- 97
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 173 تا 175 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 173 تا 175 سوره آلعمران"
تعقیب کفار توسط جانبازان احد و کفایت پروردگار برای آنها
قرآن موجب ازدیاد کفر کافران و حکمت آن
کفایت پروردگار موجب عدم خوف مؤمنین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ ﴿173﴾ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُؤءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ ﴿174﴾ إِنَّمَا ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ ﴿175﴾
تعقیب کفّار توسط جانبازان احد و کفایت پروردگار برای آنها
در تتمهٔ جریان احد وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عازم حرکت برای تعقیب مشرکین شد، گروهی نقل کردند که برخی از منافقین، به مؤمنین گفتند شما نزدیک خانهتان با آنها درگیر شدید با یک جمعیت بیشتری، آنها بر شما پیروز شدند، هفتاد نفر شما را کُشتند و بعضیها را هم مثله کردند و مانند آن. الآن شما با گروهی کم زخمخورده، شکستخورده از مدینه حرکت کنید، راه طولانی را طی کنید با آنها درگیر بشوید هیچکدام شما زنده برنمیگردید، این نیرنگی بود که ظاهر فریبایی داشت یعنی به حسب ظاهر، در دلها اثر میکرد. مضافاً به اینکه یک گروه شکستخوردهٴ زخمخورده، جانبازانشان فقط بخواهند حرکت کنند معلوم است که شکست میخورند، عوامل شکست ظاهری فراهم است، آن توطئه در چنین زمینه مؤثّر است و کارساز.
در این مقطع، این گروه کسانی بودند که در همان جریان اُحد یا تا آخرین لحظه ماندند یا اگر فرار کردند بر اثر لغزشهای آنها بعد توبه کردند و مشمول عفو الهی شدند که خدا فرمود: ﴿بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ﴾ این گروه که یا اصلاً فرار نکردند یا اگر فرار کردند بعد توبه کردند و مشمول عفو الهی شدند، اینها در برابر حرف پیامبر و دستور آن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اطاعت کردند، برای حرکت آماده شدند که ﴿اسْتَجَابُوا لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ﴾ وقتی ﴿اسْتَجَابُوا لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ﴾ در مقابل این توطئه منافقین یا نعیمبنمسعوداشجعی یا دیگران که جاسوسان و مشرکین بودند ، در قبال آن توطئه قرار گرفتند. حرفی از طرف مشرکین به اینها ابلاغ شد که ظاهر قابل قبولی داشت و جواب هم نداشت. اینها در این مقطع، براساس همان ﴿کَمْ مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ براساس همان اعتماد به ذات اقدس الهی و احساس خطر، این توطئه در اینها اثر نکرد ﴿فَزَادَهُمْ إِیمَاناً﴾، بلکه آن ایمانشان که در حال عادی متوسط بود، در حال احساس خطر شکوفا شد و منطقشان هم این بود که ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾. با این ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ حرکت کردند، به جِدّ گفتند ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ و خدا هم کافی بود.
در جریان اُحد نگفتند ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ یا به فکر جمع غنایم بودند یا به این فکر بودند که توطئهای که منافقین کردند گفتند رهبر شما را شهید کردند اینها هراسناک شدند، صحنه را ترک کردند و مانند آن. اگر در جنگ احد هم گفته بودند ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ تا آخر گفته بودند پیروز میشدند. الآن ما دیدیم بعد از جنگ اُحد همین مجروحین و مصدومین حرکت کردند و ذات اقدس الهی میفرماید اینها پیروزمندانه برگشتند ﴿فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُؤءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ﴾ با چهار فضیلت، اینها برگشتند: نعمت خدا، فضل خدا، صیانت از آسیب، تحصیل رضای خدا با اینها برگشتند. معلوم میشود که مهمترین عامل پیروزی، همان ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ گفتن و معتقد بودن است و بدترین عامل شکست، همان اعتماد به نفس است و صرفنظر از قدرت خدا، وقتی به علل و عوامل صوری و ظاهری انسان بیندیشد ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ نخواهد گفت، قهراً آسیب میبیند، این یک مطلب.
استعمال کلمه ﴿النَّاسُ﴾ بر دو گروه خوب و بد در قرآن
مطلب دیگر آن است که این کلمهٴ ﴿النَّاسُ﴾ گاهی بر شخص معیّن اطلاق میشود، برای اینکه جنبهٴ عمومی دارد آن شخص، یک وصف عمومی دارد یا اینکه بر گروهی اطلاق میشود که همهشان در آن کار سهیماند. به هر حال گاهی بر بدان اطلاق میشود، گاهی بر خوبان. بر بدان، مثل همین آیه که دو جا کلمه ناس اطلاق شد بر بدان ﴿الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ﴾ که منظور از ناس یا منافقین مدینهاند یا نعیمبنمسعوداشجعی است یا گروهی که به عنوان جاسوسان مشرکین از طرف مکه به مدینه آمدند ، هر کدام از آنها باشند بالأخره جزء بداناند و آن ﴿النَّاسُ﴾ دومی هم که منظور، مشرکین است آنها هم جزء بداناند که ﴿إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ﴾ کلمه ﴿النَّاسُ﴾ در اینجا بر دو گروه بد اطلاق شده است. ولی در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 54 بر وجود مبارک پیغمبر و اهلبیت(علیهم السلام) اطلاق شده است ، فرمود: ﴿أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ یعنی اینها نسبت به آن فضلی که ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهلبیت داده است، اینها حسد میورزند ﴿أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾. گرچه مورد، مخصّص نیست، گرچه تطبیق اصل کلی بر آن مورد، مایه حصر مفهومی آیه نیست ولی در سورهٴ «نساء» تطبیق، بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «آلعمران» تطبیق، بر ابنمسعوداشجعی یا گروهی از منافقین یا جاسوسان مشرکین ﴿الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ﴾.
