- 678
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش پنجم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش پنجم
- تفسیر شقی و سعید
- خلود کفار و مشرکین
- جواب برخی شبهات
- عذاب اخروی
- جزای کامل اخروی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم ﴿یوم یأت لاتلکم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا فی الجنة خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
بعد از اینکه فرمود همه در روز قیامت حاضرند ﴿یوم مجموع له الناس﴾ و فرمود این روز آمدنی است و قطعی است ﴿و ما نوخره الا لاجل معدود﴾ بعضی از احکام رسمی آن روز را ذکر فرمود و آن این است که هیچ کسی حق حرف ندارد تکوینا توان سخن گفتن ندارد مگر به اذن خدا یک بخشی از این ﴿لا تکلم نفس الا باذنه﴾ به توحید افعالی برمیگردد که الان هم در نظام تکوین همین طور است هیچ کسی کاری انجام نمیدهد مگر به اذن تکوینی خدا یک بحث تفسیری هم مربوط به سوالهایی است که در قرآن کریم راجع به اهل قیامت مطرح است که در بعضی از آیات دارد اینها مورد سؤال قرار میگیرند سؤال یعنی بازخواست ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾ از آنها بازخواست کنید در بعضی از آیات دارد که ﴿لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ در بعضی از آیات دارد که اینها ﴿یتسائلون یتراوبون﴾ در بعضی از آیات دارد که ﴿الیوم نختم علی افواههم﴾ این آیات توجیهشان به همان تعدد موقف و مانند آن ارائه شده است اما مسئله ﴿لاتکلم نفس الا باذنه﴾ یک پیام دیگری دارد که سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) مبسوطا آن را بیان کردند این آیاتی که درباره سؤال هست بعضی نفی میکنند بعضی اثبات میکنند این را جناب فخر رازی و دیگران دوتا جواب برایش ذکر کردند یکی اینکه ناظر به تعدد موقف است که جواب معروفی است که در بعضی از مواقف سؤال میشود در بعضی از مواقف سؤال نمیشود نظیر همین ایستهای بازرسی که یک جایی نگاه میدارند سؤال میکنند یک جا آزادند جواب دیگر این است که آنجا که فرمود اینها سؤال نمیشوند برای این است که نتیجه عملشان مشخص است ﴿یعرف المجرمون بسیماهم﴾ و غیر از حق هم نمیتوانند بگویند جواب باطل ارائه کنند این چنین نیست آنگاه برمیخوریم به آیاتی که اینها جواب باطل میدهند دروغ میگویند نظیر آنچه در سوره انعام بود که آنها گفتند ﴿و الله ربّنا ما کنا مشرکین﴾ پاسخ اینگونه از آیات این است که این ظهور ملکات آنهاست اینها در حقیقت جواب نیست اینها ظهور همان ملکات است ﴿فیحلفون له کما یحلفون لکم﴾ و مانند آن عمده این است که این تقسیمی که برای ناس شده است که فرمود ﴿یوم مجموع له الناس﴾ بعد میفرماید ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ این ضمیر منهم به همه آن الناس برمیگردد یا به بعض برمیگردد یعنی جمیع کسانی که در قیامت هستند اینها دو قسماند بعضی شقیاند بعضی سعیدند آنها که سعیدند مخلَّد در بهشتاند آنها که شقیاند مخلَّد در نارند یا نه به قرینه خاص و به دلیل لبّی متّصل این «منهم» برمیگردد به آن ناسی که مسئولاند افرادی که در قیامت حاضرند ﴿قل ان الاولین و الاخرین ٭ لمجموعون الی میقات یوم معلوم﴾ هم کودکان غیر ممیز هستند هم کودکان ممیز نیستند هم مجانین هستند هم مستضعفان فکری هستند هم افراد بالغِ مسئول همه حاضرند و هم اصحاب اعراف این «منهم» به آن الناس با این وسعت برمیگردد یعنی هر فرد فرد یا شقی است که مخلَّد در نار است یا سعید است که مخلَّد در بهشت است یا نه این «منهم» به بعضی از آن ناس برمیگردد یعنی آنهایی که مسئولاند مسئولیتشان هم به این است که یا کافر بودند یا مسلمانِ فاسق این نمیتواند به همه برگردد به آن الناس بالقول المطلق برگردد زیرا مجنونها که نه سعیدند نه شقی البته مشمول رحمت الاهیاند اما از نظر ﴿لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت﴾ بشوند سعید یا شقی از این قبیل نیست کودکان غیر ممیز هم نه سعیدند نه شقی به این معنا گرچه مشمول رحمت الاهیاند نوجوانهای ممیّز غیر بالغ آنها سعید و شقی به این معنا نیستند که بعضی هایشان مخلَّد در بهشت باشند بعضی هایشان مخلَّد در جهنم این چنین نیست شقی به آن معنا نیستند سعید به این معنا هم نیستند گرچه مشمول رحمت الاهیاند و به بهشت وارد میشوند مستضعفان فکری هم همین طورند آنهایی که در منطقههای دوردست هستند و احکام الاهی به آنها نرسیده است ﴿لیهلک من هلک عن بینة و یحیٰی من حیّ عن بینة﴾ شدند بر اساس حدیث رفع که «رفع ...و ما لا یعلمون» اینها شقی با شند که مخلَّد در نار باشند این چنین نیست گرچه بر اساس سبقت رحمت الاهی بر غضب همه اینها که نام برده شد مشمول رحمت الاهیاند و در قیامت متنعماند اما سعیدی باشند در قبال سعید شقی باشند در قبال سعید محکوم به خلود این چنین نیست سؤال: ... جواب: نه برای اینکه «القلم رفع... حتی یحتلم» این بشود مخلَّد در نار این چنین نیست البته مسئلهای که دیه بر عاقله است چون عمده خطاست و خطا هم دیه بر عاقل است دیه باید داده بشود تنبیه تعزیری میشود و مانند آن بر فرض هم در قیامت جهنم برود منقطع الاخر است این چنین خواهد بود اما حالا یک کسی مخلَّد در نار باشد این تا بالغ نباشد و مکلَّف نباشد نیست سؤال: ... جواب: بالأخره اگر کسی قلم تکلیف بر او وضع نشده است «القلم رفع عن الصبى حتی یحتلم» این شقی باشد که مخلَّد در نار باشد این چنین نیست البته از خیلی از فضایل محروم میشود حرفی در آن نیست احکام دیه که حکم دنیایی است هم بر او بار میشود غرض آن است که اینها اگر کار خیری کردند کار خیرشان مقبول است خدا پاداش میدهد برای اینکه حدیث رفع چه رفع امور تسعه نه رفع قلم اینها امتنانی است و حدیث امتنانی آن سیئات را برمیدارد نه حسنات را یعنی اگر صبی کار خوبی کرد یقیناً خدای سبحان به او پاداش میدهد اینکه فرمود «رفع القلم عن ثلاث عن الصبی حتی یحتلم» یعنی قلم معصیت و کفر و الحاد این گونه از امور برداشته شد وگرنه عبادات صبیّ همان طوری که ملاحظه میفرمایید مشروع است صحیح است هم درجات او بالا میرود هم برای پدر و مادر او صواب مینویسند و مانند آن اما همین حدیث رفع یا حدیث رفع قلم اینها نسبت به آن آیاتی که دارد ﴿لا یکلف الله نفسا الا وسعها﴾ آن محدوده تکلیف است اصلاً لایکلف ناظر به افراد مکلف است آن قصور دارد از اینکه نابالغ را شامل بشود حالا بر فرض سؤال: ... جواب: حالا آن هم