- 1336
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 52 تا 54 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 52 تا 54 سوره بقره
- شایدهای قرآنی به معنای استحباب نیست
- شاید و باید تکوینی
- حکم فقهی و حکم کلامی مرتد
- اعدام در حکم فقهی مرتد و بخشش در حکم کلامی
- خداگرایی حسی بنی اسرائیل
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ٭
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِیمُ
در شمارش نعمتهای الهی بر بنیاسرائیل به این قسمت رسیدیم که خدای سبحان فرمود: شما با مشاهده این همه آیات روشن و بیتنه به دنبال سامری حرکت کردید یعنی معجزات موسای کلیم (سلاماللهعلیه) یک معجزّات بیّن و روشن بود معجزهای نبود که در آن احتمال خلاف راه پیدا کند با این که معجزه را از نزدیک لمس و احساس کردید که دریا باز شد شما نجات پیدا کردید و فرعون غرق شد «و أنتم تنظرون» معذلک «اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» به خود ستم کردید در این بار خدای سبحان بر شما منت نهاد و از شما عفو کرد تا شما شاکر باشید مسئله مهمی که هست این است که خدای سبحان چگونه عفو کرد با این که آن دستور سنگین را داد که «توبوا الی بارءکم فقتلوا انفسکم» که باید روشن شود که با آن دستور سنگین که وحی رسید شما شمشیر بگیرید یکدیگر را بکشید و عده زیادی هم کشته شدند. این چگونه عفو است. امّا قبل از آنکه به آنجا برسیم. فرمود: ما از شما عفو کردیم گذشتیم تا شما شاکر باشید امّا این شکر را به عنوان امر حتمی بیان نکرد فرمود: «لعلّکم تشکرون» این «لعلّکم تشکرون» نه برای آن است که شاید شکر کنید، نه باید شکر کنید منتهی این فعل، چون فعل اختیاری است از آن بالعل یاد میشود نه این که شکر امری غیرلازم باشد در حدّ یک امر مستحب و مانند آن باشد که از این جهت بالّعل یاد شده است این «لعلّکم تشکرون» نظیر «لعلّکم تهتدون» در آیهٔ بعد است اهتبدیٰ یک امر ضروری و لازم است امّا انسان مختار است که هدایت بشود، شکر هم یک امر ضروری و لازم است انسان مختار است که شاکر باشد در مورد اختیار اختیار بالّعل یاد میشود نه این که لعل یعنی شاید و امید است که شما شاکر باشید. که اگر شکر نکردید نکردید نخیر این چنین نیست باید شکر کنید منتهیٰ چون یک فعل اختیاری است احیاناً از شما صادر میشود و احیاناً هم صادر نمیشود تعبیر به لعل کرد نظیر «لعلّکم تهتدون» که در جمله بعد فرمود «وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» در اینجا یک امر ضروری و لازم است نه این اهتدا و در حد شاید است بلکه باید است منتها بایدی که به یک انسان مختار تحمیل میشود با شاید تحمیل میشود این باید تشریعی با شاید تکوینی آمیخته است گرچه انسان مستلزم است که تشریعاً مهتدی بشود ولی تکویناً مختار است این هدایت پذیرش حتماً برای انسان لازم است و انسان مجبور است شرعاً که هدایت را بپذیر تکویناً آزاد و مختار است چون یک امر ضروری است از آن به عنوان واجب یاد میشود و با امر یاد میشود و چون با تکوین و اختیار تکوینی همراه است از او با شاید یاد میشود لذا همهٔ بایدهای خدا را قرآن کریم با شاید ذکر میکند نماز را انجام بدهید شاید هدایت شوید یا بر شما نماز را واجب کردیم شاید هدایت شوید این شاید تکوینی در کنار آن باید تشریعی است. این یک شاید تشریعی نیست تا این از آن مستحب و مانند آن در بیاید فرمود: «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» که مبحثش مبسوطاً گذشت آیهای که محل بحث است این است فرمود: «و اذ قال موسیٰ لقومه» یعنی متذکر این حال باشید که موسای کلیم به قوم چنین گفت: «یا قوم» تعبیر یا قوم تعبیری عاطفهانگیز است ای قوم من، معلوم میشود مطلب، مطلب عاطفی است، مطلب رحمت است، خوب این مطلب رحمتی که در کنار «یا قوم» یاد میشود باید به حال مردم گوارا و ملایم باشد در حالی که میبینیم این مطلبی که یاد میشود این است که فرمود: «یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ» شما بر خود ستم کردید با مشاهده این همه آیات روشن به بتپرستی تن در دادید. «یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ» چه این که در آیهٔ قبل هم فرمود: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» یعنی به خود ستم کردهاید چون «انّ الشّرک لظلم عظیم» ظلم به خود انسان است نه به خدای سبحان خدای سبحان نه ظالم است و نه مظلوم امّا ظالم نیست چون «و لا یظلم ربّک احداً» و امّا مظلوم نیست چون «هو القاهر فوق عبادة» قهر ندارد کسی که بتواند بر خدا ستم کند سراسر عالم ستاد و سپاه منظّم حقند. «لله جنود السّموات و الأرض» انسان چگونه بر خدا ستم میکند اگر گفته شد «انّ الشرک لظلم عظیم» یعنی ظلم به حال خود مشترک است وگرنه نسبت به خدای سبحان ظلم فرض ندارد که کسی بتواند بر خدا تعدّی کند. «هو القاهر عباده» و «هو الغالب» «کتب الله لاغلبنّ أنا و رسلی» بنابراین این که فرمود: «و أنتم ظالمون» یعنی بر خود ستم کردهاید به شهادت همین آیهٔ محل بحث که فرمود: «یا قومانّکم ظلمتم علی أنفسکم» به خود ستم کردهاید چون هیچ ممکن نیست که انسان معصیت کار به دیگری ستم کند به خود ستم میکند و اثر ضعیف این معصیت ممکن است به دیگران سرایت کند. «إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ» این اتّخاذ نشان میدهد که عجل را به عنوان معبود و اله قبول کردید معمولاً این مفعول ثانی در این گونه از موارد محذوف است چون مشخص است وفتی گفتند عجل را اتّخاذ کردند نه یعنی گوساله ساختند تصویر و تجسیم عجل غیر از اتّخاذ عجل است شما گوساله را اتّخاذ کردید، اتّخاذ کردید یعنی برای او یک ستمی قائل شدید. «بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ» اگر حمله به همین جا ختم میشد انسان به خوبی صدور و ذیل حرف را میفهمید که خدای سبحان قبلاً فرمود شما گوساله را به عنوان معبود پذیرفتید ما از شما عفو کردیم تا در برابر این عفو شما شاکر باشید یا موسای کلیم فرمود «یا قوم» این ندای عاطفهآمیز را «یا قوم انّکم ظلمتم الی انفسکم فتوبوا الی بارءکم» توبه کنید و خودتان را تطهیر کنید اگر سخن به همین جا ختم میشد محذوری نبود امّا فرمود: «فتوبوا الی بارءکم فقتلوا أنفسکم» خودتان را بکشید این کشتار دستهجمعی در کنار توبه مطرح است. یعنی هم باید نسبت به گذشته نادم باشید هم نسبت به آینده عازم باشید که دوباره این کار را نکنید هم دست به شمشیر کنید و یکدیگر را بکشید این چه عفو است؟ این چه شکری در بر دارد؟ خدای سبحان دستور داد که شما یکدیگر را بکشید، حالا آن قمستها که تاریخ نسبت خیلی معتبر نیست یا اگر روایتش صحیح نباشد خیلی مورد بحث نیست یا اگر روایت صحیح باشد چون در اینگونه از مسائل خبر واحد است و واحد غیرتعبدی نیست باز خیلی بحث نیست که چند هزار نفر کشته شدند بالاخره یک عده کشته شدند، عده دیگری را کشتند حالا گاهی از چندین هزار سخن به میان میآورد با یا از چند صد نفر یا چند ده نفر یا اصلاً چند نفر بالاخره فرمود: شما باید یکدیگر را بکشید حالا یا آنها که گوساله را نپرستیدند شما را بکشید گفتند در یک هوای تاریکی اینها به نبرد یکدیگر پرداختند و یکدیگر را کشتند تا هوا روشن شد عده زیادی کشته شدند بالاخره این قتل بود حالا یا آنها که گوساله نپرستیدند مأمور شدند که این گوسالهپرستان را بکشند یا همهٔ یکدیگر را کشتند چه آنها که پرستیدند چه آنها که نپرستیدند برای این که آنها که نپرستیدند نهی از منکر نکردند مثل اینهایی هستند که پرستیدند بالاخره همهٔ مبتلا شدند که یکدیگر را بکشند آنگاه این دستور سنگین چگونه عفو تقلی میشود اگر این تا اینجا کار ختم میشد و به عمل نمیرسید باز هم جای عفو بود بعضی جای این را داشت که انسان بگوید عفو کرد. نظیر آنچه که خدای سبحان به ابراهیم (سلاماللهعلیه) فرمود: و ابراهیم هم در عالم رؤیا تلقی کرد که رفت و فرزندش را ذبح میکند گفت: «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» دستور قتل و ذبح رسیده است در عالم مضیٰ و ابراهیم (سلاماللهعلیه) هم رفته امتثال کند وقتی که فرزندش به پهلو خوابانید و «وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ٭ وَنَادَیْنَاهُ أَن یَاإِبْرَاهِیمُ ٭ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا» اگر کار به اینجا میرسید باز جامی عفو بود یعنی اگر دستور قتل میرسید وقتی میخواستند یکدیگر را بکشند فرمان میرسد کافی است ما میخواستیم امتحان بکنیم.
