- 1090
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 116 تا 117 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 116 تا 117 سوره هود
- دلایل سقوط جوامع انسانی نبود ناصحان در بین آنها
- خوشگذرانی جوامع
- نهی از منکر و امر به معروف
- معیار ارتباط با کفار و بیگانگان
- مراتب امر به معروف و نهی از منکر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممّن انجینا منهم و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانوا مجرمین ٭ و ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون﴾
بعد از نقل جریان برخی از امتهای گذشته نظیر امت نوح امت ابراهیم مردم سرزمین لوطِ پیامبر و مردم تابع حضرت موسی (سلام الله علیه) و انبیای دیگر به یک جمع بندی میرسند که علل سقوط آنها چه بود بعد راه علاج را هم نشان میدهند و ذات اقدس الاه را هم تنزیه و تقدیس میکنند که کار خدای سبحان منزه از ظلم است و او عادلانه این امتها را به هلاکت رساند فرمود در درجه اول دو عامل مهم سهم تعیین کننده داشتند در سقوط این ملتها یکی ستمکاری و بد رفتاری و مجرمانه زندگی کردن آن سرمایهدارها و مترفان و متنعمان بود و یکی هم سکوت دیگران اگر عالمان آن منطقه بودند اهل مداهنه و ملاحظه بود مانند آن بودند و اگر جزء مؤمنان عادی بودند آنها هم اهل امر به معروف و نهی از منکر و این فضایل نبودند اگر ملت به دو قسم تقسیم میشود یک عده که سرمایهدارند در اتراف و تنعم و اسراف فرو بروند و شهوترانی کنند عدهای دیگر ناظر بی تفاوت باشند چنین ملتی سقوط میکند و گرفتار عذاب الاهی خواهد شد البته انبیا و پیروان خاص آنها مستثنا بودند زیرا آنها به وظیفهشان عمل کردند فرمود چرا یک عده افراد نامدار که باقی میمانند در بین اینها نبودند که اینها را از فساد بازدارند این دو عامل در همین آیه ١١٦ باید به خوبی ارزیابی شود.
مطلب دیگر آن است که در نظام طبیعت چیزی باقی میماند که صبغهٴ الاهی داشته باشد آنچه که صبغه الاهی دارد خدای سبحان از آن گاهی به وجهالله یاد میکند که ﴿کل شیء هالک﴾ یا ﴿کل من علیها فان٭ و یبقیٰ وجه ربک﴾ و مانند آن یا برابر آیه سوره نحل به ﴿وَ ما عند الله﴾ یاد میکند میفرماید ﴿ما عندکم ینفذ و ما عند الله باق﴾ کارهای خیر را که انسان برای رضای خدا انجام میدهد صبغه عنداللهی دارند و میماند چه اینکه موجوداتی که در مخازن غیبی الاه هستند آنها هم میمانند پس اگر چیزی وجهالله بود میماند و چیزی جزء ما عند الله بود میماند اینها میتواند عناوین متعدد برای یک معنون باشد این حقیقت را که وجهالله میماند و ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باق﴾ میماند آن را در قالب یک مثل هم ذکر فرمود که خدای سبحان فیض و رحمت خود را از بالا نازل کرده است و سیلی جاری شد و آبی بود و حبابب آن حباب که کف روی آب است زود از بین میرود و آن آبها که نافع به حال مردماند میمانند ﴿فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض﴾ آنچه که نافع به حال مردم است میتواند از یک نظر با ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باق﴾ رابطه داشته باشد از یک سو با وجهالله پیوند داشته باشد از سوی دیگر پس آن دو آیه و این مثل که مستفاد از این آیه است نشان میدهد هرچه خیر است میماند و هرچه خیر نیست از بین میرود لذا جودت خیر علم عدل فضایل دیگر را بقیه گفتند میمانند و افرادی که عالم عادلاند خیرخواه جامعه هستند و صاحب فضیلتاند اینها را اولوا بقیه گفتند اینها ماندگارند به همان نسبت که گفته شد «وَالعلماء باقون» مصداق کامل همه این فضایل انسان معصوم است مثل وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) اگر به آن ذات مقدس گفته میشود بقیة الله برای اینکه در این کمالات ممتاز است و عنوان بقیه مفهوم جامعی دارد مشترک معنوی است مشترک لفظی نیست منتها مصادیقش متفاوت است به تعبیر معروف مثل اینکه نور هم نور شمس را شامل میشود هم نور شمع را شامل میشود هر دو نورند منتها یکی خیلی قوی است و یکی خیلی ضعیف است اگر عالمان دینی را هم گفتند بقیةاللهاند بقیهاند «و العلماء باقون» و مانند آن این مزاحم با آن وحدت مفهومی و اشتراک معنوی نیست مصداق کاملش وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) است و مصداق ضعیفش پیروان آن حضرتاند و انسانِ عالِمِ عادل کسی است که مما ابقاه الله است ممن یبقیه الله است وگرنه خود علما که ذاتاً باقی نمیمانند «وَالعلماء باقون ما بقی الدهر» یک مبقی میطلبد آن که باقی بالذات است هو الباقی آن ذات اقدس الاه است اگر عالمان دینی باقیاند حتماً مبقی میطلبند و مبقیِ اینها خدای سبحان است اینها بقیةاللهاند یعنی خدای سبحان اینها را نگه میدارد وگرنه هیچ چیزی ذاتاً باقی نیست به دلیل اینکه هیچ چیزی ذاتاً موجود نخواهد بود غیر از ذات اقدس الاه خب
پس اینها میشوند والیان بقا میشوند ولی البقاء میشوند بقیة الله و مانند آن اما حالا تبیین این دو عامل خب در آیات قبل همین سورهٴ مبارکهٴ هود فرمود ﴿و اخذ الذین ظلموا الصیحة﴾ و مانند آن که ظالمان به هلاکت رسیدند در این آیه ١١٦ بیان میکند که این گروه چرا به هلاکت رسیدند فرمود از یک سو اینها سرگرم اتراف و اسراف و خوشگذرانی بودند از سوی دیگر ناهیان از منکر هم نداشتند که جلوی اینها را بگیرند ﴿ فلولا کان من القرون من قبلکم﴾ که اینهایی که ما به هلاکت رساندیم ﴿اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض﴾ چرا یک عده قیام نکردند و جلوی فساد را نگرفتند یک روایتی را مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند که دو فرشته مأمور شدند یک محلی را عذاب بکنند و ویران بکنند آن دو فرشته نزدیک آن محل که رسیدند هبوط کردند به آن سرزمین نزدیک شدند سحرگاه بود دیدند یک پیرمردی مشغول نماز شب است که مثلاً تهجدی دارد مناجاتی دارد گفت من آن محلی که در آن یک پیرمردی هست مشغول مناجات و شب زندهداری است آن را ویران نمیکنم من باید دستورم را دوباره بگیرم آن فرشته دیگر گفت من مامورم که دستور خدا را انجام بدهم و اطاعت میکنم آن یکی که تردید داشت از خدای سبحان سؤال کرد که شهری که در آن یک پیرمرد عبادت کننده و زاهد شبانهای هست آن شهر را یا آن روستا را هم ما به هلاکت محکوم بکنیم؟ فرمود آری برای اینکه این شخصی که نمازخوان است هیچ وقت رویش برای نهی از منکر ترش نشده غضب نکرده یک آدم بی تفاوتی است منزوی است هر فساد و ظلمی که دیگران کردند این میگوید به من چه خب این به وظیفهاش که امر به معروف بود نهی از منکر بود وظیفه واجب بود عمل نکرده است این را مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در همان کتاب شریف کافی نقل میکند لذا فرمود اینها هم باید به هلاکت برسند