اشاره میشود اگر به آیات سورهٴ مبارکهٴ بقره و مانند آن استشهاد میشود لا یکلف، لا یکلف این در محور تکلیف است قهراً نابالغ را شامل نمیشود اگر ما یک آیهای داشته باشیم یا روایتی داشته باشیم که مطلق باشد یا عام باشد حدیث رفع قلم یا رفع امور تسعه مخصِّص یا مقیِّد آن اطلاقات و عمومات است مطلب بعدی آن است که چون اینها حدیث رفع لسانشان لسان امتنان است فقط سیئات را برمیدارند نه حسنات را هر کار خیری اگر کودک انجام داد صبی نابالغ انجام داد ترفیع درجه است در نامه عملش نوشته میشود برای والدینش طلب مغفرت میشود و مانند آن اما سیئهای که مرتکب شده است احکام وضعی آن که دیه باشد بر عاقله هست و مانند آن اما حالا او شقی بشود که مخلَّد در نار باشد این نه برای مستضعف فکری هست نه برای صبی ممیز غیر بالغ هست مستضعفان فکری هم همین طورند آنهایی که دسترسی ندارند حجت خدا بر آنها تمام نشده البته هر کار خیری که برابر راهنمایی عقلی انجام بدهند مقبول است ترفیع درجه دارد بین حسنه و سیئه خیلی فرق است خدای سبحان سیئات را نمینویسد برای آنکه حجت بر آنها بالغ نشده اما حسنات را براساس آن لطفی که دارد و همان حجج عقلی که دارد مینویسد و اگر کسی که مستضعف فکری است برابر همان دلیل عقلی خود که چیزی را میفهمد خلاف است اگر آنها را که خلاف است مرتکب بشود او هم یقیناً به همان مقدار که حجت خدا بر او بالغ شده است کیفر میبیند اما بسیاری از احکام به وسیله کتاب و سنت باید برسد اگر این کتاب و سنت به او نرسد آن دیگر شقی ابدی نخواهد شد پس مقسَم انسانِ مسئول است که این انسانِ مسئول دو قسم است بعضیها سعید ابدیاند بعضی شقی ابدی کودک ممیّز که باشد هر کار خلافی هم انجام بدهد به حدی نمیرسد که این بشود شقی ابدی زیرا ذات اقدس الاه از او ایمان نخواسته است به همان مقداری که عقلش تشخیص میدهد به همان مقدار البته باید به فضیلت احترام بگذارد و عمل بکند ترفیع درجه پیدا کند سؤال: ... جواب: بله این ضمیر به ناس برمیگردد منتها با استخدام یعنی ناس مسئول وگرنه ناس هستند دیگر ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ سؤال: ... جواب: بله غرض آن است که این «منهم» که منْ منِ تبعیض است ضمیر هم به ناس برمیگردد اما ناس مسئول نه بعض الناس شقی ابداً بعض الناس سعید ابداً و لا ثالث لهما این نیست سؤال: ... جواب: چون در صدد بیان است تحدید است دیگر مفهوم دارد اگر بفرماید ناس بعد بگوید منهم کذا و کذا یعنی لا ثالث لهما اگر مقسَم کل ناس باشد و این هم در صدد تحدید است خب مفهوم دارد یعنی لا ثالث لهما اما اگر مقسَم ناسِ مسئول باشد نه مطلق کسانی که در قیامت هستند آن وقت محذوری ندارد آنی که جناب فخر رازی نقل میکند و بعد هم خودش پاسخ میدهد مشکل مسئله اعراف است اعرافیون کسانیاند که اهل بهشت و جهنم نیستند در بین هستند تا مشمول رحمت الاهی بشوند این را هم ممکن است که خدای سبحان مشمول این قرار بدهد خب بعضی از آنها به این صورتاند بعضی از آنها به این صورت آنهایی که متساویالاعمالند منتظرند تا حکم الاهی بیاید آنها کسانیاند که ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سیءا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ توبه چند گروه را مشخص فرمود یعنی آنها که وارد صحنه معاد میشوند از آیه صد به بعد سورهٴ مبارکهٴ توبه که بحثش گذشت این بود یک عده به عنوان ﴿و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصارند﴾ هستند یک، یک عده به عنوان ﴿و الذین اتبعوهم باحسان﴾اند که ﴿رضی الله عنهم و رضوا عنه و أعد لهم جنات تجری تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوز العظیم﴾ این دو گروه، سه ﴿و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدینة مردوا علی النفال لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب عظیم﴾ و چهار ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیءا﴾ اینها چه هستند اینها نه شقیاند نه سعید برای اینکه هم معصیت دارند هم ثواب دارند تعادل شده تساوی شده بر اساس سبقت رحمت الاهی سعه لطف الاهی اینجا فرمود ﴿عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم﴾ این تفصیل سه چهار قسمی با آنچه را که در آیه محل بحث آمده میتواند هماهنگ باشد برای اینکه جریان اصحاب اعراف اینها ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سیءا﴾ ذاتاً آن گونه نیستند که بشوند سعید ابد یا شقی ابد اما ﴿عسی الله ان یتوب علیهم﴾ ممکن است مشمول لطف الاهی بشوند در سورهٴ مبارکهٴ اعراف هم آن آیات خوانده شد که ﴿و علی الاعراف رجال﴾ این و علی الاعراف رجال دو گروهاند که در گروه اعراف حضور دارند یک عده همین افرادیاند که ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سیءا﴾ هنوز روشن نیست که حکم الاهی چه خواهد بود یک عده هم آن فرمانروایان اعرافاند که ﴿و علی الاعراف رجال﴾ اینها که مشرف بر اعرافند اینها کسانیاند که به اذن خدا فرمانروایی دارند و دستور میدهند به اینها میگویند ﴿أهولاء الذین﴾ اینها کسانیاند که شما فکر میکردید که اینها اهل بهشت نیستند اینها اهل دوزخاند به کفار خطاب میکنند که شما خیال کردید اینها اهل سعادت نیستند ﴿ادخلوا الجنة﴾ خب اینها طبق روایات ما وجود مبارک اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند اینها کسانیاند که به اذن ذات اقدس إلاه فرمانروایی آن روز را به عهده دارند اینها جزء مدبرات آن روزند اینها که خب بالاتر از ملائکهاند اگر ملائکه جزء مدبرات امراند اینها که معلم ملائکهاند خب به طریق اولا مدبّر امرند آن روز به اذن ذات اقدس الاه تدبیر این بخش به عهده آنهاست که اینها فرمان صادر میکنند به این اصحابِ اعرافی که هنوز تکلیفشان روشن نشده میفرمایند وارد بهشت بشوید مشمول رحمت الاهی هستید خب قبل از ورود بهشت اینها حکمشان به سعادت و شقاوت معلوم نبود چون ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سیءا﴾ غرض آن است که جمعبندی نهایی نسبت به افراد مسئول یا سعادت است یا شقاوت افراد غیر مسئول کسانیاند که مشمول این تقسیم نیستند اصحاب اعراف مشمول هستند ولی سرانجام اهل بهشت خواهند بود بعد فرمود ﴿فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق﴾ وجوه فراوانی برای زفیر و شهیق گفته شده که هم فرو بردن را میگویند زفیر هم برآمدن را چون یک وجه این است که آنکه برمیآید آن شهیق است برای اینکه کوههای