- 95
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 176 و 177 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 176 و 177 سوره آلعمران"
سرعت و شتابزدگی در کفر مایه حزن پیامبر(ص)
تلاش و فداکاری مجاهدین صدر اسلام جهت رشد اسلام
انواع مختلف کافران و ناتوانی همه آنها در تخریب اسلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿176﴾ إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿177﴾
دو حزن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای کافران
از آیاتی که به عنوان تتمّه جریان احد وارد شده است، همین آیات کریمه است که این هم تتمّهٔ بحثهای گذشته است و زمینه بحثهای آینده.
حُزن وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای کفّار از دو نظر هست: یکی اینکه اینها انسانیاند که باید به مقصد برسند، متأسفانه با سوء اختیار خود از هدف دور شدند، از این جهت پیغمبر غمگین است برای اینها. در این بخش، آیاتی نازل شده است که ﴿فلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ یا ﴿فلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَات﴾ و مانند آن و این یک حُزن خوبی است و رأفت و رحمت است.
قِسم دوم، حزن است، برای اینکه مبادا آسیبی به اسلام و مسلمین برسد، این هم یک حُزن خوبی است. اگر کسی غمگین باشد که مبادا به دین، صدمهای وارد بشود این یک حُزن ممدوحی است. آیات قرآن کریم در هر دو بخش جدای از هم نازل شده است. هم در آن بخشی که حُزن رئوفانه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شرح میدهد، نظیر ﴿فلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَات﴾ هم در این بخشی که باز حُزن علاقه-مندانهٴ پیغمبر که پیروزی اسلام را در بر دارد نقل میکند. میفرماید نسبت به این مطلب دوم غمگین نباش، چون آنها کاری از پیش نمیبرند، آنها هرگز به دین و به نظام اسلامی ضرر نمیرسانند. اگر چند نفر از شما شهید یا مقروح و مصدوم بشوید، این ضرر نیست و این یک خیر است و اگر به این خیال هستید که آنها با این دسیسه نور الهی را خاموش بکنند، اینچنین نیست. حُزن وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این نبود که آنها به الله آسیب برسانند، ذات اقدس الهی فوق آن است که متضرّر بشود و وجود مبارک پیغمبر هم فوق آن است که برای این جهت محزون باشد، بلکه ﴿وَلاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً﴾ یعنی «لن یضرّوا دین الله» را «ولا کتاب الله» را و امثال ذلک، نظیر ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ .
خب، در این قسمت، وجود مبارک پیغمبر محزون میشد و این حُزنش هم اختصاصی به جریان احد ندارد، در خیلی از موارد محزون میشد، آیهٔ 33 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است که فرمود: ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ﴾؛ ما میدانیم که حرفهای آنها تو را غمگین میکند؛ اما غمگین نباش، برای اینکه ﴿فَإِنَّهُمْ لاَیُکَذِّبُونَکَ وَلکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ﴾؛ اینها شخص تو را تکذیب نمیکنند، اینها در حقیقت رودرروی آیات الهیاند، دارند آیات حق را تکذیب میکنند و هر کس رودرروی آیات الهی قرار گرفت و آیات حق را تکذیب کرد مخذول و منکوب خواهد شد. پس ما میدانیم ﴿نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ﴾؛ اما ﴿فَإِنَّهُمْ لاَیُکَذِّبُونَکَ وَلکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ﴾.
سرعت و شتابزدگی در کفر مایه حزن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
اینکه فرمود: ﴿وَلاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ﴾؛ محزون نکند تو را روش اینها، گرچه اصل کفر مایهٴ حُزن است؛ اما توطئه، شتابزدگی در کفر یا شتابزدگی در نفاق، بیشتر عامل حُزن خواهد بود، لذا مسئله ﴿یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ﴾ را در اینجا ذکر فرمود. این نه برای آن است که اصل کفر مایه حُزن نباشد ولی سرعت در کفر، مایه حُزن باشد، بلکه چون در خصوص این زمینهٴ اُحد آنها شتابان به طرف کفر و نفاق رفتند، این مسارعهٴ آنها در کفر، زمینه حُزن حضرت را فراهم کرد، از این جهت آیه نازل شده است و یا سرعت در کفر، احیاناً توطئه نظامی را به همراه دارد، زمینه حُزن را فراهم کرده است، گرچه اصل کفر هم مایه حزن است ﴿وَلاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ﴾.
اینگونه از نهیها نوعاً ارشادی است، نه نهی¬های مولوی برای آن تعلیلی که در بین است. فرمود شما غمگین میشوید، برای اینکه مبادا دین آسیب ببیند، مطمئن باشید که دین با کفر اینها آسیب نخواهد دید.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ مسارع در کفرند، اینها چون در حال خطر، شتابان به طرف کفر میروند. نظیر آنچه در سورهٴ «مائده» آمد که ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ در حال عادی، کفر هم عادی است ولی در حال خطر و احساس جنگ سریعاً اینها به طرف کفر مایلاند.
