- 947
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 24 تا 27 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 24 تا 27 سوره هود
- روش های قرآن برای آموزش انسان
- استفاده از تمثیل
- مثل کافران و مومنان و بیان مصداق خارجی
- داستان حضرت نوح (ع) و قومش به عنوان مثال
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصمّ و البصیر و السّمیع هل یستویان مثلاً أفلا تذکّرون ٭ و لقد أرسلنا نوحاً إلی قومه انی لکم نذیر مبین ٭ ان لا تعبدوا إلاّ الله إنّی أخاف علیکم عذاب یوم ألیم ٭ فقال الملأ الّذین کفروا من قومه ما نراک إلاّ بشراً مثلنا و ما نراک اتّبعک إلاّ الذین هم أراذلنا بادی الرّأی و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنّکم کاذبین﴾
قرآن کریم برای تعلیم کتاب و حکمت و همچنین تزکیه نفوس گاهی از راه حکمت گاهی از راه موعظه حسنه گاهی از راه جدال احسن گاهی از راه مثال و گاهی از راه مِثْل آن معارف را تبیین و تفهیم میکند آن مسائل گذشته تا حدودی روشن است اما تفاوت مَثَل و مِثال در این است که گاهی یک مطلب معقولی را برای تفهیم به یک مطلب محسوسی تشبیه میکند تمثیل دارد که مثالی باشد برای فهماندن آن مطلب این میشود تشبیه و بیان مثال گاهی مِثْل را هم تفهیم میکند نمونه را ذکر میکند این دیگر جریان تحقق خارج یاست جریان تفهیم معنوی نیست از سنخ مثال نیست از سنخ مَثَل نیست از سنخ تشبیه نیست نمونه را ذکر میکند یک وقت است انسان شجاعت را برای اینکه خوب روشن بشود تشبیه میکند به آنچه را که شیر دارد میگوید شجاعت زید مثل وصف شیر است نمیترسد مهاجم هست و مفترس هست و مانند آن گاهی هم شجاع را که میخواهد معرفی کند یک سلحشور تاریخی را ذکر میکند میگوید این فرد است مثل این فرد این دیگر سخن از تمثیل به معنای بیان مثال نیست مِثْل است یعنی این فرد آن کلی است آن کلی حقیقتاً بر این منطبق است نه تشبیهاً قرآن کریم از هر دو راه کمک میگیرد هم از راه تشبیه و بیان مثال هم از راه بیان مِثْل و ذکر فرد و نمونه آنچه که در آیه قبل ذکر شد فرمود ﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصم و البصیر و السمیع هل یستویان مثلاً﴾ چون جریان دو گروه را ذکر فرمود اول گروه کافر که فرمود ﴿و من اظلم ممن افتری علی الله کذباً اولئک یعرضون علی ربّهم﴾ بعد فرمود ﴿ألا لعنة الله علی الظالمین﴾ ﴿الذین یصدون عن سبیل الله﴾ ﴿اولئک لم یکونوا معجزین فی الأرض﴾ ﴿اولئک الذین خسروا أنفسهم﴾ و مانند آن در قبال کفار مؤمنان را ذکر فرمود ﴿ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و أخبتوا الی ربهم اولئک أصحاب الجنّة﴾ پس هم اصحاب النار را ذکر فرمود هم اصحاب الجنه را آنگاه مثل این دو فرقه را که از یکدیگر مفترقند و جدایند به مثل اعمی و بصیر اصم و سمیع تمثیل تشبیه کرده است البته این در طلیعه امر تشبیه است تمثیل است مثال است ولی وقتی انسان جلوتر برود میبیند نه تشبیه نیست تمثیل نیست مثال نیست مِثْل است این هم یک واقعیت است الان ما چون دستی از دور بر اینها داریم خیال میکنیم اینها تشبیه است ولی بعد از این تبیین مفهومی و تشبیه مفهومی مِثْل را آن فرد خارجی را ذکر میکند و آن جریان نوح پیغمبر است جریان هود است صالح است و اینها، که اینها یک سلسله وقایع و حقایق خارجیاند انبیای مشخصی هستند در تاریخ مشخصی آمدند هدایتهای مشخصی داشتند عدهای ایمان آوردند و عدهای کفر ورزیدند آنهایی که کفر ورزیدند ﴿لم یکونوا معجزین فی الأرض﴾ بودند و عذاب هم آمد به حیات اینها خاتمه داد و جریان آخرت هم که محفوظ است این مِثْل است پس یک وقتی انسان به عنوان تبیین مفهومی گفته میشود جنسی دارد فصلی دارد مثل فِلان نوع که جنسی دارد و فصلی دارد و مانند آن گاهی کسی بخواهد حقیقت انسان را معرفی کند زید و عمرو را ذکر میکند میگوید انسان مثل زید این فرد آن کلی است از باب تمثیل و بیان مثال نیست مِثْل است یعنی فرد است نه مَثَل از سنخ تشبیه نیست از سنخ مَثَل نیست نمونه است یک فردی از اوست بنابراین قرآن کریم هر دو راه را طی میکند بعد از آن اقامهٴ براهین هم تشبیه دارد هم بیان فرد دارد تشبیهش ﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصم﴾ است بیان نمونهاش و مصداق خارجیاش جریان انبیای گذشته و اممشان که آنها که به انبیا ایمان آوردند از حسنات دائمی برخوردار بودند آنهایی که کفر ورزیدند گرفتار عذاب الیم شدند تمثیل هم ملاحظه فرمودید در منطق راه پنجم هست منتها راهش را منطق ترسیم میکند عملش را در خطابه طی میکنند منطق که میگوید معرِّف و قول شارح پنج تا هستند حد تام و حد ناقص رسم تام و رسم ناقص و تمثیل، حد و رسم را میدهد به آن راههای برهانی تمثیل را میدهد به خطابه که در خطابهها در پندها و نصیحتها از تمثیل استفاده کنند و جریان تمثیل هم میگویند از این قبیل است مثلاً کسی بخواهد نفس را معرفی کند شناخت نفس از راه برهان خاصش موجودِ جوهرِ مجردِ کذا و کذا باید ثابت بشود ولی در اوائل امر برای اینکه بگویند در بدن انسان یک موجودی است در انسان یک حقیقتی وجود دارد به نام روح که بدن را تدبیر میکند میگویند مَثَل نفس در بدن مثل سلطان است در مدینه مَثَل رُبّان است در سفینه این مثالهاست ربّان یعنی ناوخدا، ناوخدا نه ناخدا آن کسی که مالک و مسئول این ناو است این کشتی است خوب این را میگویند همانطوری که ناوخدا کشتی را اداره میکند نفس هم بدن را اداره میکند همانطوری که والی شهر را اداره میکند نفس هم بدن را اداره میکند این بیان ماهیت نفس جوهر نفس تجرد نفس اینها نیست این برای تمثیل است که آن وجود مجرد کارش در محدوده بدن این طور است بهره برداری از راه پنجم قسمت مهمش در مسئله خطابه و اینهاست قرآن کریم که موعظه حسنه هم دارد در کنار آن برهان از راه تمثیل مدد میگیرد عرض شد به اینکه این اوائل برای ما تشبیه است ولی وقتی یک قدری جلوتر رفتیم میبینیم این تحقیق است تمثیل تشبیه نیست چه اینکه خودش هم گاهی پرده برمیدارد میفرماید اینها تشبیه نیست اینها تمثیل نیست اینها واقعیت است اول میفرماید که اینهایی که حرفهای انبیا را گوش نمیدهند و آیات الهی را خوب نگاه نمیکنند اینها مثل افراد کور و کرند همینطوری که افراد کور و کر خیلی چیزها را از کنارش رد میشوند ولی نمیبینند خیلی از آهنگها و صداها را از کنارش رد میشوند ولی نمیشنوند کسانی که موعظه انبیا را بی اعتنایی میکنند و عبرت های روزگار را نادیده میانگارند اینها مِثل کورند مِثل کرند بعد کم کم در سوره مبارکه حج میفرماید نه اینها واقعا کورند ﴿فإنّها لا تعمی الأبصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصّدور﴾ در بخشهای دیگر میفرماید نه اینها واقعاً کرند واقعاً کورند و واقعاً هم سفیه هستند ﴿صمٌّ بکمٌ عمیٌ فهم لا یعقلون﴾ هستند خوب پس بعد از جریان تشبیه حالا کمکم به ذکر نمونه میرسند مطلب دیگر آن است که چون در نقل این دو گروه اول از کفار سخن به میان آمده بعد از مؤمنان این لف و نشر هم در تشبیه مرتباً رعایت شده است نه لف و نشر مشوش، فرمود ﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصمّ﴾ آنها که جزء ﴿اولئک الذین خسروا أنفسهم﴾ هستند که جزء ظالمین هستند ﴿الذین یصدّون عن سبیل الله﴾ هستند اینها ﴿کالأعمی و الأصمّ﴾ هستند آنها که جزء گروه دوم هستند که ﴿آمنوا و عملوا الصالحات﴾ هستند ﴿وأخبتوا الی ربهم﴾ هستند اینها بصیر و سمیع هستند که این لف و نشرش مرتب شد.
