- 650
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 50 تا 52 سوره هود – بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 50 تا 52 سوره هود - بخش دوم
- اولین دعوت حضرت هود (ع) دعوت به توحید عبادی است
- چرا داستان همه پیامبران در قرآن ذکر نشده
- تاثیر اعمال انسان در نزول برکات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إلاّ مُفْتَرُونَ ٭ یَاقَوْمِ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَى الَّذِی فَطَرَنی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ وَ یَاقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُم مِدْرَاراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ ٭ قَالُوا یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَ مَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ﴾
جریان عاد که ظاهراً عاد اولاست نه عاد ثانیه و مانند آن از دعوت به توحید عبادی شروع شد قبلاً هم ملاحظه فرمودید وقتی اولین سخن پیامبرشان توحید عبادی باشد معنایش این است که توحید ذات را قبول دارند توحید خالقیت را قبول دارند توحید ربوبیت مطلقه را قبول دارند منتها ربوبیت مقطعی و موسمی برای آنها محل نظر است در آن جهت مشرکاند به دنبال آن در توحید عبادی هم مشرکاند از اینکه پیامبرشان حضرت هود(سلام الله علیه) مستقیماً آنها را به توحید عبادی دعوت کرده است معلوم میشود که آن اصول پذیرفته شده بود این لازمه چنین دعوت است زیرا ملتی که عقیده به واجب ندارد یا به توحید خالقی معتقد نیست یا به توحید ربوبی رب العالمینی معتقد نیست آنها را که به توحید عبادی دعوت نمیکنند این از لازم این دعوت دلیل اول، دلیل دوم همان سوالهایی است که در قرآن کریم از آنها به عمل آمده یعنی فرموده اگر از آنها سوال بکنید که خالق آسمانها و زمین کیست میگویند خدای سبحان است و مدیر کل و رب العالمین کیست؟ میگویند خدای سبحان است خب اعتقاد به خالقیت و به دنبال آن ربوبیت مطلقهٴ الله بعد از اعتقاد به اصل وجود اوست این هم دلیل دوم قرآن کریم که آنها را به توحید عبادی دعوت میکند هم از راه حکمت آنها را فرا میخواند که کسی استحقاق عبادت دارد که همه این امور ذاتاً از او باشد و هم از راه جدال احسن، جدال احسن عبارت از قیاسی است که مقدمات او هم معقول است هم مقبول منتها صبغهٴ مقبولیت آن مقدمات باعث تشکیل این قیاس است چون آنها قبول دارند خدای سبحان به عنوان واجب الوجود به عنوان خالق کل به عنوان رب الارباب این اوصاف را داراست آنگاه انبیا(علیهم السلام) هم با آنها از راه جدال احسن احتجاج اقامه میکنند که کسی شایستهٴ ربوبیتِ مقطعی [است] و در نتیجه استحقاق پرستش را دارد که ربوبیت مطلق در اختیار او باشد کسی ربوبیت مطلق در اختیار اوست که آفرینش و خالقیت مطلق در اختیار او باشد کسی استحقاق خالقیت مطلق را دارد که هستی او بالذات باشد این مطلب سوم اینکه در قرآن کریم فرموده است اگر شما خدا را به عنوان خالق قبول دارید به عنوان رب الارباب قبول دارید حتماً باید به عنوان توحید عبادی هم قبول داشته باشید برای همین جهت است که از طرف اثبات کسی که آنها را قبول دارد باید توحید عبادی را هم قبول داشته باشد از طرف نفی کسی که گرفتار شرک در عبودیت است این سرایت میکند به شرک در ربوبیت مطلق و خالقیت مطلق و توحید ذات و این میشود جدال احسن جدال احسن آن است که مقدماتی که برهانی است و معقول است منتها روی صبغهٴ مقبولیتش زمینه تشکیل قیاس را فراهم میکند و قرآن هم از راه مثبت هم از راه منفی با جدال احسن دلیل اقامه میکند که تنها کسی که استحقاق عبادت دارد خدای سبحان است پس این دو سه مطلب در طلیعه این آیه قبلاً هم بیان شده الان تقریباً تکرار شد ﴿و الی عاد اخاهم هودا﴾ که این ظاهراً عاد اولاست ﴿قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من الٰه غیره﴾ این توحید عبادی مربوط به مرحله چهارم یا پنجم است معلوم میشود آن مراحل مقبول بود باز دلیل داخلی این است که شما که خدا را قبول دارید و قبول دارید که نمیشود خلاف گفته او را به او اسناد داد چرا افترا میبندید ﴿ان انتم الا مفترون﴾ یعنی خدا را قبول دارید و افترای بر خدا باطل است و چیزی را که خدا نگفته شما به او اسناد میدهید این میشود افترا ﴿ان انتم الا مفترون﴾ اما مطلبی که مربوط به جریان حضرت نوح بود و آن مسائل عالمَی قبل از اینکه ما از بحث فارغ بشویم اگر سؤال باشد عیب ندارد اما بعد از اینکه گذشتیم دیگر سؤال را نوشتهٴ آن سؤال بعد از بحث اینجا مطرح کنند بهتر است ولی حالا استثنائاً این را طرح میکنیم در جریان اینکه آیا انبیا فقط در خاورمیانه بودند یا نه این بارها به عرضتان رسید برهان عقلی میگوید هرجا بشر هست و فکر هست و اندیشه هست هدایت الاهی ضروری است ممکن نیست خدای سبحان یک گروهی را در یک منطقهای بیافریند و رها کند بدون هادی و رهنما همان برهان عامی که در سورهٴ مبارکهٴ نساء است ﴿لئلاّ یکون للنّاس علی الله حجةٌ بعد الرّسل﴾ این چون در مقام تحدید است این ظرف مفهوم دارد ممکن است قبل و بعد در جای دیگر مفهوم نداشته باشند اما اینجا چون در صدد تحدید است یک و در مقام تعلیل است دو به این دو جهت این مفهوم دارد یعنی قبل از ارسال رسل بشر بر خدا حجت داشت اما بعد از ارسال رسل بشر حجت ندارد خب این برهان عام است هرجا بشریت هست باید حجت خدا آنجا باشد حالا یا امام است یا پیامبر است یا فرستادهها و نمایندههای آنها هستند که ﴿لیهلک من هلک عن بیّنةٍ و یحیی من حیّ عن بیّنةٍ﴾ این دلیل عقلی است که سورهٴ مبارکهٴ نساء برابر این دلیل عقلی این را شکوفا کرده اما ادلهٴ دیگر در خود قرآن به عنوان دلیل نقلی ادعا شده است که ﴿انما أنت منذرٌ و لکلّ قومٍ هادٍ﴾ یا ﴿و لقد بعثنا فی کل أمّةٍ رسولاً ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطّاغوت﴾ فرمود در هر روستا در هر شهر در هر کشور و قارهای ما حجتمان را ابلاغ کردیم اِتْصال کردیم اعزام کردیم هیچجا نیست که حجت خدا نیامده باشد حالا یا مع الواسطه یا بلا واسطه این هم دلیل نقلی آن آیه را نمیشود گفت دلیل نقلی یعنی تعبدی آن آیه همان ارشاد به حکم عقل است و امضای حکم عقل و از طرفی چه در سورهٴ نساء چه در سورهٴ غافر فرمود ما قصص بسیاری از انبیا را نگفتیم برای شما البته در قرآن نگفتیم برای پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و عترت طاهرین روشن است
اما جریان روم روم و ایران اینها جزء همسایههای نزدیک حجازند بلکه دورتر از روم بخشی از کشورهای آفریقایی مرتب رفت و آمد داشتند با حجاز در روایات از ائمه(علیهم السلام) سؤال میکنند ما اینجا ماه را نمیبینیم ولی در بعضی از کشورهای آفریقایی ماه را میبینند تکلیف ما چیست آیا ما برابر آنها باید روزه بگیریم و افطار بکنیم یا نه؟ فرمود اگر رفت و آمد نزدیک است بله اما اگر رفت و آمد نزدیک نیست بعد از چند روز به شما میرسند نه شما برابر افقتان آنها برابر افقشان خب از دورترین منطقههای آفریقایی که در غرب حجاز است رفت و آمد بود روم که تقریباً نزدیک اینها بود ﴿الم ٭ غلبت الروم ٭ فی أدنی الأرض﴾ ایران و روم اینها در این بخش خاورمیانه رفت و آمد بود از یکدیگر با خبر بودند منتها با دشواری و طولی هم نکشید که تا قلب فرانسه را اسلام گرفته و همه این منطقه اذان میگفتند سخن در باخترِ دور است یعنی آمریکا آمریکا، کسی بخواهد از غرب آمریکا وارد آمریکا بشود باید اقیانوس آرام را طی کند از شرق آمریکا بخواهد وارد آمریکا بشود باید اقیانوس اطلس را طی کند اقیانوس پیما که قبلاً نبود سفر اقیانوسی هم نبود اینها خیال میکردند با اقیانوس که رسیدند کره زمین تمام میشود دسترسی نداشتند لذا اگر آن طرف آب اگر انبیایی بودند که یقیناً بودند پیامبران بودند ائمهای بودند حجج الاهی بودند که یقیناً بودند اگر در قرآن قصص آنها را نقل میکرد راهی برای اثبات نداشت لذا فرمود هر شهری یک پیغمبری یک حجتی دارد و ما قصص خیلیها را هم نقل نکردیم برای شما این نمیشود به جریان روم که تقریباً میشود گفت همسایه دیوار به دیوار بخش وسیعی از خاورمیانه است، اینها ایران و روم و بلکه دورتر از روم اینها رفت و آمدشان بود رفت و آمد تجاری بود و غیر تجاری بود اینها مشکل اقیانوس پیما داشتند و آن طرفِ آب دسترسی نبود لذا اگر قصص آن انبیا را میفرمود خب راهی برای اثبات نداشت اما انبیای خاورمیانه را فرمود شما بروید بررسی کنید قصصشان آثارشان میراث فرهنگی شان همهاش هست خب بنابراین آنچه که به جریان قوم عاد برمیگردد به سه دلیل اینها مشکل توحید ذات نداشتند توحید خالقیت نداشتند توحید رب العالمین نداشتند توحید ربوبیت مقطعی دامنگیرشان بود و مشکل شرکِ در عبادت از این جهت اولین دعوت هود(سلام الله علیه) این بود که ﴿یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله﴾ یعنی معبود ﴿غیره﴾ و اینکه شما غیر خدا را میپرستید یک افترایی بیش نیست این ازاین مسئله توحید و اعتقاد.
