- 939
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35 تا 36 سوره بقره – بخش ششم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 35 تا 36 سوره بقره - بخش ششم
- نوع نزاع دنیوی و بهشتی و تفاوت آن ها
- نزاع بهشتی عاری از کینه و حرص
- درخت منهی عنه درخت علم بود
- مبحث شجره طوبی
- علم محمد(ص) و آل محمد(ص)
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ٭ فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ
در جریان بهشت آدم(سلام الله علیه) از این نظر که این بهشت در دنیا نیست و جزو باغات دنیا نیست این سؤال مطرح میشود که آنجا جای عداوت هم نیست. اگر آنجا جای تکلیف نیست، جای عداوت هم نیست و اگر جای عداوت نبود چگونه شیطان دشمنی کرد و وسوسه کرد؟ وسوسه و عداوت در نشئهٴ طبیعت و تکلیف است. اگر یک مرحلهای از طبیعت و تکلیف بالاتر بود همان طوری که احکام عامهٴ طبیعت در آن نیست، تکلیف در آن نیست، مرگ در آن نیست، خستگی و رنج در آن نیست، وسوسه و عداوت هم در آن نیست. اگر وسوسه و عداوت در آن نیست چگونه دشمنی شیطان در آنجا ظهور کرد و چگونه خدای سبحان فرمود: ٭«إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَىٰ»٭(١) در سورهٴ طٰهٰ به آدم(سلام الله علیه) فرمود: ٭«یا آدم إنّ هٰذا عدوّ لک ولزوجک فلا یخرجنّکما من الجنة فتشقی»٭ این یک مطلب. مطلب دیگر آن است که اگر در آنجا عداوت مطرح بود وسوسه مطرح بود پس چرا فرمود شما در زمین مستقر باشید و بعضی از شما با بعض دیگر عدوّ هستید، این که فرمود: ٭«اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»٭ نشانهٴ آن است که ظرف عداوت زمین است یعنی وقتی به زمین آمدید دشمن یکدیگر هستید. اگر چنان چه در آن جنّت هم عداوت راه داشت پس ظرف عداوت اختصاص به زمین ندارد. در حالی که در نوع موارد سخن از هبوط به زمین است و عداوت در زمین در همین آیات تلاوت شده سورهٴ بقره، فرمود: ٭«وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»٭ یعنی وقتی هبوط کردید در ظرفی که مهبط شماست، آن ظرف، ظرف عداوت است. مهبَط شما زمین است و عداوت هم در مهبَط شماست. خب اگر واقعاً در جنّت سخن از عداوت هست قبل از هبوط هم عداوت بود و بعد از هبوط هم عداوت، پس چرا فرمود: ٭«بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»٭ که ظاهرش آن است که بعد از هبوط عدوّ یکدیگر هستید، نه قبل از هبوط.
مطلب بعدی آنست که این شجرهای که خدای سبحان آدم را از آن شجره نهی کرد از چه صنف و از چه جنس بوده و آیا شجرهٴ خلد هم در جهان هست یا شیطان هم دروغ گفت و هم فریب داد؟ شیطان که گفت: ٭«هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی»٭(٢) هم دروغ گفت اصلاً شجرهٴ خلدی در عالم نیست و هم فریب داد یا اینکه نه دروغ نگفت فریب داد. خطای در تطبیق کرد. یعنی شجرهٴ خلد در عالم هست منتها آن شجرهٴ خلد بر این شجره منطبق نیست یعنی منهیّ عنها شجرهٴ خلد نبود. نه این که در اصل عالم شجرهٴ خلدی وجود نداشته باشد. شیطان هم دروغ گفت و هم فریب داد یا فقط فریب داد دروغ نگفت اینها اموری است که باید بحث بشود.
عداوت در جنت از سنخ عداوت در دنیا نیست
امّا آن امر اول دربارهٴ عداوت ظاهراً عداوتی که در آن جنّت است از سنخ عداوت در دنیا نیست. خدای سبحان برای بهشتیان هم یک نحوه نزاع قائل شد برای موجوداتی که در ملأ أعلی به سر میبرند باز هم یک نحوه عداوت و خصومت قائل شد. عداوت و خصومت در هر مرحله مناسب با هستی آن مرحله است. مثلاً دربارهٴ بهشتیان میفرماید: اینها نزاع میکنند برای یافتن کاسههای بهشت. برای نوشیدن آب کأس بهشت اینها با هم تنازع دارند. در سورهٴ طور آیهٴ ٢٢ به بعد اینست: ٭«وَأَمْدَدْنَاهُم بِفَاکِهَةٍ وَلَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ ٭ یَتَنَازَعُونَ فِیهَا کَأْساً لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ ٭ وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ ٭ وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ»٭(٣)؛ بهشتیان برای نوشیدن آب و مشروبات بهشت تنازع میکنند برای گرفتن آن کأس و قَدَح، با این که بهشتیان کسانی هستند که ٭«وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ»٭(٤) در دل آنها ابداً نسبت به دیگری کینه نیست و در همین آیه که سخن از تنازع بهشتیهاست به طور نفی جنس و نفی حقیقت هر گونه لغو و تأثیم و گناه را نفی کرده است. فرمود: ٭«لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَتَأْثِیمٌ»٭(٥) که نفی جنس است. اصلاً در بهشت بدی نیست. مع ذلک نزاع هست. معلوم میشود نزاعِِ هر مرتبه مناسب با آن مرتبه است.
تفاوت تنازع بهشتیان و تنازع مترفان
گاهی نزاعی است لذیذ و گوارا، که دوستان برای ربودن آن کأس با هم درگیر میشوند و این درگیری گواراست. نه اهل لعب هستند و نه لهو. یک وقت در مجالس مترفین برای نوشیدن کأس درگیری لذیذانه دارند منتها این لذّت کاذب است. یعنی روی لهو و روی لعب با هم تنازع دارند. در بهشت تنازعی که روی لعب و لهو باشد نیست چه اینکه تنازعی که روی خصومت و عداوت باشد نیست. نزاع چه روی قوهٴ غضبیّه باشد، ممدوح نیست چه روی قوهٴ شهویّه باشد، ممدوح نیست. یک تنازع بازیگرانهای در مجلس مترفین هست که روی آن نزاع لذّت کاذب دارند این نزاعِ آمیخته با لهو است. یک نزاعی بین متخاصمین است که بر اساس قوهٴ قهر و غضب آن نزاع تنظیم میشود. نزاعی که بین بهشتیان است تنازعی که برای ربودن کأس و قدحِ بهشت است برای بهشتیان. نه نظیر تنازع آمیخته با لهو مجلس مترفین است، نه نظیر تنازع بداندیشان و خصمان است در عالم طبیعت. بلکه یک نزاع عقلی ممدوح است. یک جنگ اندیشهٴ عقلی و گواراست. از این رقیقتر نزاعی است که در ملأ أعلی مطرح است. برای موجودات ملأ اعلی هم یک نحوه نزاع و تخاصمی هست. در سورهٴ «ص» آیهٴ ٦٨ به بعد این است فرمود: ٭«قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ ٭ مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَی إِذْ یَخْتَصِمُونَ ٭ إِن یُوحَی إِلَیَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ ٭ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ»٭(٦)؛ فرمود: جریان مبدأ و معاد یک جریان سنگین است خبر مهم مسألهٴ قیامت است که شما از او غافلید. خبر مهمّ مسألهٴ مرگ به بعد است. ٭«عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ»٭(٧) آن روز خبر رسمی در حجاز این بود که پیامبر چه چیز آورد. فرمود اینها دربارهٴ نبأ عظیم اختلاف کردند آن مهمترین خبر که جریان مرگ به بعد است در او اختلاف دارند. بعضی از صاحبنظران در لوح قبر این کلمه و این آیهٴ مبارکه را مینوشتند: ٭«قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ»٭(٨) یعنی مسألهٴ مرگ به بعد یک امر مهمّی است که شما رو برمیگردانید و یک چیز ساده تلقّی میکنید. آن را به عنوان پند در لوح قبر مینوشتند که انسان وقتی کنار آن مزار رفت این آیه را تلاوت کند. مسألهٴ مهم، مسألهٴ مبدأ و معاد است که اکثری مردم از آنها اعراض میکنند ٭«قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ ٭ مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَی إِذْ یَخْتَصِمُونَ»٭(٩) من از درگیری فرشتگانی که در ملأ أعلی به سر میبرند آگاهی ندارم. خب تخاصمی که در ملأ أعلی بین فرشتگان است آیا نظیر تخاصم متخاصمانی است که بر اساس قوهٴ غضب درگیرند یا نظیر تخاصم مجلس مترفین است که بر اثر قوهٴ شهوت تنازع دارند یا نه آن است و نه این؟ یک تنازع عقلی ممدوح است. آنجا که جای تسبیح و تقدیس است جای نزاع مذموم نیست. خدای سبحان اینها را مستغرق در عبادت معرّفی کرد فرمود: ٭«بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»٭(١٠) پس یک نحوه نزاعی که نزاع شهوت نیست و نزاع غضب نیست و نزاع ظریف و ممدوح عقلی است. قابل تصوّر هست. هم برای بهشتیانی که هیچ لغو و لعبی در آنجا نیست و هیچ عداوت و کینهای هم در دلهای آنها نیست. چون ٭«وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ»٭(١١) زیرا اگر کسی قلبش تطهیر نشود به عالم پاک راه ندارد. و یک نحوه نزاع ظریف و ممدوح عقلی هم در ملأ أعلی هست. اگر جنّت آدم(سلام الله علیه) جنّت دنیا و مادی نبود و هرچه نزاع و درگیری است از طبیعت برمیخیزد یا هر چه لهو و لعب است از طبیعت نشأت میگیرد.