مرتفع را میگویند جبال شاهقه آنکه فرو میرود زفیر است آن معانی که قبلاً نقل شد این بود که آنکه برمیآید زفیر است آن تهِ این صدای فرو رفته آن شهیق است چند وجه در این کتاب لغت و تفسیر برای زفیر و شهیق یاد شده منتها جامعش این است که یک وقت انسان خوشحال است این دمی است که فرو میبرد و برمیآورد یک وقت در حالت عادی است یک وقتی غمناک و غمگین است این زفیر و شهیق را گفتند مربوط به آن حالت غمش است خب ﴿فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق﴾ این حالت غمگین آنها در جهنم است ﴿خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک﴾ در جریان عذاب کفار و ملحدان دو قول است قول معروف این است که اینها مخلَّدند قول غیر معروف که گروهی آن را هم پذیرفتند این است که اینها عذابشان منقطع الاخر است ابدی نیست اینها که قائلند به اینکه عذابشان ابدی است خب آیات فراوانی است ﴿و ما هم بخارجین من النار﴾ ﴿خالدین فیها ابدا﴾ ﴿ماکثین فیه ابدا﴾ آیاتی که از ابدیت خبر میدهد کم نیست اما آنهایی که قائلند به اینکه عذاب این گروه مخلَّد نیست دائم نیست منقطع الاخر است هم به دلیل عقلی تمسک کردند هم به دلیل نقلی دلیل عقلیشان این است که خب اینها یک مدت معینی گناه کردند حالا یا هفتاد سال یا صدسال معصیت کردند و محدوده جرم آنها مشخص است اگر قتل نفس کردند مشخص است اگر هدم دیار کردند مشخص است ﴿و یهلک الحرث و النسل﴾ شد مشخص است محدود است بالأخره معصیتِ اینها محدود عمر اینها محدود کیفر اینها هم باید محدود باشد عذاب محدود با کیفر نامحدود سازگار نیست و خدای سبحان هم که در قرآن وعده داده است درباره دوزخیان فرمود ﴿جزاءً وفاقا﴾ این ﴿جزاء وفاقا﴾ یک جا در قرآن آمده آن هم مخصوص کفار است که جزای کفار وفق معصیت آنهاست نه جزای مومنین جزای مومنین که ﴿من جاء بالحسنه فله عشر امثالها﴾ است ﴿جزاء وفاقا﴾ نیست ﴿و الله یزید لمن یشاء﴾ است ﴿و الله واسع علیم﴾ است ﴿یضاعف لمن یشاء﴾ است درباره مومنین که ندارد ﴿جزاء وفاقا﴾ درباره مومنین جزای مضاعف دارد عشر امثال دارند و مانند آن درباره کفار و معصیتکارها بر اساس ﴿جزاء سیئة بمثلها﴾ آن جا دارد ﴿جزاء وفاقا﴾ خب ﴿جزاء وفاقا﴾ آنچه که موافق با معصیت متناهی است عذاب متناهی است عذاب نامتناهی موافق با معصیت متناهی نیست پس این دلیل نقلی هم آن حرف عقلی را تایید میکند این دلیل عقلیِ آنها که فکر میکردند عقل در این استدلال مستقل است بعد شواهد نقلی هم آن را تایید کرد دلیل نقلی آنها چند تاست یکی همین مسأله ﴿خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض﴾ است یکی هم مسئله ﴿الا ما شاء ربک﴾ است که استثنا شد اما دلیل اولشان که ﴿ما دامت السمٰوات و الارض﴾ است چون میگویند وقتی مغیّا شده است به بقای سماوات و ارض محدود شده است به بقای سماوات و ارض و سماء و ارض هم محدود است و منقطع الاخر است چون ﴿و الارض جمیعاقبضته یوم القیامة و السمٰوات مطویات بیمینه﴾ بساط آسمان و زمین برچیده میشود پس این عملش محدود است و عمرش محدود است اگر خلود آنها به دوام سماوات و ارض تحدید شده است یعنی به این اندازه آن وقت خلود هم به اندازه مکث طویل است نه به معنی ابد ما هم در تعبیرات محاورهای مان هست که خلد الله ملکه خلد الله کذا و امثال ذلک داریم جاودان، جاوید باش و امثال ذلک داریم خب چه در تازی چه در فارسی سخن از جاودانه و خلود و اینها مطرح است که منظور دوام ابدی نیست مکث طویل است چون سموات و ارض منقطع الاخرند و عمر محدود دارند پس اینجا خلود به معنای مکث طویل است دلیل دومشان هم همان ﴿الا ما شاء ربک﴾ است که حتی این هم نشان میدهد که یک عده بیرون میآیند خب﴿الا ما شاء ربک﴾ این استثنای از همه آنهاست یا از بعضی از آنهاست که این الا ما شاء به منزله الا من شاء ربک [است] اگر به منزله من شاء ربک باشد مگر کسی که خدا بخواهد بسیار خب یک عده را خدا خواست و از عذاب به در آورد یک عده دیگر هستند دیگر آیا این استثنا مستوعبِ مستثنا منه است که استثنای کل است یعنی مثلاً بفرماید جائنی القوم الا کلهم این میشود استثنای صحیح آن هم در فصیحترین کلام یا نه استثنای از بعض است یعنی بعضیشان مستثنایند خب اگر بعضیشان مستثنایند آن بعضی که میمانند چه میگویید اگر بعضیها مشیت الاهی تعلق گرفته که آزاد بشوند آن بعضی که میمانند آن مشکلش را چگونه حل میکنید آنهایی هم که قائل به ابدیتاند که نمیگویند هر فردی که وارد جهنم شد ابداً میسوزد که، آنها هم عتقاء الله من النار فراوان داریم خب دلیل نقلی اینها پاسخ داده بشود تا برسیم به دلیل عقلی دلیل نقلی آنها دوتا از آن ادله در همین آیه است یکی هم در سورهٴ مبارکهٴ نبأ است که در آنجا به این صورت بیان شده آیه ٢٢ سورهٴ مبارکهٴ نبأ این است که ﴿لا یذوقون فیها ان جهنم کانت مرصادا للطاغین مآبا لا بثین فیها احقابا لا یذوقون فیها برداً و لا شرابا﴾ حقب تقریبا هشتاد سال یا نزدیک یک قرن است وجود مبارک موسای کلیم میگفت که ﴿او امضی حقبا﴾ یعنی من اگر هفتاد هشتاد سالم هست باید بروم استاد پیدا کنم و این هم جا دارد اگر بزرگانی میگویند انسان فحص بکند برای اینکه استادی پیدا کند ولو مدتی طول بکشد برای اینکه وجود مبارک موسای کلیم گفت ﴿او امضی حقبا﴾ من یک قرن هم که شد هفتاد هشتاد سال هم که شد بالأخره جستجو میکنم تا به خضر برسم احقاب جمع این حقب است و قهراً محدود است حالا یا ده قرن یا بیست قرن یا صد قرن بالأخره منقطع الاخر است چیزی که حدّ دارد متناهی است ابدیت ندارد پس ﴿لابثین فیها احقابا﴾ یک دلیل ﴿خالدین فیها مادامت السموات و الارض﴾ دو دلیل ﴿الا ما شاء ربک﴾ سه دلیل در جریان آن دلیل عقلی یک مقدار پاسخ داده شد شاید یک مقداری هم لازم باشد برای شرح اما حالا این ادله نقلی پاسخش را بیابیم پاسخی که از این ادله نقلی داداند این است که منظور از این سماوات و ارض اگر سماوات و ارض دنیا باشد این یک تعبیر محاورهای و فرهنگ حوار است برای بیان ابدیت عرب وقتی میخواست بگوید این شیء ابدی است میگفت ﴿ما اختلف اللیل و النهار﴾ ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ تا شب و روز هست تا آسمان و زمین است این کنایه از ابدیت است البته این حرفها را میزدند وقتی اسلام آمد تثبیت کرد که منظور شما دوام محدود است نه ابدیت و اگر هم خواستید دوام را برسانید بالأخره حرفهایتان بوی توحیدی بدهد سابقاً هم که حرف میزدند میگفتند این کار هست مادامی که ستاره