مطلب دیگر آن است که غالب افراد وقتی خدا را میپرستند یا «خوفاً من ا لنار» است یا «شوقاً الی الجنه» یا برای قهر و انتقام است یا برای مهر و اِنعام آن گروهی که خدا را «حبّاً له» میپرستند که میشود«عبادة الأحرار» جزء اوحدی از انسانها هستند لذا غالباً انبیا(علیهم السلام) در دعوتشان خواستههای این دو گروه را که یکی «خوفا من النار» است یکی «شوقا الی الجنة است» مطرح میکنند در سورهٴ مبارکهٴ انعام هم مشابه این گذشت که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید که من اگر خدا را بپرستم برکات فراوانی دارد و اگر معصیت بکنم هم خوف انتقام هست از یک سو و هم خوف زوال نعمت است از سوی دیگر و او مرا آفریده است فاطر من اوست آیه چهارده سورهٴ مبارکهٴ انعام این بود ﴿قل أغیر الله اتخذوا ولیاً فاطر السّمٰوات و الأرض و هو یطعم و لا یطعم قل إنّی أمرت أن أکون أوّل من أسلم و لا تکونن من المشرکین ٭ قل انی أخاف إن عصیت ربّی عذاب یومٍ عظیمٍ﴾ گاهی از ﴿یطعم و لا یطعم﴾ حد وسط تامین میشود و قیاس تشکیل میشود گاهی ﴿انی اخاف إن عصیت ربی عذاب یومٍ عظیم﴾ حد وسط قیاس خوفی است غالباً با توده مردم که حرف میزنند یا «خوفاً من النار» است یا «شوقاً إلی الجنّة» برای اوحدی هم البته برهانی اقامه میکنند اما غالب نیست در اینجا هم همینطور است فرمود ﴿قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره ان أنتم الا مفترون ٭ یا قوم لا أسئلکم علیه أجرا ان اجری الا علی الذی فطرنی أفلا تعقلون﴾ که بحثش گذشت ﴿و یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدراراً﴾ فرق استغفار و توبه در اوایل همین سورهٴ مبارکهٴ هود گذشت استغفار طلب مغفرت و عفو از گناهان گذشته است توبه ضمن اینکه این مطلب را به همراه دارد تصمیم بر ترک در آینده و ترمیم آینده را هم به همراه دارد لذا استغفار و توبه کاملاً باهم فرق دارند اولاً و اگر باهم ذکر میشود استغفار قبل از توبه ذکر میشود ثانیاً فرمود شما این کار را بکنید اگر این کار را کردید چندین برکت برای شما هست اولاً این قدرت فعلی شما میماند از بین نمیرود ثانیاً این قدرت شما مضاعف میشود دوچندان میشود ثالثاً شما که دامدار و کشاورزید و اساس ثروتتان بر کشاورزی است به وسیله بارانهای فراوان بارشهای مناسب تأمین میشود، دیگر مشکلی نخواهید داشت و آن نگرانیهایی که احیاناً در اثر کمی نزول برکات جوی دامنگیرتان بود آن هم برطرف میشود
یک مطلب در این هست که اینها قدرتمند بودند از سه جهت در نوبت قبل اشاره شد موقعیت سیاسی شان اجتماعیشان و اقتصادی شان مشکل اعتقادی شان هم که اول مطرح شد قرآن کریم اینها را ذکر میکند نیازمندی اینها را به باران را هم ذکر میکند بعد میفرماید بین اعمال مردم و برکات و نعمتهای الاهی یک رابطه مستقیم است اینچنین نیست که مردم هر طوری زندگی کنند زلزله خواهد آمد یا مثلاً باران به موقع خواهد آمد یا نخواهد آمد یا فلان حادثه خواهد آمد فلان حادثه نخواهد آمد اینطور نیست حالا آیات قرآنی را در این زمینه ذکر بکنیم تا برسیم به تحلیل عقلی در جریان قوم عاد قبلاً هم ملاحظه فرمودید که اینها خیلی مقتدر بودند در سورهٴ مبارکهٴ فجر که ﴿ألم تر کیف فعل ربک بعادِ ٭ إرم ذاتِ العماد ٭ التی لم یخلق مثلّها فی البلاد﴾ نشانه اقتدار اقتصادی آنها و مانند آن بود در سورهٴ مبارکهٴ فصلت آیه پانزده به این صورت آمده است ﴿فأما عادٌ فاستکبروا فی الارض بغیر الحق و قالوا من اشد منّا قوّة﴾ کیست که از ما نیرومندتر باشد ﴿أولم یروا أن الله الذی خلقهم هو أشد منهم قوّةً و کانوا بآیاتنا یجحدون﴾ اینها میگویند از ما مقتدرتر کیست؟ اینها کشورهای ضعیف را میبینند خیال میکنند مقتدرند دیگر خدایی که فوق کل اینهاست اینها را نمیبینند در سورهٴ مبارکهٴ شعرا آیه 124 به بعد این است ﴿إذ قال لهم أخوهم هودٌ إلا تتّقون ٭ انی لکم رسولٌ امینٌ ٭ فاتقوا الله و أطیعون ٭ و ما أسئلکم علیه من أجرٍ ان اجری إلاّ علی رب العالمین ٭ أتبنونَ بکل ریعٍ آیة تعبثون﴾ ویلاهای تابستانی دارید دامنههای کوه آنجا برای تفریحتان برای لهو و لعبتان برای سرگرمیتان مرتب ویلا میسازید در قلههای کوه در دامنههای کوه ﴿و تتخذون مصانع﴾ آن مقداری که مصنوعات شماست مساکن رفیع شماست خیال میکنید برای ابد میخواهید بمانید این قدر محکم میسازید ﴿و اذا بطشتم بطشتم جبّارین﴾ آن هم لذتتان این هم قهر و غلبه و غضبتان وقتی که حمله میکنید جبارانه حمله میکنید تهاجم دارید جبارانه تهاجم دارید ﴿فاتّقوا لله و أطیعون ٭ و اتّقوا الّذی أمدّکم بما تعلمون ٭ أمدّکُم بأنعامٍ و بنین ٭ و جنّاتٍ و عیونٍ ٭ انی أخاف علیکم عذابَ یومٍ عظیمٍ﴾ که هم طبق آن آیات ﴿یرسل السماء علیکم مدرارا﴾ شوقاً تأمین میشود هم طبق این آیه 135 سورهٴ شعرا خوفاً تأمین میشود هم ترقیب است و هم تهدید هم تشویق است و هم تخویف اما درباره اینکه چگونه بین اعمال مردم و حوادث روزگار و نعمتهای الاهی رابطه است قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ مائده و همچنین اعراف این دو مطلب گذشت در سورهٴ مائده آیه 65 و 66 به این صورت است ﴿و لو أن أهل الکتاب آمنوا و اتّقوا لکفّرنا عنهم سیّئاتهم و لأدخلناهم جنات النّعیم ٭ ولو أنّهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربهم لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم﴾ اگر اهل کتاب یهودیها مسیحیها و مانند آن توراتشان را اقامه کنند انجیلشان را اقامه کنند و قرآن را که به طرف اینها نازل شده است ﴿و ما أنزل إلیهم من ربّهم﴾ اقامه کنند نعمتهای فراوانی از بالا و پایین از آسمان به نام بارانهای مناسب برفهای مناسب و نزولات جوی پر برکت میأید ﴿و من تحت أرجلهم﴾ که زمین جویشهای خوبی دارد درختهای خوبی گیاهان خوبی میوههای خوبی و مانند آن ﴿منهم أمّةٌ مقتصدةٌ و کثیرٌ منهم ساء ما یعملون﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ مائده آیهٴ 65 و 66 بود در سورهٴ اعراف آیهٴ 96 به این صورت آمده است ﴿ولو أنَّ اهل القریٰ آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّماء و الأرض ولکن کذّبوا فأخذْناهم بما کانوا یکسبون﴾ فرمود اگر مردم منطقهها روستاها شهرها ایمان بیاورند و با تقوا باشند ما برکات زمین و آسمان را به روی اینها باز میکنیم درهای برکت آسمان و زمین به روی اینها باز میشود لکن متأسفانه اینها آیات الاهی را تکذیب کردند و مورد قهر الاهی واقع شدند خب از آیه 96 سوره اعراف تلازم مستقیم بین صلاح و فلاح یک ملت از نظر مسائل اعتقادی و اخلاقی و عملی و برخورداریِ آنها از نعمتهای فراوان استفاده میشود چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ طلاق هم این اصل کلی بازگو شده است آیه دو سورهٴ مبارکهٴ طلاق این است که ﴿و من یتّق الله یجعل له مخرجاً ٭ و یرزقه من حیثٌ لا یحتسب﴾ خب ملتی که با تقوا باشد هرگز گرفتار فشار اقتصادی تورم گرانی و مانند آن نخواهد شد ﴿و من یتّق الله یجعل له مخرجاً ٭ و یرزقه من حیثُ لا یحتسب﴾ در قبال این هم ﴿وَ من أعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکاً﴾ است اما اینکه چه تلازمی