سؤال: ... جواب: اینها درجاتشان یکسان نیست همهٴشان نظیر جبرئیل و اسرافیل و میکائیل و عزرائیل (سلام الله علیهم اجمعین) نیستند که عقل محض باشند و نیازی به فراگیری جدید نداشته باشند مثل ملائکهای که جزء مدبرات ارضاند آنها باید که از فیض تازه بهره ببرند آنهایی که حاملان عرشاند البته آنها این چیزها را آشنا هستند فرمود ﴿ فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة﴾ که ﴿ینهون عن الفساد فی الارض ﴾ گاهی امر به معروف است گاهی نهی از منکر جریان امر به معروف بحثهای خاص خودش را دارد جریان نهی از منکر در این محدوده سورهٴ مبارکهٴ هود بیشتر کاربرد دارد زیرا آنچه که از قصص انبیای این سوره مشخص بود این شد که بسیاری از افراد ظلم کردند تبهکاری کردند به سبب ظلم و تباهیشان سقوط کردند الان بحث در این است که فساد باعث سقوط یک ملت است ظلم باعث سقوط یک ملت است اینجا جای نهی از منکر است نه امر به معروف. امر معروف که شما فلان کار خیر را انجام بدهید فلان واجب را انجام بدهید آن بحث خاص خودش را دارد ممکن است کسی معروف را انجام ندهد یعنی ایمان نیاورد نماز نخواند روزه نگیرد کافر باشد ولی اهل فساد نباشد اهل ظلم نباشد اهل هرج و مرج نباشد اهل تعدی و امثال اینها نباشد این است که بعد از نقل برخی از روایات در تفسیر کنز الدقائق این جمله را ایشان هم آنجا نقل کردند که لذا وارد شده است یا گفته میشود که «الملک یبقیٰ مع الکفر و لا یبقیٰ مع الظلم» یک ملت کافر ممکن است دراز مدت بمانند و ذات اقدس الاه اینها را در قیامت کیفر بدهد اما ظالمان و ملت ستمگر و ستم پیشه دوام نمیآورند این است که در سورهٴ مبارکهٴ ممتحنه به ما فرمودند شما میتوانید با کافرانی که اهل ظلم و ستم و تعدی نیستند یک زندگی مسالمت آمیز داشته باشید روابط تجاری داشته باشید اقتصادی داشته باشید اما روابط فرهنگی که رنگ بگیرید و مانند آن اینچنین نباشد در فضای اقتصاد در فضای جامعه میتوانید با کفار یک زندگی مسالمت آمیز داشته باشید آیه هشت سورهٴ مبارکهٴ ممتحنه این است ﴿لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین٭ انّما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون﴾ با چه گروهی میتوانید رابطه داشته باشید با چه گروهی نمیتوانید این را مشخص فرمود بنابراین میشود حکومت اسلامی دولت اسلامی ملت مسلمان با کافرانی که هیچ تجاوزی تعدی ظلمی نقض عهدی در آنها نیست میتوانند با آنها رابطه تجاری و مانند آن داشته باشند البته اولویت با حوزههای اسلامی است اینها میتوانند یک مدتی بمانند بعد در قیامت عذاب بشوند چون عادلانه به حسب ظاهر زندگی میکنند گرچه آن را نمیشود گفت عدل یعنی ظلمی ندارند اما اگر کسی ظالم بود پیمانشکن بود به هیچ وجه نمیشود با آنها رابطه برقرار کرد در بخشی از آیاتی که قبلاً هم بحث شد ذات اقدس الاه میفرماید با رهبران کفر مبارزه کنید ﴿فقاتلوا ائمة الکفر﴾ نه چون کافرند یا رهبران کفرند برای اینکه ﴿انهم لا أیمان لهم﴾ قبلاً هم این آیه بحث شده بود فرمود ﴿انهم لا أَیمان لهم﴾ نه لا ایمان لهم نه فرمود اینها چون ایمان ندارند مبارزه کنید خب کفار در عالم زیادند آدم که بنا ندارد بنا هم نیست که با هر کافری درگیر بشود فرمود ﴿انهم لا اَیمان لهم﴾ این أیمان جمع یمین است یعنی اینها سوگند را قطعنامه را امضا را پروتکل را تفاهم را هیچ چیزی را محترم نمیشمارند مثل آنچه که استکبار و صهیونیست دارند این همه قطعنامههایی که بین کشورهای اسلامی و آنها برقرار است اگر نخواستند به هیچ وجه عمل نمیکنند فرمود ﴿انهم لا أَیمان لهم﴾ خب یک ملت زورگویی که اصلاً قطعنامه نمیشناسد سوگند نمیشناسد پیمان نمیشناسد شما چگونه میتوانید با او زندگی کنید در بخشهای دیگر سورهٴ مبارکهٴ توبه فرمود ﴿لا یرقبون فی مؤمن الا و لا ذمة﴾ الّ یعنی تعهد فرمود اینها هیچ تعهدی را نمیشناسند همین که به قدرت رسیدند این تعهدنامه را پاره میکنند آخر با چنین ملتی شما چگونه میتوانید زندگی کنید؟ ﴿لا یرقبون فی مؤمن الا و لا ذمة﴾ نه قرابتی نه دوستیای نه امضایی نه قطعنامهای نه قراردادی نه رفت و آمدی هیچ چیزی را به رسمیت نمیشناسند بر اساس ﴿و قد افلح الیوم من استعلی﴾ زندگی میکند مثل قانون جنگل فرمود با اینها تا میتوانید مبارزه کنید برهان مسئله هم این است که ﴿انهم لا أیمان لهم﴾ نه لا ایمان لهم نفرمود چون کافرند و مؤمن نیستند بجنگید نه فرمود کافرانی که کاری با شما ندارند خب زندگی را داشته باشید رفت و آمد داشته باشید تجارت داشته باشید منتها محبت اینها را البته نباید در دل راه بدهید این را کسی جلوی شما را نگرفته نسبت به اینها عدالت هم بکنید کار خوبی است شما عادل باشید ولو آنها به این معنا اهل عدل نیستند ﴿ان تبروهم و تقسطوا الیهم﴾ شما عدالت کنید محبت کنید احسان کنید احسان نسبت به سگ هم خوب است شما حالا آن زندگی جامعه را داشته باشید خب بنابراین اینگونه از افراد ممکن است در دنیا یک مدتی بمانند و کیفرشان به آخرت موکول بشود ولی ظالمان هرگز در دنیا دوام نمیآورند فرمود آنهایی که عالم بودند بی تفاوت گذشتند یا درباری شدند یا ساکت بودند بی تفاوت گذشتند آنهایی که اهل تکاثر و ثروت و سرمایه بودند به اتراف پرداختند این دو چیز باعث سقوط ملتها شد این جمعبندی بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ هود است این از جریان نوح گرفته تا جریان حضرت موسی و عیسی و انبیای متأخر بعد از همه اینها فرمود این اختصاصی به نوح ندارند اختصاصی به عصر ابرهیم و لوط و شعیب و اینها ندارد از دیر زمان تا کنون ملتی که گرفتار این دو عامل است عالمانش ساکتاند سرمایهدارانش میتازند اینها سقوط میکنند
سؤال: ... جواب: نه فرق میکند یک وقت است که ظلم باقی است اما نمیتوانند ملتی را زیر سلطه قرار بدهند یا لا اقل میشود یک گوشهای را اصلاح کرد حالا آدم اگر نتواند کل عالم را اصلاح کند از اصلاح گوشه نباشد صرف نظر کند البته کل عالم را وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) عهدهدار این کار هم است و خدای سبحان هم همه زمینه را فراهم کرده برای اینکه آن حضرت که ظهور کرد اصلاح بکند بارها هم ملاحظه فرمودید بخش مهم کار حضرت و معجزه حضرت همان توسعه فرهنگی است که ملت را عاقل میکند ملل را عاقل میکند جوامع بشری وقتی عاقل شدند نه ظلمی میپذیرند نه ظلمی را بر کسی تحمیل میکند آنگاه در چنین فضایی که عقل عمومیت پیدا کرد و غالب مردم عاقل شدند «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا» خیلی سخت نیست وگرنه در شرایط کنونی که ﴿اهمتهم انفسهم﴾ خب البته این شدنی نیست برای اینکه انبیا (علیهم السلام) تلاش و کوشش کردند با کشتن و جنگ و اینها که نمیشود بشر را عادل و آرام و مطمئن کرد اساس کار بر عقل است و عقل هم آن وقت شکوفا میشود خب پس این دو عامل بود که باعث سقوط ملتها شد این یک بقای مقطعی است این مثل سنگ مثانه است شما وقتی شش ملیارد را حساب میکنید میگویند
قد جعل القوم اولوا الفتانه عناصرا کحجر المثانه