تلاش و فداکاری مجاهدین صدر اسلام جهت رشد اسلام
پرسش:...
پاسخ: اگر مثل رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مثل فداکاران احد یا فداکاران جریان حمراءالاسد بودند، این مقدار احکام هم تعطیل نمیشد. در بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که حضرت به اصحابش خطاب کرد، فرمود ما اگر در زمان پیغمبر مثل شما بودیم «لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ وَ لاَ اخْضَرَّ لِلإِیمانِ عُودٌ» ؛ فرمود ما در صدر اسلام اگر روش شما را میداشتیم، سهلانگاری میکردیم، هیچ شاخهای از شاخههای ایمان سبز نمیشد و هیچ ستونی از ستونهای دین استوار نبود. ما کار دیگر را میکردیم، لذا هم ستونهای دین استوار ماند و هم شاخههای دین سبز شد. خب، مسلمین اگر کوتاهی بکنند البته احکام تعطیل میشود. این خطاب به پیغمبر است با کسانی که حضرت را به عنوان ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ قرار بدهند و اگر کسی به سوء اختیار خود اهل قعود باشد؛ بگوید ولیعصر(ارواحنا فداه) بیاید و اصلاح کنیم، البته این ممکن است سالهای متمادی دین آسیب ببیند، احکام الهی تعطیل بشود.
پرسش:...
پاسخ: در همان صدر اسلام به مقداری که تلاش میکردند به همان مقدار موفق بودند؛ طولی نکشید که آن نظام کهن جاهلیت؛ جاهلیت جَهلا برداشته شد ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ شد با دست خالی، این میشود معجزه.
تفاوتهای سرعت و عجله و مصادیق آنها در قرآن
مطلب بعد آن است که مسئله سرعت با عجله، گرچه با هم فرق دارد؛ سرعت، وصف حرکت هست و عجله، وصف متحرّک هست؛ اما اینچنین نیست که همیشه سرعت در مورد خوب استعمال بشود و عجله در مورد بد، گاهی هم سرعت در جای بد استعمال میشود و عجله هم در جای خوب استعمال میشود. همه موارد استعمال سرعت، خوب نیست و همه موارد استعمال عجله هم خوب نیست، حالا تا آن امری که در آن امر سرعت روا داشته شد، آن امر چه چیزی باشد.
گفتند سرعت یعنی تقدیم کار در وقتش، عجله یعنی تقدیم کار قبل از وقتش، یک چنین فرقی بین سرعت و عجله گذاشتند. ولی در هر حال اینچنین نیست که همیشه «العجلة من الشیطان» باشد تا ببینیم آن موردی که سرعت در آن مورد به کار رفت چه چیزی باشد و آن موردی که عجله در آن مورد به کار رفت چه چیزی باشد. سرعت، نظیر شرح صدر است؛ شرح صدر اگر درباره ایمان باشد ﴿یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ﴾ این خوب است، اگر درباره کفر باشد ﴿مَن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً﴾ این بد است، سرعت اگر ﴿سَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ﴾ باشد خوب است، از باب ﴿یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ﴾ باشد، بد است. عجله هم اینچنین نیست که همه موارد و مصادیقش بد باشد.
در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» خدا میفرماید ما فتوح فراوانی نصیب شما کردیم، فعلاً این فرض را به عنوان فتح معجّل، بهره شما قرار دادیم. آیهٔ بیست سورهٴ «فتح» این است که ﴿وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ﴾ یعنی این فتح نقد را برای شما خدا به عنوان فتح باشتاب مقدّر کرده است. یا در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٔ 83 و 84 این است ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی﴾؛ ذات اقدس الهی به موسای کلیم میفرماید چرا عجله کردی [و] قبل از قومت به طور آمدی؟ ﴿قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾؛ آنها به دنبال من میآیند، من زودتر به حضور شما مشرّف شدم تا از من راضی باشی یا از ما راضی باشی و مانند آن. بنابراین اینچنین نیست که همه موارد عجله، بد باشد یا همه موارد سرعت، خوب باشد.
حزن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشانه تنگی و گرفتگی او از مسائل سیاسی و نظامی
مطلب بعدی آن است که حُزن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آن گرفتگی که مخالف شرح صدر است همراه بود و حضرت، خود را در تنگنای نظامی، سیاسی احساس میکرد. در این زمینه، آیهٴ 127 سورهٴ «نحل» آمد چه اینکه مشابه همین آیه سورهٴ «نحل»، در سورهٴ «نمل» هم آمده است با یک تفاوت کوتاهی . در سورهٴ «نحل» آیهٔ 127 این است ﴿وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلاَ تَکُ فِی ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُونَ﴾ این آیهٔ 127 سورهٴ «نحل» میفرماید محزون نباش و احساس تنگی هم نکن. این بار، باری است که با شرح صدر باید به مقصد برسانی، نظیر آنچه در اوایل سورهٴ «اعراف» هست ﴿فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ﴾ این کتاب برای ذِکر است و برای انذار است ﴿فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ﴾؛ تو احساس تنگی نکن در نشر معارف این کتاب.