جواب سؤال: نه آن یک تأویلی است «أنفسکم» یعنی خودتانرا بکشید مثل این که «إِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِکُمْ» وفتی انسان وارد خانهای میشود مستحب است سلام کند اگر کسی در خانه بود که بر اهل خانه سلام میکند و اگر کسی در خانه نبود که «السّلام علینا و علی عباد الله الصّالحین» بالاخره بر خودتان سلام کنید این که میفرماید «فسلّموا لی أنفسکم» یعنی بر یکدیگر اینجا هم فرمود «ففتلوا أنفسکم» یعنی یکدیگر را بکشید و این امر به قتل است این امر به قتل اگر امتثال نشود بلکه یک امر امتحانی باشد نظیر آنچه که به ابراهیم خلیل (سلاماللهعلیه) فرمود و دستور بدهد که کافی است باز جا دارد که بگوید: «ثمّ عفونا عنکم» ما از شما عفو کردیم امّا اگر امر به قتل در کنار توبه باشد و طبق تاریخ و نقل اینها یکدیگر را کشته باشند این چه عفوی است این که فرمود: «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» ما از شما بعد از بتپرستی عفو کردیم تا شما شاکر باشید این چه عفو است؟ اگر نظیر کار ابراهیم خلیل (سلاماللهعلیه) بود قابل هضم بود که خدای سبحان عفو کرده است. امّا اگر فرمود: این کار را باید بکنید مثل این که به عدهای میفرماید: باید به جبهه بروید! خوب رفتند به جبهه و کشته شدند پس خدا فرمود ما از شما عفو کردیم جبهه رفتن را!! فتال را عفو کردیم این چه عفوی است؟
جواب سؤال: این که با توبه حل است یک انسان نائب نادم از گذشته است عازم نسبت به ... نه، خود توبه عبارتست از هوس کشی مگر نه آن است که هوای انسان انسان را وادار به بتپرستی میکند اگر کسی توبه کرد این هوس را سرکوب میکند یعنی نسبت به گذشته شدیداً پشیمان است و نسبت به آینده جدّاً عازم است با یک اراده شکستناپذیر دیگر این کار بد را نکنم خود همین توبه شکست نفس اماره است. این «فقتلوا أنفسکم» که نمیخواهد آن را بیان کند بلکه میخواهد چیز دیگر را بیان کند بنابراین این که فرمود: «فتوبوا الی بارءکم فقتلوا انفسکم» متوقع گردانید بر توبه قتل را معلوم میشود که یک امر جدائی است و تاریخ هم این را بیان میکند حالا کار به رقم قتل نیست که چقدر کشته شدهاند و کار به این نیست چه کسانی کشتند و چه کسانی کشته شدهاند بالاخره یا خود این بتپرستان را کشتند یک نقل است. یا آنها که بتپرستی نکردند ولی نهی از منکر هم نکردند آنها هم مانند بتپرستان در این قتال طرفینی حضور داشتند و هم کشتهاند و هم کشته شدهاند. اینها بحثهای تاریخی است که قرآن روی اینها کار ندارد بارها به عرضتان رسید که قرآن نور هدایت است نه قصد و تاریخ لذا کاری به این مسائل ندارد در چه زمان، در چه هفته، در چه ماه بود آنها مال قصه و سرگذشت است که اصلاً در قرآن کریم این گونه از مسائل نیست چون نور است فرمود: «فتوبوا الی بارءکم فقتلوا أنفسکم» یک قتلی واقع شده است این قتل بدترین کیفر است چگونه با عفو سازگار است؟ خوب اگر خدا توبه را قبول نکند که تواب نیست و اگر توبه را قبول نکند که امر نمیکند، اگر توبه است و خداوند هم تواب است دیگر امر به قتل چیست؟ اگر امر به قتل است دیگر منّت گذاشتن به این که ما عفو کردیم تا شاکر باشید از کی عفو کردند؟ این که فرمود: همدیگر را بکشید این عفو است؟ اگر فرمود: توبه کنید من توبه شما را میپذیرم خوب بعد میفرماید ما از شما عفو کردیم این درست. نه این که نمیتواند معاذ الله امر به قتل کند او هر چه بخواهد میتواند و امّا اینکه فرمود: خودتان را بکشید ما از شما گذشتیم از چی گذشت؟ از اینکه فرمود: ما از شما عفو کردیم معلوم میشود یک مطلبی است که خدای سبحان آن مطلب را با عفو اسقاط کرده است. فرمود: «إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِیمُ» میبینید محور بحث روی توبه است. چندین بار در این کریمه سخن از توبه است دستور توبه میدهد بعد میفرماید: خدا توبهپذیر است توبه شما را پذیرفت بعد استدلال میکند او توّاب است. بعد در کنار توّاب رحیم را هم ذکر میکند و میفرماید: او رحیم است. ظاهراً آنچه که در این کریمه مطرح است و «ثمّ عفونا عنکم» حل کند آن است که یک حکم کلامی و یک حکم فقهی مرتد یک حکم فقهی دارد یک حکم کلامی حکم فقهی آن است که باید او را کشت و مهدور الدم است و آن کسی که بعد از روشن شدن حق و قبول کردن این اله، از دین اله برگردد حکمش قتل است این حکم فقهی امّا آیهٔ توبه او مقبول است یا نه؟ و اگر کشته شد به همین کشتن اکتفا میشود یا نه بحث کلامی است اگر توبه نکرد و کشته شد خوب یقیناً در قیامت گرفتار جهنّم خواهد شد این نظیر حدود عادی در معاصی جزئی نیست که نظیر قصاص باشد. خوب اگر کسی مسلمانی وقتی گناه کبیرهای مرتکب شد خوب یا بد قصاص بشود و قصاص شده است. ارتدادی در کار نبود تا از ارتداد توبه کنند. ولی اگر کسی معاذ الله مرتد شد او را حد زدند این حد او یک حکم فقهی است این که مشکل کلامی را حل نمیکند البته در جهنم هم میسوزد اگر توبه کرد آنگاه وارد آن مسئله کلامی میشود که توبهاش مقبول است یا نه عند التحقیق توبهاش قبول است ولی حکم فقهی باید بار باشد در سائل عدیده نظیر طهارت قتل، نظیر عده طلاق گرفتن و مانند آن این حکم فقهی بار است. ولی آن مسأله کلامی جداست خدای سبحان فرمود: شما یک حکم کلامی دارید یک حکم فقهی. حکم کلامی شما با توبه حل میشود ما شما را از عذاب الیم نجات میدهیم. این عفو است مگر نه آن است که انسان مرتد کافر است و باید برای ابد در جهنّم مخلّد باشد اگر کسی توبه کرد و توبه او مقبول شد مشمول عفو خداست. برای این که از عذاب ابد رهایی پیدا کرد. میماند یک حکم فقهی این حکم فقهی نسبت به آن عذاب ابد قابل قیاس نیست. آنهم گفتهاند به این که دستور رسیده است همین که مقداری کشتن محقق شد عدهای رعد ای را کشتند و بالاخره اکثریت متنبّه شدند دیگر لازم نیست کشتار ادامه پیدا کند. پس پذیرش توبه که یک حکم کلامی است این سنّت خداست. وگرنه کسی که مشرک و کافر و بتپرست شد باید به عذاب ابد گرفتار بشود اگر با توبه خود را بتواند از آن عذاب ابد برهاند این در اثر عفو الهی است و این شکر لازم دارد خدا را شکر که این در را به روی انسان باز گذاشت اینکه میگوید «انت الّذی فتحت لعبادک باباً الی التوبه» و «باباً علی عفوک و سمیته