به تعبیر حکیم سبزواری فرمود یک سلسله شروری در عالم هست این مقطعی است نسبت به کل عالم که بعد به صلاح میرود این مقطعی است میگویند اینگونه از فسادها مثل سنگ مثانه است که در درون بدن انسان پیدا میشود حالا اگر یک کسی گرفتار پروستات شد یا گرفتار سنگ مثانه شد این که نمیتواند بگوید دستگاه آفرینش بدن منظم نیست که بدن بر اساس اصول نظم است بر اساس اصول علم است بر اساس اصول محیر العقولی که ذات اقدس الاه در صدر و ساقه بدن تعبیه کرده است میگردد حالا گاهی در اثر ناپرهیزی یا رعایت نکردن اصول بهداشت یک کسی گرفتار سنگ مثانه میشود میفرماید این شرور و آدم کشی و فسادی که افراد اسرائیلی و مانند آن دارند این نزد حکما با ارزیابی کل عالم
قد جعلوا القوم اولوالفتانه عناصرا کحجر المثانه
آن فرمایش حکیم سبزواری درباره اینکه میگویند عالم عنصر نسبت به کل عوالم که ملکوت در آن هست جبروت در آن هست مافوقنا در آن هست عالم عناصر نسبت به کل عالم که از گذشته و حال و آینده را پوشش میدهد مثل سنگ مثانه است این را درباره عالم طبیعت گفتهاند یعنی عالم طبیعت نسبت به ماورای طبیعت نسبت به مجردات نسبت به فرشتهها نسبت به مخازن الاهی نسبت به مفاتیح غیب نسبت به بهشت نسبت به ابدیت «کحجر المثانه» است اما تطبیقی که بر جریان ظلم شده است از همین قبیل تمثیلی است خب فرمود این دو عامل باعث سقوط است دیگر
سؤال: ... جواب: نه خود این ملت را نابود میکند چون هر دو ظالماند دیگر این «الساکت عن الحق شیطان اخرس» این از بیانات نورانی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که ظاهراً در جوامع روایی اهل سنت است فرمود انسانی که باید حق را بگوید یا حق را بنویسد به موقع حق را نگفته است و حق را ننوشته است یک شیطان دهن بسته است «الساکت عن الحق شیطان اخرس» یک وقت کسی بیراهه میرود بیجا حرف میزند او شیطان الناطق که میشود شیاطین الانس یک وقت است یک جایی باید حق را بگوید امر به معروف بکند نهی از منکر بکند فریاد برآورد آنجا هیچ کاری نکرده میشود شیطان اخرس این مشمول همان روایتی است که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده که کلاهما استحقاق عذاب دارند اگر کسی وظیفهاش را انجام نداد مانند آن ﴿واتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة﴾ این وقتی سؤال کردند چگونه افراد غیر ظالم را فتنه میگیرد جواب دادند برای اینکه ظالمان ستم میکردند دیگران تماشاچی بودند ناظرِ ساکت بودند و جلویشان را نگرفتند پس این دو عامل باعث سقوط ملتهای گذشته شد این به عنوان جمع بندی حکم اقوام از زمان نوح (سلام الله علیه) تا آخرین عصر بود ﴿فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة﴾ که ﴿ینهون عن الفساد﴾ در نوبتهای قبل اشاره شده است که امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد که مراتب رسمیاش چهار تاست مثلاً در جریان نهی از منکر این دو مرتبهٴ اولش وظیفه همه است یعنی هم وظیفه حکومت و دولتمردان است هم وظیفه مردم اول انزجار قلبی است که بر همه واجب است اگر یک فسادی را میبینند یک مفسدی را میبینند قلباً از او منزجر باشند این انزجار قلبی درجه اول نهی از منکر است و محصولش هم کم نیست برای اینکه کسی که محبوبیت اجتماعیاش را از دست میدهد مردم با او رابطه ندارند به او علاقه ندارند به او رای نمیدهند از او چیزی نمیخرند از او سؤال نمیکنند به او مراجعه نمیکنند به او چیزی نمیفروشند اینها آثار انزجار قلبی است دیگر با او رابطه ندارند دعوت او را نمیپذیرند او را دعوت نمیکنند این کم کم منزوی میشود این انزجار قلبی درجه اول نهی از منکر است که شخص ظالم را منزوی خواهد کرد دوم اینکه صریحاً به او بگویند اعتراض بکنند امر بکنند نه نصیحت چون نهی از منکر برای جایی است که شخص میداند که این حرام است یک عذری هم ندارد دو عالماً عامداً در علن این کار را میکند این سه اگر کسی نداند این معصیت است خب به عنوان ارشاد و تعلیم واجب است که بگویند فلان چیز گناه است این که نهی از منکر نیست یا میداند حرام است ولی عذر دارد معذور است خب حالا یا عذرش خطاست یا سهو است یا نسیان است یا اضطرار است یا اکراه است یا ما لا یعلمون نسبت به موضوع است خب همه اینها مشمول حدیث رفع است اینها که حرام نیست باید متنبّهش کرد باید عذرش را برطرف کرد و اگر غافل است او را هشدار داد و هشیارش کرد این هم امر به معروف و نهی از منکر نیست این تنبیه الغافل است ارشاد الغافل است و مانند آن امر به معروف و نهی از منکر برای جایی است که شخص موضوع را میداند حکم را میداند هیچ کدام از آن علل و عواملی که باعث رفع حکم است هم در آنجا وجود ندارد عالماً عامداً دارد گناه میکند اینجاست که دیگران باید امر بکنند نه تعلیم دستور بدهند آقا نکن این کار را نه اینکه بگوید این کار حرام است این برای مرحله قبل است که مربوط به تعلیم است و ارشاد فرمان امر است نه تعلیم و این حق فرمان متقابل را خدای سبحان برای همه نسبت به یکدیگر دو جانبه نه یک جانبه صادر کرده است ﴿وَالمومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر﴾ این وظیفه متقابل است خب باید جلویش را بگیرد این دو مرحله خب اگر همه بگویند ناچار آن ترک میکند این دو مرحله هم وظیفه دولت است هم وظیفه ملت میماند نسبت به افرادی که خیلی جسورند و اهل تجریاند و جسارت و جرأت بیشتری دارند که باید جلوی آنها را با فعل گرفت با ضرب گرفت بالاتر از زدن گرفت اینها دیگر وظیفه دولت است وظیفه ملت نیست وگرنه میشود هرج و مرج اگر به این حد رسید آنوقت شخصاً دولت باید دخالت کند و جلوی فساد را از این جهت بگیرد و این واجب است وگرنه خدای ناکرده عذاب میآید و خود امت گرفتار سقوط خواهد شد یا دولت سقوط میکند
سؤال: ... جواب: خب اگر دولت دولتِ اسلامی باشد که عمل میکند اگر فرضاً یک دولتی عمل نکرد خب ملت مسئول است دیگر عدول مؤمنین است نشد مرحله فساق مؤمنین است که بالأخره این واجب نباید بماند که اول یک مسئول خاص دارد اگر آن مسئول خاص نبود نوبت به عدول مؤمنین میرسد نبود نوبت به فسّاق مؤمنین میرسد که بالأخره این کار واجب کفایی است نباید ساقط بشود وگرنه یک کشوری سقوط میکند﴿ فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض﴾ این لولا را زمخشری از خلیل نقل کرده است خلیل بن احمد ادیب معروف که لولا در همه جا در قرآن کریم به معنای هلّاست مگر در یک جا که در سوره صافات است بعد خود زمخشری اشکال میکند که نه در چند جای دیگرِ قرآن دیگر لولا به معنای هلّا نیست مثلاً آن طوری که شما منحصر کردید گفتید مگر در سوره صافات، نه در سایر سور هم هست همین حرف جناب زمخشری را فخر رازی در تفسیر کبیرش هم ذکر میکند اینجا این ﴿الا قلیلا﴾ میشود استثنای منقطع اگر ما آن ﴿فلولا کان من القرون﴾ را به معنی نفی بگیریم یعنی چنین نبودند آنوقت ﴿الا قلیلا﴾ میشود