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم که ما را به عمل صالح دعوت میکند تنها برای این نیست که وضع دنیای ما به حسنه تبدیل بشود ما یک زندگی خوبی داشته باشیم این گوشهای از منافع تربیتهای دینی است عمل صالح گذشته از اینکه نظام را نظام عدل و احسان میکند روح را برای دریافت راهنمایی های انبیا آماده تر میکند انسان در هر رشتهای که عمل بکند در همان رشته متخصص میشود اما اگر کار کارِ عبادی باشد چون دوتا رکن او را همراهی میکند هم در مسائل دنیایی متخصص میشود زندگی عادلانه متمدنانه خوبی خواهند داشت که ﴿لا تَظلمون و لا تُظلمون﴾ و هم چون با قصد قربت و نیت همراه است قلبش برای پذیرش بسیاری از معارف غیبی آماده میشود عمل صالح تنها حسنه دنیا را به همراه ندارد، که این ملت بشود متمدن بلکه حسنات آخرت را هم دارد که میشود متدین یعنی این عمل صالح چون با قصد قربت همراه است چون با نیت همراه است بهرههایی که از درون نصیب این شخص میشود خیلی بیش از آن بهرههایی است که از بیرون نصیب او میشود لذا عمل صالح برای راهیابی به آن معارف سهم تعیین کنندهای دارد و قرآن کریم هم حسنه دنیا را هم حسنه آخرت را بر عمل صالح مترتب میکند زیرا عمل صالح آن است که کارش مطابق قانون الهی باشد اولاً و با قصد قربت و خلوص باشد ثانیاً چون با قصد قربت و خلوص همراه است قلب را برای پذیرش بسیاری از معارف غیبی آماده میکند ﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصمّ﴾ امنیت دنیا و آخرت هم مال همین دو گروه است در سوره مبارکه انعام این آیه 81 به بعد به این صورت گذشت که فرمود ﴿فأیّ الفریقین أحقّ بالأمن ان کنتم تعلمون﴾ کافران یا مومنان منکران وحی یا معتقدان وحی کدام یک از این دو گروه سزاوارترند که در امنیت باشند تنها امنیت خارجی معیار نیست امنیت خارجی را بالاخره میشود تأمین کرد و لو با نیروهای مسلح عمده آن امنیت داخلی است که ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾ انسان گرفتار اضطراب و پریشانی و نوسان و دلهره و هراس از آیندهٴ مبهم و موهون نباشد آن امنیت بهره مردان با ایمان است فرمود ﴿فأیّ الفریقین أحقّ بالأمن إن کنتم تعلمون ٭ الذین آمنوا و لم یلبسوا إیمانهم بظلمٍ اولئک لهم الأمن و هم مهتدون﴾ خوب این فریق کافر و آن فریق مؤمن تفاوتهای فراوانی دارند یکی اینکه کافر همیشه در اضطراب و پریشانی و پراکندگی و درگیری و چالش و اختلاف و مخالفت و معاندت و محاربت است این کار کفار، اول اختلاف است به عنوان اختلاف نظر و سلیقه بعد مخالفت است بعد معاندت است بعد محاربت کارشان اینچنین شروع میشود ﴿یطوفون بینها و بین حمیمٍ آنٍ﴾ ﴿یطوفون بینها و بین حمیم﴾ و کذا و کذا خوب این خلاصه بین دوتا آتش دور میزند و اما مردان الهی اگر اختلاف است یک اختلاف ممدوح و محمودی است که اختلاف قبل العلم است بعد وفاق است و اعتصام است و وداد است و محبت است و معرفت است و موانست است و امثال ذلک که ﴿بعضهم اولیاء بعض﴾ لذا فرمود ﴿الذین آمنوا و لم یلبسوا إیمانهم بظلم اولئک لهم الأمن و هم مهتدون﴾ حالا بعد از بیان آن مثال به مِثْل میپردازند به ذکر نمونه میپردازند فرمودند: ﴿و لقد أرسلنا نوحاً الی قومه﴾ گرچه جریان حضرت نوح در سوره مبارکه یونس از آیه 71 به بعد به این صورت گذشت ﴿و اتل علیهم نبأ نوحٍ إذ قال لقومه یا قوم إن کان کبر علیکم مقامی و تذکیری بآیات الله فعلی الله توکّلت فأجمعوا أمرکم و شرکائکم﴾ لکن آن بخشی را که الان در سوره مبارکه هود شروع میشود با آنچه در سوره مبارکه یونس گذشت کاملاً فرق میکند شما الان این جهاتی را که وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) با ملت خودش در میان گذاشت این را بررسی کنید حرفهایی را که مشرکان و کافرانِ آن روز زدند اینها را هم ارزیابی کنید بعد تطبیق کنید با آنچه که نظام استکباری غرب امروز دارد این ملحدان دارند، ببینید حرفشان همین حرفهاست یا چیز دیگر است آنها که مخالف وحیاند مخالف دین هستند مخالف انبیایند مخالف شریعت هستند حرفشان چیست غیر از این حرفهایی است که کفار در برابر حضرت نوح میگفتند چیز دیگری دارند شبهه دیگری دارند اشکال دیگری دارند اگر همین حرفهاست بنابراین این میشود معجزه قرآن کریم حرفی را که در قرون گذشته وجود مبارک نوح بیان فرمود برهان اقامه کرد و عدهای پذیرفتند و در رفاه شدند عدهای نپذیرفتند و به عذاب الیم گرفتار شدند همان حرف امروز مطرح است الان یک عدهای میگویند ما نیازمند به وحی نیستیم این علم این صنعت این تکنولوژی این پیشرفت علمی و صنعتی بشر ما را تأمین میکند آن روز هم همین حرف را میزدند امروز میگویند یک عده افراد جاهل دور افتاده بی تمدن به دنبال شریعت و وحی و نبوت میروند آن روز هم همین حرف را میزدند آن روز میگفتند که وضع زندگی ما بهتر است شما عقب افتادهاید امروز هم همین حرف را میزنند ببینید امروز یک حرف جدیدی دارند در برابر وحی و نبوت یا نه؟ کل این شبهات را بررسی کنید تک تک این شبهات را بعد پاسخی که ذات اقدس اله میدهد ملاحظه کنید ببینید آنها چه میگویند خوب
فرمود ﴿و لقد أرسلنا نوحاً الی قومه إنّی لکم نذیر مبین﴾ در سوره مبارکه نسا و سایر سور در چند مورد ذات اقدس اله فرمود انبیا دو سِمَت محوری دارند یکی تبشیر مؤمنان و پرهیز کاران یکی انذار تبه کاران ﴿مبشرین و منذرین﴾ اما وقتی در بخشی از تاریخ رو برو میشوند با یک افراد عنود لجوج آن انبیا به آن اقوام لدود و لجوج که قرآن کریم از آنها تعبیر کرد ﴿وتنذر به قوماً لُدّا﴾ این لدّ جمع الدّ است اینها ﴿ألدّ الخصام﴾ هستند اگر با قوم لدّ ﴿ألدّ خصام﴾ لدود لجوج عنود روبرو بشوند میگویند ﴿انّما أنأ نذیر﴾ اینجا جای انذار است فقط این دوطایفه از آیات در بحثهای قبل اینچنین جمع شد یک طایفه از آیات انبیا (علیهم السلام) را به عنوان بشیرِ نذیر مبشرِ منذر معرفی میکند که اینها دارای دو سِمَت هستند یک طایفه از آیات حصر میکند که اینها فقط کارشان انذار است ﴿انما انت نذیر﴾ ﴿انما انا نذیر﴾ ﴿انما أنت منذر﴾ این انما ﴿ان أنت إلاّ نذیر﴾ این طایفه کم نیست در قرآن کریم سرش آن است که آنچه که بیشتر اثر میکند جریان انذار است نه تبشیر لذا میبینید آن همه روایاتی که درباره نماز شب هست که قیام اللیل و تهجد کار انبیاست انسان را به مقام محمود میرساند کمتر افراد موفق میشوند به نماز شب که از تبشیر بهره بگیرند اما نماز صبح را غالباً میخوانند برای اینکه خوب واجب است و اگر نخوانند جهنم و عذاب است تبشیر آثارش در گروه خاص اثر دارد اما انذار برای همگان موثر است این یک نکته، نکته دیگر اینکه گاهی که انسان روبرو میشود سالیان متمادی با یک ا فرادی گفتگو دارد و احتجاج میکند تحدی میکند میبیند اثر نمیکند میگوید که ما فقط الان برنامه ما فقط انذار است و شما را هشدار میدهیم نوح (سلام الله علیه) بخشی از کارها را با انذار محض شروع میکند که این بخص از سوره مبارکه هود مربوط به همان قسمت است ﴿و لقد أرسلنا نوحاً الی قومه إنّی لکم نذیر مبین﴾ وقتی من نذیر مبین هستم پس کار من هم انذار مبین است با اینکه رسول خداست و رسول خدا اینها ﴿رسلاً مبشّرین و منذرین﴾ در سوره مبارکه نسا وقتی انبیا را سلسله انبیا را معرفی میکنند میفرماید: ﴿رسلاً مبشّرین و منذرین﴾ اختصاصی به یک پیغمبر و دو پیغمبر و اینها ندارد غالب انبیا را به این وصف میستاید آیه 165 سوره مبارکه نسا این است که ﴿رسلاً مبشّرین و منذرین﴾ ﴿و رسلاً قد قصصناهم علیک من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیک و کلّم الله موسی تکلیماً ٭ رسلاً مبشّرین و منذرین﴾ با اینکه