عداوت بعد از هبوط و عداوت قبل از هبوط
معلوم میشود این خصومت و نزاعی که بین آدم و شیطان در آن جنّت بود، نه از قبیل نزاع متخاصمان است بر اساس قوهٴ غضب، نه نظیر نزاع مترفین است بر محور شهوت. یک نحوه نزاع دیگری است و همین نزاع وقتی تنزل کرد به عالم طبیعت درآمد یک نزاع خشن میشود. لذا خدای سبحان فرمود: ٭«اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»٭ این عداوتی که در زمین است بعد از هبوط غیر از آن عداوتی است که در جنّت است قبل از هبوط. در جنّت یک نحوهٴ عداوت ظریفی است که ملائم با آن نشئه است فرمود: ٭«فَقُلْنَا یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی»٭(١٢) بعد از هبوط به زمین همین عداوت به صورت یک خصومت مشئوم و مذموم در میآید که به همهٴ ما خدای سبحان فرمود به این: که این شیطان عدوّ مبین است ٭«فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً»٭(١٣) به آدم و حوّا(علیهما السّلام) فرمود به این که: ٭«بعضکم لبعض عدوّ»٭ شیطان عدوّ شماست. شما هم درگیر او هستید مرتّب او را لعن میکنید و رجم میکنید. باید اینچنین باشد.
استعاذه
ما موظّفیم شیطان را به عنوان دشمن اتّخاذ کنیم که او را رجم کنیم و هنگامی که او به سراغ ما آمد ما پناه ببریم، به پناهگاه برویم. خدای سبحان هم فرمود: این دشمن شماست، هر وقت حمله کرد من دوست مدافع شما هستم. ٭«إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا»٭(١٤) از مؤمنین حمایت میکند فرمود: همین که او حمله کرد به من پناه ببرید این که فرمود: ٭«وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ»٭(١٥) یعنی هر وقت به سراغ شما آمد خواست شما را فریب بدهد فوراً به من پناه ببرید، فوراً پناه ببرید نه یعنی تنها بگویید «أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم»، این نازلترین استعاذه است این تلفّظ استعاذه است این که استعاذه نیست. وقتی گفتند آژیر خطر را شنیدید به پناهگاه بروید نه یعنی وقتی آژیر خطر را شنیدید بگویید من میخواهم بروم پناهگاه. این که استعاذه نیست این تلفّظ به استعاذه است. وقتی خدا فرمود شیطان اگر به سراغ شما آمد فوراً پناه ببرید. نه یعنی بگویید: «أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم» این «أعوذ بالله» که پناه بردن نیست. این مثل آن است که اعلام خطر کردند آژیر خطر کشیدند یعنی بروید پناهگاه آنوقت ما همین طور در بیابان باز بایستیم بگوییم آقا حالا که آژیر خطر کشیدند، من میخواهم بروم پناهگاه. این گفتن من به پناهگاه میروم که پناهگاه رفتن نیست. این که استعاذه نیست فرمود: همین که شیطان وسوسه کرد فوراً به من پناه بیاورید. یعنی جانتان حرکت کند، به این طرف بیایید نه این که بگویید: «أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم»، آن نازلترین و رقیقترین مرحلهٴ استعاذه البتّه «أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم» گفتن است.
سؤال ...
جواب: بله عداوت هست، سخن این نیست که عداوت نبود. سخن آن است که عداوت در آنجا مناسب با آنجاست، عداوتی که در زمین است مناسب با زمین است.
سؤال ...
جواب: امّا در زمین گمراه میکنم. گفت: ٭«لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ»٭(١٦) منطقهٴ اِغوای من، تزیین من، إضلال من زمین است. نه این که در جنّت هم اغوا میکنم.
بنابراین اگر یک عداوتی در آن عالم بود باید مناسب با آن عالم باشد. این به اوصاف نفسانی برمیگردد این به جهات نقص یک انسان از آن جهت که یک موجود ممکن است برمیگردد یا راههای دیگری دارد بالآخره در تعیین مصداق مهم نیست این معنا مهم است که عداوتی که در جنّت است رقیقتر از عداوتی است که در أرض است عداوتی که در جنّت است مناسب با همان نشئه است. و عداوتی که البته در زمین است مناسب با این نشئه. یک نحوه نزاعی در بهشت هست یک نحوه نزاعی در ملأ أعلی هست یک نحوه نزاعی هم در جنّت آدم(سلام الله علیه) بود، باید آن نزاع را مناسب با همان نشئه تفسیر کرد.
سؤال ...
جواب: در هر جایی یک نقص و کمالی هست گرچه تکلیف نیست، امّا انسان یا فرشتگان در هر نشئهای که هستند یک جنبهٴ نقصی دارند یک جنبهٴ کمال. از آن جهت که فیض را از خدای سبحان میگیرند جنبهٴ کمالشان است از آن جهت که ذاتاً فاقد کمالند جنبهٴ نقص آنهاست یک نحوی بالآخره باید ترسیم بشود.
سؤال ...
جواب: نه، خوب نبود آن عداوت، نسبت به آن عالم یک کمالاتی هست نسبت به آن عالم این کار آنها را ساقط کرده است منظور آن است که عداوتی که در جنّت است نسبت به کمال و محبّتی که در جنّت است مذموم است امّا اینچنین نیست که نظیر عداوتی باشد که در زمین است. نظیر اختصامی که در ملأ أعلی هست، تنازعی هم که بین بهشتیان است با این که آن نشئه اصلاً لغو و تأثیم نیست. مع ذلک یک نحوه تنازعی در آنجا فرض میشود.