استثنای متصل اما وقتی به همین معنای هلا یعنی تحضیض باشد چرا این کار را نکردند آنوقت ﴿الا قلیلا﴾ میشود استثنای منقطع چون اینها که این کار را کردند پس وقتی الا قلیلا میشود استثنای متصل که به معنی نفی بگیریم نه تشویق و ترغیب اگر به معنی ترغیب و تشویق شد لولا به معنای هلا شد این ﴿الا قلیلا﴾ مستثنای منقطع است اما اگر نفی شد که حاصل معناست که یعنی پیشینیان این کار را نکردند ﴿الا قلیلا﴾ آنوقت میشود استثنای متصل ﴿ اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممَّن انجینا منهم﴾ خب این عامل اول برای سقوط یک ملت که یا عالمانی نداشتند یا اگر داشتند بی تفاوت بودند اهل اصلاح مبارزه امر به معروف نهی از منکر اینها نبودند عامل دوم ﴿ و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه﴾ ترفه نعمت و آن آسایش و آن رفاه را میگویند ترفه اینها که مترفاند یعنی به آنها ترفه داده شد به آنها نعمت داده شد اینها مترفانی هستند یعنی منعّمانی هستند که در نعمتشان فرورفته بودند اینها که در نعمت فرو رفته بودند برده نعمتاند یک بیان نورانی وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد البته همه بیانات اینها نورانی است «کلامکم نور» فرمود «عبد الشهوة اذل من عبد الرق» یک وقت است کسی بنده شهوت است کسی برده زرخرید است فرمود بنده شهوت از برده زرخرید فرومایهتر و ذلیلتر است بنده را بنده گفتند برای اینکه تابع است عبد اوست دیگر عبد الشهوه هم تابع است هرجا شهوت است او به دنبال آن است این بیان که اینها برده شهوتاند از همین آیه نورانی قرآن کریم گرفته شده فرمود ﴿ و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا﴾ اینها شدند تابع یعنی سرمایهدار هستند مال از آنِ اینهاست ولی بنده شهوتاند برای اینکه هرجا شهوت باشد اینها تابع آن هستند آن وقت آن شهوت میشود مولای اینها متبوع اینها آقای اینها، اینها میشوند برده آن یک وقت است میگوییم که این ضعفا پیرو اقویا بودند ﴿انا اطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلونا السبیلا﴾ این یک مطلب دیگر است میگوییم این گروه تابع آن گروه بودند اما سخن از تابعیت گروهی نسبت به گروه دیگر نیست سخن از تابعیت سرمایهداران است از شهوت فرمود ﴿واتبع الذین ظلموا ما اترفوا﴾ اینها در آن نعمت مترف بودند در شهوت مترف بودند تابع هم بودند هرجا شهوت بود اینها بودند لذا حضرت فرمود «عبد الشهوة اذل من عبد الرق» برده شهوت از بنده زرخرید فرومایهتر است ﴿ و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه﴾ یعنی ما انعموا فیه یعنی اینها هر جا شهوت بود به دنبال آن رفتند ﴿ و کانوا مجرمین﴾ این صفت هم برای اینها استمرار داشت نه یک بار و دو بار بود ﴿کانوا مجرمین﴾ خب از این طرف اینها باید پیرو علما باشند پیرو شهوت بودند ﴿ و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه﴾ شد یک ﴿ و کانوا مجرمین﴾ این هم دوام داشت از یک طرف از آن طرف هم عالمان دین یا نبودند یا اگر بودند هم بی تفاوت بودند ﴿ ینهون عن الفساد﴾ در آن نبود پس فساد بود منکر بود نهی از منکر نبود جامعهای که گرفتار منکر بشود و نهی از منکر در آن جامعه نباشد این جامعه سقوط میکند از عصر نوح (سلام الله علیه) تا اعصار متأخّر این بخش را به عنوان جمعبندی نهایی حضرت فرموده است بعد فرمود ما که مرتب گفتیم ﴿اخذت الذین ظلموا الصیحة﴾ ﴿و قیل بعدا للقوم الظامین﴾ ﴿فاخذناه و جنوده فنبذناهم﴾ ما هیچ بد نکردیم ما عادلانه رفتار کردیم رئوفانه و مهربانانه رفتار کردیم سالیان متمادی به اینها مهلت دادیم بلکه برگردند خب برنگشتند فرمود ما ﴿وَ ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون﴾ نه اهلها مسلمون فرمود فعلاً ممکن است کافر باشند ولی ظلمی نکردند شهوترانی نکردند مشغول کار خودشاناند در سورهٴ مبارکهٴ قصص آیه ٥٩ فرمود ﴿و ما کان ربک مهلک القری حتی یبعث فی امها رسولا یتلوا علیهم آیاتنا و ما کنا مهلکی القری الا و اهلها ظالمون﴾ نه تنها ما بد نکردیم بلکه آن امتی که ما آنها را به هلاکت سپردیم فقط ستمکاران بودند این میشود ﴿لیهلک من هلک عن بینة و یحییٰ من حی عن بینة﴾ فرمود فقط ما ظالمان را از پا درآوردیم چنانکه در سورهٴ مبارکهٴ سبأ هم فرمود هر وقت انبیا میآمدند به اینها نصیحت میکردند نهی از منکر میکردند اینها پاسخ تند و تیز میدادند آیه ٣٤ و ٣٥ سوره سباء این است فرمود ﴿ما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون﴾ ما قبول نداریم خب بعد هر تکیه گاهشان هم همین مال و فرزند بود چه اینکه درباره فرعون فرمود ﴿فتولی برکنه﴾ آنچه که را که او ستون اعتماد میدانست رکن اعتماد میدانست به همان تکیه کرد که ما همه اینها را به هم زدیم ﴿و قالوا نحن اکثر اموالا وَ اولادا وما نحن بمعذبین﴾ ما قدرت مال داریم قدرت فرزند داریم عذاب هم دامنگیر ما نمیشود بعد ﴿وَ اخذت الذین ظلموا﴾ طبق آیات سورهٴ مبارکهٴ هود به حیات آنها خاتمه داده است فرمود ما هیچ کسی را بیجهت از پا درنیاوردیم چندین بار به اینها گفتیم و مهلت دادیم عزیزترین انبیا را هم فرستادیم اینها نپذیرفتند
«و الحمد لله رب العالمین»
- دلایل سقوط جوامع انسانی نبود ناصحان در بین آنها
- خوشگذرانی جوامع
- نهی از منکر و امر به معروف
- معیار ارتباط با کفار و بیگانگان
- مراتب امر به معروف و نهی از منکر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممّن انجینا منهم و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانوا مجرمین ٭ و ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون﴾
بعد از نقل جریان برخی از امتهای گذشته نظیر امت نوح امت ابراهیم مردم سرزمین لوطِ پیامبر و مردم تابع حضرت موسی (سلام الله علیه) و انبیای دیگر به یک جمع بندی میرسند که علل سقوط آنها چه بود بعد راه علاج را هم نشان میدهند و ذات اقدس الاه را هم تنزیه و تقدیس میکنند که کار خدای سبحان منزه از ظلم است و او عادلانه این امتها را به هلاکت رساند فرمود در درجه اول دو عامل مهم سهم تعیین کننده داشتند در سقوط این ملتها یکی ستمکاری و بد رفتاری و مجرمانه زندگی کردن آن سرمایهدارها و مترفان و متنعمان بود و یکی هم سکوت دیگران اگر عالمان آن منطقه بودند اهل مداهنه و ملاحظه بود مانند آن بودند و اگر جزء مؤمنان عادی بودند آنها هم اهل امر به معروف و نهی از منکر و این فضایل نبودند اگر ملت به دو قسم تقسیم میشود یک عده که سرمایهدارند در اتراف و تنعم و اسراف فرو بروند و شهوترانی کنند عدهای دیگر ناظر بی تفاوت باشند چنین ملتی سقوط میکند و گرفتار عذاب الاهی خواهد شد البته انبیا و پیروان خاص آنها مستثنا بودند زیرا آنها به وظیفهشان عمل کردند فرمود چرا یک عده افراد نامدار که باقی میمانند در بین اینها نبودند که اینها را از فساد بازدارند این دو عامل در همین آیه ١١٦ باید به خوبی ارزیابی شود.