انبیا (علیهم السلام) سمتشان تبشیرو انذار است اما گاهی ضرورت اقتضا میکند که به صورت حصر خود را نذیر مبین معرفی کنند و کارشان را هم انذار روشن معرفی کنند ﴿إنّی لکم نذیر مبین﴾ خوب من چه میگویم من چه آوردم حرف من این است که ﴿أن لا تعبدوا إلاّ الله﴾ موحد باشید فقط خدا را عبادت کنید نه آنطوری که در کلیسا مطرح است که روزهای یکشنبه بروید در کلیسا خدا را عبادت کنید عبادت را در متن زندگی خود داشته باشید یعنی هر کاری میکنید برابرش قانون اله باشد از خرید و فروشتان از قیام و قعودتان از اکل و شربتان از نوم و یقضه تان از عقد و ایقاعتان از سفر و حضرتان این میشود عبادت و توحیدِ در کار ﴿أن لا تعبدوا إلاّ الله﴾ اگر موحدانه زندگی کردید خوب بهره میبرید اما اگر موحدانه زندگی نکردید به دنبال همان وثن و صنم بودید چون اینها تقریباً قوم کهنی بودند در بت پرستی و پنج بتشان را قرآن کریم نام برد و همان آن نامهای بتها مانده تا عصر جاهلیت این وَد که عمرو بن عبدِ وَد به این نام نامیده شد این وَد نام یکی از بتهای پنج گانه عصر نوح بود ود و یغوث و یعوم و نصر و اینها، اسلام که آمده گفت بگویید عبد خدا نه عبد وَد بگویید خداداد نه مهرداد این در بین ایرانیها بود در بین اقوام دیگر بود میگویند مهر داد شمس داد قمرداد مهر داد مهر داد فرمود اینچنین نگویید بگویید خدا داد نگویید عبدِ وَد بگویید عید حق عبد خدا و ما نند آن فرمود ﴿إنّی أخاف علیکم عذاب یومٍ ألیم﴾ که در حقیقت عذاب الیم است منتها آن روز که ظرف این عذاب الیم است براساس علاقه ظرف و مظروف متصف به الیم شد حالا این ترجمهاش حالا بعد به تفسیرش هم میرسیم انشاء ا لله حرفهایی که الان باید مطالعه بفرمایید به طور عمیق ببینید امروز جهان الحاد حرفی غیر از اینها دارد یا نه؟ ﴿فقال الملأ الذین کفروا من قومه﴾ البته گرچه صنعت امروز پیشرفته است انسان دسترسی دارد به کرات دیگر اما روی کره زمین اقوامی زندگی میکردند که از نعمتهای فراوانی برخوردار بودند که شاید نسل کنونی به آنها نرسیده باشد آنچه در سوره والفجر دارد که ﴿ارم ذات العماد ٭ التی لم یخلق مثلها فی البلاد﴾ همینطور است یا ﴿تنحتون من الجبال بیوتاً فارهین﴾ اینطور است شما الان در آثار باستانی کما بیش میبینید که بعضی از سلاطینی بودند که قصرهایشان در صخره های سلسله جبال بود یعنی بخش وسیعی از سلسله جبال را نقاشی میکردند حکاکی میکردند حجاری میکردند سالن پذیرایی درست میکردند اتاق خواب درست میکردند راه ورود و خروج درست میکردند مهمانسرا درست میکردند اما مقام این اتاقهایشان در صخره های سلسله جبال بود الان گوشههایش هم هست که دسترسی به آنها کار آسانی نیست الان با شرایط کنونی هم هرگز مقدور نیست کسی یک ساختمان صخرهای بسازد روی قله کوه الان هم نیست. خوب
در جریان سوره فجر فرمود ﴿إرم ذات العماد ٭ الّتی لم یخلق مثلها فی البلاد﴾ در جریان قارون و موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود به قارون بگو بالاخره ﴿لا تنس نصیبّک من الدنیا﴾ با اینکه جریان قارون را فرمود ﴿ما إنّ مفاتحه لتنوء بالعصبة أولی القوّة﴾ یک گروه نیرومندی باید مخازن گنجیِ او یا مخزونهای گنجیِ او یا کلید های گنج خانه او را باید حمل میکردند به هر تقدیری که باشد در همان بخش سوره مبارکهای که جریان قارون را ذکر میکند فرمود ما قبل از قارون کسانی را هلاک کردیم که ﴿أشدّ منه قوّةً و أکثر جمعاً﴾ خوب پس قارونی که کلیدهای گنجخانه او را ﴿لتنوء بالعصبة أولی القوّة﴾ یا گنجخانه او را یا مخزونهای گنج خانه او را یک گروه فراوان نیرومندی باید حمل میکردند قبل از او سرمایه دارتری هم بود خدا همه آنها را از بین برد یا در سوره مبارکه سبأ به وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود اینها که معاصر تو هستند به ثروت خودشان مینازند و میبالند باید بدانند که اینها چیزی نیستند ما قبل از اینها کسانی را به هلاکت فرستادیم که این سنادید قریش و سرمایه داران عصر کنونی ﴿ما بلغوا معشار ما آتیناهم﴾ اینها یک دهم ثروتِ آن گذشتهها را ندارند آخر اینها به چه مینازند الان هم غرب باید بداند که وما بلغوا معشار ما آتاهم الله من قبل
سؤال... جواب: حالا آنها، نه منظور آن است که ذات اقدس اله اینها را وسیله هلاکشان قرار بده فرمود اگر کسی موحد نباشد مردان الهی با دست خالی بساط همه اینها را جمع میکنند چه اینکه کردند. در روز خطر، در همین سوره مبارکه هود خواهد آمد در روز خطر از جایی که هیچ فکر نمیکردند که خطر بجوشد خطر میجوشد خوب بالاخره آب یا از قناتها است یا از چاهها است یا از باران است یا سیل میآید یا بالاخره از دریاهاست جدولهاست جویهاست چشمه هاست در وسط شهر از درون تنور که دیگر آب نمیجوشد که تنور جای آتش است فرمود ما وقتی بخواهیم به این فکر نیستیم که از بالا سیل بیاید بساط اینها را بردارد که ما از همین وسط شهرشان در نانواییهایشان در وسط تنورشان دستور میدهیم آب بجوشد ﴿و فار التّنّور﴾ ما چنین کاری میکنیم آخر این، الان راهنمایی و رانندگی شهر را یک گروه به عهده دارند که کجا چهارراه باشد کجا سه راه باشد کجا فلکه باشد کجا ورودی ممنوع باشد کجا یک طرفه باشد کجا دو طرفه باشد تا نظمی باشد ذات اقدس اله فرمود این همه بارانهایی که از بالا میآید به زمین اینها را جذب میکند راهنمایی و رانندگیِ همهٴ اینها را مأموران ما به عهده دارند کجا سه راه باشد کجا چهار راه باشد آبها کجا بروند کجا جمع بشوند کجا دور بزنند کجا برگردند کجا فاصله شان از زمین کم بشود کجا فاصله شان از زمین زیاد بشود کجا سفره آبی داشته باشد ﴿فسلکه ینابیع فی الأرض﴾ این مسالک را و طرق را و راههای متعدد را ما رهبری میکنیم کجا آب باشد کجا نباشد کجا چاه بکنند آب دربیاید کجا درنیاید فرمود اگر یک وقتی خدای ناکرده دیر بجنبید ما دستور میدهیم این آبهایی که سفره های آبی نزدیک زمین است دستور میدهیم دو سه کیلومتر بروند پایین آن وقت با چه وسیلهای شما میتوانید آب دربیاورید ﴿قل أرأیتم إن أصبح ماؤکم غوراً فمن یأتیکم بماءٍ معین﴾ آن وقت کل این منطقه میشود خشک زار کل این منطقه میشود خشک زار فرمود ما این کارها را کردیم و میکنیم این عالم یک مدیر عاملی دارد یک حسابی دارد یک کتابی دارد یک نظمی دارد شما الان همه شبهات مشرکان، مارکسیستها را کفار را ملحدان را اومانیستها را فمنیستها را همه اینها را بررسی کنید ببینید اینها چند تا شبهه دارند آیا شبههای از اینها مانده است که قرآن مطرح نکرده باشد و جواب نداده باشد یا نه؟ خُوب این اشکالات را بررسی کنید بعد هم مباحثه کنید مشورت کنید اگر در طی این بحثها در اثنای این آیات حل شد حل شد، نشد بگویید که یک چنین شبههای هست در غرب یا در شرق عالم در فلان مکتب یک چنین شبههای علیه دین هست و قرآن چه پاسخی دارد وقتی وجود مبارک نوح این فرمایش را فرمود ﴿انی اخاف علیکم عذاب یوم الیم ٭ فقال الملا الذین کفروا من قومه﴾ آن ملأ که مستحضرید افراد چشم پرکن آنها را میگویند ملأ آنها که حرفشان این بود که ﴿أیّ الفریقین... أحسن ندیّاً﴾ یا ﴿أن تکون أمة هی أربیٰ من أمّة﴾ یا ﴿أحسن أثاثاً و رئیاً﴾ این چند طایفه برای تبیین معنای ملأ است اینها که مجلسهایشان چشم گیر است لباسهایشان چشم گیر است خانه هایشان چشم پر کن است اینها که میگویند ببینیم کی ﴿أحسن أثاثاً و رئیاً﴾ است ایهم ﴿أن تکون أمة أربیٰ من أمة﴾ رَبُوَ یعنی برجستگی این بیابانها آن قسمتی که تلی دارد و برجستگی دارد آن را میگویند ربوة ﴿کمثل جنّةٍ بربوة﴾ این است خوب اینها یک کمی برجسته ترند میگویند ببینید که چه کسی فرشش بهتر است چه کسی اتومبیلش بهتر است چه کسی خانهاش بیشتر است چه کسی اعتبارات بانکیاش بیشتر است ﴿أحسن أثاثاً و رئیاً﴾ این را میگویند ملأ، فرمود ﴿فقال الملأ الذین کفروا من قومه﴾ اولاً ﴿ما نراک إلاّ بشراً مثلنا﴾ تو هم یک نفری ما هم یک نفر چرا ما حرف تو را گوش بدهیم؟ تو هم مثل ما هستی ما هم مثل تو دلیلی ندارد که ما حرف تو را گوش بدهیم که انبیا میفرمودند بله ﴿إنّما أنٰا بشرٌ مثلکم﴾ من که از خودم نمیگویم که ﴿انما انا بشر مثلکم یوحیٰ إلیّ أنّما إلهٰکم إلٰه واحد﴾ آن وحیی که میآید من هم تابع او هستم من که از خودم حرفی ندارم که اگر شما دیدید من یک چیزی آوردم حرفی زدم که خودم مافوق قانون باشم خودم عمل نکنم بگویید بله تو که مثل ما هستی چرا فراقانونی؟ اما وقتی هر حکمی که گفتم اول خودم عمل میکنم خودم را تابع آ ن میبینم معلوم میشود از آنِ من نیست دیگر اولین حرف آنها این است که ﴿ما نراک إلاّ بشراً مثلنا﴾ خوب دلیلی ندارد که «حکم الامثال فی ما یجوز و فی مالا یجوز واحد» بعد هم این دلیل نفی افضلیت نوح (سلام الله علیه) نفی تقدم اوست دلیل دیگر برای اثبات تقدم خودشان که ما متمدن تریم با فرهنگ تریم مترقی تریم برای اینکه آنکه با ما هست افراد مرفه چیزدار متمکن آنکه دور تو جمع شدهاند آدمهای فقیر و یقه چرکین و مستضعف ﴿وما نرٰاک اتّبعک إلاّ الذین هم أرٰاذلنا﴾ اینها افراد رذل هستند پستند طبقه پنج و شش جامعه هستند و تو هم یک شعار دادی اینها دور تو جمع شدند اینها که عمیق و ژرف اندیش نیستند که اینها ﴿بادی الرّأی﴾ اینها زود رأی هستند زود قبول میکنند رأیهای ابتدایی دارند یا نه رأیهای اینها با تامل و تدبر و مآل اندیشی نیست یا بدو است بدو به معنی بیابان است اینکه میگویند بدواً کذا بدواً کذا بدوْ به معنی اول و آغاز و اینها نیست ﴿وجاء بکم من البدو﴾ یعنی از بیابان در گفتارمان اگر بگوییم بدواً تشکر میکنم یا بدواً این تعبیر ادبی نیست باید گفت ابتدائا یا آغاز یا مثلاً اول این کار را میکنم آنکه هست بَدْأْ است این مهموز اللام است نه ناقص واوی آن بُدُوّ و دبو و بدا بمعنی ظهر است که بُدُوّ ثمره یعنی ظهور ثمره آن بدء که مهموز است به معنی ابتداست اینها یا رای های ابتدایی دارند یا نه ظاهر الرای هستند نه عمیق الرای ژرف اندیش متدبر متعمق و مانند آن پس یک گروه رذل از نظر مسائل تمدنی و فرهنگی آن هم با رأی ابتدایی به دنبال تو جمع شدند خوب چرا ما از تو تبعیت بکنیم ﴿و ما نراک اتّبعک إلاّ الذین هم أرٰاذلنا بادی الرّأی و ما نری لکم علینا من فضل﴾ شما با گروهتان، آن دلیل اول مربوط به شخص پیغمبر حضرت نوح (علیه السلام) است دلیل دوم هم مربوط به رهبری شخص او دلیل سوم هم مربوط به جامعه اسلامی است که تابع و متبوع، امام و امت هر دو را در نظر گرفتند گفتند شما یعنی امام با امت پیغمبر با امت نوح با پیروانش، فرمود ﴿ما نری لکم علینا من فضل﴾ مجموع شما هم بر مجموع ما فضیلتی ندارید چه برجستگی این جامعه شما دارد که جامعه ما ندارد این انجمن شما دارد که انجمن ما ندارد حرف چهارم تو یک عده عوام را دور خودت جمع کردی همهتان دروغگو هستید ـ معاذ الله ـ شما ببینید، ﴿بل نظنّکم کاذبین﴾ این دیگر آخرین تهمت است اول نفی فضیلت است بعد اثبات فضیلت خودشان بعد اثبات دروغگویی ـ معاذ الله ـ حرفی که براهمهٴ هند میزدند از دیرزمان در کتابهای کلامی هست آنها میگفتند مرحوم خواجه یعنی خواجه نصیر و سایر متکلمان شبهه براهمه را نقل میکنند در مسئله وحی و نبوت، آنها میگویند بشر نیازی به وحی و نبوت ندارد عقل کافی است برای اداره بشر الان عقل را در همان علم تجربی و حسّی خلاصه کردند خوب آن عقل تجریدی را که نمیپذیرند علم یعنی همین علم صنعت و حسی و تجربی میگویند این معیار است چرا ما نیازی به وحی نداریم برای اینکه این کسی که پیامبر است و مدعی وحی است حرفش اگر مطابق با عقل باشد خوب عقل کافی است دیگر نیازی به او نیست اگر مخالف عقل و علم باشد که حجت نیست معتبر نیست این خلاصهٴ شبههٴ براهمه است که منکر وحی و نبوت هستند اینها آیین دارند نه دین الان هم بوداییها بخششان این است هندوها بخششان این است دارای یک آیینی هستند.
سؤال... جواب: یک دستورات اخلاقی دارند اینها، یک ریاضتهایی دارند پرهیز از خلاف و خونریزی و اینها را احیاناً دارند پرهیز از تهاجم و تعدی و سرقت و کذب و فتنه گری و اینها را دارند کم خوری دارند کم خوابی دارند احسان دراند اینها یک سلسه آیینهای اخلاق است خوب پاسخی که آن بزرگواران میدهند این است که انسان که یک گیاهی نیست و یک درختی نیست که مثل درخت بعد از چند سال خشک شود و از بین برود یک موجود جاویدی است که از راه دور آمده به راه دور میرود یک چند صباحی در دنیا است بعدش هم این دنیا را این مرحله را پشت سر میگذارد وارد مقاطع بعدی میشود عقل انسان بسیاری از چیزها را نمیفهمد نه از خواص اشیا باخبر است نه از گذشته مستحضر است نه از آینده مستحضر است نه از خواص و منافع و مضارّ این اعجوبه خلقت یعنی حقیقت انسان با خبر است الان با همهٴ این پیشرفتها که برای چشم چپ یک متخصص است برای چشم راست یک متخصص است بسیاری از دردها شناخته نشده بسیاری از داروها شناخته نشده بسیاری از دردها خِلاف علاج شده و میشود بسیاری از داروها خِلاف تجویز میشود بسیاری از خوراکیها و کارها عواقبش و اوائلش و اواسطش خوب شفاف و روشن نیست چه رسد به حوادث بعدی پس بسیاری از چیزها را عقل نمیفهمد علم نمیفهمد وقتی که نفهمید نه فتوا به وفاق میدهد نه فتوا به خلاف میدهد اگر عقل بشر همه علوم جهان را میدانست درباره همه فتوا و نظر داشت ممکن بود این سؤال قابل طرح باشد که رهآورد وحی یا مخالف عقل است یا موافق خوب آنجایی که عقل فتوا ندارد که بسیار بیش از آن مقداری است که فتوا دارد نه عقل فتوای به وفاق داد نه عقل فتوای به خلاف داد وحی نه مخالف اوست نه موافق او برای اینکه او فتوایی ندارد که، نمیشود گفت فلان عالم موافق فلان جاهل است یا نه ؟ برای اینکه جاهل فتوایی ندارد حرفی برای گفتن ندارد پس این تقسیم نارواست و این است که قرآن فرمود خیلی از چیزهاست که وحی به جامعه بشری یاد میدهد که بشر نمیتواند یاد بگیرد ﴿و یعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون﴾ نه ما لا تعلمون که بحثش قبلاً گذشت بین ما لا تعلمون و ما لم تکونوا تعلمون فرق است بخش دیگر این است که آنجایی را هم که عقل میفهمد شرع تکمیل میکند عیبش را برطرف میکند یک، نقصش را میزداید دو، و این را سالم و کامل به مقداری که مقدور انسان باشد برای انسان تعیین میکند و تفهیم میکند از این جهت وحی ضروری خواهد بود و اما جریان رفاه و برخورداری، این را خود عقل تجویز کرده نقل تجویز کرده جلوی بیکاری را گرفته و مانند آن حالا شما ملاحظه بفرمایید شبهاتی بیش از اینهاست یا نه؟
اما این سؤالی که مربوط به بحث گذشته بود که اگر در قیامت ﴿لا یتکلّمون إلاّ من أذن له الرّحمن و قال صواباً﴾ است چرا در آیه ﴿یوم تأتی کلّ نفسٍ تجادل عن نفسها﴾ آنجا آمده است به اینکه هر کسی جدال میکند تا خودش را نجات بدهد؟ در قیامت مواقف فراوانی دارد در موقف عرض، سؤال و جواب و استنطاق البته هر کسی در برابر سؤال یا جوابی برای گفتن دارد یا جوابی ندارد میخواهد عذر خواهی بکند یا ﴿ولا یؤذن لهم فیعتذرون﴾ و مانند آن، در خصوص موقف سؤال و جواب اینها مجاز هستند که حرف بزنند اما در صحنه قیامت کبرا که سان عمومی است آن روز کسی حرف نمیزند مگر مأذونان الهی آنهایی که حرف قیامت کبرا را بخواهند بزنند نه حرف خودشان را حرف خودشان را در هنگام سؤال و جواب خواهند گفت.