التّوبة» دردعاهای خمسه عشر است از بیانات مأثور از امام سجّاد (سلاماللهعلیه) است به این است که توبه در رحمت است خدای سبحان این در را به روی انسانهای تبهکار باز کرد فرمود: ما شما را از آن عذاب ابد که تاریخبردار نیست رهایی دادیم سخن یک میلیون سال و دومیلیون سال نیست. اگر یک کسی مرتد مُرد خوب گرفتار عذاب ابد است. عذاب ابد که قابل شمارش نیست که چندین سال است فرمود: ما از شما از آن عذاب ابد با توبه گذشتیم این مسئله کلامی میماند مسئله فقهی که باید انجام بگیرد الآن اگر کسی مرتد شد بالاخره باید او را کشت این حکم فقهی است و امّا حکم کلامی را خدای سبحان منّت نهاد و توبه اینها را قبول کرد الآن خیلیها برانند که توبه مرتد فطری پذیرفته نمیشود البته نسبت به بحثهای فقهی حق با اینهاست که آن احکام چهارگانه باید با ربا باشد امّا بحثهای کلامی محققین از فقها هم فرمودند: که آن توبه اینها بینه و بین الله مقبول است بنابراین اگر این ناظر به آن مسئله کلامی باشد جا برای عفو هست مضافاً به این که کشتار را ادامه پیدا نکرد و خدای سبحان فرمود: که همین مقدار بس است. عناوینی که هم در این آیه مطرح است این است که فرمود: خدایی که بارء شماست تعبیر به خالق نکرد فرمود: بارء شماست فرمود: خدایی که شما را بینقص آفرید برءی از نقص آفرید، از او دست برداشتید به یک گوسالهای که او الگوی حماقت است تن دادید آن خدا را به عجل فروختید با مشاهده این همه آیات و بیّنات.
جواب سؤال: نه آنها هم نهی منکر نکردند و یک وظیفه سنگینی را در شرایط خطرناک انجام ندادند یک حکم فقهی بار است نه حکم کلامی. چرا در شریعت آنها شاید اینطور باشد. الآن توبه در شریعت ما اینطور نیست فعلاً در شریعت آنها سخن میگوییم و این به عنوان تأیید است وگرنه بحث دربارهٔ شریعت موسای کلیم است وگرنه در شریعت ما که اصلاً قتلی در کار نبود توبه با قتل آمیخته نیست آن در غیر ارتداد و امثال ذلک همان حد دنیایی کافی است امّا در مسئله ارتداد کافی نیست. چون اینها یک حکم فقهی و یک حکم کلامی است و کلامی را باید با مسئله توبه حل کرد لذا فرمود به اینکه «توبوا الی بارءکم فقتلوا أنفسکم» این را به عنوان یک حکم فقهی در بنیاسرائل و رایج کرد البته برای آنها یک همچنین حکم فقهی هم لازم بود برای این که آنها با مشاهده کردن آنهمه آیات بیّنه باز در غیبت چند روزه موسای کلیم دست به گوسالهپرستی زدند با سامری موسای کلیم آنچنان رفتار کرد که با فرعون رفتار کرد و با اینها هم این چنین رفتار کرد «فتلوا أنفسکم ذالکم خیرلکم عند بارءکم» خدایی که شما را با بهترین وجه آفرید خدایی که خود بری از نقص است شما را منزه و مستوی الخلقه آفرید. بارو شماست آن خدایی که بروی السّمات و آن خدایی که انسانها برای عیب آفرید، بینقص آفرید، «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» جان آدم را مستوی الخلقه، خلق کرد به او حقیقتهای فجور و تقویٰ را الهام کرد آن خدا بارء است و انسان را برءی از نقص افرید اینچنین نیست که انسان را بدون آگاهی خلق کرده باشد گفت تو و این مکتبهای گوناگون جهان، اینچنین نیست خدای سبحان انسان را با سرمایه خلق کرد فرمود: تو را با این نور فطرت خلق کردم برو هرچه که مطابق فطرت است بگیر و بیگانه را پرت کن. خدا انسان را مستویالخلقه خلق کرد. لذا شده است برای هم خالق است هم بارء است که مبرّای از نفس خلق کرد ممکن است کسی بدون چشم بدنیا بیاید ممکن است با نقص بدنیا بیاید امّا اینها مهم نیست آنچه که مهم است فرمود: من هم انسانها را مستوی الخلقه خلق کردم. خلقت اینها مال جان اینهاست و من جان اینها را تسویه کردم چگونه تسویه کردم؟ «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» چگونه خدای سبحان روح را مستوی الخلقه خلق کرد بینقص و بیعیب خلق کرد فرمود: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» چگونه خدای سبحان روح را مستوی الخلقه خلق کرد. بینقص و بیعیب خلق کرد. فرمود: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» این فایی که بعد ذکر شده بیان تسویه خلقت روح آدم است و امّا روح هیچکس را ناقص نکردیم. ممکن است بدن نقص داشته باشد مهم نیست امّا روح را ما مستوی الخلقه، خلق کردیم یعنی تقوای روح و فجور روح را به روح الهام کردیم. او را با این سرمایه خداداد به عالم فرستادیم شدید بارء او و او را مبرّای از نفس خلق کردیم. خدایی که اینچنین است و انسان از این خدا صرف نظر کند برود به سراغ یک عجل آنهم با مشاهده کردن آن همه معجزات آنهم گروهی که عبد فرعون بودند که فرعون گفت: «وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ» همهٔ این نعمتهای الهی را یکی پس از دیگری از نزدیک حس کردند خوب یک همچون حکم فقهی هم باید برای اینها باشد به همین بنی اسرائیلی که اتخاذ عجل کردند فرمود: «یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ» که کلمه بارء را خیلی تکرار میکند نمیفرماید: «توبوا الی خلقکم» این تعلیق حکم به وصف است که مشعر به علیّت است «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ» بالاخره باید شما به حضورتان بارءتان بروید آنکه شما را بینقص آفرید باید بینقص پیشش بروید و برای ابد بمانید اگر هم چند روز هم در دنیا محکمتر ماندید محذوری ندارد برای این که عند الله برای ابد مغیمند چون وقتی یکدیگر را کشتند توبه اینها قبول خواهد شد و برای ابد مرفّه و راحتند. «خیر لکم عند بارءکم فتاب علیکم» خدای سبحان توبه شما را پذیرفت دیگر همین حساب جمع مذکر سالم را همچنان ادامه میدهد که این تتمه کلام موسی (سلاماللهعلیه) است موسی میفرماید: خدا بر شما منّت نهاد و توبه شما را هم پذیرفت چرا؟ چون «إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِیمُ» تسویه جسم هم هست نه این که جسم بیتسویه نیست امّا نقص جسم هم هست. بعضی از افراد اعمیٰ به دنیا میآیند بعضی از افراد اکمه بدنیا میآیند امّا مستویالخلقه از نظر روح هستند همهٔ روحها اینچنین است. مجانین بعد پیدا شده وگرنه جنون یک امر عارضی است بنابراین آنگاه میتوان گفت «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» معنای خود را باز مییابد که خدای سبحان عفو کرده است.