مطلب دیگر آن است که در نظام طبیعت چیزی باقی میماند که صبغهٴ الاهی داشته باشد آنچه که صبغه الاهی دارد خدای سبحان از آن گاهی به وجهالله یاد میکند که ﴿کل شیء هالک﴾ یا ﴿کل من علیها فان٭ و یبقیٰ وجه ربک﴾ و مانند آن یا برابر آیه سوره نحل به ﴿وَ ما عند الله﴾ یاد میکند میفرماید ﴿ما عندکم ینفذ و ما عند الله باق﴾ کارهای خیر را که انسان برای رضای خدا انجام میدهد صبغه عنداللهی دارند و میماند چه اینکه موجوداتی که در مخازن غیبی الاه هستند آنها هم میمانند پس اگر چیزی وجهالله بود میماند و چیزی جزء ما عند الله بود میماند اینها میتواند عناوین متعدد برای یک معنون باشد این حقیقت را که وجهالله میماند و ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باق﴾ میماند آن را در قالب یک مثل هم ذکر فرمود که خدای سبحان فیض و رحمت خود را از بالا نازل کرده است و سیلی جاری شد و آبی بود و حبابب آن حباب که کف روی آب است زود از بین میرود و آن آبها که نافع به حال مردماند میمانند ﴿فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض﴾ آنچه که نافع به حال مردم است میتواند از یک نظر با ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باق﴾ رابطه داشته باشد از یک سو با وجهالله پیوند داشته باشد از سوی دیگر پس آن دو آیه و این مثل که مستفاد از این آیه است نشان میدهد هرچه خیر است میماند و هرچه خیر نیست از بین میرود لذا جودت خیر علم عدل فضایل دیگر را بقیه گفتند میمانند و افرادی که عالم عادلاند خیرخواه جامعه هستند و صاحب فضیلتاند اینها را اولوا بقیه گفتند اینها ماندگارند به همان نسبت که گفته شد «وَالعلماء باقون» مصداق کامل همه این فضایل انسان معصوم است مثل وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) اگر به آن ذات مقدس گفته میشود بقیة الله برای اینکه در این کمالات ممتاز است و عنوان بقیه مفهوم جامعی دارد مشترک معنوی است مشترک لفظی نیست منتها مصادیقش متفاوت است به تعبیر معروف مثل اینکه نور هم نور شمس را شامل میشود هم نور شمع را شامل میشود هر دو نورند منتها یکی خیلی قوی است و یکی خیلی ضعیف است اگر عالمان دینی را هم گفتند بقیةاللهاند بقیهاند «و العلماء باقون» و مانند آن این مزاحم با آن وحدت مفهومی و اشتراک معنوی نیست مصداق کاملش وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) است و مصداق ضعیفش پیروان آن حضرتاند و انسانِ عالِمِ عادل کسی است که مما ابقاه الله است ممن یبقیه الله است وگرنه خود علما که ذاتاً باقی نمیمانند «وَالعلماء باقون ما بقی الدهر» یک مبقی میطلبد آن که باقی بالذات است هو الباقی آن ذات اقدس الاه است اگر عالمان دینی باقیاند حتماً مبقی میطلبند و مبقیِ اینها خدای سبحان است اینها بقیةاللهاند یعنی خدای سبحان اینها را نگه میدارد وگرنه هیچ چیزی ذاتاً باقی نیست به دلیل اینکه هیچ چیزی ذاتاً موجود نخواهد بود غیر از ذات اقدس الاه خب
پس اینها میشوند والیان بقا میشوند ولی البقاء میشوند بقیة الله و مانند آن اما حالا تبیین این دو عامل خب در آیات قبل همین سورهٴ مبارکهٴ هود فرمود ﴿و اخذ الذین ظلموا الصیحة﴾ و مانند آن که ظالمان به هلاکت رسیدند در این آیه ١١٦ بیان میکند که این گروه چرا به هلاکت رسیدند فرمود از یک سو اینها سرگرم اتراف و اسراف و خوشگذرانی بودند از سوی دیگر ناهیان از منکر هم نداشتند که جلوی اینها را بگیرند ﴿ فلولا کان من القرون من قبلکم﴾ که اینهایی که ما به هلاکت رساندیم ﴿اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض﴾ چرا یک عده قیام نکردند و جلوی فساد را نگرفتند یک روایتی را مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند که دو فرشته مأمور شدند یک محلی را عذاب بکنند و ویران بکنند آن دو فرشته نزدیک آن محل که رسیدند هبوط کردند به آن سرزمین نزدیک شدند سحرگاه بود دیدند یک پیرمردی مشغول نماز شب است که مثلاً تهجدی دارد مناجاتی دارد گفت من آن محلی که در آن یک پیرمردی هست مشغول مناجات و شب زندهداری است آن را ویران نمیکنم من باید دستورم را دوباره بگیرم آن فرشته دیگر گفت من مامورم که دستور خدا را انجام بدهم و اطاعت میکنم آن یکی که تردید داشت از خدای سبحان سؤال کرد که شهری که در آن یک پیرمرد عبادت کننده و زاهد شبانهای هست آن شهر را یا آن روستا را هم ما به هلاکت محکوم بکنیم؟ فرمود آری برای اینکه این شخصی که نمازخوان است هیچ وقت رویش برای نهی از منکر ترش نشده غضب نکرده یک آدم بی تفاوتی است منزوی است هر فساد و ظلمی که دیگران کردند این میگوید به من چه خب این به وظیفهاش که امر به معروف بود نهی از منکر بود وظیفه واجب بود عمل نکرده است این را مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در همان کتاب شریف کافی نقل میکند لذا فرمود اینها هم باید به هلاکت برسند
سؤال: ... جواب: اینها درجاتشان یکسان نیست همهٴشان نظیر جبرئیل و اسرافیل و میکائیل و عزرائیل (سلام الله علیهم اجمعین) نیستند که عقل محض باشند و نیازی به فراگیری جدید نداشته باشند مثل ملائکهای که جزء مدبرات ارضاند آنها باید که از فیض تازه بهره ببرند آنهایی که حاملان عرشاند البته آنها این چیزها را آشنا هستند فرمود ﴿ فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة﴾ که ﴿ینهون عن الفساد فی الارض ﴾ گاهی امر به معروف است گاهی نهی از منکر جریان امر به معروف بحثهای خاص خودش را دارد جریان نهی از منکر در این محدوده سورهٴ مبارکهٴ هود بیشتر کاربرد دارد زیرا آنچه که از قصص انبیای این سوره مشخص بود این شد که بسیاری از افراد ظلم کردند تبهکاری کردند به سبب ظلم و تباهیشان سقوط کردند الان بحث در این است که فساد باعث سقوط یک ملت است ظلم باعث سقوط یک ملت است اینجا جای نهی از منکر است نه امر به معروف. امر معروف که شما فلان کار خیر را انجام بدهید فلان واجب را انجام بدهید آن بحث خاص خودش را دارد ممکن است کسی معروف را انجام ندهد