سؤال ...
جواب: بنابراین جنّت أرضی نبود، نظیر باغ دنیا نبود. چون جزو دنیا نیست اگر بین دنیا و جنّةالخلد باشد از آن جهت که آن موطن، موطن تکلیف نیست قهراً عداوت در آنجا هم نظیر عداوت در موطن تکلیف نخواهد بود. میگوید در آنجا عداوت هست از آن جهت که جنّت آدم، جنّت دنیا نبود یعنی باغی از باغهای روی زمین نبود قهراً حکم او هم حکم احکام دنیا نیست. عداوتی هم که در آنجاست نظیر عداوتی که در دنیاست نیست. خدای سبحان هم در آن جنّت فرمود به این که: شیطان عدوّ شماست، قبل از هبوط و هم بعد از هبوط فرمود وقتی به زمین آمدید در این مهبط شما در این زمین شیطان دشمن شماست. معلوم میشود عداوتی که قبل الهبوط است با عداوتی که بعد از هبوط است فرق میکند. این اصل کلّی بحث. برای تأیید این مطلب آیهای که میگوید ملأ أعلی اختصام دارند، آیهای که میگوید بهشتیان تنازع دارند ذکر شده است، معلوم میشود هر مرحلهای یک نحوه نزاعی دارد منتها آن نزاع در همان مرحله نقص است. گر چه نسبت به مراحل پایینتر کمال باشد و اما اینکه گفته شد. اگر چنان چه اصل عداوت در ملأ أعلی، در بهشت، در جنّت آدم ترسیم میشود معلوم میشود اصل عداوت همه جا یکسان نیست. عداوت در زمین با عداوت در جنّت فرق میکند.
شجرهٴ هبوط و شجرهٴ صعود
مطلب بعدی آن است که این شجره یک خصیصهای داشت که استفادهٴ از آن باعث هبوط است. معلوم میشود بعضی از امور میوهٴ آنها باعث هبوط است. چه اینکه بعضی از درختها میوهٴ آنها باعث صعود است خدای سبحان بعضی از امور را به عنوان شجرهٴ بهشت میداند بعضی از امور را به عنوان شجرهٴ جهنّم میداند.
درختی که از آتش تغذیه میکند
وقتی جهنّم را تبیین میکند میفرماید به این که: در جهنّم درختی است که محصول او زقّوم است و این از ریشهٴ جهنّم و از عمق جهنّم ریشه میگیرد و شاخه میرویاند ٭«إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ»٭(١٧) در سورهٴ صافات آیهٴ ٦١ به بعد اینچنین میفرماید: ٭«أَذلِکَ خَیْرٌ نُّزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ ٭ إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ ٭ إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ ٭ طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ ٭ فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ»٭(١٨)؛ فرمود: درخت زقّوم از جهنّم سربرمیآورد یک درخت نسوز است درختی است که آب او آتش است یعنی با آتش تغذیه میکند برخلاف درختان دنیا درخت دنیا با آب تعذیه میکند درخت جهنّم با آتش تغذیه میکند. این درختی است نسوز که میوهٴ او هم شعله است و از جهنّم سربرمیآورد و اگر جهنّم که جزای انسان است، جزا عین عمل است و در بسیاری از آیات، خدای سبحان حصر کرد، فرمود: جز عمل چیز دیگر جزای شما نیست به لسان حصر بیان کرد فرمود: ٭«إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»٭(١٩) یا ٭«هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»٭(٢٠) با تعبیرات گوناگون که از آن حصر استفاده میشود یعنی جز عمل چیز دیگری جزای انسان نیست معلوم میشود بعضی از کارها شجرهٴ جحیم است. اگر کسی از آن درخت استفاده کرد به جهنّم میافتد مثل این که دربارهٴ سخاوت این روایات هست که سخاوت درختی است اصلش در بهشت و شاخههای آن در دنیا در دست مردم است و اگر کسی سخی شد به شاخهٴ درخت سخاوت تمسّک کرد و این شاخه او را به بهشت میبرد(21) و دربارهٴ شجرهٴ طوبىٰ آمده است که اصلش در بهشت است و شاخههای او در دنیا در دسترس مؤمنین است(22)
تمسک زید بن حارثة به شجرهٴ طوبا
و زید ابن حارثه به همهٴ شاخههای شجرهٴ طوبیٰ تمسّک کرد.(23) این چه مقامی است برای یک انسان متعارف؟! با این که او نه امام بود نه پیغمبر. در عظمت زید ابن حارثه آمد که او به تمام شاخههای شجرهٴ طوبیٰ تمسّک کرد. اگر عفّت است، اگر شجاعت است، اگر عدالت است، اگر حکمت است، اگر عبادت است، اگر فضائل دیگر است همهٴ اینها شاخههای طوباست. اگر کسی یکی از این فضائل را گرفت «فقد تمسّک بغصن من أغصانها» و زید ابن حارثهای که بهشت و جهنّم را میبیند به همهٴ اغصان شجرهٴ طوبیٰ تمسّک کرد و اصل این شجره در بهشت است
وجه اختلاف تعبیر در جایگاه درخت طوبا
و در دو حدیث، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو بیان دارد که این بیان را هماهنگ کرد فرمود درخت طوبیٰ در قیامت اصلش در خانهٴ من است و شاخههایش در خانههای مؤمنین و بهشتیهاست.
در حدیث دیگر فرمود شجرهٴ طوبیٰ اصلش در خانهٴ علی ابن ابی طالب(سلام الله علیه) است بعد شاخههایش در خانههای مؤمنین. بعضی از صحابه عرض کردند: یا رسول الله! شما در جلسهٴ قبل فرمودید: اصلش در خانهٴ من است الآن میفرمایید اصلش در خانهٴ علیّ ابن أبی طالب است. فرمود: «ان دارى و دار علىّ فی الجنة بمکان واحد»(24) خانهٴ من و خانهٴ علی یکی است. خب خانهای که در آنجا همهٴ اهل دنیا جا بگیرند بخواهند بروند جا دارد خانهٴ مؤمنین متوسّط این است خانهٴ آنها چقدر وسیع خواهد بود. چون در روایات جنّت را که ملاحظه بفرمایید (حتماً ملاحظه بفرمایید) میبینید که حضرت میفرماید به این که: خانهٴ مؤمن به قدری وسیع است که اگر همهٴ اهل دنیا بخواهند مهمان او بشوند جا دارد این قدر وسیع است خانهٴ یک مؤمن متوسّط این قدر وسیع است آن وقت خانهٴ اینها چقدر خواهد بود؟! معلوم میشود بعضی از درختها درخت جنّت است بعضی از درختها درخت جحیم است.