طلوع میکند مادامی که شمس جریان دارد مادامی که قمر هست این گونه در آن نامه مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در وقف به این صورت آمده است که این را ما وقف کردیم «الی ان یرث الله الارض و من علیها» دیگر مادامت الشمس و القمر ما اختلف اللیل و النهار ما دام یطلع کوکب اینها دیگر برداشته شد «الیٰ أن یرث الله الارض و من علیها» این زمین وقف است تا آن روزی که ذات اقدس الاه زمین و اهل زمین را به ارث ببرد هم دوام را فهماند هم توحید را تعلیم کرده است این به برکت وجود مبارک حضرت امیر و اهل بیت دیگر رواج پیدا کرده است دیگر نمیگویند مادامی که شمس و قمر هست ما دامی که اختلاف اللیل است و امثال اینها علی ای حال ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ یک تعبیر محاورهای است برای تفهیم دوام هر چیز ابدی را با این لفظ بیان میکردند این یک. سؤال: ... جواب: خود خداوند متعال که واحد لا شریک له قبلش الله است بعدش الله است ﴿الا ما شاء ربک﴾ است این تعبیراتی که دارد میفرماید سراسر اینها آیات مناند که حرف من را نشان میدهند نشانه من را نشان میدهند وقتی خدای سبحان از آسمان و زمین سخن میگوید به عنوان آیات خودش سخن میگوید ﴿و فی الارض آیات للموقنین ٭ و فی انفسکم افلا تبصرون﴾ و مانند آن جواب دوم این است که اگر منظور از این سماوات و ارض سماوات و ارض دنیایی باشد بله منقطع الاخر است اما اگر منظور سماوات و ارض آخرت باشد که منقطع الاخر نیست یک زمین و آسمانی در دنیاست که بله ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السمٰوات مطویات بیمینه﴾ بساط اینها برچیده میشود اما یک ارض و سمائی هم برای آخرت هست که در آیه ٤٨ سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم آمده فرمود ﴿یوم تبدل الارض غیر الارض و السمٰوات و برزوا لله الواحد القهار﴾ خب زمین دنیا ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة﴾ آسمان آخرت ﴿و السمٰوات مطویات بیمینه﴾ اینها نابود میشوند یا نه اینها تبدیل میشوند به آسمان و زمین دیگر اگر تبدیل میشوند به آسمان و زمین دیگر آنها که دیگر تبدیل شدنی نیستند آنها که دیگر از بین نمیروند پس سمای آخرت ارض آخرت امر ابدی است و این ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ هم ناظر به سماوات و ارض آخرت است و با ابدیت سازگار است این یک پاسخ و همین معنا را از سورهٴ مبارکهٴ زمر استفاده میکنند که میشود جواب دوم، آیه ٧٤ سورهٴ مبارکهٴ زمر این است که بهشتیها وقتی وارد بهشت شدند حرفشان این است ﴿و قالوا الحمد لله الذی صدقنا وعده﴾ وعدهای که به ما داد انجاز کرد ﴿و اورثنا الارض﴾ ما را وارث زمین کرد یعنی ارض بهشت دیگر ﴿نتبوأ من الجنة حیث نشاء فنعم اجر العاملین﴾ خب اگر ارض هست سماء هم هست چون کل ما فوقک فهو سماء بنابراین برای بهشت هم یک زمین است و یک آسمان و این هم ابدی است اگر بهشتیها اگر سعادتمندها در بهشت هستند بهشت زمینی دارد آسمانی دارد تغییر ناپذیر ﴿خالدین فیها مادامت السمٰوات و الارض﴾ نشانه ابدیت است مشابه این برای جهنمیها هم هست پس ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ نشانه انقطاع نیست. میماند جریان ﴿الا ماشاء ربک﴾ این ﴿الا ما شاء ربک﴾ شما در کتابهای ادبی ملاحظه فرمودید که بعضی از موارد استثنا برای تأکید مستثنا منه است یعنی اگر یک کسی بخواهد بگوید این حکم قطعی است و هیچ کسی نمیتواند جلوی این حکم را بگیرد تنها کسی که میتواند جلوی حکم را بگیرد خود من هستم من هم که اصرار دارم که این حکم باشد چون خودم این حکم را کردم اگر هیچ کسی نمیتواند جلوی این حکم را بگیرد مگر خودم و خودم هم اصرار دارم حکم کردم فتوا دادم به این این نشانه تأکید و تثبیت است نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ اعلیٰ آمده در سوره اعلی آیه شش به این صورت است ﴿سنقرئک فلا تنسی ٭ الا ما شاء الله﴾ ما اقرا میکنیم تو قاری میشوی میگوییم ﴿اقرأ باسم ربک الذی خلق ... اقر و ربک الاکرم﴾ ما اقراء میکنیم تو قاری میشوی و آنچه را که ما اقرا کردیم تو قرائت بکنی فراموش نمیکنی یعنی هیچ عاملی نمیتواند از خاطره تو ببرد مگر این که ما بخواهیم ما هم اصلاً خواستیم تو ثابت باشی محفوظ باشی ﴿الا ما شاء ربک﴾ ﴿الا ما شاء الله﴾ اصلاً تو را ما حفظ کردیم تو پیام آور مایی پیک مایی ما تو را نگه میداریم ﴿و الله یعصمک من الناس﴾ در آن بخشهای جریان غدیر فرمود ما تو را حفظ میکنیم در جریان همراه موسای کلیم (سلام الله علیه) او گفته بود که ﴿و ما انسانیه الا الشیطان ان اذکره﴾ بالأخره آن شیطان یادم رفت که من به عرض شما برسانم که ماهی وارد آب شد رفت خب شیطان نفوذ دارد دیگران نفوذ دارند خواطر نفوذ دارد و گذشت روزگار نفوذ دارد شدت کار نفوذ دارد و مانند آن فرمود هیچ عاملی باعث سهو تو نیست مگر اینکه خدا بخواهد ما هم که خواستیم تو فراموش نکنی این برای تأکید مستثنا منه است از این آیه ـ معاذ الله ـ که نمیشود استفاده کرد که مگر اینکه خدا بخواهد و تو فراموش بکنی خب اگر خدا بخواهد او فراموش بکند چه اطمینانی به دین هست ـ معاذ الله ـ ما در تک تک آیه احتمال میدهیم که ـ معاذ الله ـ این آیه یک اطلاقی داشت یک قیدی داشت یک شرطی داشت یک مانعی داشت خدا خواست که یادش برود این هم یادش رفته دیگر سنگی روی سنگ بند نمیآید که فرمود هیچ کس نمیتواند در تو اثر بگذارد که فراموشت بشود مگر اینکه ما بخواهیم ما هم که مرتب داریم اقرا میکنیم تو را حفظ میکنیم در اینجا هم از همان قبیل است هیچ کس نمیتواند اینها را نجات بدهد همان طوری که لا تکلم نفس الا باذنه اینجا هم که ما دست و پا را بستیم ﴿نختم علی افواههم﴾ آن وقتی که هم که حرف میزند بعد از اینکه کارها تمام شده حرف میزند آنجایی که نباید حرف بزند ما نخواستیم حرف بزند قدرت حرف ندارد تازه آنهایی که خیلی تلاش میکنند ﴿فلا تسمع الا همسا﴾ اصوات آنها خیلی آهسته شنیده میشود غرض این است که ﴿خالدین فیها مادامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک﴾ این ما شاء ربک هم که خدا نخواسته اینها بیرون بیاییند چون مرتب فرمود ﴿و ما هم بخارجین من النار﴾ مگر او نباید بخواهد هم او در آیه دیگر فرمود و ماهم بخارجین من النار﴾ و اگر یک عده عتقاء الله من النارند آنها اوساطی از مسلمیناند نه کفار بله کسی که مسلمان باشد موحد باشد خدا و وحی و نبوت را قبول داشته باشد چندتا معصیت کرده باشد برابر عصیانش معذَّب میشود بعد هم آزاد میشود.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات عمالنا