یعنی ایمان نیاورد نماز نخواند روزه نگیرد کافر باشد ولی اهل فساد نباشد اهل ظلم نباشد اهل هرج و مرج نباشد اهل تعدی و امثال اینها نباشد این است که بعد از نقل برخی از روایات در تفسیر کنز الدقائق این جمله را ایشان هم آنجا نقل کردند که لذا وارد شده است یا گفته میشود که «الملک یبقیٰ مع الکفر و لا یبقیٰ مع الظلم» یک ملت کافر ممکن است دراز مدت بمانند و ذات اقدس الاه اینها را در قیامت کیفر بدهد اما ظالمان و ملت ستمگر و ستم پیشه دوام نمیآورند این است که در سورهٴ مبارکهٴ ممتحنه به ما فرمودند شما میتوانید با کافرانی که اهل ظلم و ستم و تعدی نیستند یک زندگی مسالمت آمیز داشته باشید روابط تجاری داشته باشید اقتصادی داشته باشید اما روابط فرهنگی که رنگ بگیرید و مانند آن اینچنین نباشد در فضای اقتصاد در فضای جامعه میتوانید با کفار یک زندگی مسالمت آمیز داشته باشید آیه هشت سورهٴ مبارکهٴ ممتحنه این است ﴿لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین٭ انّما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون﴾ با چه گروهی میتوانید رابطه داشته باشید با چه گروهی نمیتوانید این را مشخص فرمود بنابراین میشود حکومت اسلامی دولت اسلامی ملت مسلمان با کافرانی که هیچ تجاوزی تعدی ظلمی نقض عهدی در آنها نیست میتوانند با آنها رابطه تجاری و مانند آن داشته باشند البته اولویت با حوزههای اسلامی است اینها میتوانند یک مدتی بمانند بعد در قیامت عذاب بشوند چون عادلانه به حسب ظاهر زندگی میکنند گرچه آن را نمیشود گفت عدل یعنی ظلمی ندارند اما اگر کسی ظالم بود پیمانشکن بود به هیچ وجه نمیشود با آنها رابطه برقرار کرد در بخشی از آیاتی که قبلاً هم بحث شد ذات اقدس الاه میفرماید با رهبران کفر مبارزه کنید ﴿فقاتلوا ائمة الکفر﴾ نه چون کافرند یا رهبران کفرند برای اینکه ﴿انهم لا أیمان لهم﴾ قبلاً هم این آیه بحث شده بود فرمود ﴿انهم لا أَیمان لهم﴾ نه لا ایمان لهم نه فرمود اینها چون ایمان ندارند مبارزه کنید خب کفار در عالم زیادند آدم که بنا ندارد بنا هم نیست که با هر کافری درگیر بشود فرمود ﴿انهم لا اَیمان لهم﴾ این أیمان جمع یمین است یعنی اینها سوگند را قطعنامه را امضا را پروتکل را تفاهم را هیچ چیزی را محترم نمیشمارند مثل آنچه که استکبار و صهیونیست دارند این همه قطعنامههایی که بین کشورهای اسلامی و آنها برقرار است اگر نخواستند به هیچ وجه عمل نمیکنند فرمود ﴿انهم لا أَیمان لهم﴾ خب یک ملت زورگویی که اصلاً قطعنامه نمیشناسد سوگند نمیشناسد پیمان نمیشناسد شما چگونه میتوانید با او زندگی کنید در بخشهای دیگر سورهٴ مبارکهٴ توبه فرمود ﴿لا یرقبون فی مؤمن الا و لا ذمة﴾ الّ یعنی تعهد فرمود اینها هیچ تعهدی را نمیشناسند همین که به قدرت رسیدند این تعهدنامه را پاره میکنند آخر با چنین ملتی شما چگونه میتوانید زندگی کنید؟ ﴿لا یرقبون فی مؤمن الا و لا ذمة﴾ نه قرابتی نه دوستیای نه امضایی نه قطعنامهای نه قراردادی نه رفت و آمدی هیچ چیزی را به رسمیت نمیشناسند بر اساس ﴿و قد افلح الیوم من استعلی﴾ زندگی میکند مثل قانون جنگل فرمود با اینها تا میتوانید مبارزه کنید برهان مسئله هم این است که ﴿انهم لا أیمان لهم﴾ نه لا ایمان لهم نفرمود چون کافرند و مؤمن نیستند بجنگید نه فرمود کافرانی که کاری با شما ندارند خب زندگی را داشته باشید رفت و آمد داشته باشید تجارت داشته باشید منتها محبت اینها را البته نباید در دل راه بدهید این را کسی جلوی شما را نگرفته نسبت به اینها عدالت هم بکنید کار خوبی است شما عادل باشید ولو آنها به این معنا اهل عدل نیستند ﴿ان تبروهم و تقسطوا الیهم﴾ شما عدالت کنید محبت کنید احسان کنید احسان نسبت به سگ هم خوب است شما حالا آن زندگی جامعه را داشته باشید خب بنابراین اینگونه از افراد ممکن است در دنیا یک مدتی بمانند و کیفرشان به آخرت موکول بشود ولی ظالمان هرگز در دنیا دوام نمیآورند فرمود آنهایی که عالم بودند بی تفاوت گذشتند یا درباری شدند یا ساکت بودند بی تفاوت گذشتند آنهایی که اهل تکاثر و ثروت و سرمایه بودند به اتراف پرداختند این دو چیز باعث سقوط ملتها شد این جمعبندی بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ هود است این از جریان نوح گرفته تا جریان حضرت موسی و عیسی و انبیای متأخر بعد از همه اینها فرمود این اختصاصی به نوح ندارند اختصاصی به عصر ابرهیم و لوط و شعیب و اینها ندارد از دیر زمان تا کنون ملتی که گرفتار این دو عامل است عالمانش ساکتاند سرمایهدارانش میتازند اینها سقوط میکنند
سؤال: ... جواب: نه فرق میکند یک وقت است که ظلم باقی است اما نمیتوانند ملتی را زیر سلطه قرار بدهند یا لا اقل میشود یک گوشهای را اصلاح کرد حالا آدم اگر نتواند کل عالم را اصلاح کند از اصلاح گوشه نباشد صرف نظر کند البته کل عالم را وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) عهدهدار این کار هم است و خدای سبحان هم همه زمینه را فراهم کرده برای اینکه آن حضرت که ظهور کرد اصلاح بکند بارها هم ملاحظه فرمودید بخش مهم کار حضرت و معجزه حضرت همان توسعه فرهنگی است که ملت را عاقل میکند ملل را عاقل میکند جوامع بشری وقتی عاقل شدند نه ظلمی میپذیرند نه ظلمی را بر کسی تحمیل میکند آنگاه در چنین فضایی که عقل عمومیت پیدا کرد و غالب مردم عاقل شدند «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا» خیلی سخت نیست وگرنه در شرایط کنونی که ﴿اهمتهم انفسهم﴾ خب البته این شدنی نیست برای اینکه انبیا (علیهم السلام) تلاش و کوشش کردند با کشتن و جنگ و اینها که نمیشود بشر را عادل و آرام و مطمئن کرد اساس کار بر عقل است و عقل هم آن وقت شکوفا میشود خب پس این دو عامل بود که باعث سقوط ملتها شد این یک بقای مقطعی است این مثل سنگ مثانه است شما وقتی شش ملیارد را حساب میکنید میگویند
قد جعل القوم اولوا الفتانه عناصرا کحجر المثانه