جواب سؤال: خوب آن هم از محتملات است ولی سؤال این است اصل قتل چرا؟ نه معلوم میشود که از آن عذاب ابد عفو کرده است از آن عذاب ابد گذشتش عفو است، عفو که شد آن وقت شکر دارد. اگر عفو محقق شد شکر بجاست چون از آن عذاب ابد عفو شده است انسان راحت شده است بنیاسرائیل که توبه کردند با انجام آن حکم فقهی از عذاب ابد رهایی پیدا کردند بنابراین عفو معنای خود را پیدا میکند.
جواب سؤال: الآن بحث در شریعت موسی است. بنابراین عفو که شد شکر هم بجاست و امّا آیهٔ بعد فرمود: «وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ».
جواب سؤال: نه به این زندهها میگوید ما از شما عفو کردیم برای این که شاکر باشید همین حکم این چنین است اگر دستور هم برسد باید شاکر باشند قبل از قتل باید شاکر باشند که خدای سبحان با مسئله قتل عذاب ابد را از اینها گرفته است اگر به کسی بگویند ما از آن عذاب ابدت گذشتیم. در صورتی که توبه کنی و تن به این قتل بدهی این شاکر است قبل از قتل شاکر است و آنهایی هم که قتل از آنها گرفته شد آنها هم شاکرند. «وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» این همان اصالت الحسّ بودن بنی اسرائیل وادراشان کرده است که گاهی پیشنهاد بدهند که یک خدای دیدنی بیاور. موسای کلیم بگوید به این که آنچه که اینها دارند «مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ» گاهی بگویند لازم نیست خدای دیدنی بیاوری آن خدای خود را به ما نشان بده تا ما آن را ببینیم. از بخشها اینچنین بود که در سورهٔ اعراف آیهٔ 138 به بعد این بود «وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یَامُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ٭ إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ» اینها با مشاهده آن همهٔ آیات روشن همین که از دریا گذشتند دیدند گروهی سرگرم بتپرستی هستند یک بتی را دارند تکریم میکنند به موسای کلیم عرض کردند یک خدایی همانند خدای این بتپرستها برای ما قرار بده که موسای کلیم فرمود: شما جاهلید روش اینها متبّر است و باطل. وقتی از ان ناامید شدند به موسای کلیم عرض کردند به این که «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» اگر خدایی دیدنی نمیآوری لااقل خدای خودت را به ما نشان بده تا ما ببینیم این حرف کسی است که گرفتار حس است. گفتند یا یک خدای دیدنی یا اگر دین خدایان دیدنی باطلند و خدای تو حق است آن خدای خودت را به ما نشان بده کسی که میگوید موجود منحصر در ماده است و چیزی که ماده ندارد سهمی از هستی ندارد و شناخت او هم روی حس است و بس حرفش همین است که من تا چیزی را نبینم باور نمیکنم تا احساس نکنم ایمان نمیآورم وقتی از آن پیشنهاد ناامید شدند که خدای دیدنی برای اینها بسازد گفتند پس خدای خود را به ما نشان بده «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ» با یک نفی مؤکّد «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» نه آن رؤیت قلبی که مال اولیای الهی است آن کلمه جهرة را ذکر کردهاند تا معلوم شود منظور رؤیت بصری است تا خدا را ما به طور وضوح و روشن نبینیم ایمان نمیآوریم «حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» شما دیدید صاعقه الهی آمد به حیات عدهای خاتمه داد و دوباره عدهای زنده شدند که بحثش در آیات دیگر هست فرمود: شما این منظره را هم دیدید عدهای از شما یا همهٔ شما مُردید و زنده شدید خوب به یاد این نعمت باشید الآن هم که قرآن کریم با بنیاسرائیل سخن میگوید یعنی در صدر اسلام و عصر نزول بر بنیاسرائیلی سخن میگوید که آباءشان با این نعم روبرو شدند و از آن متنعّم شدند. فرمود: ما صاعقه الهی را فرستادیم به حیات شما خاتمه داد و شما از نزدیک احساس کردید بعد شما را زنده کردیم آن جریان نزول صاعقه و مرگ دسته جمعی عدهای و زنده شدن همانها بعد از مرگ را خدای سبحان در آیات دیگر بیان کرد که انشاء الله یکی پس از دیگری خواهد آمد. امّا دربارهٔ این که موسای کلیم دعا کرد و با ادعای موسای کلیم اینها زنده شدند آن را سورهٔ مبارکه اعراف آیهٔ 155 اینچنین بیان میکند. میفرماید: «وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُم مِن قَبْلُ وَإِیَّایَ أَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ وَتَهْدِی مَن تَشَاءُ أَنْتَ وَلِیُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ» که با این دعای موسای کلیم خدای سبحان عدهای را زنده کرد تعبیر به اصنامکم هم در آیات دیگر هست که شما مُردید و ما شما را دوباره مبعوث کردیم پس هم معجزات را در بیرون خود احساس کردید که میشود جزو آیات آفاقی اعجاز و هم در درون خود احساس کردید که میشود جزو آیات انفسی اعجاز خوب بیاد این نعم باشید گاهی ما در برابر شما عدهای را از بین بردیم که شما اگر خوب بنگرید میبینید که جزو معجزات آفاقی خداست و گاهی خود شما را در اثر تبهکاریتان از بین بردیم و دوباره زنده کردیم میشود جزو آیات انفسی اعجاز اینها همه را دیدید با مشاهده این همه معجزات آفاقی و انفسی چرا به بیراهه میروید الآن خطاب قرآن کریم به بنیاسرائیل است که همهٔ اینها را اسلاف گذشته اینها دیدند و اینها دیدند و اینها از نظر سند قطعی تاریخی ایمان دارند چون بسیاری از اینها در تورات هست و خبر متواتر هم اینها را تصویب کرده است اینها که الآن قرآن با آنها روبروست در صدر اسلام اینها نه آیات آفاقی را دیدند نه آیات انفسی را، اینها در تورات خواندند و به عنوان خبر متواتر قطعی از نیاکانشان نشنیدند امّا این که قرآن فرمود: «و أنتم تنظرون» برای این که جامعه یهود را یک جامعه میداند و اگر مطلبی برای انسان ثابت بشود ولو به عنوان خبر متواتر مثل آن است که در خود صحنه حضور داشته باشد لذا با دعای موسای کلیم اینها زنده شدند و تعبیر قرآن کریم این است که «ثمّ بعثناکم» امّا معجزات دیگر را با آیات بعد تبیین میفرمایند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- شایدهای قرآنی به معنای استحباب نیست
- شاید و باید تکوینی
- حکم فقهی و حکم کلامی مرتد
- اعدام در حکم فقهی مرتد و بخشش در حکم کلامی
- خداگرایی حسی بنی اسرائیل
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ٭
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِیمُ
در شمارش نعمتهای الهی بر بنیاسرائیل به این قسمت رسیدیم که خدای سبحان فرمود: شما با مشاهده این همه آیات روشن و بیتنه به دنبال سامری حرکت کردید یعنی معجزات موسای کلیم (سلاماللهعلیه) یک معجزّات بیّن و روشن بود معجزهای نبود که در آن احتمال خلاف راه پیدا کند با این که معجزه را از نزدیک لمس و احساس کردید که دریا باز شد شما نجات پیدا کردید و فرعون غرق شد «و أنتم تنظرون» معذلک «اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» به خود ستم کردید در این بار خدای سبحان بر شما منت نهاد و از شما عفو کرد تا شما شاکر باشید مسئله مهمی که هست این است که خدای سبحان چگونه عفو کرد با این که آن دستور سنگین را داد که «توبوا الی بارءکم فقتلوا انفسکم» که باید روشن شود که با آن دستور سنگین که وحی رسید شما شمشیر بگیرید یکدیگر را بکشید و عده زیادی هم کشته شدند. این چگونه عفو است. امّا قبل از آنکه به آنجا برسیم. فرمود: ما از شما عفو کردیم گذشتیم تا شما شاکر باشید امّا این شکر را به عنوان امر حتمی بیان نکرد فرمود: «لعلّکم تشکرون» این «لعلّکم تشکرون» نه برای آن است که شاید شکر کنید، نه باید شکر کنید منتهی این فعل، چون فعل اختیاری است از آن بالعل یاد میشود نه این که شکر امری غیرلازم باشد در حدّ یک امر مستحب و مانند آن باشد که از این جهت بالّعل یاد شده است این «لعلّکم تشکرون» نظیر «لعلّکم تهتدون» در آیهٔ بعد است اهتبدیٰ یک امر ضروری و لازم است امّا انسان مختار است که هدایت بشود، شکر هم یک امر ضروری و لازم است انسان مختار است که شاکر باشد در مورد اختیار اختیار بالّعل یاد میشود نه این که لعل یعنی شاید و امید است که شما شاکر باشید. که اگر شکر نکردید نکردید نخیر این چنین نیست باید شکر کنید منتهیٰ چون یک فعل اختیاری است احیاناً از شما صادر میشود و احیاناً هم صادر نمیشود تعبیر به لعل کرد نظیر «لعلّکم تهتدون» که در جمله بعد فرمود «وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» در اینجا یک امر ضروری و لازم است نه این اهتدا و در حد شاید است بلکه باید است منتها بایدی که به یک انسان مختار تحمیل میشود با شاید تحمیل میشود این باید تشریعی با شاید تکوینی آمیخته است گرچه انسان مستلزم است که تشریعاً مهتدی بشود ولی تکویناً مختار است این هدایت پذیرش حتماً برای انسان لازم است و انسان مجبور است شرعاً که هدایت را بپذیر تکویناً آزاد و مختار است چون یک امر ضروری است از آن به عنوان واجب یاد میشود و با امر یاد میشود و چون با تکوین و اختیار تکوینی همراه است از او با شاید یاد میشود لذا همهٔ بایدهای خدا را قرآن کریم با شاید ذکر میکند نماز را انجام بدهید شاید هدایت شوید یا بر شما نماز را واجب کردیم شاید هدایت شوید این شاید تکوینی در کنار آن باید تشریعی است. این یک شاید تشریعی نیست تا این از آن مستحب و مانند آن در بیاید فرمود: «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» که مبحثش مبسوطاً گذشت آیهای که محل بحث است این است فرمود: «و اذ قال موسیٰ لقومه» یعنی متذکر این حال باشید که موسای کلیم به قوم چنین گفت: «یا قوم» تعبیر یا قوم تعبیری عاطفهانگیز است ای قوم من، معلوم میشود مطلب، مطلب عاطفی است، مطلب رحمت است، خوب این مطلب رحمتی که در کنار «یا قوم» یاد میشود باید به حال مردم گوارا و ملایم باشد در حالی که میبینیم این مطلبی که یاد میشود این است که فرمود: «یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ» شما بر خود ستم کردید با مشاهده این همه آیات روشن به بتپرستی تن در دادید. «یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ» چه این که در آیهٔ قبل هم فرمود: «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ» یعنی به خود ستم کردهاید چون «انّ الشّرک لظلم عظیم» ظلم به خود انسان است نه به خدای سبحان خدای سبحان نه ظالم است و نه مظلوم امّا ظالم نیست چون «و لا یظلم ربّک احداً» و امّا مظلوم نیست چون «هو القاهر فوق عبادة» قهر ندارد کسی که بتواند بر خدا ستم کند سراسر عالم ستاد و سپاه منظّم حقند. «لله جنود السّموات و الأرض» انسان چگونه بر خدا ستم میکند اگر گفته شد «انّ الشرک لظلم عظیم» یعنی ظلم به حال خود مشترک است وگرنه نسبت به خدای سبحان ظلم فرض ندارد که کسی بتواند بر خدا تعدّی کند. «هو القاهر عباده» و «هو الغالب» «کتب الله لاغلبنّ أنا و رسلی» بنابراین این که فرمود: «و أنتم ظالمون» یعنی بر خود ستم کردهاید به شهادت همین آیهٔ محل بحث که فرمود: «یا قومانّکم ظلمتم علی أنفسکم» به خود ستم کردهاید چون هیچ ممکن نیست که انسان معصیت کار به دیگری ستم کند به خود ستم میکند و اثر ضعیف این معصیت ممکن است به دیگران سرایت کند. «إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ» این اتّخاذ نشان میدهد که عجل را به عنوان معبود و اله قبول کردید معمولاً این مفعول ثانی در این گونه از موارد محذوف است چون مشخص است وفتی گفتند عجل را اتّخاذ کردند نه یعنی گوساله ساختند تصویر و تجسیم عجل غیر از اتّخاذ عجل است شما گوساله را اتّخاذ کردید، اتّخاذ کردید یعنی برای او یک ستمی قائل شدید. «بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ» اگر حمله به همین جا ختم میشد انسان به خوبی صدور و ذیل حرف را میفهمید که خدای سبحان قبلاً فرمود شما گوساله را به عنوان معبود پذیرفتید ما از شما عفو کردیم تا در برابر این عفو شما شاکر باشید یا موسای کلیم فرمود «یا قوم» این ندای عاطفهآمیز را «یا قوم انّکم ظلمتم الی انفسکم فتوبوا الی بارءکم» توبه کنید و خودتان را تطهیر کنید اگر سخن به همین جا ختم میشد محذوری نبود امّا فرمود: «فتوبوا الی بارءکم فقتلوا أنفسکم» خودتان را بکشید این کشتار دستهجمعی در کنار توبه مطرح است. یعنی هم باید نسبت به گذشته نادم باشید هم نسبت به آینده عازم باشید که دوباره این کار را نکنید هم دست به شمشیر کنید و یکدیگر را بکشید این چه عفو است؟ این چه شکری در بر دارد؟ خدای سبحان دستور داد که شما یکدیگر را بکشید، حالا آن قمستها که تاریخ نسبت خیلی معتبر نیست یا اگر روایتش صحیح نباشد خیلی مورد بحث نیست یا اگر روایت صحیح باشد چون در اینگونه از مسائل خبر واحد است و واحد غیرتعبدی نیست باز خیلی بحث نیست که چند هزار نفر کشته شدند بالاخره یک عده کشته شدند، عده دیگری را کشتند حالا گاهی از چندین هزار سخن به میان میآورد با یا از چند صد نفر یا چند ده نفر یا اصلاً چند نفر بالاخره فرمود: شما باید یکدیگر را بکشید حالا یا آنها که گوساله را نپرستیدند شما را بکشید گفتند در یک هوای تاریکی اینها به نبرد یکدیگر پرداختند و یکدیگر را کشتند تا هوا روشن شد عده زیادی کشته شدند بالاخره این قتل بود حالا یا آنها که گوساله نپرستیدند مأمور شدند که این گوسالهپرستان را بکشند یا همهٔ یکدیگر را کشتند چه آنها که پرستیدند چه آنها که نپرستیدند برای این که آنها که نپرستیدند نهی از منکر نکردند مثل اینهایی هستند که پرستیدند بالاخره همهٔ مبتلا شدند که یکدیگر را بکشند آنگاه این دستور سنگین چگونه عفو تقلی میشود اگر این تا اینجا کار ختم میشد و به عمل نمیرسید باز هم جای عفو بود بعضی جای این را داشت که انسان بگوید عفو کرد. نظیر آنچه که خدای سبحان به ابراهیم (سلاماللهعلیه) فرمود: و ابراهیم هم در عالم رؤیا تلقی کرد که رفت و فرزندش را ذبح میکند گفت: «یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» دستور قتل و ذبح رسیده است در عالم مضیٰ و ابراهیم (سلاماللهعلیه) هم رفته امتثال کند وقتی که فرزندش به پهلو خوابانید و «وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ٭ وَنَادَیْنَاهُ أَن یَاإِبْرَاهِیمُ ٭ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا» اگر کار به اینجا میرسید باز جامی عفو بود یعنی اگر دستور قتل میرسید وقتی میخواستند یکدیگر را بکشند فرمان میرسد کافی است ما میخواستیم امتحان بکنیم.