- تفسیر شقی و سعید
- خلود کفار و مشرکین
- جواب برخی شبهات
- عذاب اخروی
- جزای کامل اخروی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم ﴿یوم یأت لاتلکم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا فی الجنة خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
بعد از اینکه فرمود همه در روز قیامت حاضرند ﴿یوم مجموع له الناس﴾ و فرمود این روز آمدنی است و قطعی است ﴿و ما نوخره الا لاجل معدود﴾ بعضی از احکام رسمی آن روز را ذکر فرمود و آن این است که هیچ کسی حق حرف ندارد تکوینا توان سخن گفتن ندارد مگر به اذن خدا یک بخشی از این ﴿لا تکلم نفس الا باذنه﴾ به توحید افعالی برمیگردد که الان هم در نظام تکوین همین طور است هیچ کسی کاری انجام نمیدهد مگر به اذن تکوینی خدا یک بحث تفسیری هم مربوط به سوالهایی است که در قرآن کریم راجع به اهل قیامت مطرح است که در بعضی از آیات دارد اینها مورد سؤال قرار میگیرند سؤال یعنی بازخواست ﴿و قفوهم انهم مسئولون﴾ از آنها بازخواست کنید در بعضی از آیات دارد که ﴿لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ در بعضی از آیات دارد که اینها ﴿یتسائلون یتراوبون﴾ در بعضی از آیات دارد که ﴿الیوم نختم علی افواههم﴾ این آیات توجیهشان به همان تعدد موقف و مانند آن ارائه شده است اما مسئله ﴿لاتکلم نفس الا باذنه﴾ یک پیام دیگری دارد که سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) مبسوطا آن را بیان کردند این آیاتی که درباره سؤال هست بعضی نفی میکنند بعضی اثبات میکنند این را جناب فخر رازی و دیگران دوتا جواب برایش ذکر کردند یکی اینکه ناظر به تعدد موقف است که جواب معروفی است که در بعضی از مواقف سؤال میشود در بعضی از مواقف سؤال نمیشود نظیر همین ایستهای بازرسی که یک جایی نگاه میدارند سؤال میکنند یک جا آزادند جواب دیگر این است که آنجا که فرمود اینها سؤال نمیشوند برای این است که نتیجه عملشان مشخص است ﴿یعرف المجرمون بسیماهم﴾ و غیر از حق هم نمیتوانند بگویند جواب باطل ارائه کنند این چنین نیست آنگاه برمیخوریم به آیاتی که اینها جواب باطل میدهند دروغ میگویند نظیر آنچه در سوره انعام بود که آنها گفتند ﴿و الله ربّنا ما کنا مشرکین﴾ پاسخ اینگونه از آیات این است که این ظهور ملکات آنهاست اینها در حقیقت جواب نیست اینها ظهور همان ملکات است ﴿فیحلفون له کما یحلفون لکم﴾ و مانند آن عمده این است که این تقسیمی که برای ناس شده است که فرمود ﴿یوم مجموع له الناس﴾ بعد میفرماید ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ این ضمیر منهم به همه آن الناس برمیگردد یا به بعض برمیگردد یعنی جمیع کسانی که در قیامت هستند اینها دو قسماند بعضی شقیاند بعضی سعیدند آنها که سعیدند مخلَّد در بهشتاند آنها که شقیاند مخلَّد در نارند یا نه به قرینه خاص و به دلیل لبّی متّصل این «منهم» برمیگردد به آن ناسی که مسئولاند افرادی که در قیامت حاضرند ﴿قل ان الاولین و الاخرین ٭ لمجموعون الی میقات یوم معلوم﴾ هم کودکان غیر ممیز هستند هم کودکان ممیز نیستند هم مجانین هستند هم مستضعفان فکری هستند هم افراد بالغِ مسئول همه حاضرند و هم اصحاب اعراف این «منهم» به آن الناس با این وسعت برمیگردد یعنی هر فرد فرد یا شقی است که مخلَّد در نار است یا سعید است که مخلَّد در بهشت است یا نه این «منهم» به بعضی از آن ناس برمیگردد یعنی آنهایی که مسئولاند مسئولیتشان هم به این است که یا کافر بودند یا مسلمانِ فاسق این نمیتواند به همه برگردد به آن الناس بالقول المطلق برگردد زیرا مجنونها که نه سعیدند نه شقی البته مشمول رحمت الاهیاند اما از نظر ﴿لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت﴾ بشوند سعید یا شقی از این قبیل نیست کودکان غیر ممیز هم نه سعیدند نه شقی به این معنا گرچه مشمول رحمت الاهیاند نوجوانهای ممیّز غیر بالغ آنها سعید و شقی به این معنا نیستند که بعضی هایشان مخلَّد در بهشت باشند بعضی هایشان مخلَّد در جهنم این چنین نیست شقی به آن معنا نیستند سعید به این معنا هم نیستند گرچه مشمول رحمت الاهیاند و به بهشت وارد میشوند مستضعفان فکری هم همین طورند آنهایی که در منطقههای دوردست هستند و احکام الاهی به آنها نرسیده است ﴿لیهلک من هلک عن بینة و یحیٰی من حیّ عن بینة﴾ شدند بر اساس حدیث رفع که «رفع ...و ما لا یعلمون» اینها شقی با شند که مخلَّد در نار باشند این چنین نیست گرچه بر اساس سبقت رحمت الاهی بر غضب همه اینها که نام برده شد مشمول رحمت الاهیاند و در قیامت متنعماند اما سعیدی باشند در قبال سعید شقی باشند در قبال سعید محکوم به خلود این چنین نیست سؤال: ... جواب: نه برای اینکه «القلم رفع... حتی یحتلم» این بشود مخلَّد در نار این چنین نیست البته مسئلهای که دیه بر عاقله است چون عمده خطاست و خطا هم دیه بر عاقل است دیه باید داده بشود تنبیه تعزیری میشود و مانند آن بر فرض هم در قیامت جهنم برود منقطع الاخر است این چنین خواهد بود اما حالا یک کسی مخلَّد در نار باشد این تا بالغ نباشد و مکلَّف نباشد نیست سؤال: ... جواب: بالأخره اگر کسی قلم تکلیف بر او وضع نشده است «القلم رفع عن الصبى حتی یحتلم» این شقی باشد که مخلَّد در نار باشد این چنین نیست البته از خیلی از فضایل محروم میشود حرفی در آن نیست احکام دیه که حکم دنیایی است هم بر او بار میشود غرض آن است که اینها اگر کار خیری کردند کار خیرشان مقبول است خدا پاداش میدهد برای اینکه حدیث رفع چه رفع امور تسعه نه رفع قلم اینها امتنانی است و حدیث امتنانی آن سیئات را برمیدارد نه حسنات را یعنی اگر صبی کار خوبی کرد یقیناً خدای سبحان به او پاداش میدهد اینکه فرمود «رفع القلم عن ثلاث عن الصبی حتی یحتلم» یعنی قلم معصیت و کفر و الحاد این گونه از امور برداشته شد وگرنه عبادات صبیّ همان طوری که ملاحظه میفرمایید مشروع است صحیح است هم درجات او بالا میرود هم برای پدر و مادر او صواب مینویسند و مانند آن اما همین حدیث رفع یا حدیث رفع قلم اینها نسبت به آن آیاتی که دارد ﴿لا یکلف الله نفسا الا وسعها﴾ آن محدوده تکلیف است اصلاً لایکلف ناظر به افراد مکلف است آن قصور دارد از اینکه نابالغ را شامل بشود حالا بر فرض سؤال: ... جواب: حالا آن هم اشاره میشود اگر به آیات سورهٴ مبارکهٴ بقره