- 685
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 111 تا 119 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 111 تا 119 سوره هود
- بحث خلود
- قطعا بهشت جاودانه است اما جهنم دلیل قطعی نداریم
- دائمی بودن خط حق و باطل
- توجه و امید
- فرق اختلاف رحمت و اختلاف فتنه انگیز
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فلا تک فی مریة مما یعبد هولاء ما یعبدون الا کما یعبد آباؤهم من قبل و انا لموفوهم نصیبهم غیر منقوص ٭ و لقد آتینا موسی الکتاب فاختلف فیه و لو لا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم و انهم لفی شک منه مریب ٭ و ان کلا لما لیوفینهم ربک اعمالهم و انه بما یعملون خبیر ٭ فاستَقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر﴾
جریان خلود در آیات بعدی هم مطرح است تاکنون روشن نشد که دلیل قاطعی باشد بر اینکه جهنم پایان پذیر است یا عذاب پایان پذیر است یا خلود به معنای مکث طویل است بلکه ظاهرش این است که جهنم مثل بهشت دایمی است گروهی در جهنم دایماً مخلدند و نار هم مخلد هست دایمی است و این نار هم برای آنها عذاب است نه عذب البته گروهی از جهنم خارج میشوند به عنایت و عفو الاهی و آن کسانی که ملحد نباشند و مشرک عنود نباشند و از بهشت کسی خارج نمیشود و اگر درباره بهشت سخن از استثنا مطرح است بهشت منقطع الاول است نه منقطع الاخر یعنی ممکن است یک عدهای در اوایل امر وارد بهشت نشوند برای اینکه چون ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا﴾ باید به کیفر اعمالشان برسند ولی وقتی وارد بهشت شدند دیگر از بهشت خارج نمیشوند تا کنون گفته نشد جهنم منتفی است یا عذاب به عذب تبدیل میشود آن شبهات رد شده است اما اینکه این میشود اگر شخص محدود است گناه محدود است عذاب نامحدود باشد ظلم این پاسخش داده شد که نباید از گناههای اعتقادی را با گناههای حقوقی و مالی و مانند آن که در دنیا مطرح است مقایسه کرد آن وقت دلیلی بر ظلم بودن نداریم و از طرفی نفس به جایی رسید که ثبات شد دیگر تحول در او راه ندارد بنابراین دلیل قطعی وجود ندارد که ما ظاهر این آیات را منصرف بکنیم ظاهر آیات همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ بقره بحثش گذشت ﴿و ما هم بخارجین من النار﴾ این است که یک عده حالا کم یا زیاد بالأخره نار جاودانه است عذاب جاودانه است سوخت و سوز جاودانه است یک عده هستند و خلود هم خلود شخصی است نه خلود نوعی که دایما عذاب باشد اما به شخصه عذاب نباشد هر کسی در مقطعی در جهنم باشند بعد آزاد بشوند این هم نیست بلکه یک عده واقعاً مخلدند اگر یک دلیل قطعی حالا یا عقلی یا نقلی بر خلافش اقامه بشود البته این ظاهر توجیه خواهد شد اما وقتی اقامه نشده است این ظاهر حجت است دیگر حالا تا برسیم به آیات دیگر چندین داستان از انبیا و امم گذشته همین سورهٴ مبارکهٴ هود نقل شد ذات اقدس إلاه به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید شما بدانید شما که میدانید امت اسلامی هم بداند که روش این مخالفان باطل است یک و اینها هم اولین مخالف نیستند چه اینکه آخرین مخالف هم نیستند قبل از اینها کسانی هم بودند که در برابر نبوت ملحدانه موضع گرفتند بعد از اینها هم کسانی هستند این دو اینها از یک سنخند بر اساس ﴿تشابهت قلوبهم قد﴾ سه ما با همه اینها هم یک جور عادلانه رفتار میکنیم چهار در هر مقطع تاریخی پیروزی از آنِ حق و وحی و نبوت است پنج پس جا برای تردید نیست ﴿ فلا تک فی مریة مما یعبد هولاء﴾ اینها بین الغی است و چیزی که بین الغی است شما شک نداشته باشید نه زرق و برق ظاهری اینها نشانه دوام اینهاست زیرا کسانی را ذات اقدس إلاه از بین برد که مخالفان عصر تو یک دهم قدرت آنها را نداشتند که این آیات تقریباً چند بار بازگو شد فرمود ﴿و ما بلغوا معشار ما آتیناهم﴾ یعنی این مخالفان عصر تو که الان در برابر تو موضع میگیرند اینها یک دهم قدرت پیشینیان را نداشتند درباره پیشینیان میفرماید اینها صاحب کاخهایی بودند نظیر عاد که ﴿لم یخلق مثلها فی البلاد﴾ درباره قارون هم فرمود که قارون گرچه ﴿ان مفاتحه لتنوأ بالعصبة﴾ اما قبل از قارون کسانی بودند که ﴿اشد منه قوةً و اکثر جمعا﴾ و مانند آن تنها قارون آن سرمایه دار معروف تاریخ نبود قارون هم پشت سر کسانی آمد که از او سرمایه دارتر و مقدرتر بودند بنابراین هم درباره سرمایه دارهای در عصر نزول وحی فرمود اینها یک دهم ثروت و قدرت گذشتگان را ندارند ﴿و ما بلغوا معشار ما آتیناهم﴾ یعنی آن نسلهای قبل و هم درباره نسل قبل مثل قارون فرمود ما مگر او نمیداند ما هلاک کردیم قبل از او کسانی که ﴿اشد منه قوة و اکثر جمعاً﴾ بنابراین معلوم نیست چه کسی از چه کسی مقتدرتر بود چه کسی سرمایه دار تر بود چه کسی متکاثرتر بود اینها بر اساس ﴿تشابهت قلوبهم﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ بقره بحثش گذشت اینها شبیه همند در هر مقطعی هستند در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیه 118 این است ﴿و قال الذین لا یعلمون لولا یکلّمنا الله او تاتینا آیة کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بینا الآیات لقوم یوقنون﴾ فرمود یک عدهای هستند که برای اینکه حرمت شکنی کنند و وحی الاهی را سبک تلقی کنند و بگویند این هم یک کتابی است نظیر کتابهای دیگر مؤلّفین فراوان بودند صاحبان کتاب فراوان بودند یکی از کتابها هم «معاذ الله» قرآن است در ردیف کتابهای دیگر ما هم اگر بخواهیم مثل این میآوریم ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا﴾ این دهن کجی را داشتند این حرمت شکنی را داشتند این سبک تلقی کردن را داشتند الیوم هم دارند اینطور نیست که الیوم نباشد که ذات اقدس إلاه فرمود اینها میگویند که قرآن «معاذ الله» چیزی نیست که یک کتابی است خب توآوردی ما هم اگر بخواهیم فرصت بکنیم مثل این میآوریم ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا﴾ فرمود به آنها بگو حالا شما یک نفرید اگر تمام جن و انس جمع بشوند ﴿لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا﴾ شما همینطور دهن باز کردید