جواب سؤال: نه آن یک تأویلی است «أنفسکم» یعنی خودتانرا بکشید مثل این که «إِذَا دَخَلْتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِکُمْ» وفتی انسان وارد خانهای میشود مستحب است سلام کند اگر کسی در خانه بود که بر اهل خانه سلام میکند و اگر کسی در خانه نبود که «السّلام علینا و علی عباد الله الصّالحین» بالاخره بر خودتان سلام کنید این که میفرماید «فسلّموا لی أنفسکم» یعنی بر یکدیگر اینجا هم فرمود «ففتلوا أنفسکم» یعنی یکدیگر را بکشید و این امر به قتل است این امر به قتل اگر امتثال نشود بلکه یک امر امتحانی باشد نظیر آنچه که به ابراهیم خلیل (سلاماللهعلیه) فرمود و دستور بدهد که کافی است باز جا دارد که بگوید: «ثمّ عفونا عنکم» ما از شما عفو کردیم امّا اگر امر به قتل در کنار توبه باشد و طبق تاریخ و نقل اینها یکدیگر را کشته باشند این چه عفوی است این که فرمود: «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» ما از شما بعد از بتپرستی عفو کردیم تا شما شاکر باشید این چه عفو است؟ اگر نظیر کار ابراهیم خلیل (سلاماللهعلیه) بود قابل هضم بود که خدای سبحان عفو کرده است. امّا اگر فرمود: این کار را باید بکنید مثل این که به عدهای میفرماید: باید به جبهه بروید! خوب رفتند به جبهه و کشته شدند پس خدا فرمود ما از شما عفو کردیم جبهه رفتن را!! فتال را عفو کردیم این چه عفوی است؟
جواب سؤال: این که با توبه حل است یک انسان نائب نادم از گذشته است عازم نسبت به ... نه، خود توبه عبارتست از هوس کشی مگر نه آن است که هوای انسان انسان را وادار به بتپرستی میکند اگر کسی توبه کرد این هوس را سرکوب میکند یعنی نسبت به گذشته شدیداً پشیمان است و نسبت به آینده جدّاً عازم است با یک اراده شکستناپذیر دیگر این کار بد را نکنم خود همین توبه شکست نفس اماره است. این «فقتلوا أنفسکم» که نمیخواهد آن را بیان کند بلکه میخواهد چیز دیگر را بیان کند بنابراین این که فرمود: «فتوبوا الی بارءکم فقتلوا انفسکم» متوقع گردانید بر توبه قتل را معلوم میشود که یک امر جدائی است و تاریخ هم این را بیان میکند حالا کار به رقم قتل نیست که چقدر کشته شدهاند و کار به این نیست چه کسانی کشتند و چه کسانی کشته شدهاند بالاخره یا خود این بتپرستان را کشتند یک نقل است. یا آنها که بتپرستی نکردند ولی نهی از منکر هم نکردند آنها هم مانند بتپرستان در این قتال طرفینی حضور داشتند و هم کشتهاند و هم کشته شدهاند. اینها بحثهای تاریخی است که قرآن روی اینها کار ندارد بارها به عرضتان رسید که قرآن نور هدایت است نه قصد و تاریخ لذا کاری به این مسائل ندارد در چه زمان، در چه هفته، در چه ماه بود آنها مال قصه و سرگذشت است که اصلاً در قرآن کریم این گونه از مسائل نیست چون نور است فرمود: «فتوبوا الی بارءکم فقتلوا أنفسکم» یک قتلی واقع شده است این قتل بدترین کیفر است چگونه با عفو سازگار است؟ خوب اگر خدا توبه را قبول نکند که تواب نیست و اگر توبه را قبول نکند که امر نمیکند، اگر توبه است و خداوند هم تواب است دیگر امر به قتل چیست؟ اگر امر به قتل است دیگر منّت گذاشتن به این که ما عفو کردیم تا شاکر باشید از کی عفو کردند؟ این که فرمود: همدیگر را بکشید این عفو است؟ اگر فرمود: توبه کنید من توبه شما را میپذیرم خوب بعد میفرماید ما از شما عفو کردیم این درست. نه این که نمیتواند معاذ الله امر به قتل کند او هر چه بخواهد میتواند و امّا اینکه فرمود: خودتان را بکشید ما از شما گذشتیم از چی گذشت؟ از اینکه فرمود: ما از شما عفو کردیم معلوم میشود یک مطلبی است که خدای سبحان آن مطلب را با عفو اسقاط کرده است. فرمود: «إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِیمُ» میبینید محور بحث روی توبه است. چندین بار در این کریمه سخن از توبه است دستور توبه میدهد بعد میفرماید: خدا توبهپذیر است توبه شما را پذیرفت بعد استدلال میکند او توّاب است. بعد در کنار توّاب رحیم را هم ذکر میکند و میفرماید: او رحیم است. ظاهراً آنچه که در این کریمه مطرح است و «ثمّ عفونا عنکم» حل کند آن است که یک حکم کلامی و یک حکم فقهی مرتد یک حکم فقهی دارد یک حکم کلامی حکم فقهی آن است که باید او را کشت و مهدور الدم است و آن کسی که بعد از روشن شدن حق و قبول کردن این اله، از دین اله برگردد حکمش قتل است این حکم فقهی امّا آیهٔ توبه او مقبول است یا نه؟ و اگر کشته شد به همین کشتن اکتفا میشود یا نه بحث کلامی است اگر توبه نکرد و کشته شد خوب یقیناً در قیامت گرفتار جهنّم خواهد شد این نظیر حدود عادی در معاصی جزئی نیست که نظیر قصاص باشد. خوب اگر کسی مسلمانی وقتی گناه کبیرهای مرتکب شد خوب یا بد قصاص بشود و قصاص شده است. ارتدادی در کار نبود تا از ارتداد توبه کنند. ولی اگر کسی معاذ الله مرتد شد او را حد زدند این حد او یک حکم فقهی است این که مشکل کلامی را حل نمیکند البته در جهنم هم میسوزد اگر توبه کرد آنگاه وارد آن مسئله کلامی میشود که توبهاش مقبول است یا نه عند التحقیق توبهاش قبول است ولی حکم فقهی باید بار باشد در سائل عدیده نظیر طهارت قتل، نظیر عده طلاق گرفتن و مانند آن این حکم فقهی بار است. ولی آن مسأله کلامی جداست خدای سبحان فرمود: شما یک حکم کلامی دارید یک حکم فقهی. حکم کلامی شما با توبه حل میشود ما شما را از عذاب الیم نجات میدهیم. این عفو است مگر نه آن است که انسان مرتد کافر است و باید برای ابد در جهنّم مخلّد باشد اگر کسی توبه کرد و توبه او مقبول شد مشمول عفو خداست. برای این که از عذاب ابد رهایی پیدا کرد. میماند یک حکم فقهی این حکم فقهی نسبت به آن عذاب ابد قابل قیاس نیست. آنهم گفتهاند به این که دستور رسیده است همین که مقداری کشتن محقق شد عدهای رعد ای را کشتند و بالاخره اکثریت متنبّه شدند دیگر لازم نیست کشتار ادامه پیدا کند. پس پذیرش توبه که یک حکم کلامی است این سنّت خداست. وگرنه کسی که مشرک و کافر و بتپرست شد باید به عذاب ابد گرفتار بشود اگر با توبه خود را بتواند از آن عذاب ابد برهاند این در اثر عفو الهی است و این شکر لازم دارد خدا را شکر که این در را به روی انسان باز گذاشت اینکه میگوید «انت الّذی فتحت لعبادک باباً الی التوبه» و «باباً علی عفوک