اینها با وعدههای الهی حل میشود، البته بعد هم دیگر با آمدن اینگونه از آیات، پیغمبر میفرمود: «والذی نفسی بیده لأخرجنّ ولو وحدی» ؛ قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست، اگر هیچکدام شما نیایید من تنها میروم، با آمدن این آیات، شرح صدر هم به همراهش آمده و حُزنها هم برطرف شده؛ حضرت مطمئن بود که آسیبی به دین او نمیرسد، در بخشهای دیگر مسئله حُزن هم باز بازگو شد در آیات متعدّد.
انواع مختلف کافران و ناتوانی همه آنها در تخریب اسلام
خب ﴿وَلاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ﴾ چرا، برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ﴾؛ خدا میخواهد که اینها بهرهای در قیامت نبرند. اینکه فرمود: ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ﴾ مشابهش در بعضی از آیات دیگر هم هست، چون این دو، سه آیهای که کنار هم هست، بخشی مربوط به منافقین است، بخشی مربوط به کافران حوزه مدینه است، بخشی مربوط به کافران مطلق، همه آنها میشود از آیهٔ سورهٴ «نساء» استفاده کرد.
بیانذلک این است که در این آیهٔ محلّ بحث فرمود: ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾ بعد به عنوان تعلیل عام ذکر فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ پس اختصاصی به جریان احد ندارد، اختصاصی به منافقین ندارد، همه همین طورند. در آیهٔ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و همچنین بخشی از آیات دیگر به طور وسیع، از این قسمت سخنی به میان آورد که فرمود آنهایی که مسلمان بودند و کافر شدند یا آنها که یهودیاند به تو آسیبی نرسانند. آیهٔ 41 سورهٴ «مائده» است ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ که این مربوط به منافقین است یا افراد ضعیفالایمان که بعد مرتد شدند ﴿وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا﴾ خب، معلوم میشود این یک کفر وسیعی است، چه آنها که ضعیفالایمان بودند و کافر شدند، چه آنها که منافق بودند، چه آنها که جزء کافران اهل کتاباند، فرمود روش هیچکدام از این چند گروه تو را محزون نکند. این آیهٔ 41 سورهٴ «مائده» است ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ﴾ خب، چه اهل کتاب، چه غیر اهل کتاب کفر هیچکسی تو را محزون و غمگین نکند. در آیات محلّ بحثمان هم یک مقدار مربوط به منافقین است و کافران داخلی، یک مقدار هم به نحو عام، در آیه بعد کافر داخل و خارج همه را شامل میشود.
بررسی استناد فخررازی به آیه محل بحث در تعلّق اراده به عدم
مطلب بعد آن است که فرمود: ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ﴾؛ خدا میخواهد که اینها بهرهٴ معنوی نبرند. این را امام رازی و امثال امام رازی با این خواستند استشهاد کنند که اراده به امر عدمی هم تعلّق میگیرد، برای اینکه فرمود خدا اراده کرد که اینها بهرهای در آخرت نداشته باشند، معلوم میشود عدم، متعلّق اراده است [ولی] مراد قرار میگیرد ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ﴾.
اولاً بحثهای عقلی را نمیشود به ظواهر لفظی مستدل کرد؛ اگر برهان عقلی بر مطلبی اقامه شد، همان قرینهٴ عقلی خواهد شد برای صرف ظاهر از ظهورش، اگر قرینه عقلی آن مطلب عقلیِ یک عقلی بیّن و بدیهی بود، به منزله دلیل لُبّی متّصل هست و اگر عقلیِ نظری بود به منزلهٴ لُبّی منفصل است، بالأخره همانطوری که با قرینه لفظی میشود ظاهر را منصرف کرد، با قرینه لُبّی هم میشود ظاهر را منصرف کرد، اگر قرینه، تامّالقرینیه باشد.