و در ذیل آیهٴ مبارکهای که در سورهٴ ٭«عبس و تولّی»٭(25) آمده است که آیهٴ ٢٤ به بعد است ٭«فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ ٭ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبّاً ٭ ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً»٭(26) آنجا از امام باقر(سلام الله علیه) آمده است که فرمود: ٭«فلینظر الإنسان إلی طعامه»٭(27) «أى فلینظر الإنسان إلی علمه»(28) ببیند این غذای روح را از چه کسی میگیرد چه علمی به جانش میدهد. نه به این معنا باشد که طعام یعنی علم طعام یعنی طعام معنای خود و مفهوم جامع خود را دارد منتها این طعام دو مصداق دارد روح هم غذا میخواهد جسم هم غذا میخواهد غذای جسم همین میوههای مادی است و غذای روح هم آن میوههای معنوی است. علم غذای روح است طعام در معنای جامع استعمال شده است. نه طعام یعنی علم که در مفهوم علم استعمال شده باشد. این تطبیق است نه تفسیر، معلوم میشود بعضی از درختان میوهشان علم است چنان که بعضی از درختان میوهشان سیب و گلابی است اگر درخت هم ظاهری است هم باطنی و اگر درخت هم درخت بهشت است هم درخت جهنّم و اگر عداوت، هم در طبیعت است، هم در مافوق طبیعت، معلوم میشود در آن جنّت شجرهای بود که قرب به آن شجره نتیجهاش آن است که انسان به عالم طبیعت تنزّل میکند و اگر توبهٴ الهی نصیب انسان نشود سر از جهنّم درمیآورد. اگر شجره چند قسم است چه اینکه بعضی بهشتی هستند بعضی جهنّمی و اگر عداوت هم چند درجه دارد احیاناً ممکن است شجرهای که منهیّ عنها بود یک شجرهای بود که قرب به او و ارتباط با او باعث سقوط است. حالا لازم نیست که یک درخت خاصّی باشد لذا از امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) نقل شده است که این درخت، درخت علم بود یعنی علمی که نباید فرابگیرد چون هر کسی نباید هر درسی را بخواند هر کسی نباید هر علمی را فرابگیرد حضرت فرمود به این که: این درخت درخت علم بود. این کدام علم است که آدم(سلام الله علیه) حق قرب به او را ندارد با این که همهٴ اسما و حقایق را خدای سبحان به او آموخت معلوم میشود در بعضی از مراتب انسان نصیبش نسبت به همهٴ علوم تنظیم شده نیست. بهرهبرداری از همهٴ علوم نسبت به همه روا نیست. این است که میبینید بعضی از علوم را صاحبان آن علوم گفتند به این که جز برای خواص روا نیست، این است.
سؤال ...
جواب:
تواضع بیشتر محک عالم شدن
چون او نباید بچشد لذا گاهی از علوم است که اگر یک کسی یاد بگیرد به جای این که به دل نشیند به سر میزند اگر علم به دل نشست انسان را متواضع میکند اگر خدای ناکرده به سر زد کبریامنش میکند انسان از این علوم الهی که درش بر روی همه باز است برای این که ببیند عالم شد یا نه؟ خودش را تجربه کند ببیند اگر خاکسارتر شد، متواضعتر شد قبل از این که به حوزه بیاید و بعد از این که به حوزه آمد اگر فهمید متواضعتر شد خاکسارتر شد خدا را شکر کند که درس خواند و چیز فهمید. اگر خدای نکرده گفت: منم که درس خواندم و عالم شدم خب این به سرزد به دل ننشست. بعضی از درختهاست که اگر انسان نزدیک بشود سقوط میکند همهٴ اینها یک آثاری دارد به ما گفتهاند اگر خواستید ببینید که این عبادت شما مقبول است یا نه خودت را بسنج، این نماز اگر مقبول است یا نه؟ خب اثری دارد این چنین نیست که حتماً در قیامت باید مشخّص بشود که اگر نمازی که انسان خواند جلو فحشا و منکر را گرفت انسان خدا را شکر کند که این عبادتش مقبول است چون صلاة آن است که ٭«تنهی عن الفحشاء و المنکر»٭(29).
سؤال ...
جواب: او در این مرحله شایسته نیست. شجره، طیّبه است این در این نشئه. لذا اهل بیت عصمت و طهارت از آن شجره استفاده میکنند دیگری استفاده نمیکند. خب «النّاس معادن کمعادن الذهب و الفضّة»(30) ٭«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ»٭(31) ٭«فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ»٭(32) هم فرمود: انبیا یکسان نیستند و هم فرمود: مرسلین یکسان نیستند. همه که یک درجه ندارند که چه اینکه ملائکه هم یکسان نیستند همه درجات گوناگون دارند. بنابراین اگر طبق این حدیث که از امیر المؤمنین(سلام الله علیه) نقل شده است که این شجره، شجرهٴ علم است میشود استنباط کرد که بعضی از مقامات هست که نصیب دیگران نخواهد شد. غرض آنست که این شجره یک شجرهای است که قرب به او برای آدم روا نبود.
شجرة الخلد؟
مطلب دیگر که حالا روی آن مطالعه میفرمایید این است که شیطان هم دروغ گفت و هم فریب داد یا فقط فریب داد؟ یعنی اصلاً شجرهٴ خلد در عالم نیست یا شجرهٴ خلد هست ولی این شجرهٴ منهیّ عنها شجرهٴ خلد نبود. این که به آدم گفت ٭«هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی»٭(33) یعنی یک شجرهای است که میوة او انسان را مخلّد و جاوید در جنّت میکند منتها برای آدم روا نبود همان طوری که فرشتگان از یک سلسله غذاهای جاودانه برخوردارند این شجره هم میوهاش انسان را مخلّد و جاوید میکرد واقعاً *«شجرةالخلد»* بود یعنی واقعاً شجرةالخلد در عالم موجود است منتها آن شجرةالخلد این شجره نبود و شیطان فریب داد و نیرنگ زد یا نه همان طوری که نیرنگ زد اصلاً دروغ گفت اصلاً شجرة الخلدی در عالم نیست تا این که بر این شجره صدق کند یا بر اشجار دیگر این باید علیٰ حدّه بحث بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(2) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(3) سورهٴ طور، آیات ٢٢ ـ ٢٥.
(4) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٤٣؛ سورهٴ حجر، آیهٴ ٤٧.
(5) سورهٴ طور، آیهٴ ٢٣.
(6) سورهٴ ص، آیات ٦٧ ـ ٧١.
(7) سورهٴ نبأ، آیات ١ ـ ٢.
(8) سورهٴ ص، آیات ٦٧ ـ ٦٨.
(9) سورهٴ ص، آیات ٦٧ ـ ٦٩.
(10) سورهٴ انبیاء، آیات ٢٦ ـ ٢٧.
(11) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٤٣؛ سورهٴ حجر، آیهٴ ٤٧.
(12) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(13) سورهٴ فاطر، آیهٴ ٦.
(14) سورهٴ حج، آیهٴ ٣٨.
(15) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠٠؛ سورهٴ فصّلت، آیهٴ ٣٦.
(16) سورهٴ حجر، آیهٴ ٣٩.
(17) سورهٴ صافات، آیهٴ ٦٤.
(18) سورهٴ صافات، آیات ٦٢ ـ ٦٦.
(19) سورهٴ طور، آیهٴ ١٦؛ سورهٴ تحریم، آیهٴ ٧.
(20) سورهٴ نمل، آیهٴ ٩٠.
(21) وسائل الشیعه، ج 9، ص 19؛ قال رسول الله(ص): السَّخاء شجرة فی الجنّة أصلُها وهی مطلّة على الدنیا مَن تعلّق بغصنٍ منها إجتَرَّه إِلى الجَنَّة.
(22) ر . ک مستدرک الوسائل، ج 7، ص 542.
(23) بحار، ج 8، ص 168؛ ... إنی لأرى زید بن حارثة فقد تعلق بعامة أغصانها.
(24) بحار، ج 8، ص 87.
(25) سورهٴ عبس، آیهٴ ١.
(26) سورهٴ عبس، آیات ٢٤ ـ ٢٦.
(27) سورهٴ عبس، آیهٴ ٢٤.
(28) ر . ک کافی، ج 1، ص 49؛ ... قال قلتُ ما طعامه قال علمه الذی یأخذه عَمَّن یأخذه.
(29) سورهٴ عنکبوت، آیهٴ ٤٥.
(30) کافی، ج 8، ص 177.
(31) سورهٴ بقره، آیهٴ ٢٥٣.
(32) سورهٴ اسراء، آیهٴ ٥٥.