به تعبیر حکیم سبزواری فرمود یک سلسله شروری در عالم هست این مقطعی است نسبت به کل عالم که بعد به صلاح میرود این مقطعی است میگویند اینگونه از فسادها مثل سنگ مثانه است که در درون بدن انسان پیدا میشود حالا اگر یک کسی گرفتار پروستات شد یا گرفتار سنگ مثانه شد این که نمیتواند بگوید دستگاه آفرینش بدن منظم نیست که بدن بر اساس اصول نظم است بر اساس اصول علم است بر اساس اصول محیر العقولی که ذات اقدس الاه در صدر و ساقه بدن تعبیه کرده است میگردد حالا گاهی در اثر ناپرهیزی یا رعایت نکردن اصول بهداشت یک کسی گرفتار سنگ مثانه میشود میفرماید این شرور و آدم کشی و فسادی که افراد اسرائیلی و مانند آن دارند این نزد حکما با ارزیابی کل عالم
قد جعلوا القوم اولوالفتانه عناصرا کحجر المثانه
آن فرمایش حکیم سبزواری درباره اینکه میگویند عالم عنصر نسبت به کل عوالم که ملکوت در آن هست جبروت در آن هست مافوقنا در آن هست عالم عناصر نسبت به کل عالم که از گذشته و حال و آینده را پوشش میدهد مثل سنگ مثانه است این را درباره عالم طبیعت گفتهاند یعنی عالم طبیعت نسبت به ماورای طبیعت نسبت به مجردات نسبت به فرشتهها نسبت به مخازن الاهی نسبت به مفاتیح غیب نسبت به بهشت نسبت به ابدیت «کحجر المثانه» است اما تطبیقی که بر جریان ظلم شده است از همین قبیل تمثیلی است خب فرمود این دو عامل باعث سقوط است دیگر
سؤال: ... جواب: نه خود این ملت را نابود میکند چون هر دو ظالماند دیگر این «الساکت عن الحق شیطان اخرس» این از بیانات نورانی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که ظاهراً در جوامع روایی اهل سنت است فرمود انسانی که باید حق را بگوید یا حق را بنویسد به موقع حق را نگفته است و حق را ننوشته است یک شیطان دهن بسته است «الساکت عن الحق شیطان اخرس» یک وقت کسی بیراهه میرود بیجا حرف میزند او شیطان الناطق که میشود شیاطین الانس یک وقت است یک جایی باید حق را بگوید امر به معروف بکند نهی از منکر بکند فریاد برآورد آنجا هیچ کاری نکرده میشود شیطان اخرس این مشمول همان روایتی است که مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) نقل کرده که کلاهما استحقاق عذاب دارند اگر کسی وظیفهاش را انجام نداد مانند آن ﴿واتقوا فتنة لا تصیبن الذین ظلموا منکم خاصة﴾ این وقتی سؤال کردند چگونه افراد غیر ظالم را فتنه میگیرد جواب دادند برای اینکه ظالمان ستم میکردند دیگران تماشاچی بودند ناظرِ ساکت بودند و جلویشان را نگرفتند پس این دو عامل باعث سقوط ملتهای گذشته شد این به عنوان جمع بندی حکم اقوام از زمان نوح (سلام الله علیه) تا آخرین عصر بود ﴿فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة﴾ که ﴿ینهون عن الفساد﴾ در نوبتهای قبل اشاره شده است که امر به معروف و نهی از منکر مراتبی دارد که مراتب رسمیاش چهار تاست مثلاً در جریان نهی از منکر این دو مرتبهٴ اولش وظیفه همه است یعنی هم وظیفه حکومت و دولتمردان است هم وظیفه مردم اول انزجار قلبی است که بر همه واجب است اگر یک فسادی را میبینند یک مفسدی را میبینند قلباً از او منزجر باشند این انزجار قلبی درجه اول نهی از منکر است و محصولش هم کم نیست برای اینکه کسی که محبوبیت اجتماعیاش را از دست میدهد مردم با او رابطه ندارند به او علاقه ندارند به او رای نمیدهند از او چیزی نمیخرند از او سؤال نمیکنند به او مراجعه نمیکنند به او چیزی نمیفروشند اینها آثار انزجار قلبی است دیگر با او رابطه ندارند دعوت او را نمیپذیرند او را دعوت نمیکنند این کم کم منزوی میشود این انزجار قلبی درجه اول نهی از منکر است که شخص ظالم را منزوی خواهد کرد دوم اینکه صریحاً به او بگویند اعتراض بکنند امر بکنند نه نصیحت چون نهی از منکر برای جایی است که شخص میداند که این حرام است یک عذری هم ندارد دو عالماً عامداً در علن این کار را میکند این سه اگر کسی نداند این معصیت است خب به عنوان ارشاد و تعلیم واجب است که بگویند فلان چیز گناه است این که نهی از منکر نیست یا میداند حرام است ولی عذر دارد معذور است خب حالا یا عذرش خطاست یا سهو است یا نسیان است یا اضطرار است یا اکراه است یا ما لا یعلمون نسبت به موضوع است خب همه اینها مشمول حدیث رفع است اینها که حرام نیست باید متنبّهش کرد باید عذرش را برطرف کرد و اگر غافل است او را هشدار داد و هشیارش کرد این هم امر به معروف و نهی از منکر نیست این تنبیه الغافل است ارشاد الغافل است و مانند آن امر به معروف و نهی از منکر برای جایی است که شخص موضوع را میداند حکم را میداند هیچ کدام از آن علل و عواملی که باعث رفع حکم است هم در آنجا وجود ندارد عالماً عامداً دارد گناه میکند اینجاست که دیگران باید امر بکنند نه تعلیم دستور بدهند آقا نکن این کار را نه اینکه بگوید این کار حرام است این برای مرحله قبل است که مربوط به تعلیم است و ارشاد فرمان امر است نه تعلیم و این حق فرمان متقابل را خدای سبحان برای همه نسبت به یکدیگر دو جانبه نه یک جانبه صادر کرده است ﴿وَالمومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر﴾ این وظیفه متقابل است خب باید جلویش را بگیرد این دو مرحله خب اگر همه بگویند ناچار آن ترک میکند این دو مرحله هم وظیفه دولت است هم وظیفه ملت میماند نسبت به افرادی که خیلی جسورند و اهل تجریاند و جسارت و جرأت بیشتری دارند که باید جلوی آنها را با فعل گرفت با ضرب گرفت بالاتر از زدن گرفت اینها دیگر وظیفه دولت است وظیفه ملت نیست وگرنه میشود هرج و مرج اگر به این حد رسید آنوقت شخصاً دولت باید دخالت کند و جلوی فساد را از این جهت بگیرد و این واجب است وگرنه خدای ناکرده عذاب میآید و خود امت گرفتار سقوط خواهد شد یا دولت سقوط میکند