تفاوت خشیت و خوف
البته بین خَشیت و خوف فرق هست. خشیت آن است که انسان قلباً از شیئی متأثّر بشود و او را منشأ اثر و مبدأ اثر بداند. یک موحد، در خشیت هم موحّد است فقط از ذات اقدس الهی میترسد از هیچ عاملی خشیت ندارد، انبیای الهی و مبلّغان الهی این¬طورند ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾ که در خشیت هم موحّدند؛ اما خوف به معنای خشیت، آن لطیفه را به همراه ندارد [بلکه] ترتیب آثار عملی است یعنی پرهیز کردن، فاصله گرفتن، فرار کردن، اینگونه از امور. موحّد که غیر از خدا منشأ خشیت نمیشناسد، از خیلی از علل و عوامل فاصله میگیرد، وقتی یک مار و عقربی را دید فاصله میگیرد، اتومبیلی که به سرعت دارد میآید از کنارش خودش را فاصله میاندازد که در مسیرش قرار نگیرد و مانند آن. سیلی که دارد میآید، خودش در مسیر سیل قرار نمیگیرد، خوف دارد یعنی ترتیب آثار عملی که مبادا متضرّر بشود بار میکند ولی خشیتش فقط برای خداست یعنی آن مبدئی که مؤثّر است بالاصالة و نفس، از او متأثّر میشود این مبدأ را فقط خدا میداند ولی ترتیب آثار عملی برای خوف است. گاهی این فرق ممکن است رعایت نشود، خشیت در مورد خوف و خوف در مورد خشیت به کار برود ولی فرقشان از نظر فقهاللغة همین است.
خب، اینکه گفتند ﴿فَاخْشَوْهُمْ﴾ در مؤمنین اثر نکرد ﴿فَزَادَهُمْ إِیمَاناً﴾ اینها یک مؤمنین خالص بودند، گروهی از منافقین اینها را همراهی نکرده بودند. اینها یک مؤمنین خالصی بودند که جریان احد را پشتسر گذاشتند بهجای خشیت، ایمانشان اضافه شد.
اختلاف در وجود شدت و ضعف در ایمان بین علماء اهل سنت
در بین تفاسیر امامیه نوعاً، این مشکل برای آنها مطرح نیست که ایمان قابل زیاد و نقص است، چون ایمان یک ملکه نفسانی است و وصف نفسانی است، اگر از نظر کمّی زیاد و کم نداشته باشد، از نظر کیفی شدّت و ضعفپذیر است. منظور از ازدیاد ایمان، همان شدّت ایمان است، چه اینکه ازدیاد هدایت همان شدّت هدایت است، البته وقتی هدایت، شدید شد آثار عملی بیشتری را به دنبال دارد. ولی در تفاسیر اهل سنّت نوعاً آنها مشکل این مطلب را دارند که آیا ایمان اضافهپذیر است؛ کم و زیاد میشود یا نه و حق این است که همان¬طوری که مَلکهٴ اجتهاد شدّت و ضعف دارد، مَلکهٴ عدالت، شدّت و ضعف دارد، مَلکهٴ سخاوت، شدّت و ضعف دارد، مَلکهٴ ایمان هم شدّت و ضعف دارد، اینها جزء ملکات و اوصاف نفسانیاند که شدید و ضعیف میشوند. اما چطور شدید میشود و گاهی ضعیف میشود.
تحلیل شدت و ضعف در ایمان و کفر
همین شدّت چه در مَلکه ایمان، چه در مَلکه کفر، در هر دو یافت میشود. انسان، در حال عادی، بدنش یک مقدار وزن مشخص دارد. مثلاً پنجاه کیلو یا شصت کیلو، وزن این شخص است ولی در حال غضب و عصبانیت هرگز شصت کیلو نیست، یقیناً بیش از شصت کیلوست. آن کسی که شصت کیلو بار را یا پنجاه کیلو بار را به آسانی بر میدارد، اگر کسی غضبناک شد و عصبانی شد در حال دفاع است، نمیتواند این بدن را به آسانی جابهجا بکند، این قدرت برای او نیست، برای اینکه او بیش از شصت کیلو الآن وزنش است، آن آثار روح، در این بدن ظهور کرده است. گاهی هم در حال نشاط و شوق میبینید خیلی سبکتر از پنجاه یا شصت کیلوست، این کسی که دوگام یا سهگام پنج، شش متر میپرد خودش را این بدنی که شصت کیلوست این را جابهجا میکند خلاصه، یعنی آن روح، این بدنِ پنجاه، شصت کیلو وزن را جابهجا میکند [و] از یک فاصله معیّنی این را پرت میکند.
این آثار بدنی است که البته نقش روح در آثار ظهور میکند این سبکی و سنگینی در بدن پیدا میشود. اصلش درباره خصایص روحی است. انسان وقتی که به مکتبی دل بسته است در حال عادی، نسبت به آن مکتب یک علاقه متوسطی دارد ولی وقتی ببیند آن مکتب، در خطر است آن علاقه، شدیدتر میشود ایمانش بیشتر میشود، نه اینکه قبلاً باید بیشتر میشد و نشد، قبلاً زمینه نبود برای شدّت ایمان، حالا زمینه پیدا شد. مؤمنین دیدند ایمان در خطر است، چون دیدند اصل مکتب در خطر است ﴿فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ این باعث شد که این ایمانشان شکوفا شد. مقابل این در جریان مشرکین هم هست. درباره مشرکین، قرآن کریم میفرماید ما اینها را به آیات الهی انذار کردیم، آیهٴ شصت سورهٴ «اسراء» این است ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾؛ ما اینها را از قیامت میترسانیم، میگوییم بترس، اینها شجاعتر میشوند، جَریتر میشوند در تمرّد و عصیان. ما تخویف کردیم اینها را ترساندیم ولی اینها شجاعتر شدند در معصیت. سرّش این است که ﴿َأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾ سرّش آن است که اینها به مکتبشان دل بستند، وقتی میبینند مکتب آنها در معرض خطر است، در همان کفرشان پایداری بیشتری میکنند، احیاناً به بعضی از انبیا(علیهم السلام) همین مشرکین میگفتند که ما فکر میکنیم تو در اثر اهانت به آلههٴ ما مجنون شدهای و این آسیب، از آلههٴ ما به تو رسید، ما گمان نمیکنیم ﴿إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾ در اثر اینکه به آنها بدرفتاری کردی، آنها در تو اثر گذاشتند و تو این بیماری جنون را یا سِحر را ـ معاذ الله ـ پیدا کردی.
خب، مکتب هر گروهی نزد آنها محترم است؛ اگر ببینند آن مکتب، در خطر است یا اهانت شد، حمایت آنها از آن مکتب بیشتر میشود، چه مؤمن و چه کافر. در اینجا جاسوسان یا منافقین، خواستند مؤمنین را مرعوب کنند، دیدند ﴿فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾. در آیهٴ شصت سورهٴ «اسراء» خدا میخواهد کافرین را مرعوب کند ولی آنجا جَریتر میشوند ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ﴾؛ اما ﴿فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ سرّش همین است.
