- 2017
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 4 سوره هود – بخش سوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 1 تا 4 سوره هود – بخش سوم
- انذار و تبشیر
- در انذار فقط گناه شرط است و موجب عقوبت است اما در تبشیر ایمان و عمل صالح لازم است
- متاع نیکو در دنیا
- تقوا
- دنیای بازیجه
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الر کتاب أحکمت آیاته ثمّ فصّلت من لدن حکیم خبیر ٭ ألا تعبدوا إلاّ الله إنّنی لکم منه نذیر و بشیر ٭ و أن استغفروا ربکم ثم توبوا إلیه یمتعکم متاعاً حسنا إلی أجل مسمّی و یؤت کل ذی فضل فضله و إن تولّوا فإنی أخاف علیکم عذاب یوم کبیر ٭ إلی الله مرجعکم و هو علی کل شیءٍ قدیر.
مطالب مانده در این چند آیه عبارت از این است که اسمای حسنایی که خدای سبحان در پایان هر آیه بازگو میفرماید این چندین نکته را به همراه دارد یکی استدلال به مضمون آیه است که قبلاً گذشت یکی دعوت به تخلق به این اسما است برای اینکه اصلاً انسان را برای اینکه عالم به اسمای الهی بشود خلق کرده است وجود مبارک حضرت آدم را به عنوان ﴿و علم آدم الأسماء﴾ آفریده است و اگر به ما گفتند «تخلّقوا بأخلاق الله» اخلاق الهی همان اسمای حسنای اوست که در آیات آمده پس ما را هم به حکیم خبیر شدن دعوت کردهاند یعنی بکوشید حکیم بشوید بکوشید خبیر بشوید و راهش هم همین است پس هم آموزهٴ علمی دارد که حد وسط برهان مسئله است هم آموزهٴ اخلاقی دارد که ما را به حکیم و خبیر شدن دعوت میکند و راهش هم توحید است و عمل صالح که ﴿ألاّ تعبدوا إلاّ الله﴾ خطرش را هم بازگو میفرماید که ﴿إنّنی لکم منه نذیر و بشیر﴾ من از طرف خودم انذار و تبشیری ندارم پیام او را به شما میرسانم آن حکیم خبیر هشدار میدهد شما را از تخلّف هراسناک میکند و نسبت به تعبد امیدوار میکند مطلب مهمی که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در المیزان هر جا فراغتی پیدا کردند و قلم فرسایی کردند انصافاً حرف کاملی ارائه کردند همین مسئلهٴ ﴿یمتّعکم متاعاً حسناً﴾ است این قسمت المیزان را حتماً ملاحظه بفرمایید که سعادت طرد جامعه در چیست؟ تمدن در چیست؟ زندگی سعادتمندانه در چیست؟ کجا جامعه متمدن است؟ کجا جامعه متمدن نیست؟ اصلاً میشود دنیا متاع حسن باشد یا لهو و لعب است، لهو و لعب با حسن و زیبایی و هنر سازگار نیست چگونه ذات اقدس اله ما را به متاع حسن تشویق کرده است این را حتماً ملاحظه کنید البته عصارهٴ آن اینجا مطرح خواهد شد.
مطلب دیگر آن است که در قرآن کریم هرجا سخن از انذار است یک چیز شرط است، هر جا سخن از تبشیر است دو چیز شرط است در انذار که خدای سبحان به وسیله انبیا (علیهم السلام) بشر را از کیفر تلخ میترساند تنها شرطش گناه است خواه گناهکار مسلمان باشد خواه کافر، گناه باعث عذاب است اما تبشیر دو چیز شرط دارد یکی ایمان، یکی عمل صالح، یادمان نیست که در یک جایی خدای سبحان بفرماید هر کس کار خوب بکند بهشت میرود این اصلاً در قرآن نیست سخن این است ﴿آمنوا و عملوا الصالحات﴾ ، ﴿آمن وعمل صالحاً﴾ ، ﴿إلاّ من آمن و عمل صالحاً﴾ در تبشیر حتماً این دوچیز شرط است یکی ایمان، یکی عمل صالح، آنکه مومن نباشد معاذ الله یا ایمان آورده باشد ولی کار خیر نکرده باشد فقط از نظر عقیده موحد و مؤمن باشد او هم بهرهای نمیبرد عذابش را میکشد البته مخلد نیست ولی بالاخره آن عذابها قابل تحمل نیست. بنابراین در طرف انذار یک امر شرط است و آن معصیت است معصیت از هر که صادر بشود عقوبت دارد و اما ورود در بهشت مشروط به ایمان و عمل صالح است و اگر احیاناً در آیهای عمل صالح ذکر نشد از آن آیه منظور از ایمان در آن آیه مجموعهٴ اعتقاد قلبی و اقرار زبانی و عمل ارکان خواهد بود فرمود ﴿وأن استغفروا ربکم ثمّ توبوا إلیه﴾ استغفار کنید وقتی که از عبادت غیر خدا پرهیز کردید از گرایش به غیر خدا پرهیز کردید و استتغفار کردید به طرف خدا توبه میکنید ایشان میفرماید منظور از توبهٴ إلی الله همان ایمان است نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکه غافر بیان شده، سوره غافر که احیاناً سورهٴ مومن هم نامیده میشود آیهٴ هفتش این است، آیهٴ هفت سورهٴ غافر این است ﴿الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یؤمنون به و یستغفرون للذین آمنوا ربّنا وسعت کل شیءٍ رحمه وعلماً فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک﴾ عرض میکنند خدایا آنهایی که از کفر و شرک و کجراهه توبه کردند یک، ﴿و اتبعوا سبیلک﴾ یعنی ایمان آورند و برابر ایمان عمل صالح انجام دادند دو، که این اِتّباع بعد از آن توبه ناظر به این است که اول از شرک و انحراف توبه میکنند بعد ایمان میآورند اینجا هم همینطور است ﴿أن استغفروا ربّکم﴾ از انحرافاتی که قبلاً دامنگیرتان بود ﴿ثم توبوا إلیه﴾ یعنی ایمان بیاورید آنهایی که نظیر خواجه عبد الله انصاری و امثال اینها مشرب دیگر دارند میگویند به اینکه منظور از استغفار و توبه که توبه بعد از استغفار ذکر شده است این است که اول استغفار کنید بعد از این استغفارتان توبه کنید یک عابد استغفار میکند اگر لغزشی دارد از ذات اقدس اله طلب بخشایش میکند یک عارف که فوق عابد است میگوید نکند که این استغفار کردن را من از خودم بدانم بگویم من آنم که به نعمت استغفار رسیدم خودم توبه کردم، خودم مستغفر شدم از خدا طلب مغفرت کردم از این استغفار توبه میکند میگوید نکند که این را من به نام خودم ثبت کرده باشم و از خودم بدانم اینکه گفتند:
عابدان از گناه توبه کنند ٭٭٭ عارفان از عبادت استغفار یعنی نکند که ما این عبادت را به حساب خودمان بیاوریم بگوییم خودمان آن توفیق را داشتیم خودمان آن قدرت و استقلال را داشتیم که مثلاً استغفار کنیم یا ایمان بیارویم یا عبادت کنیم. افراد دیگر، سایر مفسرین که بالآخره به روال عادی تفسیر میکنند میگویند این ﴿ثمّ﴾ ناظر به آن است که استغفار کردن مطلوب اولی است ولی در عمل، در تحقق خارجی بعداً پدید میآید اول انسان از ذات اقدس اله طلب بخشایش میکند این مطلوب او است که با سین استفعال به کار رفته پس مطلوب اولی طلب مغفرت است مغفرت خداست خب این تحصیل مغفرت راهش چیست؟ خب راهش توبه است این ﴿ثمّ توبوا﴾ در مقام عمل توبه مقدم است و مغفرت بعد از توبه پدید میآید اما مطلوب اولی همان مغفرت است این است که میگویند آن هدف یا غایت یا علّت غایی در اندیشه اول است و در عمل آخر، اینجا هم از همان قبیل است که مغفرت مطلوب همه است این مطلوب اساسی است راهش توبه است چون آن مغفرت مهم است و مقدم است آن را اول ذکر کردند و توبه که مقدّمه است نه مقدم و ابزار کار است آن را بعد ذکر کردند این روالی است که غالب مفسرین متوسط نویس معنا کردهاند آن حرفی است که آن بزرگواران نقل کردهاند، سیدنا الاستاد فرمود منظور از توبه ایمان است خواستند با آیهٴ هفت سورهٴ مبارکهٴ غافر هماهنگ کنند این حرف خوبی است لکن آن آیه با این آیهٴ محل بحث خیلی هماهنگ نیست از نظر تعبیر. آن آیه این است که اوّلاً فرشتگان الهی که بار عرش به دوش آنها است اینها به فکر فرشیان هم هستند اینطور نیست که آنها فقط به عبادت خودشان سرگرم باشند آنهایی که حاملان عرش هستند مشکل فرشیها را هم با خدا در میان میگذارند ﴿الذین یحملون العرش و من حوله﴾ اینها ﴿یسبحون بحمد ربهم و یؤمنون به﴾ و به فکر فرشیها هم هستند ﴿و یستغفرون للذین ٰامنوا﴾ میگویند ﴿ربّنا وسعت کل شیءٍ رحمة وعلماً فاغفر للّذین تابوا و اتبعوا سبیلک﴾ این ﴿واتبعوا﴾ یعنی ایمان این قابل پذیرش است آن توبه هم توبهٴ از شرک است این که درست است یک اتباع عملی است که بعد از توبه ذکر شده اما آیهٴ محل بحث یک استغفار است که بعدش توبه ذکر شده اگر آیهٴ محل بحث اول توبه بود بعد اتّباع نظیر آیهٴ هفت سورهٴ غافر میشد ولی آیهٴ محل بحث اول استغفار است بعد توبه، بنابراین خیلی با آیهٴ هفت سورهٴ مبارکه غافر هماهنگ نیست تا از سنخ الآیات یفسر بعضه بعضاً باشد. اما مطلب مهم این است که فرمود اگر شما موحّد بودید و از کجراهه توبه کردید و ایمان و عمل صالح داشتید ذات اقدس اله به شما بهرهٴ خوب میدهد متاع حسن میدهد منظور از این متاع حسن هم دنیا است، در دنیا است برای اینکه فرمود ﴿إلی أجل مسمّی﴾ آخرت که ﴿عطاء غیرمحذوذ﴾ جزّ یعنی قطع فرمود آنجا قطعی در کار نیست و خلود است کسی که وارد بهشت شد از عطای بهشتی برخوردار است هرگز عطاهای بهشتی منقطع الآخر نیست پس به قرینهٴ ﴿إلی أجل مسمّی﴾ این دنیا است این یک مطلب.
سؤال: جواب: خب نه، چون تأسیس مقدم بر تأکید است آن هم با ﴿ثمّ﴾ ذکر کرده است معلوم میشود ترتیب است ما باید طوری معنا بکنیم که توبه غیر از استغفار باشد یک، و ترتیب هم محفوظ بماند دو. خب مشکل اساسی این است که دنیا بازیچه است ﴿إنّما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الأموال و الأولاد﴾ این مراحل پنج گانهای که در سورهٴ مبارکهٴ حدید برای دنیا ذکر کردند این شناسنامه دنیا است.
مطلب دوم این است که بازیچه دیگر زیبایی ندارد که هرچه هست قبیح است بالاخره بازی زیبا ما نداریم بازی در برابر حکمت است و با سفاهت همراه است چیزی را که قرآن بازی میداند یک وقت است انسان ورزش میکند برای سلامت نظیر اینکه غذا میخورد برای سلامت میتواند «قوّ علی خدمتک جوارحی» باشد که صبغه عبادی پیدا کند نه بازیگر باشد بازیچه داشته باشد اگر دنیا بازیچه است در بازیچه در بازار بازیچه متاع حسن معنا ندارد معلوم میشود که یک چیز دیگری در این حیات دنیا مطرح است که آن دیگر بازیچه نیست معلوم میشود دو گروه در این صحنه زندگی میکنند یک عدّه بازی میکنند اهل بازیگری هستند یک عدّه اهل حکمت هستند الآن شما فرض کنید پدری است حکیم، فقیه و خردمند چندتا کودک هم دارد برای اینها اسباب بازی تهیه میکند وقتی منزل میرود برای اینها با دستی که اسباببازی ؟؟؟ میکند با آن دست بازی میگیرد این کودکان خوشحال میشوند بازی میکنند پدر نه اهل بازی است نه بازی میکند ونه بازیگری پدر حکیم است کودکان را به بازیگرفتن حکمت است پدر در همین فضا مشغول مطالعات علمی است اما کودکان را به بازی میگیرد بازی گرفتن کودکان حکمت است آنها اهل بازی هستند نه این پدر. در دنیا یک عدّه به منزلهٴ پدران جامعه هستند که یک عدّه را سرگرم میکنند به مقدار لازم غذا و مواد غذایی و بازی در اختیار اینها قرار میدهند بعد اینها را راهنمایی میکنند که چه درس بخوانند، چه راهی طی بکنند و مانند آن. پس در این خانه یک عدّه مشغول بازی هستند یک عدّه مشغول حکمت و فقه. دنیا هم که یک خانهٴ بزرگی است اینچنین است یک عدّه مشغول بازی هستند ﴿إنّما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر﴾ یک عدّه در عین حال که در این میدان بازی به سر میبرند مشغول حکمت و خرد ورزی و امثال ذلک هستند اینها متاع حسن دارند از نظر علمی اگر کسی به حکمت و فقه رسید متاع حسن دارد از نظر عملی به عفو و ایثار و نثار و عدل رسید متاع حسن دارد آن زندگی چه برای فرد چه برای حکومت جامعه که با علم و عدل همراه باشد میشود متاع حسن و اگر علم و عدل نباشد آن دیگر متاع حسن نیست میشود بازیگری. در سورهٴ مبارکهٴ طه فرمود بالآخره ما که میگوییم متاع حسن یا طیّب و طاهر و امثال ذلک تعبیر میکنیم این نیست که اگر کسی به یاد ما نبود ما او را فقیر میکنیم و منظور از معیشت ضنک و مانند آن تنها فقر است اینچنین نیست بلکه او را به حال خود رها میکنیم آیهٴ 124 که معروف است در سورهٴ طه فرمود ﴿و من أعرض عن ذکری فإنّ له معیشةً ضنکاً﴾ او در فشار است انسانی که جایی باشد در فشار نتواند نفس بکشد، نتواند پایش را دراز کند این معیشت حسن نیست این زندگی خوب و گوارا و زیبا نیست فرمود کسی که از یاد خدا و نام خدا اعراض بکند این در یک تنگنا به سر میبرد از هر طرفی میبیند فشار میبیند و هر طرف رو بیاورد میبیند بسته است با اینکه همه چیز دارد نه خوابیدن او درست است نه غذا خوردن او درست است نه در حال عادی فکر آرامی دارد این در فشار است بالاخره این بین دوتا فشار گیر است یکی فشار دارد برای تحصیل مفقود، یکی فشار دارد برای حفظ موجود. تمام تلاش و کوشش یک چنین سرمایه داری که گرفتار تکاثر است این است که اینهایی را که جمع کرده چهجور حفظ بکند آنهایی را که ندارد چهجور فراهم بکند روی اینها بگذارد. این بین دوتا فشار همیشه گیر است هم طلب المفقود هم حفظ الموجود چون باید اینها را حفظ بکند او چیزی را تهیه نکرده است که او را حفظ بکند که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود فرق علم و مال این است که مال را تو باید حفظ بکنی علم تو را حفظ میکند. خب او چیزی تهیه نکرده که او را حفظ بکند خودش باید حفظش بکند پس یک دیواره این فشار طلب المفقود است دیوارهٴ دیگر حفظ الموجود است این دو دیواره فشار میدهد این معیشت ضنک و تنگ دارد همین هم در حال مرگ و در قبر ظهور میکند به عنوان فشار قبر. این میبیند این دیوارههای لَحَد جفت شده این در وسط پرس شده