سؤال: ... جواب: خب اگر دولت دولتِ اسلامی باشد که عمل میکند اگر فرضاً یک دولتی عمل نکرد خب ملت مسئول است دیگر عدول مؤمنین است نشد مرحله فساق مؤمنین است که بالأخره این واجب نباید بماند که اول یک مسئول خاص دارد اگر آن مسئول خاص نبود نوبت به عدول مؤمنین میرسد نبود نوبت به فسّاق مؤمنین میرسد که بالأخره این کار واجب کفایی است نباید ساقط بشود وگرنه یک کشوری سقوط میکند﴿ فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض﴾ این لولا را زمخشری از خلیل نقل کرده است خلیل بن احمد ادیب معروف که لولا در همه جا در قرآن کریم به معنای هلّاست مگر در یک جا که در سوره صافات است بعد خود زمخشری اشکال میکند که نه در چند جای دیگرِ قرآن دیگر لولا به معنای هلّا نیست مثلاً آن طوری که شما منحصر کردید گفتید مگر در سوره صافات، نه در سایر سور هم هست همین حرف جناب زمخشری را فخر رازی در تفسیر کبیرش هم ذکر میکند اینجا این ﴿الا قلیلا﴾ میشود استثنای منقطع اگر ما آن ﴿فلولا کان من القرون﴾ را به معنی نفی بگیریم یعنی چنین نبودند آنوقت ﴿الا قلیلا﴾ میشود استثنای متصل اما وقتی به همین معنای هلا یعنی تحضیض باشد چرا این کار را نکردند آنوقت ﴿الا قلیلا﴾ میشود استثنای منقطع چون اینها که این کار را کردند پس وقتی الا قلیلا میشود استثنای متصل که به معنی نفی بگیریم نه تشویق و ترغیب اگر به معنی ترغیب و تشویق شد لولا به معنای هلا شد این ﴿الا قلیلا﴾ مستثنای منقطع است اما اگر نفی شد که حاصل معناست که یعنی پیشینیان این کار را نکردند ﴿الا قلیلا﴾ آنوقت میشود استثنای متصل ﴿ اولوا بقیة ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممَّن انجینا منهم﴾ خب این عامل اول برای سقوط یک ملت که یا عالمانی نداشتند یا اگر داشتند بی تفاوت بودند اهل اصلاح مبارزه امر به معروف نهی از منکر اینها نبودند عامل دوم ﴿ و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه﴾ ترفه نعمت و آن آسایش و آن رفاه را میگویند ترفه اینها که مترفاند یعنی به آنها ترفه داده شد به آنها نعمت داده شد اینها مترفانی هستند یعنی منعّمانی هستند که در نعمتشان فرورفته بودند اینها که در نعمت فرو رفته بودند برده نعمتاند یک بیان نورانی وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد البته همه بیانات اینها نورانی است «کلامکم نور» فرمود «عبد الشهوة اذل من عبد الرق» یک وقت است کسی بنده شهوت است کسی برده زرخرید است فرمود بنده شهوت از برده زرخرید فرومایهتر و ذلیلتر است بنده را بنده گفتند برای اینکه تابع است عبد اوست دیگر عبد الشهوه هم تابع است هرجا شهوت است او به دنبال آن است این بیان که اینها برده شهوتاند از همین آیه نورانی قرآن کریم گرفته شده فرمود ﴿ و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا﴾ اینها شدند تابع یعنی سرمایهدار هستند مال از آنِ اینهاست ولی بنده شهوتاند برای اینکه هرجا شهوت باشد اینها تابع آن هستند آن وقت آن شهوت میشود مولای اینها متبوع اینها آقای اینها، اینها میشوند برده آن یک وقت است میگوییم که این ضعفا پیرو اقویا بودند ﴿انا اطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلونا السبیلا﴾ این یک مطلب دیگر است میگوییم این گروه تابع آن گروه بودند اما سخن از تابعیت گروهی نسبت به گروه دیگر نیست سخن از تابعیت سرمایهداران است از شهوت فرمود ﴿واتبع الذین ظلموا ما اترفوا﴾ اینها در آن نعمت مترف بودند در شهوت مترف بودند تابع هم بودند هرجا شهوت بود اینها بودند لذا حضرت فرمود «عبد الشهوة اذل من عبد الرق» برده شهوت از بنده زرخرید فرومایهتر است ﴿ و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه﴾ یعنی ما انعموا فیه یعنی اینها هر جا شهوت بود به دنبال آن رفتند ﴿ و کانوا مجرمین﴾ این صفت هم برای اینها استمرار داشت نه یک بار و دو بار بود ﴿کانوا مجرمین﴾ خب از این طرف اینها باید پیرو علما باشند پیرو شهوت بودند ﴿ و اتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه﴾ شد یک ﴿ و کانوا مجرمین﴾ این هم دوام داشت از یک طرف از آن طرف هم عالمان دین یا نبودند یا اگر بودند هم بی تفاوت بودند ﴿ ینهون عن الفساد﴾ در آن نبود پس فساد بود منکر بود نهی از منکر نبود جامعهای که گرفتار منکر بشود و نهی از منکر در آن جامعه نباشد این جامعه سقوط میکند از عصر نوح (سلام الله علیه) تا اعصار متأخّر این بخش را به عنوان جمعبندی نهایی حضرت فرموده است بعد فرمود ما که مرتب گفتیم ﴿اخذت الذین ظلموا الصیحة﴾ ﴿و قیل بعدا للقوم الظامین﴾ ﴿فاخذناه و جنوده فنبذناهم﴾ ما هیچ بد نکردیم ما عادلانه رفتار کردیم رئوفانه و مهربانانه رفتار کردیم سالیان متمادی به اینها مهلت دادیم بلکه برگردند خب برنگشتند فرمود ما ﴿وَ ما کان ربک لیهلک القری بظلم و اهلها مصلحون﴾ نه اهلها مسلمون فرمود فعلاً ممکن است کافر باشند ولی ظلمی نکردند شهوترانی نکردند مشغول کار خودشاناند در سورهٴ مبارکهٴ قصص آیه ٥٩ فرمود ﴿و ما کان ربک مهلک القری حتی یبعث فی امها رسولا یتلوا علیهم آیاتنا و ما کنا مهلکی القری الا و اهلها ظالمون﴾ نه تنها ما بد نکردیم بلکه آن امتی که ما آنها را به هلاکت سپردیم فقط ستمکاران بودند این میشود ﴿لیهلک من هلک عن بینة و یحییٰ من حی عن بینة﴾ فرمود فقط ما ظالمان را از پا درآوردیم چنانکه در سورهٴ مبارکهٴ سبأ هم فرمود هر وقت انبیا میآمدند به اینها نصیحت میکردند نهی از منکر میکردند اینها پاسخ تند و تیز میدادند آیه ٣٤ و ٣٥ سوره سباء این است فرمود ﴿ما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون﴾ ما قبول نداریم خب بعد هر تکیه گاهشان هم همین مال و فرزند بود چه اینکه درباره فرعون فرمود ﴿فتولی برکنه﴾ آنچه که را که او ستون اعتماد میدانست رکن اعتماد میدانست به همان تکیه کرد که ما همه اینها را به هم زدیم ﴿و قالوا نحن اکثر اموالا وَ اولادا وما نحن بمعذبین﴾ ما قدرت مال داریم قدرت فرزند داریم عذاب هم دامنگیر ما نمیشود بعد ﴿وَ اخذت الذین ظلموا﴾ طبق آیات سورهٴ مبارکهٴ هود به حیات آنها خاتمه داده است فرمود ما هیچ کسی را بیجهت از پا درنیاوردیم چندین بار به اینها گفتیم و مهلت دادیم عزیزترین انبیا را هم فرستادیم اینها نپذیرفتند
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است