قرآن موجب ازدیاد کفر کافران و حکمت آن
اما اینکه چطور یک نور و شِفا باعث افزایش کفر، افزایش ظلمت، افزایش انحراف میشود که این افزایش را به قرآن اسناد داد، فرمود: ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ این در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید، گرچه قرآن نور است و گرچه قرآن مثل میوهٴ شیرین و شاداب است؛ اما وقتی این میوه به مِزاجی که سالم باشد برسد و در آن مزاج، هضم بشود مایهٴ فربهی آن مزاج است و اگر وارد مزاجی بشود که آن مزاج، عکسالعمل حادّی نشان بدهد و او را هضم نکند و در برابر او بایستد، مایه رنجوری آن مزاج است. الآن کسی که دستگاه گوارشش سالم است اگر یک گلابی پرآب و شیرین را مصرف کند فربه میشود و کسی که دستگاه گوارشش بیمار است، معدهاش آسیب دیده است این گلابی هر چه شیرینتر و پرآبتر باشد زخم معدهاش بیشتر متأثّر میشود، به او میگویند میوه خام برای تو زیانبار است، این کسی که زخم معده دارد همین که مقداری گلابی خورد دردش بیشتر میشود، این نه برای آن است که گلابی بد است، برای آن است که آن دستگاه گوارشی زخمدار در برابر این گلابی عکسالعمل بدی نشان میدهد، این را جذب نمیکند.
این قرآن که شِفا است و نور است، نسبت به مؤمنین، مایهٴ مزید حیات و مزید نور و برکت است، نسبت به کافرین، مایهٴ مزید ضلالت آنهاست، چون هر آیهای که نازل میشود اینها به جای اینکه در برابر آیه فروتنی کنند و بپذیرند و آیه را هضم کنند، در برابر آیه میایستند. لذا در تمام ایام سال، هیچ شبی به عظمت لیلةالقدر و به برکت لیلةالقدر نیست برای مؤمنین و هیچ شبی هم بدتر از لیلةالقدر نیست برای کافرین. کافر، در لیلةالقدر مشغول تباهی و گناه است، گناه در آن شب به منزله گناه هشتاد ماه است، مؤمن در آن شب، مشغول عبادت است عبادت و اطاعت در آن شب، به منزله اطاعت هشتاد ماه است یا بیشتر. این است که قرآن در عین حال که نور و رحمت است ﴿لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ سخنان الهی در عین حال که نور و رحمت است، همین تخویف الهی که کلام خداست و نور و رحمت است، فرمود: ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ﴾ اما ﴿فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ اینهم یک مطلب.
بررسی نوع «مِن» در آیه ﴿مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا﴾
پرسش:...
پاسخ: نه این برای جریان حمراءالأسد است که بعد از جریان اُحد است، حالا یا مربوط به حمراءالأسد است که بعد از احد است یا جریان بئر مئونه است یا جریان بدر صغراست که اینها اختلاف دارند ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ﴾ همه اینها بعید است که تا آخرین لحظه مقاومت کرده باشند. گروهی از اینها که «أَحْسَنُوا وَاتَّقَوْا» اینها تا آخرین لحظه موافقت کردند، لذا وقتی که فرمود: ﴿لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا﴾ [«من» در این] این ﴿مِنْهُمْ﴾، «مِن» تبعیض میشود که به همین ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا﴾ برمیگردد، «مِن» بیانیه نیست «مِن» تبعیضیه است، چون همهشان یکسان نبودند.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه اگر بگویند «مِن» بیانیه باشند، چون این ﴿مِنْهُمْ﴾ هیچ ابهامی را از آیهٔ ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا﴾ برطرف نمیکند، ناچارند که بگویند به آن ﴿الْمُؤْمِنِینَ﴾ که در پایان آیهٴ قبل هست ﴿وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ برگردانند که بگویند بیان، برای آن است؛ منتها مبتلا به اشکالی شدند، اشکال ادبی و آن این است که این ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا﴾ اگر مبتدا باشد، چه اینکه اُولیٰ این است که مبتدا باشد، این جمله ﴿لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا﴾ این جمله که مبتدا و خبر است، این جمله باید خبر باشد برای ﴿الَّذِینَ﴾ و جمله، وقتی خبر میشود برای مبتدای قبل که در این جله رابطهای باشد به مبتدا برگردد، چون این ﴿مِنْهُمْ﴾ به آن ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا﴾ برنمیگردد، به آن مؤمنین پایان آیهٴ قبل برمیگردد، آن وقت این رابطه گسیخته میشود. آنها اصراری دارند که این ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا﴾ تکان نخورد همه کسانی که در جریان حمراءالأسد بودند همهشان مُحسن بودند، متّقی بودند و مانند آن و حال آنکه اینچنین نبود.
کفایت پروردگار موجب عدم خوف مؤمنین
ذات اقدس الهی برای این گروه فرمود شما چرا از غیرخدا هراسناکاید، مگر خدا کافی نیست؟ در بعضی از آیات، اول فرمود: ﴿أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ﴾ بعد فرمود اینها، شما را به غیرخدا میترسانند و در حالی که از غیرخدا کاری ساخته نیست ﴿أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ﴾ بعد فرمود: ﴿وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ﴾. این آیهٴ 36 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است ﴿أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ﴾ صدر آیه این است اگر خدا کافی است، پس شما چرا از غیرخدا هراس دارید؟ ﴿أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ﴾؛ تو را به کسانی که غیرخدا هستند حالا یا بتها هستند یا سران ستماند یا صنادید قریشاند و مانند آن، میترسانند ﴿وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ﴾ که یکی از محتملات همین آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «آلعمران» که ﴿ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ﴾ این بود که «یخوفکم بأولیائه» که هم مفعول اول محذوف باشد، هم «باء»ای که روی مفعول دوم درآمده، نظیر ﴿یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ﴾ و اصل آیه استدلالش به این است، چون الله کافی است پس جا برای تخویف به غیرخدا معنا ندارد، اینها هم در برابر بیگانگان گفتند، لذا ایمانشان اضافه شد و بازده ایمان و علامت مزید ایمانشان هم این بود که گفت ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾، چه اینکه این سخن را به ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) هم اسناد دادند که در حین القای فی النار که مشرکین گفتند ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ این فرمود: «حسبی الله» یعنی منطقش این بود خلاصه، البته لفظاً هم فرمودند؛ اما منطقش این بود.