بیچاره این میبیند لحد را میبیند واقعاً لحدهم جمع میشود و او را پرس میکند و او را فشار میدهد البته دیگری اگر آنجا شب بخوابد نمیبیند ولی او میبیند همین لحدها روی هم جمع شده و جفت شده و فشار میدهد. این همان ضغطه قبر است و ضنک قبر و فشار قبر از همین فشارهای طلب المفقود و حفظ الموجود برمیآید. این خطر اعراض از یاد خدا است. پس این شخص با داشتن همه امور متکاثر چون در گرفتاری تکاثر به سر میبرد متاع حسن ندارد یا جامعههایی که گرفتار ظلماند و استعمارند استعبادند، استعمارند استثمارند اینها در ضنک هستند، در فشار هستند اینها متاع حسن ندارند تمام تلاش و کوششان این است که فلان کشور را از پا در بیاورند فلان دولت را از پا در بیاورند فلان ملت را زیر پا له کنند و آنچه را که دارند حفظ بکنند آنچه را که ندارند فراهم بکنند این در این فشارها هست هیچ آرامشی ندارد در قبال این معیشت ضنک سورهٴ مبارکهٴ طلاق فرمود به اینکه هر کس اهل تقوا و پرهیز بود هرگز در کار نمیماند ﴿من یتق الهس یجعل له مخرجاً ٭ و یرزقه من حیث لا یحتسب﴾ یک انسان پرهیزکار در یک فصحتی به سر میبرد یک میدان بازی زندگی میکند این نمیماند در کار، هرگز نمیماند. چون این مطمئن است آن کسی که همه چیز در اختیار او است همه چیز را هم میداند وعده هم داده است، خلف وعده هم نمیکند قسم هم یاد کرد و آن خدا است که همه چیز به دست او است او رازق سماوات و الارض است، قادر مطلق است، رحیم مطلق است، عادل مطلق است، وعده هم داده گفته هزینهتان چون به عهدهٴ من است قسم هم یاد کرده فرمود ﴿وفی السماء رزقکم و ما توعدون ٭ … إنّه لحق مثل ما أنّکم تفلقون﴾ آن وقت جای نگرانی نیست. تمام مشکل میبینید بعضیها ضجّه میزنند حالا یا در نماز شب یا غیر نماز شب این ضجّهٴ ضجّهٴ خجالت است برای اینکه خب ما یک چنین خدایی را قبول کردیم به عنوان خدایی خودمان را به عنوان بنده او قبول کردیم او هم ما را انشاء الله به عنوان بندگی قبول کرده. این دلیلی ندارد ما نگران باشیم برای اینکه همه کار به دست او است. اولین بار سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی این روایت را فرموده است بعد ما این روایت را در همان جلد هشت کافی برخورد کردیم که ائمه (علیهم السلام) به شاگردانشان این راهنمایی را میکردند میفرمودند به اینکه یکی از ائمه به یکی از شاگردانش فرمود به اینکه اگر من عهده دار باشم که بگویم شما کارتان را انجام بدهید حالا اگر اهل درس هستید درستان را بخوانید اگر اهل کار آزاد هستید کارتان را بکنید هزینه شما به عهده من آیا شما آرام میشوید یا نه؟ عرض کرد بله یا ابن رسول الله وقتی امام معصوم عهدهدار هزینهٴ ما شد خب ما چه اضطرابی داریم فرمود ما که هر چه داریم از خدا است همین وعده را خدا به شما داده پس چرا شما ناآرامید؟ همین وعده را داده دیگر ما هم اگر داریم از ناحیهٴ اوست و خدای سبحان بعد از اینکه فرمود در همین سورهٴ مبارکهٴ هود ﴿ما من دابّةٍ إلاّ هو ٰاخذ بناصیتها﴾ یا ﴿ما من دابّةٍ فی الارض إلاّ علی الله رزقها﴾ فرمود روزی شما پیش من است، به عهده من است این یک، و من نقد دارم نه اینکه بعداً بخواهم تهیه کنم روزیتان نقد است که آن مخزن است کلیدش هم به دست من است و من سوگند یاد میکنم که به عهدم وفا میکنم ﴿و فی السماء رزقکم و ما توعدون ٭ … أنه لحق مثل ما أنکم تتلقون﴾ اینکه میبینید بعضیها شیون میکشند این شیون شیون اندعا است که ما چرا بیراهه میرویم یا هر گاهی که بیراهه میرویم اصلاً.
بنابراین فرمود ﴿من یتق الله یجعل له مخرجاً﴾ حالا اگر یک کسی همه چیز داشته باشد بعد بگوید آقا شهریه شما به عهدهٴ من آدم احساس راحتی میکند این میشود متاع حسن. همین معنا را که ذات اقدس اله تعهد کرده است آدم اگر مطمئن شود ﴿ألا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ میشود متاع حسن. آرام زندگی میکند، آرام غذا میخورد، آرام میخوابد آرام عبادت میکند اضطرابی ندارد چون اضطرابی ندارد هرگز به این فکر نیست که معاذ الله کارش را توجیه بکند دنبال چهار تا کار خلاف برود یا اگر کسی دارد او حسادت بورزد این آشوب و آشفتگی که در دل برخیها هست این همان معیشت ضنک است و این آرامشی که در دلهای مومنان موحد پیدا میشود این متاع حسن است. وگرنه دنیا چه متاع حَسَنی دارد اگر، شما ببینید یک وقتی هم در همین محفل اشاره شد که بهترین و پاکترین و حلالترین و شیواترین و شیرینترین غذاهای عالم مال همین گرگ و گراز است. شما آن ماهی غزل آلایی را که در منطقه های سرد و خنک و آب سیبری زلال گیر میآید آیا آن ماهیها اینجا گیر کسی میآید یا آن تیهو غزالی که گیر گرگها میآید مگر اینجا گیرش میآید آنچه که شهر و روستا گیر میآید همین گوسفندهای پرواری پرچربی زیانبار است وگرنه گوشت غزال که گیر کسی نمیآید اینهایی که گیر گرگها میآید گیر گرازها میآید برای اینها که نباید در جهنم برویم آنها خوش خوراکتر از همهٴ انسانها هستند آن هوای تمیز و طیبی که آنها استنشاق میکنند که گیر کسی نمیآید خب پس این متاع حسن نیست اما وقتی انسان احساس آرامش میکند بَدِ کسی را نمیخواهد اگر میبیند یکی از دوستانش ترقی کرده خدا را شکر میکند که بالاخره این دوست من است ترقّی کرده چهار تا خدمات اسلامی میدهد خدا به ما هم میدهد این میشود متاع حسن. فرمود اگر بخواهید به شما خوش بگذرد راه توحید را طی کنید ببینید کار به دست کیست؟ وگرنه اگر کسی خدای ناکرده از نام خدا و یاد خدا غفلت کرده گرفتار عیش ضنک میشود این دوتا آیه در قبال هم هستند یعنی این دوتا جریان یکی ﴿ومن أعرض عن ذکری فإن له معیشةً ضنکا﴾ حالا ﴿ونحشره یوم القیامة أعمی﴾ که خسران دیگری است ولی در دنیا بالآخره در فشار است از آن طرف جریان دیگر ﴿من یتق الله یجعل له مخرجاً ٭ و یرزقه من حیث لایحتسب﴾ این در فضای باز به سر میبرد و هیچ جا نمیماند وقتی نمیماند میشود متاع حسن وگرنه زیبایی و هنر در تکاثر نیست هیچ کس از داشتن لذت نمیبرد تنها جایی که حُسن و هنر و زیبایی از آن نشات میگیرد کوثر توحید است نه تکاثر ثروت فرمود ﴿یمتعکم متاعاً حسناً﴾ و این برای فرد جامعه اسلامی، جامعه بخواهد اینچنین باشد همینطور است فرد بخواهد همینطور است مشابه آیهای که محل بحث است در سورهٴ مبارکهٴ نحل فرمود آنجا هم یک بیان لطیفی سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارد در سورهٴ نحل آیهٴ 97 فرمود ﴿من عمل صالحاً من ذکر أو أنثی و هو مؤمن﴾ که این هر دو قید را ذکر فرمود ﴿فلنحیینّه