(33) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
- نوع نزاع دنیوی و بهشتی و تفاوت آن ها
- نزاع بهشتی عاری از کینه و حرص
- درخت منهی عنه درخت علم بود
- مبحث شجره طوبی
- علم محمد(ص) و آل محمد(ص)
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ٭ فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ
در جریان بهشت آدم(سلام الله علیه) از این نظر که این بهشت در دنیا نیست و جزو باغات دنیا نیست این سؤال مطرح میشود که آنجا جای عداوت هم نیست. اگر آنجا جای تکلیف نیست، جای عداوت هم نیست و اگر جای عداوت نبود چگونه شیطان دشمنی کرد و وسوسه کرد؟ وسوسه و عداوت در نشئهٴ طبیعت و تکلیف است. اگر یک مرحلهای از طبیعت و تکلیف بالاتر بود همان طوری که احکام عامهٴ طبیعت در آن نیست، تکلیف در آن نیست، مرگ در آن نیست، خستگی و رنج در آن نیست، وسوسه و عداوت هم در آن نیست. اگر وسوسه و عداوت در آن نیست چگونه دشمنی شیطان در آنجا ظهور کرد و چگونه خدای سبحان فرمود: ٭«إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَىٰ»٭(١) در سورهٴ طٰهٰ به آدم(سلام الله علیه) فرمود: ٭«یا آدم إنّ هٰذا عدوّ لک ولزوجک فلا یخرجنّکما من الجنة فتشقی»٭ این یک مطلب. مطلب دیگر آن است که اگر در آنجا عداوت مطرح بود وسوسه مطرح بود پس چرا فرمود شما در زمین مستقر باشید و بعضی از شما با بعض دیگر عدوّ هستید، این که فرمود: ٭«اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»٭ نشانهٴ آن است که ظرف عداوت زمین است یعنی وقتی به زمین آمدید دشمن یکدیگر هستید. اگر چنان چه در آن جنّت هم عداوت راه داشت پس ظرف عداوت اختصاص به زمین ندارد. در حالی که در نوع موارد سخن از هبوط به زمین است و عداوت در زمین در همین آیات تلاوت شده سورهٴ بقره، فرمود: ٭«وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»٭ یعنی وقتی هبوط کردید در ظرفی که مهبط شماست، آن ظرف، ظرف عداوت است. مهبَط شما زمین است و عداوت هم در مهبَط شماست. خب اگر واقعاً در جنّت سخن از عداوت هست قبل از هبوط هم عداوت بود و بعد از هبوط هم عداوت، پس چرا فرمود: ٭«بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»٭ که ظاهرش آن است که بعد از هبوط عدوّ یکدیگر هستید، نه قبل از هبوط.
مطلب بعدی آنست که این شجرهای که خدای سبحان آدم را از آن شجره نهی کرد از چه صنف و از چه جنس بوده و آیا شجرهٴ خلد هم در جهان هست یا شیطان هم دروغ گفت و هم فریب داد؟ شیطان که گفت: ٭«هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی»٭(٢) هم دروغ گفت اصلاً شجرهٴ خلدی در عالم نیست و هم فریب داد یا اینکه نه دروغ نگفت فریب داد. خطای در تطبیق کرد. یعنی شجرهٴ خلد در عالم هست منتها آن شجرهٴ خلد بر این شجره منطبق نیست یعنی منهیّ عنها شجرهٴ خلد نبود. نه این که در اصل عالم شجرهٴ خلدی وجود نداشته باشد. شیطان هم دروغ گفت و هم فریب داد یا فقط فریب داد دروغ نگفت اینها اموری است که باید بحث بشود.
عداوت در جنت از سنخ عداوت در دنیا نیست
امّا آن امر اول دربارهٴ عداوت ظاهراً عداوتی که در آن جنّت است از سنخ عداوت در دنیا نیست. خدای سبحان برای بهشتیان هم یک نحوه نزاع قائل شد برای موجوداتی که در ملأ أعلی به سر میبرند باز هم یک نحوه عداوت و خصومت قائل شد. عداوت و خصومت در هر مرحله مناسب با هستی آن مرحله است. مثلاً دربارهٴ بهشتیان میفرماید: اینها نزاع میکنند برای یافتن کاسههای بهشت. برای نوشیدن آب کأس بهشت اینها با هم تنازع دارند. در سورهٴ طور آیهٴ ٢٢ به بعد اینست: ٭«وَأَمْدَدْنَاهُم بِفَاکِهَةٍ وَلَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ ٭ یَتَنَازَعُونَ فِیهَا کَأْساً لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَ تَأْثِیمٌ ٭ وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ ٭ وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ»٭(٣)؛ بهشتیان برای نوشیدن آب و مشروبات بهشت تنازع میکنند برای گرفتن آن کأس و قَدَح، با این که بهشتیان کسانی هستند که ٭«وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ»٭(٤) در دل آنها ابداً نسبت به دیگری کینه نیست و در همین آیه که سخن از تنازع بهشتیهاست به طور نفی جنس و نفی حقیقت هر گونه لغو و تأثیم و گناه را نفی کرده است. فرمود: ٭«لَا لَغْوٌ فِیهَا وَلاَتَأْثِیمٌ»٭(٥) که نفی جنس است. اصلاً در بهشت بدی نیست. مع ذلک نزاع هست. معلوم میشود نزاعِِ هر مرتبه مناسب با آن مرتبه است.
تفاوت تنازع بهشتیان و تنازع مترفان
گاهی نزاعی است لذیذ و گوارا، که دوستان برای ربودن آن کأس با هم درگیر میشوند و این درگیری گواراست. نه اهل لعب هستند و نه لهو. یک وقت در مجالس مترفین برای نوشیدن کأس درگیری لذیذانه دارند منتها این لذّت کاذب است. یعنی روی لهو و روی لعب با هم تنازع دارند. در بهشت تنازعی که روی لعب و لهو باشد نیست چه اینکه تنازعی که روی خصومت و عداوت باشد نیست. نزاع چه روی قوهٴ غضبیّه باشد، ممدوح نیست چه روی قوهٴ شهویّه باشد، ممدوح نیست. یک تنازع بازیگرانهای در مجلس مترفین هست که روی آن نزاع لذّت کاذب دارند این نزاعِ آمیخته با لهو است. یک نزاعی بین متخاصمین است که بر اساس قوهٴ قهر و غضب آن نزاع تنظیم میشود. نزاعی که بین بهشتیان است تنازعی که برای ربودن کأس و قدحِ بهشت است برای بهشتیان. نه نظیر تنازع آمیخته با لهو مجلس مترفین است، نه نظیر تنازع بداندیشان و خصمان است در عالم طبیعت. بلکه یک نزاع عقلی ممدوح است. یک جنگ اندیشهٴ عقلی و گواراست. از این رقیقتر نزاعی است که در ملأ أعلی مطرح است. برای موجودات ملأ اعلی هم یک نحوه نزاع و تخاصمی هست. در سورهٴ «ص» آیهٴ ٦٨ به بعد این است فرمود: ٭«قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ ٭ مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَی إِذْ یَخْتَصِمُونَ ٭ إِن یُوحَی إِلَیَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ ٭ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ»٭(٦)؛ فرمود: جریان مبدأ و معاد یک جریان سنگین است خبر مهم مسألهٴ قیامت است که شما از او غافلید. خبر مهمّ مسألهٴ مرگ به بعد است. ٭«عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ ٭ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ»٭(٧) آن روز خبر رسمی در حجاز این بود که پیامبر چه چیز آورد. فرمود اینها دربارهٴ نبأ عظیم اختلاف کردند آن مهمترین خبر که جریان مرگ به بعد است در او اختلاف دارند. بعضی از صاحبنظران در لوح قبر این کلمه و این آیهٴ مبارکه را مینوشتند: ٭«قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ»٭(٨) یعنی مسألهٴ مرگ به بعد یک امر مهمّی است که شما رو برمیگردانید و یک چیز ساده تلقّی میکنید. آن را به عنوان پند در لوح قبر مینوشتند که انسان وقتی کنار آن مزار رفت این آیه را تلاوت کند. مسألهٴ مهم، مسألهٴ مبدأ و معاد است که اکثری مردم از آنها اعراض میکنند ٭«قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ٭ أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ ٭ مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَی إِذْ یَخْتَصِمُونَ»٭(٩) من از درگیری فرشتگانی که در ملأ أعلی به سر میبرند آگاهی ندارم. خب تخاصمی که در ملأ أعلی بین فرشتگان است آیا نظیر تخاصم متخاصمانی است که بر اساس قوهٴ غضب درگیرند یا نظیر تخاصم مجلس مترفین است که بر اثر قوهٴ شهوت تنازع دارند یا نه آن است و نه این؟ یک تنازع عقلی ممدوح است. آنجا که جای تسبیح و تقدیس است جای نزاع مذموم نیست. خدای سبحان اینها را مستغرق در عبادت معرّفی کرد فرمود: ٭«بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»٭(١٠) پس یک نحوه نزاعی که نزاع شهوت نیست و نزاع غضب نیست و نزاع ظریف و ممدوح عقلی است. قابل تصوّر هست. هم برای بهشتیانی که هیچ لغو و لعبی در آنجا نیست و هیچ عداوت و کینهای هم در دلهای آنها نیست. چون ٭«وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ»٭(١١) زیرا اگر کسی قلبش تطهیر نشود به عالم پاک راه ندارد. و یک نحوه نزاع ظریف و ممدوح عقلی هم در ملأ أعلی هست. اگر جنّت آدم(سلام الله علیه) جنّت دنیا و مادی نبود و هرچه نزاع و درگیری است از طبیعت برمیخیزد یا هر چه لهو و لعب است از طبیعت نشأت میگیرد.