مقام رضا برای کسانی که تنها از خداوند میترسند
این گروه که گفتند ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ به مقام ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ رسیدند؛ هم از خدا راضی شدند، هم خدا از اینها راضی شد. اینها از خدا راضی شدند، برای اینکه ﴿وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ﴾ پس ﴿رَضُوا عَنْهُ﴾، خدا از اینها راضی شد، برای اینکه ﴿فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍٍ﴾ این همه برکات را خدا به اینها اعطا کرده است، پس به جایی رسیدند که ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ﴾ در آن کریمهای که رضای متقابل را نصیب گروه خاص میکند، منشأ تحصیل رضای متقابل را، خشیتالله میداند. فرمود: ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ یعنی تحصیل این رضوان متقابل برای کسی است که از خدا بترسد ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ﴾.
ترس از خداوند مقابل ترس از دیگران و آیات مربوط به این مسئله
ذات اقدس الهی هم برای پرورش مقام خشیت و سالکان این مقام، ترس از خود را در مقابل ترس دیگران در چند آیه قرار داد، فرمود از آنها نترسید، از من بترسید.
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در کنار ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ آیهٴ سوم سورهٴ «مائده» میفرماید: ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ امروز که با تعیین خلیفةالله دین یک متولّی پیدا کرد، بیگانهها ناامید شدند. بیگانهها فکر میکردند که بعد از ارتحال رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون خلیفهای تعیین نشده است، آنچه میماند قرآن است و قرآن هم کتابی است که «سواد علی بیاض» او را هر گونه میشود تفسیر کرد. دین اگر متولّی نداشته باشد با کتاب و قانون میشود بازی کرد ولی وقتی خلیفه تعیین شد، مجری تعیین شد، مفسّر تعیین شد، راهنما تعیین شد دیگر جا برای هوس کافران نیست، فرمود: ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ﴾؛ از آنها نترسید﴿وَاخْشَوْنِ﴾ ؛ از من بترسید. این خشیت متقابل که یکی را نفی میکند دیگری را اثبات، در آیات فراوانی از قرآن کریم هست.
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم این خشیت متقابل هست، آیهٴ سیزده سورهٴ «توبه» این است ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾؛ اینها جنگ را آغاز کردند ﴿أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾؛ آیا شما از آنها میترسید؟ خدا احقّ از آن است که از او خشیت داشته باشید، این احقّی که در سورهٴ «توبه» است احقّ تعیینی است، افعل تعیینی است ﴿أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلَّا أَن یُهْدَی﴾ این به معنای افعل تفضیلی نیست که خدا سزاوارتر است نه؛ خدا حق است ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾ ، ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلاَلُ﴾ اگر بعد از حق، جز ضلالت چیز دیگر نیست، پس منظور این نیست که دیگران حقیقاند و خدا احق، اینکه فرمود: ﴿الْحَقُّ﴾ این احقّ تعیینی است، نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ فرمود: ﴿فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾ . سُوَر دیگری جمع بین خشیت حق و خشیت ناس را کنار هم ذکر کرده است و فرمود از ذات اقدس الهی خشیت داشته باشید و از غیر خدا خشیت نداشته باشید.
وجود شیاطین جن و انس در مقابل پیامبران برای آزمایش مردم
خب؛ اما اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ﴾ این شیطان را در سورهٴ «انعام» فرمود شیاطین، فراواناند، هر پیامبری شیاطین انس و جن دشمن او هستند. در سورهٴ «انعام» فرمود آیهٴ 112 سورهٴ «انعام» ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾؛ ما اینها را در نظام تکوین دشمنان پیغمبر قرار دادیم تا پیغمبر و پیروان پیغمبر(علیه الصلاة و علیه السلام) آزمون بشوند. اگر رهبری دشمن نداشته باشد و اگر یک مکتب حقّی دشمن نداشته باشد، راهنمایی آن مردم و پیروی آن مردم چیز سهل و آسانی است، امتحان نمیشوند. فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً﴾ این همانطوری که نبوت عامه احکامی دارد عصمت هست، علم غیب هست و مانند آن، یک آثار سوء متقابلی هم دشمنان این نبوت عامه دارند و آن عداوت و بغضاست. فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً﴾ این عدو چه کسانیاند؟ ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ معلوم میشود شیطان دو قِسم است: شیطان انسی و شیطان جنّی و اینها مجاز نیستند، واقعاً شیطاناند و اینها غیر از آن ابلیساند که اینها را پرورانده و تربیت کرده، ابلیس حساب دیگری دارد؛ اما اینها واقعاً شیطاناند.
اصل شیطان از «تشیطن الفرس» آن اسب جمود و سرکش را میگویند فرس متشیطن «تشیطن الفرس» یعنی سرکشی کرده؛ رام نیست. انسان اگر سرکش باشد، تشیطن داشته باشد، کمکم این شیطنت برای او مَلکه میشود. وقتی مَلکه شد به صورت صورت نوعیه در میآید وقتی صورت نوعیه درآمد، واقعاً میشود شیطان. اینجا حالا ابنمسعوداشجعی است یا منافق دیگر است یا جاسوس دیگر ، قرآن کریم کلمه شیطان را بر او اطلاق کرده ﴿إِنَّمَا ذلِکُمُ﴾؛ آن گزاشگری که آمده برای توطئه این خبر را منتشر کرد، شیطان است که ﴿یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ﴾ یعنی «یخوفکم اولیائه» أی «یخوفکم بأولیائه».
پرسش:...