و الحمد لله رب العالمین
- روش های قرآن برای آموزش انسان
- استفاده از تمثیل
- مثل کافران و مومنان و بیان مصداق خارجی
- داستان حضرت نوح (ع) و قومش به عنوان مثال
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصمّ و البصیر و السّمیع هل یستویان مثلاً أفلا تذکّرون ٭ و لقد أرسلنا نوحاً إلی قومه انی لکم نذیر مبین ٭ ان لا تعبدوا إلاّ الله إنّی أخاف علیکم عذاب یوم ألیم ٭ فقال الملأ الّذین کفروا من قومه ما نراک إلاّ بشراً مثلنا و ما نراک اتّبعک إلاّ الذین هم أراذلنا بادی الرّأی و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنّکم کاذبین﴾
قرآن کریم برای تعلیم کتاب و حکمت و همچنین تزکیه نفوس گاهی از راه حکمت گاهی از راه موعظه حسنه گاهی از راه جدال احسن گاهی از راه مثال و گاهی از راه مِثْل آن معارف را تبیین و تفهیم میکند آن مسائل گذشته تا حدودی روشن است اما تفاوت مَثَل و مِثال در این است که گاهی یک مطلب معقولی را برای تفهیم به یک مطلب محسوسی تشبیه میکند تمثیل دارد که مثالی باشد برای فهماندن آن مطلب این میشود تشبیه و بیان مثال گاهی مِثْل را هم تفهیم میکند نمونه را ذکر میکند این دیگر جریان تحقق خارج یاست جریان تفهیم معنوی نیست از سنخ مثال نیست از سنخ مَثَل نیست از سنخ تشبیه نیست نمونه را ذکر میکند یک وقت است انسان شجاعت را برای اینکه خوب روشن بشود تشبیه میکند به آنچه را که شیر دارد میگوید شجاعت زید مثل وصف شیر است نمیترسد مهاجم هست و مفترس هست و مانند آن گاهی هم شجاع را که میخواهد معرفی کند یک سلحشور تاریخی را ذکر میکند میگوید این فرد است مثل این فرد این دیگر سخن از تمثیل به معنای بیان مثال نیست مِثْل است یعنی این فرد آن کلی است آن کلی حقیقتاً بر این منطبق است نه تشبیهاً قرآن کریم از هر دو راه کمک میگیرد هم از راه تشبیه و بیان مثال هم از راه بیان مِثْل و ذکر فرد و نمونه آنچه که در آیه قبل ذکر شد فرمود ﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصم و البصیر و السمیع هل یستویان مثلاً﴾ چون جریان دو گروه را ذکر فرمود اول گروه کافر که فرمود ﴿و من اظلم ممن افتری علی الله کذباً اولئک یعرضون علی ربّهم﴾ بعد فرمود ﴿ألا لعنة الله علی الظالمین﴾ ﴿الذین یصدون عن سبیل الله﴾ ﴿اولئک لم یکونوا معجزین فی الأرض﴾ ﴿اولئک الذین خسروا أنفسهم﴾ و مانند آن در قبال کفار مؤمنان را ذکر فرمود ﴿ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و أخبتوا الی ربهم اولئک أصحاب الجنّة﴾ پس هم اصحاب النار را ذکر فرمود هم اصحاب الجنه را آنگاه مثل این دو فرقه را که از یکدیگر مفترقند و جدایند به مثل اعمی و بصیر اصم و سمیع تمثیل تشبیه کرده است البته این در طلیعه امر تشبیه است تمثیل است مثال است ولی وقتی انسان جلوتر برود میبیند نه تشبیه نیست تمثیل نیست مثال نیست مِثْل است این هم یک واقعیت است الان ما چون دستی از دور بر اینها داریم خیال میکنیم اینها تشبیه است ولی بعد از این تبیین مفهومی و تشبیه مفهومی مِثْل را آن فرد خارجی را ذکر میکند و آن جریان نوح پیغمبر است جریان هود است صالح است و اینها، که اینها یک سلسله وقایع و حقایق خارجیاند انبیای مشخصی هستند در تاریخ مشخصی آمدند هدایتهای مشخصی داشتند عدهای ایمان آوردند و عدهای کفر ورزیدند آنهایی که کفر ورزیدند ﴿لم یکونوا معجزین فی الأرض﴾ بودند و عذاب هم آمد به حیات اینها خاتمه داد و جریان آخرت هم که محفوظ است این مِثْل است پس یک وقتی انسان به عنوان تبیین مفهومی گفته میشود جنسی دارد فصلی دارد مثل فِلان نوع که جنسی دارد و فصلی دارد و مانند آن گاهی کسی بخواهد حقیقت انسان را معرفی کند زید و عمرو را ذکر میکند میگوید انسان مثل زید این فرد آن کلی است از باب تمثیل و بیان مثال نیست مِثْل است یعنی فرد است نه مَثَل از سنخ تشبیه نیست از سنخ مَثَل نیست نمونه است یک فردی از اوست بنابراین قرآن کریم هر دو راه را طی میکند بعد از آن اقامهٴ براهین هم تشبیه دارد هم بیان فرد دارد تشبیهش ﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصم﴾ است بیان نمونهاش و مصداق خارجیاش جریان انبیای گذشته و اممشان که آنها که به انبیا ایمان آوردند از حسنات دائمی برخوردار بودند آنهایی که کفر ورزیدند گرفتار عذاب الیم شدند تمثیل هم ملاحظه فرمودید در منطق راه پنجم هست منتها راهش را منطق ترسیم میکند عملش را در خطابه طی میکنند منطق که میگوید معرِّف و قول شارح پنج تا هستند حد تام و حد ناقص رسم تام و رسم ناقص و تمثیل، حد و رسم را میدهد به آن راههای برهانی تمثیل را میدهد به خطابه که در خطابهها در پندها و نصیحتها از تمثیل استفاده کنند و جریان تمثیل هم میگویند از این قبیل است مثلاً کسی بخواهد نفس را معرفی کند شناخت نفس از راه برهان خاصش موجودِ جوهرِ مجردِ کذا و کذا باید ثابت بشود ولی در اوائل امر برای اینکه بگویند در بدن انسان یک موجودی است در انسان یک حقیقتی وجود دارد به نام روح که بدن را تدبیر میکند میگویند مَثَل نفس در بدن مثل سلطان است در مدینه مَثَل رُبّان است در سفینه این مثالهاست ربّان یعنی ناوخدا، ناوخدا نه ناخدا آن کسی که مالک و مسئول این ناو است این کشتی است خوب این را میگویند همانطوری که ناوخدا کشتی را اداره میکند نفس هم بدن را اداره میکند همانطوری که والی شهر را اداره میکند نفس هم بدن را اداره میکند این بیان ماهیت نفس جوهر نفس تجرد نفس اینها نیست این برای تمثیل است که آن وجود مجرد کارش در محدوده بدن این طور است بهره برداری از راه پنجم قسمت مهمش در مسئله خطابه و اینهاست قرآن کریم که موعظه حسنه هم دارد در کنار آن برهان از راه تمثیل مدد میگیرد عرض شد به اینکه این اوائل برای ما تشبیه است ولی وقتی یک قدری جلوتر رفتیم میبینیم این تحقیق است تمثیل تشبیه نیست چه اینکه خودش هم گاهی پرده برمیدارد میفرماید اینها تشبیه نیست اینها تمثیل نیست اینها واقعیت است اول میفرماید که اینهایی که حرفهای انبیا را گوش نمیدهند و آیات الهی را خوب نگاه نمیکنند اینها مثل افراد کور و کرند همینطوری که افراد کور و کر خیلی چیزها را از کنارش رد میشوند ولی نمیبینند خیلی از آهنگها و صداها را از کنارش رد میشوند ولی نمیشنوند کسانی که موعظه انبیا را بی اعتنایی میکنند و عبرت های روزگار را نادیده میانگارند اینها مِثل کورند مِثل کرند بعد کم کم در سوره مبارکه حج میفرماید نه اینها واقعا کورند ﴿فإنّها لا تعمی الأبصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصّدور﴾ در بخشهای دیگر میفرماید نه اینها واقعاً کرند واقعاً کورند و واقعاً هم سفیه هستند ﴿صمٌّ بکمٌ عمیٌ فهم لا یعقلون﴾ هستند خوب پس بعد از جریان تشبیه حالا کمکم به ذکر نمونه میرسند مطلب دیگر آن است که چون در نقل این دو گروه اول از کفار سخن به میان آمده بعد از مؤمنان این لف و نشر هم در تشبیه مرتباً رعایت شده است نه لف و نشر مشوش، فرمود ﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصمّ﴾ آنها که جزء ﴿اولئک الذین خسروا أنفسهم﴾ هستند که جزء ظالمین هستند ﴿الذین یصدّون عن سبیل الله﴾ هستند اینها ﴿کالأعمی و الأصمّ﴾ هستند آنها که جزء گروه دوم هستند که ﴿آمنوا و عملوا الصالحات﴾ هستند ﴿وأخبتوا الی ربهم﴾ هستند اینها بصیر و سمیع هستند که این لف و نشرش مرتب شد.