عداوت بعد از هبوط و عداوت قبل از هبوط
معلوم میشود این خصومت و نزاعی که بین آدم و شیطان در آن جنّت بود، نه از قبیل نزاع متخاصمان است بر اساس قوهٴ غضب، نه نظیر نزاع مترفین است بر محور شهوت. یک نحوه نزاع دیگری است و همین نزاع وقتی تنزل کرد به عالم طبیعت درآمد یک نزاع خشن میشود. لذا خدای سبحان فرمود: ٭«اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»٭ این عداوتی که در زمین است بعد از هبوط غیر از آن عداوتی است که در جنّت است قبل از هبوط. در جنّت یک نحوهٴ عداوت ظریفی است که ملائم با آن نشئه است فرمود: ٭«فَقُلْنَا یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی»٭(١٢) بعد از هبوط به زمین همین عداوت به صورت یک خصومت مشئوم و مذموم در میآید که به همهٴ ما خدای سبحان فرمود به این: که این شیطان عدوّ مبین است ٭«فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً»٭(١٣) به آدم و حوّا(علیهما السّلام) فرمود به این که: ٭«بعضکم لبعض عدوّ»٭ شیطان عدوّ شماست. شما هم درگیر او هستید مرتّب او را لعن میکنید و رجم میکنید. باید اینچنین باشد.
استعاذه
ما موظّفیم شیطان را به عنوان دشمن اتّخاذ کنیم که او را رجم کنیم و هنگامی که او به سراغ ما آمد ما پناه ببریم، به پناهگاه برویم. خدای سبحان هم فرمود: این دشمن شماست، هر وقت حمله کرد من دوست مدافع شما هستم. ٭«إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا»٭(١٤) از مؤمنین حمایت میکند فرمود: همین که او حمله کرد به من پناه ببرید این که فرمود: ٭«وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ»٭(١٥) یعنی هر وقت به سراغ شما آمد خواست شما را فریب بدهد فوراً به من پناه ببرید، فوراً پناه ببرید نه یعنی تنها بگویید «أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم»، این نازلترین استعاذه است این تلفّظ استعاذه است این که استعاذه نیست. وقتی گفتند آژیر خطر را شنیدید به پناهگاه بروید نه یعنی وقتی آژیر خطر را شنیدید بگویید من میخواهم بروم پناهگاه. این که استعاذه نیست این تلفّظ به استعاذه است. وقتی خدا فرمود شیطان اگر به سراغ شما آمد فوراً پناه ببرید. نه یعنی بگویید: «أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم» این «أعوذ بالله» که پناه بردن نیست. این مثل آن است که اعلام خطر کردند آژیر خطر کشیدند یعنی بروید پناهگاه آنوقت ما همین طور در بیابان باز بایستیم بگوییم آقا حالا که آژیر خطر کشیدند، من میخواهم بروم پناهگاه. این گفتن من به پناهگاه میروم که پناهگاه رفتن نیست. این که استعاذه نیست فرمود: همین که شیطان وسوسه کرد فوراً به من پناه بیاورید. یعنی جانتان حرکت کند، به این طرف بیایید نه این که بگویید: «أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم»، آن نازلترین و رقیقترین مرحلهٴ استعاذه البتّه «أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم» گفتن است.
سؤال ...
جواب: بله عداوت هست، سخن این نیست که عداوت نبود. سخن آن است که عداوت در آنجا مناسب با آنجاست، عداوتی که در زمین است مناسب با زمین است.
سؤال ...
جواب: امّا در زمین گمراه میکنم. گفت: ٭«لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ»٭(١٦) منطقهٴ اِغوای من، تزیین من، إضلال من زمین است. نه این که در جنّت هم اغوا میکنم.
بنابراین اگر یک عداوتی در آن عالم بود باید مناسب با آن عالم باشد. این به اوصاف نفسانی برمیگردد این به جهات نقص یک انسان از آن جهت که یک موجود ممکن است برمیگردد یا راههای دیگری دارد بالآخره در تعیین مصداق مهم نیست این معنا مهم است که عداوتی که در جنّت است رقیقتر از عداوتی است که در أرض است عداوتی که در جنّت است مناسب با همان نشئه است. و عداوتی که البته در زمین است مناسب با این نشئه. یک نحوه نزاعی در بهشت هست یک نحوه نزاعی در ملأ أعلی هست یک نحوه نزاعی هم در جنّت آدم(سلام الله علیه) بود، باید آن نزاع را مناسب با همان نشئه تفسیر کرد.
سؤال ...
جواب: در هر جایی یک نقص و کمالی هست گرچه تکلیف نیست، امّا انسان یا فرشتگان در هر نشئهای که هستند یک جنبهٴ نقصی دارند یک جنبهٴ کمال. از آن جهت که فیض را از خدای سبحان میگیرند جنبهٴ کمالشان است از آن جهت که ذاتاً فاقد کمالند جنبهٴ نقص آنهاست یک نحوی بالآخره باید ترسیم بشود.
سؤال ...
جواب: نه، خوب نبود آن عداوت، نسبت به آن عالم یک کمالاتی هست نسبت به آن عالم این کار آنها را ساقط کرده است منظور آن است که عداوتی که در جنّت است نسبت به کمال و محبّتی که در جنّت است مذموم است امّا اینچنین نیست که نظیر عداوتی باشد که در زمین است. نظیر اختصامی که در ملأ أعلی هست، تنازعی هم که بین بهشتیان است با این که آن نشئه اصلاً لغو و تأثیم نیست. مع ذلک یک نحوه تنازعی در آنجا فرض میشود.
سؤال ...