هست بین وارستگی یک ملت و فراوانی نعمت سرّش این است که راه عقلیش این است و نقلیاش همان آیاتی است که خوانده شده از نظر راه نقلی هیچ تردیدی نیست روایات هم برابر همین سه چهار طایفه از آیات که نمونههایش خوانده شده هست که اگر ملتی اهل پرهیزکاری و تقوا باشد این ملت نیازمند به بیگانهها نخواهد بود پرهیز هم در این است که بالاخره انسان هم مدیریت داشته باشد کارشناسی بکند کار بکند تنپرور و تنبل نباشد و مانند آن این روایت را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب بخشهای مکاسب و معایش کتاب شریف وسائل نقل کرده است از وجود حضرت امیرالمومنین(سلام الله علیه) که «من وجد ماء و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله» ملتی که آب به اندازه کافی دارد و خاک به اندازه کافی دارد مع ذلک نیازمند به دیگران بشود خدا چنین ملتی را از رحمت خاصّهٴ خود دور میکند «من وجد ماءً و تراباً ثمّ افْتقر فأبعده الله» خب این نشانه تلاش کردن یک ملت کوشش کردن [یک] ملت در مهار کردن آب است در بهره گیری از زمین است این دعوت ملت است خب حالا ماها هرچه دعا بکنیم در قبال نفرین علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) چه اثری میتواند داشته باشد این بیان نورانی آن حضرت است که ملتی که آب دارد زمین دارد اما هِیْ به جان هم میافتند هِیْ خودخواهی دارند هِیْ بیکاری دارند هِیْ کم کاری دارند هی تن پروری دارند هی گندم صادر میکنند هی جلوی رشد کشاورزی کشاورزان را میگیرند هِیْ به این باید وام بدهند نمی دهند خب چنین ملتی خدا آنها را از رحمت دور کند «من وَجد ماءً و تراباً ثمَّ افتقر فأبعده الله» این روایات هم همین بحثهای آیات را تأیید میکند اما حالا راه عقلیاش یک بیانی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان داشتند در بحثهای مربوط به سورهٴ مبارکهٴ نساء و مائده مبسوطاً مطرح شد و آن بیان این است که انسانی که در روی کره زمین زندگی میکند الان شش هفت میلیارد بشر روی زمین زندگی میکنند کل زمین را اینها دارند اداره میکنند خب اینها که یک چیزِ جدایی ازحوادث زمین نیستند همانطوری که حوادث زمین و آسمان در نحوه تصمیم گیری اینها شکل گیری اینها صورت و سیرت اینها مؤثر است عقاید و اخلاق و اعمال اینها هم بشرح ایضاً [همچنین] در کلّ نظام مؤثر است اینطور نیست که مردمی که در منطقه شمالاند یا جنوباند یا خط استوا هستند یا شرقاند یا غرباند یک گونه فکر بکنند اینها خوابی هم که میبینند خوابهایشان فرق میکند مردمِ کنار دریا یک گونه خواب دارند مردم کنار جنگل طور دیگر خواب میبینند مردم کویری یک گونه میخوابند و خواب میبینند خب مردم مناطق گوناگون انواع و اقسام اندیشههایشان آداب و رسومشان فرق میکند همانطوری که از آن طرف آثار طبیعی در بشر اثر میگذارد اعمال انسان عقاید انسان هم در کل عالم اثر میگذارد چرا؟ چون چه کسی باید بگرداند رب العالمین کیست؟ خداست خدای سبحان بخواهد و نخواهد باید به این مردم وسایل رفاهی برساند خب اگر فرمود یک عده ﴿اولئک کالأنعام بل هم أضل﴾ فرمود یک عده دیگر هم ﴿شیاطین الانس﴾ یک عده هم فرمود ﴿کونوا قردةً خاسئین﴾ درباره یک عده هم فرمود که ﴿و ضربت علیهم الذّلة و المسکنة﴾ خب چه تعهدی دارد خدای سبحان نسبت به اینها که این همه امکانات به اینها بدهد اگر فرمود ﴿و ضربت علیهم الذله و المسکنة﴾ یا ﴿کونوا قردةً خاسئین﴾ یا ﴿کالانعام بل هم اضل﴾ یا ﴿کمثل الحمار﴾ یا ﴿فمثله کمثل الکلب﴾ این تعبیرات را که قرآن کریم دارد خب چه تعهدی هست که خدای سبحان به مدبرات امر سفارش بکند که تک تک این بارانها حساب شده است اینها را در مزرع و مرتع اینها بریز؟ در بیانات نورانی حضرت سجاد(سلام الله علیه) هست که خدای سبحان به عدد نیاز هر گیاهی قطره و باران نازل میکند لکن وقتی ببیند این ملت نالایقاند به سرزمینهای دیگر میبرد به دریاها میریزد رهبری این بادها و ابرهای باردار به عهده خداست فرمود ما سایق هستیم ما از جلو قائدیم از دنبال سایقیم ما یک رانندهای نیستیم که کسی ما را از پشت سر تعقیب کند یا از جلو هدایت کند اگر ﴿ما من دابّة إلا هو آخذ بناصیتها﴾ قیادت و رهبری به عهده خداست اگر ﴿أنّا نسوق الماءَ الی الأرض جرز﴾ سیاقت و تحریک از پشت سر به عهده ماست فرمود ما هم سایقیم هم قائد این قافله که حرکت میکند جلودارش ماییم از پشت سر هم ما اینها را میرانیم ﴿نسوق الماء الی الارض الجرز﴾ اگر اینچنین است خب خدای سبحان تعهدی نسپرده که هر کسی را در هر شرایطی تأمین بکند فرمود ما روزیهای آنها را میدهیم لکن اینها روزی خودشان را عمداً کنار میزنند ما به همان اندازه که به مار و عقرب روزی میدهیم روزی اینها را میدهیم اما اینها میخواهند مرفهانه زندگی کنند ما چنین چیزی نسپردیم ما به افرادی که ﴿و لو أنّ أهل القریٰ آمنوا واتّقوا﴾ وعده دادیم ﴿لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّماء و الأرض﴾ اما نسبت به دیگران ما چه تعهدی داریم رهبری تمام قطرههای اینها را خدا به عهده دارد ﴿وَ یسبِّح الرعد بحمده و الملائکةُ من خیفته﴾ اینطور نیست که باران خود به خود پیدا بشود رعد و برق خود به خود پیدا شود بارش و تگرگها و برفها خود به خود پیدا بشود اینها هم قائد دارند هم سائق دارند اگر قائدشان خداست سائقشان خداست فرمود من میدانم به چه کسی بدهم چقدر بدهم چگونه بدهم بنابراین این تدبیر الاهی است
یک بیان لطیفی مرحوم شیخ الرئیس دارد در بخشهای پایانی الهیات شفا فرمود «اکثر ما یقر به الجمهور حق» است البته در دست مردم یک سلسله خرافاتی هست اینها کنار هر درختی که خوششان بیاید یک دخیل میبندند فرمود اینها را ما نمیگوییم اما بسیاری از چیزهایی هم که مردم دارند این حق است و آن کسی که فقط روشنفکریش در این است که آنچه که در دست مردم است جزء سنتهای مردم است اینها را انکار بکند فرمود اینها که فیلسوف نیستند اینها متفلسفاند «هولاء المتشبّهة بالفلاسفة» اینکه میگوید نماز آیات چه اثر دارد؟ این که اگر بگویند فلان نماز را بخوانید فلان عذاب برداشته میشود چه اثر دارد؟ فرمود این نه مبدأ شناس است نه معاد شناس است نه رابطه بین انسان و جهان را میشناسد رها کنید این روشنفکرها را «دع هولاء المتشبهة بالفلاسفه فان اکثر ما یقر به الجمهورحق» فرمود من یک رسالهای نوشتم در این زمنیه که چگونه بین نماز آیات و نزول باران رابطه است این چنین نیست که خدای سبحان فرمود ﴿و أن لواستقاموا علی الطریقة لأسقیْناهم ماءً غدقاً﴾ فرمود اگر اینها مستقیم باشند ما به اندازه کافی و لازم باران میفرستیم به موقع هم میفرستیم دیگر ﴿و من أصدق من الله قیلاً﴾ فرمود ﴿وان لواستقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماءً غدقاً﴾ اینها اگر مستقیم باشند ما به اندازه کافی باران میفرستیم خب کل نظام را یک نفر دارد اداره میکند این یک نفر میداند که چگونه اداره بکند چقدر اداره بکند چه نحوه اداره بکند خود مرحوم بوعلی میگوید من شاگرد مسجد جامعام و شاگرد نماز چون مستحضرید این بدون استاد، حکیم علی الاطلاق شد بخشی از منطق را میگوید من پیش ابوعبدالله ناتِوی خواندم اما وقتی آن قسمتهای مشکل منطق پیش آمد دیدم استاد ندارم فلسفه هم همینطور طبّ هم همینطور مثل یک کسی که تمام تلاش و کوشش او این باشد که شرح لمعه را پیش استاد بخواند بعد جواهر بنویسد خب این معلوم میشود نبوغ عالمَی دارد دیگر کسی که حدّ اکثر شرح لمعه را خوانده این بتواند مراحل بعدی را پشت سر بگذارد مکاسب بنویسد جواهر بنویسد یک دوره فقه بنویسد معلوم میشود از خودش است دیگر این میگوید من هر وقت مشکلی داشتم مطلبی برای من قابل حل نبود وضو میگرفتم به جامع شهر میرفتم یعنی مسجد جامع به جامع شهر میرفتم و نماز میگذاشتم و با نماز آن مشکل من حل میشد اینها را ما باید روی اعتقاد عمل بکنیم نه روی امتحان فرمود آنها را رها کن «دع هولاء المتشبهة بالفلاسفه» این که میبینید امام(رضوان الله علیه) درباره یک چنین حکیم بزرگی در کتاب شریف مصباحشان دارد که «ابن سینا مع اخطائه الکثیرة لم یکن له کفوا احد» در طی این هزار سال گرچه او اشتباهات زیاد دارد اما احدی مثل او نیامده خب بالاخره خیلیها استاد داشتند به جایی رسیدند حوزه علمیه بود به جایی رسیدند اما نه حوزه علمیه باشد نه استاد باشد آدم دوره طب بنویسد که سالیان متمادی اروپا آن را تقلید کند، فلسفه بنویسد منطق بنویسد که هنوز هم که هنوز است به عظمت و جلال و شکوه مانده است اینها از نماز گرفتند لذا بالصراحه در الهیات شفا میگوید که ما قبلاً یک رسالهای نوشتیم در این زمینه که بین نماز استسقا و نزول باران رابطه هست بسیاری از حرفها که در دست مردم است حق است مبادا خدای ناکرده به عنوان اینکه حالا من دوتا کلمه درس خواندم این چیزها را منکر بشوید بگویید چه فایده دارد چه رابطهای است بین اینکه آدم فلان دعا را بخواند مثلاً زلزله برطرف بشود در برای نجات از زلزله، بالاخره زمین خود بخود میلرزد یا کسی میلرزاند؟ هیچ عاملی نیست یا زمین آفرین او را اینچنین کرده؟ برای زلزله هم یک علاجی هست برای گرانی یک علاجی هست برای بیآبی یک علاجی هست برای قحطی یک علاجی هست فرمود شما به راه باشید ما شما را تأمین میکنیم غرض آن است که اینچنین نیست که زمین و زمان و هوا و فضا خود به خود اینچنین بشود این نظم محیر العقول یک ناظم میطلبد چگونه میشود نظم ریاضی دقیق که الان هزارها پژوهشگر میخواهند به اسرار پی ببرند تازه گوشهای از این اسرار را فهمیدند ولی خود به خود پیدا شده، خود بخود پیدا شده یعنی عمیا اینکه نیست یک مبدأ حکیمی دارد اداره میکند آن مبدأ حکیم اینچنین فرمود در جریان قوم نوح اینطور است در جریان قوم عاد اینطور است به یهودیان اینطور میفرماید به مسیحیان اینطور فرمود به همه ما به نحو اصل کلی در سوره مائده فرمود ﴿و لو أنَّ أهل القریٰ آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السماء و الأرض﴾ در سورهٴ مبارکهٴ طلاق هم اصل کلی را ارائه کرده است که ﴿و من یتّق الله یجعل له مخرجاً﴾ البته آن خیلی وسیعتر از این حرفهاست آیهٴ سورهٴ طلاق میگوید یک انسانِ با تقوا هرگز نمیماند نه تنها در مسائل مالی نمیماند در مسائل سیاسی نمیماند در مسائل اجتماعی نمیماند ﴿و من یتّق الله یجعل له مخرجا ٭ و یرزقه من حیثُ لا یحتسب﴾ بنابراین فرمود ﴿ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدرارا﴾ در روز قبل هم گذشت که این مدرار چون صیغه مبالغه است مذکر و مؤنث در آن یکسان است لذا نفرمود مدرارة ﴿و یزدکم قوّةً الی قوّتکم﴾ شما که گفتید ﴿من أشد منّا قوّةً﴾ همین قوهٴ شما را خدا حفظ میکند بلکه مضاعف میکند ﴿و لا تتولوا مجرمین﴾ رو برنگردانید مجرمانه فاصله نگیرید چون اگر مجرمانه فاصله گرفتید همه این مشکلاتتان دو برابر میشود اما جریان ﴿لا ریب فیه﴾ این ﴿لاریب فیه﴾ هم میتواند خبر باشد هم میتواند جهت قضیه باشد که این مربوط به سؤالات گذشته است ما بگوییم ﴿ربنا انک جامع النّاس لیومٍ﴾ مثلاً معاد که ﴿لا ریب فیه﴾ ﴿این لا ریب فیه﴾ همان کار بالضروره را دارد میکند در اول سورهٴ بقره هم همینطور است ﴿ذلک الکتاب﴾ مبتدا و خبر باشد یعنی آن که هست الکتاب معروف کامل است الف و لام آن الف و لامِ کمال باشد ﴿لا ریب فیه﴾ یعنی بالضروره و گاهی همین این بالضروره میتواند خبر باشد چون مستحضرید در منطق همانطوری که گاهی حرف سلب جزء محمول قرار میگیرد و قضیه میشود معدولة المحمول گاهی جهت جزء محمول قرار میگیرد و میشود قضیه محرَّف و اگر مثلاً ما گفتیم «زید کاتب بالامکان» اگر این امکان را جزء محمول ما قرار بدهیم بگوییم «زید ممکن الکتابة» جهت قضیه بالضرورة است وقتی کاتب را محمول قرار میدهیم میگوییم «زید کاتب بالامکان» «الانسان موجود بالامکان» ولی اگر امکان را جزء محمول قرار بدهیم بگوییم «الانسان ممکن الوجود» جهت قضیه عوض میشود میشود بالضروره «الانسان ممکن الوجود بالضروره» این که در منطق از جناب شیخ اشراق نقل شده است که «و الشیخ الاشراقی ذو الفطانه قضیة قصر فی التباتة» همین است فی التباته تمام قضایا را به ضرورت برگرداند برای آن است که هر قضیه اگر جهت جزء محمول قرار بگیرد دیگر صبغه ضرورت پیدا میکند آیات قرآن هم همینطور است در جریان معاد اینطور نیست که مثلاً معاد موجود است بالامکان یعنی ممکن است خدا معاد خلق بکند نه خیر معاد هست ﴿لا ریب فیه﴾ بالضروره قرآن حق است بالضروره مبدأ هم حق است بالضروره در غالب موارد که سخن از بالضروره است حتی اگر ﴿لا ریب فیه﴾ به صورت خبر ذکر شود میتواند صبغه جهت داشته باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- اولین دعوت حضرت هود (ع) دعوت به توحید عبادی است
- چرا داستان همه پیامبران در قرآن ذکر نشده
- تاثیر اعمال انسان در نزول برکات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إلاّ مُفْتَرُونَ ٭ یَاقَوْمِ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَى الَّذِی فَطَرَنی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ وَ یَاقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُم مِدْرَاراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ ٭ قَالُوا یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَ مَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ﴾