مطلب بعدی آن است که قرآن کریم که ما را به عمل صالح دعوت میکند تنها برای این نیست که وضع دنیای ما به حسنه تبدیل بشود ما یک زندگی خوبی داشته باشیم این گوشهای از منافع تربیتهای دینی است عمل صالح گذشته از اینکه نظام را نظام عدل و احسان میکند روح را برای دریافت راهنمایی های انبیا آماده تر میکند انسان در هر رشتهای که عمل بکند در همان رشته متخصص میشود اما اگر کار کارِ عبادی باشد چون دوتا رکن او را همراهی میکند هم در مسائل دنیایی متخصص میشود زندگی عادلانه متمدنانه خوبی خواهند داشت که ﴿لا تَظلمون و لا تُظلمون﴾ و هم چون با قصد قربت و نیت همراه است قلبش برای پذیرش بسیاری از معارف غیبی آماده میشود عمل صالح تنها حسنه دنیا را به همراه ندارد، که این ملت بشود متمدن بلکه حسنات آخرت را هم دارد که میشود متدین یعنی این عمل صالح چون با قصد قربت همراه است چون با نیت همراه است بهرههایی که از درون نصیب این شخص میشود خیلی بیش از آن بهرههایی است که از بیرون نصیب او میشود لذا عمل صالح برای راهیابی به آن معارف سهم تعیین کنندهای دارد و قرآن کریم هم حسنه دنیا را هم حسنه آخرت را بر عمل صالح مترتب میکند زیرا عمل صالح آن است که کارش مطابق قانون الهی باشد اولاً و با قصد قربت و خلوص باشد ثانیاً چون با قصد قربت و خلوص همراه است قلب را برای پذیرش بسیاری از معارف غیبی آماده میکند ﴿مثل الفریقین کالأعمی و الأصمّ﴾ امنیت دنیا و آخرت هم مال همین دو گروه است در سوره مبارکه انعام این آیه 81 به بعد به این صورت گذشت که فرمود ﴿فأیّ الفریقین أحقّ بالأمن ان کنتم تعلمون﴾ کافران یا مومنان منکران وحی یا معتقدان وحی کدام یک از این دو گروه سزاوارترند که در امنیت باشند تنها امنیت خارجی معیار نیست امنیت خارجی را بالاخره میشود تأمین کرد و لو با نیروهای مسلح عمده آن امنیت داخلی است که ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾ انسان گرفتار اضطراب و پریشانی و نوسان و دلهره و هراس از آیندهٴ مبهم و موهون نباشد آن امنیت بهره مردان با ایمان است فرمود ﴿فأیّ الفریقین أحقّ بالأمن إن کنتم تعلمون ٭ الذین آمنوا و لم یلبسوا إیمانهم بظلمٍ اولئک لهم الأمن و هم مهتدون﴾ خوب این فریق کافر و آن فریق مؤمن تفاوتهای فراوانی دارند یکی اینکه کافر همیشه در اضطراب و پریشانی و پراکندگی و درگیری و چالش و اختلاف و مخالفت و معاندت و محاربت است این کار کفار، اول اختلاف است به عنوان اختلاف نظر و سلیقه بعد مخالفت است بعد معاندت است بعد محاربت کارشان اینچنین شروع میشود ﴿یطوفون بینها و بین حمیمٍ آنٍ﴾ ﴿یطوفون بینها و بین حمیم﴾ و کذا و کذا خوب این خلاصه بین دوتا آتش دور میزند و اما مردان الهی اگر اختلاف است یک اختلاف ممدوح و محمودی است که اختلاف قبل العلم است بعد وفاق است و اعتصام است و وداد است و محبت است و معرفت است و موانست است و امثال ذلک که ﴿بعضهم اولیاء بعض﴾ لذا فرمود ﴿الذین آمنوا و لم یلبسوا إیمانهم بظلم اولئک لهم الأمن و هم مهتدون﴾ حالا بعد از بیان آن مثال به مِثْل میپردازند به ذکر نمونه میپردازند فرمودند: ﴿و لقد أرسلنا نوحاً الی قومه﴾ گرچه جریان حضرت نوح در سوره مبارکه یونس از آیه 71 به بعد به این صورت گذشت ﴿و اتل علیهم نبأ نوحٍ إذ قال لقومه یا قوم إن کان کبر علیکم مقامی و تذکیری بآیات الله فعلی الله توکّلت فأجمعوا أمرکم و شرکائکم﴾ لکن آن بخشی را که الان در سوره مبارکه هود شروع میشود با آنچه در سوره مبارکه یونس گذشت کاملاً فرق میکند شما الان این جهاتی را که وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) با ملت خودش در میان گذاشت این را بررسی کنید حرفهایی را که مشرکان و کافرانِ آن روز زدند اینها را هم ارزیابی کنید بعد تطبیق کنید با آنچه که نظام استکباری غرب امروز دارد این ملحدان دارند، ببینید حرفشان همین حرفهاست یا چیز دیگر است آنها که مخالف وحیاند مخالف دین هستند مخالف انبیایند مخالف شریعت هستند حرفشان چیست غیر از این حرفهایی است که کفار در برابر حضرت نوح میگفتند چیز دیگری دارند شبهه دیگری دارند اشکال دیگری دارند اگر همین حرفهاست بنابراین این میشود معجزه قرآن کریم حرفی را که در قرون گذشته وجود مبارک نوح بیان فرمود برهان اقامه کرد و عدهای پذیرفتند و در رفاه شدند عدهای نپذیرفتند و به عذاب الیم گرفتار شدند همان حرف امروز مطرح است الان یک عدهای میگویند ما نیازمند به وحی نیستیم این علم این صنعت این تکنولوژی این پیشرفت علمی و صنعتی بشر ما را تأمین میکند آن روز هم همین حرف را میزدند امروز میگویند یک عده افراد جاهل دور افتاده بی تمدن به دنبال شریعت و وحی و نبوت میروند آن روز هم همین حرف را میزدند آن روز میگفتند که وضع زندگی ما بهتر است شما عقب افتادهاید امروز هم همین حرف را میزنند ببینید امروز یک حرف جدیدی دارند در برابر وحی و نبوت یا نه؟ کل این شبهات را بررسی کنید تک تک این شبهات را بعد پاسخی که ذات اقدس اله میدهد ملاحظه کنید ببینید آنها چه میگویند خوب
فرمود ﴿و لقد أرسلنا نوحاً الی قومه إنّی لکم نذیر مبین﴾ در سوره مبارکه نسا و سایر سور در چند مورد ذات اقدس اله فرمود انبیا دو سِمَت محوری دارند یکی تبشیر مؤمنان و پرهیز کاران یکی انذار تبه کاران ﴿مبشرین و منذرین﴾ اما وقتی در بخشی از تاریخ رو برو میشوند با یک افراد عنود لجوج آن انبیا به آن اقوام لدود و لجوج که قرآن کریم از آنها تعبیر کرد ﴿وتنذر به قوماً لُدّا﴾ این لدّ جمع الدّ است اینها ﴿ألدّ الخصام﴾ هستند اگر با قوم لدّ ﴿ألدّ خصام﴾ لدود لجوج عنود روبرو بشوند میگویند ﴿انّما أنأ نذیر﴾ اینجا جای انذار است فقط این دوطایفه از آیات در بحثهای قبل اینچنین جمع شد یک طایفه از آیات انبیا (علیهم السلام) را به عنوان بشیرِ نذیر مبشرِ منذر معرفی میکند که اینها دارای دو سِمَت هستند یک طایفه از آیات حصر میکند که اینها فقط کارشان انذار است ﴿انما انت نذیر﴾ ﴿انما انا نذیر﴾ ﴿انما أنت منذر﴾ این انما ﴿ان أنت إلاّ نذیر﴾ این طایفه کم نیست در قرآن کریم سرش آن است که آنچه که بیشتر اثر میکند جریان انذار است نه تبشیر لذا میبینید آن همه روایاتی که درباره نماز شب هست که قیام اللیل و تهجد کار انبیاست انسان را به مقام محمود میرساند کمتر افراد موفق میشوند به نماز شب که از تبشیر بهره بگیرند اما نماز صبح را غالباً میخوانند برای اینکه خوب واجب است و اگر نخوانند جهنم و عذاب است تبشیر آثارش در گروه خاص اثر دارد اما انذار برای همگان موثر است این یک نکته، نکته دیگر اینکه گاهی که انسان روبرو میشود سالیان متمادی با یک ا فرادی گفتگو دارد و احتجاج میکند تحدی میکند میبیند اثر نمیکند میگوید که ما فقط الان برنامه ما فقط انذار است و شما را هشدار میدهیم نوح (سلام الله علیه) بخشی از کارها را با انذار محض شروع میکند که این بخص از سوره مبارکه هود مربوط به همان قسمت است ﴿و لقد أرسلنا نوحاً الی قومه إنّی لکم نذیر مبین﴾ وقتی من نذیر مبین هستم پس کار من هم انذار مبین است با اینکه رسول خداست و رسول خدا اینها ﴿رسلاً مبشّرین و منذرین﴾ در سوره مبارکه نسا وقتی انبیا را سلسله انبیا را معرفی میکنند میفرماید: ﴿رسلاً مبشّرین و منذرین﴾ اختصاصی به یک پیغمبر و دو پیغمبر و اینها ندارد غالب انبیا را به این وصف میستاید آیه 165 سوره مبارکه نسا این است که ﴿رسلاً مبشّرین و منذرین﴾ ﴿و رسلاً قد قصصناهم علیک من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیک و کلّم الله موسی تکلیماً ٭ رسلاً مبشّرین و منذرین﴾ با اینکه انبیا (علیهم السلام) سمتشان تبشیرو انذار است اما گاهی