جواب: بنابراین جنّت أرضی نبود، نظیر باغ دنیا نبود. چون جزو دنیا نیست اگر بین دنیا و جنّةالخلد باشد از آن جهت که آن موطن، موطن تکلیف نیست قهراً عداوت در آنجا هم نظیر عداوت در موطن تکلیف نخواهد بود. میگوید در آنجا عداوت هست از آن جهت که جنّت آدم، جنّت دنیا نبود یعنی باغی از باغهای روی زمین نبود قهراً حکم او هم حکم احکام دنیا نیست. عداوتی هم که در آنجاست نظیر عداوتی که در دنیاست نیست. خدای سبحان هم در آن جنّت فرمود به این که: شیطان عدوّ شماست، قبل از هبوط و هم بعد از هبوط فرمود وقتی به زمین آمدید در این مهبط شما در این زمین شیطان دشمن شماست. معلوم میشود عداوتی که قبل الهبوط است با عداوتی که بعد از هبوط است فرق میکند. این اصل کلّی بحث. برای تأیید این مطلب آیهای که میگوید ملأ أعلی اختصام دارند، آیهای که میگوید بهشتیان تنازع دارند ذکر شده است، معلوم میشود هر مرحلهای یک نحوه نزاعی دارد منتها آن نزاع در همان مرحله نقص است. گر چه نسبت به مراحل پایینتر کمال باشد و اما اینکه گفته شد. اگر چنان چه اصل عداوت در ملأ أعلی، در بهشت، در جنّت آدم ترسیم میشود معلوم میشود اصل عداوت همه جا یکسان نیست. عداوت در زمین با عداوت در جنّت فرق میکند.
شجرهٴ هبوط و شجرهٴ صعود
مطلب بعدی آن است که این شجره یک خصیصهای داشت که استفادهٴ از آن باعث هبوط است. معلوم میشود بعضی از امور میوهٴ آنها باعث هبوط است. چه اینکه بعضی از درختها میوهٴ آنها باعث صعود است خدای سبحان بعضی از امور را به عنوان شجرهٴ بهشت میداند بعضی از امور را به عنوان شجرهٴ جهنّم میداند.
درختی که از آتش تغذیه میکند
وقتی جهنّم را تبیین میکند میفرماید به این که: در جهنّم درختی است که محصول او زقّوم است و این از ریشهٴ جهنّم و از عمق جهنّم ریشه میگیرد و شاخه میرویاند ٭«إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ»٭(١٧) در سورهٴ صافات آیهٴ ٦١ به بعد اینچنین میفرماید: ٭«أَذلِکَ خَیْرٌ نُّزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ ٭ إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِینَ ٭ إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ ٭ طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّیَاطِینِ ٭ فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ»٭(١٨)؛ فرمود: درخت زقّوم از جهنّم سربرمیآورد یک درخت نسوز است درختی است که آب او آتش است یعنی با آتش تغذیه میکند برخلاف درختان دنیا درخت دنیا با آب تعذیه میکند درخت جهنّم با آتش تغذیه میکند. این درختی است نسوز که میوهٴ او هم شعله است و از جهنّم سربرمیآورد و اگر جهنّم که جزای انسان است، جزا عین عمل است و در بسیاری از آیات، خدای سبحان حصر کرد، فرمود: جز عمل چیز دیگر جزای شما نیست به لسان حصر بیان کرد فرمود: ٭«إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»٭(١٩) یا ٭«هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»٭(٢٠) با تعبیرات گوناگون که از آن حصر استفاده میشود یعنی جز عمل چیز دیگری جزای انسان نیست معلوم میشود بعضی از کارها شجرهٴ جحیم است. اگر کسی از آن درخت استفاده کرد به جهنّم میافتد مثل این که دربارهٴ سخاوت این روایات هست که سخاوت درختی است اصلش در بهشت و شاخههای آن در دنیا در دست مردم است و اگر کسی سخی شد به شاخهٴ درخت سخاوت تمسّک کرد و این شاخه او را به بهشت میبرد(21) و دربارهٴ شجرهٴ طوبىٰ آمده است که اصلش در بهشت است و شاخههای او در دنیا در دسترس مؤمنین است(22)
تمسک زید بن حارثة به شجرهٴ طوبا
و زید ابن حارثه به همهٴ شاخههای شجرهٴ طوبیٰ تمسّک کرد.(23) این چه مقامی است برای یک انسان متعارف؟! با این که او نه امام بود نه پیغمبر. در عظمت زید ابن حارثه آمد که او به تمام شاخههای شجرهٴ طوبیٰ تمسّک کرد. اگر عفّت است، اگر شجاعت است، اگر عدالت است، اگر حکمت است، اگر عبادت است، اگر فضائل دیگر است همهٴ اینها شاخههای طوباست. اگر کسی یکی از این فضائل را گرفت «فقد تمسّک بغصن من أغصانها» و زید ابن حارثهای که بهشت و جهنّم را میبیند به همهٴ اغصان شجرهٴ طوبیٰ تمسّک کرد و اصل این شجره در بهشت است
وجه اختلاف تعبیر در جایگاه درخت طوبا
و در دو حدیث، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو بیان دارد که این بیان را هماهنگ کرد فرمود درخت طوبیٰ در قیامت اصلش در خانهٴ من است و شاخههایش در خانههای مؤمنین و بهشتیهاست.
در حدیث دیگر فرمود شجرهٴ طوبیٰ اصلش در خانهٴ علی ابن ابی طالب(سلام الله علیه) است بعد شاخههایش در خانههای مؤمنین. بعضی از صحابه عرض کردند: یا رسول الله! شما در جلسهٴ قبل فرمودید: اصلش در خانهٴ من است الآن میفرمایید اصلش در خانهٴ علیّ ابن أبی طالب است. فرمود: «ان دارى و دار علىّ فی الجنة بمکان واحد»(24) خانهٴ من و خانهٴ علی یکی است. خب خانهای که در آنجا همهٴ اهل دنیا جا بگیرند بخواهند بروند جا دارد خانهٴ مؤمنین متوسّط این است خانهٴ آنها چقدر وسیع خواهد بود. چون در روایات جنّت را که ملاحظه بفرمایید (حتماً ملاحظه بفرمایید) میبینید که حضرت میفرماید به این که: خانهٴ مؤمن به قدری وسیع است که اگر همهٴ اهل دنیا بخواهند مهمان او بشوند جا دارد این قدر وسیع است خانهٴ یک مؤمن متوسّط این قدر وسیع است آن وقت خانهٴ اینها چقدر خواهد بود؟! معلوم میشود بعضی از درختها درخت جنّت است بعضی از درختها درخت جحیم است.