جریان عاد که ظاهراً عاد اولاست نه عاد ثانیه و مانند آن از دعوت به توحید عبادی شروع شد قبلاً هم ملاحظه فرمودید وقتی اولین سخن پیامبرشان توحید عبادی باشد معنایش این است که توحید ذات را قبول دارند توحید خالقیت را قبول دارند توحید ربوبیت مطلقه را قبول دارند منتها ربوبیت مقطعی و موسمی برای آنها محل نظر است در آن جهت مشرکاند به دنبال آن در توحید عبادی هم مشرکاند از اینکه پیامبرشان حضرت هود(سلام الله علیه) مستقیماً آنها را به توحید عبادی دعوت کرده است معلوم میشود که آن اصول پذیرفته شده بود این لازمه چنین دعوت است زیرا ملتی که عقیده به واجب ندارد یا به توحید خالقی معتقد نیست یا به توحید ربوبی رب العالمینی معتقد نیست آنها را که به توحید عبادی دعوت نمیکنند این از لازم این دعوت دلیل اول، دلیل دوم همان سوالهایی است که در قرآن کریم از آنها به عمل آمده یعنی فرموده اگر از آنها سوال بکنید که خالق آسمانها و زمین کیست میگویند خدای سبحان است و مدیر کل و رب العالمین کیست؟ میگویند خدای سبحان است خب اعتقاد به خالقیت و به دنبال آن ربوبیت مطلقهٴ الله بعد از اعتقاد به اصل وجود اوست این هم دلیل دوم قرآن کریم که آنها را به توحید عبادی دعوت میکند هم از راه حکمت آنها را فرا میخواند که کسی استحقاق عبادت دارد که همه این امور ذاتاً از او باشد و هم از راه جدال احسن، جدال احسن عبارت از قیاسی است که مقدمات او هم معقول است هم مقبول منتها صبغهٴ مقبولیت آن مقدمات باعث تشکیل این قیاس است چون آنها قبول دارند خدای سبحان به عنوان واجب الوجود به عنوان خالق کل به عنوان رب الارباب این اوصاف را داراست آنگاه انبیا(علیهم السلام) هم با آنها از راه جدال احسن احتجاج اقامه میکنند که کسی شایستهٴ ربوبیتِ مقطعی [است] و در نتیجه استحقاق پرستش را دارد که ربوبیت مطلق در اختیار او باشد کسی ربوبیت مطلق در اختیار اوست که آفرینش و خالقیت مطلق در اختیار او باشد کسی استحقاق خالقیت مطلق را دارد که هستی او بالذات باشد این مطلب سوم اینکه در قرآن کریم فرموده است اگر شما خدا را به عنوان خالق قبول دارید به عنوان رب الارباب قبول دارید حتماً باید به عنوان توحید عبادی هم قبول داشته باشید برای همین جهت است که از طرف اثبات کسی که آنها را قبول دارد باید توحید عبادی را هم قبول داشته باشد از طرف نفی کسی که گرفتار شرک در عبودیت است این سرایت میکند به شرک در ربوبیت مطلق و خالقیت مطلق و توحید ذات و این میشود جدال احسن جدال احسن آن است که مقدماتی که برهانی است و معقول است منتها روی صبغهٴ مقبولیتش زمینه تشکیل قیاس را فراهم میکند و قرآن هم از راه مثبت هم از راه منفی با جدال احسن دلیل اقامه میکند که تنها کسی که استحقاق عبادت دارد خدای سبحان است پس این دو سه مطلب در طلیعه این آیه قبلاً هم بیان شده الان تقریباً تکرار شد ﴿و الی عاد اخاهم هودا﴾ که این ظاهراً عاد اولاست ﴿قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من الٰه غیره﴾ این توحید عبادی مربوط به مرحله چهارم یا پنجم است معلوم میشود آن مراحل مقبول بود باز دلیل داخلی این است که شما که خدا را قبول دارید و قبول دارید که نمیشود خلاف گفته او را به او اسناد داد چرا افترا میبندید ﴿ان انتم الا مفترون﴾ یعنی خدا را قبول دارید و افترای بر خدا باطل است و چیزی را که خدا نگفته شما به او اسناد میدهید این میشود افترا ﴿ان انتم الا مفترون﴾ اما مطلبی که مربوط به جریان حضرت نوح بود و آن مسائل عالمَی قبل از اینکه ما از بحث فارغ بشویم اگر سؤال باشد عیب ندارد اما بعد از اینکه گذشتیم دیگر سؤال را نوشتهٴ آن سؤال بعد از بحث اینجا مطرح کنند بهتر است ولی حالا استثنائاً این را طرح میکنیم در جریان اینکه آیا انبیا فقط در خاورمیانه بودند یا نه این بارها به عرضتان رسید برهان عقلی میگوید هرجا بشر هست و فکر هست و اندیشه هست هدایت الاهی ضروری است ممکن نیست خدای سبحان یک گروهی را در یک منطقهای بیافریند و رها کند بدون هادی و رهنما همان برهان عامی که در سورهٴ مبارکهٴ نساء است ﴿لئلاّ یکون للنّاس علی الله حجةٌ بعد الرّسل﴾ این چون در مقام تحدید است این ظرف مفهوم دارد ممکن است قبل و بعد در جای دیگر مفهوم نداشته باشند اما اینجا چون در صدد تحدید است یک و در مقام تعلیل است دو به این دو جهت این مفهوم دارد یعنی قبل از ارسال رسل بشر بر خدا حجت داشت اما بعد از ارسال رسل بشر حجت ندارد خب این برهان عام است هرجا بشریت هست باید حجت خدا آنجا باشد حالا یا امام است یا پیامبر است یا فرستادهها و نمایندههای آنها هستند که ﴿لیهلک من هلک عن بیّنةٍ و یحیی من حیّ عن بیّنةٍ﴾ این دلیل عقلی است که سورهٴ مبارکهٴ نساء برابر این دلیل عقلی این را شکوفا کرده اما ادلهٴ دیگر در خود قرآن به عنوان دلیل نقلی ادعا شده است که ﴿انما أنت منذرٌ و لکلّ قومٍ هادٍ﴾ یا ﴿و لقد بعثنا فی کل أمّةٍ رسولاً ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطّاغوت﴾ فرمود در هر روستا در هر شهر در هر کشور و قارهای ما حجتمان را ابلاغ کردیم اِتْصال کردیم اعزام کردیم هیچجا نیست که حجت خدا نیامده باشد حالا یا مع الواسطه یا بلا واسطه این هم دلیل نقلی آن آیه را نمیشود گفت دلیل نقلی یعنی تعبدی آن آیه همان ارشاد به حکم عقل است و امضای حکم عقل و از طرفی چه در سورهٴ نساء چه در سورهٴ غافر فرمود ما قصص بسیاری از انبیا را نگفتیم برای شما البته در قرآن نگفتیم برای پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و عترت طاهرین روشن است
اما جریان روم روم و ایران اینها جزء همسایههای نزدیک حجازند بلکه دورتر از روم بخشی از کشورهای آفریقایی مرتب رفت و آمد داشتند با حجاز در روایات از ائمه(علیهم السلام) سؤال میکنند ما اینجا ماه را نمیبینیم ولی در بعضی از کشورهای آفریقایی ماه را میبینند تکلیف ما چیست آیا ما برابر آنها باید روزه بگیریم و افطار بکنیم یا نه؟ فرمود اگر رفت و آمد نزدیک است بله اما اگر رفت و آمد نزدیک نیست بعد از چند روز به شما میرسند نه شما برابر افقتان آنها برابر افقشان خب از دورترین منطقههای آفریقایی که در غرب حجاز است رفت و آمد بود روم که تقریباً نزدیک اینها بود ﴿الم ٭ غلبت الروم ٭ فی أدنی الأرض﴾ ایران و روم اینها در این بخش خاورمیانه رفت و آمد بود از یکدیگر با خبر بودند منتها با دشواری و طولی هم نکشید که تا قلب فرانسه را اسلام گرفته و همه این منطقه اذان میگفتند سخن در باخترِ دور است یعنی آمریکا آمریکا، کسی بخواهد از غرب آمریکا وارد آمریکا بشود باید اقیانوس آرام را طی کند از شرق آمریکا بخواهد وارد آمریکا بشود باید اقیانوس اطلس را طی کند اقیانوس پیما که قبلاً نبود سفر اقیانوسی هم نبود اینها خیال میکردند با اقیانوس که رسیدند کره زمین تمام میشود دسترسی نداشتند لذا اگر آن طرف آب اگر انبیایی بودند که یقیناً بودند پیامبران بودند ائمهای بودند حجج الاهی بودند که یقیناً بودند اگر در قرآن قصص آنها را نقل میکرد راهی برای اثبات نداشت لذا فرمود هر شهری یک پیغمبری یک حجتی دارد و ما قصص خیلیها را هم نقل نکردیم برای شما این نمیشود به جریان روم که تقریباً میشود گفت همسایه دیوار به دیوار بخش وسیعی از خاورمیانه است، اینها ایران و روم و بلکه دورتر از روم اینها رفت و آمدشان بود رفت و آمد تجاری بود و غیر تجاری بود اینها مشکل اقیانوس پیما داشتند و آن طرفِ آب دسترسی نبود لذا اگر قصص آن انبیا را میفرمود خب راهی برای اثبات نداشت اما انبیای خاورمیانه را فرمود شما بروید بررسی کنید قصصشان آثارشان میراث فرهنگی شان همهاش هست خب بنابراین آنچه که به جریان قوم عاد برمیگردد به سه دلیل اینها مشکل توحید ذات نداشتند توحید خالقیت نداشتند توحید رب العالمین نداشتند توحید ربوبیت مقطعی دامنگیرشان بود و مشکل شرکِ در عبادت از این جهت اولین دعوت هود(سلام الله علیه) این بود که ﴿یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله﴾ یعنی معبود ﴿غیره﴾ و اینکه شما غیر خدا را میپرستید یک افترایی بیش نیست این ازاین مسئله توحید و اعتقاد.