حیاتاً طیّبةً﴾ آن روایت نورانی که از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در ذیل این آیه هست فرمود حیات طیبه قناعت است خب مگر انسان چقدر زنده است و چقدر خزینه دار میراث خوار بعدی باید باشد فرمود ما به او حیات طیّب میدهیم حیات طیب وجود مبارک حضرت امیر فرمود، قناعت است لطیفهای که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در ذیل آن بیان کردند این است که حیات طیب که دنیا نیست برای اینکه لهو و لعب، بازیچه که حیات طیب نمیشود که، نشانهاش این است که نفرمود ما دنیای او را طیّب میکنیم فرمود به او حیات طیب میدهیم یعنی یک چیز نوساختهای است. نفرمود دنیای او را طیب میکنیم دنیا اگر بازیچه است بازیچه طیب نمیشود بازیچه، بازیچه است ما به او حیات طیب میدهیم او در دنیا زندگی میکند اما قانعانه زندگی میکند میشود حیات طیب. نه اینکه دنیای او را طیب میکنیم خانه خوب به او میدهیم فرش خوب به او میدهیم نه این طور نیست هر چه دارد قانع و راضی است و آن رضا حیات طیب است و متاع حسن. ما گرفتار روحیم نه بدن این بدن را آن روح تأمین میکند نه به عکس و اگر او گرفتار لهو و لعب باشد این بدن بیچاره هم آسیب میبیند. پس بنابراین ﴿یمتعکم متاعاً حسناً﴾ نخواهد بود این نسبت به فردی اینطور است نسبت به جمعی هم در دو جریان که شاید بحثهای پارسال هم یک مقداری به همین قسمت نظر داشت قرآن کریم به هر دو جریان عنایت دارد که برابر این هر دو جریان دوتا اصل در قانون اساسی ما مطرح است یکی اینکه هیچ فردی بر فرد دیگر مزیّتی ندارد البته آن رجحان نزد خدا سر جایش محفوظ است یکی اینکه هیچ ملتی بر ملتی، قومی بر قومی، قبیلهای بر قبیلهای مزیت ندارد این دو مطلب است نه یک مطلب. در دو بخش قرآن است نه در یک بخش. لذا در قانون اساسی در دو اصل جدا آمده و اینکه هیچ فرقی بین فردی نسبت به فرد دیگر نیست یکی اینکه هیچ فرقی بین قومی نسبت به قوم دیگر نیست که ﴿یا أیها الناس إنّا خلقنا کم من ذکر و اُنثی و جعلناکم شعوبًا و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عند الله أتقاکم﴾ قبیلهای بر قبیلهای، قومی بر قومی هیچ مزیتی ندارند آن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ آل عمران و مانند آن که ﴿إنّی لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثی﴾ و هو مومن چه زن، چه مرد این فرد نسبت به فرد است مسئلهٴ ﴿إنّ اکرمکم عند الله أتقیکم﴾ که باعث تفاخر دنیایی نیست، آن یک فضیلت معنوی است که انسانی عند الله اکرم است متواضعتر است جامعه اگر با این اصول قرآنی همراه باشد متاع او متاع حسن است زندگی او زندگی حسن است تمتّع حسن دارد حیات او حیات طیب است ﴿یمتعکم متاعاً حسناً﴾ البته ﴿إلی أجل مسمّی﴾ بالآخره هم زندگی عادلانه محدود است هم زندگی ظالمانه محدود است آنی که نامحدود است مسئلهٴ قیامت است ﴿و یوت کل ذی فضل فضله و إنّ تولّوا﴾ یعنی إن تتولوا ﴿فإنّی أخاف علیکم عذاب یوم کبیر﴾ از نظر لفظی و ادبی این ﴿کبیر﴾ صفت ﴿یوم﴾ است که یوم کبیر است لکن کبر یوم و بزرگی یوم به وسیله بزرگی آن مظروف است چون عذاب آن روز بزرگ است لذا، زیاد است و مهم است لذا این روز به عنوان روز کبیر آمده. در سورهٴ مبارکهٴ فرقان عذاب آن روز به عنوان عذاب کبیر مطرح شده است آیهٴ 19 سورهٴ مبارکهٴ فرقان این است ﴿فقد کذّبوکم بما تقولون فما تستطیعون صرفاً ولانصراً ومن یظلم منکم نذقه عذابًا کبیرًا» این عذاب کبیر باعث میشود که قیامت روز کبیر خواهد بود یعنی این مظروف است که آن ظرف را کبیر میکند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ احزاب هم لعن کبیر دامن گیر این گروه میشود آیهٴ 68 سورهٴ احزاب این است ﴿ربّنا ٰاتهم ضعفین من العذاب و العنهم لعناً کبیرًا﴾ این لعن کبیر که مظروف است باعث کبیر شدن ظرف است آن عذاب کبیر که مظروف است باعث کبیر شدن آن ظرف است وگرنه خود آن روز ذاتاً به کِبَر و امثال کبر متصف نخواهد شد.
مطلبی که آن بیان سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) را تایید میکند این است که سوال: جواب: طویل است دیگر، کبیر بودن نه طویل، کبیر بودن یک حساب دارد، آن هم طولانی بودن برای همه طولانی نیست در آیهای که دارد که از قیامتی بپرهیزید که خمسین الف روزِ شما است از روزی بپرهیزید که پنجاه هزار سال است آنجا در منزل زید بن ارقم از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) سؤال شده است که ما أطول هذا الیوم؟ این در تفسیر شریف نورالثقلین و سایر تفسیرهای روایی ذیل این آیه هست از حضرت سؤال کردند که چه روز طولانی است این روز پنجاه هزار سال؟ فرمود «والذى نفس محمد بیده» قسم به ذات کسی که جانم در دست او است این روز پنجاه هزار سال برای مومن به اندازهٴ صلات مکتوبه است. یک نماز واجب حالا نماز ظهر که چهار رکعت است چقدر وقت میخواهد حد اکثر ده دقیقه. فرمود این روز برای مومن بیش از این اندازه نیست برای اینکه او فاصلهها را قبلاً در دنیا طی کرده. دیگران که باید حساب پس بدهند مشکلی دارند اهل سیر و حرکت و سلوک نبودند همینطور رکود داشتند ﴿اِثّاقلتم إلی الأرض﴾ بودند اینها میمانند بنابراین این هم روز پنجاه هزار سال است هم روز ده دقیقه یک چنین روزی است بالآخره. خب
آنچه که بیان سیدنا الاستاد را تأمین میکند این است که دنیا اگر این صبغهٴ تکاثریاش بماند نه کوثریاش این به کافران هم میرسد در سورهٴ مبارکهٴ زخرف آیهٴ 33 به این صورت آمده است فرمود ﴿و لولا أن یکون الناس أمة واحدة لجعلنا لمن یکفر بالرحمن لبیوتهم سقُفا من فضّة و معارج علیها یظهرون ٭ و لبیوتهم أبواباً و سرراً علیها یتکئون ٭ و زخرفًا و إن کل ذلک لما متاع الحیات الدنیا و الاٰخرة عند ربّک للمتّقین ٭ و من یعش عن ذکر الرحٰمن نقیض له شیطاناً فهو له قرین﴾ فرمود یک خوف اخلاقی و دینی هست که مبادا خیلیها به سمت کفر بروند و اگر این خوف نبود آنهایی که کافر بودند ما آنقدر وضع مالی شان را اضافه میکردیم به آنها زیاد مال میدادیم که اینها بتوانند به جای تیر آهن تیر نقرهای به سقفشان بزنند سقفی از فضه داشته باشند سقف فضّهای، نقرهای و نردبانهای سیم و زر داشته باشند ولی این هراس هست که هر کس که کافر بود ما اینقدر تمکن مادی بدهیم دیگران به این سمت گرایش پیدا کنند پس معلوم میشود که اینگونه از داشتنها متاع حسن نیست اینها جز بازیگری چیزی دیگر نیست و جز ضنک چیزی دیگر نخواهد بود. اعاذنا الله من شرور أنفسنا وسیئات اعمالنا.