میگویید شما نمیدانید اصلاً چه دارید میگوید مثل اینکه کسی دهن کجی بکند بگوید این راه شیری که چیزی نیست که من هم اگر بخواهم میسازم مثل این آخر راه شیری که یک خیابان و یا یک کوی و برزن نیست که این راهی است که میلیونها ستاره است یک برخی از ستارهها چندین برابر زمینند دو خب میگویید من اگر بخواهم مثل راه شیری میسازم چیست این است که خدا فرمود به اینها بگو ﴿ما کان حدیثا یفتری﴾ اصلاً قرآن کتابی نیست که کسی بتواند مثل این حرف بزند مثل این است که شما بگویید آقا این منظومه شمسی چیزی نیست که آخر منظومه شمسی یک سماور حلبی نیست که تو بسازی که ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا﴾ همینطور گفتند الان هم همین طور میگویند تو قم هم هستند میگویند اینطور نیست منتها شما بزرگوارها باید بدانید این شیطان از هر دهنی حرف درمیآورد وقتی وجود مبارک حضرت امیر شیطان را و شیطینت شیاطین را بررسی میکند میفرماید وقتی که در درون یک گروه جا پیدا کرد این در همان خطبه چهارم پنجم نهج البلاغه است «فنظر باعینهم و فنطق بألْسنتهم» تریبون دست دیگری است اینها بلندگو آخر بلندگوی بیچاره فقط صدا را پخش میکند این که گوینده نیست که آن کسی که پشت تریبون است او دارد حرف میزند و این صدا پخش کن است فرمود اینها صدا پخش کنند آخر اینها میگویند ما هم اگر بخواهیم مثل قرآن میآوریم فرمود به آنها بگو آخر این مثل این است که شما بگویید من اگر بخواهم مثل راه شیری میآورم آخر شما میدانید راه شیری چیست یعنی چندین میلیون ستاره بعضی از ستارهها هم چندین برابر کره زمین همین طوری نشستی میگویی من هم اگر بخواهم مثل راه شیری میآورم یعنی چه فرمود ﴿ما کان حدیثا یفتری﴾ الان تمام جن و انس جمع بشوند مگر میتوانند مثل راه شیری خلق بکنند فرمود اولین و آخرین جمع بشوند نمیتوانند مثل این قرآن بیاورند ﴿لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله﴾ پیامبر تو شک نکن که شک نمیکنی به اینها بگو این حرفها همیشه بود و هست و خواهد بود در آیه ١١٨ سورهٴ مبارکهٴ بقره که بحثش گذشت فرمود ﴿و قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله﴾ خب اگر حق است خدا چرا با ما حرف نمیزند آخر مگر پیامبر شدن به مقام ﴿دنی فتدلی﴾ کار آسانی است که هر کسی بگوید چرا با ما حرف نمیزند چرا ما را راه نمیدهد ﴿لولا یکلمنا الله او تاتینا آیة کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم﴾ در اینجا میفرماید ﴿ فلا تک فی مریة مما یعبد هولاء﴾ این روش نابخردانهای که اینها دارند شماها را به شک نیندازد قبل از اینها گروهی بودند این چنین بعد از اینها هم گروهی میآیند این چنین ﴿ فلا تک فی مریة مما یعبد هولاء ما یعبدون الا کما یعبد آباؤهم من قبل﴾ اینها نظیر نسل قبلی فکر میکنند منظور از این آباء تنها آباء نسبی نیست آن چه که در سورهٴ مبارکهٴ مومنون آمده است آباء گذشته یاد کرده است آیه ٦٨ سورهٴ مبارکهٴ مؤمنون این است ﴿مستکبرین به سامرا تهجرون ٭ أفلم یدّبروا القول ام جاءهم مالم یات آباءهم الاولین﴾ این آباء اولین یعنی نسل قبلی آباء تاریخی اینها نه آباء نسبی اینها بالأخره نسل قبل آباء نسل بعدند نه اینکه تک تک آنها پدران تک تک اینها هستند نه بعضیها پدر زیدند بعضیها پدر عمرواند همین طور تعبیر به ﴿آبائهم الاولین﴾ کرده اینجا هم که فرمود ﴿کما یعبد آباؤهم﴾ هم آباء نسبی اینها هم آبائ تاریخی اینها این فعل مضارع برای آن است که اینها ﴿کما یعبد﴾ یعنی کما کان یعبد که روش مستمر آنها را ذکر میکند وگرنه آنها گذشتهاند و رخت بربستند و در ماضی بود آن ترسیم و تصویر گذشته تاریخ است پس جا برای شک نیست ﴿و انا لموفوهم نصیبهم غیر منقوص﴾ اینها یک حقی دارند یک بهرهای دارند و ما هم حق و بهره اینها را دادیم و میدهیم اینها خواستند انبیا نازل بشود حقشان بود ما فرستادیم خواستند عقلشان شکوفا بشود ما بوسیله انبیا که «وَ یثیروا لهم دفائن العقول» شکوفا کردیم یک فطرتی که نهادینه باشد با ایشان باشد همیشه باشد در هر جایی باشد به آنها دادیم این حق آنهاست برای اینکه انسان همیشه که در حوزه و دانشگاه نیست همه هم که توفیق حوزوی و دانشگاهی شدن را ندارند یک ترازویی باید در درون همه باشد که بفهمد حق چیست باطل چیست این را خدا به همه داد فرمود﴿و الهمها فجورها و تقویٰها﴾ آن بقیه که جزء بخشهای نظری است و در دسترس همگان نیست اگر کسی جاهل قاصر بود «رفع ... و ما لا یعلمون» دیگر عقاب نمیشود که آن خطوط کلی دین را خدای سبحان به همه رساند آن میزان سیار را هم که فطرت است به همه داده است این مال استحقاقهای آنها چه از درون چه از بیرون چه از فطرت چه از وحی حجتهایی که میخواهد زایل بشود ﴿معذرة الی ربکم﴾ ما به اینها دادیم هیچ نصیبی نماند که ما به اینها ندهیم میماند مسئله کیفر کیفر اینها را هم کاملاً به اینها میچشانیم این طور نیست که اینها همیشه بتوانند از رحمت استفاده کنند و مشمول قهر الاهی نباشند جناب زمخشری در کشاف دارد که این غیر منقوص هم میتواند جنبه تأسیسی هم داشته باشد چه اینکه جنبه تأکیدیاش هم گفته شد این که فرمود ﴿و انا لموفوهم نصیبهم﴾ این نصیب به هر سه معنا میتواند باشد نصیب فطری نصیب ارسال رسل و انزال کتب نصیب رحمت بالغه الاهی و نصیب قهر و غضب جامع اینها میشود اراده بشود اما توفیه با غیر منقوص یک جا جمع شد که فرمود ﴿ و انا لموفوهم نصیبهم غیر منقوص﴾ ما چیزی را کم نمیگذاریم بیان جناب زمخشری این است که توفیه اگر نسبت به تمام حق باشد خب البته غیر منقوص میشود تأکید ولی چون توفیه گاهی به لحاظ تمام حق است گاهی به لحاظ بعض حق میگویند فلان شخص تمام دینش را وفا کرده فلان شخص بعض دینش را وفا کرده اگر بعض دین را وفا کرده پس بعض دین را هنوز وفا نکرده آنگاه این کلمه غیر منقوص برای آن است که این توفیه توفیه کل است نه توفیة بعض توفیهای نیست که با نقص همراه باشد ما هر چه اینها استحقاق داشتند یا درخواست کردند به اینها دادیم به نصاب رسیده است در جریان عذاب هم ممکن است به نصاب برسد البته این آیه برای ایجاد یأس نیست انسان تا آخرین مرحله در رحمت را باید باز ببیند این یأس