی کمک بگیریم اما حالا این قسمت بعدی ﴿ و قل للذین لایومنون اعملوا علی مکانتکم انا عاملون﴾ مشابه این در همین سورهٴ مبارکهٴ توبه قبلاً گذشت چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ اعراف هم مشابه این بود گذشت که حالا دیگر آنها را ما بازگو نکنیم در جریان امتحان هم این اشکال و این سؤال مطرح است که انسان و جامعه بشری برای امتحان خلق شده است یا نه اگر در بعضی از آیات مثل همین آیات سورهٴ مبارکهٴ هود دارد که ما خلق کردیم ﴿لیبلوکم﴾ این آزمون یک کار مقدماتی است هرگز نمیتواند هدف باشد آزمون برای آن است که ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ باشد تا سرانجام عدهای به آن طهارت برسند لذا این ﴿و لذلک خلقهم﴾ باید به رحمت برگردد گرچه در بعضی از آیات دارد که ما این کار را کردیم ﴿خلق الموت و الحیاة لیبلوکم﴾ اما بلوا ابتلا امتحان هرگز هدف نهایی نیست ابتلا خودش یک وسیلهای است تا اینها بدانند که روز امتحانی هم هست و خودشان را برای رحمت آماده کنند پس اگر آنها به عنوان ﴿لیبلوکم﴾ هست یک اهداف میانی است مثلاً مثلاً آن معلم کلاس یا مدیر مدرسه میگوید ما این درسها را میدهیم برای اینکه شما را امتحان بکنیم خب برای امتحان که مدرسه افتتاح نمیشود برای اینکه اینها عالم بشوند مدرسه افتتاح میشود این امتحان یک وسیله است یک هدف میانی است که اگر معلم یا مدیر گفت ما این دستورها را میدهیم برای امتحان نه یعنی اصل مدرسه برای امتحان است اصل مدرسه برای عالم شدن است و امتحان وسیله است پس آن ﴿لیبلوکم﴾ میشود جزء اهداف میانی و وسیله و هدف نهایی همان میل به رحمت الاهی است که ﴿الا من رحم ربک و لذلک خلقهم﴾ که این ﴿و لذلک﴾ به همان رحم و رحمت الاهی برمیگردد خوب.
در تتمه اینها این سوالات در پرانتز است که به اصل بحث آسیب نرساند اینها را عنایت کنید ﴿ و قل للذین لایومنون اعملوا علی مکانتکم انا عاملون ٭ وانتظروا انا منتظرون﴾ این وعده است برای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امت اسلامی و وعید است برای کفار و تبهکاران و منافقان
سؤال: ... جواب: نه همان راه و روشی که دارید
سؤال: ... جواب: رحمت رحیمیه است برای اینکه رحمت رحماینه در جهنم هم حضور دارد
خب ﴿ وانتظروا انا منتظرون﴾ بعد فرمود کل این کارها ﴿و لله غیب السمٰوات و الارض﴾ باطن سماوات و ارض مال اوست شما یک ظاهری میبینید این طرف آسمان را میبینید ولی آن طرفش را نمیبینید این طرف زمین را میبینید آن طرفش را نمیبینید بالأخره این طرفش که دنیاست میبینید آن طرفش که آخرت است نمیبینید میفرماید ﴿فأعرض عنْ من تولی عن ذکرنا و لم یرد إلا الحیاة الدنیا﴾ ﴿ذلک متاع الحیاة الدنیا﴾ فرمود اینها فقط ظاهر دنیا را میفهمند یعنی آخرت باطن این عالم است از باطن این عالم بی خبراند باطن این عالم مثل ظاهر این عالم در اختیار خدای سبحان است لذا غیب سماوات و ارض باطن آسمان و زمین مال خداست ملک و مُلک اوست هم ﴿تبارک الذی بیده الملک﴾ هم ﴿فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء﴾ هم مُلکش هم ملکوتش در اختیار خداست پس از نظر مبدأ فاعلی ﴿و لله ملک السمٰوات و الارض﴾ اوست که فعال ما یشاء است از نظر مبدأ غایی هم که بازگشت همه شما به آن سمت و سوی است ﴿ و الیه یرجع الأمر کله﴾ نه تنها امر معاد امر مبدأ هم همین طور است امر دنیا همین طور است بالأخره بازگشت هر کاری در هر جریانی به عهده خدای سبحان است او که ربوبیت مطلقه را به عهده دارد این طور نیست که کارها را رها کرده باشد «معاذ الله» به دیگری داده باشد یا دیگری گرفته باشد که پس تمام کارها بیده است و ما را آزمود تا ما را به کمال برساند کسی از قبضه قدرت الاهی بیرون نخواهد بود ﴿و الیه یرجع الأمر کله﴾ چون این چنین است خطاب به پیامبر (علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثّناء) است لکن امت اسلامی را یقیناً در بر دارد فرمود در مسائل عبادی تنها معبودتان خدا باشد ﴿فاعبده﴾ در کارهای عادیتان باید وکیل بگیرید برای اینکه شما ممکن است از گوشهای از ظاهر سمٰوات و الارض باخبر باشید اما از عمق آسمان و زمین که با خبر نیستید و با عمق آسمان و زمین هم در ارتباطید و بی خبر پس وکیل بگیرید چه کسی را وکیل بگیرید آن کسی که از غیب آ سمان و زمین با خبر است خوب کسی که کاری را باید انجام بدهد و نمیداند و یا برفرض بداند نمیتواند خب باید وکیل بگیرد دیگر وکیل ما خدای ماست توکل کردن یعنی وکیل گرفتن او را وکیلمان قرار بدهیم ﴿ فاعبده و توکَّل علیه﴾ اما این چنین نیست که اگر ما گفتیم غیر آسمان و زمین مال خداست و او معبود شماست و او وکیل شماست «معاذ الله» در لحظهای از چیزی یا از شخصی غفلت بکند این هم نیست یک وقت است میگوییم نه میداند و میتواند اما گاهی ممکن است «معاذ الله» غفلت بکند فرمود این چنین نیست اگر علم عین ذات اوست اگر شهود عین ذات اوست چگونه میشود چیزی که عین شهود است و علم او فراموش بکند ﴿و ما کان ربک نسیا﴾ لذا فرمود و ما ربک بغافلٍ عمّا تعملون﴾ هر کاری که میکنید در حضور او هستید او غفلتی ندارد سهو و نسیان ندارد ﴿ و ما کان ربک نسیا﴾ این با کان منفی اصلاً جزء صفات سلبیه خدای سبحان قرار گرفته است بنابراین احتمال اینکه در بعضی از موارد غفلتی راه پیدا کند این چنین نیست پس میشود توحید عبادی از یک سو و توحید توکل هم از سوی دیگر
سؤال: ... جواب: نه دیگر اختیار بشر تا آخر محفوظ است ولی در مرحله عذاب آن دیگر فعل او نیست او مورد فعل است نه مصدر فعل تا آنجا که به محاکمه دعوت بکند به محکمه ببرند بشر مختار است لذا فرمود ﴿اعملوا علی مکانتکم﴾ تا آخرین لحظه توبه هم ممکن است اما وقتی به محکمه دعوت کردند دارند محاکمه میکنند و دارند عذاب میکنند از آن به بعد دیگر مورد فعل است نه مصدر فعل او دیگر فاعل نیست مورد فعل است چاره جز این نیست که عذاب را تحمل بکند دیگر با اختیار که کسی عذاب نمیشود که چون کار او نیست او مورد فعل است نه مصدر فعل در این بخش هم فرمود از ربوبیت باید بالاتر بیایید به الله بودن عنایت کنید تاکنون سخن از رب بود که فرمود ﴿و لو شاء ربک لجعل الناس امة واحدة﴾ این ﴿لجعل﴾ یعنی لجعل تکویناً وگرنه تشریعاً که این کار را کرده است برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ مومنون آیه ٥١ و ٥٢ به این صورت فرمود ﴿یا ایها الرسل کلوا من الطیبات واعملوا صالحا انی بما تعملون علیم ٭ و ان هذه امتکم أمة واحدة و انا ربکم فاتقون﴾ این یک وحدت تشریعی است که سلسله انبیا را یکجا حساب میکند سلسله امم را یکجا حساب میکند همانطوری که انبیا بعضیهم مصدق لبعض و بعضهم مبشر لبعض سابق مبشر لاحق است لاحق مصدق سابق است و یک حقیقتند به این صورتها ظهور میکنند امم آنها هم همین طوراند پیروان انبیا هم همین طوراند یک امت بیش نیستند برای اینکه اگر ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾ حالا صحبت از شریعت نیست که ﴿لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا﴾ آنها یک اختلاف مقطعی دارند بله اما در مسئله دین که ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾ اگر همه انبیا یک حرف آوردند همه امم هم یک حرف را میپذیرند لذا آنها برادران همند یک سخن دارند امم هم متحدند ﴿و ان هذه امتکم امة واحدة﴾ نه یعنی مسلمانها امت واحدند مسلمانها و مسیحیها و یهودیها و پیروان انبیای قبلی (علیهم الصلاة و علیهم السلام) یک امتند برای اینکه ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾
خب چه طور میشود دین یکی باشد انبیا یکی باشند انبیا یکدیگر را قبول داشته باشند ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ باشد ولی امم یکدیگر را قبول نداشته باشند این که نیست این مال وحدت تشریعی امم است از صدر تا ساقه اما این که فرمود ﴿و لو شاء ربک لجعل الناس امة واحدة﴾ ناظر به آن جعل تکوینی است که ما نگذاریم هیچ کسی کافر بشود که ﴿و لو شاء ربک لآمن من فى الارض لکهم جمیعا﴾ که بحثش گذشت برای اینکه معلوم بشود کار بالاتر از ربوبیت از بالاتر از ربوبیت خدا نشأت میگیرد با اینکه بحث در ربوبیت بود چه اینکه آیه ١١٨ این بود ﴿و لو شاء ربک﴾ آیه ١١٩ این است ﴿الا من رحم ربک﴾ دفعتا میبینید در این فضا که سخن از ربوبیت است دفعتاً سخن از الله که اسم اعظم است مطرح است نفرمود للرب غیب السمٰوات و الارض فرمود ﴿و لللّه غیب السمٰوات و الارض﴾ که همه ربوبیتهای مقطعی زیر پوشش این اسم اعظم ظهور دارد ﴿ ولله غیب السموات والارض و الیه یرجع الامر کُلُّهُ﴾ آنگاه دوباره از باب رد العجز الی الصدر به همان مسئله ربوبیت برگشت فرمود ﴿و ما ربک بغافلٍ عمّا تعملون﴾ سورهٴ مبارکهٴ هود یک جمع بندیهای مفصلی هم دارد که در تفسیر المنار و اینها آمده معمولاً در موقع تدوین آن جمع بندیها مبسوط ممکن است ارائه بشود و چون این بحثها قبلاً شد اگر خدای سبحان توفیق داد روز شنبه انشاءالله از اول سورهٴ مبارکهٴ یوسف شروع میکنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است