و الحمد لله رب العالمین
- انذار و تبشیر
- در انذار فقط گناه شرط است و موجب عقوبت است اما در تبشیر ایمان و عمل صالح لازم است
- متاع نیکو در دنیا
- تقوا
- دنیای بازیجه
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الر کتاب أحکمت آیاته ثمّ فصّلت من لدن حکیم خبیر ٭ ألا تعبدوا إلاّ الله إنّنی لکم منه نذیر و بشیر ٭ و أن استغفروا ربکم ثم توبوا إلیه یمتعکم متاعاً حسنا إلی أجل مسمّی و یؤت کل ذی فضل فضله و إن تولّوا فإنی أخاف علیکم عذاب یوم کبیر ٭ إلی الله مرجعکم و هو علی کل شیءٍ قدیر.
مطالب مانده در این چند آیه عبارت از این است که اسمای حسنایی که خدای سبحان در پایان هر آیه بازگو میفرماید این چندین نکته را به همراه دارد یکی استدلال به مضمون آیه است که قبلاً گذشت یکی دعوت به تخلق به این اسما است برای اینکه اصلاً انسان را برای اینکه عالم به اسمای الهی بشود خلق کرده است وجود مبارک حضرت آدم را به عنوان ﴿و علم آدم الأسماء﴾ آفریده است و اگر به ما گفتند «تخلّقوا بأخلاق الله» اخلاق الهی همان اسمای حسنای اوست که در آیات آمده پس ما را هم به حکیم خبیر شدن دعوت کردهاند یعنی بکوشید حکیم بشوید بکوشید خبیر بشوید و راهش هم همین است پس هم آموزهٴ علمی دارد که حد وسط برهان مسئله است هم آموزهٴ اخلاقی دارد که ما را به حکیم و خبیر شدن دعوت میکند و راهش هم توحید است و عمل صالح که ﴿ألاّ تعبدوا إلاّ الله﴾ خطرش را هم بازگو میفرماید که ﴿إنّنی لکم منه نذیر و بشیر﴾ من از طرف خودم انذار و تبشیری ندارم پیام او را به شما میرسانم آن حکیم خبیر هشدار میدهد شما را از تخلّف هراسناک میکند و نسبت به تعبد امیدوار میکند مطلب مهمی که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در المیزان هر جا فراغتی پیدا کردند و قلم فرسایی کردند انصافاً حرف کاملی ارائه کردند همین مسئلهٴ ﴿یمتّعکم متاعاً حسناً﴾ است این قسمت المیزان را حتماً ملاحظه بفرمایید که سعادت طرد جامعه در چیست؟ تمدن در چیست؟ زندگی سعادتمندانه در چیست؟ کجا جامعه متمدن است؟ کجا جامعه متمدن نیست؟ اصلاً میشود دنیا متاع حسن باشد یا لهو و لعب است، لهو و لعب با حسن و زیبایی و هنر سازگار نیست چگونه ذات اقدس اله ما را به متاع حسن تشویق کرده است این را حتماً ملاحظه کنید البته عصارهٴ آن اینجا مطرح خواهد شد.
مطلب دیگر آن است که در قرآن کریم هرجا سخن از انذار است یک چیز شرط است، هر جا سخن از تبشیر است دو چیز شرط است در انذار که خدای سبحان به وسیله انبیا (علیهم السلام) بشر را از کیفر تلخ میترساند تنها شرطش گناه است خواه گناهکار مسلمان باشد خواه کافر، گناه باعث عذاب است اما تبشیر دو چیز شرط دارد یکی ایمان، یکی عمل صالح، یادمان نیست که در یک جایی خدای سبحان بفرماید هر کس کار خوب بکند بهشت میرود این اصلاً در قرآن نیست سخن این است ﴿آمنوا و عملوا الصالحات﴾ ، ﴿آمن وعمل صالحاً﴾ ، ﴿إلاّ من آمن و عمل صالحاً﴾ در تبشیر حتماً این دوچیز شرط است یکی ایمان، یکی عمل صالح، آنکه مومن نباشد معاذ الله یا ایمان آورده باشد ولی کار خیر نکرده باشد فقط از نظر عقیده موحد و مؤمن باشد او هم بهرهای نمیبرد عذابش را میکشد البته مخلد نیست ولی بالاخره آن عذابها قابل تحمل نیست. بنابراین در طرف انذار یک امر شرط است و آن معصیت است معصیت از هر که صادر بشود عقوبت دارد و اما ورود در بهشت مشروط به ایمان و عمل صالح است و اگر احیاناً در آیهای عمل صالح ذکر نشد از آن آیه منظور از ایمان در آن آیه مجموعهٴ اعتقاد قلبی و اقرار زبانی و عمل ارکان خواهد بود فرمود ﴿وأن استغفروا ربکم ثمّ توبوا إلیه﴾ استغفار کنید وقتی که از عبادت غیر خدا پرهیز کردید از گرایش به غیر خدا پرهیز کردید و استتغفار کردید به طرف خدا توبه میکنید ایشان میفرماید منظور از توبهٴ إلی الله همان ایمان است نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکه غافر بیان شده، سوره غافر که احیاناً سورهٴ مومن هم نامیده میشود آیهٴ هفتش این است، آیهٴ هفت سورهٴ غافر این است ﴿الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یؤمنون به و یستغفرون للذین آمنوا ربّنا وسعت کل شیءٍ رحمه وعلماً فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک﴾ عرض میکنند خدایا آنهایی که از کفر و شرک و کجراهه توبه کردند یک، ﴿و اتبعوا سبیلک﴾ یعنی ایمان آورند و برابر ایمان عمل صالح انجام دادند دو، که این اِتّباع بعد از آن توبه ناظر به این است که اول از شرک و انحراف توبه میکنند بعد ایمان میآورند اینجا هم همینطور است ﴿أن استغفروا ربّکم﴾ از انحرافاتی که قبلاً دامنگیرتان بود ﴿ثم توبوا إلیه﴾ یعنی ایمان بیاورید آنهایی که نظیر خواجه عبد الله انصاری و امثال اینها مشرب دیگر دارند میگویند به اینکه منظور از استغفار و توبه که توبه بعد از استغفار ذکر شده است این است که اول استغفار کنید بعد از این استغفارتان توبه کنید یک عابد استغفار میکند اگر لغزشی دارد از ذات اقدس اله طلب بخشایش میکند یک عارف که فوق عابد است میگوید نکند که این استغفار کردن را من از خودم بدانم بگویم من آنم که به نعمت استغفار رسیدم خودم توبه کردم، خودم مستغفر شدم از خدا طلب مغفرت کردم از این استغفار توبه میکند میگوید نکند که این را من به نام خودم ثبت کرده باشم و از خودم بدانم اینکه گفتند:
عابدان از گناه توبه کنند ٭٭٭ عارفان از عبادت استغفار یعنی نکند که ما این عبادت را به حساب خودمان بیاوریم بگوییم خودمان آن توفیق را داشتیم خودمان آن قدرت و استقلال را داشتیم که مثلاً استغفار کنیم یا ایمان بیارویم یا عبادت کنیم. افراد دیگر، سایر مفسرین که بالآخره به روال عادی تفسیر میکنند میگویند این ﴿ثمّ﴾ ناظر به آن است که استغفار کردن مطلوب اولی است ولی در عمل، در تحقق خارجی بعداً پدید میآید اول انسان از ذات اقدس اله طلب بخشایش میکند این مطلوب او است که با سین استفعال به کار رفته پس مطلوب اولی طلب مغفرت است مغفرت خداست خب این تحصیل مغفرت راهش چیست؟ خب راهش توبه است این ﴿ثمّ توبوا﴾ در مقام عمل توبه مقدم است و مغفرت بعد از توبه پدید میآید اما مطلوب اولی همان مغفرت است این است که میگویند آن هدف یا غایت یا علّت غایی در اندیشه اول است و در عمل آخر، اینجا هم از همان قبیل است که مغفرت مطلوب همه است این مطلوب اساسی است راهش توبه است چون آن مغفرت مهم است و مقدم است آن را اول ذکر کردند و توبه که مقدّمه است نه مقدم و ابزار کار است آن را بعد ذکر کردند این روالی است که غالب مفسرین متوسط نویس معنا کردهاند آن حرفی است که آن بزرگواران نقل کردهاند، سیدنا الاستاد فرمود منظور از توبه ایمان است خواستند با آیهٴ هفت سورهٴ مبارکهٴ غافر هماهنگ کنند این حرف خوبی است لکن آن آیه با این آیهٴ محل بحث خیلی هماهنگ نیست از نظر تعبیر. آن آیه این است که اوّلاً فرشتگان الهی که بار عرش به دوش آنها است اینها به فکر فرشیان هم هستند اینطور نیست که آنها فقط به عبادت خودشان سرگرم باشند آنهایی که حاملان عرش هستند مشکل فرشیها را هم با خدا در میان میگذارند ﴿الذین یحملون العرش و من حوله﴾ اینها ﴿یسبحون بحمد ربهم و یؤمنون به﴾ و به فکر فرشیها هم هستند ﴿و یستغفرون للذین ٰامنوا﴾ میگویند ﴿ربّنا وسعت کل شیءٍ رحمة وعلماً فاغفر للّذین تابوا و اتبعوا سبیلک﴾ این ﴿واتبعوا﴾ یعنی ایمان این قابل پذیرش است آن توبه هم توبهٴ از شرک است این که درست است یک اتباع عملی است که بعد از توبه ذکر شده اما آیهٴ محل بحث یک استغفار است که بعدش توبه ذکر شده اگر آیهٴ محل بحث اول توبه بود بعد اتّباع نظیر آیهٴ هفت سورهٴ غافر میشد ولی آیهٴ محل بحث اول استغفار است بعد توبه، بنابراین خیلی با آیهٴ هفت سورهٴ مبارکه غافر هماهنگ نیست تا از سنخ الآیات یفسر بعضه بعضاً باشد. اما مطلب مهم این است که فرمود اگر شما موحّد بودید و از کجراهه توبه کردید و ایمان و عمل صالح داشتید ذات اقدس اله به شما بهرهٴ خوب میدهد متاع حسن میدهد منظور از این متاع حسن هم دنیا است، در دنیا است برای اینکه فرمود ﴿إلی أجل مسمّی﴾ آخرت که ﴿عطاء غیرمحذوذ﴾ جزّ یعنی قطع فرمود آنجا قطعی در کار نیست و خلود است کسی که وارد بهشت شد از عطای بهشتی برخوردار است هرگز عطاهای بهشتی منقطع الآخر نیست پس به قرینهٴ ﴿إلی أجل مسمّی﴾ این دنیا است این یک مطلب.
سؤال: جواب: خب نه، چون تأسیس مقدم بر تأکید است آن هم با ﴿ثمّ﴾ ذکر کرده است معلوم میشود ترتیب است ما باید طوری معنا بکنیم که توبه غیر از استغفار باشد یک، و ترتیب هم محفوظ بماند دو. خب مشکل اساسی این است که دنیا بازیچه است ﴿إنّما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الأموال و الأولاد﴾ این مراحل پنج گانهای که در سورهٴ مبارکهٴ حدید برای دنیا ذکر کردند این شناسنامه دنیا است.
مطلب دوم این است که بازیچه دیگر زیبایی ندارد که هرچه هست قبیح است بالاخره بازی زیبا ما نداریم بازی در برابر حکمت است و با سفاهت همراه است چیزی را که قرآن بازی میداند یک وقت است انسان ورزش میکند برای سلامت نظیر اینکه غذا میخورد برای سلامت میتواند «قوّ علی خدمتک جوارحی» باشد که صبغه عبادی پیدا کند نه بازیگر باشد بازیچه داشته باشد اگر دنیا بازیچه است در بازیچه در بازار بازیچه متاع حسن معنا ندارد معلوم میشود که یک چیز دیگری در این حیات دنیا مطرح است که آن دیگر بازیچه نیست معلوم میشود دو گروه در این صحنه زندگی میکنند یک عدّه بازی میکنند اهل بازیگری هستند یک عدّه اهل حکمت هستند الآن شما فرض کنید پدری است حکیم، فقیه و خردمند چندتا کودک هم دارد برای اینها اسباب بازی تهیه میکند وقتی منزل میرود برای اینها با دستی که اسباببازی ؟؟؟ میکند با آن دست بازی میگیرد این کودکان خوشحال میشوند بازی میکنند پدر نه اهل بازی است نه بازی میکند ونه بازیگری پدر حکیم است کودکان را به بازیگرفتن حکمت است پدر در همین فضا مشغول مطالعات علمی است اما کودکان را به بازی میگیرد بازی گرفتن کودکان حکمت است آنها اهل بازی هستند نه این پدر. در دنیا یک عدّه به منزلهٴ پدران جامعه هستند که یک عدّه را سرگرم میکنند به مقدار لازم غذا و مواد غذایی و بازی در اختیار اینها قرار میدهند بعد اینها را راهنمایی میکنند که چه درس بخوانند، چه راهی طی بکنند و مانند آن. پس در این خانه یک عدّه مشغول بازی هستند یک عدّه مشغول حکمت و فقه. دنیا هم که یک خانهٴ بزرگی است اینچنین است یک عدّه مشغول بازی هستند ﴿إنّما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر﴾ یک عدّه در عین حال که در این میدان بازی به سر میبرند مشغول حکمت و خرد ورزی و امثال ذلک هستند اینها متاع حسن دارند از نظر علمی اگر کسی به حکمت و فقه رسید متاع حسن دارد از نظر عملی به عفو و ایثار و نثار و عدل رسید متاع حسن دارد آن زندگی چه برای فرد چه برای حکومت جامعه که با علم و عدل همراه باشد میشود متاع حسن و اگر علم و عدل نباشد آن دیگر متاع حسن نیست میشود بازیگری. در سورهٴ مبارکهٴ طه فرمود بالآخره ما که میگوییم متاع حسن یا طیّب و طاهر و امثال ذلک تعبیر میکنیم این نیست که اگر کسی به یاد ما نبود ما او را فقیر میکنیم و منظور از معیشت ضنک و مانند آن تنها فقر است اینچنین نیست بلکه او را به حال خود رها میکنیم آیهٴ 124 که معروف است در سورهٴ طه فرمود ﴿و من أعرض عن ذکری فإنّ له معیشةً ضنکاً﴾ او در فشار است انسانی که جایی باشد در فشار نتواند نفس بکشد، نتواند پایش را دراز کند این معیشت حسن نیست این زندگی خوب و گوارا و زیبا نیست فرمود کسی که از یاد خدا و نام خدا اعراض بکند این در یک تنگنا به سر میبرد از هر طرفی میبیند فشار میبیند و هر طرف رو بیاورد میبیند بسته است با اینکه همه چیز دارد نه خوابیدن او درست است نه غذا خوردن او درست است نه در حال عادی فکر آرامی دارد این در فشار است بالاخره این بین دوتا فشار گیر است یکی فشار دارد برای تحصیل مفقود، یکی فشار دارد برای حفظ موجود. تمام تلاش و کوشش یک چنین سرمایه داری که گرفتار تکاثر است این است که اینهایی را که جمع کرده چهجور حفظ بکند آنهایی را که ندارد چهجور فراهم بکند روی اینها بگذارد. این بین دوتا فشار همیشه گیر است هم طلب المفقود هم حفظ الموجود چون باید اینها را حفظ بکند او چیزی را تهیه نکرده است که او را حفظ بکند که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود فرق علم و مال این است که مال را تو باید حفظ بکنی علم تو را حفظ میکند. خب او چیزی تهیه نکرده که او را حفظ بکند خودش باید حفظش بکند پس یک دیواره این فشار طلب المفقود است دیوارهٴ دیگر حفظ الموجود است این دو دیواره فشار میدهد این معیشت ضنک و تنگ دارد همین هم در حال مرگ و در قبر ظهور میکند به عنوان فشار قبر. این میبیند این دیوارههای لَحَد جفت شده این در وسط پرس شده بیچاره این میبیند لحد را میبیند واقعاً لحدهم جمع میشود و او را پرس میکند و او را فشار میدهد البته دیگری