مطلب دیگر آن است که غالب افراد وقتی خدا را میپرستند یا «خوفاً من ا لنار» است یا «شوقاً الی الجنه» یا برای قهر و انتقام است یا برای مهر و اِنعام آن گروهی که خدا را «حبّاً له» میپرستند که میشود«عبادة الأحرار» جزء اوحدی از انسانها هستند لذا غالباً انبیا(علیهم السلام) در دعوتشان خواستههای این دو گروه را که یکی «خوفا من النار» است یکی «شوقا الی الجنة است» مطرح میکنند در سورهٴ مبارکهٴ انعام هم مشابه این گذشت که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید که من اگر خدا را بپرستم برکات فراوانی دارد و اگر معصیت بکنم هم خوف انتقام هست از یک سو و هم خوف زوال نعمت است از سوی دیگر و او مرا آفریده است فاطر من اوست آیه چهارده سورهٴ مبارکهٴ انعام این بود ﴿قل أغیر الله اتخذوا ولیاً فاطر السّمٰوات و الأرض و هو یطعم و لا یطعم قل إنّی أمرت أن أکون أوّل من أسلم و لا تکونن من المشرکین ٭ قل انی أخاف إن عصیت ربّی عذاب یومٍ عظیمٍ﴾ گاهی از ﴿یطعم و لا یطعم﴾ حد وسط تامین میشود و قیاس تشکیل میشود گاهی ﴿انی اخاف إن عصیت ربی عذاب یومٍ عظیم﴾ حد وسط قیاس خوفی است غالباً با توده مردم که حرف میزنند یا «خوفاً من النار» است یا «شوقاً إلی الجنّة» برای اوحدی هم البته برهانی اقامه میکنند اما غالب نیست در اینجا هم همینطور است فرمود ﴿قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره ان أنتم الا مفترون ٭ یا قوم لا أسئلکم علیه أجرا ان اجری الا علی الذی فطرنی أفلا تعقلون﴾ که بحثش گذشت ﴿و یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدراراً﴾ فرق استغفار و توبه در اوایل همین سورهٴ مبارکهٴ هود گذشت استغفار طلب مغفرت و عفو از گناهان گذشته است توبه ضمن اینکه این مطلب را به همراه دارد تصمیم بر ترک در آینده و ترمیم آینده را هم به همراه دارد لذا استغفار و توبه کاملاً باهم فرق دارند اولاً و اگر باهم ذکر میشود استغفار قبل از توبه ذکر میشود ثانیاً فرمود شما این کار را بکنید اگر این کار را کردید چندین برکت برای شما هست اولاً این قدرت فعلی شما میماند از بین نمیرود ثانیاً این قدرت شما مضاعف میشود دوچندان میشود ثالثاً شما که دامدار و کشاورزید و اساس ثروتتان بر کشاورزی است به وسیله بارانهای فراوان بارشهای مناسب تأمین میشود، دیگر مشکلی نخواهید داشت و آن نگرانیهایی که احیاناً در اثر کمی نزول برکات جوی دامنگیرتان بود آن هم برطرف میشود
یک مطلب در این هست که اینها قدرتمند بودند از سه جهت در نوبت قبل اشاره شد موقعیت سیاسی شان اجتماعیشان و اقتصادی شان مشکل اعتقادی شان هم که اول مطرح شد قرآن کریم اینها را ذکر میکند نیازمندی اینها را به باران را هم ذکر میکند بعد میفرماید بین اعمال مردم و برکات و نعمتهای الاهی یک رابطه مستقیم است اینچنین نیست که مردم هر طوری زندگی کنند زلزله خواهد آمد یا مثلاً باران به موقع خواهد آمد یا نخواهد آمد یا فلان حادثه خواهد آمد فلان حادثه نخواهد آمد اینطور نیست حالا آیات قرآنی را در این زمینه ذکر بکنیم تا برسیم به تحلیل عقلی در جریان قوم عاد قبلاً هم ملاحظه فرمودید که اینها خیلی مقتدر بودند در سورهٴ مبارکهٴ فجر که ﴿ألم تر کیف فعل ربک بعادِ ٭ إرم ذاتِ العماد ٭ التی لم یخلق مثلّها فی البلاد﴾ نشانه اقتدار اقتصادی آنها و مانند آن بود در سورهٴ مبارکهٴ فصلت آیه پانزده به این صورت آمده است ﴿فأما عادٌ فاستکبروا فی الارض بغیر الحق و قالوا من اشد منّا قوّة﴾ کیست که از ما نیرومندتر باشد ﴿أولم یروا أن الله الذی خلقهم هو أشد منهم قوّةً و کانوا بآیاتنا یجحدون﴾ اینها میگویند از ما مقتدرتر کیست؟ اینها کشورهای ضعیف را میبینند خیال میکنند مقتدرند دیگر خدایی که فوق کل اینهاست اینها را نمیبینند در سورهٴ مبارکهٴ شعرا آیه 124 به بعد این است ﴿إذ قال لهم أخوهم هودٌ إلا تتّقون ٭ انی لکم رسولٌ امینٌ ٭ فاتقوا الله و أطیعون ٭ و ما أسئلکم علیه من أجرٍ ان اجری إلاّ علی رب العالمین ٭ أتبنونَ بکل ریعٍ آیة تعبثون﴾ ویلاهای تابستانی دارید دامنههای کوه آنجا برای تفریحتان برای لهو و لعبتان برای سرگرمیتان مرتب ویلا میسازید در قلههای کوه در دامنههای کوه ﴿و تتخذون مصانع﴾ آن مقداری که مصنوعات شماست مساکن رفیع شماست خیال میکنید برای ابد میخواهید بمانید این قدر محکم میسازید ﴿و اذا بطشتم بطشتم جبّارین﴾ آن هم لذتتان این هم قهر و غلبه و غضبتان وقتی که حمله میکنید جبارانه حمله میکنید تهاجم دارید جبارانه تهاجم دارید ﴿فاتّقوا لله و أطیعون ٭ و اتّقوا الّذی أمدّکم بما تعلمون ٭ أمدّکُم بأنعامٍ و بنین ٭ و جنّاتٍ و عیونٍ ٭ انی أخاف علیکم عذابَ یومٍ عظیمٍ﴾ که هم طبق آن آیات ﴿یرسل السماء علیکم مدرارا﴾ شوقاً تأمین میشود هم طبق این آیه 135 سورهٴ شعرا خوفاً تأمین میشود هم ترقیب است و هم تهدید هم تشویق است و هم تخویف اما درباره اینکه چگونه بین اعمال مردم و حوادث روزگار و نعمتهای الاهی رابطه است قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ مائده و همچنین اعراف این دو مطلب گذشت در سورهٴ مائده آیه 65 و 66 به این صورت است ﴿و لو أن أهل الکتاب آمنوا و اتّقوا لکفّرنا عنهم سیّئاتهم و لأدخلناهم جنات النّعیم ٭ ولو أنّهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربهم لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم﴾ اگر اهل کتاب یهودیها مسیحیها و مانند آن توراتشان را اقامه کنند انجیلشان را اقامه کنند و قرآن را که به طرف اینها نازل شده است ﴿و ما أنزل إلیهم من ربّهم﴾ اقامه کنند نعمتهای فراوانی از بالا و پایین از آسمان به نام بارانهای مناسب برفهای مناسب و نزولات جوی پر برکت میأید ﴿و من تحت أرجلهم﴾ که زمین جویشهای خوبی دارد درختهای خوبی گیاهان خوبی میوههای خوبی و مانند آن ﴿منهم أمّةٌ مقتصدةٌ و کثیرٌ منهم ساء ما یعملون﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ مائده آیهٴ 65 و 66 بود در سورهٴ اعراف آیهٴ 96 به این صورت آمده است ﴿ولو أنَّ اهل القریٰ آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّماء و الأرض ولکن کذّبوا فأخذْناهم بما کانوا یکسبون﴾ فرمود اگر مردم منطقهها روستاها شهرها ایمان بیاورند و با تقوا باشند ما برکات زمین و آسمان را به روی اینها باز میکنیم درهای برکت آسمان و زمین به روی اینها باز میشود لکن متأسفانه اینها آیات الاهی را تکذیب کردند و مورد قهر الاهی واقع شدند خب از آیه 96 سوره اعراف تلازم مستقیم بین صلاح و فلاح یک ملت از نظر مسائل اعتقادی و اخلاقی و عملی و برخورداریِ آنها از