آیا اراده به امر عدمی تعلّق میگیرد یا نه، این یک امر عقلی است؛ هرگز نمیشود او را به یک مسئله لفظی تتمیم کرد و یا استدلال کرد. البته اراده به امر عدمی تعلّق نمیگیرد. اما در قرآن کریم هم همین مطلب به صورت نفی که عدمالاراده است تبیین شده. در بخشهای دیگر فرمود آنهایی که توطئه میکنند و کفر میورزند، اینها کسانیاند که ﴿لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ﴾ گروههای گوناگونی کفر ورزیدند و کفر آنها احیاناً غمانگیز بود، در پایان همان آیه 41 سورهٴ «مائده» آمده است که ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ﴾؛ خدا اراده نکرده که دلهای اینها را تطهیر کند نه تشریعاً اراده نکرده، چون ﴿یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ﴾ در همان آیهٔ ناظر به طهارت ثلاث در سورهٴ «مائده» در پایانش دارد که خدا میخواهد شما را تطهیر کند، با همین احکام و حِکَمی که نازل کرده است. تشریعاً خدا اراده که همه را تطهیر کند؛ اما تکویناً اگر کسی به سوء اختیار خودش آیات الهی را پشتسر گذاشت، لطف خدا از اینها گرفته میشود، وقتی لطف خدا از اینها گرفته شد و اینها به حال خود رها شدند آن توفیق تطهیر را پیدا نمیکنند، لذا فرمود اینها کسانیاند که ﴿لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ﴾ تکویناً.
در این گونه از موارد که فرمود که یک مورد هم بیشتر نیست ظاهراً ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ﴾ آن مراد بالذّات، سلب حَظّ نیست که خدا ذاتاً اراده کرده سلب حظّ را اینچنین نیست، بلکه خدا اراده کرده است اینها را در این مکر قرار بدهد، در این عملی که محصول سوء اختیارشان هست قرار بدهد، چون ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ﴾ با این عمل، آن حظّ آخرت برداشته میشود؛ با این عملی که خدا اراده کرده است در اثر سوء اختیار آنها، آنها را به این عمل دامنگیر بکند، آن حظّ آخرت برداشته شد و شارحش هم میتواند آیهٔ بعد باشد که ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ ؛ کافران خیال نکنند ما این اِملا و امهالی که میدهیم به سود اینهاست، ما اینها را مهلت میدهیم که بیشتر اینها را بگیریم، اینها را فرصت میدهیم که بیشتر عذاب بکنیم، برای اینکه هر چه بیشتر بمانند بیشتر گناه میکنند و استحقاق عذاب بیشتری دارند که در حقیقت، آنکه متعلّق بالذّات اراده است یک امر وجودی است.
و اما آنچه متعلّق سلب است براساس همان آیهٔ دوم سورهٴ «فاطر» در حقیقت این است که ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ آنجایی که خدا نمیخواهد نه یعنی اراده کرده است یک امر عدمی را، بلکه آنجا فیض را میبیند، اینها لایق نیستند نمیرساند که از او به عنوان امساک یاد کرده است فرمود: ﴿وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ پس تعلّق اراده، بالذّات به یک امر سلبی نشد.
عذاب سنگین برای منافقین و کفار و مراد از اشتراء کفر بجای ایمان
بعد فرمود نه تنها اینها حظّ اخروی ندارند، بلکه عذاب عظیم دامنگیر اینها میشود ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾؛ اینها نه تنها حظّ اخروی ندارند، عذاب سنگینی هم دامنگیر اینها میشود و این مطلب، اختصاصی به منافقین یا ضعیفالایمان جریان اُحد ندارد، بلکه ﴿إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾؛ هر کسی کفر بورزد این دوتا قانون درباره او هست: یکی اینکه به اصل نظام الهی آسیبی نمیرساند؛ دوم اینکه عذاب الیمی دامنگیرش میشود، مثل آنها.
مسئله اِشترا اعمّ از آن است که انسان، فطرت را بفروشد و کفر را بگیرد یا ایمانِ به دست آورده را بفروشد و کفر را بگیرد. اگر تبدیل بکند ایمان را به کفر یا فطرت را به کفر، در هر دو حال اِشترا صادق است. آنهایی که ایمان آوردند و بعد مرتد شدند درباره آنها میشود گفت که متاع ایمان را دادند و کفر را گرفتند، آنهایی که ایمان نیاوردند و کافر بودند در همان دوران کودکی از کافر متولّد شدند بعد وقتی بالغ شدند کفر را ادامه دادند، اینها آن فطرت الهی را فروختند و کفر شیطانی را گرفتند. در هر حال ﴿اشْتَرَوا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ﴾ صادق است، اینها کسانیاند که ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ درباره اینها همیشه هست ﴿إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ یعنی «لن یضروا دین الله» را وگرنه نسبت به ذات اقدس الهی این هرگز مورد حُزن پیغمبر نبود که مبادا به خدا آسیبی برساند، تا اینکه خدا او را تسلیت بدهد [و] بفرماید که اینها به خدا آسیبی نمیرسانند، اینچنین نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
سرعت و شتابزدگی در کفر مایه حزن پیامبر(ص)
تلاش و فداکاری مجاهدین صدر اسلام جهت رشد اسلام
انواع مختلف کافران و ناتوانی همه آنها در تخریب اسلام
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ﴿176﴾ إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿177﴾
دو حزن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای کافران
از آیاتی که به عنوان تتمّه جریان احد وارد شده است، همین آیات کریمه است که این هم تتمّهٔ بحثهای گذشته است و زمینه بحثهای آینده.