از رحمت یا کفر است یا معصیت عادی اگر «معاذ الله» انسان به جایی برسد که بگوید دیگر کسی قدرت ندارد مرا تطهیر کند و عفو کند خب این کفر است برای اینکه این انکار قدرت خداست دیگر، دیگر کسی قدرت کند مرا تطهیر کند مرا پاک کند و از من بگذرد خوب این کفر است برای اینکه قدرت الاهی لایزال است و نامتناهی است و اگر کسی به این جا نرسد خدا را مقتدر بداند بگوید دیگر ما در حدی نیستیم که توبه بکنیم و آن ادله توبه را مثلاً شامل حال ما نمیشود قبول نداشته باشد «معاذ الله» اینها خب این معصیتی است در زیرمجموعه دین این خدا و اصول کلی را قبول دارد ولی اطلاقات ادله عمومات ادله یعنی دستور او را قبول ندارد خب این هم یک مصیبتی است ذات اقدس إلاه فرمود تا آخرین لحظه توبه بالأخره حق الناس را بدهید حق الله را تأدیه کند کمبودی اگر هست خدای سبحان عفو میکند چون گفتند ﴿یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات﴾ نه من عباده یک وقت است یک کسی کار خیر انجام میدهد خب تقریباً ﴿انما یتقبل الله من المتقین﴾ اینجا جای عن نیست جای من است ﴿انا یتقبل الله من المتقین﴾ ﴿تقبل منا تقبله من﴾ «تقبل الله منک» با من استعمال میشود اما یک وقتی کمبودی است که خدا باید با تجاوز و عفو خدا آن را قبول بکند فرمود توبه بکنید اگر کمبودی بود ما میگذریم بالأخره آن مقداری که توبه کردی که توبه کردی آن تقبل منه است آن کمبودتان به عنوان تقبل عنه ما میگذریم ﴿یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات﴾ نه من عباده آن من عباده مال تقواست که ﴿انما یتقبل الله من المتقین﴾ خب یک چنین خدایی است اگر در رحمت تا آخرین لحظه باز است دلیلی ندارد که انسان ناامید باشد پس بنابراین و آیه سورهٴ مبارکهٴ زمر جلوی هر گونه یأس را گرفته است در سورهٴ مبارکهٴ زمر آیه ٥٣ به بعد این است ﴿قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا﴾ این ذنوب جمع است و محلی به الف و لام است و مؤکّد به ﴿جمیعا﴾ ﴿انه هو الغفور الرحیم﴾ خب هر گناهی حتی شرک خب بله هر گناهی حتی شرک آنکه در سورهٴ مبارکهٴ نساء دارد ﴿ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء﴾ آن مال بی توبه است آن هم فی الجمله است نه بالجمله آن قضیه موجبه جزییه است نه کلیه و مصرح است به استثنای شرک دوتا خصوصیت دارد یعنی شرک را ذات اقدس إلاه هرگز نمیآمرزد یک مادون شرک را میآمرزد اما ﴿لمن یشاء﴾ ﴿ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک﴾ اما ﴿لمن یشاء﴾ آن وقت چه کسی مشمول رحمت خدا بشود معلوم نیست تا یک فرزند صالحی انسان پیدا کند تا برای او طلب مغفرت کند تا به هزارها تا و حتی کنارش است لذا قضیه موجبه جزییه است و جز امید محصول دیگری ندارد اما آنکه موجبه کلیه است و به روی همگان باز است همین آیه سورهٴ مبارکهٴ زمر است اما محدودهاش مشخص است فرمود ﴿ان الله یغفر الذنوب جمیعا﴾ خود ذنوب جمع است محلی به الف و لام است مؤکد به جمیع است جمیع گناهان اعم از شرک و غیر شرک اما در فضای توبه این همه مشرکین بودند در صدر اسلام که توبه کردند توبهشان قبول شد مسلمان ناب شدند دیگر اگر شرک را قبول نکند با توبه خب الان شما مشرکین را دعوت میکنید به اسلام یا نه این باید توبه کند دیگر آنکه فرمود ﴿لا یغفر ان یشرک به﴾ یعنی بدون توبه و موجبه جزییه هم هست اینکه فرمود به نحو موجبه کلیه و ﴿جمیع ذنوب﴾ با توبه است برای اینکه در آیه بعد دارد بعد از اینکه فرمود ﴿ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم﴾ فرمود ﴿و انیبوا الی ربکم و اسلموا له من قبل ان یاتیکم العذاب ثمّ لا تنصرون﴾ حالا که در رحمت باز است خب بروید دیگر هر کسی هر باری دارد برود بار شرک دارد برود تطهیر بکند خودش را تطهیر بکند مادون شرک دارد برود خودش را تطهیر بکند در فضای توبه هم نسبت به گناهان موجبه کلیه است هم نسبت به مجرمین در بدون توبه هم نسبت به گناهان موجبه جزییه است و مشخص است هم نسبت به مجرمین بنابراین اینکه فرمود ﴿و انا لموفوهم نصیبهم غیر منقوص﴾ اگر ناظر به عذاب باشد خصوصاً یا بخش عذاب را هم بگیرد کما هوالحق عموماً این منافات با آن آیه ندارد آن آیه دارد هرگز روح نا امیدی در کسی ایجاد نمیکند در توبه تا آخرین لحظه باز است انسان باید برود و حقوق او را تأدیه کند بعد در همین زمینه فرمود ﴿و لقد آتینا موسی الکتاب﴾ به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون در همین سورهٴ مبارکهٴ هود داستان حضرت نوح آمده داستان حضرت ابراهیم آمده دستان حضرت لوط آمده داستان حضرت شعیب و امثال ذلک آمده بعد از همه آنها میفرماید این اختلاف بود ﴿ و لقد آتینا موسی الکتاب فاختلف فیه و لو لا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم و انهم لفی شک منه مریب﴾ ما وحی آسمانی را بوسیله موسای کلیم (سلام الله علیه) بر اینها فرستادیم اینها در آن اختلاف کردند اختلاف هم در قرآن کریم به چند قسم تقسیم شده یک اختلافی است که خدای سبحان آن را رحمت میداند و به خودش اسناد میدهد میگوید این جزء نظام احسن است هم در درون افراد این اختلاف هست هم در بیرون در بیرون حقایق مختلفند در درون استعدادها گرایشها مختلفتند یک کسی میخواهد زمین شناس باشد یک کسی میخواهد اختر شناس باشد یک کسی میخواهد دریا شناس باشد یکی میخواهد هوا شناس باشد در رشتههای علوم انسانی یک کسی میخواهد در فقه کار بکند یکی میخواهد در اصول کار کند یک کسی میخواهد فلسفه و کلام کار کند یک کسی میخواهد در ادبیات کار کند یکی در تاریخ کار کند اینها همه رحمت و برکت است هم علوم مختلف است هم گرایشها مختلف است در علوم تجربی اینطور است در علوم ریاضی اینطور است در علوم انسانی این طور است و مانند آن اینها حق است یک سلسله اختلافهایی است که اینها مقدمی است جنبه تکاملی دارد اینها هم خوب است و بد نیست حالا صاحبان یک رشته یک کسی که در رشته دریا شناسی کار میکند با یک کسی که در رشته اختر شناسی کار میکند اینها درگیر نیستند اما حالا دو نفر که در رشته دریا شناسی یا دو نفر که در رشته اختر شناسی کار میکند اینها ممکن است که اختلاف نظر داشته باشند درگیر