پاسخ: بله، چون «وشارکهم بخیل ورجلهم» یک عده سوارهنظام دارد، یک عده پیادهنظام دارد ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ ، ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: چرا خب دیگر، اینها بعضها، فوق بعضاند و بعضها، دون بعضاند. اینکه عدهای را اعزام کرده است اینچنین است، آنهایی که هنوز دستپرده کامل نشدند، دارد که ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً﴾ ؛ بعضیها به بعضی القا میکنند، بعضیها در بعضی وسوسه میکنند ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ﴾ اینجا فرمود شیاطین، برای اولیایشان وسوسه القا میکنند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تعقیب کفار توسط جانبازان احد و کفایت پروردگار برای آنها
قرآن موجب ازدیاد کفر کافران و حکمت آن
کفایت پروردگار موجب عدم خوف مؤمنین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ ﴿173﴾ فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُؤءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ ﴿174﴾ إِنَّمَا ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ ﴿175﴾
تعقیب کفّار توسط جانبازان احد و کفایت پروردگار برای آنها
در تتمهٔ جریان احد وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عازم حرکت برای تعقیب مشرکین شد، گروهی نقل کردند که برخی از منافقین، به مؤمنین گفتند شما نزدیک خانهتان با آنها درگیر شدید با یک جمعیت بیشتری، آنها بر شما پیروز شدند، هفتاد نفر شما را کُشتند و بعضیها را هم مثله کردند و مانند آن. الآن شما با گروهی کم زخمخورده، شکستخورده از مدینه حرکت کنید، راه طولانی را طی کنید با آنها درگیر بشوید هیچکدام شما زنده برنمیگردید، این نیرنگی بود که ظاهر فریبایی داشت یعنی به حسب ظاهر، در دلها اثر میکرد. مضافاً به اینکه یک گروه شکستخوردهٴ زخمخورده، جانبازانشان فقط بخواهند حرکت کنند معلوم است که شکست میخورند، عوامل شکست ظاهری فراهم است، آن توطئه در چنین زمینه مؤثّر است و کارساز.
در این مقطع، این گروه کسانی بودند که در همان جریان اُحد یا تا آخرین لحظه ماندند یا اگر فرار کردند بر اثر لغزشهای آنها بعد توبه کردند و مشمول عفو الهی شدند که خدا فرمود: ﴿بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ﴾ این گروه که یا اصلاً فرار نکردند یا اگر فرار کردند بعد توبه کردند و مشمول عفو الهی شدند، اینها در برابر حرف پیامبر و دستور آن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اطاعت کردند، برای حرکت آماده شدند که ﴿اسْتَجَابُوا لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ﴾ وقتی ﴿اسْتَجَابُوا لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ﴾ در مقابل این توطئه منافقین یا نعیمبنمسعوداشجعی یا دیگران که جاسوسان و مشرکین بودند ، در قبال آن توطئه قرار گرفتند. حرفی از طرف مشرکین به اینها ابلاغ شد که ظاهر قابل قبولی داشت و جواب هم نداشت. اینها در این مقطع، براساس همان ﴿کَمْ مِن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ براساس همان اعتماد به ذات اقدس الهی و احساس خطر، این توطئه در اینها اثر نکرد ﴿فَزَادَهُمْ إِیمَاناً﴾، بلکه آن ایمانشان که در حال عادی متوسط بود، در حال احساس خطر شکوفا شد و منطقشان هم این بود که ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾. با این ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ حرکت کردند، به جِدّ گفتند ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ و خدا هم کافی بود.
در جریان اُحد نگفتند ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ یا به فکر جمع غنایم بودند یا به این فکر بودند که توطئهای که منافقین کردند گفتند رهبر شما را شهید کردند اینها هراسناک شدند، صحنه را ترک کردند و مانند آن. اگر در جنگ احد هم گفته بودند ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ تا آخر گفته بودند پیروز میشدند. الآن ما دیدیم بعد از جنگ اُحد همین مجروحین و مصدومین حرکت کردند و ذات اقدس الهی میفرماید اینها پیروزمندانه برگشتند ﴿فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُؤءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ﴾ با چهار فضیلت، اینها برگشتند: نعمت خدا، فضل خدا، صیانت از آسیب، تحصیل رضای خدا با اینها برگشتند. معلوم میشود که مهمترین عامل پیروزی، همان ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ گفتن و معتقد بودن است و بدترین عامل شکست، همان اعتماد به نفس است و صرفنظر از قدرت خدا، وقتی به علل و عوامل صوری و ظاهری انسان بیندیشد ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ نخواهد گفت، قهراً آسیب میبیند، این یک مطلب.
استعمال کلمه ﴿النَّاسُ﴾ بر دو گروه خوب و بد در قرآن
مطلب دیگر آن است که این کلمهٴ ﴿النَّاسُ﴾ گاهی بر شخص معیّن اطلاق میشود، برای اینکه جنبهٴ عمومی دارد آن شخص، یک وصف عمومی دارد یا اینکه بر گروهی اطلاق میشود که همهشان در آن کار سهیماند. به هر حال گاهی بر بدان اطلاق میشود، گاهی بر خوبان. بر بدان، مثل همین آیه که دو جا کلمه ناس اطلاق شد بر بدان ﴿الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ﴾ که منظور از ناس یا منافقین مدینهاند یا نعیمبنمسعوداشجعی است یا گروهی که به عنوان جاسوسان مشرکین از طرف مکه به مدینه آمدند ، هر کدام از آنها باشند بالأخره جزء بداناند و آن ﴿النَّاسُ﴾ دومی هم که منظور، مشرکین است آنها هم جزء بداناند که ﴿إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ﴾ کلمه ﴿النَّاسُ﴾ در اینجا بر دو گروه بد اطلاق شده است. ولی در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 54 بر وجود مبارک پیغمبر و اهلبیت(علیهم السلام) اطلاق شده است ، فرمود: ﴿أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ یعنی اینها نسبت به آن فضلی که ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهلبیت داده است، اینها حسد میورزند ﴿أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾. گرچه مورد، مخصّص نیست، گرچه تطبیق اصل کلی بر آن مورد، مایه حصر مفهومی آیه نیست ولی در سورهٴ «نساء» تطبیق، بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «آلعمران» تطبیق، بر ابنمسعوداشجعی یا گروهی از منافقین یا جاسوسان مشرکین ﴿الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ﴾.