حُزن وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای کفّار از دو نظر هست: یکی اینکه اینها انسانیاند که باید به مقصد برسند، متأسفانه با سوء اختیار خود از هدف دور شدند، از این جهت پیغمبر غمگین است برای اینها. در این بخش، آیاتی نازل شده است که ﴿فلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ یا ﴿فلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَات﴾ و مانند آن و این یک حُزن خوبی است و رأفت و رحمت است.
قِسم دوم، حزن است، برای اینکه مبادا آسیبی به اسلام و مسلمین برسد، این هم یک حُزن خوبی است. اگر کسی غمگین باشد که مبادا به دین، صدمهای وارد بشود این یک حُزن ممدوحی است. آیات قرآن کریم در هر دو بخش جدای از هم نازل شده است. هم در آن بخشی که حُزن رئوفانه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شرح میدهد، نظیر ﴿فلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَات﴾ هم در این بخشی که باز حُزن علاقه-مندانهٴ پیغمبر که پیروزی اسلام را در بر دارد نقل میکند. میفرماید نسبت به این مطلب دوم غمگین نباش، چون آنها کاری از پیش نمیبرند، آنها هرگز به دین و به نظام اسلامی ضرر نمیرسانند. اگر چند نفر از شما شهید یا مقروح و مصدوم بشوید، این ضرر نیست و این یک خیر است و اگر به این خیال هستید که آنها با این دسیسه نور الهی را خاموش بکنند، اینچنین نیست. حُزن وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این نبود که آنها به الله آسیب برسانند، ذات اقدس الهی فوق آن است که متضرّر بشود و وجود مبارک پیغمبر هم فوق آن است که برای این جهت محزون باشد، بلکه ﴿وَلاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً﴾ یعنی «لن یضرّوا دین الله» را «ولا کتاب الله» را و امثال ذلک، نظیر ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ .
خب، در این قسمت، وجود مبارک پیغمبر محزون میشد و این حُزنش هم اختصاصی به جریان احد ندارد، در خیلی از موارد محزون میشد، آیهٔ 33 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است که فرمود: ﴿قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ﴾؛ ما میدانیم که حرفهای آنها تو را غمگین میکند؛ اما غمگین نباش، برای اینکه ﴿فَإِنَّهُمْ لاَیُکَذِّبُونَکَ وَلکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ﴾؛ اینها شخص تو را تکذیب نمیکنند، اینها در حقیقت رودرروی آیات الهیاند، دارند آیات حق را تکذیب میکنند و هر کس رودرروی آیات الهی قرار گرفت و آیات حق را تکذیب کرد مخذول و منکوب خواهد شد. پس ما میدانیم ﴿نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ﴾؛ اما ﴿فَإِنَّهُمْ لاَیُکَذِّبُونَکَ وَلکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللّهِ یَجْحَدُونَ﴾.
سرعت و شتابزدگی در کفر مایه حزن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
اینکه فرمود: ﴿وَلاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ﴾؛ محزون نکند تو را روش اینها، گرچه اصل کفر مایهٴ حُزن است؛ اما توطئه، شتابزدگی در کفر یا شتابزدگی در نفاق، بیشتر عامل حُزن خواهد بود، لذا مسئله ﴿یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ﴾ را در اینجا ذکر فرمود. این نه برای آن است که اصل کفر مایه حُزن نباشد ولی سرعت در کفر، مایه حُزن باشد، بلکه چون در خصوص این زمینهٴ اُحد آنها شتابان به طرف کفر و نفاق رفتند، این مسارعهٴ آنها در کفر، زمینه حُزن حضرت را فراهم کرد، از این جهت آیه نازل شده است و یا سرعت در کفر، احیاناً توطئه نظامی را به همراه دارد، زمینه حُزن را فراهم کرده است، گرچه اصل کفر هم مایه حزن است ﴿وَلاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ﴾.
اینگونه از نهیها نوعاً ارشادی است، نه نهی¬های مولوی برای آن تعلیلی که در بین است. فرمود شما غمگین میشوید، برای اینکه مبادا دین آسیب ببیند، مطمئن باشید که دین با کفر اینها آسیب نخواهد دید.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ مسارع در کفرند، اینها چون در حال خطر، شتابان به طرف کفر میروند. نظیر آنچه در سورهٴ «مائده» آمد که ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ﴾ در حال عادی، کفر هم عادی است ولی در حال خطر و احساس جنگ سریعاً اینها به طرف کفر مایلاند.