باشند این اختلاف دوم به عنوان تضارب آراء چیز بسیار خوبی است قبل از اینکه حق روشن بشود این دو صاحب نظر با هم اختلاف علمی و نظری دارند تا معلوم شود حق چیست این را طبق بیان سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) میفرماید این اختلاف کفتیالمیزان است که یک اختلاف محمود و ممدوحی است دو پله دو کفه ترازو اینها گاهی با هم اختلاف دارند و اختلاف اینها هم اختلاف بسیار با برکتی است و هر دو حرفشان یکی است یعنی باید عدل برقرار بشود چون در کفه ترازو یک طرفش وزن میگذارند یک طرفش موزون در یک کفه سنگ میگذارند که وزن است در کفه دیگر نان و گوشت میگذارند که موزون است اینها با هم گاهی اختلاف دارند اگر وزن سنگینتر باشد موزون سبکتر باشد موزون راه خودش را ادامه میدهد میرود بالا وزن او را همراهی نمیکند میگوید من با تو هماهنگ نیستم این صاحب ترازو باید تعدیل بکند اگر وزن سبک شد موزون سنگین شد این وزن زود میرود بالا موزون با آن هماهنگی نمیکند همان سر جای خودش هست این یک اختلاف چیز بسیار خوبی است برای اینکه هر دو حرفشان این است که ما در برابر این شاهین باید عادلانه رفتار کنیم این صاحب ترازو باید وزن و موزون را هماهنگ بکند این کار کار خوبی است این اختلاف دوم این هم پر برکت اما مشکل جوامعهای دینی روی همان اختلاف سوم است آن اختلاف بعد العلم است که فرمود ما وحی فرستادیم این وحی یک دست است هم انبیای گذشته بشارت دادند برای بعدی یک بعدیها که آمدند به عنوان ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ قبلی را تصدیق کردند باور داشتند دو پس اینها باهم یکی هستند دین هم ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾ این دو دین واحد رهبران الاهی واحد این علما هستند که باید مشکل ایجاد نکنند در فضای دینی علما هم مادامی که بحثهای حوزوی دارند بحثهای دانشگاهی دارند تضارب آراء دارند اختلاف نظر دارند این رحمت و برکت است برای اینکه میخواهند حق روشن بشود نظیر آن کفتی المیزان اما بعد از اینکه معلوم شد حق با چه کسی است از آن به بعد اگر کسی خدای ناکرده «یجر النار الی قرصه» آن مشکل ایجاد میکند هم بیراهه میرود هم راه دیگران را میبندد فرمود ﴿و لقد آتینا موسی الکتاب فاختلف فیه﴾ این اختلاف سوم این این اختلاف سوم مبسوطاً هم در سورهٴ مبارکهٴ بقره گذشت هم در سوره آلعمران در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیه ٢١٣ این بود ﴿کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فی ما اختلفوا﴾ انسانهای اولی بشرهای اولیه یک دست بودند بعد اختلافات علمی و نظری پیدا شد انبیا آمدند وحی و شریعت آوردند تا به اختلافات آنها خاتمه بدهد یک عدهای پذیرفتند اختلافات را گذاشتند کنار از آن به بعد ﴿و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم﴾ از آن به بعد یک سلسله اختلافها و تحزّبهای مذمومی پدید آمد که اختلاف بعد العلم است این اختلاف بعد العلم به عنوان بغی است و ظلم است دنیا خواهی است در همین محدوده بالأخره آنهایی که اختلاف دارند یکی حق است و دیگری باطل ﴿فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق بإذنه و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم﴾ در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران هم به همین مضمون در آیه ١٩ سورهٴ مبارکهٴ آل عمران آمده است که ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾ انبیای قبلی هم اسلام آوردند اگر اختلافی بین انبیا هست در منهاج و شریعت است که ﴿لکل جعلنا شرعة و منهاجا﴾ وگرنه در خطوط کلی عقاید در خطوط کلی فقه در خطوط کلی اخلاق در خطوط کلی حقوق اینها همهاش ﴿مصدقا لما بین یدیهم﴾ وجود مبارک عیسای مسیح (سلام الله علیه) که آمد اولین کاری که کرد فرمود موسی هر چه گفت حق است بعد اینها روی عیسای مسیح (سلام الله علیه) اسناد دادن که او اهل مبارزه نبود اهل مبارزه نیست کاری با جنگ و نزاع ندارد خب حالا شاخصترین کار موسای کلیم مبارزه با فرعون بود و وجود مبارک عیسی (سلام الله علیه) که آمد به عنوان ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ آمد رویش صحه گذاشته بعد آمدند به این صورت درآوردند فرمود ﴿ان الدین عند الله الاسلام و ما اختلف الذین اوتو الکتاب﴾ آیه ١٩ سوره آل عمران ﴿و ما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم﴾ این اختلاف است که مشکل ایجاد میکند وگرنه آن اختلاف اولی بسیار خوب است هر کسی یک رشته خاص خودش را دارد و همه این رشتهها رحمت و برکت است اختلاف دوم هم به عنوان تضارب آرا که بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است «اضربوا بعض الرای ببعض» این در غرر و درر حضرت است دیگر «اضربوا بعض الرای ببعض فانه یتولد منه الصواب» از این بیان نورانی قبلاً هم به عرضتان رسید که مرحوم شیخ بهایی یک لطیفه استنباط کرده در کتاب شریف کشکول ایشان این هست که سؤال و جواب اشکال و پاسخ اینها از باب تناکح است همانطوری که اگر تناکح نباشد نکاح نباشد ازدواج نباشد نسلی تولید نخواهد شد سؤال و جواب به منزله تناکح مسائل علمی است آن وقت فروعات فراوانی متولد میشود برکات زیادی نصیب حوزهها و دانشگاهها میشود سؤال و جواب به منزله تناکج دوتا نظر است ازدواج دوتا نظر است «السؤال مونث و الجواب مذکر» این تعبیر مشابه این تعبیر در کشکول شیخ بهایی هست البته ریشهاش همان بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است پس این اختلاف سوم است که مذموم است در اینجا فرمود در آیه محل بحث فرمود ﴿فاختلف فیه و لولا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم﴾ لکن بنابر این است که هر کسی بیراهه رفت ما فوراً صاعقهای نازل بکنیم یک مدتی را مهلت میدهیم در بخشی از امور در دنیا اینها را گرفتار میکنیم و بخش اساسی و مهم و نهایی را میگذاریم برای قیامت و اگر آن بحث معاد نبود بحث قیامت نبود ما در دنیا به حساب اینها میرسیدیم ﴿و لولا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم﴾ ما بین اینها داوری میکردیم اما یوم الفصل همان یوم المعاد است که در پیش است ﴿ و انهم لفی شک منه مریب﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