و در ذیل آیهٴ مبارکهای که در سورهٴ ٭«عبس و تولّی»٭(25) آمده است که آیهٴ ٢٤ به بعد است ٭«فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ ٭ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبّاً ٭ ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً»٭(26) آنجا از امام باقر(سلام الله علیه) آمده است که فرمود: ٭«فلینظر الإنسان إلی طعامه»٭(27) «أى فلینظر الإنسان إلی علمه»(28) ببیند این غذای روح را از چه کسی میگیرد چه علمی به جانش میدهد. نه به این معنا باشد که طعام یعنی علم طعام یعنی طعام معنای خود و مفهوم جامع خود را دارد منتها این طعام دو مصداق دارد روح هم غذا میخواهد جسم هم غذا میخواهد غذای جسم همین میوههای مادی است و غذای روح هم آن میوههای معنوی است. علم غذای روح است طعام در معنای جامع استعمال شده است. نه طعام یعنی علم که در مفهوم علم استعمال شده باشد. این تطبیق است نه تفسیر، معلوم میشود بعضی از درختان میوهشان علم است چنان که بعضی از درختان میوهشان سیب و گلابی است اگر درخت هم ظاهری است هم باطنی و اگر درخت هم درخت بهشت است هم درخت جهنّم و اگر عداوت، هم در طبیعت است، هم در مافوق طبیعت، معلوم میشود در آن جنّت شجرهای بود که قرب به آن شجره نتیجهاش آن است که انسان به عالم طبیعت تنزّل میکند و اگر توبهٴ الهی نصیب انسان نشود سر از جهنّم درمیآورد. اگر شجره چند قسم است چه اینکه بعضی بهشتی هستند بعضی جهنّمی و اگر عداوت هم چند درجه دارد احیاناً ممکن است شجرهای که منهیّ عنها بود یک شجرهای بود که قرب به او و ارتباط با او باعث سقوط است. حالا لازم نیست که یک درخت خاصّی باشد لذا از امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) نقل شده است که این درخت، درخت علم بود یعنی علمی که نباید فرابگیرد چون هر کسی نباید هر درسی را بخواند هر کسی نباید هر علمی را فرابگیرد حضرت فرمود به این که: این درخت درخت علم بود. این کدام علم است که آدم(سلام الله علیه) حق قرب به او را ندارد با این که همهٴ اسما و حقایق را خدای سبحان به او آموخت معلوم میشود در بعضی از مراتب انسان نصیبش نسبت به همهٴ علوم تنظیم شده نیست. بهرهبرداری از همهٴ علوم نسبت به همه روا نیست. این است که میبینید بعضی از علوم را صاحبان آن علوم گفتند به این که جز برای خواص روا نیست، این است.
سؤال ...
جواب:
تواضع بیشتر محک عالم شدن
چون او نباید بچشد لذا گاهی از علوم است که اگر یک کسی یاد بگیرد به جای این که به دل نشیند به سر میزند اگر علم به دل نشست انسان را متواضع میکند اگر خدای ناکرده به سر زد کبریامنش میکند انسان از این علوم الهی که درش بر روی همه باز است برای این که ببیند عالم شد یا نه؟ خودش را تجربه کند ببیند اگر خاکسارتر شد، متواضعتر شد قبل از این که به حوزه بیاید و بعد از این که به حوزه آمد اگر فهمید متواضعتر شد خاکسارتر شد خدا را شکر کند که درس خواند و چیز فهمید. اگر خدای نکرده گفت: منم که درس خواندم و عالم شدم خب این به سرزد به دل ننشست. بعضی از درختهاست که اگر انسان نزدیک بشود سقوط میکند همهٴ اینها یک آثاری دارد به ما گفتهاند اگر خواستید ببینید که این عبادت شما مقبول است یا نه خودت را بسنج، این نماز اگر مقبول است یا نه؟ خب اثری دارد این چنین نیست که حتماً در قیامت باید مشخّص بشود که اگر نمازی که انسان خواند جلو فحشا و منکر را گرفت انسان خدا را شکر کند که این عبادتش مقبول است چون صلاة آن است که ٭«تنهی عن الفحشاء و المنکر»٭(29).
سؤال ...
جواب: او در این مرحله شایسته نیست. شجره، طیّبه است این در این نشئه. لذا اهل بیت عصمت و طهارت از آن شجره استفاده میکنند دیگری استفاده نمیکند. خب «النّاس معادن کمعادن الذهب و الفضّة»(30) ٭«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ»٭(31) ٭«فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ»٭(32) هم فرمود: انبیا یکسان نیستند و هم فرمود: مرسلین یکسان نیستند. همه که یک درجه ندارند که چه اینکه ملائکه هم یکسان نیستند همه درجات گوناگون دارند. بنابراین اگر طبق این حدیث که از امیر المؤمنین(سلام الله علیه) نقل شده است که این شجره، شجرهٴ علم است میشود استنباط کرد که بعضی از مقامات هست که نصیب دیگران نخواهد شد. غرض آنست که این شجره یک شجرهای است که قرب به او برای آدم روا نبود.
شجرة الخلد؟
مطلب دیگر که حالا روی آن مطالعه میفرمایید این است که شیطان هم دروغ گفت و هم فریب داد یا فقط فریب داد؟ یعنی اصلاً شجرهٴ خلد در عالم نیست یا شجرهٴ خلد هست ولی این شجرهٴ منهیّ عنها شجرهٴ خلد نبود. این که به آدم گفت ٭«هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی»٭(33) یعنی یک شجرهای است که میوة او انسان را مخلّد و جاوید در جنّت میکند منتها برای آدم روا نبود همان طوری که فرشتگان از یک سلسله غذاهای جاودانه برخوردارند این شجره هم میوهاش انسان را مخلّد و جاوید میکرد واقعاً *«شجرةالخلد»* بود یعنی واقعاً شجرةالخلد در عالم موجود است منتها آن شجرةالخلد این شجره نبود و شیطان فریب داد و نیرنگ زد یا نه همان طوری که نیرنگ زد اصلاً دروغ گفت اصلاً شجرة الخلدی در عالم نیست تا این که بر این شجره صدق کند یا بر اشجار دیگر این باید علیٰ حدّه بحث بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(2) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(3) سورهٴ طور، آیات ٢٢ ـ ٢٥.
(4) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٤٣؛ سورهٴ حجر، آیهٴ ٤٧.
(5) سورهٴ طور، آیهٴ ٢٣.
(6) سورهٴ ص، آیات ٦٧ ـ ٧١.
(7) سورهٴ نبأ، آیات ١ ـ ٢.
(8) سورهٴ ص، آیات ٦٧ ـ ٦٨.
(9) سورهٴ ص، آیات ٦٧ ـ ٦٩.
(10) سورهٴ انبیاء، آیات ٢٦ ـ ٢٧.
(11) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٤٣؛ سورهٴ حجر، آیهٴ ٤٧.
(12) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(13) سورهٴ فاطر، آیهٴ ٦.
(14) سورهٴ حج، آیهٴ ٣٨.
(15) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠٠؛ سورهٴ فصّلت، آیهٴ ٣٦.
(16) سورهٴ حجر، آیهٴ ٣٩.
(17) سورهٴ صافات، آیهٴ ٦٤.
(18) سورهٴ صافات، آیات ٦٢ ـ ٦٦.
(19) سورهٴ طور، آیهٴ ١٦؛ سورهٴ تحریم، آیهٴ ٧.
(20) سورهٴ نمل، آیهٴ ٩٠.
(21) وسائل الشیعه، ج 9، ص 19؛ قال رسول الله(ص): السَّخاء شجرة فی الجنّة أصلُها وهی مطلّة على الدنیا مَن تعلّق بغصنٍ منها إجتَرَّه إِلى الجَنَّة.
(22) ر . ک مستدرک الوسائل، ج 7، ص 542.
(23) بحار، ج 8، ص 168؛ ... إنی لأرى زید بن حارثة فقد تعلق بعامة أغصانها.
(24) بحار، ج 8، ص 87.
(25) سورهٴ عبس، آیهٴ ١.
(26) سورهٴ عبس، آیات ٢٤ ـ ٢٦.
(27) سورهٴ عبس، آیهٴ ٢٤.
(28) ر . ک کافی، ج 1، ص 49؛ ... قال قلتُ ما طعامه قال علمه الذی یأخذه عَمَّن یأخذه.
(29) سورهٴ عنکبوت، آیهٴ ٤٥.
(30) کافی، ج 8، ص 177.
(31) سورهٴ بقره، آیهٴ ٢٥٣.
(32) سورهٴ اسراء، آیهٴ ٥٥.
(33) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
تاکنون نظری ثبت نشده است