تلاش و فداکاری مجاهدین صدر اسلام جهت رشد اسلام
پرسش:...
پاسخ: اگر مثل رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مثل فداکاران احد یا فداکاران جریان حمراءالاسد بودند، این مقدار احکام هم تعطیل نمیشد. در بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که حضرت به اصحابش خطاب کرد، فرمود ما اگر در زمان پیغمبر مثل شما بودیم «لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ وَ لاَ اخْضَرَّ لِلإِیمانِ عُودٌ» ؛ فرمود ما در صدر اسلام اگر روش شما را میداشتیم، سهلانگاری میکردیم، هیچ شاخهای از شاخههای ایمان سبز نمیشد و هیچ ستونی از ستونهای دین استوار نبود. ما کار دیگر را میکردیم، لذا هم ستونهای دین استوار ماند و هم شاخههای دین سبز شد. خب، مسلمین اگر کوتاهی بکنند البته احکام تعطیل میشود. این خطاب به پیغمبر است با کسانی که حضرت را به عنوان ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ قرار بدهند و اگر کسی به سوء اختیار خود اهل قعود باشد؛ بگوید ولیعصر(ارواحنا فداه) بیاید و اصلاح کنیم، البته این ممکن است سالهای متمادی دین آسیب ببیند، احکام الهی تعطیل بشود.
پرسش:...
پاسخ: در همان صدر اسلام به مقداری که تلاش میکردند به همان مقدار موفق بودند؛ طولی نکشید که آن نظام کهن جاهلیت؛ جاهلیت جَهلا برداشته شد ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ شد با دست خالی، این میشود معجزه.
تفاوتهای سرعت و عجله و مصادیق آنها در قرآن
مطلب بعد آن است که مسئله سرعت با عجله، گرچه با هم فرق دارد؛ سرعت، وصف حرکت هست و عجله، وصف متحرّک هست؛ اما اینچنین نیست که همیشه سرعت در مورد خوب استعمال بشود و عجله در مورد بد، گاهی هم سرعت در جای بد استعمال میشود و عجله هم در جای خوب استعمال میشود. همه موارد استعمال سرعت، خوب نیست و همه موارد استعمال عجله هم خوب نیست، حالا تا آن امری که در آن امر سرعت روا داشته شد، آن امر چه چیزی باشد.
گفتند سرعت یعنی تقدیم کار در وقتش، عجله یعنی تقدیم کار قبل از وقتش، یک چنین فرقی بین سرعت و عجله گذاشتند. ولی در هر حال اینچنین نیست که همیشه «العجلة من الشیطان» باشد تا ببینیم آن موردی که سرعت در آن مورد به کار رفت چه چیزی باشد و آن موردی که عجله در آن مورد به کار رفت چه چیزی باشد. سرعت، نظیر شرح صدر است؛ شرح صدر اگر درباره ایمان باشد ﴿یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ﴾ این خوب است، اگر درباره کفر باشد ﴿مَن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً﴾ این بد است، سرعت اگر ﴿سَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ﴾ باشد خوب است، از باب ﴿یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ﴾ باشد، بد است. عجله هم اینچنین نیست که همه موارد و مصادیقش بد باشد.
در سورهٴ مبارکهٴ «فتح» خدا میفرماید ما فتوح فراوانی نصیب شما کردیم، فعلاً این فرض را به عنوان فتح معجّل، بهره شما قرار دادیم. آیهٔ بیست سورهٴ «فتح» این است که ﴿وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ﴾ یعنی این فتح نقد را برای شما خدا به عنوان فتح باشتاب مقدّر کرده است. یا در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٔ 83 و 84 این است ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی﴾؛ ذات اقدس الهی به موسای کلیم میفرماید چرا عجله کردی [و] قبل از قومت به طور آمدی؟ ﴿قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾؛ آنها به دنبال من میآیند، من زودتر به حضور شما مشرّف شدم تا از من راضی باشی یا از ما راضی باشی و مانند آن. بنابراین اینچنین نیست که همه موارد عجله، بد باشد یا همه موارد سرعت، خوب باشد.
حزن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشانه تنگی و گرفتگی او از مسائل سیاسی و نظامی
مطلب بعدی آن است که حُزن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آن گرفتگی که مخالف شرح صدر است همراه بود و حضرت، خود را در تنگنای نظامی، سیاسی احساس میکرد. در این زمینه، آیهٴ 127 سورهٴ «نحل» آمد چه اینکه مشابه همین آیه سورهٴ «نحل»، در سورهٴ «نمل» هم آمده است با یک تفاوت کوتاهی . در سورهٴ «نحل» آیهٔ 127 این است ﴿وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلاَ تَکُ فِی ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُونَ﴾ این آیهٔ 127 سورهٴ «نحل» میفرماید محزون نباش و احساس تنگی هم نکن. این بار، باری است که با شرح صدر باید به مقصد برسانی، نظیر آنچه در اوایل سورهٴ «اعراف» هست ﴿فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ﴾ این کتاب برای ذِکر است و برای انذار است ﴿فَلاَ یَکُن فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ﴾؛ تو احساس تنگی نکن در نشر معارف این کتاب.