ضرورت اقتضا میکند که به صورت حصر خود را نذیر مبین معرفی کنند و کارشان را هم انذار روشن معرفی کنند ﴿إنّی لکم نذیر مبین﴾ خوب من چه میگویم من چه آوردم حرف من این است که ﴿أن لا تعبدوا إلاّ الله﴾ موحد باشید فقط خدا را عبادت کنید نه آنطوری که در کلیسا مطرح است که روزهای یکشنبه بروید در کلیسا خدا را عبادت کنید عبادت را در متن زندگی خود داشته باشید یعنی هر کاری میکنید برابرش قانون اله باشد از خرید و فروشتان از قیام و قعودتان از اکل و شربتان از نوم و یقضه تان از عقد و ایقاعتان از سفر و حضرتان این میشود عبادت و توحیدِ در کار ﴿أن لا تعبدوا إلاّ الله﴾ اگر موحدانه زندگی کردید خوب بهره میبرید اما اگر موحدانه زندگی نکردید به دنبال همان وثن و صنم بودید چون اینها تقریباً قوم کهنی بودند در بت پرستی و پنج بتشان را قرآن کریم نام برد و همان آن نامهای بتها مانده تا عصر جاهلیت این وَد که عمرو بن عبدِ وَد به این نام نامیده شد این وَد نام یکی از بتهای پنج گانه عصر نوح بود ود و یغوث و یعوم و نصر و اینها، اسلام که آمده گفت بگویید عبد خدا نه عبد وَد بگویید خداداد نه مهرداد این در بین ایرانیها بود در بین اقوام دیگر بود میگویند مهر داد شمس داد قمرداد مهر داد مهر داد فرمود اینچنین نگویید بگویید خدا داد نگویید عبدِ وَد بگویید عید حق عبد خدا و ما نند آن فرمود ﴿إنّی أخاف علیکم عذاب یومٍ ألیم﴾ که در حقیقت عذاب الیم است منتها آن روز که ظرف این عذاب الیم است براساس علاقه ظرف و مظروف متصف به الیم شد حالا این ترجمهاش حالا بعد به تفسیرش هم میرسیم انشاء ا لله حرفهایی که الان باید مطالعه بفرمایید به طور عمیق ببینید امروز جهان الحاد حرفی غیر از اینها دارد یا نه؟ ﴿فقال الملأ الذین کفروا من قومه﴾ البته گرچه صنعت امروز پیشرفته است انسان دسترسی دارد به کرات دیگر اما روی کره زمین اقوامی زندگی میکردند که از نعمتهای فراوانی برخوردار بودند که شاید نسل کنونی به آنها نرسیده باشد آنچه در سوره والفجر دارد که ﴿ارم ذات العماد ٭ التی لم یخلق مثلها فی البلاد﴾ همینطور است یا ﴿تنحتون من الجبال بیوتاً فارهین﴾ اینطور است شما الان در آثار باستانی کما بیش میبینید که بعضی از سلاطینی بودند که قصرهایشان در صخره های سلسله جبال بود یعنی بخش وسیعی از سلسله جبال را نقاشی میکردند حکاکی میکردند حجاری میکردند سالن پذیرایی درست میکردند اتاق خواب درست میکردند راه ورود و خروج درست میکردند مهمانسرا درست میکردند اما مقام این اتاقهایشان در صخره های سلسله جبال بود الان گوشههایش هم هست که دسترسی به آنها کار آسانی نیست الان با شرایط کنونی هم هرگز مقدور نیست کسی یک ساختمان صخرهای بسازد روی قله کوه الان هم نیست. خوب
در جریان سوره فجر فرمود ﴿إرم ذات العماد ٭ الّتی لم یخلق مثلها فی البلاد﴾ در جریان قارون و موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود به قارون بگو بالاخره ﴿لا تنس نصیبّک من الدنیا﴾ با اینکه جریان قارون را فرمود ﴿ما إنّ مفاتحه لتنوء بالعصبة أولی القوّة﴾ یک گروه نیرومندی باید مخازن گنجیِ او یا مخزونهای گنجیِ او یا کلید های گنج خانه او را باید حمل میکردند به هر تقدیری که باشد در همان بخش سوره مبارکهای که جریان قارون را ذکر میکند فرمود ما قبل از قارون کسانی را هلاک کردیم که ﴿أشدّ منه قوّةً و أکثر جمعاً﴾ خوب پس قارونی که کلیدهای گنجخانه او را ﴿لتنوء بالعصبة أولی القوّة﴾ یا گنجخانه او را یا مخزونهای گنج خانه او را یک گروه فراوان نیرومندی باید حمل میکردند قبل از او سرمایه دارتری هم بود خدا همه آنها را از بین برد یا در سوره مبارکه سبأ به وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود اینها که معاصر تو هستند به ثروت خودشان مینازند و میبالند باید بدانند که اینها چیزی نیستند ما قبل از اینها کسانی را به هلاکت فرستادیم که این سنادید قریش و سرمایه داران عصر کنونی ﴿ما بلغوا معشار ما آتیناهم﴾ اینها یک دهم ثروتِ آن گذشتهها را ندارند آخر اینها به چه مینازند الان هم غرب باید بداند که وما بلغوا معشار ما آتاهم الله من قبل
سؤال... جواب: حالا آنها، نه منظور آن است که ذات اقدس اله اینها را وسیله هلاکشان قرار بده فرمود اگر کسی موحد نباشد مردان الهی با دست خالی بساط همه اینها را جمع میکنند چه اینکه کردند. در روز خطر، در همین سوره مبارکه هود خواهد آمد در روز خطر از جایی که هیچ فکر نمیکردند که خطر بجوشد خطر میجوشد خوب بالاخره آب یا از قناتها است یا از چاهها است یا از باران است یا سیل میآید یا بالاخره از دریاهاست جدولهاست جویهاست چشمه هاست در وسط شهر از درون تنور که دیگر آب نمیجوشد که تنور جای آتش است فرمود ما وقتی بخواهیم به این فکر نیستیم که از بالا سیل بیاید بساط اینها را بردارد که ما از همین وسط شهرشان در نانواییهایشان در وسط تنورشان دستور میدهیم آب بجوشد ﴿و فار التّنّور﴾ ما چنین کاری میکنیم آخر این، الان راهنمایی و رانندگی شهر را یک گروه به عهده دارند که کجا چهارراه باشد کجا سه راه باشد کجا فلکه باشد کجا ورودی ممنوع باشد کجا یک طرفه باشد کجا دو طرفه باشد تا نظمی باشد ذات اقدس اله فرمود این همه بارانهایی که از بالا میآید به زمین اینها را جذب میکند راهنمایی و رانندگیِ همهٴ اینها را مأموران ما به عهده دارند کجا سه راه باشد کجا چهار راه باشد آبها کجا بروند کجا جمع بشوند کجا دور بزنند کجا برگردند کجا فاصله شان از زمین کم بشود کجا فاصله شان از زمین زیاد بشود کجا سفره آبی داشته باشد ﴿فسلکه ینابیع فی الأرض﴾ این مسالک را و طرق را و راههای متعدد را ما رهبری میکنیم کجا آب باشد کجا نباشد کجا چاه بکنند آب دربیاید کجا درنیاید فرمود اگر یک وقتی خدای ناکرده دیر بجنبید ما دستور میدهیم این آبهایی که سفره های آبی نزدیک زمین است دستور میدهیم دو سه کیلومتر بروند پایین آن وقت با چه وسیلهای شما میتوانید آب دربیاورید ﴿قل أرأیتم إن أصبح ماؤکم غوراً فمن یأتیکم بماءٍ معین﴾ آن وقت کل این منطقه میشود خشک زار کل این منطقه میشود خشک زار فرمود ما این کارها را کردیم و میکنیم این عالم یک مدیر عاملی دارد یک حسابی دارد یک کتابی دارد یک نظمی دارد شما الان همه شبهات مشرکان، مارکسیستها را کفار را ملحدان را اومانیستها را فمنیستها را همه اینها را بررسی کنید ببینید اینها چند تا شبهه دارند آیا شبههای از اینها مانده است که قرآن مطرح نکرده باشد و جواب نداده باشد یا نه؟ خُوب این اشکالات را بررسی کنید بعد هم مباحثه کنید مشورت کنید اگر در طی این بحثها در اثنای این آیات حل شد حل شد، نشد بگویید که یک چنین شبههای هست در غرب یا در شرق عالم در فلان مکتب یک چنین شبههای علیه دین هست و قرآن چه پاسخی دارد وقتی وجود مبارک نوح این فرمایش را فرمود ﴿انی اخاف علیکم عذاب یوم الیم ٭ فقال الملا الذین کفروا من قومه﴾ آن ملأ که مستحضرید افراد چشم پرکن آنها را میگویند ملأ آنها که حرفشان این بود که ﴿أیّ الفریقین... أحسن ندیّاً﴾ یا ﴿أن تکون أمة هی أربیٰ من أمّة﴾ یا ﴿أحسن أثاثاً و رئیاً﴾ این چند طایفه برای تبیین معنای ملأ است اینها که مجلسهایشان چشم گیر است لباسهایشان چشم گیر است خانه هایشان چشم پر کن است اینها که میگویند ببینیم کی ﴿أحسن أثاثاً و رئیاً﴾ است ایهم ﴿أن تکون أمة أربیٰ من أمة﴾ رَبُوَ یعنی برجستگی این بیابانها آن قسمتی که تلی دارد و برجستگی دارد آن را میگویند ربوة ﴿کمثل جنّةٍ بربوة﴾ این است خوب اینها یک کمی برجسته ترند میگویند ببینید که چه کسی فرشش بهتر است چه کسی اتومبیلش بهتر است چه کسی خانهاش بیشتر است چه کسی اعتبارات بانکیاش بیشتر است ﴿أحسن أثاثاً و رئیاً﴾ این را میگویند ملأ، فرمود ﴿فقال الملأ الذین کفروا من قومه﴾ اولاً ﴿ما نراک إلاّ بشراً مثلنا﴾ تو هم یک نفری ما هم یک نفر چرا ما حرف تو را گوش بدهیم؟ تو هم مثل ما هستی ما هم مثل تو دلیلی ندارد که ما حرف تو را گوش بدهیم که انبیا میفرمودند بله ﴿إنّما أنٰا بشرٌ مثلکم﴾ من که از خودم نمیگویم که ﴿انما انا بشر مثلکم یوحیٰ إلیّ أنّما إلهٰکم إلٰه واحد﴾ آن وحیی که میآید من هم تابع او هستم من که از خودم حرفی ندارم که اگر شما دیدید من یک چیزی آوردم حرفی زدم که خودم مافوق قانون باشم خودم عمل نکنم بگویید بله تو که مثل ما هستی چرا فراقانونی؟ اما وقتی هر حکمی که گفتم اول خودم عمل میکنم خودم را تابع آ ن میبینم معلوم میشود از آنِ من نیست دیگر اولین حرف آنها این است که ﴿ما نراک إلاّ بشراً مثلنا﴾ خوب دلیلی ندارد که «حکم الامثال فی ما یجوز و فی مالا یجوز واحد» بعد هم این دلیل نفی افضلیت نوح (سلام الله علیه) نفی تقدم اوست دلیل دیگر برای اثبات تقدم خودشان که ما متمدن تریم با فرهنگ تریم مترقی تریم برای اینکه آنکه با ما هست افراد مرفه چیزدار متمکن آنکه دور تو جمع شدهاند آدمهای فقیر و یقه چرکین و مستضعف ﴿وما نرٰاک اتّبعک إلاّ الذین هم أرٰاذلنا﴾ اینها افراد رذل هستند پستند طبقه پنج و شش جامعه هستند و تو هم یک شعار دادی اینها دور تو جمع شدند اینها که عمیق و ژرف اندیش نیستند که اینها ﴿بادی الرّأی﴾ اینها زود رأی هستند زود قبول میکنند رأیهای ابتدایی دارند یا نه رأیهای اینها با تامل و تدبر و مآل اندیشی نیست یا بدو است بدو به معنی بیابان است اینکه میگویند بدواً کذا بدواً کذا بدوْ به معنی اول و آغاز و اینها نیست ﴿وجاء بکم من البدو﴾ یعنی از بیابان در گفتارمان اگر بگوییم بدواً تشکر میکنم یا بدواً این تعبیر ادبی نیست باید گفت ابتدائا یا آغاز یا مثلاً اول این کار را میکنم آنکه هست بَدْأْ است این مهموز اللام است نه ناقص واوی آن بُدُوّ و دبو و بدا بمعنی ظهر است که بُدُوّ ثمره یعنی ظهور ثمره آن بدء که مهموز است به معنی ابتداست اینها یا رای های ابتدایی دارند یا نه ظاهر الرای هستند نه عمیق الرای ژرف اندیش متدبر متعمق و مانند آن پس یک گروه رذل از نظر مسائل تمدنی و فرهنگی آن هم با رأی ابتدایی به دنبال تو جمع شدند خوب چرا ما از تو تبعیت بکنیم ﴿و ما نراک اتّبعک إلاّ الذین هم أرٰاذلنا بادی الرّأی و ما نری لکم علینا من فضل﴾ شما با گروهتان، آن دلیل اول مربوط به شخص پیغمبر حضرت نوح (علیه السلام) است دلیل دوم هم مربوط به رهبری شخص او دلیل سوم هم مربوط به جامعه اسلامی است که تابع و متبوع، امام و امت هر دو را در نظر گرفتند گفتند شما یعنی امام با امت پیغمبر با امت نوح با پیروانش، فرمود ﴿ما نری لکم علینا من فضل﴾ مجموع شما هم بر مجموع ما فضیلتی ندارید چه برجستگی این جامعه شما دارد که جامعه ما ندارد این انجمن شما دارد که انجمن ما ندارد حرف چهارم تو یک عده عوام را دور خودت جمع کردی همهتان دروغگو هستید ـ معاذ الله ـ شما ببینید، ﴿بل نظنّکم کاذبین﴾ این دیگر آخرین تهمت است اول نفی فضیلت است بعد اثبات فضیلت خودشان بعد اثبات دروغگویی ـ معاذ الله ـ حرفی که براهمهٴ هند میزدند از دیرزمان در کتابهای کلامی هست آنها میگفتند مرحوم خواجه یعنی خواجه نصیر و سایر متکلمان شبهه براهمه را نقل میکنند در مسئله وحی و نبوت، آنها میگویند بشر نیازی به وحی و نبوت ندارد عقل کافی است برای اداره بشر الان عقل را در همان علم تجربی و حسّی خلاصه کردند خوب آن عقل تجریدی را که نمیپذیرند علم یعنی همین علم صنعت و حسی و تجربی میگویند این معیار است چرا ما نیازی به وحی نداریم برای اینکه این کسی که پیامبر است و مدعی وحی است حرفش اگر مطابق با عقل باشد خوب عقل کافی است دیگر نیازی به او نیست اگر مخالف عقل و علم باشد که حجت نیست معتبر نیست این خلاصهٴ شبههٴ براهمه است که منکر وحی و نبوت هستند اینها آیین دارند نه دین الان هم بوداییها بخششان این است هندوها بخششان این است دارای یک آیینی هستند.
سؤال... جواب: یک دستورات اخلاقی دارند اینها، یک ریاضتهایی دارند پرهیز از خلاف و خونریزی و اینها را احیاناً دارند پرهیز از تهاجم و تعدی و سرقت و کذب و فتنه گری و اینها را دارند کم خوری دارند کم خوابی دارند احسان دراند اینها یک سلسه آیینهای اخلاق است خوب پاسخی که آن بزرگواران میدهند این است که انسان که یک گیاهی نیست و یک درختی نیست که مثل درخت بعد از چند سال خشک شود و از بین برود یک موجود جاویدی است که از راه دور آمده به راه دور میرود یک چند صباحی در دنیا است بعدش هم این دنیا را این مرحله را پشت سر میگذارد وارد مقاطع بعدی میشود عقل انسان بسیاری از چیزها را نمیفهمد نه از خواص اشیا باخبر است نه از گذشته مستحضر است نه از آینده مستحضر است نه از خواص و منافع و مضارّ این اعجوبه خلقت یعنی حقیقت انسان با خبر است الان با همهٴ این پیشرفتها که برای چشم چپ یک متخصص است برای چشم راست یک متخصص است بسیاری از دردها شناخته نشده بسیاری از داروها شناخته نشده بسیاری از دردها خِلاف علاج شده و میشود بسیاری از داروها خِلاف تجویز میشود بسیاری از خوراکیها و کارها عواقبش و اوائلش و اواسطش خوب شفاف و روشن نیست چه رسد به حوادث بعدی پس بسیاری از چیزها را عقل نمیفهمد علم نمیفهمد وقتی که نفهمید نه فتوا به وفاق میدهد نه فتوا به خلاف میدهد اگر عقل بشر همه علوم جهان را میدانست درباره همه فتوا و نظر داشت ممکن بود این سؤال قابل طرح باشد که رهآورد وحی یا مخالف عقل است یا موافق خوب آنجایی که عقل فتوا ندارد که بسیار بیش از آن مقداری است که فتوا دارد نه عقل فتوای به وفاق داد نه عقل فتوای به خلاف داد وحی نه مخالف اوست نه موافق او برای اینکه او فتوایی ندارد که، نمیشود گفت فلان عالم موافق فلان جاهل است یا نه ؟ برای اینکه جاهل فتوایی ندارد حرفی برای گفتن ندارد پس این تقسیم نارواست و این است که قرآن فرمود خیلی از چیزهاست که وحی به جامعه بشری یاد میدهد که بشر نمیتواند یاد بگیرد ﴿و یعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون﴾ نه ما لا تعلمون که بحثش قبلاً گذشت بین ما لا تعلمون و ما لم تکونوا تعلمون فرق است بخش دیگر این است که آنجایی را هم که عقل میفهمد شرع تکمیل میکند عیبش را برطرف میکند یک، نقصش را میزداید دو، و این را سالم و کامل به مقداری که مقدور انسان باشد برای انسان تعیین میکند و تفهیم میکند از این جهت وحی ضروری خواهد بود و اما جریان رفاه و برخورداری، این را خود عقل تجویز کرده نقل تجویز کرده جلوی بیکاری را گرفته و مانند آن حالا شما ملاحظه بفرمایید شبهاتی بیش از اینهاست یا نه؟
اما این سؤالی که مربوط به بحث گذشته بود که اگر در قیامت ﴿لا یتکلّمون إلاّ من أذن له الرّحمن و قال صواباً﴾ است چرا در آیه ﴿یوم تأتی کلّ نفسٍ تجادل عن نفسها﴾ آنجا آمده است به اینکه هر کسی جدال میکند تا خودش را نجات بدهد؟ در قیامت مواقف فراوانی دارد در موقف عرض، سؤال و جواب و استنطاق البته هر کسی در برابر سؤال یا جوابی برای گفتن دارد یا جوابی ندارد میخواهد عذر خواهی بکند یا ﴿ولا یؤذن لهم فیعتذرون﴾ و مانند آن، در خصوص موقف سؤال و جواب اینها مجاز هستند که حرف بزنند اما در صحنه قیامت کبرا که سان عمومی است آن روز کسی حرف نمیزند مگر مأذونان الهی آنهایی که حرف قیامت کبرا را بخواهند بزنند نه حرف خودشان را حرف خودشان را در هنگام سؤال و جواب خواهند گفت.
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است