نعمتهای فراوان استفاده میشود چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ طلاق هم این اصل کلی بازگو شده است آیه دو سورهٴ مبارکهٴ طلاق این است که ﴿و من یتّق الله یجعل له مخرجاً ٭ و یرزقه من حیثٌ لا یحتسب﴾ خب ملتی که با تقوا باشد هرگز گرفتار فشار اقتصادی تورم گرانی و مانند آن نخواهد شد ﴿و من یتّق الله یجعل له مخرجاً ٭ و یرزقه من حیثُ لا یحتسب﴾ در قبال این هم ﴿وَ من أعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکاً﴾ است اما اینکه چه تلازمی هست بین وارستگی یک ملت و فراوانی نعمت سرّش این است که راه عقلیش این است و نقلیاش همان آیاتی است که خوانده شده از نظر راه نقلی هیچ تردیدی نیست روایات هم برابر همین سه چهار طایفه از آیات که نمونههایش خوانده شده هست که اگر ملتی اهل پرهیزکاری و تقوا باشد این ملت نیازمند به بیگانهها نخواهد بود پرهیز هم در این است که بالاخره انسان هم مدیریت داشته باشد کارشناسی بکند کار بکند تنپرور و تنبل نباشد و مانند آن این روایت را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب بخشهای مکاسب و معایش کتاب شریف وسائل نقل کرده است از وجود حضرت امیرالمومنین(سلام الله علیه) که «من وجد ماء و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله» ملتی که آب به اندازه کافی دارد و خاک به اندازه کافی دارد مع ذلک نیازمند به دیگران بشود خدا چنین ملتی را از رحمت خاصّهٴ خود دور میکند «من وجد ماءً و تراباً ثمّ افْتقر فأبعده الله» خب این نشانه تلاش کردن یک ملت کوشش کردن [یک] ملت در مهار کردن آب است در بهره گیری از زمین است این دعوت ملت است خب حالا ماها هرچه دعا بکنیم در قبال نفرین علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) چه اثری میتواند داشته باشد این بیان نورانی آن حضرت است که ملتی که آب دارد زمین دارد اما هِیْ به جان هم میافتند هِیْ خودخواهی دارند هِیْ بیکاری دارند هِیْ کم کاری دارند هی تن پروری دارند هی گندم صادر میکنند هی جلوی رشد کشاورزی کشاورزان را میگیرند هِیْ به این باید وام بدهند نمی دهند خب چنین ملتی خدا آنها را از رحمت دور کند «من وَجد ماءً و تراباً ثمَّ افتقر فأبعده الله» این روایات هم همین بحثهای آیات را تأیید میکند اما حالا راه عقلیاش یک بیانی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) در المیزان داشتند در بحثهای مربوط به سورهٴ مبارکهٴ نساء و مائده مبسوطاً مطرح شد و آن بیان این است که انسانی که در روی کره زمین زندگی میکند الان شش هفت میلیارد بشر روی زمین زندگی میکنند کل زمین را اینها دارند اداره میکنند خب اینها که یک چیزِ جدایی ازحوادث زمین نیستند همانطوری که حوادث زمین و آسمان در نحوه تصمیم گیری اینها شکل گیری اینها صورت و سیرت اینها مؤثر است عقاید و اخلاق و اعمال اینها هم بشرح ایضاً [همچنین] در کلّ نظام مؤثر است اینطور نیست که مردمی که در منطقه شمالاند یا جنوباند یا خط استوا هستند یا شرقاند یا غرباند یک گونه فکر بکنند اینها خوابی هم که میبینند خوابهایشان فرق میکند مردمِ کنار دریا یک گونه خواب دارند مردم کنار جنگل طور دیگر خواب میبینند مردم کویری یک گونه میخوابند و خواب میبینند خب مردم مناطق گوناگون انواع و اقسام اندیشههایشان آداب و رسومشان فرق میکند همانطوری که از آن طرف آثار طبیعی در بشر اثر میگذارد اعمال انسان عقاید انسان هم در کل عالم اثر میگذارد چرا؟ چون چه کسی باید بگرداند رب العالمین کیست؟ خداست خدای سبحان بخواهد و نخواهد باید به این مردم وسایل رفاهی برساند خب اگر فرمود یک عده ﴿اولئک کالأنعام بل هم أضل﴾ فرمود یک عده دیگر هم ﴿شیاطین الانس﴾ یک عده هم فرمود ﴿کونوا قردةً خاسئین﴾ درباره یک عده هم فرمود که ﴿و ضربت علیهم الذّلة و المسکنة﴾ خب چه تعهدی دارد خدای سبحان نسبت به اینها که این همه امکانات به اینها بدهد اگر فرمود ﴿و ضربت علیهم الذله و المسکنة﴾ یا ﴿کونوا قردةً خاسئین﴾ یا ﴿کالانعام بل هم اضل﴾ یا ﴿کمثل الحمار﴾ یا ﴿فمثله کمثل الکلب﴾ این تعبیرات را که قرآن کریم دارد خب چه تعهدی هست که خدای سبحان به مدبرات امر سفارش بکند که تک تک این بارانها حساب شده است اینها را در مزرع و مرتع اینها بریز؟ در بیانات نورانی حضرت سجاد(سلام الله علیه) هست که خدای سبحان به عدد نیاز هر گیاهی قطره و باران نازل میکند لکن وقتی ببیند این ملت نالایقاند به سرزمینهای دیگر میبرد به دریاها میریزد رهبری این بادها و ابرهای باردار به عهده خداست فرمود ما سایق هستیم ما از جلو قائدیم از دنبال سایقیم ما یک رانندهای نیستیم که کسی ما را از پشت سر تعقیب کند یا از جلو هدایت کند اگر ﴿ما من دابّة إلا هو آخذ بناصیتها﴾ قیادت و رهبری به عهده خداست اگر ﴿أنّا نسوق الماءَ الی الأرض جرز﴾ سیاقت و تحریک از پشت سر به عهده ماست فرمود ما هم سایقیم هم قائد این قافله که حرکت میکند جلودارش ماییم از پشت سر هم ما اینها را میرانیم ﴿نسوق الماء الی الارض الجرز﴾ اگر اینچنین است خب خدای سبحان تعهدی نسپرده که هر کسی را در هر شرایطی تأمین بکند فرمود ما روزیهای آنها را میدهیم لکن اینها روزی خودشان را عمداً کنار میزنند ما به همان اندازه که به مار و عقرب روزی میدهیم روزی اینها را میدهیم اما اینها میخواهند مرفهانه زندگی کنند ما چنین چیزی نسپردیم ما به افرادی که ﴿و لو أنّ أهل القریٰ آمنوا واتّقوا﴾ وعده دادیم ﴿لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّماء و الأرض﴾ اما نسبت به دیگران ما چه تعهدی داریم رهبری تمام قطرههای اینها را خدا به عهده دارد ﴿وَ یسبِّح الرعد بحمده و الملائکةُ من خیفته﴾ اینطور نیست که باران خود به خود پیدا بشود رعد و برق خود به خود پیدا شود بارش و تگرگها و برفها خود به خود پیدا بشود اینها هم قائد دارند هم سائق دارند اگر قائدشان خداست سائقشان خداست فرمود من میدانم به چه کسی بدهم چقدر بدهم چگونه بدهم بنابراین این تدبیر الاهی است