و سمیته التّوبة» دردعاهای خمسه عشر است از بیانات مأثور از امام سجّاد (سلاماللهعلیه) است به این است که توبه در رحمت است خدای سبحان این در را به روی انسانهای تبهکار باز کرد فرمود: ما شما را از آن عذاب ابد که تاریخبردار نیست رهایی دادیم سخن یک میلیون سال و دومیلیون سال نیست. اگر یک کسی مرتد مُرد خوب گرفتار عذاب ابد است. عذاب ابد که قابل شمارش نیست که چندین سال است فرمود: ما از شما از آن عذاب ابد با توبه گذشتیم این مسئله کلامی میماند مسئله فقهی که باید انجام بگیرد الآن اگر کسی مرتد شد بالاخره باید او را کشت این حکم فقهی است و امّا حکم کلامی را خدای سبحان منّت نهاد و توبه اینها را قبول کرد الآن خیلیها برانند که توبه مرتد فطری پذیرفته نمیشود البته نسبت به بحثهای فقهی حق با اینهاست که آن احکام چهارگانه باید با ربا باشد امّا بحثهای کلامی محققین از فقها هم فرمودند: که آن توبه اینها بینه و بین الله مقبول است بنابراین اگر این ناظر به آن مسئله کلامی باشد جا برای عفو هست مضافاً به این که کشتار را ادامه پیدا نکرد و خدای سبحان فرمود: که همین مقدار بس است. عناوینی که هم در این آیه مطرح است این است که فرمود: خدایی که بارء شماست تعبیر به خالق نکرد فرمود: بارء شماست فرمود: خدایی که شما را بینقص آفرید برءی از نقص آفرید، از او دست برداشتید به یک گوسالهای که او الگوی حماقت است تن دادید آن خدا را به عجل فروختید با مشاهده این همه آیات و بیّنات.
جواب سؤال: نه آنها هم نهی منکر نکردند و یک وظیفه سنگینی را در شرایط خطرناک انجام ندادند یک حکم فقهی بار است نه حکم کلامی. چرا در شریعت آنها شاید اینطور باشد. الآن توبه در شریعت ما اینطور نیست فعلاً در شریعت آنها سخن میگوییم و این به عنوان تأیید است وگرنه بحث دربارهٔ شریعت موسای کلیم است وگرنه در شریعت ما که اصلاً قتلی در کار نبود توبه با قتل آمیخته نیست آن در غیر ارتداد و امثال ذلک همان حد دنیایی کافی است امّا در مسئله ارتداد کافی نیست. چون اینها یک حکم فقهی و یک حکم کلامی است و کلامی را باید با مسئله توبه حل کرد لذا فرمود به اینکه «توبوا الی بارءکم فقتلوا أنفسکم» این را به عنوان یک حکم فقهی در بنیاسرائل و رایج کرد البته برای آنها یک همچنین حکم فقهی هم لازم بود برای این که آنها با مشاهده کردن آنهمه آیات بیّنه باز در غیبت چند روزه موسای کلیم دست به گوسالهپرستی زدند با سامری موسای کلیم آنچنان رفتار کرد که با فرعون رفتار کرد و با اینها هم این چنین رفتار کرد «فتلوا أنفسکم ذالکم خیرلکم عند بارءکم» خدایی که شما را با بهترین وجه آفرید خدایی که خود بری از نقص است شما را منزه و مستوی الخلقه آفرید. بارو شماست آن خدایی که بروی السّمات و آن خدایی که انسانها برای عیب آفرید، بینقص آفرید، «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» جان آدم را مستوی الخلقه، خلق کرد به او حقیقتهای فجور و تقویٰ را الهام کرد آن خدا بارء است و انسان را برءی از نقص افرید اینچنین نیست که انسان را بدون آگاهی خلق کرده باشد گفت تو و این مکتبهای گوناگون جهان، اینچنین نیست خدای سبحان انسان را با سرمایه خلق کرد فرمود: تو را با این نور فطرت خلق کردم برو هرچه که مطابق فطرت است بگیر و بیگانه را پرت کن. خدا انسان را مستویالخلقه خلق کرد. لذا شده است برای هم خالق است هم بارء است که مبرّای از نفس خلق کرد ممکن است کسی بدون چشم بدنیا بیاید ممکن است با نقص بدنیا بیاید امّا اینها مهم نیست آنچه که مهم است فرمود: من هم انسانها را مستوی الخلقه خلق کردم. خلقت اینها مال جان اینهاست و من جان اینها را تسویه کردم چگونه تسویه کردم؟ «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» چگونه خدای سبحان روح را مستوی الخلقه خلق کرد بینقص و بیعیب خلق کرد فرمود: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» چگونه خدای سبحان روح را مستوی الخلقه خلق کرد. بینقص و بیعیب خلق کرد. فرمود: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» این فایی که بعد ذکر شده بیان تسویه خلقت روح آدم است و امّا روح هیچکس را ناقص نکردیم. ممکن است بدن نقص داشته باشد مهم نیست امّا روح را ما مستوی الخلقه، خلق کردیم یعنی تقوای روح و فجور روح را به روح الهام کردیم. او را با این سرمایه خداداد به عالم فرستادیم شدید بارء او و او را مبرّای از نفس خلق کردیم. خدایی که اینچنین است و انسان از این خدا صرف نظر کند برود به سراغ یک عجل آنهم با مشاهده کردن آن همه معجزات آنهم گروهی که عبد فرعون بودند که فرعون گفت: «وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ» همهٔ این نعمتهای الهی را یکی پس از دیگری از نزدیک حس کردند خوب یک همچون حکم فقهی هم باید برای اینها باشد به همین بنی اسرائیلی که اتخاذ عجل کردند فرمود: «یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِکُمْ» که کلمه بارء را خیلی تکرار میکند نمیفرماید: «توبوا الی خلقکم» این تعلیق حکم به وصف است که مشعر به علیّت است «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُمْ» بالاخره باید شما به حضورتان بارءتان بروید آنکه شما را بینقص آفرید باید بینقص پیشش بروید و برای ابد بمانید اگر هم چند روز هم در دنیا محکمتر ماندید محذوری ندارد برای این که عند الله برای ابد مغیمند چون وقتی یکدیگر را کشتند توبه اینها قبول خواهد شد و برای ابد مرفّه و راحتند. «خیر لکم عند بارءکم فتاب علیکم» خدای سبحان توبه شما را پذیرفت دیگر همین حساب جمع مذکر سالم را همچنان ادامه میدهد که این تتمه کلام موسی (سلاماللهعلیه) است موسی میفرماید: خدا بر شما منّت نهاد و توبه شما را هم پذیرفت چرا؟ چون «إِنَّهُ هُوَ الْتَّوَّابُ الْرَّحِیمُ» تسویه جسم هم هست نه این که جسم بیتسویه نیست امّا نقص جسم هم هست. بعضی از افراد اعمیٰ به دنیا میآیند بعضی از افراد اکمه بدنیا میآیند امّا مستویالخلقه از نظر روح هستند همهٔ روحها اینچنین است. مجانین بعد پیدا شده وگرنه جنون یک امر عارضی است بنابراین آنگاه میتوان گفت «ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» معنای خود را باز مییابد که خدای سبحان عفو کرده است.