تفاوت خشیت و خوف
البته بین خَشیت و خوف فرق هست. خشیت آن است که انسان قلباً از شیئی متأثّر بشود و او را منشأ اثر و مبدأ اثر بداند. یک موحد، در خشیت هم موحّد است فقط از ذات اقدس الهی میترسد از هیچ عاملی خشیت ندارد، انبیای الهی و مبلّغان الهی این¬طورند ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ﴾ که در خشیت هم موحّدند؛ اما خوف به معنای خشیت، آن لطیفه را به همراه ندارد [بلکه] ترتیب آثار عملی است یعنی پرهیز کردن، فاصله گرفتن، فرار کردن، اینگونه از امور. موحّد که غیر از خدا منشأ خشیت نمیشناسد، از خیلی از علل و عوامل فاصله میگیرد، وقتی یک مار و عقربی را دید فاصله میگیرد، اتومبیلی که به سرعت دارد میآید از کنارش خودش را فاصله میاندازد که در مسیرش قرار نگیرد و مانند آن. سیلی که دارد میآید، خودش در مسیر سیل قرار نمیگیرد، خوف دارد یعنی ترتیب آثار عملی که مبادا متضرّر بشود بار میکند ولی خشیتش فقط برای خداست یعنی آن مبدئی که مؤثّر است بالاصالة و نفس، از او متأثّر میشود این مبدأ را فقط خدا میداند ولی ترتیب آثار عملی برای خوف است. گاهی این فرق ممکن است رعایت نشود، خشیت در مورد خوف و خوف در مورد خشیت به کار برود ولی فرقشان از نظر فقهاللغة همین است.
خب، اینکه گفتند ﴿فَاخْشَوْهُمْ﴾ در مؤمنین اثر نکرد ﴿فَزَادَهُمْ إِیمَاناً﴾ اینها یک مؤمنین خالص بودند، گروهی از منافقین اینها را همراهی نکرده بودند. اینها یک مؤمنین خالصی بودند که جریان احد را پشتسر گذاشتند بهجای خشیت، ایمانشان اضافه شد.
اختلاف در وجود شدت و ضعف در ایمان بین علماء اهل سنت
در بین تفاسیر امامیه نوعاً، این مشکل برای آنها مطرح نیست که ایمان قابل زیاد و نقص است، چون ایمان یک ملکه نفسانی است و وصف نفسانی است، اگر از نظر کمّی زیاد و کم نداشته باشد، از نظر کیفی شدّت و ضعفپذیر است. منظور از ازدیاد ایمان، همان شدّت ایمان است، چه اینکه ازدیاد هدایت همان شدّت هدایت است، البته وقتی هدایت، شدید شد آثار عملی بیشتری را به دنبال دارد. ولی در تفاسیر اهل سنّت نوعاً آنها مشکل این مطلب را دارند که آیا ایمان اضافهپذیر است؛ کم و زیاد میشود یا نه و حق این است که همان¬طوری که مَلکهٴ اجتهاد شدّت و ضعف دارد، مَلکهٴ عدالت، شدّت و ضعف دارد، مَلکهٴ سخاوت، شدّت و ضعف دارد، مَلکهٴ ایمان هم شدّت و ضعف دارد، اینها جزء ملکات و اوصاف نفسانیاند که شدید و ضعیف میشوند. اما چطور شدید میشود و گاهی ضعیف میشود.
تحلیل شدت و ضعف در ایمان و کفر
همین شدّت چه در مَلکه ایمان، چه در مَلکه کفر، در هر دو یافت میشود. انسان، در حال عادی، بدنش یک مقدار وزن مشخص دارد. مثلاً پنجاه کیلو یا شصت کیلو، وزن این شخص است ولی در حال غضب و عصبانیت هرگز شصت کیلو نیست، یقیناً بیش از شصت کیلوست. آن کسی که شصت کیلو بار را یا پنجاه کیلو بار را به آسانی بر میدارد، اگر کسی غضبناک شد و عصبانی شد در حال دفاع است، نمیتواند این بدن را به آسانی جابهجا بکند، این قدرت برای او نیست، برای اینکه او بیش از شصت کیلو الآن وزنش است، آن آثار روح، در این بدن ظهور کرده است. گاهی هم در حال نشاط و شوق میبینید خیلی سبکتر از پنجاه یا شصت کیلوست، این کسی که دوگام یا سهگام پنج، شش متر میپرد خودش را این بدنی که شصت کیلوست این را جابهجا میکند خلاصه، یعنی آن روح، این بدنِ پنجاه، شصت کیلو وزن را جابهجا میکند [و] از یک فاصله معیّنی این را پرت میکند.
این آثار بدنی است که البته نقش روح در آثار ظهور میکند این سبکی و سنگینی در بدن پیدا میشود. اصلش درباره خصایص روحی است. انسان وقتی که به مکتبی دل بسته است در حال عادی، نسبت به آن مکتب یک علاقه متوسطی دارد ولی وقتی ببیند آن مکتب، در خطر است آن علاقه، شدیدتر میشود ایمانش بیشتر میشود، نه اینکه قبلاً باید بیشتر میشد و نشد، قبلاً زمینه نبود برای شدّت ایمان، حالا زمینه پیدا شد. مؤمنین دیدند ایمان در خطر است، چون دیدند اصل مکتب در خطر است ﴿فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ این باعث شد که این ایمانشان شکوفا شد. مقابل این در جریان مشرکین هم هست. درباره مشرکین، قرآن کریم میفرماید ما اینها را به آیات الهی انذار کردیم، آیهٴ شصت سورهٴ «اسراء» این است ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾؛ ما اینها را از قیامت میترسانیم، میگوییم بترس، اینها شجاعتر میشوند، جَریتر میشوند در تمرّد و عصیان. ما تخویف کردیم اینها را ترساندیم ولی اینها شجاعتر شدند در معصیت. سرّش این است که ﴿َأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾ سرّش آن است که اینها به مکتبشان دل بستند، وقتی میبینند مکتب آنها در معرض خطر است، در همان کفرشان پایداری بیشتری میکنند، احیاناً به بعضی از انبیا(علیهم السلام) همین مشرکین میگفتند که ما فکر میکنیم تو در اثر اهانت به آلههٴ ما مجنون شدهای و این آسیب، از آلههٴ ما به تو رسید، ما گمان نمیکنیم ﴿إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾ در اثر اینکه به آنها بدرفتاری کردی، آنها در تو اثر گذاشتند و تو این بیماری جنون را یا سِحر را ـ معاذ الله ـ پیدا کردی.
خب، مکتب هر گروهی نزد آنها محترم است؛ اگر ببینند آن مکتب، در خطر است یا اهانت شد، حمایت آنها از آن مکتب بیشتر میشود، چه مؤمن و چه کافر. در اینجا جاسوسان یا منافقین، خواستند مؤمنین را مرعوب کنند، دیدند ﴿فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾. در آیهٴ شصت سورهٴ «اسراء» خدا میخواهد کافرین را مرعوب کند ولی آنجا جَریتر میشوند ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ﴾؛ اما ﴿فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ سرّش همین است.