اینها با وعدههای الهی حل میشود، البته بعد هم دیگر با آمدن اینگونه از آیات، پیغمبر میفرمود: «والذی نفسی بیده لأخرجنّ ولو وحدی» ؛ قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست، اگر هیچکدام شما نیایید من تنها میروم، با آمدن این آیات، شرح صدر هم به همراهش آمده و حُزنها هم برطرف شده؛ حضرت مطمئن بود که آسیبی به دین او نمیرسد، در بخشهای دیگر مسئله حُزن هم باز بازگو شد در آیات متعدّد.
انواع مختلف کافران و ناتوانی همه آنها در تخریب اسلام
خب ﴿وَلاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ﴾ چرا، برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ﴾؛ خدا میخواهد که اینها بهرهای در قیامت نبرند. اینکه فرمود: ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ﴾ مشابهش در بعضی از آیات دیگر هم هست، چون این دو، سه آیهای که کنار هم هست، بخشی مربوط به منافقین است، بخشی مربوط به کافران حوزه مدینه است، بخشی مربوط به کافران مطلق، همه آنها میشود از آیهٔ سورهٴ «نساء» استفاده کرد.
بیانذلک این است که در این آیهٔ محلّ بحث فرمود: ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾ بعد به عنوان تعلیل عام ذکر فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ پس اختصاصی به جریان احد ندارد، اختصاصی به منافقین ندارد، همه همین طورند. در آیهٔ سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و همچنین بخشی از آیات دیگر به طور وسیع، از این قسمت سخنی به میان آورد که فرمود آنهایی که مسلمان بودند و کافر شدند یا آنها که یهودیاند به تو آسیبی نرسانند. آیهٔ 41 سورهٴ «مائده» است ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ که این مربوط به منافقین است یا افراد ضعیفالایمان که بعد مرتد شدند ﴿وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا﴾ خب، معلوم میشود این یک کفر وسیعی است، چه آنها که ضعیفالایمان بودند و کافر شدند، چه آنها که منافق بودند، چه آنها که جزء کافران اهل کتاباند، فرمود روش هیچکدام از این چند گروه تو را محزون نکند. این آیهٔ 41 سورهٴ «مائده» است ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ﴾ خب، چه اهل کتاب، چه غیر اهل کتاب کفر هیچکسی تو را محزون و غمگین نکند. در آیات محلّ بحثمان هم یک مقدار مربوط به منافقین است و کافران داخلی، یک مقدار هم به نحو عام، در آیه بعد کافر داخل و خارج همه را شامل میشود.
بررسی استناد فخررازی به آیه محل بحث در تعلّق اراده به عدم
مطلب بعد آن است که فرمود: ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ﴾؛ خدا میخواهد که اینها بهرهٴ معنوی نبرند. این را امام رازی و امثال امام رازی با این خواستند استشهاد کنند که اراده به امر عدمی هم تعلّق میگیرد، برای اینکه فرمود خدا اراده کرد که اینها بهرهای در آخرت نداشته باشند، معلوم میشود عدم، متعلّق اراده است [ولی] مراد قرار میگیرد ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ﴾.
اولاً بحثهای عقلی را نمیشود به ظواهر لفظی مستدل کرد؛ اگر برهان عقلی بر مطلبی اقامه شد، همان قرینهٴ عقلی خواهد شد برای صرف ظاهر از ظهورش، اگر قرینه عقلی آن مطلب عقلیِ یک عقلی بیّن و بدیهی بود، به منزله دلیل لُبّی متّصل هست و اگر عقلیِ نظری بود به منزلهٴ لُبّی منفصل است، بالأخره همانطوری که با قرینه لفظی میشود ظاهر را منصرف کرد، با قرینه لُبّی هم میشود ظاهر را منصرف کرد، اگر قرینه، تامّالقرینیه باشد.