و مانند آن استشهاد میشود لا یکلف، لا یکلف این در محور تکلیف است قهراً نابالغ را شامل نمیشود اگر ما یک آیهای داشته باشیم یا روایتی داشته باشیم که مطلق باشد یا عام باشد حدیث رفع قلم یا رفع امور تسعه مخصِّص یا مقیِّد آن اطلاقات و عمومات است مطلب بعدی آن است که چون اینها حدیث رفع لسانشان لسان امتنان است فقط سیئات را برمیدارند نه حسنات را هر کار خیری اگر کودک انجام داد صبی نابالغ انجام داد ترفیع درجه است در نامه عملش نوشته میشود برای والدینش طلب مغفرت میشود و مانند آن اما سیئهای که مرتکب شده است احکام وضعی آن که دیه باشد بر عاقله هست و مانند آن اما حالا او شقی بشود که مخلَّد در نار باشد این نه برای مستضعف فکری هست نه برای صبی ممیز غیر بالغ هست مستضعفان فکری هم همین طورند آنهایی که دسترسی ندارند حجت خدا بر آنها تمام نشده البته هر کار خیری که برابر راهنمایی عقلی انجام بدهند مقبول است ترفیع درجه دارد بین حسنه و سیئه خیلی فرق است خدای سبحان سیئات را نمینویسد برای آنکه حجت بر آنها بالغ نشده اما حسنات را براساس آن لطفی که دارد و همان حجج عقلی که دارد مینویسد و اگر کسی که مستضعف فکری است برابر همان دلیل عقلی خود که چیزی را میفهمد خلاف است اگر آنها را که خلاف است مرتکب بشود او هم یقیناً به همان مقدار که حجت خدا بر او بالغ شده است کیفر میبیند اما بسیاری از احکام به وسیله کتاب و سنت باید برسد اگر این کتاب و سنت به او نرسد آن دیگر شقی ابدی نخواهد شد پس مقسَم انسانِ مسئول است که این انسانِ مسئول دو قسم است بعضیها سعید ابدیاند بعضی شقی ابدی کودک ممیّز که باشد هر کار خلافی هم انجام بدهد به حدی نمیرسد که این بشود شقی ابدی زیرا ذات اقدس الاه از او ایمان نخواسته است به همان مقداری که عقلش تشخیص میدهد به همان مقدار البته باید به فضیلت احترام بگذارد و عمل بکند ترفیع درجه پیدا کند سؤال: ... جواب: بله این ضمیر به ناس برمیگردد منتها با استخدام یعنی ناس مسئول وگرنه ناس هستند دیگر ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ سؤال: ... جواب: بله غرض آن است که این «منهم» که منْ منِ تبعیض است ضمیر هم به ناس برمیگردد اما ناس مسئول نه بعض الناس شقی ابداً بعض الناس سعید ابداً و لا ثالث لهما این نیست سؤال: ... جواب: چون در صدد بیان است تحدید است دیگر مفهوم دارد اگر بفرماید ناس بعد بگوید منهم کذا و کذا یعنی لا ثالث لهما اگر مقسَم کل ناس باشد و این هم در صدد تحدید است خب مفهوم دارد یعنی لا ثالث لهما اما اگر مقسَم ناسِ مسئول باشد نه مطلق کسانی که در قیامت هستند آن وقت محذوری ندارد آنی که جناب فخر رازی نقل میکند و بعد هم خودش پاسخ میدهد مشکل مسئله اعراف است اعرافیون کسانیاند که اهل بهشت و جهنم نیستند در بین هستند تا مشمول رحمت الاهی بشوند این را هم ممکن است که خدای سبحان مشمول این قرار بدهد خب بعضی از آنها به این صورتاند بعضی از آنها به این صورت آنهایی که متساویالاعمالند منتظرند تا حکم الاهی بیاید آنها کسانیاند که ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سیءا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ توبه چند گروه را مشخص فرمود یعنی آنها که وارد صحنه معاد میشوند از آیه صد به بعد سورهٴ مبارکهٴ توبه که بحثش گذشت این بود یک عده به عنوان ﴿و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصارند﴾ هستند یک، یک عده به عنوان ﴿و الذین اتبعوهم باحسان﴾اند که ﴿رضی الله عنهم و رضوا عنه و أعد لهم جنات تجری تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوز العظیم﴾ این دو گروه، سه ﴿و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدینة مردوا علی النفال لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب عظیم﴾ و چهار ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیءا﴾ اینها چه هستند اینها نه شقیاند نه سعید برای اینکه هم معصیت دارند هم ثواب دارند تعادل شده تساوی شده بر اساس سبقت رحمت الاهی سعه لطف الاهی اینجا فرمود ﴿عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم﴾ این تفصیل سه چهار قسمی با آنچه را که در آیه محل بحث آمده میتواند هماهنگ باشد برای اینکه جریان اصحاب اعراف اینها ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سیءا﴾ ذاتاً آن گونه نیستند که بشوند سعید ابد یا شقی ابد اما ﴿عسی الله ان یتوب علیهم﴾ ممکن است مشمول لطف الاهی بشوند در سورهٴ مبارکهٴ اعراف هم آن آیات خوانده شد که ﴿و علی الاعراف رجال﴾ این و علی الاعراف رجال دو گروهاند که در گروه اعراف حضور دارند یک عده همین افرادیاند که ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سیءا﴾ هنوز روشن نیست که حکم الاهی چه خواهد بود یک عده هم آن فرمانروایان اعرافاند که ﴿و علی الاعراف رجال﴾ اینها که مشرف بر اعرافند اینها کسانیاند که به اذن خدا فرمانروایی دارند و دستور میدهند به اینها میگویند ﴿أهولاء الذین﴾ اینها کسانیاند که شما فکر میکردید که اینها اهل بهشت نیستند اینها اهل دوزخاند به کفار خطاب میکنند که شما خیال کردید اینها اهل سعادت نیستند ﴿ادخلوا الجنة﴾ خب اینها طبق روایات ما وجود مبارک اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند اینها کسانیاند که به اذن ذات اقدس إلاه فرمانروایی آن روز را به عهده دارند اینها جزء مدبرات آن روزند اینها که خب بالاتر از ملائکهاند اگر ملائکه جزء مدبرات امراند اینها که معلم ملائکهاند خب به طریق اولا مدبّر امرند آن روز به اذن ذات اقدس الاه تدبیر این بخش به عهده آنهاست که اینها فرمان صادر میکنند به این اصحابِ اعرافی که هنوز تکلیفشان روشن نشده میفرمایند وارد بهشت بشوید مشمول رحمت الاهی هستید خب قبل از ورود بهشت اینها حکمشان به سعادت و شقاوت معلوم نبود چون ﴿خلطوا عملا صالحا و آخر سیءا﴾ غرض آن است که جمعبندی نهایی نسبت به افراد مسئول یا سعادت است یا شقاوت افراد غیر مسئول کسانیاند که مشمول این تقسیم نیستند اصحاب اعراف مشمول هستند ولی سرانجام اهل بهشت خواهند بود بعد فرمود ﴿فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق﴾ وجوه فراوانی برای زفیر و شهیق گفته شده که هم فرو بردن را میگویند زفیر هم برآمدن را چون یک وجه این است که آنکه برمیآید آن شهیق است برای اینکه کوههای مرتفع را میگویند جبال شاهقه آنکه فرو میرود زفیر است آن معانی که قبلاً