قرآن موجب ازدیاد کفر کافران و حکمت آن
اما اینکه چطور یک نور و شِفا باعث افزایش کفر، افزایش ظلمت، افزایش انحراف میشود که این افزایش را به قرآن اسناد داد، فرمود: ﴿وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ این در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید، گرچه قرآن نور است و گرچه قرآن مثل میوهٴ شیرین و شاداب است؛ اما وقتی این میوه به مِزاجی که سالم باشد برسد و در آن مزاج، هضم بشود مایهٴ فربهی آن مزاج است و اگر وارد مزاجی بشود که آن مزاج، عکسالعمل حادّی نشان بدهد و او را هضم نکند و در برابر او بایستد، مایه رنجوری آن مزاج است. الآن کسی که دستگاه گوارشش سالم است اگر یک گلابی پرآب و شیرین را مصرف کند فربه میشود و کسی که دستگاه گوارشش بیمار است، معدهاش آسیب دیده است این گلابی هر چه شیرینتر و پرآبتر باشد زخم معدهاش بیشتر متأثّر میشود، به او میگویند میوه خام برای تو زیانبار است، این کسی که زخم معده دارد همین که مقداری گلابی خورد دردش بیشتر میشود، این نه برای آن است که گلابی بد است، برای آن است که آن دستگاه گوارشی زخمدار در برابر این گلابی عکسالعمل بدی نشان میدهد، این را جذب نمیکند.
این قرآن که شِفا است و نور است، نسبت به مؤمنین، مایهٴ مزید حیات و مزید نور و برکت است، نسبت به کافرین، مایهٴ مزید ضلالت آنهاست، چون هر آیهای که نازل میشود اینها به جای اینکه در برابر آیه فروتنی کنند و بپذیرند و آیه را هضم کنند، در برابر آیه میایستند. لذا در تمام ایام سال، هیچ شبی به عظمت لیلةالقدر و به برکت لیلةالقدر نیست برای مؤمنین و هیچ شبی هم بدتر از لیلةالقدر نیست برای کافرین. کافر، در لیلةالقدر مشغول تباهی و گناه است، گناه در آن شب به منزله گناه هشتاد ماه است، مؤمن در آن شب، مشغول عبادت است عبادت و اطاعت در آن شب، به منزله اطاعت هشتاد ماه است یا بیشتر. این است که قرآن در عین حال که نور و رحمت است ﴿لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً﴾ سخنان الهی در عین حال که نور و رحمت است، همین تخویف الهی که کلام خداست و نور و رحمت است، فرمود: ﴿وَنُخَوِّفُهُمْ﴾ اما ﴿فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً﴾ اینهم یک مطلب.
بررسی نوع «مِن» در آیه ﴿مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا﴾
پرسش:...
پاسخ: نه این برای جریان حمراءالأسد است که بعد از جریان اُحد است، حالا یا مربوط به حمراءالأسد است که بعد از احد است یا جریان بئر مئونه است یا جریان بدر صغراست که اینها اختلاف دارند ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ﴾ همه اینها بعید است که تا آخرین لحظه مقاومت کرده باشند. گروهی از اینها که «أَحْسَنُوا وَاتَّقَوْا» اینها تا آخرین لحظه موافقت کردند، لذا وقتی که فرمود: ﴿لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا﴾ [«من» در این] این ﴿مِنْهُمْ﴾، «مِن» تبعیض میشود که به همین ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا﴾ برمیگردد، «مِن» بیانیه نیست «مِن» تبعیضیه است، چون همهشان یکسان نبودند.
پرسش:...
پاسخ: برای اینکه اگر بگویند «مِن» بیانیه باشند، چون این ﴿مِنْهُمْ﴾ هیچ ابهامی را از آیهٔ ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا﴾ برطرف نمیکند، ناچارند که بگویند به آن ﴿الْمُؤْمِنِینَ﴾ که در پایان آیهٴ قبل هست ﴿وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ برگردانند که بگویند بیان، برای آن است؛ منتها مبتلا به اشکالی شدند، اشکال ادبی و آن این است که این ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا﴾ اگر مبتدا باشد، چه اینکه اُولیٰ این است که مبتدا باشد، این جمله ﴿لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا﴾ این جمله که مبتدا و خبر است، این جمله باید خبر باشد برای ﴿الَّذِینَ﴾ و جمله، وقتی خبر میشود برای مبتدای قبل که در این جله رابطهای باشد به مبتدا برگردد، چون این ﴿مِنْهُمْ﴾ به آن ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا﴾ برنمیگردد، به آن مؤمنین پایان آیهٴ قبل برمیگردد، آن وقت این رابطه گسیخته میشود. آنها اصراری دارند که این ﴿الَّذِینَ اسْتَجَابُوا﴾ تکان نخورد همه کسانی که در جریان حمراءالأسد بودند همهشان مُحسن بودند، متّقی بودند و مانند آن و حال آنکه اینچنین نبود.
کفایت پروردگار موجب عدم خوف مؤمنین
ذات اقدس الهی برای این گروه فرمود شما چرا از غیرخدا هراسناکاید، مگر خدا کافی نیست؟ در بعضی از آیات، اول فرمود: ﴿أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ﴾ بعد فرمود اینها، شما را به غیرخدا میترسانند و در حالی که از غیرخدا کاری ساخته نیست ﴿أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ﴾ بعد فرمود: ﴿وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ﴾. این آیهٴ 36 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است ﴿أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ﴾ صدر آیه این است اگر خدا کافی است، پس شما چرا از غیرخدا هراس دارید؟ ﴿أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ﴾؛ تو را به کسانی که غیرخدا هستند حالا یا بتها هستند یا سران ستماند یا صنادید قریشاند و مانند آن، میترسانند ﴿وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ﴾ که یکی از محتملات همین آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «آلعمران» که ﴿ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ﴾ این بود که «یخوفکم بأولیائه» که هم مفعول اول محذوف باشد، هم «باء»ای که روی مفعول دوم درآمده، نظیر ﴿یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ﴾ و اصل آیه استدلالش به این است، چون الله کافی است پس جا برای تخویف به غیرخدا معنا ندارد، اینها هم در برابر بیگانگان گفتند، لذا ایمانشان اضافه شد و بازده ایمان و علامت مزید ایمانشان هم این بود که گفت ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾، چه اینکه این سخن را به ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) هم اسناد دادند که در حین القای فی النار که مشرکین گفتند ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ این فرمود: «حسبی الله» یعنی منطقش این بود خلاصه، البته لفظاً هم فرمودند؛ اما منطقش این بود.