- بحث خلود
- قطعا بهشت جاودانه است اما جهنم دلیل قطعی نداریم
- دائمی بودن خط حق و باطل
- توجه و امید
- فرق اختلاف رحمت و اختلاف فتنه انگیز
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فلا تک فی مریة مما یعبد هولاء ما یعبدون الا کما یعبد آباؤهم من قبل و انا لموفوهم نصیبهم غیر منقوص ٭ و لقد آتینا موسی الکتاب فاختلف فیه و لو لا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم و انهم لفی شک منه مریب ٭ و ان کلا لما لیوفینهم ربک اعمالهم و انه بما یعملون خبیر ٭ فاستَقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا انه بما تعملون بصیر﴾
جریان خلود در آیات بعدی هم مطرح است تاکنون روشن نشد که دلیل قاطعی باشد بر اینکه جهنم پایان پذیر است یا عذاب پایان پذیر است یا خلود به معنای مکث طویل است بلکه ظاهرش این است که جهنم مثل بهشت دایمی است گروهی در جهنم دایماً مخلدند و نار هم مخلد هست دایمی است و این نار هم برای آنها عذاب است نه عذب البته گروهی از جهنم خارج میشوند به عنایت و عفو الاهی و آن کسانی که ملحد نباشند و مشرک عنود نباشند و از بهشت کسی خارج نمیشود و اگر درباره بهشت سخن از استثنا مطرح است بهشت منقطع الاول است نه منقطع الاخر یعنی ممکن است یک عدهای در اوایل امر وارد بهشت نشوند برای اینکه چون ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا﴾ باید به کیفر اعمالشان برسند ولی وقتی وارد بهشت شدند دیگر از بهشت خارج نمیشوند تا کنون گفته نشد جهنم منتفی است یا عذاب به عذب تبدیل میشود آن شبهات رد شده است اما اینکه این میشود اگر شخص محدود است گناه محدود است عذاب نامحدود باشد ظلم این پاسخش داده شد که نباید از گناههای اعتقادی را با گناههای حقوقی و مالی و مانند آن که در دنیا مطرح است مقایسه کرد آن وقت دلیلی بر ظلم بودن نداریم و از طرفی نفس به جایی رسید که ثبات شد دیگر تحول در او راه ندارد بنابراین دلیل قطعی وجود ندارد که ما ظاهر این آیات را منصرف بکنیم ظاهر آیات همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ بقره بحثش گذشت ﴿و ما هم بخارجین من النار﴾ این است که یک عده حالا کم یا زیاد بالأخره نار جاودانه است عذاب جاودانه است سوخت و سوز جاودانه است یک عده هستند و خلود هم خلود شخصی است نه خلود نوعی که دایما عذاب باشد اما به شخصه عذاب نباشد هر کسی در مقطعی در جهنم باشند بعد آزاد بشوند این هم نیست بلکه یک عده واقعاً مخلدند اگر یک دلیل قطعی حالا یا عقلی یا نقلی بر خلافش اقامه بشود البته این ظاهر توجیه خواهد شد اما وقتی اقامه نشده است این ظاهر حجت است دیگر حالا تا برسیم به آیات دیگر چندین داستان از انبیا و امم گذشته همین سورهٴ مبارکهٴ هود نقل شد ذات اقدس إلاه به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید شما بدانید شما که میدانید امت اسلامی هم بداند که روش این مخالفان باطل است یک و اینها هم اولین مخالف نیستند چه اینکه آخرین مخالف هم نیستند قبل از اینها کسانی هم بودند که در برابر نبوت ملحدانه موضع گرفتند بعد از اینها هم کسانی هستند این دو اینها از یک سنخند بر اساس ﴿تشابهت قلوبهم قد﴾ سه ما با همه اینها هم یک جور عادلانه رفتار میکنیم چهار در هر مقطع تاریخی پیروزی از آنِ حق و وحی و نبوت است پنج پس جا برای تردید نیست ﴿ فلا تک فی مریة مما یعبد هولاء﴾ اینها بین الغی است و چیزی که بین الغی است شما شک نداشته باشید نه زرق و برق ظاهری اینها نشانه دوام اینهاست زیرا کسانی را ذات اقدس إلاه از بین برد که مخالفان عصر تو یک دهم قدرت آنها را نداشتند که این آیات تقریباً چند بار بازگو شد فرمود ﴿و ما بلغوا معشار ما آتیناهم﴾ یعنی این مخالفان عصر تو که الان در برابر تو موضع میگیرند اینها یک دهم قدرت پیشینیان را نداشتند درباره پیشینیان میفرماید اینها صاحب کاخهایی بودند نظیر عاد که ﴿لم یخلق مثلها فی البلاد﴾ درباره قارون هم فرمود که قارون گرچه ﴿ان مفاتحه لتنوأ بالعصبة﴾ اما قبل از قارون کسانی بودند که ﴿اشد منه قوةً و اکثر جمعا﴾ و مانند آن تنها قارون آن سرمایه دار معروف تاریخ نبود قارون هم پشت سر کسانی آمد که از او سرمایه دارتر و مقدرتر بودند بنابراین هم درباره سرمایه دارهای در عصر نزول وحی فرمود اینها یک دهم ثروت و قدرت گذشتگان را ندارند ﴿و ما بلغوا معشار ما آتیناهم﴾ یعنی آن نسلهای قبل و هم درباره نسل قبل مثل قارون فرمود ما مگر او نمیداند ما هلاک کردیم قبل از او کسانی که ﴿اشد منه قوة و اکثر جمعاً﴾ بنابراین معلوم نیست چه کسی از چه کسی مقتدرتر بود چه کسی سرمایه دار تر بود چه کسی متکاثرتر بود اینها بر اساس ﴿تشابهت قلوبهم﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ بقره بحثش گذشت اینها شبیه همند در هر مقطعی هستند در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیه 118 این است ﴿و قال الذین لا یعلمون لولا یکلّمنا الله او تاتینا آیة کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بینا الآیات لقوم یوقنون﴾ فرمود یک عدهای هستند که برای اینکه حرمت شکنی کنند و وحی الاهی را سبک تلقی کنند و بگویند این هم یک کتابی است نظیر کتابهای دیگر مؤلّفین فراوان بودند صاحبان کتاب فراوان بودند یکی از کتابها هم «معاذ الله» قرآن است در ردیف کتابهای دیگر ما هم اگر بخواهیم مثل این میآوریم ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا﴾ این دهن کجی را داشتند این حرمت شکنی را داشتند این سبک تلقی کردن را داشتند الیوم هم دارند اینطور نیست که الیوم نباشد که ذات اقدس إلاه فرمود اینها میگویند که قرآن «معاذ الله» چیزی نیست که یک کتابی است خب توآوردی ما هم اگر بخواهیم فرصت بکنیم مثل این میآوریم ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا﴾ فرمود به آنها بگو حالا شما یک نفرید اگر تمام جن و انس جمع بشوند ﴿لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا﴾ شما همینطور دهن باز کردید میگویید شما نمیدانید اصلاً چه دارید میگوید مثل