اگر آنجا شب بخوابد نمیبیند ولی او میبیند همین لحدها روی هم جمع شده و جفت شده و فشار میدهد. این همان ضغطه قبر است و ضنک قبر و فشار قبر از همین فشارهای طلب المفقود و حفظ الموجود برمیآید. این خطر اعراض از یاد خدا است. پس این شخص با داشتن همه امور متکاثر چون در گرفتاری تکاثر به سر میبرد متاع حسن ندارد یا جامعههایی که گرفتار ظلماند و استعمارند استعبادند، استعمارند استثمارند اینها در ضنک هستند، در فشار هستند اینها متاع حسن ندارند تمام تلاش و کوششان این است که فلان کشور را از پا در بیاورند فلان دولت را از پا در بیاورند فلان ملت را زیر پا له کنند و آنچه را که دارند حفظ بکنند آنچه را که ندارند فراهم بکنند این در این فشارها هست هیچ آرامشی ندارد در قبال این معیشت ضنک سورهٴ مبارکهٴ طلاق فرمود به اینکه هر کس اهل تقوا و پرهیز بود هرگز در کار نمیماند ﴿من یتق الهس یجعل له مخرجاً ٭ و یرزقه من حیث لا یحتسب﴾ یک انسان پرهیزکار در یک فصحتی به سر میبرد یک میدان بازی زندگی میکند این نمیماند در کار، هرگز نمیماند. چون این مطمئن است آن کسی که همه چیز در اختیار او است همه چیز را هم میداند وعده هم داده است، خلف وعده هم نمیکند قسم هم یاد کرد و آن خدا است که همه چیز به دست او است او رازق سماوات و الارض است، قادر مطلق است، رحیم مطلق است، عادل مطلق است، وعده هم داده گفته هزینهتان چون به عهدهٴ من است قسم هم یاد کرده فرمود ﴿وفی السماء رزقکم و ما توعدون ٭ … إنّه لحق مثل ما أنّکم تفلقون﴾ آن وقت جای نگرانی نیست. تمام مشکل میبینید بعضیها ضجّه میزنند حالا یا در نماز شب یا غیر نماز شب این ضجّهٴ ضجّهٴ خجالت است برای اینکه خب ما یک چنین خدایی را قبول کردیم به عنوان خدایی خودمان را به عنوان بنده او قبول کردیم او هم ما را انشاء الله به عنوان بندگی قبول کرده. این دلیلی ندارد ما نگران باشیم برای اینکه همه کار به دست او است. اولین بار سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی این روایت را فرموده است بعد ما این روایت را در همان جلد هشت کافی برخورد کردیم که ائمه (علیهم السلام) به شاگردانشان این راهنمایی را میکردند میفرمودند به اینکه یکی از ائمه به یکی از شاگردانش فرمود به اینکه اگر من عهده دار باشم که بگویم شما کارتان را انجام بدهید حالا اگر اهل درس هستید درستان را بخوانید اگر اهل کار آزاد هستید کارتان را بکنید هزینه شما به عهده من آیا شما آرام میشوید یا نه؟ عرض کرد بله یا ابن رسول الله وقتی امام معصوم عهدهدار هزینهٴ ما شد خب ما چه اضطرابی داریم فرمود ما که هر چه داریم از خدا است همین وعده را خدا به شما داده پس چرا شما ناآرامید؟ همین وعده را داده دیگر ما هم اگر داریم از ناحیهٴ اوست و خدای سبحان بعد از اینکه فرمود در همین سورهٴ مبارکهٴ هود ﴿ما من دابّةٍ إلاّ هو ٰاخذ بناصیتها﴾ یا ﴿ما من دابّةٍ فی الارض إلاّ علی الله رزقها﴾ فرمود روزی شما پیش من است، به عهده من است این یک، و من نقد دارم نه اینکه بعداً بخواهم تهیه کنم روزیتان نقد است که آن مخزن است کلیدش هم به دست من است و من سوگند یاد میکنم که به عهدم وفا میکنم ﴿و فی السماء رزقکم و ما توعدون ٭ … أنه لحق مثل ما أنکم تتلقون﴾ اینکه میبینید بعضیها شیون میکشند این شیون شیون اندعا است که ما چرا بیراهه میرویم یا هر گاهی که بیراهه میرویم اصلاً.
بنابراین فرمود ﴿من یتق الله یجعل له مخرجاً﴾ حالا اگر یک کسی همه چیز داشته باشد بعد بگوید آقا شهریه شما به عهدهٴ من آدم احساس راحتی میکند این میشود متاع حسن. همین معنا را که ذات اقدس اله تعهد کرده است آدم اگر مطمئن شود ﴿ألا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ میشود متاع حسن. آرام زندگی میکند، آرام غذا میخورد، آرام میخوابد آرام عبادت میکند اضطرابی ندارد چون اضطرابی ندارد هرگز به این فکر نیست که معاذ الله کارش را توجیه بکند دنبال چهار تا کار خلاف برود یا اگر کسی دارد او حسادت بورزد این آشوب و آشفتگی که در دل برخیها هست این همان معیشت ضنک است و این آرامشی که در دلهای مومنان موحد پیدا میشود این متاع حسن است. وگرنه دنیا چه متاع حَسَنی دارد اگر، شما ببینید یک وقتی هم در همین محفل اشاره شد که بهترین و پاکترین و حلالترین و شیواترین و شیرینترین غذاهای عالم مال همین گرگ و گراز است. شما آن ماهی غزل آلایی را که در منطقه های سرد و خنک و آب سیبری زلال گیر میآید آیا آن ماهیها اینجا گیر کسی میآید یا آن تیهو غزالی که گیر گرگها میآید مگر اینجا گیرش میآید آنچه که شهر و روستا گیر میآید همین گوسفندهای پرواری پرچربی زیانبار است وگرنه گوشت غزال که گیر کسی نمیآید اینهایی که گیر گرگها میآید گیر گرازها میآید برای اینها که نباید در جهنم برویم آنها خوش خوراکتر از همهٴ انسانها هستند آن هوای تمیز و طیبی که آنها استنشاق میکنند که گیر کسی نمیآید خب پس این متاع حسن نیست اما وقتی انسان احساس آرامش میکند بَدِ کسی را نمیخواهد اگر میبیند یکی از دوستانش ترقی کرده خدا را شکر میکند که بالاخره این دوست من است ترقّی کرده چهار تا خدمات اسلامی میدهد خدا به ما هم میدهد این میشود متاع حسن. فرمود اگر بخواهید به شما خوش بگذرد راه توحید را طی کنید ببینید کار به دست کیست؟ وگرنه اگر کسی خدای ناکرده از نام خدا و یاد خدا غفلت کرده گرفتار عیش ضنک میشود این دوتا آیه در قبال هم هستند یعنی این دوتا جریان یکی ﴿ومن أعرض عن ذکری فإن له معیشةً ضنکا﴾ حالا ﴿ونحشره یوم القیامة أعمی﴾ که خسران دیگری است ولی در دنیا بالآخره در فشار است از آن طرف جریان دیگر ﴿من یتق الله یجعل له مخرجاً ٭ و یرزقه من حیث لایحتسب﴾ این در فضای باز به سر میبرد و هیچ جا نمیماند وقتی نمیماند میشود متاع حسن وگرنه زیبایی و هنر در تکاثر نیست هیچ کس از داشتن لذت نمیبرد تنها جایی که حُسن و هنر و زیبایی از آن نشات میگیرد کوثر توحید است نه تکاثر ثروت فرمود ﴿یمتعکم متاعاً حسناً﴾ و این برای فرد جامعه اسلامی، جامعه بخواهد اینچنین باشد همینطور است فرد بخواهد همینطور است مشابه آیهای که محل بحث است در سورهٴ مبارکهٴ نحل فرمود آنجا هم یک بیان لطیفی سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارد در سورهٴ نحل آیهٴ 97 فرمود ﴿من عمل صالحاً من ذکر أو أنثی و هو مؤمن﴾ که این هر دو قید را ذکر فرمود ﴿فلنحیینّه حیاتاً طیّبةً﴾ آن روایت نورانی که از وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در