مقام رضا برای کسانی که تنها از خداوند میترسند
این گروه که گفتند ﴿حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ﴾ به مقام ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ رسیدند؛ هم از خدا راضی شدند، هم خدا از اینها راضی شد. اینها از خدا راضی شدند، برای اینکه ﴿وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ﴾ پس ﴿رَضُوا عَنْهُ﴾، خدا از اینها راضی شد، برای اینکه ﴿فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍٍ﴾ این همه برکات را خدا به اینها اعطا کرده است، پس به جایی رسیدند که ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ﴾ در آن کریمهای که رضای متقابل را نصیب گروه خاص میکند، منشأ تحصیل رضای متقابل را، خشیتالله میداند. فرمود: ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ یعنی تحصیل این رضوان متقابل برای کسی است که از خدا بترسد ﴿ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ﴾.
ترس از خداوند مقابل ترس از دیگران و آیات مربوط به این مسئله
ذات اقدس الهی هم برای پرورش مقام خشیت و سالکان این مقام، ترس از خود را در مقابل ترس دیگران در چند آیه قرار داد، فرمود از آنها نترسید، از من بترسید.
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در کنار ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ آیهٴ سوم سورهٴ «مائده» میفرماید: ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ﴾ امروز که با تعیین خلیفةالله دین یک متولّی پیدا کرد، بیگانهها ناامید شدند. بیگانهها فکر میکردند که بعد از ارتحال رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چون خلیفهای تعیین نشده است، آنچه میماند قرآن است و قرآن هم کتابی است که «سواد علی بیاض» او را هر گونه میشود تفسیر کرد. دین اگر متولّی نداشته باشد با کتاب و قانون میشود بازی کرد ولی وقتی خلیفه تعیین شد، مجری تعیین شد، مفسّر تعیین شد، راهنما تعیین شد دیگر جا برای هوس کافران نیست، فرمود: ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ﴾؛ از آنها نترسید﴿وَاخْشَوْنِ﴾ ؛ از من بترسید. این خشیت متقابل که یکی را نفی میکند دیگری را اثبات، در آیات فراوانی از قرآن کریم هست.
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هم این خشیت متقابل هست، آیهٴ سیزده سورهٴ «توبه» این است ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾؛ اینها جنگ را آغاز کردند ﴿أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾؛ آیا شما از آنها میترسید؟ خدا احقّ از آن است که از او خشیت داشته باشید، این احقّی که در سورهٴ «توبه» است احقّ تعیینی است، افعل تعیینی است ﴿أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلَّا أَن یُهْدَی﴾ این به معنای افعل تفضیلی نیست که خدا سزاوارتر است نه؛ خدا حق است ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾ ، ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلاَلُ﴾ اگر بعد از حق، جز ضلالت چیز دیگر نیست، پس منظور این نیست که دیگران حقیقاند و خدا احق، اینکه فرمود: ﴿الْحَقُّ﴾ این احقّ تعیینی است، نظیر ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ فرمود: ﴿فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾ . سُوَر دیگری جمع بین خشیت حق و خشیت ناس را کنار هم ذکر کرده است و فرمود از ذات اقدس الهی خشیت داشته باشید و از غیر خدا خشیت نداشته باشید.
وجود شیاطین جن و انس در مقابل پیامبران برای آزمایش مردم
خب؛ اما اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ﴾ این شیطان را در سورهٴ «انعام» فرمود شیاطین، فراواناند، هر پیامبری شیاطین انس و جن دشمن او هستند. در سورهٴ «انعام» فرمود آیهٴ 112 سورهٴ «انعام» ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾؛ ما اینها را در نظام تکوین دشمنان پیغمبر قرار دادیم تا پیغمبر و پیروان پیغمبر(علیه الصلاة و علیه السلام) آزمون بشوند. اگر رهبری دشمن نداشته باشد و اگر یک مکتب حقّی دشمن نداشته باشد، راهنمایی آن مردم و پیروی آن مردم چیز سهل و آسانی است، امتحان نمیشوند. فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً﴾ این همانطوری که نبوت عامه احکامی دارد عصمت هست، علم غیب هست و مانند آن، یک آثار سوء متقابلی هم دشمنان این نبوت عامه دارند و آن عداوت و بغضاست. فرمود: ﴿وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً﴾ این عدو چه کسانیاند؟ ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ معلوم میشود شیطان دو قِسم است: شیطان انسی و شیطان جنّی و اینها مجاز نیستند، واقعاً شیطاناند و اینها غیر از آن ابلیساند که اینها را پرورانده و تربیت کرده، ابلیس حساب دیگری دارد؛ اما اینها واقعاً شیطاناند.
اصل شیطان از «تشیطن الفرس» آن اسب جمود و سرکش را میگویند فرس متشیطن «تشیطن الفرس» یعنی سرکشی کرده؛ رام نیست. انسان اگر سرکش باشد، تشیطن داشته باشد، کمکم این شیطنت برای او مَلکه میشود. وقتی مَلکه شد به صورت صورت نوعیه در میآید وقتی صورت نوعیه درآمد، واقعاً میشود شیطان. اینجا حالا ابنمسعوداشجعی است یا منافق دیگر است یا جاسوس دیگر ، قرآن کریم کلمه شیطان را بر او اطلاق کرده ﴿إِنَّمَا ذلِکُمُ﴾؛ آن گزاشگری که آمده برای توطئه این خبر را منتشر کرد، شیطان است که ﴿یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ﴾ یعنی «یخوفکم اولیائه» أی «یخوفکم بأولیائه».
پرسش:...
پاسخ: بله، چون «وشارکهم بخیل ورجلهم» یک عده سوارهنظام دارد، یک عده پیادهنظام دارد ﴿إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾ ، ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: چرا خب دیگر، اینها بعضها، فوق بعضاند و بعضها، دون بعضاند. اینکه عدهای را اعزام کرده است اینچنین است، آنهایی که هنوز دستپرده کامل نشدند، دارد که ﴿شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً﴾ ؛ بعضیها به بعضی القا میکنند، بعضیها در بعضی وسوسه میکنند ﴿وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ﴾ اینجا فرمود شیاطین، برای اولیایشان وسوسه القا میکنند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


تاکنون نظری ثبت نشده است