نقل شد این بود که آنکه برمیآید زفیر است آن تهِ این صدای فرو رفته آن شهیق است چند وجه در این کتاب لغت و تفسیر برای زفیر و شهیق یاد شده منتها جامعش این است که یک وقت انسان خوشحال است این دمی است که فرو میبرد و برمیآورد یک وقت در حالت عادی است یک وقتی غمناک و غمگین است این زفیر و شهیق را گفتند مربوط به آن حالت غمش است خب ﴿فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق﴾ این حالت غمگین آنها در جهنم است ﴿خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک﴾ در جریان عذاب کفار و ملحدان دو قول است قول معروف این است که اینها مخلَّدند قول غیر معروف که گروهی آن را هم پذیرفتند این است که اینها عذابشان منقطع الاخر است ابدی نیست اینها که قائلند به اینکه عذابشان ابدی است خب آیات فراوانی است ﴿و ما هم بخارجین من النار﴾ ﴿خالدین فیها ابدا﴾ ﴿ماکثین فیه ابدا﴾ آیاتی که از ابدیت خبر میدهد کم نیست اما آنهایی که قائلند به اینکه عذاب این گروه مخلَّد نیست دائم نیست منقطع الاخر است هم به دلیل عقلی تمسک کردند هم به دلیل نقلی دلیل عقلیشان این است که خب اینها یک مدت معینی گناه کردند حالا یا هفتاد سال یا صدسال معصیت کردند و محدوده جرم آنها مشخص است اگر قتل نفس کردند مشخص است اگر هدم دیار کردند مشخص است ﴿و یهلک الحرث و النسل﴾ شد مشخص است محدود است بالأخره معصیتِ اینها محدود عمر اینها محدود کیفر اینها هم باید محدود باشد عذاب محدود با کیفر نامحدود سازگار نیست و خدای سبحان هم که در قرآن وعده داده است درباره دوزخیان فرمود ﴿جزاءً وفاقا﴾ این ﴿جزاء وفاقا﴾ یک جا در قرآن آمده آن هم مخصوص کفار است که جزای کفار وفق معصیت آنهاست نه جزای مومنین جزای مومنین که ﴿من جاء بالحسنه فله عشر امثالها﴾ است ﴿جزاء وفاقا﴾ نیست ﴿و الله یزید لمن یشاء﴾ است ﴿و الله واسع علیم﴾ است ﴿یضاعف لمن یشاء﴾ است درباره مومنین که ندارد ﴿جزاء وفاقا﴾ درباره مومنین جزای مضاعف دارد عشر امثال دارند و مانند آن درباره کفار و معصیتکارها بر اساس ﴿جزاء سیئة بمثلها﴾ آن جا دارد ﴿جزاء وفاقا﴾ خب ﴿جزاء وفاقا﴾ آنچه که موافق با معصیت متناهی است عذاب متناهی است عذاب نامتناهی موافق با معصیت متناهی نیست پس این دلیل نقلی هم آن حرف عقلی را تایید میکند این دلیل عقلیِ آنها که فکر میکردند عقل در این استدلال مستقل است بعد شواهد نقلی هم آن را تایید کرد دلیل نقلی آنها چند تاست یکی همین مسأله ﴿خالدین فیها ما دامت السمٰوات و الارض﴾ است یکی هم مسئله ﴿الا ما شاء ربک﴾ است که استثنا شد اما دلیل اولشان که ﴿ما دامت السمٰوات و الارض﴾ است چون میگویند وقتی مغیّا شده است به بقای سماوات و ارض محدود شده است به بقای سماوات و ارض و سماء و ارض هم محدود است و منقطع الاخر است چون ﴿و الارض جمیعاقبضته یوم القیامة و السمٰوات مطویات بیمینه﴾ بساط آسمان و زمین برچیده میشود پس این عملش محدود است و عمرش محدود است اگر خلود آنها به دوام سماوات و ارض تحدید شده است یعنی به این اندازه آن وقت خلود هم به اندازه مکث طویل است نه به معنی ابد ما هم در تعبیرات محاورهای مان هست که خلد الله ملکه خلد الله کذا و امثال ذلک داریم جاودان، جاوید باش و امثال ذلک داریم خب چه در تازی چه در فارسی سخن از جاودانه و خلود و اینها مطرح است که منظور دوام ابدی نیست مکث طویل است چون سموات و ارض منقطع الاخرند و عمر محدود دارند پس اینجا خلود به معنای مکث طویل است دلیل دومشان هم همان ﴿الا ما شاء ربک﴾ است که حتی این هم نشان میدهد که یک عده بیرون میآیند خب﴿الا ما شاء ربک﴾ این استثنای از همه آنهاست یا از بعضی از آنهاست که این الا ما شاء به منزله الا من شاء ربک [است] اگر به منزله من شاء ربک باشد مگر کسی که خدا بخواهد بسیار خب یک عده را خدا خواست و از عذاب به در آورد یک عده دیگر هستند دیگر آیا این استثنا مستوعبِ مستثنا منه است که استثنای کل است یعنی مثلاً بفرماید جائنی القوم الا کلهم این میشود استثنای صحیح آن هم در فصیحترین کلام یا نه استثنای از بعض است یعنی بعضیشان مستثنایند خب اگر بعضیشان مستثنایند آن بعضی که میمانند چه میگویید اگر بعضیها مشیت الاهی تعلق گرفته که آزاد بشوند آن بعضی که میمانند آن مشکلش را چگونه حل میکنید آنهایی هم که قائل به ابدیتاند که نمیگویند هر فردی که وارد جهنم شد ابداً میسوزد که، آنها هم عتقاء الله من النار فراوان داریم خب دلیل نقلی اینها پاسخ داده بشود تا برسیم به دلیل عقلی دلیل نقلی آنها دوتا از آن ادله در همین آیه است یکی هم در سورهٴ مبارکهٴ نبأ است که در آنجا به این صورت بیان شده آیه ٢٢ سورهٴ مبارکهٴ نبأ این است که ﴿لا یذوقون فیها ان جهنم کانت مرصادا للطاغین مآبا لا بثین فیها احقابا لا یذوقون فیها برداً و لا شرابا﴾ حقب تقریبا هشتاد سال یا نزدیک یک قرن است وجود مبارک موسای کلیم میگفت که ﴿او امضی حقبا﴾ یعنی من اگر هفتاد هشتاد سالم هست باید بروم استاد پیدا کنم و این هم جا دارد اگر بزرگانی میگویند انسان فحص بکند برای اینکه استادی پیدا کند ولو مدتی طول بکشد برای اینکه وجود مبارک موسای کلیم گفت ﴿او امضی حقبا﴾ من یک قرن هم که شد هفتاد هشتاد سال هم که شد بالأخره جستجو میکنم تا به خضر برسم احقاب جمع این حقب است و قهراً محدود است حالا یا ده قرن یا بیست قرن یا صد قرن بالأخره منقطع الاخر است چیزی که حدّ دارد متناهی است ابدیت ندارد پس ﴿لابثین فیها احقابا﴾ یک دلیل ﴿خالدین فیها مادامت السموات و الارض﴾ دو دلیل ﴿الا ما شاء ربک﴾ سه دلیل در جریان آن دلیل عقلی یک مقدار پاسخ داده شد شاید یک مقداری هم لازم باشد برای شرح اما حالا این ادله نقلی پاسخش را بیابیم پاسخی که از این ادله نقلی داداند این است که منظور از این سماوات و ارض اگر سماوات و ارض دنیا باشد این یک تعبیر محاورهای و فرهنگ حوار است برای بیان ابدیت عرب وقتی میخواست بگوید این شیء ابدی است میگفت ﴿ما اختلف اللیل و النهار﴾ ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ تا شب و روز هست تا آسمان و زمین است این کنایه از ابدیت است البته این حرفها را میزدند وقتی اسلام آمد تثبیت کرد که منظور شما دوام محدود است نه ابدیت و اگر هم خواستید دوام را برسانید بالأخره حرفهایتان بوی توحیدی بدهد سابقاً هم که حرف میزدند میگفتند این کار هست مادامی که ستاره طلوع میکند مادامی که شمس جریان دارد مادامی که قمر هست این گونه در آن نامه مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در وقف به این صورت آمده است که این را ما وقف کردیم «الی ان یرث الله الارض و من علیها» دیگر مادامت الشمس و القمر ما اختلف اللیل و النهار ما دام یطلع کوکب اینها دیگر برداشته شد «الیٰ أن یرث الله الارض و من علیها» این زمین وقف است تا آن روزی که ذات اقدس الاه زمین و اهل زمین را به ارث ببرد هم دوام را فهماند هم توحید را تعلیم کرده است این به برکت وجود مبارک حضرت امیر و اهل بیت دیگر رواج پیدا کرده است دیگر نمیگویند مادامی که شمس و قمر هست ما دامی که اختلاف اللیل است و امثال اینها علی ای حال ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ یک تعبیر محاورهای است برای تفهیم دوام هر چیز ابدی را با این لفظ بیان میکردند این یک. سؤال: ... جواب: خود خداوند متعال که واحد لا شریک له قبلش الله است بعدش الله است ﴿الا ما شاء ربک﴾ است این تعبیراتی که دارد میفرماید سراسر اینها آیات مناند که حرف من را نشان میدهند نشانه من را نشان میدهند وقتی خدای سبحان از آسمان و زمین سخن میگوید به عنوان آیات خودش سخن میگوید ﴿و فی الارض آیات للموقنین ٭ و فی انفسکم افلا تبصرون﴾ و مانند آن جواب دوم این است که اگر منظور از این سماوات و ارض سماوات و ارض دنیایی باشد بله منقطع الاخر است اما اگر منظور سماوات و ارض آخرت باشد که منقطع الاخر نیست یک زمین و آسمانی در دنیاست که بله ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السمٰوات مطویات بیمینه﴾ بساط اینها برچیده میشود اما یک ارض و سمائی هم برای آخرت هست که در آیه ٤٨ سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم آمده فرمود ﴿یوم تبدل الارض غیر الارض و السمٰوات و برزوا لله الواحد القهار﴾ خب زمین دنیا ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة﴾ آسمان آخرت ﴿و السمٰوات مطویات بیمینه﴾ اینها نابود میشوند یا نه اینها تبدیل میشوند به آسمان و زمین دیگر اگر تبدیل میشوند به آسمان و زمین دیگر آنها که دیگر تبدیل شدنی نیستند آنها که دیگر از بین نمیروند پس سمای آخرت ارض آخرت امر ابدی است و این ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ هم ناظر به سماوات و ارض آخرت است و با ابدیت سازگار است این یک پاسخ و همین معنا را از سورهٴ مبارکهٴ زمر استفاده میکنند که میشود جواب دوم، آیه ٧٤ سورهٴ مبارکهٴ زمر این است که بهشتیها وقتی وارد بهشت شدند حرفشان این است ﴿و قالوا الحمد لله الذی صدقنا وعده﴾ وعدهای که به ما داد انجاز کرد ﴿و اورثنا الارض﴾ ما را وارث زمین کرد یعنی ارض بهشت دیگر ﴿نتبوأ من الجنة حیث نشاء فنعم اجر العاملین﴾ خب اگر ارض هست سماء هم هست چون کل ما فوقک فهو سماء بنابراین برای بهشت هم یک زمین است و یک آسمان و این هم ابدی است اگر بهشتیها اگر سعادتمندها در بهشت هستند بهشت زمینی دارد آسمانی دارد تغییر ناپذیر ﴿خالدین فیها مادامت السمٰوات و الارض﴾ نشانه ابدیت است مشابه این برای جهنمیها هم هست پس ﴿مادامت السمٰوات و الارض﴾ نشانه انقطاع نیست. میماند جریان ﴿الا ماشاء ربک﴾ این ﴿الا ما شاء ربک﴾ شما در کتابهای ادبی ملاحظه فرمودید که بعضی از موارد استثنا برای تأکید مستثنا منه است یعنی اگر یک کسی بخواهد بگوید این حکم قطعی است و هیچ کسی نمیتواند جلوی این حکم را بگیرد تنها کسی که میتواند جلوی حکم را بگیرد خود من هستم من هم که اصرار دارم که این حکم باشد چون خودم این حکم را کردم اگر هیچ کسی نمیتواند جلوی این حکم را بگیرد مگر خودم و خودم هم اصرار دارم حکم کردم فتوا دادم به این این نشانه تأکید و تثبیت است نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ اعلیٰ آمده در سوره اعلی آیه شش به این صورت است ﴿سنقرئک فلا تنسی ٭ الا ما شاء الله﴾ ما اقرا میکنیم تو قاری میشوی میگوییم ﴿اقرأ باسم ربک الذی خلق ... اقر و ربک الاکرم﴾ ما اقراء میکنیم تو قاری میشوی و آنچه را که ما اقرا کردیم تو قرائت بکنی فراموش نمیکنی یعنی هیچ عاملی نمیتواند از خاطره تو ببرد مگر این که ما بخواهیم ما هم اصلاً خواستیم تو ثابت باشی محفوظ باشی ﴿الا ما شاء ربک﴾ ﴿الا ما شاء الله﴾ اصلاً تو را ما حفظ کردیم تو پیام آور مایی پیک مایی ما تو را نگه میداریم ﴿و الله یعصمک من الناس﴾ در آن بخشهای جریان غدیر فرمود ما تو را حفظ میکنیم در جریان همراه موسای کلیم (سلام الله علیه) او گفته بود که ﴿و ما انسانیه الا الشیطان ان اذکره﴾ بالأخره آن شیطان یادم رفت که من به عرض شما برسانم که ماهی وارد آب شد رفت خب شیطان نفوذ دارد دیگران نفوذ دارند خواطر نفوذ دارد و گذشت روزگار نفوذ دارد شدت کار نفوذ دارد و مانند آن فرمود هیچ عاملی باعث سهو تو نیست مگر اینکه خدا بخواهد ما هم که خواستیم تو فراموش نکنی این برای تأکید مستثنا منه است از این آیه ـ معاذ الله ـ که نمیشود استفاده کرد که مگر اینکه خدا بخواهد و تو فراموش بکنی خب اگر خدا بخواهد او فراموش بکند چه اطمینانی به دین هست ـ معاذ الله ـ ما در تک تک آیه احتمال میدهیم که ـ معاذ الله ـ این آیه یک اطلاقی داشت یک قیدی داشت یک شرطی داشت یک مانعی داشت خدا خواست که یادش برود این هم یادش رفته دیگر سنگی روی سنگ بند نمیآید که فرمود هیچ کس نمیتواند در تو اثر بگذارد که فراموشت بشود مگر اینکه ما بخواهیم ما هم که مرتب داریم اقرا میکنیم تو را حفظ میکنیم در اینجا هم از همان قبیل است هیچ کس نمیتواند اینها را نجات بدهد همان طوری که لا تکلم نفس الا باذنه اینجا هم که ما دست و پا را بستیم ﴿نختم علی افواههم﴾ آن وقتی که هم که حرف میزند بعد از اینکه کارها تمام شده حرف میزند آنجایی که نباید حرف بزند ما نخواستیم حرف بزند قدرت حرف ندارد تازه آنهایی که خیلی تلاش میکنند ﴿فلا تسمع الا همسا﴾ اصوات آنها خیلی آهسته شنیده میشود غرض این است که ﴿خالدین فیها مادامت السمٰوات و الارض الا ما شاء ربک﴾ این ما شاء ربک هم که خدا نخواسته اینها بیرون بیاییند چون مرتب فرمود ﴿و ما هم بخارجین من النار﴾ مگر او نباید بخواهد هم او در آیه دیگر فرمود و ماهم بخارجین من النار﴾ و اگر یک عده عتقاء الله من النارند آنها اوساطی از مسلمیناند نه کفار بله کسی که مسلمان باشد موحد باشد خدا و وحی و نبوت را قبول داشته باشد چندتا معصیت کرده باشد برابر عصیانش معذَّب میشود بعد هم آزاد میشود.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات عمالنا
تاکنون نظری ثبت نشده است