ذیل این آیه هست فرمود حیات طیبه قناعت است خب مگر انسان چقدر زنده است و چقدر خزینه دار میراث خوار بعدی باید باشد فرمود ما به او حیات طیّب میدهیم حیات طیب وجود مبارک حضرت امیر فرمود، قناعت است لطیفهای که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) در ذیل آن بیان کردند این است که حیات طیب که دنیا نیست برای اینکه لهو و لعب، بازیچه که حیات طیب نمیشود که، نشانهاش این است که نفرمود ما دنیای او را طیّب میکنیم فرمود به او حیات طیب میدهیم یعنی یک چیز نوساختهای است. نفرمود دنیای او را طیب میکنیم دنیا اگر بازیچه است بازیچه طیب نمیشود بازیچه، بازیچه است ما به او حیات طیب میدهیم او در دنیا زندگی میکند اما قانعانه زندگی میکند میشود حیات طیب. نه اینکه دنیای او را طیب میکنیم خانه خوب به او میدهیم فرش خوب به او میدهیم نه این طور نیست هر چه دارد قانع و راضی است و آن رضا حیات طیب است و متاع حسن. ما گرفتار روحیم نه بدن این بدن را آن روح تأمین میکند نه به عکس و اگر او گرفتار لهو و لعب باشد این بدن بیچاره هم آسیب میبیند. پس بنابراین ﴿یمتعکم متاعاً حسناً﴾ نخواهد بود این نسبت به فردی اینطور است نسبت به جمعی هم در دو جریان که شاید بحثهای پارسال هم یک مقداری به همین قسمت نظر داشت قرآن کریم به هر دو جریان عنایت دارد که برابر این هر دو جریان دوتا اصل در قانون اساسی ما مطرح است یکی اینکه هیچ فردی بر فرد دیگر مزیّتی ندارد البته آن رجحان نزد خدا سر جایش محفوظ است یکی اینکه هیچ ملتی بر ملتی، قومی بر قومی، قبیلهای بر قبیلهای مزیت ندارد این دو مطلب است نه یک مطلب. در دو بخش قرآن است نه در یک بخش. لذا در قانون اساسی در دو اصل جدا آمده و اینکه هیچ فرقی بین فردی نسبت به فرد دیگر نیست یکی اینکه هیچ فرقی بین قومی نسبت به قوم دیگر نیست که ﴿یا أیها الناس إنّا خلقنا کم من ذکر و اُنثی و جعلناکم شعوبًا و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عند الله أتقاکم﴾ قبیلهای بر قبیلهای، قومی بر قومی هیچ مزیتی ندارند آن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ آل عمران و مانند آن که ﴿إنّی لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثی﴾ و هو مومن چه زن، چه مرد این فرد نسبت به فرد است مسئلهٴ ﴿إنّ اکرمکم عند الله أتقیکم﴾ که باعث تفاخر دنیایی نیست، آن یک فضیلت معنوی است که انسانی عند الله اکرم است متواضعتر است جامعه اگر با این اصول قرآنی همراه باشد متاع او متاع حسن است زندگی او زندگی حسن است تمتّع حسن دارد حیات او حیات طیب است ﴿یمتعکم متاعاً حسناً﴾ البته ﴿إلی أجل مسمّی﴾ بالآخره هم زندگی عادلانه محدود است هم زندگی ظالمانه محدود است آنی که نامحدود است مسئلهٴ قیامت است ﴿و یوت کل ذی فضل فضله و إنّ تولّوا﴾ یعنی إن تتولوا ﴿فإنّی أخاف علیکم عذاب یوم کبیر﴾ از نظر لفظی و ادبی این ﴿کبیر﴾ صفت ﴿یوم﴾ است که یوم کبیر است لکن کبر یوم و بزرگی یوم به وسیله بزرگی آن مظروف است چون عذاب آن روز بزرگ است لذا، زیاد است و مهم است لذا این روز به عنوان روز کبیر آمده. در سورهٴ مبارکهٴ فرقان عذاب آن روز به عنوان عذاب کبیر مطرح شده است آیهٴ 19 سورهٴ مبارکهٴ فرقان این است ﴿فقد کذّبوکم بما تقولون فما تستطیعون صرفاً ولانصراً ومن یظلم منکم نذقه عذابًا کبیرًا» این عذاب کبیر باعث میشود که قیامت روز کبیر خواهد بود یعنی این مظروف است که آن ظرف را کبیر میکند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ احزاب هم لعن کبیر دامن گیر این گروه میشود آیهٴ 68 سورهٴ احزاب این است ﴿ربّنا ٰاتهم ضعفین من العذاب و العنهم لعناً کبیرًا﴾ این لعن کبیر که مظروف است باعث کبیر شدن ظرف است آن عذاب کبیر که مظروف است باعث کبیر شدن آن ظرف است وگرنه خود آن روز ذاتاً به کِبَر و امثال کبر متصف نخواهد شد.
مطلبی که آن بیان سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) را تایید میکند این است که سوال: جواب: طویل است دیگر، کبیر بودن نه طویل، کبیر بودن یک حساب دارد، آن هم طولانی بودن برای همه طولانی نیست در آیهای که دارد که از قیامتی بپرهیزید که خمسین الف روزِ شما است از روزی بپرهیزید که پنجاه هزار سال است آنجا در منزل زید بن ارقم از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) سؤال شده است که ما أطول هذا الیوم؟ این در تفسیر شریف نورالثقلین و سایر تفسیرهای روایی ذیل این آیه هست از حضرت سؤال کردند که چه روز طولانی است این روز پنجاه هزار سال؟ فرمود «والذى نفس محمد بیده» قسم به ذات کسی که جانم در دست او است این روز پنجاه هزار سال برای مومن به اندازهٴ صلات مکتوبه است. یک نماز واجب حالا نماز ظهر که چهار رکعت است چقدر وقت میخواهد حد اکثر ده دقیقه. فرمود این روز برای مومن بیش از این اندازه نیست برای اینکه او فاصلهها را قبلاً در دنیا طی کرده. دیگران که باید حساب پس بدهند مشکلی دارند اهل سیر و حرکت و سلوک نبودند همینطور رکود داشتند ﴿اِثّاقلتم إلی الأرض﴾ بودند اینها میمانند بنابراین این هم روز پنجاه هزار سال است هم روز ده دقیقه یک چنین روزی است بالآخره. خب
آنچه که بیان سیدنا الاستاد را تأمین میکند این است که دنیا اگر این صبغهٴ تکاثریاش بماند نه کوثریاش این به کافران هم میرسد در سورهٴ مبارکهٴ زخرف آیهٴ 33 به این صورت آمده است فرمود ﴿و لولا أن یکون الناس أمة واحدة لجعلنا لمن یکفر بالرحمن لبیوتهم سقُفا من فضّة و معارج علیها یظهرون ٭ و لبیوتهم أبواباً و سرراً علیها یتکئون ٭ و زخرفًا و إن کل ذلک لما متاع الحیات الدنیا و الاٰخرة عند ربّک للمتّقین ٭ و من یعش عن ذکر الرحٰمن نقیض له شیطاناً فهو له قرین﴾ فرمود یک خوف اخلاقی و دینی هست که مبادا خیلیها به سمت کفر بروند و اگر این خوف نبود آنهایی که کافر بودند ما آنقدر وضع مالی شان را اضافه میکردیم به آنها زیاد مال میدادیم که اینها بتوانند به جای تیر آهن تیر نقرهای به سقفشان بزنند سقفی از فضه داشته باشند سقف فضّهای، نقرهای و نردبانهای سیم و زر داشته باشند ولی این هراس هست که هر کس که کافر بود ما اینقدر تمکن مادی بدهیم دیگران به این سمت گرایش پیدا کنند پس معلوم میشود که اینگونه از داشتنها متاع حسن نیست اینها جز بازیگری چیزی دیگر نیست و جز ضنک چیزی دیگر نخواهد بود. اعاذنا الله من شرور أنفسنا وسیئات اعمالنا.
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است