یک بیان لطیفی مرحوم شیخ الرئیس دارد در بخشهای پایانی الهیات شفا فرمود «اکثر ما یقر به الجمهور حق» است البته در دست مردم یک سلسله خرافاتی هست اینها کنار هر درختی که خوششان بیاید یک دخیل میبندند فرمود اینها را ما نمیگوییم اما بسیاری از چیزهایی هم که مردم دارند این حق است و آن کسی که فقط روشنفکریش در این است که آنچه که در دست مردم است جزء سنتهای مردم است اینها را انکار بکند فرمود اینها که فیلسوف نیستند اینها متفلسفاند «هولاء المتشبّهة بالفلاسفة» اینکه میگوید نماز آیات چه اثر دارد؟ این که اگر بگویند فلان نماز را بخوانید فلان عذاب برداشته میشود چه اثر دارد؟ فرمود این نه مبدأ شناس است نه معاد شناس است نه رابطه بین انسان و جهان را میشناسد رها کنید این روشنفکرها را «دع هولاء المتشبهة بالفلاسفه فان اکثر ما یقر به الجمهورحق» فرمود من یک رسالهای نوشتم در این زمنیه که چگونه بین نماز آیات و نزول باران رابطه است این چنین نیست که خدای سبحان فرمود ﴿و أن لواستقاموا علی الطریقة لأسقیْناهم ماءً غدقاً﴾ فرمود اگر اینها مستقیم باشند ما به اندازه کافی و لازم باران میفرستیم به موقع هم میفرستیم دیگر ﴿و من أصدق من الله قیلاً﴾ فرمود ﴿وان لواستقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماءً غدقاً﴾ اینها اگر مستقیم باشند ما به اندازه کافی باران میفرستیم خب کل نظام را یک نفر دارد اداره میکند این یک نفر میداند که چگونه اداره بکند چقدر اداره بکند چه نحوه اداره بکند خود مرحوم بوعلی میگوید من شاگرد مسجد جامعام و شاگرد نماز چون مستحضرید این بدون استاد، حکیم علی الاطلاق شد بخشی از منطق را میگوید من پیش ابوعبدالله ناتِوی خواندم اما وقتی آن قسمتهای مشکل منطق پیش آمد دیدم استاد ندارم فلسفه هم همینطور طبّ هم همینطور مثل یک کسی که تمام تلاش و کوشش او این باشد که شرح لمعه را پیش استاد بخواند بعد جواهر بنویسد خب این معلوم میشود نبوغ عالمَی دارد دیگر کسی که حدّ اکثر شرح لمعه را خوانده این بتواند مراحل بعدی را پشت سر بگذارد مکاسب بنویسد جواهر بنویسد یک دوره فقه بنویسد معلوم میشود از خودش است دیگر این میگوید من هر وقت مشکلی داشتم مطلبی برای من قابل حل نبود وضو میگرفتم به جامع شهر میرفتم یعنی مسجد جامع به جامع شهر میرفتم و نماز میگذاشتم و با نماز آن مشکل من حل میشد اینها را ما باید روی اعتقاد عمل بکنیم نه روی امتحان فرمود آنها را رها کن «دع هولاء المتشبهة بالفلاسفه» این که میبینید امام(رضوان الله علیه) درباره یک چنین حکیم بزرگی در کتاب شریف مصباحشان دارد که «ابن سینا مع اخطائه الکثیرة لم یکن له کفوا احد» در طی این هزار سال گرچه او اشتباهات زیاد دارد اما احدی مثل او نیامده خب بالاخره خیلیها استاد داشتند به جایی رسیدند حوزه علمیه بود به جایی رسیدند اما نه حوزه علمیه باشد نه استاد باشد آدم دوره طب بنویسد که سالیان متمادی اروپا آن را تقلید کند، فلسفه بنویسد منطق بنویسد که هنوز هم که هنوز است به عظمت و جلال و شکوه مانده است اینها از نماز گرفتند لذا بالصراحه در الهیات شفا میگوید که ما قبلاً یک رسالهای نوشتیم در این زمینه که بین نماز استسقا و نزول باران رابطه هست بسیاری از حرفها که در دست مردم است حق است مبادا خدای ناکرده به عنوان اینکه حالا من دوتا کلمه درس خواندم این چیزها را منکر بشوید بگویید چه فایده دارد چه رابطهای است بین اینکه آدم فلان دعا را بخواند مثلاً زلزله برطرف بشود در برای نجات از زلزله، بالاخره زمین خود بخود میلرزد یا کسی میلرزاند؟ هیچ عاملی نیست یا زمین آفرین او را اینچنین کرده؟ برای زلزله هم یک علاجی هست برای گرانی یک علاجی هست برای بیآبی یک علاجی هست برای قحطی یک علاجی هست فرمود شما به راه باشید ما شما را تأمین میکنیم غرض آن است که اینچنین نیست که زمین و زمان و هوا و فضا خود به خود اینچنین بشود این نظم محیر العقول یک ناظم میطلبد چگونه میشود نظم ریاضی دقیق که الان هزارها پژوهشگر میخواهند به اسرار پی ببرند تازه گوشهای از این اسرار را فهمیدند ولی خود به خود پیدا شده، خود بخود پیدا شده یعنی عمیا اینکه نیست یک مبدأ حکیمی دارد اداره میکند آن مبدأ حکیم اینچنین فرمود در جریان قوم نوح اینطور است در جریان قوم عاد اینطور است به یهودیان اینطور میفرماید به مسیحیان اینطور فرمود به همه ما به نحو اصل کلی در سوره مائده فرمود ﴿و لو أنَّ أهل القریٰ آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السماء و الأرض﴾ در سورهٴ مبارکهٴ طلاق هم اصل کلی را ارائه کرده است که ﴿و من یتّق الله یجعل له مخرجاً﴾ البته آن خیلی وسیعتر از این حرفهاست آیهٴ سورهٴ طلاق میگوید یک انسانِ با تقوا هرگز نمیماند نه تنها در مسائل مالی نمیماند در مسائل سیاسی نمیماند در مسائل اجتماعی نمیماند ﴿و من یتّق الله یجعل له مخرجا ٭ و یرزقه من حیثُ لا یحتسب﴾ بنابراین فرمود ﴿ثم توبوا الیه یرسل السماء علیکم مدرارا﴾ در روز قبل هم گذشت که این مدرار چون صیغه مبالغه است مذکر و مؤنث در آن یکسان است لذا نفرمود مدرارة ﴿و یزدکم قوّةً الی قوّتکم﴾ شما که گفتید ﴿من أشد منّا قوّةً﴾ همین قوهٴ شما را خدا حفظ میکند بلکه مضاعف میکند ﴿و لا تتولوا مجرمین﴾ رو برنگردانید مجرمانه فاصله نگیرید چون اگر مجرمانه فاصله گرفتید همه این مشکلاتتان دو برابر میشود اما جریان ﴿لا ریب فیه﴾ این ﴿لاریب فیه﴾ هم میتواند خبر باشد هم میتواند جهت قضیه باشد که این مربوط به سؤالات گذشته است ما بگوییم ﴿ربنا انک جامع النّاس لیومٍ﴾ مثلاً معاد که ﴿لا ریب فیه﴾ ﴿این لا ریب فیه﴾ همان کار بالضروره را دارد میکند در اول سورهٴ بقره هم همینطور است ﴿ذلک الکتاب﴾ مبتدا و خبر باشد یعنی آن که هست الکتاب معروف کامل است الف و لام آن الف و لامِ کمال باشد ﴿لا ریب فیه﴾ یعنی بالضروره و گاهی همین این بالضروره میتواند خبر باشد چون مستحضرید در منطق همانطوری که گاهی حرف سلب جزء محمول قرار میگیرد و قضیه میشود معدولة المحمول گاهی جهت جزء محمول قرار میگیرد و میشود قضیه محرَّف و اگر مثلاً ما گفتیم «زید کاتب بالامکان» اگر این امکان را جزء محمول ما قرار بدهیم بگوییم «زید ممکن الکتابة» جهت قضیه بالضرورة است وقتی کاتب را محمول قرار میدهیم میگوییم «زید کاتب بالامکان» «الانسان موجود بالامکان» ولی اگر امکان را جزء محمول قرار بدهیم بگوییم «الانسان ممکن الوجود» جهت قضیه عوض میشود میشود بالضروره «الانسان ممکن الوجود بالضروره» این که در منطق از جناب شیخ اشراق نقل شده است که «و الشیخ الاشراقی ذو الفطانه قضیة قصر فی التباتة» همین است فی التباته تمام قضایا را به ضرورت برگرداند برای آن است که هر قضیه اگر جهت جزء محمول قرار بگیرد دیگر صبغه ضرورت پیدا میکند آیات قرآن هم همینطور است در جریان معاد اینطور نیست که مثلاً معاد موجود است بالامکان یعنی ممکن است خدا معاد خلق بکند نه خیر معاد هست ﴿لا ریب فیه﴾ بالضروره قرآن حق است بالضروره مبدأ هم حق است بالضروره در غالب موارد که سخن از بالضروره است حتی اگر ﴿لا ریب فیه﴾ به صورت خبر ذکر شود میتواند صبغه جهت داشته باشد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است