اینکه کسی دهن کجی بکند بگوید این راه شیری که چیزی نیست که من هم اگر بخواهم میسازم مثل این آخر راه شیری که یک خیابان و یا یک کوی و برزن نیست که این راهی است که میلیونها ستاره است یک برخی از ستارهها چندین برابر زمینند دو خب میگویید من اگر بخواهم مثل راه شیری میسازم چیست این است که خدا فرمود به اینها بگو ﴿ما کان حدیثا یفتری﴾ اصلاً قرآن کتابی نیست که کسی بتواند مثل این حرف بزند مثل این است که شما بگویید آقا این منظومه شمسی چیزی نیست که آخر منظومه شمسی یک سماور حلبی نیست که تو بسازی که ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا﴾ همینطور گفتند الان هم همین طور میگویند تو قم هم هستند میگویند اینطور نیست منتها شما بزرگوارها باید بدانید این شیطان از هر دهنی حرف درمیآورد وقتی وجود مبارک حضرت امیر شیطان را و شیطینت شیاطین را بررسی میکند میفرماید وقتی که در درون یک گروه جا پیدا کرد این در همان خطبه چهارم پنجم نهج البلاغه است «فنظر باعینهم و فنطق بألْسنتهم» تریبون دست دیگری است اینها بلندگو آخر بلندگوی بیچاره فقط صدا را پخش میکند این که گوینده نیست که آن کسی که پشت تریبون است او دارد حرف میزند و این صدا پخش کن است فرمود اینها صدا پخش کنند آخر اینها میگویند ما هم اگر بخواهیم مثل قرآن میآوریم فرمود به آنها بگو آخر این مثل این است که شما بگویید من اگر بخواهم مثل راه شیری میآورم آخر شما میدانید راه شیری چیست یعنی چندین میلیون ستاره بعضی از ستارهها هم چندین برابر کره زمین همین طوری نشستی میگویی من هم اگر بخواهم مثل راه شیری میآورم یعنی چه فرمود ﴿ما کان حدیثا یفتری﴾ الان تمام جن و انس جمع بشوند مگر میتوانند مثل راه شیری خلق بکنند فرمود اولین و آخرین جمع بشوند نمیتوانند مثل این قرآن بیاورند ﴿لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله﴾ پیامبر تو شک نکن که شک نمیکنی به اینها بگو این حرفها همیشه بود و هست و خواهد بود در آیه ١١٨ سورهٴ مبارکهٴ بقره که بحثش گذشت فرمود ﴿و قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله﴾ خب اگر حق است خدا چرا با ما حرف نمیزند آخر مگر پیامبر شدن به مقام ﴿دنی فتدلی﴾ کار آسانی است که هر کسی بگوید چرا با ما حرف نمیزند چرا ما را راه نمیدهد ﴿لولا یکلمنا الله او تاتینا آیة کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم﴾ در اینجا میفرماید ﴿ فلا تک فی مریة مما یعبد هولاء﴾ این روش نابخردانهای که اینها دارند شماها را به شک نیندازد قبل از اینها گروهی بودند این چنین بعد از اینها هم گروهی میآیند این چنین ﴿ فلا تک فی مریة مما یعبد هولاء ما یعبدون الا کما یعبد آباؤهم من قبل﴾ اینها نظیر نسل قبلی فکر میکنند منظور از این آباء تنها آباء نسبی نیست آن چه که در سورهٴ مبارکهٴ مومنون آمده است آباء گذشته یاد کرده است آیه ٦٨ سورهٴ مبارکهٴ مؤمنون این است ﴿مستکبرین به سامرا تهجرون ٭ أفلم یدّبروا القول ام جاءهم مالم یات آباءهم الاولین﴾ این آباء اولین یعنی نسل قبلی آباء تاریخی اینها نه آباء نسبی اینها بالأخره نسل قبل آباء نسل بعدند نه اینکه تک تک آنها پدران تک تک اینها هستند نه بعضیها پدر زیدند بعضیها پدر عمرواند همین طور تعبیر به ﴿آبائهم الاولین﴾ کرده اینجا هم که فرمود ﴿کما یعبد آباؤهم﴾ هم آباء نسبی اینها هم آبائ تاریخی اینها این فعل مضارع برای آن است که اینها ﴿کما یعبد﴾ یعنی کما کان یعبد که روش مستمر آنها را ذکر میکند وگرنه آنها گذشتهاند و رخت بربستند و در ماضی بود آن ترسیم و تصویر گذشته تاریخ است پس جا برای شک نیست ﴿و انا لموفوهم نصیبهم غیر منقوص﴾ اینها یک حقی دارند یک بهرهای دارند و ما هم حق و بهره اینها را دادیم و میدهیم اینها خواستند انبیا نازل بشود حقشان بود ما فرستادیم خواستند عقلشان شکوفا بشود ما بوسیله انبیا که «وَ یثیروا لهم دفائن العقول» شکوفا کردیم یک فطرتی که نهادینه باشد با ایشان باشد همیشه باشد در هر جایی باشد به آنها دادیم این حق آنهاست برای اینکه انسان همیشه که در حوزه و دانشگاه نیست همه هم که توفیق حوزوی و دانشگاهی شدن را ندارند یک ترازویی باید در درون همه باشد که بفهمد حق چیست باطل چیست این را خدا به همه داد فرمود﴿و الهمها فجورها و تقویٰها﴾ آن بقیه که جزء بخشهای نظری است و در دسترس همگان نیست اگر کسی جاهل قاصر بود «رفع ... و ما لا یعلمون» دیگر عقاب نمیشود که آن خطوط کلی دین را خدای سبحان به همه رساند آن میزان سیار را هم که فطرت است به همه داده است این مال استحقاقهای آنها چه از درون چه از بیرون چه از فطرت چه از وحی حجتهایی که میخواهد زایل بشود ﴿معذرة الی ربکم﴾ ما به اینها دادیم هیچ نصیبی نماند که ما به اینها ندهیم میماند مسئله کیفر کیفر اینها را هم کاملاً به اینها میچشانیم این طور نیست که اینها همیشه بتوانند از رحمت استفاده کنند و مشمول قهر الاهی نباشند جناب زمخشری در کشاف دارد که این غیر منقوص هم میتواند جنبه تأسیسی هم داشته باشد چه اینکه جنبه تأکیدیاش هم گفته شد این که فرمود ﴿و انا لموفوهم نصیبهم﴾ این نصیب به هر سه معنا میتواند باشد نصیب فطری نصیب ارسال رسل و انزال کتب نصیب رحمت بالغه الاهی و نصیب قهر و غضب جامع اینها میشود اراده بشود اما توفیه با غیر منقوص یک جا جمع شد که فرمود ﴿ و انا لموفوهم نصیبهم غیر منقوص﴾ ما چیزی را کم نمیگذاریم بیان جناب زمخشری این است که توفیه اگر نسبت به تمام حق باشد خب البته غیر منقوص میشود تأکید ولی چون توفیه گاهی به لحاظ تمام حق است گاهی به لحاظ بعض حق میگویند فلان شخص تمام دینش را وفا کرده فلان شخص بعض دینش را وفا کرده اگر بعض دین را وفا کرده پس بعض دین را هنوز وفا نکرده آنگاه این کلمه غیر منقوص برای آن است که این توفیه توفیه کل است نه توفیة بعض توفیهای نیست که با نقص همراه باشد ما هر چه اینها استحقاق داشتند یا درخواست کردند به اینها دادیم به نصاب رسیده است در جریان عذاب هم ممکن است به نصاب برسد البته این آیه برای ایجاد یأس نیست انسان تا آخرین مرحله در رحمت را باید باز ببیند این یأس از رحمت یا کفر است یا معصیت عادی اگر «معاذ الله» انسان به جایی برسد که بگوید دیگر کسی قدرت ندارد مرا تطهیر کند و عفو کند خب این کفر است برای اینکه این انکار قدرت خداست دیگر، دیگر کسی قدرت کند مرا تطهیر کند مرا پاک کند و از من بگذرد خوب این کفر است برای اینکه قدرت الاهی لایزال است و نامتناهی است و اگر کسی به این جا نرسد خدا را مقتدر بداند بگوید دیگر ما در حدی نیستیم که توبه بکنیم و آن ادله توبه را مثلاً شامل حال ما نمیشود قبول نداشته باشد «معاذ الله» اینها خب این معصیتی است در زیرمجموعه دین این خدا و اصول کلی را قبول دارد ولی اطلاقات ادله عمومات ادله یعنی دستور او را قبول ندارد خب این هم یک مصیبتی است ذات اقدس إلاه فرمود تا آخرین لحظه توبه بالأخره حق الناس را بدهید حق الله را تأدیه کند کمبودی اگر هست خدای سبحان عفو میکند چون گفتند ﴿یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات﴾ نه من عباده یک وقت است یک کسی کار خیر انجام میدهد خب تقریباً ﴿انما یتقبل الله من المتقین﴾ اینجا جای عن نیست جای من است ﴿انا یتقبل الله من المتقین﴾ ﴿تقبل منا تقبله من﴾ «تقبل الله منک» با من استعمال میشود اما یک وقتی کمبودی است که خدا باید با تجاوز و عفو خدا آن را قبول بکند فرمود توبه بکنید اگر کمبودی بود ما میگذریم بالأخره آن مقداری که توبه کردی که توبه کردی آن تقبل منه است آن کمبودتان به عنوان تقبل عنه ما میگذریم ﴿یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات﴾ نه من عباده آن من عباده مال تقواست که ﴿انما یتقبل الله من المتقین﴾ خب یک چنین خدایی است اگر در رحمت تا آخرین لحظه باز است دلیلی ندارد که انسان ناامید باشد پس بنابراین و آیه سورهٴ مبارکهٴ زمر جلوی هر گونه یأس را گرفته است در سورهٴ مبارکهٴ زمر آیه ٥٣ به بعد این است ﴿قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا﴾ این ذنوب جمع است و محلی به الف و لام است و مؤکّد به ﴿جمیعا﴾ ﴿انه هو الغفور الرحیم﴾ خب هر گناهی حتی شرک خب بله هر گناهی حتی شرک آنکه در سورهٴ مبارکهٴ نساء دارد ﴿ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء﴾ آن مال بی توبه است آن هم فی الجمله است نه بالجمله آن قضیه موجبه جزییه است نه کلیه و مصرح است به استثنای شرک دوتا خصوصیت دارد یعنی شرک را ذات اقدس إلاه هرگز نمیآمرزد یک مادون شرک را میآمرزد اما ﴿لمن یشاء﴾ ﴿ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک﴾ اما ﴿لمن یشاء﴾ آن وقت چه کسی مشمول رحمت خدا بشود معلوم نیست تا یک فرزند صالحی انسان پیدا کند تا برای او طلب مغفرت کند تا به هزارها تا و حتی کنارش است لذا قضیه موجبه جزییه است و جز امید محصول دیگری ندارد اما آنکه موجبه کلیه است و به روی همگان باز است همین آیه سورهٴ مبارکهٴ زمر است اما محدودهاش مشخص است فرمود ﴿ان الله یغفر الذنوب جمیعا﴾ خود ذنوب جمع است محلی به الف و لام است مؤکد به جمیع است جمیع گناهان اعم از شرک و غیر شرک اما در فضای توبه این همه مشرکین بودند در صدر اسلام که توبه کردند توبهشان قبول شد مسلمان ناب شدند دیگر اگر شرک را قبول نکند با توبه خب الان شما مشرکین را دعوت میکنید به اسلام یا نه این باید توبه کند دیگر آنکه فرمود ﴿لا یغفر ان یشرک به﴾ یعنی بدون توبه و موجبه جزییه هم هست اینکه فرمود به نحو موجبه کلیه و ﴿جمیع ذنوب﴾ با توبه است برای اینکه در آیه بعد دارد بعد از اینکه فرمود ﴿ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم﴾ فرمود ﴿و انیبوا الی ربکم و اسلموا له من قبل ان یاتیکم العذاب ثمّ لا تنصرون﴾ حالا که در رحمت باز است خب بروید دیگر هر کسی هر باری دارد برود بار شرک دارد برود تطهیر بکند خودش را تطهیر بکند مادون شرک دارد برود خودش را تطهیر بکند در فضای توبه هم نسبت به گناهان موجبه کلیه است هم نسبت به مجرمین در بدون توبه هم نسبت به گناهان موجبه جزییه است و مشخص است هم نسبت به مجرمین بنابراین اینکه فرمود ﴿و انا لموفوهم نصیبهم غیر منقوص﴾ اگر ناظر به عذاب باشد خصوصاً یا بخش عذاب را هم بگیرد کما هوالحق عموماً این منافات با آن آیه ندارد آن آیه دارد هرگز روح نا امیدی در کسی ایجاد نمیکند در توبه تا آخرین لحظه باز است انسان باید برود و حقوق او را تأدیه کند بعد در همین زمینه فرمود ﴿و لقد آتینا موسی الکتاب﴾ به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون در همین سورهٴ مبارکهٴ هود داستان حضرت نوح آمده داستان حضرت ابراهیم آمده دستان حضرت لوط آمده داستان حضرت شعیب و امثال ذلک آمده بعد از همه آنها میفرماید این اختلاف بود ﴿ و لقد آتینا موسی الکتاب فاختلف فیه و لو لا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم و انهم لفی شک منه مریب﴾ ما وحی آسمانی را بوسیله موسای کلیم (سلام الله علیه) بر اینها فرستادیم اینها در آن اختلاف کردند اختلاف هم در قرآن کریم به چند قسم تقسیم شده یک اختلافی است که خدای سبحان آن را رحمت میداند و به خودش اسناد میدهد میگوید این جزء نظام احسن است هم در درون افراد این اختلاف هست هم در بیرون در بیرون حقایق مختلفند در درون استعدادها گرایشها مختلفتند یک کسی میخواهد زمین شناس باشد یک کسی میخواهد اختر شناس باشد یک کسی میخواهد دریا شناس باشد یکی میخواهد هوا شناس باشد در رشتههای علوم انسانی یک کسی میخواهد در فقه کار بکند یکی میخواهد در اصول کار کند یک کسی میخواهد فلسفه و کلام کار کند یک کسی میخواهد در ادبیات کار کند یکی در تاریخ کار کند اینها همه رحمت و برکت است هم علوم مختلف است هم گرایشها مختلف است در علوم تجربی اینطور است در علوم ریاضی اینطور است در علوم انسانی این طور است و مانند آن اینها حق است یک سلسله اختلافهایی است که اینها مقدمی است جنبه تکاملی دارد اینها هم خوب است و بد نیست حالا صاحبان یک رشته یک کسی که در رشته دریا شناسی کار میکند با یک کسی که در رشته اختر شناسی کار میکند اینها درگیر نیستند اما حالا دو نفر که در رشته دریا شناسی یا دو نفر که در رشته اختر شناسی کار میکند اینها ممکن است که اختلاف نظر داشته باشند درگیر باشند این اختلاف دوم به عنوان تضارب آراء چیز