جواب سؤال: خوب آن هم از محتملات است ولی سؤال این است اصل قتل چرا؟ نه معلوم میشود که از آن عذاب ابد عفو کرده است از آن عذاب ابد گذشتش عفو است، عفو که شد آن وقت شکر دارد. اگر عفو محقق شد شکر بجاست چون از آن عذاب ابد عفو شده است انسان راحت شده است بنیاسرائیل که توبه کردند با انجام آن حکم فقهی از عذاب ابد رهایی پیدا کردند بنابراین عفو معنای خود را پیدا میکند.
جواب سؤال: الآن بحث در شریعت موسی است. بنابراین عفو که شد شکر هم بجاست و امّا آیهٔ بعد فرمود: «وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ».
جواب سؤال: نه به این زندهها میگوید ما از شما عفو کردیم برای این که شاکر باشید همین حکم این چنین است اگر دستور هم برسد باید شاکر باشند قبل از قتل باید شاکر باشند که خدای سبحان با مسئله قتل عذاب ابد را از اینها گرفته است اگر به کسی بگویند ما از آن عذاب ابدت گذشتیم. در صورتی که توبه کنی و تن به این قتل بدهی این شاکر است قبل از قتل شاکر است و آنهایی هم که قتل از آنها گرفته شد آنها هم شاکرند. «وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» این همان اصالت الحسّ بودن بنی اسرائیل وادراشان کرده است که گاهی پیشنهاد بدهند که یک خدای دیدنی بیاور. موسای کلیم بگوید به این که آنچه که اینها دارند «مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ» گاهی بگویند لازم نیست خدای دیدنی بیاوری آن خدای خود را به ما نشان بده تا ما آن را ببینیم. از بخشها اینچنین بود که در سورهٔ اعراف آیهٔ 138 به بعد این بود «وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یَامُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ٭ إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِیهِ وَبَاطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ» اینها با مشاهده آن همهٔ آیات روشن همین که از دریا گذشتند دیدند گروهی سرگرم بتپرستی هستند یک بتی را دارند تکریم میکنند به موسای کلیم عرض کردند یک خدایی همانند خدای این بتپرستها برای ما قرار بده که موسای کلیم فرمود: شما جاهلید روش اینها متبّر است و باطل. وقتی از ان ناامید شدند به موسای کلیم عرض کردند به این که «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» اگر خدایی دیدنی نمیآوری لااقل خدای خودت را به ما نشان بده تا ما ببینیم این حرف کسی است که گرفتار حس است. گفتند یا یک خدای دیدنی یا اگر دین خدایان دیدنی باطلند و خدای تو حق است آن خدای خودت را به ما نشان بده کسی که میگوید موجود منحصر در ماده است و چیزی که ماده ندارد سهمی از هستی ندارد و شناخت او هم روی حس است و بس حرفش همین است که من تا چیزی را نبینم باور نمیکنم تا احساس نکنم ایمان نمیآورم وقتی از آن پیشنهاد ناامید شدند که خدای دیدنی برای اینها بسازد گفتند پس خدای خود را به ما نشان بده «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ» با یک نفی مؤکّد «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً» نه آن رؤیت قلبی که مال اولیای الهی است آن کلمه جهرة را ذکر کردهاند تا معلوم شود منظور رؤیت بصری است تا خدا را ما به طور وضوح و روشن نبینیم ایمان نمیآوریم «حَتَّى نَرَى اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» شما دیدید صاعقه الهی آمد به حیات عدهای خاتمه داد و دوباره عدهای زنده شدند که بحثش در آیات دیگر هست فرمود: شما این منظره را هم دیدید عدهای از شما یا همهٔ شما مُردید و زنده شدید خوب به یاد این نعمت باشید الآن هم که قرآن کریم با بنیاسرائیل سخن میگوید یعنی در صدر اسلام و عصر نزول بر بنیاسرائیلی سخن میگوید که آباءشان با این نعم روبرو شدند و از آن متنعّم شدند. فرمود: ما صاعقه الهی را فرستادیم به حیات شما خاتمه داد و شما از نزدیک احساس کردید بعد شما را زنده کردیم آن جریان نزول صاعقه و مرگ دسته جمعی عدهای و زنده شدن همانها بعد از مرگ را خدای سبحان در آیات دیگر بیان کرد که انشاء الله یکی پس از دیگری خواهد آمد. امّا دربارهٔ این که موسای کلیم دعا کرد و با ادعای موسای کلیم اینها زنده شدند آن را سورهٔ مبارکه اعراف آیهٔ 155 اینچنین بیان میکند. میفرماید: «وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُم مِن قَبْلُ وَإِیَّایَ أَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ وَتَهْدِی مَن تَشَاءُ أَنْتَ وَلِیُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ» که با این دعای موسای کلیم خدای سبحان عدهای را زنده کرد تعبیر به اصنامکم هم در آیات دیگر هست که شما مُردید و ما شما را دوباره مبعوث کردیم پس هم معجزات را در بیرون خود احساس کردید که میشود جزو آیات آفاقی اعجاز و هم در درون خود احساس کردید که میشود جزو آیات انفسی اعجاز خوب بیاد این نعم باشید گاهی ما در برابر شما عدهای را از بین بردیم که شما اگر خوب بنگرید میبینید که جزو معجزات آفاقی خداست و گاهی خود شما را در اثر تبهکاریتان از بین بردیم و دوباره زنده کردیم میشود جزو آیات انفسی اعجاز اینها همه را دیدید با مشاهده این همه معجزات آفاقی و انفسی چرا به بیراهه میروید الآن خطاب قرآن کریم به بنیاسرائیل است که همهٔ اینها را اسلاف گذشته اینها دیدند و اینها دیدند و اینها از نظر سند قطعی تاریخی ایمان دارند چون بسیاری از اینها در تورات هست و خبر متواتر هم اینها را تصویب کرده است اینها که الآن قرآن با آنها روبروست در صدر اسلام اینها نه آیات آفاقی را دیدند نه آیات انفسی را، اینها در تورات خواندند و به عنوان خبر متواتر قطعی از نیاکانشان نشنیدند امّا این که قرآن فرمود: «و أنتم تنظرون» برای این که جامعه یهود را یک جامعه میداند و اگر مطلبی برای انسان ثابت بشود ولو به عنوان خبر متواتر مثل آن است که در خود صحنه حضور داشته باشد لذا با دعای موسای کلیم اینها زنده شدند و تعبیر قرآن کریم این است که «ثمّ بعثناکم» امّا معجزات دیگر را با آیات بعد تبیین میفرمایند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است