آیا اراده به امر عدمی تعلّق میگیرد یا نه، این یک امر عقلی است؛ هرگز نمیشود او را به یک مسئله لفظی تتمیم کرد و یا استدلال کرد. البته اراده به امر عدمی تعلّق نمیگیرد. اما در قرآن کریم هم همین مطلب به صورت نفی که عدمالاراده است تبیین شده. در بخشهای دیگر فرمود آنهایی که توطئه میکنند و کفر میورزند، اینها کسانیاند که ﴿لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ﴾ گروههای گوناگونی کفر ورزیدند و کفر آنها احیاناً غمانگیز بود، در پایان همان آیه 41 سورهٴ «مائده» آمده است که ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ﴾؛ خدا اراده نکرده که دلهای اینها را تطهیر کند نه تشریعاً اراده نکرده، چون ﴿یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ﴾ در همان آیهٔ ناظر به طهارت ثلاث در سورهٴ «مائده» در پایانش دارد که خدا میخواهد شما را تطهیر کند، با همین احکام و حِکَمی که نازل کرده است. تشریعاً خدا اراده که همه را تطهیر کند؛ اما تکویناً اگر کسی به سوء اختیار خودش آیات الهی را پشتسر گذاشت، لطف خدا از اینها گرفته میشود، وقتی لطف خدا از اینها گرفته شد و اینها به حال خود رها شدند آن توفیق تطهیر را پیدا نمیکنند، لذا فرمود اینها کسانیاند که ﴿لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ﴾ تکویناً.
در این گونه از موارد که فرمود که یک مورد هم بیشتر نیست ظاهراً ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ﴾ آن مراد بالذّات، سلب حَظّ نیست که خدا ذاتاً اراده کرده سلب حظّ را اینچنین نیست، بلکه خدا اراده کرده است اینها را در این مکر قرار بدهد، در این عملی که محصول سوء اختیارشان هست قرار بدهد، چون ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ﴾ با این عمل، آن حظّ آخرت برداشته میشود؛ با این عملی که خدا اراده کرده است در اثر سوء اختیار آنها، آنها را به این عمل دامنگیر بکند، آن حظّ آخرت برداشته شد و شارحش هم میتواند آیهٔ بعد باشد که ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ ؛ کافران خیال نکنند ما این اِملا و امهالی که میدهیم به سود اینهاست، ما اینها را مهلت میدهیم که بیشتر اینها را بگیریم، اینها را فرصت میدهیم که بیشتر عذاب بکنیم، برای اینکه هر چه بیشتر بمانند بیشتر گناه میکنند و استحقاق عذاب بیشتری دارند که در حقیقت، آنکه متعلّق بالذّات اراده است یک امر وجودی است.
و اما آنچه متعلّق سلب است براساس همان آیهٔ دوم سورهٴ «فاطر» در حقیقت این است که ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ آنجایی که خدا نمیخواهد نه یعنی اراده کرده است یک امر عدمی را، بلکه آنجا فیض را میبیند، اینها لایق نیستند نمیرساند که از او به عنوان امساک یاد کرده است فرمود: ﴿وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ پس تعلّق اراده، بالذّات به یک امر سلبی نشد.
عذاب سنگین برای منافقین و کفار و مراد از اشتراء کفر بجای ایمان
بعد فرمود نه تنها اینها حظّ اخروی ندارند، بلکه عذاب عظیم دامنگیر اینها میشود ﴿یُرِیدُ اللّهُ أَلاَّ یَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِی الآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾؛ اینها نه تنها حظّ اخروی ندارند، عذاب سنگینی هم دامنگیر اینها میشود و این مطلب، اختصاصی به منافقین یا ضعیفالایمان جریان اُحد ندارد، بلکه ﴿إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾؛ هر کسی کفر بورزد این دوتا قانون درباره او هست: یکی اینکه به اصل نظام الهی آسیبی نمیرساند؛ دوم اینکه عذاب الیمی دامنگیرش میشود، مثل آنها.
مسئله اِشترا اعمّ از آن است که انسان، فطرت را بفروشد و کفر را بگیرد یا ایمانِ به دست آورده را بفروشد و کفر را بگیرد. اگر تبدیل بکند ایمان را به کفر یا فطرت را به کفر، در هر دو حال اِشترا صادق است. آنهایی که ایمان آوردند و بعد مرتد شدند درباره آنها میشود گفت که متاع ایمان را دادند و کفر را گرفتند، آنهایی که ایمان نیاوردند و کافر بودند در همان دوران کودکی از کافر متولّد شدند بعد وقتی بالغ شدند کفر را ادامه دادند، اینها آن فطرت الهی را فروختند و کفر شیطانی را گرفتند. در هر حال ﴿اشْتَرَوا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ﴾ صادق است، اینها کسانیاند که ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ درباره اینها همیشه هست ﴿إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ لَن یَضُرُّوا اللّهَ شَیْئاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ یعنی «لن یضروا دین الله» را وگرنه نسبت به ذات اقدس الهی این هرگز مورد حُزن پیغمبر نبود که مبادا به خدا آسیبی برساند، تا اینکه خدا او را تسلیت بدهد [و] بفرماید که اینها به خدا آسیبی نمیرسانند، اینچنین نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


تاکنون نظری ثبت نشده است