بسیار خوبی است قبل از اینکه حق روشن بشود این دو صاحب نظر با هم اختلاف علمی و نظری دارند تا معلوم شود حق چیست این را طبق بیان سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) میفرماید این اختلاف کفتیالمیزان است که یک اختلاف محمود و ممدوحی است دو پله دو کفه ترازو اینها گاهی با هم اختلاف دارند و اختلاف اینها هم اختلاف بسیار با برکتی است و هر دو حرفشان یکی است یعنی باید عدل برقرار بشود چون در کفه ترازو یک طرفش وزن میگذارند یک طرفش موزون در یک کفه سنگ میگذارند که وزن است در کفه دیگر نان و گوشت میگذارند که موزون است اینها با هم گاهی اختلاف دارند اگر وزن سنگینتر باشد موزون سبکتر باشد موزون راه خودش را ادامه میدهد میرود بالا وزن او را همراهی نمیکند میگوید من با تو هماهنگ نیستم این صاحب ترازو باید تعدیل بکند اگر وزن سبک شد موزون سنگین شد این وزن زود میرود بالا موزون با آن هماهنگی نمیکند همان سر جای خودش هست این یک اختلاف چیز بسیار خوبی است برای اینکه هر دو حرفشان این است که ما در برابر این شاهین باید عادلانه رفتار کنیم این صاحب ترازو باید وزن و موزون را هماهنگ بکند این کار کار خوبی است این اختلاف دوم این هم پر برکت اما مشکل جوامعهای دینی روی همان اختلاف سوم است آن اختلاف بعد العلم است که فرمود ما وحی فرستادیم این وحی یک دست است هم انبیای گذشته بشارت دادند برای بعدی یک بعدیها که آمدند به عنوان ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ قبلی را تصدیق کردند باور داشتند دو پس اینها باهم یکی هستند دین هم ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾ این دو دین واحد رهبران الاهی واحد این علما هستند که باید مشکل ایجاد نکنند در فضای دینی علما هم مادامی که بحثهای حوزوی دارند بحثهای دانشگاهی دارند تضارب آراء دارند اختلاف نظر دارند این رحمت و برکت است برای اینکه میخواهند حق روشن بشود نظیر آن کفتی المیزان اما بعد از اینکه معلوم شد حق با چه کسی است از آن به بعد اگر کسی خدای ناکرده «یجر النار الی قرصه» آن مشکل ایجاد میکند هم بیراهه میرود هم راه دیگران را میبندد فرمود ﴿و لقد آتینا موسی الکتاب فاختلف فیه﴾ این اختلاف سوم این این اختلاف سوم مبسوطاً هم در سورهٴ مبارکهٴ بقره گذشت هم در سوره آلعمران در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیه ٢١٣ این بود ﴿کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فی ما اختلفوا﴾ انسانهای اولی بشرهای اولیه یک دست بودند بعد اختلافات علمی و نظری پیدا شد انبیا آمدند وحی و شریعت آوردند تا به اختلافات آنها خاتمه بدهد یک عدهای پذیرفتند اختلافات را گذاشتند کنار از آن به بعد ﴿و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البینات بغیا بینهم﴾ از آن به بعد یک سلسله اختلافها و تحزّبهای مذمومی پدید آمد که اختلاف بعد العلم است این اختلاف بعد العلم به عنوان بغی است و ظلم است دنیا خواهی است در همین محدوده بالأخره آنهایی که اختلاف دارند یکی حق است و دیگری باطل ﴿فهدی الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق بإذنه و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم﴾ در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران هم به همین مضمون در آیه ١٩ سورهٴ مبارکهٴ آل عمران آمده است که ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾ انبیای قبلی هم اسلام آوردند اگر اختلافی بین انبیا هست در منهاج و شریعت است که ﴿لکل جعلنا شرعة و منهاجا﴾ وگرنه در خطوط کلی عقاید در خطوط کلی فقه در خطوط کلی اخلاق در خطوط کلی حقوق اینها همهاش ﴿مصدقا لما بین یدیهم﴾ وجود مبارک عیسای مسیح (سلام الله علیه) که آمد اولین کاری که کرد فرمود موسی هر چه گفت حق است بعد اینها روی عیسای مسیح (سلام الله علیه) اسناد دادن که او اهل مبارزه نبود اهل مبارزه نیست کاری با جنگ و نزاع ندارد خب حالا شاخصترین کار موسای کلیم مبارزه با فرعون بود و وجود مبارک عیسی (سلام الله علیه) که آمد به عنوان ﴿مصدقا لما بین یدیه﴾ آمد رویش صحه گذاشته بعد آمدند به این صورت درآوردند فرمود ﴿ان الدین عند الله الاسلام و ما اختلف الذین اوتو الکتاب﴾ آیه ١٩ سوره آل عمران ﴿و ما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم﴾ این اختلاف است که مشکل ایجاد میکند وگرنه آن اختلاف اولی بسیار خوب است هر کسی یک رشته خاص خودش را دارد و همه این رشتهها رحمت و برکت است اختلاف دوم هم به عنوان تضارب آرا که بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است «اضربوا بعض الرای ببعض» این در غرر و درر حضرت است دیگر «اضربوا بعض الرای ببعض فانه یتولد منه الصواب» از این بیان نورانی قبلاً هم به عرضتان رسید که مرحوم شیخ بهایی یک لطیفه استنباط کرده در کتاب شریف کشکول ایشان این هست که سؤال و جواب اشکال و پاسخ اینها از باب تناکح است همانطوری که اگر تناکح نباشد نکاح نباشد ازدواج نباشد نسلی تولید نخواهد شد سؤال و جواب به منزله تناکح مسائل علمی است آن وقت فروعات فراوانی متولد میشود برکات زیادی نصیب حوزهها و دانشگاهها میشود سؤال و جواب به منزله تناکج دوتا نظر است ازدواج دوتا نظر است «السؤال مونث و الجواب مذکر» این تعبیر مشابه این تعبیر در کشکول شیخ بهایی هست البته ریشهاش همان بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است پس این اختلاف سوم است که مذموم است در اینجا فرمود در آیه محل بحث فرمود ﴿فاختلف فیه و لولا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم﴾ لکن بنابر این است که هر کسی بیراهه رفت ما فوراً صاعقهای نازل بکنیم یک مدتی را مهلت میدهیم در بخشی از امور در دنیا اینها را گرفتار میکنیم و بخش اساسی و مهم و نهایی را میگذاریم برای قیامت و اگر آن بحث معاد نبود بحث قیامت نبود ما در دنیا به حساب اینها میرسیدیم ﴿و لولا کلمة سبقت من ربک لقضی بینهم﴾ ما بین اینها داوری میکردیم اما یوم الفصل همان یوم المعاد است که در پیش است ﴿ و انهم لفی شک منه مریب﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است